منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید




 آيه 160
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ‏  
            هر كس كار نيكو بياورد، ده برابر آن (پاداش) دارد؛ و هر كس كار بد بياورد، جز مانند آن سزا نمى‏بيند، و به آنان ستم نمى‏شود.

* عقوبتهاى الهى بر اساس عدل و پاداشهاى او بر پايه فضل و فزونى بخشى است.
من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى‏ إلا مثلها
*كيفر دادن گنهكاران به اندازه گناهشان ستم بر آنان نيست.
و من جاء بالسيئة فلا يجزى‏ إلا مثلها و هم لا يظلمون‏
*انجام عمل نيك به شرط حبط نشدن تا حضور در صحنه قيامت داراى پاداشى ده‏چندان است.
من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها
حرف «باء» در «بالحسنة» هم مى‏تواند براى تعديه باشد، كه در اين صورت «مجى‏ء» به معناى آوردن است، و هم مى‏تواند براى مصاحبت باشد، كه در اين صورت «مجى‏ء» به معناى حاضر شدن است. بر هر دو احتمال، جمله «من جاء بالحسنة» اشاره به اين معنا دارد كه پاداش از آن كسى است كه عمل نيكش تا قيامت باقى باشد و با گناه حبط نشده باشد.
*كيفر اخروى گناه در صورتى است كه گنهكار تا حضور در صحنه قيامت مورد عفو الهى قرار نگيرد.
و من جاء بالسيئة فلا يجزى‏ إلا مثلها
* از على (ع) درباره سخن خداى تعالى: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها» روايت شده كه فرمود: «حسنه»، دوستى ما اهل بيت و (مقصود از) «سيئه»، دشمنى ماست ...».


آيه 161
قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ‏ 
                  بگو: بى‏ترديد، پروردگارم مرا به راهى راست هدايت كرده است: دينى استوار، آيين ابراهيم كه حق‏گرا بود و از مشركان نبود.

* هدايت‏يافتگى پيامبر (ص)، جلوه‏اى از ربوبيت خدا به اوست.
هدا نى ربى‏
*رهبران دينى بايد به حقانيت راه خويش اعتقاد داشته باشند و آن را به پيروان خود اعلام كنند.
قل إننى هدا نى ربى إلى‏ صرط مستقيم دينا قيما
*دين اسلام، راهى است مستقيم، بدون كجى و انحراف‏
هدلانى ربى إلى‏ صرط مستقيم دينا قيما
*دين اسلام، دينى است ثابت و بسيار استوار.
دينا قيما
كلمه «قيم» را برخى مصدر «قام» و برخى مخفف قيام گرفته‏اند. در هر صورت مصدرى است به معناى وصف (قائم، ايستاده و پابرجا). به كارگيرى مصدر به جاى وصف براى تأكيد معناست.
* آيين اسلام، آيين ابراهيم است.
دينا قيما ملة إبرهيم‏
*ابراهيم (ع)، انسانى موحد و به دور از شرك و مشركان‏
و ما كان من المشركين‏


آيه 162
قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ‏ 
                 بگو: همانا نماز و (ديگر) عبادات من، و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانيان است؛

* پيامبر (ص) برخوردار از اخلاصى تام و همه‏جانبه‏
إن صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العلمين‏
*اخلاص كامل (انجام همه امور تنها براى خدا)، آيين پيامبر (ص) است.
دينا قيما ... قل إن صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العلمين‏
*پيامبر (ص) مى‏بايست اخلاص خويش را در همه امور به مردم اعلام كند.
قل إن صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله‏
*جهان هستى متشكل از عوالمى متعدد
رب العلمين‏
* ايمان پيامبر (ص) به ربوبيت خدا بر تمام هستى، علت اخلاص كامل و همه‏جانبه او
إن صلاتى و نسكى ... لله رب العلمين‏
*باور به ربوبيت مطلق خداوند برانگيزنده انسان به اخلاص در عبادت و انجام همه‏ امور براى او
إن صلاتى و نسكى ... لله رب العلمين‏
*نماز و عبادت خالصانه از بارزترين ويژگيهاى آيين پيامبر (ص)
دينا قيما ... إن صلاتى و نسكى ... لله رب العلمين‏


آيه 163
لَا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ‏   
           همو كه شريكى ندارد؛ و به اين فرمان يافته‏ام، و من اوّلين تسليم شدگانم.

* نبودن شريك براى خدا در ربوبيت، دليل لزوم اخلاص در پرستش او
إن صلاتى و نسكى ... لله رب العلمين. لا شريك له‏
* پيامبر (ص) به يگانه‏پرستى، اخلاص در عبادت و ايمان به يكتايى خدا در ربوبيت مأمور بود.
إن صلاتى ... لله رب العلمين. لا شريك له و بذلك أمرت‏
*پيامبر (ص) داراى مقام تسليم و پذيرنده فرمانهاى خدا
و بذلك أمرت و أنا أول المسلمين‏
 «اسلام»، مصدر «المسلمين»، به معناى تسليم شدن و متعلق «المسلمين» به دليل جمله قبل فرمانهاى خداوند است. بنابراين «انا أول المسلمين» يعنى من اول كسى هستم كه تسليم دستورهاى خدا شده‏ام.
*جايگاه پيامبر (ص) در مقام تسليم، جايگاهى برتر از همه تسليم‏شدگان در برابر خدا
و أنا أول المسلمين‏
اول بودن گاهى به اعتبار زمان است و گاهى به اعتبار رتبه و مقام. به نظر مى‏رسد در جمله «أنا أول المسلمين» دومين معنا مراد باشد.


آيه 164
قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبّاً وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ‏ 
                  بگو: آيا جز خدا صاحب اختيارى بجويم، با اين كه او صاحب اختيار همه چيز است؟ و هيچ كس جز به زيان خود (گناهى) مرتكب نمى‏شود، و هيچ گناهكارى بار گناه ديگرى را بر نمى‏دارد. سپس بازگشت شما فقط به سوى پروردگارتان خواهد بود، آن گاه شما را از آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد باخبر خواهد ساخت.

*خداوند، مالك و صاحب اختيار منحصر به فرد همه انسانهاست.
أغير الله أبغى ربا
 «بغى»، مصدر «أبغى»، به معناى جستجو و طلب كردن است. كلمه «ربا» مفعول براى «أبغى» و «غير الله» حال براى «ربا» است.
* باور به ربوبيت خدا بر همه هستى، ايجاب كننده پذيرش ربوبيت او بر انسان‏
أغير الله أبغى ربا و هو رب كل شى‏ء
*هر انسانى در پيشگاه خدا مسؤول اعمال و رفتار خويش است.
و لاتكسب كل نفس إلا عليها
*هيچكس بار گناه ديگران را بر دوش نخواهد گرفت و به گناهان ديگران مؤاخذه نخواهد شد.
و لاتزر و ازرة وزر أخرى‏
 «وزر» به معناى حمل كردن و نيز به معناى گناه است. «وزر» در «تزر» و «وازرة»، به معناى حمل كردن و در «وزر أخرى» به معناى گناه مى‏باشد.
*گناه، بارى سنگين بر دوش گناهكاران‏
و لاتزر و ازرة وزر أخرى‏
* برپايى قيامت و بازگشت انسانها به خدا، پرتوى از ربوبيت او بر انسانها و براى تدبير امور آنان است.
ثم إلى‏ ربكم مرجعكم‏
*قيامت روز آگاهى عينى همگان به حقيقت معارف دين
فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون‏
* مشركان در قيامت به حقانيت معارفى كه بر سر آن با اهل ايمان اختلاف داشتند، پى خواهند برد.
فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون‏
*روايت شده: زن حامله‏اى را كه مرتكب زنا شده بود نزد عمر آوردند، وى دستور داد زن را سنگسار كنند. اميرالمؤمنين (ع) به وى فرمود: بر فرض كه حق سنگسار كردن زن را داشته باشى، ولى چه حقى بر طفل در شكم او دارى؟ خداوند متعال مى‏فرمايد: كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد ...».
*رسول خدا (ص) فرمود: «زاده زنا گناه پدر و مادر زناكارش را بر عهده ندارد؛ (خدا مى‏فرمايد:) «كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد»».


آيه 165
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ‏   
            و اوست آن كه شما را در زمين جانشين (ديگران) قرار داد، و بعضى از شما را (در امكانات زندگى) بر بعضى ديگر به درجاتى بالا برد، تا در مورد آنچه به شما داده است امتحانتان كند. همانا پروردگار تو كيفرش سريع، و همو بسيار آمرزنده و مهربان است.

*استقرار انسانهاى هر عصر در زمين به جانشينى نسلهاى گذشته، در اختيار خدا و به دست اوست.
و هو الذى جعلكم خلئف الأرض‏
 «خلائف» جمع خليفه (جانشين) است. اگر مخاطبان آيه انسانهاى موجود در هر عصر باشند، مراد از جانشينى، جانشينى مردم هر عصر از مردم عصر پيشين خواهد بود. و اگر مخاطبان همه انسانها باشند، مقصود از جانشينى انسانها، جانشينى آنان از نسل‏هاى منقرض شده‏اى است كه پيش از بنى آدم بوده‏اند. اين احتمال نيز گفته شده كه منظور جانشينى انسان از خداست.
* خداوند در اعطاى نعمتهاى خويش برخى از مردم را بر برخى ديگر برترى بخشيد. (برترى در مقام، ثروت و ...)
و رفع بعضكم فوق بعض درجت‏
* برترى برخى از انسانها بر برخى ديگر و تفاوت آنان در برخوردار شدن از نعمتها، تدبيرى است از جانب خدا در راستاى ربوبيت او بر جوامع بشرى‏
و هو رب كل شى‏ء ... رفع بعضكم فوق بعض درجت‏
*آزمون انسانها از جانب خدا هدف از مستقر ساختن آنان در زمين و برترى دادن برخى از ايشان بر برخى ديگر
هو الذى جعلكم خلئف الأرض و رفع بعضكم فوق بعض درجت ليبلوكم‏
*امكانات و مزاياى هر انسان، وسيله آزمون او از جانب خداوند است.
ليبلوكم فى ما ءاتاكم‏
* آدمى در هر حال بايد از عقوبتهاى الهى ترسان و به رحمت او اميدوار باشد.
إن ربك سريع العقاب و إنه لغفور رحيم‏



[ شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۸ ] [ 9:34 ] [ سعید ]

آيه 155
وَ هذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ‏  
           و اين (قرآن) كتابى است مبارك كه آن را نازل كرده‏ايم؛ پس، از آن پيروى كنيد و تقوا پيشه سازيد، باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.

* قرآن كتابى فرخنده و داراى خير و بركت فراوان‏
هذا كتب ... مبارك‏
* ضرورت پرهيز از قوانين و دستورهاى غير قرآنى‏
فاتبعوه و اتقوا
*پيروى از قرآن و پرهيز از مخالفت با آن، زمينه‏ساز جلب رحمت الهى است.
فاتبعوه و اتقوا لعلكم ترحمون‏
*الهى بودن قرآن و پر بركت بودن آن دليل‏ لزوم پيروى از آن است.
هذا كتب أنزلنه مبارك فاتبعوه‏


آيه 156
أَنْ تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَى طَائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنَا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ‏  
                    (ما قرآن را نازل كرده‏ايم) تا نگوييد: كتاب فقط بر دو طايفه پيش از ما (يهود و نصارى‏) نازل شده است و ما از آموزش آنان (و استفاده از كتاب‏هايشان) بى‏خبر بوديم.

*نزول قرآن اتمام حجتى است براى مشركان مكه و ساير انسانها
هذا كتب أنزلنه ... أن تقولوا إنما أنزل الكتب على‏ طائفتين‏
* هدايت‏نايافتگان در صورت آگاهى از وجود قرآن، هيچ عذرى در پيشگاه خدا نخواهند داشت.
هذا كتب أنزلنه ... أن تقولوا إنما أنزل الكتب على‏ طائفتين‏
*يهود و نصارا كتاب آسمانى خويش را به زبان غير عربى تلاوت مى‏كردند.
و إن كنا عن دراستهم لغفلين‏
*وجود تورات و انجيل به سبب غفلت و ناآگاهى مشركان از محتواى آنها نمى‏توانست اتمام حجت براى آنان باشد.
و إن كنا عن دراستهم لغفلين‏
*پيروى نكردن از كتب آسمانى در صورت دسترسى نداشتن به محتواى آنها، عذرى قابل پذيرش در پيشگاه خدا
و إن كنا عن دراستهم لغفلين‏


آيه 157
أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يَصْدِفُونَ‏ 
                (يا) نگوييد: اگر كتاب بر ما نازل شده بود، ما از آنان هدايت يافته‏تر بوديم. قطعاً از جانب پروردگارتان دليلى روشن و هدايت و رحمتى براى شما آمده است. پس كيست ستمكارتر از آن كس كه آيات خدا را تكذيب كرده و از آنها روى گردانده است؟ به زودى كسانى را كه از آيات ما روى مى‏گردانند، به سبب رويگردانى‏شان به عذابى سخت كيفر خواهيم داد.

*اعتراف مشركان مكه به هدايت‏يافتگى پيروان تورات و انجيل‏
لو أنا أنزل علينا الكتب لكنا أهدى‏ منهم‏
* مشركان مكه خويشتن را شايسته‏تر از ديگران براى دريافت حقايق مى‏پنداشتند.
لو أنا أنزل علينا الكتب لكنا أهدى‏ منهم‏
*قرآن، دليلى روشن بر اثبات ربوبيت خدا بر انسانهاست.
فقد جاءكم بينة من ربكم‏
* قرآن، دربردارنده آيات و نشانه‏هاى خداوند
فقد جاءكم بينة من ربكم ... فمن أظلم ممن كذب بأيت الله‏
*كسانى كه از قرآن رويگردان باشند، ستمكارترين مردمند.
فمن أظلم ممن ... صدف عنها
 «صدف» (مصدر صدف) به معناى اعراض كردن و منصرف ساختن آمده است. (برگرفته شده از قاموس المحيط). برداشت فوق بر اساس معناى اول است.
* كسانى كه ديگران را از ايمان به قرآن و آيات الهى باز دارند، ستمكارترين مردمند.
فمن أظلم ممن ... صدف عنها
در برداشت فوق «صدف» فعلى متعدى (به معناى منصرف ساخت) گرفته شده است. گفتنى است بر اين مبنا مفعول آن كلمه‏اى مانند «الناس» است كه به سبب وضوحش در جمله ذكر نشده است.


آيه 158
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ‏ 
               آيا (براى پذيرش حق) فقط انتظار اين را دارند كه فرشتگان به سراغشان بيايند، يا پروردگار تو بيايد، يا بعضى از نشانه‏هاى پروردگارت فرا رسد؟ روزى كه بعضى از نشانه‏هاى پروردگارت فرا رسد، كسانى كه قبلًا ايمان نياورده يا در (مدّت) ايمانشان كار خيرى انجام نداده‏اند، ايمان آورد نشان سودى برايشان نخواهد داشت. بگو: منتظر باشيد كه ما هم منتظريم.

*آمدن فرشتگان و يا آشكار شدن خداوند، از شرايط مشركان تكذيب‏كننده قرآن براى ايمان به آن‏
هل ينظرون إلا أن تأتيهم الملئكة أو يأتى ربّك‏
* آمدن فرشتگان به عنوان پيامبر و يا تصديق‏كننده قرآن، امرى ناشدنى است.
هل ينظرون إلا أن تأتيهم الملئكة
*ايمان آوردن انسانها در زمان تحقق برخى از آيات الهى (مانند قيامت و عذاب استيصال)، براى آنان سودبخش نخواهد بود.
يوم يأتى بعض ءايت ربّك لا ينفع نفساً إيمنها لم تكن ءامنت من قبل‏
*كسانى كه با وجود قرآن ايمان نمى‏آورند، جز با آمدن فرشتگان به سوى آنان و يا ظهور خداوند و يا تحقق عذاب استيصال، ايمان نخواهند آورد.
هل ينظرون إلا أن تأتيهم الملئكة أو يأتى ربّك أو يأتى بعض ءايت ربّك‏
*ايمان بدون انجام عمل صالح سودمند نيست.
لا ينفع نفساً إيمنها لم تكن ... أو كسبت فى إيمنها خيراً
*عمل صالح بدون ايمان سودبخش نخواهد بود.
لا ينفع نفساً إيمنها لم تكن ءامنت من قبل أو كسبت فى إيمنها خيراً
*تهديد مشركان از سوى خداوند به قيامت و عذابهاى آن‏
قل انتظروا إنا منتظرون‏
*از امام رضا (ع) روايت شده است: ... ايمان آوردن به هنگام ديدن عذاب پذيرفته نيست و اين حكم خدا در مورد گذشتگان و آيندگان است. خداوند عز و جل مى‏فرمايد: ... آن روز كه بعضى از آيات پروردگارت تحقق پذيرد، ايمان آوردن افرادى كه قبلًا ايمان نياوردند يا در ايمانشان عمل نيكى انجام نداده‏اند، سودى به حالشان نخواهد داشت ...».
*از امام باقر و امام صادق- عليهما السلام- درباره سخن خداوند: «يوم يأتى بعض آيات ربك ...» روايت شده كه فرمودند: مراد، طلوع خورشيد از مغرب و خروج دابه و دجال است ...».
* از امام باقر يا امام صادق- عليهما السلام- درباره سخن خداوند: «او كسبت فى ايمانها خيرا» روايت شده كه فرمود گناهان مؤمن، بين او و ايمانش جدايى مى‏اندازد و او با آن كه مؤمن بوده، چون گناهانش بسيار و نيكى‏هايش كم است خيرى به دست نياورده است».


آيه 159
إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كَانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ‏ءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ‏ 
            كسانى كه دين خود را پراكنده كردند و گروه گروه شدند، تو نسبت به آنان هيچ مسئوليّتى ندارى. كارشان فقط با خداست، سپس آنان را از آنچه انجام مى‏دادند با خبر خواهد ساخت.

*پذيرش بخشى از دين و رها كردن بخشى ديگر، امرى ناروا و مانند نپذيرفتن همه دين است.
إن الذين فرقوا دينهم ... لست منهم فى شى‏ء
* كسانى كه تنها بخشى از اسلام را پذيرفته‏اند، از امت پيامبر (ص) محسوب نخواهند شد.
إن الذين فرقوا دينهم ... لست منهم فى شى‏ء
* پيامبر (ص)، مسؤول تفرقه افكنى‏هاى تفرقه افكنان در دين نيست.
إن الذين فرقوا دينهم ... لست منهم فى شى‏ء
*گروههاى مذهبى كه بر اساس پذيرش بخشى از دين تشكيل يافته‏اند، از امت پيامبر (ص) به شمار نمى‏آيند.
إن الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا لست منهم فى شى‏ء
* خداوند تعيين‏كننده كيفر و سرنوشت شوم تفرقه‏افكنان در دين‏
إنما أمرهم إلى الله‏
*خداوند در قيامت تفرقه افكنان در دين را به اعمال ناپسندشان آگاه خواهد ساخت.
ثم ينبئهم بما كانوا يفعلون‏
* خداوند گروههاى تشكيل شده بر اساس پذيرش بخشى از دين را به عذاب گرفتار خواهد ساخت.
إن الذين فرقوا دينهم ... إنما أمرهم إلى الله ثم ينبئهم بما كانوا يفعلون‏
 «آگاه سازى از اعمال ناپسند»، كنايه از گرفتار ساختن به عذاب است.‏
* رسول خدا (ص) (پس از تلاوت آيه) «إنّ الذين فرقوا دينهم ...» فرمود: آنان همان بدعتگذاران و هواپرستان و گمراهان از اين امت هستند ...».

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۲۷ ] [ 22:15 ] [ سعید ]


آيه 152
وَ لَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ‏ 
                     و به مال يتيم جز به بهترين روش نزديك نشويد، تا وقتى كه به رشد فكرى خود برسد؛ و پيمانه و وزن را به عدالت كامل كنيد. هيچ كس را جز به قدر وُسعش تكليف نمى‏كنيم. و هر گاه سخن گفتيد، عدالت را رعايت كنيد، اگر چه در مورد خويشاوند باشد. و به عهد خدا وفا كنيد. اين است آنچه (خدا) شما را به آن سفارش كرده است، باشد كه متذكّر شويد.

* اموال يتيمان، وسوسه‏انگيز و دست اندركاران آن اموال در خطر تجاوزگرى و تصرفهاى عدوانى‏
و لاتقربوا مال اليتيم‏
* به هنگام تصرف در اموال يتيمان بايد سودمندترين روش به حال آنان انتخاب‏ شود.
و لاتقربوا مال اليتيم إلا بالتى هى أحسن‏
*رشد يتيمان (به دست آوردن تجربه در معاملات و شناخت سود و زيان) پايان جواز تصرف ديگران در اموال آنان‏
و لاتقربوا مال اليتيم إلا بالتى هى أحسن حتى‏ يبلغ أشده‏
*در مبادله كالا بايد از پيمانه و ترازو و وزنه‏هاى صحيح استفاده كرد.
و أوفوا الكيل و الميزان بالقسط
*قدرت انسان بر انجام تكاليف الهى از شرايط مكلف بودن به آن تكاليف است.
لانكلف نفسا إلا وسعها
*مراعات كردن عدالت در مبادلات و انتخاب سودمندترين روش براى تصرف در اموال يتيمان بيش از توان متعارف واجب نيست.
إلا بالتى هى أحسن ... و أوفوا الكيل ... لانكلف نفسا إلا وسعها
* تجاوز نكردن به اموال يتيمان و رعايت عدالت در مبادلات از تكاليفى است كه انسانها بر انجام آن توانا هستند.
و لاتقربوا مال اليتيم ... و أوفوا الكيل و الميزان بالقسط لانكلف نفسا إلا وسعها
* حفظ منافع خويشان و يا دفع ضرر از آنان نبايد آدمى را به ناحق گويى وادارد.
و إذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذاقربى‏
*بى عدالتى در سخن گفتن از محرمات الهى است.
تعالوا أتل ما حرم ربكم ... و إذا قلتم فاعدلوا
*ضايع نساختن اموال يتيمان، عدالت در داد و ستد، پرهيز از سخنان نابحق و پايبند بودن به پيمانهاى الهى، از توصيه‏هاى خداوند به انسانها
و لاتقربوا مال اليتيم ... ذلكم وصكم به‏
* تكاليف چهارگانه (ضايع نساختن دارايى يتيمان و ...) داراى ارتباطى تنگاتنگ و به منزله تكليفى واحد
ذلكم وصكم به‏
به كارگيرى ضمير و اسم اشاره مفرد براى تكاليف ياد شده مى‏تواند حاكى از برداشت فوق باشد.
* عبدالله بن سنان گويد: پدرم از امام صادق (ع) درباره يتيم سؤال كرد كه در چه زمانى تصرفات او صحيح و معتبر است؟ فرمود: زمانى كه به حد رشد برسد. بار ديگر سؤال كرد: رشد او چه زمانى است؟ فرمود: زمان محتلم شدن است. پرسيد: گاهى جوان به هجده سالگى يا كمتر يا بيشتر مى‏رسد، ولى محتلم نمى‏شود؟ فرمود: هرگاه به سن بلوغ و حد تكليف رسيد، تصرفاتش صحيح و معتبر است مگر اينكه سفيه يا ضعيف باشد».


آيه 153
وَ أَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‏  
          و (بگو:) كه اين راه مستقيم من است؛ پس، از آن پيروى كنيد، و از راه‏ها (ى ديگر) پيروى نكنيد كه شما را از راه خدا پراكنده كند. اين است آنچه (خدا) شما را به آن سفارش كرده است، باشد كه تقوا پيشه كنيد.

* نيكى به پدر و مادر، عدالت در داد و ستد، پايبند بودن به پيمانهاى الهى و به عدل سخن گفتن، راهى است راست براى حركت به سوى خدا.
و بالولدين إحسناً ... و أن هذا صرطى مستقيماً
* احكام نه گانه (پرهيز از شرك و ...) داراى ارتباطى تنگاتنگ و به منزله حكمى واحد
و أن هذا صرطى مستقيماً
 «هذا» اشاره به دستورهايى است كه در دو آيه پيشين مطرح شده است. به كارگيرى اسم اشاره مفرد براى دستورهاى نه‏گانه مزبور، حكايت از وجود ارتباطى شديد ميان آنها دارد؛ به گونه‏اى كه گويا امرى واحد هستند.
*الهى بودن محرمات و قوانين نه‏گانه (پرهيز از شرك و ...) و خالى بودن آنها از كجى و انحراف، ايجاب‏كننده پيروى از آن فرمانها و سلوك بر اساس آن‏
و أن هذا صرطى مستقيماً فاتبعوه‏
* ضرورت پرهيز از احكام و قوانين غير الهى‏
و لا تتبعوا السبل‏
*پيروى از قوانين غير الهى موجب تشتت و تفرقه جوامع و مانع وحدت آنان است.
و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم‏
* تفرقه جوامع موجب دور شدن و فاصله گرفتن آنان از راه خداست.
و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله‏
* سلوك در صراط مستقيم (عمل به قوانين دين) و پرهيز از حركت در راههاى غير الهى، توصيه خدا به انسانهاست.
ذلكم وصكم به‏
*نيل به تقوا در گرو عمل به احكام دين و پرهيز از قوانين غير الهى است.
ذلكم وصكم به لعلكم تتقون‏
*حمران گويد: از امام باقر (ع) شنيدم كه درباره سخن خداى تعالى: «و أن هذا صراطى مستقيماً ...» فرمود: مراد، على بن ابى‏طالب (ع) و امامان از نسل فاطمه (س) هستند، هر كس از آنان دورى كند به راههاى غير الهى رفته است».
*از رسول خدا (ص) روايت شده است: ... اى مردم! من راه مستقيم خداوند هستم كه (خداوند)، شما را به پيروى از آن دستور داده است؛ و بعد از من، على و فرزندان من از نسل وى امامانى هستند كه مردم را به سوى حق دعوت و هدايت مى‏كنند ...».


آيه 154
ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَاماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ‏ 
           سپس به موسى كتاب داديم تا نعمت را بر كسانى كه خوب عمل كردند تمام كنيم، و توضيحى باشد براى هر چيزى (كه‏ مورد نياز بود) ، و هدايت و رحمتى باشد؛ شايد آنان به لقاى پروردگارشان (معاد) ايمان بياورند.

*موسى (ع) پيامبرى داراى كتاب و شريعت، پس از ابراهيم (ع)
و تلك حجّتنا ءاتينها إبرهيم ... ثم ءاتينا موسى الكتب‏
* موسى (ع)، پيامبرى كه مسؤوليت خويش را به خوبى انجام داد.
على الذى أحسن‏
مراد از «الذى أحسن» (آن كس كه نيكى كرده است)، هم مى‏تواند موسى (ع) باشد و هم مى‏تواند مقصود از آن هر فرد نيكوكارى باشد. برداشت فوق ناظر به احتمال اول است.
* تورات، نعمتى كامل از سوى خداوند براى نيكوكاران قوم موسى (ع)
تماما على الذى أحسن‏
*تورات كامل‏كننده دستورهاى دهگانه ابلاغ شده به موسى (ع) و موجب اكمال شريعت او
ثم ءاتينا موسى الكتب تماما
برداشت فوق بر اين مبناست كه مفعول «تماما» اصول دهگانه‏اى باشد كه در آيات پيش به آن توصيه شده است.
*توجه بنى‏اسرائيل به محتواى تورات، زمينه‏ساز ايمان آنان به قيامت و ملاقات خدا
ثم ءاتينا موسى‏ الكتب ... لعلهم بلقاء ربهم يؤمنون‏
* ناباورى بنى‏اسرائيل به قيامت و ملاقات خدا پيش از نزول تورات‏
ثم ءاتينا موسى‏ الكتب ... لعلهم بلقاء ربهم يؤمنون‏

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۲۷ ] [ 11:46 ] [ سعید ]

آيه 146
وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصَادِقُونَ‏ 
            و (در زمان موسى) هر حيوان ناخن‏دارى را بر يهوديان حرام كرديم، و از گاو و گوسفند فقط چربى‏هاى آن دو را بر آنان حرام كرديم، مگر آنچه بر پشت آنها يا بر روده‏هاست، يا آنچه به استخوان چسبيده است. اين (تحريم) را به سزاى ستمشان به آنان كيفر داديم، و ما قطعاً (در گزارش اين خبر) راستگوييم.

* خوردن گوشت حيوانات ناخن دار و پيه گاو و گوسفند براى يهود از آغاز حرام نبوده است.
و على الذين هادوا حرمنا ... ذلك جزينهم ببغيهم‏
* تحريم خوردن چربى گاو و گوسفند بر يهود از سوى خداوند، جز آنچه بر پشت يا بر روده بوده و يا بر استخوان چسبيده باشد.
و من البقر و الغنم حرمنا عليهم شحومهما إلا ما حملت‏
 «شحم» به معنى چربى و پيه است، «ظهر» يعنى پشت و «حوايا»، جمع «حوية»، به معنى روده‏ها است.
*جعل احكام سخت و محدود كردن بهره بردارى از مواهب، از انواع مجازاتهاى‏ خداوند براى برخى اقوام بوده است.
و على الذين هادوا حرمنا كل ذى ظفر ... ذلك جزينهم ببغيهم‏
*روح دين الهى در صدد برداشتن موانع خرافى در راه استفاده از مواهب و نعمتهاى الهى است.
و قالوا هذه أنعم و حرث ... قل ءالذكرين حرم ... و على الذين هادوا حرمنا
محور بحث از آيه 138 تا آيه 145 درباره تحريمهاى خرافى و بى‏جاى مشركان است. آيه 146 تحريم برخى مواهب را بر يهود يك حكم استثنايى دانسته كه به سبب تجاوزكارى يهود بر آنان وضع گرديده است. از اين مطلب استفاده مى‏شود كه روح اديان الهى در نقطه مقابل تحريمهاى بى جا قرار دارد.
*آنچه را مشركان عصر جاهلى حرام مى‏شمردند، حتى در اديان پيشين حرام نشده بود.
و على الذين هادوا حرمنا
چون پس از يادآور شدن تحريمهاى بى جاى مشركان عصر جاهلى به تاريخ تحريم برخى طيبات بر يهوديان اشاره شده است، مى‏توان به اين نكته پى برد كه فلسفه يادآورى اين جنبه تاريخى اثبات عدم مشابهت ميان آن چيزى است كه مشركان بر خود تحريم كرده بودند و آنچه كه در اديان الهى تحريم شده است.
*تجاوز پيشگى يهود در تاريخ، خبرى راست و عين حقيقت است.
ذلك جزينهم ببغيهم و إنا لصدقون‏


آيه 147
فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَ لَا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ‏  
           پس اگر تو را تكذيب كردند، بگو: پروردگار شما داراى رحمتى گسترده است، ولى مجازاتش از گروه مجرمان باز گردانده نخواهد شد.

* مهلت الهى به تكذيب‏كنندگان پيامبر (ص) و هلاك نساختن آنان جلوه رحمت گسترده پروردگار است.
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة‏
*پيام‏رسانان دين (مبلغان) بايد خود را براى تكذيبها و چگونگى مقابله با آن آماده كنند.
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة
*ربوبيت الهى، مقتضى اميدبخشى به همگان و امهال و هشدار به مجرمان‏
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
*رحمت خدا بر غضب او پيشى دارد.
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
* گستردگى رحمت خدا، مانع كيفر مجرمان نخواهد بود.
ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
* جامعه مجرم، خود را از شمول رحمت خداوند محروم و سزاوار عذاب او مى‏گرداند.
و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
*ابلاغ رحمت خداوند به تكذيب‏كنندگان وحى و بيم دادن آنان از عذاب خداوند، روشهاى كلى مقابله با آنان است.
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
*عذاب اقوام مجرم نيز جلوه‏اى از رحمت خداوند است.
فقل ربكم ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏


آيه 148
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَ لَا آبَاؤُنَا وَ لَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ‏  
              به زودى، كسانى كه شرك ورزيده‏اند خواهند گفت: اگر خدا مى‏خواست، نه ما و نه پدرانمان شرك نمى‏ورزيديم، و چيزى را حرام نمى‏كرديم. كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه (پيامبران را) تكذيب كردند، تا اين‏كه عذاب ما را چشيدند. بگو: آيا شما دانشى داريد كه آن را براى ما آشكار كنيد؟ شما جز از گمان پيروى نمى‏كنيد، و جز حدس نمى‏زنيد.

* مشركان از مفهوم «مشيت الهى» برداشتى نادرست داشتند.
سيقول الذين أشركوا لو شاء الله ما أشركنا
*امتهاى پيشين نيز مانند مشركان صدر اسلام با دستاويز قرار دادن جبر، پيامبران را تكذيب مى‏كردند.
كذلك كذب الذين من قبلهم‏
*مشركان صدر اسلام با تمسك به فرهنگ نياكان خود به توجيه عقايد و اعمال خويش مى‏پرداختند.
ما أشركنا و لا ءاباؤنا
*عذاب الهى، تنها پايان‏بخش به تكذيب انبياى پيشين‏
كذلك كذب الذين من قبلهم حتى‏ ذاقوا بأسنا
*تمسك به مشيت الهى براى اثبات جبر فاقد بنيان علمى است.
هل عندكم من علم فتخرجوه لنا
*عقايد مشركان در مورد مشيت الهى و استفاده جبر از آن، بنيادى جز گمان ندارد.
إن تتبعون إلا الظن و إن أنتم إلا تخرصون‏
*گمان در حيطه مسائل عقيدتى و بنيادى فاقد ارزش و اعتبار است.
إن تتبعون إلا الظن و إن أنتم إلا تخرصون‏


آيه 149
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ‏     
         بگو: پس دليل رسا فقط در اختيار خداست، و اگر خدا مى‏خواست همه شما را هدايت مى‏كرد.

* سنت خداوند، هدايت آزادانه و از روى اختيار انسانها با دلايل محكم و رساست.
قل فلله الحجة البلغة فلو شاء لهديكم أجمعين‏
*اگر مشيت خداوند اجبار انسان بر هدايت بود، همگان را، بى‏استثنا، هدايت مى‏كرد.
فلو شاء لهديكم أجمعين‏
*لزوم ارائه دليل و برهان براى هدايت و تصحيح انديشه ديگران‏
قل فلله الحجة البلغة فلو شاء لهديكم أجمعين‏
*مشيت تكوينى خداوند، تخلف‏ناپذير است.
فلو شاء لهديكم أجمعين‏
*از امام صادق (ع) در باره سخن خداى تعالى «فللّه الحجة البالغة»، سؤال شد، فرمود: خداوند متعال در قيامت به بنده‏اش مى‏فرمايد: بنده من، آيا (به وظايفت) آگاه بودى؟ اگر بگويد آرى، مى‏فرمايد چرا عمل نكردى؟ و اگر بگويد آگاه نبودم، به او مى‏فرمايد چرا ياد نگرفتى تا عمل كنى؟ و (به اين گونه) او را محكوم مى‏كند. و اين است «حجت‏بالغه»».
*از امام كاظم (ع) روايت شده كه فرمود: ... امور اديان چهار گونه است: ... يكى، امرى است كه احتمال شك و انكار در آن است و راه آن، اين است كه از معتقدين به آن توضيح خواسته شود (تا دليل آورند) به وسيله حجتى از كتاب خدا- كه معناى آن مورد اجماع باشد- يا با سنتى كه اختلاف در آن نباشد و يا با قياسى كه عقل صحت آن را تأييد كند و قابل انكار و شك هيچكس نباشد ... هر كس يكى از اين سه حجت را بياورد اين همان حجت بالغه است كه خداوند در قرآن براى پيامبر خود فرموده است: «قل فلله الحجة البالغة ...»».



آيه 150
قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ‏  
           بگو: گواهان خود را كه شهادت مى‏دهند كه خدا اينها را (كه شما مى‏گوييد،) حرام كرده است بياوريد. پس اگر گواهى دادند تو با آنان گواهى مده، و از هوس‏هاى كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده‏اند و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند و (معبودان دروغين را) با پروردگار خود برابر مى‏كنند، پيروى مكن.

* مشركان صدر اسلام، تحريمها و بدعتهاى نارواى خود را به خداوند نسبت مى‏دادند.
قل هلم شهداءكم الذين يشهدون أن الله حرم هذا
* تصديق كردن و همگام شدن با شهادت‏دهندگان نابحق، حرام است.
فإن شهدوا فلا تشهد معهم و لا تتبع أهواء الذين كذبوا بايتنا
*اگر مشركان بر تحريمهاى ادعايى خود گواه و دليلى نيز بياورند، ساختگى و بى‏اساس است.
قل هلم ... فإن شهدوا فلا تشهد معهم‏
*تحريمهاى بى‏جاى مشركان، برخاسته از هواپرستى و فاقد ارزش و اعتبار است.
فإن شهدوا فلا تشهد معهم و لا تتبع أهواء الذين كذبوا
*پيروى از هواهاى نفسانى، زمينه‏ساز شهادت نابحق است.
فإن شهدوا فلا تشهد معهم و لا تتبع أهواء الذين كذبوا
* مدعيان تحريمهاى بى‏اساس، تكذيب‏كننده آيات خداوند و منكران آخرت هستند.
قل هلم ... و لا تتبع أهواء الذين كذبوا بايتنا و الذين لا يؤمنون بالأخرة
*خداوند، پروردگارى بى‏همتا و بى‏بديل و عديل است.
و هم بربهم يعدلون‏


آيه 151
قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ‏  
                      بگو: بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است براى شما بخوانم؛ آن اين است كه چيزى را شريك او قرار ندهيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندان خود را به سبب فقر نكشيد، (زيرا) ماييم كه به شما و آنان روزى مى‏دهيم؛ و به كارهاى بسيار زشت- چه آشكار آنها و چه پنهانشان- نزديك نشويد، و كسى را كه خدا (كشتن او را) حرام كرده است، جز به حق نكشيد. اين است آنچه او به شما سفارش كرده است، باشد كه عقل خود را به كار گيريد.

* دعوت مردم و بيان محرمات الهى براى آنان وظيفه رهبران دين‏
قل تعالوا أتل ما حرم ربكم عليكم‏
* خداوند، پروردگار انسانها و تشريع احكام پرتوى از ربوبيت او بر ايشان است.
قل تعالوا أتل ما حرم ربكم عليكم‏
*تشريع احكام در اختيار خداست و پيامبر (ص) بيان‏كننده آنهاست.
أتل ما حرم ربكم عليكم‏
*توجه به ربوبيت خدا بر انسانها، زمينه‏ساز پذيرش احكام اوست.
أتل ما حرم ربكم عليكم‏
*اهميت خاص نيكى به پدر و مادر در ميان تكاليف الهى‏
ألا تشركوا به شيئا و بالولدين إحسنا
آوردن جمله «و بالوالدين إحسانا» پس از بيان مهمترين اصل اعتقادى (توحيد)، براى رساندن اهميت ويژه اين امر، يعنى «لزوم نيكى به پدر و مادر»، است.
* جامعه جاهلى در عصر بعثت جامعه‏اى آلوده به شرك و بى‏اهتمام نسبت به پدران و مادران بود.
و بالولدين إحسنا
*كشتن فرزند، حتى به سبب فقر و تهيدستى، از محرمات الهى است.
و لاتقتلوا أولدكم من إملق‏
 «إملاق» به معناى نيازمند شدن و «من» تعليليه است.
* بالاترين حد فقر نيز مجوز كشتن فرزند نخواهد بود.
و لاتقتلوا أولدكم من إملق‏
از نكره آوردن «إملاق» استفاده مى‏شود كه فقر در بدترين شرايط آن هم مجوز براى كشتن فرزند نمى‏شود.
*كشتن فرزندان برطرف كننده فقر نيست.
و لاتقتلوا أولدكم من إملق نحن نرزقكم و إياهم‏
*رواج كشتن فرزندان به سبب فقر و تنگدستى در عصر جاهلى‏
و لاتقتلوا أولدكم من إملق‏‏
*هر دو قسم از كردارهاى زشت (قسمى كه معمولًا مخفيانه انجام مى‏گيرد و قسمى كه بناى مردم بر مخفى انجام دادن آن نيست)، از محرمات الهى است.
لاتقربوا الفوحش ما ظهر منها و ما بطن‏
* انجام كارهاى زشت به صورت علنى داراى شناعت و حرمتى شديدتر نسبت به انجام آنها به صورت مخفيانه‏
لاتقربوا الفوحش ما ظهر منها و ما بطن‏
تقديم «ما ظهر» بر «ما بطن» مى‏تواند اشاره به برداشت فوق باشد.
*تعاليم پنجگانه (اجتناب از شرك، احسان به والدين و ...) تعاليمى مطابق با عقل‏
ذلكم وصيكم به لعلكم تعقلون‏
* ابو ولاد گويد: از امام صادق (ع) درباره احسان در سخن خداوند عزوجل «و بالوالدين احسانا» سؤال كردم، فرمود: احسان آن است كه با آن دو به نيكى رفتار كنى و به دشوارىِ درخواست از تو، در مورد نيازمنديهايشان ناچار نسازى، اگر چه از نظر امكانات مالى بى نياز باشند ...».

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ ] [ 11:12 ] [ سعید ]


 آيه 141
وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشَابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَ لَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ‏
                     و اوست آن كه باغ‏هايى با داربست و بى‏داربست، و درختان خرما و كشتزارها با ميوه‏هاى گوناگون و زيتون و انار، همانند و غير همانند، پديد آورده است. از ثمرات آنها وقتى ثمر مى‏دهند بخوريد، و حقّ آن را روز چيدنش بدهيد، و اسراف نكنيد. كه خدا اسرافكاران را دوست نمى‏دارد.

*پديد آورنده باغهايى كه برخى (چون تاك) برافراشته بر پايه‏ها (داربست) و برخى ايستاده بر ساق و يا نشسته بر زمينند، خداوند است.
و هو الذى أنشأ جنت معروشت و غير معروشت‏
 «عرش» به معناى سقف است و «جنات معروشات» باغهايى است كه با داربست و مانند آن سقفى براى درختان انگور فراهم مى‏آورند. در لسان العرب آمده است: «المعروشات، الكروم و العرش ما عرشته به».
*انواع درختان و ميوه‏هاى زيتون و انار، در عين تشابه با يكديگر، متفاوت هستند.
و الزيتون و الرمان متشبها و غير متشبه‏
*همگونى ميوه‏ها در شكل و گوناگونى آنها در طعم و كيفيت، نشانى از قدرت خداوند است.
و هو الذى ... الزيتون و الرمان متشبها و غير متشبه‏
محتمل است مراد از زيتون و انار در آيه، ميوه‏هاى آن باشد. در اين صورت «متشابه» يعنى تشابه ميوه‏هاى زيتون با يكديگر و همچنين انار، «و غير متشابه» يعنى تفاوت آنها از نظر رنگ و طعم و ... در عين تشابه با يكديگر.
* جواز استفاده از انواع ميوه‏ها و محصولات كشاورزى براى انسان‏
كلوا من ثمره إذا أثمر
*حكم پرداخت حقوق مالى (زكات يا حق الحصاد) از محصولات كشاورزى در مكه نازل شده است.
و ءاتوا حقه يوم حصاده‏
*نپرداختن حقوق واجب مالى اسراف است.
و ءاتوا حقه يوم حصاده ... و لاتسرفوا إنه لايحب المسرفين‏
*خداوند اسرافكاران را از محبت خويش محروم ساخته است.
إنه لايحب المسرفين‏
*از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: ميوه را در شب نچين و شبانه درو نكن ... زيرا اگر در شب، درو كنى فقيران نزد تو نمى‏آيند و اين سخن خداوند متعال است كه مى‏فرمايد: «حق محصول را روز درو بپردازيد» ... يعنى هنگام درو، دسته دسته و هنگام جدا شدن دانه، مشت مشت بپردازيد ...».
*امام باقر (ع) درباره آيه «و ءاتوا حقه يوم حصاده و لا تسرفوا ...» فرمود: شخصى زراعتى داشت كه وقتى محصول آن را مى‏چيد، همه را صدقه مى‏داد و خود و عائله‏اش بى چيز مى‏ماندند. خداوند اين عمل را اسراف ناميده است».
* عبدالله بن سنان گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خدا: «و ءاتوا حقه يوم حصاده» سؤال كردم، فرمود: اگر كسى از مسلمانان هنگام برداشت محصول حضور داشت، حق الحصاد را به او بده و اگر كسى غير از مشرك نبود، به او بپرداز».
*از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «و ءاتوا حقه يوم حصاده» روايت شده كه فرمود: پرداخت حق الحصاد در روز درو، بر تو واجب است و اين حق، غير از زكات است ...».
*از پيامبر اكرم (ص) در توضيح سخن خداوند: «و ءاتوا حقه يوم حصاده» روايت شده كه فرمود: خوشه‏هاى بر زمين ريخته شده در هنگام درو، حق الحصاد است».
                   

آيه 142
وَ مِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ‏  
               و (خدا) از ميان دام‏ها، حيواناتى باركش و حيواناتى كه از (پشم و موى) آنها فرش تهيّه مى‏شود (آفريده است). از آنچه خدا به شما عطا كرده است بهره‏مند شويد، و از پى گام‏هاى شيطان نرويد. بى‏ترديد، او براى شما دشمنى آشكار است.

*خداوند، آفريننده برخى از دامها براى باركشى و برخى براى خوراك و پوشاك است.
و هو الذى أنشأ ... و من الأنعم حمولة و فرشا
 «فرشا» در قبال «حمولة» قرار گرفته كه بيانگر گروه ديگرى از چهارپايان است. يعنى حيواناتى كه از پشم، مو و پوست آنها مى‏توان به عنوان فرش استفاده كرد يا به جهت كوچكى جثه و نزديك بودن به زمين بدانها فرش اطلاق شده است.
*حرام شمردن نعمتهاى خداوند، بدون دليل و يا به دلايل واهى، گام نهادن در راه شيطان است.
و لا تتبعوا خطوت الشيطن‏
*راههاى شيطان، متنوع و گوناگون است.
و لا تتبعوا خطوت الشيطن‏
محتمل است جمع آورده شدن «خطوات» به ملاحظه تعدد و تنوّع راههاى شيطان باشد.
*بهره‏گيرى از روزى خداوند و پيروى كردن از شيطان، كارى است ناشايست و نكوهيده.
كلوا مما رزقكم الله و لا تتبعوا خطوت الشيطن‏
*دشمنى صريح و بى‏پرده شيطان با انسان، فلسفه نهى شدن آدمى از پيروى اوست.
و لا تتبعوا ... إنه لكم عدو مبين‏
* امام باقر (ع ) فرمود: ياران رسول خدا (ص) به آن حضرت عرض كردند: ... هنگامى كه ما نزد شما هستيم و ما را متذكر مى‏كنيد و ترغيب مى‏نمائيد احساس ترس مى‏كنيم و دنيا را فراموش كرده و زهد مى‏ورزيم ... اما چون از نزد شما خارج مى‏شويم و به خانه‏هاى خود مى‏رويم و فرزندان و خانواده را مى‏بينيم، نزديك است از آن حال معنوى كه نزد شما داشتيم برگرديم ... رسول خدا (ص) فرمود: ... اين از گامهاى شيطان است كه شما را به دنيا ترغيب مى‏كند ...».


آيه 143
ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ‏ 
               (از دام‏ها)هشت تا (آفريده است): از ميش دو تا و از بز دو تا. بگو: آيا (خدا) نرهاى آنها را حرام كرده يا ماده‏ها را، يا آنچه را كه رحم ماده‏ها در بر گرفته است؟ اگر راست مى‏گوييد، از روى دانش به من خبر دهيد.

* حليت خوردن از گوشت بز و گوسفند نر و ماده و جنين آنها
من الضأن ... قل ءالذكرين حرم أم الأنثيين أما اشتملت عليه أرحام الأنثيين‏
* توبيخ مشركان عصر جاهلى از سوى خداوند به سبب تحريم بى‏دليل بعضى از دامها و جنين آنها
قل ءالذكرين حرم أم الأنثيين ... نبئونى بعلم إن كنتم صدقين‏
*فقط احكام و قواعدى قابل پايبندى است كه بر دلايل علمى مبتنى باشد.
قل ءالذكرين حرم ... نبئونى بعلم إن كنتم صدقين‏
*مشركان عصر جاهلى، فاقد هر گونه دليل علم‏آور بر تحريمهاى بى‏جاى خود بودند.
قل ءالذكرين حرم ... نبئونى بعلم إن كنتم صدقين‏

                       
آيه 144
وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ‏ 
                و از شتر دو تا و از گاو دو تا. بگو: آيا (خدا) نرهاى آنها را حرام كرده يا مادها را، يا آنچه را كه رحم ماده‏ها در بر گرفته است؟ آيا هنگامى كه خدا شما را به اين (تحريم) سفارش كرد حاضر بوديد؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد، تا به نادانى مردم را گمراه كند؟ به يقين، خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى‏كند.

* مشركان عصر جاهلى، بدون دليل به حرمت استفاده از برخى دامها معتقد بودند.
قل ءالذكرين حرم أم الأنثيين أما اشتملت عليه أرحام الأنثيين‏
* اثبات احكام شرعى بايد متكى بر دليل معتبر علمى و يا خبر حسى باشد.
نبئونى بعلم ... أم كنتم شهداء
*پشتوانه ارزش و اعتبار قوانين شرعى، صدور آنها از جانب خداوند است.
قل ءالذكرين حرم ... نبئونى بعلم ... أم كنتم شهداء ... إذ وصيكم اللّه بهذا
*تحريمهاى بى‏دليل، افترا به خدا و از بزرگترين ستمهاست.
قل ءالذكرين حرم ... فمن أظلم ممن افترى‏ على الله كذبا
* جعل احكام و انتساب آنها به خداوند موجب گمراه شدن مردم ناآگاه مى‏شود.
افترى‏ على الله كذبا ليضل الناس بغير علم‏
 «بغير علم» مى‏تواند حال يا وصف براى يكى از سه مورد باشد: «افترى»، «ليضل» و «الناس». برداشت فوق بر اساس احتمال سوم است. لذا معنى جمله چنين مى‏شود: تا گمراه كند مردم را در حالى كه آنان جاهل هستند.
* ظلم، موجب محروميت ظالمان از هدايتهاى خداوند است.
فمن أظلم ... إن الله لا يهدى القوم الظلمين‏
* ايوب بن نوح گويد، از امام هادى (ع) درباره گاو ميش سؤال كردم و عرض كردم: اهل عراق آن را حيوان مسخ شده مى‏دانند، حضرت فرمود: آيا نشنيده‏اى سخن خداوند را كه فرمود: «از شتر دو نوع آن و از گاو دو نوع آن» براى شما آفريد. (يعنى اينكه گاو ميش نيز از جنس «گاو» است و از حيوانات مسخ شده نيست)».


آيه 145
قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏ 
                 بگو: در آنچه به من وحى شده است، غذايى نمى‏يابم كه بر خورنده‏اى كه آن را مى‏خورد حرام باشد، مگر آن‏كه مردار يا خونِ ريخته شده يا گوشت خوك باشد، كه آن پليد است، يا حيوانى باشد كه (هنگام ذبح،) به گناه نام غير خدا بر آن برده شده باشد. پس كسى كه ناچار شود (و بخورد) در حالى كه ستمكار نباشد و (از حدّ ضرورت) تجاوز نكند، قطعاً پروردگار تو بسيار آمرزنده و مهربان است.

* وحى، تنها منبع تعيين‏كننده حرمت و حليت خوردنيهاست.
قل لا أجد فيما أوحى إلىّ محرما
* نيافتن دليل شرعى بر حرمت طعامى خاص، نشانه حليت آن است.
قل لا أجد فيما أوحى إلىّ محرما على‏ طاعم يطعمه‏
*خوردن گوشت مردار، خوك، خون و حيوانى كه هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده، حرام است.
إلا أن يكون ميتة أو دما مسفوحا أو لحم خنزير فإنه رجس أو فسقا أهل لغير اللّه به‏
*عدم حرمت خون باقيمانده در بدن حيوان پس از ذبح‏
إلا أن يكون ميتة أو دما مسفوحا
 «مسفوح» به معناى ريخته شده است. ذكر اين قيد در مورد خون، بنا به گفته مفسران، بدان جهت است كه خون باقى‏مانده در رگها و اعضاى بدن حيوان ذبح شده را از شمول حكم حرمت خارج سازد.
*آلودگى و پليدى گوشت مردار و خوك و خون، فلسفه تحريم آنها از سوى خداوند است.
إلا أن يكون ... فإنه رجس‏
*حرمت خوردن هر چيز آلوده و كثيف و پليد
إلا أن يكون ... فإنه رجس‏
* بردن نامى جز نام خدا بر حيوان به هنگام ذبح، گناه و خروج از طاعت خداست.
أو فسقا أهل لغير الله به‏
*اضطرار، مجوز خوردن غذاهاى حرام به مقدار رفع ناچارى‏
فمن اضطر غير باغ و لاعاد
*كسى كه در راه سركشى و تجاوز به خوردن غذاى حرام نيازمند شود، اضطرار وى رفع حرمت نمى‏كند.
فمن اضطر غير باغ و لاعاد
* جعل احكام ثانوى (رفع حرمت در حال اضطرار) جلوه‏اى از مغفرت و رحمت الهى است.
فمن اضطر غير باغ و لاعاد فإن ربك غفور رحيم‏
* رحمت و غفران خداوند برطرف كننده آثار و تبعات بد استفاده كردن از محرمات در حال اضطرار است.
فمن اضطر غير باغ و لاعاد فإن ربك غفور رحيم‏
* از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزوجل: «فمن اضطر غير باغ و لاعاد» روايت شده كه فرمود: مراد از «باغى» كسى است كه عليه امام قيام كند. و منظور از «عادى»، راهزن است؛ براى اين دو (در حال اضطرار)، مردار حلال نيست.
*از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «فمن اضطر غير باغ و لاعاد» روايت شده كه فرمود: مراد از «باغى»، ستمگر و مراد از «عادى»، غاصب است».
‏‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۵ ] [ 17:42 ] [ سعید ]

آيه 136
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعَامِ نَصِيباً فَقَالُوا هذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذَا لِشُرَكَائِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ مَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَائِهِمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ‏ 
                   و (مشركان) براى خدا از كِشت‏ها و دام‏هايى كه خود آفريده است سهمى قرار دادند، (و براى بت‏ها نيز سهمى،) و به پندار خود گفتند: اين براى خداست و اين هم براى بت‏هايمان؛ پس آنچه براى بت‏هايشان بود به خدا نمى‏رسيد و آنچه براى خدا بود به بت‏هايشان مى‏رسيد، چه بد حكمى مى‏كنند!

* سهم داشتن خداوند، از آنچه خود آفريده است، از پندارهاى پوچ مشركان‏
و جعلوا لله مما ذرأ من الحرث و الأنعم نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم‏
 «ذَرْأ» به معناى آفريدن است و ضمير «ذرأ» به «اللّه» باز مى‏گردد.
*مشركان، مصرف اموال سهم بت‏ها را در راه خدا غير مجاز و ناروا مى‏شمردند.
فما كان لشركائهم فلايصل إلى الله و ما كان لله فهو يصل إلى‏ شركائهم‏
*مصرف سهم خداوند براى بتها و مصرف نكردن سهم بتها براى خداوند، از داوريهاى ناپسند مشركان عصر جاهلى بوده است.
فما كان لشركائهم ... ساء ما يحكمون‏
* داورى زشت و غلط مشركان جاهلى در مقايسه خدا با بتها و ترجيح بتها بر او
فما كان لشركائهم ... ساء ما يحكمون‏
*داورى و سخن گفتن درباره خداوند، آنگاه كه مبتنى بر حدس و گمان باشد، كارى نكوهيده است.
و جعلوا للّه ... ساء ما يحكمون‏


آيه 137
وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ‏
                  و بدين‏گونه، شركاى مشركان (شياطين) براى بسيارى از آنان كشتن فرزندانشان را زينت دادند، تا سرانجام آنان را به هلاكت بيندازند و دينشان را بر آنان مشتبه سازند؛ و اگر خدا مى‏خواست چنين نمى‏كردند؛ پس آنان را با افترايشان واگذار.

*فرزند كشى و قربانى كردن آن براى بت‏ها، از سنتهاى زشت مشركان عصر جاهليت‏
ساء ما يحكمون. و كذلك زين لكثير من المشركين قتل أولدهم‏‏
* اعتقاد مشركان به بتها و معبودهاى پندارى، عامل زيبا جلوه نمودن فرزندكشى در نظر ايشان‏
و كذلك زين ... قتل أولدهم شركاؤهم‏
* نقش جهانبينى در توجيه و تعيين زشتى و زيبايى عمل
و كذلك زين لكثير من المشركين قتل أولدهم شركاؤهم‏
*انطباق دقيق با واقعيت و پرهيز از مبالغه، معيارهايى كه بايد در نقل خبر مراعات كرد.
زين لكثير من المشركين‏
تعبير «لكثير من المشركين» به جاى «للمشركين» بيانگر برداشت ياد شده است.
* تعيين سهمى از اموال و دام‏ها براى خداوند و سهمى براى بتها و تجويز مصرف سهم خداوند براى بت‏ها، كارهايى زيبا و شايسته از ديدگاه مشركان عصر جاهليت‏
و جعلوا للّه مما ذرأ من الحرث ... كذلك زين لكثير من المشركين‏
*تزيين اعمال زشت، از ترفندهاى گمراهگران براى به هلاكت افكندن مردم و به اشتباه انداختن آنها در دين‏
و كذلك زين ... ليردوهم و ليلبسوا عليهم دينهم‏
*شريكان موهوم مشركان (جن و شياطين) با تزيين اعمال ناروا موجبات هلاكت و سردرگمى و اشتباه در دين را براى آنان فراهم مى‏سازند.
و كذلك زين ... ليردوهم و ليلبسوا عليهم دينهم‏
 «ارداء» (مصدر «يردوهم») به معناى به هلاكت انداختن و «لبس» (مصدر «يلبسوا») به معناى مشتبه ساختن است.
*گمراه شدن مشركان و به هلاكت افكندن آنان توسط شريكان موهوم (جنيان و شياطين) در قلمرو مشيّت الهى است.
و لو شاء الله ما فعلوه‏
*پيامبر (ص) مسؤول هدايت و ارشاد است و نه رساندن قهرى انسان‏ها به مقصد.
و لو شاء الله ما فعلوه فذرهم‏
*هدايت ناپذيرى برخى از مردم حقيقتى است كه بايد آن را در تبليغ مد نظر داشت.
و لو شاء الله ما فعلوه فذرهم و ما يفترون‏‏


آيه 138
وَ قَالُوا هذِهِ أَنْعَامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لَا يَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَ أَنْعَامٌ لَا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ‏ 
               و به گمان خود گفتند: اينها (كه براى بت‏ها قرار داده‏ايم،) دام‏ها و كِشت‏هايى ممنوع است كه آنها را جز كسى كه ما مى‏خواهيم نبايد بخورد؛ و دام‏هايى است كه سوار شدن بر آنها حرام شده است. و دام‏هايى است كه (هنگام ذبح،) به صرف افترا بر خدا، نام خدا را بر آنها نمى‏برند. به زودى (خدا) آنان را به سبب افترايشان سزا خواهد داد.

* مشركان عصر جاهلى خوردن از حيوان و يا كشتى كه سهم خدا و بتها قرار مى‏دادند را براى هر كس كه خود مى‏خواستند مجاز مى‏شمردند.
و قالوا هذه أنعم و حرث حجر لايطعمها إلا من نشاء
* مشركان عصر جاهليت، سوار شدن بر برخى از چهارپايان را حرام مى‏دانستند.
و أنعم حرمت ظهورها
* تعمد مشركان عصر جاهلى به نبردن نام خدا بر بعضى از چهارپايان به هنگام ذبح‏
و أنعم لايذكرون اسم الله عليها
*مشركان عصر جاهلى قوانين و سنتهاى ساختگى و پندارى خود را به خداوند نسبت مى‏دادند.
و قالوا هذه أنعم ... افتراء عليه‏
*جعل قانون و منتسب كردن آن به خداوند از گناهان بزرگ است.
و قالوا ... سيجزيهم بما كانوا يفترون‏


آيه 139
وَ قَالُوا مَا فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَى أَزْوَاجِنَا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏  
               و گفتند: بچه‏هايى كه در شكم اين دام‏هاست مختصّ مردان ماست و بر زنانمان حرام شده است، و اگر مرده باشند همه‏ در آنها شريكند. به زودى (خدا) آنان را در برابر اين توصيفشان سزا خواهد داد. همانا او حكيم و داناست.

*مشركان عصر جاهلى، خوردن از جنين دامهايى كه سهم خدا و يا بتها قرار مى‏دادند را در صورت زنده بر آمدن، بر مردان مجاز و بر زنان حرام مى‏شمردند.
و قالوا ما فى بطون هذه الأنعم خالصة لذكورنا و محرم على‏ أزوجنا
* خوردن از دامهايى كه به گمان مشركان عصر جاهلى سهم خدا و يا سهم ديگر معبودها بود، از نظر آنان غير مجاز شمرده مى‏شد.
و قالوا هذه الأنعم و حرث حجر لايطعمها ... و قالوا ما فى بطون هذه الأنعم خالصة
* مشركان عصر جاهلى، استفاده از جنين مرده حيواناتى كه سهم خدا و يا بتها قرار مى‏دادند را براى زنان و مردان مجاز مى‏شمردند.
و محرم على‏ أزوجنا و إن يكن ميتة فهم فيه شركاء
*كيفر كسانى كه احكام خود ساخته را به خداوند منتسب مى‏سازند، مجازاتى حكيمانه و عالمانه است.
سيجزيهم وصفهم إنه حكيم عليم‏
* ضرورت پرهيز از تبعيضهاى ناروا و جاهلانه در قوانين مربوط به زن و مرد
و قالوا ما فى بطون هذه الأنعم خالصة لذكورنا و محرم على‏ أزوجنا ... سيجزيهم وصفهم‏


آيه 140
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ مَا كَانُوا مُهْتَدِينَ‏ 
               بى‏ترديد، كسانى كه فرزندان خود را از روى بى‏خردى و نادانى كشته‏اند، و آنچه را خدا به آنان عطا كرده است، از روى افترا به خدا حرام شمرده‏اند، زيانكار شده‏اند. آنان قطعاً گمراه شده و هدايت نيافته‏اند.

* كشتن فرزند (به عنوان قربانى) و تحريم روزيهاى الهى، نشانه بارز زيانكارى است.
قد خسر الذين ... و حرموا ما رزقهم الله‏
* جهل و سفاهت، عامل انحراف و زيانكارى است.
قد خسر الذين قتلوا أولدهم سفها بغير علم‏
*قوانين و مقررات غير متكى بر علم، زيان آور خواهد بود.
قد خسر الذين قتلوا أولدهم سفها بغير علم‏
*مشركان عصر جاهلى به سفاهت خويش در فرزندكشى ناآگاه بودند.
قد خسر الذين قتلوا أولدهم سفها بغير علم‏
*تحريم خودسرانه روزيهاى الهى حرام و افترا به خداوند است.
قد خسر الذين ... و حرموا ما رزقهم الله‏
* وضع مقررات جاهلانه و انتساب آن به خدا، ويژگى مشركان عصر جاهلى‏
و جعلوا للّه ... و حرموا ما رزقهم الله افتراء على الله‏
[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۴ ] [ 22:43 ] [ سعید ]


آيه 132
وَ لِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ مَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ‏ 
               و براى هر يك (از دو گروه مؤمن و كافر) به سبب آنچه كرده‏اند، (در كيفر و پاداش) درجاتى خواهد بود. و پروردگار تو هرگز از آنچه مى‏كنند غافل نيست.

* درجات اخروى انسان و جن، بازتاب اعمال دنيوى ايشان است.
و لكل درجت مما عملوا
*آگاهى همه جانبه خداوند بر اعمال انسانها، مقتضاى ربوبيت او است.
و ما ربك بغفل عما يعملون‏
*لزوم مراقبت بر اعمال و توجه به نقش تعيين كننده آن در تعيين درجات و دركات آخرت‏
و لكل درجت مما عملوا و ما ربك بغفل عما يعملون‏


آيه 133
وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ مَا يَشَاءُ كَمَا أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ‏  
            و پروردگار تو بى‏نياز و صاحب رحمت است؛ اگر بخواهد شما را از ميان مى‏برد و پس از شما هر چه بخواهد جانشين شما مى‏كند؛ چنان‏كه شما را از نسل مردمى ديگر پديد آورده است.

* فرستادن پيامبران و استقرار نظام عمل و جزا، در عين بى‏نيازى خداوند، جلوه‏اى از رحمت گسترده اوست.
لكل درجت ما عملوا ... و ربك الغنى ذو الرحمة
*بود و نبود انسانها هيچ نفع و زيانى براى خداوند ندارد.
و ربك الغنى ذو الرحمة إن يشأ يذهبكم‏
*نيازمندى و قساوت دو عامل گرايش به ظلم و رعايت نكردن عدل است.
لكل درجت مما عملوا ... و ربك الغنى ذو الرحمة
ذكر دو صفت غنا و رحمت، پس از بيان عدم ظلم خداوند در كيفر بندگان، بيانگر اين است كه ظلم برخاسته از نياز و يا شقاوت و قساوت است كه در مورد خدا اين دو منتفى است.
* اگر خداوند بخواهد نسلى از آدميان را قبل از موعد طبيعى خود نابود مى‏سازد و نسلهاى ديگرى را جايگزين آن مى‏كند.
إن يشأ يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشاء
* خطر انقراض و نابودى نسل يك جامعه، هشدار خداوند به جوامع كافر ستم پيشه‏
إن يشأ يذهبكم ... كما أنشأكم من ذرية قوم ءاخرين‏
*مردم مكه در صدر اسلام از نسلى غير از ساكنان قبلى آن سرزمين بودند.
كما أنشأكم من ذرية قوم ءاخرين‏
مخاطب «أنشأكم» مردم مكه‏اند. زيرا مكه محل نزول اين آيات بوده است.
* پديد آوردن نسلها و جوامع موجود به جاى اقوام پيشين، نشان قدرت الهى بر نابود ساختن جوامع ستم پيشه‏
إن يشأ يذهبكم ... كما أنشأكم من ذرية قوم ءاخرين‏
*سكونت موجوداتى مانند انسان در زمين قبل از سكونت آدم (ع) و فرزندان او
كما أنشأكم من ذرية قوم ءاخرين‏
اگر «أنشأكم» خطاب به همه مردم زمين باشد، مفاد آيه بيانگر اين است كه ساكنان فعلى زمين از نسل ساكنان قبلى آن نبوده‏اند. زيرا به مقتضاى تشبيه «كما أنشأكم ...» ساكنان قبلى جملگى نابود شده و نسل كنونى بشر از ذريه قومى ديگر (قوم ءاخرين) هستند.


آيه 134
إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ‏  
           آنچه بدان تهديد مى‏شويد قطعاً آمدنى است، و شما هرگز از سلطه (خدا) خارج نخواهيد شد.

* احضار ظالمان در قيامت و بازخواست و كيفر ايشان از وعده‏هاى تخلف‏ناپذير خداوند
و ينذرونكم لقاء يومكم هذا ... إن ما توعدون لأت‏
* آدمى، ناتوان از گريز از سلطه خداوند
إن ما توعدون لأت و ما أنتم بمعجزين‏
در لسان العرب آمده است: «معنى الإعجاز الغوث و السبق» (اعجاز به معناى فرو نهادن و پيشى گرفتن است)؛ اسم فاعل آن «مُعْجِز» يعنى فروگذارنده و پيشى گيرنده است. يعنى شما نمى‏توانيد بر خدا پيشى گيريد و از سلطه آن خارج شويد.


آيه 135
قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‏  
                    بگو: اى قوم من، شما براساس امكانات خود عمل كنيد، من هم (به وظيفه خود) عمل مى‏كنم، پس به زودى خواهيد دانست كه عاقبت (نيك) اين سرا براى كيست؟ بى‏ترديد ستمكاران ظفرمند نمى‏شوند.

*انسان، جوينده فرجام نيك و پوينده مسيرى است كه آن را سعادت مى‏پندارد.
اعملوا ... فسوف تعلمون من تكون له عقبة الدار
*نتيجه و فرجام عمل، معيارى تعيين كننده در ارزشگذارى اعمال‏
فسوف تعلمون من تكون له عقبة الدار
*فرجام نيك داشتن، ظفرمندى و رستگارى است.
فسوف تعلمون من تكون له عقبة الدار إنه لايفلح الظلمون‏
*كفر و مخالفت با راه انبيا، ظلم و مانع رستگارى است.
اعملوا على‏ مكانتكم ... إنه لايفلح الظلمون‏

[ دوشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۳ ] [ 20:5 ] [ سعید ]

آيه 128
وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قَالَ أَوْلِيَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏ 
               و (ياد كن) روزى را كه همه آنان را محشور مى‏كند (و مى‏گويد:) اى گروه (شياطين) جنّ، همانا شما از آدميان (پيروان) فراوان گرفتيد. و دوستانشان از آدميان مى‏گويند: پروردگارا، بعضى از ما (دو گروه) از بعضى ديگر بهره گرفتيم، و به اجلى كه براى ما مقرّر كردى رسيديم. (خدا) مى‏گويد: آتش اقامتگاه شماست كه در آن براى هميشه خواهيد بود، مگر آنچه خدا بخواهد. همانا پروردگار تو حكيم و داناست.

* جنيان موجوداتى داراى اختيار و تكليف هستند.

يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس‏
بازخواست شدن جنيان در قيامت، بيانگر مكلف بودن آنان و برخوردارى آنان از اختيار و بالطبع تكليف است.
*جنيان در تلاشند با گسترش نفوذ خود بر آدميان تعداد بيشترى از آنان را گمراه كنند.
يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس‏
در لسان العرب آمده است: «استكثر من الشى: رغب فى الكثير منه» يعنى به انبوهى از آن ميل و رغبت كرد. مقصود از «استكثرتم من الإنس» اين است كه شما از آدميان پيروان بسيارى گرفتيد و آنان را گمراه ساختيد.
*جنيان اغواگر در برابر بازخواست خداوند از آنان به سبب گمراه ساختن آدميان، هيچ عذر و پاسخى ندارند.
يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس و قال أولياؤهم من الإنس‏
نقل پاسخ آدميان به جاى پاسخ جنيان، كه مستقيماً مورد سؤال بودند، مى‏تواند اشاره به درماندگى آنان از پاسخ و اعتذار باشد.
*جنيان داراى قدرت نفوذ و سلطه بر آدميان هستند.
يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس‏
*نوعى دوستى و ارتباط و تبعيت ميان برخى از آدميان گمراه و جن برقرار است.
و قال أولياؤهم من الإنس‏
*جنيان اغواگر و انسانهاى پيرو آنها براى انحراف و گمراهى از يكديگر بهره مى‏برند.
و قال أولياؤهم من الإنس ربنا استمتع بعضنا ببعض‏
 «استمتاع» به معناى طلب تمتع و بهره‏جويى است و مراد از «بعض»، برخى از جنيان و انسانها هستند، چون بناى سخن نيز سؤال از روابط متقابل اين دو گروه در دنياست.
* وجود خواسته‏ها و لذتهاى نفسانى در جن‏
قد استكثرتم ... استمتع بعضنا ببعض‏
*انسانها از گمراه شدن توسط جنيان لذت و بهره مى‏برند.
و قال أولياؤهم من الإنس ربنا استمتع بعضنا ببعض‏
*اعتراف گمراهان در قيامت به تبعيت از خواهشهاى نفسانى خويش تا آخرين لحظه عمر
ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا أجلنا الذى أجلت لنا
* سزاواران خلود در جهنم ممكن است با مشيت خداوند از آن رهايى يابند.
خلدين فيها إلا ما شاء الله‏
* مشيت الهى سرچشمه گرفته از علم و حكمت اوست.
إلا ما شاء الله إن ربّك حكيم عليم‏
*علم و حكمت شرط لازم براى ربوبيت است.
إن ربّك حكيم عليم‏


آيه 129

وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ‏  
            و بدين‏گونه بعضى از ستمكاران را به سزاى آنچه مرتكب مى‏شوند، بر بعضى ديگر مى‏گماريم.

*خداوند، همان گونه كه شيطانهاى جن را بر آدميان مسلط مى‏كند، برخى از ظالمان را بر برخى ديگر مسلط مى‏سازد.

يمعشر الجن قد استكثرتم ... و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا
 «كذلك» تشبيه تسلط ظالمان بر ظالمان به سلطه جنيان بر آدميان است. يعنى همان گونه كه جنيان را بر آدميان مسلط مى‏سازيم، مردم ظالم را بر گروه ظالم ديگر ولايت مى‏دهيم.
* انسانهايى ظالم در صدد گمراه كردن و منحرف ساختن انسانهاى ديگرند.
يمعشر الجن قد استكثرتم ... و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا
* گمراه‏كنندگان و گمراه‏شوندگان هر دو ظالمند.
و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا
* جنيان اغواگر و آدميان اغواشده، هر دو از ظالمانند.
يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس ... و كذلك نولى بعض الظلمين بعضاً
*ظلم انسانها عامل تسلط حكومتهاى ظالمانه بر آنان مى‏گردد.
و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا
تعليق حكم بر وصف اشعار به عليت دارد. در آيه شريفه تعليق حكم «نولى» بر وصف «الظالمين» اشاره به نقش و تأثير وصف ظلم در جريان يافتن فعل «نولى» دارد.
*جريان سنتهاى خداوند در جوامع پيوندى متقابل با عملكرد افراد جامعه دارد.
و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا بما كانوا يكسبون‏
* قرار گرفتن در پرتوى ولايت خداوند و يا ولايت ظالمان، در ارتباط با عملكرد انسان است.
و هو وليهم بما كانوا يعملون ... نولى بعض الظلمين‏
بعضا بما كانوا يكسبون‏

  آيه 130
 يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ شَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ‏   
            اى گروه جنّ و انس، آيا از ميان شما فرستادگانى برايتان نيامدند كه آيات مرا بر شما مى‏خواندند، و درباره لقاى امروزتان به شما اخطار مى‏كردند؟ مى‏گويند: ما به زيان خود گواهى مى‏دهيم. و زندگى دنيا فريبشان داد، و به زيان خود گواهى مى‏دهند كه كافر بوده‏اند.

*گمراهان جن و انس در قيامت به صورت جمعى موردبازخواست و توبيخ قرار خواهند گرفت.

يمعشر الجن و الإنس ألم يأتكم رسل‏
* اشتراك جن و انس در لزوم اطاعت از رسولان الهى و بهره‏ورى از هدايتهاى ايشان‏
يمعشر الجن و الإنس ألم يأتكم رسل منكم‏
* جنيان داراى رسولانى از جنس خود هستند.
يمعشر الجن و الإنس ألم يأتكم رسل منكم‏
*اعتقاد به قيامت، اصلى مسلم در همه اديان الهى است.
رسل منكم ... ينذرونكم لقاء يومكم هذا
* كافران جن و انس در قيامت با اعتراف به آمدن رسولان الهى، عليه خود شهادت خواهند داد.
ألم يأتكم رسل منكم ... قالوا شهدنا على‏ أنفسنا
*زندگى دنيا عامل فريب خوردن كافران در نپذيرفتن آيات و پند نگرفتن از انذار انبيا
و غرتهم الحيوة الدنيا
*انكار رسالت انبيا و باور نداشتن انذارهاى آنان، كفر است.
ألم يأتكم رسل ... ينذورنكم ... أنهم كانوا كفرين‏
* پيروان شيطانها در قيامت به كفرورزى خويش در دنيا اعتراف مى‏كنند.
و شهدوا على‏ أنفسهم أنهم كانوا كفرين‏


آيه 131

ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا غَافِلُونَ‏  
         اين (فرستادن پيامبران) بدان سبب است كه پروردگار تو چنين نبوده است كه شهرها را در حالى كه مردم آن بى‏خبرند، از روى ستم نابود كند.

* هلاك جوامع بشرى، بدون فرستادن هدايت براى ايشان، كارى ظالمانه و به دور از ساحت قدس الهى است.

ذلك أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم‏
* خداوند مردم جامعه‏اى را كه از روى غفلت و ناآگاهى ستم كنند، به عذاب دنيوى نابود نمى‏كند.
ذلك أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم و أهلها غفلون‏
فاعل ظلم در «بظلم» مى‏تواند «اهل القرى‏» باشد؛ يعنى: «مهلك القرى بسبب ظلمهم». برداشت فوق بر اين اساس است.
*ارتكاب ظلم و گناه در عين آگاهى، موجب هلاكت جامعه مى‏شود.
ذلك أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم و أهلها غفلون‏
*مشيت الهى به شقاوت و ضلالت امتهاى ستمگر، پس از اتمام حجت بر ايشان تعلق مى‏گيرد.
و من يرد أن يضله ... يجعل الله الرجس ... ذلك أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم‏
مراد از هلاكت در آيه، مى‏تواند شقاوت و ضلالت باشد كه در آيات قبل از آن سخن به ميان آمده بود.
* خداوند، ستم و گناهى را كه از سر غفلت و ناآگاهى باشد، كيفر نمى‏دهد.
أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم و أهلها غفلون‏

[ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۲ ] [ 12:45 ] [ سعید ]

آيه 122
أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏  
                      آيا كسى كه مرده بود و ما زنده‏اش كرديم و براى او نورى قرار داديم كه به وسيله آن در ميان مردم راه مى‏رود، مانند كسى است كه در تاريكى‏ها قرار دارد و از آن بيرون آمدنى نيست؟ اين‏گونه براى كافران آنچه انجام مى‏دهند زينت داده شده است.

* راهيابى به توحيد و ايمان موجب حيات انسان مى‏شود.
و إن أطعتموهم إنكم لمشركون. أو من كان ميتا فأحيينه و جعلنا له نورا
چون در آيات پيشين سخن از شرك و توحيد و ايمان و كفر به آيات الهى بود، قهراً مقايسه‏اى كه در اين آيه صورت گرفته بين اين دو گروه است كه يكى را مرده و ديگرى را زنده دانسته است.
* ايمان، حيات است و نور و كفر، مرگ است و تاريكى.
أو من كان ميتا فأحيينه ... كمن مثله فى الظلمت‏
*توجه دادن مؤمنان به حيات معنوى خود و برخوردارى از نور الهى، بازدارنده آنان از اطاعت مشركان و گمراهان‏
و إن أطعتموهم إنكم لمشركون. أو من كان ميتا فأحيينه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس‏
*مؤمن در جامعه، عنصرى پوياست، نه بى‏تحرك و منزوى و فاقد تشخيص.
و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس‏
بديهى است كه منظور از «مشى در ميان مردم» راه رفتن در كوچه و بازار نيست، بلكه مراد حضور فعال در جامعه و تشخيص جريانهاى حق و باطل است.
*زيبا پنداشتن اعمال و افكار از مهمترين عوامل انگيزش آدمى است.
كذلك زين للكفرين ما كانوا يعملون‏
*كافران، از آن رو كه در ظلمت و گمراهى هستند، كردار زشت خويش را زيبا مى‏پندارند.
كمن مثله فى الظلمت ... كذلك زين للكفرين‏
* زيبا پنداشتن اعمال، مانع رشد و خروج انسان از تاريكى است.
ليس بخارج منها كذلك زين للكفرين ما كانوا يعملون‏
*رضايت از عملكرد خويش، از ويژگيهاى كافران است.
كذلك زين للكفرين ما كانوا يعملون‏
*بُريد گويد: از امام باقر (ع) شنيدم كه درباره سخن خداى تعالى: «أو من كان ميتا ...» فرمود: منظور از «ميتا» كسى است كه هيچ شناختى ندارد و منظور از «نورا يمشى به فى الناس»، امامى است كه به او اقتدا كند و مراد از «كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها»، كسى است كه امام را نمى‏شناسد».


آيه 123
وَ كَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا وَ مَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ
‏              و بدين سان، در هر شهرى بزرگان مجرمش را (داراى امكانات) قرار داديم تا سرانجام در آن به مكر بپردازند، و آنان جز به خود مكر نمى‏كنند و در نمى‏يابند.

*گماردن سردمدارانى مجرم در هر جامعه، از سنتهاى الهى است.
و كذلك جعلنا فى كل قرية أكبر مجرميها
فعل «جعلنا» دو مفعولى است، مفعول اول آن «مجرميها» و «أكابر» مفعول دوم آن است.
* مكر و فريب، شيوه سردمداران مجرم در ميان جوامع‏
جعلنا فى كل قرية أكبر مجرميها ليمكروا فيها
* مجرمان هر جامعه براى پيشبرد مقاصد شوم خويش بر گرد سردمداران و پيشوايانى متشكل مى‏شوند.
و كذلك جعلنا فى كل قرية أكبر مجرميها ليمكروا
محتمل است «جعلنا» يك مفعولى و به معناى «اوجدنا» باشد؛ در اين صورت «أكابر مجرميها» مفعول آن و اضافه «أكابر» به «مجرميها» بيانگر وجود يك نوع رابطه بين مجرمان و سردمداران آنها خواهد بود، گويا آنان جملگى در زير پرچم سردمداران خويش به مبارزه و مكر با مردم مى‏پردازند.
*تمامى جوامع بشرى در معرض تهديد حيله و مكر سردمداران مجرم خويش‏
و كذلك جعلنا فى كل قرية أكبر مجرميها ليمكروا فيها
*سردمداران مجرم مكه، يكسره در صدد توطئه و مكر عليه مسلمانان صدر اسلام بودند.
و كذلك جعلنا فى كل قرية
با توجه به اينكه سوره مباركه انعام مكى است، تشبيه مذكور در آيه، تشبيه سردمداران مجرم در تمامى نقاط به سردمداران مجرم شهر «مكه» و بيانگر وضعيت و شرايط آن روزگار مى‏باشد.
*مكر و توطئه سردمداران مجرم، تنها دامنگير خودشان مى‏گردد.
و ما يمكرون الا بأنفسهم‏
*سردمداران كفر از درك بازگشت آثار توطئه‏هاى آنان عليه خودشان ناتوانند.
و ما يمكرون إلا بأنفسهم و ما يشعرون‏


آيه 124
وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ‏   
                     و هنگامى كه آيتى برايشان مى‏آيد، مى‏گويند: هرگز ايمان نمى‏آوريم تا اين‏كه مانند آنچه به پيامبران خدا داده شده است به ما نيز داده شود. خدا بهتر مى‏داند كه رسالتش را كجا قرار دهد. به زودى، به كسانى كه مرتكب گناه شده‏اند، به سزاى آن كه مكر مى‏كردند، ذلّتى نزد خدا و عذابى سخت خواهد رسيد.

* سردمداران مجرم مكه خود را همشأن پيامبر (ص) در استحقاق نزول وحى و كتاب آسمانى مى‏دانستند.
أكبر مجرميها ... لن نؤمن حتى‏ نؤتى‏ مثل ما أوتى رسل الله‏
*استهزاى رسالت و رسولان الهى از سوى سردمداران مجرم براى انكار رسالت پيامبر (ص)
و إذا جاءتهم ءاية قالوا لن نؤمن حتى‏ نؤتى‏ مثل ما أوتى رسل الله‏
درخواست نزول وحى و مقام رسالت از جانب سردمداران مجرم مكه ممكن است تنها از سر استهزا باشد، نه اينكه آنان واقعاً خواهان آن بودند.
*انتخاب رسول از سوى خداوند بر اساس علم كامل او به شايستگى رسولان انجام‏ مى‏گيرد.
الله أعلم حيث يجعل رسالته‏
* فريبكارى و توطئه مداوم عليه دين، عامل گرفتارى توطئه‏گران به ذلت و عذاب شديد است.
سيصيب الذين ... بما كانوا يمكرون‏
*ميان گناه و كيفر آن در نظام مجازات الهى نوعى تقابل و تناسب برقرار است.
و إذا جاءتهم ءاية قالوا لن نؤمن ... سيصيب الذين أجرموا صغار عنداللّه‏
برداشت ياد شده با توجه به اين است كه خداوند ذلت و خوارى را كيفر كبر متكبران در برابر آيات الهى قرار داده است.
* القاى شبهات و بهانه‏جويى در برابر آيات الهى و رسالت رسولان او، از مكرهاى سردمداران مجرم بوده است.
أكبر مجرميها ليمكروا ... لن نؤمن حتى‏ نؤتى‏ ... بما كانوا يمكرون‏
يادآور شدن اشكال‏تراشيهاى سردمداران كفر، پس از ذكر مكر و فريبكارى آنان، مى‏تواند بيان مصداقى بارز براى مكر و فريب آنان باشد.


آيه 125
فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ‏
                     پس هر كه را خدا بخواهد هدايت كند، سينه‏اش را براى (پذيرش) اسلام مى‏گشايد، و هر كه را بخواهد گمراه كند، سينه‏اش را تنگ و سخت مى‏سازد، چنان‏كه گويى به زحمت در آسمان بالا مى‏رود. اين‏گونه، خدا پليدى را بر آنان‏كه ايمان نمى‏آورند قرار مى‏دهد.

*شرح صدر زمينه هدايت‏پذيرى انسان‏
فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره‏
شرح صدر به معناى توسعه قلب و مغز و انديشه آدمى و در برابر ضيق صدر است.
* تسليم بودن انسان در برابر حق و داشتن روحيه حق‏پذيرى، نشانه برخوردارى از هدايت و توفيق الهى است.
فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلم‏
اسلام در اين آيه مى‏تواند به معنى لغوى آن كه تسليم است، باشد.
*شرح صدر، نور الهى در قلب مؤمنان است.
و جعلنا له نورا يمشى ... فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره‏
*ضيق صدر و سختى دل در پذيرش حق، كيفرى از جانب خداوند براى حق‏ناپذيران است.
يجعل صدره ضيقا
*هدايت و گمراهى انسان تحت اراده خداوند است.
فمن يرد الله أن يهديه ... و من يرد أن يضله يجعل‏
* راه يافتن حق (اسلام) به قلب حق‏ناپذير، مانند صعود در آسمان دشوار و يا غيرممكن است.
و من يرد أن يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كأنما يصعد فى السماء
*ضيق صدر (سخت‏دلى و حق‏ناپذيرى) نشانه تسلط پليدى بر آدمى است.
و من يرد أن يضله ... كذلك يجعل الله الرجس‏
* گرفتار شدن اباكنندگان از ايمان به ضيق صدر، سنت خداوند است.
و من يرد أن يضله ... كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يؤمنون‏
*آنگاه كه آيه «فمن يرد الله ...» نازل شد از رسول خدا (ص) سؤال كردند، شرح صدر چيست؟ فرمود: نورى است كه خداوند در قلب مؤمن مى‏افكند و با آن سينه‏اش باز مى‏گردد و فراخ مى‏شود ... ».
*خيثمة بن عبدالرحمن گويد: از امام باقر (ع) شنيدم كه مى‏فرمود: قلب انسان تا حق را نيافته است، آنچنان مضطرب است كه گويى از جاى خود كنده شده و به حنجره رسيده، پس آنگاه كه حق را يافت آرامش مى‏يابد. سپس آن حضرت آيه «فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلام» را تلاوت كرد ... ».
*امام صادق (ع) فرمود: هر گاه خداوند عز و جل براى بنده‏اى خيرى بخواهد، در دلش نقطه‏اى از نور ايجاد مى‏كند و گوشهاى دلش را بازمى‏گرداند و فرشته‏اى بر او مى‏گمارد كه وى را در كارهايش استوار نمايد. و آنگاه كه خدا براى بنده‏اى بدى بخواهد، در دلش نقطه‏اى سياه ايجاد كرده و گوشهاى دلش را مى‏بندد و شيطانى را بر او مى‏گمارد تا گمراهش كند، سپس امام (ع) آيه «فمن يرد الله ...» را تلاوت فرمود.
*حمدان گويد: از امام رضا (ع) درباره سخن خداوند عزوجل: «فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلام» پرسيدم، فرمود: كسى كه خدا بخواهد او را بخاطر ايمان‏اش هدايت كند ... سينه‏اش را براى تسليم شدن در برابر خداوند و اعتماد به او و آرامش يافتن به وعده‏هاى پاداش او، باز و گشوده مى‏سازد ... و كسى كه خدا بخواهد او را به خاطر كفر و نافرمانيش در دنيا گمراه كند، سينه‏اش را تنگ و در فشار قرار مى‏دهد، تا آن جا كه در كفر خود شك كند و در اعتقادات قلبى خويش مضطرب و نگران باشد ...».
* از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزوجل: «و من يرد أن يضله ...» روايت شده كه فرمود: گاهى سينه انسان تنگ مى‏شود اما هنوز راه نفوذى براى آن باقى مانده كه از طريق آن مى‏شنود و مى‏بيند و «حرج»، آن سينه‏اى است كه فشرده شده و هيچ راه نفوذى به آن وجود ندارد كه از آن راه بشنود و يا ببيند».
            

آيه 126
وَ هذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ‏     
         و اين است راه مستقيم پروردگار تو. همانا ما آيات را براى مردمى كه متذكّر مى‏شوند تفصيل داده‏ايم.

*گمراه كردن حقگريزان با ضيق صدر و هدايت حقپويان با شرح صدر، صراط مستقيم پروردگار و سنت استوار اوست.
فمن يرد الله ان يهديه ... هذا صرط ربّك مستقيما
* اسلام و روحيه تسليم در برابر پروردگار، صراط مستقيم اوست.
هذا صرط ربّك مستقيما قد فصلنا الأيت‏
 «هذا» مى‏تواند اشاره به خصوص «الاسلام» در آيه پيشين باشد.
* هدايت و گمراهى از شؤون ربوبيت خداوند است.
و هذا صرط ربّك مستقيما
*آنان كه به تذكارهاى خداوند توجه كرده و از آن غفلت نمى‏كنند، از آيات الهى بهره مى‏برند.
قد فصلنا الأيت لقوم يذكرون‏
*خداوند آيات و سنتهاى خويش را در جهان به روشنى بيان كرده است.
قد فصلنا الأيت لقوم يذكرون‏
 «تفصيل» به معناى «تبيين» و به روشنى بيان كردن است.
*توجه به آيات و سنتهاى خداوند و به ياد آوردن پيوسته آنها زمينه دستيابى به صراط مستقيم است.
و هذا صرط ربّك مستقيما قد فصلنا الأيت لقوم يذكرون‏


آيه 127
لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏  
          براى آنان نزد پروردگارشان سراى سلامت (بهشت) است، و به پاداش كارهايى كه مى‏كردند، او ياورشان خواهد بود.

*هدايت‏يافتگان و يادكنندگان آيات و معارف الهى از جايگاهى آكنده از آرامش در نزد خداوند برخوردارند.
فمن يرد الله ... قد فصلنا الأيت لقوم يذكرون. لهم دارالسلم عند ربهم‏.
* هدايت‏يافتگان هشيار و متذكر، مقرب درگاه پروردگار و در پرتوى ولايت و تصرف او قرار دارند.
فمن يرد الله أن يهديه ... لقوم يذكرون. لهم دارالسلم عند ربهم و هو وليهم‏
*خداوند خود امور ره‏يافتگان به دارالسلام (بهشت) را بر عهده خواهد داشت.
لهم دارالسلم عند ربهم و هو وليهم‏
* بهاى بهشت و برخوردارى از ولايت و نصرت الهى، عمل در پرتو ايمان است.
لهم دارالسلم ... بما كانوا يعملون‏

[ شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۱ ] [ 20:6 ] [ سعید ]


آيه 116
وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ‏  
            و اگر از بيشتر كسانى كه روى زمين‏اند پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه مى‏كنند. (آنان) جز از گمان پيروى نمى‏كنند، و جز حدس و تخمين نمى‏زنند.

*پيامبر (ص) نبايد در عقايد و احكام از اكثريت مردم پيروى كند.
أفغير الله أبتغى حكما و هو الذى ... و إن تطع أكثر من فى الأرص ... عن سبيل اللّه‏
* اغلب مردم زمين، گمراه و تابع گمانهاى نادرست در عقايد خود هستند.
و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك عن سبيل الله‏
*كمى رهپويان راه خدا نبايد موجب تزلزل رهپويان در برابر اكثريت مردم گمراه گردد.
و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك‏
*تكيه بر گمان در مسائل اصولى و زيربنايى موجب گمراهى مى‏شود.
يضلوك عن سبيل الله إن يتبعون إلا الظن‏
*گرايش به همسويى و همشكل شدن با توده‏هاى مردم در عقايد و افكار، لغزشگاهى خطرناك براى رهروان حق است.
و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك‏
نهى از پيروى از اكثريت، بيانگر جاذبه عظيم عقايد اكثريت و خطر لغزش به سوى آنان است.
* قرآن راهنماى كامل و تمام براى مصون ماندن از انحراف در عقايد و افكار و اسير شدن در دام گمان‏
و تمت كلمت ربّك صدقا و عدلا ... و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك عن سبيل الله‏
*جواز پيروى از كسانى كه آراى آنها عالمانه و به دور از گمان است.
و إن تطع أكثر من فى الأرض ... إن يتبعون إلا الظن‏
چون جمله «إن يتبعون ...» بيان علت ممنوعيت اطاعت از اكثر مردم است، در موردى كه چنين علتى موجود نباشد، حكم ممنوعيت نيز وجود نخواهد داشت..
*خداوندِ شنوا و دانا شايسته پيروى است، نه اكثريت تابع گمانهاى واهى‏
و هو السميع العليم. و إن تطع أكثر من فى الأرض ... إن يتبعون إلا الظن‏
* آرا و عقايد اكثريت مردم به جهت مبتنى بودن آن بر گمان فاقد اعتبار است.
إن يتبعون إلا الظن و إن هم إلا يخرصون‏


آيه 117
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
‏                همانا پروردگار تو بهتر مى‏داند چه كسانى از راه او منحرف مى‏شوند، و هم او هدايت يافتگان را بهتر مى‏شناسد.

* شناخت عميق و گسترده راه هدايت و ضلالت و راهيان آن با راهنمايى خداوند ميسر است.
إن ربّك هو أعلم من يضل‏
*علم، شرطى اساسى در صلاحيت رهبرى است.
و إن تطع أكثر ... إن ربّك هو أعلم من يضل‏
*تبعيت از اعلم، اصلى ضرورى است.
و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك ... إن ربّك هو أعلم‏


آيه 118
فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ‏  
            پس اگر به آيات خدا ايمان داريد، از (گوشت) آنچه (هنگام ذبح) نام خدا بر آن برده شده است بخوريد.

*بردن نام خدا به هنگام ذبح حيوان، شرط حليت خوردن آن است.
فكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
* چون خداوند آگاه به راه هدايت و ضلالت است، احكام و رهنمودهاى او را بايد پذيرفت.
إن ربك هو أعلم ... فكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
* حلال شمردن آنچه خداوند مباح كرده، نشانه هدايت يافتگى است.
و هو أعلم بالمهتدين. فكلوا مما ذكر اسم الله‏
*احكام خداوند، سبيل الله است.
هو أعلم من يضل عن سبيله ... فكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
*ترديد افكنى درباره حليت حيوانى كه با نام خدا ذبح شده باشد، از تبليغات كفّار، عليه اسلام و پيامبر (ص) در مكه بوده است.
و إن تطع أكثر من فى الأرض ... فكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
*التزام عملى به احكام خداوند، نشانه ايمان به آيات اوست.
فكلوا ... إن كنتم بايته مؤمنين‏
*از امام باقر (ع) در باره ذبيحه يهودى، نصرانى و مجوس .. سؤال شد، امام پس از تلاوت آيه «فكلوا مما ذكر اسم الله عليه» فرمود: اگر شنيديد كه آنان به هنگام ذبح، نام خدا را مى‏برند، از آن بخوريد ...».
*محمّدبن مسلم از امام باقر (ع) درباره كسى كه به هنگام ذبح «سبحان الله» يا «الله أكبر» يا «لا إله إلا الله» يا «الحمد لله» بگويد پرسيد، امام فرمود: تمام اينها از نامهاى خدا هستند واشكالى ندارد».


آيه 119
وَ مَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ‏ 
          و چيست شما را كه از آنچه (هنگام ذبح) نام خدا بر آن برده شده است نمى‏خوريد، با اين كه او آنچه را بر شما حرام كرده- جز آنچه بدان ناچار شويد- براى شما بيان كرده است؟ و همانا بسيارى (از مردم، ديگران را) با هوس‏هاى خود، از روى نادانى گمراه مى‏كنند. بى‏ترديد، پروردگار تو به (حال) تجاوزكاران داناتر است.

*مردم عصر جاهليت، خوردن گوشت حيوانى را كه با نام خدا ذبح شده باشد حرام مى‏دانستند.
و ما لكم ألا تأكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
* برخى از مسلمانان صدر اسلام از خوردن ذبيحه با نام خدا خوددارى مى‏كردند.
فكلوا مما ذكر اسم الله ... و ما لكم ألا تأكلوا
لحن عتاب‏گونه آيه چنين مى‏نماياند كه بر اثر تبليغات كافران و سخنان فريبنده آنان برخى از مسلمانان از خوردن ذبيحه حلال خوددارى مى‏كردند.
*اصل در خوردنيها حليت است.
و ما لكم ألا تأكلوا مما ذكر اسم الله عليه و قد فصل لكم ما حرم عليكم‏
* اضطرار از ميان‏برنده تكليف است.
و قد فصل لكم ما حرم عليكم إلا ما اضطررتم إليه‏
*تكليفهاى الهى متناسب با توان انسان است.
إلا ما اضطررتم إليه‏
*كسانى كه با انديشه‏هاى مبتنى بر تمايلاتِ خود، ديگران را به گمراهى مى‏كشانند، مردمى نادان هستند.
و إن كثيرا ليضلون بأهوائهم بغير علم‏
* جهل و هواى نفس از عوامل اصلى گمراهى است.
و إن كثيرا ليضلون بأهوائهم بغير علم‏
*هواى نفس موجب خدشه و تشكيك در احكام حلال و حرام خداوند مى‏شود.
و ما لكم ألا تأكلوا ... و إن كثيرا ليضلون بأهوائهم بغير علم‏
*بدعتگذاران در دين و گمراه‏كنندگان مردم، تجاوزگرند.
و ما لكم ألا تأكلوا ... و إن كثيرا ... إن ربّك هو أعلم‏ بالمعتدين‏
*سخن ناآگاهانه درباره دين تجاوزگرى است.
فكلوا ... إن ربّك هو أعلم بالمعتدين‏
*اتهام بدعتگذارى و تجاوز به احكام دين الهى به اسلام و مسلمانان در تبليغات مشركان مكه‏
إن ربّك هو أعلم بالمعتدين‏
كاربرد فعل تفضيل «أعلم» و تأكيد آن با «إن» و ضمير فصل «هو» در مواردى است كه مدعيان و منكرانى در برابر وجود داشته باشند. بدين معنى كه چه بسا مشركان، مسلمانان را به سبب پايبندى به احكام اسلام به بدعتگذارى متهم مى‏ساختند.


آيه 120
وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَ بَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ‏ 
 
            و گناه آشكار و پنهان را رها كنيد. همانا كسانى كه مرتكب گناه مى‏شوند، به زودى در برابر آنچه انجام مى‏دادند جزا خواهند ديد.

* لزوم اجتناب از گناهان عملى و قلبى‏
و ذروا ظهر الإثم و باطنه‏
از جمله احتمالات درباره «ظاهر الاثم و باطنه» اين است كه مراد از «باطن الإثم» گناهانى است كه در درون انسان پنهان مى‏باشد و به عبارت ديگر گناه قلبى است، مانند سوءظن، نقطه مقابل آن گناهانى است كه كاملًا جنبه عينى و عملى دارد (ظاهر الإثم).
* تداوم بر گناه، مجازات حتمى خداوند را در پى دارد.
إن الذين يكسبون الإثم سيجزون بما كانوا يقترفون‏
 «تداوم» از فعل «يكسبون» و «كانوا يقترفون»، كه ماضى استمرارى است، استفاده شده است. ضمناً «إن» و سين در «سيجزون» بر تأكيد دلالت دارند.
*مجازات گناهكاران، نتيجه عمل خود آنان است.
إن الذين يكسبون الإثم سيجزون بما كانوا يقترفون‏


آيه 121
وَ لَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ‏  
            و از (گوشت) آنچه (هنگام ذبح) نام خدا بر آن برده نشده است نخوريد، كه اين قطعاً نافرمانى (خدا) است. و بى‏گمان، شياطين به دوستانشان القا مى‏كنند تا با شما به مجادله برخيزند. و اگر از آنان اطاعت كنيد، قطعاً مشرك خواهيد بود.

* ياد نكردن عمدى نام خداوند در هنگام ذبح حيوان، فسق است.
و لا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و إنه لفسق‏
* حيوانى كه با نام خدا ذبح نشود، مظهر فسق است.
و لا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و إنه لفسق‏
*خوردن از حيوانى كه با نام خدا ذبح نشده باشد، عصيانى است كه شناعت آن پنهان است.
و إن الشيطين ليوحون إلى‏ أوليائهم‏
تأكيد بر «فسق» بودن خوردن از حيوانى كه نام خدا بر آن برده نشده، پس از تقسيم گناهان به «ظاهر الإثم و باطنه» در آيه قبل، بيانگر آن است كه اين گناه از نوع «باطن الإثم» است.
*واكنش شديد مشركان مكه در قبال احكام ذبيحه و شرايط حليت آن در اسلام‏
فكلوا مما ذكر اسم الله ... و ما لكم ألا تأكلوا ... و ذروا ظهر الإثم ... و لا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه‏
از تكرار و تأكيد خداوند بر حكم ذبيحه استفاده مى‏شود كه مشركان در قبال آن واكنش شديدى نشان مى‏دادند.
*القاى شبهات واهى عليه احكام الهى از فعاليتهاى شياطين است.
إن الشيطين ليوحون إلى‏ أوليائهم‏
*دوستى با شياطين زمينه پذيرش القائات باطل آنان است.
و إن الشيطين ليوحون إلى‏ أوليائهم ليجدلوكم‏
*اطاعت از شيطان و اولياى آن، شرك است.
و إن أطعتموهم إنكم لمشركون‏
*پيروى از غير خداوند در برابر تشريع او نوعى شرك است.
و إن أطعتموهم إنكم لمشركون‏
*محمّد بن مسلم گويد: از امام باقر (ع) درباره كسى كه هنگام ذبح، نام خدا را نمى‏برد پرسيدم، فرمود: اگر مسلمان باشد و نام خدا را از روى فراموشى ذكر نكند، مانعى ندارد ...».
مفاد روايت، تخصيص حكم آيه شريفه «و لاتأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه»، مى‏باشد.

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۲۰ ] [ 10:59 ] [ سعید ]

 آيه 112
وَ كَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ‏ 
               و بدين‏گونه براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انس و جنّ قرار داديم، كه بعضى از آنان به قصد فريب، سخنان آراسته را به بعضى ديگر القا مى‏كنند؛ و اگر پروردگار تو مى‏خواست چنين نمى‏كردند. پس آنان را با افترايشان واگذار.

* كافران لجاجت پيشه و حق‏ناپذير از شيطانهاى انسى هستند.
و لو أننا ... ما كانوا ليؤمنوا ... و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شيطين الإنس‏
*دلدارى خداوند به پيامبر (ص) و رفع نگرانى او نسبت به لجاجت مخالفان‏
و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا
*پيامبر اسلام (ص)، مانند ساير پيامبران، مواجه با مخالفت شياطينى از جن و انس‏
و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شيطين الإنس و الجن‏
*برخى از آدميان و جنيان از شياطينند.
عدوا شيطين الإنس و الجن‏
* شياطين جن و انس با يكديگر به وسيله‏ القائات مرموز مرتبط هستند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول غرورا
 «وحى» به معنى اشاره ... و كلام پنهان است (لسان العرب)، لذا در برداشت فوق به القائات مرموز معنى گرديده است.
*شياطين با تبادل سخنان به ظاهر آراسته و منطقى در بين يكديگر در صدد فريب و گمراه ساختن مردمند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول غرورا
راغب مى‏گويد: الزخرف الزينة المزوقة .... زخرف همان زينت آراسته است، لذا زخرف القول به معنى گفتار به ظاهر زيبا و دلپسند است.
* دشمنان انبيا در ارتباطى مداوم و پنهانى با يكديگرند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول‏
ارتباط مداوم از مضارع آمدن «يوحى» استفاده شده است.
*برخى از شياطين آموزش دهنده روشهاى شيطانى به بعض ديگرند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول‏
* شياطين انس و جن از هنر و تبليغات فريبنده براى فريب دادن مردم و مبارزه با انبيا بهره مى‏برند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول غرورا
*كارها و فعاليتهاى شياطين جن و انس در قلمرو مشيت خداوند است.
و لو شاء ربك ما فعلوه‏
*مشيت خداوند بر بازداشتن تكوينى شياطين از دشمنى با پيامبران و تبليغات فريبنده آنها نيست.
و لو شاء ربك ما فعلوه‏
* شياطين جن و انس برخوردار از آزادى و اختيارند.
و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون‏
*جلوگيرى نكردن از ستيز دشمنان با پيامبر (ص) از مظاهر ربوبيت الهى و موجب رشد و تربيت است.
و لو شاء ربك ما فعلوه‏
*پيامبر (ص) موظف به مبارزه منفى با مشركان مكه از راه بى اعتنايى به شبهات و دروغپردازيهاى آنان‏
و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون‏
رها كردن مشركان و اعتنا نكردن به گفته‏هاى آنان نوعى مبارزه منفى است كه خداوند پيامبر (ص) را به آن فرمان داده است.
* دروغپردازى و افترا، شيوه تبليغى دشمنان انبياست.
فذرهم و ما يفترون‏
*از امام باقر (ع) درباره معناى «يوحى بعضهم إلى بعض» روايت شده است: بعضى از شياطين با بعض ديگر ملاقات مى‏كنند و آنچه باعث گمراه كردن مردم است، به آنان مى‏آموزند ...».

                       
آيه 113
وَ لِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ
           (القاى شياطين براى فريب دادن مردم است،) و براى اين است كه دل‏هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند به آن ميل كند، و از آن خشنود شوند، وآن گناهانى را كه بايد انجام مى‏دادند انجام دهند.

*منكران قيامت تحت تأثير تبليغات فريبنده شياطين جن و انس قرار مى‏گيرند.
و لتصغى‏ إليه أفئدة الذين لايؤمنون بالأخرة
* تبليغات فريبنده شياطين (دشمنان انبيا) با هدف جذب دلهاى منكران آخرت و معاد صورت مى‏گيرد.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول غرورا ... و لتصغى‏ إليه أفئدة الذين لايؤمنون بالأخرة
 «صَغىً» (مصدر «تصغى») به معنى ميل پيدا نمودن است. (قاموس اللغة)، «لتصغى إليه» يعنى براى اينكه به سوى آن ميل كند. گفتنى است در برداشت ياد شده، «لتصغى اليه ...» عطف بر «غروراً» گرفته شده است.
*دل سپردن و رضايت دادن و عمل كردن، مراحل تأثير تبليغات شيطانى است.
و لتصغى‏ ... و ليرضوه و ليقترفوا
 «اقتراف» به معنى به دست يازيدن است و غالباً در مواردى به كار مى‏رود كه كار مورد اقدام، ناپسند باشد.
*هماهنگ شدن منكران آخرت با كردار شياطين، از اهداف تبليغات فريبنده شياطين است.
و ليقترفوا ما هم مقترفون‏

                  
آيه 114
أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ‏  
                    ( بگو:) پس آيا جز خدا داورى بجويم، در حالى كه اوست كه قرآن را به تفصيل به سوى شما نازل كرده است؟ و كسانى كه كتاب (آسمانى) به آنان داده‏ايم مى‏دانند كه آن از جانب پروردگارت به حق نازل شده است؛ پس هرگز از ترديد كنندگان مباش.

* خداوندى كه قرآن را به تفصيل نازل كرده، شايسته داورى است.
أفغير الله أبتغى حكما و هو الذى أنزل إليكم الكتب مفصلا
* قرآن، بيانگر داورى خداوند درباره حق و باطل است.
و هو الذى أنزل إليكم الكتب مفصلا
 «مفصَّل» به معناى «مبيَّن» است و به قرينه «حكماً» در صدر آيه، موضوع مورد نظر آيه، داورى بين حق و باطل در عرصه‏هاى مورد نياز است؛ يعنى قرآن بيانى شافى و كافى‏ براى تشخيص حق از باطل در اينگونه موارد است.
* با نزول قرآن جايى براى نزول معجزات درخواستى مشركان متصور نيست.
و لو أننا نزّلنا إليهم ... أفغير الله أبتغى حكما و هو الذى أنزل إليكم الكتب‏
*خداوند سزاوارترين داور در مورد ضرورت و يا عدم ضرورت نزول معجزات و ديگر شرايط و زمينه‏هاى آن است.
إنما الأيت عند الله و ما يشعركم أنها إذا جاءت لا يؤمنون ... أفغير الله‏
*داورى خداوند به اينكه برخى مشركان ايمان نخواهند آورد سزاوار اعتماد است، نه ادعاى مشركان در مورد نياز به معجزات ديگر.
ما كانوا ليؤمنوا ... أفغير الله أبتغى حكما و هو الذى‏
* اهل كتاب (عالمان يهود و نصارا) آگاه به حقانيت قرآن و نزول آن از جانب خدا
و الذين ءاتينهم الكتب يعلمون أنه منزل من ربّك بالحق‏‏
*ايمان نياوردن اهل كتاب به پيامبر (ص) و مخالفت آنان با حضرت، امرى شبهه‏افكن در دلهاى مردم بوده است.
و الذين ءاتينهم الكتب يعلمون أنه منزل من ربّك بالحق فلا تكونن من الممترين‏
ظاهراً آيه شريفه در مقام رفع ترديدى است كه از ناحيه‏ ايمان نياوردن اهل كتاب در دلهاى برخى ايجاد مى‏گشت. با اين بيان كه آنان حقانيت قرآن را مى‏دانند، ولى به جهت ديگرى آن را انكار مى‏كنند، پس مسلمانان نبايد به سبب ايمان نياوردن آنان به خود شك راه دهند.
*پيامبر اكرم (ص) و مؤمنان در اينكه معجزه‏طلبى مشركان از سر حقجويى نيست، نبايد به خود ترديد راه دهند.
فلا تكونن من الممترين‏
* ارجاع داورى به غير خداوند از سوى كسى كه حقانيت و اعجاز قرآن را دريافته، كارى بس نكوهيده و نارواست.
أفغير الله أبتغى حكما ... فلا تكونن من الممترين‏


آيه 115
وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏ 
               و كلام پروردگارت به راستى و عدالت تحقّق يافته است؛ هيچ تبديل كننده‏اى براى كلمات او نيست، و اوست شنوا و دانا.

*قرآن، سخن تام، راست و عادلانه‏
و هو الذى أنزل إليكم الكتب ... و تمت كلمت ربّك‏
صدقا و عدلا
* نزول معجزات و محدوده آن، وارونه ساختن دل و ديده كافران، و قرار دادن دشمن براى پيامبران، از سنتها و كلمات خداوند و غير قابل تغيير است.
إنما الأيت عند الله ... و نقلب ... و كذلك جعلنا ... و تمت كلمت ربّك‏
در آيات گذشته چند سنت و قانون الهى ياد شد، از جمله: «نقلب أفئدتهم» و «ما كانوا ليؤمنوا» و «لكل نبى عدوا». لذا اگر مراد از «كلمت ربك»، سنن الهى باشد، همه موارد ذكر شده را شامل مى‏گردد.
*قرآن و اسلام پاسخگوى همه نيازهاى هدايتى بشر و حجت تامه پروردگار است.
و تمت كلمت ربّك‏
*صدق و عدل معيار و مبناى قوانين و سنتهاى خداوند در نظام هستى است.
و تمت كلمت ربّك صدقا و عدلا
*قرآن و كلام الهى در برترين مرتبه از نظر صدق و عدل قرار دارند.
و تمت كلمت ربّك صدقا و عدلا
اگر «صدقا و عدلا» تميز نسبت باشند، بيانگر جهت تماميت بوده كه مضمون آن در برداشت فوق آمده است.
*كمال دين و تبديل‏ناپذيرى كلمات خدا، مقتضاى شنوايى و علم گسترده اوست.
و تمت كلمت ... و هو السميع العليم‏
*ارائه كلمه تامّه پروردگار (قرآن) با در نظر گرفتن همه شبهات و بهانه‏هاى مخالفان انجام پذيرفته است.
و تمت كلمت ربّك صدقا و عدلا ... و هو السميع العليم‏
از وجوه محتمل در بيان تناسب «السميع» با مضمون آيه آن است كه ذكر اين وصف براى اشاره به شبهات و القائاتى است كه درباره قرآن مطرح مى‏شد؛ يعنى كلام خداوند تمام است و او شبهات را نيز در نظر داشته و با عنايت به آنها قرآن را نازل فرموده است.
*از پيامبر اكرم (ص) درباره سخن خداوند: «و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلًا» روايت شده كه فرمود: مقصود، «لا إله الّا اللّه» است».

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ ] [ 19:46 ] [ سعید ]

آيه 108
وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏  
                   و معبودانى را كه جز خدا مى‏خوانند دشنام ندهيد كه (سبب شود) آنان هم از روى تعدّى و جهل به خدا دشنام دهند. اين‏گونه براى هر امّتى عملشان را زينت داده‏ايم؛ سپس بازگشت آنان فقط به سوى پروردگارشان خواهد بود؛ آن گاه آنان را از آنچه مى‏كردند باخبر خواهد ساخت.

* ممنوعيت اهانت به مقدسات اقوام و ملتها

و لاتسبوا الذين يدعون من دون الله‏
*ناسزاگويى به خداوند، عملى جاهلانه و تجاوز به حريم قدس الهى است.
فيسبوا الله عدوا بغير علم‏
 «عدوا» به معنى ظلم و تجاوز و فرا رفتن از حد است. (قاموس اللغة).
*لزوم كنترل خشم و احساسات، جهت گرفتار نشدن در دام سخن و حركات جاهلانه‏
و لاتسبوا الذين ... فيسبوا الله عدوا بغير علم‏
كلمات «عدوا» و «بغير علم» بيان انگيزه و زمينه‏هايى است كه موجب دشنام و حركات غير اخلاقى مشركان مى‏گردد. و از سوى ديگر هشدارى است به همه كه آدمى نبايد اسير چنين انگيزه‏هايى شود.
* دشنام به خدا براى دفاع از باورهاى خويش، عملى شايسته و زيبا در نظر مشركان است.
فيسبوا الله عدوا بغير علم كذلك زينا لكل أمة عملهم‏
*زيبا جلوه كردن كارها نشانه حقانيت و درستى آنها نيست.
فيسبوا الله عدوا بغير علم كذلك زينا لكل أمة عملهم‏
* انسان فطرتاً به زيباييها گرايش دارد.
كذلك زينا لكل أمة عملهم‏
*بازگشت همگان به سوى خداوند و آگاهى يافتن آنان از حقيقت كرده‏هاى خويش در قيامت، پرتوى از ربوبيت الهى است.
ثم إلى‏ ربهم مرجعهم فينبئهم بما كانوا يعملون‏
*خداوند، مبدأ انسان و مرجع نهائى اوست.
ثم إلى‏ ربهم مرجعهم‏
واژه «مرجع» از رجوع است و راغب مى‏گويد: «الرجوع العود إلى ما كان منه البدء». رجوع، برگشت به جايى است كه شروع از آنجا بوده است.
* قيامت، روز ظهور و برملاشدن اعمال آدمى و حقيقت آن است.
كذلك زينا لكل ... فينبئهم بما كانوا يعملون‏
* از امام رضا (ع) روايت شده است: مخالفان ما احاديثى را در فضائل ما از خود ساختند و آنها را سه دسته كردند ... دسته سوم از آنها تصريح به عيوب دشمنان ماست، پس هنگامى كه مردم عيبهاى دشمنان ما را با تصريح به نام آنها بشنوند، به ما با ذكر ناممان دشنام مى‏دهند، در حالى كه خداوند عز و جل فرموده است: «به معبودهاى كسانى كه غير خدا را مى‏خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها نيز از روى كينه توزى و جهل، خدا را دشنام دهند» ...».
*از امام صادق (ع) روايت شده است: ... مؤمنان، معبودهاى غير خدا را كه مورد پرستش مشركان بود، دشنام مى‏دادند و مشركان نيز معبود مؤمنان را ناسزا مى‏گفتند، پس خداوند مؤمنان را از دشنام دادن به معبودهاى مشركان نهى فرمود، تا كفار نيز معبود مؤمنان را دشنام ندهند ... خداوند فرمود: «به معبودهاى كسانى كه غير خدا را مى‏خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها نيز از روى كينه توزى و جهل، خدا را دشنام دهند.»
*از امام صادق (ع) روايت شده است: ... از ناسزاگويى به دشمنان خدا در جائى كه آن را مى‏شنوند بپرهيزيد، كه در نتيجه آنان نيز خدا را از روى دشمنى و ناآگاهى دشنام خواهند داد، سزاوار است بدانيد چه سخنانى از مشركان، ناسزاگويى به خداوند محسوب مى‏شود، هر كس به اولياى خدا ناسزا گويد در حقيقت خدا را دشنام داده است و چه كسى در پيشگاه خدا ظالمتر از آنكه موجب دشنام گويى به خدا و اولياى او شود؟ ...».


آيه 109

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ‏  
           و با سوگندهاى مؤكّدشان به خدا سوگند خوردند كه اگر معجزه‏اى (كه مى‏خواهند) براى آنان بيايد، حتماً به آن ايمان مى‏آورند. بگو: معجزات فقط در اختيار خداست، و شما نمى‏دانيد كه وقتى معجزه هم بيايد ايمان نمى‏آورَند.

* مشركان مكه معتقد به «الله» بودند و به آن قسم ياد مى‏كردند.

و أقسموا بالله‏
* انكار معجزه بودن قرآن، از بهانه‏هاى منكران رسالت‏
لئن جاءتهم ءاية ليؤمننّ بها
مشركان با درخواست نزول معجزه‏اى ديگر در حقيقت در صدد انكار قرآن به عنوان معجزه بودند.
*ارائه معجزه تنها منوط به خواست خداوند است و نه به اختيار انبيا و تقاضاى مردم‏
إنما الأيت عند الله‏
*ترفندها و سوگند دروغين مشركان مبنى بر ايمان آوردن در صورت نزول آيات، دربرخى مؤمنان مؤثر بوده است.
و ما يشعركم أنها إذا جاءت لايؤمنون‏
 «كم» خطاب به مؤمنين است و از اين خطاب چنين بر مى‏آيد كه احتمالًا برخى از مؤمنان تحت تأثير خواسته مشركان بودند و خواهان عملى شدن خواستهاى آنان مى‏شدند.


آيه 110

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ‏
                      و دل‏ها و چشم‏هايشان را وارونه مى‏كنيم؛ (در نتيجه به قرآن ايمان نمى‏آورند،) چنان‏كه اول بار به آن ايمان نياوردند، و آنان را با حالت كوردلى در طغيانشان وا مى‏گذاريم.

*وارونه ساختن دل و ديده كفرپيشگان عنود، سنت خداوند است.

و نقلب أفئدتهم و أبصرهم كما لم يؤمنوا به أول مرة
* يكسانى عنادورزى و حق ناباورى مشركان، قبل و بعد از ديدن معجزه مورد درخواست خويش‏
و نقلب ... كما لم يؤمنوا به أول مرة
* كفر و عنادورزى در برابر حق، داراى رابطه متقابل با عدم درك صحيح حقايق است.
و نقلب أفئدتهم ... كما لم يؤمنوا به أول مرة
رابطه متقابل از آن جهت است كه ميان «عناد» و وارونگى دل و ديده پيوندى برقرار شده كه هركدام از آن دو قابليت تأثير در ديگرى دارد. از يكسو كفر موجب وارونگى دل مى‏شود و از سوى ديگر اين حالت نيز آدمى رابه كفر و طغيان بيشتر، سوق مى‏دهد.
*مشركان مكه با وجود معجزه ارائه شده (قرآن) ايمان نياورده و خواهان معجزات ديگرى از پيامبر (ص) بودند.
و أقسموا ... لئن جاءتهم ءاية ... إذا جاءت لايؤمنون ... كما لم يؤمنوا به أول مرة
* سرگردانى در طغيان، كيفر و پيامد حق ناپذيرى كافران است.
و نذرهم فى طغينهم يعمهون‏



آيه 111

وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَ حَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلًا مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ 
                  و اگر ما فرشتگان را به سويشان نازل مى‏كرديم و مردگان با آنان سخن مى‏گفتند، و هر چيزى را در برابرشان گرد مى‏آورديم، امكان نداشت ايمان بياورند، مگر اين‏كه خدا بخواهد، ولى بيشترشان نادانى مى‏كنند.

*نزول ملائكه بر مشركان و سخن گفتن مردگان با ايشان، از معجزات درخواستى‏آنان بوده است.

لئن جاءتهم ءاية ... و لو أننا نزّلنا ... ما كانوا ليؤمنوا
* اگر امور غيبى براى بهانه جويان و منكران آيات الهى محسوس شود نيز ايمان نمى‏آورند.
و لو أننا نزّلنا إليهم الملئكة و كلمهم الموتى‏ و حشرنا عليهم كل شى‏ء قبلا ما كانوا ليؤمنوا
*اگر تمامى موجودات دسته دسته برانگيخته شوند و بر حقانيت پيامبر (ص) شهادت دهند، برخى كافران ايمان نمى‏آورند.
و حشرنا عليهم كل شى‏ء قبلا ما كانوا ليؤمنوا
*تأثير نداشتن هر نوع معجزه در مشركان، دليل ارائه نشدن معجزات مورد درخواست آنان است.
و ما يشعركم أنها إذا جاءت لايؤمنون ... و لو أننا نزّلنا ... ما كانوا ليؤمنوا
*تأثير اسباب و موجبات و زمينه‏هاى گرايش به ايمان، منوط به مشيت الهى است.
ما كانوا ليؤمنوا إلا أن يشاء الله‏
* ناآگاهى اغلب مشركان لجوج، از تعيين كننده بودن مشيت الهى جهت متمايل ساختن آنان به ايمان‏
ما كانوا ليؤمنوا إلا أن يشاء الله و لكن أكثرهم يجهلون‏
متعلق «يجهلون»، «مشية الله» است؛ يعنى اكثر مشركان به نقش مشيت الهى ناآگاه هستند.
* بسيارى از منكران معاند، به تأثير نداشتن هيچ آيه و معجزه‏اى در قلب خويش ناآگاه هستند.
و لكن أكثرهم يجهلون‏
دربرداشت ياد شده، مفعول «يجهلون» به قرينه «ماكانوا ليؤمنوا»، «عدم امكان ايمانهم» گرفته شده است.
*اغلب درخواست كنندگان نزول معجزات از تأثير نداشتن آن بر كافران آگاهى نداشتند.
ما كانوا ليؤمنوا إلا أن يشاء الله و لكن أكثرهم يجهلون‏
مرجع ضمير در «أكثرهم» مى‏تواند مؤمنانى باشد كه خواهان نزول آيات و اجابت درخواست مشركان بودند، چنانچه در آيات قبل نيز اين احتمال ياد شد.
*جهل، مايه لجاجت و مقاومت در برابر حق است.
ما كانوا ليؤمنوا ... و لكن أكثرهم يجهلون‏
*از خاندان رسالت- عليهم السلام- درباره سخن خداوند «إلا أن يشاء الله» روايت شده است: مقصود اين است كه آنان ايمان نمى‏آورند مگر آنكه خدا مجبورشان كند».

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۷ ] [ 22:33 ] [ سعید ]

آيه 104
قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَ مَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ 
                     به راستى براى شما از جانب پروردگارتان عوامل بينش آمده است؛ پس هر كه بينا شود به سود خود او، و هر كه كوردل گردد به زيان خود اوست، و من نگهبان شما نيستم.

* ارائه آگاهى به انسان، پرتوى از ربوبيت و لطف الهى است.
قد جاءكم بصائر من ربكم‏
* همه انسانها داراى زمينه پذيرش هدايت و دريافت آگاهى از جانب خداوند هستند.
قد جاءكم بصائر من ربكم‏
*قرآن و پيامبر (ص) و برهانهاى ارائه شده از جانب خداوند، پيام‏آور بينش و آگاهى براى انسان است.
قد جاءكم بصائر من ربكم‏
*آدمى برخوردار از قدرت انتخاب و گزينش، در رويارويى با حق و باطل‏
قد جاءكم بصائر من ربكم فمن أبصر فلنفسه و من عمى فعليها‏
* نفع و ضرر انسان در گرو پذيرش و يا عدم پذيرش بينشهاى ارائه شده از جانب خداوند است.
فمن أبصر فلنفسه و من عمى فعليها
*ايمان به آيات الهى، بينايى و كفر به آن كورى است.
قد جاءكم بصائر من ربكم فمن أبصر فلنفسه و من عمى فعليها
*وادار كردن مردم به پذيرش معارف و حقايق دين، خارج از حيطه مسؤوليت مبلغان و پيشوايان دين است.
قد جاءكم بصائر من ربكم ... و ما أنا عليكم بحفيظ


آيه 105
وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ‏ 
           و بدين‏گونه آيات را به صورت‏هاى گوناگون مى‏آوريم تا (حقايق روشن شود، و) سرانجام بگويند: تو درس گرفته‏اى، و تا آن (آيات) را براى مردمى كه دانايند بيان كنيم.

*خداوند آيات خويش را به شكلهاى مختلف براى بصيرت دادن به انسانها ارائه مى‏كند.
قد جاءكم بصائر ... كذلك نصرف الأيت و ليقولوا
* مشركان و كافران عصر بعثت، به والايى آيات قرآنى و محتواى بلند آن اعتراف داشتند.
و ليقولوا درست‏
زيرا اگر آيات در نظر مشركان كم اهميت بود، براى رد آيات به كم‏اهميتى آن اشاره مى‏كردند و نه به فراگيرى آن از ديگران.
*آيات گوناگون قرآن مايه تقويت بينش آگاهان و منجر به بهانه‏جويى كافران خواهد شد.
و ليقولوا درست و لنبينه لقوم يعلمون‏
*تبيين آيات براى آگاهان، هدف از تنوّع بيانى قرآن است.
و كذلك نصرف الأيت ... و لنبينه لقوم يعلمون‏‏
*عالمان از گوناگونى آيات قرآن و رمز و رازهاى ارزشمند آن بهره مى‏برند.
و كذلك نصرف الأيت ... و لنبينه لقوم يعلمون‏


آيه 106
اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ‏ 
                آنچه را كه از جانب پروردگارت به تو وحى شده است پيروى كن- هيچ معبودى جز او نيست- و از مشركان روى بگردان.

* پيامبر (ص) از لطف و عنايت ويژه خداوند برخوردار است.
اليك من ربك‏
اضافه «رب» به ضمير «ك» تشريفى و بيانگر عنايت ويژه خدا به پيامبر (ص) است.
* ضرورت پيشگامى حاملان وحى و رسالت در عمل به محتواى پيام خويش‏
اتبع ما أوحى اليك‏
* نزول وحى از شؤون ربوبيت الهى است.
ما أوحى اليك من ربك‏
*بهانه جويى و اتهام كافران نبايد سبب نگرانى و تزلزل مؤمنان گردد.
و ليقولوا درست ... اتبع ما أوحى اليك‏
*يكتايى خداوند، برهانى كافى بر لزوم تبعيت از فرمانهاى اوست.
اتبع ما أوحى اليك من ربك لا إله إلا هو
* پيامبر (ص) موظف به رويگردانى از مشركان و اهميت ندادن به اتهامات آنان است.
و أعرض عن المشركين‏


آيه 107
وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ‏ 
                  و اگر خدا مى‏خواست آنان شرك نمى‏ورزيدند، و ما تو را حافظ آنان نساخته‏ايم، و تو بر آنان نگهبان نيستى.

* خداوند، خواهان ايمان آزادانه و انتخابى آدميان‏
و لو شاء الله ما أشركوا
* گرايش به توحيد و يا شرك آدميان وابسته‏ به مشيت الهى و در قلمرو آن است.
و لو شاء الله ما أشركوا
*پيامبر (ص)، وكيل و پاسخگوى ايمان و شرك مردم نيست.
و ما أنت عليهم بوكيل‏
 «وكيل» به كسى گفته مى‏شود كه از جانب ديگرى انجام كارى را بر عهده گيرد. وكيل نبودن پيامبر (ص) بر مردم به اين معنى مى‏تواند باشد كه خداوند به خاطر اعمال و عقايد مردم پيامبر را مورد سؤال و مؤاخذه قرار نخواهد داد.
* مبلغان دين، وظيفه دار دعوت مردم به دين خدا، نه وادار كننده مردم به آن‏
و ما جعلنك عليهم حفيظا و ما أنت عليهم بوكيل‏
[ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۵ ] [ 18:56 ] [ سعید ]


آيه 100
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ‏  
                 و جنّيان را (در عبادت) شريكانى براى خدا قرار دادند، در حالى كه او آنها را خلق كرده است؛ و از روى نادانى، براى او پسران و دخترانى ساختند. منزّه است او و برتر از آنچه او را بدان وصف مى‏كنند.

*برخى مشركان، خداوند را داراى شريكانى از جنيان مى‏دانستند.
و جعلوا لله شركاء الجن‏
*برخى مشركان، خداوند را داراى پسران و دخترانى مى‏پنداشتند.
و خرقوا له بنين و بنت بغير علم‏
*عقايد انسان درباره خداوند و اوصاف او بايد مبتنى بر علم باشد.
و خرقوا له بنين و بنت بغير علم‏
* خداوند از داشتن شريك و فرزندان منزه است.
و خرقوا له بنين و بنت ... سبحنه و تعلى‏ عما يصفون‏
*خداوند، منزه و برتر از پندارهايى است كه جاهلانه درباره او ابراز مى‏گردد.
بغير علم سبحنه و تعلى‏ عما يصفون‏

      

آيه 101
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ‏ 
           (او) پديد آورنده آسمان‏ها و زمين است؛ چگونه فرزندى داشته باشد، در صورتى كه براى او همسرى نبوده و هر چيزى را آفريده و او به هر چيزى داناست.

*خداوند، پديدآورنده آسمان و زمين بدون داشتن نمونه و الگويى از قبل‏
بديع السموت و الأرض‏
 «بديع» يعنى خالق و مبدع. معنى بديع بودن خداوند آن است كه او خالق و مخترع عالم است، بدون الگو گرفتن از نمونه‏اى. (لسان العرب).
*وجود فرزند براى خدا، با توجه به نبودن همسرى براى او، امرى نامعقول است.
أنى‏ يكون له ولد و لم تكن له صحبة
*ابداع‏كننده هستى (خداوند) سزاوار تسبيح و منزه از داشتن شريك و فرزند است.
سبحنه و تعلى‏ عما يصفون. بديع السموت و الأرض‏
* تصور وجود فرزند براى خدا با توجه به مخلوق خدا بودن همه چيز، امرى نامعقول است.
أنى‏ يكون له ولد ... و خلق كل شى‏ء‏
*آفرينش هستى بر اساس علم گسترده خداوند است.
خلق كل شى‏ء و هو بكل شى‏ء عليم‏


آيه 102
ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ‏  
          اين است خدا، پروردگار شما كه هيچ معبودى جز او نيست، آفريننده هر چيزى است، پس او را پرستش كنيد، و او بر هر چيزى نگهبان است.

*تنها خداى مبدع آسمانها و زمين و آفريننده هستى و بى‏نياز از شريك و فرزند، شايسته پروردگارى آدميان است.
بديع السموت ... ذلكم الله ربكم لا إله إلا هو
*غير خدا، فاقد هر گونه نقش در ربوبيت و تدبير انسانهاست.
و جعلوا لله شركاء الجن ... سبحنه ... ذلكم الله ربكم‏
*توجه به انحصار ربوبيت و خالقيت خداوند، برانگيزنده آدمى به پرستش اوست.
ذلكم الله ربكم لا إله إلا هو خلق كل شى‏ء فاعبدوه‏
*توحيد در عبادت، مهمترين وظيفه انسان در برابر پروردگار و خالق هستى است.
ذلكم الله ربكم ... خلق كل شى‏ء فاعبدوه‏
چون پس از بيان انحصار الوهيت در خداوند و بيان يكتايى او در خالقيت، امر به عبادت شده، چنين برمى‏آيد كه مهمترين وظيفه بنده در برابر خداوند عبادت و پرستش اوست.‏
*خداوند، ايجادكننده عالم و عهده‏دار امور همه موجودات هستى است.
خلق كل شى‏ء فاعبدوه و هو على كل شى‏ء وكيل‏


آيه 103
لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ
          چشم‏ها او را نمى‏بينند و او چشم‏ها را مى‏بيند، و اوست دقيق و آگاه.

* خداوند، حقيقتى پيراسته از ويژگيهاى جسم است.
لا تدركه الأبصر
عدم امكان ديدن خداوند نشانه مبرا بودن او از خصوصيات جسم است.
* احاطه علمى خدا بر ديده‏ها على رغم ناتوانى ديده‏ها بر رؤيت خدا
و هو يدرك الأبصر
*از ابوالحسن- امام رضا يا امام هادى عليهما السلام- روايت شده است: ... اطلاق وصف «لطيف» بر خداوند به سبب آن است كه آفريننده اشيايى لطيف است و به اشياى لطيف علم دارد. آيا نشانه آفرينش او را در گياهان لطيف، حيوانات ريز و كوچكتر از آنها كه به چشم نمى‏آيد  مشاهده نمى‏كنى ...؟»
*از امام رضا (ع) روايت شده است: ... «لطيف» در صفات خداوند به معناى كمى و ريزى و كوچكى نيست، بلكه اطلاق اين صفت بر ذات اقدس او به سبب نفوذش در اشيا و ممكن نبودن درك ذات بارى است ... و اما «خبير» به معناى آن است كه هيچ چيز بر او پوشيده نيست و چيزى از حيطه آگاهى او بيرون نمى‏باشد. آگاهى و علم خداوند از راه تجربه و اكتساب حاصل نمى‏شود ...».

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۱۳ ] [ 9:57 ] [ سعید ]

آيه 95

إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ‏             به راستى خدا شكافنده دانه و هسته است. زنده را از مرده پديد مى‏آورد، و پديد آورنده مرده از زنده است. اين است خدا (ى شايسته پرستش)؛ پس چگونه منحرف مى‏شويد؟

*خداوند شكافنده دانه‏ها و هسته‏ها براى روييدن است.
إن الله فالق الحب و النوى‏
 «حب» به دانه‏هايى مانند گندم و جو گفته مى‏شود (راغب) و «نوى»، جمع «نواة»، به معناى هسته‏ها است.
* پديد آمدن موجود زنده از دل مردگان و مرده از دل زندگان، قانونى مستمر در طبيعت است.
يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى‏
كلمات «يخرج» در «يخرج الحى» و «مخرج» در «مخرج الميت من الحى» دال بر استمرار است.
*قدرت خداوند بر روياندن گياه زنده از دل دانه و هسته مرده، نمودى از قدرت او بر زنده ساختن آدمى پس از مرگ است.
لقد جئتمونا فردى‏ كما خلقنكم أول مرة ... إن الله فالق ... مخرج الميت من الحى‏
*مطالعه در طبيعت و نظام آن، راهى براى رسيدن به توحيد است.
إن الله فالق الحب و النوى‏ ... ذلكم الله فأنى‏ تؤفكون‏
* گرايش به توحيد امرى فطرى و معقول، و شرك پندارى دور از حقيقت و موجب شگفتى است.
ذلكم الله فأنى‏ تؤفكون‏
در مفردات راغب آمده است كه «افك» به معناى دروغ و نيز هر چيزى است كه در غير مجرا و مسير صحيح خود قرار گرفته باشد. جمله «فأنى تؤفكون» در عين استفهام همراه با تعجب، بر انحراف و دروغ بودن شرك و در نتيجه بر حقانيت و راستى توحيد اشاره دارد.
*از امام صادق (ع) روايت شده است: ... خداوند عزوجل مى‏فرمايد: «يخرج الحى من الميّت و مخرج الميت من الحى» (زنده را از مرده پديد مى‏آورد، و پديد آورنده مرده از زنده است)، مقصود از «حى» (زنده) مؤمنى است كه طينت او از طينت كافر بيرون مى‏آيد و مراد از «ميت» (مرده)، كافرى است كه طينت او از طينت مؤمن خارج مى‏گردد ....


آيه 96
فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبَاناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
‏            شكافنده صبح است، و شب را (براى) آرامش، و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داده است. اين است اندازه‏گيرى آن خداى عزّتمند و دانا.

* خداوند شب را هنگام آرامش و روز را زمان تلاش و كار قرار داده است.
فالق الإصباح و جعل الّيل سكنا
ذكر صبح قبل از بيان «سَكَن» بودن شب، اشاره‏اى لطيف به تفاوت روز و شب دارد، كه در حقيقت روز نقطه مقابل شب و براى كار و تلاش قرار داده شده است.
*شكافته شدن صبح، آرامش شب و نظم و حساب خورشيد و ماه، بر اساس برنامه‏ريزى خداوند است.
فالق الإصباح ... ذلك تقدير العزيز العليم‏
*برنامه‏هاى جارى جهان هستى، نمودى از قدرت مطلقه و دانش گسترده خداوند است.
فالق الإصباح ... ذلك تقدير العزيز العليم‏
*مطالعه در طبيعت و كرات آسمانى و نظم دقيق و برنامه آنها، راهى براى درك توحيد است.
فأنى تؤفكون. فالق الإصباح ... ذلك تقدير العزيز العليم‏
سياق آيات گذشته بيان توحيد و نفى شرك و فرجام آن بود. اين آيه نيز، كه پس از جمله «فأنى تؤفكون» در آيه پيشين قرار دارد، در صدد بيان دليل و رهنمودى ديگر براى راهيابى انسان به توحيد است.


آيه 97
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ‏ 
           و اوست آن كه ستاره‏گان را براى شما قرار داد تا به وسيله آن در تاريكى‏هاى خشكى و دريا هدايت يابيد. همانا ما اين آيات را براى مردمى كه دانايند شرح داده‏ايم.

* ستارگان و موقعيت و مدارهاى آنها، داراى نظم و حساب و برنامه مشخص است.
جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمت البر و البحر
راهيابى به وسيله ستارگان زمانى ميسر است كه مدارات و موقعيت آنها داراى نظمى مشخص باشد؛ زيرا در غير اين صورت راهيابى به وسيله آنها ممكن نبود.
* مطالعه در كيهان و مدارها و موقعيت ستارگان، راهى براى درك توحيد و خداشناسى است.
و هو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها
* هدف از بيان آيات طبيعت در قرآن استفاده دانشمندان است.
إن الله فالق ... فالق الإصباح ... النجوم لتهتدوا ... قد فصلنا الأيت لقوم يعلمون‏
*آگاهان و دانشمندان، از آيات و مظاهر تفصيل‏يافته خداوند در طبيعت بهره مى‏برند.
قد فصلنا الأيت لقوم يعلمون‏
مراد از «آيات» در «فصلنا الآيات» مى‏تواند مظاهر طبيعت باشد.
*دانش، شرط راهيابى انسان به شناخت خداوند و يگانگى او از طريق مطالعه در طبيعت است.
فالق الإصباح ... قد فصلنا الأيت لقوم يعلمون‏


آيه 98
وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ‏ 
               و اوست آن كه شما را از يك تن پديد آورد، پس براى شما قرارگاه و وديعتگاهى خواهد بود. همانا ما اين آيات را براى مردمى كه مى‏فهمند شرح داده‏ايم.

* خداوند، تمامى آدميان و نژادها و تيره‏هاى مختلف آنان را از يك شخص (آدم) آفريده است.
و هو الذى أنشأكم من نفس وحدة
* هيچ تفاوت ذاتى و بنيادى در بين تيره‏ها و نژادهاى مختلف بشر وجود ندارد.
هو الذى أنشأكم من نفس وحدة
*آدميان، در عين استقرار در زمين، ثبات نداشته و در آن به وديعت نهاده شده‏اند.
أنشأكم من نفس وحدة فمستقر و مستودع‏
* تفكر در چگونگى آفرينش انسان، راهى براى رسيدن به توحيد است.
و هو الذى أنشأكم ... قد فصلنا الأيت لقوم يفقهون‏
* ابو بصير گويد از امام باقر (ع) درباره «هو الذى أنشأكم ...»، سؤال كردم، فرمود: ... «مستقر» كسى است كه ايمان در دل او استقرار يافته و هيچگاه از آن جدا نشود. و «مستودع» كسى است كه مدتى ايمان نزد او به وديعت نهاده شده و سپس از او گرفته شود ....

                       
آيه 99
وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً مُتَرَاكِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ‏  
                     و اوست آن كه آبى از آسمان نازل كرد؛ پس به وسيله آن هر گونه روييدنى بيرون آورديم، و از ميان آنها سبزه‏هايى خارج ساختيم كه از آنها دانه‏هايى روى هم چيده بيرون مى‏آوريم؛ و از شكوفه درختان خرما خوشه‏هايى است در دسترس. و (نيز) باغ‏هايى از انگور و زيتون و انار، همانند و ناهمانند (پديد مى‏آوريم). به ميوه آنها وقتى كه بار مى‏دهند و به رسيدنشان (با نظر عبرت) بنگريد. همانا در اينها براى مردمى كه ايمان دارند نشانه‏هايى (عظيم از قدرت خدا) است.

* رويش گياهان به وسيله آب باران، نمود تدبير خداوند
أنزل من السماء ماء فأخرجنا به نبات كل شى‏ء
*خداوند در اداره امور عالم طبيعت و چرخش حيات آن از طريق اسباب عمل مى‏كند.
أنزل من السماء ماء فأخرجنا به نبات كل شى‏ء
*خداوند از گياهان سبز، سنبله‏هايى با دانه‏هاى چيده شده بر روى هم بيرون مى‏آورد.
فأخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراكبا
*خداوند با باران از شكوفه‏هاى نخل، خوشه‏هايى سر فروهشته و در دسترس را مى‏روياند.
فأخرجنا ... و من النخل من طلعها قنوان دانية
 «طلع» به معناى شكوفه خرما و «قنوان» نيز به معناى خوشه است، «قنوان دانية» يعنى خوشه‏هاى نزديك و در دسترس.‏
* درختان و ميوه‏هاى زيتون و انار، در عين تشابه، با يكديگر متفاوت هستند.
و الزيتون و الرمان مشتبها و غير متشبه‏
*گوناگونى درختان يك ميوه و تفاوت ثمره‏هاى آن، در عين شباهت با يكديگر، از آيات خداشناسى و توحيد است.
و هو الذى ... و الزيتون و الرمان مشتبها و غير متشبه‏
*دوران ثمردهى تا رسيدن ميوه نخل و تاك و زيتون و انار، شايان مطالعه و تأمل و راهى براى خداشناسى است.
و من النخل ... من أعناب و الزيتون و الرمان ... أنظروا إلى‏ ثمره إذا أثمر و ينعه إن فى ذلكم لأيت‏
* لزوم مطالعه و تحقيق در چگونگى ثمر دادن و رشد و رسيدن ميوه‏هاى درختان‏
أنظروا إلى‏ ثمره إذا أثمر و ينعه‏
*مؤمنان داراى زمينه لازم براى درك آيات خداوند در طبيعت هستند.
و هو الذى أنزل ... إن فى ذلكم لأيت لقوم يؤمنون‏‏
*تحصيل ايمان از راه مطالعه در طبيعت نشانه علم و فهم است.
الأيت لقوم يعلمون ... لقوم يفقهون ... لقوم يؤمنون‏

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۲ ] [ 19:23 ] [ سعید ]

آيه 91
وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُوراً وَ هُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لَا آبَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ‏   
          و خدا را چنان‏كه شايسته شناختن است نشناختند، چون گفتند: خدا بر هيچ بشرى چيزى نازل نكرده است. بگو: چه كسى آن كتابى را كه موسى آورد نازل كرده است؟ (همان كتابى) كه براى مردم نور و هدايت بود- و شما (بخشى از) آن را در كاغذهايى ثبت مى‏كنيد و آن را آشكار مى‏سازيد، و بسيارى (از آن) را پنهان مى‏داريد- و (به وسيله آن) چيزهايى به شما تعليم داده شد كه نه شما و نه پدرانتان آن را نمى‏دانستيد. بگو: خدا (آن را نازل كرده است)؛ سپس آنان را در حالى كه در ياوه‏گويى خود به بازى مشغولند به حال خود واگذار.

* درستى اعتقادات بنيادى هر فرد در ارتباطى عميق با سطح بينش و معرفت او به خداوند است.
و ما قدروا الله حق قدره إذ قالوا ما أنزل الله على‏ بشر من شى‏ء
*گفتار يهود زمان پيامبر (ص) مبنى بر نازل نشدن وحى بر بشر، در تناقض با عقيده آنان در مورد نبوت موسى (ع) و نزول وحى بر آن حضرت بود.
إذ قالوا ما أنزل الله على‏ بشر من شى‏ء قل من أنزل الكتب الذى جاء به موسى‏
*روشنى، روشنى بخشى و هدايتگرى براى توده‏هاى مردم، از ويژگيهاى تورات است.
الكتب الذى جاء به موسى‏ نورا و هدى للناس‏‏
*تورات به صورت ورقهايى مكتوب در عصر بعثت موجود بوده است.
الكتب الذى جاء به موسى‏ نورا و هدى للناس تجعلونه قراطيس‏
 «قراطيس»، جمع «قرطاس»، به معنى چيزى است كه بر آن نوشته‏هايى را ثبت مى‏كنند كه از جنس كاغذ و يا پوست و استخوان و يا چيزهاى ديگر است.
* عالمان يهود، مانع دسترسى مردم به حقايق كتاب آسمانى خود (تورات) بودند.
هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا
*تورات، مشتمل بر حقايقى بوده كه عالمان يهود، بيان آن را به نفع و مصلحت خود نمى‏ديدند.
تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا
*تورات دربردارنده حقايق و معارفى بود كه نه يهود زمان پيامبر (ص) بر آن آگاهى داشتند و نه پدران آنها.
و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا ءاباؤكم‏
* نزول تورات مرحله‏اى جديد و تكاملى در بيان معارف از طريق وحى بوده است.
و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا ءاباؤكم‏
*تورات حاوى معارفى بود كه بشر بدون وحى به آن راه نمى‏يافت.
و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا ءاباؤكم‏
* پيامبر (ص) موظف به ترك مباحثه و احتجاج با يهود، بيش از مقدار بيان شده در اين آيات بوده است.
قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون‏
*ضرورت اكتفا كردن به ابلاغ و پرهيز از بحث و مجادله با كسانى كه روحيه عناد و لجاجت داشته و حق‏ناپذيرند.
قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون‏
*لزوم پاسخگويى به شبهات الغا شده عليه دين، در عين پرهيز از بحث و مجادله بى‏ثمر
إذ قالوا ما أنزل الله ... قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون‏

آيه 92
وَ هذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ‏  
        و اين (قرآن) كتابى است مبارك و تصديق كننده كتاب‏هايى كه پيش از آن بوده است. آن را نازل كرديم تا (مردم را به وسيله آن هدايت كنى و) به اهل مكّه و مردم اطراف آن هشدار دهى. و كسانى كه به آخرت ايمان دارند، به آن ايمان مى‏آورند، در حالى كه بر نمازشان مراقبت مى‏كنند.

*آيات قرآن در عصر نزول، جمع آورى و مكتوب مى‏شد.
و هذا كتب أنزلنه‏
* قرآن كتابى گرانقدر، مبارك و داراى خير فراوان‏
و هذا كتب أنزلنه مبارك‏
 «بركة» يعنى رشد و فزونى (لسان العرب) و «مبارك» چيزى است كه در آن فزونى باشد. (مفردات راغب).
*كتاب‏هاى آسمانى داراى اصول و آرمان و اهداف مشترك هستند.
مصدق الذى بين يديه‏
*نزول قرآن و بعثت پيامبر (ص)، به عنوان خبرى غيبى، در كتاب‏هاى آسمانى گذشته مطرح بوده است.
و هذا كتب أنزلنه مبارك مصدق الذى بين يديه‏
از معانى محتمل براى «مصدق» تصديق خبرهاى كتب گذشته مبنى بر آمدن پيامبر (ص) و قرآن است، يعنى بدان جهت كه اين اخبار در آن كتب معهود بوده، نزول قرآن و بعثت پيامبر (ص) صدق آن خبرها را معلوم‏ ساخته است.
*شهر مكه، مركز سرزمين حجاز در اوان ظهور اسلام‏
و لتنذر أم القرى‏ و من حولها
*نقش محورى و اساسى ايمان به آخرت در گرايش به قرآن و اديان آسمانى‏
و هذا كتب ... و الذين يؤمنون بالأخرة يؤمنون به‏
*ايمان به آخرت زمينه‏ساز اهتمام به نماز و مراقبت بر آن است.
و الذين يؤمنون بالأخرة يؤمنون به و هم على‏ صلاتهم يحافظون‏
*نماز نشانه عملى بارز مسلمان بودن در صدر اسلام بوده است.
و الذين يؤمنون بالأخرة يؤمنون به و هم على‏ صلاتهم يحافظون‏


آيه 93
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَ مَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلَائِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ‏  
          و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد يا بگويد: به من وحى شده است، با اين‏كه چيزى به او وحى نشده است، و كسى كه بگويد: به زودى مانند آنچه را كه خدا نازل كرده است نازل خواهم كرد؟ و اگر بنگرى وقتى را كه اين ستمكاران در گرداب‏هاى مرگ واقع شده‏اند و فرشتگان (مأمور قبض روح) دست‏هايشان را گشوده‏اند (و مى‏گويند:) جان‏هايتان را خارج كنيد؛ امروز به سزاى اين‏كه به ناحق بر خدا دروغ مى‏بستيد و در برابر به آيات او تكبّر مى‏كرديد، به عذاب خوار كننده‏اى مجازات خواهيد شد.

*افترا به خداوند بالاترين ظلم و از بزرگترين گناهان است.
و من أظلم ممن افترى‏ على الله كذبا
* انكار نزول وحى بر بشر، افترا به خداوند است.
ما أنزل الله على‏ بشر من شى‏ء ... و من أظلم ممن افترى‏ على الله كذبا
* يهوديان به سبب ادعاى نازل نشدن وحى بر هيچيك از بشر ظالمترين مردم هستند.
إذ قالوا ما أنزل الله على‏ بشر من شى‏ء ... و من أظلم ممن افترى‏ على‏
*مدعيان دروغى نزول وحى بر خود (متنبيان) ظالمترين مردمانند.
و من أظلم ... أو قال أوحى إلىّ و لم يوح إليه شى‏ء
* مجازات اخروى ستمكاران، از نخستين لحظات احتضار و مرگ آغاز خواهد شد.
و لو ترى‏ إذ الظلمون فى غمرت الموت‏
*صحنه جان كندن ظالمان، عبرت‏آموز و تماشايى است.
و لو ترى‏ إذ الظلمون فى غمرت الموت‏
*ملائكه، جان ستمكاران را با قدرت و شدتى تمام مى‏گيرند.
و لو ترى‏ إذ الظلمون فى غمرت الموت و الملئكة باسطوا أيديهم‏
*جان كندن ستمگران، همراه با تمسخر ملائكه قبض روح نسبت به آنان و بيان عجز آنان براى رهايى از مرگ است.
أخرجوا أنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون‏
* روح، تمام حقيقت انسان است و مرگ با خروج آن از بدن حاصل مى‏شود.
أخرجوا أنفسكم‏
ممكن است «أخرجوا انفسكم» فرمان ملائكه به ظالمان براى بيرون ساختن جانهاى آنان باشد. در اين صورت چون «نفس» بر «روح» اطلاق شده، اصالت روح و نقش اساسى آن در وجود انسانى را بيان مى‏نمايد.
*ظالمان و مستكبران در برزخ به عذاب‏ گرفتار خواهند بود.
و لو ترى‏ إذ الظلمون ... اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم ... عن ءايته تستكبرون‏
ظاهراً مراد از «اليوم» زمان پس از مرگ و قبل از قيامت است كه برزخ نام دارد.
*استكبار زمينه سخن ناحق گفتن درباره خداوند است.
بما كنتم تقولون على الله غير الحق و كنتم عن ءايته تستكبرون‏
*جزاى اعمال در آخرت، متناسب با نوع عمل و روحيات عمل‏كننده است.
اليوم تجزون عذاب الهون ... كنتم عن ءايته تسكتبرون‏
خداوند در برابر روحيه استكبارى و خودبرتربينى ظالمان، آنان را به عذاب خواركننده (عذاب الهون) وعده مى‏دهد.
* از امام باقر (ع) درباره آيه «و من أظلم ممن افترى على اللّه كذبا» روايت شده كه فرمود: مدعى منصب امامت، بدون اينكه امام بر حق باشد، افترا زننده بر خداست.
* فضيل گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند «أخرجوا أنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون» شنيدم كه فرمود: منظور از عذاب خواركننده، تشنگى- هنگام جان دادن- است.


آيه 94
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ مَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏  
               و همانا شما تنها به سوى ما آمده‏ايد، همان‏گونه كه اوّل بار شما را (تنها) آفريديم؛ و آنچه را به شما داده بوديم پشت سر خود نهاده‏ايد، در حالى‏كه شفيعانتان را كه مى‏پنداشتيد در (تدبير امور) شما شريك (خدا) هستند با شما نمى‏بينيم. به يقين، رابطه ميان شما گسسته، و آنچه مى‏پنداشتيد (شفيع شماست) از دست شما رفته است.

*انسان در پى مرگ، مانند آفرينش نخستين خويش، تنها نزد خداوند حضور مى‏يابد.
و لقد جئتمونا فردى‏ كما خلقنكم أول مرة
* مشركان مى‏پنداشتند پس از مرگ مورد شفاعت معبودهاى خويش قرار خواهند گرفت.
و ما نرى‏ معكم شفعاءكم الذين زعمتم أنهم فيكم شركؤا
*مغرور شدن به داراييها و توهم برخوردارى از شفاعت از سوى معبودهاى خيالى از عوامل غفلت انسان و دورى او از واقعيتهاست.
و تركتم ما خولنكم وراء ظهوركم و ما نرى‏ معكم شفعاءكم الذين زعمتم‏
*با فرارسيدن مرگ، مشركان بر پوچى پندار خويش در مورد شفاعت معبودهاى خود پى خواهند برد.
و ما نرى‏ معكم شفعاءكم الذين زعمتم أنهم فيكم شركؤا ... و ضل عنكم ما كنتم تزعمون‏
در لسان العرب آمده كه يكى از معانى «ضل»، پنهان و غايب شد است. بنابراين معنى جمله «و ضل عنكم ...»، يعنى آنچه را شما مى‏پنداشتيد پس از مرگ شفاعت شما را خواهند كرد، غايب شده و از دست شما رفته‏اند.
* چشمان آدمى با مرگ به روى حقايق گشوده خواهد شد.
و ضل عنكم ما كنتم تزعمون‏

[ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۰۸ ] [ 17:35 ] [ سعید ]

آيه 84
وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَ نُوحاً هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ‏  
      و اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم، و هر يك را هدايت كرديم، و نوح را قبلًا هدايت كرديم، و از نسل او داود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم)؛ و نيكوكاران را اين‏گونه جزا مى‏دهيم.

*اسحاق و يعقوب (ع)، موهبت خداوند به ابراهيم (ع) بودند.
و وهبنا له إسحق و يعقوب‏
* حضرت نوح پيش از ابراهيم (ع) مى‏زيست.
و نوحا هدينا من قبل‏
*فرزند صالح، موهبتى الهى و امتيازى ويژه براى انسان است.
و وهبنا له إسحق و يعقوب‏
*داوود، سليمان، ايوب، يوسف (ع)، موسى و هارون (ع)، فرزندانى از نسل ابراهيم و هدايت‏يافته از جانب خداوند هستند.
و من ذريته داود و سليمن و أيوب و يوسف و موسى‏ و هرون‏
سياق آيات پيشين، كه درباره حضرت ابراهيم (ع) بود، اين احتمال را پديد مى‏آورد كه ضمير در «ذريته» به «ابراهيم» برگردد. در اين صورت برخى اسامى كه در آيات بعد آمده است (همچون الياس و لوط) از باب تغليب در شمار ذريه آن حضرت ذكر شده‏اند.
*داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون، فرزندانى از نسل نوح (ع) و هدايت‏يافته از جانب خداوند بودند.
نوحا ... و من ذريته داود و سليمن و أيوب و يوسف و موسى‏ و هرون‏
با توجه به دو نكته مى‏توان گفت «نوحا» مرجع ضمير در «ذريته» است: *«نوحا» نزديكترين كلمه‏اى است كه مى‏تواند مرجع ضمير باشد. * در ميان كسانى كه به‏عنوان ذريه از آنان ياد شده، افرادى هستند كه از ذريه ابراهيم (ع) نيستند، مانند حضرت لوط (ع) و الياس (ع)
* خداوند به نيكوكاران با كثرت ذريه صالح و هدايت‏يافته پاداش مى‏دهد.
و وهبنا له إسحق و يعقوب ... و من ذريته داود و سليمن ... و كذلك نجزى المحسنين‏
* هدايت ويژه، پاداش خداوند به نيكوكاران است.
كلًا هدينا ... و من ذريته ... و كذلك نجزى المحسنين‏
*تمسك به توحيد و مبارزه با شرك، شرط ورود به جرگه نيكوكاران است.
و كذلك نجزى المحسنين‏
روشن است كه مصداق برتر نيكوكاران در اين آيه ابراهيم خليل (ع) است و طبيعى است كه موصوف شدن آن حضرت به اين وصف بايد در تناسب و ارتباط با آيات پيشين باشد، و چون آيات گذشته عموماً درباره توحيد ابراهيم (ع) و تلاش آن حضرت براى مبارزه با شرك بود، مى‏توان گفت كه اين ويژگى از مقامات نيكوكار بودن است.


آيه 85وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ عِيسَى وَ إِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ‏       و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند،

* زكريا، يحيى، عيسى (ع) و الياس (ع) از نوادگان نوح (ع) بودند.
و من ذريته ... و زكريا و يحيى‏ و عيسى‏ و إلياس‏
*نوادگان دخترى از ذريه و فرزندان مرد مى‏باشند.
و زكريا و يحيى‏ و عيسى‏ و إلياس‏
ترديدى نيست كه عيسى (ع) از جانب مادرش مريم (س) با ابراهيم (ع) مرتبط بوده است، و چون قرآن به آن حضرت نيز اطلاق ذريه كرده، پس تفاوتى از جهت انتساب به جد در بين نوادگان دخترى و پسرى نيست.
*ذريه صالح، پاداش خداوند به نيكوكاران است.
و كذلك نجزى المحسنين ... كل من الصلحين‏
        

آيه 86
وَ إِسْمَاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ‏  
          و (نيز) اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را (هدايت كرديم)، و هر يك را بر جهانيان برترى داديم.

*اسماعيل، اليسع، يونس و لوط، از ذريه نوح (ع) بودند.
و نوحا هدينا من قبل و من ذريته ... و إسمعيل و اليسع و يونس و لوطا
* ابراهيم، اسحاق، يعقوب، نوح، داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون (ع) ، زكريا، يحيى، عيسى، الياس، اسماعيل، اليسع، يونس و لوط (ع)، پيامبرانى بودند كه بر همه مردم عصر خويش برترى يافته بودند.
و وهبنا له إسحق و يعقوب ... و كلًا فضلنا على العلمين‏
*نيكوكار و صالح بودن، از معيارهاى‏ فضيلت يافتن پيامبران بر جهانيان است.
نجزى المحسنين ... كل من الصلحين ... فضلنا على العلمين‏
                       

آيه 87
وَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوَانِهِمْ وَ اجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ‏   
        و از پدران و فرزندان و برادرانشان (كسانى را هدايت كرديم)، و آنان را برگزيديم و به راهى راست هدايت نموديم.

*خداوند برخى از پدران، فرزندان و برادران انبياى گذشته (ابراهيم، اسحاق، يعقوب (ع) و ...) را برگزيد و به صراط مستقيم هدايت كرد.
و من ءابائهم و ذريتهم و إخونهم و اجتبينهم و هدينهم إلى‏ صرط مستقيم‏
قيد «برخى» از «من» تبعيضيه استفاده شده است.
* خداوند برخى از پدران، فرزندان و برادران انبياى گذشته (ابراهيم، اسحق (ع) و ...) را بر همه مردم عصرشان برترى بخشيد.
كلًا فضلنا على العلمين ... و من ءابائهم و ذريتهم و إخونهم‏
* پيامبران، برگزيدگان خداوند و رهيافتگان به صراط مستقيم هستند.
و اجتبينهم و هدينهم إلى‏ صرط مستقيم‏
*صراط مستقيم، مرتبه‏اى عالى در مسير هدايت است.
و هدينهم إلى‏ صرط مستقيم‏


آيه 88
ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏ 
            اين است هدايت خدا كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند. و اگر آنان شرك ورزيده بودند، آنچه عمل مى‏كردند از دستشان مى‏رفت.

*دست يافتن به صراط مستقيم، هدايت ويژه خداوند است.
و هدينهم إلى‏ صرط مستقيم. ذلك هدى الله‏
*عبوديت به درگاه خداوند، زمينه و شرط رهيابى به صراط مستقيم است.
ذلك هدى الله يهدى به من يشاء من عباده‏
*پيامبران و رهنوردان صراط مستقيم نيز اگر شرك بورزند، اعمال آنان تباه و فاسد مى‏شود.
ذلك هدى الله يهدى ... و لو أشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون‏
*ارجمندى عمل و تداوم آن، مانع فساد و تباهى آن در صورت آميختگى با شرك نيست.
ذلك هدى الله يهدى ... و لو أشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون‏


آيه 89
أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ‏ 
           آنان كسانى بودند كه كتاب و حكم و نبوّت به ايشان داديم. پس اگر اينان (كفّار مكّه) منكر آن شوند، ما قومى را بدان‏ گماشته‏ايم كه منكر آن نيستند.

* نوح، ابراهيم، اسحاق، يعقوب، داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون (ع) و زكريا، يحيى، عيسى، الياس، اسماعيل، اليسع، يونس و لوط (ع)، بهره‏مند از تعاليم آسمانى (كتاب) و داراى منصب قضاوت و مقام نبوت بودند.
أولئك الذين ءاتينهم الكتب و الحكم و النبوة
* برخى از پدران، فرزندان و برادران پيامبران پيشين (ابراهيم (ع)، اسحق و ...) بهره‏مند از تعاليم آسمانى (كتاب) و داراى منصب قضاوت و مقام نبوت بوده‏اند.
و من ءابائهم و ذريتهم و إخونهم ... أولئك الذين ءاتينهم الكتب و الحكم و النبوة
*پيامبران (ع) داراى حق حكومت و قضاوت در ميان مردم هستند.
أولئك الذين ءاتينهم الكتب و الحكم و النبوة
از جمله معانى مذكور براى واژه «حكم» قضاوت و همچنين حكومت است، لازم به ذكر است اين دو معنى در طول يكديگر و با هم متقاربند.
*نيكوكارى، صلاح پيشگى و راه يافتن به صراط مستقيم، از ملاكهاى گزينش انبيا
كذلك نجزى المحسنين ... كل من الصلحين ... هدينه إلى‏ صرط مستقيم ... ءاتينهم الكتب‏
* مشركان مكه، به پيامبر (ص) و انبياى پيشين كفر مى‏ورزيدند.
أولئك الذين ءاتينهم ... فإن يكفر بها هؤلاء
*انكار حقانيت رسالت پيامبر (ص)، كفر به همه انبيا و كتب آسمانى است.
فإن يكفر بها هؤلاء فقد و كلنا
* خداوند در هر زمان مردمانى را براى حمايت و حراست از آرمان پيامبران برگماشته است.
فإن يكفر بها هؤلاء فقد و كلنا بها قوما ليسوا بها بكفرين‏


آيه 90
أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ‏  
                آنان كسانى بودند كه خدا هدايتشان كرده بود؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن. بگو: من از شما هيچ مزدى بر اين (رسالتم) نمى‏خواهم، (زيرا) آن جز تذكّرى براى جهانيان نيست.

* اقتدا به رهنمودهاى انبياى گذشته وظيفه پيامبر (ص) است.
أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده‏
* همه پيامبران الهى در طول تاريخ داراى اصول و اهداف و آرمانهاى مشترك بوده‏اند.
أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده‏
* ضرورت شناسايى رهنمودهاى انبياى پيشين و اقتدا نمودن به آنان براى همه مردم‏
أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده‏
*عقايد و دستورهاى اخلاقى و احكام شرعى اديان آسمانى گذشته حجت و قابل عمل است.
أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده‏
* مبلغان دين نبايد هيچ چشمداشت و انتظار پاداشى از مردم داشته باشند.
قل لاأسئلكم عليه أجرا
* اجر و مزد طلب نكردن از مردم در قبال انجام رسالت و تبليغ دين، از هدايتهاى خداوند به انبياى گذشته است.
فبهديهم اقتده قل لاأسئلكم عليه أجرا
* هدف پيامبر (ص) از ابلاغ پيامهاى الهى تذكر دادن به جهانيان است.
إن هو إلا ذكرى‏ للعلمين‏
*قرآن، يادآورى براى جهانيان است.
إن هو إلا ذكرى‏ للعلمين‏
*رسالت پيامبر (ص) براى همه جهانيان است.
إن هو إلا ذكرى‏ للعلمين‏

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۰۶ ] [ 10:32 ] [ سعید ]

آيه 80
وَ حَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَ تُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانِ وَ لَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً أَ فَلَا تَتَذَكَّرُونَ‏  
       و قومش با او به احتجاج پرداختند. گفت: آيا با من درباره خدا احتجاج مى‏كنيد، در حالى كه او مرا هدايت كرده است؟ و من از آنچه به وسيله آن شرك مى‏ورزيد نمى‏ترسم، مگر اين‏كه پروردگارم چيزى را بخواهد. علم پروردگارم همه چيز را فرا گرفته است. پس آيا متذكّر نمى‏شويد؟

* اظهار شگفتى ابراهيم (ع) از لجاجت مردم بر شرك، على رغم وجود دلايل واضح بر بطلان آن‏
و حاجه قومه قال أتحجونى فى الله‏
استفهام در «اتحاجونى ...» استفهام تعجبى است.
*هدايت آدمى به توحيد، خود گواه و برهانى بر يكتايى خداوند در ربوبيت است.
أتحجونى فى الله و قد هدين‏
از ظاهر آيه چنين بر مى‏آيد كه ابراهيم (ع) در برابر احتجاج مشركان به نفس هدايت شدن خود به توحيد ربوبى استدلال فرموده و اين راهيابى را دليل بر يگانگى او دانسته است. زيرا اگر چنين پروردگارى نمى‏بود، چنين راهى را نمى‏نماياند.
*ترس موهوم و خرافى قوم ابراهيم (ع) از معبودهاى پندارى خويش، از عوامل پافشارى آنان بر شرك خويش بود.
و لا أخاف ما تشركون به‏
*موهومات و عقايد خرافى از مشكلات تبليغ توحيد
و لا أخاف ما تشركون به‏
* خوف‏انگيز بودن برخى پديده‏ها و رخدادهاى جهان به مشيت خداوند است، نه ربوبيت پديده‏ها و تأثير آنها.
و لا أخاف ما تشركون به إلا أن يشاء ربى‏
*علم محيط خداوند بر تمامى موجودات، ضامن جريان مشيت و ربوبيت خداوند در پهنه هستى است.
إلا أن يشاء ... و سع ربى كل شى‏ء علما
*تأثير و نقش هر پديده‏اى در جهان هستى مرهون مشيت و اذن پروردگار است.
إلا أن يشاء ربى شيئا و سع ربى كل شى‏ء علما
*تذكر و بيرون آمدن از غفلت، براى درك حقانيت توحيد و بطلان شرك كافى است.
قال أتحجونى فى الله و قد هدين .. أفلا تتذكرون‏
به كار رفتن «تتذكرون» به جاى «تتفكرون» و مانند آن، بيانگر اين نكته است كه تذكر و زدودن غبار غفلت از خود در دستيابى به توحيد كافى است.


آيه 81
وَ كَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَ لَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ‏    
     و چگونه من از آنچه به وسيله آن شرك مى‏ورزيد بترسم، در حالى‏كه شما از اين نمى‏ترسيد كه چيزى را شريك خدا ساخته‏ايد كه درباره آن دليلى بر شما نازل نكرده است؟ پس اگر تشخيص مى‏دهيد، كدام يك از اين دو گروه (موحّدان و مشركان) به ايمنى (از خشم خدا) سزاوارترند؟

* قوم ابراهيم (ع) علاوه بر عقيده و تأثير و نقش بتها و اجرام آسمانى در تدبير و ربوبيت جهان، به خداوند نيز معتقد بودند.
و لاتخافون أنكم أشركتم بالله‏
احتجاج ابراهيم (ع) با مشركان در جمله «و لاتخافون ...» در صورتى تام است كه آنها عقيده به «الله» داشته باشند.‏
*شريك پنداشتن براى خداوند، عقيده‏اى بدون دليل و برهان است.
و لاتخافون أنكم أشركتم بالله ما لم ينزل به عليكم سلطنا
 «سلطان» به معنى حجت و برهان است. بنابراين جمله «لم ينزل به عليكم سلطانا»، يعنى خداوند هيچ حجت و برهانى بر موهومات مشركان نازل نكرده است.
* ترس از آسيب رسانى برخى موجودات، از عوامل شريك پنداشتن آنها براى خداوند است.
و كيف أخاف ما أشركتم ... فأى الفريقين أحق بالأمن‏
* شرك، زاييده نادانى است.
فأى الفريقين أحق بالأمن إن كنتم تعلمون‏
تعليق مضمون آيه بر جمله شرطيه «إن كنتم تعلمون» به اين نكته اشاره دارد كه مشركان مردمى نادان و در نتيجه عقايد موهوم آنان نيز متكى بر نادانى است.
*قوم ابراهيم (ع) مدعى مبتنى بودن عقايد موهوم خويش بر علم‏
فأى الفريقين أحق بالأمن إن كنتم تعلمون‏
جمله «إن كنتم تعلمون»- كه از جانب ابراهيم (ع) در برابر مشركان ابراز شده- بيانگر وجود چنين ادعايى در ميان آن قوم است.


آيه 82
الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‏ 
        كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را با هيچ ستمى نياميخته‏اند، اينانند كه (از خشم خدا) در امانند و اينان هدايت‏ يافتگان‏اند.

*شرك، به هر صورت و در هر مرحله كه باشد، ظلم است.
و لم يلبسوا إيمنهم بظلم‏
* ايمان به خداوند داراى مراتب و درجاتى است.
الذين ءامنوا و لم يلبسوا إيمنهم بظلم‏
مقتضاى توصيف ايمان، به «لم يلبسوا» آن است كه ايمان بر دو قسم باشد: ايمان آميخته به ظلم و ايمان عارى از ظلم. و بديهى است كه هر دو ايمان هستند، ولى در دو درجه و مرتبه.
*دستاورد ايمان افراد جامعه به دور از هر گونه ظلم و شرك، امنيت است.
الذين ءامنوا و لم يلبسوا ... أولئك لهم الأمن‏.
* از امام صادق (ع) روايت شده است: مراد از «ظلم»، (در «و لم يلبسوا ايمانهم بظلم») شرك است ...».
*ابو بصير گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزّ و جلّ: «الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» پرسيدم، فرمود: مراد از «ظلم»، در آيه شك است.
مقصود از «شك» مذكور در روايت، شك ابتدايى غير اختيارى كه مقدمه رسيدن به حق مى‏باشد، نيست. بلكه مى‏تواند مراد، شك حاصل از رفتن در پى شبهه با مقدمات اختيارى و يا تشكيك در حق باشد».
*از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» روايت شده كه فرمود: مراد از «ظلم»، گمراهى و بالاتر از آن است».
* امام باقر (ع) فرمود: اين آيه «الّذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» درباره اميرالمؤمنين على (ع) نازل شده؛ زيرا آن حضرت حتى يك لحظه به خداوند شرك نورزيد و بتها (لات و عزى) را نپرستيد ...».


آيه 83
وَ تِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏ 
            و اين بود حجّت ما كه آن را به ابراهيم در برابر قومش داديم. هر كه را بخواهيم به درجاتى بالا مى‏بريم. همانا پروردگار تو حكيم و داناست.

*ادله و براهين ارائه شده از سوى ابراهيم (ع) در برابر مشركان، آموخته‏هاى خداوند به آن حضرت بود.
و تلك حجتنا ءاتينها إبرهيم‏
*دستيابى به درجات عالى معنوى، منوط به مشيت الهى است.
نرفع درجت من نشاء
*مقامات معنوى، درجات و مراتب گوناگونى دارد.
نرفع درجت من نشاء
*حاملان ادله و براهين توحيد، برخوردار از جايگاهى بلند در پيشگاه خداوند هستند.
و تلك حجتنا ءاتينها إبرهيم ... نرفع درجت من نشاء
* اعطاى برهانهاى توحيدى به رفعت‏يافتگانى از مردم (پيامبران)، جلوه‏اى از اتقان و استحكام‏بخشى خداوند به امور است.
و تلك حجتنا ... نرفع درجت ... إن ربك حكيم عليم‏
از جمله معانى «حكيم»، «محكِم» است، يعنى اتقان‏بخش. در لسان العرب آمده است: «و الحكيم: ... او هو الذى يحكم الاشياء و متقنها».
* حكمت و علم، دو شرط لازم در تدبير و مديريت است.
و تلك حجتنا ... إن ربك حكيم عليم‏
 «رب» در لغت به معناى مدير و مربى آمده است. توصيف رب در آيه به علم و حكمت، گذشته از دلالت آن بر علم و حكمت خداوند، اشاره‏اى به ضرورت وجود اين دو در تدبير و مديريت مى‏تواند باشد.

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۱/۲۹ ] [ 15:57 ] [ سعید ]


آيه 74
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنَاماً آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ‏  
        و (ياد كن) وقتى را كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بت‏هايى را معبود خود مى‏گيرى؟! همانا من تو و قومت را در گمراهى آشكارى مى‏بينم.

* ابراهيم (ع) شخصيتى شناخته شده نزد مردم مكه، و مورد احترام آنان بود.
و إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر
همان گونه كه مفسرانى مانند فخر رازى و آلوسى گفته‏اند، چون حضرت ابراهيم (ع) براى مشركان مكه مورد احترام و شناخته شده بود، خداوند از زبان آن حضرت براى ابطال پندارهاى مشركان مطالبى ذكر فرموده است.
* آزر، پدر صلبى ابراهيم (ع) نبوده است.
إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر
روش قرآن در آيات مختلف مشابه اين آيه ذكر نام و نشان افراد نيست. لذا تصريح به اسم آزر به صورت عطف بيان بدان جهت مى‏تواند باشد كه مراد از «اب» را روشن نمايد كه پدر حقيقى ابراهيم (ع) نبوده، بلكه عمو و يا پدر خوانده وى بوده است.
* آزر، فردى برجسته در ميان قوم خويش‏
و إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر ... إنى أريك و قومك‏
انتساب «قوم» به آزر بيانگر موقعيت برجسته وى در ميان مردم است.
*بتهاى متعددى مورد پرستش آزر و قوم او بودند.
أتتخذ أصناما ءالهة إنى أريك و قومك‏
*خويشاوندى و پيوندهاى اجتماعى نبايد مانعى براى تبليغ و مخالفت با الحاد گردد.
و إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر ... و قومك‏
* تبليغ در بين خويشاوندان و بزرگان و سردمداران، داراى اولويت است.
و إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر
 «آزر» علاوه بر خويشاوندى نزديكش با ابراهيم (ع)، به تصريح «قومك»، از بزرگان و رؤساى قوم خويش نيز محسوب مى‏شده است. و چون ظاهراً دعوت ابراهيم از اين نقطه آغاز گشته، مى‏تواند به عنوان الگو و معيارى در تبليغ مطرح باشد.
*در تبليغ توحيد و مبارزه با عقايد شرك آلود بايد صريح و قاطع بود.
أتتخذ أصناما ءالهة إنى أريك و قومك‏
*از امام صادق (ع) روايت شده است: «آزر»- پدر ابراهيم (ع)- منجم نمرود بود ...».
[توضیح ضروری : در آيه 74 سوره انعام :  وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنَامًا ءَالِهَةً  إِنىّ‏ِ أَرَئكَ وَ قَوْمَكَ فىِ ضَلَلٍ مُبِينٍ(74)  
منظور از اب ابراهيم ، پدر واقعي حضرت ابراهيم علیه السلام نبوده است ، زيرا : اولا ، در عربي منظور از اب به غير پدر هم اطلاق مي شود مانند  عمو يا جد و ...  . ثانيا ، براي مومن سزاوار نيست که طلب آمرزش براي مشرک داشته باشد ، در حالي که حضرت ابراهيم در اواخر عمر براي والدين خود طلب آمرزش مي نمايد  پس پدر و مادر حضرت شايسته آمرزش هستند. ثالثا ، طلب آمرزش ابراهيم براي اب خود فقط به دليل وعده اي بود که به او داده بود و پس از احراز شرک اب ابراهيم علیه السلام ، حضرت ابراهيم  علیه السلام  از او تبري جست .]


 آيه 75
وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ‏  
   و بدين‏گونه ملكوت آسمان‏ها و زمين را به ابراهيم مى‏نمايانديم تا (حقايقى را دريابد و) از اهل يقين شود.

*خداوند سلطنت و مالكيت خويش (ملكوت) بر آسمانها و زمين را به ابراهيم (ع) نماياند.
و كذلك نرى إبرهيم ملكوت السموت و الأرض‏
 «ملكوت» به معناى «ملك» است؛ اگر چه تأكيد بيشترى در معنا دارد. مراد از ملكوت در آيه شريفه وجود اشيا از جهت انتسابشان به خداوند و مشاهده ملكوت، رؤيت موجودات با اين كيفيت است.
* مشاهده ملكوت، عيان ديدن بطلان و ضلالت شرك و لمس توحيد در جهان هستى است.
إنى أريك و قومك فى ضلل مبين. و كذلك نرى إبرهيم ملكوت السموت‏
*ورود ابراهيم (ع) در زمره اهل يقين، برجسته‏ترين هدف نماياندن ملكوت (سلطنت و مالكيت خداوند) آسمانها و زمين به او بوده است.
و كذلك نرى إبرهيم ملكوت السموت و الأرض و ليكون من الموقنين‏
* امام باقر (ع) درباره «و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض» فرمود: خداوند چنان قوتى به بينايى ابراهيم (ع) داد كه آسمانها و آنچه را در آنها بود، مشاهده كرد و عرش و مافوق آن و زمين و آنچه را زير آن بود ديد».
*از امام صادق (ع) روايت شده است: ... ابراهيم (ع) به ستاره زهره در آسمان نظر افكند و گفت: «اين پروردگار من است» و هنگامى كه غروب كرد ... گفت: «غروب كنندگان را دوست ندارم» و هنگامى كه به مشرق نگريست ماه را در حال بر آمدن ديد گفت: «اين پروردگار من است» ... چون به حركت درآمد و محو شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدايت نكند حتماً از گمراهان خواهم بود.» چون صبح شد و خورشيد بر آمد ... گفت: «اين پروردگار من است» ... وقتى كه به حركت در آمد و محو شد، خداوند براى او آسمانها را نمايان كرد تا اينكه عرش و ساكنان آن را مشاهده نمود و خدا ملكوت آسمانها و زمين را به او نماياند ...».


آيه 76
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَباً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ‏   
     پس هنگامى كه شب او را فرا گرفت، ستاره‏اى ديد. گفت: اين پروردگار من است. پس وقتى كه غروب كرد، گفت: من غروب كنندگان را دوست نمى‏دارم.

*ستاره پرستى از آيينهاى رايج در بين مردم زمان ابراهيم (ع)
رءا كوكبا قال هذا ربى‏
* ابراهيم (ع) با تظاهر به ستاره‏پرستى و استدلال جدلى به ابطال عقيده شرك قوم خود پرداخت.
فلما جن عليه الّيل رءا كوكبا قال هذا ربى‏‏
* تظاهر به عقيده‏اى باطل براى ابطال آن مجاز است.
رءا كوكبا قال هذا ربى‏
*آنچه پنهان گردد شايسته پروردگارى نيست.
قال هذا ربى فلما أفل قال لا أحب الأفلين‏
*شايستگى ربوبيت جهان براى كسى كه ثبات داشته و از موجودات ديگر تأثير نپذيرد.
هذا ربى فلما أفل قال لا أحب الأفلين‏
* گرايش و محبت فطرى انسان به خداوند افول‏ناپذير و جاويد است.
فلما أفل قال لا أحب الأفلين‏
جمله «لا أحب ...»- كه بيشتر جنبه عاطفى و روانى دارد تا جنبه استدلالى- مى‏تواند عنايت به موضوع فطرى بودن گرايش به موجود زوال‏ناپذير و همچنين گريز از زوال‏پذير به عنوان «رب» باشد.
*امام رضا (ع) فرمود: ... ابراهيم (ع) با سه گروه برخورد كرد؛ گروهى كه ستاره زهره را مى‏پرستيدند ... «چون شب، ابراهيم (ع) را فروگرفت» و ستاره زهره را ديد، به عنوان استفهام انكارى گفت: «اين پروردگار من است؟» و چون ستاره غروب كرد گفت: «غروب‏كنندگان را دوست ندارم»؛ زيرا غروب كردن از صفات موجود حادث است نه قديم ...».

              
آيه 77
فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ‏ 
        پس هنگامى كه ماه را در حال طلوع ديد، گفت: اين پروردگار من است. پس وقتى كه غروب كرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود، قطعاً از گروه گمراهان بودم.

* مردم زمان ابراهيم (ع) ماه را «رب» و مؤثر در امور خود مى‏پنداشتند.
فلما رءا القمر بازغا قال هذا ربى‏
*افول‏پذيرى و پنهان شدن ماه، برهانى بر دخيل نبودن آن در ربوبيت عالم است.
فلما رءا القمر بازغا قال هذا ربى فلما أفل قال لئن لم يهدنى ربى‏
*هدايتگرى از شؤون لازم براى «رب» است.
قال لئن لم يهدنى ربى لأكونن من القوم الضالين‏
* اهل بابل به سبب پندار ربوبيت براى اجرام آسمانى و پرستش بتها، گمراه بودند.
أتتخذ أصناما ... كوكبا ... القمر ... القوم الضالين‏
به گفته بسيارى از مفسران، احتجاج ابراهيم (ع) با مشركان در سرزمين بابل روى داده است.
* امام رضا (ع) فرمود: ... ابراهيم (ع) با سه گروه برخورد كرد ... گروهى كه ماه را مى‏پرستيدند ... «پس آنگاه كه ماه را تابان ديد»، به عنوان استفهام انكارى گفت: «اين پروردگار من است؟» ...».
*از امام باقر (ع) درباره سخن ابراهيم (ع) «لئن لم يهدنى ربى لأكونن من القوم الضالين» روايت شده است: (مراد از «القوم الضالين»)، فراموش‏كنندگان ميثاق الهى هستند».


آيه 78
فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هذَا رَبِّي هذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ‏ 
        پس هنگامى كه خورشيد را در حال طلوع ديد، گفت: اين پروردگار من است؛ اين (از ستاره و ماه)بزرگ‏تر است. پس وقتى كه غروب كرد، گفت: اى قوم من، بى‏گمان، من از آنچه (به وسيله آن)شرك مى‏ورزيد بيزارم.

* مردم زمان ابراهيم (ع) خورشيد را در تدبير امور خويش مؤثر مى‏دانستند.
فلما رءا الشمس بازغة قال هذا ربى هذا أكبر‏
* بزرگتر بودن خورشيد از ماه، بهانه ابراهيم (ع) براى عدول از ماه‏پرستى و تظاهر به پرستش خورشيد
فلما رءا الشمس بازغة قال هذا ربى هذا أكبر
*آنچه افول و تغييرناپذير باشد، سزاوار مقام ربوبيت است.
هذا أكبر فلما أفلت قال‏
* ابراهيم (ع) در پى ابطال مستدل عقايد شرك‏آميز قوم خويش، به صراحت از معبودهاى آنان بيزارى جست.
فلما رءا الشمس ... إنى برى‏ء مما تشركون‏
*الوهيت بتها در كنار ربوبيت اجرام آسمانى، پندار رايج مردم زمان ابراهيم (ع)
أتتخذ أصناما ... كوكبا ... القمر ... الشمس‏
سخن ابراهيم (ع) با بت‏پرستان آن بود كه «أتتخذ أصناما ءالهة»، ولى در مورد اجرام آسمانى سخن از ربوبيت آنهاست. تفاوت اين دو تعبير محتملًا اشاره‏اى به تفاوت بتها و اجرام آسمانى در پندار قوم ابراهيم است.
* از امام رضا (ع) روايت شده است: ... ابراهيم (ع) با سه گروه برخورد كرد ... گروهى كه خورشيد را مى‏پرستيدند ... پس چون صبحگاهان خورشيد را تابان ديد از روى انكار و استخبار- نه از روى اخبار و اقرار- گفت: اين پروردگار من است اين، از ستاره زهره و ماه بزرگتر است .... پس هنگامى كه غروب كرد به گروههاى سه‏گانه پرستنده زهره، ماه و خورشيد گفت: «اى قوم من، من از آنچه شما شريك خدا مى‏دانيد، بيزارم» ...».
*از امام صادق (ع) سؤال شد آيا حضرت ابراهيم (ع) با گفتن «اين پروردگار من است»، (خطاب به خورشيد) مشرك شد؟ فرمود: نه ... اين سخن از ابراهيم (ع) شرك نبود؛ زيرا او در جستجوى پروردگارش بود ...».
*از امام صادق (ع) روايت شده است: ... خداوند براى ابراهيم (ع) آسمانها را نمايان كرد تا اينكه عرش و ساكنان آن را مشاهده نمود و خدا ملكوت آسمانها و زمين را به او نماياند، در اين هنگام گفت: «اى قوم من، از آنچه شريك خدا مى‏دانيد، بيزارم» ...».


آيه 79
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ‏   
    همانا من با گرايش به حق، روى خود را به سوى كسى كرده‏ام كه آسمان‏ها و زمين را آفريده است، و من از مشركان نيستم.

* تفكر در طبيعت و افول و تغييرپذيرى آن، مايه درك ناتوانى پديده‏هاى آن براى ربوبيت است.
كوكبا ... القمر ... الشمس بازغة ... وجهت وجهى للذى فطر السموت‏
* پديدآورنده آسمانها و زمين شايسته ربوبيت و عبادت خالصانه است، نه پديده‏هاى جهان.
لا أحب الأفلين ... إنى وجهت وجهى للذى فطر السموت و الأرض‏
*حنيف بودن ابراهيم (ع) زمينه رو كردن همه‏جانبه او به سوى خداى يگانه بود.
وجهت وجهى للذى ... حنيفا
 «حنف» به معناى گرايش از گمراهى به راه مستقيم و حق است. (راغب). چون «حنيفا» حال براى فاعل «وجهت» است، توصيفى براى بيان ريشه و اساس اين گرايش مى‏تواند محسوب شود.
*اعتقاد به توحيد و روى دل و جان به خداى يگانه كردن، مقتضاى گرايش به حق و راه مستقيم است.
وجهت وجهى للذى ... حنيفا و ما أنا من المشركين‏
* تفكر در پديده‏ها و گذر از افول و زوال‏پذيرى آنان به سوى خداى يگانه زوال‏ناپذير، رؤيت ملكوت جهان است.
و كذلك نرى إبرهيم ... لا أحب الأفلين ... إنى وجهت وجهى للذى‏
آيات 76 تا 79 تفصيل «كذلك نرى» مى‏تواند باشد. يعنى اين سير- كه سيرى عقلانى و فكرى است- همان رؤيت ملكوت است.
*توحيد و شرك، ملاكى براى مرزبندى و طبقه‏بندى انسانها
إنى برى‏ء مما تشركون ... و ما أنا من المشركين‏
ابراهيم (ع) پس از بيان عقيده توحيد و ابطال شرك، صف خود را از مشركان جدا ساخته و بر آن تأكيد ورزيده و در حقيقت، ملاكى براى طبقه‏بندى جوامع ارائه نموده است.
* ابراهيم (ع) هيچگاه در زمره مشركان نبوده است.
و ما أنا من المشركين‏
تأكيد ابراهيم (ع) بر مشرك نبودن خويش مى‏تواند به جهت زدودن اين پندار كه ادعاهاى او در مورد «ربوبيت» اجرام آسمانى جنبه واقعى داشته است باشد.
                       

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۱۹ ] [ 21:53 ] [ سعید ]

آيه 71
قُلْ أَ نَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَ لَا يَضُرُّنَا وَ نُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ‏  
           بگو: آيا غير خدا چيزى را بخوانيم كه نه سودى به ما مى‏رساند و نه زيانى، و (آيا) پس از آن‏كه خدا ما را هدايت كرده است به عقب باز گرديم؟ مانند كسى كه شيطان‏ها او را در زمين از راه به دربرده‏اند و حيران مانده است، در حالى‏كه يارانى دارد كه او را به سوى هدايت مى‏خوانند (و مى‏گويند:) به سوى ما بيا. بگو: هدايت خداست كه هدايت (واقعى) است، و ما فرمان يافته‏ايم كه تسليم پروردگار جهانيان باشيم.

* تنها معبودى سزاوار پرستيدن است كه زمام نفع و ضرر آدمى در اختيار او باشد.
قل أندعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لا يضرنا
*بهره‏گيرى قرآن از حس منفعت‏خواهى انسان و گريز از ضرر براى تبليغ توحيد و معارف الهى‏
قل أندعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لا يضرنا
*استفاده مثبت و سازنده از غريزه جلب منفعت، روشى در تبليغ دين‏
قل أندعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لا يضرنا‏
* توحيد، عقيده‏اى متكامل كه موحدان با هدايت خداوند به آن راه مى‏يابند.
أندعوا من دون الله ... و نرد على‏ أعقابنا بعد إذ هدينا الله‏
*بازگشت‏كننده به شرك (مرتد) مانند ديوانه‏اى سرگردان است كه شيطانها عقل او را زايل كرده‏اند.
أندعوا من دون الله ... و نرد ... كالذى استهوته الشيطين‏
 «استهوته الشياطين» يعنى شيطانها عقل و فكر او را برده‏اند. همچنين جمله «استهوته الشياطين» را در موردى كه شخصى جن زده شده باشد، به كار مى‏برند. (لسان العرب).
*مرتد در كشمكش درونى و تحير و فاقد آرامش است.
كالذى استهوته الشيطين ... حيران له أصحب يدعونه‏
*توحيد، زمينه‏ساز رهايى از تحير و سرگردانى و معنى‏دهنده و جهت‏بخش به زندگى است.
كالذى استهوته الشيطين فى الأرض حيران‏
*مشركان، مرتدان متحير را به شرك دعوت مى‏كنند و خود را هدايت‏يافته مى‏پندارند.
له أصحب يدعونه إلى الهدى ائتنا
مراد از «اصحاب يدعونه ...»، بنا بر يك احتمال، مشركان‏و منحرفانى هستند كه مرتدان را تشويق مى‏كنند و به جانب خود سوق مى‏دهند و راه خود را طريق هدايت مى‏شمارند.
* مرتد، به سرگردانى در بيابان مى‏ماند كه شيطانها او را به بى‏راهه مى‏خوانند و گروهى نيز او را به راه هدايت دعوت مى‏كنند.
كالذى استهوته الشيطين فى الأرض حيران له أصحب يدعونه إلى الهدى ائتنا
 «فى الأرض» متعلق به «استهوى» است، و «استهوى فى الأرض» به معنى عقل او را در بيابان ربوده‏اند، مى‏تواند باشد و مراد از «اصحاب» در «له اصحاب يدعونه» ممكن است مشركان و يا موحدان باشند كه در برداشت فوق احتمال دوم برگزيده شده است.
* آدمى وظيفه‏دار تسليم در برابر پرودگار جهان است.
و أمرنا لنسلم لرب العلمين‏
* تسليم شدن در برابر خداوند، قرار گرفتن در بستر رشد و كمال است.
و أمرنا لنسلم لرب العلمين‏
تكيه بر وصف «رب» (پرورش دهنده) بيانگر مطلب ياد شده است.
*توحيد و اعتقاد به آن راه تسليم شدن در برابر پروردگار جهان است.
و أمرنا لنسلم لرب العلمين‏
جمله «لنسلم» مفعول‏لاجله براى «أمرنا» و مفعول دوم آن به قرينه قسمتهاى قبلى آيه «التوحيد» است. لذا معنى آيه چنين مى‏شود: ما فرمان به توحيد يافتيم، به جهت آنكه در برابر پروردگار جهان تسليم شويم.


 آيه 72
وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ‏   
      و (نيز به ما فرمان داده شده است كه)نماز را برپا داريد و از خدا پروا كنيد، و اوست آن كه به سويش محشور مى‏شويد.

* نماز داراى جايگاه و اهميتى ويژه در بين عبادات‏
و أمرنا لنسلم ... و أن أقيموا الصلوة و اتقوه‏
* تسليم شدن در برابر پروردگار و اقامه نماز و پروا از او، نشانه برخوردارى از هدايت الهى است.
إن هدى الله هو الهدى‏ و أمرنا لنسلم ... و أن أقيموا الصلوة و اتقوه‏
*حشر آدميان، در بستر تاريخ تا قيامت، فقط به سوى خداوند است.
و هو الذى إليه تحشرون‏
*باور به اينكه حشر آدمى تنها به سوى خداست، برانگيزاننده او به تسليم در برابر خداوند و پروا از اوست.
و أمرنا لنسلم لرب ... و اتقوه و هو الذى إليه تحشرون‏‏
*هيچ گريزگاه و مأوايى جز خداوند براى انسان نيست.
و هو الذى إليه تحشرون‏


آيه 73
وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ يَوْمَ يَقُولُ كُنْ فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ 
         و اوست آن كه آسمان‏ها و زمين را به حق آفريده است؛ و زمانى كه (به چيزى) مى‏گويد: باش و آن چيز موجود مى‏شود، سخن او حق است. و روزى كه در صور دميده مى‏شود، فرمانروايى مختصّ اوست. داناى نهان و آشكار است، و اوست حكيم و آگاه.

* حشر آدميان به سوى خداوند، نشانه‏اى از حقانيت آفرينش و راه نداشتن بيهودگى در آن است.
و هو الذى إليه تحشرون. و هو الذى خلق السموت و الأرض بالحق‏
*فاصله در بين اراده خداوند بر پديدار شدن چيزى و تحقق آن وجود ندارد.
و يوم يقول كن فيكون‏
 «فاء» در موردى به كار مى‏رود كه ترتيب در بين معطوف و معطوف عليه بدون فاصله باشد. بنابراين بين «كن» و «يكون»- كه به وسيله «فاء» عطف بر يكديگر شده‏اند- فاصله‏اى نيست.
*فرمان خداوند بر پديدار شدن هر چيزى بر اساس حق و به دور از بيهودگى و بطلان است.
و يوم يقول كن فيكون قوله الحق‏
*روز دميده شدن در صور، روز ظهور مالكيت مطلق و حاكميت انحصارى خداوند
و له الملك يوم ينفخ فى الصور
*تمامى مالكيتها و حاكميتهاى اعتبارى در روز نفخ صور از ميان خواهد رفت.
و له الملك يوم ينفخ فى الصور
* دانايى خداوند به غيب و شهود عالم، پشتوانه حشر تمامى انسانها و ظهور مالكيت و حاكميت انحصارى خداوند در قيامت است.
إليه تحشرون ... يوم ينفخ فى الصور علم الغيب و الشهدة
*تنها موجودى كه استوارى و اتقان كامل در افعال او آميخته با اطلاع دقيق از امور مى‏باشد، خداوند است.
و هو الحكيم الخبير
 «حكيم» مى‏تواند «فعيل» به معناى «مُفعِل» باشد. در اين صورت به معنى اتقان و استحكام بخش به امور است. (لسان العرب).
* خداوند حاكم و قضاوت كننده‏اى است كه از حوادث و اعمال آگاهى دقيق دارد.
علم الغيب و الشهدة و هو الحكيم الخبير
از معانى ذكر شده براى «حكيم»، حاكم و قاضى است. (لسان العرب به نقل از ابن اثير).
*از امام صادق (ع) درباره سخن خداى عزوجل: «عالم الغيب و الشهادة» روايت شده كه فرمود: «غيب» آن است كه به وجود نيامده و «شهادة» آن است كه به هستى در آمده باشد.

[ دوشنبه ۱۳۸۹/۱۱/۱۸ ] [ 21:2 ] [ سعید ]


آيه 68
وَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏     
  و چون ببينى كه كسانى در (استهزاى) آيات ما فرو مى‏روند از آنان روى بگردان، تا در سخنى ديگر وارد شوند؛ و اگر شيطان تو را به فراموشى انداخت، پس از توجّه، با آن قوم ستمكار منشين.

* روش برخورد با مغالطه‏گران ومجادله‏كنندگان ياوه‏گوى در مورد دين كه در پى كشف حقيقت نيستند، بى‏اعتنايى است.
الذين يخوضون فى ءايتنا فأعرض عنهم‏
*ترك سخن و مجادله با مغالطه‏گران ياوه‏گو درباره قرآن، روشى در بازداشتن آنان از اين عمل ناپسند و مرتبه‏اى در نهى آنان از اين منكر است.
يخوضون فى ءايتنا فأعرض عنهم حتى‏ يخوضوا فى حديث غيره‏
*لزوم سوق دادن ياوه‏گويان و مغالطه‏گران درباره قرآن و آيات الهى به بحثهاى ديگر
الذين يخوضون ... فأعرض عنهم حتى‏ يخوضوا فى حديث غيره‏
*گفتگو و مجالست با مشركان و مخالفان، در صورتى كه به ياوه‏گويى و مغالطه‏گرى در دين نپردازند، ممنوع نيست.
فأعرض عنهم حتى‏ يخوضوا فى حديث غيره‏
*حضور در مجلس ياوه‏گويان مغالطه‏گر از روى فراموشى، گناه نيست.
و إما ينسينك الشيطن فلا تقعد بعد الذكرى‏
* شيطان داراى توان تأثير و نفوذ در فعاليتهاى ذهنى آدمى است.
و إما ينسينك الشيطن‏
* فراموشى عذرى قابل قبول از مكلف است.
و إما ينسينك الشيطن‏
*رسول خدا (ص) فرمود: كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، نبايد در محفلى كه نسبت به امامى ناسزا گويى شود يا غيبت مسلمانى مطرح گردد حضور داشته باشد. خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «هرگاه كسانى را ديدى كه از روى خرده‏گيرى در آيات ما گفتگو مى‏كنند، از آنان رويگردان شو ...»».
* از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند: «و اذا رأيت الذين يخوضون فى آياتنا» روايت شده كه فرمود: (مراد)، سخن گفتن در مورد ذات خداوند و مجادله كردن درباره قرآن است ...».
*اميرالمؤمنين (ع) فرمود: ... خداوند بر گوش انسان واجب كرد كه گناهان با آن استماع نشود ... خداوند عز وجل فرمود: «هرگاه كسانى را ديدى كه از روى خرده‏گيرى در آيات ما گفتگو مى‏كنند، از آنان روى بگردان تا در سخنى ديگر وارد شوند»».


آيه 69
وَ مَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ لكِنْ ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ‏  
      و چيزى از حساب استهزاكنندگان بر عهده كسانى كه تقوا دارند نيست، ولى يادآورى (بر عهده آنان) است، باشد كه (از استهزا) پرهيز كنند.

*بر كسانى كه از همنشينى با بيهوده گويان درباره قرآن و اسلام پرهيز مى‏كنند، ولى بناچار سخنان آنها را مى‏شنوند، گناهى نيست.
و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى‏ء و لكن ذكرى‏ لعلهم يتقون‏
* بر مؤمنانى كه از همنشينى با مغالطه گران و ياوه گويان در مورد قرآن و اسلام پرهيز كنند، گناهى نيست، هر چند مغالطه و استهزاى آنان ادامه يابد.
و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى‏ء
*امام باقر (ع) فرمود: چون آيه «فلاتقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين» نازل شد، مسلمانان گفتند: حال كه هرگاه مشركان، قرآن را مسخره كنند، بايد برخيزيم و از آنان دورى كنيم، در نتيجه هيچگاه نبايد وارد مسجدالحرام شده و طواف خانه خدا را بجا آوريم، پس چه كنيم؟ در اين هنگام خداوند متعال آيه «و ما على الذين يتقون من حسابهم من شى‏ء و لكن ذكرى» را نازل كرد و به مسلمانان دستور داد كه، مشركان را متذكر نموده و در حد توان، آنان را با موعظه بيدار كنند».


آيه 70
وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لَا شَفِيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لَا يُؤْخَذْ مِنْهَا أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ‏   
                و كسانى را كه دين خود را بازيچه و سرگرمى گرفته‏اند و زندگى دنيا فريبشان داده است رها كن، و به وسيله قرآن (به مردم) تذكّر ده، مبادا كسى به سزاى آنچه مرتكب شده است (در قيامت) به هلاكت افتد، در حالى كه جز خدا هيچ ياور و شفاعتگرى نداشته باشد، و اگر هر فديه‏اى بدهد از او قبول نشود. اينانند كسانى كه به سزاى آنچه مرتكب شده‏اند به هلاكت افتاده‏اند. براى آنان به سبب اين‏كه كفر مى‏ورزيدند، نوشيدنى‏اى از آب داغ و عذابى دردناك خواهد بود.

*برخى مردم بازى و سرگرميهاى دنيا را به عنوان دين خود برگزيده‏اند.
و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا
* گروهى از مردم نابخردانه دين خدا را بازيچه و سرگرمى براى خود قرار داده‏اند.
و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا
مراد از «دينهم» مى‏تواند آيين الهى باشد كه براى آنان نازل گشته، ولى آنان به جاى تمسك آن را بازيچه خويش قرار داده‏اند.
*مغالطه‏گرايان و خوض‏كنندگان در اسلام و قرآن و استهزاكنندگان آن، دين خدا را بازيچه و سرگرمى خود قرار داده‏اند.
الذين يخوضون فى ءايتنا ... يخوضوا فى حديث غيره ... و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا
*بى‏اعتنايى به كسانى كه دين خدا را بازيچه و سرگرمى انگاشته‏اند، وظيفه‏اى الهى بر عهده مؤمنان است.
و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا
*فريفتگى و دلبستگى به دنيا موجب ياوه‏گويى، بازيچه شمردن دين و بيهوده‏گويى درباره آن است.
و ذر الذين اتخذوا دينهم ... و غرتهم الحيوة الدنيا
*تذكر دادن به مردم با قرآن، از وظايف پيامبر (ص) و مبلغان دين است.
و ذكر به أن تبسل نفس‏
مرجع ضمير «به» قرآن مى‏تواند باشد كه از سياق آيات مورد بحث به دست مى‏آيد و به اصطلاح مرجع حكمى است.
*آدمى با اعمال خويش، خود را محروم از خير و ثواب مى‏سازد و به ورطه هلاكت و تباهى مى‏اندازد.
أن تبسل نفس بما كسبت‏
 «بسل» به معنى منع و حبس است و نتيجه آن هلاكت و تباهى است.
*مصونيت از تباهى و هلاكت، نتيجه متذكر شدن با تذكارهاى قرآن است.
و ذكر به أن تبسل نفس بما كسبت‏
*عذاب قيامت و محروميت از شفاعت، بازتاب اعمال انسان است.
ليس لها من دون الله ... أولئك الذين أبسلوا بما كسبوا
* نوشيدنى داغ و سوزان و عذاب دردناك قيامت در انتظار بازيچه قراردهندگان دين است.
أولئك الذين أبسلوا ... لهم شراب من حميم و عذاب أليم‏
*كسانى كه بازى و سرگرمى دنيا را دين خود قرار داده‏اند، كافرند.
و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا ... بما كانوا يكفرون‏
[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۱۲ ] [ 22:25 ] [ سعید ]
 
آيه 63
قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ‏ 
              بگو: چه كسى شما را از تاريكى‏هاى خشكى و دريا نجات مى‏دهد در آن حال كه او را به زارى و در نهان مى‏خوانيد كه اگر ما را از اين (تاريكى‏ها) نجات دهد، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود؟

*پيامبر (ص) وظيفه‏دار يادآورى تجربه‏هاى دينى و فطرت توحيدى به مشركان، براى هدايت و احتجاج با آنان است.
قل من ينجيكم من ظلمت البر و البحر تدعونه تضرعا و خفية
*مشركان نيز در مخاطرات سخت زندگى، فروتنانه و پنهانى از خداوند يگانه استمداد مى‏طلبند.
قل من ينجيكم من ظلمت البر و البحر تدعونه تضرعا و خفية
خطاب آيه متوجه مشركان است و صحت احتجاج متوقف بر آن است كه چنين حالتى براى آنان نيز در شرايط سخت پديدار گردد.
*دعاى خاضعانه و پنهانى به درگاه خداوند، مطلوب و قرين اجابت است.
من ينجيكم ... تدعونه تضرعا و خفية
چون نجات از سختى در آيه در پى «تضرع» و «خفية» مطرح شده است و تعليق بر وصف اشعار به عليت دارد، چنين به نظر مى‏آيد كه اين دو حالت در استجابت  دعا نقش مهمى دارند.
* شدايد و سختيها زمينه‏اى براى بيدارى فطرت توحيدى انسان و توجه او به خداوند
قل من ينجيكم من ظلمت البر و البحر تدعونه تضرعا و خفية
* جواز پيمان بستن با خداوند
لئن أنجنا ... لنكونن‏
نقل پيمان بستن مشركان با خداوند و مردود ندانستن آن، دليل جواز آن است.
* احساس نياز، تضرع، اخلاص و التزام به شكرگزارى، حالات مختلف انسان به هنگام گرفتارى در سختيهاست.
تدعونه تضرعا و خفية لئن أنجنا من هذه لنكونن من الشكرين‏
*آدمى به هنگام شدايد بر ناسپاسى خويش در برابر خداوند اعتراف مى‏كند.
لئن أنجنا من هذه لنكونن من الشكرين‏
* بررسى و تأمل در مورد گرايشها وانگيزه‏هاى فطرى آدمى، منبعى براى شناخت‏
من ينجيكم ... تدعونه تضرعا و خفية لئن أنجنا من هذه لنكونن من الشكرين‏

                    
آيه 64
قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ‏   
            بگو: خداست كه شما را از اين (تاريكى‏ها) و از هر غمى نجات مى‏دهد، باز هم شما شرك مى‏ورزيد.

* طرح پرسش و ارائه پاسخ، روشى در تبيين و تبليغ معارف دين است.
قل من ينجيكم ... قل الله ينجيكم‏
* بيان نقش اختصاصى خداوند در برهه‏هاى حساس و بحرانهاى زندگى براى مردم، از وظايف پيامبر (ص) و مبلغان دين است.
قل من ينجيكم ... قل الله ينجيكم‏
* آدمى پس از نجات از شدايد، على رغم پيمان عدم شرك و سپاسگزارى از خداوند، پيمان شكنى مى‏كند و مجدداً شرك مى‏ورزد.
لئن أنجنا ... قل الله ينجيكم ... ثم أنتم تشركون‏
* توحيد و يگانه پرستى، عاليترين جلوه شكرگزارى به درگاه خداوند است.
لئن أنجنا .... لنكونن من الشكرين ... ثم أنتم تشركون‏
*احساس بى‏نيازى از خداوند، زمينه غفلت از ياد او و گرايش به شرك است.
تدعونه تضرعاً و خفية ... قل الله ينجيكم منها و من كل كرب ثم أنتم تشركون‏
* هر مرتبه از توحيد مرتبه‏اى از شكر است.
لنكونن من الشكرين ... ثم أنتم تشركون‏
به قرينه تقابل بين «شكر» و «شرك»، شرك ناسپاسى و توحيد سپاسگزارى است. بنابراين مراحل آن نيز با يكديگر تناسب دارند.   

         
آيه 65
قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ‏ 
      بگو: اوست كه قادر است از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه با هم درگير كند، و گزند بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشاند. بنگر كه چگونه آيات را به طور گوناگون بيان مى‏كنيم باشد كه آنان بفهمند.

*توانايى خداوند بر فرستادن و مسلط كردن عذابهاى گوناگون بر مشركان‏
قل هو القادر على‏ أن يبعث عليكم عذابا
* تقسيم شدن مردم به فرقه‏هاى مختلف و درگيرى و جنگ بين آنان، از انواع عذاب الهى بر مردم است.
أو يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم بأس بعض‏
 «شيع»، جمع «شيعه»، به معنى گروهها و فرقه‏هاست و «بأس» نيز به معنى جنگ و يا شدت جنگ است. (لسان العرب).
*خداوند در عين قدرت بر عذاب و نابودى مشركان، آنان را از مهلكه‏ها نجات مى‏دهد.
قل الله ينجيكم ممنها و من كل كرب ... قل هو القادر على‏ أن يبعث عليكم عذابا
*شرك زمينه ساز نزول عذابهاى گوناگون و پيدايش جنگ و اختلاف در جامعه‏
ثم أنتم تشركون. قل هو القادر على‏ أن يبعث عليكم عذابا
*روشهاى گوناگون و متنوع قرآن در بيان مفاهيم و مقاصد، جولانگاهى است براى تأمل و انديشه.
انظر كيف نصرف الأيت لعلهم يفقهون‏
* دريافت و فهم مقاصد قرآن، هدف از بيان آيات به شكلهاى متنوع و گوناگون است.
انظر كيف نصرف الأيت لعلهم يفقهون‏
*بيان مطلب به شيوه‏هاى گوناگون و متنوع، روشى كارساز در تعليم و تربيت است.
انظر كيف نصرف الأيت لعلهم يفقهون‏
* از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: مقصود از «عذابا من فوقكم»، سلطان ستمگر و از «و من تحت ارجلكم»، فرومايگان و افراد بى خير و از «او يلبسكم شيعا» عصبيت و از «و يذيق بعضكم بأس بعض»، بدرفتارى همسايگان است».
*از امام صادق (ع) روايت شده كه: مراد از «او يلبسكم شيعاً» اين است كه با ايجاد دشمنى و عصبيت بين شما، بعضى را به جان بعضى ديگر مى‏اندازد».
*از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «و هو القادر على ان يبعث عليكم عذاباً من فوقكم» روايت شده است: مراد از «عذابا من فوقكم»، دود و صيحه آسمانى و مراد از «أو من تحت أرجلكم»، فرو رفتن در زمين و مراد از «يلبسكم شيعا»، اختلاف در دين و بدگويى بعضى از شما نسبت به بعض ديگر مى‏باشد، و مراد از «و يذيق بعضكم بأس بعض» اين است كه گروهى از شما گروه ديگر را بكشد و تمام اينها مربوط به اهل قبله است.


آيه 66
وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ‏ 
          و قوم تو قرآن را با اين‏كه حق است تكذيب كردند. بگو: من بر شما نگهبان نيستم.

* قوم و قبيله پيامبر، تهديد به عذاب از جانب خداوند را باور نكرده و آن را تكذيب كردند.
قل هو القادر على‏ أن يبعث عليكم عذابا ... و كذّب به قومك‏
* پيشگويى قرآن در مورد عملى شدن وعده‏هاى عذاب بر مشركان مكه و قبيله پيامبر
و كذّب به قومك و هو الحق‏
از معانى حق، «ثابت» و «واجب» است و در مورد آيه به دليل اينكه خبر از وقوع حادثه‏اى در آينده است، يعنى چيزى كه تثبيت شده و واقع خواهد شد. لذا اگر مرجع ضمير «به»، «عذاب» در آيه قبل باشد، جمله «و هو الحق» تأكيد بر وقوع حتمى آن در آينده خواهد بود. همان گونه كه تاريخ نيز اين نكته را به وضوح تأييد مى‏كند.
*پيامبر (ص) مأمور و متصدى عذاب كردن مشركان و صاحب اختيار آن نيست.
و كذّب به قومك ... قل لست عليكم بوكيل‏
*پيامبر (ص) وظيفه‏دار وادار ساختن مردم به ايمان و پذيرش حق نيست.
و كذّب به قومك و هو الحق قل لست عليكم بوكيل‏


آيه 67
لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ‏  
     هر خبرى (كه از جانب خداست) وقت وقوعى دارد، و به زودى خواهيد دانست.

* وعده‏هاى عذاب خداوند در زمان خود و تحت شرايط خاص تحقق خواهد يافت.
قل هو القادر ... لكل نبإ مستقر
*هيچ حادثه‏اى در جهان به طور صدفه و خارج از نظام عليت به وقوع نمى‏پيوندد.
لكل نبإ مستقر
*گذر زمان و حوادث تاريخ همواره تأييد بر حقانيت وعده‏هاى قرآن خواهد بود.
لكل نبإ مستقر و سوف تعلمون‏

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۱۲ ] [ 11:55 ] [ سعید ]

 
                  
آيه 60
وَ هُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ 
           و اوست آن كه شبانگاه شما را مى‏ميراند (به خواب مى‏برد)، در حالى كه آنچه را در روز كرده‏ايد مى‏داند، سپس شما را در روز برمى‏انگيزد (بيدار مى‏كند)، تا مدّتى كه تعيين شده است به پايان رسد. آن‏گاه بازگشت شما فقط به سوى اوست، سپس شما را از آنچه مى‏كرديد آگاه خواهد ساخت.

* روح انسان تمام حقيقت اوست.
هو الذى يتوفكم بالّيل‏
* خواب، پديده‏اى شبيه به مرگ‏
هو الذى يتوفكم بالّيل‏
 «توفى» به معناى قبض روح است. كاربرد اين كلمه در مورد «خوابيدن» ناظر به شباهت مرگ و خواب است.
*دقت و تأمل در خوابيدن و بيدار شدن آدمى، راهى براى خداشناسى و توحيد
هو الذى يتوفكم بالّيل و يعلم ما جرحتم بالنهار ثم يبعثكم فيه‏
* خداوند شب را زمان مناسب براى خواب و آرامش و روز را براى تلاش و كار قرار داده است.
هو الذى يتوفكم بالّيل و يعلم ما جرحتم بالنهار ثم يبعثكم فيه‏
گر چه خواب و بيدارى اختصاصى به شب و روز ندارد، ولى از اينكه ظرف «توفى» شب است و ظرف «جرحتم» روز است، برداشت فوق به دست مى‏آيد.
* زمانى كه اجل آدمى فرا برسد ديگر از خواب برانگيخته و بيدار نمى‏شود.
ثم يبعثكم فيه ليقضى‏ أجل مسمى‏
*قيامت، روزِ بُروز حقيقت اعمال دنيوى آدميان است.
ثم إليه مرجعكم ثم ينبئكم بما كنتم تعملون‏
*آدمى در دنيا از حقيقت اعمال خود و بازتابهاى آن غافل است.
ثم ينبئكم بما كنتم تعملون‏
*رسول خدا (ص) فرمود: همراه هر انسانى فرشته‏اى است كه هنگام خواب، روح او را مى‏گيرد؛ پس اگر خداوند اذن در قبض روح آن شخص بدهد، او را قبض روح مى‏كند و گر نه به او برمى‏گرداند و اين است، معناى سخن خداوند: «يتوفاكم بالليل»».


آيه 61
وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا يُفَرِّطُونَ‏ 
           و اوست آن كه بر بندگانش غالب است، و نگهبانانى بر شما مى‏فرستد، تا وقتى كه مرگ به سراغ يكى از شما بيايد، فرستادگان ما او را مى‏ميرانند و كوتاهى نمى‏كنند.

* خوابانيدن و بيدار كردن تا زمان اجل و سپس بازگشت به خداوند و محاسبه اعمال، نشانه تسلط خداوند بر امور بندگان است.
هو الذى يتوفكم بالّيل ... و هو القاهر فوق عباده‏
* با فرارسيدن زمان مرگ آدمى، گسيل فرشتگان محافظ و مراقب وى پايان مى‏پذيرد.
و يرسل عليكم حفظة حتى‏ إذا جاء أحدكم الموت‏
*حضور همواره فرشتگان محافظ در كنار آدمى براى حفظ حيات اوست.
و يرسل عليكم حفظة حتى‏ إذا جاء أحدكم الموت‏
*فرشتگانى غير از مأموران حفاظت آدمى، وظيفه قبض روح وى را بر عهده دارند.
حتى‏ إذا جاء أحدكم الموت توفته رسلنا
در صورتى كه فرشتگان محافظ همان قابضان روح باشند، مناسبتر آن بود كه با ضمير به آنان اشاره مى‏شد، بنابراين، گزينش «رسلنا» به جاى ضمير، بيانگر آن است كه ملائكه حافظ غير از ملائكه قابض‏اند.
*فرشتگانى متعدد وظيفه قبض روح هر يك از آدميان را به عهده دارند.
حتى‏ إذا جاء أحدكم الموت توفته رسلنا
 «رسل»، جمع رسول، و بر بيشتر از دو نفر دلالت دارد. از سوى ديگر مضمون آيه اين است كه براى هر شخصى كه مرگش فرامى‏رسد، «رسل» حضور پيدا مى‏كنند. بنابراين قابضان روح هر فرد از آدمى، بيش از دو فرشته‏اند.
* هيچ كوتاهى و تأخيرى از جانب فرشتگان مأمور قبض روح صورت نمى‏گيرد.
توفته رسلنا و هم لا يفرطون‏
*اسباب و عوامل مرگ و حيات آدمى منحصراً تحت اراده قاهر خداوند و در اختيار اوست.
و هو القاهر فوق عباده ... توفته رسلنا


آيه 62
ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ‏  
            سپس به سوى خدا- مولاى حقيقى خود- بازگردانده مى‏شوند. آگاه باشيد كه حكم فقط براى اوست، و او سريع‏ترين حسابرسان است.

*حكم نافذ و لازم‏الاجرا در آفرينش و حيات و مرگ انسان، تنها از آن خداوند است.
و يرسل عليكم ... ثم ردوا إلى الله موليهم الحق ألا له الحكم‏
*ولايت غير خداوند، بى‏اساس و باطل است.
ثم ردوا إلى الله موليهم الحق‏
*سريعترين نظام محاسبه و رسيدگى به اعمال، در قيامت استقرار دارد.
ثم ردوا ... ألا له الحكم و هو أسرع الحسبين‏
* سرعت در حسابرسى و قضاوت و حكم، معيارى مهم و اساسى در نظام قضائى شايسته‏
ألا له الحكم و هو أسرع الحسبين‏
بيان سرعت حسابرسى به عنوان يكى از ويژگيهاى مهم در حكم و قضاوت خداوند، گوياى رجحان و مزيت قضاوت و حكمى است كه سرعت هر چه بيشتر و بدون فوت وقت انجام پذيرد.
                 

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۰۵ ] [ 12:34 ] [ سعید ]


آيه 56
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ‏  
          بگو: من نهى شده‏ام از اين‏كه معبودانى را كه شما جز خدا مى‏خوانيد پرستش كنم. بگو: من از هوس‏هاى شما پيروى نمى‏كنم، كه در آن صورت گمراه شده‏ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود.

*پرستش بتها و سازش در اصول اعتقادى، خواسته نابجاى مشركان صدر اسلام از پيامبر (ص)
قل لا أتبع أهواءكم قل إنى نهيت أن أعبد الذين تدعون من دون اللّه قل لا أتبع أهواءكم‏
* شرك و پرستش غير خدا، پندارى مبتنى بر هوا و هوس و تمايلات نفسانى است.
الذين تدعون من دون اللّه قل لا أتبع أهواءكم‏
*لغزيدن در دام هوسها و تمايلات مشركان و منحرفان، خطرى براى رهبران دين و همه موحدان‏
الذين تدعون من دون اللّه قل لا أتبع أهواءكم‏
*شرك و پرستش هر معبودى جز خداوند، گمراهى است.
إنى نهيت أن أعبد الذين ... قد ضللت إذاً


آيه 57
قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ‏ 
          بگو: من بر حجّتى روشن از پروردگار خود استوارم، ولى شما آن را تكذيب كرده‏ايد. آن (عذابى) كه شتاب در آن را طلب مى‏كنيد در اختيار من نيست. حكم، جز براى خدا نيست. حق را (از باطل) جدا مى‏كند، و او بهترين جداكنندگان است.

* اعطاى بينات (دلايل روشن) به پيامبر (ص)، پرتويى از ربوبيت خداوند
قل إنى على‏ بينة من ربى‏
*لزوم پذيرش مفاد و نتيجه دلايل روشن و پيروى كردن از آن‏
قل إنى على‏ بينة من ربى و كذبتم به‏
*مشركان و منكران رسالت پيامبر (ص)، خواهان تحقق زودرس وعده‏هاى آن حضرت در مورد نزول عذاب بودند.
و كذبتم به به ما عندى ما تستعجلون به‏
*نزول عذاب در اختيار پيامبر (ص) و به دست آن حضرت نيست.
ما عندى ما تستعجلون به‏
* منكران رسالت پيامبر (ص) اصرار داشتند كه آن حضرت معجزه دلخواه آنان را سريعاً ارائه كند.
ما عندى ما تستعجلون به‏
*نزول معجزات و كيفيت آن، امرى قانونمند و داراى حدود و مرزهاى معين‏
ما عندى ما تستعجلون به إن الحكم إلا للّه يقص الحق‏
*نزول عذاب از مقوله «حكم» و تنها در اختيار خداوند است.
ما عندى ما تستعجلون به إن الحكم إلا للّه‏
*خداوند امور را بر معيار و جهت حق جارى مى‏سازد.
إن الحكم إلا للّه يقص الحق‏
 «قص» به معناى دنبال رفتن و پيگيرى است. در قاموس المحيط آمده است: «قَصَّ اثره ... تَتَّبعه».
*خداوند در اداره امور جهان و نظام هدايت، سنتهاى ثابتى دارد كه از آنها عدول نمى‏كند.
يقص الحق‏
يكى از معانى «حق»، «الأمر المقضى» است. يعنى امرى كه قضا و حكم بر آن تعلق گرفته باشد. و چون در آيه سخن از نزول عذاب يا معجزه است و در پى آن از اختصاصات حكم به خداوند سخن رفته، مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه «يقص الحق» تأكيدى بر ثبات و استوارى قوانين و احكام الهى است.
* شناخت دقيق مرزهاى حق و باطل، مقدمه ضرورى براى حركت در مسير حق‏
يقص الحق و هو خير الفصلين‏
*خداوند در زمان مناسب بهترين داورى را در بين پيامبر (ص) و منكران آن حضرت خواهد كرد.
يقص الحق و هو خير الفصلين‏


آيه 58
قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ‏ 
        بگو: اگر آنچه شتاب در آن را طلب مى‏كنيد در اختيار من بود، (آن را نازل مى‏كردم و) ميان من و شما كار به پايان مى‏رسيد، و خدا به (حال) ستمكاران داناتر است.

* نزول عذاب بر كافران و مشركان در اختيار پيامبر (ص) نيست.
قل لو أن عندى ما تستعجلون‏
* مشركان مكه خواهان تحقق سريع عذاب موعود پيامبر (ص) بر خويش بودند.
قل لو أن عندى ما تستعجلون به‏‏
*ارائه هرگونه معجزه مورد درخواست مردم، اگر در اختيار پيامبر (ص) بود، كار آن حضرت با مشركان زمان خود سريعاً با نزول عذاب خاتمه مى‏يافت.
لو أن عندى ما تستعجلون به لقضى الأمر بينى و بينكم‏
*خداوند آگاهتر از هر كس به اينكه در چه زمان و شرايطى مشركان و منكران پيامبر (ص) را عذاب كند.
لقضى الأمر بينى و بينكم و الله أعلم بالظلمين‏


آيه 59
وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ‏ 
          و خزانه‏هاى غيب فقط نزد اوست. جز او كسى آنها را نمى‏داند، و آنچه را كه در خشكى و درياست مى‏داند، و هيچ برگى نمى‏افتد مگر اين‏كه آن را مى‏داند، و هيچ دانه‏اى در تاريكى‏هاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اين‏كه در كتابى آشكار (لوح محفوظ) ثبت است.

* پيامبر (ص) به همه اسرار و رمز و راز جهان آگاه نيست.
قل لو أن عندى ... و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو
* عالم غيب، عالمى بس با عظمت و پيچيده در برابر عالم شهود
و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو
تأكيد بر انحصار «علم غيب» به خداوند در برابر جمله بدون تأكيد و حصر در «يعلم ما فى ...» بر مطلب فوقِ اشعار دارد.
*تعجيل نكردن در عذاب مشركان و كفار، مرتبط با آگاهى مطلق خداوند بر غيب و شهود جهان و اسرار آفرينش است.
قل لو أن عندى ما تستعجلون ... و عنده مفاتح الغيب‏
*خداوند به حالات يكايك موجودات جهان و وضعيت آنها احاطه علمى كامل دارد.
و ما تسقط من ورقة إلا يعلمها ... و لا رطب و لا يابس‏
*كتاب مبين، (لوح محفوظ) مركز اطلاعات جامع درباره تمامى موجودات هستى و تحولات آنهاست.
و ما تسقط ... و لا رطب و لا يابس إلا فى كتب مبين‏
* اطلاعات موجود در «كتاب مبين» (لوح محفوظ) روشن و به دور از هر گونه ابهام است.
و لا رطب و لا يابس إلا فى كتب مبين‏
*تمامى امور و نظامات جهان هستى، دقيقاً طراحى و برنامه‏ريزى شده است.
و عنده ... و لا رطب و لا يابس إلا فى كتب مبين‏
[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ ] [ 20:46 ] [ سعید ]


آيه 53
وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنَا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ‏   
           و بدين‏گونه بعضى از آنان را (مستكبران را) به وسيله بعضى ديگر (مؤمنان فقير) آزموديم تا سرانجام بگويند: آيا اينانند كه از ميان ما، خدا بر آنان نعمت ارزانى داشته (و توفيق ايمان داده) است؟ آيا خدا سپاسگزاران را بهتر نمى‏شناسد؟

* حضور مؤمنان ضعيف در كنار پيامبر (ص)، وسيله‏اى براى آزمايش ديگران است.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم ... و كذلك فتنا بعضهم ببعض‏
*دولتمندان و اشراف، تنها خود را شايسته كرامت و ارزشمندى در نزد خدا مى‏دانند.
ليقولوا أهؤلاء منّ اللّه عليهم من بيننا
*خداوند، آگاهتر از هر كس به سپاسگزاران نعمتهاى خويش است.
أليس اللّه بأعلم بالشكرين‏
*شكر، معيار ارزشمندى انسان نزد خداوند است.
ليقولوا أهؤلاء منّ اللّه عليهم من بيننا أليس اللّه بأعلم بالشكرين‏
*ايمان و نيايش خالصانه به درگاه خداوند، سپاسگزارى است.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشىّ يريدون وجهه ... أليس اللّه بأعلم بالشكرين‏
* تهيدستان و طبقات پايين جامعه، داراى زمينه بيشتر براى پذيرش ايمان و دعوت‏ پيامبرند.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم ... أليس اللّه بأعلم بالشكرين‏


آيه 54
وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏  
      و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان اين رحمت را بر خود مقرّر كرده است كه هر كس از شما به نادانى كار بدى كند، سپس بعد از آن توبه كند و به صلاح آيد، (او را مى‏بخشد، زيرا) او بسيار آمرزنده و مهربان است.

*پيامبر (ص) وظيفه‏دار پيشى جستن در سلام بر مؤمنانى كه به محضر او مى‏آيند.
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم‏
* تواضع در برابر مؤمنان و همنشينى با آنان، از صفات لازم براى رهبران دينى جامعه است.
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم‏
*خداوند، مؤمنان به آيات خود را در سلامت و امنيت واقعى قرار مى‏دهد.
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم‏
سلام خداوند لفظ و كلام نيست، بلكه فعلى از افعال اوست كه همان نزول سلامتى و امنيت از جانب اوست.
*«سلام عليكم» روش تحيت و درود اسلامى به هنگام برخورد مسلمانان با يكديگر
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم‏
* ابلاغ سلام و رحمت خداوند به مؤمنان به آيات او، از وظايف پيامبر (ص)
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم كتب ربكم على‏ نفسه الرحمة
* شمول رحمت خداوند بر مؤمنان به آيات، پرتويى از ربوبيت اوست.
يؤمنون بايتنا ... كتب ربكم على‏ نفسه الرحمة
*كسانى را كه داراى زمينه مساعدى براى گرايش به ايمان هستند، بايد به رحمت و امنيت خداوندى اميدوار كرد.
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم كتب ربكم على‏ نفسه الرحمة
*ذات خداوند فيضان رحمت را بر خود ايجاب كرده است.
كتب ربكم على‏ نفسه الرحمة
معنى واجب ساختن رحمت بر خود اين است كه چيزى وراى ذات، او را بدين كار نگماشته، بلكه اقتضاى ذات چنين است.
*ارتكاب گناه و اعمال ناروا ريشه در نادانى دارد.
 أنه من عمل منكم سوءاً بجهلة
*توبه و اصلاح رفتارها شرط آمرزش است.
ثم تاب من بعده و أصلح‏
* جهالت، عذرى قابل قبول براى اغماض و گذشت از خطاكاران‏
أنه من عمل منكم سوءاً بجهلة ثم تاب‏
*مغفرت خداوند آميخته با مهر و محبت اوست.
فأنه غفور رحيم‏
                    
آيه 55
وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ‏      
    و بدين‏گونه آيات را توضيح مى‏دهيم، تا (حقايق معلوم گردد و) راه مجرمان آشكار شود.

*تبيين آيات قرآن و كيفيت آن از جانب خداوند است.
و كذلك نفصل الأيت‏
* روشن ساختن راه و روش مجرمان، از اهداف تفصيل و تبيين آيات قرآن‏
و كذلك نفصل الأيت و لتستبين سبيل المجرمين‏
*ترسيم راه و روش صالحان و مجرمان بايد از محورهاى اساسى تبليغ باشد.
و كذلك نفصل الأيت و لتستبين سبيل المجرمين‏

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۲۳ ] [ 18:1 ] [ سعید ]

آيه 50

قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلَا تَتَفَكَّرُونَ‏         بگو: من به شما نمى‏گويم كه خزانه‏هاى خدا نزد من است، و نمى‏گويم كه غيب مى‏دانم، و به شما نمى‏گويم كه من فرشته‏ام. من جز از آنچه به سويم وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم. بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ پس چرا نمى‏انديشيد؟

*پيامبر (ص)، مأمور بيان محدوده وظايف و اختيارات خويش براى مردم‏
قل ... إن أتبع إلا ما يوحى‏ إلىّ‏
*از ديدگاه برخى مردم در اختيار داشتن خزاين الهى و آگاهى به غيب و فرشته بودن، نشانه پيامبرى است.
قل لا أقول لكم عندى خزائن اللّه و لاأعلم الغيب و لاأقول لكم إنى ملك‏
*لزوم پرهيز از غلو و افراط درباره پيامبر (ص)
قل لا أقول لكم ... إنى ملك‏
* پيشوايان و مبلغان دين، وظيفه دار مبارزه با پندارهاى غلوآميز مردم درباره پيامبران‏
قل لا أقول لكم ... إنى ملك‏
*پيامبر (ص)، تنها در محدوده تعيين شده در وحى الهى مجاز به ارائه معجزات است.
قل لا أقول لكم ... إنى ملك إن أتبع إلا ما يوحى‏ إلىّ‏
*دريافت وحى، تنها امتياز پيامبران از ديگران‏
قل لا أقول لكم ... إن أتبع إلا ما يوحى‏ إلىّ‏
* نابرابرى ناآگاهان و آگاهان به محدوده قدرت و وظايف پيامبران، مانند نابرابرى كوران و بينايان‏
قل لا أقول لكم ... إنى ملك ... قل هل يستوى الأعمى‏ و البصير أفلاتتفكرون‏
*نينديشيدن، ريشه تلقى نادرست مشركان از پيامبرى و توقّعات نابجاى آنان است.
قل لا أقول لكم عندى خزائن اللّه ... أفلاتتفكرون‏
*تفكر درباره محدوده قدرت و وظايف پيامبر (ص) و معجزات وى، مورد ترغيب و توصيه خداوند
قل لا أقول لكم ... أفلاتتفكرون‏
*روزى از امام رضا (ع) سؤال شد ... پس فرمود: ... رسول خدا (ص) هيچگاه در صدد حرام نمودن حلال خدا وحلال نمودن حرام خدا و تغيير دادن واجبات و احكام الهى نبود، بلكه در تمام اينها پيرو، تسليم و بيان كننده از جانب خداوند بود. و اين است، معناى سخن خداوند: «إن أتبع إلا ما يوحى إلى» ....


آيه 51
وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لَا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ‏  
      و به وسيله اين (قرآن)به آنان‏كه مى‏ترسند به سوى پروردگارشان محشور شوند در حالى‏كه نه ياورى دارند و نه شفاعتگرى، اخطار كن، باشد كه تقوا پيشه كنند.

* بيمناكان از حشر و حضور در پيشگاه خداوند داراى زمينه مساعد براى پذيرش انذار و دعوت پيامبر (ص)
و أنذر به الذين يخافون أن يحشروا إلى‏ ربهم‏
* گرد آمدن آدميان در پيشگاه خداوند در قيامت، مقتضاى ربوبيت اوست.
أن يحشروا إلى‏ ربهم‏
* پيامبر (ص)، مأمور سرمايه‏گذارى بيشتر تبليغى براى بيمناكان از حشر و قيامت‏
و أنذر به الذين يخافون أن يحشروا إلى‏ ربهم‏
با اينكه انبيا بايد همه مردم را انذار دهند، معرفى يك دسته براى انذار بيانگر عنايت بيشتر به آنان در امر تبليغ و انذار است.
*توجه به نبودن هيچ ياور و شفيعى جز خداوند در قيامت، موجب هرس از حشر
الذين يخافون ... ليس لهم من دونه ولى و لا شفيع‏
* هراس از قيامت، زمينه‏ساز اجتناب از كفر و تكذيب آيات الهى است.
و أنذر به الذين يخافون أن يحشروا ... لعلهم يتقون‏
*ضرورت به كارگيرى انذار براى تربيت و اصلاح عقايد انسان‏
و أنذر به ... لعلهم يتقون‏
* تكيه بر موضوع قيامت و توجه دادن به مسائل آن، عنصرى اساسى و سازنده در تبليغ‏
و أنذر به الذين يخافون أن يحشروا إلى‏ ربهم ... لعلهم يتقون‏


آيه 52
وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ‏  
             و كسانى را كه صبح و شام پروردگار خود را مى‏خوانند و خشنودى او را مى‏خواهند از خود دور مكن. چيزى از حساب آنان برعهده تو نيست، و چيزى از حساب تو بر آنان نيست كه طردشان كنى و از ستمكاران گردى.

*پيامبر (ص) نبايد براى جلب نظر مشركان، مؤمنان را از خود طرد كند.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم‏
در سبب نزول اين آيه آمده است كه بزرگانى از مشركان، حضور نزد پيامبر (ص) را مشروط به عدم حضور مؤمنان فقير و ضعيف دانستند و اين آيات در رد درخواست آنان نازل گرديده است.
* مشركان براى دور ساختن برخى مؤمنان از اطراف پيامبر (ص) آن حضرت را تحت فشار قرار مى‏دادند.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم‏
*انذار و تبليغ اهل ايمان نبايد به گونه‏اى باشد كه موجب طرد آنان شود.
و أنذر به ... و لا تطرد الذين يدعون ربهم‏
از اينكه در آيه قبل انذار بيمناكان از قيامت مطرح بود، كه شامل مؤمنان هم مى‏شود، و در اين آيه از طرد مؤمنان نهى شده، برداشت فوق استفاده شده است.
* بامدادان و شامگاهان، فرصتهايى مناسب براى نيايش و دعاست.
يدعون ربهم بالغدوة و العشىّ‏
*از آداب دعا توجه به ربوبيت خداوند در حال دعاست.
يدعون ربهم بالغدوة و العشىّ‏
* نيايش‏كنندگان به درگاه خداوند، نزد او ارزشمندند؛ هر چند تهيدست باشند.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشىّ يريدون وجهه‏
*خيرخواهيهاى مشركان مبنى بر زيانبار بودن حضور مؤمنان ضعيف در كنار پيامبر (ص) نبايد موجب طرد و محروميت آنان از محضر پيامبر (ص) گردد.
ما عليك من حسابهم من شى‏ء و ما من حسابك عليهم من شى‏ء فتطردهم‏
 «حسابهم» مى‏تواند اضافه مصدر به فاعل خود (هم) باشد؛ يعنى حسابگريهاى مشركان درباره مؤمنان و فقر و محروميت آنها.
* محاسبه اعمال و برآورد تأثير حضور و يا عدم حضور مؤمنان فقير و ضعيف در كنار پيامبر (ص)، در محدوده وظايف آن حضرت نيست.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة ... ما عليك من حسابهم من شى‏ء
ضمير «هم» در «من حسابهم» به «الذين يدعون» باز مى‏گردد و مراد از آن همان مؤمنان فقيرند؛ يعنى چيزى از حساب عمل آنان بر عهده تو نيست، كه از جمله آنها برآورد نقش حضور و يا عدم حضور آنان در نزد پيامبر (ص) است.
*مؤمنان وظيفه‏دار محاسبه اعمال و برخوردهاى پيامبر با ديگران نيستند.
و ما من حسابك عليهم من شى‏ء
* نه پيامبر (ص) مسؤوليت عمل و انديشه‏هاى مشركان و مخالفان را بر عهده دارد و نه مشركان پاسخگوى عمل پيامبرند.
ما عليك من حسابهم من شى‏ء و ما من حسابك عليهم من شى‏ء
در اين برداشت مرجع دو ضمير جمع در «حسابهم» و «عليهم» مشركان گرفته شده است.
* تبعيض در روابط اجتماعى بر مبناى ارزشگذارى غلط، ستمگرى است.
فتطردهم فتكون من الظلمين‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۵ ] [ 18:15 ] [ سعید ]


آيه 46
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ‏  
    بگو: نظر دهيد، اگر خدا گوش و چشم شما (مشركان) را بگيرد و بر دل‏هايتان مهر نهد (كه چيزى نفهميد)، كدام معبودى جز خدا آنها را به شما باز پس مى‏دهد؟ ببين چگونه آيات را به طور گوناگون شرح مى‏دهيم، باز هم آنان اعراض مى‏كنند.

*هيچ بخشنده نعمتى در مقابل خداوند وجود ندارد.
من إله غير اللّه يأتيكم به‏
*توانمندى بر آفرينش و اعطاى قواى ادراكى و اقتدار بر سلب آن، نشانه الوهيت است.
قل أرءيتم ... من إله غير اللّه يأتيكم به‏
* مشركان مى‏پنداشتند كه معبودهايشان توان نفع رسانى به آنان را دارند.
من إله غير اللّه يأتيكم به‏
*ضرورت تأمل و انديشه در كيفيت بيان توحيد و ارائه حقايق به شكلهاى گوناگون در آيات قرآن‏
انظر كيف نصرف الأيت‏
تصريف به معنى دگرگون ساختن و گرداندن است و در آيه شريفه به معنى ارائه صورتها و طرحهاى گوناگون كلام براى ارائه حقايق است.
* اعراض مشركان از توحيد و حقايق آسمانى، با وجود بيان روشن و مستدل قرآن، امرى شگفت‏انگيز
انظر كيف نصرف الآيت ثم هم يصدفون‏
 «صَدْف» (مصدر يصدفون) به معناى اعراض است.
*از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «قل أرأيتم إن أخذ اللّه ...» روايت شده كه خداوند مى‏فرمايد: اگر خداوند هدايت را از شما بگيرد، كدام معبود است كه بتواند آن  را به شما بدهد؟ ...».
                   

 آيه 47
قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ‏
       بگو: نظر دهيد، اگر عذاب خدا ناگهان يا آشكارا سراغ شما بيايد، آيا جز قوم ستمكارهلاك مى‏شوند؟

* عذاب ناگهانى و غافلگيرانه و عذاب غير غافلگيرانه (تدريجى و با ظهور نشانه‏هاى عذاب)، از انواع عذابهاى الهى در دنيا
إن أتيكم عذاب اللّه بغتة أو جهرة
* هلاكت با عذاب الهى تنها دامنگير اقوام ستمگر مى ‏شود.
هل يهلك إلا القوم الظلمون‏
*ظلم موجب نابودى و هلاكت اقوام است.
هل يهلك إلا القوم الظلمون‏


آيه 48
وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ‏ 
      و ما پيامبران را جز به عنوان بشارت دهنده و اخطار كننده نمى‏فرستيم؛ پس كسانى كه ايمان بياورند و به صلاح آيند، نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى‏شوند.

*مسؤوليت تبليغ و دعوت انبياى الهى، تنها در محدوده بشارت و انذار
و ما نرسل المرسلين إلا مبشرين و منذرين‏
* الزام قهرى مردم به ايمان وظيفه پيامبران‏ نيست.
و قالوا لو لا نزل عليه آيه ... و ما نرسل المرسلين إلا مبشرين و منذرين‏
*كسانى كه ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، در قيامت، نه از آينده خويش بيمناك‏اند و نه بر گذشته خويش غمناك.
فمن ءامن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏
غالباً «خوف» در مورد ترس از آينده و «حزن» در مورد اندوه بر گذشته به كار مى‏رود.
*ايمان به انبيا همراه با شايسته ساختن عمل، زمينه سلامت، تعادل و بهداشت روانى‏
فمن ءامن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏
*ايمان و عمل شايسته و رسيدن به امنيت خاطر، دستاوردهاى رسالت انبيا
و ما نرسل المرسلين إلا ... فمن ءامن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏


آيه 49
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ‏   
      و كسانى كه آيات ما را تكذيب كنند، به سزاى نافرمانى‏شان گرفتار عذاب خواهند شد.

* ترس و اندوه، عذاب دنيوى تكذيب كنندگان آيات الهى‏
فمن ءامن و أصلح فلاخوف عليهم و لاهم يحزنون. و الذين كذبوا بايتنا يمسهم العذاب‏
* مداومت بر فسق (عصيان و خروج از مسير حق) موجب عذاب الهى  مى‏شود.
يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون‏
جمله «كانوا يفسقون» ماضى استمرارى است؛ يعنى آنان پيوسته در نافرمانى بسر مى‏بردند. (الفسق: العصيان و الترك لأمر اللّه عز و جل و الخروج عن طريق الحق. لسان العرب.)
* تكذيب رسالت انبيا، فسق است.
و ما نرسل المرسلين إلا مبشرين و منذرين ... و الذين كذبوا بايتنا يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون‏

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۴ ] [ 21:50 ] [ سعید ]


آيه 42
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ‏  
         و همانا (پيامبرانى را) به سوى امّت‏هايى پيش از تو فرستاديم، (ولى دعوتشان را نپذيرفتند،) پس آنان را به تنگدستى و سختى مبتلا كرديم، باشد كه تضرّع (و توبه) كنند.

* بازگشت به خدا و تضرع در پيشگاه او، هدف الهى از گرفتار ساختن مردم به سختيها و كاستيها
فأخدنهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتضرعون‏
 «تضرع» به معناى تذلل و خضوع است. (لسان العرب).
*نقش سختيها و كاستيها در سازندگى و تربيت انسان‏
فأخدنهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتضرعون‏
*مشكلات و سختيها، زمينه توجه به خدا و تضرع و دعا به درگاه او
فأخدنهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتضرعون‏
*سختيها و كاستيها، زمينه شكوفايى فطرت توحيدى انسانها
بل إياه تدعون ... فأخدنهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتضرعون‏
*تضرع نكردن و شكوفا نشدن فطرت توحيدى برخى مردم، حتى با قرار گرفتن در تنگنا و سختى‏
لعلهم يتضرعون‏
آوردن كلمه ترجى «لعل» بيانگر اين نكته مى‏تواند باشد كه آدميان همواره و در همه موارد در پى سختيها رو به خدا نياورده و تضرع نمى‏كنند.



آيه 43
فَلَوْ لَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏ 
           پس چرا وقتى كه سختى‏هاى ما به آنان رسيد تضرّع (و توبه) نكردند؟ (جا داشت كه تضرّع كنند،) ولى دل‏هايشان سخت شده بود، و شيطان آنچه را انجام مى‏دادند برايشان زينت داده بود.

* تضرع و توبه نكردن مردم به درگاه خداوند، حتى در شدايد و سختيها، امرى شگفت و سزاوار سرزنش‏
فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا
* سنگدلى، مانع تضرع و توبه به درگاه خداوند، حتى در شدايد و سختيها
فلولا ... و لكن قست قلوبهم‏
*شيطان، اعمال ناروا و ناپسند آدمى را زيبا جلوه مى‏دهد.
و زين لهم الشيطن ما كانوا يعملون‏
*زيبا ديدن كردارهاى زشت، مانع توبه و تضرع آدمى به درگاه خداوند، حتى در شدايد.
فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا و لكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطن ما كانوا يعملون‏
*زيبا پنداشتن اعمال زشت، موجب هدايت ناپذيرى و اجابت نكردن دعوت انبيا
فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا ... و زين لهم الشيطن ما كانوا يعملون‏
*تضرع در مقابل خداوند، موجب كمال و رشد انسان مى‏شود.
فأخذنهم بالبأساء ... لعلهم يتضرعون. فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا



آيه 44
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ‏  
         پس هنگامى كه آنچه را بدان تذكر داده شده بودند به فراموشى سپردند، درهاى همه چيز را بر آنان گشوديم، تا وقتى كه به آنچه داده شده بودند مغرور شدند، ناگهان آنان را (به عذاب) گرفتيم، و يكباره نوميد و حسرت زده شدند.

*گشوده شدن تمامى درهاى نعمت به روى امت‏هاى پيشين، در پى بى‏تفاوتى و فراموشكارى آنان نسبت به هشدارها و تذكارهاى الهى‏
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء
* به ياد داشتن برهه‏هاى دشوار زندگى، مانع غفلت از ياد خدا
فلما نسوا ما ذكروا به‏
* گشوده شدن درهاى نعمت به روى‏كسانى كه حتى در سختيها تضرع نمى‏كنند، جريان يافتن سنت استدراج الهى است.
فأخذنهم بالبأساء و الضراء ... فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء
*استدراج، نتيجه فراموش كردن خداوند، پس از توجه به او در سختيها و شدايد
أغير اللّه تدعون ... فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء
*فراوانى و رفاه و آسايش همواره نشانه لطف و عنايت الهى نيست.
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء حتى‏ إذا فرحوا
* عذاب ناگهانى غافلان از خداوند و هشدارهاى او، در اوج شادمانى و رفاه و آسايش‏
فلما نسوا ما ذكروا به ... أخذنهم بغتة
*خدافراموشان، داراى چهره‏هايى مأيوس و اندوهبار به هنگام نزول عذاب الهى‏
فلما نسوا به ... فإذا هم مبلسون‏
ابلاس به معنى نااميد و متحير شدن است. (قاموس اللغة) و نيز به حزن و اندوهى گفته مى‏شود كه از شدت سختى بر كسى عارض شود. (مفردات راغب).
*از عقبة بن عامر روايت شده كه پيامبر (ص) فرمود: هر گاه ديدى خداوند على رغم معاصى بندگان، آنچه را از او بخواهند به آنان مى‏دهد، اين، استدراج (نزديك كردن تدريجى عذاب) خداست بر آنان، سپس آيه «فلما نسوا ...» را تلاوت كرد».


                       
آيه 45
فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ‏ 
        پس دنباله گروهى كه ستم كردند قطع شد، و ستايش خداى را كه پروردگار جهانيان است.

* وجود اقوام و تمدنهايى نابود شده در تاريخ كه هيچ نسلى از آنان برجاى نمانده است.

فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد للّه رب العلمين‏
* سنگدلى و تضرع نكردن به درگاه خداوند، حتى در دشواريها، ظلم است.
فلولا ... تضرعوا و لكن قست قلوبهم ... فقطع دابر القوم الذين ظلموا
*رفاه فراوان، زمينه ظلم است.
فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء ... فقطع دابر القوم الذين ظلموا
*قطع هر گونه امداد الهى از ظالمانِ تكذيب‏كننده آيات خداوند.
فقطع دابر
 «دابر» به معنى عقب (پشت) است و از معانى محتمل كنايى در آيه، قطع هر گونه امداد و فيض الهى مى‏تواند باشد.
* نابود ساختن ستمكاران از زمين، كارى در خور ستايش‏
فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد للّه‏

[ دوشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ ] [ 12:36 ] [ سعید ]

آيه 39
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ‏   
             و كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده‏اند، كر و لالند و در تاريكى‏ها (ى كفر و جهالت)قرار دارند. هر كه را خدا بخواهد گمراه مى‏كند، و هر كه را بخواهد بر راهى راست قرار مى‏دهد.

* درك نكردن و غوطه‏ور بودن در تاريكى جهل و گمراهى، ريشه تكذيب آيات الهى است.
و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت‏
 «صم و بكم ...»، علاوه بر بيان حقيقت حال تكذيب كنندگان، اشاره به ريشه تكذيب‏گرى نيز مى‏تواند باشد.
* درك نكردن و غوطه‏ور شدن در تاريكيهاى كفر و جهل، پيامد تكذيب آيات الهى است.
و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت من يشإاللّه يضللّه‏
برداشت ياد شده بر اساس اين احتمال است كه «صم و بكم ...» بيانگر كيفرى از جانب خداوند براى تكذيبگران باشد؛ چنانچه جمله «من يشإاللّه» شاهد بر آن است.
*تكذيب آيات الهى زمينه تعلق مشيت الهى به گمراهى انسان‏
و الذين كذبوا بايتنا ... من يشإاللّه يضللّه‏
*ايمان به آيات الهى، نشانه سلامت درك و انديشه‏
و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت ... يجعله على‏ صرط مستقيم‏
* سلب قدرت بينش و برداشت صحيح از آيات الهى، نمودى از گمراهى انسان به اراده خداوند است.
و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت من يشإاللّه يضللّه‏
*ايمان به آيات الهى، هدايت به صراط مستقيم است.
و الذين كذبوا ... من يشإاللّه يضللّه و من يشأ يجعله على‏ صرط مستقيم‏
* از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «الذين كذبوا باياتنا ...» روايت شده است: خداوند مى‏فرمايد: تكذيب كنندگان آيات ما «كراند» از (شنيدن آيات) هدايت، «لالند» از سخن خير گفتن، «در تاريكيها قرار دارند» يعنى تاريكيهاى كفر ...».
*ابوحمزه گويد: از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ «الذين كذبوا ...» سؤال كردم فرمود: اين آيه درباره تكذيب كنندگان جانشينان پيامبرشان نازل شده است ...».


آيه 40
قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ‏   
     بگو: نظر دهيد، اگر عذاب خدا به شما برسد يا قيامت به سراغتان بيايد، اگر راستگوييد، آيا غير خدا را مى‏خوانيد؟

*توجه به خداى يگانه، نداى فطرت همه انسانها
قل أرءيتكم ... أغير اللّه تدعون‏
* بيدارى و بروز فطرت خداجو و توحيدى انسان به هنگام رويارويى با عذاب الهى‏
قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه‏
*بيدارى فطرت توحيدى انسان در تنگناها و سختيها
قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه ... أغير اللّه تدعون‏
مراد از كلمه «عذاب» مى‏تواند شدايد و سختيهايى باشد كه آدمى در زندگى با آن روبرو مى‏شود.
*آشكار شدن بطلان هر گونه شرك و گرايش به غير خدا به هنگام عذاب و مرگ و ديگر سختيها
قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه أو أتيكم الساعة أغير اللّه تدعون‏
*استفاده از راه تجربه دينى براى اثبات خداى يگانه، از روشهاى تبليغ توحيد و خداپرستى‏
قل أرءيتكم ... أغير اللّه تدعون‏
شيوه‏اى كه در اين آيه و آيات مانند آن براى توجه دادن به خداى يگانه به كار رفته، امروزه به نام «تجربه دينى» خوانده مى‏شود. خداوند از اين شيوه استفاده كرده و از مواردى كه انسان متوجه خداى يگانه مى‏شود، ياد كرده است.
* اگر مشركان در ادعاهاى پوچ و شرك‏آميز خود صادق هستند، بايد به هنگام سختى متوجه معبودهاى خود شوند.
أغير اللّه تدعون إن كنتم صدقين‏


آيه 41
بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَ تَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ‏  
        (نه،)بلكه فقط او را مى‏خوانيد و آنچه را شريك وى مى‏پنداريد فراموش مى‏كنيد، و او اگر بخواهد، عذابى را كه به خاطر آن (او را)مى‏خوانيد برطرف مى‏كند.

* آدمى به هنگام روبرو شدن با شدايد، خداوند يگانه را خالصانه به يارى مى‏طلبد.
إن أتيكم عذاب اللّه ... بل إياه تدعون‏
* خداوند برطرف‏كننده عذاب و سختى از مشركان، پس از توجه و دعاى خالصانه آنان‏
بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه‏
*توجه خالصانه به خداوند در دعا، از شرايط استجابت آن‏
بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه‏
*دعا از اسباب برطرف شدن عذابها و دشواريها
إن أتيكم عذاب اللّه ... فيكشف ما تدعون إليه‏
*يأس از غير خداوند و دعاى خالصانه به درگاه او، از اسباب استجابت سريع دعا
بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه‏
* امكان برطرف شدن عذابهاى قيامت با دعاى خالصانه گرفتاران به آن
أو أتتكم الساعة ... فيكشف ما تدعون إليه إن شاء
با توجه به اينكه مراد از «الساعة» در آيه پيش قيامت مى‏باشد، مى‏توان گفت آيه برطرف شدن شدايد قيامت را پس از توجه خالصانه، امرى ممكن، ولى منوط به مشيت خدا، دانسته است.
*فراموش شدن عقايد شرك‏آميز و معبودهاى دروغين به هنگام رويارويى با عذاب الهى‏
قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه أو أتتكم الساعة ... و تنسون ما تشركون‏

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۰/۱۰ ] [ 20:40 ] [ سعید ]

آيه 36

إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ‏        تنها كسانى كه گوش شنوا دارند (دعوت تو را) مى‏پذيرند، و مردگان را خدا بر مى‏انگيزد، سپس به سوى او بازگردانده مى‏شوند.


* كسانى كه آيات الهى و دعوت پيامبر (ص) را ناشنيده مى‏انگارند، مردگانى متحركند.
إنما يستجيب الذين يسمعون و الموتى‏ يبعثهم اللّه‏
*جامعه‏اى از حيات واقعى برخوردار است كه به دعوت پيامبران پاسخ مثبت دهد.
إنما يستجيب الذين يسمعون و الموتى‏ يبعثهم اللّه‏
*برخى مردم در مرحله‏اى از گمراهى قرار مى‏گيرند كه ديگر اميدى به هدايت آنان نيست.
إنما يستجيب الذين يسمعون و الموتى‏ يبعثهم اللّه‏‏
*قيامت، روز رسيدگى به كار حق‏پذيران و حق‏ناپذيران‏
إنما يستجيب الذين يسمعون و الموتى‏ يبعثهم اللّه ثم إليه يرجعون‏
جمله «ثمّ إليه يرجعون» مى‏تواند تذييلى براى تمامى آيه باشد. يعنى هم پاسخ‏دهندگان و هم مرده‏دلان جملگى در قيامت مبعوث شده و به نتايج اعمال خود مى‏رسند.

     

آيه 37
وَ قَالُوا لَوْ لَا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ‏ 
        و گفتند: چرا معجزه‏اى (كه ما مى‏خواهيم) از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟ بگو: خدا قادر است كه معجزه‏اى نازل كند، ولى بيشترشان نمى‏دانند.

*مشركان، مدعى نارسايى قرآن براى اثبات رسالت پيامبر (ص).
و قالوا لو لا نزل عليه ءاية من ربه‏
درخواست معجزه از سوى مشركان، على رغم وجود قرآن، حكايت از آن دارد كه آنان، قرآن را براى اثبات رسالت پيامبر (ص) كافى نمى‏دانستند.
* خداوند، توانا بر فرستادن هرگونه معجزه و نشانه‏
قل إن اللّه قادر على‏ أن ينزل ءاية
*تقاضاى معجزات ويژه و دلخواه، برخاسته از نادانى است.
و لكن أكثرهم لايعلمون‏
*معدودى از مشركان مى‏دانستند كه خداوند توان آوردن معجزه درخواستى آنان را دارد.
و لكن أكثرهم لايعلمون‏‏
*تبليغات مشركان عليه پيامبر (ص)، على رغم آگاهى آنان به قدرت الهى و فلسفه نازل نشدن معجزات درخواستى‏
و قالوا لولا نزل عليه ءاية من ربه قل إن اللّه قادر ... و لكن أكثرهم لايعلمون‏
اگر مشركان اعتقاد به قدرت خدا نداشتند، جمله «قل إن اللّه قادر» ادعايى محض بود. بر اين اساس آنان قدرت خداوند را بر نزول هرگونه معجزه قبول داشتند. گذشته از اينكه اقليتى از آنان به تصريح آيه به علت عدم نزول معجزات مورد درخواست خود نيز آگاه بودند.


آيه 38
وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ‏  
       و هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏كند، مگر اين‏كه گروه‏هايى مانند شما هستند. ما در آن كتاب (لوح محفوظ) هيچ چيزى را فرو گذار نكرده‏ايم؛ سپس به سوى پروردگارشان محشور مى‏شوند.

*تمامى جنبدگان زمين و پرندگان آسمان، گروه‏هايى مانند آدميان هستند: نسل به نسل متولد مى‏شوند. مدتى زندگى مى‏كنند و سپس مى‏ميرند.
و ما من دابة فى الأرض و لا طئر يطير بجناحيه إلا أمم أمثالكم‏
 «امّة» (مفرد «امم») به جماعتى گفته مى‏شود كه امرى واحد مانند زمان، مكان، شيوه زندگى و امثال آن، آنها را گرد هم آورده باشد.
* خداوند، اطلاعات دقيق مربوط به هر چيزى را در كتابى معين (لوح محفوظ) ثبت كرده است.
ما فرطنا فى الكتب من شى‏ء
* جهان هستى خالى از هر نقص و كاستى است.
ما فرطنا فى الكتب من شى‏ء
*قرآن، معجزه‏اى كافى براى هدايت و برآورنده تمامى نيازهاى هدايتى انسان است.
و قالوا لولا نزل عليه ءاية ... ما فرطنا فى الكتب من شى‏ء
با توجه به آيه قبل، كه سخن از نزول معجزات بود، مى‏توان گفت مراد از «الكتاب» قرآن است و چون قرآن كتاب هدايت و «من شى‏ء» بيانگر جامعيت آن است، لذا بر مبرا بودن قرآن از هرگونه كاستى در جهت هدايت آدميان دلالت دارد.
*پاسخ به درخواست نابجاى نزول معجزات، با نظام قانونمند هدايت ناسازگار است.
و قالوا لولا نزل عليه ءاية ... ما فرطنا فى الكتب من شى‏ء
*تمامى جنبندگان زمين و پرندگان آسمان، مانند انسان، در قيامت برانگيخته مى‏شوند.
ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
* تمامى جنبندگان داراى نوعى اراده، اختيار، شعور و تكليف و در نتيجه كيفر و پاداش در قيامت‏
أمم أمثالكم ... ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
*برانگيخته شدن تمامى جنبندگان در قيامت، جلوه‏اى از ربوبيت الهى است.
ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
*رسيدن به خداوند، غايت حركت تمامى جنبندگان.
ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
كلمه «إلى» براى انتهاى غايت به كار مى‏رود، بنابراين «إلى ربهم» بيانگر آن است كه غايت حركت جنبندگان وصول به «رب» است و غير از او غايتى نيست، از همين رو «إلى ربهم» بر «يحشرون» مقدم گشته تا مفيد حصر باشد.
* تمامى موجودات، در حركتى تكاملى به سوى خداوند.
ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
 «رب»، به معناى تربيت كننده است، و تربيت عبارت‏است از ايجاد حالتى در شى پس از حالتى تا به حد كمال برسد.
*از امام رضا (ع) روايت شده است: ... خداوند عز و جل ... قرآن را بر رسولش (ص) نازل كرد، در قرآن روشنگرى براى هر چيزى وجود دارد، در آن حلال و حرام، حدود و احكام و تمامى آنچه را كه مورد نياز مردم است بطور كامل بيان فرمود و خداوند عز و جل فرمود: «ما در اين كتاب، هيچ چيز را فرو گذار نكرديم» ...»

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۸ ] [ 13:33 ] [ سعید ]

آيه 33

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ‏        به يقين، ما مى‏دانيم كه آنچه مى‏گويند تو را غمگين مى‏كند. (غمگين مباش، زيرا)ئآنان (در حقيقت) تو را تكذيب نمى‏كنند، بلكه اين ستمكاران آيات خدا را انكار مى‏كنند.

* دلدارى خداوند به پيامبر (ص) در برابر انكار منكران با يادآورى آگاهى خداوند به ياوه‏هاى كافران و اندوه پيامبر (ص)
قد نعلم إنه ليحزنك الذى يقولون‏
*انكار آيات الهى هدف اصلى كافران از تكذيب پيامبر اكرم (ص)
فإنهم لا يكذبونك و لكن الظلمين بأيت اللّه يجحدون‏
*پيامبر (ص)، آيت الهى و تكذيب رسالت وى انكار آيات خداوند و ستم است.
فإنهم لا يكذبونك و لكن الظلمين بأيت اللّه يجحدون‏
*انكار آيات الهى نشأت گرفته از روح سركش و ستمگر كافران است، نه جهل و ناآگاهى آنان‏
فإنهم لا يكذبونك و لكن الظلمين بأيت اللّه يجحدون‏
 «جحد» به انكارى كه بر خلاف اعتقاد قلبى باشد گفته مى‏شود. محتمل است ستمكار شمردن منكران در آيه به جهت مخالفت آگاهانه آنان با پيامبر (ص) باشد.
* هدف كفار، تكذيب آيات الهى بود، نه شخص پيامبر (ص).
فإنهم لا يكذبونك و لكن الظلمين بأيت اللّه يجحدون‏
* امام صادق (ع) درباره سخن خداوند «فإنهم لايكذبونك» فرمود: مشركان، توانايى باطل كردن سخن تو را (اى رسول ما) ندارند».


آيه 34
وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جَاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ
‏      و بى‏ترديد، پيامبرانى هم كه پيش از تو بودند تكذيب شدند، ولى بر تكذيب شدن خود و آزارى كه ديدند صبر كردند، تا اين‏كه يارى ما به آنان رسيد. و براى كلمات خدا (در مورد يارى پيامبران)هيچ تغيير دهنده‏اى نيست، و قطعاً بخشى از اخبار پيامبران به تو رسيده است.

* تكذيب پيامبر اكرم (ص)، تكرار تاريخ مبارزه با انبياى الهى است.
و لقد كذبت رسل من قبلك‏
*پيروزى، پايان شيرين صبر انبيا در برابر تكذيب و آزار مخالفان بود.
فصبروا على‏ ما كذبوا و أوذوا حتى‏ أتهم نصرنا
*تاريخ، منبعى باارزش براى شناخت حوادث و عبرت گرفتن‏
و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا ... حتى‏ أتهم نصرنا
*تحقق اهداف و رسالت انبيا و پيمودن راه حق، مستلزم تحمل مشكلات است.
قد نعلم إنه ليحزنك الذى يقولون ... لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا ... حتى‏ أتهم نصرنا
*هيچ تبديل‏كننده‏اى براى كلمات و سنتهاى الهى وجود ندارد.
و لا مبدل لكلمت اللّه‏
*حاكميت كامل و بدون رقيب سنتهاى تغييرناپذير الهى بر جريان تاريخ‏
و لقد كذبت رسل من قبلك ... حتى‏ أتهم نصرنا و لا مبدل لكلمت اللّه‏
جمله «لا مبدل ...» بيانگر قاعده و قانونى كلى در نظام جهان است، و از مصداق‏هاى آن با توجه به اين كه مورد آيه، بحثهاى تاريخى و روند حوادث آن است، اين بخش از سنتهاست.
* پيروزى در سايه صبر و مقاومت، سنت تغييرناپذير خداوند است.
فصبروا على‏ ما كذبوا و أذوا حتى‏ أتهم نصرنا و لا مبدل لكلمت اللّه‏
*نزول آياتى از قرآن در تشريح و سرگذشت انبياى پيشين و صبر و مقاومت و پيروزى آنها، قبل از سوره انعام بر پيامبر (ص).
فصبروا على‏ ما كذبوا ... و لقد جاءك من نبإى المرسلين‏
*ذكر داستانهاى انبياى پيشين در قرآن براى دلدارى پيامبر (ص) و همچنين تأسى وى به آنان است.
و لقد كذبت ... و لقد جاءك من نبإى المرسلين‏


آيه 35
وَ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ‏ 
        و اگر رويگردانىِ آنان بر تو گران است، اگر مى‏توانى سوراخى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى تا معجزه‏اى برايشان بياورى (چنين كن). و اگر خدا مى‏خواست همه آنان را (به اجبار) بر هدايت گرد مى‏آورد، پس هرگز از جاهلان مباش.

* بهره‏جويى پيامبر اكرم (ص) از تمامى روشها و وسايل ممكن براى هدايت مردم‏
و إن كان كبر عليك إعراضهم فإن استطعت أن ... فتأتيهم بأية
* اشتياق شديد پيامبر اكرم (ص) به هدايت يافتن و ايمان آوردن مردم‏
و إن كان كبر عليك إعراضهم فإن استعطعت ... فتأتيهم بأية
*ارائه معجزه، تنها به اذن خداوند امكان‏پذير است.
فإن استطعت أن تبتغى نفقا فى الأرض أو سلما فى السماء
*مشيت خداوند بر هدايت جبرى مردم قرار نگرفته است.
و لو شاء اللّه لجمعهم على الهدى‏
*پيامبر (ص) وظيفه‏دار شناخت دقيق روحيات و ويژگيهاى كافران و چگونگى موضعگيريهاى آنها در برابر هدايت است.
و إن كان كبر ... فلا تكونن من الجهلين‏
بيان ويژگى هدايت‏ناپذيرى برخى كافران و لحن توبيخ‏گونه آيه نسبت به پيامبر (ص)، بيانگر اين است كه پيامبر (ص)، على رغم ميل به هدايت كردن همه مردم، بايد واقعيت هدايت‏ناپذيرى برخى از كفار را پذيرفته و آن را در برنامه‏هاى خود در نظر گيرد.
*انتظار هدايت‏پذيرى همه مردم، توقعى نابجا و جاهلانه است.
و إن كان كبر ... فلا تكونن من الجهلين‏
* لزوم آشنايى انبيا و رهبران الهى به روحيات مردم و ماهيت مخالفان و منكران دين‏
فلا تكونن من الجهلين‏‏
* جهل، ريشه بسيارى از انحرافات و توقّعات نابجاى كفّار از پيامبر (ص) بوده است.
و إن كان كبر عليك ... فلا تكونن من الجهلين‏

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۷ ] [ 12:3 ] [ سعید ]

         
آيه 31
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ‏  
            كسانى كه لقاى خدا (معاد) را تكذيب كرده‏اند، قطعاً زيان ديده‏اند. تا آن‏گاه كه قيامت ناگهان به سراغشان بيايد، مى‏گويند: اى دريغ بر ما كه در مورد آن كوتاهى كرديم. و اين در حالى است كه آنان بار گناهان خود را بر دوش مى‏كشند. آگاه باشيد كه بدبارى بر دوش مى‏كشند.

* قيامت، روز تجلى قدرت و حاكميت خداوند است.
قد خسر الذين كذبوا بلقاء اللّه حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة
برداشت ياد شده بدان احتمال است كه مراد از «لقاء اللّه» معنى متعارف آن نباشد. بلكه مقصود، ملموس شدن حاكميت و رضايت و غضب او باشد، به گونه‏اى كه گويا آدميان با خود خداوند ملاقات كرده‏اند.
*برپايى قيامت، ناگهانى و غير قابل پيش‏بينى و غافلگيرانه است.
حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة
*تأسف و حسرت شديد منكران ملاقات پروردگار در قيامت بر تفريط و كوتاهيهاى خويش در دنيا.
حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا يحسرتنا على‏ ما فرطنا فيها
منادا قرار گرفتن حسرت گوياى شدت و عمق ندامت است.
*منكران معاد در قيامت بر سهل انگارى و بى توجهى خود در مورد قيامت بسيار حسرت و تأسف خواهند خورد.
حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا يحسرتنا على‏ ما فرطنا فيها
*محدود دانستن حيات در تنگناى زندگى مادى دنيا، موجب حسرت و اندوه عميق در قيامت مى‏شود.
و قالوا إن هى إلا حياتنا الدنيا ... حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا يحسرتنا
* منكران معاد در قيامت با بار سنگين گناهان خويش حضور مى‏يابند.
قد خسر الذين كذبوا بلقاء اللّه ... و هم يحملون أوزارهم على‏ ظهورهم‏
 «أوزار»، جمع «وزر»، به معنى سنگينى است و مقصود از «أوزار» در آيه سنگينى گناهان است.
*آدمى در قيامت گرفتار پيامدهاى اعمال خويش است.
و هم يحملون أوزارهم على‏ ظهورهم‏
*انكار معاد، گناه و بارى شوم بر دوش منكران معاد در قيامت است.
قد خسر الذين كذبوا بلقاء اللّه ... ألا ساء ما يزرون‏
*كوتاهى و تفريط در امور دينى و مسؤوليتها، گناه و بارى شوم بر دوش انسان است.
قالوا يحسرتنا على‏ ما فرطنا فيها و هم يحملون أوزارهم على‏ ظهورهم ألا ساء ما يزرون‏
* رسول خدا (ص) درباره قول خداوند «يا حسرتنا» فرمود: جهنميان جايگاه خودشان را در بهشت مى‏بينند آنگاه مى‏گويند: «اى افسوس»».                      

آيه 32
وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ‏   
          و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست، و قطعاً سراى آخرت براى كسانى كه تقوا پيشه مى‏كنند بهتر است؛ پس آيا عقل خود را به كار نمى‏گيريد؟

*واقعيت زندگى دنيا منهاى اعتقاد به آخرت، جز پوچى و بيهودگى نيست.
و ما الحيوة الدنيا إلا لعب و لهو
* دنيا محورى و دوست داشتن آن، مرام و انديشه‏اى كودكانه و نابخردانه است.
و ما الحيوة الدنيا إلا لعب و لهو
* آخرت، بهترين سرا براى كسانى كه معاد را تكذيب نكرده و در انجام تكاليف كوتاهى نمى‏كنند.
و للدار الأخرة خير للذين يتقون‏
مراد از «الذين يتقون» به قرينه تقابلى كه با آيه قبل دارد و در آن آيه بحث از تكذيب لقاء اللّه و تفريط در دين و تكاليف الهى بود، كسانى هستند كه معاد را تكذيب نكرده و تكاليف الهى را انجام داده‏اند.
*تقوا و در انديشه معاد بودن، راه رسيدن به برترين و نيكوترين زندگى در آخرت‏
و للدار الأخرة خير للذين يتقون‏
*تقواپيشگان از لهو و لعب و غفلت از آخرت دور هستند.
و ما الحيوة الدنيا إلا لعب و لهو و للدار الأخرة خير للذين يتقون‏
*به كار نگرفتن عقل و انديشه زمينه توجه به دنيا و غفلت از آخرت‏
و ما الحيوة الدنيا إلا ... أفلا تعقلون‏
*انديشه و تعقل درباره دنيا و آخرت و ارزش و جايگاه هر يك، زمينه مصون ماندن از زيان و حسرت در قيامت‏
قد خسر الذين كذبوا ... و ما الحيوة الدنيا إلا ... أفلا تعقلون‏

[ شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۴ ] [ 17:25 ] [ سعید ]

آيه 27
وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ  
    ‏و اگر ببينى (آنان را) وقتى كه بر آتش نگاه داشته مى‏شوند، پس مى‏گويند: اى كاش (به دنيا)بازگردانده مى‏شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى‏كرديم و از مؤمنان مى‏بوديم.

* كافران به هنگام روبرو شدن با آتش دوزخ آرزومند بازگشت به دنيا، تكذيب نكردن آيات پروردگار و قرار گرفتن در زمره مؤمنان.
فقالوا يليتنا نرد و لا نكذب بأيت ربنا و نكون من المؤمنين‏
* وضعيت دهشتزا و غير قابل توصيف كافران به هنگام ورود به دوزخ و چشيدن آتش‏
و لو ترى‏ إذ وقفوا على النار
*فرستادن آيات و معجزات براى مردم، به مقتضاى ربوبيت الهى و براى تربيت آنان است.
فقالوا يليتنا نردّ و لا نكذّب بأيت ربنا
*مشركان در مرحله‏اى از قيامت منكر شرك خويش و در مرحله‏اى معترف به آن مى‏شوند.
و اللّه ربنا ما كنا مشركين ... فقالوا يليتنا نرد و لا نكذب بأيت ربنا و نكون من المؤمنين‏
برداشت فوق از ارتباط آيه 23 و 27 به دست مى‏آيد، مشركان در آنجا مشرك بودن خودشان را منكر شدند، ولى در اينجا اعتراف كردند كه آيات را تكذيب مى‏كردند و مؤمن نبودند.
*كافران با مشاهده مقام و جايگاه مؤمنان در قيامت به آن حسرت مى‏خورند.
يليتنا نرد و لا نكذب بأيت ربنا و نكون من المؤمنين‏
             
آيه 28
بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ‏  
         (چنين نيست،)بلكه آنچه را قبلًا پنهان مى‏داشتند برايشان آشكار شده است، و اگر (به دنيا)باز گردانده شوند، به همان چيزى كه از آن نهى شده‏اند باز مى‏گردند، و قطعاً آنان دروغگويند.

*پديدار شدن عذابى كه مشركان آن را انكار مى‏كردند، موجب آرزوى بازگشت به دنيا، نه ايمان واقعى به خداوند و آيات‏
فقالوا يليتنا نرد ... بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل‏
* عمق وجدان مشركان در دنيا گواه بر حقانيت توحيد و معاد مى‏دهد.
بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل‏
مراد از «ما يخفون»، به قرينه آيات پيشين، حقايق ايمانى، از قبيل توحيد و معاد، است كه مشركان آن را در ضمير خويش پنهان مى‏ساختند.
* مشاهده عذاب قيامت زمينه آگاهى و وقوف مشركان بر شرك خويش
ما كنا مشركين ... بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل‏
مراد از جمله «ما كانوا يخفون»، به قرينه آيت پيشين (... و اللّه ربنا ما كنا مشركين) مى‏تواند شرك و اختفاى آن از سوى مشركان در برخى از مواقف قيامت و «من قبل» اشاره به آن موقف باشد.
*بازگشت به دنيا پس از حشر در قيامت ممكن نيست.
و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه‏
 «لو» غالباً در مواردى به كار مى‏رود كه شرط آن كارى ممتنع و غير عملى باشد. لذا جمله «ردوا» كه شرط براى «لو» مى‏باشد امرى غير عملى است.
* لجاجت پيشگان مشرك، پس از ديدن جهنم نيز اگر به دنيا بازگردند اصلاح نمى‏شوند.
و لو ترى‏ إذ وقفوا على النار ... و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه‏
*دروغگويى، شيوه هميشگى مشركان لجاجت پيشه است.
فقالوا ... و إنهم لكذبون‏
تعبير «كاذبون» به صيغه اسم فاعل، بيانگر آن است كه صفت دروغگويى در آنان رسوخ كرده و شيوه هميشگى آنان گشته است.
*مشركان حتى در قيامت دروغ مى‏گويند.
فقالوا يليتنا نرد و لا نكذب ... و إنهم لكذبون‏

آيه 29
وَ قَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ‏    
      و گفتند: جز اين زندگى دنياى ما زندگى ديگرى نيست و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد.

* منكران معاد داراى بينشى سطحى و مادى هستند.
و قالوا إن هى إلا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين‏
* برخى كافران، حتى در صورت بازگشت به دنيا، زندگى را منحصر به دنيا دانسته و قيامت را انكار مى‏كنند.
و لو ردوا لعادوا ... و قالوا إن هى إلا حياتنا الدنيا
جمله «و قالوا» مى‏تواند عطف بر جمله «لعادوا» باشد. يعنى اگر به دنيا بازگردند، به همان روش باطل خودروى آورده و باز هم معاد را انكار مى‏كنند.

آيه 30
وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَ لَيْسَ هذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَ رَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ‏ 
       و اگر ببينى (آنان را) وقتى كه در پيشگاه پروردگارشان نگاه داشته مى‏شوند، (خدا) مى‏گويد: آيا اين (روز جزا) حق نيست؟ مى‏گويند: چرا، به پروردگارمان سوگند (كه حق است). مى‏گويد: پس بچشيد اين عذاب را به سزاى آن كه كفر مى‏ورزيديد.

* منكران معاد در قيامت به حقانيت رستاخيز با سوگند اقرار مى‏كنند.
و لو ترى‏ إذ وقفوا على‏ ربهم قال أليس هذا بالحق قالوا بلى‏ و ربنا
*ترسيم صحنه‏هاى قيامت، از شيوه‏هاى قرآن در تربيت و هدايت است.
و لو ترى‏ إذ وقفوا على‏ ربهم قال أليس هذا بالحق قالوا بلى‏ و ربنا
تكرار جمله «لوترى» در اين آيه و آيه 27 و همچنين بيان ويژگيهاى قيامت در آيات متعدد گوياى نكته فوق است.
*محاكمه و مجازات منكران معاد، جلوه‏اى از ربوبيت خداوند است.
و لو ترى‏ إذ وقفوا على‏ ربهم ... قالوا بلى‏ و ربنا قال فذوقوا العذاب‏
*بازخواست از كافران، درباره توحيد، نبوت و معاد در مواقف قيامت‏
و يوم نحشر هم جمعياً ... و لو ترى‏ إذ وقفوا على‏ ربهم قال أليس هذا بالحق‏
 «أين شركاؤكم» (در آيه 22) مؤاخذه درباره توحيد، «لاتكذب بآيات ربنا» (در آيه 27) مؤاخذه درباره نبوت، «أليس هذا بالحق» (در آيه 30) مؤاخذه درباره قيامت است.
*عذاب منكران معاد، به فرمان مستقيم خداوند در قيامت صورت مى‏گيرد.
قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون‏
ضمير فاعل در «قال» به خداوند باز مى‏گردد.
*كافران در قيامت براى اثبات گفته‏هاى خويش مكرر سوگند مى‏خورند.
و اللّه ربنا ما كنا مشركين ... قالوا بلى‏ و ربنا
* انكار معاد، كفر است.
أليس هذا بالحق قالوا بلى‏ و ربنا قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۱ ] [ 22:46 ] [ سعید ]
آيه 25
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ‏ 
          و برخى از آنان كسانى هستند كه (هنگام قرائت قرآن)به تو گوش فرا مى‏دهند، ولى ما (به سبب اصرارشان بر گناه،) سرپوش‏هايى بر دل‏هايشان نهاده‏ايم كه آن را نمى‏فهمند، و گوش‏هايشان را سنگين كرده‏ايم (كه آن را نمى‏شنوند).و اگر هر آيتى را ببينند به آن ايمان نمى‏آورند؛ تا آن‏جا كه وقتى نزد تو مى‏آيند و مى‏خواهند با تو جدال كنند، آنان كه كفر ورزيده‏اند، مى‏گويند: اين قرآن جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست.

*برخى مشركان، على رغم گوش فرادادن به كلام پيامبر (ص)، از فهم آن عاجز بودند.
و منهم من يستمع اليك و جعلنا على‏ قلوبهم أكنة أن يفقهوه و فى ءاذانهم وقرا
* اصرار بر كفر و شرك از سر حق‏ستيزى، موجب افكنده شدن حجاب بر دل و سنگينى بر گوش آدمى است.
و جعلنا على‏ قلوبهم أكنة أن يفقهوه و فى ءاذانهم وقرا
*افكنده شدن حجاب بر انديشه و قلب آدمى، زمينه انكار هر گونه معجزه و آيت الهى است.
و جعلنا على‏ قلوبهم أكنة أن يفقهوه ... و إن يروا كل ءاية لايؤمنوا بها
*مشركان به هنگام حضور در نزد پيامبر (ص)، از سر لجاج و انكار به مجادله درباره قرآن و رسالت آن حضرت مى‏پرداختند.
حتى‏ إذا جاءوك يجدلونك يقول الذين كفروا
*ناتوانى كافران از مقابله با قرآن و پيامبر اكرم (ص)
حتى‏ إذا جاءوك يجدلونك يقول الذين كفروا إن هذا إلا أسطير الأولين‏
پناه بردن مشركان به جدل و اتهام، گوياى اين است كه هيچ راه منطقى و صحيحى براى مقابله با قرآن و پيامبر (ص) وجود نداشته است.
*قرآن براى مشركان زيبا و جذاب بوده است.
يقول الذين كفروا إن هذا إلا أسطير الأولين‏
 «أساطير» به معنى سخن زينت شده و زيبا آمده است. «سطر فلان على فلان إذا زخرف له الأقاويل و نمقها». (لسان العرب).
*اسطوره خواندن قرآن و جدال و سرسختى در برابر آن، كفرورزى است.
يقول الذين كفروا إن هذا إلا أسطير الأولين‏
* شرك، كفرورزى و مشرك، كافر است.
و اللّه ربنا ما كنا مشركين ... يقول الذين كفروا
مرجع ضمير «منهم من يستمع» در صدر آيه، مشركان‏ مطرح شده در آيات قبل است. و از آنجا كه در پايان آيه از همان گروه با توصيف «الذين كفروا» ياد شده، برداشت فوق به دست مى‏آيد.

آيه 26
وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ‏     
        و آنان (مردم را) از اين (قرآن) باز مى‏دارند و خود از آن دورى مى‏جويند، و جز خويشتن را هلاك نمى‏سازند، و درك نمى‏كنند.

*كافران صدر اسلام، مردم را از گوش فرادادن به قرآن نهى مى‏كردند.
و هم ينهون عنه‏
مفعول «ينهون» حذف شده و ضمير «عنه» به قرآن باز مى‏گردد؛ يعنى «و هم ينهون الناس عن استماع القرآن».
* افسانه خواندن قرآن و كهنه دانستن مطالب آن، از ترفندهاى كافران براى جلوگيرى از گوش فرادادن مردم به آن‏
إن هذا إلا أسطير الأولين. و هم ينهون عنه‏
*ترفندهاى كافران براى مبارزه با قرآن و پيامبر (ص)، بى‏ثمر و موجب هلاكت خود آن‏ها مى‏شود.
و هم ينهون عنه و ينئون عنه و إن يهلكون إلا أنفسهم‏
صدر آيه بيان مبارزه كافران با اسلام و قرآن است. لذا جمله «إن يهلكون» مى‏تواند ناظر به اين نكته باشد كه سرانجام اين مبارزه، شكست و هلاكت خود آنان است، نه قرآن و اسلام.
*فاصله گرفتن از قرآن و پيامبر (ص) و مبارزه با آنها برخاسته از جهل است.
و هم ينهون عنه و ينئون عنه و إن يهلكون إلا أنفسهم و ما يشعرون‏
جمله «و ما يشعرون» بيانگر خصلتى ديگر از صفات كافرانى است كه در صدد رويارويى با قرآن هستند و آن نداشتن درك است.
[ شنبه ۱۳۸۹/۰۹/۲۷ ] [ 21:7 ] [ سعید ]

آيه 21
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‏  
     و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد يا آيات او را تكذيب كند؟ يقيناً ستمكاران ظفرمند نمى‏شوند.

* افتراى به خداوند و تكذيب آيات الهى، بزرگترين ظلم است.
و من أظلم ممن افترى‏ على اللّه كذبا أو كذب بايته‏
* ظلم، معيارى اساسى در سنجش رتبه گناهان و درجه بندى آنها
و من أظلم ممن افترى‏ على اللّه كذبا أو كذب بايته‏
*كتمان حقانيت پيامبر اكرم (ص)، مصداق بارز تكذيب آيات الهى و از بزرگترين ظلمهاست.
الذين ءاتينهم الكتب ... و من أظلم ممن افترى‏ على اللّه كذبا أو كذب بايته‏
در آيه قبل سخن از تكذيب پيامبر (ص) بود و اين آيه در مقام هشدار به تكذيب كنندگان آن حضرت است. چرا كه وى مصداقى روشن براى آيات الهى است.
*علماى اهل كتاب، تكذيب كنندگان آيات الهى و ستمگرانى محروم از سعادت و رستگارى‏
الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه ... و من أظلم ... إنه لايفلح الظلمون‏
مراد از ضمير «آتيناهم» در آيه قبل به قرينه حكم و موضوع، عالمان اهل كتاب مى‏تواند باشد كه دريافت كنندگان كتب آسمانى هستند، نه مردم معمولى از يهود و نصارا.
*ستمگران از مقابله با خدا و پيامبر (ص) طرفى نبسته و به اهداف خويش نخواهند رسيد.
قل أى شى‏ء أكبر شهدة ... الذين ءاتينهم الكتب ... إنه لايفلح الظلمون‏
از ربط بين آيات و اطلاق ظالم بر مشركين و اهل كتاب كه در صدد مقابله با خدا و پيامبر (ص) بوده‏اند. و نيز از«لايفلح الظالمون» فهميده مى‏شود كه آنها به دنبال اهدافى بوده‏اند كه موفق نشده و نخواهند شد.

آيه 22
وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏  
    و (ياد كن) روزى را كه همه آنان را محشور مى‏كنيم، سپس به كسانى كه شرك ورزيده‏اند مى‏گوييم: كجايند شريكان شما كه مى‏پنداشتيد (شريك خدايند)؟

*خداوند تمامى آدميان را در روز قيامت گرد مى‏آورد.
و يوم نحشرهم جميعا
* ياد آورى رخداد قيامت، هشدارى به مشركان وافترا زنندگان به خداوند
و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين أشركوا
*پرسش درباره موقعيت و جايگاه‏ معبودهاى پندارى مشركان، از صحنه‏هاى محاكمه آنان در قيامت‏
ثم نقول للذين أشركواأين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون‏
*قيامت، روز استهزاى مشركان و نماياندن ناتوانى و بطلان خدايان دروغين آنهاست.
و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين أشركواأين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون‏
استفهام در «اين شركائكم ...» براى تحكّم و استهزا است.
* شريك قرار دادن براى خداوند، مولود انديشه سست مشركان و ساخته و پرداخته خود آنان‏
أين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون‏
 «زعم» به انديشه و گفتارى اطلاق مى‏شود كه اساس صحيحى نداشته و بر پايه پندار و گمان باشد. (مفردات راغب).
*قيامت، روز ظهور حقانيت توحيد، حتى براى مشركان‏
ثم نقول للذين أشركوا أين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون‏                       

آيه 23
ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ‏   
  
        سپس (عاقبت)فتنه و شرك آنان چيزى جز اين نيست كه مى‏گويند: به خدا، پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم.

*مشركان در قيامت براى شرك خويش چاره‏اى جز انكار آن ندارند.
ثم لم تكن فتنتهم إلا أن قالوا و اللّه ربنا ما كنا مشركين‏
مقصود از «فتنه» در آيه، فتنه شرك است.
* بى‏پناهى مشركان در قيامت و ناتوانى معبودهاى آنان از كمك رساندن به آنها
أين شركاؤكم ... ثم لم تكن فتنتهم إلا أن قالوا و اللّه ربنا ما كنا مشركين‏
* سوگند دروغ مشركان در قيامت بر مشرك نبودنشان در دنيا
و اللّه ربنا ما كنا مشركين‏
*اعتراف مشركان به ربوبيت خداوند در قيامت‏
و اللّه ربنا ما كنا مشركين‏
*قيامت، صحنه بروز ملكات و خصلتهاى تثبيت شده و پنهان آدمى
و اللّه ربنا ما كنا مشركين‏
مشركان در قيامت دروغ مى‏گويند، حال آنكه براى آنان فايده‏اى ندارد. دليل آن مى‏تواند رسوخ خصلت دروغگويى در آنها باشد.
* از امام صادق (ع) روايت شده كه مراد (از «فتنة» در «ثم لم تكن فتنتهم ...»)، معذرت خواهى مشركان (در قيامت) است».
                       
آيه 24
انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ‏    
  ببين چگونه بر خود دروغ مى‏بندند و آنچه (به وسيله آن به خدا)افترا مى‏بستند از دستشان مى‏رود.

*مشركان در قيامت به دروغ منكر شرك ورزى خويش در دنيا مى‏شوند.
و اللّه ربنا ما كنا مشركين. انظر كيف كذبوا على‏ أنفسهم‏
* شرك، باطل و اعتقاد به آن تحميل دروغ بر خويشتن است.
انظر كيف كذبوا على‏ أنفسهم‏
جمله «كذبوا ...» مى‏تواند بيان حال مشركان در دنيا باشد. يعنى مشركان در دنيا با عقيده شرك، بر خود نيز دروغ بستند، زيرا فطرت و جان آدمى گواه بر توحيد است.
* ظهور بطلان شرك و پوچى معبودهاى دروغين در قيامت‏
و ضل عنهم ما كانوا يفترون‏
يكى از موارد كاربرد فعل «ضل» جايى است كه چيزى از بين برود و باطل شود. در لسان العرب آمده است: «ضل الشى‏ء إذا ضاع».
*قيامت، روز تجلى حقايق و از ميان رفتن پرده‏هاى اوهام است.
و ضل عنهم ما كانوا يفترون‏
*شرك، افترا و پندارى باطل و ساختگى است.
و ضل عنهم ما كانوا يفترون‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۹/۱۷ ] [ 17:41 ] [ سعید ]

آيه 19
قُلْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِي‏ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ‏ 
         بگو: گواهى چه كسى از همه برتر است؟ بگو: خدا ميان من و شما گواه است؛ و اين قرآن به من وحى شده است تا به وسيله آن به شما و هر كه (اين قرآن به او)برسد اخطار كنم. آيا راستى شما گواهى مى‏دهيد كه با خدا معبودان ديگرى است؟ بگو: من گواهى نمى‏دهم. بگو: جز اين نيست كه او معبودى يگانه است، و بى‏ترديد، من از آنچه شما (به وسيله آن)شرك مى‏ورزيد بيزارم.


* گواهى خداوند، مهمترين و صحيحترين و اطمينان‏بخش‏ترين گواهيها
قل أى شى‏ء أكبر شهدة
* جواز كاربرد «شى‏ء» در مورد خداوند
قل أى شى‏ء أكبر شهدة قل اللّه‏
*گواه ‏طلبى مشركان از پيامبر (ص) در تأييد رسالت آن حضرت
قل أى شى‏ء أكبر شهدة قل اللّه شهيد بينى و بينكم‏
* خداوند، بزرگترين شاهد بر بطلان شرك و حقانيت توحيد
و لا تكونن من المشركين ... قل أى شى‏ء أكبر شهدة قل اللّه شهيد بينى و بينكم‏
*قرآن، كتاب جهانى و براى همه عصرها و انذار دهنده كسى كه به معارف آن است يابد.
و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به و من بلغ‏
 «من بلغ» بيانگر عموم و محدود نبودن مرز دعوت قرآن در عرصه زمان و مكان است.
*اهميت جايگاه انذار در تبليغ‏
و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به و من بلغ‏
*محمّد (ص) خاتم پيامبران و رسالتش جهانشمول و فراگير تا نهايت تاريخ است.
و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به و من بلغ‏
جهانشمولى رسالت پيامبر (ص) و خاتميت آن حضرت از عموم «من بلغ» كه شامل تمامى افراد در همه عصرها مى‏شود، استفاده شده است.
*جاهل قاصر، معذور است.
و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به و من بلغ‏
از قيد «من بلغ» استفاده مى‏شود عذر كسانيكه پيام قرآن به آنان نرسيده موجه است.
* ضرورت حضور مبلغانى انذارگر در جامعه همراه قرآن‏
و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به‏
تأكيد بر حضور پيامبر (ص) در كنار قرآن براى انذار، گوياى اين نكته است كه قرآن به تنهايى براى انذار كافى‏ نيست، بلكه بايد كسانى نيز همواره با قرآن به تبليغ دين و انذار مردم بپردازند.
*لزوم پايبندى و اهتمام رهبران الهى به مبانى اصولى و سازش‏ناپذيرى در آن‏
قل لا أشهد قل إنما هو إله وحد و إننى برى‏ء مما تشركون‏
گرچه محتواى آيه خطاب به پيامبر (ص) است، ولى مسلماً اختصاصى به شخص آن حضرت ندارد و قابل تعميم به همه رهبران در تمامى عصرهاست.
*از امام باقر (ع) درباره سخن خدا «قل أى شى‏ء أكبرشهادة ...» روايت شده است كه مشركان مكه گفتند: اى محمد، خداوند رسولى غير از تو نيافت كه بفرستد؟ كسى را نمى‏بينيم درباره آنچه مى‏گويى تو را تصديق كند ... پس كسى كه به رسالت تو گواهى دهد، براى ما مى‏آورى؟ رسول خدا (ص) فرمود: خداوند بين من و شما گواه است ...».
*أبى بن كعب گويد: اسيرانى را نزد رسول خدا (ص) آوردند، حضرت به آنان فرمود: آيا تاكنون به اسلام دعوت شده‏ايد؟ گفتند نه، پس آنان را آزاد كرد و آيه «و أوحى إلىّ ...» را تلاوت كرد. و سپس فرمود: آنان را آزاد كنيد تا به جايگاه امن خويش بروند، زيرا ايشان هنوز به اسلام دعوت نشده‏اند».
* مالك جهنى گويد از امام صادق (ع) درباره سخن خدا «و اوحى الىّ هذا القرآن لأنذركم به و من بلغ» سؤال كردم، فرمود: هر كس از آل محمّد (ع) به مقام امامت برسد، به وسيله قرآن مردم را بيم مى ‏دهد (از مخالفت با خدا مى‏ترساند.) همان گونه كه رسول خدا (ص)، با قرآن به مردم هشدار مى‏داد.
از روايت استفاده مى‏شود كه «من» در «من بلغ»، عطف به ضمير فاعل در «أنذركم» مى‏باشد».
*حسين بن خالد گويد: ... به امام رضا (ع) عرض كردم اى فرزند رسول خدا (ص) گروهى مى‏گويند: خداوند به وسيله علم (زايد بر ذات)، عالم و به وسيله قدرت (زايد بر ذات)، قادر و به وسيله حيات (زايد بر ذات)، زنده و به وسيله قدمت (زايد بر ذات)، قديم و به وسيله شنوايى (زايد بر ذات)، شنوا و به وسيله بينايى (زايد بر ذات)، بيناست. آن حضرت فرمود: كسى كه اين را بگويد و به آن ملتزم شود همانا معبودهايى را با خدا انباز گرفته‏است ...».
                       
آيه 20
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ‏  
       كسانى كه به آنان كتاب (آسمانى) داديم، همان گونه كه فرزندان خود را مى‏شناسند، پيامبر را (نيز) مى‏شناسند. آنان كه (سرمايه فطرت)خود را از دست داده‏اند، به همين علّت ايمان نمى‏آورند.

* كتب آسمانى پيشين مشتمل بر گواهى خداوند بر حقانيت پيامبر (ص)
قل أى شى‏ء أكبر شهدة قل اللّه ... الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه‏
*اهل كتاب، قرآن و حقانيت آن را، همانند فرزندان خود، مى‏شناختند.
و أوحى إلىّ هذا القرءان ... الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه كما يعرفون أبناءهم‏
از احتمالات مطرح در مورد مرجع ضمير «يعرفونه» قرآن است.‏
*ايمان نياوردن اهل كتاب به پيامبر (ص)، ناشى از تباه كردن خويش و از دست دادن سرمايه فطرت است.
الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه ... الذين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون‏
*امام صادق (ع) فرمود: اين آيه درباره يهود و نصارا نازل شده، خداوند تبارك و تعالى مى‏فرمايد: «كسانى را كه به آنان كتاب آسمانى- يعنى تورات و انجيل داديم، او را- يعنى رسول خدا را- مى‏شناسند ... چون خداوند عزوجل براى ايشان در تورات، انجيل و زبور نشانه محمد (ص) و نشانه اصحاب وى و محل بعثت و (داستان) هجرت آن حضرت را ذكر كرده است ...».

[ شنبه ۱۳۸۹/۰۹/۱۳ ] [ 23:9 ] [ سعید ]

آيه 16

مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ‏     هر كس در آن روز عذاب از او گردانده شود، قطعاً خدا به او رحم كرده است، و اين است آن كاميابى آشكار.

*رهايى آدمى از عذاب در قيامت، نشانه برخوردارى وى از رحمت الهى است.
من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه‏
* آدمى، در هر مرتبه و با هر عمل، براى رهايى از عذاب در قيامت نيازمند رحمت خداوند است.
من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه‏
كلمه «من» از ادات عموم است، بنابراين مفاد «من يصرف ...» عموميت داشته و شامل همه مردم مى‏شود.
* تسليم شدن در برابر خداوند و دورى از شرك، زمينه برخوردارى از رحمت الهى در قيامت‏
قل إنى أمرت أن أكون أول من أسلم ... من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه‏
*گزينش خداوند يگانه به ولايت و سرپرستى، زمينه شمول رحمت الهى بر آدمى در قيامت‏
قل أغير اللّه أتخذ وليا ... من يصرف عنه يومئذ فقد رحمه‏
                 
آيه 17
وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ 
          و اگر خدا محنتى به تو برساند، جز او هيچ بر طرف كننده‏اى براى آن نيست؛ و اگر خيرى به تو برساند، (كسى نمى‏تواند مانع آن شود، زيرا)او بر هر چيزى تواناست.

* هيچ موجودى توان دفع آسيب و يا خيرى را كه از ناحيه خدا باشد، ندارد.
و إن يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له إلا هو و إن يمسسك بخير
*تنها خداى قادر بر رساندن هر گونه ضرر و يا منفعت به آدمى، شايسته پرستش و ولايت مى‏باشد.
أغير اللّه أتخذ وليا ... و إن يمسسك اللّه بضر ... فهو على‏ كل شى‏ء قدير
*اقتدار بر رساندن هر گونه خير و شر، از شؤون ولايت الهى است.
أغير اللّه أتخذ وليا ... و إن يمسسك اللّه بضر ... فهو على‏ كل شى‏ء قدير
*توجه به اقتدار بى‏مانع خداوند بر رساندن نفع و ضرر، زمينه‏ساز اعتقاد به توحيد و پرهيز از شرك‏
و لا تكونن من المشركين ... و إن يمسسك اللّه بضر ... فهو على‏ كل شى‏ء قدير
* توانايى بتها و معبودهاى خيالى در دفع شر و رساندن خير، پندار نارواى مشركان‏
و إن يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له إلا هو و إن يمسسك بخير فهو على‏ كل شى‏ء قدير
*هيچ مانعى در برابر جريان قدرت مطلقه الهى وجود ندارد.
و إن يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له إلا هو ... فهو على‏ كل شى‏ء قدير
* براى رفع كاستيها و جلب خير، تنها بايد به خدا متكى و اميدوار بود.
و إن يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له إلا هو و إن يمسسك بخير فهو على‏ كل شى‏ء قدير

آيه 18
وَ هُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ 
         و اوست كه بر بندگان خود غالب است، و اوست آن حكيم آگاه.
*آدميان، مقهور در برابر اقتدار يگانه خداوند هستند.
و هو القاهر فوق عباده‏
 «قهر» (مصدر «قاهر») به معناى غلبه همراه با ذلت مقهور است.
* قهر و غلبه خداوند بر اساس حكمت و آگاهى كامل و دقيق اوست.
و هو القاهر فوق عباده و هو الحكيم الخبير
* نفع و ضرر رساندن خداوند به آدميان بر اساس حكمت و آگاهى‏
و إن يمسسك اللّه بضر فلا كاشف له إلا هو ... هو الحكيم الخبير
*راه نيافتن هيچگونه ضعف و كاستى، گزافه، جهل و اشتباه در حريم خداوند
و هو القاهر فوق عباده و هو الحكيم الخبير
از صفات «قاهر»، «حكيم» و «خبير»، كه براى خداوند بيان شده، برداشت فوق استفاده شده است.

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۹/۱۱ ] [ 23:33 ] [ سعید ]
 

آيه 14

قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ‏           بگو: آيا جز خدا را كه پديد آورنده آسمان‏ها و زمين است به سرپرستى خود برگيرم، در حالى كه اوست كه طعام مى‏دهد و طعام داده نمى‏شود؟ بگو: من مأمورم كه اوّلين كسى باشم كه تسليم (خدا) شده است، و (خدا به من فرمان داده است كه:)هرگز از مشركان مباش.

*جز خداوند خالق آسمانها و زمين و روزى‏دهنده بى‏نياز، كسى شايسته ولايت و سرپرستى نيست.
قل أغير اللّه أتّخذ وليا فاطر السموت و الأرض و هو يطعم و لا يطعم‏
* انسان در جستجوى ولى و سرپرست براى خويش و نيازمند به آن است.
قل أغير اللّه أتّخذ وليا
در استفهام انكارى صدر آيه، موضوعى مسلم فرض شده و آن نياز به ولى و سرپرست است. لذا سخن از آن است كه چه كسى را بايد به عنوان ولى و سرپرست برگزيد.
*خداوند ابداع‏كننده آسمانها و زمين، بدون الگو و نمونه قبلى‏
قل أغير اللّه أتّخذ وليا فاطر السموت و الأرض‏
 «فطر» (مصدر «فاطر») به معناى ايجاد و اختراع است.
*ولايت و سرپرستى، تنها در خور آفريننده و روزى‏دهنده موجودات است.
قل أغير اللّه أتّخذ وليا فاطر السموت و الأرض و هو يطعم‏
* نيازمندى و فقر آدمى، فلسفه احتياج او به ولى و سرپرست‏
قل أغير اللّه أتّخذ وليا ... و هو يطعم‏
*ايجاد و استمرار بقاى موجودات به دست خداوند است.
فاطر السموت و الأرض و هو يطعم‏‏
* برانگيختن عقل و وجدان به داورى، از روشهاى قرآن در احتجاج‏
قل أغير اللّه أتّخذ وليا فاطر السموت و الأرض‏
*ضرورت پيشگامى رهبران الهى در پايبندى به اصول و مبانى خويش‏
قل إنى أمرت أن أكون أول من أسلم و لاتكونن من‏ المشركين‏
*پذيرش ولايت خداوند، مقتضى تسليم شدن محض در برابر اوست.
قل أغير اللّه أتخذ وليا ... قل إنى أمرت أن أكون أول من أسلم‏
* طرح و بيان حقايق به صورت پرسش و پاسخ، از روشهاى هدايتى قرآن‏
قل أغير اللّه ... قل إنى أمرت أن أكون أول من أسلم‏
*پيامبر (ص)، اولين مسلمان در جهان‏
قل إنى أمرت أن أكون أول من أسلم‏
جمله «أول من أسلم» مطلق و بيانگر اين است كه اسلام پيامبر (ص) بر اسلام ديگران مقدم بوده است.
* پيامبر (ص) بايد در بالاترين مرتبه تسليم در برابر خداوند باشد.
قل إنى أمرت أن أكون أول من أسلم‏
اگر اولويت مطرح شده در آيه از نظر رتبه و درجه تسليم باشد، پيامبر (ص) مأمور به كسب پيشتازى در مقام تسليم است.
*پذيرش ولايت غير خدا، شرك است.
قل أغير اللّه أتخذ وليا ... و لا تكونن من المشركين‏
*دعوت و آيين پيامبر اكرم (ص)، مبتنى بر عقل و وحى‏
قل أغير اللّه أتخذ وليا ... قل إنى أمرت أن أكون أول من أسلم‏
جمله استفهامى صدر آيه دعوت به حكم عقل است و جمله «إنى أمرت» بر پيروى از وحى تكيه دارد.
*هماهنگى عقل و شرع در حكم به لزوم پذيرش ولايت خداوند
قل أغير اللّه أتخذ وليا ... قل إنى أمرت أن أكون أول من أسلم‏
جمله «إنى أمرت ...» حكايت از صدور فرمانى تشريعى بر ضرورت تسليم در برابر خداوند است. جمله استفهام انكارى «أغير اللّه أتخذ ...» نيز اشاره به حكم عقل در اين مورد دارد، بنابراين عقل و شرع يكسان بر ضرورت پذيرش ولايت خداوند حكم مى‏رانند.

آيه 15
قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ‏  
    بگو: من اگر پروردگارم را نافرمانى كنم، از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم.

* پيامبر (ص)، مأمور به اظهار ترس خويش از عذاب در صورت نافرمانى از پروردگار
قل إنى أخاف إن عصيت ربى عذاب يوم عظيم‏
* نقش سازنده بيان ترس پيشوايان دين از عذاب الهى، در هدايت مردم و بازداشتن آنها از گناه‏
قل إنى أخاف إن عصيت ربى عذاب يوم عظيم‏
*شرك و پذيرش ولايت غير خدا، موجب گرفتارى به عذاب شديد اخروى‏
أغير اللّه أتخذ وليا ... و لا تكونن من المشركين. قل إنى أخاف إن عصيت ربى عذاب يوم عظيم‏
*ترس از عذاب قيامت، مانع از شرك و پذيرش ولايت غير خدا
أغير اللّه أتخذ وليا ... إنى أخاف إن عصيت ربى عذاب يوم عظيم‏
*توجه به ربوبيت خداوند، مقتضى پرهيز از عصيان او
قل إنى أخاف إن عصيت ربى‏
*عذاب قيامت دهشتزا و سزاوار ترس بسيار
إنى أخاف إن عصيت ربى عذاب يوم عظيم‏
توصيف روز قيامت به «عظيم»، بيان عظمت رخدادهاى آن (عذاب و ...) نيز هست.
* تساوى همه انسانها، حتى پيامبران الهى، در برابر قانون الهى و پيامدهاى اخروى آن‏
قل إنى أخاف إن عصيت ربى عذاب يوم عظيم‏
هنگامى كه پيامبر (ص) با تمام عظمتش مى‏فرمايد در صورت نافرمانى از عذاب مى‏ترسم، معلوم مى‏شود استثنايى در كار رسيدگى به امور بندگان در قيامت وجود ندارد و اگر چنين تبعيضى بود، ديگر ترس پيامبر (ص) از عصيان معنى نداشت.

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۰۹/۰۲ ] [ 16:47 ] [ سعید ]
آيه 12
قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ‏   
          بگو: آنچه در آسمان‏ها و زمين است از آنِ كيست؟ بگو: از آنِ خداست. او رحمت را بر خود مقرّر كرده است. يقيناً شما را در روز قيامت كه شكّى در آن نيست جمع خواهد كرد. كسانى كه (سرمايه فطرت) خود را از دست داده‏اند، به همين علّت ايمان نمى‏آورند.

*تعليم روش احتجاج با مشركان به پيامبر (ص) از سوى خداوند.
قل لمن ما فى السموت و الأرض ... ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة
* مالكيت خداوند بر جهان هستى، امرى بديهى و غير قابل انكار.
قل لمن ما فى السموت و الأرض قل للّه‏
جواب خداوند به سؤال مطرح شده و منتظر جواب كافران نماندن، بيانگر روشن و غير قابل انكار بودن آن است.
*طرح و بيان حقايق به شكل پرسش و پاسخ، از روشهاى قرآن‏
قل لمن ما فى السموت و الأرض قل للّه‏
*خداوند رحمت به خلق را بر خويش لازم كرده است.
كتب على‏ نفسه الرحمة
 «كتب على نفسه الرحمة» يعنى «الزمها على نفسه» (رحمت را بر خود فرض و خود را به آن ملزم كرده است).
* ترديدناپذيرى تحقق قيامت‏
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة لا ريب فيه‏
 «لا ريب فيه» نفى هر گونه ترديد درباره قيامت است، كه از بارزترين موارد ترديد درباره قيامت، ترديد در تحقق آن است.
*قيامت، روز ظهور حقايق و از بين رفتن هر گونه ترديد
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة لا ريب فيه‏
مرجع ضمير «فيه» مى‏تواند «يوم القيامة» باشد، يعنى قيامت ظرف ترديد نيست و در آن روز ترديد از آدمى رخت بر مى‏بندد.
*برخوردارى مردم از رحمت خداوند، از فلسفه‏هاى برپايى قيامت‏
كتب على‏ نفسه الرحمة ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة لا ريب فيه‏
* برپايى قيامت جلوه‏اى از رحمت الهى است.
كتب على‏ نفسه الرحمة ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة
* آنان كه سرمايه جان را به خسارت از كف داده‏اند، منكر قيامت هستند.
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة ... الذين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون‏
متعلق «لا يؤمنون»، با توجه به جمله «ليجمعنكم إلى يوم القيامة» قيامت مى‏تواند باشد.
*تباه كردن سرمايه وجودى خود زيانكارى و زمينه انكار معارف دين است.
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة ... الذين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون‏

آيه 13
وَ لَهُ مَا سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏  
    و آنچه در شب و روز آرام مى‏گيرد از آنِ اوست، و اوست كه شنوا و دانا است.

* تمامى پديده‏هاى ساكن و متحرك در شب و روز، ملك خدا و تحت تصرف اوست.
و له ما سكن فى الّيل و النهار
در زبان عرب گاهى يكى از ضدين ذكر مى‏گردد و ديگرى مسكوت مى‏ماند. چون مذكور، خود كافى از غير مذكور است. در آيه نيز تقدير مى‏تواند چنين باشد: «وله ما سكن و ما تحرك فى الليل و النهار».
* علم و آگاهى به جهان هستى، لازمه مالكيت مطلقه الهى‏
و له ما سكن فى الّيل و النهار و هو السميع العليم‏
جمله «و له ما سكن» به منزله دليلى است براى «و هو السميع العليم». يعنى همه چيز، اعم از اشيا و اقوال و حتى فكر، مخلوق و مملوك خداست و خالق نمى‏تواند به مخلوق خويش آگاه نباشد، چون علم خالق به مخلوق خود، ضرورى است.
*توجه به آگاهى خداوند بر گفتار و كردار آدميان، برانگيزنده آنان به ايمان‏
فهم لا يؤمنون ... و هو السميع العليم‏
*شنوايى و دانايى خداوند، تضمين‏كننده حسابرسى از بندگان در روز قيامت‏
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة ... و هو السميع العليم‏

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۸ ] [ 21:51 ] [ سعید ]
 

آيه 10
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ‏
            بى‏ترديد پيامبرانى هم كه پيش از تو بودند استهزا شدند، پس آن عذابى كه مسخره‏اش مى‏كردند، كسانى را كه پبامبران را به استهزا مى‏گرفتند فرا گرفت.

*بسيارى از رسولان الهى قبل از پيامبر (ص)، مورد تمسخر و استهزاى كافران قرار گرفتند.
و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك‏
*استهزاى كفار نسبت به پيامبر اكرم (ص)، با درخواست نزول كتاب ملموس و مشاهده فرشتگان‏
و لو نزلنا عليك كتبا فى قرطاس فلمسوه ... و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك‏
*دلدارى خداوند به پيامبر (ص) با يادآورى استهزاى انبياى گذشته و سرنوشت شوم استهزاكنندگان‏
و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزءون‏
*كافرانى كه پيامبران و عذابهاى موعود آنان را استهزا مى‏كردند، به همان عذابهاى مورد تمسخر خويش گرفتار شدند.
فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزءون‏
كلمه «ما» در «ما كانوا ...» موصوله و مراد از آن به قرينه «حاق ...»، عذاب الهى است كه در ضمن سخنان پيامبران مطرح مى‏شده و مورد استهزاى كافران قرار مى‏گرفته است.
* خداوند، يار و پشتيبان پيامبران خويش در طول تاريخ‏
و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزءون‏
*لزوم استوارى در برابر جنگ روانى‏دشمنان و نهراسيدن از استهزاى آنان‏
و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزءون‏

آيه 11
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ‏
       بگو: در زمين سير كنيد، سپس بنگريد كه عاقبت تكذيب كنندگان چگونه بود؟

*پيامبر اكرم (ص) مأمور ترغيب مردم به سير در زمين و تدبر در سرانجام تكذيب‏كنندگان پيامبران الهى‏
قل سيروا فى الأرض ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
* برانگيختن مردم به بررسى و مطالعه تاريخ امتهاى پيشين و پندگيرى از آن، وظيفه مبلغان دين‏
قل سيروا فى الأرض ثم انظروا
فعل امر «قل» خطاب به پيامبر (ص) است كه آن حضرت را موظف به ترغيب مردم به بررسى و مطالعه در تاريخ كرده است. اين وظيفه، از نظر ملاك، اختصاص به پيامبر (ص) ندارد، بلكه وظيفه‏اى همگانى، مخصوصاً براى مبلغان دين، است.
* پهنه زمين داراى آثارى عبرت‏آموز از ملتهاى پيشين‏
قل سيروا فى الأرض ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
*قانونمندى و يكسانى راههاى كمال و سعادت يا انحطاط و شقاوت آدميان، در گذشته و آينده تاريخ‏
قل سيروا فى الأرض ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
از امر به تدبر در تاريخ گذشتگان و عبرت گرفتن از آن معلوم مى‏شود كه آنچه مايه سعادت يا شقاوت پيشينيان بوده است، براى آيندگان نيز هست.
*تحليل و بررسى تاريخ گذشتگان و انديشيدن در آن، سازنده و داراى نقش تربيتى- هدايتى است.
ثمّ انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
* تكذيب پيامبران و آيات الهى از عوامل نابودى جوامع، سقوط و انحطاط تمدنهاى بشرى‏
ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
*هشدار خداوند به تكذيب‏كنندگان پيامبر (ص)
ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۲ ] [ 9:15 ] [ سعید ]

 آيه 8

وَ قَالُوا لَوْ لَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ‏           و گفتند: چرا فرشته‏اى بر او نازل نشده است (تا با وى همكارى كند)؟ و اگر فرشته‏اى مى‏فرستاديم، كار تمام مى‏شد (همه هلاك مى‏شدند) و به آنان مهلت داده نمى‏شد.

*مشاهده نزول فرشتگان بر پيامبر (ص)، درخواست نابجا و بهانه‏جويانه كافران مكّه‏
و قالوا لو لا أنزل عليه ملك و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر
* هلاكت فورى كافران و پايان مهلت آنان، در صورت نزول محسوس فرشتگان به‏عنوان معجزه بر پيامبر (ص)
و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ثم لا ينظرون‏
* كفرپيشگان مكه حتى با نزول كتابى ملموس بر پيامبر (ص)، ايمان نمى‏آوردند و خواهان نزول محسوس فرشتگان مى‏شدند.
و لو نزلنا عليك كتبا فى قرطاس فلمسوه بأيديهم لقال ... و قالوا لو لا أنزل عليه ملك‏
بر اساس اين احتمال كه «قالوا» بر جواب «لو» در آيه قبل عطف شده باشد، برداشت ياد شده استفاده مى‏شود.
*ناآگاهى كافران از عواقب هلاكتبار درخواست نزول آشكار ملائكه‏
و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ثم لا ينظرون‏
*ارائه معجزات بر اساس مشيت الهى و قانونمند است.
و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ثم لا ينظرون‏
                       
آيه 9
وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ‏  
        و اگر او را فرشته قرار مى‏داديم، وى را به صورت مردى در مى‏آورديم (تا او را ببينند، آن‏گاه مى‏گفتند: ما در فرشته بودن او شك داريم،) در نتيجه آنچه را كه آنان (بر خود) مشتبه مى‏سازند بر آنان مشتبه مى‏ساختيم.

*خداوند بر فرض انتخاب فرشتگان براى پيامبرى، آنان را به صورت بشر قرار مى‏داد.
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
* رد درخواست كفرپيشگان بهانه‏جوى مكه (نزول فرشته به عنوان پيامبر) از سوى خداوند
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
* كافران، مدعى عدم شايستگى بشر براى احراز مقام رسالت‏
و لو جعلنه ملكا
*خداوند، جز از جنس بشر، پيامبرى براى آدميان قرار نداده است.
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
*مردم عادى از تحمل مشاهده چهره واقعى فرشتگان در دنيا ناتوان هستند.
و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ... و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
در آيه قبل نزول فرشتگان را به صورت اصلى به معناى پايان يافتن كار و هلاكت كافران دانست و در اين آيه نزول فرضى فرشته را براى مردم به شكل مردان اعلام مى‏كند. از اين دو نكته مى‏توان مطلب بالا را استفاده كرد.
* امكان تجسم فرشتگان به صورت آدمى‏
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
آنچه در آيه نفى شده، پيامبر شدن فرشتگان است، نه تجسم آنان به صورت آدمى.
*بقاى مغالطه‏كارى و بهانه‏جوييهاى كافران، حتى در صورت انتخاب پيامبر از ميان فرشتگان‏
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا و للبسنا عليهم‏
 «للبسنا عليهم ...» يعنى امر رسالت را چنانكه اكنون براى آنان مشتبه است در صورت نزول فرشته نيز مشتبه مى‏كرديم.
*كافران به رسالت پيامبر (ص)، گرفتار شبهه‏هاى باطل و بى‏اساس.
و للبسنا عليهم ما يلبسون‏
 «يلبسون»، فعل مضارع و بيانگر استمرار يافتن شبهه‏هاى كافران در دل و جان آنان است؛ يعنى «وللبسنا عليهم ما يلبسون على انفسهم».
* خداوند حق‏پوشان و مغالطه‏كاران در رسالت پيامبر (ص) را در گمراهى رها مى‏كند.
و للبسنا عليهم ما يلبسون‏
*محروميت از هدايت الهى، نتيجه حق‏پوشى و مغالطه‏كارى خود انسان‏
و للبسنا عليهم ما يلبسون‏
تلبيس خداوند (للبسنا)، از نظر رتبه، پس از تلبيس خود آدمى (ما يلبسون) قرار دارد.
[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۶ ] [ 11:28 ] [ سعید ]
آيه 6
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَاراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ
‏       آيا نديده‏اند كه پيش از آنان چقدر نسل‏ها را هلاك كرديم كه در زمين امكاناتى به آنها داده بوديم كه آن امكانات را به شما نداده‏ايم، و باران را پى در پى بر آنان فرستاديم، و نهرها را از زير پايشان جارى ساختيم، پس آنها را به سبب‏ گناهانشان هلاك كرديم و پس از آنان نسل‏هاى ديگرى پديد آورديم؟

*توبيخ كافران به آيات الهى به خاطر تدبر نكردن در تاريخ و درس نگرفتن از سرنوشت هلاكتبار امتهاى گذشته‏
الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرنٍ‏
* آگاهى كافران عصر پيامبر (ص) از سرنوشت امتهاى پيشين‏
الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرنٍ مكَّنه م فى الارض‏
استفهام در «ألم يروا» براى توبيخ است، معلوم مى‏شود تاريخ گذشتگان در دسترس كافران بوده و از آن اطلاع داشته‏اند ولى درس لازم را از آن نگرفته‏اند.
* كافران به تحليل صحيح تاريخ نپرداخته و از آن پند نمى‏گيرند.
الم يروا كم اهلكنا
استفهام توبيخى «ألم يروا» بيانگر اين است كه تاريخ گذشتگان پندآموز است و بايد از آن عبرت گرفت. ولى كافران در پى آن نيستند.‏
*هلاكت، سرانجام مبارزه با حق (اعراض، تكذيب و استهزاى آن)
ما تأتيهم من ءاية ... إلا كانوا عنها معرضين. فقد كذبوا بالحق ... ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم‏
* كفر موجب هلاكت بسيارى از جوامع گذشته، در عين قدرتمندتر بودن آنها از كافران عصر پيامبر (ص)
ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم من قرن مكنهم فى الأرض ما لم نمكن لكم‏
*نقش ريزش فراوان و مداوم باران و جريان رودها در پيدايش تمدنهاى قدرتمند
مكنهم فى الأرض ... و أرسلنا السماء عليهم مدرارا و جعلنا الأنهر
 «مدرار» يعنى داراى ريزش فراوان، پى در پى، و طبعاً مقصود، ريزش به مقدار نياز است.
* عوامل طبيعى، مسخر اراده الهى و در قلمرو قدرت اوست.
كم أهلكنا ... مكنهم ... و أرسلنا السماء ... و جعلنا الأنهر
*انحطاط و نابودى بسيارى از تمدنها پيش از اسلام به سبب گناه و ستيز با حق‏
ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم ... فأهلكنهم بذنوبهم‏
*نقش و تأثير عملكرد مردم در تحولات تاريخ‏
ألم يروا كم أهلكنا ... فأهلكنهم بذنوبهم‏
* پابرجايى زندگى انسانها در زمين، در عين انقراض امتهاى متمدن كافر
فأهلكنهم بذنوبهم و أنشأنا من بعدهم قرنا ءاخرين‏
*پيدايش و انقراض تمدنها، تحت اراده و سيطره الهى‏
ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم من قرن مكنهم فى الأرض ... فأنشأنا من بعدهم قرنا ءاخرين‏

آيه 7
وَ لَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَاباً فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ‏  
       و اگر نوشته‏اى را در كاغذى بر تو نازل مى‏كرديم و آن را با دست‏هاى خود لمس مى‏كردند، آنان كه كفر ورزيده‏اند مى‏گفتند: اين جز سحرى آشكار نيست.

*كفّار مكه حتى در صورت نزول كتابى ملموس از سوى خداوند بر پيامبر (ص)، آن را سحر مى‏خواندند.
و لو نزلنا عليك كتبا فى قرطاس فلمسوه بأيديهم لقال الذين كفروا إن هذا إلا سحر مبين‏‏
سوره انعام در مكه نازل شده و ناظر به مشركان مكه مى‏باشد.
* نزول آيات قرآن بر پيامبر (ص) به شكل نوشتارهايى ملموس نبوده است.
و لو نزلنا عليك كتبا فى قرطاس فلمسوه بأيديهم‏
* اتهام سحر، وسيله‏ اى براى مبارزه كافران با رسالت پيامبر (ص) و آيات الهى‏
لقال الذين كفروا إن هذا إلا سحر مبين‏
*كفر و سرسختى در برابر حق، زمينه‏ساز انحراف در بينش و تفسير غلط و نابجا از پديده‏هاست.
و لو نزلنا ... لقال الذين كفروا إن هذا إلا سحر مبين‏
عنوان ساختن كفر در «الذين كفروا ...» نشان دهنده تأثير كفر در بينش غلط و منحرف كافران است. يعنى «كفر» موجب مى‏گردد كه پديده‏ها بر خلاف حق و واقع تفسير شوند.
*كفرورزى، موجب انكار هر گونه معجزه و آيه (گواه حقانيت پيامبر) هر چند ملموس و قابل حس باشد.
و لو نزلنا عليك ... لقال الذين كفروا إن هذا إلا سحر مبين‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۵ ] [ 18:53 ] [ سعید ]


آيه 4

وَ مَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ‏       و هيچ آيتى از آيات پروردگارشان برايشان نمى‏آيد مگر اين‏كه از آن رويگردانند.
*رويگردانى از هر آيت خداوند، شيوه لجوجانه كافران عصر بعثت‏
وما تأتيهم من ءايةٍ من ءايت ربّهِم الّا كانوا عنها معرضين‏
* رويگردانى از آيات خداوند و بى‏توجهى به آن كفر است.
ثمَّ الَّذين كفروا ... وما تأتيهم من ءايةٍ من ءايت ربّهِم الّا كانوا عنها معرضين‏
اين آيه بيانگر ويژگيهاى فكرى و روحى كافران است كه در آيه اول مطرح شد. از اين رو مى‏تواند بيان ويژگيهايى باشد كه در مجموع موجب اطلاق «كافر» بر آنان شده است، نه بيان حالات آنان پس از كفر.
*فرستادن آيات و معجزات، مقتضاى ربوبيت خداوند و عنايت او به هدايت مردم‏
وما تأتيهم من ءايةٍ من ءايت ربّهِم‏
*نكوهش كافران عصر بعثت از سوى خداوند به خاطر عناد و لجاجت آنان در برابر آيات الهى‏
وما تأتيهم من ءايةٍ ... الّا كانوا عنها معرضين‏

آيه 5
فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ
‏    در نتيجه حق را هنگامى كه برايشان آمد تكذيب كردند، ولى به زودى خبرهاى آنچه مسخره‏اش مى‏كردند به آنان خواهد رسيد.
*تكذيب حق از سوى كافران مكه در نتيجه عناد و لجاجت‏
وما تأتيهم من ءايةٍ ... فقد كذّبوا بالحق لمّا جاءهم‏
تفريع «فقد كذبوا ...» بر آيه قبل، بيانگر آن است كه ريشه تكذيب حق از سوى كافران مكه، عناد و لجاجت آنان بوده است.
* كافران عصر بعثت، على رغم علم و آگاهى، حق را تكذيب كردند.
فقد كذَّبوا بالحقّ لمّا جاءهم‏
قيد «لما جائهم» بيانگر آن است كه تكذيب حق از سوى كافران نه از سر جهل بلكه على رغم شناخت حق و علم و آگاهى بوده است.
* قرآن، كتابى سراسر حق و مبرّا از هر گونه باطل‏
فقد كذَّبوا بالحقّ‏
مراد از حق در آيه ظاهراً قرآن كريم است.
*تكذيب آيات الهى، تكذيب حق است.
وما تأتيهم من ءايةٍ ... فقد كذَّبوا بالحقّ‏
*رويگردانى از آيات خداوند، تكذيب حق است.
الّا كانوا عنها معرضين. فقد كذَّبوا بالحقّ‏
*رودررويى با حق و تكذيب آن، زمينه رويگردانى از آيات الهى‏
وما تأتيهم ... الّا كانوا عنها معرضين. فقد كذَّبوا بالحقّ‏
 «فاء» در «فقد كذبوا» مى‏تواند سببيه باشد، بر اين مبنا جمله «فقد كذبوا ...» بيانگر سبب و زمينه اعراض مذكور در آيه قبل است.
* رويگردانى، تكذيب و تمسخر، مراحل مبارزه و رويارويى كافران با آيات الهى و قرآن
وما تأتيهم من ءايةٍ ... الّا كانوا عنها معرضين. فقد كذَّبوا بالحقّ ... ما كانوا بِهِ يستهزِءون‏
*عذاب خداوند و سرانجامى شوم در انتظار تكذيب‏كنندگان و استهزاگران حق (قرآن و ديگر آيات خداوند)
فقد كذَّبوا بالحقّ لمّا جاءهم فسوف يأتيهِم انبؤا ما كانوا به يستهزءون‏
*نويد خداوند به ظهور و پيشرفت و پيروزى قريب‏الوقوع اسلام و پيامبر (ص)، على رغم استهزاى كافران صدر اسلام‏
فسوف يأتيهم انبؤا ما كانوا به يستهزءون‏
مراد از «يأتيهم أنباؤا ما كانوا»، مى‏تواند تحقق امورى مانند پيروزى اسلام باشد كه كفار آن را به مسخره گرفته و تكذيب مى‏كردند.
* تهديد استهزاگران حق (قرآن و آيات الهى) به كيفر اخروى از سوى خداوند
فقد كذَّبوا بالحقّ لمّا جاءهم فسوف يأتيهِم انبؤا ما كانوا به يستهزءون‏
محتمل است مراد از «سوف يأتيهم ...» كيفر اخروى نيز باشد.

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۵ ] [ 12:43 ] [ سعید ]


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏


آيه 1
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ  
   ستايش از آنِ خداست؛ همان كسى كه آسمان‏ها و زمين را آفريد و تاريكى‏ها و روشنى را پديد آورد؛ پس (از اين همه نشانه‏ها)آنان كه كفر ورزيده‏اند، با پروردگار خود (غير او را)برابر مى‏كنند.

* ستايش، از آنِ خداوند است.
الحمد للَّه‏
* خدا، شايسته همه محامد و ستايشها.
الحمد للَّه‏
 «ال» در «الحمدللّه» براى تعريف جنس و مفيد استغراق است؛ يعنى «كل حمد للّه».
* خدا، شايسته همه ستايش‏ها، به خاطر آفرينش آسمانها و زمين و پديدآوردن نور و ظلمت.
الحمد للَّه الَّذى خلق‏
 «الذى» در «الذى خلق ...»، صفت تعليلى براى «اللّه» و بيانگر وجه اختصاص داشتن حمد به خداوند است.
* نقش اساسى شب و روز و ظلمت و نور در نظام ربوبيت و تدبير خداوند
وجعل الظُّلمت والنُّور ثمَّ الَّذين كفروا بربّهِم يعدِلون‏
* توجه به نظام شب و روز و نور و ظلمت، زمينه‏ساز اعتقاد به توحيد ربوبى خداوند است.
وجعل الظُّلمت والنُّور ثمَّ الَّذين كفروا بربّهِم يعدِلون‏
* اعتقاد به ربوبيت غير خدا- با وجود نشانه‏هاى غير قابل ترديد بر يگانه بودن او در تدبير جهان- امرى نكوهيده و دور از انتظار
وجعل الظُّلمت والنُّور ثمَّ الَّذين كفروا بربّهِم يعدِلون‏
حرف «ثم» در آيه، مفيد معنى استبعاد و توبيخ است.‏
*امام كاظم (ع) درباره آيه «ثم الذين كفروا بربهم يعدلون» فرمود: (كافرانى كه براى خدا انباز مى‏گيرند)، ظلمت و نور و ظلم و عدل را برابر قرار مى‏دهند».

آيه 2
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ‏ 
   اوست كسى كه شما را از گِل آفريد، سپس اجَلى مقرر كرد، و اجَلى كه تعيين شده است نزد اوست؛ باز هم شما (در معاد) ترديد مى‏كنيد.

* آفرينش انسان از گِلى بى‏ارزش و ناچيز
هو الَّذى خلقكم من طينٍ‏
نكره آمدن «طين» مى‏تواند براى دلالت بر حقارت و ناچيز بودن مبدأ آفرينش انسان باشد.
*مدت زندگى هر فردى در دنيا از پيش تعيين شده است.
ثمَّ قضى‏ اجلًا
به مدتى كه براى زندگى هر فرد در دنيا تعيين شده «اجل» گفته مى‏شود (مفردات راغب) و «قضى اجلا» يعنى «قدّر لكل واحد منكم اجلا» (خدا براى هر يك از شما مدتى مشخص، مقرر فرموده است).
* انسان، داراى دو اجل: حتمى و غير حتمى‏
ثمَّ قضى‏ اجلًا واجلٌ مسمًّى عنده‏
ذكر دو أجل در آيه و توصيف يكى از آن دو به «مسمى» (تعيين شده)، بيانگر آن است كه اجل ديگر نامعين و به اصطلاح، معلّق و غير حتمى است.
*قابل تغيير نبودن «اجل مسمى» و تغييرپذيرى «اجل معلق»
ثمَّ قضى‏ اجلًا واجلٌ مسمًّى عنده‏
مقيد شدن يكى از دو اجل به مسمى و ثابت، حاكى از امكان تحول و تغيير در اجل ديگر است كه از آن به «معلق» تعبير مى‏شود.
* تنها خداوند، آگاه به «اجل مسمى» است.
واجلٌ مسمًّى عنده‏
*مطالعه در آفرينش انسان و مرگ و حيات وى، زداينده ترديد در يگانگى خداوند
هو الَّذى خلقكم من طينٍ ثمَّ قضى‏ اجلًا ... ثمَّ انتم تمترون‏
از جمله «ثم أنتم تمترون»، كه بيان استبعاد هر گونه ترديد در يگانگى خداوند پس از توجه به مضامين صدر آيه است، چنين برمى‏آيد كه بعد از اين توجه، على القاعده نبايد ترديدى در توحيد و اعتقاد بدان وجود داشته باشد.
*حمران گويد از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «قضى اجلًا ...» سؤال كردم، فرمود: دو اجل است، يكى حتمى و ديگرى غير حتمى (معلق)».
*امام صادق (ع) درباره سخن خداوند «قضى أجلا ...» فرمود: اجل اول، اجلى است كه خداوند، فرشتگان و رسولان و انبيا را از آن آگاه نموده و اجل معين را كه نزد اوست، از تمام خلايق پنهان داشته است».

آيه 3وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ‏    و اوست خدا در آسمان‏ها و در زمين؛ نهان و آشكار شما را مى‏داند، و آنچه را به دست مى‏آوريد (نيز) مى‏داند.

* تدبير و حاكميت مطلقه و يكسان خداوند بر آسمانها و زمين‏
وهو اللَّه فى السَّموت وفى الارض‏
آيه شريفه در رد پندار كسانى است كه خداى تعالى را تنها خداوندگار آسمانها پنداشته و براى زمين و زمينيان خدايان ديگرى چون خداى باد، خداى باران، خداى دريا، خداى صحرا و ... تصور مى‏كردند.
*خداوند تنها معبود حقيقى و شايسته پرستش در جهان هستى‏
وهو اللَّه فى السَّموت وفى الارض‏
 «فى السماوات»، مى‏تواند متعلق به «اللّه» باشد؛ براين اساس كلمه «اللّه»، به تأويل مشتق (الاله) است؛ يعنى «و هو الإله فى السموات و فى الارض» (او تنها كسى است كه در آسمانها و در زمين شايسته پرستش است).
* آشكار و نهان آدمى، در نزد خداوند يكسان است.
يعلم سرَّكم وجهركم‏
عطف «جهركم» بر مفعول «يعلم» و تكرار نشدن فعل مى‏تواند بيانگر مطلب فوق باشد.
*آگاهى خداوند بر آشكار و نهان آدمى، برخاسته از حاكميت كامل او بر سراسر هستى است.
وهو اللَّه فى السَّموت وفى الارض يعلم سرَّكم وجهركم‏
* آگاهى خداوند به اعمال و دست‏آوردهاى انسان‏
ويعلم ما تكسبون‏
* آگاهى خداوند به نتيجه و سرانجام عمل انسان‏
ويعلم ما تكسبون‏
مراد از «ما تكسبون» مى‏تواند جزا و نتيجه عمل باشد كه آدمى آن را با عمل خود به دست مى‏آورد.
*چون خداوند خالق است، بر مخلوق خويش آگاهى كامل دارد.
هو الَّذى خلقكم من طينٍ ... يعلم سرَّكم وجهركم ويعلم‏ما تكسبون‏
* توجه به احاطه علمى خداوند، بازدارنده انسان از انحراف در اعمال و نيات‏
يعلم سرَّكم وجهركم ويعلم ما تكسبون‏
هدف از بيان آگاهى كامل خداوند بر آشكار و نهان آدمى و اعمال او، بازداشتن وى از خطا و لغزش است.
*ابوجعفر گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزّ و جلّ «و هو اللّه فى السموات و فى الارض» سؤال كردم، امام فرمود: يعنى او به تمامى مخلوقات خويش از نظر علم، قدرت، سلطه و حاكميت احاطه دارد ...».
[ شنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۱ ] [ 8:57 ] [ سعید ]
 
وَمَا مِنْ دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَابِ مِن شَىْ‏ءٍ ثُمَّ إِلَى‏ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ   (انعام، 38)     و هيچ جنبنده‏اى در زمين و هيچ پرنده‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏كند، نيست مگر اينكه آنها هم اُمّت‏هايى چون شمايند. ما در اين كتاب (قرآن يا لوح محفوظ) هيچ چيز را فرو گذار نكرديم، سپس همه نزد پروردگارشان گرد مى‏آيند.
 
قرآن توجّه خاصّى به زندگى حيوانات دارد و از يادآورى خلقت، شعور و صفات آنها در راه هدايت مردم استفاده مى‏كند. «و فى خلقكم و ما يبثّ من دابّة آيات لقوم يوقنون»(جاثيه، 4.) در روايات وتجارب انسانى هم نمونه‏هاى فراوانى درباره‏ى شعور و درك حيوانات به چشم مى‏خورد و براى يافتن شباهت‏ها و آشنايى با زندگى حيوانات، بايد انديشه و دقّت داشت.( تفسير مراغى.) «امم أمثالكم»
  از آيات و روايات و تجارب برمى‏آيد كه شعور، ويژه انسان نيست. به نمونه‏ هايى توجّه كنيد:
 1. حضرت سليمان همراه با سپاهيانش از منطقه‏اى عبور مى‏كردند، مورچه‏اى به ساير مورچگان گفت: فورى به خانه‏هايتان برويد، تا زير پاى ارتش سليمان له نشويد.(نمل، 18.)
    شناخت دشمن، جزو غريزه‏ مورچه است، ولى اينكه مى‏فهمد اين شخص نامش سليمان و همراهانش ارتش اويند، اين بالاتر از غريزه است.
 2. هدهد در آسمان از شرك مردم زمينى مطلع شده و نزد سليمان گزارش مى‏دهد كه مردم منطقه‏ سبأ، خداپرست نيستند. آنگاه مأموريّت ويژه‏اى مى‏يابد. شناخت توحيد و شرك و زشتى شرك و ضرورت گزارش به سليمان پيامبر و مأموريّت ويژه‏ى پيام‏رسانى، مسأله‏اى بالاتر از غريزه است.(نمل، 22.)
 3. اين كه هدهد در جواب بازخواست حضرت سليمان از علّت غايب بودنش، عذرى موجّه و دليلى مقبول میاورد، نشانه شعورى بالاتر از غريزه است.(نمل، 22 - 26.)
 4. اينكه قرآن مى‏گويد: همه موجودات، تسبيح گوى خدايند ولى شما نمى‏فهميد،(اسراء، 44.) تسبيح تكوينى نيست، زيرا آن را ما مى‏فهميم، پس قرآن تسبيح ديگرى را مى‏گويد.
 5. در آيات قرآن، سجده براى خدا، به همه موجودات نسبت داده شده است. «وللَّه يسجد ما فى السموات و ما فى الارض...»( نحل، 49.)
 6. پرندگان در مانور حضرت سليمان شركت داشتند. «وحشر لسليمان جنوده من الجن و الانس والطير»( نمل، 17.)
 7. حرف زدن پرندگان با يكديگر و افتخار سليمان به اينكه خداوند، زبان پرندگان را به او آموخته است. «علّمنا منطق الطير»(نمل، 16.)
 8. آيه‏ «واذا الوُحوشُ حُشِرَت»(تكوير، 5.)، محشور شدن حيوانات را در قيامت مطرح مى‏ كند.
 9. آيه‏ «والطّير صافّات كلٌّ قد عَلِم صلاته و تسبيحه»(نور، 41.)، نشانه‏ى شعور و عباد آگاهانه‏ حيوانات است.
 10. وجود وفا در برخى‏حيوانات، از جمله سگ نسبت به صاحبخانه وفرزندانش.
 11. تعليم سگ شكارى و سگ پليس براى كشف قاچاق، يا خريد جنس، نشانه‏ى آگاهى خاصّ آن حيوان است.
 12. اسلام از ذبح حيوان در برابر چشم حيوان ديگر، نهى كرده است كه اين نشانه شعور حيوان نسبت به ذبح و كشتن است.
پرتوي از نور
[ جمعه ۱۳۸۹/۰۷/۱۶ ] [ 22:8 ] [ سعید ]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ‏

 به نام خداوند بخشنده مهربان‏

 يَآ أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّنْ نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَآءً وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِ وَا لْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً«1»
 اى مردم! از پروردگارتان پروا كنيد، آن كس كه شما را از يك نفس آفريد و همسرش را نيز از (جنس) او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى را (در روى زمين) پراكنده ساخت واز خدايى كه (با سوگند) به او از يكديگر درخواست مى‏كنيد، پروا كنيد. و (نسبت) به ارحام نيز تقوا پيشه كنيد (وقطع رحم نكنيد) كه خداوند همواره مراقب شماست.

   

 نكته‏ها:
 اميرالمؤمنين على‏عليه السلام فرمودند: صله‏ى رحم كنيد، گرچه با سلام دادن باشد، خداوند فرمود: «و اتّقوا اللّه... و الارحام...»( كافى، ج‏2، ص 150.)
 پيام‏ها:
 1- آغاز سوره‏ى خانواده، با سفارش به تقوا شروع شده است، يعنى بنيان خانواده، بر تقواست و مراعات آن بر همه لازم است. «يا ايّها الناس اتّقوا»
 2- خلقت و تربيت انسان، هر دو به دست خداست، پس پروا و اطاعت هم بايد از او باشد. «اتّقوا ربكم الّذى خلقكم»
 3- همه‏ى انسان‏ها از يك نوعند، پس هر نوع تبعيض نژادى، زبانى، اقليمى و... ممنوع است. «خلقكم من نفس واحدة»
 4- زن و مرد در آفرينش وحدت دارند و هيچكدام از نظر جنسيّت بر ديگرى برترى ندارند. «خلق منها زوجها»
 5 - همه‏ى انسان‏ها در طول تاريخ، از يك پدر ومادرند. «بثّ منهما رجالاً...»
 روايات درباره‏ى ازدواج فرزندان آدم دو نوع است، آنچه با قرآن هماهنگ است، رواياتى است كه مى‏گويد: فرزندان آدم با يكديگر ازدواج كردند.( تفسير الميزان.)
 6- در مسائل تربيتى، تكرار يك اصل است. «اتّقوا ربّكم... اتّقوا اللّه»
 7- رعايت حقوق خانواده و خويشاوندان، لازمه‏ى تقواست. «اتّقوا اللّه... والارحام» امام باقرعليه السلام فرمود: قرابت دلبستگان پيامبرصلى الله عليه وآله را بايد با موّدت مراعات كرد.( بحار، ج 23، ص 257.)

[ شنبه ۱۳۸۷/۱۲/۲۴ ] [ 15:58 ] [ سعید ]


قُل لِّمَن مَّا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ قُل لِّلَّهِ كَتَب عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ لا رَيْب فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ(سوره انعام  -12)بگو از آن كيست آنچه در آسمانها و زمين است بگو براى خدا است ، رحمت  را بر خود حتم كرده (و به همين دليل ) همه شما را بطور قطع در روز قيامت كه در آن شك و ترديدى نيست مجتمع خواهد كرد، تنها كسانى كه سرمايه هاى وجود خويش را از دست دادند و گرفتار خسران شدند ايمان نمى آورند.

در اين آيه روى مسئله معاد تكيه شده و با اشاره به اصل توحيد، مسئله رستاخيز و معاد از طريق جالبى تعقيب ميگردد، شكل آيه به صورت سؤ ال و جواب است گوينده سؤ ال و جواب هر دو يكى است كه اين خود يك شيوه زيبا در ادبيات است .
استدلال معاد در اينجا از دو مقدمه تشكيل شده است :
1 - نخست مى گويد: بگو آنچه در آسمانها و زمين است براى كيست ؟
(قل لمن ما فى السموات و الارض ) و بلافاصله به دنبال آن مى گويد : خودت از زبان فطرت و جان آنها پاسخ بده : براى خدا (قل لله )طبق اين مقدمه همه جهان هستى ملك خدا است و تدبير آن به دست او است .
2 - پروردگار عالم سرچشمه تمام رحمتها است ، او است كه رحمت را بر عهده خويش قرار داده ، و مواهب بيشمار، به همه ارزانى ميدارد (كتب على نفسه الرحمة ).
آيا ممكن است كه چنين خداوندى اجازه دهد رشته حيات انسانها با مرگ به كلى پاره شود و تكامل و حيات ادامه نيابد؟ آيا اين با اصل فياض بودن و رحمت واسعه او مى سازد؟ آيا او در مورد بندگان خود كه مالك و مدبر آنها است ممكن است چنان بيمهرى كند كه بعد از مدتى راه فنا بپويند و تبديل به هيچ و پوچ شوند؟.
مسلما، نه ، بلكه رحمت واسعه او ايجاب مى كند كه موجودات مخصوصا انسان را در مسير تكامل پيش ببرد همانطور كه در پرتو رحمت خويش بذر كوچك و بيارزشى را تبديل به درخت تناور و برومند، يا شاخه گل زيبائى ميكند، همانطور كه در پرتو فيض خود نطفه بى ارزش را به انسان كاملى مبدل ميسازد، همين رحمت ايجاب انسان را كه استعداد بقاء و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حياتى نوين و در عالمى وسيعتر در آورد و در اين سير ابدى تكامل دست رحمتش پشت سر او باشد.
لذا به دنبال اين دو مقدمه مى گويد: به طور مسلم همه شما را در روز رستاخيز، روزى كه هيچگونه شك و ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد (ليجمعنكم الى يوم القيامة لا ريب فيه ).
 براى معاد در جاهاى ديگر از طرق مختلف از طريق قانون عدالت ، قانون تكامل ، حكمت پروردگار، استدلال شده است اما استدلال به رحمت ، استدلال تازهاى است كه در آيه بالا مورد بحث قرار گرفته .
در پايان آيه به سرنوشت و عاقبت كار مشركان لجوج اشاره كرده مى گويد: آنها كه در بازار تجارت زندگى ، سرمايه وجود خود را از دست داده اند به اين حقائق ايمان نمى آورند (الذين خسروا انفسهم فهم لا يؤ منون ).
چه تعبير عجيبى ! گاهى انسان مال يا مقام ، يا يكى ديگر از سرمايه هاى خود را از دست مى دهد در اين موارد اگر چه زيان كرده است ولى چيزهائى را از دست داده است كه جزء وجود او نبوده يعنى بيرون از وجود او است ، اما بزرگترين زيان كه مى توان نام آن را زيان حقيقى گذاشت زمانى خواهد بود كه انسان اصل هستى خود را از كف دهد و وجود خويش را ببازد.
دشمنان حق و افراد لجوج سرمايه عمر و سرمايه فكر و عقل و فطرت و تمام مواهب روحى و جسمى خويش را كه مى بايست در مسير حق به كار گيرند و به تكامل شايسته خود برسند بكلى از دست ميدهند، نه سرمايهاى ميماند و نه سرمايه دار !.
سؤ ال :ممكن است گفته شود زندگانى ابدى تنها براى مؤ منان مصداق رحمت است ولى براى غير آنها جز زحمت و بدبختى چيز ديگرى نخواهد بود.
پاسخ :شك نيست كه كار خدا فراهم آوردن زمينه هاى رحمت است او انسان را آفريد، و به او عقل داد، و پيامبران براى رهبرى و راهنمائى او فرستاده و انواع مواهب را در اختيار وى گذارد، و راهى به سوى زندگى جاويدان به روى همگان گشود، اينها بدون استثناء رحمت است .
حال اگر در طريق به ثمر رساندن اين رحمتها خود انسان راه خويش را كج كند و تمام زمينه هاى رحمت را براى خود تبديل به شكنجه و زحمت نمايد. اين موضوع هيچگونه لطمهاى به رحمت بودن آنها نخواهد زد و تمام سرزنشها متوجه انسانى است كه زمينه هاى رحمت را تبديل به عذاب كرده است .

[ سه شنبه ۱۳۸۷/۰۸/۰۷ ] [ 21:12 ] [ سعید ]

سوره انعام [6]

 

سوره انعام، مكى است و 165 آيه دارد

نام اين سوره مباركه از خود آيات آن برگرفته شده است، چرا كه از آيات 136 تا 145 آن، قرآن با اشاره به آداب و رسوم خرافى و احمقانه مردم نادان و بى فرهنگ درباره حيوانات سودمند و سودبخشى چون: شتر، گاو، گوسفند، بُز و موضوع قربانى و گوشت قربانى، به نفى سنت‏ها و شيوه‏هاى زشت و ظالمانه جاهليت پرداخته، و به اصلاح انديشه‏ها و در اين موضوعات برخاسته است.

غرضى كه اين سوره در مقام ايفاى آن است همان توحيد خداى تعالى است، البته توحيد به معناى اعم و اينكه اجمالا براى انسان پروردگارى است كه همان او پروردگار تمام‏ عالميان است، از او است ابتداى هر چيز، و به سوى او است بازگشت و انتهاى هر چيز، پروردگارى كه به منظور بشارت بندگان و انذار آنان پيغمبرانى فرستاد و در نتيجه بندگان مربوبش به سوى دين حق او هدايت شدند.

اين است اجمال آن چيزى كه اين سوره در مقام اثبات آن است، زيرا بيشتر آياتش به صورت استدلال عليه مشركين و مخالفين توحيد و نبوت و معاد است، البته مشتمل بر اجمالى از وظايف شرعى و محرمات دينى نيز مى‏باشد.

و اگر در سياق آيات آن، دقت شود معلوم مى‏گردد كه سياق همه واحد و همه به هم متصل و مربوطند، و خلاصه در بين آنها چيزى كه دلالت كند بر اينكه آيات آن جدا جدا نازل شده به نظر نمى‏رسد، و اين خود دليل بر اين است كه اين سوره همين طور كه هست يك مرتبه نازل شده، و نيز بدست مى‏آيد كه اين سوره در مكه نازل گرديده، به دليل اينكه در همه و يا بيشتر آيات آن روى سخن با مشركين است.به خاطر همين موضوع است كه در رواياتى كه پيرامون فضيلت اين سوره نازل شده كرارا مى خوانيم سوره انعام را هفتاد هزار فرشته ، به هنگام نزول بدرقه كردند، و كسى كه آن را بخواند (و در پرتو آن روح و جانش از سرچشمه توحيد سيراب گردد) تمام آن فرشتگان براى او آمرزش مى طلبند!.

 

[ شنبه ۱۳۸۷/۰۸/۰۴ ] [ 18:13 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب