|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
[ شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۸ ] [ 9:34 ] [ سعید ]
آيه 155 [ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۲۷ ] [ 22:15 ] [ سعید ]
[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۲۷ ] [ 11:46 ] [ سعید ]
آيه 146 [ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ ] [ 11:12 ] [ سعید ]
آيه 141 وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشَابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَ لَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ و اوست آن كه باغهايى با داربست و بىداربست، و درختان خرما و كشتزارها با ميوههاى گوناگون و زيتون و انار، همانند و غير همانند، پديد آورده است. از ثمرات آنها وقتى ثمر مىدهند بخوريد، و حقّ آن را روز چيدنش بدهيد، و اسراف نكنيد. كه خدا اسرافكاران را دوست نمىدارد. *پديد آورنده باغهايى كه برخى (چون تاك) برافراشته بر پايهها (داربست) و برخى ايستاده بر ساق و يا نشسته بر زمينند، خداوند است. و هو الذى أنشأ جنت معروشت و غير معروشت «عرش» به معناى سقف است و «جنات معروشات» باغهايى است كه با داربست و مانند آن سقفى براى درختان انگور فراهم مىآورند. در لسان العرب آمده است: «المعروشات، الكروم و العرش ما عرشته به». *انواع درختان و ميوههاى زيتون و انار، در عين تشابه با يكديگر، متفاوت هستند. و الزيتون و الرمان متشبها و غير متشبه *همگونى ميوهها در شكل و گوناگونى آنها در طعم و كيفيت، نشانى از قدرت خداوند است. و هو الذى ... الزيتون و الرمان متشبها و غير متشبه محتمل است مراد از زيتون و انار در آيه، ميوههاى آن باشد. در اين صورت «متشابه» يعنى تشابه ميوههاى زيتون با يكديگر و همچنين انار، «و غير متشابه» يعنى تفاوت آنها از نظر رنگ و طعم و ... در عين تشابه با يكديگر. * جواز استفاده از انواع ميوهها و محصولات كشاورزى براى انسان كلوا من ثمره إذا أثمر *حكم پرداخت حقوق مالى (زكات يا حق الحصاد) از محصولات كشاورزى در مكه نازل شده است. و ءاتوا حقه يوم حصاده *نپرداختن حقوق واجب مالى اسراف است. و ءاتوا حقه يوم حصاده ... و لاتسرفوا إنه لايحب المسرفين *خداوند اسرافكاران را از محبت خويش محروم ساخته است. إنه لايحب المسرفين *از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: ميوه را در شب نچين و شبانه درو نكن ... زيرا اگر در شب، درو كنى فقيران نزد تو نمىآيند و اين سخن خداوند متعال است كه مىفرمايد: «حق محصول را روز درو بپردازيد» ... يعنى هنگام درو، دسته دسته و هنگام جدا شدن دانه، مشت مشت بپردازيد ...». *امام باقر (ع) درباره آيه «و ءاتوا حقه يوم حصاده و لا تسرفوا ...» فرمود: شخصى زراعتى داشت كه وقتى محصول آن را مىچيد، همه را صدقه مىداد و خود و عائلهاش بى چيز مىماندند. خداوند اين عمل را اسراف ناميده است». * عبدالله بن سنان گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خدا: «و ءاتوا حقه يوم حصاده» سؤال كردم، فرمود: اگر كسى از مسلمانان هنگام برداشت محصول حضور داشت، حق الحصاد را به او بده و اگر كسى غير از مشرك نبود، به او بپرداز». *از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «و ءاتوا حقه يوم حصاده» روايت شده كه فرمود: پرداخت حق الحصاد در روز درو، بر تو واجب است و اين حق، غير از زكات است ...». *از پيامبر اكرم (ص) در توضيح سخن خداوند: «و ءاتوا حقه يوم حصاده» روايت شده كه فرمود: خوشههاى بر زمين ريخته شده در هنگام درو، حق الحصاد است». آيه 142 وَ مِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ و (خدا) از ميان دامها، حيواناتى باركش و حيواناتى كه از (پشم و موى) آنها فرش تهيّه مىشود (آفريده است). از آنچه خدا به شما عطا كرده است بهرهمند شويد، و از پى گامهاى شيطان نرويد. بىترديد، او براى شما دشمنى آشكار است. *خداوند، آفريننده برخى از دامها براى باركشى و برخى براى خوراك و پوشاك است. و هو الذى أنشأ ... و من الأنعم حمولة و فرشا «فرشا» در قبال «حمولة» قرار گرفته كه بيانگر گروه ديگرى از چهارپايان است. يعنى حيواناتى كه از پشم، مو و پوست آنها مىتوان به عنوان فرش استفاده كرد يا به جهت كوچكى جثه و نزديك بودن به زمين بدانها فرش اطلاق شده است. *حرام شمردن نعمتهاى خداوند، بدون دليل و يا به دلايل واهى، گام نهادن در راه شيطان است. و لا تتبعوا خطوت الشيطن *راههاى شيطان، متنوع و گوناگون است. و لا تتبعوا خطوت الشيطن محتمل است جمع آورده شدن «خطوات» به ملاحظه تعدد و تنوّع راههاى شيطان باشد. *بهرهگيرى از روزى خداوند و پيروى كردن از شيطان، كارى است ناشايست و نكوهيده. كلوا مما رزقكم الله و لا تتبعوا خطوت الشيطن *دشمنى صريح و بىپرده شيطان با انسان، فلسفه نهى شدن آدمى از پيروى اوست. و لا تتبعوا ... إنه لكم عدو مبين * امام باقر (ع ) فرمود: ياران رسول خدا (ص) به آن حضرت عرض كردند: ... هنگامى كه ما نزد شما هستيم و ما را متذكر مىكنيد و ترغيب مىنمائيد احساس ترس مىكنيم و دنيا را فراموش كرده و زهد مىورزيم ... اما چون از نزد شما خارج مىشويم و به خانههاى خود مىرويم و فرزندان و خانواده را مىبينيم، نزديك است از آن حال معنوى كه نزد شما داشتيم برگرديم ... رسول خدا (ص) فرمود: ... اين از گامهاى شيطان است كه شما را به دنيا ترغيب مىكند ...». آيه 143 ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (از دامها)هشت تا (آفريده است): از ميش دو تا و از بز دو تا. بگو: آيا (خدا) نرهاى آنها را حرام كرده يا مادهها را، يا آنچه را كه رحم مادهها در بر گرفته است؟ اگر راست مىگوييد، از روى دانش به من خبر دهيد. * حليت خوردن از گوشت بز و گوسفند نر و ماده و جنين آنها من الضأن ... قل ءالذكرين حرم أم الأنثيين أما اشتملت عليه أرحام الأنثيين * توبيخ مشركان عصر جاهلى از سوى خداوند به سبب تحريم بىدليل بعضى از دامها و جنين آنها قل ءالذكرين حرم أم الأنثيين ... نبئونى بعلم إن كنتم صدقين *فقط احكام و قواعدى قابل پايبندى است كه بر دلايل علمى مبتنى باشد. قل ءالذكرين حرم ... نبئونى بعلم إن كنتم صدقين *مشركان عصر جاهلى، فاقد هر گونه دليل علمآور بر تحريمهاى بىجاى خود بودند. قل ءالذكرين حرم ... نبئونى بعلم إن كنتم صدقين آيه 144 وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ و از شتر دو تا و از گاو دو تا. بگو: آيا (خدا) نرهاى آنها را حرام كرده يا مادها را، يا آنچه را كه رحم مادهها در بر گرفته است؟ آيا هنگامى كه خدا شما را به اين (تحريم) سفارش كرد حاضر بوديد؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد، تا به نادانى مردم را گمراه كند؟ به يقين، خدا گروه ستمكاران را هدايت نمىكند. * مشركان عصر جاهلى، بدون دليل به حرمت استفاده از برخى دامها معتقد بودند. قل ءالذكرين حرم أم الأنثيين أما اشتملت عليه أرحام الأنثيين * اثبات احكام شرعى بايد متكى بر دليل معتبر علمى و يا خبر حسى باشد. نبئونى بعلم ... أم كنتم شهداء *پشتوانه ارزش و اعتبار قوانين شرعى، صدور آنها از جانب خداوند است. قل ءالذكرين حرم ... نبئونى بعلم ... أم كنتم شهداء ... إذ وصيكم اللّه بهذا *تحريمهاى بىدليل، افترا به خدا و از بزرگترين ستمهاست. قل ءالذكرين حرم ... فمن أظلم ممن افترى على الله كذبا * جعل احكام و انتساب آنها به خداوند موجب گمراه شدن مردم ناآگاه مىشود. افترى على الله كذبا ليضل الناس بغير علم «بغير علم» مىتواند حال يا وصف براى يكى از سه مورد باشد: «افترى»، «ليضل» و «الناس». برداشت فوق بر اساس احتمال سوم است. لذا معنى جمله چنين مىشود: تا گمراه كند مردم را در حالى كه آنان جاهل هستند. * ظلم، موجب محروميت ظالمان از هدايتهاى خداوند است. فمن أظلم ... إن الله لا يهدى القوم الظلمين * ايوب بن نوح گويد، از امام هادى (ع) درباره گاو ميش سؤال كردم و عرض كردم: اهل عراق آن را حيوان مسخ شده مىدانند، حضرت فرمود: آيا نشنيدهاى سخن خداوند را كه فرمود: «از شتر دو نوع آن و از گاو دو نوع آن» براى شما آفريد. (يعنى اينكه گاو ميش نيز از جنس «گاو» است و از حيوانات مسخ شده نيست)». آيه 145 قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ بگو: در آنچه به من وحى شده است، غذايى نمىيابم كه بر خورندهاى كه آن را مىخورد حرام باشد، مگر آنكه مردار يا خونِ ريخته شده يا گوشت خوك باشد، كه آن پليد است، يا حيوانى باشد كه (هنگام ذبح،) به گناه نام غير خدا بر آن برده شده باشد. پس كسى كه ناچار شود (و بخورد) در حالى كه ستمكار نباشد و (از حدّ ضرورت) تجاوز نكند، قطعاً پروردگار تو بسيار آمرزنده و مهربان است. * وحى، تنها منبع تعيينكننده حرمت و حليت خوردنيهاست. قل لا أجد فيما أوحى إلىّ محرما * نيافتن دليل شرعى بر حرمت طعامى خاص، نشانه حليت آن است. قل لا أجد فيما أوحى إلىّ محرما على طاعم يطعمه *خوردن گوشت مردار، خوك، خون و حيوانى كه هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده، حرام است. إلا أن يكون ميتة أو دما مسفوحا أو لحم خنزير فإنه رجس أو فسقا أهل لغير اللّه به *عدم حرمت خون باقيمانده در بدن حيوان پس از ذبح إلا أن يكون ميتة أو دما مسفوحا «مسفوح» به معناى ريخته شده است. ذكر اين قيد در مورد خون، بنا به گفته مفسران، بدان جهت است كه خون باقىمانده در رگها و اعضاى بدن حيوان ذبح شده را از شمول حكم حرمت خارج سازد. *آلودگى و پليدى گوشت مردار و خوك و خون، فلسفه تحريم آنها از سوى خداوند است. إلا أن يكون ... فإنه رجس *حرمت خوردن هر چيز آلوده و كثيف و پليد إلا أن يكون ... فإنه رجس * بردن نامى جز نام خدا بر حيوان به هنگام ذبح، گناه و خروج از طاعت خداست. أو فسقا أهل لغير الله به *اضطرار، مجوز خوردن غذاهاى حرام به مقدار رفع ناچارى فمن اضطر غير باغ و لاعاد *كسى كه در راه سركشى و تجاوز به خوردن غذاى حرام نيازمند شود، اضطرار وى رفع حرمت نمىكند. فمن اضطر غير باغ و لاعاد * جعل احكام ثانوى (رفع حرمت در حال اضطرار) جلوهاى از مغفرت و رحمت الهى است. فمن اضطر غير باغ و لاعاد فإن ربك غفور رحيم * رحمت و غفران خداوند برطرف كننده آثار و تبعات بد استفاده كردن از محرمات در حال اضطرار است. فمن اضطر غير باغ و لاعاد فإن ربك غفور رحيم * از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزوجل: «فمن اضطر غير باغ و لاعاد» روايت شده كه فرمود: مراد از «باغى» كسى است كه عليه امام قيام كند. و منظور از «عادى»، راهزن است؛ براى اين دو (در حال اضطرار)، مردار حلال نيست. *از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «فمن اضطر غير باغ و لاعاد» روايت شده كه فرمود: مراد از «باغى»، ستمگر و مراد از «عادى»، غاصب است». [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۵ ] [ 17:42 ] [ سعید ]
آيه 136 وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعَامِ نَصِيباً فَقَالُوا هذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذَا لِشُرَكَائِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ مَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَائِهِمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ و (مشركان) براى خدا از كِشتها و دامهايى كه خود آفريده است سهمى قرار دادند، (و براى بتها نيز سهمى،) و به پندار خود گفتند: اين براى خداست و اين هم براى بتهايمان؛ پس آنچه براى بتهايشان بود به خدا نمىرسيد و آنچه براى خدا بود به بتهايشان مىرسيد، چه بد حكمى مىكنند! * سهم داشتن خداوند، از آنچه خود آفريده است، از پندارهاى پوچ مشركان و جعلوا لله مما ذرأ من الحرث و الأنعم نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم «ذَرْأ» به معناى آفريدن است و ضمير «ذرأ» به «اللّه» باز مىگردد. *مشركان، مصرف اموال سهم بتها را در راه خدا غير مجاز و ناروا مىشمردند. فما كان لشركائهم فلايصل إلى الله و ما كان لله فهو يصل إلى شركائهم *مصرف سهم خداوند براى بتها و مصرف نكردن سهم بتها براى خداوند، از داوريهاى ناپسند مشركان عصر جاهلى بوده است. فما كان لشركائهم ... ساء ما يحكمون * داورى زشت و غلط مشركان جاهلى در مقايسه خدا با بتها و ترجيح بتها بر او فما كان لشركائهم ... ساء ما يحكمون *داورى و سخن گفتن درباره خداوند، آنگاه كه مبتنى بر حدس و گمان باشد، كارى نكوهيده است. و جعلوا للّه ... ساء ما يحكمون آيه 137 وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ و بدينگونه، شركاى مشركان (شياطين) براى بسيارى از آنان كشتن فرزندانشان را زينت دادند، تا سرانجام آنان را به هلاكت بيندازند و دينشان را بر آنان مشتبه سازند؛ و اگر خدا مىخواست چنين نمىكردند؛ پس آنان را با افترايشان واگذار. *فرزند كشى و قربانى كردن آن براى بتها، از سنتهاى زشت مشركان عصر جاهليت ساء ما يحكمون. و كذلك زين لكثير من المشركين قتل أولدهم * اعتقاد مشركان به بتها و معبودهاى پندارى، عامل زيبا جلوه نمودن فرزندكشى در نظر ايشان و كذلك زين ... قتل أولدهم شركاؤهم * نقش جهانبينى در توجيه و تعيين زشتى و زيبايى عمل و كذلك زين لكثير من المشركين قتل أولدهم شركاؤهم *انطباق دقيق با واقعيت و پرهيز از مبالغه، معيارهايى كه بايد در نقل خبر مراعات كرد. زين لكثير من المشركين تعبير «لكثير من المشركين» به جاى «للمشركين» بيانگر برداشت ياد شده است. * تعيين سهمى از اموال و دامها براى خداوند و سهمى براى بتها و تجويز مصرف سهم خداوند براى بتها، كارهايى زيبا و شايسته از ديدگاه مشركان عصر جاهليت و جعلوا للّه مما ذرأ من الحرث ... كذلك زين لكثير من المشركين *تزيين اعمال زشت، از ترفندهاى گمراهگران براى به هلاكت افكندن مردم و به اشتباه انداختن آنها در دين و كذلك زين ... ليردوهم و ليلبسوا عليهم دينهم *شريكان موهوم مشركان (جن و شياطين) با تزيين اعمال ناروا موجبات هلاكت و سردرگمى و اشتباه در دين را براى آنان فراهم مىسازند. و كذلك زين ... ليردوهم و ليلبسوا عليهم دينهم «ارداء» (مصدر «يردوهم») به معناى به هلاكت انداختن و «لبس» (مصدر «يلبسوا») به معناى مشتبه ساختن است. *گمراه شدن مشركان و به هلاكت افكندن آنان توسط شريكان موهوم (جنيان و شياطين) در قلمرو مشيّت الهى است. و لو شاء الله ما فعلوه *پيامبر (ص) مسؤول هدايت و ارشاد است و نه رساندن قهرى انسانها به مقصد. و لو شاء الله ما فعلوه فذرهم *هدايت ناپذيرى برخى از مردم حقيقتى است كه بايد آن را در تبليغ مد نظر داشت. و لو شاء الله ما فعلوه فذرهم و ما يفترون آيه 138 وَ قَالُوا هذِهِ أَنْعَامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لَا يَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَ أَنْعَامٌ لَا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ و به گمان خود گفتند: اينها (كه براى بتها قرار دادهايم،) دامها و كِشتهايى ممنوع است كه آنها را جز كسى كه ما مىخواهيم نبايد بخورد؛ و دامهايى است كه سوار شدن بر آنها حرام شده است. و دامهايى است كه (هنگام ذبح،) به صرف افترا بر خدا، نام خدا را بر آنها نمىبرند. به زودى (خدا) آنان را به سبب افترايشان سزا خواهد داد. * مشركان عصر جاهلى خوردن از حيوان و يا كشتى كه سهم خدا و بتها قرار مىدادند را براى هر كس كه خود مىخواستند مجاز مىشمردند. و قالوا هذه أنعم و حرث حجر لايطعمها إلا من نشاء * مشركان عصر جاهليت، سوار شدن بر برخى از چهارپايان را حرام مىدانستند. و أنعم حرمت ظهورها * تعمد مشركان عصر جاهلى به نبردن نام خدا بر بعضى از چهارپايان به هنگام ذبح و أنعم لايذكرون اسم الله عليها *مشركان عصر جاهلى قوانين و سنتهاى ساختگى و پندارى خود را به خداوند نسبت مىدادند. و قالوا هذه أنعم ... افتراء عليه *جعل قانون و منتسب كردن آن به خداوند از گناهان بزرگ است. و قالوا ... سيجزيهم بما كانوا يفترون آيه 139 وَ قَالُوا مَا فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَى أَزْوَاجِنَا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ و گفتند: بچههايى كه در شكم اين دامهاست مختصّ مردان ماست و بر زنانمان حرام شده است، و اگر مرده باشند همه در آنها شريكند. به زودى (خدا) آنان را در برابر اين توصيفشان سزا خواهد داد. همانا او حكيم و داناست. *مشركان عصر جاهلى، خوردن از جنين دامهايى كه سهم خدا و يا بتها قرار مىدادند را در صورت زنده بر آمدن، بر مردان مجاز و بر زنان حرام مىشمردند. و قالوا ما فى بطون هذه الأنعم خالصة لذكورنا و محرم على أزوجنا * خوردن از دامهايى كه به گمان مشركان عصر جاهلى سهم خدا و يا سهم ديگر معبودها بود، از نظر آنان غير مجاز شمرده مىشد. و قالوا هذه الأنعم و حرث حجر لايطعمها ... و قالوا ما فى بطون هذه الأنعم خالصة * مشركان عصر جاهلى، استفاده از جنين مرده حيواناتى كه سهم خدا و يا بتها قرار مىدادند را براى زنان و مردان مجاز مىشمردند. و محرم على أزوجنا و إن يكن ميتة فهم فيه شركاء *كيفر كسانى كه احكام خود ساخته را به خداوند منتسب مىسازند، مجازاتى حكيمانه و عالمانه است. سيجزيهم وصفهم إنه حكيم عليم * ضرورت پرهيز از تبعيضهاى ناروا و جاهلانه در قوانين مربوط به زن و مرد و قالوا ما فى بطون هذه الأنعم خالصة لذكورنا و محرم على أزوجنا ... سيجزيهم وصفهم آيه 140 قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ مَا كَانُوا مُهْتَدِينَ بىترديد، كسانى كه فرزندان خود را از روى بىخردى و نادانى كشتهاند، و آنچه را خدا به آنان عطا كرده است، از روى افترا به خدا حرام شمردهاند، زيانكار شدهاند. آنان قطعاً گمراه شده و هدايت نيافتهاند. * كشتن فرزند (به عنوان قربانى) و تحريم روزيهاى الهى، نشانه بارز زيانكارى است. قد خسر الذين ... و حرموا ما رزقهم الله * جهل و سفاهت، عامل انحراف و زيانكارى است. قد خسر الذين قتلوا أولدهم سفها بغير علم *قوانين و مقررات غير متكى بر علم، زيان آور خواهد بود. قد خسر الذين قتلوا أولدهم سفها بغير علم *مشركان عصر جاهلى به سفاهت خويش در فرزندكشى ناآگاه بودند. قد خسر الذين قتلوا أولدهم سفها بغير علم *تحريم خودسرانه روزيهاى الهى حرام و افترا به خداوند است. قد خسر الذين ... و حرموا ما رزقهم الله * وضع مقررات جاهلانه و انتساب آن به خدا، ويژگى مشركان عصر جاهلى و جعلوا للّه ... و حرموا ما رزقهم الله افتراء على الله [ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۴ ] [ 22:43 ] [ سعید ]
[ دوشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۳ ] [ 20:5 ] [ سعید ]
آيه 128 [ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۲ ] [ 12:45 ] [ سعید ]
آيه 122 [ شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۱ ] [ 20:6 ] [ سعید ]
آيه 121 [ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۲۰ ] [ 10:59 ] [ سعید ]
آيه 112 [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ ] [ 19:46 ] [ سعید ]
آيه 108 [ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۷ ] [ 22:33 ] [ سعید ]
آيه 104 قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَ مَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ به راستى براى شما از جانب پروردگارتان عوامل بينش آمده است؛ پس هر كه بينا شود به سود خود او، و هر كه كوردل گردد به زيان خود اوست، و من نگهبان شما نيستم. * ارائه آگاهى به انسان، پرتوى از ربوبيت و لطف الهى است. قد جاءكم بصائر من ربكم * همه انسانها داراى زمينه پذيرش هدايت و دريافت آگاهى از جانب خداوند هستند. قد جاءكم بصائر من ربكم *قرآن و پيامبر (ص) و برهانهاى ارائه شده از جانب خداوند، پيامآور بينش و آگاهى براى انسان است. قد جاءكم بصائر من ربكم *آدمى برخوردار از قدرت انتخاب و گزينش، در رويارويى با حق و باطل قد جاءكم بصائر من ربكم فمن أبصر فلنفسه و من عمى فعليها * نفع و ضرر انسان در گرو پذيرش و يا عدم پذيرش بينشهاى ارائه شده از جانب خداوند است. فمن أبصر فلنفسه و من عمى فعليها *ايمان به آيات الهى، بينايى و كفر به آن كورى است. قد جاءكم بصائر من ربكم فمن أبصر فلنفسه و من عمى فعليها *وادار كردن مردم به پذيرش معارف و حقايق دين، خارج از حيطه مسؤوليت مبلغان و پيشوايان دين است. قد جاءكم بصائر من ربكم ... و ما أنا عليكم بحفيظ آيه 105 وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ و بدينگونه آيات را به صورتهاى گوناگون مىآوريم تا (حقايق روشن شود، و) سرانجام بگويند: تو درس گرفتهاى، و تا آن (آيات) را براى مردمى كه دانايند بيان كنيم. *خداوند آيات خويش را به شكلهاى مختلف براى بصيرت دادن به انسانها ارائه مىكند. قد جاءكم بصائر ... كذلك نصرف الأيت و ليقولوا * مشركان و كافران عصر بعثت، به والايى آيات قرآنى و محتواى بلند آن اعتراف داشتند. و ليقولوا درست زيرا اگر آيات در نظر مشركان كم اهميت بود، براى رد آيات به كماهميتى آن اشاره مىكردند و نه به فراگيرى آن از ديگران. *آيات گوناگون قرآن مايه تقويت بينش آگاهان و منجر به بهانهجويى كافران خواهد شد. و ليقولوا درست و لنبينه لقوم يعلمون *تبيين آيات براى آگاهان، هدف از تنوّع بيانى قرآن است. و كذلك نصرف الأيت ... و لنبينه لقوم يعلمون *عالمان از گوناگونى آيات قرآن و رمز و رازهاى ارزشمند آن بهره مىبرند. و كذلك نصرف الأيت ... و لنبينه لقوم يعلمون آيه 106 اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ آنچه را كه از جانب پروردگارت به تو وحى شده است پيروى كن- هيچ معبودى جز او نيست- و از مشركان روى بگردان. * پيامبر (ص) از لطف و عنايت ويژه خداوند برخوردار است. اليك من ربك اضافه «رب» به ضمير «ك» تشريفى و بيانگر عنايت ويژه خدا به پيامبر (ص) است. * ضرورت پيشگامى حاملان وحى و رسالت در عمل به محتواى پيام خويش اتبع ما أوحى اليك * نزول وحى از شؤون ربوبيت الهى است. ما أوحى اليك من ربك *بهانه جويى و اتهام كافران نبايد سبب نگرانى و تزلزل مؤمنان گردد. و ليقولوا درست ... اتبع ما أوحى اليك *يكتايى خداوند، برهانى كافى بر لزوم تبعيت از فرمانهاى اوست. اتبع ما أوحى اليك من ربك لا إله إلا هو * پيامبر (ص) موظف به رويگردانى از مشركان و اهميت ندادن به اتهامات آنان است. و أعرض عن المشركين آيه 107 وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ و اگر خدا مىخواست آنان شرك نمىورزيدند، و ما تو را حافظ آنان نساختهايم، و تو بر آنان نگهبان نيستى. * خداوند، خواهان ايمان آزادانه و انتخابى آدميان و لو شاء الله ما أشركوا * گرايش به توحيد و يا شرك آدميان وابسته به مشيت الهى و در قلمرو آن است. و لو شاء الله ما أشركوا *پيامبر (ص)، وكيل و پاسخگوى ايمان و شرك مردم نيست. و ما أنت عليهم بوكيل «وكيل» به كسى گفته مىشود كه از جانب ديگرى انجام كارى را بر عهده گيرد. وكيل نبودن پيامبر (ص) بر مردم به اين معنى مىتواند باشد كه خداوند به خاطر اعمال و عقايد مردم پيامبر را مورد سؤال و مؤاخذه قرار نخواهد داد. * مبلغان دين، وظيفه دار دعوت مردم به دين خدا، نه وادار كننده مردم به آن و ما جعلنك عليهم حفيظا و ما أنت عليهم بوكيل [ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۵ ] [ 18:56 ] [ سعید ]
[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۱۳ ] [ 9:57 ] [ سعید ]
آيه 95 إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ به راستى خدا شكافنده دانه و هسته است. زنده را از مرده پديد مىآورد، و پديد آورنده مرده از زنده است. اين است خدا (ى شايسته پرستش)؛ پس چگونه منحرف مىشويد؟ [ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۲ ] [ 19:23 ] [ سعید ]
آيه 91 وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُوراً وَ هُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لَا آبَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ و خدا را چنانكه شايسته شناختن است نشناختند، چون گفتند: خدا بر هيچ بشرى چيزى نازل نكرده است. بگو: چه كسى آن كتابى را كه موسى آورد نازل كرده است؟ (همان كتابى) كه براى مردم نور و هدايت بود- و شما (بخشى از) آن را در كاغذهايى ثبت مىكنيد و آن را آشكار مىسازيد، و بسيارى (از آن) را پنهان مىداريد- و (به وسيله آن) چيزهايى به شما تعليم داده شد كه نه شما و نه پدرانتان آن را نمىدانستيد. بگو: خدا (آن را نازل كرده است)؛ سپس آنان را در حالى كه در ياوهگويى خود به بازى مشغولند به حال خود واگذار. * درستى اعتقادات بنيادى هر فرد در ارتباطى عميق با سطح بينش و معرفت او به خداوند است. و ما قدروا الله حق قدره إذ قالوا ما أنزل الله على بشر من شىء *گفتار يهود زمان پيامبر (ص) مبنى بر نازل نشدن وحى بر بشر، در تناقض با عقيده آنان در مورد نبوت موسى (ع) و نزول وحى بر آن حضرت بود. إذ قالوا ما أنزل الله على بشر من شىء قل من أنزل الكتب الذى جاء به موسى *روشنى، روشنى بخشى و هدايتگرى براى تودههاى مردم، از ويژگيهاى تورات است. الكتب الذى جاء به موسى نورا و هدى للناس *تورات به صورت ورقهايى مكتوب در عصر بعثت موجود بوده است. الكتب الذى جاء به موسى نورا و هدى للناس تجعلونه قراطيس «قراطيس»، جمع «قرطاس»، به معنى چيزى است كه بر آن نوشتههايى را ثبت مىكنند كه از جنس كاغذ و يا پوست و استخوان و يا چيزهاى ديگر است. * عالمان يهود، مانع دسترسى مردم به حقايق كتاب آسمانى خود (تورات) بودند. هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا *تورات، مشتمل بر حقايقى بوده كه عالمان يهود، بيان آن را به نفع و مصلحت خود نمىديدند. تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا *تورات دربردارنده حقايق و معارفى بود كه نه يهود زمان پيامبر (ص) بر آن آگاهى داشتند و نه پدران آنها. و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا ءاباؤكم * نزول تورات مرحلهاى جديد و تكاملى در بيان معارف از طريق وحى بوده است. و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا ءاباؤكم *تورات حاوى معارفى بود كه بشر بدون وحى به آن راه نمىيافت. و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا ءاباؤكم * پيامبر (ص) موظف به ترك مباحثه و احتجاج با يهود، بيش از مقدار بيان شده در اين آيات بوده است. قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون *ضرورت اكتفا كردن به ابلاغ و پرهيز از بحث و مجادله با كسانى كه روحيه عناد و لجاجت داشته و حقناپذيرند. قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون *لزوم پاسخگويى به شبهات الغا شده عليه دين، در عين پرهيز از بحث و مجادله بىثمر إذ قالوا ما أنزل الله ... قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون آيه 92 وَ هذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ و اين (قرآن) كتابى است مبارك و تصديق كننده كتابهايى كه پيش از آن بوده است. آن را نازل كرديم تا (مردم را به وسيله آن هدايت كنى و) به اهل مكّه و مردم اطراف آن هشدار دهى. و كسانى كه به آخرت ايمان دارند، به آن ايمان مىآورند، در حالى كه بر نمازشان مراقبت مىكنند. *آيات قرآن در عصر نزول، جمع آورى و مكتوب مىشد. و هذا كتب أنزلنه * قرآن كتابى گرانقدر، مبارك و داراى خير فراوان و هذا كتب أنزلنه مبارك «بركة» يعنى رشد و فزونى (لسان العرب) و «مبارك» چيزى است كه در آن فزونى باشد. (مفردات راغب). *كتابهاى آسمانى داراى اصول و آرمان و اهداف مشترك هستند. مصدق الذى بين يديه *نزول قرآن و بعثت پيامبر (ص)، به عنوان خبرى غيبى، در كتابهاى آسمانى گذشته مطرح بوده است. و هذا كتب أنزلنه مبارك مصدق الذى بين يديه از معانى محتمل براى «مصدق» تصديق خبرهاى كتب گذشته مبنى بر آمدن پيامبر (ص) و قرآن است، يعنى بدان جهت كه اين اخبار در آن كتب معهود بوده، نزول قرآن و بعثت پيامبر (ص) صدق آن خبرها را معلوم ساخته است. *شهر مكه، مركز سرزمين حجاز در اوان ظهور اسلام و لتنذر أم القرى و من حولها *نقش محورى و اساسى ايمان به آخرت در گرايش به قرآن و اديان آسمانى و هذا كتب ... و الذين يؤمنون بالأخرة يؤمنون به *ايمان به آخرت زمينهساز اهتمام به نماز و مراقبت بر آن است. و الذين يؤمنون بالأخرة يؤمنون به و هم على صلاتهم يحافظون *نماز نشانه عملى بارز مسلمان بودن در صدر اسلام بوده است. و الذين يؤمنون بالأخرة يؤمنون به و هم على صلاتهم يحافظون آيه 93 وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَ مَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلَائِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد يا بگويد: به من وحى شده است، با اينكه چيزى به او وحى نشده است، و كسى كه بگويد: به زودى مانند آنچه را كه خدا نازل كرده است نازل خواهم كرد؟ و اگر بنگرى وقتى را كه اين ستمكاران در گردابهاى مرگ واقع شدهاند و فرشتگان (مأمور قبض روح) دستهايشان را گشودهاند (و مىگويند:) جانهايتان را خارج كنيد؛ امروز به سزاى اينكه به ناحق بر خدا دروغ مىبستيد و در برابر به آيات او تكبّر مىكرديد، به عذاب خوار كنندهاى مجازات خواهيد شد. *افترا به خداوند بالاترين ظلم و از بزرگترين گناهان است. و من أظلم ممن افترى على الله كذبا * انكار نزول وحى بر بشر، افترا به خداوند است. ما أنزل الله على بشر من شىء ... و من أظلم ممن افترى على الله كذبا * يهوديان به سبب ادعاى نازل نشدن وحى بر هيچيك از بشر ظالمترين مردم هستند. إذ قالوا ما أنزل الله على بشر من شىء ... و من أظلم ممن افترى على *مدعيان دروغى نزول وحى بر خود (متنبيان) ظالمترين مردمانند. و من أظلم ... أو قال أوحى إلىّ و لم يوح إليه شىء * مجازات اخروى ستمكاران، از نخستين لحظات احتضار و مرگ آغاز خواهد شد. و لو ترى إذ الظلمون فى غمرت الموت *صحنه جان كندن ظالمان، عبرتآموز و تماشايى است. و لو ترى إذ الظلمون فى غمرت الموت *ملائكه، جان ستمكاران را با قدرت و شدتى تمام مىگيرند. و لو ترى إذ الظلمون فى غمرت الموت و الملئكة باسطوا أيديهم *جان كندن ستمگران، همراه با تمسخر ملائكه قبض روح نسبت به آنان و بيان عجز آنان براى رهايى از مرگ است. أخرجوا أنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون * روح، تمام حقيقت انسان است و مرگ با خروج آن از بدن حاصل مىشود. أخرجوا أنفسكم ممكن است «أخرجوا انفسكم» فرمان ملائكه به ظالمان براى بيرون ساختن جانهاى آنان باشد. در اين صورت چون «نفس» بر «روح» اطلاق شده، اصالت روح و نقش اساسى آن در وجود انسانى را بيان مىنمايد. *ظالمان و مستكبران در برزخ به عذاب گرفتار خواهند بود. و لو ترى إذ الظلمون ... اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم ... عن ءايته تستكبرون ظاهراً مراد از «اليوم» زمان پس از مرگ و قبل از قيامت است كه برزخ نام دارد. *استكبار زمينه سخن ناحق گفتن درباره خداوند است. بما كنتم تقولون على الله غير الحق و كنتم عن ءايته تستكبرون *جزاى اعمال در آخرت، متناسب با نوع عمل و روحيات عملكننده است. اليوم تجزون عذاب الهون ... كنتم عن ءايته تسكتبرون خداوند در برابر روحيه استكبارى و خودبرتربينى ظالمان، آنان را به عذاب خواركننده (عذاب الهون) وعده مىدهد. * از امام باقر (ع) درباره آيه «و من أظلم ممن افترى على اللّه كذبا» روايت شده كه فرمود: مدعى منصب امامت، بدون اينكه امام بر حق باشد، افترا زننده بر خداست. * فضيل گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند «أخرجوا أنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون» شنيدم كه فرمود: منظور از عذاب خواركننده، تشنگى- هنگام جان دادن- است. آيه 94 وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ مَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ و همانا شما تنها به سوى ما آمدهايد، همانگونه كه اوّل بار شما را (تنها) آفريديم؛ و آنچه را به شما داده بوديم پشت سر خود نهادهايد، در حالىكه شفيعانتان را كه مىپنداشتيد در (تدبير امور) شما شريك (خدا) هستند با شما نمىبينيم. به يقين، رابطه ميان شما گسسته، و آنچه مىپنداشتيد (شفيع شماست) از دست شما رفته است. *انسان در پى مرگ، مانند آفرينش نخستين خويش، تنها نزد خداوند حضور مىيابد. و لقد جئتمونا فردى كما خلقنكم أول مرة * مشركان مىپنداشتند پس از مرگ مورد شفاعت معبودهاى خويش قرار خواهند گرفت. و ما نرى معكم شفعاءكم الذين زعمتم أنهم فيكم شركؤا *مغرور شدن به داراييها و توهم برخوردارى از شفاعت از سوى معبودهاى خيالى از عوامل غفلت انسان و دورى او از واقعيتهاست. و تركتم ما خولنكم وراء ظهوركم و ما نرى معكم شفعاءكم الذين زعمتم *با فرارسيدن مرگ، مشركان بر پوچى پندار خويش در مورد شفاعت معبودهاى خود پى خواهند برد. و ما نرى معكم شفعاءكم الذين زعمتم أنهم فيكم شركؤا ... و ضل عنكم ما كنتم تزعمون در لسان العرب آمده كه يكى از معانى «ضل»، پنهان و غايب شد است. بنابراين معنى جمله «و ضل عنكم ...»، يعنى آنچه را شما مىپنداشتيد پس از مرگ شفاعت شما را خواهند كرد، غايب شده و از دست شما رفتهاند. * چشمان آدمى با مرگ به روى حقايق گشوده خواهد شد. و ضل عنكم ما كنتم تزعمون [ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۰۸ ] [ 17:35 ] [ سعید ]
آيه 84 وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَ نُوحاً هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ و اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم، و هر يك را هدايت كرديم، و نوح را قبلًا هدايت كرديم، و از نسل او داود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم)؛ و نيكوكاران را اينگونه جزا مىدهيم. *اسحاق و يعقوب (ع)، موهبت خداوند به ابراهيم (ع) بودند. و وهبنا له إسحق و يعقوب * حضرت نوح پيش از ابراهيم (ع) مىزيست. و نوحا هدينا من قبل *فرزند صالح، موهبتى الهى و امتيازى ويژه براى انسان است. و وهبنا له إسحق و يعقوب *داوود، سليمان، ايوب، يوسف (ع)، موسى و هارون (ع)، فرزندانى از نسل ابراهيم و هدايتيافته از جانب خداوند هستند. و من ذريته داود و سليمن و أيوب و يوسف و موسى و هرون سياق آيات پيشين، كه درباره حضرت ابراهيم (ع) بود، اين احتمال را پديد مىآورد كه ضمير در «ذريته» به «ابراهيم» برگردد. در اين صورت برخى اسامى كه در آيات بعد آمده است (همچون الياس و لوط) از باب تغليب در شمار ذريه آن حضرت ذكر شدهاند. *داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون، فرزندانى از نسل نوح (ع) و هدايتيافته از جانب خداوند بودند. نوحا ... و من ذريته داود و سليمن و أيوب و يوسف و موسى و هرون با توجه به دو نكته مىتوان گفت «نوحا» مرجع ضمير در «ذريته» است: *«نوحا» نزديكترين كلمهاى است كه مىتواند مرجع ضمير باشد. * در ميان كسانى كه بهعنوان ذريه از آنان ياد شده، افرادى هستند كه از ذريه ابراهيم (ع) نيستند، مانند حضرت لوط (ع) و الياس (ع) * خداوند به نيكوكاران با كثرت ذريه صالح و هدايتيافته پاداش مىدهد. و وهبنا له إسحق و يعقوب ... و من ذريته داود و سليمن ... و كذلك نجزى المحسنين * هدايت ويژه، پاداش خداوند به نيكوكاران است. كلًا هدينا ... و من ذريته ... و كذلك نجزى المحسنين *تمسك به توحيد و مبارزه با شرك، شرط ورود به جرگه نيكوكاران است. و كذلك نجزى المحسنين روشن است كه مصداق برتر نيكوكاران در اين آيه ابراهيم خليل (ع) است و طبيعى است كه موصوف شدن آن حضرت به اين وصف بايد در تناسب و ارتباط با آيات پيشين باشد، و چون آيات گذشته عموماً درباره توحيد ابراهيم (ع) و تلاش آن حضرت براى مبارزه با شرك بود، مىتوان گفت كه اين ويژگى از مقامات نيكوكار بودن است. آيه 85وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ عِيسَى وَ إِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند، * زكريا، يحيى، عيسى (ع) و الياس (ع) از نوادگان نوح (ع) بودند. و من ذريته ... و زكريا و يحيى و عيسى و إلياس *نوادگان دخترى از ذريه و فرزندان مرد مىباشند. و زكريا و يحيى و عيسى و إلياس ترديدى نيست كه عيسى (ع) از جانب مادرش مريم (س) با ابراهيم (ع) مرتبط بوده است، و چون قرآن به آن حضرت نيز اطلاق ذريه كرده، پس تفاوتى از جهت انتساب به جد در بين نوادگان دخترى و پسرى نيست. *ذريه صالح، پاداش خداوند به نيكوكاران است. و كذلك نجزى المحسنين ... كل من الصلحين آيه 86 وَ إِسْمَاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ و (نيز) اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را (هدايت كرديم)، و هر يك را بر جهانيان برترى داديم. *اسماعيل، اليسع، يونس و لوط، از ذريه نوح (ع) بودند. و نوحا هدينا من قبل و من ذريته ... و إسمعيل و اليسع و يونس و لوطا * ابراهيم، اسحاق، يعقوب، نوح، داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون (ع) ، زكريا، يحيى، عيسى، الياس، اسماعيل، اليسع، يونس و لوط (ع)، پيامبرانى بودند كه بر همه مردم عصر خويش برترى يافته بودند. و وهبنا له إسحق و يعقوب ... و كلًا فضلنا على العلمين *نيكوكار و صالح بودن، از معيارهاى فضيلت يافتن پيامبران بر جهانيان است. نجزى المحسنين ... كل من الصلحين ... فضلنا على العلمين آيه 87 وَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوَانِهِمْ وَ اجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ و از پدران و فرزندان و برادرانشان (كسانى را هدايت كرديم)، و آنان را برگزيديم و به راهى راست هدايت نموديم. *خداوند برخى از پدران، فرزندان و برادران انبياى گذشته (ابراهيم، اسحاق، يعقوب (ع) و ...) را برگزيد و به صراط مستقيم هدايت كرد. و من ءابائهم و ذريتهم و إخونهم و اجتبينهم و هدينهم إلى صرط مستقيم قيد «برخى» از «من» تبعيضيه استفاده شده است. * خداوند برخى از پدران، فرزندان و برادران انبياى گذشته (ابراهيم، اسحق (ع) و ...) را بر همه مردم عصرشان برترى بخشيد. كلًا فضلنا على العلمين ... و من ءابائهم و ذريتهم و إخونهم * پيامبران، برگزيدگان خداوند و رهيافتگان به صراط مستقيم هستند. و اجتبينهم و هدينهم إلى صرط مستقيم *صراط مستقيم، مرتبهاى عالى در مسير هدايت است. و هدينهم إلى صرط مستقيم آيه 88 ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ اين است هدايت خدا كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مىكند. و اگر آنان شرك ورزيده بودند، آنچه عمل مىكردند از دستشان مىرفت. *دست يافتن به صراط مستقيم، هدايت ويژه خداوند است. و هدينهم إلى صرط مستقيم. ذلك هدى الله *عبوديت به درگاه خداوند، زمينه و شرط رهيابى به صراط مستقيم است. ذلك هدى الله يهدى به من يشاء من عباده *پيامبران و رهنوردان صراط مستقيم نيز اگر شرك بورزند، اعمال آنان تباه و فاسد مىشود. ذلك هدى الله يهدى ... و لو أشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون *ارجمندى عمل و تداوم آن، مانع فساد و تباهى آن در صورت آميختگى با شرك نيست. ذلك هدى الله يهدى ... و لو أشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون آيه 89 أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ آنان كسانى بودند كه كتاب و حكم و نبوّت به ايشان داديم. پس اگر اينان (كفّار مكّه) منكر آن شوند، ما قومى را بدان گماشتهايم كه منكر آن نيستند. * نوح، ابراهيم، اسحاق، يعقوب، داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون (ع) و زكريا، يحيى، عيسى، الياس، اسماعيل، اليسع، يونس و لوط (ع)، بهرهمند از تعاليم آسمانى (كتاب) و داراى منصب قضاوت و مقام نبوت بودند. أولئك الذين ءاتينهم الكتب و الحكم و النبوة * برخى از پدران، فرزندان و برادران پيامبران پيشين (ابراهيم (ع)، اسحق و ...) بهرهمند از تعاليم آسمانى (كتاب) و داراى منصب قضاوت و مقام نبوت بودهاند. و من ءابائهم و ذريتهم و إخونهم ... أولئك الذين ءاتينهم الكتب و الحكم و النبوة *پيامبران (ع) داراى حق حكومت و قضاوت در ميان مردم هستند. أولئك الذين ءاتينهم الكتب و الحكم و النبوة از جمله معانى مذكور براى واژه «حكم» قضاوت و همچنين حكومت است، لازم به ذكر است اين دو معنى در طول يكديگر و با هم متقاربند. *نيكوكارى، صلاح پيشگى و راه يافتن به صراط مستقيم، از ملاكهاى گزينش انبيا كذلك نجزى المحسنين ... كل من الصلحين ... هدينه إلى صرط مستقيم ... ءاتينهم الكتب * مشركان مكه، به پيامبر (ص) و انبياى پيشين كفر مىورزيدند. أولئك الذين ءاتينهم ... فإن يكفر بها هؤلاء *انكار حقانيت رسالت پيامبر (ص)، كفر به همه انبيا و كتب آسمانى است. فإن يكفر بها هؤلاء فقد و كلنا * خداوند در هر زمان مردمانى را براى حمايت و حراست از آرمان پيامبران برگماشته است. فإن يكفر بها هؤلاء فقد و كلنا بها قوما ليسوا بها بكفرين آيه 90 أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ آنان كسانى بودند كه خدا هدايتشان كرده بود؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن. بگو: من از شما هيچ مزدى بر اين (رسالتم) نمىخواهم، (زيرا) آن جز تذكّرى براى جهانيان نيست. * اقتدا به رهنمودهاى انبياى گذشته وظيفه پيامبر (ص) است. أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده * همه پيامبران الهى در طول تاريخ داراى اصول و اهداف و آرمانهاى مشترك بودهاند. أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده * ضرورت شناسايى رهنمودهاى انبياى پيشين و اقتدا نمودن به آنان براى همه مردم أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده *عقايد و دستورهاى اخلاقى و احكام شرعى اديان آسمانى گذشته حجت و قابل عمل است. أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده * مبلغان دين نبايد هيچ چشمداشت و انتظار پاداشى از مردم داشته باشند. قل لاأسئلكم عليه أجرا * اجر و مزد طلب نكردن از مردم در قبال انجام رسالت و تبليغ دين، از هدايتهاى خداوند به انبياى گذشته است. فبهديهم اقتده قل لاأسئلكم عليه أجرا * هدف پيامبر (ص) از ابلاغ پيامهاى الهى تذكر دادن به جهانيان است. إن هو إلا ذكرى للعلمين *قرآن، يادآورى براى جهانيان است. إن هو إلا ذكرى للعلمين *رسالت پيامبر (ص) براى همه جهانيان است. إن هو إلا ذكرى للعلمين [ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۰۶ ] [ 10:32 ] [ سعید ]
آيه 80 وَ حَاجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَ تُحَاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانِ وَ لَا أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ رَبِّي شَيْئاً وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْماً أَ فَلَا تَتَذَكَّرُونَ و قومش با او به احتجاج پرداختند. گفت: آيا با من درباره خدا احتجاج مىكنيد، در حالى كه او مرا هدايت كرده است؟ و من از آنچه به وسيله آن شرك مىورزيد نمىترسم، مگر اينكه پروردگارم چيزى را بخواهد. علم پروردگارم همه چيز را فرا گرفته است. پس آيا متذكّر نمىشويد؟ * اظهار شگفتى ابراهيم (ع) از لجاجت مردم بر شرك، على رغم وجود دلايل واضح بر بطلان آن و حاجه قومه قال أتحجونى فى الله استفهام در «اتحاجونى ...» استفهام تعجبى است. *هدايت آدمى به توحيد، خود گواه و برهانى بر يكتايى خداوند در ربوبيت است. أتحجونى فى الله و قد هدين از ظاهر آيه چنين بر مىآيد كه ابراهيم (ع) در برابر احتجاج مشركان به نفس هدايت شدن خود به توحيد ربوبى استدلال فرموده و اين راهيابى را دليل بر يگانگى او دانسته است. زيرا اگر چنين پروردگارى نمىبود، چنين راهى را نمىنماياند. *ترس موهوم و خرافى قوم ابراهيم (ع) از معبودهاى پندارى خويش، از عوامل پافشارى آنان بر شرك خويش بود. و لا أخاف ما تشركون به *موهومات و عقايد خرافى از مشكلات تبليغ توحيد و لا أخاف ما تشركون به * خوفانگيز بودن برخى پديدهها و رخدادهاى جهان به مشيت خداوند است، نه ربوبيت پديدهها و تأثير آنها. و لا أخاف ما تشركون به إلا أن يشاء ربى *علم محيط خداوند بر تمامى موجودات، ضامن جريان مشيت و ربوبيت خداوند در پهنه هستى است. إلا أن يشاء ... و سع ربى كل شىء علما *تأثير و نقش هر پديدهاى در جهان هستى مرهون مشيت و اذن پروردگار است. إلا أن يشاء ربى شيئا و سع ربى كل شىء علما *تذكر و بيرون آمدن از غفلت، براى درك حقانيت توحيد و بطلان شرك كافى است. قال أتحجونى فى الله و قد هدين .. أفلا تتذكرون به كار رفتن «تتذكرون» به جاى «تتفكرون» و مانند آن، بيانگر اين نكته است كه تذكر و زدودن غبار غفلت از خود در دستيابى به توحيد كافى است. آيه 81 وَ كَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَ لَا تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْ بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ و چگونه من از آنچه به وسيله آن شرك مىورزيد بترسم، در حالىكه شما از اين نمىترسيد كه چيزى را شريك خدا ساختهايد كه درباره آن دليلى بر شما نازل نكرده است؟ پس اگر تشخيص مىدهيد، كدام يك از اين دو گروه (موحّدان و مشركان) به ايمنى (از خشم خدا) سزاوارترند؟ * قوم ابراهيم (ع) علاوه بر عقيده و تأثير و نقش بتها و اجرام آسمانى در تدبير و ربوبيت جهان، به خداوند نيز معتقد بودند. و لاتخافون أنكم أشركتم بالله احتجاج ابراهيم (ع) با مشركان در جمله «و لاتخافون ...» در صورتى تام است كه آنها عقيده به «الله» داشته باشند. *شريك پنداشتن براى خداوند، عقيدهاى بدون دليل و برهان است. و لاتخافون أنكم أشركتم بالله ما لم ينزل به عليكم سلطنا «سلطان» به معنى حجت و برهان است. بنابراين جمله «لم ينزل به عليكم سلطانا»، يعنى خداوند هيچ حجت و برهانى بر موهومات مشركان نازل نكرده است. * ترس از آسيب رسانى برخى موجودات، از عوامل شريك پنداشتن آنها براى خداوند است. و كيف أخاف ما أشركتم ... فأى الفريقين أحق بالأمن * شرك، زاييده نادانى است. فأى الفريقين أحق بالأمن إن كنتم تعلمون تعليق مضمون آيه بر جمله شرطيه «إن كنتم تعلمون» به اين نكته اشاره دارد كه مشركان مردمى نادان و در نتيجه عقايد موهوم آنان نيز متكى بر نادانى است. *قوم ابراهيم (ع) مدعى مبتنى بودن عقايد موهوم خويش بر علم فأى الفريقين أحق بالأمن إن كنتم تعلمون جمله «إن كنتم تعلمون»- كه از جانب ابراهيم (ع) در برابر مشركان ابراز شده- بيانگر وجود چنين ادعايى در ميان آن قوم است. آيه 82 الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را با هيچ ستمى نياميختهاند، اينانند كه (از خشم خدا) در امانند و اينان هدايت يافتگاناند. *شرك، به هر صورت و در هر مرحله كه باشد، ظلم است. و لم يلبسوا إيمنهم بظلم * ايمان به خداوند داراى مراتب و درجاتى است. الذين ءامنوا و لم يلبسوا إيمنهم بظلم مقتضاى توصيف ايمان، به «لم يلبسوا» آن است كه ايمان بر دو قسم باشد: ايمان آميخته به ظلم و ايمان عارى از ظلم. و بديهى است كه هر دو ايمان هستند، ولى در دو درجه و مرتبه. *دستاورد ايمان افراد جامعه به دور از هر گونه ظلم و شرك، امنيت است. الذين ءامنوا و لم يلبسوا ... أولئك لهم الأمن. * از امام صادق (ع) روايت شده است: مراد از «ظلم»، (در «و لم يلبسوا ايمانهم بظلم») شرك است ...». *ابو بصير گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزّ و جلّ: «الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» پرسيدم، فرمود: مراد از «ظلم»، در آيه شك است. مقصود از «شك» مذكور در روايت، شك ابتدايى غير اختيارى كه مقدمه رسيدن به حق مىباشد، نيست. بلكه مىتواند مراد، شك حاصل از رفتن در پى شبهه با مقدمات اختيارى و يا تشكيك در حق باشد». *از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» روايت شده كه فرمود: مراد از «ظلم»، گمراهى و بالاتر از آن است». * امام باقر (ع) فرمود: اين آيه «الّذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم» درباره اميرالمؤمنين على (ع) نازل شده؛ زيرا آن حضرت حتى يك لحظه به خداوند شرك نورزيد و بتها (لات و عزى) را نپرستيد ...». آيه 83 وَ تِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ و اين بود حجّت ما كه آن را به ابراهيم در برابر قومش داديم. هر كه را بخواهيم به درجاتى بالا مىبريم. همانا پروردگار تو حكيم و داناست. *ادله و براهين ارائه شده از سوى ابراهيم (ع) در برابر مشركان، آموختههاى خداوند به آن حضرت بود. و تلك حجتنا ءاتينها إبرهيم *دستيابى به درجات عالى معنوى، منوط به مشيت الهى است. نرفع درجت من نشاء *مقامات معنوى، درجات و مراتب گوناگونى دارد. نرفع درجت من نشاء *حاملان ادله و براهين توحيد، برخوردار از جايگاهى بلند در پيشگاه خداوند هستند. و تلك حجتنا ءاتينها إبرهيم ... نرفع درجت من نشاء * اعطاى برهانهاى توحيدى به رفعتيافتگانى از مردم (پيامبران)، جلوهاى از اتقان و استحكامبخشى خداوند به امور است. و تلك حجتنا ... نرفع درجت ... إن ربك حكيم عليم از جمله معانى «حكيم»، «محكِم» است، يعنى اتقانبخش. در لسان العرب آمده است: «و الحكيم: ... او هو الذى يحكم الاشياء و متقنها». * حكمت و علم، دو شرط لازم در تدبير و مديريت است. و تلك حجتنا ... إن ربك حكيم عليم «رب» در لغت به معناى مدير و مربى آمده است. توصيف رب در آيه به علم و حكمت، گذشته از دلالت آن بر علم و حكمت خداوند، اشارهاى به ضرورت وجود اين دو در تدبير و مديريت مىتواند باشد. [ جمعه ۱۳۸۹/۱۱/۲۹ ] [ 15:57 ] [ سعید ]
آيه 74 وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنَاماً آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ و (ياد كن) وقتى را كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بتهايى را معبود خود مىگيرى؟! همانا من تو و قومت را در گمراهى آشكارى مىبينم. * ابراهيم (ع) شخصيتى شناخته شده نزد مردم مكه، و مورد احترام آنان بود. و إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر همان گونه كه مفسرانى مانند فخر رازى و آلوسى گفتهاند، چون حضرت ابراهيم (ع) براى مشركان مكه مورد احترام و شناخته شده بود، خداوند از زبان آن حضرت براى ابطال پندارهاى مشركان مطالبى ذكر فرموده است. * آزر، پدر صلبى ابراهيم (ع) نبوده است. إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر روش قرآن در آيات مختلف مشابه اين آيه ذكر نام و نشان افراد نيست. لذا تصريح به اسم آزر به صورت عطف بيان بدان جهت مىتواند باشد كه مراد از «اب» را روشن نمايد كه پدر حقيقى ابراهيم (ع) نبوده، بلكه عمو و يا پدر خوانده وى بوده است. * آزر، فردى برجسته در ميان قوم خويش و إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر ... إنى أريك و قومك انتساب «قوم» به آزر بيانگر موقعيت برجسته وى در ميان مردم است. *بتهاى متعددى مورد پرستش آزر و قوم او بودند. أتتخذ أصناما ءالهة إنى أريك و قومك *خويشاوندى و پيوندهاى اجتماعى نبايد مانعى براى تبليغ و مخالفت با الحاد گردد. و إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر ... و قومك * تبليغ در بين خويشاوندان و بزرگان و سردمداران، داراى اولويت است. و إذ قال إبرهيم لأبيه ءازر «آزر» علاوه بر خويشاوندى نزديكش با ابراهيم (ع)، به تصريح «قومك»، از بزرگان و رؤساى قوم خويش نيز محسوب مىشده است. و چون ظاهراً دعوت ابراهيم از اين نقطه آغاز گشته، مىتواند به عنوان الگو و معيارى در تبليغ مطرح باشد. *در تبليغ توحيد و مبارزه با عقايد شرك آلود بايد صريح و قاطع بود. أتتخذ أصناما ءالهة إنى أريك و قومك *از امام صادق (ع) روايت شده است: «آزر»- پدر ابراهيم (ع)- منجم نمرود بود ...». [توضیح ضروری : در آيه 74 سوره انعام : وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ لِأَبِيهِ ءَازَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْنَامًا ءَالِهَةً إِنىِّ أَرَئكَ وَ قَوْمَكَ فىِ ضَلَلٍ مُبِينٍ(74) منظور از اب ابراهيم ، پدر واقعي حضرت ابراهيم علیه السلام نبوده است ، زيرا : اولا ، در عربي منظور از اب به غير پدر هم اطلاق مي شود مانند عمو يا جد و ... . ثانيا ، براي مومن سزاوار نيست که طلب آمرزش براي مشرک داشته باشد ، در حالي که حضرت ابراهيم در اواخر عمر براي والدين خود طلب آمرزش مي نمايد پس پدر و مادر حضرت شايسته آمرزش هستند. ثالثا ، طلب آمرزش ابراهيم براي اب خود فقط به دليل وعده اي بود که به او داده بود و پس از احراز شرک اب ابراهيم علیه السلام ، حضرت ابراهيم علیه السلام از او تبري جست .] آيه 75 وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ و بدينگونه ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم مىنمايانديم تا (حقايقى را دريابد و) از اهل يقين شود. *خداوند سلطنت و مالكيت خويش (ملكوت) بر آسمانها و زمين را به ابراهيم (ع) نماياند. و كذلك نرى إبرهيم ملكوت السموت و الأرض «ملكوت» به معناى «ملك» است؛ اگر چه تأكيد بيشترى در معنا دارد. مراد از ملكوت در آيه شريفه وجود اشيا از جهت انتسابشان به خداوند و مشاهده ملكوت، رؤيت موجودات با اين كيفيت است. * مشاهده ملكوت، عيان ديدن بطلان و ضلالت شرك و لمس توحيد در جهان هستى است. إنى أريك و قومك فى ضلل مبين. و كذلك نرى إبرهيم ملكوت السموت *ورود ابراهيم (ع) در زمره اهل يقين، برجستهترين هدف نماياندن ملكوت (سلطنت و مالكيت خداوند) آسمانها و زمين به او بوده است. و كذلك نرى إبرهيم ملكوت السموت و الأرض و ليكون من الموقنين * امام باقر (ع) درباره «و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض» فرمود: خداوند چنان قوتى به بينايى ابراهيم (ع) داد كه آسمانها و آنچه را در آنها بود، مشاهده كرد و عرش و مافوق آن و زمين و آنچه را زير آن بود ديد». *از امام صادق (ع) روايت شده است: ... ابراهيم (ع) به ستاره زهره در آسمان نظر افكند و گفت: «اين پروردگار من است» و هنگامى كه غروب كرد ... گفت: «غروب كنندگان را دوست ندارم» و هنگامى كه به مشرق نگريست ماه را در حال بر آمدن ديد گفت: «اين پروردگار من است» ... چون به حركت درآمد و محو شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدايت نكند حتماً از گمراهان خواهم بود.» چون صبح شد و خورشيد بر آمد ... گفت: «اين پروردگار من است» ... وقتى كه به حركت در آمد و محو شد، خداوند براى او آسمانها را نمايان كرد تا اينكه عرش و ساكنان آن را مشاهده نمود و خدا ملكوت آسمانها و زمين را به او نماياند ...». آيه 76 فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَباً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ پس هنگامى كه شب او را فرا گرفت، ستارهاى ديد. گفت: اين پروردگار من است. پس وقتى كه غروب كرد، گفت: من غروب كنندگان را دوست نمىدارم. *ستاره پرستى از آيينهاى رايج در بين مردم زمان ابراهيم (ع) رءا كوكبا قال هذا ربى * ابراهيم (ع) با تظاهر به ستارهپرستى و استدلال جدلى به ابطال عقيده شرك قوم خود پرداخت. فلما جن عليه الّيل رءا كوكبا قال هذا ربى * تظاهر به عقيدهاى باطل براى ابطال آن مجاز است. رءا كوكبا قال هذا ربى *آنچه پنهان گردد شايسته پروردگارى نيست. قال هذا ربى فلما أفل قال لا أحب الأفلين *شايستگى ربوبيت جهان براى كسى كه ثبات داشته و از موجودات ديگر تأثير نپذيرد. هذا ربى فلما أفل قال لا أحب الأفلين * گرايش و محبت فطرى انسان به خداوند افولناپذير و جاويد است. فلما أفل قال لا أحب الأفلين جمله «لا أحب ...»- كه بيشتر جنبه عاطفى و روانى دارد تا جنبه استدلالى- مىتواند عنايت به موضوع فطرى بودن گرايش به موجود زوالناپذير و همچنين گريز از زوالپذير به عنوان «رب» باشد. *امام رضا (ع) فرمود: ... ابراهيم (ع) با سه گروه برخورد كرد؛ گروهى كه ستاره زهره را مىپرستيدند ... «چون شب، ابراهيم (ع) را فروگرفت» و ستاره زهره را ديد، به عنوان استفهام انكارى گفت: «اين پروردگار من است؟» و چون ستاره غروب كرد گفت: «غروبكنندگان را دوست ندارم»؛ زيرا غروب كردن از صفات موجود حادث است نه قديم ...». آيه 77 فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ پس هنگامى كه ماه را در حال طلوع ديد، گفت: اين پروردگار من است. پس وقتى كه غروب كرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود، قطعاً از گروه گمراهان بودم. * مردم زمان ابراهيم (ع) ماه را «رب» و مؤثر در امور خود مىپنداشتند. فلما رءا القمر بازغا قال هذا ربى *افولپذيرى و پنهان شدن ماه، برهانى بر دخيل نبودن آن در ربوبيت عالم است. فلما رءا القمر بازغا قال هذا ربى فلما أفل قال لئن لم يهدنى ربى *هدايتگرى از شؤون لازم براى «رب» است. قال لئن لم يهدنى ربى لأكونن من القوم الضالين * اهل بابل به سبب پندار ربوبيت براى اجرام آسمانى و پرستش بتها، گمراه بودند. أتتخذ أصناما ... كوكبا ... القمر ... القوم الضالين به گفته بسيارى از مفسران، احتجاج ابراهيم (ع) با مشركان در سرزمين بابل روى داده است. * امام رضا (ع) فرمود: ... ابراهيم (ع) با سه گروه برخورد كرد ... گروهى كه ماه را مىپرستيدند ... «پس آنگاه كه ماه را تابان ديد»، به عنوان استفهام انكارى گفت: «اين پروردگار من است؟» ...». *از امام باقر (ع) درباره سخن ابراهيم (ع) «لئن لم يهدنى ربى لأكونن من القوم الضالين» روايت شده است: (مراد از «القوم الضالين»)، فراموشكنندگان ميثاق الهى هستند». آيه 78 فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هذَا رَبِّي هذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ پس هنگامى كه خورشيد را در حال طلوع ديد، گفت: اين پروردگار من است؛ اين (از ستاره و ماه)بزرگتر است. پس وقتى كه غروب كرد، گفت: اى قوم من، بىگمان، من از آنچه (به وسيله آن)شرك مىورزيد بيزارم. * مردم زمان ابراهيم (ع) خورشيد را در تدبير امور خويش مؤثر مىدانستند. فلما رءا الشمس بازغة قال هذا ربى هذا أكبر * بزرگتر بودن خورشيد از ماه، بهانه ابراهيم (ع) براى عدول از ماهپرستى و تظاهر به پرستش خورشيد فلما رءا الشمس بازغة قال هذا ربى هذا أكبر *آنچه افول و تغييرناپذير باشد، سزاوار مقام ربوبيت است. هذا أكبر فلما أفلت قال * ابراهيم (ع) در پى ابطال مستدل عقايد شركآميز قوم خويش، به صراحت از معبودهاى آنان بيزارى جست. فلما رءا الشمس ... إنى برىء مما تشركون *الوهيت بتها در كنار ربوبيت اجرام آسمانى، پندار رايج مردم زمان ابراهيم (ع) أتتخذ أصناما ... كوكبا ... القمر ... الشمس سخن ابراهيم (ع) با بتپرستان آن بود كه «أتتخذ أصناما ءالهة»، ولى در مورد اجرام آسمانى سخن از ربوبيت آنهاست. تفاوت اين دو تعبير محتملًا اشارهاى به تفاوت بتها و اجرام آسمانى در پندار قوم ابراهيم است. * از امام رضا (ع) روايت شده است: ... ابراهيم (ع) با سه گروه برخورد كرد ... گروهى كه خورشيد را مىپرستيدند ... پس چون صبحگاهان خورشيد را تابان ديد از روى انكار و استخبار- نه از روى اخبار و اقرار- گفت: اين پروردگار من است اين، از ستاره زهره و ماه بزرگتر است .... پس هنگامى كه غروب كرد به گروههاى سهگانه پرستنده زهره، ماه و خورشيد گفت: «اى قوم من، من از آنچه شما شريك خدا مىدانيد، بيزارم» ...». *از امام صادق (ع) سؤال شد آيا حضرت ابراهيم (ع) با گفتن «اين پروردگار من است»، (خطاب به خورشيد) مشرك شد؟ فرمود: نه ... اين سخن از ابراهيم (ع) شرك نبود؛ زيرا او در جستجوى پروردگارش بود ...». *از امام صادق (ع) روايت شده است: ... خداوند براى ابراهيم (ع) آسمانها را نمايان كرد تا اينكه عرش و ساكنان آن را مشاهده نمود و خدا ملكوت آسمانها و زمين را به او نماياند، در اين هنگام گفت: «اى قوم من، از آنچه شريك خدا مىدانيد، بيزارم» ...». آيه 79 إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ همانا من با گرايش به حق، روى خود را به سوى كسى كردهام كه آسمانها و زمين را آفريده است، و من از مشركان نيستم. * تفكر در طبيعت و افول و تغييرپذيرى آن، مايه درك ناتوانى پديدههاى آن براى ربوبيت است. كوكبا ... القمر ... الشمس بازغة ... وجهت وجهى للذى فطر السموت * پديدآورنده آسمانها و زمين شايسته ربوبيت و عبادت خالصانه است، نه پديدههاى جهان. لا أحب الأفلين ... إنى وجهت وجهى للذى فطر السموت و الأرض *حنيف بودن ابراهيم (ع) زمينه رو كردن همهجانبه او به سوى خداى يگانه بود. وجهت وجهى للذى ... حنيفا «حنف» به معناى گرايش از گمراهى به راه مستقيم و حق است. (راغب). چون «حنيفا» حال براى فاعل «وجهت» است، توصيفى براى بيان ريشه و اساس اين گرايش مىتواند محسوب شود. *اعتقاد به توحيد و روى دل و جان به خداى يگانه كردن، مقتضاى گرايش به حق و راه مستقيم است. وجهت وجهى للذى ... حنيفا و ما أنا من المشركين * تفكر در پديدهها و گذر از افول و زوالپذيرى آنان به سوى خداى يگانه زوالناپذير، رؤيت ملكوت جهان است. و كذلك نرى إبرهيم ... لا أحب الأفلين ... إنى وجهت وجهى للذى آيات 76 تا 79 تفصيل «كذلك نرى» مىتواند باشد. يعنى اين سير- كه سيرى عقلانى و فكرى است- همان رؤيت ملكوت است. *توحيد و شرك، ملاكى براى مرزبندى و طبقهبندى انسانها إنى برىء مما تشركون ... و ما أنا من المشركين ابراهيم (ع) پس از بيان عقيده توحيد و ابطال شرك، صف خود را از مشركان جدا ساخته و بر آن تأكيد ورزيده و در حقيقت، ملاكى براى طبقهبندى جوامع ارائه نموده است. * ابراهيم (ع) هيچگاه در زمره مشركان نبوده است. و ما أنا من المشركين تأكيد ابراهيم (ع) بر مشرك نبودن خويش مىتواند به جهت زدودن اين پندار كه ادعاهاى او در مورد «ربوبيت» اجرام آسمانى جنبه واقعى داشته است باشد. [ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۱۹ ] [ 21:53 ] [ سعید ]
آيه 71 قُلْ أَ نَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَ لَا يَضُرُّنَا وَ نُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَ أُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ بگو: آيا غير خدا چيزى را بخوانيم كه نه سودى به ما مىرساند و نه زيانى، و (آيا) پس از آنكه خدا ما را هدايت كرده است به عقب باز گرديم؟ مانند كسى كه شيطانها او را در زمين از راه به دربردهاند و حيران مانده است، در حالىكه يارانى دارد كه او را به سوى هدايت مىخوانند (و مىگويند:) به سوى ما بيا. بگو: هدايت خداست كه هدايت (واقعى) است، و ما فرمان يافتهايم كه تسليم پروردگار جهانيان باشيم. * تنها معبودى سزاوار پرستيدن است كه زمام نفع و ضرر آدمى در اختيار او باشد. قل أندعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لا يضرنا *بهرهگيرى قرآن از حس منفعتخواهى انسان و گريز از ضرر براى تبليغ توحيد و معارف الهى قل أندعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لا يضرنا *استفاده مثبت و سازنده از غريزه جلب منفعت، روشى در تبليغ دين قل أندعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لا يضرنا * توحيد، عقيدهاى متكامل كه موحدان با هدايت خداوند به آن راه مىيابند. أندعوا من دون الله ... و نرد على أعقابنا بعد إذ هدينا الله *بازگشتكننده به شرك (مرتد) مانند ديوانهاى سرگردان است كه شيطانها عقل او را زايل كردهاند. أندعوا من دون الله ... و نرد ... كالذى استهوته الشيطين «استهوته الشياطين» يعنى شيطانها عقل و فكر او را بردهاند. همچنين جمله «استهوته الشياطين» را در موردى كه شخصى جن زده شده باشد، به كار مىبرند. (لسان العرب). *مرتد در كشمكش درونى و تحير و فاقد آرامش است. كالذى استهوته الشيطين ... حيران له أصحب يدعونه *توحيد، زمينهساز رهايى از تحير و سرگردانى و معنىدهنده و جهتبخش به زندگى است. كالذى استهوته الشيطين فى الأرض حيران *مشركان، مرتدان متحير را به شرك دعوت مىكنند و خود را هدايتيافته مىپندارند. له أصحب يدعونه إلى الهدى ائتنا مراد از «اصحاب يدعونه ...»، بنا بر يك احتمال، مشركانو منحرفانى هستند كه مرتدان را تشويق مىكنند و به جانب خود سوق مىدهند و راه خود را طريق هدايت مىشمارند. * مرتد، به سرگردانى در بيابان مىماند كه شيطانها او را به بىراهه مىخوانند و گروهى نيز او را به راه هدايت دعوت مىكنند. كالذى استهوته الشيطين فى الأرض حيران له أصحب يدعونه إلى الهدى ائتنا «فى الأرض» متعلق به «استهوى» است، و «استهوى فى الأرض» به معنى عقل او را در بيابان ربودهاند، مىتواند باشد و مراد از «اصحاب» در «له اصحاب يدعونه» ممكن است مشركان و يا موحدان باشند كه در برداشت فوق احتمال دوم برگزيده شده است. * آدمى وظيفهدار تسليم در برابر پرودگار جهان است. و أمرنا لنسلم لرب العلمين * تسليم شدن در برابر خداوند، قرار گرفتن در بستر رشد و كمال است. و أمرنا لنسلم لرب العلمين تكيه بر وصف «رب» (پرورش دهنده) بيانگر مطلب ياد شده است. *توحيد و اعتقاد به آن راه تسليم شدن در برابر پروردگار جهان است. و أمرنا لنسلم لرب العلمين جمله «لنسلم» مفعوللاجله براى «أمرنا» و مفعول دوم آن به قرينه قسمتهاى قبلى آيه «التوحيد» است. لذا معنى آيه چنين مىشود: ما فرمان به توحيد يافتيم، به جهت آنكه در برابر پروردگار جهان تسليم شويم. آيه 72 [ دوشنبه ۱۳۸۹/۱۱/۱۸ ] [ 21:2 ] [ سعید ]
آيه 68 وَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ و چون ببينى كه كسانى در (استهزاى) آيات ما فرو مىروند از آنان روى بگردان، تا در سخنى ديگر وارد شوند؛ و اگر شيطان تو را به فراموشى انداخت، پس از توجّه، با آن قوم ستمكار منشين. * روش برخورد با مغالطهگران ومجادلهكنندگان ياوهگوى در مورد دين كه در پى كشف حقيقت نيستند، بىاعتنايى است. الذين يخوضون فى ءايتنا فأعرض عنهم *ترك سخن و مجادله با مغالطهگران ياوهگو درباره قرآن، روشى در بازداشتن آنان از اين عمل ناپسند و مرتبهاى در نهى آنان از اين منكر است. يخوضون فى ءايتنا فأعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره *لزوم سوق دادن ياوهگويان و مغالطهگران درباره قرآن و آيات الهى به بحثهاى ديگر الذين يخوضون ... فأعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره *گفتگو و مجالست با مشركان و مخالفان، در صورتى كه به ياوهگويى و مغالطهگرى در دين نپردازند، ممنوع نيست. فأعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره *حضور در مجلس ياوهگويان مغالطهگر از روى فراموشى، گناه نيست. و إما ينسينك الشيطن فلا تقعد بعد الذكرى * شيطان داراى توان تأثير و نفوذ در فعاليتهاى ذهنى آدمى است. و إما ينسينك الشيطن * فراموشى عذرى قابل قبول از مكلف است. و إما ينسينك الشيطن *رسول خدا (ص) فرمود: كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، نبايد در محفلى كه نسبت به امامى ناسزا گويى شود يا غيبت مسلمانى مطرح گردد حضور داشته باشد. خداوند در قرآن مىفرمايد: «هرگاه كسانى را ديدى كه از روى خردهگيرى در آيات ما گفتگو مىكنند، از آنان رويگردان شو ...»». * از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند: «و اذا رأيت الذين يخوضون فى آياتنا» روايت شده كه فرمود: (مراد)، سخن گفتن در مورد ذات خداوند و مجادله كردن درباره قرآن است ...». *اميرالمؤمنين (ع) فرمود: ... خداوند بر گوش انسان واجب كرد كه گناهان با آن استماع نشود ... خداوند عز وجل فرمود: «هرگاه كسانى را ديدى كه از روى خردهگيرى در آيات ما گفتگو مىكنند، از آنان روى بگردان تا در سخنى ديگر وارد شوند»». آيه 69 وَ مَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَ لكِنْ ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ و چيزى از حساب استهزاكنندگان بر عهده كسانى كه تقوا دارند نيست، ولى يادآورى (بر عهده آنان) است، باشد كه (از استهزا) پرهيز كنند. *بر كسانى كه از همنشينى با بيهوده گويان درباره قرآن و اسلام پرهيز مىكنند، ولى بناچار سخنان آنها را مىشنوند، گناهى نيست. و ما على الذين يتقون من حسابهم من شىء و لكن ذكرى لعلهم يتقون * بر مؤمنانى كه از همنشينى با مغالطه گران و ياوه گويان در مورد قرآن و اسلام پرهيز كنند، گناهى نيست، هر چند مغالطه و استهزاى آنان ادامه يابد. و ما على الذين يتقون من حسابهم من شىء *امام باقر (ع) فرمود: چون آيه «فلاتقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين» نازل شد، مسلمانان گفتند: حال كه هرگاه مشركان، قرآن را مسخره كنند، بايد برخيزيم و از آنان دورى كنيم، در نتيجه هيچگاه نبايد وارد مسجدالحرام شده و طواف خانه خدا را بجا آوريم، پس چه كنيم؟ در اين هنگام خداوند متعال آيه «و ما على الذين يتقون من حسابهم من شىء و لكن ذكرى» را نازل كرد و به مسلمانان دستور داد كه، مشركان را متذكر نموده و در حد توان، آنان را با موعظه بيدار كنند». آيه 70 وَ ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ ذَكِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيٌّ وَ لَا شَفِيعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لَا يُؤْخَذْ مِنْهَا أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِمَا كَسَبُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْفُرُونَ و كسانى را كه دين خود را بازيچه و سرگرمى گرفتهاند و زندگى دنيا فريبشان داده است رها كن، و به وسيله قرآن (به مردم) تذكّر ده، مبادا كسى به سزاى آنچه مرتكب شده است (در قيامت) به هلاكت افتد، در حالى كه جز خدا هيچ ياور و شفاعتگرى نداشته باشد، و اگر هر فديهاى بدهد از او قبول نشود. اينانند كسانى كه به سزاى آنچه مرتكب شدهاند به هلاكت افتادهاند. براى آنان به سبب اينكه كفر مىورزيدند، نوشيدنىاى از آب داغ و عذابى دردناك خواهد بود. *برخى مردم بازى و سرگرميهاى دنيا را به عنوان دين خود برگزيدهاند. و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا * گروهى از مردم نابخردانه دين خدا را بازيچه و سرگرمى براى خود قرار دادهاند. و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا مراد از «دينهم» مىتواند آيين الهى باشد كه براى آنان نازل گشته، ولى آنان به جاى تمسك آن را بازيچه خويش قرار دادهاند. *مغالطهگرايان و خوضكنندگان در اسلام و قرآن و استهزاكنندگان آن، دين خدا را بازيچه و سرگرمى خود قرار دادهاند. الذين يخوضون فى ءايتنا ... يخوضوا فى حديث غيره ... و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا *بىاعتنايى به كسانى كه دين خدا را بازيچه و سرگرمى انگاشتهاند، وظيفهاى الهى بر عهده مؤمنان است. و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا *فريفتگى و دلبستگى به دنيا موجب ياوهگويى، بازيچه شمردن دين و بيهودهگويى درباره آن است. و ذر الذين اتخذوا دينهم ... و غرتهم الحيوة الدنيا *تذكر دادن به مردم با قرآن، از وظايف پيامبر (ص) و مبلغان دين است. و ذكر به أن تبسل نفس مرجع ضمير «به» قرآن مىتواند باشد كه از سياق آيات مورد بحث به دست مىآيد و به اصطلاح مرجع حكمى است. *آدمى با اعمال خويش، خود را محروم از خير و ثواب مىسازد و به ورطه هلاكت و تباهى مىاندازد. أن تبسل نفس بما كسبت «بسل» به معنى منع و حبس است و نتيجه آن هلاكت و تباهى است. *مصونيت از تباهى و هلاكت، نتيجه متذكر شدن با تذكارهاى قرآن است. و ذكر به أن تبسل نفس بما كسبت *عذاب قيامت و محروميت از شفاعت، بازتاب اعمال انسان است. ليس لها من دون الله ... أولئك الذين أبسلوا بما كسبوا * نوشيدنى داغ و سوزان و عذاب دردناك قيامت در انتظار بازيچه قراردهندگان دين است. أولئك الذين أبسلوا ... لهم شراب من حميم و عذاب أليم *كسانى كه بازى و سرگرمى دنيا را دين خود قرار دادهاند، كافرند. و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا ... بما كانوا يكفرون [ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۱۲ ] [ 22:25 ] [ سعید ]
آيه 63 قُلْ مَنْ يُنَجِّيكُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ بگو: چه كسى شما را از تاريكىهاى خشكى و دريا نجات مىدهد در آن حال كه او را به زارى و در نهان مىخوانيد كه اگر ما را از اين (تاريكىها) نجات دهد، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود؟ *پيامبر (ص) وظيفهدار يادآورى تجربههاى دينى و فطرت توحيدى به مشركان، براى هدايت و احتجاج با آنان است. قل من ينجيكم من ظلمت البر و البحر تدعونه تضرعا و خفية *مشركان نيز در مخاطرات سخت زندگى، فروتنانه و پنهانى از خداوند يگانه استمداد مىطلبند. قل من ينجيكم من ظلمت البر و البحر تدعونه تضرعا و خفية خطاب آيه متوجه مشركان است و صحت احتجاج متوقف بر آن است كه چنين حالتى براى آنان نيز در شرايط سخت پديدار گردد. *دعاى خاضعانه و پنهانى به درگاه خداوند، مطلوب و قرين اجابت است. من ينجيكم ... تدعونه تضرعا و خفية چون نجات از سختى در آيه در پى «تضرع» و «خفية» مطرح شده است و تعليق بر وصف اشعار به عليت دارد، چنين به نظر مىآيد كه اين دو حالت در استجابت دعا نقش مهمى دارند. * شدايد و سختيها زمينهاى براى بيدارى فطرت توحيدى انسان و توجه او به خداوند قل من ينجيكم من ظلمت البر و البحر تدعونه تضرعا و خفية * جواز پيمان بستن با خداوند لئن أنجنا ... لنكونن نقل پيمان بستن مشركان با خداوند و مردود ندانستن آن، دليل جواز آن است. * احساس نياز، تضرع، اخلاص و التزام به شكرگزارى، حالات مختلف انسان به هنگام گرفتارى در سختيهاست. تدعونه تضرعا و خفية لئن أنجنا من هذه لنكونن من الشكرين *آدمى به هنگام شدايد بر ناسپاسى خويش در برابر خداوند اعتراف مىكند. لئن أنجنا من هذه لنكونن من الشكرين * بررسى و تأمل در مورد گرايشها وانگيزههاى فطرى آدمى، منبعى براى شناخت من ينجيكم ... تدعونه تضرعا و خفية لئن أنجنا من هذه لنكونن من الشكرين آيه 64 قُلِ اللَّهُ يُنَجِّيكُمْ مِنْهَا وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِكُونَ بگو: خداست كه شما را از اين (تاريكىها) و از هر غمى نجات مىدهد، باز هم شما شرك مىورزيد. * طرح پرسش و ارائه پاسخ، روشى در تبيين و تبليغ معارف دين است. قل من ينجيكم ... قل الله ينجيكم * بيان نقش اختصاصى خداوند در برهههاى حساس و بحرانهاى زندگى براى مردم، از وظايف پيامبر (ص) و مبلغان دين است. قل من ينجيكم ... قل الله ينجيكم * آدمى پس از نجات از شدايد، على رغم پيمان عدم شرك و سپاسگزارى از خداوند، پيمان شكنى مىكند و مجدداً شرك مىورزد. لئن أنجنا ... قل الله ينجيكم ... ثم أنتم تشركون * توحيد و يگانه پرستى، عاليترين جلوه شكرگزارى به درگاه خداوند است. لئن أنجنا .... لنكونن من الشكرين ... ثم أنتم تشركون *احساس بىنيازى از خداوند، زمينه غفلت از ياد او و گرايش به شرك است. تدعونه تضرعاً و خفية ... قل الله ينجيكم منها و من كل كرب ثم أنتم تشركون * هر مرتبه از توحيد مرتبهاى از شكر است. لنكونن من الشكرين ... ثم أنتم تشركون به قرينه تقابل بين «شكر» و «شرك»، شرك ناسپاسى و توحيد سپاسگزارى است. بنابراين مراحل آن نيز با يكديگر تناسب دارند. آيه 65 قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ بگو: اوست كه قادر است از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه با هم درگير كند، و گزند بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشاند. بنگر كه چگونه آيات را به طور گوناگون بيان مىكنيم باشد كه آنان بفهمند. *توانايى خداوند بر فرستادن و مسلط كردن عذابهاى گوناگون بر مشركان قل هو القادر على أن يبعث عليكم عذابا * تقسيم شدن مردم به فرقههاى مختلف و درگيرى و جنگ بين آنان، از انواع عذاب الهى بر مردم است. أو يلبسكم شيعا و يذيق بعضكم بأس بعض «شيع»، جمع «شيعه»، به معنى گروهها و فرقههاست و «بأس» نيز به معنى جنگ و يا شدت جنگ است. (لسان العرب). *خداوند در عين قدرت بر عذاب و نابودى مشركان، آنان را از مهلكهها نجات مىدهد. قل الله ينجيكم ممنها و من كل كرب ... قل هو القادر على أن يبعث عليكم عذابا *شرك زمينه ساز نزول عذابهاى گوناگون و پيدايش جنگ و اختلاف در جامعه ثم أنتم تشركون. قل هو القادر على أن يبعث عليكم عذابا *روشهاى گوناگون و متنوع قرآن در بيان مفاهيم و مقاصد، جولانگاهى است براى تأمل و انديشه. انظر كيف نصرف الأيت لعلهم يفقهون * دريافت و فهم مقاصد قرآن، هدف از بيان آيات به شكلهاى متنوع و گوناگون است. انظر كيف نصرف الأيت لعلهم يفقهون *بيان مطلب به شيوههاى گوناگون و متنوع، روشى كارساز در تعليم و تربيت است. انظر كيف نصرف الأيت لعلهم يفقهون * از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: مقصود از «عذابا من فوقكم»، سلطان ستمگر و از «و من تحت ارجلكم»، فرومايگان و افراد بى خير و از «او يلبسكم شيعا» عصبيت و از «و يذيق بعضكم بأس بعض»، بدرفتارى همسايگان است». *از امام صادق (ع) روايت شده كه: مراد از «او يلبسكم شيعاً» اين است كه با ايجاد دشمنى و عصبيت بين شما، بعضى را به جان بعضى ديگر مىاندازد». *از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «و هو القادر على ان يبعث عليكم عذاباً من فوقكم» روايت شده است: مراد از «عذابا من فوقكم»، دود و صيحه آسمانى و مراد از «أو من تحت أرجلكم»، فرو رفتن در زمين و مراد از «يلبسكم شيعا»، اختلاف در دين و بدگويى بعضى از شما نسبت به بعض ديگر مىباشد، و مراد از «و يذيق بعضكم بأس بعض» اين است كه گروهى از شما گروه ديگر را بكشد و تمام اينها مربوط به اهل قبله است. آيه 66 وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ و قوم تو قرآن را با اينكه حق است تكذيب كردند. بگو: من بر شما نگهبان نيستم. * قوم و قبيله پيامبر، تهديد به عذاب از جانب خداوند را باور نكرده و آن را تكذيب كردند. قل هو القادر على أن يبعث عليكم عذابا ... و كذّب به قومك * پيشگويى قرآن در مورد عملى شدن وعدههاى عذاب بر مشركان مكه و قبيله پيامبر و كذّب به قومك و هو الحق از معانى حق، «ثابت» و «واجب» است و در مورد آيه به دليل اينكه خبر از وقوع حادثهاى در آينده است، يعنى چيزى كه تثبيت شده و واقع خواهد شد. لذا اگر مرجع ضمير «به»، «عذاب» در آيه قبل باشد، جمله «و هو الحق» تأكيد بر وقوع حتمى آن در آينده خواهد بود. همان گونه كه تاريخ نيز اين نكته را به وضوح تأييد مىكند. *پيامبر (ص) مأمور و متصدى عذاب كردن مشركان و صاحب اختيار آن نيست. و كذّب به قومك ... قل لست عليكم بوكيل *پيامبر (ص) وظيفهدار وادار ساختن مردم به ايمان و پذيرش حق نيست. و كذّب به قومك و هو الحق قل لست عليكم بوكيل آيه 67 لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ هر خبرى (كه از جانب خداست) وقت وقوعى دارد، و به زودى خواهيد دانست. * وعدههاى عذاب خداوند در زمان خود و تحت شرايط خاص تحقق خواهد يافت. قل هو القادر ... لكل نبإ مستقر *هيچ حادثهاى در جهان به طور صدفه و خارج از نظام عليت به وقوع نمىپيوندد. لكل نبإ مستقر *گذر زمان و حوادث تاريخ همواره تأييد بر حقانيت وعدههاى قرآن خواهد بود. لكل نبإ مستقر و سوف تعلمون [ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۱۲ ] [ 11:55 ] [ سعید ]
[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۰۵ ] [ 12:34 ] [ سعید ]
آيه 56 قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ بگو: من نهى شدهام از اينكه معبودانى را كه شما جز خدا مىخوانيد پرستش كنم. بگو: من از هوسهاى شما پيروى نمىكنم، كه در آن صورت گمراه شدهام و از هدايت يافتگان نخواهم بود. *پرستش بتها و سازش در اصول اعتقادى، خواسته نابجاى مشركان صدر اسلام از پيامبر (ص) قل لا أتبع أهواءكم قل إنى نهيت أن أعبد الذين تدعون من دون اللّه قل لا أتبع أهواءكم * شرك و پرستش غير خدا، پندارى مبتنى بر هوا و هوس و تمايلات نفسانى است. الذين تدعون من دون اللّه قل لا أتبع أهواءكم *لغزيدن در دام هوسها و تمايلات مشركان و منحرفان، خطرى براى رهبران دين و همه موحدان الذين تدعون من دون اللّه قل لا أتبع أهواءكم *شرك و پرستش هر معبودى جز خداوند، گمراهى است. إنى نهيت أن أعبد الذين ... قد ضللت إذاً آيه 57 قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ بگو: من بر حجّتى روشن از پروردگار خود استوارم، ولى شما آن را تكذيب كردهايد. آن (عذابى) كه شتاب در آن را طلب مىكنيد در اختيار من نيست. حكم، جز براى خدا نيست. حق را (از باطل) جدا مىكند، و او بهترين جداكنندگان است. * اعطاى بينات (دلايل روشن) به پيامبر (ص)، پرتويى از ربوبيت خداوند قل إنى على بينة من ربى *لزوم پذيرش مفاد و نتيجه دلايل روشن و پيروى كردن از آن قل إنى على بينة من ربى و كذبتم به *مشركان و منكران رسالت پيامبر (ص)، خواهان تحقق زودرس وعدههاى آن حضرت در مورد نزول عذاب بودند. و كذبتم به به ما عندى ما تستعجلون به *نزول عذاب در اختيار پيامبر (ص) و به دست آن حضرت نيست. ما عندى ما تستعجلون به * منكران رسالت پيامبر (ص) اصرار داشتند كه آن حضرت معجزه دلخواه آنان را سريعاً ارائه كند. ما عندى ما تستعجلون به *نزول معجزات و كيفيت آن، امرى قانونمند و داراى حدود و مرزهاى معين ما عندى ما تستعجلون به إن الحكم إلا للّه يقص الحق *نزول عذاب از مقوله «حكم» و تنها در اختيار خداوند است. ما عندى ما تستعجلون به إن الحكم إلا للّه *خداوند امور را بر معيار و جهت حق جارى مىسازد. إن الحكم إلا للّه يقص الحق «قص» به معناى دنبال رفتن و پيگيرى است. در قاموس المحيط آمده است: «قَصَّ اثره ... تَتَّبعه». *خداوند در اداره امور جهان و نظام هدايت، سنتهاى ثابتى دارد كه از آنها عدول نمىكند. يقص الحق يكى از معانى «حق»، «الأمر المقضى» است. يعنى امرى كه قضا و حكم بر آن تعلق گرفته باشد. و چون در آيه سخن از نزول عذاب يا معجزه است و در پى آن از اختصاصات حكم به خداوند سخن رفته، مىتوان چنين نتيجه گرفت كه «يقص الحق» تأكيدى بر ثبات و استوارى قوانين و احكام الهى است. * شناخت دقيق مرزهاى حق و باطل، مقدمه ضرورى براى حركت در مسير حق يقص الحق و هو خير الفصلين *خداوند در زمان مناسب بهترين داورى را در بين پيامبر (ص) و منكران آن حضرت خواهد كرد. يقص الحق و هو خير الفصلين آيه 58 قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ بگو: اگر آنچه شتاب در آن را طلب مىكنيد در اختيار من بود، (آن را نازل مىكردم و) ميان من و شما كار به پايان مىرسيد، و خدا به (حال) ستمكاران داناتر است. * نزول عذاب بر كافران و مشركان در اختيار پيامبر (ص) نيست. قل لو أن عندى ما تستعجلون * مشركان مكه خواهان تحقق سريع عذاب موعود پيامبر (ص) بر خويش بودند. قل لو أن عندى ما تستعجلون به *ارائه هرگونه معجزه مورد درخواست مردم، اگر در اختيار پيامبر (ص) بود، كار آن حضرت با مشركان زمان خود سريعاً با نزول عذاب خاتمه مىيافت. لو أن عندى ما تستعجلون به لقضى الأمر بينى و بينكم *خداوند آگاهتر از هر كس به اينكه در چه زمان و شرايطى مشركان و منكران پيامبر (ص) را عذاب كند. لقضى الأمر بينى و بينكم و الله أعلم بالظلمين آيه 59 وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ و خزانههاى غيب فقط نزد اوست. جز او كسى آنها را نمىداند، و آنچه را كه در خشكى و درياست مىداند، و هيچ برگى نمىافتد مگر اينكه آن را مىداند، و هيچ دانهاى در تاريكىهاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتابى آشكار (لوح محفوظ) ثبت است. * پيامبر (ص) به همه اسرار و رمز و راز جهان آگاه نيست. قل لو أن عندى ... و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو * عالم غيب، عالمى بس با عظمت و پيچيده در برابر عالم شهود و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو تأكيد بر انحصار «علم غيب» به خداوند در برابر جمله بدون تأكيد و حصر در «يعلم ما فى ...» بر مطلب فوقِ اشعار دارد. *تعجيل نكردن در عذاب مشركان و كفار، مرتبط با آگاهى مطلق خداوند بر غيب و شهود جهان و اسرار آفرينش است. قل لو أن عندى ما تستعجلون ... و عنده مفاتح الغيب *خداوند به حالات يكايك موجودات جهان و وضعيت آنها احاطه علمى كامل دارد. و ما تسقط من ورقة إلا يعلمها ... و لا رطب و لا يابس *كتاب مبين، (لوح محفوظ) مركز اطلاعات جامع درباره تمامى موجودات هستى و تحولات آنهاست. و ما تسقط ... و لا رطب و لا يابس إلا فى كتب مبين * اطلاعات موجود در «كتاب مبين» (لوح محفوظ) روشن و به دور از هر گونه ابهام است. و لا رطب و لا يابس إلا فى كتب مبين *تمامى امور و نظامات جهان هستى، دقيقاً طراحى و برنامهريزى شده است. و عنده ... و لا رطب و لا يابس إلا فى كتب مبين [ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ ] [ 20:46 ] [ سعید ]
آيه 53 وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنَا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ و بدينگونه بعضى از آنان را (مستكبران را) به وسيله بعضى ديگر (مؤمنان فقير) آزموديم تا سرانجام بگويند: آيا اينانند كه از ميان ما، خدا بر آنان نعمت ارزانى داشته (و توفيق ايمان داده) است؟ آيا خدا سپاسگزاران را بهتر نمىشناسد؟ * حضور مؤمنان ضعيف در كنار پيامبر (ص)، وسيلهاى براى آزمايش ديگران است. و لا تطرد الذين يدعون ربهم ... و كذلك فتنا بعضهم ببعض *دولتمندان و اشراف، تنها خود را شايسته كرامت و ارزشمندى در نزد خدا مىدانند. ليقولوا أهؤلاء منّ اللّه عليهم من بيننا *خداوند، آگاهتر از هر كس به سپاسگزاران نعمتهاى خويش است. أليس اللّه بأعلم بالشكرين *شكر، معيار ارزشمندى انسان نزد خداوند است. ليقولوا أهؤلاء منّ اللّه عليهم من بيننا أليس اللّه بأعلم بالشكرين *ايمان و نيايش خالصانه به درگاه خداوند، سپاسگزارى است. و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشىّ يريدون وجهه ... أليس اللّه بأعلم بالشكرين * تهيدستان و طبقات پايين جامعه، داراى زمينه بيشتر براى پذيرش ايمان و دعوت پيامبرند. و لا تطرد الذين يدعون ربهم ... أليس اللّه بأعلم بالشكرين آيه 54 وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان اين رحمت را بر خود مقرّر كرده است كه هر كس از شما به نادانى كار بدى كند، سپس بعد از آن توبه كند و به صلاح آيد، (او را مىبخشد، زيرا) او بسيار آمرزنده و مهربان است. *پيامبر (ص) وظيفهدار پيشى جستن در سلام بر مؤمنانى كه به محضر او مىآيند. و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم * تواضع در برابر مؤمنان و همنشينى با آنان، از صفات لازم براى رهبران دينى جامعه است. و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم *خداوند، مؤمنان به آيات خود را در سلامت و امنيت واقعى قرار مىدهد. و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم سلام خداوند لفظ و كلام نيست، بلكه فعلى از افعال اوست كه همان نزول سلامتى و امنيت از جانب اوست. *«سلام عليكم» روش تحيت و درود اسلامى به هنگام برخورد مسلمانان با يكديگر و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم * ابلاغ سلام و رحمت خداوند به مؤمنان به آيات او، از وظايف پيامبر (ص) و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم كتب ربكم على نفسه الرحمة * شمول رحمت خداوند بر مؤمنان به آيات، پرتويى از ربوبيت اوست. يؤمنون بايتنا ... كتب ربكم على نفسه الرحمة *كسانى را كه داراى زمينه مساعدى براى گرايش به ايمان هستند، بايد به رحمت و امنيت خداوندى اميدوار كرد. و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم كتب ربكم على نفسه الرحمة *ذات خداوند فيضان رحمت را بر خود ايجاب كرده است. كتب ربكم على نفسه الرحمة معنى واجب ساختن رحمت بر خود اين است كه چيزى وراى ذات، او را بدين كار نگماشته، بلكه اقتضاى ذات چنين است. *ارتكاب گناه و اعمال ناروا ريشه در نادانى دارد. أنه من عمل منكم سوءاً بجهلة *توبه و اصلاح رفتارها شرط آمرزش است. ثم تاب من بعده و أصلح * جهالت، عذرى قابل قبول براى اغماض و گذشت از خطاكاران أنه من عمل منكم سوءاً بجهلة ثم تاب *مغفرت خداوند آميخته با مهر و محبت اوست. فأنه غفور رحيم آيه 55 وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ و بدينگونه آيات را توضيح مىدهيم، تا (حقايق معلوم گردد و) راه مجرمان آشكار شود. *تبيين آيات قرآن و كيفيت آن از جانب خداوند است. و كذلك نفصل الأيت * روشن ساختن راه و روش مجرمان، از اهداف تفصيل و تبيين آيات قرآن و كذلك نفصل الأيت و لتستبين سبيل المجرمين *ترسيم راه و روش صالحان و مجرمان بايد از محورهاى اساسى تبليغ باشد. و كذلك نفصل الأيت و لتستبين سبيل المجرمين [ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۲۳ ] [ 18:1 ] [ سعید ]
آيه 50 قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلَا تَتَفَكَّرُونَ بگو: من به شما نمىگويم كه خزانههاى خدا نزد من است، و نمىگويم كه غيب مىدانم، و به شما نمىگويم كه من فرشتهام. من جز از آنچه به سويم وحى مىشود پيروى نمىكنم. بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ پس چرا نمىانديشيد؟ آيه 51 آيه 52 [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۵ ] [ 18:15 ] [ سعید ]
آيه 46 قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ بگو: نظر دهيد، اگر خدا گوش و چشم شما (مشركان) را بگيرد و بر دلهايتان مهر نهد (كه چيزى نفهميد)، كدام معبودى جز خدا آنها را به شما باز پس مىدهد؟ ببين چگونه آيات را به طور گوناگون شرح مىدهيم، باز هم آنان اعراض مىكنند. *هيچ بخشنده نعمتى در مقابل خداوند وجود ندارد. من إله غير اللّه يأتيكم به *توانمندى بر آفرينش و اعطاى قواى ادراكى و اقتدار بر سلب آن، نشانه الوهيت است. قل أرءيتم ... من إله غير اللّه يأتيكم به * مشركان مىپنداشتند كه معبودهايشان توان نفع رسانى به آنان را دارند. من إله غير اللّه يأتيكم به *ضرورت تأمل و انديشه در كيفيت بيان توحيد و ارائه حقايق به شكلهاى گوناگون در آيات قرآن انظر كيف نصرف الأيت تصريف به معنى دگرگون ساختن و گرداندن است و در آيه شريفه به معنى ارائه صورتها و طرحهاى گوناگون كلام براى ارائه حقايق است. * اعراض مشركان از توحيد و حقايق آسمانى، با وجود بيان روشن و مستدل قرآن، امرى شگفتانگيز انظر كيف نصرف الآيت ثم هم يصدفون «صَدْف» (مصدر يصدفون) به معناى اعراض است. *از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «قل أرأيتم إن أخذ اللّه ...» روايت شده كه خداوند مىفرمايد: اگر خداوند هدايت را از شما بگيرد، كدام معبود است كه بتواند آن را به شما بدهد؟ ...». آيه 47 قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ بگو: نظر دهيد، اگر عذاب خدا ناگهان يا آشكارا سراغ شما بيايد، آيا جز قوم ستمكارهلاك مىشوند؟ * عذاب ناگهانى و غافلگيرانه و عذاب غير غافلگيرانه (تدريجى و با ظهور نشانههاى عذاب)، از انواع عذابهاى الهى در دنيا إن أتيكم عذاب اللّه بغتة أو جهرة * هلاكت با عذاب الهى تنها دامنگير اقوام ستمگر مى شود. هل يهلك إلا القوم الظلمون *ظلم موجب نابودى و هلاكت اقوام است. هل يهلك إلا القوم الظلمون آيه 48 وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ و ما پيامبران را جز به عنوان بشارت دهنده و اخطار كننده نمىفرستيم؛ پس كسانى كه ايمان بياورند و به صلاح آيند، نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مىشوند. *مسؤوليت تبليغ و دعوت انبياى الهى، تنها در محدوده بشارت و انذار و ما نرسل المرسلين إلا مبشرين و منذرين * الزام قهرى مردم به ايمان وظيفه پيامبران نيست. و قالوا لو لا نزل عليه آيه ... و ما نرسل المرسلين إلا مبشرين و منذرين *كسانى كه ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، در قيامت، نه از آينده خويش بيمناكاند و نه بر گذشته خويش غمناك. فمن ءامن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون غالباً «خوف» در مورد ترس از آينده و «حزن» در مورد اندوه بر گذشته به كار مىرود. *ايمان به انبيا همراه با شايسته ساختن عمل، زمينه سلامت، تعادل و بهداشت روانى فمن ءامن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون *ايمان و عمل شايسته و رسيدن به امنيت خاطر، دستاوردهاى رسالت انبيا و ما نرسل المرسلين إلا ... فمن ءامن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون آيه 49 وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ و كسانى كه آيات ما را تكذيب كنند، به سزاى نافرمانىشان گرفتار عذاب خواهند شد. * ترس و اندوه، عذاب دنيوى تكذيب كنندگان آيات الهى فمن ءامن و أصلح فلاخوف عليهم و لاهم يحزنون. و الذين كذبوا بايتنا يمسهم العذاب * مداومت بر فسق (عصيان و خروج از مسير حق) موجب عذاب الهى مىشود. يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون جمله «كانوا يفسقون» ماضى استمرارى است؛ يعنى آنان پيوسته در نافرمانى بسر مىبردند. (الفسق: العصيان و الترك لأمر اللّه عز و جل و الخروج عن طريق الحق. لسان العرب.) * تكذيب رسالت انبيا، فسق است. و ما نرسل المرسلين إلا مبشرين و منذرين ... و الذين كذبوا بايتنا يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون [ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۴ ] [ 21:50 ] [ سعید ]
آيه 42
[ دوشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ ] [ 12:36 ] [ سعید ]
آيه 39 وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردهاند، كر و لالند و در تاريكىها (ى كفر و جهالت)قرار دارند. هر كه را خدا بخواهد گمراه مىكند، و هر كه را بخواهد بر راهى راست قرار مىدهد. * درك نكردن و غوطهور بودن در تاريكى جهل و گمراهى، ريشه تكذيب آيات الهى است. و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت «صم و بكم ...»، علاوه بر بيان حقيقت حال تكذيب كنندگان، اشاره به ريشه تكذيبگرى نيز مىتواند باشد. * درك نكردن و غوطهور شدن در تاريكيهاى كفر و جهل، پيامد تكذيب آيات الهى است. و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت من يشإاللّه يضللّه برداشت ياد شده بر اساس اين احتمال است كه «صم و بكم ...» بيانگر كيفرى از جانب خداوند براى تكذيبگران باشد؛ چنانچه جمله «من يشإاللّه» شاهد بر آن است. *تكذيب آيات الهى زمينه تعلق مشيت الهى به گمراهى انسان و الذين كذبوا بايتنا ... من يشإاللّه يضللّه *ايمان به آيات الهى، نشانه سلامت درك و انديشه و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت ... يجعله على صرط مستقيم * سلب قدرت بينش و برداشت صحيح از آيات الهى، نمودى از گمراهى انسان به اراده خداوند است. و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت من يشإاللّه يضللّه *ايمان به آيات الهى، هدايت به صراط مستقيم است. و الذين كذبوا ... من يشإاللّه يضللّه و من يشأ يجعله على صرط مستقيم * از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «الذين كذبوا باياتنا ...» روايت شده است: خداوند مىفرمايد: تكذيب كنندگان آيات ما «كراند» از (شنيدن آيات) هدايت، «لالند» از سخن خير گفتن، «در تاريكيها قرار دارند» يعنى تاريكيهاى كفر ...». *ابوحمزه گويد: از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ «الذين كذبوا ...» سؤال كردم فرمود: اين آيه درباره تكذيب كنندگان جانشينان پيامبرشان نازل شده است ...». آيه 40 قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ بگو: نظر دهيد، اگر عذاب خدا به شما برسد يا قيامت به سراغتان بيايد، اگر راستگوييد، آيا غير خدا را مىخوانيد؟ *توجه به خداى يگانه، نداى فطرت همه انسانها قل أرءيتكم ... أغير اللّه تدعون * بيدارى و بروز فطرت خداجو و توحيدى انسان به هنگام رويارويى با عذاب الهى قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه *بيدارى فطرت توحيدى انسان در تنگناها و سختيها قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه ... أغير اللّه تدعون مراد از كلمه «عذاب» مىتواند شدايد و سختيهايى باشد كه آدمى در زندگى با آن روبرو مىشود. *آشكار شدن بطلان هر گونه شرك و گرايش به غير خدا به هنگام عذاب و مرگ و ديگر سختيها قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه أو أتيكم الساعة أغير اللّه تدعون *استفاده از راه تجربه دينى براى اثبات خداى يگانه، از روشهاى تبليغ توحيد و خداپرستى قل أرءيتكم ... أغير اللّه تدعون شيوهاى كه در اين آيه و آيات مانند آن براى توجه دادن به خداى يگانه به كار رفته، امروزه به نام «تجربه دينى» خوانده مىشود. خداوند از اين شيوه استفاده كرده و از مواردى كه انسان متوجه خداى يگانه مىشود، ياد كرده است. * اگر مشركان در ادعاهاى پوچ و شركآميز خود صادق هستند، بايد به هنگام سختى متوجه معبودهاى خود شوند. أغير اللّه تدعون إن كنتم صدقين آيه 41 بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَ تَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ (نه،)بلكه فقط او را مىخوانيد و آنچه را شريك وى مىپنداريد فراموش مىكنيد، و او اگر بخواهد، عذابى را كه به خاطر آن (او را)مىخوانيد برطرف مىكند. * آدمى به هنگام روبرو شدن با شدايد، خداوند يگانه را خالصانه به يارى مىطلبد. إن أتيكم عذاب اللّه ... بل إياه تدعون * خداوند برطرفكننده عذاب و سختى از مشركان، پس از توجه و دعاى خالصانه آنان بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه *توجه خالصانه به خداوند در دعا، از شرايط استجابت آن بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه *دعا از اسباب برطرف شدن عذابها و دشواريها إن أتيكم عذاب اللّه ... فيكشف ما تدعون إليه *يأس از غير خداوند و دعاى خالصانه به درگاه او، از اسباب استجابت سريع دعا بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه * امكان برطرف شدن عذابهاى قيامت با دعاى خالصانه گرفتاران به آن أو أتتكم الساعة ... فيكشف ما تدعون إليه إن شاء با توجه به اينكه مراد از «الساعة» در آيه پيش قيامت مىباشد، مىتوان گفت آيه برطرف شدن شدايد قيامت را پس از توجه خالصانه، امرى ممكن، ولى منوط به مشيت خدا، دانسته است. *فراموش شدن عقايد شركآميز و معبودهاى دروغين به هنگام رويارويى با عذاب الهى قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه أو أتتكم الساعة ... و تنسون ما تشركون [ جمعه ۱۳۸۹/۱۰/۱۰ ] [ 20:40 ] [ سعید ]
آيه 36 إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ تنها كسانى كه گوش شنوا دارند (دعوت تو را) مىپذيرند، و مردگان را خدا بر مىانگيزد، سپس به سوى او بازگردانده مىشوند.
آيه 37 آيه 38 [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۸ ] [ 13:33 ] [ سعید ]
آيه 33 قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ به يقين، ما مىدانيم كه آنچه مىگويند تو را غمگين مىكند. (غمگين مباش، زيرا)ئآنان (در حقيقت) تو را تكذيب نمىكنند، بلكه اين ستمكاران آيات خدا را انكار مىكنند. آيه 34 آيه 35 [ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۷ ] [ 12:3 ] [ سعید ]
[ شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۴ ] [ 17:25 ] [ سعید ]
آيه 27 وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و اگر ببينى (آنان را) وقتى كه بر آتش نگاه داشته مىشوند، پس مىگويند: اى كاش (به دنيا)بازگردانده مىشديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمىكرديم و از مؤمنان مىبوديم. * كافران به هنگام روبرو شدن با آتش دوزخ آرزومند بازگشت به دنيا، تكذيب نكردن آيات پروردگار و قرار گرفتن در زمره مؤمنان. فقالوا يليتنا نرد و لا نكذب بأيت ربنا و نكون من المؤمنين * وضعيت دهشتزا و غير قابل توصيف كافران به هنگام ورود به دوزخ و چشيدن آتش و لو ترى إذ وقفوا على النار *فرستادن آيات و معجزات براى مردم، به مقتضاى ربوبيت الهى و براى تربيت آنان است. فقالوا يليتنا نردّ و لا نكذّب بأيت ربنا *مشركان در مرحلهاى از قيامت منكر شرك خويش و در مرحلهاى معترف به آن مىشوند. و اللّه ربنا ما كنا مشركين ... فقالوا يليتنا نرد و لا نكذب بأيت ربنا و نكون من المؤمنين برداشت فوق از ارتباط آيه 23 و 27 به دست مىآيد، مشركان در آنجا مشرك بودن خودشان را منكر شدند، ولى در اينجا اعتراف كردند كه آيات را تكذيب مىكردند و مؤمن نبودند. *كافران با مشاهده مقام و جايگاه مؤمنان در قيامت به آن حسرت مىخورند. يليتنا نرد و لا نكذب بأيت ربنا و نكون من المؤمنين آيه 28 بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (چنين نيست،)بلكه آنچه را قبلًا پنهان مىداشتند برايشان آشكار شده است، و اگر (به دنيا)باز گردانده شوند، به همان چيزى كه از آن نهى شدهاند باز مىگردند، و قطعاً آنان دروغگويند. *پديدار شدن عذابى كه مشركان آن را انكار مىكردند، موجب آرزوى بازگشت به دنيا، نه ايمان واقعى به خداوند و آيات فقالوا يليتنا نرد ... بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل * عمق وجدان مشركان در دنيا گواه بر حقانيت توحيد و معاد مىدهد. بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل مراد از «ما يخفون»، به قرينه آيات پيشين، حقايق ايمانى، از قبيل توحيد و معاد، است كه مشركان آن را در ضمير خويش پنهان مىساختند. * مشاهده عذاب قيامت زمينه آگاهى و وقوف مشركان بر شرك خويش ما كنا مشركين ... بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل مراد از جمله «ما كانوا يخفون»، به قرينه آيت پيشين (... و اللّه ربنا ما كنا مشركين) مىتواند شرك و اختفاى آن از سوى مشركان در برخى از مواقف قيامت و «من قبل» اشاره به آن موقف باشد. *بازگشت به دنيا پس از حشر در قيامت ممكن نيست. و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه «لو» غالباً در مواردى به كار مىرود كه شرط آن كارى ممتنع و غير عملى باشد. لذا جمله «ردوا» كه شرط براى «لو» مىباشد امرى غير عملى است. * لجاجت پيشگان مشرك، پس از ديدن جهنم نيز اگر به دنيا بازگردند اصلاح نمىشوند. و لو ترى إذ وقفوا على النار ... و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه *دروغگويى، شيوه هميشگى مشركان لجاجت پيشه است. فقالوا ... و إنهم لكذبون تعبير «كاذبون» به صيغه اسم فاعل، بيانگر آن است كه صفت دروغگويى در آنان رسوخ كرده و شيوه هميشگى آنان گشته است. *مشركان حتى در قيامت دروغ مىگويند. فقالوا يليتنا نرد و لا نكذب ... و إنهم لكذبون آيه 29 وَ قَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ و گفتند: جز اين زندگى دنياى ما زندگى ديگرى نيست و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد. * منكران معاد داراى بينشى سطحى و مادى هستند. و قالوا إن هى إلا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين * برخى كافران، حتى در صورت بازگشت به دنيا، زندگى را منحصر به دنيا دانسته و قيامت را انكار مىكنند. و لو ردوا لعادوا ... و قالوا إن هى إلا حياتنا الدنيا جمله «و قالوا» مىتواند عطف بر جمله «لعادوا» باشد. يعنى اگر به دنيا بازگردند، به همان روش باطل خودروى آورده و باز هم معاد را انكار مىكنند. آيه 30 وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَ لَيْسَ هذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَ رَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ و اگر ببينى (آنان را) وقتى كه در پيشگاه پروردگارشان نگاه داشته مىشوند، (خدا) مىگويد: آيا اين (روز جزا) حق نيست؟ مىگويند: چرا، به پروردگارمان سوگند (كه حق است). مىگويد: پس بچشيد اين عذاب را به سزاى آن كه كفر مىورزيديد. * منكران معاد در قيامت به حقانيت رستاخيز با سوگند اقرار مىكنند. و لو ترى إذ وقفوا على ربهم قال أليس هذا بالحق قالوا بلى و ربنا *ترسيم صحنههاى قيامت، از شيوههاى قرآن در تربيت و هدايت است. و لو ترى إذ وقفوا على ربهم قال أليس هذا بالحق قالوا بلى و ربنا تكرار جمله «لوترى» در اين آيه و آيه 27 و همچنين بيان ويژگيهاى قيامت در آيات متعدد گوياى نكته فوق است. *محاكمه و مجازات منكران معاد، جلوهاى از ربوبيت خداوند است. و لو ترى إذ وقفوا على ربهم ... قالوا بلى و ربنا قال فذوقوا العذاب *بازخواست از كافران، درباره توحيد، نبوت و معاد در مواقف قيامت و يوم نحشر هم جمعياً ... و لو ترى إذ وقفوا على ربهم قال أليس هذا بالحق «أين شركاؤكم» (در آيه 22) مؤاخذه درباره توحيد، «لاتكذب بآيات ربنا» (در آيه 27) مؤاخذه درباره نبوت، «أليس هذا بالحق» (در آيه 30) مؤاخذه درباره قيامت است. *عذاب منكران معاد، به فرمان مستقيم خداوند در قيامت صورت مىگيرد. قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ضمير فاعل در «قال» به خداوند باز مىگردد. *كافران در قيامت براى اثبات گفتههاى خويش مكرر سوگند مىخورند. و اللّه ربنا ما كنا مشركين ... قالوا بلى و ربنا * انكار معاد، كفر است. أليس هذا بالحق قالوا بلى و ربنا قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۱ ] [ 22:46 ] [ سعید ]
آيه 25 وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذَانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ و برخى از آنان كسانى هستند كه (هنگام قرائت قرآن)به تو گوش فرا مىدهند، ولى ما (به سبب اصرارشان بر گناه،) سرپوشهايى بر دلهايشان نهادهايم كه آن را نمىفهمند، و گوشهايشان را سنگين كردهايم (كه آن را نمىشنوند).و اگر هر آيتى را ببينند به آن ايمان نمىآورند؛ تا آنجا كه وقتى نزد تو مىآيند و مىخواهند با تو جدال كنند، آنان كه كفر ورزيدهاند، مىگويند: اين قرآن جز افسانههاى پيشينيان نيست. *برخى مشركان، على رغم گوش فرادادن به كلام پيامبر (ص)، از فهم آن عاجز بودند. و منهم من يستمع اليك و جعلنا على قلوبهم أكنة أن يفقهوه و فى ءاذانهم وقرا * اصرار بر كفر و شرك از سر حقستيزى، موجب افكنده شدن حجاب بر دل و سنگينى بر گوش آدمى است. و جعلنا على قلوبهم أكنة أن يفقهوه و فى ءاذانهم وقرا *افكنده شدن حجاب بر انديشه و قلب آدمى، زمينه انكار هر گونه معجزه و آيت الهى است. و جعلنا على قلوبهم أكنة أن يفقهوه ... و إن يروا كل ءاية لايؤمنوا بها *مشركان به هنگام حضور در نزد پيامبر (ص)، از سر لجاج و انكار به مجادله درباره قرآن و رسالت آن حضرت مىپرداختند. حتى إذا جاءوك يجدلونك يقول الذين كفروا *ناتوانى كافران از مقابله با قرآن و پيامبر اكرم (ص) حتى إذا جاءوك يجدلونك يقول الذين كفروا إن هذا إلا أسطير الأولين پناه بردن مشركان به جدل و اتهام، گوياى اين است كه هيچ راه منطقى و صحيحى براى مقابله با قرآن و پيامبر (ص) وجود نداشته است. *قرآن براى مشركان زيبا و جذاب بوده است. يقول الذين كفروا إن هذا إلا أسطير الأولين «أساطير» به معنى سخن زينت شده و زيبا آمده است. «سطر فلان على فلان إذا زخرف له الأقاويل و نمقها». (لسان العرب). *اسطوره خواندن قرآن و جدال و سرسختى در برابر آن، كفرورزى است. يقول الذين كفروا إن هذا إلا أسطير الأولين * شرك، كفرورزى و مشرك، كافر است. و اللّه ربنا ما كنا مشركين ... يقول الذين كفروا مرجع ضمير «منهم من يستمع» در صدر آيه، مشركان مطرح شده در آيات قبل است. و از آنجا كه در پايان آيه از همان گروه با توصيف «الذين كفروا» ياد شده، برداشت فوق به دست مىآيد. آيه 26 وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ و آنان (مردم را) از اين (قرآن) باز مىدارند و خود از آن دورى مىجويند، و جز خويشتن را هلاك نمىسازند، و درك نمىكنند. *كافران صدر اسلام، مردم را از گوش فرادادن به قرآن نهى مىكردند. و هم ينهون عنه مفعول «ينهون» حذف شده و ضمير «عنه» به قرآن باز مىگردد؛ يعنى «و هم ينهون الناس عن استماع القرآن». * افسانه خواندن قرآن و كهنه دانستن مطالب آن، از ترفندهاى كافران براى جلوگيرى از گوش فرادادن مردم به آن إن هذا إلا أسطير الأولين. و هم ينهون عنه *ترفندهاى كافران براى مبارزه با قرآن و پيامبر (ص)، بىثمر و موجب هلاكت خود آنها مىشود. و هم ينهون عنه و ينئون عنه و إن يهلكون إلا أنفسهم صدر آيه بيان مبارزه كافران با اسلام و قرآن است. لذا جمله «إن يهلكون» مىتواند ناظر به اين نكته باشد كه سرانجام اين مبارزه، شكست و هلاكت خود آنان است، نه قرآن و اسلام. *فاصله گرفتن از قرآن و پيامبر (ص) و مبارزه با آنها برخاسته از جهل است. و هم ينهون عنه و ينئون عنه و إن يهلكون إلا أنفسهم و ما يشعرون جمله «و ما يشعرون» بيانگر خصلتى ديگر از صفات كافرانى است كه در صدد رويارويى با قرآن هستند و آن نداشتن درك است. [ شنبه ۱۳۸۹/۰۹/۲۷ ] [ 21:7 ] [ سعید ]
آيه 21 وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد يا آيات او را تكذيب كند؟ يقيناً ستمكاران ظفرمند نمىشوند. * افتراى به خداوند و تكذيب آيات الهى، بزرگترين ظلم است. و من أظلم ممن افترى على اللّه كذبا أو كذب بايته * ظلم، معيارى اساسى در سنجش رتبه گناهان و درجه بندى آنها و من أظلم ممن افترى على اللّه كذبا أو كذب بايته *كتمان حقانيت پيامبر اكرم (ص)، مصداق بارز تكذيب آيات الهى و از بزرگترين ظلمهاست. الذين ءاتينهم الكتب ... و من أظلم ممن افترى على اللّه كذبا أو كذب بايته در آيه قبل سخن از تكذيب پيامبر (ص) بود و اين آيه در مقام هشدار به تكذيب كنندگان آن حضرت است. چرا كه وى مصداقى روشن براى آيات الهى است. *علماى اهل كتاب، تكذيب كنندگان آيات الهى و ستمگرانى محروم از سعادت و رستگارى الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه ... و من أظلم ... إنه لايفلح الظلمون مراد از ضمير «آتيناهم» در آيه قبل به قرينه حكم و موضوع، عالمان اهل كتاب مىتواند باشد كه دريافت كنندگان كتب آسمانى هستند، نه مردم معمولى از يهود و نصارا. *ستمگران از مقابله با خدا و پيامبر (ص) طرفى نبسته و به اهداف خويش نخواهند رسيد. قل أى شىء أكبر شهدة ... الذين ءاتينهم الكتب ... إنه لايفلح الظلمون از ربط بين آيات و اطلاق ظالم بر مشركين و اهل كتاب كه در صدد مقابله با خدا و پيامبر (ص) بودهاند. و نيز از«لايفلح الظالمون» فهميده مىشود كه آنها به دنبال اهدافى بودهاند كه موفق نشده و نخواهند شد. آيه 22 وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ و (ياد كن) روزى را كه همه آنان را محشور مىكنيم، سپس به كسانى كه شرك ورزيدهاند مىگوييم: كجايند شريكان شما كه مىپنداشتيد (شريك خدايند)؟ *خداوند تمامى آدميان را در روز قيامت گرد مىآورد. و يوم نحشرهم جميعا * ياد آورى رخداد قيامت، هشدارى به مشركان وافترا زنندگان به خداوند و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين أشركوا *پرسش درباره موقعيت و جايگاه معبودهاى پندارى مشركان، از صحنههاى محاكمه آنان در قيامت ثم نقول للذين أشركواأين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون *قيامت، روز استهزاى مشركان و نماياندن ناتوانى و بطلان خدايان دروغين آنهاست. و يوم نحشرهم جميعا ثم نقول للذين أشركواأين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون استفهام در «اين شركائكم ...» براى تحكّم و استهزا است. * شريك قرار دادن براى خداوند، مولود انديشه سست مشركان و ساخته و پرداخته خود آنان أين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون «زعم» به انديشه و گفتارى اطلاق مىشود كه اساس صحيحى نداشته و بر پايه پندار و گمان باشد. (مفردات راغب). *قيامت، روز ظهور حقانيت توحيد، حتى براى مشركان ثم نقول للذين أشركوا أين شركاؤكم الذين كنتم تزعمون آيه 23 ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ سپس (عاقبت)فتنه و شرك آنان چيزى جز اين نيست كه مىگويند: به خدا، پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم. *مشركان در قيامت براى شرك خويش چارهاى جز انكار آن ندارند. ثم لم تكن فتنتهم إلا أن قالوا و اللّه ربنا ما كنا مشركين مقصود از «فتنه» در آيه، فتنه شرك است. * بىپناهى مشركان در قيامت و ناتوانى معبودهاى آنان از كمك رساندن به آنها أين شركاؤكم ... ثم لم تكن فتنتهم إلا أن قالوا و اللّه ربنا ما كنا مشركين * سوگند دروغ مشركان در قيامت بر مشرك نبودنشان در دنيا و اللّه ربنا ما كنا مشركين *اعتراف مشركان به ربوبيت خداوند در قيامت و اللّه ربنا ما كنا مشركين *قيامت، صحنه بروز ملكات و خصلتهاى تثبيت شده و پنهان آدمى و اللّه ربنا ما كنا مشركين مشركان در قيامت دروغ مىگويند، حال آنكه براى آنان فايدهاى ندارد. دليل آن مىتواند رسوخ خصلت دروغگويى در آنها باشد. * از امام صادق (ع) روايت شده كه مراد (از «فتنة» در «ثم لم تكن فتنتهم ...»)، معذرت خواهى مشركان (در قيامت) است». آيه 24 انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ ببين چگونه بر خود دروغ مىبندند و آنچه (به وسيله آن به خدا)افترا مىبستند از دستشان مىرود. *مشركان در قيامت به دروغ منكر شرك ورزى خويش در دنيا مىشوند. و اللّه ربنا ما كنا مشركين. انظر كيف كذبوا على أنفسهم * شرك، باطل و اعتقاد به آن تحميل دروغ بر خويشتن است. انظر كيف كذبوا على أنفسهم جمله «كذبوا ...» مىتواند بيان حال مشركان در دنيا باشد. يعنى مشركان در دنيا با عقيده شرك، بر خود نيز دروغ بستند، زيرا فطرت و جان آدمى گواه بر توحيد است. * ظهور بطلان شرك و پوچى معبودهاى دروغين در قيامت و ضل عنهم ما كانوا يفترون يكى از موارد كاربرد فعل «ضل» جايى است كه چيزى از بين برود و باطل شود. در لسان العرب آمده است: «ضل الشىء إذا ضاع». *قيامت، روز تجلى حقايق و از ميان رفتن پردههاى اوهام است. و ضل عنهم ما كانوا يفترون *شرك، افترا و پندارى باطل و ساختگى است. و ضل عنهم ما كانوا يفترون [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۹/۱۷ ] [ 17:41 ] [ سعید ]
آيه 19 قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُلْ لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَ إِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ بگو: گواهى چه كسى از همه برتر است؟ بگو: خدا ميان من و شما گواه است؛ و اين قرآن به من وحى شده است تا به وسيله آن به شما و هر كه (اين قرآن به او)برسد اخطار كنم. آيا راستى شما گواهى مىدهيد كه با خدا معبودان ديگرى است؟ بگو: من گواهى نمىدهم. بگو: جز اين نيست كه او معبودى يگانه است، و بىترديد، من از آنچه شما (به وسيله آن)شرك مىورزيد بيزارم. * گواهى خداوند، مهمترين و صحيحترين و اطمينانبخشترين گواهيها قل أى شىء أكبر شهدة * جواز كاربرد «شىء» در مورد خداوند قل أى شىء أكبر شهدة قل اللّه *گواه طلبى مشركان از پيامبر (ص) در تأييد رسالت آن حضرت قل أى شىء أكبر شهدة قل اللّه شهيد بينى و بينكم * خداوند، بزرگترين شاهد بر بطلان شرك و حقانيت توحيد و لا تكونن من المشركين ... قل أى شىء أكبر شهدة قل اللّه شهيد بينى و بينكم *قرآن، كتاب جهانى و براى همه عصرها و انذار دهنده كسى كه به معارف آن است يابد. و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به و من بلغ «من بلغ» بيانگر عموم و محدود نبودن مرز دعوت قرآن در عرصه زمان و مكان است. *اهميت جايگاه انذار در تبليغ و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به و من بلغ *محمّد (ص) خاتم پيامبران و رسالتش جهانشمول و فراگير تا نهايت تاريخ است. و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به و من بلغ جهانشمولى رسالت پيامبر (ص) و خاتميت آن حضرت از عموم «من بلغ» كه شامل تمامى افراد در همه عصرها مىشود، استفاده شده است. *جاهل قاصر، معذور است. و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به و من بلغ از قيد «من بلغ» استفاده مىشود عذر كسانيكه پيام قرآن به آنان نرسيده موجه است. * ضرورت حضور مبلغانى انذارگر در جامعه همراه قرآن و أوحى إلىّ هذا القرءان لأنذركم به تأكيد بر حضور پيامبر (ص) در كنار قرآن براى انذار، گوياى اين نكته است كه قرآن به تنهايى براى انذار كافى نيست، بلكه بايد كسانى نيز همواره با قرآن به تبليغ دين و انذار مردم بپردازند. *لزوم پايبندى و اهتمام رهبران الهى به مبانى اصولى و سازشناپذيرى در آن قل لا أشهد قل إنما هو إله وحد و إننى برىء مما تشركون گرچه محتواى آيه خطاب به پيامبر (ص) است، ولى مسلماً اختصاصى به شخص آن حضرت ندارد و قابل تعميم به همه رهبران در تمامى عصرهاست. *از امام باقر (ع) درباره سخن خدا «قل أى شىء أكبرشهادة ...» روايت شده است كه مشركان مكه گفتند: اى محمد، خداوند رسولى غير از تو نيافت كه بفرستد؟ كسى را نمىبينيم درباره آنچه مىگويى تو را تصديق كند ... پس كسى كه به رسالت تو گواهى دهد، براى ما مىآورى؟ رسول خدا (ص) فرمود: خداوند بين من و شما گواه است ...». *أبى بن كعب گويد: اسيرانى را نزد رسول خدا (ص) آوردند، حضرت به آنان فرمود: آيا تاكنون به اسلام دعوت شدهايد؟ گفتند نه، پس آنان را آزاد كرد و آيه «و أوحى إلىّ ...» را تلاوت كرد. و سپس فرمود: آنان را آزاد كنيد تا به جايگاه امن خويش بروند، زيرا ايشان هنوز به اسلام دعوت نشدهاند». * مالك جهنى گويد از امام صادق (ع) درباره سخن خدا «و اوحى الىّ هذا القرآن لأنذركم به و من بلغ» سؤال كردم، فرمود: هر كس از آل محمّد (ع) به مقام امامت برسد، به وسيله قرآن مردم را بيم مى دهد (از مخالفت با خدا مىترساند.) همان گونه كه رسول خدا (ص)، با قرآن به مردم هشدار مىداد. از روايت استفاده مىشود كه «من» در «من بلغ»، عطف به ضمير فاعل در «أنذركم» مىباشد». *حسين بن خالد گويد: ... به امام رضا (ع) عرض كردم اى فرزند رسول خدا (ص) گروهى مىگويند: خداوند به وسيله علم (زايد بر ذات)، عالم و به وسيله قدرت (زايد بر ذات)، قادر و به وسيله حيات (زايد بر ذات)، زنده و به وسيله قدمت (زايد بر ذات)، قديم و به وسيله شنوايى (زايد بر ذات)، شنوا و به وسيله بينايى (زايد بر ذات)، بيناست. آن حضرت فرمود: كسى كه اين را بگويد و به آن ملتزم شود همانا معبودهايى را با خدا انباز گرفتهاست ...». آيه 20 الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ كسانى كه به آنان كتاب (آسمانى) داديم، همان گونه كه فرزندان خود را مىشناسند، پيامبر را (نيز) مىشناسند. آنان كه (سرمايه فطرت)خود را از دست دادهاند، به همين علّت ايمان نمىآورند. * كتب آسمانى پيشين مشتمل بر گواهى خداوند بر حقانيت پيامبر (ص) قل أى شىء أكبر شهدة قل اللّه ... الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه *اهل كتاب، قرآن و حقانيت آن را، همانند فرزندان خود، مىشناختند. و أوحى إلىّ هذا القرءان ... الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه كما يعرفون أبناءهم از احتمالات مطرح در مورد مرجع ضمير «يعرفونه» قرآن است. *ايمان نياوردن اهل كتاب به پيامبر (ص)، ناشى از تباه كردن خويش و از دست دادن سرمايه فطرت است. الذين ءاتينهم الكتب يعرفونه ... الذين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون *امام صادق (ع) فرمود: اين آيه درباره يهود و نصارا نازل شده، خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد: «كسانى را كه به آنان كتاب آسمانى- يعنى تورات و انجيل داديم، او را- يعنى رسول خدا را- مىشناسند ... چون خداوند عزوجل براى ايشان در تورات، انجيل و زبور نشانه محمد (ص) و نشانه اصحاب وى و محل بعثت و (داستان) هجرت آن حضرت را ذكر كرده است ...». [ شنبه ۱۳۸۹/۰۹/۱۳ ] [ 23:9 ] [ سعید ]
آيه 16 مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ هر كس در آن روز عذاب از او گردانده شود، قطعاً خدا به او رحم كرده است، و اين است آن كاميابى آشكار. [ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۹/۱۱ ] [ 23:33 ] [ سعید ]
آيه 14 قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيّاً فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لَا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ بگو: آيا جز خدا را كه پديد آورنده آسمانها و زمين است به سرپرستى خود برگيرم، در حالى كه اوست كه طعام مىدهد و طعام داده نمىشود؟ بگو: من مأمورم كه اوّلين كسى باشم كه تسليم (خدا) شده است، و (خدا به من فرمان داده است كه:)هرگز از مشركان مباش. [ سه شنبه ۱۳۸۹/۰۹/۰۲ ] [ 16:47 ] [ سعید ]
آيه 12 قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ بگو: آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ كيست؟ بگو: از آنِ خداست. او رحمت را بر خود مقرّر كرده است. يقيناً شما را در روز قيامت كه شكّى در آن نيست جمع خواهد كرد. كسانى كه (سرمايه فطرت) خود را از دست دادهاند، به همين علّت ايمان نمىآورند. *تعليم روش احتجاج با مشركان به پيامبر (ص) از سوى خداوند. قل لمن ما فى السموت و الأرض ... ليجمعنكم إلى يوم القيمة * مالكيت خداوند بر جهان هستى، امرى بديهى و غير قابل انكار. قل لمن ما فى السموت و الأرض قل للّه جواب خداوند به سؤال مطرح شده و منتظر جواب كافران نماندن، بيانگر روشن و غير قابل انكار بودن آن است. *طرح و بيان حقايق به شكل پرسش و پاسخ، از روشهاى قرآن قل لمن ما فى السموت و الأرض قل للّه *خداوند رحمت به خلق را بر خويش لازم كرده است. كتب على نفسه الرحمة «كتب على نفسه الرحمة» يعنى «الزمها على نفسه» (رحمت را بر خود فرض و خود را به آن ملزم كرده است). * ترديدناپذيرى تحقق قيامت ليجمعنكم إلى يوم القيمة لا ريب فيه «لا ريب فيه» نفى هر گونه ترديد درباره قيامت است، كه از بارزترين موارد ترديد درباره قيامت، ترديد در تحقق آن است. *قيامت، روز ظهور حقايق و از بين رفتن هر گونه ترديد ليجمعنكم إلى يوم القيمة لا ريب فيه مرجع ضمير «فيه» مىتواند «يوم القيامة» باشد، يعنى قيامت ظرف ترديد نيست و در آن روز ترديد از آدمى رخت بر مىبندد. *برخوردارى مردم از رحمت خداوند، از فلسفههاى برپايى قيامت كتب على نفسه الرحمة ليجمعنكم إلى يوم القيمة لا ريب فيه * برپايى قيامت جلوهاى از رحمت الهى است. كتب على نفسه الرحمة ليجمعنكم إلى يوم القيمة * آنان كه سرمايه جان را به خسارت از كف دادهاند، منكر قيامت هستند. ليجمعنكم إلى يوم القيمة ... الذين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون متعلق «لا يؤمنون»، با توجه به جمله «ليجمعنكم إلى يوم القيامة» قيامت مىتواند باشد. *تباه كردن سرمايه وجودى خود زيانكارى و زمينه انكار معارف دين است. ليجمعنكم إلى يوم القيمة ... الذين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون آيه 13 وَ لَهُ مَا سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ و آنچه در شب و روز آرام مىگيرد از آنِ اوست، و اوست كه شنوا و دانا است. * تمامى پديدههاى ساكن و متحرك در شب و روز، ملك خدا و تحت تصرف اوست. و له ما سكن فى الّيل و النهار در زبان عرب گاهى يكى از ضدين ذكر مىگردد و ديگرى مسكوت مىماند. چون مذكور، خود كافى از غير مذكور است. در آيه نيز تقدير مىتواند چنين باشد: «وله ما سكن و ما تحرك فى الليل و النهار». * علم و آگاهى به جهان هستى، لازمه مالكيت مطلقه الهى و له ما سكن فى الّيل و النهار و هو السميع العليم جمله «و له ما سكن» به منزله دليلى است براى «و هو السميع العليم». يعنى همه چيز، اعم از اشيا و اقوال و حتى فكر، مخلوق و مملوك خداست و خالق نمىتواند به مخلوق خويش آگاه نباشد، چون علم خالق به مخلوق خود، ضرورى است. *توجه به آگاهى خداوند بر گفتار و كردار آدميان، برانگيزنده آنان به ايمان فهم لا يؤمنون ... و هو السميع العليم *شنوايى و دانايى خداوند، تضمينكننده حسابرسى از بندگان در روز قيامت ليجمعنكم إلى يوم القيمة ... و هو السميع العليم [ سه شنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۸ ] [ 21:51 ] [ سعید ]
آيه 10 *بسيارى از رسولان الهى قبل از پيامبر (ص)، مورد تمسخر و استهزاى كافران قرار گرفتند. آيه 11 *پيامبر اكرم (ص) مأمور ترغيب مردم به سير در زمين و تدبر در سرانجام تكذيبكنندگان پيامبران الهى [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۲ ] [ 9:15 ] [ سعید ]
آيه 8 وَ قَالُوا لَوْ لَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ و گفتند: چرا فرشتهاى بر او نازل نشده است (تا با وى همكارى كند)؟ و اگر فرشتهاى مىفرستاديم، كار تمام مىشد (همه هلاك مىشدند) و به آنان مهلت داده نمىشد.*مشاهده نزول فرشتگان بر پيامبر (ص)، درخواست نابجا و بهانهجويانه كافران مكّه و قالوا لو لا أنزل عليه ملك و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر * هلاكت فورى كافران و پايان مهلت آنان، در صورت نزول محسوس فرشتگان بهعنوان معجزه بر پيامبر (ص) و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ثم لا ينظرون * كفرپيشگان مكه حتى با نزول كتابى ملموس بر پيامبر (ص)، ايمان نمىآوردند و خواهان نزول محسوس فرشتگان مىشدند. و لو نزلنا عليك كتبا فى قرطاس فلمسوه بأيديهم لقال ... و قالوا لو لا أنزل عليه ملك بر اساس اين احتمال كه «قالوا» بر جواب «لو» در آيه قبل عطف شده باشد، برداشت ياد شده استفاده مىشود. *ناآگاهى كافران از عواقب هلاكتبار درخواست نزول آشكار ملائكه و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ثم لا ينظرون *ارائه معجزات بر اساس مشيت الهى و قانونمند است. و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ثم لا ينظرون آيه 9 وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ و اگر او را فرشته قرار مىداديم، وى را به صورت مردى در مىآورديم (تا او را ببينند، آنگاه مىگفتند: ما در فرشته بودن او شك داريم،) در نتيجه آنچه را كه آنان (بر خود) مشتبه مىسازند بر آنان مشتبه مىساختيم. *خداوند بر فرض انتخاب فرشتگان براى پيامبرى، آنان را به صورت بشر قرار مىداد. و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا * رد درخواست كفرپيشگان بهانهجوى مكه (نزول فرشته به عنوان پيامبر) از سوى خداوند و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا * كافران، مدعى عدم شايستگى بشر براى احراز مقام رسالت و لو جعلنه ملكا *خداوند، جز از جنس بشر، پيامبرى براى آدميان قرار نداده است. و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا *مردم عادى از تحمل مشاهده چهره واقعى فرشتگان در دنيا ناتوان هستند. و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ... و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا در آيه قبل نزول فرشتگان را به صورت اصلى به معناى پايان يافتن كار و هلاكت كافران دانست و در اين آيه نزول فرضى فرشته را براى مردم به شكل مردان اعلام مىكند. از اين دو نكته مىتوان مطلب بالا را استفاده كرد. * امكان تجسم فرشتگان به صورت آدمى و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا آنچه در آيه نفى شده، پيامبر شدن فرشتگان است، نه تجسم آنان به صورت آدمى. *بقاى مغالطهكارى و بهانهجوييهاى كافران، حتى در صورت انتخاب پيامبر از ميان فرشتگان و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا و للبسنا عليهم «للبسنا عليهم ...» يعنى امر رسالت را چنانكه اكنون براى آنان مشتبه است در صورت نزول فرشته نيز مشتبه مىكرديم. *كافران به رسالت پيامبر (ص)، گرفتار شبهههاى باطل و بىاساس. و للبسنا عليهم ما يلبسون «يلبسون»، فعل مضارع و بيانگر استمرار يافتن شبهههاى كافران در دل و جان آنان است؛ يعنى «وللبسنا عليهم ما يلبسون على انفسهم». * خداوند حقپوشان و مغالطهكاران در رسالت پيامبر (ص) را در گمراهى رها مىكند. و للبسنا عليهم ما يلبسون *محروميت از هدايت الهى، نتيجه حقپوشى و مغالطهكارى خود انسان و للبسنا عليهم ما يلبسون تلبيس خداوند (للبسنا)، از نظر رتبه، پس از تلبيس خود آدمى (ما يلبسون) قرار دارد. [ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۶ ] [ 11:28 ] [ سعید ]
آيه 6 أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَاراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ آيا نديدهاند كه پيش از آنان چقدر نسلها را هلاك كرديم كه در زمين امكاناتى به آنها داده بوديم كه آن امكانات را به شما ندادهايم، و باران را پى در پى بر آنان فرستاديم، و نهرها را از زير پايشان جارى ساختيم، پس آنها را به سبب گناهانشان هلاك كرديم و پس از آنان نسلهاى ديگرى پديد آورديم؟ *توبيخ كافران به آيات الهى به خاطر تدبر نكردن در تاريخ و درس نگرفتن از سرنوشت هلاكتبار امتهاى گذشته الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرنٍ * آگاهى كافران عصر پيامبر (ص) از سرنوشت امتهاى پيشين الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرنٍ مكَّنه م فى الارض استفهام در «ألم يروا» براى توبيخ است، معلوم مىشود تاريخ گذشتگان در دسترس كافران بوده و از آن اطلاع داشتهاند ولى درس لازم را از آن نگرفتهاند. * كافران به تحليل صحيح تاريخ نپرداخته و از آن پند نمىگيرند. الم يروا كم اهلكنا استفهام توبيخى «ألم يروا» بيانگر اين است كه تاريخ گذشتگان پندآموز است و بايد از آن عبرت گرفت. ولى كافران در پى آن نيستند. *هلاكت، سرانجام مبارزه با حق (اعراض، تكذيب و استهزاى آن) ما تأتيهم من ءاية ... إلا كانوا عنها معرضين. فقد كذبوا بالحق ... ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم * كفر موجب هلاكت بسيارى از جوامع گذشته، در عين قدرتمندتر بودن آنها از كافران عصر پيامبر (ص) ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم من قرن مكنهم فى الأرض ما لم نمكن لكم *نقش ريزش فراوان و مداوم باران و جريان رودها در پيدايش تمدنهاى قدرتمند مكنهم فى الأرض ... و أرسلنا السماء عليهم مدرارا و جعلنا الأنهر «مدرار» يعنى داراى ريزش فراوان، پى در پى، و طبعاً مقصود، ريزش به مقدار نياز است. * عوامل طبيعى، مسخر اراده الهى و در قلمرو قدرت اوست. كم أهلكنا ... مكنهم ... و أرسلنا السماء ... و جعلنا الأنهر *انحطاط و نابودى بسيارى از تمدنها پيش از اسلام به سبب گناه و ستيز با حق ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم ... فأهلكنهم بذنوبهم *نقش و تأثير عملكرد مردم در تحولات تاريخ ألم يروا كم أهلكنا ... فأهلكنهم بذنوبهم * پابرجايى زندگى انسانها در زمين، در عين انقراض امتهاى متمدن كافر فأهلكنهم بذنوبهم و أنشأنا من بعدهم قرنا ءاخرين *پيدايش و انقراض تمدنها، تحت اراده و سيطره الهى ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم من قرن مكنهم فى الأرض ... فأنشأنا من بعدهم قرنا ءاخرين آيه 7 [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۵ ] [ 18:53 ] [ سعید ]
آيه 4 وَ مَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ و هيچ آيتى از آيات پروردگارشان برايشان نمىآيد مگر اينكه از آن رويگردانند. [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۵ ] [ 12:43 ] [ سعید ]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم آيه 1 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ستايش از آنِ خداست؛ همان كسى كه آسمانها و زمين را آفريد و تاريكىها و روشنى را پديد آورد؛ پس (از اين همه نشانهها)آنان كه كفر ورزيدهاند، با پروردگار خود (غير او را)برابر مىكنند. * ستايش، از آنِ خداوند است. الحمد للَّه * خدا، شايسته همه محامد و ستايشها. الحمد للَّه «ال» در «الحمدللّه» براى تعريف جنس و مفيد استغراق است؛ يعنى «كل حمد للّه». * خدا، شايسته همه ستايشها، به خاطر آفرينش آسمانها و زمين و پديدآوردن نور و ظلمت. الحمد للَّه الَّذى خلق «الذى» در «الذى خلق ...»، صفت تعليلى براى «اللّه» و بيانگر وجه اختصاص داشتن حمد به خداوند است. * نقش اساسى شب و روز و ظلمت و نور در نظام ربوبيت و تدبير خداوند وجعل الظُّلمت والنُّور ثمَّ الَّذين كفروا بربّهِم يعدِلون * توجه به نظام شب و روز و نور و ظلمت، زمينهساز اعتقاد به توحيد ربوبى خداوند است. وجعل الظُّلمت والنُّور ثمَّ الَّذين كفروا بربّهِم يعدِلون * اعتقاد به ربوبيت غير خدا- با وجود نشانههاى غير قابل ترديد بر يگانه بودن او در تدبير جهان- امرى نكوهيده و دور از انتظار وجعل الظُّلمت والنُّور ثمَّ الَّذين كفروا بربّهِم يعدِلون حرف «ثم» در آيه، مفيد معنى استبعاد و توبيخ است. *امام كاظم (ع) درباره آيه «ثم الذين كفروا بربهم يعدلون» فرمود: (كافرانى كه براى خدا انباز مىگيرند)، ظلمت و نور و ظلم و عدل را برابر قرار مىدهند». آيه 2 هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ اوست كسى كه شما را از گِل آفريد، سپس اجَلى مقرر كرد، و اجَلى كه تعيين شده است نزد اوست؛ باز هم شما (در معاد) ترديد مىكنيد. * آفرينش انسان از گِلى بىارزش و ناچيز هو الَّذى خلقكم من طينٍ نكره آمدن «طين» مىتواند براى دلالت بر حقارت و ناچيز بودن مبدأ آفرينش انسان باشد. *مدت زندگى هر فردى در دنيا از پيش تعيين شده است. ثمَّ قضى اجلًا به مدتى كه براى زندگى هر فرد در دنيا تعيين شده «اجل» گفته مىشود (مفردات راغب) و «قضى اجلا» يعنى «قدّر لكل واحد منكم اجلا» (خدا براى هر يك از شما مدتى مشخص، مقرر فرموده است). * انسان، داراى دو اجل: حتمى و غير حتمى ثمَّ قضى اجلًا واجلٌ مسمًّى عنده ذكر دو أجل در آيه و توصيف يكى از آن دو به «مسمى» (تعيين شده)، بيانگر آن است كه اجل ديگر نامعين و به اصطلاح، معلّق و غير حتمى است. *قابل تغيير نبودن «اجل مسمى» و تغييرپذيرى «اجل معلق» ثمَّ قضى اجلًا واجلٌ مسمًّى عنده مقيد شدن يكى از دو اجل به مسمى و ثابت، حاكى از امكان تحول و تغيير در اجل ديگر است كه از آن به «معلق» تعبير مىشود. * تنها خداوند، آگاه به «اجل مسمى» است. واجلٌ مسمًّى عنده *مطالعه در آفرينش انسان و مرگ و حيات وى، زداينده ترديد در يگانگى خداوند هو الَّذى خلقكم من طينٍ ثمَّ قضى اجلًا ... ثمَّ انتم تمترون از جمله «ثم أنتم تمترون»، كه بيان استبعاد هر گونه ترديد در يگانگى خداوند پس از توجه به مضامين صدر آيه است، چنين برمىآيد كه بعد از اين توجه، على القاعده نبايد ترديدى در توحيد و اعتقاد بدان وجود داشته باشد. *حمران گويد از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «قضى اجلًا ...» سؤال كردم، فرمود: دو اجل است، يكى حتمى و ديگرى غير حتمى (معلق)». *امام صادق (ع) درباره سخن خداوند «قضى أجلا ...» فرمود: اجل اول، اجلى است كه خداوند، فرشتگان و رسولان و انبيا را از آن آگاه نموده و اجل معين را كه نزد اوست، از تمام خلايق پنهان داشته است». آيه 3وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ و اوست خدا در آسمانها و در زمين؛ نهان و آشكار شما را مىداند، و آنچه را به دست مىآوريد (نيز) مىداند. * تدبير و حاكميت مطلقه و يكسان خداوند بر آسمانها و زمين وهو اللَّه فى السَّموت وفى الارض آيه شريفه در رد پندار كسانى است كه خداى تعالى را تنها خداوندگار آسمانها پنداشته و براى زمين و زمينيان خدايان ديگرى چون خداى باد، خداى باران، خداى دريا، خداى صحرا و ... تصور مىكردند. *خداوند تنها معبود حقيقى و شايسته پرستش در جهان هستى وهو اللَّه فى السَّموت وفى الارض «فى السماوات»، مىتواند متعلق به «اللّه» باشد؛ براين اساس كلمه «اللّه»، به تأويل مشتق (الاله) است؛ يعنى «و هو الإله فى السموات و فى الارض» (او تنها كسى است كه در آسمانها و در زمين شايسته پرستش است). * آشكار و نهان آدمى، در نزد خداوند يكسان است. يعلم سرَّكم وجهركم عطف «جهركم» بر مفعول «يعلم» و تكرار نشدن فعل مىتواند بيانگر مطلب فوق باشد. *آگاهى خداوند بر آشكار و نهان آدمى، برخاسته از حاكميت كامل او بر سراسر هستى است. وهو اللَّه فى السَّموت وفى الارض يعلم سرَّكم وجهركم * آگاهى خداوند به اعمال و دستآوردهاى انسان ويعلم ما تكسبون * آگاهى خداوند به نتيجه و سرانجام عمل انسان ويعلم ما تكسبون مراد از «ما تكسبون» مىتواند جزا و نتيجه عمل باشد كه آدمى آن را با عمل خود به دست مىآورد. *چون خداوند خالق است، بر مخلوق خويش آگاهى كامل دارد. هو الَّذى خلقكم من طينٍ ... يعلم سرَّكم وجهركم ويعلمما تكسبون * توجه به احاطه علمى خداوند، بازدارنده انسان از انحراف در اعمال و نيات يعلم سرَّكم وجهركم ويعلم ما تكسبون هدف از بيان آگاهى كامل خداوند بر آشكار و نهان آدمى و اعمال او، بازداشتن وى از خطا و لغزش است. *ابوجعفر گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزّ و جلّ «و هو اللّه فى السموات و فى الارض» سؤال كردم، امام فرمود: يعنى او به تمامى مخلوقات خويش از نظر علم، قدرت، سلطه و حاكميت احاطه دارد ...». [ شنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۱ ] [ 8:57 ] [ سعید ]
وَمَا مِنْ دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَابِ مِن شَىْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (انعام، 38) و هيچ جنبندهاى در زمين و هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند، نيست مگر اينكه آنها هم اُمّتهايى چون شمايند. ما در اين كتاب (قرآن يا لوح محفوظ) هيچ چيز را فرو گذار نكرديم، سپس همه نزد پروردگارشان گرد مىآيند. قرآن توجّه خاصّى به زندگى حيوانات دارد و از يادآورى خلقت، شعور و صفات آنها در راه هدايت مردم استفاده مىكند. «و فى خلقكم و ما يبثّ من دابّة آيات لقوم يوقنون»(جاثيه، 4.) در روايات وتجارب انسانى هم نمونههاى فراوانى دربارهى شعور و درك حيوانات به چشم مىخورد و براى يافتن شباهتها و آشنايى با زندگى حيوانات، بايد انديشه و دقّت داشت.( تفسير مراغى.) «امم أمثالكم» از آيات و روايات و تجارب برمىآيد كه شعور، ويژه انسان نيست. به نمونه هايى توجّه كنيد: 1. حضرت سليمان همراه با سپاهيانش از منطقهاى عبور مىكردند، مورچهاى به ساير مورچگان گفت: فورى به خانههايتان برويد، تا زير پاى ارتش سليمان له نشويد.(نمل، 18.) شناخت دشمن، جزو غريزه مورچه است، ولى اينكه مىفهمد اين شخص نامش سليمان و همراهانش ارتش اويند، اين بالاتر از غريزه است. 2. هدهد در آسمان از شرك مردم زمينى مطلع شده و نزد سليمان گزارش مىدهد كه مردم منطقه سبأ، خداپرست نيستند. آنگاه مأموريّت ويژهاى مىيابد. شناخت توحيد و شرك و زشتى شرك و ضرورت گزارش به سليمان پيامبر و مأموريّت ويژهى پيامرسانى، مسألهاى بالاتر از غريزه است.(نمل، 22.) 3. اين كه هدهد در جواب بازخواست حضرت سليمان از علّت غايب بودنش، عذرى موجّه و دليلى مقبول میاورد، نشانه شعورى بالاتر از غريزه است.(نمل، 22 - 26.) 4. اينكه قرآن مىگويد: همه موجودات، تسبيح گوى خدايند ولى شما نمىفهميد،(اسراء، 44.) تسبيح تكوينى نيست، زيرا آن را ما مىفهميم، پس قرآن تسبيح ديگرى را مىگويد. 5. در آيات قرآن، سجده براى خدا، به همه موجودات نسبت داده شده است. «وللَّه يسجد ما فى السموات و ما فى الارض...»( نحل، 49.) 6. پرندگان در مانور حضرت سليمان شركت داشتند. «وحشر لسليمان جنوده من الجن و الانس والطير»( نمل، 17.) 7. حرف زدن پرندگان با يكديگر و افتخار سليمان به اينكه خداوند، زبان پرندگان را به او آموخته است. «علّمنا منطق الطير»(نمل، 16.) 8. آيه «واذا الوُحوشُ حُشِرَت»(تكوير، 5.)، محشور شدن حيوانات را در قيامت مطرح مى كند. 9. آيه «والطّير صافّات كلٌّ قد عَلِم صلاته و تسبيحه»(نور، 41.)، نشانهى شعور و عباد آگاهانه حيوانات است. 10. وجود وفا در برخىحيوانات، از جمله سگ نسبت به صاحبخانه وفرزندانش. 11. تعليم سگ شكارى و سگ پليس براى كشف قاچاق، يا خريد جنس، نشانهى آگاهى خاصّ آن حيوان است. 12. اسلام از ذبح حيوان در برابر چشم حيوان ديگر، نهى كرده است كه اين نشانه شعور حيوان نسبت به ذبح و كشتن است.پرتوي از نور [ جمعه ۱۳۸۹/۰۷/۱۶ ] [ 22:8 ] [ سعید ]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده مهربان يَآ أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّنْ نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَآءً وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى تَسَآءَلُونَ بِهِ وَا لْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً«1»
نكتهها: [ شنبه ۱۳۸۷/۱۲/۲۴ ] [ 15:58 ] [ سعید ]
قُل لِّمَن مَّا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ قُل لِّلَّهِ كَتَب عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ لا رَيْب فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ(سوره انعام -12)بگو از آن كيست آنچه در آسمانها و زمين است بگو براى خدا است ، رحمت را بر خود حتم كرده (و به همين دليل ) همه شما را بطور قطع در روز قيامت كه در آن شك و ترديدى نيست مجتمع خواهد كرد، تنها كسانى كه سرمايه هاى وجود خويش را از دست دادند و گرفتار خسران شدند ايمان نمى آورند. در اين آيه روى مسئله معاد تكيه شده و با اشاره به اصل توحيد، مسئله رستاخيز و معاد از طريق جالبى تعقيب ميگردد، شكل آيه به صورت سؤ ال و جواب است گوينده سؤ ال و جواب هر دو يكى است كه اين خود يك شيوه زيبا در ادبيات است . استدلال معاد در اينجا از دو مقدمه تشكيل شده است : 1 - نخست مى گويد: بگو آنچه در آسمانها و زمين است براى كيست ؟ (قل لمن ما فى السموات و الارض ) و بلافاصله به دنبال آن مى گويد : خودت از زبان فطرت و جان آنها پاسخ بده : براى خدا (قل لله )طبق اين مقدمه همه جهان هستى ملك خدا است و تدبير آن به دست او است . 2 - پروردگار عالم سرچشمه تمام رحمتها است ، او است كه رحمت را بر عهده خويش قرار داده ، و مواهب بيشمار، به همه ارزانى ميدارد (كتب على نفسه الرحمة ). آيا ممكن است كه چنين خداوندى اجازه دهد رشته حيات انسانها با مرگ به كلى پاره شود و تكامل و حيات ادامه نيابد؟ آيا اين با اصل فياض بودن و رحمت واسعه او مى سازد؟ آيا او در مورد بندگان خود كه مالك و مدبر آنها است ممكن است چنان بيمهرى كند كه بعد از مدتى راه فنا بپويند و تبديل به هيچ و پوچ شوند؟. مسلما، نه ، بلكه رحمت واسعه او ايجاب مى كند كه موجودات مخصوصا انسان را در مسير تكامل پيش ببرد همانطور كه در پرتو رحمت خويش بذر كوچك و بيارزشى را تبديل به درخت تناور و برومند، يا شاخه گل زيبائى ميكند، همانطور كه در پرتو فيض خود نطفه بى ارزش را به انسان كاملى مبدل ميسازد، همين رحمت ايجاب انسان را كه استعداد بقاء و زندگى جاودانى دارد پس از مرگ در لباس حياتى نوين و در عالمى وسيعتر در آورد و در اين سير ابدى تكامل دست رحمتش پشت سر او باشد. لذا به دنبال اين دو مقدمه مى گويد: به طور مسلم همه شما را در روز رستاخيز، روزى كه هيچگونه شك و ترديدى در آن نيست جمع خواهد كرد (ليجمعنكم الى يوم القيامة لا ريب فيه ). براى معاد در جاهاى ديگر از طرق مختلف از طريق قانون عدالت ، قانون تكامل ، حكمت پروردگار، استدلال شده است اما استدلال به رحمت ، استدلال تازهاى است كه در آيه بالا مورد بحث قرار گرفته . در پايان آيه به سرنوشت و عاقبت كار مشركان لجوج اشاره كرده مى گويد: آنها كه در بازار تجارت زندگى ، سرمايه وجود خود را از دست داده اند به اين حقائق ايمان نمى آورند (الذين خسروا انفسهم فهم لا يؤ منون ). چه تعبير عجيبى ! گاهى انسان مال يا مقام ، يا يكى ديگر از سرمايه هاى خود را از دست مى دهد در اين موارد اگر چه زيان كرده است ولى چيزهائى را از دست داده است كه جزء وجود او نبوده يعنى بيرون از وجود او است ، اما بزرگترين زيان كه مى توان نام آن را زيان حقيقى گذاشت زمانى خواهد بود كه انسان اصل هستى خود را از كف دهد و وجود خويش را ببازد. دشمنان حق و افراد لجوج سرمايه عمر و سرمايه فكر و عقل و فطرت و تمام مواهب روحى و جسمى خويش را كه مى بايست در مسير حق به كار گيرند و به تكامل شايسته خود برسند بكلى از دست ميدهند، نه سرمايهاى ميماند و نه سرمايه دار !. سؤ ال :ممكن است گفته شود زندگانى ابدى تنها براى مؤ منان مصداق رحمت است ولى براى غير آنها جز زحمت و بدبختى چيز ديگرى نخواهد بود. پاسخ :شك نيست كه كار خدا فراهم آوردن زمينه هاى رحمت است او انسان را آفريد، و به او عقل داد، و پيامبران براى رهبرى و راهنمائى او فرستاده و انواع مواهب را در اختيار وى گذارد، و راهى به سوى زندگى جاويدان به روى همگان گشود، اينها بدون استثناء رحمت است . حال اگر در طريق به ثمر رساندن اين رحمتها خود انسان راه خويش را كج كند و تمام زمينه هاى رحمت را براى خود تبديل به شكنجه و زحمت نمايد. اين موضوع هيچگونه لطمهاى به رحمت بودن آنها نخواهد زد و تمام سرزنشها متوجه انسانى است كه زمينه هاى رحمت را تبديل به عذاب كرده است . [ سه شنبه ۱۳۸۷/۰۸/۰۷ ] [ 21:12 ] [ سعید ]
سوره انعام [6] سوره انعام، مكى است و 165 آيه دارد نام اين سوره مباركه از خود آيات آن
برگرفته شده است، چرا كه از آيات 136 تا 145 آن، قرآن با اشاره به آداب و رسوم
خرافى و احمقانه مردم نادان و بى فرهنگ درباره حيوانات سودمند و سودبخشى چون: شتر،
گاو، گوسفند، بُز و موضوع قربانى و گوشت قربانى، به نفى سنتها و شيوههاى زشت و
ظالمانه جاهليت پرداخته، و به اصلاح انديشهها و در اين موضوعات برخاسته است. غرضى كه اين سوره در مقام ايفاى آن است همان
توحيد خداى تعالى است، البته توحيد به معناى اعم و اينكه اجمالا براى انسان پروردگارى
است كه همان او پروردگار تمام عالميان است، از او است ابتداى هر
چيز، و به سوى او است بازگشت و انتهاى هر چيز، پروردگارى كه به منظور بشارت بندگان
و انذار آنان پيغمبرانى فرستاد و در نتيجه بندگان مربوبش به سوى دين حق او هدايت
شدند. اين است اجمال آن چيزى كه اين سوره در مقام
اثبات آن است، زيرا بيشتر آياتش به صورت استدلال عليه مشركين و مخالفين توحيد و
نبوت و معاد است، البته مشتمل بر اجمالى از وظايف شرعى و محرمات دينى نيز مىباشد. و اگر در سياق آيات آن، دقت شود معلوم مىگردد
كه سياق همه واحد و همه به هم متصل و مربوطند، و خلاصه در بين آنها چيزى كه دلالت
كند بر اينكه آيات آن جدا جدا نازل شده به نظر نمىرسد، و اين خود دليل بر اين است
كه اين سوره همين طور كه هست يك مرتبه نازل شده، و نيز بدست مىآيد كه اين سوره در
مكه نازل گرديده، به دليل اينكه در همه و يا بيشتر آيات آن روى سخن با مشركين است.به خاطر همين موضوع است كه در
رواياتى كه پيرامون فضيلت اين سوره نازل شده كرارا مى خوانيم سوره انعام را هفتاد
هزار فرشته ، به هنگام نزول بدرقه كردند، و كسى كه آن را بخواند (و در پرتو آن روح
و جانش از سرچشمه توحيد سيراب گردد) تمام آن فرشتگان براى او آمرزش مى طلبند!. [ شنبه ۱۳۸۷/۰۸/۰۴ ] [ 18:13 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||