منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
۱. اجتماع شیعیان در آخرالزّمان ۶ گردهم آوردن اصحاب مهدی موعود (ع) و شیعیان از سوی خداوند، هنگام ظهور او در آخرالزّمان: ... أین ما تکونوا یأت بکم اللّه جمیعا.... [۱] بقره (۲) ۱۴۸ ۲. جنگ جهانی ۷ رها شدن مردم به حال خود در آخرالزّمان و ابتلای آنها به جنگ جهانی: قال هٰذا رحمة مّن رّبّی فإذا جآء وعد ربّی جعله دکّآء وکان وعد ربّی حقًّا وترکنا بعضهم یومئذ یموج فی بعض.... [۲] کهف (۱۸) ۹۸ و ۹۹ ۳. خروج دابّةالارض ۸ خداوند، خارج کنندۀ جنبنده ای سخنگو از زمین در آخرالزّمان: وإذا وقع القول علیهم أخرجنا لهم دابّة مّن الأرض تکلّمهم أنّ النّاس کانوا بایٰتنا لایوقنون. نمل (۲۷) ۸۲ ۴ خروج سفیانی ۹ خروج سفیانی و گرفتاری او و لشکریانش به عذاب الهی در آخرالزّمان: ولو تریٰ إذ فزعوا فلا فوت وأخذوا من مّکان قریب. [۳] سبأ (۳۴) ۵۱ ۵. خلافت شیعیان ۱۰ وعدۀ خداوند به جانشینی شیعیان در آخرالزّمان: وعد اللّه الّذین ءامنوا منکم وعملوا الصّٰلحٰت لیستخلفنّهم فی الأرض کما استخلف الّذین من قبلهم ولیمکّننّ لهم دینهم الّذی ارتضیٰ لهم ولیبدّلنّهم مّن بعد خوفهم أمنا یعبدوننی لایشرکون بی شیا ومن کفر بعد ذٰلک فأولٰئک هم الفٰسقون. [۴] نور (۲۴) ۵۵ ص: ۱۳۰ --------------- [۱]: ۱) در اخبار اهل بیت (ع) روایت شده که مقصود از «یأت بکم اللّٰه... » اصحاب مهدی (ع) در آخرالزّمان است و در روایتی دیگر آمده که آنان همۀ شیعیان ما هستند که خداوند آنان را از تمام شهرها به سوی امام مهدی (ع) گسیل میدارد. (مجمع البیان، ذیل آیه) [۲]: ۲) «ترکنا» عطف بر «جعله دکّاء» است؛ بنابراین، مضمون «و ترکنا» نیز به حوادث پیش از قیامت مربوط میشود و «یومئذٍ» نیز بر این مبنا، روزهای نزدیک به قیامت خواهد بود. ضمیر «بعضهم» به مرجعی معنوی، مانند «النّاس» باز میگردد و مقصود از «یموج فی بعض»، داخل شدن برخی بر برخی دیگر است که شاید به هجوم و تجاوزگری گروهی از انسانها به گروهی دیگر اشاره باشد. (مجمع البیان، ذیل آیه)
[۴]: ۴) از امام سجاد (ع) روایت شده که در پی تلاوت آیۀ «وعداللّٰه الّذین آمنوا... » فرمود: سوگند به خدا! آنان شیعیان ما اهل بیت هستند که خداوند به سبب مردی از خاندان ما - که مهدی (عج) این امّت باشد -آنان را خلیفۀ روی زمین قرار خواهد داد... ». (نورالثقلین، ذیل آیه) ۶. رجعت [۲]: ۲) برداشت فوق بر این اساس است که مرجع ضمیر «به»، عیسی (ع) باشد؛ چنان که آیات سابق نیز دربارۀ عیسی (ع) است. (مجمع البیان، ذیل آیه) [۴]: ۴) اضافه شدن لفظ عموم «کل» بر اسم نکره «حدب» نشان میدهد که ماجرای یأجوج و مأجوج به سرزمین خاصّی مربوط نیست؛ بلکه شامل تمام سرزمینها و جهان خواهد بود. [۵]: ۵) نکتۀ فوق بر این اساس است که مرجع ضمیر «بعضهم» به یأجوج و مأجوج برگردد. برچسبها: فرهنگ قرآن, تفسیر موضوعی [ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۳۰ ] [ 10:6 ] [ سعید ]
⚡️ تقابل بین باورهای مذهبی و شواهد علمی را میتوان بهصورت تفاوت در ساختارهای مغزی و فعالیتهای شناختی (ادراکی) توضیح داد. ⚛ دانشمندان دریافتهاند که تفکر نقادانه در مغز افراد باورمند به فراماده سرکوب شده است. 🔹 مطالعهی آنها (که در نشریهی «PLoS ONE» منتشر شده) به بررسیِ چگونگی پیوند بخشهایی از مغز که مسئول همدلی و استدلال تحلیلی اند با ایمان و تفکر روحانی میپردازد. 🔸 این مطالعه نشان از آن دارد که باورهای مذهبی و تفکر علمی بدان دلیل با هم تداخل میکنند که نواحی مختلف مغزی در هر دو فرآیند شناختی درگیر اند. 🔅 به نظر میرسد افرادی که به مسائل فراطبیعی باور دارند به سرکوب مناطق مرتبط با تفکر نقادانه میپردازند. #جک و همکارانش در پژوهش پیشین بهکمک تصویربرداری «اف ام آر آی»، دو شبکه از سلولهای عصبی را شناسایی کرده بودند که با یکدیگر به رقابت میپردازند تا به افراد اجازه بدهند که جهان را از دید مذهبی ببینند یا علمی. 🔅 آنها میگویند مغز، دارای شبکهای تحلیلی از سلولهای عصبی است که موجب آغاز تفکر نقادانه میشود و نیز یک شبکهی اجتماعی که همدلی با دیگران و تفکر روحانی را سبب میشود. 🔸 به نظر میرسید که مغز برای حل آن مسئله، کارکرد در یکی از این دو شبکه را افزایش میداد ولی دیگری را سرکوب مینمود. 🔹🔸 هدف ایشان این بود که باور به خدا را با میزان تفکر تحلیلی و نگرانیهای اخلاقی بسنجند. ➖ هر چه فردی مذهبیتر بود، بیشتر احتمال داشت که به سرکوب شبکهی تحلیلی در مغز بپردازد، و نیز برای نمایش همدلی. ➖ این مطالعه همچنین اشاره میکند به این که برخی از دانشمندان بزرگ زمان ما نیز مردانی بسیار روحانی بودهاند. ⚡️ #جک میگوید: "باورهای دینی همیشه در تضاد با علم نیست و در شرایط مناسب، ممکن است باورهای دینی کاملا ترویجدهندهی خلاقیت و بینش علمی شوند. ⚛ بسیاری از دانشمندان معروف تاریخ، روحانی یا مذهبی بودهاند. ➖ این افراد مورد اشاره، بهاندازهی کافی از نظر هوشمندی فرهیخته بودهاند که ببینند نیازی به تعارض میان دین و علم نیست." #نوشتهی: Léa Surugue برچسبها: مقاله متفرقه [ دوشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۲۸ ] [ 9:18 ] [ سعید ]
دروغگویی مداوم منافقان، موجب افزایش بیماردلی آنان: وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مٰا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزٰادَهُمُ اللّٰهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ بِمٰا کٰانُوا یَکْذِبُونَ. دروغگویی، موجب محرومیّت از هدایت الهی: ... إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذّٰابٌ. دروغگویی مستمرّ، موجب گرایش انسان به نفاق: توسّل منافقان به سوگند دروغ، جهت فریب دادن مسلمانان: توسّل منافقان به دروغ، برای فریب دادن پیامبراکرم صلی الله علیه و آله: قلب دروغگویان، محلّ نزول شیاطین: شیاطین، موجوداتی دروغگو و القاگر شنودهای خود، به صورت دروغ بر دروغ پردازان گناه پیشه: برچسبها: فرهنگ قرآن, تفسیر موضوعی [ پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۲۴ ] [ 0:20 ] [ سعید ]
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۱] بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ. وَ اَلْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً (۱) سوگند به آن اسبانِ دونده که به شدّت نفس میزنند، ۱- سوگند خداوند، به اسبانی که در راه جهاد تاخته و نفس نفس زده اند. وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً «عادیات»، از ریشۀ «عدو» (دویدن) است و به قرینۀ آیات بعد - که از جرقههای سُم و برپا کردن غبار سخن گفته است - مراد، اسبان دونده است. «ضبح»؛ یعنی، صدای نفسهای اسب که به «ضباح» (صدای روباه) تشبیه شده است (مفردات). جملۀ «فَأَثَرْنَ... » در آیات بعد - که خبر از گذشته میدهد - بیانگر آن است که مراد، اسبانی است که در نبردی خاص حضور داشتند. در شأن نزول آیۀ شریفه آمده است که آن نبرد، غزوۀ«ذات السلاسل»بوده است. ۲- ابزار جهاد، حتی مرکب رزمندگان و تاختن و صدای نفس نفس آن، دارای عظمت در پیشگاه خداوند وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً ۳- تاختن اسبان در راه جهاد و شتاب برای رسیدن به میدان نبرد، مورد ترغیب خداوند وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً ۴-از امام صادق (ع) دربارۀ سخن خداوند: «وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً» روایت شده که فرمود: این سوره دربارۀ ساکنان سرزمین یابس (در غزوۀ ذات السلاسل) نازل شد که علی (ع) [برای جنگ با آنان] خارج شد و مهاجران و انصار همراه او بودند آن گاه شبانه با همراهانش بر آنان یورش برد تا آن که جنگجویانشان را کشت، فرزندانشان را اسیر گرفت، اموالشان را مباح قرار داد، خانه هایشان را خراب کرد و اسیران و اموال را همراه خود آورد و خداوند تبارک و تعالی در آن روز این سوره (وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً) را نازل کرد و مقصود از«عادیات»اسبانی هستند که به وسیلۀ مردان سوارکار میتازند و «ضبح»شیهۀ آنها است در حالی که در افسارها و لگامها قرار دارند». ۱). تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۳۴؛ بحارالأنوار، ج ۲۱، ص ۶۸، ح ۲. [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۲] [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۳] [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۴] [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۵] [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۶] [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۷] [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۸] [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۹] [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۱۰] [سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۱۱]
[ یکشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۲۰ ] [ 13:54 ] [ سعید ]
💎 #متعمقون_آخرالزمان و #توحیدصمدی قرآنی از حضرت امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ رسيده كه فرمود: «ان الله عزوجل عَلِمَ انّه يكون في آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالي قل هو الله احد، و الآيات من سورة الحديد الي قوله: و هو عليم بذات الصدور، فمن رام وراء ذلك فقد هلك». يعني چون خداوند ميدانست در آخر الزمان، افراد ژرف انديش و عميقنگر به وجود ميآيند، سوره توحيد و آيات اول سوره حديد را نازل فرمود، تا هر اندازه توان فكري و علمي داشته باشند، بتوانند از آن آيات معارف توحيدي را دريابند. از اين حديث نوراني معلوم ميشود كه هر فيلسوف ژرفنگر و عارف بلند پرواز، تا هر اندازه توان داشته باشد، ميتواند معارف توحيدي را از اين آيات به دست آورد. لذا ميگويند: كه حكيم بزرگ صدر المتألهين شيرازي گفته است: من پيوسته در اين آيات تفكر ميكردم، تا اين كه حديث ياد شده را ديدم و از شوق گريه كردم. (۱) نكته ديگر آن است كه با توجه به مطالبي كه درباره توحيد صمدي مطرح شد، ميتوان گفت: و در راستاي اين بحث توحيدي است كه برخي از بزرگان گفتهاند: «اگر عرفا مسأله #وحدت_وجود يعني وحدت حق سبحانه و وحدت واجب الوجود را مطرح كردهاند، در واقع مرادشان، همان توحيد صمدي است كه در قرآن آمده، و اگر فيلسوف سخن از نامتناهي بودن وجود مطرح كرده، هدف همان توحيد صمدي است كه وجود نامتناهي حق سبحانه است. (۴) از مجموع آن چه گفته شد، معلوم گرديد كه يكي از معارف توحيد و معاني ظريف صمد، همان توحيد وجودي است كه نزد بزرگان اهل معرفت مطرح است، كه عالم را همه مظهر جمال الهي و آيت خداوند ميدانند و در جهان هستي، موجودي غير از خدا را قبول ندارد و ميگويند: در عالم خداست و ساير موجودات همه مظاهر و آيات اوست. آدرس ها: ♦️ کانال فلسفه اسلامی: [ شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۹ ] [ 16:20 ] [ سعید ]
خدایا به آنچه که دادی شکر و به انچه که ندادی تفکر و به انچه که گرفتی تذکر که داده ات نعمت است و نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان. خواجه عبدا...انصاری [ شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۹ ] [ 15:34 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۸۰] اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ اَلشَّجَرِ اَلْأَخْضَرِ نٰاراً فَإِذٰا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (۸۰) همان کسی که برای شما از درخت سبز [مَرْخ و عَفار] آتش زنه ای قرار داده و اینک شما از آن آتش بر میافروزید. ۱- استفادۀ مردم عصر پیامبر (ص) از درخت سبز (مَرْخ و عَفار) برای افروختن آتش اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً فَإِذٰا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ مقصود از «شجر الأخضر»دو نوع چوب آتش زنه به نام «مَرْخ»و «عَفار»است. که با زدن اولی بر دومی - مانند سنگ آتش زنه - آتش روشن میکردند. ۲- آتش زا بودن درخت سبز و مرطوب، جلوه ای روشن از قدرت خدا اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً «أخضر» (سبز) صفت برای «شجر» (درخت) است و توصیف درخت به سبز بودن در آیۀ شریفه، کنایه از مرطوب بودن آن است؛ پدید آوردن آتش از چوب تر، بیانگر قدرت خداست. ۳- آتش زا قرار دادن درخت سبز و مرطوب، دلیل و نشانۀ توانایی خداوند بر احیای مجدد انسانها در روز قیامت اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً برداشت یاد شده با توجه به آیات پیشین است که درصدد بیان جلوههای قدرت خداوند برای اثبات معاد و رستاخیز انسانها است؛ یعنی، خداوندی که قادر است از درخت سبز آتش پدید آورد و از آب، آتش بیافریند؛ همو قادر است مرده را نیز زنده کند. ۴- خداوند، درخت آتش زنه (مرْخ و عفار) را برای استفاده مردم آفریده است. اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً [سوره یس (۳۶): آیه ۸۱] [سوره یس (۳۶): آیه ۸۲] [ شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۲ ] [ 20:29 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۷۴] وَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (۷۴) و جز خدا معبودانی را اختیار کرده اند که شاید [به وسیلۀ آنها] یاری شوند. ۱- مشرکان صدراسلام به جای خداوند، معبودهای دیگری برگزیدند. وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً ۲- شرک و بت پرستی، کفران نعمتهای الهی است. أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ. وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً از ارتباط میان آیه و ذیل آیۀ قبل - که از ناسپاسی انسان سخن به میان آورده است - برداشت یاد شده به دست میآید؛ یعنی، شرک و بت پرستی در واقع نوعی ناسپاسی به شمار میآید. ۳- مشرکان صدراسلام، معتقد به چند معبود بودند. وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً ۴- مشرکان و بت پرستان، امیدوار به یاری رسانی معبودهای خویش وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ ۵- مشرکان و بت پرستان، معتقد به توانایی بتها و معبودهای خویش برای یاری رسانی وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ ۶- حمایت و یاری شدن، انگیزه و دلیل مشرکان و بت پرستان، برای روی آوردن به شرک و بت پرستی وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ «لعل»در آیۀ شریفه برای تعلیل میباشد.
[سوره یس (۳۶): آیه ۷۶] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۷] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۸] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۹]
[ شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۲ ] [ 12:5 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۶۸] وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی اَلْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ (۶۸) و به هر که عمر طولانی دهیم، خلقت او را به کاستی بر میگردانیم. آیا عقل خود را به کار نمی گیرند؟ ۱- بازگشت انسان به ناتوانی دوران طفولیت، پس از عمر طولانی و دوران پیری از نظر قوای جسمی وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ «تعمیر» (مصدر «نعمّر»و از مادۀ«عمر») به معنای طولانی کردن عمر و «تنکیس» (مصدر «نُنَکِّسْهُ») به معنای واژگون ساختن است. مقصود از جملۀ «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ» واژگون شدن و بازگشت انسان از نظر قوای جسمی در دوران پیری، به ضعف و ناتوانی دوران طفولیت است. ۲- قوای انسان - هرچند زیاد باشد - در معرض سستی و زوال است. وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ۳- انسان، در جلوگیری از کاسته شدن قوای خویش به هنگام پیری، ناتوان است. وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ۴- دوران پیری، دوران سستی و سیر نزولی قوای انسان است. وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ۵- بازگشت انسان به ناتوانی دوران طفولیت - پس از دوران پیری - از نظر قوای جسمی و عقلی، نشانگر توانایی خداوند بر عذاب کافران و بازگرداندن آنان در روز رستاخیز است. وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ... وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ جملۀ «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ... » عطف بر «وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا... » و از باب عطف علت بر معلول میباشد؛ یعنی، آیه شریفه درصدد ارائۀ شاهدی بر توانایی خداوند بر مسخ و زمین گیر کردن انسان و بازگرداندن وی در روز رستاخیز برای حسابرسی است. ۶- سرزنش کفّار از سوی خداوند به خاطر عدم تعقل و اندیشه، در مراحل تکاملی قوای انسان و سیر نزولی آن وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ ۷- تعقل و اندیشیدن در مراحل حیات انسان، از راههای خداشناسی است. وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ [سوره یس (۳۶): آیه ۶۹] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۰] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۱] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۲] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۳] [ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۱۱ ] [ 12:13 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۶۳] هٰذِهِ جَهَنَّمُ اَلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۶۳) این است همان دوزخی که به شما وعده میدادند. ۱- جهنم، در روز رستاخیز از نزدیک به کافران و مجرمان نشان داده خواهد شد. هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ «هٰذِهِ» - که به شیء نزدیک اشاره دارد - میرساند که جهنم در نزدیکی کافران و مجرمان قرار داشته و به آنان نشان داده خواهد شد. ۲- جهنم، وعدۀ الهی به مجرمان و کافران است. هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ۳- به دوزخ رفتن کافران و مجرمان، وعده ای که پیوسته به آنان در دنیا ابلاغ شده است. هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ آمدن فعل مضارع با فعل «کُنْتُمْ» - نشانگر استمرار و پیوستگی این وعدۀ الهی است. ۴- خداوند، حجتش را بر دوزخیان در دنیا تمام کرده است. هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ۵- عبادت نکردن خدای یکتا و پیروی از شیطان، موجب دوزخی شدن است. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ... وَ أَنِ اعْبُدُونِی... وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ... هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ آیۀ شریفه بیانگر نتیجه و پی آمد عمل نکردن به توصیههای الهی است که در آیات پیشین آمده است. [سوره یس (۳۶): آیه ۶۴] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۵] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۶] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۷]
[ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۱۱ ] [ 11:45 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۵۹] وَ اِمْتٰازُوا اَلْیَوْمَ أَیُّهَا اَلْمُجْرِمُونَ (۵۹) و [گفته میشود: ] ای مجرمان، امروز از یکدیگر جدا شوید. ۱- مجرمان، در روز رستاخیز از صف مؤمنان جدا خواهند شد. وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ ۲- مجرمان، در روز رستاخیز از یکدیگر جدا شده و به درد فراق مبتلا خواهند بود. وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ مقصود از «امْتٰازُوا» میتواند جدایی مجرمان از یکدیگر باشد. ۳- قیامت، روز جدایی صف اهل حق و باطل است. وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ ۴- کفر، جرم است و کافران مجرم اند. وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ مراد از «الْمُجْرِمُونَ» با توجه به آیات پیشین کافران است. [سوره یس (۳۶): آیه ۶۰] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۱] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۲]
[ پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۰ ] [ 8:46 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۵۴] فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴) پس در آن روز بر هیچ کس هیچ ستمی نخواهد رفت، و جز آنچه میکردید سزا داده نمی شوید. ۱- قیامت، روز حساب رسی کردارهای بندگان و تعیین کیفر و پاداش آن فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ. فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً ۲- کیفر و پاداش الهی در قیامت، عادلانه بوده و ذره ای به کسی ستم نخواهد شد. فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً ۳- مقدار مجازات الهی در قیامت، بسته به میزان اعمال انسانها و متناسب با کم و کیف آنهاست. وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ در برداشت یاد شده «مٰا» در «مٰا کُنْتُمْ» مجرور به حرف محذوف دانسته شده است؛ یعنی: «و لا تجزون إلّا بما کنتم تعملون». ۴- مجازات به میزان رفتار و کردار و متناسب با کم و کیف آن، جزایی است عادلانه. فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که جملۀ «وَ لاٰ تُجْزَوْنَ... » عطف بر جملۀ پیش (لاٰ تُظْلَمُ... ) است و بیانگر چرایی و چگونگی ستم نشدن به انسانها است. ۵- تجسم اعمال آدمیان، به صورت کیفر و پاداش در آخرت فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آمدن تعبیر «لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا» به جای «لا تجزون إلّا بما کنتم تعملون» (با ذکر «باء» مقابله)، میتواند بیانگر این حقیقت باشد که خودِ اعمال آدمی در روز رستاخیز، به صورت کیفر و پاداش به او برگردانده خواهد شد. [سوره یس (۳۶): آیه ۵۵] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۶] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۷] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۸]
[ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۹ ] [ 19:38 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۵۰] فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (۵۰) به طوری که نه بتوانند وصیّتی کنند و نه [اگر بیرون خانه اند] بتوانند به سوی خانوادۀ خود بازگردند. ۱- با فرارسیدن زمان برپایی قیامت و وقوع صیحه، کافران، فرصت هیچ گونه وصیت و سفارش نخواهند داشت. صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً «تَوْصِیَةً» نکرۀ در سیاق نفی و مفید عموم میباشد. ۲- با فرارسیدن زمان برپایی قیامت و وقوع صیحه، انسانها از بازگشت به خانه و مراجعه به کسان خود ناتوان خواهند بود. صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ ۳- میان وقوع صیحه و مرگ و انقراض نسل بشر در دنیا، فاصله ای نخواهد بود. صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ ناتوانی بشر از هرگونه توصیه و سفارش و یا مراجعه به کسان خود - با شنیدن صیحه و فریاد سهمگین - حاکی از مطلب یاد شده است. ۴- انسانها با شنیدن صیحۀ سهمگین در آستانۀ برپایی قیامت، از هرگونه تحرک و عملی ناتوان خواهند بود. صَیْحَةً وٰاحِدَةً... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ نبودن فرصت توصیه و مراجعه به کسان هنگام وقوع صیحۀ قیامت، به عنوان نمونه و مثال است و مقصود اصلی بیان ناتوانی کامل بشر در برابر مشیت خداوند به برپایی قیامت باشد. ۵- اشتیاق شدید انسان به سفارش دربارۀ امور مربوط به خود، هنگام رو به رو شدن با مرگ فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ یاد کرد ناتوانی انسانها از توصیه و سفارش دربارۀ اموال و کسان خود، میرساند که در سرشت بشر چنین علاقه و تمایلی وجود دارد. ۶- علاقه و اشتیاق شدید انسانها به دیدار خانواده و کسان خود، به وقت رو به رو شدن با مرگ فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ [سوره یس (۳۶): آیه ۵۱] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۲] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۳] [ سه شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۸ ] [ 18:36 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۴۶] وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ (۴۶) و هیچ آیه ای از آیات پروردگارشان برای آنان نمی آید مگر این که از آن روی میگردانند. ۱- کافران صدراسلام از تمامی آیات و نشانههای پروردگار، اعراض کرده و آنها را نپذیرفتند. وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ ۲- کافران صدراسلام، مردمی لجوج و حق ناپذیر بودند. وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ... إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ ۳- آیات قرآن، از نشانهها و جلوههای ربوبیت پروردگار است. وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ مقصود از «آیٰاتِ»، آیههای قرآن میباشد و اضافۀ آن به صفت «رب»، بیانگر مطلب یاد شده است. ۴- نام گذاری بند بند قرآن، به «آیَةٍ» از سوی خداوند وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ ۵- «رب»از اسما و صفات خداوند مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ [سوره یس (۳۶): آیه ۴۷] [سوره یس (۳۶): آیه ۴۸] [سوره یس (۳۶): آیه ۴۹] [ دوشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۷ ] [ 19:39 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۴۲] [سوره یس (۳۶): آیه ۴۳] [سوره یس (۳۶): آیه ۴۵]
[ یکشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۶ ] [ 20:20 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۷] وَ آیَةٌ لَهُمُ اَللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ اَلنَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ (۳۷) و شب برای آنان نشانه ای است [از قدرت ما] که روز را از آن بر میکَنیم و به ناگاه آنان در تاریکی فرو میروند. ۱- پدیدۀ شب، از نشانههای قدرت خداوند است. وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ ۲- با رفتن روشنایی روز، اهل زمین ناگهان در تاریکی فرو میروند. اَللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ ۳- نظام حاکم بر شب و روز و توالی نور و ظلمت در زندگی اهل زمین، به تدبیر خداست. وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۸]
[سوره یس (۳۶): آیه ۴۰] [ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ ] [ 19:34 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۳] وَ آیَةٌ لَهُمُ اَلْأَرْضُ اَلْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (۳۳) و برای آنان زمین مرده نشانه ای است [از امکان معاد] که آن را زنده کردیم و دانه از آن بیرون آوردیم که از آن میخورند. ۱- پدیدۀ حیات در زمین، نشانه ای بزرگ از توانایی خداوند است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا... حَبًّا نکره آمدن «آیَةٌ» برای تفخیم میباشد؛ یعنی نشانه ای بزرگ. ۲- رویش انواع دانهها (چون گندم، جو، برنج و... ) از زمین، نشانه ای بزرگ از قدرت خداست. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا مقصود از «حب»، جنسِ«حب»است و شامل انواع دانهها (چون گندم، جو، برنج و... ) خواهد بود. ۳- پدیدۀ حیات و رویش دانهها از زمین به ارادۀ خدا، نشانۀ امکان معاد و دلیل توانایی خداوند بر احیای مردگان است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که آیۀ شریفه پس از طرح مسألۀ برانگیختن انسانها - که کافران آن را انکار میکردند - آمده است. و در حقیقت، این آیه درصدد اثبات قیامت و نشان دادن جلوه ای از قدرت خداوند است. ۴- زمین، دارای مرگ و حیات است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا ۵- رویش دانه ها، جلوۀ حیات زمین است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا برداشت یاد شده از آن جا است که از رویش دانه ها، به عنوان نمونۀ حیات در زمین یاد شده است. ۶- خداوند، حبوبات (گندم، جو، برنج و... ) را به منظور تغذیۀ انسانها آفریده است. وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ۷- دانههایی چون گندم، جو، برنج و...، از مهم ترین خوردنیها و نعمتهای الهی برای بشر است. وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ تقدیم جار و مجرور (فمنه) بر متعلق خود (یأکلون)، میتواند برای اهتمام و نیز توجه دادن انسانها به این نعمت ارزشمند الهی باشد. ۸- تنها بعضی از دانههای روییده از زمین، قابل تغذیه برای انسانها است. وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ برداشت یاد شده براساس این احتمال است که «من»در «فَمِنْهُ» تبعیضیه باشد. ۹- احیای زمین و رویاندن دانهها از جانب خداوند، به منظور بهره مندی انسانها و تأمین زندگی آنان است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ برداشت یاد شده از آن جا است که آیۀ شریفه، پس از طرح مسألۀ احیای زمین و رویاندن دانهها از آن، تنها مسأله تغذیۀ انسانها را یادآور شده است. یادآوری این مسأله میتواند گویای حقیقت مزبور باشد. ۱۰- انسان، مورد لطف خداوند و برخوردار از جایگاه ویژه در آفرینش وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ احیای زمین و رویاندن دانهها از آن برای تغذیۀ انسان، میتواند حاکی از حقیقت یاد شده باشد.
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۴]
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۶] [ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ ] [ 19:10 ] [ سعید ]
[سوره يس (36): آيه 28] وَ ما أَنْزَلْنا عَلي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ (28) و پس از او بر قوم وي هيچ سپاهي از آسمان [براي هلاكتشان] نازل نكرديم، و ما نازل كننده [سپاه] نبودهايم. 1- خداوند، هيچ لشكري از فرشتگان آسمان، براي عذاب كردن و به هلاكت رساندن مردم انطاكيه نفرستاد. وَ ما أَنْزَلْنا عَلي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ مقصود از «جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ» (لشكر آسماني) فرشتگانند. جمله «وَ ما أَنْزَلْنا عَلي قَوْمِهِ ...» استئناف بياني و براي پاسخگويي به اين سؤال است كه پس از شهادت حبيب نجار، مردم انطاكيه به چه سرنوشتي دچار شدند؟ 2- مردم انطاكيه، در پي شهادت حبيب نجار، سزاوار عذاب الهي شدند. وَ ما أَنْزَلْنا عَلي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ قيد «مِنْ بَعْدِهِ» دلالت ميكند كه مردم انطاكيه پيش از ارتكاب قتل حبيب نجار- به رغم آن كه كافر بودند استحقاق عذاب را نداشتند- ولي پس از شهادت او اين استحقاق را پيدا كردند. 3- نفرستادن لشكر آسماني (فرشتگان) براي عذاب و نابودي مردمان گذشته، از سنتهاي الهي است. جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ 4- نابود كردن جوامع محكوم به فنا، امري آسان براي خدا و او بينياز از لشكركشي از آسمان است. جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ تأكيد خداوند بر نفرستادن هيچ لشكر آسماني و نيز عذاب و نابود كردن انسانهاي محكوم به فنا تنها با يك صيحه- كه در آيه بعد آمده است- بيانگر برداشت ياد شده است. [سوره يس (36): آيه 29] [سوره يس (36): آيه 30] [سوره يس (36): آيه 31] [سوره يس (36): آيه 32]
[ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۲ ] [ 19:12 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۲۳] أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ اَلرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ (۲۳) آیا جز او معبودانی را اختیار کنم که اگر خدای رحمان برای من گزندی بخواهد، نه شفاعت آنها برای من سودی دارد و نه مرا نجات میدهند؟ ۱- مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، فردی خداپرست و بیزار از شرک بت پرستی أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً همزه در «أَ أَتَّخِذُ» برای استفهام انکاری و مفاد آن، نفی است؛ یعنی، «لاأتّخذ من دونه ءالهة». ۲- استدلال مؤمن انطاکیه (حبیب نجار) بر پوچی شرک و بیهوده بودن پرستش بتها أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ ۳- معبودها، ناتوان از شفاعت کردن به درگاه خداوند برای پرستندگان خویش آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً ۴- معبودها، ناتوان از نجات پرستندگان شان از گرفتاری و رنج آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ... لاٰ یُنْقِذُونِ ۵- مردم انطاکیه، مشرک و معتقد به معبودهای متعدد بودند. أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ... لاٰ یُنْقِذُونِ ۶- مردم انطاکیه، معتقد به شفاعت کردن معبودهایشان به پیشگاه خداوند آلِهَةً... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً ۷- معبودها، دارای منزلت و مقام در پیشگاه خداوند، در نظر مردم انطاکیه آلِهَةً... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً ۸- معبودها، برخوردار از توانایی برای نجات دادن از گرفتاری و رنج در نظر مردم انطاکیه آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی... وَ لاٰ یُنْقِذُونِ ۹- ناتوانی معبودها از شفاعت کردن به پیشگاه خداوند و نجات دادن پرستندگان خویش به هنگام گرفتاری، دلیل ناشایستگی آنها برای پرستش آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ برداشت یاد شده به جهت این نکته است که جملۀ «إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ... » در مقام تعلیل برای جملۀ «أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ» میباشد. ۱۰- توانایی خداوند رحمان، دلیل شایستگی او برای پرستش إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ ۱۱- در صورت تعلق ارادۀ الهی بر رنج و آسیب کسی با هیچ نیرویی نمی تواند وی را نجات دهد و یا از او شفاعت کند. إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ ۱۲- مؤمن انطاکیه (حبیب نجار) نجات از هر گزندی را در دست خدا و فقط در اختیار او میدانست. إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ ۱۳- «رحمن»از نامها و اوصاف خداوند اَلرَّحْمٰنُ [سوره یس (۳۶): آیه ۲۴] [سوره یس (۳۶): آیه ۲۵] [سوره يس (36): آيه 26] [سوره يس (36): آيه 27]
[ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۲ ] [ 8:49 ] [ سعید ]
سوره یس (36): آیه 19]
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19)
گفتند: شومیِ شما با خودتان است. آیا اگر به شما تذكّر دهند [آن را به فال بد میگیرید]؟ [نه،] بلكه شما مردمی اسرافكارید.
1- پیامبران مردم انطاكیه، بدبختی و زندگی شوم آنان را ناشی از عملكرد خود مردم معرفی كردند.
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ
2- سرنوشت هر كسی، توسط خود او رقم میخورد.
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ
3- مردم انطاكیه، به دلیل شوم دانستن تذكّرات پیامبرانشان، مورد سرزنش ایشان قرار گرفتند.
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ
استفهام در «أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ» برای توبیخ است.
4- تذكر و بیدارباش دادن، از وظیفههای پیامبران مردم انطاكیه بود.
أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ
5- شوم دانستن پنددهنده، برخاسته از نابخردی است.
أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ
استفهام در «أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ» علاوه بر توبیخ، متضمّن اظهار تعجب نیز هست. جواب شرط «إِنْ ذُكِّرْتُمْ» حذف شده است؛ یعنی، آیا اگر كسی شما را پند دهد و بیدارتان نماید او را شوم میدانید؟
6- مردم انطاكیه، مردمی اسرافگر و گزافكار بودند.
بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
7- اسرافگری مردم انطاكیه، موجب بدبختی و ابتلای آنان به سرنوشت شوم بود.
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِكُمْ ... قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
«بَلْ» در آیه، برای اضراب و اعراض از مطلب گذشته است؛ یعنی، وجود پیامبران و دعوت آنان موجب بدبختی شما نیست؛ بلكه اسرافگری شما سبب چنین سرنوشت شومی شده است.
8- اسرافگری در زندگی، موجب بدبختی و ابتلا به سرنوشت شوم
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ ... بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
9- تكذیب و مخالفت با پیامبران، اسراف است و تكذیبگران مسرفاند.
أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
توصیف مردم بیایمان و مخالف پیامبران الهی به اسرافگر، گویای حقیقت یاد شده است.
[سوره یس (36): آیه 20]
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (20)
و از دورترین نقطه شهر مردی شتابان آمد. گفت: ای قوم من، از این فرستادگان پیروی كنید.
1- حبیب نجار، از حاشیه و كرانه شهر انطاكیه به دفاع از پیامبران تهدید شده به سنگسار و شكنجه، شتافت.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی
براساس نقلهای تاریخی و روایات مربوطه، مقصود از «رَجُلٌ» حبیبنجار است و از این آیه تا آیه 27 درباره سرگذشت او میباشد. نقل شده است كه حبیب نجار در كرانه شهر انطاكیه میزیست و به عبادت در غار و یا چرانیدن گوسفندان مشغول بود و آنگاه كه شنید پیامبران به سنگسار و شكنجه تهدید شدهاند، به میان مردم آمد و به دفاع از آنان برخاست.
2- حبیب نجار، مردی بزرگ و با شخصیت در پیشگاه خداوند
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ
محتمل است نكره آمدن «رَجُلٌ» برای تعظیم و تفخیم باشد؛ یعنی مردی بزرگ.
3- انطاكیه، در عصر حبیب نجار و زمان آمدن رسولان الهی بدان جا، به صورت شهر بود.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ
4- حبیب نجار، بیرون از شهر و در حاشیه و كرانه آن میزیست.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ
«أَقْصَا الْمَدِینَةِ» به معنای دورترین جای شهر است كه مقصود از آن در آیه شریفه- به دلیل نقل تاریخی و روایات- حاشیه و كرانه شهر است.
5- حبیب نجار، مردی خیرخواه و در امر دین كوشا بود.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی
برداشت یاد شده از تعبیر «یَسْعی» استفاده شده است كه صفت برای «رَجُلٌ» میباشد.
6- حبیب نجار، مردی آشنا به پیامبران عصر خویش و مؤمن و پیرو ایشان
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
دفاع حبیب نجار از پیامبران و توصیه به پیروی از آنان، گویای برداشت یاد شده است.
7- حبیب نجار، فردی شجاع و فداكار در راه دین و عقیده
لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَیَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ ... وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
دفاع حبیب نجّار از پیامبران و توصیه به پیروی از ایشان، در شرایطی كه آنان به سنگسار و شكنجه تهدید شده بودند، بیانگر برداشت یاد شده است.
8- ابلاغ موفقیتآمیز پیام الهی، از سوی رسولان انطاكیه به مردمِ دورترین محلههای آن شهر و حاشیه آن
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی
تعبیر «مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ» میرساند كه دعوت پیامبران به دورترین محلههای شهر رسیده و به مركز شهر محدود نشده بود.
9- لزوم حمایت از دین و مبلغان دینی، به وقت ضرورت
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی
نقل داستان حبیب نجار، میتواند هشداری به همه مؤمنان باشد كه مانند او به دفاع از دین و دینداران بپردازند.
10- شتاب در كار خیر و در دفاع از دین و مبلغان دینی، كاری است شایسته و بایسته.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
11- حبیب نجار، مردم انطاكیه را به اقتدا و پیروی از رسولان الهی، فراخواند.
قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
12- دعوت حبیب نجار به پیروی از انبیا، همراه با ملاطفت و اظهار محبت به مردم بود.
قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
برداشت یاد شده از تعبیر «یا قَوْمِ» (ای قوم من)- كه معمولًا برای اظهار محبت و ابراز نزدیكی به كار میرود استفاده شده است.
13- داستان مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)، داستانی مثلزدنی و درسآموز
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ ... وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ
برداشت یاد شده از آن جا است كه آیات مربوط به حبیب نجار، به دنبال آیات مربوط به داستان مردم انطاكیه آمده و جزء آن میباشد.
14- «قال رسولاللّه (ص): الصدّیقون ثلاثة: حبیب النجّار مؤمن آلیاسین الذی قال: «یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ...» ...؛ «الدرالمنثور، ج 7، ص 53؛ نورالثقلین، ج 4، ص 384، ح 41.»
رسولخدا (ص) فرمود: صدیقین سه نفرند: [اول] حبیبنجار همان مؤمن آلیاسین است كه گفت: «یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ...» ...».
[سوره یس (36):آیه21]
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21)
از كسانی پیروی كنید كه مزدی از شما نمیطلبند و خود هدایت یافتهاند.
1- مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)، مردم را به پیروی از رسولانی رهیافته- كه هیچ مزدی در ابلاغ رسالت خویش نمیخواستند- فراخواند.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
2- مزد نخواستن در ابلاغ رسالت و رهیافته بودن، دلیل لزوم پیروی از پیامبران در دیدگاه مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)
اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
جمله «اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً ...» تأكید برای جمله «اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ» در آیه پیش و نیز در مقام تعلیل برای آن جمله است.
3- مزد نخواستن در ابلاغ رسالت و رهیافته بودن، دلیل درستی ادعای رسالت و پیامبری در دیدگاه حبیب نجار
اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
4- مزد نخواستن در برابر ابلاغ رسالت و رهیافته بودن، دلیل لزوم پیروی از پیامبران الهی است.
اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
5- تنها انسانهای به دور از چشمداشت مادی و رهیافته، شایسته رهبری و پیرویاند.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
[سوره یس (36): آیه 22]
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (22)
و چرا من پرستش نكنم آن كسی را كه مرا آفریده و بهسوی او بازگردانده میشوید؟
1- عبادت آفریدگار در نظر مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)، امری لازم است و هیچ دلیلی بر ترك آن وجود ندارد.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی
«ما» در «ما لِیَ ...» از نوع استفهام انكاری است و جمله «لا أَعْبُدُ» حال برای ضمیر در «لِیَ» است و در حقیقت صدر آیه چنین است: «لا شیء یمنعنی من عبادة الذی خلقنی»؛ یعنی، هیچ چیز نمیتواند مرا از عبادت آفریدگارم باز دارد».
2- مؤمن انطاكیه (حبیب نجار) به دلیل ایمان به خدای یكتا مورد اعتراض مردم كافر قرار گرفت.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی
استفهام انكاری، در رد چیزی به كار میرود كه مورد انكار و اعتراض قرار گرفته باشد.
3- خدا، به خاطر خالقیتش، شایسته عبادت است.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی
برداشت یاد شده از آن جا است كه جمله «فَطَرَنِی» در مقام بیان تعلیل برای جمله پیشین است.
4- بازگشت انسانها به سوی خداست.
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
5- معاد و بازگشت انسانها به سوی خدا، مقتضی عبادت كردن او است.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی ... إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
«إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» عطف بر «فَطَرَنِی» است؛ یعنی «و ما لی أعبد الذی الیه ترجعون».
6- مبدأ و معاد انسانها، خداوند است.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
7- مردم انطاكیه به علت پرستش غیر خدا و انكار معاد، مورد سرزنش مؤمن انطاكیه (حبیب نجار) قرار گرفتند.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
آیه در مقام تعریض و سرزنش مردم كافر انطاكیه است و آمدن آن در قالب «وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ» به جای «و ما لكم لا تعبدون» برای تأكید بیشتر است. جمله «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» به صیغه مخاطب، مؤید این حقیقت است.
8- بازگشت انسانها به سوی خداوند، قهری و خارج از اراده و خواست خود آنان است.
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
«ارجاع» (مصدر مجهول «تُرْجَعُونَ») به معنای بازگردانده شدن است و مفاد «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» این است كه شما را به سوی خدا باز خواهند گرداند چه بخواهید و چه نخواهید
[ سه شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۱ ] [ 12:44 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۵]
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا وَ مٰا أَنْزَلَ اَلرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ (۱۵)
[مردم] گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید، و خدای رحمان چیزی نازل نکرده است. شما جز دروغ نمی گویید.
۱- مردم انطاکیه، پیامبران الهی را انسانهایی همانند خود دانسته و منکر هرگونه برتری و امتیازی برای آنان شدند.
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا
۲- مردم انطاکیه، انسان را شایستۀ پیامبری و تلقی وحی از جانب خداوند نمی دانستند.
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا
۳- انسان بودن، دلیل رد رسالت رسولان و نادرستی ادعاهای آنان، در دیدگاه مردم انطاکیه
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا
۴- پیامبران الهی، بشری هم چون دیگر انسانهای عصر خویش بودند.
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا
۵- مردم انطاکیه، نزول هر چیزی به نام دین و شریعت از ناحیۀ خداوند را انکار کردند.
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ
۶- مردم انطاکیه، نزول وحی از جانب خداوند بر پیامبران فرستاده شده به سوی خویش را، انکار کردند.
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ
۷- مردم انطاکیه، به وجود خدا و رحمانیت او معتقد بودند.
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ
تصریح مردم انطاکیه به صفت رحمانیت خدا حاکی از اعتقاد آنان به این حقیقت است.
۸- «رحمن» از نامها و اوصاف خداوند است.
اَلرَّحْمٰنُ
۹- فرستادن پیامبران، همراه با پیامِ تکلیف آفرین، مخالف رحمانیت خداوند در دیدگاه مردم انطاکیه بود.
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ
برخی از مفسران برآنند که ذکر رحمانیت خداوند از سوی مردم انطاکیه، میتواند به این جهت باشد که آنان، فرستادن پیامبر را ناسازگار با رحمانیت خدا میپنداشتند؛ زیرا آمدن پیامبران نوعاً همراه با تکلیف بوده و آنان این کار را با رحمانیت خدا ناسازگار میدانستند.
۱۰- هر سه پیامبر فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه، مورد تکذیب آنان قرار گرفتند.
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ... قٰالُوا...
إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۶]
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (۱۶)
گفتند: پروردگار ما میداند که ما حتماً به سوی شما فرستاده شده ایم.
۱- پیامبران مردم انطاکیه، خدا را بر راستی ادعاهای خود گواه گرفته و به او سوگند یاد کردند.
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
جملۀ «رَبُّنٰا یَعْلَمُ» (پروردگار ما میداند) و نظایر آن (مانند «شهد الله»و«علم الله») در عرف عرب برای گواه گرفتن خدا بر راستی امری و نیز در حکم قسم و جانشین آن است.
۲- پیامبران مردم انطاکیه، برخوردار از صبر و پایداری بر مواضع خویش، به رغم روبه رو شدن با تکذیب و مخالفتهای سخت
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
تأکید پیامبران بر راستی ادعاهای خود، علی رغم تکذیب شدن پی درپی شان، گویای برداشت یاد شده است.
۳- انتخاب پیامبر برای هدایت انسانها از میان خود آنان، کاری عالمانه و حکیمانه و متناسب با ویژگیهای انسانها و نیازهای آنان است.
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
گواه گرفتن خدا و یاد علم و دانایی او، در پاسخ کسانی که به دلیل بشر بودن پیامبران منکر رسالت آنان بودند، میتواند برای بیان این نکته باشد که این انتخاب از سوی کسی است که عالم و حکیم است و کار او نیز عالمانه و حکیمانه میباشد؛ مثل آیۀ شریفۀ: «اللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ» (أنعام (۶) آیۀ ۱۲۴).
۴- جهل مردم انطاکیه، از فلسفۀ بعثت پیامبران و حکمت گزینش آنان از میان انسانها
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
یادآوری علم و دانایی خداوند، پس از تکذیب رسولان الهی به دلیل بشر بودن آنان، میتواند گویای برداشت یاد شده باشد.
۵- ناآگاهی مردم انطاکیه از فلسفۀ انتخاب رسولان از میان انسان ها، سبب تکذیب کردن آنان شده بود.
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
۶- ربوبیت الهی، مقتضی فرستادن پیامبران برای انسانها
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
۷- «رب»از اسما و صفات خداوند
رَبُّنٰا یَعْلَمُ
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۷]
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (۱۷)
و بر عهدۀ ما جز رساندن آشکار پیام نیست.
۱- ابلاغ پیامهای الهی به صورت روشن و آشکار، وظیفۀ پیامبرانِ فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه بود.
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۲- پیامبران فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه، تنها مسؤول انجام رسالت خویش بودند؛ نه مأمور به نتیجه (مؤمن ساختن همۀ مردم).
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
حصر در جملۀ «وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ... » حصر اضافی است و گویای این نکته میباشد که تکذیب انبیا از سوی منکران رسالت، مسؤولیتی بر دوش پیامبران بار نمی کند؛ زیرا آنان تنها مسؤول ابلاغ وحی به مردم اند و مسؤولیتی در قبال آثار و نتایج این رسالت (پذیرش و عدم پذیرش مردم) ندارند.
۳- ابلاغ پیامهای الهی از جانب پیامبران، منوط به پذیرش و عدم پذیرش مردم نیست.
إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ... قٰالُوا... وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۴- سلب نشدن وظیفۀ تبلیغ دین از مبلغان، به صرف روی گردانی مردم از آن
إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ... قٰالُوا... وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۵- پیامها و تعالیم پیامبران، روشن، رسا و قابل فهم برای انسانها
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۶- لزوم به کارگیری مفاهیم و مطالب روشن، رسا و بی ابهام در تبلیغ دین
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۷- پیامبران انطاکیه، حجت را بر مردم تمام کرده بودند.
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
ابلاغ روشن و بی ابهامِ پیامِ الهی به مردم، حاکی از تمام بودن حجت الهی بر آنان است.
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۸]
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ (۱۸)
گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم. اگر دست برندارید، قطعاً شما را طرد خواهیم کرد و عذابی دردناک از ما به شما خواهد رسید.
۱- مردم انطاکیه، آمدن پیامبران را برای خود به فال بد گرفته و وجودشان را مایۀ شرّ و بدبختی میپنداشتند.
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
مقصود از «بِکُمْ» میتواند وجود خود پیامبران و یا دعوت و پیام آنان باشد. برداشت یاد شده مبتنی بر احتمال نخست است.
۲- مردم انطاکیه، معتقد به تأثیر سوء وجود برخی از افراد در سرنوشت انسانها
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
۳- مردم انطاکیه، دعوت و پیام پیامبران را به فال بد گرفته و آن را مایۀ شر و بدبختی خود میدانستند.
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
۴- رواج داشتن فال و شگون در میان مردم انطاکیه
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
۵- جهان بینی و عقاید مردم انطاکیه، متکی بر خرافات بود.
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
تردیدی نیست که عقیده به فال، عقیده ای خرافی است و اعتقاد مردمِ انطاکیه به آن، تا مرز سنگسار و شکنجه کردن پیامبران الهی، گویای حقیقت یاد شده است.
۶- مردم انطاکیه، پیامبران شان را در صورت دنبال کردن رسالت خود، به سنگسار شدن و شکنجۀ دردناک تهدید کردند.
لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ
۷- سنگسار و شکنجه، از انواع مجازات میان مردم انطاکیه
لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ
۸- برخورد بی منطق مردم انطاکیه در برابر دعوت به حق و پیام روشن پیامبران خود
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ. قٰالُوا... لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ
تهدید به سنگسار و شکنجه کردن پیامبران، در برابر سخن به حق و پیام روشن آنان، گویای حقیقت یاد شده است.
[ سه شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۱ ] [ 9:42 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |