|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
آيه 11 فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً پس، از عبادتگاهش بر قوم خود در آمد و به آنان اشاره كرد كه صبح و شام خدا را به پاكى ياد كنيد.* زكريا (ع)، در مدت سكوت سه روزه، دخول وقت عبادت را در صبح و عصر، با اشاره به مردم اعلام مىكرد. فخرج على قومه من المحراب فأوحى إليهم أن سبّحوا بكرة و عشيًّا احتمال مىرود كه، «بكرة و عشيّاً» ظرف براى فعلهاى «خرج» و «أوحى» باشد در اين صورت مفاد آيه چنين مىشود: چون زكريا (ع) وظيفه اعلام دخول وقت عبادت را برعهده داشت، در صبح و عصر آن سه روز كه نمىتوانست با مردم سخن بگويد، دستور «سبّحوا» را با اشاره به آنان تفهيم مىكرد. * برگزيدن مكانى خاص براى عبادت، امرى پسنديده و سابقهدار در اديان گذشته فخرج على قومه من المحراب * جايگاه عبادت و راز و نياز با خدا، ميدان نبرد با شيطان و ديگر موانع راه خدا المحراب در وجه نامگذارى «محراب» گفته شده است كه نمازگزار در آن جا، با شيطان محاربه مىكند. همچنين با پيداكردن حضور قلب با نفس خود مىجنگد (مصباح). * زكريا (ع) پس از خروج از عبادتگاه، فرا رسيدن زمان تحقق بشارت فرزند را به قوم خويش فهماند. أن سبّحوا ظاهر اين است كه آنچه زكريا (ع) از قوم خود خواسته است، با حادثه پيش آمده در ارتباط باشد؛ يعنى، زكريا (ع)، قضيه را به آنان تفهيم كرده و ضرورت تسبيح و تنزيه خداوند را در چنين مواردى يادآور شده است. * قوم زكريا براى عبادت، به دستورالعملهاى ارائه شده از سوى او عمل مىكردند. فأوحى إليهم أن سبّحوا * زكريا (ع) با اشاره از قوم خويش خواست، سپيدهدم و پسينگاه به تسبيح خداوند بپردازند. فأوحى إليهم أن سبّحوا بكرة و عشيًّا «بكرة» به فاصله بين نماز صبح و طلوع خورشيد گفته مىشود (لسان العرب). «عشيّاً» يا به معناى «ظهر تا غروب» است و يا «آخر روز» و از برخى اهل لغت معانى ديگرى نيز نقل شده است (لسان العرب). * برخوردارى زكريا (ع) از فرزند در كهنسالى، نشانگر منزه بودن خداوند از هرگونه كاستى و ناتوانى است. أن سبّحوا آيه 12 يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً اى يحيى، كتاب (خدا) را به قوّت بگير؛ و در كودكى به او حكمت داديم. * يحيى (ع) دريافت كننده وحى و داراى شخصيتى ممتاز در پيشگاه خداوند بود. ييحيى خذ الكتب بقوّة در باره اين كه نداى «يا يحيى» گفته چه كسى بود، دو احتمال وجود دارد: 1- از جانب خداوند و توسط فرشته وحى؛ 2- توصيه زكريا (ع) به فرزندش يحيى (ع). ظاهر آيه مؤيد احتمال اول است. برداشت ياد شده نيز بر همين اساس است. * خداوند، فهم كامل و همه جانبه كتاب آسمانى (تورات) و عمل قاطعانه بر طبق آن را، به يحيى (ع) فرمان داد. ييحيى خذ الكتب بقوّة «ال» در «الكتاب» عهد است و ممكن است مراد همان تورات باشد؛ زيرا كتاب ديگرى كه بر يحيى (ع) نازل شده باشد شناخته شده نيست. فرمان «خذ» كنايه از فهم و تدبر كامل است و «بقوّة» كه حال براى فاعل «خذ» مىباشد، به معناى نيرومندى هم در مقام علم و فراگيرى و هم در مقام عمل است. * لزوم صلابت و قاطعيت رهبران الهى، در هدايت جامعه و اجراى احكام شريعت ييحيى خذ الكتب بقوّة * تورات موجود در عصر يحيى، كتابى تحريفنشده و مورد تأييد خداوند بود. ييحيى خذ الكتب ممكن است مراد از «الكتاب» تورات باشد. در اين صورت فرمان خداوند به دريافت آن، به معناى صحّه گذاشتن بر مطالب آن است. * اعطاى قدرت درست انديشى و شناخت حق از سوى خدا، به يحيى (ع) در كودكى او بود. و ءاتينه الحكم صبيًّا براى «حكم» معانى مختلفى ذكر شده است؛ يكى از آن معانى «علم و فهم» مىباشد (لسان العرب)، برداشت ياد شده بر پايه اين معنا است.( در برداشت دیگر «حكم» به معناى حاكميت و اجراى قضاوت گرفته شده است. در «قاموس» آمده است: «حاكم» به كسى گفته مىشود كه حكم را به مرحله اجرا درآورد. «حكم» بر اساس يكى از معانى دیگری كه براى آن ذكر شده است، مصدر و به معناى قضاوت كردن است (لسانالعرب). * اعطاى حكمت و مقام معنوى و اجتماعى از سوى خداوند به انسان، به سنّى خاص مشروط نيست. و ءاتينه الحكم صبيًّا * تدبر و تأمل در كتابهاى آسمانى، زمينه و شرطى لازم براى برخوردارى از حكمت و علم ييحيى خذ الكتب بقوّة و ءاتينه الحكم صبيًّا جمله «آتيناه» با «خذ الكتاب بقوّة» در ارتباط است. بعيد به نظر نمىرسد كه مفاد «خذ الكتاب» زمينهاى براى «آتيناه الحكم» باشد. *على بن اسباط گويد: امام جواد (ع) را ديدم ... به من فرمود: اى على همانا خداوند در مورد امامت همان گونه احتجاج نموده كه در مورد نبوت احتجاج نموده است، خداوند فرمود: «و آتيناه الحكم صبيّاً» ... پس روا است كه حكمت به كودك هم داده شود ...». *از پيامبر اكرم (ص) در باره سخن خدا: «و آتيناه الحكم صبيّاً» روايت شده كه فرمود: به او (يحيى) در سن هفت سالگى فهم و عبادت داده شد». *از رسول خدا (ص) درباره سخن خداى تعالى: «و آتيناه الحكم صبيّاً»؛ روايت شده است: مقصود از «حكم»، زهد در دنيا است ...». آيه 13 وَ حَنَاناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكَاةً وَ كَانَ تَقِيّاً و مهربانى و پاكى (ويژهاى) از نزد خود (به وى بخشيديم) و او تقوا پيشه بود. * خداوند، روحيه رحمت و عطوفتى ژرف به يحيى عطا نمود. ءاتينه ... و حنانًا من لدنّا «حنان» مصدر و به معناى شفقت و مهربانى است (مصباح). تنوين آن براى تفخيم است. اين كلمه عطف بر «الحكم»- در آيه قبل- است. * يحيى (ع) از مقربان درگاه خداوند و محبوب او بود و از محبت عميق مردم نسبت به خويش برخوردار بود. و حنانًا من لدنّا در باره مهر اعطايى به حضرت يحيى (ع) چهار تصور وجود دارد كه وصف «حناناًمن لدنّا» با تمام آنها سازگار است: مهر خداوند يا مردم به يحيى (ع) و مهر آن حضرت به خداوند يا مردم، دربرداشت ياد شده، مهرورزى خداوند به آن حضرت مورد نظر است. * محبت و دلسوزى عميق نسبت به ديگران، از ضرورىترين و مطلوبترين صفات رهبران الهى است. و حنانًا من لدنّا با توجه به اين كه «حناناً» اولين صفتى است كه پس از «آتيناه الحكم» ذكر شده است، مطلب فوق از آن استفاده مىشود. * حضرت يحيى (ع) در پرتو عنايات خاص خداوند، از شايستگى و رشد و تكاملى ويژه، برخوردار بود. ءاتينه ... و زكوة «زكاة» در معانى «شايستگى» و «پاكى» و «رشد كردن» و «خجستگى» و «تمجيد» استعمال شده است (لسانالعرب). در هر مورد، معنا يا معانى مناسب آن، مورد نظر خواهد بود. * حضرت يحيى (ع)، تقوايى مستمر و هميشگى داشت. و كان تقيًّا «تقيّاً» صفت مشبهه از «وقى» و دال بر رسوخ و ثبوت است. «كان» نيز در موارد بسيارى بر حالتى ثابت در «اسم» خود دلالت مىكند. بنابراين «و كان تقيّاً»، يعنى يحيى پيوسته و مداوم، پرهيزكار بود. * رعايت تقواى الهى، زمينهساز رشد و تكامل انسان زكوة و كان تقيًّا * ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) در باره سخن خداى عزوجل در كتابش: «و حناناً من لدنّا» پرسيدم، فرمود: همانا يحيى زمانى كه دعا مىكرد، در دعايش مىگفت: اى پروردگار اى خدا! خدا از آسمان به او ندا مىداد لبيك اى يحيى! حاجت خود را بخواه». آيه 14 وَ بَرّاً بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيّاً و با پدر و مادرش خوشرفتار بود و زورگو و سركش نبود. * يحيى (ع) نسبت به پدر و مادرش بسيار نيكوكار بود. و برًّا بولديه «برّاً» عطف بر «تقيّاً» در آيه قبل است و با كلمه «بارّ» به يك معنا است، جز اين كه «بَرّ» مبالغه دارد، «برّالوالدين» احسان و نيكى گسترده به آنها است (مفردات راغب). * نيكى به پدر و مادر، زمينهساز رشد و تكامل معنوى انسان و زكوة ... و برًّا بولديه همان گونه كه «و كان تقيّاً» تعليل براى «و حناناً من لدنّا و زكاة» بود، «برّا بوالديه» نيز كه عطف بر «كان» مىباشد، همان موقعيت را دارد. * يحيى (ع)، شخصيتى مبرّا از گردنفرازى، بزرگ نمايى، سلطه جويى ناحق و اعراض از حاجات مردم و لميكن جبّارًا عصيًّا «جبّار» صيغه مبالغه و به معناى گردنفرازى است كه براى ديگران برخود حقى قائل نيست (لسان العرب) و به معناى «سلطه جو» و «كسى كه به دروغ مدعى درجهاى از كمال باشد» نيز آمده است (مفرداتراغب). «عصىّ» صيغه مبالغه است و به قرينه «برّاً» و «جبّاراً» كه در رابطه با مردم است، مراد از «عصىّ» نيز سرپيچى از برآوردن حاجات مردم و تواضع نداشتن در برابر آنها است. به كاربردن صيغه مبالغه در كلامِ منفى، براى مبالغه در نفى است. * يحيى (ع)، مبرّا از گناه در برابر خدا و لميكن ... عصيًّا مىتوان گفت جمله «و لميكن ... عصيّاً» بر نفى مطلق سرپيچى و عصيان (رد حاجتهاى مردم، معصيت پروردگار) دلالت دارد. * يحيى (ع)، فردى وظيفهشناس و مسؤوليتپذير در قبال خدا، والدين و جامعه و كان تقيًّا. و برًّا بولديه و لميكن جبّارًا عصيًّا «تقيّاً» نشانِ رابطه يحيى (ع) با خدا و «برّاً بوالديه»، با پدر و مادر و «لميكن جبّاراً عصيّاً»، با مردم و جامعه است. * يحيى (ع)، فرزند دلخواه زكريا (ع) و داراى اخلاق و رفتارى رضايت بخش و كان تقيًّا. و برًّا بولديه و لميكن جبّارًا عصيًّا برشمردن ويژگىهاى يحيى پس از بيان دعاهاى زكريا كه در آن آمده بود: «واجعله ربّ رضيّاً»، مىتواند گوياى مطابقت داشتن اوصاف يحيى، با خواسته زكريا باشد. آيه 15 وَ سَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً و سلام بر او، روزى كه زاده شد و روزى كه مىميرد و روزى كه زنده برانگيخته مىشود. * يحيى (ع) به هنگام زاده شدن از هر گزند و كاستى در امان بود و همه زمينهها و شرايط لازم براى رشد و كمال را داشت. و سلم عليه يوم ولد «سلام» داراى چند معنا است، از جمله به معناى سلامتى از هر گزند و آفت است، البته سلام از جانب خداوند جنبه تكوينى دارد و خبر از متن حوادث مىدهد؛ لذا «سلام عليه»؛ يعنى، از جانب خداوند عافيت يحيى از هر گزند جسمى و انحراف عقيدتى تضمين شده است. * يحيى (ع) به هنگام مرگ و در روز رستاخيز، مصون از هرگونه رنج و عذاب و سلم عليه ... يوم يموت و يوم يبعث حيًّا «ولد» فعل ماضى و «يموت» مضارع است. اين تغيير سياق نشان مىدهد كه مفاد آيه، زمان حيات يحيى را منعكس مىكند كه خداوند در آن زمان از سلامتى او در ميلاد خبر داده و سلامتى مرگ و رستاخيز او را تضمين كرده و نويد مىدهد. * زمان ولادت، لحظه مرگ و روز رستاخيز، سه مرحله حساس و سرنوشتساز براى انسان و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا * انسان در لحظه مرگ (نظير زمان ولادت و هنگامه رستاخيز) نيازمند سلامت و امنيتى ويژه از جانب خداوند و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا نكره بودن «سلام» بيانگر برجستگى آن است و مراد از سلامت هنگام مرگ، در امان بودن از مواجه شدن با امورى ناخوشايند، نظير وحشت و اضطراب و نوميدى و ... است. * تقوا، احسان به پدر و مادر، پرهيز از سلطهجويى و عصيان، زمينهسازفرجامى سرشار از سلامت و امنيت كامل است. و كان تقيّاً. و برًّا بولديه و لميكن جبّارًا عصيًّا. و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا * يحيى (ع) در آخرت، داراى حياتى ويژه است. و يوم يبعث حيًّا فعل «يبعث» بر زنده شدن نيز دلالت دارد. تصريح به «حيّاً» ممكن است به خاطر ويژگى حيات اخروى يحيى در مقايسه با ديگر انسانها باشد. * «عن أبى الحسن الرضا (ع) يقول: إنّ أوحش ما يكون هذا الخلق فى ثلاثة مواطن: يوم يولد ... و يوم يموت ... و يوم يبعث ... و قد سلّم اللّه- عزّوجلّ على يحيى (ع) فى هذه الثلاثة المواطن و آمن رَوْعَتَه فقال: «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّاً»؛ از امام رضا (ع) روايت شده كه فرمود: همانا وحشتناكترين مواقع براى اين خلق در سه موضع است: روزى كه متولد مىشود ... و روزى كه مىميرد ... و روزى كه برانگيخته مىشود ... و خداوند سلام فرستاده است بر يحيى (ع) در اين سه موضع و او را از وحشت آن مواضع ايمن ساخته و فرموده: «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّاً»».
[ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۲/۱۵ ] [ 22:19 ] [ سعید ]
آيه 6 يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً كه از من ارث بَرَد و از خاندان يعقوب (نيز) ارث بَرَد، و او را- پروردگارا- مورد رضايت (خود) قرار ده. * زكريا (ع)، نگران قرار گرفتن ميراث وى و همسرش در اختيار نااهلان بود. فهبلى منلدنك وليًّا. يرثنى ويرث من ءاليعقوب * همسر زكريا و زكريا (ع)، از نسل يعقوب پيامبر (ع) بود. يرثنى و يرث من ءال يعقوب مقابله «يرثنى» با «يرث من آل يعقوب»، ممكن است از آن جهت باشد كه همسر وى از نسل يعقوب بوده است و طبعاً آن بخش از اموال خاندان يعقوب كه به او رسيده بود، پس از وى در اختيار فرزندش قرار مىگيرد. ممكن است «يرث من آل يعقوب» اشاره به ميراثى داشته باشد كه از نسل يعقوب به زكريا (ع) رسيده بود كه گرچه «يرثنى» شامل آن ميراث نيز مىشد، ولى اهتمام زكريا به حفاظت آن، سبب شد كه جداگانه از آن ياد كند. *وجود مالكيت خصوصى، در زندگانى يحيى و زكرياى پيغمبر فهبلى من لدنك وليًّا. يرثنى ويرث من ءاليعقوب * حضرت زكريا (ع) از خداوند فرزندى طلب نمود كه از هر جهت مورد رضايت باشد. واجعله ربّ رضيًّا «رضيّاً» صفت مشبهه از مصدر «رضا» مىباشد. «رضىّ» در موردى به كار مىرود كه وصف در موصوف خود رسوخ كرده باشد، بنابراين مىتوان گفت: «رضىّ»؛ يعنى، كسى كه از هر جهت مورد رضايت باشد. * لزوم دعا براى صلاح فرزند، حتى قبل از انعقاد نطفه واجعله ربّ رضيًّا * حضرت زكريا (ع) هنگام دعا براى برخودارى از فرزند، به اجابت خواسته خود، اطمينان داشت. فهب لى من لدنك وليًّا. يرثنى ... واجعله ربّ رضيًّا حضرت زكريا با اين كه در حال دعا است، ولى بهگونهاى سخن گفته كه گويا دعاى او مستجاب شده است و مفاد جمله «واجعله ربّ رضيّاً» اين است كه خدايا فرزندى را كه به من عطا مىكنى، از هر جهت مورد رضايت قرار ده. * مردان الهى، حتى در آرمانهاى مادى خويش، به ارزشهاى معنوى، توجه دارند. فهب لى من لدنك وليًّا. يرثنى ... واجعله ربّ رضيًّا واجعله ربّ رضيًّا *از امام صادق (ع) روايت شده كه رسولخدا (ص) فرمود: ميراث خداى- عزّوجلّ از بنده مؤمنش فرزندى است كه پس از مرگ وى، خدا را عبادت كند. سپس امام صادق (ع) آيه زكريا فهب لى من لدنك وليّاً. يرثنى و يرث من آل يعقوب واجعله ربّ رضيّاً» را تلاوت فرمود». آيه 7 يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيّاً اى زكريا، ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است و قبلًا همنامى براى او قرار ندادهايم، مژده مىدهيم. * «يحيى»، نامى تعيين شده از سوى خدا براى فرزند زكريا اسمه يحيى لمنجعل له من قبل سميًّا * اهميت نام و نامگذارنده و نقش آن در شخصيت كودك اسمه يحيى لمنجعل له من قبل سميًّا تعبير «اسمه يحيى» از آن جهت مورد تصريح قرار گرفته است كه تعيين آن از سوى خدا، خود شرافتى برجسته و قابل تأمل است. * نام «يحيى»، پيش از عصر زكريا، در بين مردم بىسابقه بود. اسمه يحيى لمنجعل له من قبل سميًّا «سَمىّ»؛ يعنى، هم نام (تاج العروس) و مراد از جمله «لمنجعل ...» اين است كه قبل از فرزندِ زكريا، كسى به نام «يحيى» نامگذارى نشده بود. * شخصيت معنوى يحيى (ع)، شخصيتى بىمانند بود و پيش از او، كسى به آن مقام نرسيده بود. لمنجعل له من قبل سميًّا از جمله معانى ذكر شده براى «سمىّ» نظير و شبيه است (مفردات راغب). دراين صورت مراد اين است كه كسى درگذشته ويژگىهاى يحيى را نداشته است. * ازامامباقر (ع) روايتشدهكه فرمود: همانايحيى، پنجسال بعد از آنكه خداوند بهولادت او بشارت داد، متولد شد. آيه 8 قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَ كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً گفت: پروردگارا، چگونه براى من پسرى خواهد بود و حال آن كه زنم نازا بوده و خودم از بزرگسالى به فرتوتى رسيدهام؟ *زكريا (ع)، مايل بود بداند چگونه علىرغم مساعد نبودن شرايط طبيعى، داراى فرزند خواهد شد. أنّى يكون لى غلم ... و قد بلغت من الكبر عتيًّا تعبير «أنّى يكون لى غلام» بيانگر اشتياق زكريا به اطلاع يافتن بر چگونگى تحقق وعده الهى است، نه اين كه قدرت خداوند بر آن را بعيد شمرده باشد، زيرا او با توجه به موانع موجود، درخواست خود را مطرح كرده بود. * زكريا (ع)، موهبت فرزند را از جلوههاى ربوبيت خداوند براى خويش مىدانست. قال ربّ أنّى يكون لى غلم * دانش و علم پيامبران، محدود است. قال ربّ أنّى يكون لى غلم * پرسش از افعال خداوند و شگفتى از آن، با مقامات بلند برگزيدگان الهى منافاتى ندارد. قال ربّ أنّى يكون لى غلم * اولياى خداوند در اجابت خواستههاى خود، همواره چشم انتظار معجزه و امور خارق العاده نيستند. قال ربّ أنّى يكون لى غلم زكريا با آن كه به قدرت مطلق خداوند ايمان داشت، در كيفيت اجابت دعايش به توجيه قانع كنندهاى دست نيافت، تا آن جا كه حيرتزدگى خود را با جمله «أنّى يكون لى غلام» ابراز كرد. اين نشان مىدهد كه او درصدد يافتن توجيهى بود كه با اسباب و علل متعارف سازگار باشد وگرنه همه چيز را با قدرت خداوند امكانپذير مىدانست. * زكريا (ع)، هنگام بشارت تولد يحيى (ع)، همسرى سالخورده داشت كه از آغاز زندگى نازا بود. و كانت امرأتى عاقرًا فعل «كانت» در آيه، با بيان ديرينه بودن نازايى، اشاره به گذشت زمان باردارى نيز دارد. * زكريا (ع)، در مقام تكلم با خداوند به شيوهاى مؤدّبانه، سخن مىگفت. قد بلغت من الكبر عتيًّا جمله «قد بلغت ...» كنايه از ناتوانى بر آميزش جنسى است. آيه 9 قَالَ كَذلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً گفت: چنين است (كه مىگويى، ولى) پروردگار تو گفته كه اين (كار) بر من آسان است، و من تو را پيش از اين در حالىكه هيچ نبودى آفريدم. * خداوند، زكريا (ع) را بر فراهم آوردن زمينه تولد يحيى (ع)- به رغم سالخوردگى وى و نازايى همسرش- مطمئن ساخت. قال كذلك جمله «قال كذلك»؛ يعنى، «قال اللّه الأمر كما وعدتك» يا «قال اللّه الأمر كما قلت»؛ در صورت اول،- خداوند بر وعده سابقش تأكيد مىورزد كه «اى زكريا همانگونه كه گفتهام تو- به هر كيفيت- داراى پسر خواهى شد و در صورت دوم، خداوند موانع تولد يحيى را تصديق كرده است؛ يعنى، «واقعيت همان است كه تو گفتى و اسباب عادى براى تولد يحيى فراهم نيست،- ولى خداى تو گفته است: اين كار بر من آسان است». * نظر دوختن به اسباب و علل طبيعى، حجابى براى توجه به اراده خداوند و خواست او است. أنّى يكون لى غلم ... هو علىَّ هيّن * تولد يحيى، امرى اعجاز آميز و غير عادى بود. قال كذلك قال ربّك هو علىَّ هيّن * توجه زكريا (ع) به ربوبيت خداوند، مايه اطمينان او به امكان و سهولت باردارى همسر نازايش در صورت اراده و خواست خداوند قال ربّك هو علىَّ هيّن جمله «هو علىّ هيّن» بدون «قال ربّك» نيز معناى تامى دارد، ولى اضافه شدن آن مفيد اين معنا است كه اين سخن، گفته شخص عادى نيست كه در باره نحوه آن به فكر فروروى، بلكه گفته پروردگار تو است و او كه تو را از هيچ آفريد، در شيوه اعطاى فرزند به شما وانمىماند. * مكالمه خداوند با زكريا (ع)، مكالمهاى غير مستقيم و با واسطه فرشته بود. قال كذلك قال ربّك هو علىَّ هيّن برخى گفتهاند فاعل در «قال كذلك» فرشته الهى است. آوردن اسم ظاهر «ربّك» سبب پيدايش اين نظر شده است. * تفكر در چگونگى آفرينش انسان زداينده هرگونه ترديد در قدرت نامحدود خدا و حاكميت اراده او بر اسباب و علل طبيعى هو علىَّ هيّن و قد خلقتك من قبل و لمتك شيئًا آيه 10 قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيّاً گفت: پروردگارا، نشانهاى براى من قرار ده. گفت: نشانه تو اين است كه سه شبانه روز با اين كه سالمى با مردم سخن نمىتوانى گفت. * زكريا (ع)، خواهان علامت و نشانهاى بر الهى بودن بشارت تولد يحيى به وى قال ربّ اجعل لى ءاية علامت خواهى زكريا ممكن است از آن جهت باشد كه وى اطمينان يابد آنچه او دريافت داشته، وحى الهى بوده است و نه القاآت شيطانى؛ امكان ترديد در اين امور براى پيامبران با توجه به اين نكته است كه آنان تنها با امدادهاى خداوند از آزار شياطين و القاآت آنها مصون مىماندند و خداوند گاه با ارائه نشانه و گاه با وسيله ديگر آنان را مطمئن مىساخت. * درخواست علامت از خدا براى اطمينان فزونتر، با مقام پيامبرى سازگار است. قال ربّ اجعل لى ءاية قال ءايتك ألّا تكلّم الناس * ناتوانى زكريا (ع) از سخن گفتن با مردم به مدت سه شبانه روز كامل، نشانهاى الهى بر زمان تحقق يافتن بشارت فرزند بود. قال ءايتك ألّا تكلّم الناس ثلث ليال سويًّا «سويّاً» يا صفت براى «ثلاث ليال» است و يا حال براى فاعل «ألّا تكلّم» و در هر دو صورت مراد از «سه شب» سه شبانه روز است. آيه چهل و يكم سوره آل عمران شاهد اين معنا است. فعل «ألّا تكلّم» فعل نفى است و مراد از آن، تكليف زكريا به سكوت نيست، بلكه از عدم توانايى زكريا بر سخن گفتن خبر مىدهد. * زكريا (ع)، در روزهاى ناتوانىِ از سخنگفتن با مردم، به عبادت و ذكر خداوند، قدرت داشت. ألّا تكلّم الناس ثلث ليال سويًّا واژه «الناس» نشان مىدهد كه عجز زكريا، تنها از سخن گفتن با مردم بوده است و نه به طور مطلق. * ناتوانى زكريا (ع) از سخن گفتن با مردم، امرى اعجازى بود، نه معلول نقصى در زبان يا جسم او. قال ءايتك ألّا تكلّم الناس ثلث ليال سويًّا «سوىّ» به كسى گفته مىشود كه اخلاق و خلقت او در حد اعتدال باشد، نه كمبودى داشته باشد و نه از حد تجاوز كرده باشد (مفردات راغب) و براين مبنا كه «سويّاً» حال براى فاعل «تكلّم» (زكريا) باشد، مفاد آيه اين مىشود. «تو در حالى كه سالم هستى، با مردم سه شبانه روز سخن نتوانى گفت». * گفت و گوى زكريا (ع) با خداوند قال ربّ ... قال ءايتك * كاربرد اعجاز در راستاى روشن سازى حقايق، حتى براى پيامبران ءايتك ألّا تكلّم الناس ثلث ليال * در داستان زكريا (ع)، معجزهاى، وسيله اثبات اعجازى ديگر شد. ءايتك ألّا تكلّم الناس سكوت سه روزه زكريا خرق عادتى بود كه صدق بشارت تولد يحيى را كه خود امرى خارق العاده بود، اثبات مىكرد. [ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۲/۰۱ ] [ 19:40 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||