منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

سوره ناس، مكى، 6 آيه‏

اميد مجد


         سرآغاز گفتار نام خداست
          كه رحمتگر و مهربان خلق راست‏

         بگو مى‏برم سوى ربى پناه 
          كه خلق جهان راست شاه واله (1) (2) (3)

         ز شيطان خناس كز مكر و شر
         كند وسوسه قلبهاى بشر (4)

         كند وسوسه قلبها هر دمى (5) 
         چه از جن بود او چه از آدمى (6)


ترجمه قرآن( شهاب‏ تشكرى)

         ابتداى سخن به نام خدا
          مهر ورزنده و عطا بخشا

         گو پناهنده‏ام به ربّ كسان (1)
          پادشاه و الاه خلق جهان (2و3)

          از شرور وساوس خنّاس (4)
          كه به قلب كسان كند وسواس (5)

          هست خنّاس گاه از پريان‏ 
           گاه باشد ز بين آدميان (6)

[ جمعه ۱۳۸۸/۱۰/۲۵ ] [ 11:11 ] [ سعید ]
 در بخش نظرسنجی درباره ترجمه های قرآن پرسیده ام اینجا سوره ناس را آورده ام با چهارترجمه آمده در نظرسنجی فکر می کنم در ترجمه این سوره تفاوت زیادی مشاهده نشود بیشتر تفاوت جمله بندی است و البته تفاوت ترجمه بعضی لغات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏
قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ‏ِ النَّاسِ(1)
مَلِكِ النَّاسِ(2)
إِلَهِ النَّاسِ(3)
مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الخَْنَّاسِ(4)
الَّذِى يُوَسْوِسُ فىِ صُدُورِ النَّاسِ(5)
مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ(6)


 الهى قمشه‏اى
به نام خداوند بخشنده مهربان‏
بگو: من پناه مى‏جويم به پروردگار آدميان. (1)
پادشاه آدميان. (2)
يكتا معبود آدميان. (3)
از شرّ آن وسوسه‏گر نهانى. (4)
آن شيطان كه وسوسه و انديشه بد افكند در دل مردمان. (5)
چه آن شيطان از جنس جن باشد و يا از نوع انسان. (6)

طاهره‏ صفارزاده
 به نام خداوند نعمت‏بخشنده‏ى رحمت گستر
1. [اى پيامبر!] بگو: «پناه مى‏برم به آفريدگار مردم.
2. «به پادشاه و فرمانرواى مردم.
3. «به خدا و معبود مردم.
4. «از شرّ شيطان وسوسه‏گر.
5. «همو كه دلهاى مردم را به كارهاى ناپسند وسوسه مى‏كند.
6. «خواه اين شيطان از نوع جنّ باشد خواه از نوع انسان.».

 فولادوند
به نام خداوند رحمتگر مهربان‏
بگو: «پناه مى‏برم به پروردگار مردم، (1)
پادشاه مردم، (2)
معبودِ مردم، (3)
از شرّ وسوسه‏گر نهانى (4)
آن كس كه در سينه‏هاى مردم وسوسه مى‏كند، (5)
چه از جنّ و [چه از] انس.» (6)

 مكارم شيرازى
به نام خداوند بخشنده مهربان‏
بگو: پناه مى‏برم به پروردگار مردم، (1)
به مالك و حاكم مردم، (2)
به (خدا و) معبود مردم، (3)
از شرّ وسوسه‏گر پنهانكار، (4)
كه در درون سينه انسانها وسوسه مى‏كند، (5)
خواه از جنّ باشد يا از انسان! (6)

[ جمعه ۱۳۸۸/۰۷/۱۷ ] [ 8:14 ] [ سعید ]

سوره الناس (114)

 

 

" قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ" طبع آدمى چنين است كه وقتى شرى به او متوجه مى‏شود و جان او را تهديد مى‏كند، و در خود نيروى دفع آن را نمى‏بيند به كسى پناهنده مى‏شود كه نيروى دفع آن را دارد، تا او وى را در رفع آن شر كفايت كند، و انسان در اينگونه موارد به يكى از سه پناه، پناهنده مى‏شود: يا به ربى پناه مى‏برد كه مدبر امر او و مربى او است، و در تمامى حوائجش از كوچك و بزرگ به او رجوع مى‏كند، در اين هنگام هم كه چنين شرى متوجه او شده و بقاى او را تهديد مى‏كند به وى پناهنده مى‏شود تا آن شر را دفع كرده بقايش را تضمين كند، و از ميان آن سه پناهگاه، اين يكى سببى است فى نفسه تام در سببيت.

دومين پناه، كسى است كه داراى سلطنت و قوتى كافى باشد، و حكمى نافذ داشته باشد، به طورى كه هر كس از هر شرى بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع كند، نظير پادشاهان (و امثال ايشان)، اين سبب هم سببى است مستقل و تام در سببيت.

در اين ميان سبب سومى است و آن عبارت است از الهى كه معبود واقعى باشد، چون لازمه معبوديت اله و مخصوصا اگر الهى واحد و بى شريك باشد، اين است كه بنده خود را براى خود خالص سازد، يعنى جز او كسى را نخواند و در هيچ يك از حوائجش جز به او مراجعه ننمايد، جز آنچه او اراده مى‏كند اراده نكند، و جز آنچه او مى‏خواهد عمل نكند.

و خداى سبحان رب مردم، و ملك آنان، و اله ايشان است، هم چنان كه در كلام خويش اين سه صفت خود را جمع كرده فرموده:" ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ" « اين است خداوند، پروردگار شما كه حكومت از آن او است، هيچ معبودى جز او وجود ندارد با اينحال چگونه از راه حق منحرف مى‏شويد؟! سوره زمر، آيه 6.» و در آيه زير به علت ربوبيت و الوهيت خود اشاره نموده، مى‏فرمايد" رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيلًا" « به علت اينكه او رب مشرق و مغرب است و معبودى به جز او نيست، پس بايد تنها او را وكيل بگيرى. سوره مزمل، آيه 9.»، و در اين آيه‏اى كه از نظرت مى‏گذرد به علت مالكيت خود اشاره نموده مى‏فرمايد:" لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ" « ملك همه آسمانها و زمين از او است، و بازگشت همه امور به سوى او است. سوره حديد، آيه 5.»، پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهايى كه او را تهديد مى‏كند به ربى پناهنده شود، اللَّه‏تعالى تنها رب آدمى است و به جز او ربى نيست، و نيز اگر قرار است آدمى در چنين مواقعى به پادشاهى نيرومند پناه ببرد، اللَّه سبحانه، پادشاه حقيقى عالم است، چون ملك از آن او است و حكم هم حكم او است « سوره تغابن، آيه 1.». و اگر قرار است بدين جهت به معبودى پناه ببرد، اللَّه تعالى معبودى واقعى است و به جز او اگر معبودى باشد قلابى و ادعايى است.

و بنا بر اين جمله" قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ"، دستورى است به رسول خدا (ص)، به اينكه به خدا پناه ببرد، از اين جهت كه خداى تعالى رب همه انسانها است و آن جناب هم يكى از ايشان است، و نيز خداى تعالى ملك و اله همه انسانها است و آن جناب هم يكى از ايشان است.

از آنچه گذشت روشن شد كه:

اولا: چرا در ميان همه صفات خداى تعالى خصوص سه صفت:" ربوبيت" و" مالكيت" و" الوهيت" را نام برد؟ و نيز چرا اين سه صفت را به اين ترتيب ذكر كرد، اول ربوبيت، بعد مالكيت، و در آخر الوهيت؟ و گفتيم ربوبيت نزديك‏ترين صفات خدا به انسان است و ولايت در آن اخص است، زيرا عنايتى كه خداى تعالى در تربيت او دارد، بيش از ساير مخلوقات است. علاوه بر اين اصولا ولايت، امرى خصوصى است مانند پدر كه فرزند را تحت پر و بال ولايت خود تربيت مى‏كند. و ملك دورتر از ربوبيت و ولايت آن است، هم چنان كه در مثل فرزندى كه پدر دارد كارى به پادشاه ندارد، بله اگر بى سرپرست شد به اداره آن پادشاه مراجعه مى‏كند، تازه باز دستش به خود شاه نمى‏رسد، و ولايت هم در اين مرحله عمومى‏تر است، هم چنان كه مى‏بينيم پادشاه تمام ملت را زير پر و بال خود مى‏گيرد، و اله مرحله‏اى است كه در آن بنده عابد ديگر در حوائجش به معبود مراجعه نمى‏كند، و كارى به ولايت خاص و عام او ندارد، چون عبادت ناشى از اخلاص درونى است، نه طبيعت مادى، به همين جهت در سوره مورد بحث نخست از ربوبيت خداى سبحان و سپس از سلطنتش سخن مى‏گويد، و در آخر عالى‏ترين رابطه بين انسان و خدا يعنى رابطه بندگى را بياد مى‏آورد، مى‏فرمايد:" قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ".

و ثانيا: روشن گرديد كه چرا جمله‏هاى" رب الناس"،" ملك الناس"،" اله الناس" را متصل و بدون واو عاطفه آورد، خواست تا بفهماند هر يك از دو صفت الوهيت و سلطنت سببى مستقل در دفع شر است، پس خداى تعالى سبب مستقل دفع شر است، بدين‏جهت كه رب است، و نيز سبب مستقل است بدين جهت كه ملك است، و نيز سبب مستقل است بدين جهت كه اله است، پس او از هر جهت كه اراده شود سبب مستقل است، و نظير اين وجه در دو جمله" اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ" گذشت.

و نيز با اين بيان روشن گرديد كه چرا كلمه" ناس" سه بار تكرار شد، با اينكه مى‏توانست بفرمايد:" قل اعوذ برب الناس و الههم و ملكهم" چون خواست تا به اين وسيله اشاره كند به اينكه اين سه صفت هر يك به تنهايى ممكن است پناه پناهنده قرار گيرد، بدون اينكه پناهنده احتياج داشته باشد به اينكه آن دو جمله ديگر را كه مشتمل بر دو صفت ديگر است به زبان آورد، هم چنان كه در صريح قرآن فرموده: خداى تعالى اسمايى حسنى دارد، به هر يك بخواهيد مى‏توانيد او را بخوانيد، اين بود توجيهات ما در باره آيات اين سوره، ولى مفسرين در توجيه هر يك از سؤالهاى بالا وجوهى ذكر كرده‏اند كه دردى را دوا نمى‏كند.

" مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ" در مجمع البيان، آمده كه كلمه" وسواس" به معناى حديث نفس است، به نحوى كه گويى صدايى آهسته است كه بگوش مى‏رسد ، و بنا به گفته وى كلمه" وسواس" مانند كلمه" وسوسه" مصدر خواهد بود، و ديگرانآن را مصدرى سماعى و بر خلاف قاعده دانسته‏اند، چون قاعده اقتضا مى‏كرد" واو" اول اين كلمه به كسره خوانده شود، هم چنان كه حرف اول مصدر ساير افعال چهار حرفى به كسره خوانده مى‏شود، مثلا مى‏گويند:" دحرج، يدحرج، دحراجا و زلزل، يزلزل زلزالا" و به هر حال ظاهر اين آيه- همانطور كه ديگران نيز استظهار كرده‏اند- اين است كه: مراد از اين مصدر معناى وصفى است، كه مانند جمله" زيد عدل- زيد عدالت است" به منظور مبالغه به صيغه مصدر تعبير شده است.

و از بعضى  نقل شده كه اصلا كلمه مورد بحث را صفت دانسته‏اند، نه مصدر.

و كلمه" خناس" صيغه مبالغه از مصدر" خنوس" است كه به معناى اختفاى بعد از ظهور است.

بعضى گفته‏اند: شيطان را از اين جهت خناس خوانده كه به طور مداوم آدمى را وسوسه مى‏كند، و به محضى كه انسان به ياد خدا مى‏افتد پنهان مى‏شود و عقب مى‏رود، باز همين كه انسان از ياد خدا غافل مى‏شود، جلو مى‏آيد و به وسوسه مى‏پردازد.

" الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ" اين جمله صفت" وسواس خناس" است، و مراد از" صدور ناس" محل وسوسه شيطان است، چون شعور و ادراك آدمى به حسب استعمال شايع، به قلب آدمى نسبت داده مى‏شود كه در قفسه سينه قرار دارد، و قرآن هم در اين باب فرموده:" وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ" « ولى دلهايى كه در سينه‏ها است كور مى‏شوند. سوره حج، آيه 46.».

" مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ" اين جمله بيان" وسواس خناس" است، و در آن به اين معنا اشاره شده كه بعضى از مردم كسانى هستند كه از شدت انحراف، خود شيطانى شده و در زمره شيطانها قرار گرفته‏اند، هم چنان كه قرآن در جاى ديگر نيز فرموده:" شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ" « شيطانهاى انس و جن. سوره انعام، آيه 112.».

بحث روايتى

در مجمع البيان است كه ابو خديجه از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: جبرئيل نزد رسول خدا (ص) آمد در حالى كه آن جناب بيمار بود، پس آن جناب را با دو سوره" قُلْ أَعُوذُ" و سوره" قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ" افسون نموده، سپس گفت:" بسم اللَّه ارقيك و اللَّه يشفيك من كل داء يؤذيك خذها فلتهنيك- من تو را به نام خدا افسون مى‏كنم، و خدا تو را از هر دردى كه آزارت دهد شفا مى‏دهد، بگير اين را كه گوارايت باد" پس رسول خدا (ص) گفت:" بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ..."

و باز در مجمع البيان است كه از انس بن مالك روايت شده كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: شيطان پوزه خود را بر قلب هر انسانى خواهد گذاشت، اگر انسان به ياد خدا بيفتد، او مى‏گريزد و دور مى‏شود، و اما اگر خدا را از ياد ببرد، دلش را مى‏خورد، اين است معناى وسواس خناس.

و در همان كتاب آمده كه عياشى به سند خود از أبان بن تغلب، از جعفر بن محمد (ع) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (ص) فرموده: هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه براى قلبش در سينه‏اش دو گوش هست، از يك گوش فرشته بر او مى‏خواند و مى‏دمد، و از گوش ديگرش وسواس خناس بر او مى‏خواند، خداى تعالى به وسيله فرشته او را تاييد مى‏كند، و اين همان است كه فرموده:" وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ- ايشان را به روحى از ناحيه خود تاييد مى‏كند" .

و در امالى صدوق به سند خود از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود:وقتى آيه" وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ"، نازل شد ابليس به بالاى كوهى در مكه رفت كه آن را كوه" ثوير" مى‏نامند. و به بلندترين آوازش عفريت‏هاى خود را صدا زد، همه نزدش جمع شدند، پرسيدند اى بزرگ ما مگر چه شده كه ما را نزد خود خواندى؟ گفت: اين آيه نازل شده، كداميك از شما است كه اثر آن را خنثى سازد، عفريتى از شيطانها برخاست و گفت: من از اين راه آن را خنثى مى‏كنم. شيطان گفت: نه، اين كار از تو بر نمى‏آيد. عفريتى ديگر برخاست و مثل همان سخن را گفت، و مثل آن پاسخ را شنيد.

وسواس خناس گفت: اين كار را به من واگذار، پرسيد از چه راهى آن را خنثى خواهى كرد؟ گفت: به آنان وعده مى‏دهم، آرزومندشان مى‏كنم تا مرتكب خطا و گناه شوند، وقتى در گناه واقع شدند، استغفار را از يادشان مى‏برم. شيطان گفت: آرى تو، به درد اين‏كار مى‏خورى، و او را موكل بر اين ماموريت كرد، تا روز قيامت.

 

[ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۳/۰۲ ] [ 22:22 ] [ سعید ]
سورة الناس (114)
  بسم الله الرحمن الرحيم
 قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1) مَلِكِ النَّاسِ (2) إِلَهِ النَّاسِ (3) مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (4) الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (6)

در قرآن، بيش از 300 مرتبه كلمه «قل» آمده كه بسيارى از آنها فرمان خداوند به پيامبر است و در پاسخ مخالفان يا موافقان مى‏باشد.
كلمه «وسواس» هم به معناى موجود وسوسه‏گر مى‏آيد و هم به معناى وسوسه و خطورات و افكار ناروا، ولى در اينجا به معناى وسوسه‏گر است.
گفتنِ كلمه <<اعوذ>> براى نجات از خطرات كافى نيست، بلكه بايد در عمل نيز از عوامل خطرساز دورى كرد. وگرنه خانه را در مسير سيل ساختن و نوشتن «اعوذ باللّه من السّيل» بر سر در خانه به منزله مسخره است. كسى كه مى‏گويد: <<اعوذ باللّه>>، بايد در عمل نيز از سرچ
ه‏هاى فساد دورى كند.
اول چيزى كه محسوس انسان است، رشد و تكامل و تربيت اوست، <<ربّ النّاس >>بعد سياست و تدبير و حكومت. <<ملك النّاس>> و همين كه رشد او بالا رفت عبادت و پرستش است. <<اله النّاس>>
به كسى بايد پناه برد كه اسرار و وسوسه‏هاى درونى را مى‏شناسد. <<يعلم خائنة الاعين و ما تخفى الصدور>><1164> او از خيانت چشم‏ها و آنچه سينه‏ها پنهان مى‏كند آگاه است.
پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: شيطان بر دل انسان آرميده است، هرگاه ياد خدا كند پنهان مى‏شود و هرگاه غافل شود او را وسوسه مى‏كند. «فاذا ذكر العبد اللّه خنّس... و اذا غفل وسوس»<1165>
كسانى كه ديگران را به ترديد و وسوسه مى‏اندازند، كار شيطانى مى‏كنند. مخالفان حضرت صالح به مردم مى‏گفتند: آيا شما علم داريد كه صالح پيامبر است؟ و با اين كلام در مردم ترديد به وجود مى‏آوردند. <<أتعلمون انّ صالحاً مرسل>><1166>
در اول قرآن با «بسم اللّه» از خدا استمداد كرديم و در آخر قرآن نيز به خدا پناه مى‏بريم.
«خنّاس» از «خنوس» به معناى پنهان شدن و عقب نشينى است. شيطان هم خودش مخفى است و هم كارش، اگر وسوسه او علنى باشد بر مردم مسلط نمى‏شود، ولى با تظاهر و توجيه در لباس زيبا جلوه مى‏كند و موفق مى‏شود. حضرت على عليه السلام مى‏فرمايد: شيطان با ظاهرنمايى حق وباطل را بهم در مى‏آميزد و بدين شكل بر طرفداران خود غالب مى‏شود. «فهنا لك يستولى الشيطان على اوليائه»<1167>
حالا كه شيطان، خنّاس است، آنقدر مى‏رود و مى‏آيد تا موفق شود، ما هم بايد ياد خدا را زياد كنيم.
در قرآن بارها از انسان انتقاد شده است كه هرگاه گرفتار مى‏شود دعا مى‏كند و پناهندگى مى‏خواهد و همين كه خطر رفع شد، گويا ما را نمى‏شناسد.<1168>
در اين سوره چون وسوسه درون روح و قلب انسان جاى مى‏گيرد و با ايمان و عقل و فكر ما بازى مى‏كند، سه بار نام خداوند ياد شده است: <<ربّ النّاس، ملك النّاس، اله النّاس >>اما در سوره فلق كه شرور خارج از سينه‏هاست، يكبار نام خداوند مطرح است. <<ربّ الفلق>> آري
خطر انحراف فكرى و تأثير آن در روح به مراتب بيشتر از خطرات خارجى است و دشمنان فرهنگى و فكرى، از دشمنان نظامى و اقتصادى مرموزتر و خطرناكترند.
در روايات آمده است كه شيطان از قبول توبه انسان از سوى خداوند ناراحت شد. ياران خود را جمع و از آنان استمداد كرد. هر كدام مطلبى گفتند، ولى يكى از آنها گفت: من انسان را وسوسه مى‏كنم و توبه را از يادش مى‏برم. ابليس اين طرح فراموشى توبه را پسنديد.<1169>
حالا كه او <<ربّ النّاس>> است، پس شيوه‏هاى تربيتى ديگران را نپذيريم. حالا كه او <<ملك النّاس>> است، پس خود را برده ديگران قرار ندهيم و حالا كه او <<اله النّاس>> است، پس به غير او دل نبنديم و اين تفكر و اعتقاد بهترين وسيله پناهندگى از وسوسه‏هاست.
آنكه در سينه و قلب و روح مردم وسوسه مى‏كند، ممكن است از نژاد جن و شيطان باشد يا از نژاد انسان. آرى تطميع‏ها و وعده‏ها، امروز و فردا كردن‏ها از جمله راههاى وسوسه است.
وسوسه شيطان نسبت به حضرت آدم و ساير اولياى خدا در حدّ القا و پرتاب وسوسه است: <<فوسوس اليه الشيطان>><1170>، <<القى الشيطان فى امنيّته>><1171> اما نسبت به عموم مردم، ورود و نفوذ وسوسه در دل و جان آنهاست. <<يوسوس فى صدور النّاس >>البته نه به شكل سلطه بر دل انسان به گونه‏اى كه راه گريزى از آن نباشد. زيرا قرآن در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: <<ان الّذين اتقوا اذا مسهّم طائف من الشيطان تذكّروا فاذا هم مبصرون>><1172> هنگامى كه شيطان‏ها به سراغ افراد باتقوى مى‏روند تا از طريق تماس، آنان را وسوسه كنند، آنان متوجه شده و اجازه نفوذ نمى‏دهند.
تكرار كلمه «ناس» در <<ربّ النّاس - ملك النّاس - اله النّاس>> اشاره به آن است كه ربوبيّت، حاكميّت و الوهيّت خداوند عام است و اختصاص به فرد يا گروه يا نژاد خاصى از بشر ندارد.
اول <<ربّ النّاس>> آمد، بعد <<ملك النّاس>> و سپس <<اله النّاس>>، شايد به خاطر آن كه آنچه به فطرت نزديكتر و ملموس‏تر است، پناهندگى به مربى است: <<ربّ النّاس>>
چنانكه كودكان به هنگام خطر اول صداى مادر مى‏زنند، سپس كسى كه قدرت دارد، <<ملك النّاس>> و در مرحله بعد سرچشمه رحمت و حيات. <<اله النّاس>>
خداوند به نيازهاى انسان و خطراتى كه او را تهديد مى‏كند آگاه است، ولى شيوه تربيت الهى آن است كه انسان نياز و استمداد و پناهندگى خود را به زبان آورد و فقر و احتياج را به خود تلقين كند تا روحيه تواضع و تعبّد و تسليم در او شكوفا شود. <<قل اعوذ...>>
به گفته پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله خاطرات و وسوسه‏هايى كه بى‏اختيار بر انسان عارض مى‏شود، مادامى كه از طرف انسان عملى صورت نگيرد، چيزى بر او نيست. «وضع عن امّتى ما حدّثت به نفسها ما لم يعمل به او يتكلّم»<1173>.
1- پيامبر، امين وحى است و چيزى از خود نمى‏گويد. <<قل>>
2- خطرات به قدرى شديد است كه خدا به پيامبرش دستور پناه بردن مى‏دهد. <<قل اعوذ>>
3- بدون استمداد از خدا، امكان مبارزه با شرور نيست. <<اعوذ بربّ النّاس>>
4- گناهكاران نبايد مأيوس شوند، زيرا خداوند، پروردگار همه مردم است نه فقط مؤمنان. <<ربّ النّاس>>
5 - وقتى پيامبر، به خدا پناه مى‏برد، وظيفه ما روشن است. <<قل اعوذ بربّ النّاس>>
6- انسان بايد خود را تحت تربيت خداوند بداند، <<ربّ النّاس>> سلطنت و حكومت او را بپذيرد، <<ملك النّاس>> و او را معبود خود قرار دهد. <<اله النّاس>>
7- انسان بى‏ايمان، به قدرت و جمعيّت و قوميّت و ثروت خود پناه مى‏برد، ولى مردان خدا به پروردگار و پادشاه و معبود هستى پناهنده مى‏شوند. <<ربّ النّاس - ملك النّاس - اله النّاس>>
8 - بالاترين خطرها پنهان‏ترين آن‏هاست كه وسوسه درونى باشد. <<من شرّ الوسواس الخنّاس   >>«والحمدللّه ربّ العالمين»

[ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۰۳ ] [ 16:53 ] [ سعید ]

سوره ناس [114]

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 6 آيه است .

محتوا و فضيلت سوره :

انسان هميشه در معرض وسوسه هاى شيطانى است , و شياطين جن و انس كوشش دارند در قلب و روح او نـفـوذ كـنـند, هرقدر مقام انسان در علم بالاتر رود وموقعيت او در اجتماع بيشتر گردد, وسوسه هاى شياطين شديدتر مى شود, تا او را ازراه حق منحرف سازند و با فساد عالمى عالمى رابر باد دهند.ايـن سوره به پيغمبراكرم (ص) به عنوان يك سرمشق و پيشوا و رهبر دستورمى دهد كه از شر همه وسوسه گران به خدا پناه برد.

محتواى اين سوره از جهتى شبيه سوره ((فلق )) است , هر دو ناظر به پناه بردن به خداوند بزرگ از شـرور و آفات مى باشد, با اين تفاوت كه در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده , ولى در اين سوره فقط روى شر وسوسه گران ناپيدا(وسواس خناس ) تكيه شده است .

در فـضيلت تلاوت اين سوره روايات متعددى وارد شده از جمله اين كه درحديثى مى خوانيم كه : ((پـيـغـمـبـراكـرم (ص) شديدا بيمار شد, جبرئيل و ميكائيل (دوفرشته بزرگ خدا) نزد او آمدند, جبرئيل نزد سر پيامبر نشست و ميكائيل نزد پاى او, جبرئيل سوره ((فلق )) را تلاوت كرد, و پيغمبر را با آن در پناه خدا قرار داد, وميكائيل سوره (قل اعوذ برب الناس ) را)).

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه 1)ـپناه مى برم به پروردگار مردم !در ايـن سـوره كـه آخـريـن سوره قرآن مجيد است روى سخن را به شخص پيامبر(ص) به عنوان سـرمـشـق و مقتدا و پيشواى مردم كرده , مى فرمايد: ((بگو: پناه مى برم به پروردگار مردم )) (قل اعوذ برب الناس).

(آيه 2)ـ ((به مالك و حاكم مردم )) (ملك الناس ).

(آيه3)ـ ((به (خدا و) معبود مردم )) (اله الناس ).

قـابـل توجه اين كه در اينجا روى سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند (ربوبيت و مالكيت و الوهيت ) تـكيه شده است كه همه آنها ارتباط مستقيمى به تربيت انسان ,و نجات او از چنگال وسوسه گران دارد.

البته منظور از پناه بردن به خدا اين نيست كه انسان تنها با زبان اين جمله رابگويد, بلكه بايد با فكر و عـقيده و عمل نيز خود را در پناه خدا قرار دهد, از راههاى شيطانى , برنامه هاى شيطانى , افكار و تـبـلـيـغـات شـيطانى , مجالس و محافل شيطانى ,خود را كنار كشد, و در مسير افكار و تبليغات رحـمانى جاى دهد, وگرنه انسانى كه عملا خود را در معرض طوفان آن وسوسه ها قرار داده , تنها با خواندن اين سوره وگفتن اين الفاظ به جائى نمى رسد.

بـا گـفـتـن ((رب الـنـاس )) اعتراف به ربوبيت پروردگار مى كند, و خود را تحت تربيت او قرار مى دهد.

با گفتن ((ملك الناس )) خود را ملك او مى داند, و بنده سر بر فرمانش مى شود.

و با گفتن ((اله الناس )) در طريق عبوديت او گام مى نهد, و از عبادت غير اوپرهيز مى كند, بدون شـك كـسـى كـه بـه ايـن صـفـات سـه گانه مؤمن باشد, و خود را با هرسه هماهنگ سازد از شر وسوسه گران در امان خواهد بود.

در حقيقت اين اوصاف سه گانه سه درس مهم تربيتى و سه وسيله نجات ازشر وسوسه گران است و انسان را در مقابل آنها بيمه مى كند.

(آيه4)ـ لذا در اين آيه مى افزايد: ((از شر وسوسه گر پنهانكار)) (من شرالوسواس الخناس ).

(آيه5)ـ ((كه درون سينه انسانها وسوسه مى كند)) (الذى يوسوس فى صدور الناس ).

(آيه6)ـ ((خواه از جن باشد يا از انسان )) (من الجنة والناس ).

((خـناس )) صيغه مبالغه از ماده ((خنوس )) به معنى جمع شدن و عقب رفتن است , اين به خاطر آن اسـت كـه شياطين هنگامى كه نام خدا برده مى شودعقب نشينى مى كنند, و از آنجا كه اين امر غالبا با پنهان شدن توام است اين واژه به معنى ((اختفا)) نيز آمده است .

بـنـابـرايـن مـفـهـوم آيـات چنين است : ((بگو: من از شر وسوسه گر شيطان صفتى كه از نام خدا مى گريزد و پنهان مى گردد به خدا پناه مى برم )).

كـار شـيـطـان تزيين است و مخفى كردن باطل در لعابى از حق , و دروغ درپوسته اى از راست , و گناه در لباس عبادت , و گمراهى در پوشش هدايت .

خـلاصه هم خودشان مخفى هستند, و هم برنامه هايشان پنهان است , و اين هشدارى است به همه رهروان راه حق كه منتظر نباشند شياطين را در چهره و قيافه اصلى ببينند, آنها وسواس خناسند, و كارشان حقه و دروغ و نيرنگ و رياكارى وظاهرسازى و مخفى كردن حق .

جمله ((من الجنة والناس )) هشدار مى دهد كه ((وسواسان خناس )) تنها در ميان يك گروه و يك جـمـاعـت , و در يـك قشر و يك لباس نيستند, درميان جن و انس پراكنده اند و در هر لباس و هر جماعتى يافت مى شوند, بايد مراقب همه آنها بود وبايد از شر همه آنها به خدا پناه برد.

دوسـتـان نـابـاب , همنشينهاى منحرف , پيشوايان گمراه ظالم , كارگزاران جباران وطاغوتيان , نويسندگان و گويندگان فاسد, مكتبهاى الحادى و التقاطى ظاهر فريب , وسائل ارتباط جمعى وسـوسه گر, همه اينها و غير اينها در مفهوم گسترده ((وسواس خناس )) واردند كه انسان بايد از شر آنها به خدا پناه برد.

در حـديث پرمعنى و تكان دهنده اى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((هنگامى كه آيه والذين اذا فعلوا فـاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم :كسانى كه وقتى كار بدى انجام دهند يا به خـويـشتن ستم كنند خدا را ياد مى آورند وبراى گناهانشان استغفار مى كنند نازل شد, ابليس بالاى كوهى در مكه رفت , و باصداى بلند فرياد كشيد, و سران لشكرش را جمع كرد.

گفتند: اى آقاى ما! چه شده است كه ما را فراخواندى ؟گفت : اين آيه نازل شده (آيه اى كه پشت مرا مى لرزاند و مايه نجات بشراست ) چه كسى مى تواند با آن مقابله كند؟

يكى از شياطين بزرگ گفت : من مى توانم , نقشه ام چنين است و چنان !ابليس طرح او را نپسنديد!ديگرى برخاست و طرح خود را ارائه داد باز هم مقبول نيفتاد!در اينجا (وسواس خناس ) برخاست و گفت : من از عهده آن برمى آيم .ابليس گفت : از چه راه ؟گفت : آنها را با وعده ها و آرزوها سرگرم مى كنم , تا آلوده گناه شوند, وهنگامى كه گناه كردند توبه را از يادشان مى برم !

ابـلـيـس گـفـت : تـو مى توانى از عهده اى كار برآيى (نقشه ات بسيار ماهرانه وعالى است ) و اين ماموريت را تا دامنه قيامت به او سپرد)).

پايان سوره ناس .

[ جمعه ۱۳۸۴/۱۲/۱۹ ] [ 1:22 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب