منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



💎 #متعمقون_آخرالزمان و #توحیدصمدی قرآنی

 از حضرت امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ رسيده كه فرمود: «ان الله عزوجل عَلِمَ انّه يكون في آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالي قل هو الله احد، و الآيات من سورة الحديد الي قوله: و هو عليم بذات الصدور، فمن رام وراء ذلك فقد هلك». يعني چون خداوند مي‌دانست در آخر الزمان، افراد ژرف انديش و عميق‌نگر به وجود مي‌آيند، سوره توحيد و آيات اول سوره حديد را نازل فرمود، تا هر اندازه توان فكري و علمي داشته باشند، بتوانند از آن آيات معارف توحيدي را دريابند. از اين حديث نوراني معلوم مي‌شود كه هر فيلسوف ژرف‌نگر و عارف بلند پرواز، تا هر اندازه توان داشته باشد، مي‌تواند معارف توحيدي را از اين آيات به دست آورد. لذا مي‌گويند: كه حكيم بزرگ صدر المتألهين شيرازي گفته است: من پيوسته در اين آيات تفكر مي‌كردم، تا اين كه حديث ياد شده را ديدم و از شوق گريه كردم. (۱)

نكته ديگر آن است كه
توحيد صمدي جزء معارف ظريف قرآني است،
لذا در روايات متعدد درباره معناي صمد بحث شده كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي‌شود:
حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ در حديثي، براي صمد پنج معنا ذكر كرده‌اند:
الف. صمد كسي است كه منتهای سيادت و آقايي است.
ب. صمد، ذاتی است دائم و ازلي و جاويدان.
ج. صمد وجودي است كه جوف ندارد.
د. صمد كسي است كه نمي‌خورد و نمي‌آشامد.
هـ . صمد كسي است نمي‌خوابد.
و در برخي عبارات آمده:
صمد كسي است كه قائم به نفس باشد و بي‌نياز از غير
و در حديث ديگر از حضرت امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ درباره صمد نقل شده است كه فرمود:
تاويل صمد آن است كه او نه اسم است و نه جسم و نه مانند و شبيه دارد، و نه صورت و تمثال، نه حد و حدود، ‌نه محل ومكان، نه كيف و نه أين، نه پر است و نه خالي، نه ايستاده و نه نشسته، نه سكون دارد و نه حركت، و در عين حال هيچ محلي از او خالي نيست و هيچ مكاني گنجايش او را ندارد. نه رنگ دارد و نه بر قلب انساني خطور كرده، همه اينها از ذات پاك او منتفي است.
اين حديث به خوبي نشان مي‌دهد كه صمد، مفهوم بسيار جامع و وسيعي دارد كه هر گونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفي مي‌كند. در همين رابطه بايد توجه داشت كه كلمه صمد، در اصل لغت به معناي شخص بزرگي است كه همه نيازمندان به سوي او مي‌روند و از هر نظر پر و كامل است،
پس هر معنايي كه براي صمد مطرح مي شود، به همين ريشه باز مي‌گردد.(۲)

با توجه به مطالبي كه درباره توحيد صمدي مطرح شد، مي‌توان گفت:
خداوند وجود و هستي مطلق بوده و هيچ قيد و شرط و حدي براي او نيست،
چنين وجودي مسلماً نامحدود خواهد بود،
زيرا كه اگر محدوديتي پيدا كند، بايد آلوده به عدم گردد و ذات مقدسش كه هستي از آن مي‌جوشد، هرگز صفت عدم و نيستي نخواهد داشت و چيزي در خارج نيست كه عدم را بر او تحميل كند.
بنابراين، محدود به هيچ حدي نمي‌باشد.
از سوي ديگر، دو هستي نامحدود در عالم تصور نمي شود، زيرا اگر دو موجود پيدا شود، حتماً هر يك از آنها فاقد كمالات ديگري است. يعني كمالات او را ندارد، بنابراين هر دو محدود مي‌شود،
و اين خود دليل روشني است، بر يگانگي ذات واجب الوجود.(۳)

و در راستاي اين بحث توحيدي است كه برخي از بزرگان گفته‌اند: «اگر عرفا مسأله #وحدت_وجود يعني وحدت حق سبحانه و وحدت واجب الوجود را مطرح كرده‌اند، در واقع مرادشان، همان توحيد صمدي است كه در قرآن آمده، و اگر فيلسوف سخن از نامتناهي بودن وجود مطرح كرده، هدف همان توحيد صمدي است كه وجود نامتناهي حق سبحانه است. (۴)

از مجموع ‌آن چه گفته شد، معلوم گرديد كه يكي از معارف توحيد و معاني ظريف صمد، همان توحيد وجودي است كه نزد بزرگان اهل معرفت مطرح است، كه عالم را همه مظهر جمال الهي و آيت خداوند مي‌دانند و در جهان هستي، موجودي غير از خدا را قبول ندارد و مي‌گويند: در عالم خداست و ساير موجودات همه مظاهر و آيات اوست.

آدرس ها:
۱. علامه #حسن_زاده_آملی، قرآن، عرفان و برهان از هم جدايي ندارد، فصل ۸، ص۱۱۱.
۲. آیت الله العظمی #مکارم_شیرازی ، تفسير نمونه، ج ۲۷، ص ۴۳۸
۳. همان، ص ۴۴۴
۴. اسفار، با تعليق و تصحيح علامه حسن‌ زاده آملی، ج ۱، پاورقی ص۲۱

♦️ کانال فلسفه اسلامی:
✅ https://t.me/joinchat/AAAAAD_7fLJUCmU8CcTMVw

[ شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۹ ] [ 16:20 ] [ سعید ]

بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿ 1 ﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿ 2 ﴾ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿ 3 ﴾ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿ 4 ﴾

به نام خـدای رحمتـگر بر آفریـدگان، رحمتگر بر ویـژگان

بگو: «او خدای یـکتـا و یگانه است». (در ذات، اسماء، و صفات و افعالش) ﴿ 1 ﴾ «خدا، (همان) پروردگار بی‌نیاز مطلق است». ﴿ 2 ﴾ «(هرگز) نزاد و زاده نشد». (که آفریدگان از ذات او نیستند و او هم آفریده نیست). ﴿ 3 ﴾ «و برای او هیچ‌گاه، همتـا و همپایی نبوده است». (و ازلیتِ بی‌نیازی مستلزم ابدیت است). ﴿ 4 ﴾

سوره «اخلاص» خالص ترين و مخلص ترين سوره هاى قرآنى است كه در عين كمى آياتش پر معنى ترين آيات مقدسات قرآنى است، و چنانكه در خبراز حضرت باقرالعلوم عليه السلام آمده: خدا مى دانست كه در آخر الزمان مردمانى بسى موشكاف خواهند آمد و روى همين اصل اين سوره را نازل فرمود. رهبران اديان گوناگون: مادى پرستان، مشركان، دو پرستان، سه پرستان، يهوديان، و نصرانيان، به حضور حضرتش شرفياب شده و درباره خدا از وى پرسشها دارند كه او كيست، ماده اصلى است، خدايانى متعدد است و يا بالاخره كسى است كه يهوديان و نصرانيان مى گويند. حضرت با آنكه بزرگترين پيام آور توحيد است از پيش خود هرگز پاسخى نمى گويد، پنج روزبه عدد آيات پنجگانه همين سوره براى اين پرسشها پاسخهايى كامل ربانى است در حالى كه دعوت آغازينش همواره توحيد بوده و مستمر است. اين سوره در كل جهاتش ممتازترين سوره هاى قرآنى است حتى در نامهايش بيست نام دارد كه نمايانگر بيست معنى در اين سوره است. " قل هو" در كل پاسخى جميل و اجمالى براى تمامى اين پرسشها است، و چرا «قل» با آنكه" هو اللَّه احد" خود پاسخ اصلى است، از جمله حكمتهاى «قل» اين است كه خود تصريحى است بر رسالتش در اين گفتار و نيز نمايانگرى اين حقيقت كه پيامبر توحيد بايستى همواره مشعل دار حقيقت توحيد باشد، آن را با چهره ها و براهين گوناگون براى همگان نمايان سازد، و نيز ديگران را به اين گفتار توحيدى وادارد. «هو» اشاره اى است به هويت وحدانى ناپيداى خدا، زيرا اين خود ضمير غايب است. ولى بر خلاف غايبهاى گوناگون كه با وسايلى درونى يا برونى بالاخرة حاضر و پيدايند، اين غايب هيچگاه به هيچ وسيله اى براى هيچكس پيدا نخواهد بود. او «هو» و تنها اوست، اين و اينها نيست كه در هر صورت محسوس باشد كه بر حسب آياتى مانند (6: 103) هيچ ديده اى امكان ديدنش را ندارد، مگر ديدن آيات و نشانه هاى كه بر او دلالتهائى آشكار دارد. حديث علوى هم كه" يا من لا هو الا هو" بيانگر همين هويت بى مانند است كه «هو» به جز او نيست. آرى او در ذات- صفات ذات- صفات فعلى و افعاليش كلًا «هو» يگانه و همان است، چنانكه در آياتى چند چنان است كه او: رحمان- رحيم- حى- قيوم- حكيم- خالق- عليم- محيى- مميت- مَلِك- سلام- مؤمن- مهيمن- عزيز- جبار- متكبر- صاحب عرش فرماندهى، بالاخره داراى بهترين اسمهاست. حضرت اقدس ربوبيت در اين اسماء و صفات وافعال تا چه رسد به ذاتش، ازليت و ابديتش كه در جمع سرمديتش يگانه است، چنانكه در آياتى ديگر به آنها تصريح گشته. «هو» اسم اعظم باطن اللَّه است و «اللَّه» اسم اعظم ظاهر، و هر دو در بين اسماء حسناى الهى بى نظيرند. «اللَّه» اينجا تفسير و بيانگرى است براى «هو» و چنانكه «هو» به گونه مطلق و ويژه است و همنامى براى غير خدا نيست. «اللَّه» نيز چنان است كه" هل تعلم له سميا" (19: 65) بيانگر همين حقيقت است، كه حتى ملحدان و مشركان هم اين دو نام را بر ماده اوليه و يا بر خدايان جعلى شان ننهاده و نمى نهند. «هو» در چندين جا و «اللَّه» در 2698 جاى قرآن به ميان آمده است كه به ويژه «اللَّه» پرتكرارترين نامها در قرآن است. ريشه لغوى «اللَّه» كه الِه و الَه مى باشد مجملى از معانى: عجز- آرامش- فزع و توجهى بسيار را در بر دارد كه ديگران از دركش عاجز و هراسان و تنها به او توجه دارند و او را مى پرستند. «احد» دومين تفسير «هو» و تفسير براى «اللَّه» است، چنانكه «صمد» نيز چنان است، و به دنبالش تتمه اين سوره پياپى يكديگر هم بيانگر يكديگرند، و هم در جمع بيانگر «هو» و «اللَّه» اند. ميان «احد» و «واحد» فرقهائى است مانند اين كه واحد مبدأ نخستين كل اعداد است، ولى احد مبدأ عددى نيست، «احد» در توصيف حضرتش تنها اينجاست ولى واحد در جاى جاى قرآن آمده كه طبعاً به همان معناى احديت تفسير مى شود، و بالاخره حضرتش واحد عددى نيست نه به عدد كه متعدد نيست و نه عن عدد كه متعدد هم نبوده است، و به تأويل عدد كه هرگز متعدد نخواهد بود، بلكه احدى است سرمدى: ازلى و ابدى. مراتبى هفت گانه براى احديت حضرت اقدس الوهيت مى فهميم كه: 1- در ذاتش «احد» است كه اجزاء و حدودى هرگز ندارد، كه مجرد مطلق است. 2- شخصش «احد» است كه هرگز شريكى ندارد. 3- صفات ذاتش «احد» است كه در عين تعدد لفظى در حقيقت وحدت دارند. 4- همين صفات ذاتش با همان ذاتش «احد» است كه اينگونه وحدت دارند. 5- در سرمديت «احد» است، كه داراى وحدت ويژه است، كه ازلى و ابدى است گرچه مثلًا بهشتيان ابديت عرضى بر مبناى رحمت بى پايان ربانى دارند. 6- در خالقيت و آفرينش ربانى «احد» است كه اگر هم براى آفريدگان لفظ خالق آمده خود عرضى و غيرحقيقى است. 7- در معبوديت «احد» و يگانه است، و بالاخره دركل جهات الوهيت و ربوبيتش يگانه و بى مانند است. سپس «الصمد» كه به معنى كل صمديتها است تفسيرى براى احد و اللَّه و هو است، كه ميان خالى نيست، چه از نظر ذات كه رو و ميانى ندارد زيرا مجرد است. و هر ماده اى هم ميان خالى است، چنانكه علم آنرا تأييد كرده است. و چه از نظر كمالات الوهيت و ربانيت كه هرگز ميان تهى و ناقص يا متكامل نيست. او هرگز نيازمند نيست كه از هيچ يك از اين دو جهت يا جهتى ديگر ميان خالى نيست،- كه ميان هم ندارد- بلكه همگان تنها نيازمند به اويند، بدانند يا ندانند، بخواهند يا نخواهند، در هر صورت تنها حضرتش صمد است و در صمديتش هم سرمد است. و در آخر كار «لم يلد» نزاده، كه از درون ذاتش چيزى و يا كسى را برون نداده، والد و علت نيست بلكه خالق است، نه از درون ذاتش كه ولادت است و نه در آفرينش آغازينش آفريدگان را از چيزى ديگر آفريده كه اين خود بر خلاف وحدت و احديت است، بلكه ماده نخستين جهان را بدون هيچ مبدئى به جز اصل اراده خود آفريده و سپس ساير جهانيان را هم از آن پديد آورده، كه خالق اين والد نخستين است. " و لم يولد" كه خودش تولد يافته و نشأت گرفته از موجود ديگرى نيست. اينجا نخست نظريه فلسفى عليت خدا را براى كائنات سلب كرده، كه در علت و معلول سنخيت شرط است، و سپس حدوثش را از ديگرى مانند مسيح كه احياناً او را تولد يافته از خدا مى دانند، و اصولًا خداى راتولد يافته از تصادف انگاشته اند. " و لم يكن له كفواً احد" هرگز براى حضرتش همتائى نبوده و نخواهد بود، نه در ذاتش و نه در صفات و افعالش كه" ليس كمثله شيئ".

 

[ جمعه ۱۳۹۵/۱۲/۲۰ ] [ 15:44 ] [ سعید ]

*{سوره توحيد (اخلاص)}* 
{بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌} 
 غرض سوره: بيان احديّت ذات الهى و توحيد صفاتى و افعالى. 
(1){(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ)}: (بگو او اللّه يگانه است) 
 (احد) يعنى ذاتى كه قابل تعدّد و كثرت نباشد نه در خارج و نه در ذهن به همين دليل هم به جز در مورد خداوند تعالى هرگز، در كلام ايجابى بكار نمى‌رود و از همين توحيد روش كامل احياء انسانها و راه تحرّك و عمل و رهايى ايشان نشأت مى‌گيرد كه بوسيله آن انسان مى‌تواند همانطور كه خداوند از او خواسته خليفه او در زمين باشد و احكام و شرايع و ارزشها و موازين الهى را متحمل شده و در دين اخلاص بيابد. 
(2){(اللَّهُ الصَّمَدُ)}: (اللّه بى‌نياز مطلق و مرجع و منتهاى همه موجودات است) 
 (صمد) يعنى قصد كردن با اعتماد، و خداى تعالى سيّد و بزرگيست كه از هر سو به جانبش قصد مى‌كنند تا حوايجشان را برآورد و تمام موجودات عالم متوجّه او هستند و نياز به او دارند. 
 و اصولا هر چيزى كه نام (شيى‌ء) بر آن صادق باشد در ذات و صفات و آثارش محتاج به خداست و هر چيزى در نهايت به سوى او منتهى مى‌شود. 
 و الف و لامى كه بر سر كلمه (صمد) آمده است، افاده حصر مى‌كند، يعنى فقط خداى تعالى صمد مطلق است، به خلاف (احد) كه احتياجى به الف و لام نداشت تا حصر را برساند، چون اصولا درباره احدى غير خدا اطلاق نمى‌شود و تكرار نام (اللّه) در هر دو جمله به جهت اين است كه هر يك جمله‌اى مستقل هستند كه در تعريف خداى تعالى كفايت مى‌كنند و در عين حال هم به وسيله صفات ذاتى، خداوند را معرفى كرده‌اند و هم به وسيله صفات فعلى (احد صفت ذاتى و صمد صفت فعلى است) 
بعضى مفسرّين‌  گفته‌اند كلمه صمد،  هر چيز تو پرى است كه درونش خالى نباشد و در نتيجه نه بخورد، نه بنوشد، نه بخوابد و به بزايد و نه زاييده شده باشد كه اگر اين تفسير درست باشد آيه بعدى تفسير كلمه (صمد) خواهد بود. 
(3){(لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ)}: (نه زاده و نه زاييده شده است) 
(4){(وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ)}: (و هيچكس همتاى او نيست) 
 ولادت نوعى تجزّء و قسمت پذيرى است و بدون تركيب تصوّر نمى‌شود، و هر مركبّى به اجزاء خود نياز دارد و حال آنكه خداى متعال صمد است و حاجت همه محتاجان به او منتهى مى‌شود، و چنين كسى احتياج در او متصّور نيست، پس فرزند نداشتن خداوند فرع و نتيجه صمدّيت اوست، همچنين خداى متعال مجانس و همسرى ندارد تا بواسطه او فرزندى پديد بيايد. 
 از طرف ديگر خداوند هرگز از كسى زاده نشده و اين امر هم فرع صمدّيت اوست، چون تولّد چيزى از چيز ديگر مستلزم احتياج مولود به والد است و خداى متعال صمد است، بنابراين احتياج در او تصوّر نمى‌رود و نيز هر مولودى حادث و جسمانى است لكن اين امر در مورد خداوند محال است. 
 اين آيه نفى قول نصارى است كه مسيح را پسر خدا مى‌دانند و نيز نفى قول مشركين است كه آلهه خود و ملائكه را فرزندان خداوند مى‌دانستند. 
 و امّا كفو نداشتن خداوند، هيچ موجودى در ذات، صفات يا افعال همتاى خداى متعال نيست، و هيچ مماثل و نظير و كفوى ندارد و اين صفت او هم متفرع بر صمديّت اوست، چون هر كفوى كه براى خداوند فرض شود مستلزم آنست كه آن كفو مستقل در ذات خود و بى‌نياز از خداى متعال باشد و حال آنكه خداوند صمد مطلق است و همه موجودات محتاج اويند. 
 لذا حاصل مفاد اين سوره، اين مطلب است كه، خداى تعالى را به صفت احديّت و واحديّت توصيف مى‌كند و در تفسير الدّر المنثور از رسولخدا صلّى اللّه عليه و اله و سلم نقل شده كه سوره توحيد معادل ثلث‌ قرآن است.


برچسب‌ها: خلاصه تفسیر المیزان
[ سه شنبه ۱۳۹۵/۱۲/۱۷ ] [ 9:45 ] [ سعید ]
 

سورۀ اخلاص یا توحید:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (3) وَلَمْ يَکن لَّهُ کفُواً أَحَدٌ (4): به نام خداوند مهرگستر مهربان* بگو اوست خداوند یگانه* خداوند تهم (تو پر و بی‌منفذ، جدا و بی‌نیاز از همه)* نه [چون خودش را] زاییده و نه [از چون خودش] زاده شده است* و هرگز یک هم‌پایه هم برایش وجود ندارد. 

ترجمه محمد #نورالهی


برچسب‌ها: نورالهی
[ شنبه ۱۳۹۵/۱۲/۰۷ ] [ 0:59 ] [ سعید ]
سوره اخلاص

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏

آيه 1
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ    بگو: حقيقت اين است كه خدا يگانه است.
1خداوند، آموزنده توحيد به پيامبر (ص)
قل هو اللّه أحد
2 پيامبر (ص)، مأمور آموختن توحيد به مردم‏
قل هو اللّه أحد
3 كلمات توحيد، بايد بر زبان جارى گردد.
قل‏
4 ذات خداوند، در نهايت خفا و دور از حواس انسان است.
هو
در تركيب آيه شريفه، چند وجه گفته شده است؛ از جمله اين‏كه: «هو» مبتدا و «اللّه» خبر و «أحد» خبر دوم است. از آن‏جا كه مرجع ضمير در كلام ذكر نشده، به دست مى‏آيد كه ذهن مخاطبان را تنها با كلمه «او» مى‏توان متوجه ذات خداوند ساخت.
5 وحدانيت خداوند، حقيقتى ثابت و واقعيتى انكارناپذير است.
هو اللّه أحد
تركيبى كه بسيارى از اديبان و مفسران براى آيه شريفه پذيرفته‏اند، اين است كه: «هو» ضمير شأن و جمله «اللّه أحد» مفسر آن باشد كه در حقيقت مرجع ضمير خواهد بود. آوردن ضمير شأن، بيانگر عظمت مطلب و تثبيت آن است؛ يعنى، حقيقت و واقعيت اين است كه خداوند يكتا است.
6 توحيد، داراى اهميتى به سزا و قابل توجّه‏
قل هو
7 «اللّه»، نام خاص خداوند
اللّه‏
8 خداوند، تنها معبود شايسته عبادت است.
اللّه أحد
برخى از اهل لغت اصل كلمه «اللّه» را «إله» مى‏دانند. فعل «الَهَ»؛ يعنى، عبادت كرد، در اين صورت «إله»، به معناى معبود خواهد بود (مفردات راغب). كلمه «اللّه» با آن كه علم است، مى‏تواند ناظر به معناى لغوى «إله» نيز باشد. در اين صورت مراد از «وحدت معبود»، اين است كه ساير معبودها، دروغين و پندارى‏اند و شايسته عبادت نيستند.
9 ذات خداوند، حيرت‏افزا و غير قابل شناخت است.
اللّه‏
 «الِهَ»؛ يعنى، متحير ماند. برخى اهل لغت در كلمه «اللّه»، اين معنا را مقصود مى‏دانند. (مفردات)
10 خداوند، در ذات و صفات، يكتا و بى‏نظير است.
أحد
درباره «أحد» معانى متعددى گفته شده است؛ از جمله اين‏كه: «أحد»؛ يعنى، كسى كه در ربوبيت، ذات و صفات خويش دوم ندارد. (تاج‏العروس)
11 خداوند، با چيزى تركيب نمى‏شود.
أحد
برگزيدن تعبير «أحد» بر «واحد»، به اين دليل است كه «واحد»، در شمارش قرار مى‏گيرد و ممكن است چيزى به آن ضميمه شود؛ ولى «أحد» چنين نيست. (مجمع‏البيان)
12 خداوند، بسيط است و اجزا، اعضا، جنس و فصل ندارد.
أحد
برخى از اهل لغت گفته‏اند: احديت خداوند، به اين معنا است كه او قابل تجزيه نيست. (تاج العروس)
13 تعدد درباره خداوند، امكان‏پذير نيست.
أحد
در فرق «أحد» و «واحد» گفته شده است كه مى‏توان براى «واحد» دومى قرار داد؛ ولى «أحد» چنين نيست؛ زيرا «أحد» تمام جنس خود را فرامى‏گيرد. (مجمع‏البيان)
14 «احد» از اسما و صفات خداوند
هو اللّه أحد
15 «عن أبى‏جعفر (ع) أنّه قال: من صفة القديم أنّه واحد أحد صمد أحدىّ المعنى و ليس بمعانٍ كثيرة مختلفة ...؛
از امام باقر (ع) روايت شده كه فرمود: از صفات‏(خداوندِ) قديم، اين است كه او يكى، يگانه و صمد است. و صفات او يكى است و او تركيبى از صفات بسيار و گوناگون نيست».
16 «أبوداود بن القاسم الجعفرىّ قال: قلت لأبى‏جعفر الثانى (ع) «قل هو اللّه أحد» ما معنى الأحد؟ قال: المجمع عليه بالوحدانية؛
ابو داود جعفرى گويد: به امام جواد (ع) عرض كردم (در) «قل هو اللّه أحد» مقصود از «أحد» چيست؟ فرمود: (يعنى) ذاتى كه همه او را به يگانگى قبول دارند».
17 «عن ... الباقر (ع) فى قول اللّه تبارك و تعالى‏: «قل هو اللّه أحد» قال: «قل» أى أظهر ما أوحينا إليك و نبأناك به بتأليف الحروف الّتى قرأناها لك ... و «هو» اسم مكنّى‏ مشار إلى‏ غائب فالهاء تنبيه على‏ معنى‏ ثابت و الواو أشارة إلى‏ الغائب عن الحواس ...؛
از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند تبارك و تعالى: «قل هو اللّه أحد» روايت شده كه فرمود: «قل»؛ يعنى، آشكار كن آنچه را به تو وحى كرديم و تو را از آن به وسيله تركيب حروفى كه برايت خوانديم، آگاه ساختيم. «هو» اسمى است كه با آن به غايب به صورت غير صريح اشاره مى‏شود. «هاء» ياد آور يك حقيقت ثابت و «واو» اشاره به وجودى است كه از حواس پنهان مى‏باشد (با حواس ظاهرى قابل درك نيست) ...».
18 «قال الباقر (ع): معنى قوله «اللّه أحد» المعبود الذى يأله الخلق عن إدراكه و الإحاطة بكيفيّته فرد بإلهيّته متعال عن صفات خلقه؛
امام باقر (ع) فرمود: ... معناى سخن خدا: «اللّه أحد»، (اين است كه او) معبودى است كه مخلوقات از درك حقيقت او و احاطه بر چگونگى او حيران و سرگردان‏اند. او درِ اله بودن خود يكتا است و بالاتر از صفات مخلوقات خود است».
19 «سأل رجل عليًّا (ع) عن تفسير هذه السورة فقال: «قل هو اللّه أحد» بلا تأويل عدد؛
مردى از امام على (ع) درباره تفسير اين سوره (توحيد) سؤال كرد، حضرت فرمود: «قل هو اللّه أحد»، (احديت او) بدون بازگشت به عدد است (او واحد عددى نيست)».

كليدواژه‏ها:
احد/ اسما و صفات؛ اللّه؛ انسان؛ تحير؛ توحيد؛ جهان بينى؛ جهل؛ حُكم؛ رسالت؛ شرك؛ شعور؛ شناخت؛ صمد/ اسما و صفات؛ عبادت؛ عجز؛ محمّد (ص)؛ هو/ اسما و صفات‏

آيه 2
اللَّهُ الصَّمَدُ    خداست كه مقصود (همگان) است.
1خداوند، مرجعى مطمئن براى رفع تمام نيازمندى‏ها است.
اللّه الصمد
 «صمد»- از ريشه «صَمْد» (قصد)- آقا و سرورى است كه در امور به او توجه مى‏شود و فعل «صَمَدَ صَمْدَه»؛ يعنى، با اطمينان به او روى آورد و قصد خود را بر او متمركز كرد. (مفردات راغب)
2 همه موجودات نيازمند به خدا
اللّه الصمد
مورد توجه بودن خداوند در همه امور و حوائج نشانگر نياز موجودات به او و بى‏نيازى او از آنها است.
3 خداوند، بى‏نياز مطلق‏
اللّه الصمد
كسى كه همه چيز، در تمامى حوائج به او توجّه مى‏كنند، خود به آنها نيازى ندارد.
4 خداوند، در اوج مجد و بزرگوارى است.
اللّه الصمد
درباره «صمد»، معانى فراوانى گفته شده است؛ از جمله «كسى كه هر سيادت (آقايى) به او منتهى مى‏شود» (لسان‏العرب) و يا كسى كه سيادت او، به حد نهايى رسيده باشد كه به دليل محدود نبودن سيادت خداوند، براى آن نهايتى وجود ندارد. (تاج‏العروس)
5 خداوند، جاودانه، ازلى و ابدى است.
اللّه الصمد
 «صمد»؛ يعنى، دائم (قاموس) و كسى كه همواره بوده و خواهد بود. (مجمع‏البيان)
6 خداوند، منزّه از كاستى‏هاى درونى و بى‏نياز از غذا و آب است.
اللّه الصمد
 «صمد»؛ يعنى، «مُصْمَت» و آن موجودى است كه جوف‏(درون خالى) ندارد (تاج العروس). درون خالى نداشتن موجود زنده، بر بى‏نيازى او از غذا و آب دلالت دارد.
7 خداوند، موجودى ماوراى ماده‏
اللّه الصمد
يكى از ويژگى‏هاى ماده، ميان تهى بودن و وجود فاصله بين اجزاى آن است. برخى از مفسران، منزّه بودن خداوند از جوف را، ناظر به تقدس او از اين وصف ماده دانسته‏اند.
8 خداوند، محكوم هيچ فرمانى نبوده و فرمان او لازم‏الاجرا است.
اللّه الصمد
 «صمد»؛ يعنى، بزرگوارى كه فرمان او مطاع باشد و بدون خواست او كارى فيصله نيابد. (لسان‏العرب). و هيچ فرمان‏دهنده و نهى‏كننده‏اى، بر او تفوق نيابد. (مجمع‏البيان)
9 خداوند، از چيزى پديد نيامده و بى‏فرزند و بى‏همتا است.
اللّه الصمد
دو آيه بعد (لم‏يلد و لم‏يولد. و لم‏يكن له كفواً أحد)، به دليل قرار نگرفتن حرف عطف بين آنها و اين آيه، مى‏تواند مفسر كلمه «صمد» باشد.
10 خداوند، هدف حركت همه موجودات‏
اللّه الصمد
 «صَمَد»، با فعل «صَمَدَ اليه» (او را قصد كرد)، هم‏خانواده و «فَعَل» به معناى «مفعول» است؛ يعنى، مصمودٌ اليه و خداوند «صمد» است؛ يعنى، مقصود و مقصد نهائى موجودات است. حذف متعلقات «صمد» نشانه عموم است و مقصود بودن خداوند را به تمام موجودات و مقاصد آنها تعميم مى‏دهد.
11 «صمد» از اسما و صفات خداوند
اللّه الصمد
12 «قال الباقر (ع): حدّثنى أبى زين‏العابدين عن أبيه الحسين بن على (ع) أنّه قال: الصمد الذى لا جوف له و الصمد الذى قد انتهى سُؤْدَدُه و الصمد الذى لايأكل و لايشرب و الصمد الذى لاينام و الصمد الدائم الذى لم‏يزل و لايزال؛
امام باقر (ع) از پدرش زين العابدين (ع) از امام حسين (ع) روايت كرده كه فرمود: صمد كسى است كه درون خالى ندارد. صمد كسى است كه سيادت و آقايى‏اش، به كمال خود رسيده است. صمد كسى است كه نمى‏خورد و نمى‏آشامد. صمد كسى است كه خواب ندارد و صمد دائمى است كه هميشه بوده وخواهدبود».
13 «قال الباقر (ع): الصمد السيّد المطاع الذى ليس فوقه آمر و ناهٍ قال: و سئل على بن الحسين زين العابدين (ع) عن الصمد فقال: الصمد الذى لاشريك له و لايؤوده حفظ شى‏ء و لايعزب عنه شى‏ء؛
امام باقر (ع) فرمود: صمد آقايى است كه مورد اطاعت است و برتر از او امركننده و نهى‏كننده‏اى نيست و فرمود: از امام سجاد (ع) درباره «صمد» سؤال شد، آن حضرت فرمود: صمد كسى است كه شريكى ندارد و نگه‏دارى چيزى او را خسته نمى‏كند و هيچ چيز از او مخفى نيست».
14 «قال وَهْب بن وَهْب القرشىّ سمعت الصادق (ع) يقول: قدم وَفْد من أهل فلسطين على الباقر (ع) ... ثمّ سألوه عن الصمد فقال: تفسيره فيه؛ الصمد خمسة أحرف، فالألف دليل على إنّيته، ... و اللام دليل على إلهيته بأنّه هو اللّه ... و أمّا الصاد فدليل على‏ أنّه عزّوجلّ صادق ... و أمّا الميم دليل على‏ ملكه و أنّه الملك الحقّ ... و أمّا الدال فدليل على‏ دوام ملكه و أنّه عزّوجلّ دائم تعالى‏ عن الكون و الزوال؛
وهب بن وهب گويد: از امام صادق (ع) شنيدم كه مى‏فرمود: هيئتى از فلسطين خدمت امام باقر (ع) رسيدند و از او درباره معناى «صمد» سؤال كردند ... امام فرمود: تفسير آن در خود آن است. «الصمد» پنج حرف است: «الف» دليل است بر انّيت (حقيقت داشتن ذات) او ... و «لام» دليل است بر الاهيت او؛ يعنى كه او اللّه است ... و «صاد» دليل است بر اين كه او- عزّوجلّ- صادق است ... و «ميم» دليل است بر مَلِك بودن او و اين‏كه او پادشاه حق است ... و «دال» دليل دوام سلطنت او است و اين كه خداوند- عزّوجلّ- ابدى و برتر از حدوث و زوال است».
15 «عن داود بن القاسم الجعفرى قال: قلت لأبى‏جعفر الثانى (ع) جعلت فداك ما الصمد؟ قال: السيد المصمود إليه فى القليل و الكثير؛
داوود بن قاسم جعفرى گويد: به امام جواد (ع) عرض كردم: فدايت گردم مراد از «صمد» چيست؟ فرمود: بزرگوارى است كه در (نيازهاى) كم و زياد، به او رجوع مى‏شود».
16 «سأل رجل عليّاً (ع) عن تفسير هذه‏السورة فقال: ... الصمد بلاتبعيضٍ بَدَدٍ؛
مردى از امام على (ع) درباره تفسير اين سوره (اخلاص) سؤال نمود، حضرت فرمود: ... صمديت خداوند، بدون تجزيه شدن به اجزاى جدا از يكديگر است».
17 «قال وَهْب بن وَهْب القرشىّ: و حدّثنى الصادق‏جعفربن محمد عن أبيه الباقر عن أبيه (ع) أنّ أهل البصرة كتبوا إلى الحسين بن على (ع) يسألونه عن الصمد فكتب إليهم ... ان اللّه سبحانه قد فسّر الصمد فقال: «اللّه أحد. اللّه الصمد» ثمّ فسّره فقال «لم‏يلد و لم‏يولد. و لم‏يكن له كفواً أحد» ... هو اللّه الصمد الذى لا من شى‏ء و لا فى شى‏ء و لا على‏ شى‏ء؛
وهب بن وهب قرشى گويد: امام صادق (ع) از طريق پدرش امام باقر (ع) از امام سجاد (ع) برايم روايت كرده كه: اهل بصره به امام حسين (ع) نامه نوشتند و از ايشان معناى صمد را پرسيدند؛ امام به آنان نوشت: ... به درستى كه خداوند سبحان خود صمد را تفسير نموده و فرموده «اللّه أحد. اللّه صمد»، آن‏گاه آن را تفسير كرده و فرموده است: «لم‏يلد و لم‏يولد. و لم‏يكن له كفواً أحد» ... او است خداى صمد كه نه از چيزى به وجود آمده و نه در چيزى جاى گرفته و نه بر چيزى مستقر است».

كليدواژه‏ها:
آب؛ احد/ اسما و صفات؛ اطاعت؛ اللّه؛ امر الهى؛ پدر؛ تنزيه؛ توحيد؛ جهان بينى؛ حُكم؛ خلافت الهى؛ شرك؛ صمد/ اسما و صفات؛ فرزند؛ وجوب؛ خوردنى‏ها

آيه 3
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ    فرزند نياورده و فرزند كسى نيست.
1خداوند، فرزند ندارد.
لم‏يلد
2 خداوند، فرزند كسى نيست.
و لم‏يولد
3 تجزيه شدن ذات خداوند و جدا شدن چيزى از او، ممكن نيست.
لم‏يلد
تعبير ولادت در اين آيه، شامل صادر شدن از مبدأ ديگرو انفصال جزء از كلّ نيز مى‏باشد.
4 خداوند، از چيزى به وجود نيامده است.
و لم‏يولد
5 خداوند، نياز به فرزند و پدر و مادر ندارد.
اللّه الصمد. لم‏يلد و لم‏يولد
اين آيه و آيه بعد، چنانچه تفسير آيه قبل باشد؛ نداشتن فرزند و مبدأ پيدايش را، مصداق معناى «صمد» (بى‏نيازى) قرار داده است.
6 نياز همه موجودات به خداوند، دليل بى‏نيازى او از فرزند و پدر و مادر است.
الصمد. لم‏يلد و لم‏يولد
اين آيه، مى‏تواند بيانگر لوازم «صمد» بودن خداوند باشد.
7 كسى كه از ديگرى تولّد يافته، نمى‏تواند خدا باشد.
و لم‏يولد
جمله «لم‏يولد»، علاوه بر اين كه تصور هر گونه مبدئى را براى خداوند باطل مى‏داند؛ تعريض به كسانى است كه عيسى (ع) را خدا مى‏پنداشتند، با آن كه به متولّد شدن آن حضرت معترف بودند.
8 برخى از مردم پيش از اسلام، فرزند داشتن و متولد شدن را مانع خدايى نمى‏دانستند.
لم‏يلد و لم‏يولد
ماضى آوردن فعل‏هاى «لم‏يلد» و «لم‏يولد»- با آن‏كه نفى ولادت هميشگى است- به چنين پندارى در بين مردم آن زمان، اشاره دارد.

كليدواژه‏ها:
اسما و صفات؛ اللّه؛ انسان؛ پدر؛ توحيد؛ جاهليت؛ جهان بينى؛ خلقت؛ غنا؛ فرزند؛ مادر؛ ولادت‏

آيه 4
وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ    و هيچ كس همتاى او نبوده است.
1خداوند، بى‏همتا است.
و لم‏يكن له كفوًا أحد
 «كفو» و «كفؤ» به يك معنا است (قاموس). كفؤ؛ يعنى، نظير و مساوى. (نهايه ابن‏اثير)
2 خداوند، از صفات موجودات ديگر منزّه است.
و لم‏يكن له كفوًا أحد
نبودن مماثل براى خداوند در بين موجودات، به اين معنا است كه حتى يك موجود، نمى‏توان يافت كه صفات خداوند، با اوصاف او مشابه باشد.
3 نياز همه موجودات به خداوند، دليل نبود همتا براى او است.
الصمد ... و لم‏يكن له كفوًا أحد
اين آيه مانند آيه قبل، تفسير «صمد» است؛ يعنى، خداوند مرجع حاجت‏هاى همه موجودات است؛ بنابراين، چگونه مى‏توان موجودى را كه به او محتاج است، مشابه و نظير او دانست.
كليدواژه‏ها:
اللّه؛ تنزيه؛ توحيد؛ جهان؛ جهان بينى؛ خلقت‏

[ شنبه ۱۳۸۹/۰۷/۱۰ ] [ 10:55 ] [ سعید ]

رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (3)

 آية اللّه محمدتقى مصباح يزدى


قسمت سوم و آخر

ادامه مطلب
[ شنبه ۱۳۸۸/۰۱/۲۹ ] [ 20:12 ] [ سعید ]
رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (2)
آية اللّه محمدتقى مصباح يزدى

ادامه مطلب
[ شنبه ۱۳۸۸/۰۱/۲۹ ] [ 17:53 ] [ سعید ]
رهيافتى به حقايق و معارف سوره توحيد (1)

گفتاری است از آیة الله مصباح یزدی در باب سوره توحید در سه بخش کمی آنرا خلاصه کردم باز هم طولانی است و شاید مناسب وبلاگ نباشد ولی تمام مطالب وبلاگ که نمی شود کوتاه و تلگرافی باشد دلم نیامد بیش از این خلاصه کنم پس در ادامه قسمت اول را بخوانید
ادامه مطلب
[ جمعه ۱۳۸۸/۰۱/۲۸ ] [ 21:37 ] [ سعید ]

 

***از امام باقر (ع) درباره توحيد پرسيدم فرمود :خداوند نامهايش که به وسيله آنها او را مي خوانيم مبارک است و در بلنداي کنهش برتر است – يکي است و در بلنداي يگانکي اش به يگانگي يگانه است او آنگاه توحيد را بر بندگانش اجرا کرد پس او يگانه ،صمد و قدوس است،هر چيزي او را عبادت مي کند وهر چيزي به سوي او فراز مي آيدو بر هر چيزي دانا است

 

***به امام باقر (ع) گفتم :فدايت گردم صمد چيست ؟ فرمود مولايي که در هر چيز کوچک و بزرگ به او پناه برده مي شود .

 

***پيامبر (ص) فوجي نظامي اعزام کرد و علي (ع) را بر آنان گماشت وقتي برگشتند پيامبر (ص) از آنان[ چگونگي کار را ]پرسيد گفتند : همه ٔ کاره خوب بود جز آنکه وي در همه نمازها قل هو الله احد را خواند پيامبر(ص) پرسيد اي علي چرا چنين کردي ؟علي(ع) پاسخ داد : چون قل هو الله احد را دوست دارم پيامبر(ص)فرمود تا وقتي آن را دوست داري خدا تو را دوست مي دارد

 

***رسول خدا (ص) فرمود :هر گاه کسي به هنگام رفتن به خواب يکصدبار قل هو الله احد را بخواند خداوند عزوجل گناهان پنجاه سالهٔ او را مي بخشد

 

***امام باقر(ع) فرمود: رسول خدا (ص) بر سعد بن معاذ نماز گزارد و فرمود : از بين فرشتگان،هفتاد هزار فرشته که از آن جمله آنان جبرئيل بود بر سعد بن معاذ نماز گزارده و بر وي درود فرستادند به جبرئيل گفتم : چه چيز موجب استحقاق درود شما بر سعد گشت گفت : به خاطر خواندن وي قل هو الله احد را در حال ايستاده نشسته سواره پياده در رفت وآمد .   

 

***خدمت امام رضا (ع) رسيدم به من فرمود : به عباسي بگو از بحث درباره توحيد و غير آن دست بکشد وبا مردم به مقداري که مي شناسند سخن بگويد واز آنچه آنرا نامأنوس مي دانند دست بکشد و اگر از توحيد پرسيدنت به آنان همانگونه که خداوند عزوجل فرموده بگو :قل هو الله احد الله الصمد لم يلد ولم يولد و لم يکن له کفوا احد  و هر گاه از چگونگي پرسيدند همان گونه که خدا فرموده بگو : ليس کمثله شيء و هر گاه از شنيدن پرسيدند همان گونه که خداوند فرموده بگو : هو السميع العليم با مردم طبق آنچه ميشناسند سخن بگو .

 

***امام صادق (ع) فرمود :هر کس قل هو الله احد را يکبار بخواند گويي که يک سوم قرآن ،يک سوم تورات ،يک سوم انجيل ويک سوم زبور را خوانده است . 

[ شنبه ۱۳۸۷/۰۹/۰۲ ] [ 10:5 ] [ سعید ]

 

***امام صادق (ع) فرمود هيئتي از فلسطين نزد امام باقر(ع) آمدند واز چندين مساله پرسيدند آن حضرت پاسخ داد و آنگاه از صمد پرسيدند فرمود تفسير آن در خودش است الله پنج حرف است الف دليل بر انيت اوست که همان سخن خداست شهد الله انه لا اله الا هو واين آگاهي و اشاره به غيب ازدرک حواس است ولام دليل بر الهيت اوست يعني اين که او همان الله است و الف ولام در هم ادغام هستند و به هنگام گفتن نمود ندارند و شنيده نمي شوند ولي در نگاشتن نمود دارند و دليل بر آن هستند که خداوندي او به لطفش پوشيده است و با حواس درک نمي گردد و در زبان وصف کننده و گوش شنونده ظهور پيدا نمي کند چون تفسير الله آن است که او کسي است که آفريده ها از درک ماهيت وچگونگي او به وسيله حس و وهم عاجز هستند بلکه او ايجاد کننده پندارها و آفريننده حواس است واين که هنگام نوشتن آشکار مي گردند دليل بر آن است که خداي سبحان پروردگاري خودش را در ايجاد خلق و ترکيب روحهاي لطيف در اجساد زمخت آنها به نمايش گذاشته است وقتي که شخص به خود مي نگرد روح خودش را نمي بيند همانگونه که لام الصمد آشکار نمي شود و در حواسي از حواس پنجگانه آشکار نمي شود ولي هنگامي که به نوشته بنگرد آنچه مخفي و پوشيده شده آشکار مي شود بنابراين هرگاه بنده اي در ماهيت باري تعالي وچگونگي او بينديشد متحير و حيران مي گردد و انديشه اش به چيزي که براي خالق مي پندارد ،چيره نمي گردد چون خداوند عزٌِوجلٌ آفريننده صورتهاست و بنده وقتي به آفريدهٔ او بنگرد برايش ثابت ميشود که خداي عزٌوجلٌ آفرينندهٔ آنها و ترکيب کنندهٔ روحهاي آنها در جسمهايشان مي باشد حرف صاد دليل بر آن است که خداوند عزوجل صادق است وکلام او راست مي باشد و با راستي ، بندگانش را به پيروي از راست فراخوانده و به راستي وعده داده است . واما حرف ميم دليل بر ملک اوست واين که وا پادشاه حقي است که بود و خواهد بود و پادشاهيش هرگز زوال نمي يابد و اما حرف دال دليل بر دوام ملک اوست و اين که او هميشگي و برتر از بود و زوال است بلکه او عزوجل کائنات را هستي بخشيد ، آن که هر بودي به ايجاد اوست . آنگاه امام (ع) فرمود : اگر براي دانشي که خدا به من داده دانش خواهي مي يافتم هر آينه توحيد ،اسلام،ايمان،دين،و شرايع را از صمد مي گسترانيدم . چگونه من دانش خواه بيابم و حال آنکه جدم اميرالمؤمنين (ع)براي دانش خود دانش خواهي نيافت به گونه اي که بر منبر آه مي کشيد و مي فرمود :پيش از آنکه مرا از دست بدهيد ،از من بپرسيد ،زيرا در درون من دانش فراواني است ،آه آه کسي نمي يابم که آن را فرا گيرد ،بدانيد که من از سوي خداوند براي شما حجتي رسا هستم پس قومي را پيروي نکنيد که خداوند بر آنا خشم کرده است و همان گونه که کافران از اصحاب گورها از روز واپسين نااميدند ،آنان از آخرت نااميد مي باشند.امام باقر (ع) سپس فرمود :سپاس خدايي که بر ما منت نهاد و بر پرستش توفيق داد ،يگانهٔ صمدي که نزادو زاده نشده و هيچ کس هم کفو او نيست و ما را از پرستش بتها دور گرداند ،سپاس هميشگي و شکري مداوم . کلام خداوند که فرموده : لم يلد ولم يولد منظور آن است منظور آن است که خداوند نزاد تا فرزندي داشته باشد و از او ارث ببرد و زاده نشد تا براي او پدري باشد که در پروردگاري شريک او باشد و لم يکن له کفوا احد تا در پادشاهي اش او را ياري رساند.

 

***از ابوالحسن (ع) ذرباره صمد پرسيده شده بود فرمود :صمد کسي است که درون تهي نباشد .



***امام صادق (ع) فرمود يهود از رسول خدا (ص) پرسيدند که پروردگارت را براي ما بازشناسي کن آن حضرت سه بار سکوت کرد و پاسخ آنا را نداد تا آنکه اينکه اين سوره نازل شد به وي گفتم صمد چيست؟فرمود آنکه ميان تهي نيست.

[ چهارشنبه ۱۳۸۷/۰۸/۲۹ ] [ 15:46 ] [ سعید ]


***امام باقر از امام سجاد از امام حسين (عليهم السلام ) نقل کرده اند : صمد کسي است که ميان خالي براي او نيست صمد کسي است که آقايي اش به کمال باشد صمد کسي است که نخورد ونياشامد صمد کسي است که نخوابد و صمد کسي است که همواره بوده و خواهد بود امام باقر (ع) فرمود محمد بن حنفيه(رض) مي گفت : صمد استوار بر خويش و بي نياز از ديگران است و کساني ديگر مي گفتند : صمد برتر از تغيير و فساد است و صمد کسي است که به اختلاف توصيف نمي گردد امام باقر (ع) فرمود صمد آقاي مطاعي است که بالاتر از او امر و نهي کننده اي نيست و فرمود از امام سجاد (ع)درباره صمد پرسيده شد فرمود صمد کسي است که شريکي براي او نباشد نگهداشتن چيزي او را ناتوان نسازد و چيزي از او پنهان نماند . 

 

 

***امام سجاد (ع) فرمود مردم بصره نامه اي به حسين بن علي(ع) نوشته واز او درباره صمد پرسيده بودند امام به آنان نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم اما بعد در قرآن غوطه ور نشويد و بدون دانش درباره آن گفتگو نکنيد از جدم رسول خدا (ص) شنيدم مي فرمود هر کس در قرآن بدون دانش سخن گويد نشيمنگاهش انباشته از آتش خواهد گشت همانا خداوند صمد را تفسير کرده است فرمود الله احد الله صمد و آن را چنين تفسير کرده است لم يلد ولم يولد ولم يکن له کفوا احد لم يلد يعني از او چيزي غليظ چون فرزند و ديگر چيزهاي فشرده که از آفريد ه ها بيرون مي آيد از او بيرون نمي آيدچنانکه چيزهاي لطيفي مثل نفس هم از او بيرون نمي آيد واز او تلون مزاج از قبيل چرت خواب خيال غم شادکامي خنده گريه ترس اميد تمايل بد آيندي گرسنگي وتشنگي هم سر نمي زند او برتر از آن است که چيزي از آن برون آيد ويا چيزي زمخت ويا لطيف بزايد و لم يولد از چيزي زاده نشده و از چيزي بيرون نيامده است آنگونه که اشياء زمخت از عناصرشان بيرون مي آيند از قبيل بيرون آمدن چيزي از چيزي چهارپايي از چهارپايي گياهي از زمين آبي از چشمه ها ميوه اي از درختها و يا آنکه اشياء لطيف از منابع آن بيرون ميزند از قبيل ديدن از چشم شنيدن از گوش بوييدن از دماغ چشيدن از دهان سخن از زبان تميز دادن از دل و آتش از سنگ نه بلکه او الله است صمدي که نه از چيزي است و نه در چيزي است و نه بر چيزي است ابداع کننده چيزها و خالق و ايجاد کننده آنها به قدرت خويش است به اراده او آنچه را که براي ناوبدي آفريده نابود مي شوند و به علم او هر آنچه را که براي ماندن آفريده مي ماند اين همان خداي صمدي است که نه زادهنه زاده شده است آگاه به غيب و آشکار است بزرگ ومتعال و هيچ کس هم سنگ او نيست . 

[ دوشنبه ۱۳۸۷/۰۸/۲۷ ] [ 15:7 ] [ سعید ]
سورة الإخلاص (112)
 
 بسم الله الرحمن الرحيم
 قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1)
كلمه «اللّه» از «وَلِهَ» به معناى تحيّر است، يعنى آفريده‏ها از درك حقيقت او عاجز و در شناخت ذات او واله و متحيّرند. چنان كه امير مؤمنان على‏عليه السلام مى‏فرمايد: معناى اللّه آن است كه او معبودى است كه آفريده‏ها در او حيرانند، زيرا او از درك ديدگان محجور و از دسترس افكار و عقول، محجوب است.<1132>
ميان كلمه «واحد» و «اَحد» تفاوت است. «واحد» در جايى به‏كار مى‏رود كه ثانى و ثالث براى آن فرض شود، بر خلاف «احد» كه در مورد يكتا و يگانه استعمال مى‏شود. چنانكه اگر گفتى: يك نفر حريف او نيست، يعنى چند نفر حريف او مى‏شوند، اما اگر گفتى: اَحدى حريف او نيست
، يعنى هيچ حريفى ندارد.
توحيد، مرز ميان ايمان و كفر است و ورود به قلعه ايمان بدون اقرار به توحيد ممكن نيست. اولين سخن پيامبر كلمه توحيد بود: «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا». شعار توحيدى «لا اله الا اللّه» از سه حرف (الف، لام و ها) تركيب شده و ذكرى است كه در گفتنش حتى لب تكان
نمى‏خورد ولى عملش تا اطاعت از رهبرى معصوم و جانشينان آنان ادامه دارد؛ زيرا شرط توحيد طبق فرمايش امام رضاعليه السلام ايمان به امام معصوم و اطاعت از اوست.
در سفرى كه امام رضاعليه السلام با اجبار مأمون وادار به هجرت از مدينه به مرو شد، در مسير راه وقتى به نيشابور رسيد، مردم دور آن حضرت جمع شدند و از او هديه و رهنمود خواستند. امام رضاعليه السلام فرمود: پدرم از پدرش و او از اجدادش و آنان از پيامبر خدا نقل
ردند كه خداوند فرموده است: «كلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى: توحيد، قلعه من است و هر كس داخل اين قلعه شود از قهر من در اَمان است.» آنگاه امام رضاعليه السلام فرمود: البتّه توحيد شروطى دارد و من (كه امام حاضر هستم) شرط آن هستم، يعني توحيد بى‏ولايت پذيرفته نيست. در زمان غيبت امام معصوم نيز، بنا بر فرمان خودشان بايد به سراغ فقهاى عادلى كه از هوى و هوس دورند، برويم. بنابراين توحيد كامل، ايمان به يكتايى خداوند، دور كردن فكر و عمل از هر نوع شرك و پيروى از رهبران معصوم در زمان حضور و فقيه
عادل در زمان غيبت است.
حضرت على عليه السلام در نامه‏اى به فرزندش امام حسن‏عليه السلام مى‏نويسد: «لَوْ كانَ لِرَبِّكَ شَريكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلَه» اگر پروردگارت شريكى داشت، او نيز پيامبرانى مى‏فرستاد تا مردم او را بشناسند و بندگى‏اش كنند.<1133>
دليل يكتايى او، هماهنگى ميان آفريده‏هاست. چنانكه امام صادق‏عليه السلام «اتّصال التدبير» را نشانه يكتايى آفريدگار مى‏شمارد.<1134> هماهنگى ميان خورشيد و ماه و زمين و آب و باد و خاك و كوه و دشت و دريا با يكديگر و هماهنگى همه آنها با نياز انسان، نشانه يكپارچگى تدبير در نظام هستى است. انسان اكسيژن مى‏گيرد و كربن پس مى‏دهد ولى گياهان كربن مى‏گيرند و اكسيژن پس مى‏دهند. نيازهاى طفل با محبت والدين و خستگى روز با خواب شب تأمين مى‏شود. چشم كه از پى ساخته شده با آب شور حفظ مى‏شود و دهان كه راه ورودى غذا به
است، با آب شيرين كه در هضم غذا مؤثر است، مرطوب مى‏شود.
در جنگ جمل، يك عرب صحرانشين درباره معناى توحيد از حضرت على‏عليه السلام سؤال كرد. ديگر رزمندگان از او ناراحت شدند كه اين چه سؤال نابجايى است، امّا آن حضرت فرمود: جنگ ما براى توحيد است و آنگاه معناى صحيح توحيد را براى او بيان فرمود.<1135>
خداوند، نه فقط در ذات، بلكه در صفات نيز يكتاست. او مثل ما نيست كه صفاتش از ذاتش جدا باشد. ما علم و قدرت داريم ولى در كودكى نداشتيم و در پيرى نيز از دست مى‏دهيم. خداوند علم و قدرت دارد ولى اين صفات براى او پيدا نشده، بلكه همراه ذات او بوده است، چنانكه
فتِ مخلوق بودن، عاجز بودن و فقير بودن هيچ گاه از ما جدا نبوده و جدا نخواهد شد.
1- پيامبران امين وحى‏اند، خداوند به پيامبر فرمود. <<قل...>> او نيز مى‏گويد: <<قل...>>
2- خداوند، در عين حضور، از ديدگان غايب است و قابل مشاهده نيست. <<هو>> (اهل توحيد عقيده دارند كه <<لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار>><1136> چشم‏ها او را درك نمى‏كند ولى او چشم‏ها را درمى‏يابد.)
3- به سؤالات اعتقادى بايد پاسخ داد. <<قل هو اللّه...>>
4- عقايد حق را بايد به ديگران اعلام كرد. <<قل هو اللّه...>>
5 - خداوند در همه چيز يكتاست. در ذات و صفات، در علم و قدرت و حيات و حكمت، در آفرينش و هستى بخشى. <<قل هو اللّه احد>>

اللَّهُ الصَّمَدُ (2)
«صَمد» به معناى قصد كردن است. خداوند صمد است، يعنى همه موجودات در امورشان او را قصد مى‏كنند و او مقصود همگان است. چنانكه امام جوادعليه السلام در معناى «صمد» فرمود: «سيّدٌ مصمودٌ اليه: او بزرگى است كه موجودات به او رجوع مى‏كنند و محتاج اويند.» نظير آيه<<انّ الى ربّك المنتهى>>.<1137>
امام حسين عليه السلام در پاسخ اهل بصره كه از معناى صمد سؤال كرده بودند، فرمود: معناى صَمد همان جملات پس از آن يعنى <<لم يلد و لم يولد>> است.<1138>
حضرت على‏عليه السلام در تفسير صَمد فرمود: «هو اللّه الصمد الّذى لا من شى‏ء و لا فى شى‏ء و لا على شى‏ء، مبدع الأشياء و خالقها و منشئ الأشياء بقدرته، يتلاشى ما خلق للفناء بمشيّته و يبقى ما خلق للبقاء بعلمه»<1139> خداوند صمد كسى است كه از چيزى به وجود
يامده، در چيزى فرو نرفته، و بر چيزى قرار نگرفته است، آفريننده اشياء و خالق آنها است، همه چيز را به قدرتش پديد آورده، آنچه براى فنا آفريده به اراده‏اش از هم متلاشى مى‏شود و آنچه براى بقاء خلق كرده به علمش باقى مى‏ماند.
امام صادق عليه السلام فرمود: اگر اهلش را پيدا مى‏كردم از همين كلمه «صمد» توحيد و اسلام و ايمان را استخراج مى‏كردم.<1140>
1- توجّه تمام موجودات، خواسته يا ناخواسته به سوى اوست. <<اللّه الصمد>>
2- تنها او غنى است و همه به او محتاجند. <<اللّه الصمد>>
3- تنها خداوند است كه سزاوار قصد كردن است. <<اللّه الصمد>> (حرف الف و لام در الصمد براى حصر است.)
4- موجودات، در همه امورشان محتاج اويند. <<اللّه الصمد>> (كلمه صمد مطلق است و شامل تمام احتياجات مادى و معنوى مخلوقات مى‏شود.)

لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (3)
رابطه خداوند با موجودات، رابطه آفرينش است نه زايش. او موجودات را مى‏آفريند، يعنى از نيستى به هستى مى‏آورد، نه آنكه خود بزايد. زيرا نوزاد از جنس والدين و در واقع جزئى از آنهاست، در حالى كه هيچ چيز از جنس خداوند و يا جزئى از او نيست.
چون بيشتر مشركان و اهل كتاب براى خداوند فرزند قائل بودند، لذا <<لم يلد>> كه به معناى نداشتن فرزند است، مقدّم بر <<لم يولد>> آمده است.<1141>
موجودات، نه فقط از او زاده نشوند، بلكه حتى از او خارج نشوند، آن گونه كه ميوه از گل، درخت از هسته، آب از ابر و چشمه، آتش از چوب، كلام از دهان، نوشته از قلم، بو از گل، مزه از غذا، فكر از عقل، گرما از آتش، سرما از يخ، خواب و خيال از ذهن، اندوه و شادى وميل و اميد از دل، صادر و خارج مى‏شوند.<1142>
اين آيه، هم عقيده مسيحيّت كه عيسى را فرزند خدا مى‏دانند و هم عقيده يهود كه عُزير را فرزند خدا مى‏دانستند و هم عقيده مشركان جاهلى كه فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند، رد مى‏كند.
1- صَمَديّت و بى‏نيازى خداوند از همه چيز، دليل آن است كه او نياز به فرزند و والدين ندارد. <<اللّه الصمد. لم يلد و لم يولد>>
2- خداوند علّتى ندارد و از چيزى به وجود نيامده است. <<و لم يولد>>
3- مولود، معلول است و نمى‏تواند خدا باشد. <<و لم يولد>> (چگونه مسيحيان عيسى را مولود مريم، ولى باز هم او را خدا مى‏دانند؟)

وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ (4)
«كُفْو» به معناى شبيه و نظير و مانند است.<1143> چنانكه در بحث ازدواج، توصيه شده همسرى انتخاب كنيد كه «كفو» شما باشد. يعنى در دين و اخلاق شبيه و مانند شما باشد.
خدا صمد است، يعنى او از ديگران بى‏نياز و همه به او نيازمندند. بنابراين نمى‏تواند همتايى داشته باشد، زيرا همتاى او بايد بى‏نياز از او باشد كه اين با صمد بودن خدا سازگار نيست.
آيه قبل، فرزند بودن و فرزند داشتن را از خدا نفى كرد، اين آيه وجود هرگونه همسر را از او نفى مى‏كند. چنانكه در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: <<ما اتّخذ صاحبةً و لا ولداً>><1144> او نه همسرى انتخاب كرده و نه فرزندى دارد.
1- نه در ذات، نه در صفات و نه در افعال، هيچ كس و هيچ چيز شبيه و مانند خداوند نيست. <<و لم يكن له كفوا احد>>
2- خداوند شبيه ندارد تا بتواند شريك او در امور هستى گردد. <<و لم يكن له كفوا احد >>«والحمد للّه ربّ العالمين»

[ یکشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۰۷ ] [ 2:28 ] [ سعید ]

سوره اخلاص(2)

 

نكته ها:

1ـ دلائل توحيد:

تـوحـيـد, يعنى يگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبيه براى او, گذشته از دلائل نـقلى و آيات قرآن مجيد, با دلائل عقلى فراوان نيز قابل اثبات است كه در اينجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مى آوريم :

الف ) برهان صرف الوجودـ و خلاصه اش اين است كه خداوند وجود مطلق است , و هيچ قيد و شرط و حـدى بـراى او نـيست , چنين وجودى مسلما نامحدودخواهد بود, چرا كه اگر محدوديتى پيدا كـنـد بـايـد آلوده به عدم گردد, و ذات مقدسى كه هستى از آن مى جوشد هرگز مقتضى عدم و نـيستى نخواهد بود و چيزى در خارج نيست كه عدم را بر او تحميل كند بنابراين , محدود به هيچ حدى نمى باشد.از سوى ديگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمى شود, زيرا اگر دوموجود پيدا شود حتما هريك از آنها فاقد كمالات ديگرى است , يعنى كمالات او راندارد, و بنابراين هر دو محدود مى شوند, و اين خود دليل روشنى است بر يگانگى ذات واجب الوجود ـ دقت كنيد.

ب ) بـرهـان عـلـمـى ـ هـنـگـامى كه به اين جهان پهناور نگاه مى كنيم در ابتدا عالم را به صورت مـوجـوداتـى پـراكـنـده مى بينيم , زمين و آسمان و خورشيد و ماه وستارگان و انواع گياهان و حيوانات , اما هرچه بيشتر دقت كنيم مى بينيم اجزا وذرات اين عالم چنان به هم مربوط و پيوسته اسـت كـه مـجموعا يك واحد منسجم راتشكيل مى دهد, و يك سلسله قوانين معين بر سراسر اين جهان حكومت مى كند.ايـن وحـدت نـظـام هستى , و قوانين حاكم بر آن , و انسجام و يكپارچگى درميان اجزاى آن نشان مى دهد كه خالق آن يكتا و يگانه است .

ج ) بـرهـان تـمـانـع (دليل علمى فلسفى ) ـ دليل ديگرى كه براى اثبات يگانگى ذات خداوند ذكر كـرده انـد و قرآن در آيه 22 سوره انبيا الهام بخش آن است برهان تمانع است , مى فرمايد: ((اگر در زمـين و آسمان خدايانى جز خداوند يگانه بود زمين وآسمان به فساد كشيده مى شد و نظام جهان بـه هـم مـى خـورد, پـس مـنـزه اسـت خـداونـدى كه پروردگار عرش است از آنچه آنها توصيف مى كنند))!.

د) دعـوت عمومى انبيا به خداوند يگانه ـ اين دليل ديگرى براى اثبات توحيد است , چرا كه اگر دو واجـب الـوجـود در عالم بود هر دو بايد منبع فيض باشند, چرا كه يك وجود بى نهايت كامل ممكن نـيـسـت در نـورافـشانى بخل ورزد,زيرا عدم فيض براى وجود كامل نقص است , و حكيم بودن او ايجاب مى كند كه همگان را مشمول فيض خود قرار دهد.

حضرت على (ع) در وصيت نامه اش به امام مجتبى (ع) مى فرمايد: ((بدان فرزندم ! اگر پروردگارت همتائى داشت فرستادگان او به سراغ تو مى آمدند و آثارملك و سلطان او را مشاهده مى كردى , و بـه افـعـال و صـفاتش آشنا مى شدى ولى اومعبود يكتاست همان گونه كه خودش توصيف كرده است )).

 

2ـ شاخه هاى پربار توحيد:

معمولا براى توحيد چهار شاخه ذكر مى كنند:

الف ) توحيد ذات (آنچه در بالا شرح داده شده ).

ب ) توحيد صفات يعنى خداوند نه صفاتش زائد بر ذات اوست , و نه جدا ازيكديگرند, بلكه وجودى است تمامش علم , تمامش قدرت , تمامش ازليت وابديت .اگر غير از اين باشد لازمه اش تركيب است , و اگر مركب باشد محتاج به اجزامى شود و شئ محتاج هرگز واجب الوجود نخواهد بود.

ج ) تـوحـيـد افـعـالـى يـعـنـى هـر وجـودى , هر حركتى , هر فعلى در عالم است به ذات پاك خدا برمى گردد; حتى افعالى كه از ما سر مى زند به يك معنى از اوست , اوبه ما قدرت و اختيار و آزادى اراده داده , بـنـابراين در عين حال كه ما فاعل افعال خودهستيم , و در مقابل آن مسؤوليم , از يك نظر فاعل خداوند است , زيرا همه آنچه داريم به او باز مى گردد.

د) تـوحـيـد در عـبادت  يعنى  تنها بايد او را پرستش كرد و غير او شايسته عبوديت نيست , چرا كه عبادت بايد براى كسى باشد كه كمال مطلق و مطلق كمال است , كسى كه از همگان بى نياز است , و بخشنده تمام نعمتها, و آفريننده همه موجودات , و اين صفات جز در ذات پاك او جمع نمى شود.

شاخه هاى توحيد افعالى :ـ تـوحـيـد افـعالى نيز به نوبه خود شاخه هاى زايدى دارد كه در اينجا به شش قسمت از مهمترين فروع آن اشاره مى كنيم .

1ـ تـوحـيـد خـالقيت ـ همان گونه كه قرآن مى گويد: ((بگو: خداوند آفريدگار همه چيز است )) (رعد/16).دلـيل آن هم روشن است وقتى با دلائل گذشته ثابت شد واجب الوجود يكى است , و همه چيز غير از او ممكن الوجود است , بنابراين خالق همه موجودات نيزيكى خواهد بود.

2ـ تـوحيد ربوبيت ـ يعنى مدبر و مدير و مربى و نظام بخش عالم هستى تنهاخداست , چنانكه قرآن مـى گويد: ((آيا غير خدا را پروردگار خود بطلبم در حالى كه پروردگار همه چيز است )) (انعام /164).دليل آن نيز وحدت واجب الوجود و توحيد خالق در عالم هستى است .

3ـ تـوحـيد در قانونگذارى و تشريع ـ چنانكه قرآن مى گويد: ((هركس كه به آنچه خدا نازل كرده است حكم نكند كافر است )) (مائده /44).زيرا وقتى ثابت كرديم مدير و مدبر اوست , مسلما غير او صلاحيت قانونگذارى نخواهد داشت , چون غير او در تدبير جهان سهمى ندارد تا قوانينى هماهنگ با نظام تكوين وضع كند.

4ـ تـوحـيد در مالكيت ـ خواه ((مالكيت حقيقى )) يعنى سلطه تكوينى بر چيزى باشد, يا ((مالكيت حقوقى )) يعنى سلطه قانونى بر چيزى اينها همه از اوست .چـنـانـكـه قـرآن مـى گـويـد: ((مـالـكـيـت و حـاكـميت آسمانها و زمين مخصوص خداست )) (آل عمران /189).و نـيـز مـى فـرمـايـد: ((انـفـاق كـنيد از اموالى كه خداوند شما را نماينده خود در آن قرار داده )) (حديد/7).

دلـيـل آن هم همان توحيد در خالقيت است , وقتى خالق همه اشيا اوست طبعا مالك همه اشيا نيز ذات مقدس اوست بنابراين هر ملكيتى بايد از مالكيت اوسرچشمه گيرد.

5ـ تـوحـيـد مـالـكـيـت ـ مـسـلـما جامعه بشرى نياز به حكومت دارد, چون زندگى دسته جمعى بـدون حـكـومـت ممكن نيست , تقسيم مسؤوليتها, تنظيم برنامه ها,اجراى مديريتها و جلوگيرى از تعديات و تجاوزها, تنها به وسيله حكومت ميسر است .از طـرفـى اصـل آزادى انـسانها مى گويد هيچ كس بر ديگرى حق حكومت ندارد, مگر آنكه مالك اصـلـى و صـاحـب حقيقى اجازه دهد, و از همين جاست كه ماهر حكومتى را كه به حكومت الهى مـنـتهى نشود مردود مى دانيم , و نيز ازهمين جاست كه مشروعيت حكومت را از آن پيامبر(ص) و سپس امامان معصوم (ع) و بعد از آن براى فقيه جامع الشرائط مى دانيم .

 6ـ توحيد اطاعت ـ يعنى تنها مقام ((واجـب الاطـاعـه )) در جـهان , ذات پاك خداست ومشروعيت اطاعت از هر مقام ديگرى بايد از همين جا سرچشمه گيرد,يعنى اطاعت او اطاعت خدا محسوب مى شود.زيـرا وقـتى حاكميت مخصوص اوست مطاع بودن هم مخصوص اوست , ولذا ما اطاعت انبيا(ع) و ائمـه معصومين و جانشينان آنها را پرتوى از اطاعت خدامى شمريم , قرآن مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم ) را)) (نسا/59).و نيز مى فرمايد: ((هركس رسول خدا را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است )) (نسا/80).

پايان سوره اخلاص

[ یکشنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۱ ] [ 22:2 ] [ سعید ]

سوره اخلاص [112](1)

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 4 آيه است .

محتوا و فضيلت سوره :

ايـن سوره از توحيد پروردگار, و يگانگى او سخن مى گويد, و در چهارآيه كوتاه چنان توصيفى از يگانگى خداوند كرده كه نياز به اضافه ندارد.

در شان نزول اين سوره از امام صادق (ع ) چنين نقل شده : ((يهود از رسول اللّه تقاضا كردند خداوند را بـراى آنها توصيف كند, پيغمبر(ص) سه روز سكوت كرد وپاسخى نگفت , تا اين سوره نازل شد و پاسخ آنها را بيان كرد)).

در فضيلت تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع معروف اسلامى آمده است كه حاكى از عظمت فوق العاده آن مى باشد از جمله :.

در حـديـثـى از پيغمبراكرم (ص) مى خوانيم كه فرمود: ((آيا كسى از شما عاجزاست از اين كه يك سوم قرآن را در يك شب بخواند؟!)).يكى از حاضران عرض كرد: اى رسول خدا! چه كسى توانائى بر اين كار دارد؟پيغمبر(ص) فرمود: ((سوره قل هواللّه را بخوانيد)).

و در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (ع) مـى خـوانـيـم : هـنـگامى كه رسول خدا(ص) بر جنازه ((سعدبن معاذ)) نماز گزارد فرمود: هفتاد هزار ملك كه درميان آنها ((جبرئيل )) نيز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئيل پرسيدم او به خاطر كدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟

گـفـت : به خاطر تلاوت ((قل هواللّه احد)) در حال نشستن , و ايستادن , و سوارشدن , وپياده روى ورفت وآمد)).

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه1)ـاو يكتا و بى همتاست : نـخـسـتـيـن آيه از اين سوره در پاسخ سؤالات مكررى كه از ناحيه اقوام يا افرادمختلف در زمينه اوصـاف پـروردگـار شده بود, مى فرمايد: ((بگو: خداوند يكتا و يگانه است )) (قل هواللّه احد) ذات منفردى است كه نظير و شبيهى براى او نيست .

آغاز جمله با ضمير ((هو)) كه ضمير مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حكايت مى كندـ در واقع رمـز و اشـاره اى بـه ايـن واقـعـيت است كه ذات مقدس او درنهايت خفا است , و از دسترس افكار مـحـدود انسانها بيرون , هرچند آثار او آن چنان جهان را پر كرده كه از همه چيز ظاهرتر و آشكارتر اسـت , چنانكه در آيه 53 سوره فصلت مى خوانيم : ((به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا برايشان آشكار گردد كه او حق است )).

سپس از اين حقيقت ناشناخته پرده برمى دارد و مى گويد: ((او خداوند يگانه ويكتاست )).

در حديثى از اميرمؤمنان على (ع) مى خوانيم كه فرمود: ((در شب جنگ بدر((خضر)) را در خواب ديدم , از او خواستم چيزى به من ياد دهد كه به كمك آن بردشمنان پيروز شوم گفت : بگو: ياهو, يا من لا هو الا هو;Š هنگامى كه صبح شد جريان را خدمت رسول اللّه (ص) عرض كردم .فـرمـود: ((اى عـلـى (ع) اسم اعظم به تو تعليم شده , سپس اين جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود)).((عـمارياسر)) هنگامى كه شنيد حضرت على (ع) اين ذكر را روز صفين به هنگام پيكار مى خواند, عرض كرد: اين كنايات چيست ؟.فرمود: ((اسم اعظم خدا و ستون توحيد است!. ))

((اللّه )) اسم خاص براى خداوند است كه در همين يك كلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و اين نام جز بر خدا اطلاق نمى شود, در حالى كه نامهاى ديگر خداوند معمولا اشاره به يكى از صفات جمال و جلال او است مانندعالم و خالق و رازق و غالبا به غير او نيز اطلاق مى شود.

ايـن نـام مـقدس قريب ((هزار بار)) در قرآن مجيد تكرار شده , و هيچ اسمى ازاسما مقدس او اين اندازه در قرآن نيامده است , نامى است كه قلب راروشن مى كند, به انسان نيرو و آرامش مى بخشد, و او را در جهانى از نور و صفامستغرق مى سازد.

((احـد)) يـعـنـى ; خـداوند احد و واحد است و يگانه و يكتاست نه به معنى واحد عددى , يا نوعى و جـنـسـى , بـلكه به معنى وحدت ذاتى , و به عبارت روشنتروحدانيت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبيه و نظير براى او است .

دلـيـل ايـن سـخـن نيز روشن است : او ذاتى است بى نهايت از هر جهت , و مسلم است كه دو ذات بـى نـهـايـت از هـر جـهت غيرقابل تصور است , چون اگر دو ذات شدهر دو محدود مى شود, اين كمالات آن را ندارد, و آن كمالات اين را ـ دقت كنيد.

(آيـه2)ـ در ايـن آيه در توصيف ديگرى از آن ذات مقدس يكتا مى فرمايد:((خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى كنند)) (اللّه الصمد).

در تـفسير ((صمد)) در حديثى مى خوانيم كه : ((محمدبن حنيفه )) از اميرمؤمنان على (ع ) درباره ((صمد)) سؤال كرد حضرت (ع ) فرمود:.((تـاويـل صـمـد آن اسـت كه او نه اسم است و نه جسم , نه مانند و نه شبيه دارد, و نه صورت و نه تـمثال نه حد و حدود, نه محل و نه مكان , نه ((كيف )) و نه ((اين )) نه اينجاو نه آنجا, نه پر است و نـه خـالـى , نه ايستاده است و نه نشسته , نه سكون دارد و نه حركت , نه ظلمانى است نه نورانى ; نه روحانى است و نه نفسانى , و در عين حال هيچ محلى از او خالى نيست , و هيچ مكانى گنجايش او را نـدارد, نـه رنـگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور كرده , و نه بو براى او موجود است , همه اينها از ذات پاكش منتفى است )).

ايـن حـديـث به خوبى نشان مى دهد كه ((صمد)) مفهوم بسيار جامع و وسيعى دارد كه هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مى كند.

(آيـه3)ـ سـپس در اين آيه به رد عقايد نصارى و يهود و مشركان عرب كه براى خداوند فرزندى , يا پدرى قائل بودند, پرداخته , مى فرمايد: (((هرگز) نزاد وزاده نشد)) (لم يلد ولم يولد).

در مـقابل اين بيان , سخن كسانى است كه معتقد به تثليث (خدايان سه گانه )بودند, خداى پدر, و خداى پسر, و روح القدس !.

((يـهـود گـفتند: عزير پسر خداست ! و نصارا گفتند: مسيح پسر خداست ! اين سخنى است كه با زبـان خـود مـى گويند كه همانند گفتار كافران پيشين است , لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مى شوند)) ! (توبه /30).

مـشركان عرب نيز معتقد بودند كه ملائكه دختران خدا هستند! ((آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند))! (انعام /100).

(آيـه4)ـ و بـالاخـره در آخـرين آيه اين سوره مطلب را درباره اوصاف خدا به مرحله كمال رسانده , مى فرمايد: ((و براى او هيچ گاه شبيه و مانندى نبوده است ))(ولم يكن له كفوا احد).

((كفو)) در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است , و سپس به هرگونه شبيه و مانند اطلاق مى شود.

مـطـابق اين آيه تمام عوارض مخلوقين , و صفات موجودات , و هرگونه نقص و محدوديت از ذات پاك او منتفى است , اين همان توحيد ذاتى و صفاتى است , درمقابل توحيد عددى و نوعى .

بنابراين , او نه شبيهى در ذات دارد, نه مانندى در صفات , و نه مثلى درافعال , و از هر نظر بى نظير و بى مانند است .

امـيـرمـؤمـنان على (ع) در خطبه 186 نهج البلاغه مى فرمايد: ((او كسى را نزاد كه خود نيز مولود بـاشـد, و از كـسى زاده نشد تا محدود گردد, مانندى ندارد تا با او همتاگردد, و شبيهى براى او تصور نمى شود تا با او مساوى باشد)).و ايـن تـفـسـيـر جـالـبـى اسـت كـه عاليترين دقايق توحيد را بازگو مى كند (سلام اللّه عليك يا اميرالمؤمنين ).

[ یکشنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۱ ] [ 1:9 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب