|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
در تفسير قول خداى عز و جل يوم يكشف عن ساق و يدعون إلى السجود(قلم - 42) يعنى بايد كه بيارند شركاء او را در روزى كه برداشته شود جامه از ساق پاى يا ساق ظاهر گردانيده شود يا ياد كنيد روزى را كه چنين است و اين كنايه است از خفاياى امور و جناياى صدور و كشف ساق مثل است از براى بيان شدت امر و صعوبت آن روز و خوانده شوند بسوى سجده كردن پس نتوانند كه سجده كنند. حديث كرد ما را على بن احمد بن محمد بن عمران دقاق «رضى» گفت كه حديث كرد ما را محمد بن ابى عبد اللَّه كوفى گفت كه حديث كرد ما را محمد بن اسماعيل برمكى گفت كه حديث كرد ما را حسين بن حسن از بكر از حسين بن سعيد از حضرت امام رضا (ع) كه در قول خداى عز و جل يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ فرمود كه حجابى از نور كشف مىشود و مؤمنان مىافتند در حالى كه سجدهكنندگانند يعنى بسجده ميروند و پشتهاى منافقان در هم ميرود و يك لخت مىشود و چون چوب خشك مىشود و نميتوانند كه سجده كنند. (3) پدرم «ره» گفت كه حديث كرد ما را سعد بن عبد اللَّه از ابراهيم بن هاشم از ابن فضال از ابو جميله از محمد بن على حلبى از حضرت صادق (ع) كه در قول خداى عز و جل يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ فرمود كه خداوند جبار برترى دارد بعد از آن بسوى ساق پايش اشاره نمود وزير جامه را از آن دور فرمود و اين را خواند كه وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ و فرمود كه قوم درمانده شوند و هيبت و ترس بر ايشان داخل شود و ديدها باز ماند كه هيچ برهم نخورد و دلها بگلو رسد خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَ قَدْ كانُوا يُدْعَوْنَ (قلم - 43)إِلَى السُّجُودِ وَ هُمْ سالِمُونَ يعنى در حالتى كه بالا رونده است چشمهاى ايشان برسدايشان را و فروگيرد خوارى و بتحقيق كه بودند در دنيا كه خوانده ميشدند بسوى سجده كردن و حال آنكه ايشان تندرست بودند و قادر بر آن و در قرآن بجاى شاخصة خاشعة واقع شده يعنى در حالتى كه چشمهاى ايشان فرو افتاده باشد و بجهت شدت هول و ترس نتوانند كه چشم بگشايند و سر بالا كنند توحيد صدوق [ پنجشنبه ۱۳۸۸/۰۴/۱۱ ] [ 22:46 ] [ سعید ]
(آيه42)ـ در تـعـقـيب آيات گذشته كه مشركان و مجرمان را در برابر يك بازپرسى كوبنده قرار مى داد, در ايـنـجـا گوشه اى از سرنوشت آنها را در قيامت نشان مى دهد تا روشن شود اين گروه خودخواه و پرادعا در آن روز چقدر ذليل و خوارند؟. مـى فـرمايد: به خاطر بياوريد ((روزى را كه (از شدت ترس و وحشت ) ساق پاهابرهنه مى گردد و دعوت به سجود مى شوند اما نمى توانند)) سجود كنند (يوم يكشف عن سـاق ويدعون الى السجود فلا يستطيعون ). آرى ! در آن روز هـمگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مى شوند, مؤمنان به سجده مى افتند, ولى مجرمان قدرت سجده ندارند!. (آيه43)ـ اين آيه مى گويد: ((اين در حالى است كه چشمهايشان (از شدت شرمسارى ) به زير افتاده و ذلت و خوارى تمام وجودشان را فراگرفته )) (خـاشعة ابصـارهم ترهقهم ذلة ). افـراد مـجرم هنگامى كه در دادگاه محكوم مى شوند معمولا سر خود را به زيرمى افكنند, و ذلت تمام و جودشان را فرا مى گيرد. سـپـس مـى افـزايـد: ((آنها پيش از اين (در دار دنيا) دعوت به سجود مى شدند درحالى كه سالم بودند)) ولى امروز ديگر توانائى آن را ندارند (وقد كـانوا يدعون الى السجود وهم سـالمون ). آنـهـا هرگز سجده نكردند, و روح استكبار و تمرد و سرپيچى را با خود به صحنه قيامت آوردند با اين حال چگونه قدرت بر سجده دارند. (آيه44)ـ سپس روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , مى گويد: ((اكنون مرا با آنها كه اين سخن (يعنى قرآن ) را تكذيب مى كنند واگذار)) تا حساب همه آنها را برسم (فذرنى ومن يكذب بهذا الحديث ). ايـن تـهـديـدى است شديد از ناحيه خداوند قادر قهار كه به پيامبر(ص ) مى گويد:نمى خواهد تو دخالت كنى , مرا با اين تكذيب كنندگان لجوج و سركش رها كن , تاآنچه مستحقند به آنها بدهم !. سـپـس مـى افـزايـد: ((مـا آنـان را از آنـجـا كه نمى دانند به تدريج به سوى عذاب پيش مى بريم )) (سنستدرجهم من حيث لا يعلمون ). (آيه45)ـ ((و به آنها مهلت (بازگشت ) مى دهم (و در عذابشان عجله نخواهم كرد) چرا كه نقشه هاى من محكم و دقيق (و عذاب من شديد) است )) (واملى لهم ان كيدى متين ). در حـديـثـى از امـام صـادق (ع ) مـى خوانيم : ((گاه هنگامى كه بندگان سركش گناه مى كنند خـداونـد بـه آنها نعمتى مى دهد, آنها از گناه خود غافل مى شوند, و توبه رافراموش مى كنند, اين همان استدراج و بلا و عذاب تدريجى است )). هـنـگـامـى كـه انـسـان گـنـاه مى كند از سه حال بيرون نيست , يا خودش متوجه مى شود و باز مى گردد, و يا خداوند تازيانه ((بلا)) بر او مى نوازد تا بيدار شود, ويا ياشايستگى هيچ يك از اين دو را ندارد, خدا به جاى بلا نعمت به او مى بخشد و اين همان ((عذاب استدراج )) است . لـذا انسان بايد به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نكند اين امركه ظاهرا نعمت است ((عـذاب اسـتـدراج )) گـردد, بـه هـمـيـن دليل مسلمانان بيدار دراين گونه مواقع در فكر فرو مـى رفـتـند, و به بازنگرى اعمال خود مى پرداختند, چنانكه در حديثى آمده است كه يكى از ياران امام صادق (ع ) عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود, فرزندى خواستم به من بخشيد, خانه اى طلب كردم به من مرحمت كرد, من مى ترسم نكند اين ((استدراج )) باشد!. امام (ع ) فرمود: ((اگر اينها توام با حمد و شكرالهى است استدراج نيست ))(نعمت است ). (آيـه46)ـ در ادامـه بـازپـرسيهائى كه در آيات گذشته از مشركان و مجرمان شده بود, در اينجا دو سـؤال ديـگر بر آن مى افزايد, نخست مى گويد: ((يا اين كه تو ازآنها مزدى مى طلبى كه پرداختش براى آنها سنگين است ))؟ (ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون ). اگـر بـهـانـه آنـهـا ايـن است كه شنيدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد كلانى بايددر مقابل آن بـپردازند و آنها قادر بر آن نيستند اين سخن دروغى است , و تو مطلقا ازآنها اجر و پاداشى مطالبه نمى كنى , و نه هيچ پيامبر ديگرى از پيامبران خدا مزدى مطالبه كردند. (آيه47)ـ سپس در ادامه همين گفتگو, مى افزايد: ((يا اسرار غيب نزدآنهاست , و آن را مى نويسند)) و بـه يـكـديـگر منتقل مى كنند, و در اين اسرار آمده است كه آنها با مسلمانان يكسانند؟ (ام عندهم الغيب فهم يكتبون ). (آيه48)ـ و از آنجا كه سرسختى و بى منطقى مشركان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پيامبر(ص ) را مـى فشرد كه امكان داشت در مورد آنها نفرين كند, خداونددر اين آيه پيامبرش را دلدارى داده , و امـر بـه صـبـر و شـكـيبائى مى كند, مى فرمايد:((اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش )) (فاصبر لحكم ربك ). منتظرباش تا خداوند وسائل پيروزى تو ويارانت وشكست دشمنانت را فراهم سازد, و بدان اين مهلتها كه به آنها داده مى شود يك نوع عذاب استدراج است . سـپـس مـى افزايد: ((و مانند صاحب ماهى [ يونس ] مباش )) كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد, و گرفتار مجازات ترك اولى شد (ولا تكن كصـاحب الحوت ). ((در آن زمان كه با نهايت اندوه خدا را (از درون شكم ماهى ) خواند)) (اذنـادى وهو مكظوم ). مـنظور از اين ((ندا)) همان است كه در آيه 87 سوره انبيا آمده است ((او درميان ظلمتهاصدا زد كه معبودى جز تو نيست , منزهى تو من از ستمكاران بودم )). و به اين ترتيب به ترك اولاى خود اعتراف كرد, و از خدا تقاضاى عفو وبخشش نمود. (آيـه49)ـ در ايـن آيـه مى افزايد: ((و اگر رحمت پروردگارش به ياريش نيامده بود (از شكم ماهى ) بـيـرون افـكـنده مى شد در حالى كه نكوهيده بود)) (لولا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء وهو مذموم ). منظور از ((نعمت )) در آيه فوق همان توفيق توبه و شمول رحمت الهى است . (آيـه50)ـ لـذا در ايـن آيـه مـى فـرمـايـد: ((ولى پروردگارش او را برگزيد و ازصالحان قرار داد)) (فاجتبيه ربه فجعله من الصالحين ). و بـه دنـبال آن ماموريت هدايت قومش را مجددا برعهده او گذارد و اوبه سراغ آنها آمد, و همگى ايمان آوردند. (آيه51)ـ ايـن آيـه و آيه بعد كه پايان سوره ((قلم )) را تشكيل مى دهد, در حقيقت تعقيب چيزى است كه در آغـاز ايـن سـوره دربـاره نـسـبت جنون از ناحيه دشمنان به پيامبر(ص ) آمده , نخست مى فرمايد: ((نـزديـك اسـت كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى شنوند با چشم زخم خود تو را از بين ببرند و مى گويند: او ديوانه است )) (وان يكـاد الذين كفروا ليزلقونك بابصـارهم لما سمعوا الذكر ويقولون انه لمجنون ). آنـهـا وقـتـى آيـات قـرآن را مـى شنوند آنقدر مجذوب مى شوند و در برابر آن اعجاب مى كنند كه مـى خـواهـند تو را چشم بزنند (زيرا چشم زدن معمولا در برابرامورى است كه بسيار اعجاب انگيز بـاشـد) امـا در عـيـن حـال مـى گـويـنـد: تـو ديـوانه اى , واين راستى شگفت آور است , ديوانه و پريشان گوئى كجا و اين آيات اعجاب انگيزجذاب و پرنفوذ كجا؟. (آيه52)ـ و سرانجام در آخرين آيه مى افزايد: ((در حالى كه اين (قرآن ) جزمايه بيدارى براى جهانيان نيست )) (ومـا هو الا ذكر للعـالمين ). مـعارفش روشنگر, انذارهايش آگاه كننده , مثالهايش پرمعنى , تشويقها وبشارتهايش روحپرور, و در مجموع مايه بيدارى خفتگان و يادآورى غافلان است , بااين حال چگونه مى توان نسبت جنون به آورنده آن داد؟. آيا چشم زدن واقعيت دارد؟. بـسـيـارى از مـردم مـعتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چيزى بنگرند ممكن است آن را از بين ببرد, يا درهم بشكند, واگر انسان است بيمار يا ديوانه كند. ايـن مساله از نظر عقلى امر محالى نيست و در روايات اسلامى نيز تعبيرات مختلفى ديده مى شود كه وجود چنين امرى را اجمالا تاييد مى كند. در حـديـثـى آمـده اسـت كه اميرمؤمنان على (ع ) فرمود: پيامبر براى امام حسن وامام حسين (ع ) ((رقـيـه )) گرفت , و اين دعا را خواند: ((شما را به تمام كلمات و اسما حسناى خداونداز شر مرگ و حيوانات موذى , و هر چشم بد, و حسود آنگاه كه حسد ورزدمى سپارم . سـپس پيامبر(ص ) نگاهى به ما كرد و فرمود: ((اين چنين حضرت ابراهيم براى اسماعيل و اسحاق تعويذ نمود)). ((پايان سوره قلم )). [ دوشنبه ۱۳۸۵/۱۲/۱۴ ] [ 15:35 ] [ سعید ]
ادامه سوره قلم
(آيه17)ـ به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثروتمندان خودخواه و مغروربود در اينجا داستانى را درباره عده اى از ثروتمندان پيشين كه داراى باغ خرم وسرسبزى بودند, ذكر مى كند. نخست مى فرمايد: ((ما آنها را آزموديم همان گونه كه صاحبان باغ را آزمايش كرديم )) (انا بلونـاهم كمـا بلونـا اصحـاب الجنة ). ماجرا چنين بود: اين باغ ـكه طبق مشهور در يمن بوده ـ در اختيار پيرمردى مؤمن قرار داشت , او بـه قـدر نياز از آن برمى گرفت , و بقيه را به مستحقان و نيازمندان مى داد, اما هنگامى كه چشم از دنـيـا پـوشـيد, فرزندانش گفتند: ما خود به محصول اين باغ سزاوارتريم , و به اين ترتيب تصميم گرفتند تمام مستمندان را محروم سازند. آيـه مـى گـويـد: ما آنها را آزموديم , ((هنگامى كه سوگند ياد كردند: ميوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستندان ) بچينند)) (اذ اقسموا ليصرمنهـا مصبحين ). (آيه18)ـ ((و هيچ از آن استثنا نكنند)) و براى مستمندان چيزى فرو نگذارند(ولا يستثنون ). ايـن تـصميم آنها ناشى از بخل و ضعف ايمان آنها بود, زيرا انسان هرقدر هم نيازمند باشد مى تواند كمى از محصول يك باغ پر درآمد را به نيازمندان اختصاص دهد. (آيـه19)ـ سـپـس در ادامـه اين سخن مى افزايد: ((اما عذابى فراگير (شب هنگام ) بر (تمام ) باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه در خواب بودند)) (فطاف عليهـاطائف من ربك وهم نـائمون ). (آيـه20)ـ آتشى سوزان و صاعقه اى مرگبار چنان بر آن مسلط شد كه ((آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد)) و جز مشتى خاكستر از آن باقى نماند(فاصبحت كالصريم ). (آيه21)ـ صاحبان باغ به گمان اين كه درختهاى پربارشان آماده براى چيدن ميوه است ((صبحگاهان يكديگر را صدا زدند)) (فتنـادوا مصبحين ). (آيه22)ـ و گفتند: ((كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد, اگر قصدچيدن ميوه ها را داريد))! (ان اغدوا على حرثكم ان كنتم صـارمين ). (آيـه23)ـ بـه ايـن تـرتيب ((آنها (به سوى باغ ) حركت كردند در حالى كه آهسته با هم مى گفتند:)) (فانطلقوا وهم يتخـافتون ). (آيـه24)ـ ((مـواظـب بـاشيد امروز حتى يك فقير وارد بر شما نشود))! (ان لا يدخلنهـا اليوم عليكم مسكين ). چنين به نظر مى رسد كه به خاطر سابقه اعمال نيك پدر, جمعى از فقرا همه سال درانتظار چنين ايـامـى بـودند كه ميوه چينى باغ شروع شود و بهره اى عائد آنها گردد, ولذا اين فرزندان بخيل و ناخلف چنان مخفيانه حركت كردند كه هيچ كس احتمال ندهد چنان روزى فرا رسيده . (آيـه25)ـ و بـه ايـن ترتيب , ((آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت ازمستمندان جلوگيرى كنند)) (وغدوا على حرد قـادرين ). (آيـه26)ـ امـا ((هنگامى كه (وارد باغ شدند و) آن را ديدند گفتند: حقا ماگمراهيم )) (فلما راوهـا قـالوا انا لضـالون ). (آيه27)ـ سپس افزودند: همه چيز از دست رفته ((بلكه ما محروميم )) (بل نحن محرومون ). مـى خواستيم مستمندان و نيازمندان را محروم كنيد اما خودمان از همه بيشترمحروم شديم , هم محروم از درآمد مادى , و هم بركات معنوى . (آيـه28)ـ در ايـن مـيان ((يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت : آيا به شمانگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد))! (قـال اوسطهم الم اقل لكم لولا تسبحون ). از ايـن آيه استفاده مى شود كه در ميان آنها فرد مؤمنى بود كه آنها را از بخل وحرص نهى مى كرد, ولى كسى گوش به حرفش نمى داد. (آيـه29)ـ آنـهـا نـيـز لـحـظـه اى بيدار شدند و به گناه خود اعتراف كردند و((گفتند: منزه است پروردگار ما (از هرگونه ظلم و ستم ) مسلما ما ظالم بوديم )) هم برخويشتن ستم كرديم و هم بر ديگران (قـالوا سبحـان ربنـا انا كنا ظـالمين ). (آيـه30)ـ ولـى مـطلب به اينجا خاتمه نيافت ((سپس رو به يكديگر كرده , به ملامت هم پرداختند)) (فاقبل بعضهم على بعض يتلا ومون ). و احتمالا هركدام در عين اعتراف به خطاى خويش گناه اصلى را به دوش ديگرى مى انداختند, و او را شديدا سرزنش مى كرد. آرى ! هـمه ظالمانى كه در چنگال عذاب الهى گرفتار مى شوند در عين اعتراف به گناه , هركدام سعى دارد عامل اصلى بدبختى خود را ديگرى بشمرد. (آيـه31)ـ سـپـس مـى افـزايـد: هـنـگـامى كه به عمق بدبختى خود آگاه شدندفريادشان بلند شد ((گفتند: واى بر ما كه طغيانگر بوديم ))! (قـالوا يـا ويلنـا اناكنا طـاغين ). آنـهـا در مـرحـلـه قـبل اعتراف به ((ظلم )) و ستم كردند, و در اينجا اعتراف به ((طغيان )) و در حقيقت طغيان مرحله اى است بالاتر از ظلم . (آيه32)ـ سرانجام آنها بعد از اين بيدارى و هشيارى و اعتراف به گناه وبازگشت به سوى خدا, رو به درگـاه او آوردنـد, و گـفـتـند: ((اميدواريم پروردگارمان (گناهان ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد)) (عسى ربنـا ان يبدلنـاخيرا منهـا). ((چـرا كـه مـا بـه او عـلاقه منديم )) و به ذات پاكش دل بسته ايم و حل اين مشكل را نيز از قدرت بى پايان او مى طلبيم (انا الى ربنـا راغبون ). (آيـه33)ـ در ايـن آيـه بـه عـنوان يك نتيجه گيرى كلى و درس همگانى مى فرمايد: ((اين گونه است عذاب (خداوند در دنيا) و عذاب آخرت از آن هم بزرگتراست اگر مى دانستند)) (كذلك العذاب ولعذاب الا خرة اكبر لو كـانوا يعلمون ). شـمـا نـيز اگر به خاطر مال و ثروت و امكانات مادى مست و مغرور شويد, وروح انحصارطلبى بر شـما چيره گردد, همه چيز را براى خود بخواهيد, و نيازمندان را محروم كنيد, سرنوشتى بهتر از اين نخواهيد داشت . (آيـه34)ـ مـى دانـيـم روش قرآن اين است كه شرح حال زندگى بدان و خوبان را در مقابل هم قرار مى دهد, تا در مقايسه با يكديگر بهتر شناخته شوند. طبق همين روش بعد از ذكر سرنوشت دردناك ((اصحاب الجنة )) (صاحبان باغ خرم و سرسبز) در ايـنجا به ذكر حال پرهيزكاران پرداخته , مى گويد: ((براى پرهيزكاران نزد پروردگارشان باغهاى پرنعمت بهشت است )) (ان للمتقين عند ربهم جنات النعيم ). بـاغـهـائى از بهشت كه هر نعمتى تصور شود كاملترين نوع آن در آنجاست ,علاوه بر نعمتهائى كه به فكر هيچ انسانى نرسيده است . (آيه35)ـ ولى از آنجا كه جمعى از مشركان و ثروتمندان خودخواه بودند كه ادعامى كردند همان طور كـه در دنـيـا وضـع ما عالى است در قيامت نيز بسيار خوب است ,خداوند در اين آيه شديدا آنها را مـورد مـؤاخـذه قـرار داده بـلـكه محاكمه مى كند,مى فرمايد: ((آيا مؤمنانى را (كه در برابر حق و عدالت تسليمند) همچون مشركان ومجرمان قرار دهيم ))؟(افنجعل المسلمين كالمجرمين ). (آيه36)ـ ((شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد))؟! (مـالكم كيف تحكمون ). هـيـچ انـسـان عاقلى باور مى كند سرنوشت عادل و ظالم , مطيع و مجرم , ايثارگرو انحصارطلب يكسان باشد؟ آن هم در پيشگاه خداوند. (آيـه37)ـ سـپـس مـى افـزايـد: اگر عقل و خرد, شما را به چنين حكمى رهنمون نشده آيا دليلى از ((نقل )) بر آن داريد ((آيا كتابى داريد كه از آن درس مى خوانيد ))؟ (ام لكم كتـاب فيه تدرسون ). (آيه38)ـ ((كه آنچه را شما اختيار مى كنيد از آن شماست ))؟! (ان لكم فيه لمـا تخيرون ). شـما انتظار داريد مجرمانى همچون خودتان همطراز مسلمين باشند, اين سخنى است كه نه عقل به آن حكم مى كند و نه در هيچ كتاب معتبرى آمده است . (آيـه39)ـ در اين آيه چنين ادامه مى دهد: آيا شما مدركى از عقل و نقل براين ادعا داريد؟ ((يا اين كه عـهد و پيمان موكد و مستمرى تا روزقيامت بر ما داريد كه هرچه را حكم كنيد براى شما باشد))؟ (ام لكم ايمـان علينـا بـالغة الى يوم القيمة ان لكم لمـا تحكمون ). چه كسى مى تواند ادعا كند كه از خدا عهد و پيمان گرفته است كه تسليم تمايلات او گردد!. (آيه40)ـ باز در ادامه اين پرسشها كه راهها را از هرسو به روى آنان مى بنددمى افزايد: ((از آنها بپرس كـدامـيـك از آنان چنين چيزى را تضمين مى كنند)) كه مجرمان و مؤمنان يكسان باشند يا هرچه آنها مى خواهند خدا در اختيارشان بگذارد (سلهم ايهم بذلك زعيم ). (آيـه41)ـ و در آخرين مرحله از اين بازپرسى عجيب مى فرمايد: ((يا اين كه معبودانى دارند كه آنها را شـريـك خـدا قرار داده اند (و براى آنان شفاعت مى كنند)اگر راست مى گويند معبودان خود را بياورند))! (ام لهم شركـا فلياتوا بشركـائهم ان كـانوا صـادقين ). آيـا آنـهـا كمترين دليلى دارند بر اين كه بتها اين جمادات كم ارزش و بى شعورشريك خدا و شفيع درگاه اويند؟. [ دوشنبه ۱۳۸۵/۱۲/۱۴ ] [ 15:34 ] [ سعید ]
سوره قلم [68] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 52 آيه است . محتواى سوره : محتواى آيات اين سوره كاملا هماهنگ با سوره هاى ((مكى )) است چرا كه بيش از هر چيز بر محور مساله نبوت پيامبر اسلام (ص ), و مبارزه با دشمنانى كه او رامجنون مى خواندند, و دعوت به صبر و استقامت , و انذار و تهديد مخالفان به عذاب الهى , دور مى زند. روى هم رفته مباحث اين سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه كرد:. 1ـ نـخست به ذكر قسمتى از صفات ويژه رسول خدا(ص ) مخصوصا اخلاق برجسته او مى پردازد, و آن را با قسمهاى مؤكدى تاكيد مى كند. 2ـ سپس قسمتى از صفات زشت و اخلاق نكوهيده دشمنان او را بازگومى نمايد. 3ـ در بـخـش ديـگـرى داسـتـان ((اصـحـاب الـجنة )) كه در حقيقت هشدارى است به مشركان زشت سيرت بيان شده . 4ـ در قسمت ديگرى مطالب گوناگونى راجع به قيامت و عذاب كفار در آن روز آمده است . 5ـ در بخش ديگرى انذارها و تهديدهائى نسبت به مشركان بازگو شده . 6ـ در بخش ديگرى به پيامبراسلام (ص ) دستور مى دهد كه در برابر دشمنان سرسخت , استقامت و صبر نشان دهد. 7ـ سـرانـجام در پايان سوره نيز سخن از عظمت قرآن و توطئه هاى مختلف دشمنان بر ضد پيامبر به ميان آورده . انتخاب نام ((قلم )) براى اين سوره به تناسب نخستين آيه آن است , بعضى نيزنام آن را سوره ((ن )) ذكـر كرده اند, و از بعضى از روايات كه در فضيلت اين سوره آمده استفاده مى شود كه نام آن سوره ((ن والقلم )) است . فضيلت تلاوت سوره : از پيغمبر گرامى اسلام نقل شده كه فرمود: ((كسى كه سوره ((ن والقلم )) راتلاوت كند خداوند ثواب كسانى را كه داراى حسن اخلاقندبه او مى دهد)). در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((كسى كه سوره ن والقلم را در نمازواجب يا نافله بخواند خـداونـد او را بـراى هـمـيـشـه از فـقر درامان مى دارد, و هنگامى كه بميرد او را از فشار قبر پناه مى دهد)). ايـن ثـوابـها تناسب خاصى با محتواى سوره دارد, و نشان مى دهد كه هدف تلاوتى است كه توام با آگاهى و به دنبال آن عمل باشد. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ اين سوره تنها سوره اى است كه با حرف مقطع ((ن )) آغاز شده است ,مى فرمايد: ((ن )) (ن ) . سـپـس به دو موضوع از مهمترين مسائل زندگى بشر سوگند ياد كرده ,مى افزايد: ((سوگند به قلم و آنچه مى نويسند)) (والقلم ومـا يسطرون ). در واقع آنچه به آن در اينجا سوگند ياد شده است ظاهرا موضوع كوچكى است : يك قطعه نى , و يا چـيـزى شـبيه به آن , و كمى ماده سياه رنگ , و سپس سطورى كه بر صفحه كاغذ ناچيز رقم زده مى شود. امـا در واقع اين همان چيزى است كه سرچشمه پيدايش تمام تمدنهاى انسانى , و پيشرفت و تكامل علوم , و بيدارى انديشه ها و افكار, و شكل گرفتن مذهبها, و سرچشمه هدايت و آگاهى بشر است , تـا آنـجـا كه دوران زندگى بشر را به دو دوران تقسيم مى كند ((دوران تاريخ )) و ((دوران قبل از تـاريـخ )), دوران تـاريـخ بشر اززمانى شروع مى شود كه خط اختراع شد, و انسان توانست ماجراى زنـدگـى خـود رابـر صفحات نقش كند, عظمت اين سوگند هنگامى آشكارتر مى شود كه توجه داشـتـه بـاشـيـم آن روزى كـه ايـن آيـات نـازل گـشـت , نـويسنده و ارباب قلمى در آن محيط وجـودنـداشت , و اگر كسانى مختصر سواد خواندن و نوشتن را داشتند تعداد آنها در كل سرزمين ((مكه )) كه مركز عبادى و سياسى و اقتصادى حجاز بود به بيست نفرنمى رسيد, آرى سوگند به قلم ياد كردن در چنين محيطى عظمت خاصى دارد. (آيـه2)ـ سـپـس بـه چـيزى كه سوگند براى آن ياد شده پرداخته , مى فرمايد:((به (بركت ) نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى )) (مـا انت بنعمة ربك بمجنون ). ديوانه آنها هستند كه مظهر عقل كل را متهم به جنون مى كنند, و رهبر وراهنماى انسانها را با اين نسبت ناروا از خود دور مى سازند. (آيـه3)ـ و به دنبال آن مى افزايد: ((و براى تو پاداشى عظيم و هميشگى است )) (وان لك لا جرا غير ممنون ). ((ممنون )) از ماده ((من )) يعنى , اجر و پاداشى كه هرگز قطع نمى شود و دائماباقى است . (آيـه4)ـ ايـن آيـه در تـوصـيـف ديگرى از پيامبر(ص ) مى گويد: ((و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى )) (وانك لعلى خلق عظيم ). اخـلاقـى كـه عـقـل در آن حيران است لطف و محبتى بى نظير صفا و صميميتى بى مانند, صبر و استقامت و تحمل و حوصله اى توصيف ناپذير. اگر مردم را به بندگى خدا دعوت مى كنى تو خود بيش از همه عبادت مى نمائى , واگر از كار بد بـاز مـى دارى تـو قـبـل از هـمـه خوددارى مى كنى آزارت مى كنند و تو اندرزمى دهى , ناسزايت مـى گـويند و براى آنها دعا مى كنى , بر بدنت سنگ مى زنند وخاكستر داغ بر سرت مى ريزند و تو براى هدايت آنها دست به درگاه خدابرمى دارى !. در حـديـثـى آمده است كه پيامبر(ص ) فرمود: ((انمـا بعثت لا تمم مكـارم الا خلا ق ; من براى اين مبعوث شده ام كه فضائل اخلاقى را تكميل كنم )). و در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است : ((مؤمن با حسن خلق خود به درجه كسى مى رسد كه شبها به عبادت مى ايستد, و روزها روزه دار است )). (آيه5)ـ و به دنبال آن مى افزايد: ((به زودى تو مى بينى و آنان نيز مى بينند))(فستبصر ويبصرون ). (آيه6)ـ ((كه كداميك از شما مجنونند))! (بايكم المفتون ). حركتها و موضعگيرى تو در آينده و پيشرفت و نفوذ سريع اسلام در سايه آن نشان خواهد داد كه تو منبع بزرگ عقل و درايتى , ديوانه خفاشانى هستند كه با نوراين آفتاب به ستيز برخاستند. و البته در قيامت اين حقايق باز هم روشنتر و آشكارتر خواهد بود. (آيـه7)ـ بـاز براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((پروردگارت بهتر از هر كس مى داند چه كسى از راه او گمراه شده و او هدايت يافتگان را نيز بهتر مى شناسد)) (ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله وهو اعلم بالمهتدين ). چرا كه راه , راه اوست ; و او بهتر از هركس راه خود را مى شناسد, و به اين ترتيب به پيامبراسلام (ص ) اطمينان بيشتر مى دهد كه او در مسير هدايت و دشمنانش در مسير ضلالتند. (آيه8)ـ بعد از ذكر اخلاق عظيم پيامبر(ص ) در اينجا به ذكر اخلاق دشمنان اومى پردازد تا در يك مقايسه , فاصله ميان اين دو كاملا روشن شود. نـخـست مى فرمايد: ((از تكذيب كنندگان (ى كه خدا و پيامبر و روز رستاخيز وآئين او را تكذيب مى كنند) اطاعت مكن )) (فلا تطع المكذبين ). (آيـه9)ـ سـپـس به تلاش و كوشش آنها براى به سازش كشيدن پيامبر(ص )اشاره كرده , مى افزايد: ((آنـهـا دوسـت دارند نرمش نشان دهى تا آنها (هم ) نرمش نشان دهند)) نرمشى توام با انحراف از مسير حق (ودوا لو تدهن فيدهنون ). (آيـه10)ـ سـپس بار ديگر از اطاعت آنها نهى كرده و صفات نه گانه مذمومى راكه هر يك به تنهائى مى تواند مانع اطاعت و تبعيت گردد برمى شمرد, مى فرمايد: ((واز هركسى كه بسيار سوگند ياد مى كند و پست است اطاعت مكن )) (ولا تطع كل حلاف مهين ). (آيه11)ـ سپس مى افزايد: ((كسى كه بسيار عيبجوست و به سخن چينى آمدو شد مى كند)) و در اين كار اصرار دارد (هماز مشاء بنميم ). (آيـه12)ـ در پـنـجـمـيـن و ششمين و هفتمين وصف مى گويد: كسى كه ((بسيارمانع كار خير و تجاوزگران گناهكار است )) (مناع للخير معتد اثيم ). نه تنها خود كار خيرى نمى كند و راه خيرى ارائه نمى دهد, بلكه سدى است در مقابل خير و بركت ديگران , به علاوه انسانى است متجاوز از حدود الهى وحقوقى كه خدا براى هر انسانى تعيين كرده , و اضافه بر اين صفات , آلوده هرگونه گناهى نيز هست , بطورى كه گناه جزء طبيعت او شده است . (آيه13)ـ و سرانجام به هشتمين و نهمين صفات آنها اشاره كرده ,مى فرمايد: ((علاوه بر اينها كينه توز و پرخور, و خشن و بدنام است )) (عتل بعد ذلك زنيم ). به اين ترتيب قرآن روشن مى سازد كه مخالفان اسلام و قرآن و مخالفان شخص پيامبر(ص ) چگونه افرادى بوده اند, افرادى دروغگو, پست , عيبجو,سخن چين , متجاوز گنهكار, بى اصل و نسب , و به راستى از غير چنين افرادى مخالفت با چنان مصلح بزرگى انتظار نمى رود. (آيه14)ـ در اين آيه هشدار مى دهد ((مبادا به خاطر اين كه صاحب مال و فرزندان فراوان است )) از او پيروى كنى (ان كـان ذا مـال وبنين ). بـدون شك پيامبر هرگز تسليم نمى شد, و اين آيات در حقيقت تاكيدى است بر اين معنى , تا خط مـكـتـبـى و روش عـمـلى او بر همه آشكار گردد, و هيچ كس ازدوست و دشمن چنين انتظارى نداشته باشد. (آيـه15)ـ ايـن آيـه عكس العمل اين گونه افراد را كه داراى چنين صفات پست هستند در برابر آيات الـهى نشان داده , مى گويد: ((هنگامى كه آيات ما بر او خوانده مى شود مى گويد: اينها افسانه هاى خرافى پيشينيان است ))! (اذا تتلى عليه آيـاتنـاقـال اسـاطير الا ولين ). و با اين بهانه و اين برچسب زشت از آيات خداوند فاصله مى گيرد. (آيه16)ـ در اين آيه از يكى از مجازاتهاى اين گروه پرده برداشته , مى افزايد:((ما به زودى بر بينى او علامت و داغ ننگ مى نهيم ))! (سنسمه على الخرطوم ). اين تعبيرى است گويا و رسا بر نهايت ذليل ساختن آنها, زيرا تعبير به ((خرطوم )) (بينى ) كه تنها در مورد خوك و فيل گفته مى شود تحقير روشنى براى آنهاست , و دوم اين كه , بينى در لغت عرب مـعمولا كنايه از بزرگى و عزت است همان گونه كه در فارسى نيز وقتى مى گوئيم بينى او را به خـاك بماليد دليل بر اين است كه عزت او را بر باد دهيد و سوم اين كه علامت گذاردن مخصوص حـيوانات است , حتى در حيوانات در صورت آنها مخصوصا بر بينى آنها علامت گذارى نمى شود, و در اسـلام نـيـز ايـن كـار نهى شده است , همه اينها با بيانى رسا مى گويد:خداوند اين چنين افراد طغيانگر خودخواه متجاوز سركش را چنان ذليل مى كند كه عبرت همگان گردند. [ دوشنبه ۱۳۸۵/۱۲/۱۴ ] [ 15:33 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||