منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



برگزيده تفسير نمونه:آيت الله مکارم شيرازي/زير نظر:استاد محقق/تنظيم:احمد على بابائى

سوره يوسف از  آیه 63


ادامه مطلب
[ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۶ ] [ 19:7 ] [ سعید ]


برگزيده تفسير نمونه:آيت الله مکارم شيرازي/زير نظر:استاد محقق/تنظيم:احمد على بابائى

سوره يوسف از ابتدا تا آیه 62


ادامه مطلب
[ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۶ ] [ 19:4 ] [ سعید ]

 وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَ لِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ (يوسف، 24)

 و همانا (همسر عزيز مصر) قصد او (يوسف) را كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمى‏ديد (بر اساس غريزه) قصد او را مى‏كرد. اينگونه (ما او را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشا را از او دور كنيم، چرا كه او از بندگانِ برگزيده ما است.

 
يوسف، معصوم و پاكدامن بود؛ به دليل گفتار همه كسانى كه به نحوى با يوسف معاشرت داشته‏اند و ما نمونه‏هايى از آن را بيان مى‏كنيم:
 1. خداوند فرمود: «لنصرف عنه السّوء والفحشاء انّه من عبادنا المخلصين» (ما يوسف را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشا را از او دور كنيم، زيرا او از بندگان برگزيده‏ى ماست.
 2. يوسف مى‏گفت: «ربّ السّجن أحبّ الىّ مما يدعوننى اليه» پرودگارا! زندان براى من از گناهى كه مرا به آن دعوت مى‏كنند، بهتر است. در جاى ديگر گفت: «انّى لم أخنه بالغيب» من به صاحبخانه‏ام در غياب او خيانت نكردم.
 3. زليخا گفت: «لقد راودته عن نفسه فاستعصم» به تحقيق من با يوسف مراوده كردم و او معصوم بود.
 4. عزيز مصر به يوسف گفت: «يوسف أعرض عن هذا»اى يوسف تو اين ماجرا را مسكوت بگذار و به زليخا گفت: «و استغفرى لذنبك» از گناهت استغفار كن.
 5. شاهدى كه گواهى داد و گفت: اگر پيراهن از عقب پاره شده معلوم مى‏شود كه يوسف پاكدامن است. «ان كان قميصه...»
 6. زنان مصر كه گفتند: «ما علمنا عليه من سوء» ما هيچ گناه و بدى درباره‏ى او سراغ نداريم.
 7. ابليس كه وعده‏ى فريب همه را داد، گفت: «الاّ عبادك منهم المخلصين» من حريف برگزيدگان نمى‏شوم و اين آيه يوسف را مخلص ناميده است.

پرتوي از نور

[ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۹ ] [ 13:42 ] [ سعید ]

 إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَآ أَبَتِ إِنِّى رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِى سَاجِدِينَ   (يوسف، 4)
 آنگاه كه يوسف به پدر خويش گفت: اى پدر! همانا من (در خواب) يازده ستاره با خورشيد و ماه ديدم، آنها را در برابر خود سجده‏كنان ديدم.
 
پيامبر اكرم‏ صلى الله عليه وآله مى‏فرمايد: «الرؤيا ثلاثة: بشرى من اللَّه، تحزين من الشّيطان و الّذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه»(بحار، ج 14، ص 441.) خواب بر سه قسم است: يا بشارتى از سوى خداوند است، يا غم و اندوهى از طرف شيطان است و يا مشكلات روزمره انسان است كه در خواب آن را مى‏بيند.
برخى از دانشمندان و روان‏شناسان، خواب ديدن را در اثر ناكامى‏ ها و شكست‏ها دانسته و به ضرب‏المثلى قديمى استشهاد كرده‏اند كه: «شتر در خواب بيند پنبه دانه» و برخى ديگر خواب را تلقينِ ترس گرفته‏اند، بر اساس ضرب‏المثلى كه مى‏گويد: «دور از شتر بخواب تا خواب آشفته نبينى» و بعضى ديگر خواب را جلوه غرائز واپس زده دانسته‏اند. امّا عليرغم تفاوت‏هايى كه در خواب‏ها و رؤياها وجود دارد، كسى اصل خواب ديدن را انكار نكرده است و البتّه بايد به اين نكته توجّه داشت كه همه خواب‏ها با يك تحليل، قابل بررسى نيستند.
مرحوم علامه طباطبايى مى‏گويد: سه عالم وجود دارد؛ عالم طبيعت، عالم مثال، عالم عقل. روح انسان به خاطر تجردّى كه دارد، در خواب با آن دو عالم ارتباط پيدا مى‏كند و به ميزان استعداد و امكان، حقايقى را درك مى‏كند. اگر روح كامل باشد، در فضاى صاف حقايق را درك مى‏كند. و اگر در كمال به آخرين درجه نرسيده باشد، حقايق را در قالب‏هاى ديگر مى‏يابد. همانطور كه در بيدارى، شجاعت را در شير و حيله را در روباه و بلندى را در كوه مى‏بينيم، در خواب، علم را در قالب نور، ازدواج را در قالب لباس و جهل و نادانى را به صورت تاريكى مشاهده مى‏كنيم.(تفسير الميزان، ج 11، ص 299.)
 ما بحث ايشان را با ذكر مثال‏هايى بيان مى‏كنيم؛ كسانى كه خواب مى‏بينند چند دسته‏اند:
دسته اوّل، كسانى كه روح كامل و مجردى دارند و بعد از خواب رفتنِ حواس، با عالم عقل مرتبط شده و حقايقى را صاف و روشن از دنياى ديگر دريافت مى‏كنند. (نظير تلويزيون‏هاى سالم با آنتن‏هاى مخصوص جهت‏دار كه امواج ماهواره‏اى را از نقاط دور دست مى‏گيرد.) اينگونه خواب‏ها كه دريافت مستقيم و صاف است، نيازى به تعبير ندارد.
دسته دوم، كسانى هستند كه داراى روح متوسط هستند و در عالم رؤيا، حقايق را ناصاف و همراه با برفك و تشبيه و تخيّل دريافت مى‏كنند. (كه بايد مفسّرى در كنار دستگاه گيرنده، ماجراى فيلم را توضيح دهد وبه عبارتى، عالمى آن خواب را تعبير كند.)
دسته سوم، كسانى هستند كه روح آنان به قدرى متلاطم و ناموزون است كه خواب آنها مفهومى ندارد. (نظير صحنه‏هاىِ پراكنده و پربرفك تلويزيونى، كه كسى چيزى سردرنمى‏آورد.) اين نوع رؤياها كه قابل تعبير نيستند، در قرآن به «أضغاث أحلام» تعبير شده است.
قرآن در سوره ‏هاى مختلف، از رؤياهايى نام برده كه حقيقت آنها به وقوع پيوسته، از جمله:
 الف) رؤياى يوسف‏عليه السلام درباره سجده‏ى يازده ستاره و ماه و خورشيد بر او كه با رسيدن او به قدرت و تواضع برادران و پدر و مادر در برابر او تعبير گرديد.
 ب) رؤياى دو يار زندانىِ يوسف كه بعداً يكى از آنها آزاد وديگرى اعدام شد.
 ج) رؤياى پادشاه مصر درباره گاوِ لاغر و چاق كه تعبير به قحطى و خشكسالى بعد از فراخ شد.
 د) رؤياى پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله درباره عدد اندك مشركان در جنگ بدر كه تعبير به شكست مشركان شد.(انفال، 43.)
 ه) رؤياى پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله درباره ورود مسلمانان با سر تراشيده به مسجدالحرام، كه با فتح مكّه و زيارت خانه خدا تعبير شد(فتح، 27.)
 و) رؤياى مادر حضرت موسى كه نوزادش را در صندوق گذاشته و به آب بياندازد. «اذ اوحينا الى اُمّك مايوحى‏   اَن اقذ فيه فى التابوت»(طه، 38 - 39.) كه روايات بر اين دلالت دارند كه مراد از وحى در اينجا، همان رؤياست.
 ز) رؤياى حضرت ابراهيم در مورد ذبح فرزندش حضرت اسماعيل.(صافات، 10.)
 از قرآن كه بگذريم در زندگى خود، افرادى را مى‏شناسيم كه در رؤيا از امورى مطلع شده‏اند كه دست انسان به صورت عادّى به آن نمى‏رسد.
 حاج‏شيخ‏عباس‏قمى صاحب مفاتيح‏الجنان، به خواب فرزندش آمد و گفت: كتابى نزدم امانت بوده، آنرا به صاحبش برگردان تا من در برزخ راحت باشم. وقتى بيدار شد به سراغ كتاب رفت، با نشانه‏هايى كه پدر گفته بود تطبيق داشت، آن را برداشت. وقتى مى‏خواست از خانه بيرون برود، كتاب از دستش افتاد و كمى ضربه ديد. او كتاب را به صاحبش برگرداند و چيزى نگفت، دوباره پدرش به خواب او آمد و گفت: چرا به او نگفتى كتاب تو ضربه ديده است تا اگر خواست خسارت بگيرد و يا رضايت دهد.

پرتوي از نور

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۱ ] [ 0:17 ] [ سعید ]

نحَْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَاذَا الْقُرْءَانَ وَ إِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ(3)

و گفته‏اند احسن القصص درين آية قصه يوسف است و آن را احسن القصص گفت از بهر آن كه مشتمل است اين قصّه بر ذكر مالك و مملوك و عاشق و معشوق و حاسد و محسود و شاهد و مشهود و ذكر حبس و اطلاق و سجن و خلاص و خصب و جدب و نيز در آن ذكر انبياء است و صالحان و ملائكه و شياطين و سير ملوك و مماليك و تجار و علما و جهال و صفت مردان و زنان و مكر و حيل ايشان، و نيز در آن ذكر توحيد است و عفّت و ستر و تعبير خواب و سياست و معاشرت و تدبير معاش، و نيز قصّه‏اى كه از بدايت آن تا بنهايت روزگار دراز برآمد و مدت آن بركشيد، از عهد رؤياى يوسف تا رسيدن پدر و برادران بوى‏
[ پنجشنبه ۱۳۸۸/۰۵/۲۹ ] [ 0:22 ] [ سعید ]

سوره يوسف [12]

 

سوره يوسف مكى است و صد و يازده آيه دارد.

غرض اين سوره بيان ولايتى است كه خداوند نسبت به بنده‏اش دارد، البته آن بنده‏اش كه ايمان خود را خالص، و دلش را از محبت او پر كرده و ديگر جز به سوى او به هيچ سوى ديگرى توجه نداشته باشد. آرى، چنين بنده‏اى را خداوند خودش عهده‏دار امورش شده، او را به بهترين وجهى تربيت مى‏كند، و راه نزديك شدنش را هموار، و از جام محبت سرشارش مى‏كند، آن چنان كه او را خالص براى خود مى‏سازد و به زندگى الهى خود زنده‏اش مى‏كند، هر چند اسباب ظاهرى همه در هلاكتش دست به دست هم داده باشند، او را بزرگ مى‏كند هر چند حوادث او راخوار بخواهند، عزيزش مى‏كند هر چند نوائب و ناملايمات روزگار او را به سوى ذلت بكشاند و قدر و منزلتش را منحط سازد.

خداوند اين غرض را در خلال بيان داستان يوسف تامين نموده و در هيچ سوره‏اى از قرآن كريم هيچ داستانى به مانند داستان يوسف بطور مفصل و از اول تا به آخر نيامده. علاوه، در اين سوره غير از داستان يوسف داستان ديگرى هم نيامده، و سوره‏اى است مخصوص به يوسف (ع).

آرى، يوسف بنده‏اى بود خالص در بندگى، و خداوند او را براى خود خالص كرده بود، و به عزت خود عزيزش ساخته بود با اينكه تمامى اسباب بر ذلت و خواريش اجتماع كرد و او را در مهلكه‏ها انداخت، و خداوند او را از همان راهى كه به سوى هلاكتش مى‏كشانيد به سوى زندگى و حياتش مى‏برد.

 

[ جمعه ۱۳۸۷/۰۸/۰۳ ] [ 6:45 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب