منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
برگزيده تفسير نمونه:آيت الله مکارم شيرازي/زير نظر:استاد محقق/تنظيم:احمد على بابائى سوره يوسف از آیه 63 ادامه مطلب [ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۶ ] [ 19:7 ] [ سعید ]
برگزيده تفسير نمونه:آيت الله مکارم شيرازي/زير نظر:استاد محقق/تنظيم:احمد على بابائى سوره يوسف از ابتدا تا آیه 62 ادامه مطلب [ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۶ ] [ 19:4 ] [ سعید ]
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَ لِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ (يوسف، 24) و همانا (همسر عزيز مصر) قصد او (يوسف) را كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمىديد (بر اساس غريزه) قصد او را مىكرد. اينگونه (ما او را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشا را از او دور كنيم، چرا كه او از بندگانِ برگزيده ما است. پرتوي از نور [ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۹ ] [ 13:42 ] [ سعید ]
إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَآ أَبَتِ إِنِّى رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِى سَاجِدِينَ (يوسف، 4) آنگاه كه يوسف به پدر خويش گفت: اى پدر! همانا من (در خواب) يازده ستاره با خورشيد و ماه ديدم، آنها را در برابر خود سجدهكنان ديدم. پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله مىفرمايد: «الرؤيا ثلاثة: بشرى من اللَّه، تحزين من الشّيطان و الّذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه»(بحار، ج 14، ص 441.) خواب بر سه قسم است: يا بشارتى از سوى خداوند است، يا غم و اندوهى از طرف شيطان است و يا مشكلات روزمره انسان است كه در خواب آن را مىبيند. برخى از دانشمندان و روانشناسان، خواب ديدن را در اثر ناكامى ها و شكستها دانسته و به ضربالمثلى قديمى استشهاد كردهاند كه: «شتر در خواب بيند پنبه دانه» و برخى ديگر خواب را تلقينِ ترس گرفتهاند، بر اساس ضربالمثلى كه مىگويد: «دور از شتر بخواب تا خواب آشفته نبينى» و بعضى ديگر خواب را جلوه غرائز واپس زده دانستهاند. امّا عليرغم تفاوتهايى كه در خوابها و رؤياها وجود دارد، كسى اصل خواب ديدن را انكار نكرده است و البتّه بايد به اين نكته توجّه داشت كه همه خوابها با يك تحليل، قابل بررسى نيستند. مرحوم علامه طباطبايى مىگويد: سه عالم وجود دارد؛ عالم طبيعت، عالم مثال، عالم عقل. روح انسان به خاطر تجردّى كه دارد، در خواب با آن دو عالم ارتباط پيدا مىكند و به ميزان استعداد و امكان، حقايقى را درك مىكند. اگر روح كامل باشد، در فضاى صاف حقايق را درك مىكند. و اگر در كمال به آخرين درجه نرسيده باشد، حقايق را در قالبهاى ديگر مىيابد. همانطور كه در بيدارى، شجاعت را در شير و حيله را در روباه و بلندى را در كوه مىبينيم، در خواب، علم را در قالب نور، ازدواج را در قالب لباس و جهل و نادانى را به صورت تاريكى مشاهده مىكنيم.(تفسير الميزان، ج 11، ص 299.) ما بحث ايشان را با ذكر مثالهايى بيان مىكنيم؛ كسانى كه خواب مىبينند چند دستهاند: دسته اوّل، كسانى كه روح كامل و مجردى دارند و بعد از خواب رفتنِ حواس، با عالم عقل مرتبط شده و حقايقى را صاف و روشن از دنياى ديگر دريافت مىكنند. (نظير تلويزيونهاى سالم با آنتنهاى مخصوص جهتدار كه امواج ماهوارهاى را از نقاط دور دست مىگيرد.) اينگونه خوابها كه دريافت مستقيم و صاف است، نيازى به تعبير ندارد. دسته دوم، كسانى هستند كه داراى روح متوسط هستند و در عالم رؤيا، حقايق را ناصاف و همراه با برفك و تشبيه و تخيّل دريافت مىكنند. (كه بايد مفسّرى در كنار دستگاه گيرنده، ماجراى فيلم را توضيح دهد وبه عبارتى، عالمى آن خواب را تعبير كند.) دسته سوم، كسانى هستند كه روح آنان به قدرى متلاطم و ناموزون است كه خواب آنها مفهومى ندارد. (نظير صحنههاىِ پراكنده و پربرفك تلويزيونى، كه كسى چيزى سردرنمىآورد.) اين نوع رؤياها كه قابل تعبير نيستند، در قرآن به «أضغاث أحلام» تعبير شده است. قرآن در سوره هاى مختلف، از رؤياهايى نام برده كه حقيقت آنها به وقوع پيوسته، از جمله: الف) رؤياى يوسفعليه السلام درباره سجدهى يازده ستاره و ماه و خورشيد بر او كه با رسيدن او به قدرت و تواضع برادران و پدر و مادر در برابر او تعبير گرديد. ب) رؤياى دو يار زندانىِ يوسف كه بعداً يكى از آنها آزاد وديگرى اعدام شد. ج) رؤياى پادشاه مصر درباره گاوِ لاغر و چاق كه تعبير به قحطى و خشكسالى بعد از فراخ شد. د) رؤياى پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله درباره عدد اندك مشركان در جنگ بدر كه تعبير به شكست مشركان شد.(انفال، 43.) ه) رؤياى پيامبر اسلامصلى الله عليه وآله درباره ورود مسلمانان با سر تراشيده به مسجدالحرام، كه با فتح مكّه و زيارت خانه خدا تعبير شد(فتح، 27.) و) رؤياى مادر حضرت موسى كه نوزادش را در صندوق گذاشته و به آب بياندازد. «اذ اوحينا الى اُمّك مايوحى اَن اقذ فيه فى التابوت»(طه، 38 - 39.) كه روايات بر اين دلالت دارند كه مراد از وحى در اينجا، همان رؤياست. ز) رؤياى حضرت ابراهيم در مورد ذبح فرزندش حضرت اسماعيل.(صافات، 10.) از قرآن كه بگذريم در زندگى خود، افرادى را مىشناسيم كه در رؤيا از امورى مطلع شدهاند كه دست انسان به صورت عادّى به آن نمىرسد. حاجشيخعباسقمى صاحب مفاتيحالجنان، به خواب فرزندش آمد و گفت: كتابى نزدم امانت بوده، آنرا به صاحبش برگردان تا من در برزخ راحت باشم. وقتى بيدار شد به سراغ كتاب رفت، با نشانههايى كه پدر گفته بود تطبيق داشت، آن را برداشت. وقتى مىخواست از خانه بيرون برود، كتاب از دستش افتاد و كمى ضربه ديد. او كتاب را به صاحبش برگرداند و چيزى نگفت، دوباره پدرش به خواب او آمد و گفت: چرا به او نگفتى كتاب تو ضربه ديده است تا اگر خواست خسارت بگيرد و يا رضايت دهد. پرتوي از نور [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۱ ] [ 0:17 ] [ سعید ]
نحَْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَاذَا الْقُرْءَانَ وَ إِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ(3) و گفتهاند احسن القصص درين آية قصه يوسف است و آن را احسن القصص گفت از بهر آن كه مشتمل است اين قصّه بر ذكر مالك و مملوك و عاشق و معشوق و حاسد و محسود و شاهد و مشهود و ذكر حبس و اطلاق و سجن و خلاص و خصب و جدب و نيز در آن ذكر انبياء است و صالحان و ملائكه و شياطين و سير ملوك و مماليك و تجار و علما و جهال و صفت مردان و زنان و مكر و حيل ايشان، و نيز در آن ذكر توحيد است و عفّت و ستر و تعبير خواب و سياست و معاشرت و تدبير معاش، و نيز قصّهاى كه از بدايت آن تا بنهايت روزگار دراز برآمد و مدت آن بركشيد، از عهد رؤياى يوسف تا رسيدن پدر و برادران بوى [ پنجشنبه ۱۳۸۸/۰۵/۲۹ ] [ 0:22 ] [ سعید ]
سوره يوسف [12] سوره يوسف مكى است و صد و يازده آيه
دارد. غرض اين سوره بيان ولايتى است كه خداوند نسبت
به بندهاش دارد، البته آن بندهاش كه ايمان خود را خالص، و دلش را از محبت او پر
كرده و ديگر جز به سوى او به هيچ سوى ديگرى توجه نداشته باشد. آرى، چنين بندهاى
را خداوند خودش عهدهدار امورش شده، او را به بهترين وجهى تربيت مىكند، و راه
نزديك شدنش را هموار، و از جام محبت سرشارش مىكند، آن چنان كه او را خالص براى
خود مىسازد و به زندگى الهى خود زندهاش مىكند، هر چند اسباب ظاهرى همه در
هلاكتش دست به دست هم داده باشند، او را بزرگ مىكند هر چند حوادث او راخوار
بخواهند، عزيزش مىكند هر چند نوائب و ناملايمات روزگار او را به سوى ذلت بكشاند و
قدر و منزلتش را منحط سازد. خداوند اين غرض را در خلال بيان داستان يوسف
تامين نموده و در هيچ سورهاى از قرآن كريم هيچ داستانى به مانند داستان يوسف بطور
مفصل و از اول تا به آخر نيامده. علاوه، در اين سوره غير از داستان يوسف داستان
ديگرى هم نيامده، و سورهاى است مخصوص به يوسف (ع). آرى، يوسف بندهاى بود خالص در بندگى، و خداوند
او را براى خود خالص كرده بود، و به عزت خود عزيزش ساخته بود با اينكه تمامى اسباب
بر ذلت و خواريش اجتماع كرد و او را در مهلكهها انداخت، و خداوند او را از همان
راهى كه به سوى هلاكتش مىكشانيد به سوى زندگى و حياتش مىبرد. [ جمعه ۱۳۸۷/۰۸/۰۳ ] [ 6:45 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |