منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید




 آيه 160
مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ‏  
            هر كس كار نيكو بياورد، ده برابر آن (پاداش) دارد؛ و هر كس كار بد بياورد، جز مانند آن سزا نمى‏بيند، و به آنان ستم نمى‏شود.

* عقوبتهاى الهى بر اساس عدل و پاداشهاى او بر پايه فضل و فزونى بخشى است.
من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى‏ إلا مثلها
*كيفر دادن گنهكاران به اندازه گناهشان ستم بر آنان نيست.
و من جاء بالسيئة فلا يجزى‏ إلا مثلها و هم لا يظلمون‏
*انجام عمل نيك به شرط حبط نشدن تا حضور در صحنه قيامت داراى پاداشى ده‏چندان است.
من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها
حرف «باء» در «بالحسنة» هم مى‏تواند براى تعديه باشد، كه در اين صورت «مجى‏ء» به معناى آوردن است، و هم مى‏تواند براى مصاحبت باشد، كه در اين صورت «مجى‏ء» به معناى حاضر شدن است. بر هر دو احتمال، جمله «من جاء بالحسنة» اشاره به اين معنا دارد كه پاداش از آن كسى است كه عمل نيكش تا قيامت باقى باشد و با گناه حبط نشده باشد.
*كيفر اخروى گناه در صورتى است كه گنهكار تا حضور در صحنه قيامت مورد عفو الهى قرار نگيرد.
و من جاء بالسيئة فلا يجزى‏ إلا مثلها
* از على (ع) درباره سخن خداى تعالى: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها» روايت شده كه فرمود: «حسنه»، دوستى ما اهل بيت و (مقصود از) «سيئه»، دشمنى ماست ...».


آيه 161
قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِيناً قِيَماً مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ‏ 
                  بگو: بى‏ترديد، پروردگارم مرا به راهى راست هدايت كرده است: دينى استوار، آيين ابراهيم كه حق‏گرا بود و از مشركان نبود.

* هدايت‏يافتگى پيامبر (ص)، جلوه‏اى از ربوبيت خدا به اوست.
هدا نى ربى‏
*رهبران دينى بايد به حقانيت راه خويش اعتقاد داشته باشند و آن را به پيروان خود اعلام كنند.
قل إننى هدا نى ربى إلى‏ صرط مستقيم دينا قيما
*دين اسلام، راهى است مستقيم، بدون كجى و انحراف‏
هدلانى ربى إلى‏ صرط مستقيم دينا قيما
*دين اسلام، دينى است ثابت و بسيار استوار.
دينا قيما
كلمه «قيم» را برخى مصدر «قام» و برخى مخفف قيام گرفته‏اند. در هر صورت مصدرى است به معناى وصف (قائم، ايستاده و پابرجا). به كارگيرى مصدر به جاى وصف براى تأكيد معناست.
* آيين اسلام، آيين ابراهيم است.
دينا قيما ملة إبرهيم‏
*ابراهيم (ع)، انسانى موحد و به دور از شرك و مشركان‏
و ما كان من المشركين‏


آيه 162
قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ‏ 
                 بگو: همانا نماز و (ديگر) عبادات من، و زندگى و مرگ من براى خدا پروردگار جهانيان است؛

* پيامبر (ص) برخوردار از اخلاصى تام و همه‏جانبه‏
إن صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العلمين‏
*اخلاص كامل (انجام همه امور تنها براى خدا)، آيين پيامبر (ص) است.
دينا قيما ... قل إن صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العلمين‏
*پيامبر (ص) مى‏بايست اخلاص خويش را در همه امور به مردم اعلام كند.
قل إن صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله‏
*جهان هستى متشكل از عوالمى متعدد
رب العلمين‏
* ايمان پيامبر (ص) به ربوبيت خدا بر تمام هستى، علت اخلاص كامل و همه‏جانبه او
إن صلاتى و نسكى ... لله رب العلمين‏
*باور به ربوبيت مطلق خداوند برانگيزنده انسان به اخلاص در عبادت و انجام همه‏ امور براى او
إن صلاتى و نسكى ... لله رب العلمين‏
*نماز و عبادت خالصانه از بارزترين ويژگيهاى آيين پيامبر (ص)
دينا قيما ... إن صلاتى و نسكى ... لله رب العلمين‏


آيه 163
لَا شَرِيكَ لَهُ وَ بِذلِكَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ‏   
           همو كه شريكى ندارد؛ و به اين فرمان يافته‏ام، و من اوّلين تسليم شدگانم.

* نبودن شريك براى خدا در ربوبيت، دليل لزوم اخلاص در پرستش او
إن صلاتى و نسكى ... لله رب العلمين. لا شريك له‏
* پيامبر (ص) به يگانه‏پرستى، اخلاص در عبادت و ايمان به يكتايى خدا در ربوبيت مأمور بود.
إن صلاتى ... لله رب العلمين. لا شريك له و بذلك أمرت‏
*پيامبر (ص) داراى مقام تسليم و پذيرنده فرمانهاى خدا
و بذلك أمرت و أنا أول المسلمين‏
 «اسلام»، مصدر «المسلمين»، به معناى تسليم شدن و متعلق «المسلمين» به دليل جمله قبل فرمانهاى خداوند است. بنابراين «انا أول المسلمين» يعنى من اول كسى هستم كه تسليم دستورهاى خدا شده‏ام.
*جايگاه پيامبر (ص) در مقام تسليم، جايگاهى برتر از همه تسليم‏شدگان در برابر خدا
و أنا أول المسلمين‏
اول بودن گاهى به اعتبار زمان است و گاهى به اعتبار رتبه و مقام. به نظر مى‏رسد در جمله «أنا أول المسلمين» دومين معنا مراد باشد.


آيه 164
قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَبْغِي رَبّاً وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ لَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ‏ 
                  بگو: آيا جز خدا صاحب اختيارى بجويم، با اين كه او صاحب اختيار همه چيز است؟ و هيچ كس جز به زيان خود (گناهى) مرتكب نمى‏شود، و هيچ گناهكارى بار گناه ديگرى را بر نمى‏دارد. سپس بازگشت شما فقط به سوى پروردگارتان خواهد بود، آن گاه شما را از آنچه در آن اختلاف مى‏كرديد باخبر خواهد ساخت.

*خداوند، مالك و صاحب اختيار منحصر به فرد همه انسانهاست.
أغير الله أبغى ربا
 «بغى»، مصدر «أبغى»، به معناى جستجو و طلب كردن است. كلمه «ربا» مفعول براى «أبغى» و «غير الله» حال براى «ربا» است.
* باور به ربوبيت خدا بر همه هستى، ايجاب كننده پذيرش ربوبيت او بر انسان‏
أغير الله أبغى ربا و هو رب كل شى‏ء
*هر انسانى در پيشگاه خدا مسؤول اعمال و رفتار خويش است.
و لاتكسب كل نفس إلا عليها
*هيچكس بار گناه ديگران را بر دوش نخواهد گرفت و به گناهان ديگران مؤاخذه نخواهد شد.
و لاتزر و ازرة وزر أخرى‏
 «وزر» به معناى حمل كردن و نيز به معناى گناه است. «وزر» در «تزر» و «وازرة»، به معناى حمل كردن و در «وزر أخرى» به معناى گناه مى‏باشد.
*گناه، بارى سنگين بر دوش گناهكاران‏
و لاتزر و ازرة وزر أخرى‏
* برپايى قيامت و بازگشت انسانها به خدا، پرتوى از ربوبيت او بر انسانها و براى تدبير امور آنان است.
ثم إلى‏ ربكم مرجعكم‏
*قيامت روز آگاهى عينى همگان به حقيقت معارف دين
فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون‏
* مشركان در قيامت به حقانيت معارفى كه بر سر آن با اهل ايمان اختلاف داشتند، پى خواهند برد.
فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون‏
*روايت شده: زن حامله‏اى را كه مرتكب زنا شده بود نزد عمر آوردند، وى دستور داد زن را سنگسار كنند. اميرالمؤمنين (ع) به وى فرمود: بر فرض كه حق سنگسار كردن زن را داشته باشى، ولى چه حقى بر طفل در شكم او دارى؟ خداوند متعال مى‏فرمايد: كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد ...».
*رسول خدا (ص) فرمود: «زاده زنا گناه پدر و مادر زناكارش را بر عهده ندارد؛ (خدا مى‏فرمايد:) «كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد»».


آيه 165
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ‏   
            و اوست آن كه شما را در زمين جانشين (ديگران) قرار داد، و بعضى از شما را (در امكانات زندگى) بر بعضى ديگر به درجاتى بالا برد، تا در مورد آنچه به شما داده است امتحانتان كند. همانا پروردگار تو كيفرش سريع، و همو بسيار آمرزنده و مهربان است.

*استقرار انسانهاى هر عصر در زمين به جانشينى نسلهاى گذشته، در اختيار خدا و به دست اوست.
و هو الذى جعلكم خلئف الأرض‏
 «خلائف» جمع خليفه (جانشين) است. اگر مخاطبان آيه انسانهاى موجود در هر عصر باشند، مراد از جانشينى، جانشينى مردم هر عصر از مردم عصر پيشين خواهد بود. و اگر مخاطبان همه انسانها باشند، مقصود از جانشينى انسانها، جانشينى آنان از نسل‏هاى منقرض شده‏اى است كه پيش از بنى آدم بوده‏اند. اين احتمال نيز گفته شده كه منظور جانشينى انسان از خداست.
* خداوند در اعطاى نعمتهاى خويش برخى از مردم را بر برخى ديگر برترى بخشيد. (برترى در مقام، ثروت و ...)
و رفع بعضكم فوق بعض درجت‏
* برترى برخى از انسانها بر برخى ديگر و تفاوت آنان در برخوردار شدن از نعمتها، تدبيرى است از جانب خدا در راستاى ربوبيت او بر جوامع بشرى‏
و هو رب كل شى‏ء ... رفع بعضكم فوق بعض درجت‏
*آزمون انسانها از جانب خدا هدف از مستقر ساختن آنان در زمين و برترى دادن برخى از ايشان بر برخى ديگر
هو الذى جعلكم خلئف الأرض و رفع بعضكم فوق بعض درجت ليبلوكم‏
*امكانات و مزاياى هر انسان، وسيله آزمون او از جانب خداوند است.
ليبلوكم فى ما ءاتاكم‏
* آدمى در هر حال بايد از عقوبتهاى الهى ترسان و به رحمت او اميدوار باشد.
إن ربك سريع العقاب و إنه لغفور رحيم‏



[ شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۸ ] [ 9:34 ] [ سعید ]

آيه 155
وَ هذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ‏  
           و اين (قرآن) كتابى است مبارك كه آن را نازل كرده‏ايم؛ پس، از آن پيروى كنيد و تقوا پيشه سازيد، باشد كه مورد رحمت قرار گيريد.

* قرآن كتابى فرخنده و داراى خير و بركت فراوان‏
هذا كتب ... مبارك‏
* ضرورت پرهيز از قوانين و دستورهاى غير قرآنى‏
فاتبعوه و اتقوا
*پيروى از قرآن و پرهيز از مخالفت با آن، زمينه‏ساز جلب رحمت الهى است.
فاتبعوه و اتقوا لعلكم ترحمون‏
*الهى بودن قرآن و پر بركت بودن آن دليل‏ لزوم پيروى از آن است.
هذا كتب أنزلنه مبارك فاتبعوه‏


آيه 156
أَنْ تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْكِتَابُ عَلَى طَائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنَا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ‏  
                    (ما قرآن را نازل كرده‏ايم) تا نگوييد: كتاب فقط بر دو طايفه پيش از ما (يهود و نصارى‏) نازل شده است و ما از آموزش آنان (و استفاده از كتاب‏هايشان) بى‏خبر بوديم.

*نزول قرآن اتمام حجتى است براى مشركان مكه و ساير انسانها
هذا كتب أنزلنه ... أن تقولوا إنما أنزل الكتب على‏ طائفتين‏
* هدايت‏نايافتگان در صورت آگاهى از وجود قرآن، هيچ عذرى در پيشگاه خدا نخواهند داشت.
هذا كتب أنزلنه ... أن تقولوا إنما أنزل الكتب على‏ طائفتين‏
*يهود و نصارا كتاب آسمانى خويش را به زبان غير عربى تلاوت مى‏كردند.
و إن كنا عن دراستهم لغفلين‏
*وجود تورات و انجيل به سبب غفلت و ناآگاهى مشركان از محتواى آنها نمى‏توانست اتمام حجت براى آنان باشد.
و إن كنا عن دراستهم لغفلين‏
*پيروى نكردن از كتب آسمانى در صورت دسترسى نداشتن به محتواى آنها، عذرى قابل پذيرش در پيشگاه خدا
و إن كنا عن دراستهم لغفلين‏


آيه 157
أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُوا يَصْدِفُونَ‏ 
                (يا) نگوييد: اگر كتاب بر ما نازل شده بود، ما از آنان هدايت يافته‏تر بوديم. قطعاً از جانب پروردگارتان دليلى روشن و هدايت و رحمتى براى شما آمده است. پس كيست ستمكارتر از آن كس كه آيات خدا را تكذيب كرده و از آنها روى گردانده است؟ به زودى كسانى را كه از آيات ما روى مى‏گردانند، به سبب رويگردانى‏شان به عذابى سخت كيفر خواهيم داد.

*اعتراف مشركان مكه به هدايت‏يافتگى پيروان تورات و انجيل‏
لو أنا أنزل علينا الكتب لكنا أهدى‏ منهم‏
* مشركان مكه خويشتن را شايسته‏تر از ديگران براى دريافت حقايق مى‏پنداشتند.
لو أنا أنزل علينا الكتب لكنا أهدى‏ منهم‏
*قرآن، دليلى روشن بر اثبات ربوبيت خدا بر انسانهاست.
فقد جاءكم بينة من ربكم‏
* قرآن، دربردارنده آيات و نشانه‏هاى خداوند
فقد جاءكم بينة من ربكم ... فمن أظلم ممن كذب بأيت الله‏
*كسانى كه از قرآن رويگردان باشند، ستمكارترين مردمند.
فمن أظلم ممن ... صدف عنها
 «صدف» (مصدر صدف) به معناى اعراض كردن و منصرف ساختن آمده است. (برگرفته شده از قاموس المحيط). برداشت فوق بر اساس معناى اول است.
* كسانى كه ديگران را از ايمان به قرآن و آيات الهى باز دارند، ستمكارترين مردمند.
فمن أظلم ممن ... صدف عنها
در برداشت فوق «صدف» فعلى متعدى (به معناى منصرف ساخت) گرفته شده است. گفتنى است بر اين مبنا مفعول آن كلمه‏اى مانند «الناس» است كه به سبب وضوحش در جمله ذكر نشده است.


آيه 158
هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ‏ 
               آيا (براى پذيرش حق) فقط انتظار اين را دارند كه فرشتگان به سراغشان بيايند، يا پروردگار تو بيايد، يا بعضى از نشانه‏هاى پروردگارت فرا رسد؟ روزى كه بعضى از نشانه‏هاى پروردگارت فرا رسد، كسانى كه قبلًا ايمان نياورده يا در (مدّت) ايمانشان كار خيرى انجام نداده‏اند، ايمان آورد نشان سودى برايشان نخواهد داشت. بگو: منتظر باشيد كه ما هم منتظريم.

*آمدن فرشتگان و يا آشكار شدن خداوند، از شرايط مشركان تكذيب‏كننده قرآن براى ايمان به آن‏
هل ينظرون إلا أن تأتيهم الملئكة أو يأتى ربّك‏
* آمدن فرشتگان به عنوان پيامبر و يا تصديق‏كننده قرآن، امرى ناشدنى است.
هل ينظرون إلا أن تأتيهم الملئكة
*ايمان آوردن انسانها در زمان تحقق برخى از آيات الهى (مانند قيامت و عذاب استيصال)، براى آنان سودبخش نخواهد بود.
يوم يأتى بعض ءايت ربّك لا ينفع نفساً إيمنها لم تكن ءامنت من قبل‏
*كسانى كه با وجود قرآن ايمان نمى‏آورند، جز با آمدن فرشتگان به سوى آنان و يا ظهور خداوند و يا تحقق عذاب استيصال، ايمان نخواهند آورد.
هل ينظرون إلا أن تأتيهم الملئكة أو يأتى ربّك أو يأتى بعض ءايت ربّك‏
*ايمان بدون انجام عمل صالح سودمند نيست.
لا ينفع نفساً إيمنها لم تكن ... أو كسبت فى إيمنها خيراً
*عمل صالح بدون ايمان سودبخش نخواهد بود.
لا ينفع نفساً إيمنها لم تكن ءامنت من قبل أو كسبت فى إيمنها خيراً
*تهديد مشركان از سوى خداوند به قيامت و عذابهاى آن‏
قل انتظروا إنا منتظرون‏
*از امام رضا (ع) روايت شده است: ... ايمان آوردن به هنگام ديدن عذاب پذيرفته نيست و اين حكم خدا در مورد گذشتگان و آيندگان است. خداوند عز و جل مى‏فرمايد: ... آن روز كه بعضى از آيات پروردگارت تحقق پذيرد، ايمان آوردن افرادى كه قبلًا ايمان نياوردند يا در ايمانشان عمل نيكى انجام نداده‏اند، سودى به حالشان نخواهد داشت ...».
*از امام باقر و امام صادق- عليهما السلام- درباره سخن خداوند: «يوم يأتى بعض آيات ربك ...» روايت شده كه فرمودند: مراد، طلوع خورشيد از مغرب و خروج دابه و دجال است ...».
* از امام باقر يا امام صادق- عليهما السلام- درباره سخن خداوند: «او كسبت فى ايمانها خيرا» روايت شده كه فرمود گناهان مؤمن، بين او و ايمانش جدايى مى‏اندازد و او با آن كه مؤمن بوده، چون گناهانش بسيار و نيكى‏هايش كم است خيرى به دست نياورده است».


آيه 159
إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كَانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْ‏ءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ‏ 
            كسانى كه دين خود را پراكنده كردند و گروه گروه شدند، تو نسبت به آنان هيچ مسئوليّتى ندارى. كارشان فقط با خداست، سپس آنان را از آنچه انجام مى‏دادند با خبر خواهد ساخت.

*پذيرش بخشى از دين و رها كردن بخشى ديگر، امرى ناروا و مانند نپذيرفتن همه دين است.
إن الذين فرقوا دينهم ... لست منهم فى شى‏ء
* كسانى كه تنها بخشى از اسلام را پذيرفته‏اند، از امت پيامبر (ص) محسوب نخواهند شد.
إن الذين فرقوا دينهم ... لست منهم فى شى‏ء
* پيامبر (ص)، مسؤول تفرقه افكنى‏هاى تفرقه افكنان در دين نيست.
إن الذين فرقوا دينهم ... لست منهم فى شى‏ء
*گروههاى مذهبى كه بر اساس پذيرش بخشى از دين تشكيل يافته‏اند، از امت پيامبر (ص) به شمار نمى‏آيند.
إن الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا لست منهم فى شى‏ء
* خداوند تعيين‏كننده كيفر و سرنوشت شوم تفرقه‏افكنان در دين‏
إنما أمرهم إلى الله‏
*خداوند در قيامت تفرقه افكنان در دين را به اعمال ناپسندشان آگاه خواهد ساخت.
ثم ينبئهم بما كانوا يفعلون‏
* خداوند گروههاى تشكيل شده بر اساس پذيرش بخشى از دين را به عذاب گرفتار خواهد ساخت.
إن الذين فرقوا دينهم ... إنما أمرهم إلى الله ثم ينبئهم بما كانوا يفعلون‏
 «آگاه سازى از اعمال ناپسند»، كنايه از گرفتار ساختن به عذاب است.‏
* رسول خدا (ص) (پس از تلاوت آيه) «إنّ الذين فرقوا دينهم ...» فرمود: آنان همان بدعتگذاران و هواپرستان و گمراهان از اين امت هستند ...».

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۲۷ ] [ 22:15 ] [ سعید ]


آيه 152
وَ لَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ‏ 
                     و به مال يتيم جز به بهترين روش نزديك نشويد، تا وقتى كه به رشد فكرى خود برسد؛ و پيمانه و وزن را به عدالت كامل كنيد. هيچ كس را جز به قدر وُسعش تكليف نمى‏كنيم. و هر گاه سخن گفتيد، عدالت را رعايت كنيد، اگر چه در مورد خويشاوند باشد. و به عهد خدا وفا كنيد. اين است آنچه (خدا) شما را به آن سفارش كرده است، باشد كه متذكّر شويد.

* اموال يتيمان، وسوسه‏انگيز و دست اندركاران آن اموال در خطر تجاوزگرى و تصرفهاى عدوانى‏
و لاتقربوا مال اليتيم‏
* به هنگام تصرف در اموال يتيمان بايد سودمندترين روش به حال آنان انتخاب‏ شود.
و لاتقربوا مال اليتيم إلا بالتى هى أحسن‏
*رشد يتيمان (به دست آوردن تجربه در معاملات و شناخت سود و زيان) پايان جواز تصرف ديگران در اموال آنان‏
و لاتقربوا مال اليتيم إلا بالتى هى أحسن حتى‏ يبلغ أشده‏
*در مبادله كالا بايد از پيمانه و ترازو و وزنه‏هاى صحيح استفاده كرد.
و أوفوا الكيل و الميزان بالقسط
*قدرت انسان بر انجام تكاليف الهى از شرايط مكلف بودن به آن تكاليف است.
لانكلف نفسا إلا وسعها
*مراعات كردن عدالت در مبادلات و انتخاب سودمندترين روش براى تصرف در اموال يتيمان بيش از توان متعارف واجب نيست.
إلا بالتى هى أحسن ... و أوفوا الكيل ... لانكلف نفسا إلا وسعها
* تجاوز نكردن به اموال يتيمان و رعايت عدالت در مبادلات از تكاليفى است كه انسانها بر انجام آن توانا هستند.
و لاتقربوا مال اليتيم ... و أوفوا الكيل و الميزان بالقسط لانكلف نفسا إلا وسعها
* حفظ منافع خويشان و يا دفع ضرر از آنان نبايد آدمى را به ناحق گويى وادارد.
و إذا قلتم فاعدلوا و لو كان ذاقربى‏
*بى عدالتى در سخن گفتن از محرمات الهى است.
تعالوا أتل ما حرم ربكم ... و إذا قلتم فاعدلوا
*ضايع نساختن اموال يتيمان، عدالت در داد و ستد، پرهيز از سخنان نابحق و پايبند بودن به پيمانهاى الهى، از توصيه‏هاى خداوند به انسانها
و لاتقربوا مال اليتيم ... ذلكم وصكم به‏
* تكاليف چهارگانه (ضايع نساختن دارايى يتيمان و ...) داراى ارتباطى تنگاتنگ و به منزله تكليفى واحد
ذلكم وصكم به‏
به كارگيرى ضمير و اسم اشاره مفرد براى تكاليف ياد شده مى‏تواند حاكى از برداشت فوق باشد.
* عبدالله بن سنان گويد: پدرم از امام صادق (ع) درباره يتيم سؤال كرد كه در چه زمانى تصرفات او صحيح و معتبر است؟ فرمود: زمانى كه به حد رشد برسد. بار ديگر سؤال كرد: رشد او چه زمانى است؟ فرمود: زمان محتلم شدن است. پرسيد: گاهى جوان به هجده سالگى يا كمتر يا بيشتر مى‏رسد، ولى محتلم نمى‏شود؟ فرمود: هرگاه به سن بلوغ و حد تكليف رسيد، تصرفاتش صحيح و معتبر است مگر اينكه سفيه يا ضعيف باشد».


آيه 153
وَ أَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‏  
          و (بگو:) كه اين راه مستقيم من است؛ پس، از آن پيروى كنيد، و از راه‏ها (ى ديگر) پيروى نكنيد كه شما را از راه خدا پراكنده كند. اين است آنچه (خدا) شما را به آن سفارش كرده است، باشد كه تقوا پيشه كنيد.

* نيكى به پدر و مادر، عدالت در داد و ستد، پايبند بودن به پيمانهاى الهى و به عدل سخن گفتن، راهى است راست براى حركت به سوى خدا.
و بالولدين إحسناً ... و أن هذا صرطى مستقيماً
* احكام نه گانه (پرهيز از شرك و ...) داراى ارتباطى تنگاتنگ و به منزله حكمى واحد
و أن هذا صرطى مستقيماً
 «هذا» اشاره به دستورهايى است كه در دو آيه پيشين مطرح شده است. به كارگيرى اسم اشاره مفرد براى دستورهاى نه‏گانه مزبور، حكايت از وجود ارتباطى شديد ميان آنها دارد؛ به گونه‏اى كه گويا امرى واحد هستند.
*الهى بودن محرمات و قوانين نه‏گانه (پرهيز از شرك و ...) و خالى بودن آنها از كجى و انحراف، ايجاب‏كننده پيروى از آن فرمانها و سلوك بر اساس آن‏
و أن هذا صرطى مستقيماً فاتبعوه‏
* ضرورت پرهيز از احكام و قوانين غير الهى‏
و لا تتبعوا السبل‏
*پيروى از قوانين غير الهى موجب تشتت و تفرقه جوامع و مانع وحدت آنان است.
و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم‏
* تفرقه جوامع موجب دور شدن و فاصله گرفتن آنان از راه خداست.
و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله‏
* سلوك در صراط مستقيم (عمل به قوانين دين) و پرهيز از حركت در راههاى غير الهى، توصيه خدا به انسانهاست.
ذلكم وصكم به‏
*نيل به تقوا در گرو عمل به احكام دين و پرهيز از قوانين غير الهى است.
ذلكم وصكم به لعلكم تتقون‏
*حمران گويد: از امام باقر (ع) شنيدم كه درباره سخن خداى تعالى: «و أن هذا صراطى مستقيماً ...» فرمود: مراد، على بن ابى‏طالب (ع) و امامان از نسل فاطمه (س) هستند، هر كس از آنان دورى كند به راههاى غير الهى رفته است».
*از رسول خدا (ص) روايت شده است: ... اى مردم! من راه مستقيم خداوند هستم كه (خداوند)، شما را به پيروى از آن دستور داده است؛ و بعد از من، على و فرزندان من از نسل وى امامانى هستند كه مردم را به سوى حق دعوت و هدايت مى‏كنند ...».


آيه 154
ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَاماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ‏ 
           سپس به موسى كتاب داديم تا نعمت را بر كسانى كه خوب عمل كردند تمام كنيم، و توضيحى باشد براى هر چيزى (كه‏ مورد نياز بود) ، و هدايت و رحمتى باشد؛ شايد آنان به لقاى پروردگارشان (معاد) ايمان بياورند.

*موسى (ع) پيامبرى داراى كتاب و شريعت، پس از ابراهيم (ع)
و تلك حجّتنا ءاتينها إبرهيم ... ثم ءاتينا موسى الكتب‏
* موسى (ع)، پيامبرى كه مسؤوليت خويش را به خوبى انجام داد.
على الذى أحسن‏
مراد از «الذى أحسن» (آن كس كه نيكى كرده است)، هم مى‏تواند موسى (ع) باشد و هم مى‏تواند مقصود از آن هر فرد نيكوكارى باشد. برداشت فوق ناظر به احتمال اول است.
* تورات، نعمتى كامل از سوى خداوند براى نيكوكاران قوم موسى (ع)
تماما على الذى أحسن‏
*تورات كامل‏كننده دستورهاى دهگانه ابلاغ شده به موسى (ع) و موجب اكمال شريعت او
ثم ءاتينا موسى الكتب تماما
برداشت فوق بر اين مبناست كه مفعول «تماما» اصول دهگانه‏اى باشد كه در آيات پيش به آن توصيه شده است.
*توجه بنى‏اسرائيل به محتواى تورات، زمينه‏ساز ايمان آنان به قيامت و ملاقات خدا
ثم ءاتينا موسى‏ الكتب ... لعلهم بلقاء ربهم يؤمنون‏
* ناباورى بنى‏اسرائيل به قيامت و ملاقات خدا پيش از نزول تورات‏
ثم ءاتينا موسى‏ الكتب ... لعلهم بلقاء ربهم يؤمنون‏

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۲۷ ] [ 11:46 ] [ سعید ]

آيه 146
وَ عَلَى الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلَّا مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَيْنَاهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصَادِقُونَ‏ 
            و (در زمان موسى) هر حيوان ناخن‏دارى را بر يهوديان حرام كرديم، و از گاو و گوسفند فقط چربى‏هاى آن دو را بر آنان حرام كرديم، مگر آنچه بر پشت آنها يا بر روده‏هاست، يا آنچه به استخوان چسبيده است. اين (تحريم) را به سزاى ستمشان به آنان كيفر داديم، و ما قطعاً (در گزارش اين خبر) راستگوييم.

* خوردن گوشت حيوانات ناخن دار و پيه گاو و گوسفند براى يهود از آغاز حرام نبوده است.
و على الذين هادوا حرمنا ... ذلك جزينهم ببغيهم‏
* تحريم خوردن چربى گاو و گوسفند بر يهود از سوى خداوند، جز آنچه بر پشت يا بر روده بوده و يا بر استخوان چسبيده باشد.
و من البقر و الغنم حرمنا عليهم شحومهما إلا ما حملت‏
 «شحم» به معنى چربى و پيه است، «ظهر» يعنى پشت و «حوايا»، جمع «حوية»، به معنى روده‏ها است.
*جعل احكام سخت و محدود كردن بهره بردارى از مواهب، از انواع مجازاتهاى‏ خداوند براى برخى اقوام بوده است.
و على الذين هادوا حرمنا كل ذى ظفر ... ذلك جزينهم ببغيهم‏
*روح دين الهى در صدد برداشتن موانع خرافى در راه استفاده از مواهب و نعمتهاى الهى است.
و قالوا هذه أنعم و حرث ... قل ءالذكرين حرم ... و على الذين هادوا حرمنا
محور بحث از آيه 138 تا آيه 145 درباره تحريمهاى خرافى و بى‏جاى مشركان است. آيه 146 تحريم برخى مواهب را بر يهود يك حكم استثنايى دانسته كه به سبب تجاوزكارى يهود بر آنان وضع گرديده است. از اين مطلب استفاده مى‏شود كه روح اديان الهى در نقطه مقابل تحريمهاى بى جا قرار دارد.
*آنچه را مشركان عصر جاهلى حرام مى‏شمردند، حتى در اديان پيشين حرام نشده بود.
و على الذين هادوا حرمنا
چون پس از يادآور شدن تحريمهاى بى جاى مشركان عصر جاهلى به تاريخ تحريم برخى طيبات بر يهوديان اشاره شده است، مى‏توان به اين نكته پى برد كه فلسفه يادآورى اين جنبه تاريخى اثبات عدم مشابهت ميان آن چيزى است كه مشركان بر خود تحريم كرده بودند و آنچه كه در اديان الهى تحريم شده است.
*تجاوز پيشگى يهود در تاريخ، خبرى راست و عين حقيقت است.
ذلك جزينهم ببغيهم و إنا لصدقون‏


آيه 147
فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَ لَا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ‏  
           پس اگر تو را تكذيب كردند، بگو: پروردگار شما داراى رحمتى گسترده است، ولى مجازاتش از گروه مجرمان باز گردانده نخواهد شد.

* مهلت الهى به تكذيب‏كنندگان پيامبر (ص) و هلاك نساختن آنان جلوه رحمت گسترده پروردگار است.
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة‏
*پيام‏رسانان دين (مبلغان) بايد خود را براى تكذيبها و چگونگى مقابله با آن آماده كنند.
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة
*ربوبيت الهى، مقتضى اميدبخشى به همگان و امهال و هشدار به مجرمان‏
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
*رحمت خدا بر غضب او پيشى دارد.
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
* گستردگى رحمت خدا، مانع كيفر مجرمان نخواهد بود.
ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
* جامعه مجرم، خود را از شمول رحمت خداوند محروم و سزاوار عذاب او مى‏گرداند.
و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
*ابلاغ رحمت خداوند به تكذيب‏كنندگان وحى و بيم دادن آنان از عذاب خداوند، روشهاى كلى مقابله با آنان است.
فإن كذبوك فقل ربكم ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏
*عذاب اقوام مجرم نيز جلوه‏اى از رحمت خداوند است.
فقل ربكم ذو رحمة وسعة و لا يرد بأسه عن القوم المجرمين‏


آيه 148
سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَ لَا آبَاؤُنَا وَ لَا حَرَّمْنَا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ‏  
              به زودى، كسانى كه شرك ورزيده‏اند خواهند گفت: اگر خدا مى‏خواست، نه ما و نه پدرانمان شرك نمى‏ورزيديم، و چيزى را حرام نمى‏كرديم. كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه (پيامبران را) تكذيب كردند، تا اين‏كه عذاب ما را چشيدند. بگو: آيا شما دانشى داريد كه آن را براى ما آشكار كنيد؟ شما جز از گمان پيروى نمى‏كنيد، و جز حدس نمى‏زنيد.

* مشركان از مفهوم «مشيت الهى» برداشتى نادرست داشتند.
سيقول الذين أشركوا لو شاء الله ما أشركنا
*امتهاى پيشين نيز مانند مشركان صدر اسلام با دستاويز قرار دادن جبر، پيامبران را تكذيب مى‏كردند.
كذلك كذب الذين من قبلهم‏
*مشركان صدر اسلام با تمسك به فرهنگ نياكان خود به توجيه عقايد و اعمال خويش مى‏پرداختند.
ما أشركنا و لا ءاباؤنا
*عذاب الهى، تنها پايان‏بخش به تكذيب انبياى پيشين‏
كذلك كذب الذين من قبلهم حتى‏ ذاقوا بأسنا
*تمسك به مشيت الهى براى اثبات جبر فاقد بنيان علمى است.
هل عندكم من علم فتخرجوه لنا
*عقايد مشركان در مورد مشيت الهى و استفاده جبر از آن، بنيادى جز گمان ندارد.
إن تتبعون إلا الظن و إن أنتم إلا تخرصون‏
*گمان در حيطه مسائل عقيدتى و بنيادى فاقد ارزش و اعتبار است.
إن تتبعون إلا الظن و إن أنتم إلا تخرصون‏


آيه 149
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ‏     
         بگو: پس دليل رسا فقط در اختيار خداست، و اگر خدا مى‏خواست همه شما را هدايت مى‏كرد.

* سنت خداوند، هدايت آزادانه و از روى اختيار انسانها با دلايل محكم و رساست.
قل فلله الحجة البلغة فلو شاء لهديكم أجمعين‏
*اگر مشيت خداوند اجبار انسان بر هدايت بود، همگان را، بى‏استثنا، هدايت مى‏كرد.
فلو شاء لهديكم أجمعين‏
*لزوم ارائه دليل و برهان براى هدايت و تصحيح انديشه ديگران‏
قل فلله الحجة البلغة فلو شاء لهديكم أجمعين‏
*مشيت تكوينى خداوند، تخلف‏ناپذير است.
فلو شاء لهديكم أجمعين‏
*از امام صادق (ع) در باره سخن خداى تعالى «فللّه الحجة البالغة»، سؤال شد، فرمود: خداوند متعال در قيامت به بنده‏اش مى‏فرمايد: بنده من، آيا (به وظايفت) آگاه بودى؟ اگر بگويد آرى، مى‏فرمايد چرا عمل نكردى؟ و اگر بگويد آگاه نبودم، به او مى‏فرمايد چرا ياد نگرفتى تا عمل كنى؟ و (به اين گونه) او را محكوم مى‏كند. و اين است «حجت‏بالغه»».
*از امام كاظم (ع) روايت شده كه فرمود: ... امور اديان چهار گونه است: ... يكى، امرى است كه احتمال شك و انكار در آن است و راه آن، اين است كه از معتقدين به آن توضيح خواسته شود (تا دليل آورند) به وسيله حجتى از كتاب خدا- كه معناى آن مورد اجماع باشد- يا با سنتى كه اختلاف در آن نباشد و يا با قياسى كه عقل صحت آن را تأييد كند و قابل انكار و شك هيچكس نباشد ... هر كس يكى از اين سه حجت را بياورد اين همان حجت بالغه است كه خداوند در قرآن براى پيامبر خود فرموده است: «قل فلله الحجة البالغة ...»».



آيه 150
قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذَا فَإِنْ شَهِدُوا فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ‏  
           بگو: گواهان خود را كه شهادت مى‏دهند كه خدا اينها را (كه شما مى‏گوييد،) حرام كرده است بياوريد. پس اگر گواهى دادند تو با آنان گواهى مده، و از هوس‏هاى كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده‏اند و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند و (معبودان دروغين را) با پروردگار خود برابر مى‏كنند، پيروى مكن.

* مشركان صدر اسلام، تحريمها و بدعتهاى نارواى خود را به خداوند نسبت مى‏دادند.
قل هلم شهداءكم الذين يشهدون أن الله حرم هذا
* تصديق كردن و همگام شدن با شهادت‏دهندگان نابحق، حرام است.
فإن شهدوا فلا تشهد معهم و لا تتبع أهواء الذين كذبوا بايتنا
*اگر مشركان بر تحريمهاى ادعايى خود گواه و دليلى نيز بياورند، ساختگى و بى‏اساس است.
قل هلم ... فإن شهدوا فلا تشهد معهم‏
*تحريمهاى بى‏جاى مشركان، برخاسته از هواپرستى و فاقد ارزش و اعتبار است.
فإن شهدوا فلا تشهد معهم و لا تتبع أهواء الذين كذبوا
*پيروى از هواهاى نفسانى، زمينه‏ساز شهادت نابحق است.
فإن شهدوا فلا تشهد معهم و لا تتبع أهواء الذين كذبوا
* مدعيان تحريمهاى بى‏اساس، تكذيب‏كننده آيات خداوند و منكران آخرت هستند.
قل هلم ... و لا تتبع أهواء الذين كذبوا بايتنا و الذين لا يؤمنون بالأخرة
*خداوند، پروردگارى بى‏همتا و بى‏بديل و عديل است.
و هم بربهم يعدلون‏


آيه 151
قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَ لَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ‏  
                      بگو: بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است براى شما بخوانم؛ آن اين است كه چيزى را شريك او قرار ندهيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندان خود را به سبب فقر نكشيد، (زيرا) ماييم كه به شما و آنان روزى مى‏دهيم؛ و به كارهاى بسيار زشت- چه آشكار آنها و چه پنهانشان- نزديك نشويد، و كسى را كه خدا (كشتن او را) حرام كرده است، جز به حق نكشيد. اين است آنچه او به شما سفارش كرده است، باشد كه عقل خود را به كار گيريد.

* دعوت مردم و بيان محرمات الهى براى آنان وظيفه رهبران دين‏
قل تعالوا أتل ما حرم ربكم عليكم‏
* خداوند، پروردگار انسانها و تشريع احكام پرتوى از ربوبيت او بر ايشان است.
قل تعالوا أتل ما حرم ربكم عليكم‏
*تشريع احكام در اختيار خداست و پيامبر (ص) بيان‏كننده آنهاست.
أتل ما حرم ربكم عليكم‏
*توجه به ربوبيت خدا بر انسانها، زمينه‏ساز پذيرش احكام اوست.
أتل ما حرم ربكم عليكم‏
*اهميت خاص نيكى به پدر و مادر در ميان تكاليف الهى‏
ألا تشركوا به شيئا و بالولدين إحسنا
آوردن جمله «و بالوالدين إحسانا» پس از بيان مهمترين اصل اعتقادى (توحيد)، براى رساندن اهميت ويژه اين امر، يعنى «لزوم نيكى به پدر و مادر»، است.
* جامعه جاهلى در عصر بعثت جامعه‏اى آلوده به شرك و بى‏اهتمام نسبت به پدران و مادران بود.
و بالولدين إحسنا
*كشتن فرزند، حتى به سبب فقر و تهيدستى، از محرمات الهى است.
و لاتقتلوا أولدكم من إملق‏
 «إملاق» به معناى نيازمند شدن و «من» تعليليه است.
* بالاترين حد فقر نيز مجوز كشتن فرزند نخواهد بود.
و لاتقتلوا أولدكم من إملق‏
از نكره آوردن «إملاق» استفاده مى‏شود كه فقر در بدترين شرايط آن هم مجوز براى كشتن فرزند نمى‏شود.
*كشتن فرزندان برطرف كننده فقر نيست.
و لاتقتلوا أولدكم من إملق نحن نرزقكم و إياهم‏
*رواج كشتن فرزندان به سبب فقر و تنگدستى در عصر جاهلى‏
و لاتقتلوا أولدكم من إملق‏‏
*هر دو قسم از كردارهاى زشت (قسمى كه معمولًا مخفيانه انجام مى‏گيرد و قسمى كه بناى مردم بر مخفى انجام دادن آن نيست)، از محرمات الهى است.
لاتقربوا الفوحش ما ظهر منها و ما بطن‏
* انجام كارهاى زشت به صورت علنى داراى شناعت و حرمتى شديدتر نسبت به انجام آنها به صورت مخفيانه‏
لاتقربوا الفوحش ما ظهر منها و ما بطن‏
تقديم «ما ظهر» بر «ما بطن» مى‏تواند اشاره به برداشت فوق باشد.
*تعاليم پنجگانه (اجتناب از شرك، احسان به والدين و ...) تعاليمى مطابق با عقل‏
ذلكم وصيكم به لعلكم تعقلون‏
* ابو ولاد گويد: از امام صادق (ع) درباره احسان در سخن خداوند عزوجل «و بالوالدين احسانا» سؤال كردم، فرمود: احسان آن است كه با آن دو به نيكى رفتار كنى و به دشوارىِ درخواست از تو، در مورد نيازمنديهايشان ناچار نسازى، اگر چه از نظر امكانات مالى بى نياز باشند ...».

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۶ ] [ 11:12 ] [ سعید ]


 آيه 141
وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَ غَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُكُلُهُ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشَابِهاً وَ غَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَ لَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ‏
                     و اوست آن كه باغ‏هايى با داربست و بى‏داربست، و درختان خرما و كشتزارها با ميوه‏هاى گوناگون و زيتون و انار، همانند و غير همانند، پديد آورده است. از ثمرات آنها وقتى ثمر مى‏دهند بخوريد، و حقّ آن را روز چيدنش بدهيد، و اسراف نكنيد. كه خدا اسرافكاران را دوست نمى‏دارد.

*پديد آورنده باغهايى كه برخى (چون تاك) برافراشته بر پايه‏ها (داربست) و برخى ايستاده بر ساق و يا نشسته بر زمينند، خداوند است.
و هو الذى أنشأ جنت معروشت و غير معروشت‏
 «عرش» به معناى سقف است و «جنات معروشات» باغهايى است كه با داربست و مانند آن سقفى براى درختان انگور فراهم مى‏آورند. در لسان العرب آمده است: «المعروشات، الكروم و العرش ما عرشته به».
*انواع درختان و ميوه‏هاى زيتون و انار، در عين تشابه با يكديگر، متفاوت هستند.
و الزيتون و الرمان متشبها و غير متشبه‏
*همگونى ميوه‏ها در شكل و گوناگونى آنها در طعم و كيفيت، نشانى از قدرت خداوند است.
و هو الذى ... الزيتون و الرمان متشبها و غير متشبه‏
محتمل است مراد از زيتون و انار در آيه، ميوه‏هاى آن باشد. در اين صورت «متشابه» يعنى تشابه ميوه‏هاى زيتون با يكديگر و همچنين انار، «و غير متشابه» يعنى تفاوت آنها از نظر رنگ و طعم و ... در عين تشابه با يكديگر.
* جواز استفاده از انواع ميوه‏ها و محصولات كشاورزى براى انسان‏
كلوا من ثمره إذا أثمر
*حكم پرداخت حقوق مالى (زكات يا حق الحصاد) از محصولات كشاورزى در مكه نازل شده است.
و ءاتوا حقه يوم حصاده‏
*نپرداختن حقوق واجب مالى اسراف است.
و ءاتوا حقه يوم حصاده ... و لاتسرفوا إنه لايحب المسرفين‏
*خداوند اسرافكاران را از محبت خويش محروم ساخته است.
إنه لايحب المسرفين‏
*از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: ميوه را در شب نچين و شبانه درو نكن ... زيرا اگر در شب، درو كنى فقيران نزد تو نمى‏آيند و اين سخن خداوند متعال است كه مى‏فرمايد: «حق محصول را روز درو بپردازيد» ... يعنى هنگام درو، دسته دسته و هنگام جدا شدن دانه، مشت مشت بپردازيد ...».
*امام باقر (ع) درباره آيه «و ءاتوا حقه يوم حصاده و لا تسرفوا ...» فرمود: شخصى زراعتى داشت كه وقتى محصول آن را مى‏چيد، همه را صدقه مى‏داد و خود و عائله‏اش بى چيز مى‏ماندند. خداوند اين عمل را اسراف ناميده است».
* عبدالله بن سنان گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خدا: «و ءاتوا حقه يوم حصاده» سؤال كردم، فرمود: اگر كسى از مسلمانان هنگام برداشت محصول حضور داشت، حق الحصاد را به او بده و اگر كسى غير از مشرك نبود، به او بپرداز».
*از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «و ءاتوا حقه يوم حصاده» روايت شده كه فرمود: پرداخت حق الحصاد در روز درو، بر تو واجب است و اين حق، غير از زكات است ...».
*از پيامبر اكرم (ص) در توضيح سخن خداوند: «و ءاتوا حقه يوم حصاده» روايت شده كه فرمود: خوشه‏هاى بر زمين ريخته شده در هنگام درو، حق الحصاد است».
                   

آيه 142
وَ مِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَ فَرْشاً كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ‏  
               و (خدا) از ميان دام‏ها، حيواناتى باركش و حيواناتى كه از (پشم و موى) آنها فرش تهيّه مى‏شود (آفريده است). از آنچه خدا به شما عطا كرده است بهره‏مند شويد، و از پى گام‏هاى شيطان نرويد. بى‏ترديد، او براى شما دشمنى آشكار است.

*خداوند، آفريننده برخى از دامها براى باركشى و برخى براى خوراك و پوشاك است.
و هو الذى أنشأ ... و من الأنعم حمولة و فرشا
 «فرشا» در قبال «حمولة» قرار گرفته كه بيانگر گروه ديگرى از چهارپايان است. يعنى حيواناتى كه از پشم، مو و پوست آنها مى‏توان به عنوان فرش استفاده كرد يا به جهت كوچكى جثه و نزديك بودن به زمين بدانها فرش اطلاق شده است.
*حرام شمردن نعمتهاى خداوند، بدون دليل و يا به دلايل واهى، گام نهادن در راه شيطان است.
و لا تتبعوا خطوت الشيطن‏
*راههاى شيطان، متنوع و گوناگون است.
و لا تتبعوا خطوت الشيطن‏
محتمل است جمع آورده شدن «خطوات» به ملاحظه تعدد و تنوّع راههاى شيطان باشد.
*بهره‏گيرى از روزى خداوند و پيروى كردن از شيطان، كارى است ناشايست و نكوهيده.
كلوا مما رزقكم الله و لا تتبعوا خطوت الشيطن‏
*دشمنى صريح و بى‏پرده شيطان با انسان، فلسفه نهى شدن آدمى از پيروى اوست.
و لا تتبعوا ... إنه لكم عدو مبين‏
* امام باقر (ع ) فرمود: ياران رسول خدا (ص) به آن حضرت عرض كردند: ... هنگامى كه ما نزد شما هستيم و ما را متذكر مى‏كنيد و ترغيب مى‏نمائيد احساس ترس مى‏كنيم و دنيا را فراموش كرده و زهد مى‏ورزيم ... اما چون از نزد شما خارج مى‏شويم و به خانه‏هاى خود مى‏رويم و فرزندان و خانواده را مى‏بينيم، نزديك است از آن حال معنوى كه نزد شما داشتيم برگرديم ... رسول خدا (ص) فرمود: ... اين از گامهاى شيطان است كه شما را به دنيا ترغيب مى‏كند ...».


آيه 143
ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيَيْنِ نَبِّئُونِي بِعِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ‏ 
               (از دام‏ها)هشت تا (آفريده است): از ميش دو تا و از بز دو تا. بگو: آيا (خدا) نرهاى آنها را حرام كرده يا ماده‏ها را، يا آنچه را كه رحم ماده‏ها در بر گرفته است؟ اگر راست مى‏گوييد، از روى دانش به من خبر دهيد.

* حليت خوردن از گوشت بز و گوسفند نر و ماده و جنين آنها
من الضأن ... قل ءالذكرين حرم أم الأنثيين أما اشتملت عليه أرحام الأنثيين‏
* توبيخ مشركان عصر جاهلى از سوى خداوند به سبب تحريم بى‏دليل بعضى از دامها و جنين آنها
قل ءالذكرين حرم أم الأنثيين ... نبئونى بعلم إن كنتم صدقين‏
*فقط احكام و قواعدى قابل پايبندى است كه بر دلايل علمى مبتنى باشد.
قل ءالذكرين حرم ... نبئونى بعلم إن كنتم صدقين‏
*مشركان عصر جاهلى، فاقد هر گونه دليل علم‏آور بر تحريمهاى بى‏جاى خود بودند.
قل ءالذكرين حرم ... نبئونى بعلم إن كنتم صدقين‏

                       
آيه 144
وَ مِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنْثَيَيْنِ أَمْ كُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ‏ 
                و از شتر دو تا و از گاو دو تا. بگو: آيا (خدا) نرهاى آنها را حرام كرده يا مادها را، يا آنچه را كه رحم ماده‏ها در بر گرفته است؟ آيا هنگامى كه خدا شما را به اين (تحريم) سفارش كرد حاضر بوديد؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد، تا به نادانى مردم را گمراه كند؟ به يقين، خدا گروه ستمكاران را هدايت نمى‏كند.

* مشركان عصر جاهلى، بدون دليل به حرمت استفاده از برخى دامها معتقد بودند.
قل ءالذكرين حرم أم الأنثيين أما اشتملت عليه أرحام الأنثيين‏
* اثبات احكام شرعى بايد متكى بر دليل معتبر علمى و يا خبر حسى باشد.
نبئونى بعلم ... أم كنتم شهداء
*پشتوانه ارزش و اعتبار قوانين شرعى، صدور آنها از جانب خداوند است.
قل ءالذكرين حرم ... نبئونى بعلم ... أم كنتم شهداء ... إذ وصيكم اللّه بهذا
*تحريمهاى بى‏دليل، افترا به خدا و از بزرگترين ستمهاست.
قل ءالذكرين حرم ... فمن أظلم ممن افترى‏ على الله كذبا
* جعل احكام و انتساب آنها به خداوند موجب گمراه شدن مردم ناآگاه مى‏شود.
افترى‏ على الله كذبا ليضل الناس بغير علم‏
 «بغير علم» مى‏تواند حال يا وصف براى يكى از سه مورد باشد: «افترى»، «ليضل» و «الناس». برداشت فوق بر اساس احتمال سوم است. لذا معنى جمله چنين مى‏شود: تا گمراه كند مردم را در حالى كه آنان جاهل هستند.
* ظلم، موجب محروميت ظالمان از هدايتهاى خداوند است.
فمن أظلم ... إن الله لا يهدى القوم الظلمين‏
* ايوب بن نوح گويد، از امام هادى (ع) درباره گاو ميش سؤال كردم و عرض كردم: اهل عراق آن را حيوان مسخ شده مى‏دانند، حضرت فرمود: آيا نشنيده‏اى سخن خداوند را كه فرمود: «از شتر دو نوع آن و از گاو دو نوع آن» براى شما آفريد. (يعنى اينكه گاو ميش نيز از جنس «گاو» است و از حيوانات مسخ شده نيست)».


آيه 145
قُلْ لَا أَجِدُ فِي مَا أُوحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّماً عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏ 
                 بگو: در آنچه به من وحى شده است، غذايى نمى‏يابم كه بر خورنده‏اى كه آن را مى‏خورد حرام باشد، مگر آن‏كه مردار يا خونِ ريخته شده يا گوشت خوك باشد، كه آن پليد است، يا حيوانى باشد كه (هنگام ذبح،) به گناه نام غير خدا بر آن برده شده باشد. پس كسى كه ناچار شود (و بخورد) در حالى كه ستمكار نباشد و (از حدّ ضرورت) تجاوز نكند، قطعاً پروردگار تو بسيار آمرزنده و مهربان است.

* وحى، تنها منبع تعيين‏كننده حرمت و حليت خوردنيهاست.
قل لا أجد فيما أوحى إلىّ محرما
* نيافتن دليل شرعى بر حرمت طعامى خاص، نشانه حليت آن است.
قل لا أجد فيما أوحى إلىّ محرما على‏ طاعم يطعمه‏
*خوردن گوشت مردار، خوك، خون و حيوانى كه هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده، حرام است.
إلا أن يكون ميتة أو دما مسفوحا أو لحم خنزير فإنه رجس أو فسقا أهل لغير اللّه به‏
*عدم حرمت خون باقيمانده در بدن حيوان پس از ذبح‏
إلا أن يكون ميتة أو دما مسفوحا
 «مسفوح» به معناى ريخته شده است. ذكر اين قيد در مورد خون، بنا به گفته مفسران، بدان جهت است كه خون باقى‏مانده در رگها و اعضاى بدن حيوان ذبح شده را از شمول حكم حرمت خارج سازد.
*آلودگى و پليدى گوشت مردار و خوك و خون، فلسفه تحريم آنها از سوى خداوند است.
إلا أن يكون ... فإنه رجس‏
*حرمت خوردن هر چيز آلوده و كثيف و پليد
إلا أن يكون ... فإنه رجس‏
* بردن نامى جز نام خدا بر حيوان به هنگام ذبح، گناه و خروج از طاعت خداست.
أو فسقا أهل لغير الله به‏
*اضطرار، مجوز خوردن غذاهاى حرام به مقدار رفع ناچارى‏
فمن اضطر غير باغ و لاعاد
*كسى كه در راه سركشى و تجاوز به خوردن غذاى حرام نيازمند شود، اضطرار وى رفع حرمت نمى‏كند.
فمن اضطر غير باغ و لاعاد
* جعل احكام ثانوى (رفع حرمت در حال اضطرار) جلوه‏اى از مغفرت و رحمت الهى است.
فمن اضطر غير باغ و لاعاد فإن ربك غفور رحيم‏
* رحمت و غفران خداوند برطرف كننده آثار و تبعات بد استفاده كردن از محرمات در حال اضطرار است.
فمن اضطر غير باغ و لاعاد فإن ربك غفور رحيم‏
* از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزوجل: «فمن اضطر غير باغ و لاعاد» روايت شده كه فرمود: مراد از «باغى» كسى است كه عليه امام قيام كند. و منظور از «عادى»، راهزن است؛ براى اين دو (در حال اضطرار)، مردار حلال نيست.
*از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «فمن اضطر غير باغ و لاعاد» روايت شده كه فرمود: مراد از «باغى»، ستمگر و مراد از «عادى»، غاصب است».
‏‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۵ ] [ 17:42 ] [ سعید ]

آيه 136
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعَامِ نَصِيباً فَقَالُوا هذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذَا لِشُرَكَائِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَ مَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَائِهِمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ‏ 
                   و (مشركان) براى خدا از كِشت‏ها و دام‏هايى كه خود آفريده است سهمى قرار دادند، (و براى بت‏ها نيز سهمى،) و به پندار خود گفتند: اين براى خداست و اين هم براى بت‏هايمان؛ پس آنچه براى بت‏هايشان بود به خدا نمى‏رسيد و آنچه براى خدا بود به بت‏هايشان مى‏رسيد، چه بد حكمى مى‏كنند!

* سهم داشتن خداوند، از آنچه خود آفريده است، از پندارهاى پوچ مشركان‏
و جعلوا لله مما ذرأ من الحرث و الأنعم نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم‏
 «ذَرْأ» به معناى آفريدن است و ضمير «ذرأ» به «اللّه» باز مى‏گردد.
*مشركان، مصرف اموال سهم بت‏ها را در راه خدا غير مجاز و ناروا مى‏شمردند.
فما كان لشركائهم فلايصل إلى الله و ما كان لله فهو يصل إلى‏ شركائهم‏
*مصرف سهم خداوند براى بتها و مصرف نكردن سهم بتها براى خداوند، از داوريهاى ناپسند مشركان عصر جاهلى بوده است.
فما كان لشركائهم ... ساء ما يحكمون‏
* داورى زشت و غلط مشركان جاهلى در مقايسه خدا با بتها و ترجيح بتها بر او
فما كان لشركائهم ... ساء ما يحكمون‏
*داورى و سخن گفتن درباره خداوند، آنگاه كه مبتنى بر حدس و گمان باشد، كارى نكوهيده است.
و جعلوا للّه ... ساء ما يحكمون‏


آيه 137
وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَ لِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ‏
                  و بدين‏گونه، شركاى مشركان (شياطين) براى بسيارى از آنان كشتن فرزندانشان را زينت دادند، تا سرانجام آنان را به هلاكت بيندازند و دينشان را بر آنان مشتبه سازند؛ و اگر خدا مى‏خواست چنين نمى‏كردند؛ پس آنان را با افترايشان واگذار.

*فرزند كشى و قربانى كردن آن براى بت‏ها، از سنتهاى زشت مشركان عصر جاهليت‏
ساء ما يحكمون. و كذلك زين لكثير من المشركين قتل أولدهم‏‏
* اعتقاد مشركان به بتها و معبودهاى پندارى، عامل زيبا جلوه نمودن فرزندكشى در نظر ايشان‏
و كذلك زين ... قتل أولدهم شركاؤهم‏
* نقش جهانبينى در توجيه و تعيين زشتى و زيبايى عمل
و كذلك زين لكثير من المشركين قتل أولدهم شركاؤهم‏
*انطباق دقيق با واقعيت و پرهيز از مبالغه، معيارهايى كه بايد در نقل خبر مراعات كرد.
زين لكثير من المشركين‏
تعبير «لكثير من المشركين» به جاى «للمشركين» بيانگر برداشت ياد شده است.
* تعيين سهمى از اموال و دام‏ها براى خداوند و سهمى براى بتها و تجويز مصرف سهم خداوند براى بت‏ها، كارهايى زيبا و شايسته از ديدگاه مشركان عصر جاهليت‏
و جعلوا للّه مما ذرأ من الحرث ... كذلك زين لكثير من المشركين‏
*تزيين اعمال زشت، از ترفندهاى گمراهگران براى به هلاكت افكندن مردم و به اشتباه انداختن آنها در دين‏
و كذلك زين ... ليردوهم و ليلبسوا عليهم دينهم‏
*شريكان موهوم مشركان (جن و شياطين) با تزيين اعمال ناروا موجبات هلاكت و سردرگمى و اشتباه در دين را براى آنان فراهم مى‏سازند.
و كذلك زين ... ليردوهم و ليلبسوا عليهم دينهم‏
 «ارداء» (مصدر «يردوهم») به معناى به هلاكت انداختن و «لبس» (مصدر «يلبسوا») به معناى مشتبه ساختن است.
*گمراه شدن مشركان و به هلاكت افكندن آنان توسط شريكان موهوم (جنيان و شياطين) در قلمرو مشيّت الهى است.
و لو شاء الله ما فعلوه‏
*پيامبر (ص) مسؤول هدايت و ارشاد است و نه رساندن قهرى انسان‏ها به مقصد.
و لو شاء الله ما فعلوه فذرهم‏
*هدايت ناپذيرى برخى از مردم حقيقتى است كه بايد آن را در تبليغ مد نظر داشت.
و لو شاء الله ما فعلوه فذرهم و ما يفترون‏‏


آيه 138
وَ قَالُوا هذِهِ أَنْعَامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لَا يَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ أَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَ أَنْعَامٌ لَا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاءً عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِمْ بِمَا كَانُوا يَفْتَرُونَ‏ 
               و به گمان خود گفتند: اينها (كه براى بت‏ها قرار داده‏ايم،) دام‏ها و كِشت‏هايى ممنوع است كه آنها را جز كسى كه ما مى‏خواهيم نبايد بخورد؛ و دام‏هايى است كه سوار شدن بر آنها حرام شده است. و دام‏هايى است كه (هنگام ذبح،) به صرف افترا بر خدا، نام خدا را بر آنها نمى‏برند. به زودى (خدا) آنان را به سبب افترايشان سزا خواهد داد.

* مشركان عصر جاهلى خوردن از حيوان و يا كشتى كه سهم خدا و بتها قرار مى‏دادند را براى هر كس كه خود مى‏خواستند مجاز مى‏شمردند.
و قالوا هذه أنعم و حرث حجر لايطعمها إلا من نشاء
* مشركان عصر جاهليت، سوار شدن بر برخى از چهارپايان را حرام مى‏دانستند.
و أنعم حرمت ظهورها
* تعمد مشركان عصر جاهلى به نبردن نام خدا بر بعضى از چهارپايان به هنگام ذبح‏
و أنعم لايذكرون اسم الله عليها
*مشركان عصر جاهلى قوانين و سنتهاى ساختگى و پندارى خود را به خداوند نسبت مى‏دادند.
و قالوا هذه أنعم ... افتراء عليه‏
*جعل قانون و منتسب كردن آن به خداوند از گناهان بزرگ است.
و قالوا ... سيجزيهم بما كانوا يفترون‏


آيه 139
وَ قَالُوا مَا فِي بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِذُكُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَى أَزْوَاجِنَا وَ إِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاءُ سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏  
               و گفتند: بچه‏هايى كه در شكم اين دام‏هاست مختصّ مردان ماست و بر زنانمان حرام شده است، و اگر مرده باشند همه‏ در آنها شريكند. به زودى (خدا) آنان را در برابر اين توصيفشان سزا خواهد داد. همانا او حكيم و داناست.

*مشركان عصر جاهلى، خوردن از جنين دامهايى كه سهم خدا و يا بتها قرار مى‏دادند را در صورت زنده بر آمدن، بر مردان مجاز و بر زنان حرام مى‏شمردند.
و قالوا ما فى بطون هذه الأنعم خالصة لذكورنا و محرم على‏ أزوجنا
* خوردن از دامهايى كه به گمان مشركان عصر جاهلى سهم خدا و يا سهم ديگر معبودها بود، از نظر آنان غير مجاز شمرده مى‏شد.
و قالوا هذه الأنعم و حرث حجر لايطعمها ... و قالوا ما فى بطون هذه الأنعم خالصة
* مشركان عصر جاهلى، استفاده از جنين مرده حيواناتى كه سهم خدا و يا بتها قرار مى‏دادند را براى زنان و مردان مجاز مى‏شمردند.
و محرم على‏ أزوجنا و إن يكن ميتة فهم فيه شركاء
*كيفر كسانى كه احكام خود ساخته را به خداوند منتسب مى‏سازند، مجازاتى حكيمانه و عالمانه است.
سيجزيهم وصفهم إنه حكيم عليم‏
* ضرورت پرهيز از تبعيضهاى ناروا و جاهلانه در قوانين مربوط به زن و مرد
و قالوا ما فى بطون هذه الأنعم خالصة لذكورنا و محرم على‏ أزوجنا ... سيجزيهم وصفهم‏


آيه 140
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُوا أَوْلَادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ مَا كَانُوا مُهْتَدِينَ‏ 
               بى‏ترديد، كسانى كه فرزندان خود را از روى بى‏خردى و نادانى كشته‏اند، و آنچه را خدا به آنان عطا كرده است، از روى افترا به خدا حرام شمرده‏اند، زيانكار شده‏اند. آنان قطعاً گمراه شده و هدايت نيافته‏اند.

* كشتن فرزند (به عنوان قربانى) و تحريم روزيهاى الهى، نشانه بارز زيانكارى است.
قد خسر الذين ... و حرموا ما رزقهم الله‏
* جهل و سفاهت، عامل انحراف و زيانكارى است.
قد خسر الذين قتلوا أولدهم سفها بغير علم‏
*قوانين و مقررات غير متكى بر علم، زيان آور خواهد بود.
قد خسر الذين قتلوا أولدهم سفها بغير علم‏
*مشركان عصر جاهلى به سفاهت خويش در فرزندكشى ناآگاه بودند.
قد خسر الذين قتلوا أولدهم سفها بغير علم‏
*تحريم خودسرانه روزيهاى الهى حرام و افترا به خداوند است.
قد خسر الذين ... و حرموا ما رزقهم الله‏
* وضع مقررات جاهلانه و انتساب آن به خدا، ويژگى مشركان عصر جاهلى‏
و جعلوا للّه ... و حرموا ما رزقهم الله افتراء على الله‏
[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۴ ] [ 22:43 ] [ سعید ]


آيه 132
وَ لِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ مَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ‏ 
               و براى هر يك (از دو گروه مؤمن و كافر) به سبب آنچه كرده‏اند، (در كيفر و پاداش) درجاتى خواهد بود. و پروردگار تو هرگز از آنچه مى‏كنند غافل نيست.

* درجات اخروى انسان و جن، بازتاب اعمال دنيوى ايشان است.
و لكل درجت مما عملوا
*آگاهى همه جانبه خداوند بر اعمال انسانها، مقتضاى ربوبيت او است.
و ما ربك بغفل عما يعملون‏
*لزوم مراقبت بر اعمال و توجه به نقش تعيين كننده آن در تعيين درجات و دركات آخرت‏
و لكل درجت مما عملوا و ما ربك بغفل عما يعملون‏


آيه 133
وَ رَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ مَا يَشَاءُ كَمَا أَنْشَأَكُمْ مِنْ ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ‏  
            و پروردگار تو بى‏نياز و صاحب رحمت است؛ اگر بخواهد شما را از ميان مى‏برد و پس از شما هر چه بخواهد جانشين شما مى‏كند؛ چنان‏كه شما را از نسل مردمى ديگر پديد آورده است.

* فرستادن پيامبران و استقرار نظام عمل و جزا، در عين بى‏نيازى خداوند، جلوه‏اى از رحمت گسترده اوست.
لكل درجت ما عملوا ... و ربك الغنى ذو الرحمة
*بود و نبود انسانها هيچ نفع و زيانى براى خداوند ندارد.
و ربك الغنى ذو الرحمة إن يشأ يذهبكم‏
*نيازمندى و قساوت دو عامل گرايش به ظلم و رعايت نكردن عدل است.
لكل درجت مما عملوا ... و ربك الغنى ذو الرحمة
ذكر دو صفت غنا و رحمت، پس از بيان عدم ظلم خداوند در كيفر بندگان، بيانگر اين است كه ظلم برخاسته از نياز و يا شقاوت و قساوت است كه در مورد خدا اين دو منتفى است.
* اگر خداوند بخواهد نسلى از آدميان را قبل از موعد طبيعى خود نابود مى‏سازد و نسلهاى ديگرى را جايگزين آن مى‏كند.
إن يشأ يذهبكم و يستخلف من بعدكم ما يشاء
* خطر انقراض و نابودى نسل يك جامعه، هشدار خداوند به جوامع كافر ستم پيشه‏
إن يشأ يذهبكم ... كما أنشأكم من ذرية قوم ءاخرين‏
*مردم مكه در صدر اسلام از نسلى غير از ساكنان قبلى آن سرزمين بودند.
كما أنشأكم من ذرية قوم ءاخرين‏
مخاطب «أنشأكم» مردم مكه‏اند. زيرا مكه محل نزول اين آيات بوده است.
* پديد آوردن نسلها و جوامع موجود به جاى اقوام پيشين، نشان قدرت الهى بر نابود ساختن جوامع ستم پيشه‏
إن يشأ يذهبكم ... كما أنشأكم من ذرية قوم ءاخرين‏
*سكونت موجوداتى مانند انسان در زمين قبل از سكونت آدم (ع) و فرزندان او
كما أنشأكم من ذرية قوم ءاخرين‏
اگر «أنشأكم» خطاب به همه مردم زمين باشد، مفاد آيه بيانگر اين است كه ساكنان فعلى زمين از نسل ساكنان قبلى آن نبوده‏اند. زيرا به مقتضاى تشبيه «كما أنشأكم ...» ساكنان قبلى جملگى نابود شده و نسل كنونى بشر از ذريه قومى ديگر (قوم ءاخرين) هستند.


آيه 134
إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ مَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ‏  
           آنچه بدان تهديد مى‏شويد قطعاً آمدنى است، و شما هرگز از سلطه (خدا) خارج نخواهيد شد.

* احضار ظالمان در قيامت و بازخواست و كيفر ايشان از وعده‏هاى تخلف‏ناپذير خداوند
و ينذرونكم لقاء يومكم هذا ... إن ما توعدون لأت‏
* آدمى، ناتوان از گريز از سلطه خداوند
إن ما توعدون لأت و ما أنتم بمعجزين‏
در لسان العرب آمده است: «معنى الإعجاز الغوث و السبق» (اعجاز به معناى فرو نهادن و پيشى گرفتن است)؛ اسم فاعل آن «مُعْجِز» يعنى فروگذارنده و پيشى گيرنده است. يعنى شما نمى‏توانيد بر خدا پيشى گيريد و از سلطه آن خارج شويد.


آيه 135
قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ‏  
                    بگو: اى قوم من، شما براساس امكانات خود عمل كنيد، من هم (به وظيفه خود) عمل مى‏كنم، پس به زودى خواهيد دانست كه عاقبت (نيك) اين سرا براى كيست؟ بى‏ترديد ستمكاران ظفرمند نمى‏شوند.

*انسان، جوينده فرجام نيك و پوينده مسيرى است كه آن را سعادت مى‏پندارد.
اعملوا ... فسوف تعلمون من تكون له عقبة الدار
*نتيجه و فرجام عمل، معيارى تعيين كننده در ارزشگذارى اعمال‏
فسوف تعلمون من تكون له عقبة الدار
*فرجام نيك داشتن، ظفرمندى و رستگارى است.
فسوف تعلمون من تكون له عقبة الدار إنه لايفلح الظلمون‏
*كفر و مخالفت با راه انبيا، ظلم و مانع رستگارى است.
اعملوا على‏ مكانتكم ... إنه لايفلح الظلمون‏

[ دوشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۳ ] [ 20:5 ] [ سعید ]

آيه 128
وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قَالَ أَوْلِيَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ‏ 
               و (ياد كن) روزى را كه همه آنان را محشور مى‏كند (و مى‏گويد:) اى گروه (شياطين) جنّ، همانا شما از آدميان (پيروان) فراوان گرفتيد. و دوستانشان از آدميان مى‏گويند: پروردگارا، بعضى از ما (دو گروه) از بعضى ديگر بهره گرفتيم، و به اجلى كه براى ما مقرّر كردى رسيديم. (خدا) مى‏گويد: آتش اقامتگاه شماست كه در آن براى هميشه خواهيد بود، مگر آنچه خدا بخواهد. همانا پروردگار تو حكيم و داناست.

* جنيان موجوداتى داراى اختيار و تكليف هستند.

يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس‏
بازخواست شدن جنيان در قيامت، بيانگر مكلف بودن آنان و برخوردارى آنان از اختيار و بالطبع تكليف است.
*جنيان در تلاشند با گسترش نفوذ خود بر آدميان تعداد بيشترى از آنان را گمراه كنند.
يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس‏
در لسان العرب آمده است: «استكثر من الشى: رغب فى الكثير منه» يعنى به انبوهى از آن ميل و رغبت كرد. مقصود از «استكثرتم من الإنس» اين است كه شما از آدميان پيروان بسيارى گرفتيد و آنان را گمراه ساختيد.
*جنيان اغواگر در برابر بازخواست خداوند از آنان به سبب گمراه ساختن آدميان، هيچ عذر و پاسخى ندارند.
يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس و قال أولياؤهم من الإنس‏
نقل پاسخ آدميان به جاى پاسخ جنيان، كه مستقيماً مورد سؤال بودند، مى‏تواند اشاره به درماندگى آنان از پاسخ و اعتذار باشد.
*جنيان داراى قدرت نفوذ و سلطه بر آدميان هستند.
يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس‏
*نوعى دوستى و ارتباط و تبعيت ميان برخى از آدميان گمراه و جن برقرار است.
و قال أولياؤهم من الإنس‏
*جنيان اغواگر و انسانهاى پيرو آنها براى انحراف و گمراهى از يكديگر بهره مى‏برند.
و قال أولياؤهم من الإنس ربنا استمتع بعضنا ببعض‏
 «استمتاع» به معناى طلب تمتع و بهره‏جويى است و مراد از «بعض»، برخى از جنيان و انسانها هستند، چون بناى سخن نيز سؤال از روابط متقابل اين دو گروه در دنياست.
* وجود خواسته‏ها و لذتهاى نفسانى در جن‏
قد استكثرتم ... استمتع بعضنا ببعض‏
*انسانها از گمراه شدن توسط جنيان لذت و بهره مى‏برند.
و قال أولياؤهم من الإنس ربنا استمتع بعضنا ببعض‏
*اعتراف گمراهان در قيامت به تبعيت از خواهشهاى نفسانى خويش تا آخرين لحظه عمر
ربنا استمتع بعضنا ببعض و بلغنا أجلنا الذى أجلت لنا
* سزاواران خلود در جهنم ممكن است با مشيت خداوند از آن رهايى يابند.
خلدين فيها إلا ما شاء الله‏
* مشيت الهى سرچشمه گرفته از علم و حكمت اوست.
إلا ما شاء الله إن ربّك حكيم عليم‏
*علم و حكمت شرط لازم براى ربوبيت است.
إن ربّك حكيم عليم‏


آيه 129

وَ كَذلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضاً بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ‏  
            و بدين‏گونه بعضى از ستمكاران را به سزاى آنچه مرتكب مى‏شوند، بر بعضى ديگر مى‏گماريم.

*خداوند، همان گونه كه شيطانهاى جن را بر آدميان مسلط مى‏كند، برخى از ظالمان را بر برخى ديگر مسلط مى‏سازد.

يمعشر الجن قد استكثرتم ... و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا
 «كذلك» تشبيه تسلط ظالمان بر ظالمان به سلطه جنيان بر آدميان است. يعنى همان گونه كه جنيان را بر آدميان مسلط مى‏سازيم، مردم ظالم را بر گروه ظالم ديگر ولايت مى‏دهيم.
* انسانهايى ظالم در صدد گمراه كردن و منحرف ساختن انسانهاى ديگرند.
يمعشر الجن قد استكثرتم ... و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا
* گمراه‏كنندگان و گمراه‏شوندگان هر دو ظالمند.
و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا
* جنيان اغواگر و آدميان اغواشده، هر دو از ظالمانند.
يمعشر الجن قد استكثرتم من الإنس ... و كذلك نولى بعض الظلمين بعضاً
*ظلم انسانها عامل تسلط حكومتهاى ظالمانه بر آنان مى‏گردد.
و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا
تعليق حكم بر وصف اشعار به عليت دارد. در آيه شريفه تعليق حكم «نولى» بر وصف «الظالمين» اشاره به نقش و تأثير وصف ظلم در جريان يافتن فعل «نولى» دارد.
*جريان سنتهاى خداوند در جوامع پيوندى متقابل با عملكرد افراد جامعه دارد.
و كذلك نولى بعض الظلمين بعضا بما كانوا يكسبون‏
* قرار گرفتن در پرتوى ولايت خداوند و يا ولايت ظالمان، در ارتباط با عملكرد انسان است.
و هو وليهم بما كانوا يعملون ... نولى بعض الظلمين‏
بعضا بما كانوا يكسبون‏

  آيه 130
 يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَ شَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ‏   
            اى گروه جنّ و انس، آيا از ميان شما فرستادگانى برايتان نيامدند كه آيات مرا بر شما مى‏خواندند، و درباره لقاى امروزتان به شما اخطار مى‏كردند؟ مى‏گويند: ما به زيان خود گواهى مى‏دهيم. و زندگى دنيا فريبشان داد، و به زيان خود گواهى مى‏دهند كه كافر بوده‏اند.

*گمراهان جن و انس در قيامت به صورت جمعى موردبازخواست و توبيخ قرار خواهند گرفت.

يمعشر الجن و الإنس ألم يأتكم رسل‏
* اشتراك جن و انس در لزوم اطاعت از رسولان الهى و بهره‏ورى از هدايتهاى ايشان‏
يمعشر الجن و الإنس ألم يأتكم رسل منكم‏
* جنيان داراى رسولانى از جنس خود هستند.
يمعشر الجن و الإنس ألم يأتكم رسل منكم‏
*اعتقاد به قيامت، اصلى مسلم در همه اديان الهى است.
رسل منكم ... ينذرونكم لقاء يومكم هذا
* كافران جن و انس در قيامت با اعتراف به آمدن رسولان الهى، عليه خود شهادت خواهند داد.
ألم يأتكم رسل منكم ... قالوا شهدنا على‏ أنفسنا
*زندگى دنيا عامل فريب خوردن كافران در نپذيرفتن آيات و پند نگرفتن از انذار انبيا
و غرتهم الحيوة الدنيا
*انكار رسالت انبيا و باور نداشتن انذارهاى آنان، كفر است.
ألم يأتكم رسل ... ينذورنكم ... أنهم كانوا كفرين‏
* پيروان شيطانها در قيامت به كفرورزى خويش در دنيا اعتراف مى‏كنند.
و شهدوا على‏ أنفسهم أنهم كانوا كفرين‏


آيه 131

ذلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا غَافِلُونَ‏  
         اين (فرستادن پيامبران) بدان سبب است كه پروردگار تو چنين نبوده است كه شهرها را در حالى كه مردم آن بى‏خبرند، از روى ستم نابود كند.

* هلاك جوامع بشرى، بدون فرستادن هدايت براى ايشان، كارى ظالمانه و به دور از ساحت قدس الهى است.

ذلك أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم‏
* خداوند مردم جامعه‏اى را كه از روى غفلت و ناآگاهى ستم كنند، به عذاب دنيوى نابود نمى‏كند.
ذلك أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم و أهلها غفلون‏
فاعل ظلم در «بظلم» مى‏تواند «اهل القرى‏» باشد؛ يعنى: «مهلك القرى بسبب ظلمهم». برداشت فوق بر اين اساس است.
*ارتكاب ظلم و گناه در عين آگاهى، موجب هلاكت جامعه مى‏شود.
ذلك أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم و أهلها غفلون‏
*مشيت الهى به شقاوت و ضلالت امتهاى ستمگر، پس از اتمام حجت بر ايشان تعلق مى‏گيرد.
و من يرد أن يضله ... يجعل الله الرجس ... ذلك أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم‏
مراد از هلاكت در آيه، مى‏تواند شقاوت و ضلالت باشد كه در آيات قبل از آن سخن به ميان آمده بود.
* خداوند، ستم و گناهى را كه از سر غفلت و ناآگاهى باشد، كيفر نمى‏دهد.
أن لم يكن ربّك مهلك القرى‏ بظلم و أهلها غفلون‏

[ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۲ ] [ 12:45 ] [ سعید ]

آيه 122
أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏  
                      آيا كسى كه مرده بود و ما زنده‏اش كرديم و براى او نورى قرار داديم كه به وسيله آن در ميان مردم راه مى‏رود، مانند كسى است كه در تاريكى‏ها قرار دارد و از آن بيرون آمدنى نيست؟ اين‏گونه براى كافران آنچه انجام مى‏دهند زينت داده شده است.

* راهيابى به توحيد و ايمان موجب حيات انسان مى‏شود.
و إن أطعتموهم إنكم لمشركون. أو من كان ميتا فأحيينه و جعلنا له نورا
چون در آيات پيشين سخن از شرك و توحيد و ايمان و كفر به آيات الهى بود، قهراً مقايسه‏اى كه در اين آيه صورت گرفته بين اين دو گروه است كه يكى را مرده و ديگرى را زنده دانسته است.
* ايمان، حيات است و نور و كفر، مرگ است و تاريكى.
أو من كان ميتا فأحيينه ... كمن مثله فى الظلمت‏
*توجه دادن مؤمنان به حيات معنوى خود و برخوردارى از نور الهى، بازدارنده آنان از اطاعت مشركان و گمراهان‏
و إن أطعتموهم إنكم لمشركون. أو من كان ميتا فأحيينه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس‏
*مؤمن در جامعه، عنصرى پوياست، نه بى‏تحرك و منزوى و فاقد تشخيص.
و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس‏
بديهى است كه منظور از «مشى در ميان مردم» راه رفتن در كوچه و بازار نيست، بلكه مراد حضور فعال در جامعه و تشخيص جريانهاى حق و باطل است.
*زيبا پنداشتن اعمال و افكار از مهمترين عوامل انگيزش آدمى است.
كذلك زين للكفرين ما كانوا يعملون‏
*كافران، از آن رو كه در ظلمت و گمراهى هستند، كردار زشت خويش را زيبا مى‏پندارند.
كمن مثله فى الظلمت ... كذلك زين للكفرين‏
* زيبا پنداشتن اعمال، مانع رشد و خروج انسان از تاريكى است.
ليس بخارج منها كذلك زين للكفرين ما كانوا يعملون‏
*رضايت از عملكرد خويش، از ويژگيهاى كافران است.
كذلك زين للكفرين ما كانوا يعملون‏
*بُريد گويد: از امام باقر (ع) شنيدم كه درباره سخن خداى تعالى: «أو من كان ميتا ...» فرمود: منظور از «ميتا» كسى است كه هيچ شناختى ندارد و منظور از «نورا يمشى به فى الناس»، امامى است كه به او اقتدا كند و مراد از «كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها»، كسى است كه امام را نمى‏شناسد».


آيه 123
وَ كَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا لِيَمْكُرُوا فِيهَا وَ مَا يَمْكُرُونَ إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ
‏              و بدين سان، در هر شهرى بزرگان مجرمش را (داراى امكانات) قرار داديم تا سرانجام در آن به مكر بپردازند، و آنان جز به خود مكر نمى‏كنند و در نمى‏يابند.

*گماردن سردمدارانى مجرم در هر جامعه، از سنتهاى الهى است.
و كذلك جعلنا فى كل قرية أكبر مجرميها
فعل «جعلنا» دو مفعولى است، مفعول اول آن «مجرميها» و «أكابر» مفعول دوم آن است.
* مكر و فريب، شيوه سردمداران مجرم در ميان جوامع‏
جعلنا فى كل قرية أكبر مجرميها ليمكروا فيها
* مجرمان هر جامعه براى پيشبرد مقاصد شوم خويش بر گرد سردمداران و پيشوايانى متشكل مى‏شوند.
و كذلك جعلنا فى كل قرية أكبر مجرميها ليمكروا
محتمل است «جعلنا» يك مفعولى و به معناى «اوجدنا» باشد؛ در اين صورت «أكابر مجرميها» مفعول آن و اضافه «أكابر» به «مجرميها» بيانگر وجود يك نوع رابطه بين مجرمان و سردمداران آنها خواهد بود، گويا آنان جملگى در زير پرچم سردمداران خويش به مبارزه و مكر با مردم مى‏پردازند.
*تمامى جوامع بشرى در معرض تهديد حيله و مكر سردمداران مجرم خويش‏
و كذلك جعلنا فى كل قرية أكبر مجرميها ليمكروا فيها
*سردمداران مجرم مكه، يكسره در صدد توطئه و مكر عليه مسلمانان صدر اسلام بودند.
و كذلك جعلنا فى كل قرية
با توجه به اينكه سوره مباركه انعام مكى است، تشبيه مذكور در آيه، تشبيه سردمداران مجرم در تمامى نقاط به سردمداران مجرم شهر «مكه» و بيانگر وضعيت و شرايط آن روزگار مى‏باشد.
*مكر و توطئه سردمداران مجرم، تنها دامنگير خودشان مى‏گردد.
و ما يمكرون الا بأنفسهم‏
*سردمداران كفر از درك بازگشت آثار توطئه‏هاى آنان عليه خودشان ناتوانند.
و ما يمكرون إلا بأنفسهم و ما يشعرون‏


آيه 124
وَ إِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ‏   
                     و هنگامى كه آيتى برايشان مى‏آيد، مى‏گويند: هرگز ايمان نمى‏آوريم تا اين‏كه مانند آنچه به پيامبران خدا داده شده است به ما نيز داده شود. خدا بهتر مى‏داند كه رسالتش را كجا قرار دهد. به زودى، به كسانى كه مرتكب گناه شده‏اند، به سزاى آن كه مكر مى‏كردند، ذلّتى نزد خدا و عذابى سخت خواهد رسيد.

* سردمداران مجرم مكه خود را همشأن پيامبر (ص) در استحقاق نزول وحى و كتاب آسمانى مى‏دانستند.
أكبر مجرميها ... لن نؤمن حتى‏ نؤتى‏ مثل ما أوتى رسل الله‏
*استهزاى رسالت و رسولان الهى از سوى سردمداران مجرم براى انكار رسالت پيامبر (ص)
و إذا جاءتهم ءاية قالوا لن نؤمن حتى‏ نؤتى‏ مثل ما أوتى رسل الله‏
درخواست نزول وحى و مقام رسالت از جانب سردمداران مجرم مكه ممكن است تنها از سر استهزا باشد، نه اينكه آنان واقعاً خواهان آن بودند.
*انتخاب رسول از سوى خداوند بر اساس علم كامل او به شايستگى رسولان انجام‏ مى‏گيرد.
الله أعلم حيث يجعل رسالته‏
* فريبكارى و توطئه مداوم عليه دين، عامل گرفتارى توطئه‏گران به ذلت و عذاب شديد است.
سيصيب الذين ... بما كانوا يمكرون‏
*ميان گناه و كيفر آن در نظام مجازات الهى نوعى تقابل و تناسب برقرار است.
و إذا جاءتهم ءاية قالوا لن نؤمن ... سيصيب الذين أجرموا صغار عنداللّه‏
برداشت ياد شده با توجه به اين است كه خداوند ذلت و خوارى را كيفر كبر متكبران در برابر آيات الهى قرار داده است.
* القاى شبهات و بهانه‏جويى در برابر آيات الهى و رسالت رسولان او، از مكرهاى سردمداران مجرم بوده است.
أكبر مجرميها ليمكروا ... لن نؤمن حتى‏ نؤتى‏ ... بما كانوا يمكرون‏
يادآور شدن اشكال‏تراشيهاى سردمداران كفر، پس از ذكر مكر و فريبكارى آنان، مى‏تواند بيان مصداقى بارز براى مكر و فريب آنان باشد.


آيه 125
فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ مَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ‏
                     پس هر كه را خدا بخواهد هدايت كند، سينه‏اش را براى (پذيرش) اسلام مى‏گشايد، و هر كه را بخواهد گمراه كند، سينه‏اش را تنگ و سخت مى‏سازد، چنان‏كه گويى به زحمت در آسمان بالا مى‏رود. اين‏گونه، خدا پليدى را بر آنان‏كه ايمان نمى‏آورند قرار مى‏دهد.

*شرح صدر زمينه هدايت‏پذيرى انسان‏
فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره‏
شرح صدر به معناى توسعه قلب و مغز و انديشه آدمى و در برابر ضيق صدر است.
* تسليم بودن انسان در برابر حق و داشتن روحيه حق‏پذيرى، نشانه برخوردارى از هدايت و توفيق الهى است.
فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلم‏
اسلام در اين آيه مى‏تواند به معنى لغوى آن كه تسليم است، باشد.
*شرح صدر، نور الهى در قلب مؤمنان است.
و جعلنا له نورا يمشى ... فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره‏
*ضيق صدر و سختى دل در پذيرش حق، كيفرى از جانب خداوند براى حق‏ناپذيران است.
يجعل صدره ضيقا
*هدايت و گمراهى انسان تحت اراده خداوند است.
فمن يرد الله أن يهديه ... و من يرد أن يضله يجعل‏
* راه يافتن حق (اسلام) به قلب حق‏ناپذير، مانند صعود در آسمان دشوار و يا غيرممكن است.
و من يرد أن يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كأنما يصعد فى السماء
*ضيق صدر (سخت‏دلى و حق‏ناپذيرى) نشانه تسلط پليدى بر آدمى است.
و من يرد أن يضله ... كذلك يجعل الله الرجس‏
* گرفتار شدن اباكنندگان از ايمان به ضيق صدر، سنت خداوند است.
و من يرد أن يضله ... كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يؤمنون‏
*آنگاه كه آيه «فمن يرد الله ...» نازل شد از رسول خدا (ص) سؤال كردند، شرح صدر چيست؟ فرمود: نورى است كه خداوند در قلب مؤمن مى‏افكند و با آن سينه‏اش باز مى‏گردد و فراخ مى‏شود ... ».
*خيثمة بن عبدالرحمن گويد: از امام باقر (ع) شنيدم كه مى‏فرمود: قلب انسان تا حق را نيافته است، آنچنان مضطرب است كه گويى از جاى خود كنده شده و به حنجره رسيده، پس آنگاه كه حق را يافت آرامش مى‏يابد. سپس آن حضرت آيه «فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلام» را تلاوت كرد ... ».
*امام صادق (ع) فرمود: هر گاه خداوند عز و جل براى بنده‏اى خيرى بخواهد، در دلش نقطه‏اى از نور ايجاد مى‏كند و گوشهاى دلش را بازمى‏گرداند و فرشته‏اى بر او مى‏گمارد كه وى را در كارهايش استوار نمايد. و آنگاه كه خدا براى بنده‏اى بدى بخواهد، در دلش نقطه‏اى سياه ايجاد كرده و گوشهاى دلش را مى‏بندد و شيطانى را بر او مى‏گمارد تا گمراهش كند، سپس امام (ع) آيه «فمن يرد الله ...» را تلاوت فرمود.
*حمدان گويد: از امام رضا (ع) درباره سخن خداوند عزوجل: «فمن يرد الله أن يهديه يشرح صدره للإسلام» پرسيدم، فرمود: كسى كه خدا بخواهد او را بخاطر ايمان‏اش هدايت كند ... سينه‏اش را براى تسليم شدن در برابر خداوند و اعتماد به او و آرامش يافتن به وعده‏هاى پاداش او، باز و گشوده مى‏سازد ... و كسى كه خدا بخواهد او را به خاطر كفر و نافرمانيش در دنيا گمراه كند، سينه‏اش را تنگ و در فشار قرار مى‏دهد، تا آن جا كه در كفر خود شك كند و در اعتقادات قلبى خويش مضطرب و نگران باشد ...».
* از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزوجل: «و من يرد أن يضله ...» روايت شده كه فرمود: گاهى سينه انسان تنگ مى‏شود اما هنوز راه نفوذى براى آن باقى مانده كه از طريق آن مى‏شنود و مى‏بيند و «حرج»، آن سينه‏اى است كه فشرده شده و هيچ راه نفوذى به آن وجود ندارد كه از آن راه بشنود و يا ببيند».
            

آيه 126
وَ هذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ‏     
         و اين است راه مستقيم پروردگار تو. همانا ما آيات را براى مردمى كه متذكّر مى‏شوند تفصيل داده‏ايم.

*گمراه كردن حقگريزان با ضيق صدر و هدايت حقپويان با شرح صدر، صراط مستقيم پروردگار و سنت استوار اوست.
فمن يرد الله ان يهديه ... هذا صرط ربّك مستقيما
* اسلام و روحيه تسليم در برابر پروردگار، صراط مستقيم اوست.
هذا صرط ربّك مستقيما قد فصلنا الأيت‏
 «هذا» مى‏تواند اشاره به خصوص «الاسلام» در آيه پيشين باشد.
* هدايت و گمراهى از شؤون ربوبيت خداوند است.
و هذا صرط ربّك مستقيما
*آنان كه به تذكارهاى خداوند توجه كرده و از آن غفلت نمى‏كنند، از آيات الهى بهره مى‏برند.
قد فصلنا الأيت لقوم يذكرون‏
*خداوند آيات و سنتهاى خويش را در جهان به روشنى بيان كرده است.
قد فصلنا الأيت لقوم يذكرون‏
 «تفصيل» به معناى «تبيين» و به روشنى بيان كردن است.
*توجه به آيات و سنتهاى خداوند و به ياد آوردن پيوسته آنها زمينه دستيابى به صراط مستقيم است.
و هذا صرط ربّك مستقيما قد فصلنا الأيت لقوم يذكرون‏


آيه 127
لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏  
          براى آنان نزد پروردگارشان سراى سلامت (بهشت) است، و به پاداش كارهايى كه مى‏كردند، او ياورشان خواهد بود.

*هدايت‏يافتگان و يادكنندگان آيات و معارف الهى از جايگاهى آكنده از آرامش در نزد خداوند برخوردارند.
فمن يرد الله ... قد فصلنا الأيت لقوم يذكرون. لهم دارالسلم عند ربهم‏.
* هدايت‏يافتگان هشيار و متذكر، مقرب درگاه پروردگار و در پرتوى ولايت و تصرف او قرار دارند.
فمن يرد الله أن يهديه ... لقوم يذكرون. لهم دارالسلم عند ربهم و هو وليهم‏
*خداوند خود امور ره‏يافتگان به دارالسلام (بهشت) را بر عهده خواهد داشت.
لهم دارالسلم عند ربهم و هو وليهم‏
* بهاى بهشت و برخوردارى از ولايت و نصرت الهى، عمل در پرتو ايمان است.
لهم دارالسلم ... بما كانوا يعملون‏

[ شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۲۱ ] [ 20:6 ] [ سعید ]


آيه 116
وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ‏  
            و اگر از بيشتر كسانى كه روى زمين‏اند پيروى كنى، تو را از راه خدا گمراه مى‏كنند. (آنان) جز از گمان پيروى نمى‏كنند، و جز حدس و تخمين نمى‏زنند.

*پيامبر (ص) نبايد در عقايد و احكام از اكثريت مردم پيروى كند.
أفغير الله أبتغى حكما و هو الذى ... و إن تطع أكثر من فى الأرص ... عن سبيل اللّه‏
* اغلب مردم زمين، گمراه و تابع گمانهاى نادرست در عقايد خود هستند.
و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك عن سبيل الله‏
*كمى رهپويان راه خدا نبايد موجب تزلزل رهپويان در برابر اكثريت مردم گمراه گردد.
و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك‏
*تكيه بر گمان در مسائل اصولى و زيربنايى موجب گمراهى مى‏شود.
يضلوك عن سبيل الله إن يتبعون إلا الظن‏
*گرايش به همسويى و همشكل شدن با توده‏هاى مردم در عقايد و افكار، لغزشگاهى خطرناك براى رهروان حق است.
و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك‏
نهى از پيروى از اكثريت، بيانگر جاذبه عظيم عقايد اكثريت و خطر لغزش به سوى آنان است.
* قرآن راهنماى كامل و تمام براى مصون ماندن از انحراف در عقايد و افكار و اسير شدن در دام گمان‏
و تمت كلمت ربّك صدقا و عدلا ... و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك عن سبيل الله‏
*جواز پيروى از كسانى كه آراى آنها عالمانه و به دور از گمان است.
و إن تطع أكثر من فى الأرض ... إن يتبعون إلا الظن‏
چون جمله «إن يتبعون ...» بيان علت ممنوعيت اطاعت از اكثر مردم است، در موردى كه چنين علتى موجود نباشد، حكم ممنوعيت نيز وجود نخواهد داشت..
*خداوندِ شنوا و دانا شايسته پيروى است، نه اكثريت تابع گمانهاى واهى‏
و هو السميع العليم. و إن تطع أكثر من فى الأرض ... إن يتبعون إلا الظن‏
* آرا و عقايد اكثريت مردم به جهت مبتنى بودن آن بر گمان فاقد اعتبار است.
إن يتبعون إلا الظن و إن هم إلا يخرصون‏


آيه 117
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
‏                همانا پروردگار تو بهتر مى‏داند چه كسانى از راه او منحرف مى‏شوند، و هم او هدايت يافتگان را بهتر مى‏شناسد.

* شناخت عميق و گسترده راه هدايت و ضلالت و راهيان آن با راهنمايى خداوند ميسر است.
إن ربّك هو أعلم من يضل‏
*علم، شرطى اساسى در صلاحيت رهبرى است.
و إن تطع أكثر ... إن ربّك هو أعلم من يضل‏
*تبعيت از اعلم، اصلى ضرورى است.
و إن تطع أكثر من فى الأرض يضلوك ... إن ربّك هو أعلم‏


آيه 118
فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كُنْتُمْ بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ‏  
            پس اگر به آيات خدا ايمان داريد، از (گوشت) آنچه (هنگام ذبح) نام خدا بر آن برده شده است بخوريد.

*بردن نام خدا به هنگام ذبح حيوان، شرط حليت خوردن آن است.
فكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
* چون خداوند آگاه به راه هدايت و ضلالت است، احكام و رهنمودهاى او را بايد پذيرفت.
إن ربك هو أعلم ... فكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
* حلال شمردن آنچه خداوند مباح كرده، نشانه هدايت يافتگى است.
و هو أعلم بالمهتدين. فكلوا مما ذكر اسم الله‏
*احكام خداوند، سبيل الله است.
هو أعلم من يضل عن سبيله ... فكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
*ترديد افكنى درباره حليت حيوانى كه با نام خدا ذبح شده باشد، از تبليغات كفّار، عليه اسلام و پيامبر (ص) در مكه بوده است.
و إن تطع أكثر من فى الأرض ... فكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
*التزام عملى به احكام خداوند، نشانه ايمان به آيات اوست.
فكلوا ... إن كنتم بايته مؤمنين‏
*از امام باقر (ع) در باره ذبيحه يهودى، نصرانى و مجوس .. سؤال شد، امام پس از تلاوت آيه «فكلوا مما ذكر اسم الله عليه» فرمود: اگر شنيديد كه آنان به هنگام ذبح، نام خدا را مى‏برند، از آن بخوريد ...».
*محمّدبن مسلم از امام باقر (ع) درباره كسى كه به هنگام ذبح «سبحان الله» يا «الله أكبر» يا «لا إله إلا الله» يا «الحمد لله» بگويد پرسيد، امام فرمود: تمام اينها از نامهاى خدا هستند واشكالى ندارد».


آيه 119
وَ مَا لَكُمْ أَلَّا تَأْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ مَا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَ إِنَّ كَثِيراً لَيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ‏ 
          و چيست شما را كه از آنچه (هنگام ذبح) نام خدا بر آن برده شده است نمى‏خوريد، با اين كه او آنچه را بر شما حرام كرده- جز آنچه بدان ناچار شويد- براى شما بيان كرده است؟ و همانا بسيارى (از مردم، ديگران را) با هوس‏هاى خود، از روى نادانى گمراه مى‏كنند. بى‏ترديد، پروردگار تو به (حال) تجاوزكاران داناتر است.

*مردم عصر جاهليت، خوردن گوشت حيوانى را كه با نام خدا ذبح شده باشد حرام مى‏دانستند.
و ما لكم ألا تأكلوا مما ذكر اسم الله عليه‏
* برخى از مسلمانان صدر اسلام از خوردن ذبيحه با نام خدا خوددارى مى‏كردند.
فكلوا مما ذكر اسم الله ... و ما لكم ألا تأكلوا
لحن عتاب‏گونه آيه چنين مى‏نماياند كه بر اثر تبليغات كافران و سخنان فريبنده آنان برخى از مسلمانان از خوردن ذبيحه حلال خوددارى مى‏كردند.
*اصل در خوردنيها حليت است.
و ما لكم ألا تأكلوا مما ذكر اسم الله عليه و قد فصل لكم ما حرم عليكم‏
* اضطرار از ميان‏برنده تكليف است.
و قد فصل لكم ما حرم عليكم إلا ما اضطررتم إليه‏
*تكليفهاى الهى متناسب با توان انسان است.
إلا ما اضطررتم إليه‏
*كسانى كه با انديشه‏هاى مبتنى بر تمايلاتِ خود، ديگران را به گمراهى مى‏كشانند، مردمى نادان هستند.
و إن كثيرا ليضلون بأهوائهم بغير علم‏
* جهل و هواى نفس از عوامل اصلى گمراهى است.
و إن كثيرا ليضلون بأهوائهم بغير علم‏
*هواى نفس موجب خدشه و تشكيك در احكام حلال و حرام خداوند مى‏شود.
و ما لكم ألا تأكلوا ... و إن كثيرا ليضلون بأهوائهم بغير علم‏
*بدعتگذاران در دين و گمراه‏كنندگان مردم، تجاوزگرند.
و ما لكم ألا تأكلوا ... و إن كثيرا ... إن ربّك هو أعلم‏ بالمعتدين‏
*سخن ناآگاهانه درباره دين تجاوزگرى است.
فكلوا ... إن ربّك هو أعلم بالمعتدين‏
*اتهام بدعتگذارى و تجاوز به احكام دين الهى به اسلام و مسلمانان در تبليغات مشركان مكه‏
إن ربّك هو أعلم بالمعتدين‏
كاربرد فعل تفضيل «أعلم» و تأكيد آن با «إن» و ضمير فصل «هو» در مواردى است كه مدعيان و منكرانى در برابر وجود داشته باشند. بدين معنى كه چه بسا مشركان، مسلمانان را به سبب پايبندى به احكام اسلام به بدعتگذارى متهم مى‏ساختند.


آيه 120
وَ ذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَ بَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ‏ 
 
            و گناه آشكار و پنهان را رها كنيد. همانا كسانى كه مرتكب گناه مى‏شوند، به زودى در برابر آنچه انجام مى‏دادند جزا خواهند ديد.

* لزوم اجتناب از گناهان عملى و قلبى‏
و ذروا ظهر الإثم و باطنه‏
از جمله احتمالات درباره «ظاهر الاثم و باطنه» اين است كه مراد از «باطن الإثم» گناهانى است كه در درون انسان پنهان مى‏باشد و به عبارت ديگر گناه قلبى است، مانند سوءظن، نقطه مقابل آن گناهانى است كه كاملًا جنبه عينى و عملى دارد (ظاهر الإثم).
* تداوم بر گناه، مجازات حتمى خداوند را در پى دارد.
إن الذين يكسبون الإثم سيجزون بما كانوا يقترفون‏
 «تداوم» از فعل «يكسبون» و «كانوا يقترفون»، كه ماضى استمرارى است، استفاده شده است. ضمناً «إن» و سين در «سيجزون» بر تأكيد دلالت دارند.
*مجازات گناهكاران، نتيجه عمل خود آنان است.
إن الذين يكسبون الإثم سيجزون بما كانوا يقترفون‏


آيه 121
وَ لَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ‏  
            و از (گوشت) آنچه (هنگام ذبح) نام خدا بر آن برده نشده است نخوريد، كه اين قطعاً نافرمانى (خدا) است. و بى‏گمان، شياطين به دوستانشان القا مى‏كنند تا با شما به مجادله برخيزند. و اگر از آنان اطاعت كنيد، قطعاً مشرك خواهيد بود.

* ياد نكردن عمدى نام خداوند در هنگام ذبح حيوان، فسق است.
و لا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و إنه لفسق‏
* حيوانى كه با نام خدا ذبح نشود، مظهر فسق است.
و لا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و إنه لفسق‏
*خوردن از حيوانى كه با نام خدا ذبح نشده باشد، عصيانى است كه شناعت آن پنهان است.
و إن الشيطين ليوحون إلى‏ أوليائهم‏
تأكيد بر «فسق» بودن خوردن از حيوانى كه نام خدا بر آن برده نشده، پس از تقسيم گناهان به «ظاهر الإثم و باطنه» در آيه قبل، بيانگر آن است كه اين گناه از نوع «باطن الإثم» است.
*واكنش شديد مشركان مكه در قبال احكام ذبيحه و شرايط حليت آن در اسلام‏
فكلوا مما ذكر اسم الله ... و ما لكم ألا تأكلوا ... و ذروا ظهر الإثم ... و لا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه‏
از تكرار و تأكيد خداوند بر حكم ذبيحه استفاده مى‏شود كه مشركان در قبال آن واكنش شديدى نشان مى‏دادند.
*القاى شبهات واهى عليه احكام الهى از فعاليتهاى شياطين است.
إن الشيطين ليوحون إلى‏ أوليائهم‏
*دوستى با شياطين زمينه پذيرش القائات باطل آنان است.
و إن الشيطين ليوحون إلى‏ أوليائهم ليجدلوكم‏
*اطاعت از شيطان و اولياى آن، شرك است.
و إن أطعتموهم إنكم لمشركون‏
*پيروى از غير خداوند در برابر تشريع او نوعى شرك است.
و إن أطعتموهم إنكم لمشركون‏
*محمّد بن مسلم گويد: از امام باقر (ع) درباره كسى كه هنگام ذبح، نام خدا را نمى‏برد پرسيدم، فرمود: اگر مسلمان باشد و نام خدا را از روى فراموشى ذكر نكند، مانعى ندارد ...».
مفاد روايت، تخصيص حكم آيه شريفه «و لاتأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه»، مى‏باشد.

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۲۰ ] [ 10:59 ] [ سعید ]

 آيه 112
وَ كَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ مَا يَفْتَرُونَ‏ 
               و بدين‏گونه براى هر پيامبرى دشمنانى از شياطين انس و جنّ قرار داديم، كه بعضى از آنان به قصد فريب، سخنان آراسته را به بعضى ديگر القا مى‏كنند؛ و اگر پروردگار تو مى‏خواست چنين نمى‏كردند. پس آنان را با افترايشان واگذار.

* كافران لجاجت پيشه و حق‏ناپذير از شيطانهاى انسى هستند.
و لو أننا ... ما كانوا ليؤمنوا ... و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شيطين الإنس‏
*دلدارى خداوند به پيامبر (ص) و رفع نگرانى او نسبت به لجاجت مخالفان‏
و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا
*پيامبر اسلام (ص)، مانند ساير پيامبران، مواجه با مخالفت شياطينى از جن و انس‏
و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا شيطين الإنس و الجن‏
*برخى از آدميان و جنيان از شياطينند.
عدوا شيطين الإنس و الجن‏
* شياطين جن و انس با يكديگر به وسيله‏ القائات مرموز مرتبط هستند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول غرورا
 «وحى» به معنى اشاره ... و كلام پنهان است (لسان العرب)، لذا در برداشت فوق به القائات مرموز معنى گرديده است.
*شياطين با تبادل سخنان به ظاهر آراسته و منطقى در بين يكديگر در صدد فريب و گمراه ساختن مردمند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول غرورا
راغب مى‏گويد: الزخرف الزينة المزوقة .... زخرف همان زينت آراسته است، لذا زخرف القول به معنى گفتار به ظاهر زيبا و دلپسند است.
* دشمنان انبيا در ارتباطى مداوم و پنهانى با يكديگرند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول‏
ارتباط مداوم از مضارع آمدن «يوحى» استفاده شده است.
*برخى از شياطين آموزش دهنده روشهاى شيطانى به بعض ديگرند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول‏
* شياطين انس و جن از هنر و تبليغات فريبنده براى فريب دادن مردم و مبارزه با انبيا بهره مى‏برند.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول غرورا
*كارها و فعاليتهاى شياطين جن و انس در قلمرو مشيت خداوند است.
و لو شاء ربك ما فعلوه‏
*مشيت خداوند بر بازداشتن تكوينى شياطين از دشمنى با پيامبران و تبليغات فريبنده آنها نيست.
و لو شاء ربك ما فعلوه‏
* شياطين جن و انس برخوردار از آزادى و اختيارند.
و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون‏
*جلوگيرى نكردن از ستيز دشمنان با پيامبر (ص) از مظاهر ربوبيت الهى و موجب رشد و تربيت است.
و لو شاء ربك ما فعلوه‏
*پيامبر (ص) موظف به مبارزه منفى با مشركان مكه از راه بى اعتنايى به شبهات و دروغپردازيهاى آنان‏
و لو شاء ربك ما فعلوه فذرهم و ما يفترون‏
رها كردن مشركان و اعتنا نكردن به گفته‏هاى آنان نوعى مبارزه منفى است كه خداوند پيامبر (ص) را به آن فرمان داده است.
* دروغپردازى و افترا، شيوه تبليغى دشمنان انبياست.
فذرهم و ما يفترون‏
*از امام باقر (ع) درباره معناى «يوحى بعضهم إلى بعض» روايت شده است: بعضى از شياطين با بعض ديگر ملاقات مى‏كنند و آنچه باعث گمراه كردن مردم است، به آنان مى‏آموزند ...».

                       
آيه 113
وَ لِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ
           (القاى شياطين براى فريب دادن مردم است،) و براى اين است كه دل‏هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند به آن ميل كند، و از آن خشنود شوند، وآن گناهانى را كه بايد انجام مى‏دادند انجام دهند.

*منكران قيامت تحت تأثير تبليغات فريبنده شياطين جن و انس قرار مى‏گيرند.
و لتصغى‏ إليه أفئدة الذين لايؤمنون بالأخرة
* تبليغات فريبنده شياطين (دشمنان انبيا) با هدف جذب دلهاى منكران آخرت و معاد صورت مى‏گيرد.
يوحى بعضهم إلى‏ بعض زخرف القول غرورا ... و لتصغى‏ إليه أفئدة الذين لايؤمنون بالأخرة
 «صَغىً» (مصدر «تصغى») به معنى ميل پيدا نمودن است. (قاموس اللغة)، «لتصغى إليه» يعنى براى اينكه به سوى آن ميل كند. گفتنى است در برداشت ياد شده، «لتصغى اليه ...» عطف بر «غروراً» گرفته شده است.
*دل سپردن و رضايت دادن و عمل كردن، مراحل تأثير تبليغات شيطانى است.
و لتصغى‏ ... و ليرضوه و ليقترفوا
 «اقتراف» به معنى به دست يازيدن است و غالباً در مواردى به كار مى‏رود كه كار مورد اقدام، ناپسند باشد.
*هماهنگ شدن منكران آخرت با كردار شياطين، از اهداف تبليغات فريبنده شياطين است.
و ليقترفوا ما هم مقترفون‏

                  
آيه 114
أَ فَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ‏  
                    ( بگو:) پس آيا جز خدا داورى بجويم، در حالى كه اوست كه قرآن را به تفصيل به سوى شما نازل كرده است؟ و كسانى كه كتاب (آسمانى) به آنان داده‏ايم مى‏دانند كه آن از جانب پروردگارت به حق نازل شده است؛ پس هرگز از ترديد كنندگان مباش.

* خداوندى كه قرآن را به تفصيل نازل كرده، شايسته داورى است.
أفغير الله أبتغى حكما و هو الذى أنزل إليكم الكتب مفصلا
* قرآن، بيانگر داورى خداوند درباره حق و باطل است.
و هو الذى أنزل إليكم الكتب مفصلا
 «مفصَّل» به معناى «مبيَّن» است و به قرينه «حكماً» در صدر آيه، موضوع مورد نظر آيه، داورى بين حق و باطل در عرصه‏هاى مورد نياز است؛ يعنى قرآن بيانى شافى و كافى‏ براى تشخيص حق از باطل در اينگونه موارد است.
* با نزول قرآن جايى براى نزول معجزات درخواستى مشركان متصور نيست.
و لو أننا نزّلنا إليهم ... أفغير الله أبتغى حكما و هو الذى أنزل إليكم الكتب‏
*خداوند سزاوارترين داور در مورد ضرورت و يا عدم ضرورت نزول معجزات و ديگر شرايط و زمينه‏هاى آن است.
إنما الأيت عند الله و ما يشعركم أنها إذا جاءت لا يؤمنون ... أفغير الله‏
*داورى خداوند به اينكه برخى مشركان ايمان نخواهند آورد سزاوار اعتماد است، نه ادعاى مشركان در مورد نياز به معجزات ديگر.
ما كانوا ليؤمنوا ... أفغير الله أبتغى حكما و هو الذى‏
* اهل كتاب (عالمان يهود و نصارا) آگاه به حقانيت قرآن و نزول آن از جانب خدا
و الذين ءاتينهم الكتب يعلمون أنه منزل من ربّك بالحق‏‏
*ايمان نياوردن اهل كتاب به پيامبر (ص) و مخالفت آنان با حضرت، امرى شبهه‏افكن در دلهاى مردم بوده است.
و الذين ءاتينهم الكتب يعلمون أنه منزل من ربّك بالحق فلا تكونن من الممترين‏
ظاهراً آيه شريفه در مقام رفع ترديدى است كه از ناحيه‏ ايمان نياوردن اهل كتاب در دلهاى برخى ايجاد مى‏گشت. با اين بيان كه آنان حقانيت قرآن را مى‏دانند، ولى به جهت ديگرى آن را انكار مى‏كنند، پس مسلمانان نبايد به سبب ايمان نياوردن آنان به خود شك راه دهند.
*پيامبر اكرم (ص) و مؤمنان در اينكه معجزه‏طلبى مشركان از سر حقجويى نيست، نبايد به خود ترديد راه دهند.
فلا تكونن من الممترين‏
* ارجاع داورى به غير خداوند از سوى كسى كه حقانيت و اعجاز قرآن را دريافته، كارى بس نكوهيده و نارواست.
أفغير الله أبتغى حكما ... فلا تكونن من الممترين‏


آيه 115
وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏ 
               و كلام پروردگارت به راستى و عدالت تحقّق يافته است؛ هيچ تبديل كننده‏اى براى كلمات او نيست، و اوست شنوا و دانا.

*قرآن، سخن تام، راست و عادلانه‏
و هو الذى أنزل إليكم الكتب ... و تمت كلمت ربّك‏
صدقا و عدلا
* نزول معجزات و محدوده آن، وارونه ساختن دل و ديده كافران، و قرار دادن دشمن براى پيامبران، از سنتها و كلمات خداوند و غير قابل تغيير است.
إنما الأيت عند الله ... و نقلب ... و كذلك جعلنا ... و تمت كلمت ربّك‏
در آيات گذشته چند سنت و قانون الهى ياد شد، از جمله: «نقلب أفئدتهم» و «ما كانوا ليؤمنوا» و «لكل نبى عدوا». لذا اگر مراد از «كلمت ربك»، سنن الهى باشد، همه موارد ذكر شده را شامل مى‏گردد.
*قرآن و اسلام پاسخگوى همه نيازهاى هدايتى بشر و حجت تامه پروردگار است.
و تمت كلمت ربّك‏
*صدق و عدل معيار و مبناى قوانين و سنتهاى خداوند در نظام هستى است.
و تمت كلمت ربّك صدقا و عدلا
*قرآن و كلام الهى در برترين مرتبه از نظر صدق و عدل قرار دارند.
و تمت كلمت ربّك صدقا و عدلا
اگر «صدقا و عدلا» تميز نسبت باشند، بيانگر جهت تماميت بوده كه مضمون آن در برداشت فوق آمده است.
*كمال دين و تبديل‏ناپذيرى كلمات خدا، مقتضاى شنوايى و علم گسترده اوست.
و تمت كلمت ... و هو السميع العليم‏
*ارائه كلمه تامّه پروردگار (قرآن) با در نظر گرفتن همه شبهات و بهانه‏هاى مخالفان انجام پذيرفته است.
و تمت كلمت ربّك صدقا و عدلا ... و هو السميع العليم‏
از وجوه محتمل در بيان تناسب «السميع» با مضمون آيه آن است كه ذكر اين وصف براى اشاره به شبهات و القائاتى است كه درباره قرآن مطرح مى‏شد؛ يعنى كلام خداوند تمام است و او شبهات را نيز در نظر داشته و با عنايت به آنها قرآن را نازل فرموده است.
*از پيامبر اكرم (ص) درباره سخن خداوند: «و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلًا» روايت شده كه فرمود: مقصود، «لا إله الّا اللّه» است».

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۸ ] [ 19:46 ] [ سعید ]

آيه 108
وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏  
                   و معبودانى را كه جز خدا مى‏خوانند دشنام ندهيد كه (سبب شود) آنان هم از روى تعدّى و جهل به خدا دشنام دهند. اين‏گونه براى هر امّتى عملشان را زينت داده‏ايم؛ سپس بازگشت آنان فقط به سوى پروردگارشان خواهد بود؛ آن گاه آنان را از آنچه مى‏كردند باخبر خواهد ساخت.

* ممنوعيت اهانت به مقدسات اقوام و ملتها

و لاتسبوا الذين يدعون من دون الله‏
*ناسزاگويى به خداوند، عملى جاهلانه و تجاوز به حريم قدس الهى است.
فيسبوا الله عدوا بغير علم‏
 «عدوا» به معنى ظلم و تجاوز و فرا رفتن از حد است. (قاموس اللغة).
*لزوم كنترل خشم و احساسات، جهت گرفتار نشدن در دام سخن و حركات جاهلانه‏
و لاتسبوا الذين ... فيسبوا الله عدوا بغير علم‏
كلمات «عدوا» و «بغير علم» بيان انگيزه و زمينه‏هايى است كه موجب دشنام و حركات غير اخلاقى مشركان مى‏گردد. و از سوى ديگر هشدارى است به همه كه آدمى نبايد اسير چنين انگيزه‏هايى شود.
* دشنام به خدا براى دفاع از باورهاى خويش، عملى شايسته و زيبا در نظر مشركان است.
فيسبوا الله عدوا بغير علم كذلك زينا لكل أمة عملهم‏
*زيبا جلوه كردن كارها نشانه حقانيت و درستى آنها نيست.
فيسبوا الله عدوا بغير علم كذلك زينا لكل أمة عملهم‏
* انسان فطرتاً به زيباييها گرايش دارد.
كذلك زينا لكل أمة عملهم‏
*بازگشت همگان به سوى خداوند و آگاهى يافتن آنان از حقيقت كرده‏هاى خويش در قيامت، پرتوى از ربوبيت الهى است.
ثم إلى‏ ربهم مرجعهم فينبئهم بما كانوا يعملون‏
*خداوند، مبدأ انسان و مرجع نهائى اوست.
ثم إلى‏ ربهم مرجعهم‏
واژه «مرجع» از رجوع است و راغب مى‏گويد: «الرجوع العود إلى ما كان منه البدء». رجوع، برگشت به جايى است كه شروع از آنجا بوده است.
* قيامت، روز ظهور و برملاشدن اعمال آدمى و حقيقت آن است.
كذلك زينا لكل ... فينبئهم بما كانوا يعملون‏
* از امام رضا (ع) روايت شده است: مخالفان ما احاديثى را در فضائل ما از خود ساختند و آنها را سه دسته كردند ... دسته سوم از آنها تصريح به عيوب دشمنان ماست، پس هنگامى كه مردم عيبهاى دشمنان ما را با تصريح به نام آنها بشنوند، به ما با ذكر ناممان دشنام مى‏دهند، در حالى كه خداوند عز و جل فرموده است: «به معبودهاى كسانى كه غير خدا را مى‏خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها نيز از روى كينه توزى و جهل، خدا را دشنام دهند» ...».
*از امام صادق (ع) روايت شده است: ... مؤمنان، معبودهاى غير خدا را كه مورد پرستش مشركان بود، دشنام مى‏دادند و مشركان نيز معبود مؤمنان را ناسزا مى‏گفتند، پس خداوند مؤمنان را از دشنام دادن به معبودهاى مشركان نهى فرمود، تا كفار نيز معبود مؤمنان را دشنام ندهند ... خداوند فرمود: «به معبودهاى كسانى كه غير خدا را مى‏خوانند دشنام ندهيد، مبادا آنها نيز از روى كينه توزى و جهل، خدا را دشنام دهند.»
*از امام صادق (ع) روايت شده است: ... از ناسزاگويى به دشمنان خدا در جائى كه آن را مى‏شنوند بپرهيزيد، كه در نتيجه آنان نيز خدا را از روى دشمنى و ناآگاهى دشنام خواهند داد، سزاوار است بدانيد چه سخنانى از مشركان، ناسزاگويى به خداوند محسوب مى‏شود، هر كس به اولياى خدا ناسزا گويد در حقيقت خدا را دشنام داده است و چه كسى در پيشگاه خدا ظالمتر از آنكه موجب دشنام گويى به خدا و اولياى او شود؟ ...».


آيه 109

وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ‏  
           و با سوگندهاى مؤكّدشان به خدا سوگند خوردند كه اگر معجزه‏اى (كه مى‏خواهند) براى آنان بيايد، حتماً به آن ايمان مى‏آورند. بگو: معجزات فقط در اختيار خداست، و شما نمى‏دانيد كه وقتى معجزه هم بيايد ايمان نمى‏آورَند.

* مشركان مكه معتقد به «الله» بودند و به آن قسم ياد مى‏كردند.

و أقسموا بالله‏
* انكار معجزه بودن قرآن، از بهانه‏هاى منكران رسالت‏
لئن جاءتهم ءاية ليؤمننّ بها
مشركان با درخواست نزول معجزه‏اى ديگر در حقيقت در صدد انكار قرآن به عنوان معجزه بودند.
*ارائه معجزه تنها منوط به خواست خداوند است و نه به اختيار انبيا و تقاضاى مردم‏
إنما الأيت عند الله‏
*ترفندها و سوگند دروغين مشركان مبنى بر ايمان آوردن در صورت نزول آيات، دربرخى مؤمنان مؤثر بوده است.
و ما يشعركم أنها إذا جاءت لايؤمنون‏
 «كم» خطاب به مؤمنين است و از اين خطاب چنين بر مى‏آيد كه احتمالًا برخى از مؤمنان تحت تأثير خواسته مشركان بودند و خواهان عملى شدن خواستهاى آنان مى‏شدند.


آيه 110

وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ‏
                      و دل‏ها و چشم‏هايشان را وارونه مى‏كنيم؛ (در نتيجه به قرآن ايمان نمى‏آورند،) چنان‏كه اول بار به آن ايمان نياوردند، و آنان را با حالت كوردلى در طغيانشان وا مى‏گذاريم.

*وارونه ساختن دل و ديده كفرپيشگان عنود، سنت خداوند است.

و نقلب أفئدتهم و أبصرهم كما لم يؤمنوا به أول مرة
* يكسانى عنادورزى و حق ناباورى مشركان، قبل و بعد از ديدن معجزه مورد درخواست خويش‏
و نقلب ... كما لم يؤمنوا به أول مرة
* كفر و عنادورزى در برابر حق، داراى رابطه متقابل با عدم درك صحيح حقايق است.
و نقلب أفئدتهم ... كما لم يؤمنوا به أول مرة
رابطه متقابل از آن جهت است كه ميان «عناد» و وارونگى دل و ديده پيوندى برقرار شده كه هركدام از آن دو قابليت تأثير در ديگرى دارد. از يكسو كفر موجب وارونگى دل مى‏شود و از سوى ديگر اين حالت نيز آدمى رابه كفر و طغيان بيشتر، سوق مى‏دهد.
*مشركان مكه با وجود معجزه ارائه شده (قرآن) ايمان نياورده و خواهان معجزات ديگرى از پيامبر (ص) بودند.
و أقسموا ... لئن جاءتهم ءاية ... إذا جاءت لايؤمنون ... كما لم يؤمنوا به أول مرة
* سرگردانى در طغيان، كيفر و پيامد حق ناپذيرى كافران است.
و نذرهم فى طغينهم يعمهون‏



آيه 111

وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَ حَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ قُبُلًا مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ 
                  و اگر ما فرشتگان را به سويشان نازل مى‏كرديم و مردگان با آنان سخن مى‏گفتند، و هر چيزى را در برابرشان گرد مى‏آورديم، امكان نداشت ايمان بياورند، مگر اين‏كه خدا بخواهد، ولى بيشترشان نادانى مى‏كنند.

*نزول ملائكه بر مشركان و سخن گفتن مردگان با ايشان، از معجزات درخواستى‏آنان بوده است.

لئن جاءتهم ءاية ... و لو أننا نزّلنا ... ما كانوا ليؤمنوا
* اگر امور غيبى براى بهانه جويان و منكران آيات الهى محسوس شود نيز ايمان نمى‏آورند.
و لو أننا نزّلنا إليهم الملئكة و كلمهم الموتى‏ و حشرنا عليهم كل شى‏ء قبلا ما كانوا ليؤمنوا
*اگر تمامى موجودات دسته دسته برانگيخته شوند و بر حقانيت پيامبر (ص) شهادت دهند، برخى كافران ايمان نمى‏آورند.
و حشرنا عليهم كل شى‏ء قبلا ما كانوا ليؤمنوا
*تأثير نداشتن هر نوع معجزه در مشركان، دليل ارائه نشدن معجزات مورد درخواست آنان است.
و ما يشعركم أنها إذا جاءت لايؤمنون ... و لو أننا نزّلنا ... ما كانوا ليؤمنوا
*تأثير اسباب و موجبات و زمينه‏هاى گرايش به ايمان، منوط به مشيت الهى است.
ما كانوا ليؤمنوا إلا أن يشاء الله‏
* ناآگاهى اغلب مشركان لجوج، از تعيين كننده بودن مشيت الهى جهت متمايل ساختن آنان به ايمان‏
ما كانوا ليؤمنوا إلا أن يشاء الله و لكن أكثرهم يجهلون‏
متعلق «يجهلون»، «مشية الله» است؛ يعنى اكثر مشركان به نقش مشيت الهى ناآگاه هستند.
* بسيارى از منكران معاند، به تأثير نداشتن هيچ آيه و معجزه‏اى در قلب خويش ناآگاه هستند.
و لكن أكثرهم يجهلون‏
دربرداشت ياد شده، مفعول «يجهلون» به قرينه «ماكانوا ليؤمنوا»، «عدم امكان ايمانهم» گرفته شده است.
*اغلب درخواست كنندگان نزول معجزات از تأثير نداشتن آن بر كافران آگاهى نداشتند.
ما كانوا ليؤمنوا إلا أن يشاء الله و لكن أكثرهم يجهلون‏
مرجع ضمير در «أكثرهم» مى‏تواند مؤمنانى باشد كه خواهان نزول آيات و اجابت درخواست مشركان بودند، چنانچه در آيات قبل نيز اين احتمال ياد شد.
*جهل، مايه لجاجت و مقاومت در برابر حق است.
ما كانوا ليؤمنوا ... و لكن أكثرهم يجهلون‏
*از خاندان رسالت- عليهم السلام- درباره سخن خداوند «إلا أن يشاء الله» روايت شده است: مقصود اين است كه آنان ايمان نمى‏آورند مگر آنكه خدا مجبورشان كند».

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۷ ] [ 22:33 ] [ سعید ]

آيه 104
قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَ مَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ 
                     به راستى براى شما از جانب پروردگارتان عوامل بينش آمده است؛ پس هر كه بينا شود به سود خود او، و هر كه كوردل گردد به زيان خود اوست، و من نگهبان شما نيستم.

* ارائه آگاهى به انسان، پرتوى از ربوبيت و لطف الهى است.
قد جاءكم بصائر من ربكم‏
* همه انسانها داراى زمينه پذيرش هدايت و دريافت آگاهى از جانب خداوند هستند.
قد جاءكم بصائر من ربكم‏
*قرآن و پيامبر (ص) و برهانهاى ارائه شده از جانب خداوند، پيام‏آور بينش و آگاهى براى انسان است.
قد جاءكم بصائر من ربكم‏
*آدمى برخوردار از قدرت انتخاب و گزينش، در رويارويى با حق و باطل‏
قد جاءكم بصائر من ربكم فمن أبصر فلنفسه و من عمى فعليها‏
* نفع و ضرر انسان در گرو پذيرش و يا عدم پذيرش بينشهاى ارائه شده از جانب خداوند است.
فمن أبصر فلنفسه و من عمى فعليها
*ايمان به آيات الهى، بينايى و كفر به آن كورى است.
قد جاءكم بصائر من ربكم فمن أبصر فلنفسه و من عمى فعليها
*وادار كردن مردم به پذيرش معارف و حقايق دين، خارج از حيطه مسؤوليت مبلغان و پيشوايان دين است.
قد جاءكم بصائر من ربكم ... و ما أنا عليكم بحفيظ


آيه 105
وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ وَ لِيَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ‏ 
           و بدين‏گونه آيات را به صورت‏هاى گوناگون مى‏آوريم تا (حقايق روشن شود، و) سرانجام بگويند: تو درس گرفته‏اى، و تا آن (آيات) را براى مردمى كه دانايند بيان كنيم.

*خداوند آيات خويش را به شكلهاى مختلف براى بصيرت دادن به انسانها ارائه مى‏كند.
قد جاءكم بصائر ... كذلك نصرف الأيت و ليقولوا
* مشركان و كافران عصر بعثت، به والايى آيات قرآنى و محتواى بلند آن اعتراف داشتند.
و ليقولوا درست‏
زيرا اگر آيات در نظر مشركان كم اهميت بود، براى رد آيات به كم‏اهميتى آن اشاره مى‏كردند و نه به فراگيرى آن از ديگران.
*آيات گوناگون قرآن مايه تقويت بينش آگاهان و منجر به بهانه‏جويى كافران خواهد شد.
و ليقولوا درست و لنبينه لقوم يعلمون‏
*تبيين آيات براى آگاهان، هدف از تنوّع بيانى قرآن است.
و كذلك نصرف الأيت ... و لنبينه لقوم يعلمون‏‏
*عالمان از گوناگونى آيات قرآن و رمز و رازهاى ارزشمند آن بهره مى‏برند.
و كذلك نصرف الأيت ... و لنبينه لقوم يعلمون‏


آيه 106
اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ‏ 
                آنچه را كه از جانب پروردگارت به تو وحى شده است پيروى كن- هيچ معبودى جز او نيست- و از مشركان روى بگردان.

* پيامبر (ص) از لطف و عنايت ويژه خداوند برخوردار است.
اليك من ربك‏
اضافه «رب» به ضمير «ك» تشريفى و بيانگر عنايت ويژه خدا به پيامبر (ص) است.
* ضرورت پيشگامى حاملان وحى و رسالت در عمل به محتواى پيام خويش‏
اتبع ما أوحى اليك‏
* نزول وحى از شؤون ربوبيت الهى است.
ما أوحى اليك من ربك‏
*بهانه جويى و اتهام كافران نبايد سبب نگرانى و تزلزل مؤمنان گردد.
و ليقولوا درست ... اتبع ما أوحى اليك‏
*يكتايى خداوند، برهانى كافى بر لزوم تبعيت از فرمانهاى اوست.
اتبع ما أوحى اليك من ربك لا إله إلا هو
* پيامبر (ص) موظف به رويگردانى از مشركان و اهميت ندادن به اتهامات آنان است.
و أعرض عن المشركين‏


آيه 107
وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُوا وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَ مَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ‏ 
                  و اگر خدا مى‏خواست آنان شرك نمى‏ورزيدند، و ما تو را حافظ آنان نساخته‏ايم، و تو بر آنان نگهبان نيستى.

* خداوند، خواهان ايمان آزادانه و انتخابى آدميان‏
و لو شاء الله ما أشركوا
* گرايش به توحيد و يا شرك آدميان وابسته‏ به مشيت الهى و در قلمرو آن است.
و لو شاء الله ما أشركوا
*پيامبر (ص)، وكيل و پاسخگوى ايمان و شرك مردم نيست.
و ما أنت عليهم بوكيل‏
 «وكيل» به كسى گفته مى‏شود كه از جانب ديگرى انجام كارى را بر عهده گيرد. وكيل نبودن پيامبر (ص) بر مردم به اين معنى مى‏تواند باشد كه خداوند به خاطر اعمال و عقايد مردم پيامبر را مورد سؤال و مؤاخذه قرار نخواهد داد.
* مبلغان دين، وظيفه دار دعوت مردم به دين خدا، نه وادار كننده مردم به آن‏
و ما جعلنك عليهم حفيظا و ما أنت عليهم بوكيل‏
[ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۵ ] [ 18:56 ] [ سعید ]


آيه 100
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ‏  
                 و جنّيان را (در عبادت) شريكانى براى خدا قرار دادند، در حالى كه او آنها را خلق كرده است؛ و از روى نادانى، براى او پسران و دخترانى ساختند. منزّه است او و برتر از آنچه او را بدان وصف مى‏كنند.

*برخى مشركان، خداوند را داراى شريكانى از جنيان مى‏دانستند.
و جعلوا لله شركاء الجن‏
*برخى مشركان، خداوند را داراى پسران و دخترانى مى‏پنداشتند.
و خرقوا له بنين و بنت بغير علم‏
*عقايد انسان درباره خداوند و اوصاف او بايد مبتنى بر علم باشد.
و خرقوا له بنين و بنت بغير علم‏
* خداوند از داشتن شريك و فرزندان منزه است.
و خرقوا له بنين و بنت ... سبحنه و تعلى‏ عما يصفون‏
*خداوند، منزه و برتر از پندارهايى است كه جاهلانه درباره او ابراز مى‏گردد.
بغير علم سبحنه و تعلى‏ عما يصفون‏

      

آيه 101
بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ‏ 
           (او) پديد آورنده آسمان‏ها و زمين است؛ چگونه فرزندى داشته باشد، در صورتى كه براى او همسرى نبوده و هر چيزى را آفريده و او به هر چيزى داناست.

*خداوند، پديدآورنده آسمان و زمين بدون داشتن نمونه و الگويى از قبل‏
بديع السموت و الأرض‏
 «بديع» يعنى خالق و مبدع. معنى بديع بودن خداوند آن است كه او خالق و مخترع عالم است، بدون الگو گرفتن از نمونه‏اى. (لسان العرب).
*وجود فرزند براى خدا، با توجه به نبودن همسرى براى او، امرى نامعقول است.
أنى‏ يكون له ولد و لم تكن له صحبة
*ابداع‏كننده هستى (خداوند) سزاوار تسبيح و منزه از داشتن شريك و فرزند است.
سبحنه و تعلى‏ عما يصفون. بديع السموت و الأرض‏
* تصور وجود فرزند براى خدا با توجه به مخلوق خدا بودن همه چيز، امرى نامعقول است.
أنى‏ يكون له ولد ... و خلق كل شى‏ء‏
*آفرينش هستى بر اساس علم گسترده خداوند است.
خلق كل شى‏ء و هو بكل شى‏ء عليم‏


آيه 102
ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ‏  
          اين است خدا، پروردگار شما كه هيچ معبودى جز او نيست، آفريننده هر چيزى است، پس او را پرستش كنيد، و او بر هر چيزى نگهبان است.

*تنها خداى مبدع آسمانها و زمين و آفريننده هستى و بى‏نياز از شريك و فرزند، شايسته پروردگارى آدميان است.
بديع السموت ... ذلكم الله ربكم لا إله إلا هو
*غير خدا، فاقد هر گونه نقش در ربوبيت و تدبير انسانهاست.
و جعلوا لله شركاء الجن ... سبحنه ... ذلكم الله ربكم‏
*توجه به انحصار ربوبيت و خالقيت خداوند، برانگيزنده آدمى به پرستش اوست.
ذلكم الله ربكم لا إله إلا هو خلق كل شى‏ء فاعبدوه‏
*توحيد در عبادت، مهمترين وظيفه انسان در برابر پروردگار و خالق هستى است.
ذلكم الله ربكم ... خلق كل شى‏ء فاعبدوه‏
چون پس از بيان انحصار الوهيت در خداوند و بيان يكتايى او در خالقيت، امر به عبادت شده، چنين برمى‏آيد كه مهمترين وظيفه بنده در برابر خداوند عبادت و پرستش اوست.‏
*خداوند، ايجادكننده عالم و عهده‏دار امور همه موجودات هستى است.
خلق كل شى‏ء فاعبدوه و هو على كل شى‏ء وكيل‏


آيه 103
لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ
          چشم‏ها او را نمى‏بينند و او چشم‏ها را مى‏بيند، و اوست دقيق و آگاه.

* خداوند، حقيقتى پيراسته از ويژگيهاى جسم است.
لا تدركه الأبصر
عدم امكان ديدن خداوند نشانه مبرا بودن او از خصوصيات جسم است.
* احاطه علمى خدا بر ديده‏ها على رغم ناتوانى ديده‏ها بر رؤيت خدا
و هو يدرك الأبصر
*از ابوالحسن- امام رضا يا امام هادى عليهما السلام- روايت شده است: ... اطلاق وصف «لطيف» بر خداوند به سبب آن است كه آفريننده اشيايى لطيف است و به اشياى لطيف علم دارد. آيا نشانه آفرينش او را در گياهان لطيف، حيوانات ريز و كوچكتر از آنها كه به چشم نمى‏آيد  مشاهده نمى‏كنى ...؟»
*از امام رضا (ع) روايت شده است: ... «لطيف» در صفات خداوند به معناى كمى و ريزى و كوچكى نيست، بلكه اطلاق اين صفت بر ذات اقدس او به سبب نفوذش در اشيا و ممكن نبودن درك ذات بارى است ... و اما «خبير» به معناى آن است كه هيچ چيز بر او پوشيده نيست و چيزى از حيطه آگاهى او بيرون نمى‏باشد. آگاهى و علم خداوند از راه تجربه و اكتساب حاصل نمى‏شود ...».

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۱۳ ] [ 9:57 ] [ سعید ]

آيه 95

إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذلِكُمُ اللَّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ‏             به راستى خدا شكافنده دانه و هسته است. زنده را از مرده پديد مى‏آورد، و پديد آورنده مرده از زنده است. اين است خدا (ى شايسته پرستش)؛ پس چگونه منحرف مى‏شويد؟

*خداوند شكافنده دانه‏ها و هسته‏ها براى روييدن است.
إن الله فالق الحب و النوى‏
 «حب» به دانه‏هايى مانند گندم و جو گفته مى‏شود (راغب) و «نوى»، جمع «نواة»، به معناى هسته‏ها است.
* پديد آمدن موجود زنده از دل مردگان و مرده از دل زندگان، قانونى مستمر در طبيعت است.
يخرج الحى من الميت و مخرج الميت من الحى‏
كلمات «يخرج» در «يخرج الحى» و «مخرج» در «مخرج الميت من الحى» دال بر استمرار است.
*قدرت خداوند بر روياندن گياه زنده از دل دانه و هسته مرده، نمودى از قدرت او بر زنده ساختن آدمى پس از مرگ است.
لقد جئتمونا فردى‏ كما خلقنكم أول مرة ... إن الله فالق ... مخرج الميت من الحى‏
*مطالعه در طبيعت و نظام آن، راهى براى رسيدن به توحيد است.
إن الله فالق الحب و النوى‏ ... ذلكم الله فأنى‏ تؤفكون‏
* گرايش به توحيد امرى فطرى و معقول، و شرك پندارى دور از حقيقت و موجب شگفتى است.
ذلكم الله فأنى‏ تؤفكون‏
در مفردات راغب آمده است كه «افك» به معناى دروغ و نيز هر چيزى است كه در غير مجرا و مسير صحيح خود قرار گرفته باشد. جمله «فأنى تؤفكون» در عين استفهام همراه با تعجب، بر انحراف و دروغ بودن شرك و در نتيجه بر حقانيت و راستى توحيد اشاره دارد.
*از امام صادق (ع) روايت شده است: ... خداوند عزوجل مى‏فرمايد: «يخرج الحى من الميّت و مخرج الميت من الحى» (زنده را از مرده پديد مى‏آورد، و پديد آورنده مرده از زنده است)، مقصود از «حى» (زنده) مؤمنى است كه طينت او از طينت كافر بيرون مى‏آيد و مراد از «ميت» (مرده)، كافرى است كه طينت او از طينت مؤمن خارج مى‏گردد ....


آيه 96
فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبَاناً ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
‏            شكافنده صبح است، و شب را (براى) آرامش، و خورشيد و ماه را وسيله حساب قرار داده است. اين است اندازه‏گيرى آن خداى عزّتمند و دانا.

* خداوند شب را هنگام آرامش و روز را زمان تلاش و كار قرار داده است.
فالق الإصباح و جعل الّيل سكنا
ذكر صبح قبل از بيان «سَكَن» بودن شب، اشاره‏اى لطيف به تفاوت روز و شب دارد، كه در حقيقت روز نقطه مقابل شب و براى كار و تلاش قرار داده شده است.
*شكافته شدن صبح، آرامش شب و نظم و حساب خورشيد و ماه، بر اساس برنامه‏ريزى خداوند است.
فالق الإصباح ... ذلك تقدير العزيز العليم‏
*برنامه‏هاى جارى جهان هستى، نمودى از قدرت مطلقه و دانش گسترده خداوند است.
فالق الإصباح ... ذلك تقدير العزيز العليم‏
*مطالعه در طبيعت و كرات آسمانى و نظم دقيق و برنامه آنها، راهى براى درك توحيد است.
فأنى تؤفكون. فالق الإصباح ... ذلك تقدير العزيز العليم‏
سياق آيات گذشته بيان توحيد و نفى شرك و فرجام آن بود. اين آيه نيز، كه پس از جمله «فأنى تؤفكون» در آيه پيشين قرار دارد، در صدد بيان دليل و رهنمودى ديگر براى راهيابى انسان به توحيد است.


آيه 97
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ‏ 
           و اوست آن كه ستاره‏گان را براى شما قرار داد تا به وسيله آن در تاريكى‏هاى خشكى و دريا هدايت يابيد. همانا ما اين آيات را براى مردمى كه دانايند شرح داده‏ايم.

* ستارگان و موقعيت و مدارهاى آنها، داراى نظم و حساب و برنامه مشخص است.
جعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمت البر و البحر
راهيابى به وسيله ستارگان زمانى ميسر است كه مدارات و موقعيت آنها داراى نظمى مشخص باشد؛ زيرا در غير اين صورت راهيابى به وسيله آنها ممكن نبود.
* مطالعه در كيهان و مدارها و موقعيت ستارگان، راهى براى درك توحيد و خداشناسى است.
و هو الذى جعل لكم النجوم لتهتدوا بها
* هدف از بيان آيات طبيعت در قرآن استفاده دانشمندان است.
إن الله فالق ... فالق الإصباح ... النجوم لتهتدوا ... قد فصلنا الأيت لقوم يعلمون‏
*آگاهان و دانشمندان، از آيات و مظاهر تفصيل‏يافته خداوند در طبيعت بهره مى‏برند.
قد فصلنا الأيت لقوم يعلمون‏
مراد از «آيات» در «فصلنا الآيات» مى‏تواند مظاهر طبيعت باشد.
*دانش، شرط راهيابى انسان به شناخت خداوند و يگانگى او از طريق مطالعه در طبيعت است.
فالق الإصباح ... قد فصلنا الأيت لقوم يعلمون‏


آيه 98
وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ‏ 
               و اوست آن كه شما را از يك تن پديد آورد، پس براى شما قرارگاه و وديعتگاهى خواهد بود. همانا ما اين آيات را براى مردمى كه مى‏فهمند شرح داده‏ايم.

* خداوند، تمامى آدميان و نژادها و تيره‏هاى مختلف آنان را از يك شخص (آدم) آفريده است.
و هو الذى أنشأكم من نفس وحدة
* هيچ تفاوت ذاتى و بنيادى در بين تيره‏ها و نژادهاى مختلف بشر وجود ندارد.
هو الذى أنشأكم من نفس وحدة
*آدميان، در عين استقرار در زمين، ثبات نداشته و در آن به وديعت نهاده شده‏اند.
أنشأكم من نفس وحدة فمستقر و مستودع‏
* تفكر در چگونگى آفرينش انسان، راهى براى رسيدن به توحيد است.
و هو الذى أنشأكم ... قد فصلنا الأيت لقوم يفقهون‏
* ابو بصير گويد از امام باقر (ع) درباره «هو الذى أنشأكم ...»، سؤال كردم، فرمود: ... «مستقر» كسى است كه ايمان در دل او استقرار يافته و هيچگاه از آن جدا نشود. و «مستودع» كسى است كه مدتى ايمان نزد او به وديعت نهاده شده و سپس از او گرفته شود ....

                       
آيه 99
وَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّاً مُتَرَاكِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنَابٍ وَ الزَّيْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَيْرَ مُتَشَابِهٍ انْظُرُوا إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَ يَنْعِهِ إِنَّ فِي ذلِكُمْ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ‏  
                     و اوست آن كه آبى از آسمان نازل كرد؛ پس به وسيله آن هر گونه روييدنى بيرون آورديم، و از ميان آنها سبزه‏هايى خارج ساختيم كه از آنها دانه‏هايى روى هم چيده بيرون مى‏آوريم؛ و از شكوفه درختان خرما خوشه‏هايى است در دسترس. و (نيز) باغ‏هايى از انگور و زيتون و انار، همانند و ناهمانند (پديد مى‏آوريم). به ميوه آنها وقتى كه بار مى‏دهند و به رسيدنشان (با نظر عبرت) بنگريد. همانا در اينها براى مردمى كه ايمان دارند نشانه‏هايى (عظيم از قدرت خدا) است.

* رويش گياهان به وسيله آب باران، نمود تدبير خداوند
أنزل من السماء ماء فأخرجنا به نبات كل شى‏ء
*خداوند در اداره امور عالم طبيعت و چرخش حيات آن از طريق اسباب عمل مى‏كند.
أنزل من السماء ماء فأخرجنا به نبات كل شى‏ء
*خداوند از گياهان سبز، سنبله‏هايى با دانه‏هاى چيده شده بر روى هم بيرون مى‏آورد.
فأخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراكبا
*خداوند با باران از شكوفه‏هاى نخل، خوشه‏هايى سر فروهشته و در دسترس را مى‏روياند.
فأخرجنا ... و من النخل من طلعها قنوان دانية
 «طلع» به معناى شكوفه خرما و «قنوان» نيز به معناى خوشه است، «قنوان دانية» يعنى خوشه‏هاى نزديك و در دسترس.‏
* درختان و ميوه‏هاى زيتون و انار، در عين تشابه، با يكديگر متفاوت هستند.
و الزيتون و الرمان مشتبها و غير متشبه‏
*گوناگونى درختان يك ميوه و تفاوت ثمره‏هاى آن، در عين شباهت با يكديگر، از آيات خداشناسى و توحيد است.
و هو الذى ... و الزيتون و الرمان مشتبها و غير متشبه‏
*دوران ثمردهى تا رسيدن ميوه نخل و تاك و زيتون و انار، شايان مطالعه و تأمل و راهى براى خداشناسى است.
و من النخل ... من أعناب و الزيتون و الرمان ... أنظروا إلى‏ ثمره إذا أثمر و ينعه إن فى ذلكم لأيت‏
* لزوم مطالعه و تحقيق در چگونگى ثمر دادن و رشد و رسيدن ميوه‏هاى درختان‏
أنظروا إلى‏ ثمره إذا أثمر و ينعه‏
*مؤمنان داراى زمينه لازم براى درك آيات خداوند در طبيعت هستند.
و هو الذى أنزل ... إن فى ذلكم لأيت لقوم يؤمنون‏‏
*تحصيل ايمان از راه مطالعه در طبيعت نشانه علم و فهم است.
الأيت لقوم يعلمون ... لقوم يفقهون ... لقوم يؤمنون‏

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۲ ] [ 19:23 ] [ سعید ]

آيه 91
وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاءَ بِهِ مُوسَى نُوراً وَ هُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُمْ مَا لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لَا آبَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ‏   
          و خدا را چنان‏كه شايسته شناختن است نشناختند، چون گفتند: خدا بر هيچ بشرى چيزى نازل نكرده است. بگو: چه كسى آن كتابى را كه موسى آورد نازل كرده است؟ (همان كتابى) كه براى مردم نور و هدايت بود- و شما (بخشى از) آن را در كاغذهايى ثبت مى‏كنيد و آن را آشكار مى‏سازيد، و بسيارى (از آن) را پنهان مى‏داريد- و (به وسيله آن) چيزهايى به شما تعليم داده شد كه نه شما و نه پدرانتان آن را نمى‏دانستيد. بگو: خدا (آن را نازل كرده است)؛ سپس آنان را در حالى كه در ياوه‏گويى خود به بازى مشغولند به حال خود واگذار.

* درستى اعتقادات بنيادى هر فرد در ارتباطى عميق با سطح بينش و معرفت او به خداوند است.
و ما قدروا الله حق قدره إذ قالوا ما أنزل الله على‏ بشر من شى‏ء
*گفتار يهود زمان پيامبر (ص) مبنى بر نازل نشدن وحى بر بشر، در تناقض با عقيده آنان در مورد نبوت موسى (ع) و نزول وحى بر آن حضرت بود.
إذ قالوا ما أنزل الله على‏ بشر من شى‏ء قل من أنزل الكتب الذى جاء به موسى‏
*روشنى، روشنى بخشى و هدايتگرى براى توده‏هاى مردم، از ويژگيهاى تورات است.
الكتب الذى جاء به موسى‏ نورا و هدى للناس‏‏
*تورات به صورت ورقهايى مكتوب در عصر بعثت موجود بوده است.
الكتب الذى جاء به موسى‏ نورا و هدى للناس تجعلونه قراطيس‏
 «قراطيس»، جمع «قرطاس»، به معنى چيزى است كه بر آن نوشته‏هايى را ثبت مى‏كنند كه از جنس كاغذ و يا پوست و استخوان و يا چيزهاى ديگر است.
* عالمان يهود، مانع دسترسى مردم به حقايق كتاب آسمانى خود (تورات) بودند.
هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا
*تورات، مشتمل بر حقايقى بوده كه عالمان يهود، بيان آن را به نفع و مصلحت خود نمى‏ديدند.
تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا
*تورات دربردارنده حقايق و معارفى بود كه نه يهود زمان پيامبر (ص) بر آن آگاهى داشتند و نه پدران آنها.
و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا ءاباؤكم‏
* نزول تورات مرحله‏اى جديد و تكاملى در بيان معارف از طريق وحى بوده است.
و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا ءاباؤكم‏
*تورات حاوى معارفى بود كه بشر بدون وحى به آن راه نمى‏يافت.
و علمتم ما لم تعلموا أنتم و لا ءاباؤكم‏
* پيامبر (ص) موظف به ترك مباحثه و احتجاج با يهود، بيش از مقدار بيان شده در اين آيات بوده است.
قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون‏
*ضرورت اكتفا كردن به ابلاغ و پرهيز از بحث و مجادله با كسانى كه روحيه عناد و لجاجت داشته و حق‏ناپذيرند.
قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون‏
*لزوم پاسخگويى به شبهات الغا شده عليه دين، در عين پرهيز از بحث و مجادله بى‏ثمر
إذ قالوا ما أنزل الله ... قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون‏

آيه 92
وَ هذَا كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ‏  
        و اين (قرآن) كتابى است مبارك و تصديق كننده كتاب‏هايى كه پيش از آن بوده است. آن را نازل كرديم تا (مردم را به وسيله آن هدايت كنى و) به اهل مكّه و مردم اطراف آن هشدار دهى. و كسانى كه به آخرت ايمان دارند، به آن ايمان مى‏آورند، در حالى كه بر نمازشان مراقبت مى‏كنند.

*آيات قرآن در عصر نزول، جمع آورى و مكتوب مى‏شد.
و هذا كتب أنزلنه‏
* قرآن كتابى گرانقدر، مبارك و داراى خير فراوان‏
و هذا كتب أنزلنه مبارك‏
 «بركة» يعنى رشد و فزونى (لسان العرب) و «مبارك» چيزى است كه در آن فزونى باشد. (مفردات راغب).
*كتاب‏هاى آسمانى داراى اصول و آرمان و اهداف مشترك هستند.
مصدق الذى بين يديه‏
*نزول قرآن و بعثت پيامبر (ص)، به عنوان خبرى غيبى، در كتاب‏هاى آسمانى گذشته مطرح بوده است.
و هذا كتب أنزلنه مبارك مصدق الذى بين يديه‏
از معانى محتمل براى «مصدق» تصديق خبرهاى كتب گذشته مبنى بر آمدن پيامبر (ص) و قرآن است، يعنى بدان جهت كه اين اخبار در آن كتب معهود بوده، نزول قرآن و بعثت پيامبر (ص) صدق آن خبرها را معلوم‏ ساخته است.
*شهر مكه، مركز سرزمين حجاز در اوان ظهور اسلام‏
و لتنذر أم القرى‏ و من حولها
*نقش محورى و اساسى ايمان به آخرت در گرايش به قرآن و اديان آسمانى‏
و هذا كتب ... و الذين يؤمنون بالأخرة يؤمنون به‏
*ايمان به آخرت زمينه‏ساز اهتمام به نماز و مراقبت بر آن است.
و الذين يؤمنون بالأخرة يؤمنون به و هم على‏ صلاتهم يحافظون‏
*نماز نشانه عملى بارز مسلمان بودن در صدر اسلام بوده است.
و الذين يؤمنون بالأخرة يؤمنون به و هم على‏ صلاتهم يحافظون‏


آيه 93
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قَالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْ‏ءٌ وَ مَنْ قَالَ سَأُنْزِلُ مِثْلَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلَائِكَةُ بَاسِطُوا أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُوا أَنْفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ‏  
          و كيست ستمكارتر از كسى كه بر خدا دروغ بندد يا بگويد: به من وحى شده است، با اين‏كه چيزى به او وحى نشده است، و كسى كه بگويد: به زودى مانند آنچه را كه خدا نازل كرده است نازل خواهم كرد؟ و اگر بنگرى وقتى را كه اين ستمكاران در گرداب‏هاى مرگ واقع شده‏اند و فرشتگان (مأمور قبض روح) دست‏هايشان را گشوده‏اند (و مى‏گويند:) جان‏هايتان را خارج كنيد؛ امروز به سزاى اين‏كه به ناحق بر خدا دروغ مى‏بستيد و در برابر به آيات او تكبّر مى‏كرديد، به عذاب خوار كننده‏اى مجازات خواهيد شد.

*افترا به خداوند بالاترين ظلم و از بزرگترين گناهان است.
و من أظلم ممن افترى‏ على الله كذبا
* انكار نزول وحى بر بشر، افترا به خداوند است.
ما أنزل الله على‏ بشر من شى‏ء ... و من أظلم ممن افترى‏ على الله كذبا
* يهوديان به سبب ادعاى نازل نشدن وحى بر هيچيك از بشر ظالمترين مردم هستند.
إذ قالوا ما أنزل الله على‏ بشر من شى‏ء ... و من أظلم ممن افترى‏ على‏
*مدعيان دروغى نزول وحى بر خود (متنبيان) ظالمترين مردمانند.
و من أظلم ... أو قال أوحى إلىّ و لم يوح إليه شى‏ء
* مجازات اخروى ستمكاران، از نخستين لحظات احتضار و مرگ آغاز خواهد شد.
و لو ترى‏ إذ الظلمون فى غمرت الموت‏
*صحنه جان كندن ظالمان، عبرت‏آموز و تماشايى است.
و لو ترى‏ إذ الظلمون فى غمرت الموت‏
*ملائكه، جان ستمكاران را با قدرت و شدتى تمام مى‏گيرند.
و لو ترى‏ إذ الظلمون فى غمرت الموت و الملئكة باسطوا أيديهم‏
*جان كندن ستمگران، همراه با تمسخر ملائكه قبض روح نسبت به آنان و بيان عجز آنان براى رهايى از مرگ است.
أخرجوا أنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون‏
* روح، تمام حقيقت انسان است و مرگ با خروج آن از بدن حاصل مى‏شود.
أخرجوا أنفسكم‏
ممكن است «أخرجوا انفسكم» فرمان ملائكه به ظالمان براى بيرون ساختن جانهاى آنان باشد. در اين صورت چون «نفس» بر «روح» اطلاق شده، اصالت روح و نقش اساسى آن در وجود انسانى را بيان مى‏نمايد.
*ظالمان و مستكبران در برزخ به عذاب‏ گرفتار خواهند بود.
و لو ترى‏ إذ الظلمون ... اليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم ... عن ءايته تستكبرون‏
ظاهراً مراد از «اليوم» زمان پس از مرگ و قبل از قيامت است كه برزخ نام دارد.
*استكبار زمينه سخن ناحق گفتن درباره خداوند است.
بما كنتم تقولون على الله غير الحق و كنتم عن ءايته تستكبرون‏
*جزاى اعمال در آخرت، متناسب با نوع عمل و روحيات عمل‏كننده است.
اليوم تجزون عذاب الهون ... كنتم عن ءايته تسكتبرون‏
خداوند در برابر روحيه استكبارى و خودبرتربينى ظالمان، آنان را به عذاب خواركننده (عذاب الهون) وعده مى‏دهد.
* از امام باقر (ع) درباره آيه «و من أظلم ممن افترى على اللّه كذبا» روايت شده كه فرمود: مدعى منصب امامت، بدون اينكه امام بر حق باشد، افترا زننده بر خداست.
* فضيل گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند «أخرجوا أنفسكم اليوم تجزون عذاب الهون» شنيدم كه فرمود: منظور از عذاب خواركننده، تشنگى- هنگام جان دادن- است.


آيه 94
وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَ مَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ‏  
               و همانا شما تنها به سوى ما آمده‏ايد، همان‏گونه كه اوّل بار شما را (تنها) آفريديم؛ و آنچه را به شما داده بوديم پشت سر خود نهاده‏ايد، در حالى‏كه شفيعانتان را كه مى‏پنداشتيد در (تدبير امور) شما شريك (خدا) هستند با شما نمى‏بينيم. به يقين، رابطه ميان شما گسسته، و آنچه مى‏پنداشتيد (شفيع شماست) از دست شما رفته است.

*انسان در پى مرگ، مانند آفرينش نخستين خويش، تنها نزد خداوند حضور مى‏يابد.
و لقد جئتمونا فردى‏ كما خلقنكم أول مرة
* مشركان مى‏پنداشتند پس از مرگ مورد شفاعت معبودهاى خويش قرار خواهند گرفت.
و ما نرى‏ معكم شفعاءكم الذين زعمتم أنهم فيكم شركؤا
*مغرور شدن به داراييها و توهم برخوردارى از شفاعت از سوى معبودهاى خيالى از عوامل غفلت انسان و دورى او از واقعيتهاست.
و تركتم ما خولنكم وراء ظهوركم و ما نرى‏ معكم شفعاءكم الذين زعمتم‏
*با فرارسيدن مرگ، مشركان بر پوچى پندار خويش در مورد شفاعت معبودهاى خود پى خواهند برد.
و ما نرى‏ معكم شفعاءكم الذين زعمتم أنهم فيكم شركؤا ... و ضل عنكم ما كنتم تزعمون‏
در لسان العرب آمده كه يكى از معانى «ضل»، پنهان و غايب شد است. بنابراين معنى جمله «و ضل عنكم ...»، يعنى آنچه را شما مى‏پنداشتيد پس از مرگ شفاعت شما را خواهند كرد، غايب شده و از دست شما رفته‏اند.
* چشمان آدمى با مرگ به روى حقايق گشوده خواهد شد.
و ضل عنكم ما كنتم تزعمون‏

[ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۰۸ ] [ 17:35 ] [ سعید ]

آيه 84
وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَ نُوحاً هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسَى وَ هَارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ‏  
      و اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم، و هر يك را هدايت كرديم، و نوح را قبلًا هدايت كرديم، و از نسل او داود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون را (هدايت كرديم)؛ و نيكوكاران را اين‏گونه جزا مى‏دهيم.

*اسحاق و يعقوب (ع)، موهبت خداوند به ابراهيم (ع) بودند.
و وهبنا له إسحق و يعقوب‏
* حضرت نوح پيش از ابراهيم (ع) مى‏زيست.
و نوحا هدينا من قبل‏
*فرزند صالح، موهبتى الهى و امتيازى ويژه براى انسان است.
و وهبنا له إسحق و يعقوب‏
*داوود، سليمان، ايوب، يوسف (ع)، موسى و هارون (ع)، فرزندانى از نسل ابراهيم و هدايت‏يافته از جانب خداوند هستند.
و من ذريته داود و سليمن و أيوب و يوسف و موسى‏ و هرون‏
سياق آيات پيشين، كه درباره حضرت ابراهيم (ع) بود، اين احتمال را پديد مى‏آورد كه ضمير در «ذريته» به «ابراهيم» برگردد. در اين صورت برخى اسامى كه در آيات بعد آمده است (همچون الياس و لوط) از باب تغليب در شمار ذريه آن حضرت ذكر شده‏اند.
*داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون، فرزندانى از نسل نوح (ع) و هدايت‏يافته از جانب خداوند بودند.
نوحا ... و من ذريته داود و سليمن و أيوب و يوسف و موسى‏ و هرون‏
با توجه به دو نكته مى‏توان گفت «نوحا» مرجع ضمير در «ذريته» است: *«نوحا» نزديكترين كلمه‏اى است كه مى‏تواند مرجع ضمير باشد. * در ميان كسانى كه به‏عنوان ذريه از آنان ياد شده، افرادى هستند كه از ذريه ابراهيم (ع) نيستند، مانند حضرت لوط (ع) و الياس (ع)
* خداوند به نيكوكاران با كثرت ذريه صالح و هدايت‏يافته پاداش مى‏دهد.
و وهبنا له إسحق و يعقوب ... و من ذريته داود و سليمن ... و كذلك نجزى المحسنين‏
* هدايت ويژه، پاداش خداوند به نيكوكاران است.
كلًا هدينا ... و من ذريته ... و كذلك نجزى المحسنين‏
*تمسك به توحيد و مبارزه با شرك، شرط ورود به جرگه نيكوكاران است.
و كذلك نجزى المحسنين‏
روشن است كه مصداق برتر نيكوكاران در اين آيه ابراهيم خليل (ع) است و طبيعى است كه موصوف شدن آن حضرت به اين وصف بايد در تناسب و ارتباط با آيات پيشين باشد، و چون آيات گذشته عموماً درباره توحيد ابراهيم (ع) و تلاش آن حضرت براى مبارزه با شرك بود، مى‏توان گفت كه اين ويژگى از مقامات نيكوكار بودن است.


آيه 85وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ عِيسَى وَ إِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ‏       و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند،

* زكريا، يحيى، عيسى (ع) و الياس (ع) از نوادگان نوح (ع) بودند.
و من ذريته ... و زكريا و يحيى‏ و عيسى‏ و إلياس‏
*نوادگان دخترى از ذريه و فرزندان مرد مى‏باشند.
و زكريا و يحيى‏ و عيسى‏ و إلياس‏
ترديدى نيست كه عيسى (ع) از جانب مادرش مريم (س) با ابراهيم (ع) مرتبط بوده است، و چون قرآن به آن حضرت نيز اطلاق ذريه كرده، پس تفاوتى از جهت انتساب به جد در بين نوادگان دخترى و پسرى نيست.
*ذريه صالح، پاداش خداوند به نيكوكاران است.
و كذلك نجزى المحسنين ... كل من الصلحين‏
        

آيه 86
وَ إِسْمَاعِيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ‏  
          و (نيز) اسماعيل و اليسع و يونس و لوط را (هدايت كرديم)، و هر يك را بر جهانيان برترى داديم.

*اسماعيل، اليسع، يونس و لوط، از ذريه نوح (ع) بودند.
و نوحا هدينا من قبل و من ذريته ... و إسمعيل و اليسع و يونس و لوطا
* ابراهيم، اسحاق، يعقوب، نوح، داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون (ع) ، زكريا، يحيى، عيسى، الياس، اسماعيل، اليسع، يونس و لوط (ع)، پيامبرانى بودند كه بر همه مردم عصر خويش برترى يافته بودند.
و وهبنا له إسحق و يعقوب ... و كلًا فضلنا على العلمين‏
*نيكوكار و صالح بودن، از معيارهاى‏ فضيلت يافتن پيامبران بر جهانيان است.
نجزى المحسنين ... كل من الصلحين ... فضلنا على العلمين‏
                       

آيه 87
وَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ إِخْوَانِهِمْ وَ اجْتَبَيْنَاهُمْ وَ هَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ‏   
        و از پدران و فرزندان و برادرانشان (كسانى را هدايت كرديم)، و آنان را برگزيديم و به راهى راست هدايت نموديم.

*خداوند برخى از پدران، فرزندان و برادران انبياى گذشته (ابراهيم، اسحاق، يعقوب (ع) و ...) را برگزيد و به صراط مستقيم هدايت كرد.
و من ءابائهم و ذريتهم و إخونهم و اجتبينهم و هدينهم إلى‏ صرط مستقيم‏
قيد «برخى» از «من» تبعيضيه استفاده شده است.
* خداوند برخى از پدران، فرزندان و برادران انبياى گذشته (ابراهيم، اسحق (ع) و ...) را بر همه مردم عصرشان برترى بخشيد.
كلًا فضلنا على العلمين ... و من ءابائهم و ذريتهم و إخونهم‏
* پيامبران، برگزيدگان خداوند و رهيافتگان به صراط مستقيم هستند.
و اجتبينهم و هدينهم إلى‏ صرط مستقيم‏
*صراط مستقيم، مرتبه‏اى عالى در مسير هدايت است.
و هدينهم إلى‏ صرط مستقيم‏


آيه 88
ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ لَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏ 
            اين است هدايت خدا كه هر كس از بندگانش را بخواهد بدان هدايت مى‏كند. و اگر آنان شرك ورزيده بودند، آنچه عمل مى‏كردند از دستشان مى‏رفت.

*دست يافتن به صراط مستقيم، هدايت ويژه خداوند است.
و هدينهم إلى‏ صرط مستقيم. ذلك هدى الله‏
*عبوديت به درگاه خداوند، زمينه و شرط رهيابى به صراط مستقيم است.
ذلك هدى الله يهدى به من يشاء من عباده‏
*پيامبران و رهنوردان صراط مستقيم نيز اگر شرك بورزند، اعمال آنان تباه و فاسد مى‏شود.
ذلك هدى الله يهدى ... و لو أشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون‏
*ارجمندى عمل و تداوم آن، مانع فساد و تباهى آن در صورت آميختگى با شرك نيست.
ذلك هدى الله يهدى ... و لو أشركوا لحبط عنهم ما كانوا يعملون‏


آيه 89
أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ‏ 
           آنان كسانى بودند كه كتاب و حكم و نبوّت به ايشان داديم. پس اگر اينان (كفّار مكّه) منكر آن شوند، ما قومى را بدان‏ گماشته‏ايم كه منكر آن نيستند.

* نوح، ابراهيم، اسحاق، يعقوب، داوود، سليمان، ايوب، يوسف، موسى و هارون (ع) و زكريا، يحيى، عيسى، الياس، اسماعيل، اليسع، يونس و لوط (ع)، بهره‏مند از تعاليم آسمانى (كتاب) و داراى منصب قضاوت و مقام نبوت بودند.
أولئك الذين ءاتينهم الكتب و الحكم و النبوة
* برخى از پدران، فرزندان و برادران پيامبران پيشين (ابراهيم (ع)، اسحق و ...) بهره‏مند از تعاليم آسمانى (كتاب) و داراى منصب قضاوت و مقام نبوت بوده‏اند.
و من ءابائهم و ذريتهم و إخونهم ... أولئك الذين ءاتينهم الكتب و الحكم و النبوة
*پيامبران (ع) داراى حق حكومت و قضاوت در ميان مردم هستند.
أولئك الذين ءاتينهم الكتب و الحكم و النبوة
از جمله معانى مذكور براى واژه «حكم» قضاوت و همچنين حكومت است، لازم به ذكر است اين دو معنى در طول يكديگر و با هم متقاربند.
*نيكوكارى، صلاح پيشگى و راه يافتن به صراط مستقيم، از ملاكهاى گزينش انبيا
كذلك نجزى المحسنين ... كل من الصلحين ... هدينه إلى‏ صرط مستقيم ... ءاتينهم الكتب‏
* مشركان مكه، به پيامبر (ص) و انبياى پيشين كفر مى‏ورزيدند.
أولئك الذين ءاتينهم ... فإن يكفر بها هؤلاء
*انكار حقانيت رسالت پيامبر (ص)، كفر به همه انبيا و كتب آسمانى است.
فإن يكفر بها هؤلاء فقد و كلنا
* خداوند در هر زمان مردمانى را براى حمايت و حراست از آرمان پيامبران برگماشته است.
فإن يكفر بها هؤلاء فقد و كلنا بها قوما ليسوا بها بكفرين‏


آيه 90
أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ‏  
                آنان كسانى بودند كه خدا هدايتشان كرده بود؛ پس به هدايت آنان اقتدا كن. بگو: من از شما هيچ مزدى بر اين (رسالتم) نمى‏خواهم، (زيرا) آن جز تذكّرى براى جهانيان نيست.

* اقتدا به رهنمودهاى انبياى گذشته وظيفه پيامبر (ص) است.
أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده‏
* همه پيامبران الهى در طول تاريخ داراى اصول و اهداف و آرمانهاى مشترك بوده‏اند.
أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده‏
* ضرورت شناسايى رهنمودهاى انبياى پيشين و اقتدا نمودن به آنان براى همه مردم‏
أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده‏
*عقايد و دستورهاى اخلاقى و احكام شرعى اديان آسمانى گذشته حجت و قابل عمل است.
أولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده‏
* مبلغان دين نبايد هيچ چشمداشت و انتظار پاداشى از مردم داشته باشند.
قل لاأسئلكم عليه أجرا
* اجر و مزد طلب نكردن از مردم در قبال انجام رسالت و تبليغ دين، از هدايتهاى خداوند به انبياى گذشته است.
فبهديهم اقتده قل لاأسئلكم عليه أجرا
* هدف پيامبر (ص) از ابلاغ پيامهاى الهى تذكر دادن به جهانيان است.
إن هو إلا ذكرى‏ للعلمين‏
*قرآن، يادآورى براى جهانيان است.
إن هو إلا ذكرى‏ للعلمين‏
*رسالت پيامبر (ص) براى همه جهانيان است.
إن هو إلا ذكرى‏ للعلمين‏

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۲/۰۶ ] [ 10:32 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب