منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

(آيه 30)ـ در آيـات گـذشـته سخن از غرق و هلاكت فرعونيان و نابودى قدرت و شوكت آنها و انتقال آن به ديگران بود, در اينجا از نقطه مقابل آن يعنى از نجات و رهائى بنى اسرائيل چنين سخن مى گويد: ((مـا بـنـى اسرائيل را از عذاب خواركننده رهائى بخشيديم )) (ولقد نجينا بنى اسرائيل من العذاب المهين ).

از شكنجه هاى سخت و طاقت فرساى جسمى و روحى كه تا اعماق جان آنهانفوذ مى كرد.

(آيـه 31)ـ آرى ! خـداونـد اين قوم مظلوم را در پرتو قيام الهى موسى بن عمران از چنگال اين ظالمان سفاك تاريخ رهائى بخشيد, لذا به دنبال آن مى افزايد: ((از(چنگال ) فرعون )) (من فرعون ).

((چرا كه او مردى متكبر و از اسرافكاران و متجاوزان بود))! (انه كان عاليا من المسرفين ).

(آيـه 32)ـ در اين آيه به يكى ديگر از مواهب خداوند به بنى اسرائيل اشاره كرده , مى گويد: ((ما آنها را از روى عـلم خويش بر جهانيان (در آن عصر و زمان ) برترى داديم و برگزيديم )) (ولقد اخترناهم على علم على العالمين ).

ولى آنها قدر اين نعمتها را ندانستند و كفران كردند و مجازات شدند.

و بـه اين ترتيب آنها ((امت برگزيده عصر خويش )) بودند, زيرا منظور از((عالمين )) مردم جهان در آن عصر و زمان است نه در تمام قرون و اعصار.

(آيه 33)ـ در اين آيه به بعضى از مواهب ديگر كه خدا به آنها داده بوداشاره كرده , مى فرمايد: ((ما آيات و نـشـانه هايى از عظمت و قدرت خويش به آنان داديم كه در آن آزمايش آشكارى بود)) (وآتيناهم من الا يات ما فيه بلاءمبين ).

و ايـن اخـطـارى است به همه امتها و ملتها در مورد پيروزيها و مواهبى كه از لطف الهى به دست مى آورند, كه دام امتحان در اين هنگام سخت است .

(آيه 34)ـ بـعد از ترسيم صحنه اى از زندگى فرعون و فرعونيان و عاقبت كفر و انكارشان در آيات گذشته , بـار ديـگر سخن از مشركان به ميان مى آورد, و ترديد آنها را در مساله معاد ـكه در آغاز سوره آمده بودـ به شكل ديگرى بازگو مى كند: ((اينها چنين مى گويند)) (ان هؤلاء ليقولون ).

(آيـه 35)ـ ((مـرگ ما جز همان مرگ اول نيست , و ما هرگز بار ديگر زنده نخواهيم شد)) (ان هى الا موتتنا الاولى وما نحن بمنشرين ).

و آنـچه محمد(ص ) پيرامون معاد و حيات بعد از مرگ و پاداش و كيفر وبهشت و دوزخ مى گويد: هيچ كدام واقعيت ندارد, اصلا حشر و نشرى در كار نيست !.

(آيه 36)ـ سپس سخن آنها را نقل مى كند كه براى اثبات مدعاى خود به دليل واهى و بى اساسى دست زده و مـى گفتند: ((اگر راست مى گوييد (كه بعد از مرگ ,حياتى در كار است ) پس پدران ما را زنـده كـنـيـد و نـزد مـا بـيـاوريد)) تا بر صدق گفتارشما گواهى دهند! (فاتوا بـابـائنا ان كنتم صادقين ).

(آيه 37)ـ سـرزمـين يمن كه در جنوب جزيره عربستان قرار دارد از سرزمينهاى آباد وپربركتى است كه در گـذشـتـه مـهـد تمدن درخشانى بوده است , پادشاهانى بر آن حكومت مى كردند كه ((تبع )) نام داشـتـند, به خاطر اين كه مردم از آنها ((تبعيت ))مى كردند, و يا از اين نظر كه يكى بعد از ديگرى روى كار مى آمدند.

در اينجا به دنبال بحثى كه پيرامون مشركان مكه و لجاجت و انكار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره بـه سـرگذشت ((قوم تبع )) آنها را تهديد مى كند كه نه تنها عذاب الهى در قيامت در انتظارشان است كه در اين دنيا نيز سرنوشتى همچون قوم گنهكارو كافر تبع پيدا خواهند كرد.

مـى فـرمايد: ((آيا آنها بهترند, يا قوم تبع , و كسانى كه پيش از آنان بودند؟! ما آنهارا هلاك كرديم , چرا كه آنها مجرم بودند)) (اهم خير ام قوم تبع والذين من قبلهم اهلكناهم انهم كانوا مجرمين ).

(آيه 38)ـ سپس بار ديگر به مساله معاد باز مى گردد و با استدلال لطيفى اين واقعيت را اثبات كرده , مـى گويد: ((ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهوده و بى هدف نيافريديم )) (وما خلقنا السموات والا رض وما بينهما لا عبين ).

اگر به گفته شما مرگ نقطه پايان زندگى است اين آفرينش لعب و لغو و بيهوده خواهد بود.

(آيه 39)ـ سپس براى تاكيد اين سخن مى افزايد: ((ما آن دو را جز به حق نيافريديم )) (ما خلقناهما الا بالحق ).

حـق بودن اين دستگاه ايجاب مى كند كه هدف معقولى داشته باشد, و آن بدون وجود جهان ديگر ممكن نيست .

((ولى غالب آنها (اين حقايق را) نمى دانند)) (ولكن اكثرهم لا يعلمون ).

چرا كه انديشه و فكر خود را به كار نمى گيرند, وگرنه دلائل مبدا و معاد واضح و آشكار است .

(آيه 40)ـ در آيات گذشته در مورد مساله معاد از طريق ((حكمت آفرينش اين جهان ))براى وجود رستاخيز اسـتـدلال شده بود, آيه شريفه از اين استدلال چنين نتيجه گيرى مى كند كه : ((يوم الفصل و روز جدائيها وعده گاه همه آنهاست )) (ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين ).

(آيـه 41)ـ سـپـس بـه شرح كوتاهى درباره اين روز جدائى پرداخته , مى گويد:((در همان روزى كه (هيچ كس به فرياد ديگرى نمى رسد و) هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى كند, و از هيچ سو يارى نمى شوند))! (يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا ولا هم ينصرون ).

آرى ! آن روز, روز فصل و جدائى است , روزى است كه انسان از همه چيزجز عملش جدا مى شود, و مـولـى بـه هر معنى كه باشد ـدوست , سرپرست ,ولى نعمت , خويشاوند, همسايه , ياور, و مانند آن ـ توانائى حل كوچكترين مشكلى را از مشكلات قيامت براى كسى ندارد.

(آيـه 42)ـ تنها يك گروه مستثنا هستند همان گونه كه اين آيه مى گويد: ((مگر كسى كه خدا او را مورد رحمت قرار داده است , چرا كه او توانا و رحيم است )) (الا من رحم اللّه انه هو العزيز الرحيم ).

بدون شك اين رحمت الهى بى حساب نيست و تنها شامل مؤمنانى مى شودكه داراى عمل صالحند .

(آيه 43)ـ در ايـنجا توصيف وحشتناك و تكان دهنده اى از عذابهاى دوزخى منعكس شده كه بحث آيات قبل را در مورد ((يوم الفصل )) و روز رستاخيز تكميل مى كند.

مى فرمايد: ((مسلما درخت زقوم )) (ان شجرة الزقوم ).

(آيه 44)ـ ((غذاى گنهكاران است ))! (طعام الاثيم ).

اينها هستند كه از اين گياه تلخ و بد بو و بد طعم و كشنده مى خورند.

(آيه 45)ـ سپس مى افزايد: ((همانند فلز گداخته در شكمها مى جوشد))!(كالمهل يغلى فى البطون ).

(آيه 46)ـ ((جوششى همچون آب سوزان )) (كغلى الحميم ).

هـنـگامى كه گياه زقوم وارد شكم آنها مى شود, حرارت فوق العاده اى ايجادكرده , و همچون آبى جـوشان غليان پيدا مى كند, و به جاى اين كه اين غذا مايه قوت و قدرت گردد بدبختى و عذاب و درد و رنج مى آفريند.

(آيـه 47)ـ سـپـس مى فرمايد: به ماموران دوزخ خطاب مى شود: ((اين (كافرپرگناه ) را بگيريد, و به ميان دوزخ پرتابش كنيد))! (خذوه فاعتلوه الى سواء الجحيم ).

(آيـه 48)ـ بـاز بـه يـكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها اشاره كرده , مى گويد:((سپس (به ماموران دوزخ دسـتور داده مى شود, كه ) بر سر او, از عذاب سوزان بريزيد)) (ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحميم ).

به اين ترتيب هم از درون مى سوزند و هم از بيرون تمام وجودشان را آتش فرامى گيرد, و در وسط آتش نيز آب سوزان بر آنها مى ريزند.

(آيـه 49)ـ و بـعد از اين همه عذابهاى دردناك جسمانى مجازات جانكاه روانى آنها شروع مى شود: به اين مجرم گناهكار سركش و بى ايمان گفته مى شود:((بچش كه (به پندار خود) بسيار قدرتمند و محترم بودى )) (ذق انك انت العزيزالكريم ).

آرى ! اين تو بودى كه با آن همه غرور هر جنايتى را مرتكب شدى , اكنون بچش نتيجه اعمالت را كه در برابر چشمان تو مجسم شده است , و همان گونه كه جسم و جان مردم را سوزاندى اكنون درون و برونت در آتش قهر الهى و با آب سوزان مى سوزد.

(آيـه 50)ـ در اين آيه مى افزايد: به آنها خطاب مى شود: ((اين همان چيزى است كه پيوسته درباره آن شك و ترديد مى كرديد)) (ان هذا ما كنتم به تمترون ).

چقدر در آيات مختلف قرآن با انواع دلائل , واقعيت و حقانيت اين روز به شما گوشزد شد.

افسوس كه گوش شنوا نداشتيد!.

(آيه 51)ـ از آنـجـا كـه در آيات گذشته كيفرهاى دردناك دوزخيان مطرح بود در اينجامواهب و پاداشهاى بهشتيان را مى شمرد تا از قرينه مقابله اهميت هريك از اين دوآشكارتر گردد.

اين پاداشها در هفت قسمت خلاصه شده :.

نخست اين كه : ((پرهيزكاران در جايگاه امن و امانى هستند)) (ان المتقين فى مقام امين ).

بـنـابـراين هيچ گونه ناراحتى و ناامنى به آنها نمى رسد, و در امنيت كامل ازآفات و بلاها, از غم و اندوهها, از شياطين و طاغوتها به سر مى برند.

(آيه 52)ـ سپس به ذكر نعمت دوم پرداخته , مى گويد: آنها ((درميان باغها وچشمه ها به سر مى برند)) و جايگاه آنها از هر سو با درختان و چشمه ها احاطه شده (فى جنات وعيون ).

(آيه 53)ـ در مرحله سوم به لباسهاى زيباى آنها اشاره كرده , مى افزايد: ((آنهالباسهايى از حرير نازك و ضـخـيـم مـى پـوشـند, و در برابر يكديگر (بر تختها) جاى دارند)) (يلبسون من سندس واستبرق متقابلين ).

البته در بهشت گرما و سرماى شديدى وجود ندارد تا به وسيله پوشيدن لباس دفع شود, بلكه اينها اشاره به لباسهاى متنوع و گوناگون بهشتى است .

(آيـه 54)ـ در مرحله چهارم نوبت به همسران آنها مى رسد, مى گويد: ((آرى اين چنينند بهشتيان , و آنها را با حورالعين تزويج مى كنيم ))! (كذلك وزوجناهم بحورعين ).

(آيـه 55)ـ سپس به ذكر پنجمين نعمت بهشتيان پرداخته , مى افزايد: ((آنها درآنجا هر نوع ميوه اى را بـخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد و در نهايت امنيت به سرمى برند)) (يدعون فيها بكل فاكهة آمنين ).

(آيه 56)ـ جاودانگى بهشت و نعمتهاى بهشتى ششمين موهبت الهى برمتقين است , چرا كه آنچه فكر انسان را به هنگام وصال ناراحت مى كند بيم فراق است , لذا مى فرمايد: ((آنها هيچ مرگى جز همان مرگ اول (كه در دنيا چشيدند)نخواهند چشيد))! (لا يذوقون فيها الموت الا الموتة الاولى ).

سرانجام هفتمين و آخرين نعمت را در اين سلسله چنين بيان مى كند: ((وخداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ كرده است )) (ووقيهم عذاب الجحيم ).

كـمـال ايـن نـعـمـتـها در اين است كه احتمال عذاب و فكر مجازات , بهشتيان را به خود مشغول نمى دارد و نگران نمى كند.

اشـاره به اين كه اگر پرهيزكاران لغزشهايى هم داشته اند خدا به لطف و كرمش آنها را بخشيده , و به آنها اطمينان داده است كه از اين نظر نگرانى به خود راه ندهند.

(آيـه 57)ـ در ايـن آيه اشاره به تمام اين نعمتهاى هفتگانه كرده , به صورت يك جمع بندى مى گويد: هـمـه ايـنـهـا ((بـه عنوان فضل و بخششى از سوى پروردگار تو است و اين فوز عظيم و پيروزى بزرگى است )) كه شامل حال پرهيزكاران مى شود (فضلا من ربك ذلك هو الفوز العظيم ).

درسـت است كه پرهيزكاران حسنات بسيارى در دنيا انجام داده اند, ولى مسلما پاداش عادلانه آن اعـمال ناچيز اين همه نعمت بى پايان و جاودانى نيست اين فضل خداست كه اين همه پاداش را در اختيار آنها گذارده .

(آيه 58)ـ گفتيم : ((سوره دخان )) با بيان عظمت و عمق آيات قرآن شروع شده است , و با اين آيه كه آن هم بيانگر تاثير عميق آيات قرآن است پايان مى گيرد, تا آغازسوره با انجامش هماهنگ باشد.

مـى فـرمـايـد: ((مـا آن [قـرآن ] را بر زبان تو آسان ساختيم شايد آنان متذكر شوند)) (فانما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون ).

با اين كه محتوايش فوق العاده عميق و ابعادش بسيار گسترده است , ساده ,روان , همه كس فهم و قابل استفاده براى همه قشرهاست .

(آيـه 59)ـ ولـى از آن جـا كـه بـا همه اين اوصاف باز گروهى در برابر كلام حق تسليم نمى شوند در آخرين آيه آنها را مورد تهديد قرار داده , مى گويد: اگر با اين همه آنها پذيرا نشوند ((پس تو منتظر باش , آنها نيز منتظرند))! (فارتقب انهم مرتقبون ).

تو منتظر وعده هاى الهى در زمينه پيروزى بر كفار باش , و آنها منتظر شكست باشند.

((پايان سوره دخان )).

[ چهارشنبه ۱۳۸۷/۰۲/۲۵ ] [ 21:50 ] [ سعید ]

 

سوره دخان [44]

 

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 59 آيه است .

 

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه 1)ـ در ابـتـداى ايـن سوره نيز همانند چهار سوره گذشته و دو سوره آينده كه مجموعا هفت سوره را تشكيل مى دهد با حروف مقطعه ((حاـميم )) (حم ) روبه رومى شويم .

(آيـه 2)ـ در دومـيـن آيـه به قرآن مجيد سوگند ياد كرده , مى فرمايد: ((قسم به اين كتاب آشكار)) (والكتاب المبين ).

كـتـابـى كـه محتوايش روشن , معارفش آشكار, تعليماتش زنده , احكامش سازنده , و برنامه هايش حساب شده است .

(آيـه 3)ـ اما ببينيم اين سوگند براى چه منظورى ذكر شده است ؟ آيه شريفه اين حقيقت را روشن سـاخته , مى گويد: ((بطورمسلم ما قرآن را (كه سند حقانيت پيامبر اسلام است ) در شبى پربركت نازل كرديم )) (انا انزلناه فى ليلة مباركة ).

شب پربركتى كه مقدرات جهان بشريت با نزول قرآن رنگ تازه اى به خودگرفت , شبى كه سرنوشت خلايق و مقدرات يكسان در آن رقم زده مى شود, آرى !قرآن در شبى سرنوشت ساز, در شب قدر بر قلب پاك پيامبر نازل شد.

امـا هـدف اصـلى از نزول آن چه بود؟ همان است كه در ذيل آيه به آن اشاره شده , مى فرمايد: ((ما همواره انذاركننده بوديم )) (انا كنا منذرين ).

اين يك سنت هميشگى ماست كه فرستادگان خود را براى بيم دادن ظالمان و مشركان ماموريت مى دهيم , و فرستادن پيامبر اسلام با اين كتاب مبين نيز آخرين حلقه از اين سلسله است .

(آيـه 4)ـ اين آيه توصيف و توضيحى است براى شب قدر, مى گويد: شب قدر شبى است كه ((در آن هر امرى از امور بر طبق حكمت الهيه تفصيل و تبيين مى شود)) (فيها يفرق كل امر حكيم ) اين آیه هـماهنگ با روايات بسيارى است كه مى گويد: در شب قدر مقدرات يكسال همه انسانها تعيين مى گردد, و ارزاق , وسرآمد عمرها, و امور ديگر, در آن شب تفريق و تبيين مى شود.

(آيه 5)ـ در اين آيه براى تاكيد بر اين معنى كه قرآن از ناحيه خداست مى فرمايد: آرى نزول قرآن در شب قدر ((فرمانى بود از سوى ما; ما (محمد را)فرستاديم )) (امرا من عندنا انا كنا مرسلين ).

(آيـه 6)ـ سپس براى بيان علت اصلى نزول قرآن و ارسال پيامبر و مقدرات شب قدر مى افزايد: همه اينها ((به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت )) (رحمة من ربك ).

آرى ! رحمت بى كران او ايجاب مى كند كه بندگان را به حال خود رها نكند, وبرنامه و راهنما براى آنها بفرستد.

و در ذيـل هـمـين آيه و آيات بعد اوصاف هفتگانه اى براى خداوند مى شمردكه همگى بيانگر مقام توحيد اوست مى فرمايد: ((او شنوا و دانا است )) (انه هوالسميع العليم ).

تقاضاى بندگان را مى شنود و به اسرار درون دلهاى آنها آگاه است .

(آيه 7)ـ سپس در بيان سومين توصيف مى فرمايد: ((خداوندى كه پروردگارآسمانها و زمين و آنچه در مـيـان آن دو قـرار گـرفته است مى باشد, اگر شما يقين داريد))(رب السموات والا رض وما بينهما ان كنتم موقنين ).

از آنـجـا كـه بـسـيـارى از مشركان به خدايان و ارباب متعددى قائل بودند, و براى هر نوع از انواع مـوجودات ربى مى پنداشتند در اين آيه با جمله ((رب السموات والا رض وما بينهما)) خط بطلان بر همه مى كشد و اثبات مى كند كه پروردگار همه موجودات عالم يكى است .

(آيـه 8)ـ در چـهارمين و پنجمين و ششمين توصيف مى فرمايد: ((هيچ معبودى جز او نيست زنده مى كند و مى ميراند)) (لا اله الا هو يحيى ويميت ).

و در هـفـتـمـيـن و آخـريـن توصيف مى افزايد: ((او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست )) (ربكم ورب آبائكم الا ولين ).

حـيـات و مـرگ شـما به دست اوست , و پروردگار شما و پدرانتان و همه جهانيان اوست بنابراين مـعـبودى جز او نمى تواند وجود داشته باشد, آيا كسى كه نه مقام ربوبيت دارد, و نه مالك حيات و مرگ است , مى تواند معبود واقع شود؟.

(آيه 9)ـ از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اين درميان بود كه اگر آنها طالب يقين باشند اسباب تحصيل يقين فراوان و فراهم است , در اين آيه مى افزايد: آنها جوياى يقين و طالب حق نيستند, ((بلكه آنها در شكند و با حقايق بازى مى كنند))! (بل هم فى شك يلعبون ).

اگـر آنـهـا در حـقـانـيت اين كتاب آسمانى و نبوت تو ترديد دارند به خاطر اين نيست كه مساله پـيـچـيـده اى اسـت , بلكه از اين جهت است كه آن را جدى نمى گيرند,و به شوخى با آن برخورد مى كنند.

(آيـه 10)ـ در اين آيه به تهديد اين منكران لجوج و سرسخت پرداخته , و درحالى كه روى سخن را به پـيـامبر كرده , مى گويد: ((پس منتظر روزى باش كه آسمان دود آشكارى پديد آورد))! (فارتقب يوم تاتى السما بدخان مبين ).

(آيه 11)ـ دودى كه ((تمام مردم را فرا مى گيرد))! (يغشى الناس ).

و سپس به آنها گفته مى شود: ((اين عذاب دردناك الهى است ))! (هذا عذاب اليم ).

مـنـظـور از ((دخان مبين )) همان دود غليظى است كه در پايان جهان و در آستانه قيامت صفحه آسمان را مى پوشاند, و نشانه فرا رسيدن لحظات آخر دنيا و سرآغازعذاب اليم الهى براى ظالمان و مفسدان است .

(آيـه 12)ـ وحـشـت و اضطراب تمام وجود آنها را فرا مى گيرد, و پرده هاى غفلت از مقابل چشمشان كـنـار مـى رود, و بـه اشـتباه بزرگ خود واقف مى شوند رو به درگاه خدا مى آورند و مى گويند: ((پروردگارا! عذاب را از ما برطرف كن كه ايمان مى آوريم ))! (ربنا اكشف عنا العذاب انا مؤمنون ).

(آيـه 13)ـ ولـى او دسـت رد بـر سـينه اين نامحرمان زده , مى فرمايد: ((اينهاچگونه و از كجا متذكر مى شوند (و از راه خود باز مى گردند) با اين كه رسول آشكار(با معجزات و دلائل روشن ) به سراغ آنها آمد))؟! (انى لهم الذكرى وقد جاهم رسول مبين ).

رسولى كه هم خودش آشكار بود و هم تعليمات و برنامه ها و دلائل ومعجزاتش همه مبين و واضح بود.

(آيه 14)ـ اما آنها به جاى اين كه سر بر فرمان او نهند و به خداوند يگانه ايمان آورند و دستوراتش را به جان پذيرا شوند ((از او روى گردان شدند و گفتند: اوديوانه اى است كه ديگران اين مطالب را به او القا كرده اند))! (ثم تولوا عنه وقالوامعلم مجنون ).

(آيه 15)ـ سپس مى افزايد: ((ما كمى عذاب را از شما برطرف مى سازيم (ولى عبرت نمى گيريد و) بار ديگر به كارهاى خود باز مى گرديد)) (انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون ).

(آيـه 16)ـ و در اين آيه مى فرمايد: ما از آنها انتقام مى گيريم ((در آن روز كه آنهارا با قدرت خواهيم گرفت ; آرى ما انتقام گيرنده ايم )) (يوم نبطش البطشة الكبرى انامنتقمون ).

(آيه 17)ـ در تعقيب آيات گذشته كه از سركشى مشركان عرب و عدم تسليم آنها درمقابل حق سخن مـى گـفت , در اينجا به نمونه اى از امم پيشين كه آنها نيز همين مسيررا طى كردند و سرانجام به عـذابـى دردنـاك و شـكـستى فاحش مبتلا شدند, اشاره مى كند, تا هم تسلى خاطرى باشد براى مؤمنان و هم تهديدى براى منكران لجوج و آن داستان موسى و فرعون است , مى فرمايد: ((ما پيش از اينها قوم فرعون راآزموديم )) (ولقد فتنا قبلهم قوم فرعون ).

((و در اين هنگام ) رسول بزرگوارى به سراغشان آمد)) (وجاءهم رسول كريم ).

(آيـه 18)ـ موسى با لحنى بسيار مؤدبانه و دلپذير و آكنده از محبت آنها رامخاطب قرار داد و گفت : امـور ((بـنـدگـان خدا را به من واگذاريد كه من فرستاده امينى براى شما هستم )) (ان ادوا الى عباداللّه انى لكم رسول امين ).

(آيـه 19)ـ سـپـس مـوسى بعد از دعوت آنها به اطاعت خداوند يا آزاد ساختن بنى اسرائيل مى گويد: مـامـوريـت ديـگـر مـن ايـن است كه به شما بگويم : ((در برابرخداوند تكبر نورزيد (و حد خويش نگهداريد) كه من براى شما دليل روشنى (برگفته هاى خود) آورده ام )) (وان لا تعلوا على اللّه انى آتيكم بسلطان مبين ).

هم معجزات آشكار, و هم دلائل منطقى روشن .

(آيه 20)ـ و از آنجا كه مستكبران دنياپرست هركس را در جهت مخالف منافع نامشروع خود ببينند از هـيـچ گـونـه تهمت و ناسزا, و حتى قتل و اعدام , فروگذارنمى كنند, موسى به عنوان پيشگيرى مى افزايد: ((و من به پروردگار خود و پروردگارشما پناه مى برم از اين كه مرا ـمتهم ياـ سنگسار كنيد)) (وانى عذت بربى وربكم ان ترجمون ).

ايـن تـعـبـيـر ممكن است اشاره به اين باشد كه من از تهديدهاى شما باك ندارم ,و تا آخرين نفس ايستاده ام و خدا حافظ و نگاهبان من است .

(آيـه 21)ـ در ايـن آيه آخرين سخنش را به آنها مى گويد كه : ((اگر به من ايمان نمى آوريد لااقل مرا رها كنيد, و كناره گيرى كنيد)) و مزاحم ايمان آوردن مردم نشويد(وان لم تؤمنوا لى فاعتزلون ).

ولى مگر ممكن است جباران مغرور كه قدرت شيطانى و منافع نامشروعشان را در خطر مى بينند خاموش بنشينند و چنين پيشنهادى را بپذيرند؟.

(آيه 22)ـ موسى از تمام وسائل هدايت براى نفوذ در دلهاى تاريك اين مجرمان استفاده كرد, ولى هيچ اثرى در فرعونيان نبخشيد, لذا مايوس شد وچاره اى جز نفرين به آنها نديد, چرا كه قوم فاسدى كه هيچ اميدى به هدايتشان نباشد از نظر نظام آفرينش حق حيات ندارند.

لذا آيه شريفه مى گويد: ((پس موسى به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرم و گنهكارند)) (فدعا ربه ان هؤلا قوم مجرمون ).

چـه نفرين مؤدبانه اى ؟ نمى گويد خداوندا! آنها را چنين و چنان كن , بلكه همين اندازه مى گويد: خداوندا! اينها گروهى مجرمند كه اميدى به هدايتشان باقى نمانده .

(آيه 23)ـ خداوند نيز دعاى موسى را اجابت كرد, و به عنوان مقدمه نزول عذاب بر فرعونيان و نجات بـنـى اسـرائيـل بـه او دستور داده شد: ((بندگان مرا شبانه حركت ده كه شما (از طرف فرعون و لشكريانش ) تعقيب مى شويد))! (فاسر بعبادى ليلا انكم متبعون ).

امـا نـگران نباش , لازم است آنها شما را تعقيب كنند تا به سرنوشتى كه درانتظار آنهاست گرفتار آيند.

(آيـه 24)ـ سـپـس مى افزايد: هنگامى كه از دريا همگى به سلامت گذشتيد((دريا را آرام و گشاده بگذار)) و بگذر (واترك البحر رهوا).

منظور از دريا در اين آيات همان رود عظيم نيل است .

طـبـيعى است كه موسى و بنى اسرائيل مايل بودند هنگامى كه خود از درياگذشتند بار ديگر آبها سر بر هم بگذارند و اين فاصله عظيم را پر كنند, ولى به آنهادستور داده شد كه به هنگام گذشتن از دريـاى نـيـل عـجله نكنيد, بگذاريد فرعون ولشكريانش تا آخرين نفر وارد شوند, چرا كه فرمان مرگ و نابودى آنها به امواج خروشان نيل داده شده است !.

لذا در پايان آيه مى افزايد: ((آنها لشكرى غرق شده خواهند بود)) (انهم جند مغرقون ).

(آيه 25)ـ اكنون ببينيم بعد از غرق فرعون و فرعونيان چه ماجراهاى عبرت انگيزى تحقق يافت قرآن در آيات بـعـد مـيـراث عـظـيم آنها را كه به بنى اسرائيل رسيد طى پنج موضوع كه فهرست تمام زندگى آنـهـاست بيان كرده , نخست مى فرمايد: ((چه بسيارباغها و چشمه ها كه از خود به جا گذاشتند و رفتند))! (كم تركوا من جنات وعيون ).

باغها, و چشمه ها, دو سرمايه از جالبترين و ارزنده ترين اموال آنها بود.

(آيه 26)ـ سپس مى افزايد: ((و زراعتها, و قصرهاى جالب و زيبا و پرارزش )) (وزروع ومقام كريم ).

و ايـن دو سـرمـايـه مـهم ديگر آنها بود, زراعتهاى عظيمى كه در بستر نيل درسرتاسر مصر از آن اسـتـفـاده مـى كردند و همچنين قصرها و مساكن آباد كه يكى ازمهمترين وسائل زندگى انسان مسكن مناسب است .

(آيه 27)ـ و از آنجا كه غير از امور مهم چهارگانه فوق وسائل تنعم فراوان ديگرى داشتند, به همه آنها نيز در يك جمله كوتاه اشاره كرده , مى گويد: ((ونعمتهاى فراوان ديگرى كه در آن متنعم بودند و در ناز و نعمت زندگى مى كردند)) (ونعمة كانوا فيها فاكهين ).

(آيـه 28)ـ سـپس مى افزايد: آرى ((اين چنين بود (ماجراى آنها) و ما همه اينها(و سرمايه ها و ماترك فرعونيان ) را ميراث براى اقوام ديگرى قرار داديم ))! (كذلك واورثناها قوما آخرين ).

آيـه فوق و آيه همانند آن در سوره ((شعرا)) نشان مى دهد كه بنى اسرائيل بعداز غرق فرعونيان به سرزمين مصر بازگشتند, و وارث ميراث فراعنه شدند و در آنجاحكومت كردند.

(آيه 29)ـ در اين آيه مى فرمايد: ((پس نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين , ونه به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد))! (فما بكت عليهم السماء والارض وماكانوا منظرين ).

گريه نكردن آسمان و زمين بر آنها ممكن است كنايه از حقارت آنها وعدم وجود يار و ياور و دلسوز براى آنها باشد.

[ چهارشنبه ۱۳۸۷/۰۲/۲۵ ] [ 21:48 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب