منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
نام خداوندى كه قدر او بى منتهى است و صحبت او با دوستان بى بهاست، در قدر نهان و در صنع آشكارا است، از مانندگى دور و از اوهام جداست. دل را بدوستى و خرد را بهستى پيداست، نه در صفت او چون، نه در حكم او چراست. در شنوايى و بينايى و دانايى يكتاست.
اى خداوندى كه در دل دوستانت نور عنايت پيداست، جانها در آرزوى وصالت حيران و شيداست. چون تو مولى كراست؟ چون تو دوست كجاست؟
هر چه دادى نشان است و آئين فرداست. آنچه يافتيم پيغام است و خلعت برجاست.
نشانت بى قرارى دل و غارت جان است، خلعت وصال در مشاهده جمال چه گويم كه چونست؟
         روزى كه سر از پرده برون خواهى كرد           
         دانم كه زمانه را زبون خواهى كرد!

         گر زيب و جمال ازين فزون خواهى كرد           
         يا ربّ چه جگرهاست كه خون خواهى كرد
 وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً الى آخرها، اشارتست بصنايع قدرت و بدايع فطرت و لطائف حكمت در آفرينش خليفت و جمله محلّ نظر عوام است و سبب راه بردن ايشان. عامّه خلق بديده سرّ بصنايع و بدايع نگرند، آثار رحمت و قدرت بينند. از صنع دليل گيرند بر وجود صانع، از اسباب روش درگيرند تا برسند بحضرت مسبّب و اليه الاشارة بقوله: «أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؟
 «أَ فَلَمْ يَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ»؟ «أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا»؟ «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ»! «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ»! «سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ» الآية ....
باز عارفان راه و صديقان درگاه را حالى ديگر است و نظرى ديگر، بديده سرّ بصانع نگرند، اسرار عنايت بينند بديده دل بمبدع نگرند انوار هدايت بينند.
بديده جان بحقّ نگرند، رايت وجود بينند. بديده شهود بمشهود نگرند، دوست را عيان بينند. اى مسكين تا كى در  صنايع و بدايع نگرى؟ يك بار در صانع و مبدع نگر تا عجايب لطايف بينى! از صنايع و بدايع آن بينى كه از او خيزد، و از صانع و مبدع آن بينى كه از او سزد. هر كه نظاره گاه او جز شواهد صنايع نيست، او را در راه جوانمردان قدمى نيست و از اين حديث بمشام وى بويى رسيده نيست. بسيار بود كه نه صنايع و نه بدايع، نه خلايق، نه علائق، نه زمان و نه زمين، نه مكان و نه مكين، نه عرش و نه فرش، نه سما و نه سمك، نه فلك و نه ملك، نه ماه و نه ماهى، نه اعيان و نه آثار، نه عيان و نه اخبار. حقّ بود حاضر و حقيقت حاصل، قيّوم پاينده بهيچ هست نماننده، بود و هست و خواهد بود، لم يزل و لا يزال، بى تغيّر و انتقال، موصوف بوصف جلال و جمال. هر چه خلق است همه نابودنى و فانى و خالق جلّ جلاله بجلال عزّ خود بودنى و باقى. «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ». «كُلُّ شَيْ‏ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ». باش اى جوانمرد تا اين قبّه اخضر فرو گشايند و اين بساط اغبر در نوردند و عقد پروين تباه كنند، چهره ماه و خورشيد سياه كنند، سماك را بر سمك زنند تا اين وعده نقد شود كه: يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ و اين خبر عيان گردد كه: قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ واجِفَةٌ أَبْصارُها خاشِعَةٌ.
اى مسكين تغافل امروز تغابن فرداست. پيرايه‏اى پيش تو نهاده‏اند و سرمايه‏اى در دست تو داده. پيرايه نفس تو است و سرمايه نفس تو، نفس را در كار دار و نفس ضايع مگذار، اين را عمارت كن و بدان تجارت كن، تا فردا ازين تجارت سودها بينى كه نيكو گفته آن جوانمرد كه اين شعر گفت:
         گر امروزم درين منزل ترا حالى زيان باشد             زهى سرمايه و سودا كه فردا زين زيان بينى‏

         ور از ميدان شهوانى سوى ايوان عقل آيى             چو كيوان در ميان خود را به هفتم آسمان بينى‏

         و گر زين حضرت قدسى خرامان گردى از عزّت             ز دار الملك ربّانى جنيبتها روان بينى.

عبد الملك مروان خليفه روزگار بود و بو حازم امام زاهد وقت بود. از وى پرسيد كه: يا حازم فردا حال و كار ما چون خواهد بود؟- گفت: اگر قرآن ميخوانى، قرآن ترا جواب ميگويد. گفت: كجا ميگويد؟- گفت:
فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَياةَ الدُّنْيا فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوى‏ وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏ بدانكه در دنيا هر نفسى را آتشى است كه آن را آتش شهوت گويند، و در عقبى آتشى است كه آن را آتش عقوبت گويند. هر كه امروز بآتش شهوت سوخته گردد، فردا بآتش عقوبت رسد لا محاله، و هر كه امروز بآب رياضت و مجاهدت آتش شهوت را بنشاند، فردا بآب رحمت و نور معرفت آتش عقوبت را بنشاند تا بغايتى كه از نور معرفت مؤمن بفرياد آيد گويد: «جز يا مؤمن فقد اطفأ نورك لهبى». همچنين در دنيا در دل هر مؤمن بهشتى است كه آن را بهشت عرفان گويند و در عقبى بهشتى است كه آن را بهشت رضوان گويند. هر كه امروز در دنيا بهشت عرفان بطاعت و عبادت و جهد و عبوديّت آراسته دارد، فردا به بهشت رضوان رسد. اينست كه ربّ العالمين گفت:
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏ بنده مؤمن در آن منازل با رفعت و آن مساكن با سعت ميان غرف و طرف بر تخت بخت تكيه زده، تاج مرصّع بجواهر عنايت بر سر نهاده،
غلمان مخلّدون ولدان چون درّ مكنون سماطين بر كشيده، ساقيان با جام رحيق و تسنيم و ماء معين و شير و مى و انگبين پيش آمده و اين وعده كرامت و عين لطافت نقد گشته كه:
 «اعددت لعبادى الصّالحين ما لا عين رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر»
اجماع علماء سلف است و اتّفاق اهل سنّت كه بهشت و دوزخ هر دو محدث‏اند ازلى نه، هر دو امروز آفريده‏اند فانى نه، بهشت با هر چه در وى است از حور و عين و دوزخ با هر چه در وى است از حيّات و عقارب، باقى‏اند هميشه. فنا را بايشان راه نه.
ربّ العالمين كه آن را آفريد، بقا را آفريد نه فنا را. كه اين همه ثواب و عقاب‏اند و حقّ جلّ جلاله ثواب و عقاب اعمال بندگان باطل نكند و آنچه عين ثواب و عقاب بود فانى نشود  و اللَّه اعلم.
[ جمعه ۱۳۸۸/۰۴/۱۲ ] [ 21:5 ] [ سعید ]

ادامه سوره نازعات

(آيه15)ـ بعد از بيانات نسبتا مشروحى كه در آيات قبل درباره مساله معاد وانكار و مخالفت مشركان آمـد, در اينجا به داستان يكى از طغيانگران بزرگ تاريخ ‌يعنى ; فرعون و سرنوشت دردناك او اشاره مـى كـنـد, تا هم مشركان عرب بدانند كه افراد نيرومندتر از آنها نتوانستند در برابر خشم و عذاب الهى مقاومت كنند, و هم مؤمنان را دلگرم سازد كه از برترى نيروى ظاهرى دشمن هراسى به دل راه ندهند,چرا كه درهم كوبيدن آنها براى خداوند بسيار سهل و آسان است .
نخست از اينجا شروع مى كند: ((آيا داستان موسى به تو رسيده است ))؟ (هل اتيك حديث موسى ).
(آيـه16)ـ سپس مى افزايد: ((در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى ندا داد)) (اذ ناديه ربه بالواد المقدس طوى ).
((طـوى )) مـمـكن است نام سرزمين مقدسى باشد كه در شام در ميان ((مدين )) و((مصر)) قرار داشت , و نخستين جرقه وحى در آن بيابان بر قلب موسى وارد شد.
(آيـه17)ـ سـپـس بـه پـيـامى كه خداوند به موسى در آن سرزمين مقدس داد,در دو جمله كوتاه و پرمعنى , اشاره كرده , مى فرمايد: ((به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است ))! (اذهب الى فرعون انه طغى ).
(آيه18)ـ ((و به او بگو: آيا مى خواهى پاكيزه شوى ))؟ (فقل هل لك الى ان تزكى ).
(آيـه19)ـ ((و (پس از پاك شدن و لايق لقاى محبوب گشتن ) من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم , تا از او بترسى )) و گناه نكنى (واهديك الى ربك فتخشى ).
(آيه20)ـ و از آنجا كه هر دعوتى بايد آميخته با دليل باشد در اين آيه مى افزايد: موسى ((به دنبال اين سخن بزرگترين معجزه را به او نشان داد)) (فاريه الا ية الكبرى ).
ايـن مـعـجـزه خواه معجزه تبديل شدن عصا به مار عظيم باشد, يا يد بيضا,و يا هر دو, از معجزات بزرگ موسى بوده است كه در آغاز دعوتش بر آن تكيه كرده .
اين آيات نشان مى دهد كه يكى از اهداف بزرگ انبيا هدايت طغيانگران يامبارزه قاطع با آنهاست .
(آيـه21)ـ اكـنون ببينيم فرعون در برابر اين همه لطف و محبت , و اين منطق وبيان زيبا و ارائه آيت كبرى چه عكس العملى نشان داد؟.
ايـن طاغوت خيره سر, هرگز از مركب غرور پياده نشد, چنانكه در اين آيه مى فرمايد:((او (دعوى موسى را) تكذيب , و عصيان كرد)) (فكذب وعصى ).
ايـن نـشـان مـى دهـد كـه تكذيبها مقدمه عصيانهاست , همان گونه كه تصديقها وايمانها مقدمه طاعتهاست .
(آيـه22)ـ بـه اين مقدار هم قناعت نكرد و در برابر دعوت موسى بى تفاوت نماند بلكه : ((سپس پشت كرد و پيوسته (براى محو آيين حق ) تلاش نمود))(ثم ادبر يسعى ).

(آيـه23)ـ و از آنجا كه معجزه موسى تمام موجوديت طاغوتى او رابه خطر مى انداخت , ماموران را به شـهرهاى مختلف اعزام كرد ((و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت نمود)) تا مبارزه ساحران با موسى را مشاهده كنند (فحشرفنادى ).
(آيـه24)ـ بـاز به اين توطئه ها اكتفا نكرد, بلكه بزرگترين ادعا را با بدترين تعبيرات مطرح نمود ((و گفت : من پروردگار برتر شما هستم ))! (فقال انا ربكم الا على ).خـودش يـكى از بت پرستان بود, ولى در اينجا ادعا مى كند من پروردگار بزرگ شما هستم , يعنى حتى خودش را از معبود خودش نيز بالاتر مى شمرد و اين است بيهوده گوئيهاى طاغوتها!.
(آيه25)ـ به هر حال فرعون سركشى را به آخرين مرحله رسانده و مستحق دردناكترين عذاب شده و فرمان الهى بايد فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش رادرهم بكوبد لذا در اين آيه مى فرمايد: ((از اين رو خداوند او را به عذاب آخرت ودنيا گرفتار ساخت )) (فاخذه اللّه نكال الا خرة والا ولى ).
در ايـنـجـا تفسير ديگرى براى آيه ذكر شده است و آن اين كه منظور از ((الاولى ))كلمه نخستين اسـت كه فرعون در مسير طغيان گفت و ادعاى الوهيت كرد (قصص /38)و ((الا خرة )) اشاره به آخـريـن كـلـمه اى است كه او گفت و آن ادعاى ربوبيت اعلى بود خداوند او را به مجازات اين دو ادعاى كفرآميزش در همين دنياگرفتار ساخت .
(آيـه26)ـ و سرانجام در اين آيه , از اتمام اين ماجرا نتيجه گيرى كرده ,مى فرمايد: ((در اين (داستان مـوسـى و فرعون و عاقبت آنان درس ) عبرتى است براى كسى كه (از خدا) بترسد)) (ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى ).
ايـن آيـه بـه خوبى نشان مى دهد كه عبرت گرفتن از اين ماجراها تنها براى كسانى ميسر است كه بـهره اى از خوف و خشيت و احساس مسؤوليت به دل راه داده اند و يا به تعبير ديگر داراى چشمى عبرت بينند.
اى خوشا چشمى كه عبرت بين بود ـــــ عبرت از نيك و بدش آيين بود.
(آيه27)ـ
بـه دنـبـال نـقـل سـرگذشت موسى و فرعون به عنوان يك درس عبرت براى همه طغيانگران و تكذيب كنندگان بار ديگر به مساله معاد و رستاخيز برمى گردد.
نخست منكران معاد را مخاطب ساخته , و ضمن يك استفهام توبيخى مى فرمايد: ((آيا آفرينش شما (و بـازگـشت به زندگى پس از مرگ ) مشكلتر است ياآفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاده است )) (ءانتم اشد خلقا ام السماء بنيها).
ايـن سـخن در حقيقت پاسخى است به گفتار آنها كه در آيات پيشين گذشت كه مى گفتند: انا لمردودون فى الحافرة ; آيا ما به حالت اول باز مى گرديم )).
ايـن آيه مى گويد: هر انسانى در هر مرحله اى از درك و شعور باشد مى داند كه آفرينش اين آسمان بلند, اين همه كرات عظيم و كهكشانهاى بى انتها قابل مقايسه باآفرينش انسان نيست كسى كه اين قدرت را داشته چگونه از بازگرداندن شما به حيات عاجز است ؟!.
(آيـه28)ـ سـپـس بـه شـرح بـيشتر درباره اين آفرينش بزرگ پرداخته , مى افزايد:((سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم ساخت )) (رفع سمكها فسويها).
احـتمال دارد كه آيه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسيار زياد وسرسام آور كرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ و قشر عظيم هواى اطراف زمين .
(آيـه29)ـ سـپـس بـه يكى از مهمترين نظامات اين عالم بزرگ يعنى نظام نور و ظلمت اشاره كرده , مى فرمايد: ((و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود)) (واغطش ليلهاواخرج ضحيها).
كـه هـركـدام از ايـن دو در زنـدگـى انـسان و ساير موجودات زنده اعم از حيوانان وگياه نقش فـوق العاده مهمى دارد نه انسان بدون نور مى تواند زندگى كند كه همه بركات و روزيها و حس و حركت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت و زندگى او ممكن نيست كه رمز آرامش اوست .
(آيـه30)ـ سـپـس از آسمان به زمين مى آيد, مى فرمايد: ((و زمين را بعد از آن گسترش داد)) (والا رض بعد ذلك دحيها).
منظور از ((دحوالا رض )) اين است كه در آغاز تمام سطح زمين را آبهاى حاصل از بارانهاى سيلابى نخستين فراگرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمين جاى گرفتند و خشكيها از زير آب سر برآوردند و روزبه روز گسترده تر شدند تا به وضع فعلى درآمد ـ و اين مساله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد.
(آيـه31)ـ بـعـد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن ازآب و گياه به ميان آورده , مى فرمايد: ((و از آن , آب و چراگاهش را بيرون آورد)) (اخرج منها مـاءها ومرعيها).
اين تعبير نشان مى دهد كه آب در لابلاى قشر نفوذپذير زمين پنهان بود, سپس به صورت چشمه ها و نهرها جارى شد و حتى دريا و درياچه ها راتشكيل داد.
(آيـه32)ـ ولـى از آنجا كه عوامل مختلفى مى توانست آرامش زمين را برهم زند ـ از جمله طوفانهاى عـظـيم و دائمى و ديگر جزر و مدهائى كه در پوسته زمين براثر جاذبه ماه و خورشيد و همچنين لـرزه هايى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ ‌مى دهدـ آن را به وسيله شبكه نيرومندى از كوهها كه سرتاسر روى زمين را فراگرفته آرام كرد.
و لذا مى فرمايد: ((و كوهها را ثابت و محكم نمود)) (والجبال ارسيها).
(آيـه33)ـ و در پايان مى فرمايد: ((همه اينها براى بهره گيرى شما وچهارپايانتان است ))! (متاعا لكم ولا نعامكم ).
تا از مواهب حيات بهره گيريد و به غفلت نخوريد.
ايـنـهـا از يكسو نشانه هاى قدرت او بر مساله معاد است و از سوى ديگر دلائل عظمت و نشانه هاى وجود او در مسير توحيد و معرفت است .
(آيـه34)ـ بـعد از اشاره به بعضى از دلائل معاد, در آيات قبل , در اينجا بارديگر, به مساله رستاخيز و سـرنـوشـت خداترسان و هوى پرستان در آن روزبازمى گردد, مى فرمايد: ((هنگامى كه آن حادثه بزرگ , رخ دهد)) نيكوكاران و بدكاران هركدام به جزاى اعمال خويش مى رسند (فاذا جاءت الطامة الكبرى ).
((طـامـه )) در ايـنـجـا اشـاره به قيامت است كه مملو از حوادث هولناك مى باشد وتوصيف آن به ((كبرى )) تاكيد بيشترى درباره اهميت و عظمت اين حادثه بى نظير است .
(آيـه35)ـ سـپـس مـى افـزايد: ((در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد))(يوم يتذكر الا نسان مـاسعى ).
اما اين تذكر و يادآورى چه سودى براى او مى تواند داشته باشد.
اگـر تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران گذشته كند دست رد به سينه او مى زنندو در پاسخ اين تقاضا ((كلا )) (چنين نيست ) مى گويند.
و اگر توبه كند و از اعمالش پوزش طلبد فايده اى ندارد چرا كه درهاى توبه ديگر بسته شده است .
آرى ! در آن روز حـجـابـها از قلب و روح انسان برداشته مى شود و همه حقايق مكنون بارز و آشكار مى شود.
(آيـه36)ـ و لـذا در ايـن آيـه مى افزايد: ((و (در آن روز) جهنم براى هر بيننده اى آشكار مى گردد)) (وبرزت الجحيم لمن يرى ).
جـهـنـم هـم اكـنون نيز وجود دارد بلكه طبق آيه 54 سوره عنكبوت ((كافران را ازهر سو احاطه كرده )) اما حجابهاى عالم دنيا مانع رؤيت آن است ولى آن روز كه روزظهور و بروز همه چيز است جهنم از همه آشكارتر ظهور مى كند.
(آيـه37)ـ سـپس به وضع حال مجرمان و افراد بى ايمان در صحنه قيامت اشاره كرده و با چند جمله كوتاه و پرمعنى هم سرنوشت آنها را بيان مى كند و هم عوامل گرفتارى آنها را, مى فرمايد: ((اما آن كسى كه طغيان كرده )) (فاما من طغى ).
(آيه38)ـ ((و زندگى دنيا را (بر همه چيز) مقدم داشته )) (وآثر الحيوة الدنيا).
(آيه39)ـ ((مسلما دوزخ جايگاه اوست )) (فان الجحيم هى الماوى ).
در جـمله اول اشاره به فساد عقيدتى آنها مى كند زيرا طغيان ناشى از خودبزرگ بينى است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة اللّه است .
كـسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مى بيند وهرگز پاى خود را از جاده عبوديت بيرون نمى گذارد.
و جـمـله دوم اشاره به فساد عملى آنهاست چرا كه طغيان سبب مى شود كه انسان لذت زودگذر دنيا و زرق و برق آن را بالاترين ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم بشمرد.
ايـن دو در حـقيقت علت و معلول يكديگرند: طغيان و فساد عقيده سرچشمه فساد عمل و ترجيح زنـدگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سرانجام اين دوآتش سوزان دوزخ است كه در جمله سوم به آن اشاره شده .
(آيـه40)ـ سپس به ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پرمعنى پرداخته , مى فرمايد: ((و آن كسى كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را ازهوى باز دارد )) (واما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى ).
(آيه41)ـ ((قطعا بهشت جايگاه اوست )) (فان الجنة هى الماوى ).
آرى ! شـرط اول بـهـشـتـى شدن ((خوف )) ناشى از ((معرفت )) است , شناختن مقام پروردگار و تـرسـيدن از مخالفت فرمان او, شرط دوم كه در حقيقت نتيجه شرط اول وميوه درخت معرفت و خـوف اسـت تـسـلـط بـر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى ,چرا كه تمام گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سرچشمه مى گيرد.

(آيه42)ـ در تـعـقيب مطالبى كه درباره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز درآيات پيشين آمد, در ايـنـجـا بـه سراغ سؤال هميشگى مشركان و منكران معاد رفته ,مى فرمايد: ((و از تو درباره قيامت مى پرسند كه در چه زمانى واقع مى شود))(يسئلونك عن الساعة ايان مرسيها).
(آيـه43)ـ قـرآن در پـاسـخ اين سؤال براى اين كه به آنها بفهماند كه هيچ كس ازلحظه وقوع قيامت بـاخـبـر نـبوده و نخواهد بود, روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده ,مى گويد: ((تو را با يادآورى اين سخن چه كار))؟! (فيم انت من ذكريها).
يعنى ;
Š تاريخ وقوع قيامت حتى از تو پنهان است , تا چه رسد به ديگران , اين از آن علم غيبى است كه از مختصات ذات پروردگار مى باشد, و احدى را به آن راهى نيست !.
(آيـه44)ـ سـپس مى افزايد: ((نهايت آن (قيامت ) به سوى پروردگار تو است ))و هيچ كس جز خدا از زمانش آگاه نيست (الى ربك منتهيها).
اين همان مطلبى است كه در آيه 34 سوره لقمان نيز آمده است : ((علم زمان وقوع قيامت تنها نزد خداست )).
(آيـه45)ـ باز براى توضيح بيشتر مى افزايد: ((كار تو فقط بيم دادن كسانى است كه از آن مى ترسند)) (انما انت منذر من يخشيها).
وظـيفه تو همين انذار و هشدار و بيم دادن است و بس , و اما تعيين وقت قيامت از قلمرو وظيفه و آگاهى تو بيرون است .
(آيـه46)ـ و سـرانجام در آخرين آيه اين سوره براى بيان اين واقعيت كه تاقيامت زمان زيادى نيست , مى فرمايد: ((آنها در آن روز كه قيام قيامت را مى بينندچنين احساس مى كنند كه گوئى توقفشان (در دنيا و برزخ ) جز شامگاهى يا صبح آن بيشتر نبوده است ))! (كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية اوضحيها).
به قدرى عمر كوتاه دنيا بسرعت مى گذرد, و دوران برزخ نيز سريع طى مى شود كه به هنگام قيام قيامت آنها فكر مى كنند تمام اين دوران چند ساعتى بيش نبود.
((پايان سوره نازعات )).

[ چهارشنبه ۱۳۸۵/۱۱/۱۸ ] [ 19:8 ] [ سعید ]

سوره نازعات [79]

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 46 آيه است .

محتواى سوره :

محتواى اين سوره در شش بخش خلاصه مى شود:
1ـ نـخـسـت بـا قـسـمهاى مؤكدى كه ارتباط با مساله معاد دارد روى تحقق اين روز بزرگ تاكيد مى كند.
2ـ سپس به قسمتى از مناظر هول انگيز و وحشتناك آن روز اشاره مى نمايد.
3ـ و بـعـد اشـاره كوتاه و گذرائى به داستان موسى و سرنوشت فرعون طغيانگردارد كه هم مايه تـسـلى خاطر پيامبر(ص ) و مؤمنان است و هم هشدار به مشركان طغيانگر, و هم اشاره اى است به اين كه انكار معاد انسان را به چه گناهانى آلوده مى كند.
4ـ در بخش بعد نمونه هايى را از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين كه خود دليلى است براى امكان معاد و حيات بعد از مرگ برمى شمرد.
5ـ بـار ديـگـر بـه شـرح قسمتى ديگر از حوادث وحشتناك آن روز بزرگ وسرنوشت طغيانگران و پاداش نيكوكاران مى پردازد.
6ـ سرانجام در پايان سوره بر اين حقيقت تاكيد مى كند كه : هيچ كس از تاريخ ‌آن روز باخبر نيست , ولى همين اندازه مسلم است كه نزديك است .
انتخاب نام ((نازعات )) براى اين سوره به خاطر نخستين آيه آن است .

فضيلت تلاوت سوره :

در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره نازعات را بخواندتوقف و حساب او در روز قيامت تنها به اندازه خواندن يك نماز روزانه است , و بعداز آن وارد بهشت مى شود)).
مـسـلـم است كسى كه محتواى اين سوره را كه آيات تكان دهنده اش ارواح خفته را بيدار و متوجه وظائف خود مى سازد در جان خويش پياده كند از چنان پاداشهائى برخوردار خواهد شد, نه آنها كه فقط به خواندن الفاظ قناعت مى كنند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه
1 در آغـاز سـوره بـه پنج موضوع مهم , قسم ياد شده و هدف از اين سوگندها بيان حقانيت و تحقق مساله معاد و رستاخيز است .
مـى فـرمـايـد: ((سـوگـند به فرشتگانى كه (جان مجرمان را بشدت از بدنهايشان )برمى كشند)) (والنازعات غرقا).
(آيه
2)ـ ((و فرشتگانى كه (روح مؤمنان را) با مدارا و نشاط جدا مى سازند))(والناشطات نشطا).
(آيـه
3)ـ ((و سـوگـنـد بـه فـرشـتـگـانى كه (در اجراى فرمان الهى ) با سرعت حركت مى كنند)) (والسابحات سبحا).
(آيه
4)ـ ((و سپس بر يكديگر سبقت مى گيرند)) (فالسابقات سبقا).
(آيه
5)ـ ((و آنها كه امور را تدبير مى كنند)) (فالمدبرات امرا).
مـنـظور از اين سوگندها ((فرشتگانى )) است كه مامور قبض ارواح كفار ومجرمانند كه آنها را به شدت از بدنهايشان برمى كشند, ارواحى كه هرگز حاضر به تسليم در برابر حق نبودند.
و فرشتگانى كه مامور قبض ارواح مؤمنانند كه با مدارا و نرمش و نشاط آنها راجدا مى سازند.
و فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى باسرعت حركت مى كنند.
سپس بر يكديگر پيشى مى گيرند.
و سرانجام امور جهان را به فرمان او تدبير مى كنند.
(آيه
6 بـعد از آن كه با قسم هاى مؤكد وقوع قيامت به عنوان يك امر حتمى در آيات گذشته بيان شد, در ايـنجا به شرح بعضى از نشانه ها و حوادث اين روز بزرگ مى پردازد, مى فرمايد: اين بعث و رستاخيز ((در آن روز است كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورد)) (يوم ترجف الراجفة ).
(آيه
7)ـ ((و به دنبال آن , حادثه دومين [ صيحه عظيم محشر] رخ مى دهد))(تتبعها الرادفة ).
مـنـظـور از ((راجفه )) همان صيحه نخستين يا نفخ صور اول است كه شيپور فناى جهان و زلزله نابودى دنياست و ((رادفه )) اشاره به صيحه دوم يا نفخ صور ثانى است كه نفخه حيات و رستاخيز و بازگشت به زندگى جديد است .
(آيه
8)ـ سپس مى افزايد: ((دلهائى در آن روز سخت مضطرب است ))(قلوب يومئذ واجفة ).
دلهاى مجرمان و گنهكاران و طغيانگران همه بشدت مى لرزد, و نگران حساب و جزا و كيفر است .
(آيـه
9)ـ ايـن اضـطـراب درونـى بـه قـدرى شديد است كه آثار آن در تمام وجود گنهكاران ظاهر مـى شـود, لـذا در ايـن آيه مى افزايد: ((و چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده است )) (ابصارها خاشعة ).
در آن روز چشمها به گودى مى نشيند, از حركت باز مى ايستد و خيره مى شود, و گوئى ديد خود را از شدت ترس از دست مى دهد.
(آيـه
10)ـ آنـگـاه سـخـن را از قيامت به دنيا مى كشاند, مى فرمايد: ولى امروز((مى گويند: آيا ما به زندگى مجدد باز مى گرديم ))؟! (يقولون ا
ءنا لمردودن فى الحافرة ).
(آيـه
11)ـ اين آيه ادامه سخنان آنها را نقل كرده , مى گويد: ((آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيده اى شديم )) ممكن است زنده شويم ؟ (اءذا كنا عظاما نخرة ).
ايـن همان چيزى است كه همواره منكران معاد روى آن تكيه مى كردند, ومى گفتند: باور كردنى نـيـسـت كـه استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حيات در تن بپوشد, در حالى كه فراموش كرده بودند در آغاز نيز از همان خاك آفريده شده اند.
(آيـه12)ـ مـنكران معاد به اين هم قناعت نمى كنند, بلكه به استهزاى ((معاد))برخاسته و به عنوان مـسـخـره , ((مـى گويند: اگر قيامتى در كار باشد بازگشتى است زيانبار)) و حال ما در آن روز سخت و دردناك خواهد بود! (قالوا تلك اذا كرة خاسرة ).
(آيه13)ـ در اين آيه بار ديگر به مساله قيام قيامت و برپاشدن رستاخيز بازمى گردد, و با لحنى قاطع و كوبنده , مى فرمايد: ((اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيم است )) (فانما هى زجرة واحدة ).
(آيه14)ـ ((ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى گردند)) (فاذاهم بالساهرة ).
ايـن كـار پـيچيده و مشكلى نيست , همين كه به فرمان خدا نفخه دوم دميده شود و بانگ حيات و زنـدگـى بـرخـيـزد, تـمـام ايـن خـاكـها و استخوانهاى پوسيده يك مرتبه جمع مى شوند و جان مى گيرند, و از قبرها بيرون مى پرند!.


[ چهارشنبه ۱۳۸۵/۱۱/۱۸ ] [ 19:6 ] [ سعید ]
نگرشى بر واژه‏ها
 نازعات:   اين واژه از ريشه «نزع» به معنى از جاى بركندن چيزىيا كشيدن آن آمده است.
 غرق:   اين واژه اسمى است كه به جاى مصدر آمده و در اصل به    معنى «اغراق» كه بركشيدن كمان تا آخرين درجه ممكن    به هنگام پرتاب تير مى‏باشد، آمده است و در اينجا    نشانگر شدت و سختى در كندن يا كشيدن است.
 نشط:   اين واژه به معنى كندن آمده است. «ناشطات» نيز از اين    ماده است.
 سبح:   به معنى حركت سريع در آب و يا در هوا آمده است، و    واژه «سابحات» از اين ماده است.
 سبق:   از ريشه «سبقت» به معنى سبقت گرفتن و پيشى جستن از ديگرى با شتاب و سرعت آمده، و «سابقات» از اين ماده است.
 رجف:   اضطراب و لرزه سخت. واژه «راجفه» نيز از اين ريشه،    به معنى زلزله شديد آمده است.
 رادفه:   از ريشه «ردف» به معنى پياپى آمده است. درست به    همين دليل است كه به فردى كه پشت سر ديگرى بر    مركب نشسته است، «رديف» گفته‏اند.
 وجيف:   از ماده «وجف»، در اصل به معنى پريشانى سخت آمده  است. و به قلب پريشان و توفان زده، «قلب واجف»    مى‏گويند. اين واژه به معنى سرعت و شتاب در پيمايش    راه نيز آمده است.
 حافره:   از ريشه «حفر» به معنى كندن زمين آمده است. به همين    جهت اثر برجاى مانده از كندو كاو را «حفره»، و سم    اسب را «حافر» گفته‏اند؛ چرا كه زمين را مى‏كند. اما در    آيه به معنى «محفور» كه اسم مفعول آن مى باشد آمده    است.
 ساهره:   اين واژه از ماده «سهر» به معنى روى زمين، بيابان    خشك و هموار، و شب بيدارى آمده است.
سمك:   اين واژه به معنى ارتفاع و بلندى آمده، و در برابر عمق وگودى است. واژه «مسموكات» نيز به مفهوم    آسمان‏هاست.
    اين بيان اميرمؤمنان از اين باب است كه فرمود: يا داعم المسموكات! هان اى استوارى بخش آسمانهاى بلند!
 تسويه:   نظام بخشيدن به چيزى است تا با اندازه‏گيرى و دقت بسان ديگرى طراحى مى‏شود.
 غطش:   ظلمت و تاريكى. هنگامى كه گفته شود: اغطشه‏اللَّه،    منظور اين است كه خدا آن را تيره و تار ساخت.
 دحو:   به معنى گسترش بخشيدن آمده است.
 ارسى:   از ريشه «رسو» به معنى استوارى بخشيدن آمده است.
 طامة:   از ريشه «طم» بسان «نظم» به معنى سوگ بزرگ و رويداد سهمگين آمده است.

   
[ چهارشنبه ۱۳۸۵/۱۱/۱۱ ] [ 19:46 ] [ سعید ]

سوره نازعات [79]

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 46 آيه است .

محتواى سوره :

محتواى اين سوره در شش بخش خلاصه مى شود:
1ـ نـخـسـت بـا قـسـمهاى مؤكدى كه ارتباط با مساله معاد دارد روى تحقق اين روز بزرگ تاكيد مى كند.
2ـ سپس به قسمتى از مناظر هول انگيز و وحشتناك آن روز اشاره مى نمايد.
3ـ و بـعـد اشـاره كوتاه و گذرائى به داستان موسى و سرنوشت فرعون طغيانگردارد كه هم مايه تـسـلى خاطر پيامبر(ص ) و مؤمنان است و هم هشدار به مشركان طغيانگر, و هم اشاره اى است به اين كه انكار معاد انسان را به چه گناهانى آلوده مى كند.
4ـ در بخش بعد نمونه هايى را از مظاهر قدرت خداوند در آسمان و زمين كه خود دليلى است براى امكان معاد و حيات بعد از مرگ برمى شمرد.
5ـ بـار ديـگـر بـه شـرح قسمتى ديگر از حوادث وحشتناك آن روز بزرگ وسرنوشت طغيانگران و پاداش نيكوكاران مى پردازد.
6ـ سرانجام در پايان سوره بر اين حقيقت تاكيد مى كند كه : هيچ كس از تاريخ ‌آن روز باخبر نيست , ولى همين اندازه مسلم است كه نزديك است .
انتخاب نام ((نازعات )) براى اين سوره به خاطر نخستين آيه آن است .

فضيلت تلاوت سوره :

در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره نازعات را بخواندتوقف و حساب او در روز قيامت تنها به اندازه خواندن يك نماز روزانه است , و بعداز آن وارد بهشت مى شود)).
مـسـلـم است كسى كه محتواى اين سوره را كه آيات تكان دهنده اش ارواح خفته را بيدار و متوجه وظائف خود مى سازد در جان خويش پياده كند از چنان پاداشهائى برخوردار خواهد شد, نه آنها كه فقط به خواندن الفاظ قناعت مى كنند.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيه
1
در آغـاز سـوره بـه پنج موضوع مهم , قسم ياد شده و هدف از اين سوگندها بيان حقانيت و تحقق مساله معاد و رستاخيز است .
مـى فـرمـايـد: ((سـوگـند به فرشتگانى كه (جان مجرمان را بشدت از بدنهايشان )برمى كشند)) (والنازعات غرقا).
(آيه
2
)ـ ((و فرشتگانى كه (روح مؤمنان را) با مدارا و نشاط جدا مى سازند))(والناشطات نشطا).
(آيـه
3)ـ ((و سـوگـنـد بـه فـرشـتـگـانى كه (در اجراى فرمان الهى ) با سرعت حركت مى كنند)) (والسابحات سبحا).
(آيه
4)ـ ((و سپس بر يكديگر سبقت مى گيرند)) (فالسابقات سبقا).
(آيه
5)ـ ((و آنها كه امور را تدبير مى كنند)) (فالمدبرات امرا).
مـنـظور از اين سوگندها ((فرشتگانى )) است كه مامور قبض ارواح كفار ومجرمانند كه آنها را به شدت از بدنهايشان برمى كشند, ارواحى كه هرگز حاضر به تسليم در برابر حق نبودند.
و فرشتگانى كه مامور قبض ارواح مؤمنانند كه با مدارا و نرمش و نشاط آنها راجدا مى سازند.
و فرشتگانى كه در اجراى فرمان الهى باسرعت حركت مى كنند.
سپس بر يكديگر پيشى مى گيرند.
و سرانجام امور جهان را به فرمان او تدبير مى كنند.
(آيه
6 بـعد از آن كه با قسم هاى مؤكد وقوع قيامت به عنوان يك امر حتمى در آيات گذشته بيان شد, در ايـنجا به شرح بعضى از نشانه ها و حوادث اين روز بزرگ مى پردازد, مى فرمايد: اين بعث و رستاخيز ((در آن روز است كه زلزله هاى وحشتناك همه چيز را به لرزه در مى آورد)) (يوم ترجف الراجفة ).
(آيه
7
)ـ ((و به دنبال آن , حادثه دومين [ صيحه عظيم محشر] رخ مى دهد))(تتبعها الرادفة ).
مـنـظـور از ((راجفه )) همان صيحه نخستين يا نفخ صور اول است كه شيپور فناى جهان و زلزله نابودى دنياست و ((رادفه )) اشاره به صيحه دوم يا نفخ صور ثانى است كه نفخه حيات و رستاخيز و بازگشت به زندگى جديد است .
(آيه
8)ـ سپس مى افزايد: ((دلهائى در آن روز سخت مضطرب است ))(قلوب يومئذ واجفة ).
دلهاى مجرمان و گنهكاران و طغيانگران همه بشدت مى لرزد, و نگران حساب و جزا و كيفر است .
(آيـه
9)ـ ايـن اضـطـراب درونـى بـه قـدرى شديد است كه آثار آن در تمام وجود گنهكاران ظاهر مـى شـود, لـذا در ايـن آيه مى افزايد: ((و چشمهاى آنان از شدت ترس فرو افتاده است )) (ابصارها خاشعة ).
در آن روز چشمها به گودى مى نشيند, از حركت باز مى ايستد و خيره مى شود, و گوئى ديد خود را از شدت ترس از دست مى دهد.
(آيـه
10)ـ آنـگـاه سـخـن را از قيامت به دنيا مى كشاند, مى فرمايد: ولى امروز((مى گويند: آيا ما به زندگى مجدد باز مى گرديم ))؟! (يقولون اءنا لمردودن فى الحافرة ).
(آيـه
11
)ـ اين آيه ادامه سخنان آنها را نقل كرده , مى گويد: ((آيا هنگامى كه استخوانهاى پوسيده اى شديم )) ممكن است زنده شويم ؟ (اءذا كنا عظاما نخرة ).
ايـن همان چيزى است كه همواره منكران معاد روى آن تكيه مى كردند, ومى گفتند: باور كردنى نـيـسـت كـه استخوانهاى پوسيده بار ديگر لباس حيات در تن بپوشد, در حالى كه فراموش كرده بودند در آغاز نيز از همان خاك آفريده شده اند.
(آيـه12)ـ مـنكران معاد به اين هم قناعت نمى كنند, بلكه به استهزاى ((معاد))برخاسته و به عنوان مـسـخـره , ((مـى گويند: اگر قيامتى در كار باشد بازگشتى است زيانبار)) و حال ما در آن روز سخت و دردناك خواهد بود! (قالوا تلك اذا كرة خاسرة ).
(آيه13)ـ در اين آيه بار ديگر به مساله قيام قيامت و برپاشدن رستاخيز بازمى گردد, و با لحنى قاطع و كوبنده , مى فرمايد: ((اين بازگشت تنها با يك صيحه عظيم است )) (فانما هى زجرة واحدة ).
(آيه14)ـ ((ناگهان همگى بر عرصه زمين ظاهر مى گردند)) (فاذاهم بالساهرة ).
ايـن كـار پـيچيده و مشكلى نيست , همين كه به فرمان خدا نفخه دوم دميده شود و بانگ حيات و زنـدگـى بـرخـيـزد, تـمـام ايـن خـاكـها و استخوانهاى پوسيده يك مرتبه جمع مى شوند و جان مى گيرند, و از قبرها بيرون مى پرند!.
(آيه15)ـ بعد از بيانات نسبتا مشروحى كه در آيات قبل درباره مساله معاد وانكار و مخالفت مشركان آمـد, در اينجا به داستان يكى از طغيانگران بزرگ تاريخ ‌يعنى ; فرعون و سرنوشت دردناك او اشاره مـى كـنـد, تا هم مشركان عرب بدانند كه افراد نيرومندتر از آنها نتوانستند در برابر خشم و عذاب الهى مقاومت كنند, و هم مؤمنان را دلگرم سازد كه از برترى نيروى ظاهرى دشمن هراسى به دل راه ندهند,چرا كه درهم كوبيدن آنها براى خداوند بسيار سهل و آسان است .
نخست از اينجا شروع مى كند: ((آيا داستان موسى به تو رسيده است ))؟ (هل اتيك حديث موسى ).
(آيـه16)ـ سپس مى افزايد: ((در آن هنگام كه پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى ندا داد)) (اذ ناديه ربه بالواد المقدس طوى ).
((طـوى )) مـمـكن است نام سرزمين مقدسى باشد كه در شام در ميان ((مدين )) و((مصر)) قرار داشت , و نخستين جرقه وحى در آن بيابان بر قلب موسى وارد شد.
(آيـه17)ـ سـپـس بـه پـيـامى كه خداوند به موسى در آن سرزمين مقدس داد,در دو جمله كوتاه و پرمعنى , اشاره كرده , مى فرمايد: ((به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است ))! (اذهب الى فرعون انه طغى ).
(آيه18)ـ ((و به او بگو: آيا مى خواهى پاكيزه شوى ))؟ (فقل هل لك الى ان تزكى ).
(آيـه19)ـ ((و (پس از پاك شدن و لايق لقاى محبوب گشتن ) من تو را به سوى پروردگارت هدايت كنم , تا از او بترسى )) و گناه نكنى (واهديك الى ربك فتخشى ).
(آيه20)ـ و از آنجا كه هر دعوتى بايد آميخته با دليل باشد در اين آيه مى افزايد: موسى ((به دنبال اين سخن بزرگترين معجزه را به او نشان داد)) (فاريه الا ية الكبرى ).
ايـن مـعـجـزه خواه معجزه تبديل شدن عصا به مار عظيم باشد, يا يد بيضا,و يا هر دو, از معجزات بزرگ موسى بوده است كه در آغاز دعوتش بر آن تكيه كرده .
اين آيات نشان مى دهد كه يكى از اهداف بزرگ انبيا هدايت طغيانگران يامبارزه قاطع با آنهاست .
(آيـه21)ـ اكـنون ببينيم فرعون در برابر اين همه لطف و محبت , و اين منطق وبيان زيبا و ارائه آيت كبرى چه عكس العملى نشان داد؟.
ايـن طاغوت خيره سر, هرگز از مركب غرور پياده نشد, چنانكه در اين آيه مى فرمايد:((او (دعوى موسى را) تكذيب , و عصيان كرد)) (فكذب وعصى ).
ايـن نـشـان مـى دهـد كـه تكذيبها مقدمه عصيانهاست , همان گونه كه تصديقها وايمانها مقدمه طاعتهاست .
(آيـه22)ـ بـه اين مقدار هم قناعت نكرد و در برابر دعوت موسى بى تفاوت نماند بلكه : ((سپس پشت كرد و پيوسته (براى محو آيين حق ) تلاش نمود))(ثم ادبر يسعى ).

(آيـه23)ـ و از آنجا كه معجزه موسى تمام موجوديت طاغوتى او رابه خطر مى انداخت , ماموران را به شـهرهاى مختلف اعزام كرد ((و ساحران را جمع كرد و مردم را دعوت نمود)) تا مبارزه ساحران با موسى را مشاهده كنند (فحشرفنادى ).
(آيـه24)ـ بـاز به اين توطئه ها اكتفا نكرد, بلكه بزرگترين ادعا را با بدترين تعبيرات مطرح نمود ((و گفت : من پروردگار برتر شما هستم ))! (فقال انا ربكم الا على ).خـودش يـكى از بت پرستان بود, ولى در اينجا ادعا مى كند من پروردگار بزرگ شما هستم , يعنى حتى خودش را از معبود خودش نيز بالاتر مى شمرد و اين است بيهوده گوئيهاى طاغوتها!.
(آيه25)ـ به هر حال فرعون سركشى را به آخرين مرحله رسانده و مستحق دردناكترين عذاب شده و فرمان الهى بايد فرا رسد و او و دستگاه ظلم و فسادش رادرهم بكوبد لذا در اين آيه مى فرمايد: ((از اين رو خداوند او را به عذاب آخرت ودنيا گرفتار ساخت )) (فاخذه اللّه نكال الا خرة والا ولى ).
در ايـنـجـا تفسير ديگرى براى آيه ذكر شده است و آن اين كه منظور از ((الاولى ))كلمه نخستين اسـت كه فرعون در مسير طغيان گفت و ادعاى الوهيت كرد (قصص /38)و ((الا خرة )) اشاره به آخـريـن كـلـمه اى است كه او گفت و آن ادعاى ربوبيت اعلى بود خداوند او را به مجازات اين دو ادعاى كفرآميزش در همين دنياگرفتار ساخت .
(آيـه26)ـ و سرانجام در اين آيه , از اتمام اين ماجرا نتيجه گيرى كرده ,مى فرمايد: ((در اين (داستان مـوسـى و فرعون و عاقبت آنان درس ) عبرتى است براى كسى كه (از خدا) بترسد)) (ان فى ذلك لعبرة لمن يخشى ).
ايـن آيـه بـه خوبى نشان مى دهد كه عبرت گرفتن از اين ماجراها تنها براى كسانى ميسر است كه بـهره اى از خوف و خشيت و احساس مسؤوليت به دل راه داده اند و يا به تعبير ديگر داراى چشمى عبرت بينند.
اى خوشا چشمى كه عبرت بين بود ـــــ عبرت از نيك و بدش آيين بود.
(آيه27)ـ
بـه دنـبـال نـقـل سـرگذشت موسى و فرعون به عنوان يك درس عبرت براى همه طغيانگران و تكذيب كنندگان بار ديگر به مساله معاد و رستاخيز برمى گردد.
نخست منكران معاد را مخاطب ساخته , و ضمن يك استفهام توبيخى مى فرمايد: ((آيا آفرينش شما (و بـازگـشت به زندگى پس از مرگ ) مشكلتر است ياآفرينش آسمان كه خداوند آن را بنا نهاده است )) (ءانتم اشد خلقا ام السماء بنيها).
ايـن سـخن در حقيقت پاسخى است به گفتار آنها كه در آيات پيشين گذشت كه مى گفتند: انا لمردودون فى الحافرة ; آيا ما به حالت اول باز مى گرديم )).
ايـن آيه مى گويد: هر انسانى در هر مرحله اى از درك و شعور باشد مى داند كه آفرينش اين آسمان بلند, اين همه كرات عظيم و كهكشانهاى بى انتها قابل مقايسه باآفرينش انسان نيست كسى كه اين قدرت را داشته چگونه از بازگرداندن شما به حيات عاجز است ؟!.
(آيـه28)ـ سـپـس بـه شـرح بـيشتر درباره اين آفرينش بزرگ پرداخته , مى افزايد:((سقف آسمان را برافراشت و آن را منظم ساخت )) (رفع سمكها فسويها).
احـتمال دارد كه آيه هم اشاره به ارتفاع آسمان و فاصله بسيار زياد وسرسام آور كرات آسمانى از ما بوده باشد و هم اشاره به سقف محفوظ و قشر عظيم هواى اطراف زمين .
(آيـه29)ـ سـپـس بـه يكى از مهمترين نظامات اين عالم بزرگ يعنى نظام نور و ظلمت اشاره كرده , مى فرمايد: ((و شبش را تاريك و روزش را آشكار نمود)) (واغطش ليلهاواخرج ضحيها).
كـه هـركـدام از ايـن دو در زنـدگـى انـسان و ساير موجودات زنده اعم از حيوانان وگياه نقش فـوق العاده مهمى دارد نه انسان بدون نور مى تواند زندگى كند كه همه بركات و روزيها و حس و حركت او وابسته به آن است و هم بدون ظلمت و زندگى او ممكن نيست كه رمز آرامش اوست .
(آيـه30)ـ سـپـس از آسمان به زمين مى آيد, مى فرمايد: ((و زمين را بعد از آن گسترش داد)) (والا رض بعد ذلك دحيها).
منظور از ((دحوالا رض )) اين است كه در آغاز تمام سطح زمين را آبهاى حاصل از بارانهاى سيلابى نخستين فراگرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمين جاى گرفتند و خشكيها از زير آب سر برآوردند و روزبه روز گسترده تر شدند تا به وضع فعلى درآمد ـ و اين مساله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد.
(آيـه31)ـ بـعـد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن ازآب و گياه به ميان آورده , مى فرمايد: ((و از آن , آب و چراگاهش را بيرون آورد)) (اخرج منها مـاءها ومرعيها).
اين تعبير نشان مى دهد كه آب در لابلاى قشر نفوذپذير زمين پنهان بود, سپس به صورت چشمه ها و نهرها جارى شد و حتى دريا و درياچه ها راتشكيل داد.
(آيـه32)ـ ولـى از آنجا كه عوامل مختلفى مى توانست آرامش زمين را برهم زند ـ از جمله طوفانهاى عـظـيم و دائمى و ديگر جزر و مدهائى كه در پوسته زمين براثر جاذبه ماه و خورشيد و همچنين لـرزه هايى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ ‌مى دهدـ آن را به وسيله شبكه نيرومندى از كوهها كه سرتاسر روى زمين را فراگرفته آرام كرد.
و لذا مى فرمايد: ((و كوهها را ثابت و محكم نمود)) (والجبال ارسيها).
(آيـه33)ـ و در پايان مى فرمايد: ((همه اينها براى بهره گيرى شما وچهارپايانتان است ))! (متاعا لكم ولا نعامكم ).
تا از مواهب حيات بهره گيريد و به غفلت نخوريد.
ايـنـهـا از يكسو نشانه هاى قدرت او بر مساله معاد است و از سوى ديگر دلائل عظمت و نشانه هاى وجود او در مسير توحيد و معرفت است .
(آيـه34)ـ بـعد از اشاره به بعضى از دلائل معاد, در آيات قبل , در اينجا بارديگر, به مساله رستاخيز و سـرنـوشـت خداترسان و هوى پرستان در آن روزبازمى گردد, مى فرمايد: ((هنگامى كه آن حادثه بزرگ , رخ دهد)) نيكوكاران و بدكاران هركدام به جزاى اعمال خويش مى رسند (فاذا جاءت الطامة الكبرى ).
((طـامـه )) در ايـنـجـا اشـاره به قيامت است كه مملو از حوادث هولناك مى باشد وتوصيف آن به ((كبرى )) تاكيد بيشترى درباره اهميت و عظمت اين حادثه بى نظير است .
(آيـه35)ـ سـپـس مـى افـزايد: ((در آن روز انسان به ياد كوششهايش مى افتد))(يوم يتذكر الا نسان مـاسعى ).
اما اين تذكر و يادآورى چه سودى براى او مى تواند داشته باشد.
اگـر تقاضاى بازگشت به دنيا و جبران گذشته كند دست رد به سينه او مى زنندو در پاسخ اين تقاضا ((كلا )) (چنين نيست ) مى گويند.
و اگر توبه كند و از اعمالش پوزش طلبد فايده اى ندارد چرا كه درهاى توبه ديگر بسته شده است .
آرى ! در آن روز حـجـابـها از قلب و روح انسان برداشته مى شود و همه حقايق مكنون بارز و آشكار مى شود.
(آيـه36)ـ و لـذا در ايـن آيـه مى افزايد: ((و (در آن روز) جهنم براى هر بيننده اى آشكار مى گردد)) (وبرزت الجحيم لمن يرى ).
جـهـنـم هـم اكـنون نيز وجود دارد بلكه طبق آيه 54 سوره عنكبوت ((كافران را ازهر سو احاطه كرده )) اما حجابهاى عالم دنيا مانع رؤيت آن است ولى آن روز كه روزظهور و بروز همه چيز است جهنم از همه آشكارتر ظهور مى كند.
(آيـه37)ـ سـپس به وضع حال مجرمان و افراد بى ايمان در صحنه قيامت اشاره كرده و با چند جمله كوتاه و پرمعنى هم سرنوشت آنها را بيان مى كند و هم عوامل گرفتارى آنها را, مى فرمايد: ((اما آن كسى كه طغيان كرده )) (فاما من طغى ).
(آيه38)ـ ((و زندگى دنيا را (بر همه چيز) مقدم داشته )) (وآثر الحيوة الدنيا).
(آيه39)ـ ((مسلما دوزخ جايگاه اوست )) (فان الجحيم هى الماوى ).
در جـمله اول اشاره به فساد عقيدتى آنها مى كند زيرا طغيان ناشى از خودبزرگ بينى است و خود بزرگ بينى ناشى از عدم معرفة اللّه است .
كـسى كه خدا را به عظمت بشناسد خود را بسيار كوچك و ضعيف مى بيند وهرگز پاى خود را از جاده عبوديت بيرون نمى گذارد.
و جـمـله دوم اشاره به فساد عملى آنهاست چرا كه طغيان سبب مى شود كه انسان لذت زودگذر دنيا و زرق و برق آن را بالاترين ارزش حساب كند و آن را بر همه چيز مقدم بشمرد.
ايـن دو در حـقيقت علت و معلول يكديگرند: طغيان و فساد عقيده سرچشمه فساد عمل و ترجيح زنـدگى ناپايدار دنيا بر همه چيز است و سرانجام اين دوآتش سوزان دوزخ است كه در جمله سوم به آن اشاره شده .
(آيـه40)ـ سپس به ذكر اوصاف بهشتيان در دو جمله كوتاه و بسيار پرمعنى پرداخته , مى فرمايد: ((و آن كسى كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را ازهوى باز دارد )) (واما من خاف مقام ربه ونهى النفس عن الهوى ).
(آيه41)ـ ((قطعا بهشت جايگاه اوست )) (فان الجنة هى الماوى ).
آرى ! شـرط اول بـهـشـتـى شدن ((خوف )) ناشى از ((معرفت )) است , شناختن مقام پروردگار و تـرسـيدن از مخالفت فرمان او, شرط دوم كه در حقيقت نتيجه شرط اول وميوه درخت معرفت و خـوف اسـت تـسـلـط بـر هواى نفس و باز داشتن آن از سركشى ,چرا كه تمام گناهان و مفاسد و بدبختيها از هواى نفس سرچشمه مى گيرد.

(آيه42)ـ در تـعـقيب مطالبى كه درباره قيامت و سرنوشت نيكان و بدان در آن روز درآيات پيشين آمد, در ايـنـجـا بـه سراغ سؤال هميشگى مشركان و منكران معاد رفته ,مى فرمايد: ((و از تو درباره قيامت مى پرسند كه در چه زمانى واقع مى شود))(يسئلونك عن الساعة ايان مرسيها).
(آيـه43)ـ قـرآن در پـاسـخ اين سؤال براى اين كه به آنها بفهماند كه هيچ كس ازلحظه وقوع قيامت بـاخـبـر نـبوده و نخواهد بود, روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده ,مى گويد: ((تو را با يادآورى اين سخن چه كار))؟! (فيم انت من ذكريها).
يعنى ;
Š تاريخ وقوع قيامت حتى از تو پنهان است , تا چه رسد به ديگران , اين از آن علم غيبى است كه از مختصات ذات پروردگار مى باشد, و احدى را به آن راهى نيست !.
(آيـه44)ـ سـپس مى افزايد: ((نهايت آن (قيامت ) به سوى پروردگار تو است ))و هيچ كس جز خدا از زمانش آگاه نيست (الى ربك منتهيها).
اين همان مطلبى است كه در آيه 34 سوره لقمان نيز آمده است : ((علم زمان وقوع قيامت تنها نزد خداست )).
(آيـه45)ـ باز براى توضيح بيشتر مى افزايد: ((كار تو فقط بيم دادن كسانى است كه از آن مى ترسند)) (انما انت منذر من يخشيها).
وظـيفه تو همين انذار و هشدار و بيم دادن است و بس , و اما تعيين وقت قيامت از قلمرو وظيفه و آگاهى تو بيرون است .
(آيـه46)ـ و سـرانجام در آخرين آيه اين سوره براى بيان اين واقعيت كه تاقيامت زمان زيادى نيست , مى فرمايد: ((آنها در آن روز كه قيام قيامت را مى بينندچنين احساس مى كنند كه گوئى توقفشان (در دنيا و برزخ ) جز شامگاهى يا صبح آن بيشتر نبوده است ))! (كانهم يوم يرونها لم يلبثوا الا عشية اوضحيها).
به قدرى عمر كوتاه دنيا بسرعت مى گذرد, و دوران برزخ نيز سريع طى مى شود كه به هنگام قيام قيامت آنها فكر مى كنند تمام اين دوران چند ساعتى بيش نبود.
((پايان سوره نازعات )).

[ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۹/۲۸ ] [ 16:9 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب