منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید


[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۱]
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ. وَ اَلْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً (۱)
سوگند به آن اسبانِ دونده که به شدّت نفس می‌زنند،
۱- سوگند خداوند، به اسبانی که در راه جهاد تاخته و نفس نفس زده اند.
وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً
«عادیات»، از ریشۀ «عدو» (دویدن) است و به قرینۀ آیات بعد - که از جرقه‌های سُم و برپا کردن غبار سخن گفته است - مراد، اسبان دونده است. «ضبح»؛ یعنی، صدای نفس‌های اسب که به «ضباح» (صدای روباه) تشبیه شده است (مفردات). جملۀ «فَأَثَرْنَ... » در آیات بعد - که خبر از گذشته می‌دهد - بیانگر آن است که مراد، اسبانی است که در نبردی خاص حضور داشتند.
در شأن نزول آیۀ شریفه آمده است که آن نبرد، غزوۀ«ذات السلاسل»بوده است.
۲- ابزار جهاد، حتی مرکب رزمندگان و تاختن و صدای نفس نفس آن، دارای عظمت در پیشگاه خداوند
وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً
۳- تاختن اسبان در راه جهاد و شتاب برای رسیدن به میدان نبرد، مورد ترغیب خداوند
وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً
۴-از امام صادق (ع) دربارۀ سخن خداوند: «وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً» روایت شده که فرمود: این سوره دربارۀ ساکنان سرزمین یابس (در غزوۀ ذات السلاسل) نازل شد که علی (ع) [برای جنگ با آنان] خارج شد و مهاجران و انصار همراه او بودند آن گاه شبانه با همراهانش بر آنان یورش برد تا آن که جنگجویانشان را کشت، فرزندانشان را اسیر گرفت، اموالشان را مباح قرار داد، خانه هایشان را خراب کرد و اسیران و اموال را همراه خود آورد و خداوند تبارک و تعالی در آن روز این سوره (وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً) را نازل کرد و مقصود از«عادیات»اسبانی هستند که به وسیلۀ مردان سوارکار می‌تازند و «ضبح»شیهۀ آنها است در حالی که در افسارها و لگام‌ها قرار دارند». ۱). تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۳۴؛ بحارالأنوار، ج ۲۱، ص ۶۸، ح ۲.

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۲]
فَالْمُورِیٰاتِ قَدْحاً (۲)
و [با سُم هایشان از سنگ ها] آتش بر می‌جهانند،
۱- سوگند خداوند، به اسبانی که هنگام جهاد با دویدن و کوباندن سم بر سنگ ها، جرقه برمی افروختند.
فَالْمُورِیٰاتِ قَدْحاً
«قدح»، به معنای استخراج آتش از سنگ چخماق است. این کلمه مصدر و با«ایراء» (مصدر«موریات») به یک معنا است (تاج العروس). عطف«موریات»بر «عادیات»با حرف «فاء»، بیانگر ارتباط«پیدایش جرقه»با«دویدن اسب ها»است و قسم را نیز به این وصف سرایت داده است.
۲- تاخت و تاز رزمندگان، حتی جرقه‌های سم اسبان آنها، دارای عظمت در پیشگاه خداوند
فَالْمُورِیٰاتِ قَدْحاً
سوگند خداوند، نشانۀ عظمت چیزی است که به آن سوگند یاد شده است.

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۳]
فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً (۳)
و صبحگاهان بر دشمن می‌تازند،
۱- سوگند خداوند، به اسبان مجاهدان که هنگام صبحدم بر دشمنان تاخته و آنان را غافلگیر کرده اند.
فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً
«اغارة» (مصدر«مغیرات»)، به معنای تاختن سریع اسب برای غارت کردن یا غیر آن است (قاموس). «صُبْحاً» ظرف و تاختن در صبحگاه، کنایه از غافلگیر کردن دشمن است.
۲- هجوم غافلگیرانه بر دشمن در صبحگاه، پس از حرکت سریع سپاهیان در شب، شیوه ای کارساز در جهاد
فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً
ص: ۵۱۴
۳- پنهان داشتن زمان یورش بر دشمن و هجوم در لحظه‌های استراحت او، روشی مطلوب در جهاد
فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۴]
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (۴)
و با آن غباری بر می‌انگیزند،
۱- سوگند خداوند، به اسبان جنگی که با حرکت سریع خود، در هجوم غافلگیرانه بر دشمنان دین، غبار شدیدی به فضا پراکنده ساختند.
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً
فعل «أثرن»، عطف بر «مغیرات»و بیانگر آثار«اغارة»است؛ بنابراین قسم در آیۀ قبل به این وصف نیز مربوط است.
ضمیر «بِهِ» به«عدو» (دویدن) - که از«عادیات»انتزاع شده است - برمی گردد. «اثارة» (مصدر «أثرن») به معنای منتشر ساختن است. «نقع»؛ یعنی، غبار منتشر و نکره بودن آن، بر شدّت غبار دلالت دارد.
۲- حرکت مَرکب رزمندگان در راه جهاد، حتی غبار برخاسته از آن، ارزشمند و دارای عظمتی درخور سوگند خداوند است.
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۵]
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (۵)
و بدین وسیله در میان جمعی [از دشمن ]در می‌آیند،
۱- سوگند خداوند، به اسبانی که هنگام جهاد، خود را به قلب سپاه دشمن زده، رزمندگان را برای نبرد همه جانبه یاری می‌دادند.
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً
«جمع»، به معنای جماعت و گروه است. این کلمه مصدری است که به صورت اسم به کار می‌رود (مصباح). ضمیر «بِهِ» به «عدو» (دویدن) - که از«عادیات» انتزاع شده است - بازمی گردد.
۲- آسیب زدن به قلب سپاه دشمن و از کار انداختن مرکزیت آن، رزمی در خور
تمجید و سوگند خداوند
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً
۳- مجاهدان در غزوۀ/«ذات السلاسل»با اسبان دونده ای که از ضربۀ سم آنها برق می‌جهید، صبحگاهان بر دشمن تاختند و در میان غبار پای اسبان، خود را به قلب دشمن رساندند.
وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً. فَالْمُورِیٰاتِ قَدْحاً. فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً.
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً. فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً
براساس بعضی از روایات، این آیات به غزوۀ «ذات السلاسل» نظر دارد.

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۶]
إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (۶)
که انسان در برابر پروردگارش سخت ناسپاس است.
۱- انسان، دارای طبیعتی ناسپاس در برابر نعمت‌های خداوند
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
«ال» در «الْإِنْسٰانَ» برای جنس است و بر استغراق افراد دلالت دارد. «کنود»، به معنای کفور است. برخی از قبایل عرب، آن را در معنای«عاصی»به کار می‌برند. اسناد این خصلت به عموم مردم، به معنای گرفتار بودن نوع انسان‌ها به آن است.
۲- رویارویی با سپاه اسلام، نشانۀ ناسپاسی انسان در برابر نعمت‌های خداوند است.
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
بیان خصلت‌های ناروایی که در نوع انسان‌ها وجود دارد - پس از تمجید از سپاهیان اسلام در آغاز سوره - تعریض به دشمنان دین است و رسوخ آن خصلت‌ها را در آنان بیان می‌کند.
۳- دشمنان اسلام، ناسپاس در برابر نعمت اسلام و مظاهر ربوبیت خداوند
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۴- ناسپاسی دشمنان اسلام در برابر ربوبیت خداوند، علت هجوم مجاهدان به صفوف آنان است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۵- توجّه به ربوبیت و مدبّر بودن خداوند، بازدارندۀ انسان از کفران نعمت‌ها است.
لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
تقدیم «لِرَبِّهِ»، بیانگر اهتمام به آن است؛ یعنی، شگفتا که انسان با آن که خداوند«رب»و «مدبر»او است، به کفران نعمت او رو آورده است!
۶- کفران نعمت، خصلتی نکوهیده و انسان ناسپاس، فردی مذموم است.
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۷- خداوند، در تأکید بر ناسپاس بودن نوع انسان ها، به اسبان تیزپای مجاهدان سوگند یاد کرده است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
این آیه و دو آیۀ بعد که عطف بر آن است، جواب سوگندهایی است که در آغاز سوره آمده بود.
۸- رزمندگانِ مجاهد، سپاسگزار خداوند و پذیرای ربوبیت او هستند.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
تمجید مجاهدان از یک سو و نکوهش ناسپاسان از سویی دیگر، بیانگر آن است که مجاهدان ناسپاس نیستند.
۹- جهاد در راه خدا، شکر نعمت‌های او است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۱۰- «رب»از اسما و صفات خداوند است.
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۱۱- «قال رسول اللّه (ص): «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ» قال: لکفور الذی یأکل وحده، و یضرب عبده و یمنع رِفْدَه؛ [تفسیر طبری، ج ۱۵، ص ۲۷۸، سطر ۱۴؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۶۵۷، ح ۱۳.]
رسول خدا (ص) [دربارۀ سخن خداوند: ] «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ» فرمود: [«کنود»یعنی] ناسپاس، همان که به تنهایی غذا می‌خورد و غلام خود را می‌زند و از بخشش امتناع می‌ورزد».

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۷]
وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ (۷)
و او خود بر این [امر] خوب گواه است.
۱- انسان‌های ناسپاس، خود معترف و گواه بر خصلت ناروای خویش اند.
وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ
۲- تداوم ناسپاسی در انسان، با وجود آگاهی او از خصلت ناروای خویش، شگفت آور و سزاوار نکوهش افزون تر
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ. وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ
۳- خداوند، در تأکید بر آگاهی دشمنان اسلام از خوی ناسپاسی خویش، به اسبان تیزپای مجاهدان، سوگند یاد کرده است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ
۴- انکار آگاهانۀ نعمت‌های خداوند، از سوی دشمنان اسلام، علّت رویارویی سپاه مجاهدان با صفوف آنان است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ. وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۸]
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ اَلْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (۸)
و راستی که او بسیار مال دوست است.
۱- تمایل شدید به مال، از ویژگی‌های طبیعت انسان است.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
۲- افزایش مال دوستی در دشمنان دین، زمینۀ رویارویی آنان با سپاه اسلام است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
۳- علاقۀ شدید به ثروت، مذموم است.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
۴- مال و دارایی، خیر است.
اَلْخَیْرِ
۵- دشمنان دین، به دلیل علاقۀ وافر به مال، گرفتار بخل و امساک حقوق خداوند
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
کلمۀ «شدید» - چنان که در قاموس آمده - گاه به معنای «بخیل»است. در صورتی که این معنا در آیه مراد باشد، حرف «لام»در «لِحُبِّ الْخَیْرِ» لام تعلیل خواهد بود؛ یعنی، به خاطر حبّ مال.
۶- مال دوستی، از ریشه‌های بخل است.
لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
۷- خداوند، در تأکید بر شدّت مال دوستی دشمنان دین، به مَرکب مجاهدان سوگند یاد کرده است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۹]
أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی اَلْقُبُورِ (۹)
مگر نمی داند که وقتی آنچه در گورهاست بیرون ریخته شود،
۱- در قیامت، مردگان از قبرها برانگیخته و پراکنده خواهند شد.
بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
«بُعْثِرَ» (معلوم «بُعْثِرَ») ؛ یعنی، بیرون کشید؛ اجزا را زیر و رو کرد؛ متفرق ساخت؛ آشکار کرد و برانگیخت (صحاح اللغة).
صاحب«مفردات»بعید نمی داند که فعل «بُعْثِرَ»، مرکّب از فعل های«بعث»و «اثیر»باشد؛ زیرا معنای هر دو را دارد.
مصداق بارز «مٰا فِی الْقُبُورِ» - به قرینۀ ضمیر جمع عاقل در جملۀ «إِنَّ رَبَّهُمْ... » (در آیات بعد) - انسان‌ها هستند.
۲- قیامت، روز زنده شدن مردگان
بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
بیرون ریخته شدن آنچه در قبرها هست، کنایه از زنده شدن مردگان در قیامت است. تعبیر«قبر» - در این آیه - ممکن است هر نقطه ای از جهان را که از بقایای انسان در آن اثری باشد، شامل گردد؛ بنابر این، آیۀ شریفه شامل تمامی انسان‌ها خواهد بود.
۳- لحظۀ خروج مردگان از قبرها در قیامت، وحشت انگیز و توجّه به آن، بازدارندۀ انسان از کفران نعمت، بخل ورزی و دلبستگی شدید به ثروت است.
لَکَنُودٌ... أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
۴- معاد، تهدیدی برای مال دوستان و ناسپاسان
لَکَنُودٌ... لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ. أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
۵- ایمان به معاد، زمینه ساز از بین رفتن خصلت‌های ناروا است.
لَکَنُودٌ... أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
۶- ناسپاسی دشمنان دین، در برابر نعمت‌های خداوند و دلبستگی شدید آنها به دارایی خویش، نشان بی توجهی آنان به معاد
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ... أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
۷- لزوم شناخت ویژگی‌های معاد و غافل نبودن از خطرهای آن
أَ فَلاٰ یَعْلَمُ
استفهام در آیۀ شریفه، «انکار تعجبی»است و بر اظهار شگفتی از جهل انسان، دلالت دارد.
۸- معاد جسمانی است.
بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۱۰]
وَ حُصِّلَ مٰا فِی اَلصُّدُورِ (۱۰)
و آنچه در سینه هاست مشخّص گردد،
۱- اسرار سینه‌ها (ملکات و صفات نفسانی، علاقه ها، نیت‌ها و افکار)، در قیامت بیرون ریخته و آشکار خواهد شد.
وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
«تحصیل»، به معنای استخراج مغز از پوسته و پوشش آن است؛ مانند استخراج طلا از سنگ معدنی آن و اخراج گندم از کاه (مفردات). برخی آن را با تمییز، مرادف می‌دانند و بر همین اساس آنچه را بیخته شود، «محصل»می گویند (کشاف). در این صورت، مراد از آن، متمایز شدن اسرار نیک و بد خواهد بود.
۲- آشکار شدن اسرار درونی انسان در قیامت، قهری و بیرون از اختیار او است.
حُصِّلَ
متعدی بودن «حُصِّلَ»، دلالت بر نکتۀ یاد شده دارد.
۳- قیامت، روز حسابرسی نیت ها، خصلت‌ها و اسرار درونی است.
وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
تهدید به ظهور اسرار درونی در قیامت، کنایه از تأثیر آنها در فرجام اخروی است. بنابراین انسان ها، براساس رازهای سینۀ خود نیز، محاسبه و کیفر خواهند شد.
۴- توجّه به برملا شدن خصلت‌ها و علاقه‌ها در قیامت، بازدارندۀ انسان از خوی ناسپاسی، بخل و دل بستگی به ثروت
لَکَنُودٌ... أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا... وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
۵- صحنۀ برملا شدن رازها و نیت‌های پنهان، هول انگیز و تهدیدی برای ناسپاسان و مال دوستان
أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا... وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
۶- غفلت از فرجام اخروی و لحظۀ برملا شدن اسرار آدمی، شگفت آور و حالتی نکوهیده است.
أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا... وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
مفعول «أَ فَلاٰ یَعْلَمُ» یا محذوف است؛ یعنی: «أفلایعلم مآله؟ » و یا کلمۀ «إِذٰا» از ظرفیه بودن خارج شده و مفعول به قرار گرفته است؛ یعنی: «أفلا یعلم وقت... تحصیل ما فی الصدور؟ ». در این صورت مراد، توبیخ بر غفلت از حوادث آن زمان است.

[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۱۱]
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ (۱۱)
در آن روز پروردگارشان قطعاً به آنان آگاه است؟
۱- خداوند، دارای آگاهی دقیق به انسان‌ها و افکار و کردار آنان است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
«خبیر»، از ریشۀ«خبر» (دانستن درون و پنهان) یا«خبرة» (دانستن ظاهر و باطن) است. (تاج العروس)
۲- قیامت، روز پی بردن همگان به آگاهی دقیق خداوند از اسرار درونی ایشان
یَوْمَئِذٍ
تعبیر «یَوْمَئِذٍ» قیامت را زمان علم خداوند، قرار داده و دربارۀ علم او در دنیا، بیانی ندارد و از آن جا که علم الهی ازلی و ابدی است، اختصاص یافتن آن به قیامت، ناظر به قابل انکار نبودن آن است؛ یعنی، گرچه در دنیا برخی به علم او معترف نیستند؛ ولی در قیامت، آنان نیز به این حقیقت پی خواهند برد.
۳- آگاهی دقیق خداوند از بندگان، نشانه و جلوۀ ربوبیت او است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
۴- توجّه به آگاهی دقیق خداوند از اسرار درونی انسان، بازدارندۀ او از خوی ناسپاسی، بخل و دل بستگی به مال
لَکَنُودٌ... لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ. أَ فَلاٰ یَعْلَمُ... إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
۵- انسان‌ها در قیامت، بر کفران نعمت، بخل ورزی و علاقۀ شدید به ثروت، مؤاخذه خواهند شد.
لَکَنُودٌ... لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ. أَ فَلاٰ یَعْلَمُ... إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
هشدار به آگاهیِ خداوند از افکار، اسرار و نیت ها، اشاره به مؤاخذه و حسابرسی است.
۶- ربوبیت خداوند، مقتضی حسابرسی و مؤاخذۀ خطاکاران است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
۷- علم خداوند، پشتوانۀ دقّت در حسابرسی و مجازات انسان‌ها در قیامت است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
۸- «رب»و «خبیر»از اسما و صفات خداوند است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ

 

[ یکشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۲۰ ] [ 13:54 ] [ سعید ]
 إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (سوره عاديات آيه 6)
 همانا انسان نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است.
 
 قرآن در برخى آيات، انسان را به خاطر برخى صفات، مورد سرزنش قرار داده و او را «ظلوماً جهولاً»( احزاب، 72.) (ستمگر و نادان)، «هلوعاً»( معارج، 19.) (حريص)، «يؤوساً»( اسراء، 83.) (نااميد)، «كفوراً»( اسراء، 67.) (ناسپاس)، «جزوعاً»( معارج، 20.) (بى صبر)، «منوعاً»( معارج، 21.) (بخيل) خوانده است. ولى از سوى ديگر درباره انسان مى‏فرمايد: «كرّمنا»( اسراء، 70.) (گرامى داشتيم)، «فضّلنا»( اسراء، 70.) (برترى داديم)، «احسن تقويم»( تين، 4.) (بهترين قوام را به او داديم)، «نفخت فيه من روحى»( حجر، 29.) (روح الهى در او دميديم) و اين دوگانگى به خاطر آن است كه در انسان دو نوع عامل حركت وجود دارد: يكى عقل و يكى غريزه. اگر در مسير بندگى خدا و تربيت اولياء خدا قرار گيرد به گونه‏اى است و اگر در مسير هوسها و طاغوت‏ها و وسوسه‏ها قرار گيرد به گونه ديگر.

[ یکشنبه ۱۳۸۸/۰۷/۱۹ ] [ 14:48 ] [ سعید ]

سورة العاديات (100)

 بسم الله الرحمن الرحيم

 وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحًا (1) فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا (2) فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا (3) فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا (4) فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا (5) إِنَّ الْإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ (6) وَإِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ (7) وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ (8) أَفَلَا يَعْلَمُ إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي الْقُبُورِ (9)وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ (10) إِنَّ رَبَّهُم بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّخَبِيرٌ (11)

 

كلمه «عَدْو» به معناى تجاوز است. چون دويدن، تجاوز از حدّ حركت عادى است، به آن «عَدْو» گفته مى‏شود. «ضَبْح» به معناى صداى نفس اسب است. «قَدْح» به معناى خروج آتش از سنگ چخماق، «المغيرات» از «اِغارة» به معناى تاختن سريع، «صُبحا» كنايه از غافلگير كردن دشمنو پنهان كردن زمان هجوم است. «أثَرن» از  «اِثارة» به معناى منتشر ساختن، «نَقْع» به معناى غبار و «كَنود» به معناى كَفور است. در كلمه «بُعثر» معناى بعث و اثاره نهفته است يعنى بيرون كشيدن و زيرو رو كردن. «حُصّل» به معناى استخراج مغز از پوسته و متمايز شدن

خصلت‏هاى نيك و بد در آن روز از يكديگر است.

قرآن در برخى آيات، انسان را به خاطر برخى صفات، مورد سرزنش قرار داده و او را <<ظلوماً جهولاً>><994> (ستمگر و نادان)، <<هلوعاً>><995> (حريص)، <<يؤوساً>><996> (نااميد)، <<كفوراً>><997> (ناسپاس)، <<جزوعاً>><998> (بى صبر)، <<منوعاً>><999> (بخيل)خوانده است. ولى از سوى ديگر درباره انسان مى‏فرمايد: <<كرّمنا>><1000> (گرامى داشتيم)، <<فضّلنا>><1001> (برترى داديم)، <<احسن تقويم>><1002> (بهترين قوام را به او داديم)، <<نفخت فيه من روحى>><1003> (روح الهى در او دميديم) و اين دوگانگى به خاطر آن است كه در انسان دو نوع عامل حركت وجود دارد: يكى عقل و يكى غريزه. اگر در مسير بندگى خدا و تربيت اولياى خدا قرار گيرد، به گونه‏اى است و اگر در مسير هوسها و طاغوت‏ها و وسوسه‏ها قرار گيرد، به گونه ديگر.

در قرآن از علاقه شديد و حريصانه به مال دنيا كه سبب فراموش كردن آخرت و محرومان شود، انتقاد شده است. <<انّه لحبّ الخير لشديد>>

قرآن از مال دنيا به «خير» تعبير كرده است: <<لحبّ الخير>> تا بفهماند مال بايد از راه خير به دست آيد و در راه خير با نيت خير و با شيوه خير مصرف گردد.

1- جهاد و دفاع به قدرى ارزش دارد كه خداوند به نفس اسب‏هاى زير پاى جهادگران سوگند ياد مى‏كند. <<و العاديات ضبحا>>

2- جهاد مقدس، همه ابزارش را مقدس مى‏كند تا آنجا كه نفس اسب زير پاى رزمنده قابل سوگند خداوند مى‏شود. <<و العاديات ضبحا>>

3- مسلمانان بايد اسب سوار و چابك باشند. (در سوگند به نفس اسب، نوعى تشويق به اسب سوارى هدفدار است.) <<و العاديات ضبحا>>

4- اسبان در راه خدا مى‏دوند، ولى انسان در برابر خدا سرسختى مى‏كند. <<والعاديات... انّ الانسان لربّه لكنود>>

5 - در جهاد با دشمن، سرعت عمل يك ارزش است.<<العاديات ضبحا>>

6- هنگام غفلت دشمن براى حمله استفاده كنيد. <<فالمغيرات صبحا>>

7- دشمن را چنان غافلگير كنيد كه ناگاه در وسط آنان باشيد تا فرصت مقابله با شما را نداشته باشند. <<فوسطن به جمعًا>>

8 - ناسپاسى و مال دوستى انسان را در برابر جبهه حق قرار مى‏دهد. <<و العاديات... انّ الانسان لربّه لكنود... لحبّ الخير لشديد>>

9- شهداى جبهه‏ها و امدادهاى الهى را فراموش نكنيد. <<انّ الانسان لربّه لكنود>>

10- پيروزى و امنيّت انسان را مغرور مى‏كند، هشدار لازم است. <<لربّه لكنود>>

11- وجدان انسان آگاه است؛ حتى در مواردى كه عذر و بهانه مى‏آورد خود مى‏داند كه چه كاره است. <<و انّه على ذلك لشهيد>>

12- در فرهنگ اسلامى، ثروت و مال خير است. <<انّه لحبّ الخير لشديد>>

13- علاقه به مال، امرى فطرى است، آنچه مذموم است علاقه افراطى است كه انسان از يك سو دست به هر نوع درآمدى مى‏زند و از سوى ديگر حقوق واجب الهى را نمى‏پردازد. <<لشديد>>

14- معاد جسمانى است زيرا سخن از قبر است. <<بعثر ما فى القبور>> (در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد: <<يبعث من فى القبور>><1004>)

15- ياد قيامت، عامل هشدار به ناسپاسان و مال پرستان است. <<أفلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور>>

16- روز قيامت اسرار درونى كشف وحسابرسى خواهد شد. <<حصّل ما فى الصّدور>>

17- خداوند بر افكار و اعمال ما آگاهى كامل دارد. («خبير» به معناى آگاهى از ظاهر و باطن است) <<انّ ربّهم بهم... لخبير>>

18- خداوند در دنيا نيز به امور مردم آگاه است، امّا در قيامت، اين خبير بودن براى همه ظاهر مى‏شود. <<يومئذ>>

19- چون خداوند خبير است، حسابرسى او نيز دقيق است. <<يومئذ لخبير>>

20- انسان در برابر ديگران اين همه سركشى ندارد، كفر و ناسپاسى شديد انسان تنها در برابر پروردگارش است. <<لربّه لكنود>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

[ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۹/۰۷ ] [ 18:28 ] [ سعید ]

سوره عاديات [100]

اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 11 آيه است .

محتوا و فضيلت سوره :

در آغـاز سوره سوگندهاى بيداركننده اى را ذكر مى كند, و بعد از آن سخن ازپاره اى از ضعفهاى نوع انسان همچون كفر و بخل و دنياپرستى به ميان مى آورد, وسرانجام با اشاره كوتاه و گويائى به مساله معاد, و احاطه علمى خداوند به بندگان ,سوره را پايان مى دهد.

در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم (ص) آمده است : ((هركس آن راتلاوت كند به عدد هر يـك از حـاجـيـانـى كه (شب عيد قربان ) در ((مزدلفه )) توقف مى كنند و در آنجا حضور دارند ده حسنه به او داده مى شود. ))

در حـديـث ديـگرى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((هركس سوره ((والعاديات ))را بخواند, و بر آن مـداومت كند, خداوند روز قيامت او را با اميرمؤمنان على (ع )مبعوث مى كند و در جمع او و ميان دوستان او خواهد بود)).ناگفته پيداست كه اين همه فضيلت براى آنهاست كه آن را برنامه زندگى خويش قرار دهند و به تمام محتواى آن ايمان دارند و عمل مى كنند.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

شـان نـزول : در حـديثى آمده است كه : اين سوره بعد از جنگ ((ذات السلاسل )) نازل شد و ماجرا چنين بود:.

در سـال هشتم هجرت به پيغمبراكرم (ص) خبر دادند كه دوازده هزار سوار درسرزمين ((يابس )) جـمـع شـده , و بـا يـكديگر عهد كرده اند كه تا پيامبر(ص) و على (ع) رابه قتل نرسانند و جماعت مسلمين را متلاشى نكنند از پاى ننشينند!.

پيغمبراكرم (ص ) جمع كثيرى از ياران خود را به سركردگى بعضى از صحابه به سراغ آنها فرستاد, ولـى بـعـد از گفتگوهائى بدون نتيجه بازگشتند, سرانجام پيامبر,على (ع ) را با گروه كثيرى از مهاجر و انصار به نبرد آنها اعزام داشت , آنها بسرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مـى رفـتـند, و صبحگاهان دشمن را درحلقه محاصره گرفتند, نخست اسلام را بر آنها عرضه داشـتـنـد چـون نـپذيرفتند هنوزهوا تاريك بود كه به آنها حمله كردند و آنان را درهم شكستند, عده اى را كشتند, وزنان و فرزندانشان را اسير كردند, و اموال فراوانى به غنيمت گرفتند.

سوره عاديات نازل شد در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند, پيغمبرخدا(ص ) آن روز براى نماز صبح آمد, واين سوره را درنمازتلاوت فرمود.بعد از پايان نماز اصحاب عرض كردند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم !.فـرمـود: آرى , على (ع ) بردشمنان پيروز شد,وجبرئيل ديشب باآوردن اين سوره به من بشارت داد ـ چند روز بعد على (ع ) با غنائم و اسيران به مدينه وارد شد.

(آيه1)ـسوگند به جهادگران بيدار!. گـفـتـيم اين سوره با سوگندهاى بيدارگرى آغاز شده , نخست مى فرمايد : ((سوگند به اسبان دونده (مجاهدان ) در حالى كه نفس زنان پيش مى رفتند))(والعاديات ضبحا).

يا به شتران حاجيان كه از سرزمين ((عرفان )) به ((مشعرالحرام )) و از ((مشعر))نفس زنان به سوى ((منى )) حركت مى كنند سوگند.

و اين تفسير از جهاتى مناسبتر به نظر مى رسد, و در روايات اهل بيت (ع ) نيزوارد شده .

(آيـه2)ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((و سـوگند به افروزندگان جرقه آتش )) در برخوردسمهايشان با سنگهاى بيابان (فالموريات قدحا).اسبان مجاهدانى كه چنان باسرعت به سوى ميدان نبرد حركت مى كنند كه ازاثر برخورد سم آنها به سنگهاى بيابان جرقه ها مى پرد, يا شترانى كه بسرعت به مواقف حج مى دوند و سنگها و ريگها از زير پاى آنها پريده و بر اثر برخورد به سنگهاى ديگر توليد جرقه مى كند.

(آيه3)ـ سپس در سومين سوگند, مى فرمايد: ((و سوگند به هجوم آوران سپيده دم )) (فالمغيرات صبحا).

(آيـه4)ـ سـپـس بـه يـكى ديگر از ويژگيهاى اين مجاهدان و مركبهاى آنهااشاره كرده , مى افزايد: آن چنان بر دشمن هجوم سريع مى برند ((كه گرد و غبار به هرسو پراكندند)) (فاثرن به نقعا).

يـا ايـن كه بر اثر هجوم شتران حاجيان از مشعرالحرام به سوى منى , گرد و غباراز هر سو پراكنده مى شود.

(آيـه5)ـ و در آخـريـن ويـژگى از ويژگيهاى آنها مى فرمايد: ((و (ناگهان ) درميان دشمن ظاهر شدند)) (فوسطن به جمعا).چـنـان هـجوم آنها غافلگيرانه و برق آسا بود كه در چند لحظه صفوف دشمن رااز هم شكافته و به قـلـب آنـها هجوم بردند, و جمعيت آنها را از هم متلاشى كردند, واين نتيجه همان سرعت عمل و بيدارى و آمادگى و شهامت و شجاعت است .و يا اشاره به ورود حاجيان از ((مشعر)) به قلب ((منى )) است .

از اينجا روشن مى شود كه جهاد آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفسهاى اسبهاى مجاهدان شايسته سوگند است , و همچنين جرقه هاى ناشى از برخوردسمشان به سنگها, و همچنين گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند, آرى گرد وغبار صحنه جهاد هم پرارزش و باعظمت است .

(آيـه6)ـ بـعـد از اين سوگندهاى عظيم به پاسخ قسم , يعنى ; چيزى كه سوگندها به خاطر آن ياد شـده اسـت پـرداخته , مى فرمايد: ((مسلما انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است )) (ان الا نسان لربه لكنود).هـمـان انـسان تربيت نايافته , همان انسانى كه انوار معارف الهى و تعليمات انبيا برقلبش نتافته , و بالاخره همان انسانى كه خود را تسليم غرائز و شهوات سركش نموده است او مسلما ((ناسپاس )) و ((بخيل )) است .

تعبير ((انسان )) در اين گونه موارد به معنى انسانهاى شرور هوى پرست سركش و طغيانگر است .

(آيه7)ـ سپس مى افزايد: ((و او خود (نيز) بر اين معنى گواه است )) (وانه على ذلك لشهيد) چرا كه انسان نسبت به نفس خويش بصيرت دارد, و اگر صفات درونى خود را از هركس بتواند پنهان كند از خدا و وجدان خويش نمى تواند مخفى دارد, خواه به حقيقت اعتراف كند يا نه !.

(آيـه8)ـ در ايـن آيـه مى افزايد: ((و او علاقه شديد به مال دارد)) (وانه لحب الخير لشديد) و همين علاقه شديد و افراطى او به مال و ثروت سبب بخل وناسپاسى و كفران او مى شود.

اطـلاق ((خـيـر)) بـر ((مال )) به خاطر آن است كه در حد ذات خود چيز خوبى است , و مى توانند وسيله انواع خيرات گردد, ولى انسان ناسپاس و بخيل آن را ازهدف اصليش بازداشته , و در مسير خودخواهى و خودكامگى به كار مى گيرد.

(آيـه9)ـ سـپس به صورت يك استفهام انكارى توام با تهديد, مى فرمايد:((آيا (اين انسان ناسپاس و بـخـيـل و دنـياپرست ) نمى داند در آن روز تمام كسانى كه درقبرها هستند برانگيخته مى شوند)) (افلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور).

(آيـه10)ـ ((و آنـچـه در درون سـينه ها (از كفر و ايمان , اخلاص و ريا, كبر وتواضع , نيات خير و سؤ) است آشكار مى گردد)) (وحصل ما فى الصدور).

(آيه11)ـ ((در آن روز پروردگارشان از آنها (و اعمال و نياتشان ) كاملا باخبراست )) و بر طبق آن به آنها كيفر مى دهد (ان ربهم بهم يؤمئذ لخبير).

آرى ! خـداونـد هـمـيـشه و در همه حال از اسرار درون و برون بطور كامل آگاه است ولى اثر اين آگـاهـى در قيامت و به هنگام پاداش و كيفر ظاهرتر و آشكارترمى گردد و اين هشدارى است به هـمـه انـسانها كه اگر به راستى به آن ايمان داشته باشند سد نيرومندى در ميان آنان و گناهان ايجاد مى كند.

((پايان سوره العاديات )).

[ شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۱۹ ] [ 14:5 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب