منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



ادامه سوره منافقون [63]

 

(آيه5)ـ شان نزول : براى اين آيه و سه آيه بعد شان نزول مفصلى نقل شده كه خلاصه آن چنين است : بعد از غزوه بنى المصطلق (جنگى كه در سال ششم هجرت در سرزمين ((قديد)) واقع شد) دو نفر از مـسـلمانان , يكى از طايفه انصار و ديگرى ازمهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پيدا كردند, ((عبداللّه بن ابى )) كه ازسركرده هاى معروف منافقان بود به يارى مرد انصارى شتافت , و مـشـاجـره لفظى شديدى درميان آن دو در گرفت , عبداللّه بن ابى , سخت , خشمگين شد, و در حالى كه جمعى از قومش نزد او بودند گفت : ((به خدا سوگند اگر به مدينه بازگرديم ,عزيزان , ذلـيـلان را بـيرون خواهند كرد)) و منظورش از عزيزان , خود و اتباعش بود و ازذليلان مهاجران , سـپـس رو بـه اطـرافيانش كرد و گفت : اين نتيجه كارى است كه شمابه سر خودتان آورديد, اين گـروه را در شـهـر خـود جـاى داديـد و اموالتان را با آنهاقسمت كرديد: هرگاه باقيمانده غذاى خودتان را به مثل اين مرد (اشاره به مردمهاجر) نمى داديد بر گردن شما سوار نمى شدند.

در اينجا ((زيدبن ارقم )) كه در آن وقت جوانى نوخاسته بود, رو به ((عبداللّه بن ابى )) كرد و گفت بـه خـدا سـوگـنـد ذلـيـل و قـلـيـل تـوئى ! و محمد(ص ) در عزت الهى ومحبت مسلمين است , ((عبداللّه ))صدا زد: خاموش باش تو بايد بازى كنى اى كودك !.

زيدبن ارقم خدمت رسول خدا(ص ) آمد و ماجرا را نقل كرد.

پيامبر(ص ) كسى را به سراغ ((عبداللّه )) فرستاد فرمود: اين چيست كه براى من نقل كرده اند؟.

عـبـداللّه گـفـت : به خدائى كه كتاب آسمانى بر تو نازل كرده من چيزى نگفتم ! و ((زيد))دروغ مى گويد.

سـپـس پـيـامـبر(ص ) دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشكريان به راه ادامه دهند, سرانجام پيامبر(ص ) وارد مدينه شد.

زيدبن ارقم مى گويد: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بيرون نيامدم در اين هنگام سوره منافقين نازل شد, و زيد را تصديق , و عبداللّه را تكذيب كرد.

پيامبر(ص ) گوش زيد را گرفت و فرمود: اى جوان ! خداوند سخن تو را تصديق كرد خداوند آياتى از قرآن را درباره آنچه تو گفته بودى نازل كرد.

هنگامى كه اين آيات نازل شد و دروغ عبداللّه ظاهر گشت بعضى به او گفتند:خدمت پيامبر(ص ) برو تا براى تو استغفار كند, عبداللّه سرش را تكان داد و سخنان ناروائى گفت در اينجا آيه واذا قيل لهم تعـالوا نازل گرديد.

تفسير:ايـن آيـه و آيـات بـعـد از آن هـمچنان ادامه بيان اعمال منافقان و نشانه هاى گوناگون آنهاست , مـى فـرمايد: ((هنگامى كه به آنها گفته شود: بيائيد تا رسول خدابراى شما استغفار كند, سرهاى خود را (از روى استهزا و كبر و غرور) تكان مى دهند و آنها را مى بينى كه از سخنان تو اعراض كرده و تـكبر مى ورزند)) (واذا قيل لهم تعـالوا يستغفر لكم رسول اللّه لووا رؤسهم ورايتهم يصدون وهم مستكبرون ).

روشن است كه روح اسلام , تسليم در برابر حق است و كبر و غرور; هميشه مانع اين تسليم است , به هـمـين دليل يكى از نشانه هاى منافقان , بلكه يكى ازانگيزه هاى نفاق را همين خودخواهى و خود برتربينى و غرور مى توان شمرد.

(آيـه6)ـ در اين آيه براى رفع هرگونه ابهام در اين زمينه , مى افزايد: به فرض كه آنها نزد تو بيايند و براى آنها استغفار كنى , زمينه آمرزش در آنها وجود نداردبنابراين ((براى آنها تفاوت نمى كند كه , خـواه اسـتغفار كنى يا نكنى , هرگز خداوند آنان را نمى بخشد))! (سواء عليهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن يغفر اللّه لهم ).

دلـيـل آن هـم ايـن اسـت كـه : ((خـداونـد قوم فاسق را هدايت نمى كند)) (ان اللّه لا يهدى القوم الفـاسقين ) چرا كه در گناه اصرار مى ورزند و در برابر حق مستكبرند.

استغفار پيامبر(ص ) تنها در صورتى اثر مى گذارد كه زمينه مساعد و قابليت لازم فراهم شود, اگر بـه راسـتـى آنها توبه كنند و سر تسليم در مقابل حق فرود آورند,استغفار پيامبر(ص ) و شفاعت او مسلما مؤثر است , و در غير اين صورت كمترين اثرى نخواهد داشت .

(آيه7)ـ سپس به يكى از گفته هاى بسيار زشت آنها كه روشنترين گواه نفاق آنها محسوب مى شود اشـاره كـرده , مى فرمايد: ((آنها كسانى هستند كه مى گويند: به افرادى كه نزد رسول خدا هستند انـفـاق نـكنيد (و از اموال و امكانات خود در اختيارآنها قرار ندهيد) تا پراكنده شوند)) (هم الذين يقولون لا تنفقوا على من عندرسول اللّه حتى ينفضوا).

غـافـل از ايـن كـه ((خـزائن آسمانها و زمين از آن خداست ولى منافقان نمى فهمند)) (وللّه خزائن السموات والا رض ولكن المنـافقين لا يفقهون ).

اين بينواها نمى دانند كه هركس هرچه دارد از خدا دارد, اگر ((انصار))مى توانند به ((مهاجران )) پـناه دهند و آنها را در اموال خود سهيم كنند اين بزرگترين افتخارى است كه نصيبشان شده , نه تنها نبايد منتى بگذارند, بلكه بايد خدا را بر اين توفيق بزرگ شكر گويند.

(آيه8)ـ سپس به يكى ديگر از نفرت انگيزترين سخنان آنها اشاره كرده ,مى افزايد: ((آنها مى گويند: اگـر بـه مـدينه بازگرديم , عزيزان ذليلان را بيرون مى كنند))!(يقولون لئن رجعنـا الى المدينة ليخرجن الا عز منها الا ذل ).

ايـن همان گفتارى است كه از دهـان آلوده ((عبداللّه بن ابى )) خارج شد, ومنظورش اين بود كه ما ساكنان مدينه , رسول اللّه (ص ) و مؤمنان مهاجر را بيرون مى كنيم .

سپس قرآن پاسخ دندان شكنى به آنان داده , مى گويد: ((عزت مخصوص خداو رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمى دانند)) (وللّه العزة ولرسوله وللمؤمنين ولكن المنـافقين لا يعلمون ).

تـنـهـا مـنافقان مدينه نبودند كه اين سخن را در برابر مؤمنان مهاجر گفتند بلكه قبل ازآنها نيز سـران قريش در ((مكه )) مى گفتند: اگر اين گروه اندك مسلمان فقير را درمحاصره اقتصادى قرار دهيم , يا از مكه بيرونشان كنيم , مطلب تمام است !.

امـروز نيز دولتهاى استعمارى به پندار اين كه خزائن آسمان و زمين را دراختيار دارند مى گويند مـلتهائى را كه در برابر ما تسليم نمى شوند بايد در محاصره اقتصادى قرار داد تا بر سر عقل آيند و تسليم شوند!.

ايـن كـوردلان خـبـر ندارند كه با يك اشاره خداوند تمام ثروتها و امكاناتشان برباد مى رود و عزت پوشالى آنها دستخوش فنا مى گردد.

(آيه9)ـ اموال و فرزندان , شما را از ياد خدا غافل نكنند!.

از آنـجـا كـه يكى از عوامل مهم نفاق حب دنيا, و علاقه افراطى به اموال وفرزندان است , در اينجا مـؤمنان را از چنين علاقه افراطى باز مى دارد, مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اموال و فـرزنـدانتان شما را از ياد خدا غافل نكند))! (يـاايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم ولا اولا دكم عن ذكراللّه ).

((و كسانى كه چنين كنند زيانكارانند)) (ومن يفعل ذلك فاولئك هم الخـاسرون ).

درست است كه اموال و اولاد از مواهب الهى هستند, ولى تا آنجا كه از آنهادر راه خدا و براى نيل به سـعـادت كمك گرفته شود, اما اگر علاقه افراطى به آنهاسدى در ميان انسان و خدا ايجاد كند بزرگترين بلا محسوب مى شوند.

(آيـه10)ـ سـپـس بـه دنـبـال ايـن اخطار شديد به مؤمنان , دستور انفاق در راه خدا را صادر كرده , مـى فـرمـايد:((و از آنچه به شما روزى داده ايم انفاق كنيد پيش ازآنكه مرگ يكى از شما فرارسد و بـگويد: پروردگارا! چرا (مرگ ) مرا مدت كمى به تاخير نينداختى تا (در راه خدا) صدقه دهم و از صـالـحان باشم ))؟! (وانفقوا ممارزقنـاكم من قبل ان ياتى احدكم الموت فيقول رب لولا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق واكن من الصالحين ).

در ذيـل آيـه مـى گويد: ((من انفاق كنم و از صالحان شوم )) اين تعبير بيانگر تاثيرعميق انفاق در صالح بودن انسان است .

بـسـيـارنـد كسانى كه وقتى چشم برزخى پيدا مى كنند و خود را در آخرين لحظات زندگى و در آسـتانه قيامت مى بينند, و پرده هاى غفلت و بى خبرى از جلوچشمان آنها كنار مى رود, و مى بينند بايد اموال و سرمايه ها را بگذارند و بروندپشيمان مى شوند و تقاضاى بازگشت به زندگى مى كنند تـا جـبـران كنند; ولى دست رد بر سينه آنها گذارده مى شود, چرا كه سنت الهى است كه اين راه , بازگشت ندارد!.

(آيه11)ـ لذا در آخرين آيه با قاطعيت تمام , مى افزايد: ((و خداوند هرگز(مرگ ) كسى را, هنگامى كه اجلش فرارسد, به تاخير نمى اندازد))! (ولن يؤخر اللّه نفسا اذا جـاء اجلهـا).

چـنـانـكه در آيه 34 سوره اعراف مى خوانيم : ((هنگامى كه مرگ آنها فرارسد, نه يك ساعت پيشى مى گيرند نه يك ساعت , تاخير مى كنند)).

و سـرانجام آيه را با اين جمله پايان مى دهد: ((و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است )) (واللّه خبير بمـا تعملون ).

و همه آنها را براى پاداش و كيفر, ثبت كرده و در برابر همه آنها به شما جزامى دهد.

((پايان سوره منافقون )).                                 

[ جمعه ۱۳۸۶/۰۱/۱۷ ] [ 14:34 ] [ سعید ]

سوره منافقون [63]

 

اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 11 آيه است .

 

محتواى سوره :.

سـوره مـنـافـقين از سوره هاى پرمحتواست كه محور اصلى بحثهاى آن رامى توان در چهار بخش خلاصه كرد:.

1ـ نشانه هاى منافقان كه خود شامل چندين قسمت حساس است .

2ـ برحذر داشتن مؤمنان از توطئه هاى منافقان .

3ـ هشدار به مؤمنان كه مواهب مادى دنيا آنها را از ذكر خداوند غافل نكند.

4ـ توصيه به انفاق در راه خدا, و بهره گيرى از اموال , پيش از آن كه مرگ فرارسد و آتش حسرت به جان انسان بيفتد.

 

فضيلت تلاوت سوره :

در حـديـثـى از پـيـغـمـبر گرامى اسلام (ص ) آمده است : ((كسى كه سوره منافقون رابخواند از هرگونه نفاق پاك مى شود)).

در حـديـثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم : ((بر هر مؤمنى از شيعيان ما لازم است كه در شب جمعه سـوره جـمـعه و سبح اسم ربك الاعلى بخواند, و در نمازظهر جمعه سوره جمعه و منافقين را )) سپس افزود: ((هنگامى كه چنين كند گوئى عمل رسول خدا را انجام داده و جزا و پاداشش بر خدا بهشت است )).

مـكرر گفته ايم كه اين فضائل و آثار مهم نمى تواند تنها نتيجه تلاوت خالى ازانديشه و عمل باشد, چـرا كـه هـرگز خواندن اين سوره بى آنكه برنامه زندگى بر آن تطبيق شود روح نفاق را از انسان بيرون نمى برد.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

قـبـل از ورود در تـفـسـير اين سوره ذكر مقدمه اى لازم به نظر مى رسد و آن اين كه مساله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبر(ص ) به مدينه هجرت فرمود و پايه هاى اسلام قوى , و پـيـروزى آن آشـكـار شد, وگرنه در مكه تقريبا منافقى وجود نداشت زيرا اظهار مخالفت بطور آشـكـار مشكل , و گاه غيرممكن بود, و لذادشمنان شكست خورده براى ادامه برنامه هاى تخريبى خـود تـغـيـيـر چـهره داده ,ظاهرا به صفوف مسلمانان پيوستند, ولى در خفا به اعمال خود ادامه مى دادند.

اصولا طبيعت هر انقلابى چنين است كه بعد از پيروزى چشمگير با صفوف منافقان روبه رو خواهد شد, و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه گر مـى شـونـد, و از اينجاست كه مى توان فهميدچرا اين همه آيات مربوط به منافقين در مدينه نازل شده نه در مكه .

اين نكته نيز قابل توجه است كه مساله نفاق و منافقان مخصوص به عصرپيامبر(ص ) نبود, بلكه هر جامعه اى ـمخصوصا جوامع انقلابى ـ با آن روبرو هستند,به همين دليل بايد تحليهاى قرآن را روى ايـن مساله به عنوان يك مساله مورد نيازفعلى , مورد بررسى دقيق قرار داد, و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقين در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت .

نـكـتـه مـهم ديگر اين كه خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتراست , چرا كه از يـكسو شناخت آنها غالبا آسان نيست , و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند, و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى كنند كه جداساختن آنها كاربسيار مشكلى است و از سوى سوم روابط مختلف آنها با ساير اعضا جامعه كارمبارزه را با آنها دشوار مى سازد.

به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود بيشترين ضربه را از منافقان خورده ,و نيز به همين دليل قرآن سخت ترين حملات خود را متوجه منافقان ساخته وآن قدر كه آنها را كوبيده هيچ دشمنى را نكوبيده است .

باتوجه به اين مقدمه به تفسير آيات باز مى گرديم :

(آيـه1)ـ نـخـسـتـين سخنى را كه قرآن در اينجا درباره منافقان مطرح مى كند همان اظهار ايمان دروغـيـن آنـهاست كه پايه اصلى نفاق را تشكيل مى دهد, مى فرمايد:((هنگامى كه منافقان نزد تو آيند مى گويند, ما شهادت مى دهيم كه حتما تو رسول خدائى ))! (اذا جـائك المنافقون قالوا نشهد انك لرسول اللّه ).

سـپـس مـى افـزايـد: ((خداوند مى داند كه تو فرستاده او هستى , ولى خداوندشهادت مى دهد كه مـنـافـقـان دروغـگو هستند)) و به گفته خود ايمان ندارند (واللّه يعلم انك لرسوله واللّه يشهد ان الـمـنــافـقـيـن لـكـاذبـون ) چـرا كـه آنها نمى خواستند, خبر ازرسالت پيامبر(ص ) بدهند, بلكه مى خواستند از اعتقاد خود به نبوت او خبر دهند ومسلما در اين خبر دروغگو بودند.

و از اينجا نخستين نشانه نفاق , روشن مى شود و آن دوگانگى ظاهر و باطن است كه با زبان مؤكدا اظـهـار ايـمان مى كنند, ولى در دل آنها مطلقا خبرى از ايمان نيست , اين دروغگوئى محور اصلى نفاق را تشكيل مى دهد.

(آيـه2)ـ ايـن آيه به دومين نشانه منافقين پرداخته , چنين مى گويد: ((آنهاسوگندهايشان را سپر ساخته اند, تا مردم را از راه خدا باز دارند)) (اتخذوا ايمـانهم جنة فصدوا عن سبيل اللّه ).

((آنها كارهاى بسيار بدى انجام مى دهند)) (انهم سـاء مـا كـانوا يعملون ).

چرا كه در طريق هدايت مردم به آئين حق , ايجاد مانع مى نمايند, و چه عملى از اين بدتر و زشت تر است ؟.

تعبير ((جنه )) (سپر) نشان مى دهد كه آنها دائما با مؤمنان در حال جنگ و ستيزند, وهرگز نبايد فريب ظاهرسازى و چرب زبانى آنها را خورد, زيرا انتخاب سپرمخصوص ميدانهاى نبرد است .

(آيـه3)ـ ايـن آيه به علت اصلى اين گونه اعمال ناروا پرداخته , مى افزايد:((اين به خاطر آن است كه آنـها نخست ايمان آوردند, سپس كافر شدند, و لذا بردلهاى آنها مهر نهاده شده و حقيقت را درك نمى كنند)) (ذلك بانهم آمنوا ثم كفروافطبع على قلوبهم فهم لا يفقهون ).

منافقان دو گروهند, گروهى از اول ايمانشان صورى و ظاهرى بوده , و گروه ديگر در آغاز ايمان حـقـيـقى داشته اند سپس راه ارتداد و نفاق را پيش گرفته اند, ظاهرآيه مورد بحث گروه دوم را مى گويد.

و اين سومين نشانه از نشانه هاى آنهاست كه از درك حقائق روشن غالبامحرومند.

(آيه4)ـ اين آيه نشانه هاى بيشترى را از منافقين ارائه داده , مى گويد:((هنگامى كه آنها را مى بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى برد)) (واذارايتهم تعجبك اجسـامهم ) ظاهرى آراسته و قيافه هائى جالب دارند.

علاوه بر اين چنان شيرين و جذاب سخن مى گويند كه ((اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مى دهى ))! (وان يقولوا تسمع لقولهم ).

جائى كه پيامبر(ص ) ظاهرا تحت تاثير جذابيت سخنان آنها قرار گيرد تكليف ديگران روشن است .

ايـن از نـظـر ظـاهـر و امـا از نـظر باطن , ((گوئى چوبهاى خشكى هستند كه به ديوارتكيه داده شده اند)) (كانهم خشب مسندة ).

اجسامى بى روح , و صورتهائى بى معنى و هيكلهائى توخالى دارند, نه ازخود استقلالى , نه در درون نـور و صفائى ; و نه اراده و تصميم محكم و ايمانى دارند,درست همچون چوبهائى خشك تكيه زده بر ديوار!.

سپس مى افزايد: آنها چنان توخالى و فاقد توكل بر خدا و اعتماد بر نفس هستند كه ((هر فريادى از هر جا بلند شود آن را بر ضد خود مى پندارند)) (يحسبون كل صيحة عليهم ).

تـرس و وحـشـتـى عجيب هميشه بر قلب و جان آنها حكم فرماست , و يك حالت سؤظن و بدبينى جانكاه سرتاسر روح آنها را فراگرفته است .

و در پايان آيه به پيامبر(ص ) هشدار مى دهد كه ((اينها دشمنان واقعى تو هستندپس از آنها برحذر باش )) (هم العدو فاحذرهم ).

سـپـس مـى گـويـد: ((خداوند آنها را بكشد, چگونه از حق منحرف مى شوند))؟!(قـاتلهم اللّه انى يؤفكون ).

[ جمعه ۱۳۸۶/۰۱/۱۷ ] [ 14:33 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب