منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید




آيه 56
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ‏  
          بگو: من نهى شده‏ام از اين‏كه معبودانى را كه شما جز خدا مى‏خوانيد پرستش كنم. بگو: من از هوس‏هاى شما پيروى نمى‏كنم، كه در آن صورت گمراه شده‏ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود.

*پرستش بتها و سازش در اصول اعتقادى، خواسته نابجاى مشركان صدر اسلام از پيامبر (ص)
قل لا أتبع أهواءكم قل إنى نهيت أن أعبد الذين تدعون من دون اللّه قل لا أتبع أهواءكم‏
* شرك و پرستش غير خدا، پندارى مبتنى بر هوا و هوس و تمايلات نفسانى است.
الذين تدعون من دون اللّه قل لا أتبع أهواءكم‏
*لغزيدن در دام هوسها و تمايلات مشركان و منحرفان، خطرى براى رهبران دين و همه موحدان‏
الذين تدعون من دون اللّه قل لا أتبع أهواءكم‏
*شرك و پرستش هر معبودى جز خداوند، گمراهى است.
إنى نهيت أن أعبد الذين ... قد ضللت إذاً


آيه 57
قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ‏ 
          بگو: من بر حجّتى روشن از پروردگار خود استوارم، ولى شما آن را تكذيب كرده‏ايد. آن (عذابى) كه شتاب در آن را طلب مى‏كنيد در اختيار من نيست. حكم، جز براى خدا نيست. حق را (از باطل) جدا مى‏كند، و او بهترين جداكنندگان است.

* اعطاى بينات (دلايل روشن) به پيامبر (ص)، پرتويى از ربوبيت خداوند
قل إنى على‏ بينة من ربى‏
*لزوم پذيرش مفاد و نتيجه دلايل روشن و پيروى كردن از آن‏
قل إنى على‏ بينة من ربى و كذبتم به‏
*مشركان و منكران رسالت پيامبر (ص)، خواهان تحقق زودرس وعده‏هاى آن حضرت در مورد نزول عذاب بودند.
و كذبتم به به ما عندى ما تستعجلون به‏
*نزول عذاب در اختيار پيامبر (ص) و به دست آن حضرت نيست.
ما عندى ما تستعجلون به‏
* منكران رسالت پيامبر (ص) اصرار داشتند كه آن حضرت معجزه دلخواه آنان را سريعاً ارائه كند.
ما عندى ما تستعجلون به‏
*نزول معجزات و كيفيت آن، امرى قانونمند و داراى حدود و مرزهاى معين‏
ما عندى ما تستعجلون به إن الحكم إلا للّه يقص الحق‏
*نزول عذاب از مقوله «حكم» و تنها در اختيار خداوند است.
ما عندى ما تستعجلون به إن الحكم إلا للّه‏
*خداوند امور را بر معيار و جهت حق جارى مى‏سازد.
إن الحكم إلا للّه يقص الحق‏
 «قص» به معناى دنبال رفتن و پيگيرى است. در قاموس المحيط آمده است: «قَصَّ اثره ... تَتَّبعه».
*خداوند در اداره امور جهان و نظام هدايت، سنتهاى ثابتى دارد كه از آنها عدول نمى‏كند.
يقص الحق‏
يكى از معانى «حق»، «الأمر المقضى» است. يعنى امرى كه قضا و حكم بر آن تعلق گرفته باشد. و چون در آيه سخن از نزول عذاب يا معجزه است و در پى آن از اختصاصات حكم به خداوند سخن رفته، مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه «يقص الحق» تأكيدى بر ثبات و استوارى قوانين و احكام الهى است.
* شناخت دقيق مرزهاى حق و باطل، مقدمه ضرورى براى حركت در مسير حق‏
يقص الحق و هو خير الفصلين‏
*خداوند در زمان مناسب بهترين داورى را در بين پيامبر (ص) و منكران آن حضرت خواهد كرد.
يقص الحق و هو خير الفصلين‏


آيه 58
قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ‏ 
        بگو: اگر آنچه شتاب در آن را طلب مى‏كنيد در اختيار من بود، (آن را نازل مى‏كردم و) ميان من و شما كار به پايان مى‏رسيد، و خدا به (حال) ستمكاران داناتر است.

* نزول عذاب بر كافران و مشركان در اختيار پيامبر (ص) نيست.
قل لو أن عندى ما تستعجلون‏
* مشركان مكه خواهان تحقق سريع عذاب موعود پيامبر (ص) بر خويش بودند.
قل لو أن عندى ما تستعجلون به‏‏
*ارائه هرگونه معجزه مورد درخواست مردم، اگر در اختيار پيامبر (ص) بود، كار آن حضرت با مشركان زمان خود سريعاً با نزول عذاب خاتمه مى‏يافت.
لو أن عندى ما تستعجلون به لقضى الأمر بينى و بينكم‏
*خداوند آگاهتر از هر كس به اينكه در چه زمان و شرايطى مشركان و منكران پيامبر (ص) را عذاب كند.
لقضى الأمر بينى و بينكم و الله أعلم بالظلمين‏


آيه 59
وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ‏ 
          و خزانه‏هاى غيب فقط نزد اوست. جز او كسى آنها را نمى‏داند، و آنچه را كه در خشكى و درياست مى‏داند، و هيچ برگى نمى‏افتد مگر اين‏كه آن را مى‏داند، و هيچ دانه‏اى در تاريكى‏هاى زمين و هيچ تر و خشكى نيست مگر اين‏كه در كتابى آشكار (لوح محفوظ) ثبت است.

* پيامبر (ص) به همه اسرار و رمز و راز جهان آگاه نيست.
قل لو أن عندى ... و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو
* عالم غيب، عالمى بس با عظمت و پيچيده در برابر عالم شهود
و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها إلا هو
تأكيد بر انحصار «علم غيب» به خداوند در برابر جمله بدون تأكيد و حصر در «يعلم ما فى ...» بر مطلب فوقِ اشعار دارد.
*تعجيل نكردن در عذاب مشركان و كفار، مرتبط با آگاهى مطلق خداوند بر غيب و شهود جهان و اسرار آفرينش است.
قل لو أن عندى ما تستعجلون ... و عنده مفاتح الغيب‏
*خداوند به حالات يكايك موجودات جهان و وضعيت آنها احاطه علمى كامل دارد.
و ما تسقط من ورقة إلا يعلمها ... و لا رطب و لا يابس‏
*كتاب مبين، (لوح محفوظ) مركز اطلاعات جامع درباره تمامى موجودات هستى و تحولات آنهاست.
و ما تسقط ... و لا رطب و لا يابس إلا فى كتب مبين‏
* اطلاعات موجود در «كتاب مبين» (لوح محفوظ) روشن و به دور از هر گونه ابهام است.
و لا رطب و لا يابس إلا فى كتب مبين‏
*تمامى امور و نظامات جهان هستى، دقيقاً طراحى و برنامه‏ريزى شده است.
و عنده ... و لا رطب و لا يابس إلا فى كتب مبين‏
[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۳۰ ] [ 20:46 ] [ سعید ]


آيه 53
وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِيَقُولُوا أَ هؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنْ بَيْنِنَا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ‏   
           و بدين‏گونه بعضى از آنان را (مستكبران را) به وسيله بعضى ديگر (مؤمنان فقير) آزموديم تا سرانجام بگويند: آيا اينانند كه از ميان ما، خدا بر آنان نعمت ارزانى داشته (و توفيق ايمان داده) است؟ آيا خدا سپاسگزاران را بهتر نمى‏شناسد؟

* حضور مؤمنان ضعيف در كنار پيامبر (ص)، وسيله‏اى براى آزمايش ديگران است.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم ... و كذلك فتنا بعضهم ببعض‏
*دولتمندان و اشراف، تنها خود را شايسته كرامت و ارزشمندى در نزد خدا مى‏دانند.
ليقولوا أهؤلاء منّ اللّه عليهم من بيننا
*خداوند، آگاهتر از هر كس به سپاسگزاران نعمتهاى خويش است.
أليس اللّه بأعلم بالشكرين‏
*شكر، معيار ارزشمندى انسان نزد خداوند است.
ليقولوا أهؤلاء منّ اللّه عليهم من بيننا أليس اللّه بأعلم بالشكرين‏
*ايمان و نيايش خالصانه به درگاه خداوند، سپاسگزارى است.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشىّ يريدون وجهه ... أليس اللّه بأعلم بالشكرين‏
* تهيدستان و طبقات پايين جامعه، داراى زمينه بيشتر براى پذيرش ايمان و دعوت‏ پيامبرند.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم ... أليس اللّه بأعلم بالشكرين‏


آيه 54
وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ‏  
      و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما، پروردگارتان اين رحمت را بر خود مقرّر كرده است كه هر كس از شما به نادانى كار بدى كند، سپس بعد از آن توبه كند و به صلاح آيد، (او را مى‏بخشد، زيرا) او بسيار آمرزنده و مهربان است.

*پيامبر (ص) وظيفه‏دار پيشى جستن در سلام بر مؤمنانى كه به محضر او مى‏آيند.
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم‏
* تواضع در برابر مؤمنان و همنشينى با آنان، از صفات لازم براى رهبران دينى جامعه است.
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم‏
*خداوند، مؤمنان به آيات خود را در سلامت و امنيت واقعى قرار مى‏دهد.
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم‏
سلام خداوند لفظ و كلام نيست، بلكه فعلى از افعال اوست كه همان نزول سلامتى و امنيت از جانب اوست.
*«سلام عليكم» روش تحيت و درود اسلامى به هنگام برخورد مسلمانان با يكديگر
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم‏
* ابلاغ سلام و رحمت خداوند به مؤمنان به آيات او، از وظايف پيامبر (ص)
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم كتب ربكم على‏ نفسه الرحمة
* شمول رحمت خداوند بر مؤمنان به آيات، پرتويى از ربوبيت اوست.
يؤمنون بايتنا ... كتب ربكم على‏ نفسه الرحمة
*كسانى را كه داراى زمينه مساعدى براى گرايش به ايمان هستند، بايد به رحمت و امنيت خداوندى اميدوار كرد.
و إذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم كتب ربكم على‏ نفسه الرحمة
*ذات خداوند فيضان رحمت را بر خود ايجاب كرده است.
كتب ربكم على‏ نفسه الرحمة
معنى واجب ساختن رحمت بر خود اين است كه چيزى وراى ذات، او را بدين كار نگماشته، بلكه اقتضاى ذات چنين است.
*ارتكاب گناه و اعمال ناروا ريشه در نادانى دارد.
 أنه من عمل منكم سوءاً بجهلة
*توبه و اصلاح رفتارها شرط آمرزش است.
ثم تاب من بعده و أصلح‏
* جهالت، عذرى قابل قبول براى اغماض و گذشت از خطاكاران‏
أنه من عمل منكم سوءاً بجهلة ثم تاب‏
*مغفرت خداوند آميخته با مهر و محبت اوست.
فأنه غفور رحيم‏
                    
آيه 55
وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ‏      
    و بدين‏گونه آيات را توضيح مى‏دهيم، تا (حقايق معلوم گردد و) راه مجرمان آشكار شود.

*تبيين آيات قرآن و كيفيت آن از جانب خداوند است.
و كذلك نفصل الأيت‏
* روشن ساختن راه و روش مجرمان، از اهداف تفصيل و تبيين آيات قرآن‏
و كذلك نفصل الأيت و لتستبين سبيل المجرمين‏
*ترسيم راه و روش صالحان و مجرمان بايد از محورهاى اساسى تبليغ باشد.
و كذلك نفصل الأيت و لتستبين سبيل المجرمين‏

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۲۳ ] [ 18:1 ] [ سعید ]

آیاتی درقرآن وجود داردکه به آنها آیات محکم گفته می شود مانند آیه ((لاتدرکه الابصار هو یدرک الابصار))یعنی چشم او را نمی بیند ولی او چشم را می بیند آیاتی نیز وجود دارد مانند ((علی العرش استوی )) (یعنی بر عرش ایستاده است) که آیه متشابه است با ارجاع آیه متشابه به محکم می توان نتیجه گرفت که خدا ماده نیست پس عرش هم نمی تواند مادی باشد. عقل با محکمات متشابهات را تشخیص می دهد.

قران تحدی (به مبارزه فراخواندن) دارد، یکی از تحدی های قرآن این است که اگر قرآن از جانب کسی غیر از خدا می آمد آنوقت قرآن دارای اختلافات و تناقضات می بود و بعد باید کسی می آمد و در خصوص تناقضات قرآن کتاب می نوشت ولی الان در قرآن تناقضی وجود ندارد ، تحدی قرآن فقط به فصاحت و بلاغت آن نیست ، چون در آن زمانی که قرآن نازل شد ، مردم به صورت طبیعی شاعر بودند ، و لذا در آن زمان فصاحت و بلاغت قرآن جلوه کرد تا مردم آن زمان خاضع شوند.

قرآن یک کلمه (لن تفعلوا) دارد که همه را به زانو در می آورد یعنی اینکه ابدا نخواهید توانست مثل قرآن را بیاورید ودانشمندان درطول قرن ها نتوا نستند که یک آیه مانند آن را بیاورند. اعجاز قرآن دراین یک کلمه است خدا نمی فرماید که ما نمی گذاریم مثل قرآن را بیاورید (یعنی صرف) بلکه می گوید شما نمی توا نید مثل قرآن را بیاورید.

   


[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۲۱ ] [ 22:14 ] [ سعید ]


سید عباس حسینی قائم مقامی

ترجمه:
اباصلت هروی می گوید: روزی مأمون از حضرت علی بن موسی الرضا(ع) سؤال كرد: «ای فرزند پیامبر خدا، معنای سخن خداوند در این آیه چیست؟: «و لو شاء ربك لآمن من فی الارض كلّهم جمیعا" افانت تكره الناس حتی یكونوا مؤمنین و ما كان لنفس ان تؤمن الا باذن الله» (اگر پروردگارت می خواست همه آنان كه بر روی زمین اند، جملگی شان ایمان می آوردند.[حال كه مشیّت من براین قرارگرفته است كه انسانها با انتخاب واختیار خود ایمان بیاورند] آیا تو [ای پیامبر] می خواهی تا مردم را[ بدون میل و اراده شان] وادار نمایی تا «مؤمن» باشند؟ هیچ كس را بدون إذن خداوند مجال ایمان آوردن نیست.» (یونس 100)

حضرت رضا(ع) [در پاسخ، روایت دیگری را از پدران بزگوارش نقل كرده و] فرمود:
«پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفربن محمد و از پدرش محمد بن علی و از پدرش علی بن حسین و از پدرش حسین بن علی و از پدرش علی بن ابیطالب(ع) روایت كرد:
مسلمانان به پیامبر خدا(ص) گفتند: اگر مردمی را كه در تحت قدرت تو قرار دارند [و هم اكنون بر آنها حاكمیت داری] بر قبول اسلام وادار می ساختی، بی تردید تعداد ما بیشتر می شد و از دشمنانمان نیرومندتر می شدیم.

پیامبر(ص) [در واكنش به این پیشنهاد]فرمود: من [از سوی خود]در آنچه خداوند وحی نموده چیزی را وارد نمی سازم و من تكلیف كننده نیستم. خداوند بزرگ [برمن]این چنین نازل كرد: ای محمد «و اگر پروردگارت می خواست، همه آنان كه بر روی زمین اند، جملگی شان ایمان می آوردند.»

[یعنی اگر خدا می خواست كه مردم با زور و اجبار مؤمن شوند، می توانست آنان را به گونه ای بیافریند تا] در همین دنیا از سر ناچاری و ناگزیری (اجبار) ایمان بیاورند. همان گونه كه در جهان آخرت پس از آنكه [حقایق را] مشاهده می كنند و عذاب را می بینند، ایمان می آورند [ولی چون ایمان آنان از روی اراده و اختیار نیست ، در نزد پروردگار هیچ ارزشی ندارد] و اگر من (خداوند) آنان را [بر خلاف اختیار و إراده شان] به ایمان وا می داشتم، سزاوار هیچ گونه پاداش و ستایشی از سوی من نبودند. امّا من از آنان می خواهم كه با اراده و اختیار و نه از روی اجبار و ناچاری ایمان بیاورند تا از سوی من شایسته نزدیكی (قرب)، كرامت، و زندگی جاودانه در بهشت ابدی قرار گیرند. [حال كه مشیّت من براین قرارگرفته است كه انسانها با انتخاب واختیار خود ایمان بیاورند] آیا تو [ای پیامبر] می خواهی مردم را[ بدون میل و اراده شان،] وادار نمایی تا «مؤمن» باشند؟!»

اما سخن خدای بزرگ كه می فرماید: «هیچ كس بدون اذن خداوند مجال [و امكان] ایمان آوردن ندارد» معنای این آیه، آن نیست كه انسان از[اینكه خود با اراده و اختیار بتواند ] ایمان بیاورد محروم [و حقّ انتخاب ایمان، از او سلب ] شده باشد. بلكه معنایش این است كه هیچ كس جز با اذن خداوند امكان ایمان آوردن را ندارد، و منظور از «اذن خداوند»، همان امری است كه خداوند به انسان كرده كه ایمان بیاورد. [و اگر این اذن و امر الهی نبود و خداوند انسانها را دعوت به ایمان نمی كرد اساسا" دیگر دعوت و تكلیفی نبود تا ایمان به آن معنا داشته باشد. و در اینصورت]هیچ كس اهل تكلیف و اهل عبادت نمی بود.[ پس همینكه خداوند به انسان تكلیف كرده و اورا به ایمان دعوت نموده است نشاندهنده اراده و اختیار او در پذیرش و یا عدم پذیرش ایمان است] و انسان ، آنگاه ناگزیر (مجبور) به ایمان می گردد  كه دیگر تكلیفی وجود نداشته باشد[بنابر این وجود مسؤلیت وتكلیف نشانه عدم وجود اجبار در ایمان است.]»

مأمون [ پس از شنیدن این پاسخ روشن و دقیق امام رضا (ع) خطاب به ایشان ]گفت: ای ابوالحسن، مشكل از من گشودی، خداوند از تو مشكل بگشاید!»
 
بیان:
این روایت نكات بسیار مهمی را در بر دارد:

1-       در این حدیث شریف تفسیری روشن و عقلانی از دو آیه از آیات قرآن كه به مهمترین و پیچیده ترین موضوعات فلسفی و كلامی مربوط می شود، ارائه شده است و به صراحت بر اراده پذیری انسان در پذیرش یا عدم پذیرش دین الهی  تأكید می نماید.

2-       امام (ع) به نیكی و زیبایی، تفاوت میان اجبار و اكراه را مورد اشاره قرار می دهند. «اجبار»، آن است كه كسی به جای دیگری تصمیم بگیرد و آنگاه او را مجبور سازد كه آن تصمیم را عملی بنماید. هر اقدام و عملی كه تحت فشارهای عینی و به همراه زور و خشونت(عنف) بر انسان تحمیل گردد، مصداق «اجبار» است.
اما گاه «تحمیل»، بدون بهره گیری از زور و فشارهای عینی می باشد و اساسا" بر حسب ظاهر هیچ اجباری وجود ندارد ولی انسان را در شرایطی قرار می دهند كه ناگزیر از «خوداجباری» می شود. یعنی ناچار از تصمیم و اقدامی می گردد كه بر خلاف میل و اراده اش می باشد. مثلاً اگر كسی مورد تهدید قرار گیرد و عواقب و نتایجی را بر تصمیم و اقدام او مترتب سازند كه موجب وحشت و ترس او گردد و در نتیجه از تصمیم خود منصرف شود ویا در تحت فشار و شرایط دشواری كه اورا قرار داده اند ، سخنی بگوید و تصمیمی بگیرد ویا تسلیم تصمیم دیگران شود، در اینصورت گرچه در ظاهر زور و اجباری وجود ندارد اما او را در شرایطی قرار داده اند كه امكان تصمیم و عمل بر اساس اختیار و اراده خویش را ندارد و تسلیم تحمیل دیگران می شود. 

 از نظر قرآن، نه تنها اجبار در پذیرش دین هرگز جایز نیست، بلكه «اكراه» كه در مرتبه ای پایین تر و ضعیف تر از «اجبار» قرار دارد نیز مردود و غیر قابل قبول است. ودر سنت (روایات) نیز مسؤلیت رفتار و گفتاری كه در شرایط اكراه انجام پذیرد متوجه انسان(مُكرَه) نیست. گرچه اجبار هم نشده باشد.
آنچه كه از نظر قرآن دارای ارزش است، «ایمان برآمده از اراده و اختیاركامل» است. به همین دلیل ایمان آوردن در جهان آخرت هیچ سودی برای انسان ندارد (لاینفع نفساً ایمانها لم تكن آمنت من قبل (انعام/158)). درست است كه در جهان آخرت، آدمی فاقد اراده و اختیار نمی شود. ولی با مشاهده آثار اعمال و عذابی كه بر آن مترتب می شود، امكان بهره گیری از اختیار و اراده برایش باقی نمی ماند، در چنین شرایطی او تحت اجبار قرار ندارد ولی تحت «اكراه» قرار دارد و به فرموده امام رضا (ع)،ایمان در چنین شرایطی از سر ناچاری و ناگریزی است، نه از سر اختیار و اراده ؛ و درست به همین دلیل كه این ایمان، برآمده از اختیار نیست و فقط از سر ناچاری و اكراه است، قرآن تصریح می كند كه این افراد اگر به دنیا بازگردانده شوند و اكراه و ناچاری آنان پایان یابد، همان شیوه پیشین خود را پیشه خواهند ساخت.

3-       اینكه فرمود: «فلیس ذلك علی سبیل تحریم الایمان» (معنای این آیه، آن نیست كه انسان از[اینكه خود با اراده و اختیار بتواند ] ایمان بیاورد محروم [و حقّ انتخاب ایمان، از او سلب ] شده باشد ...)
این فقره از حدیث شریف به  آیه قرآن كریم اشاره دارد كه می فرماید: «هیچ كس جز با اذن خداوند ایمان نمی آورد.» و بر اساس توضیح امام(ع)  معنای آن، این نیست كه حقّ انتخابِ «ایمان» از انسان سلب شده و فقط اگر خداوند بخواهد، می تواند ایمان بیاورد. بلكه منظور از «اذن خداوند» این است كه خداوند به امر تكوینی خود به آدمی این اجازه را داده تا ایمان بورزد. اگر خداوند به آدمی آزادی و اراده نبخشیده بود، هرگز او اجازه و اذنی برای انتخابِ" ایمان " نداشت. همان گونه كه مجالی برای انتخابِ "كفر و بی ایمانی" نیز در اختیار نداشت.

اصولاً اینكه انسان می تواند مؤمن باشد، به دلیل آزادی و اراده ای است كه خداوند به او بخشیده است. وگرنه هرگز در مورد فرشتگان و یا حیوانات كه فاقد اراده و اختیارند، «ایمان» معنایی ندارد و آنان به عنوان «مؤمن» نامیده نمی شوند. با آن كه فرشتگان همواره در حال عبادت و تسبیح حق تعالی می باشند و در كمال پاكی و قدسیت قرار دارند، اما چون عبادت و پاكی آنان از معصیت، برآمده از اختیار و انتخاب آنان نیست، بلكه آفرینش آنان به گونه ای است كه جز به عبادت و ذكر خداوند تمایل ندارند، پس عمل آنان، مؤمنانه نیست. در واقع خداوند به فرشتگان، اذن و اجازه ایمان را نداده است. وگرنه آنان را نیز همچون انسان، مختار و با اراده می آفرید و این فقط انسان است كه اجازه ایمان ورزی را دارد، یعنی می تواند با آزادی واختیار كامل ایمان را انتخاب كند و «مؤمن» نامیده شود. در واقع مضمون آیه «هیچ كس جز با اذن خداوند ایمان نمی آورد» این می شود: «هیچ كس را بدون آزادی و اختیار [كه از سوی خداوند به انسان داده شده است]مجال و امكان ایمان آوردن نیست.»
البته برای این قسمت از حدیث شریف توجیه دیگری بر اساس امر تشریعی خداوند نیز وجود دارد كه برای رعایت اختصار از بیان آن خودداری می كنیم.

3-    «ماكانت مكلّفة متعبّدة...»
([و اگر این اذن و امر الهی نبود و خداوند انسانها را دعوت به ایمان نمی كرد اساسا" دیگر دعوت و تكلیفی نبود تا ایمان به آن معنا داشته باشد. و در اینصورت]هیچ كس اهل تكلیف و اهل عبادت نمی بود.)
این جمله نیز در كمال اختصار، عمیق ترین و دقیق ترین مفهوم كلیدی در موضوع «جبر و اختیار» را بیان می كند. امام(ع) میان «تكلیف» و «آزادی» [اراده پذیری] انسان، نسبت مستقیم و نوعی رابطه علت و معلولی برقرار می سازد و اشاره می كنند ،این كه از میان تمام موجودات فقط انسان است كه از سوی خداوند دعوت به «تكلیف» و «عبادت» شده و «مكلّف» و «متعبّد» نامیده می شود، به دلیل برخورداری اش از اراده و آزادی است.

خداوند انسان را به «ایمان» امر كرده و از او خواسته كه به حقیقت هستی ایمان بیاورد و مؤمنانه زندگی كند. این امر و دعوت الهی به ایمان، كه انسان را مكلف می سازد ناشی از اجازه و اذنی است كه خداوند به انسان داده تا انتخابگر باشد ومسیر زندگی اش را خود انتخاب نماید.او می تواند ایمان بورزد و می تواند كافر شود ولی خداوند از او خواسته كه ایمان را انتخاب نماید.

بنابر این درست بر خلاف تصوری كه برخی افراد دارند ،از سخن امام(ع) به وضوح استفاده می شود كه تكالیف دینی  و شرعی نه تنها بهانه ای برای سلب آزادی انسانها نیست بلكه اصل وجود این  تكالیف دلیلی روشن وقطعی بر تأكید دین و شریعت بر آزادی و اراده پذیری انسان است  و لذا در ادامه، امام(ع) اشاره می فرماید كه فقط با برداشته شدن مسؤلیت وتكلیف است كه آزادی در ایمان نیز منتفی می گردد. همانگونه كه  با پایان یافتن زندگی دنیوی و ورود انسان به جهان آخرت، دیگر تكلیف و مسئولیتی متوجه او نیست ودر نتیجه ناگزیر از «ایمان» خواهد بود.

متن حدیث:
عَنْ أَبِی الصَّلْتِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ سَأَلَ الْمَأْمُونُ یَوْماً عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا(ع)فَقَالَ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ "وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِیعاأَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ‏       

حَتَّى یَكُونُوا مُؤْمِنِینَ.  وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ." فَقَالَ الرِّضَا(ع)حَدَّثَنِی أَبِی مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) أَنَّ الْمُسْلِمِینَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ(ص)لَوْ أَكْرَهْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَكَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِینَا عَلَى عَدُوِّنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)مَا كُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ یُحْدِثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئاً- وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِینَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى یَا مُحَمَّدُ "وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِیعا"ً عَلَى سَبِیلِ الْإِلْجَاءِ وَ الِاضْطِرَارِ فِی الدُّنْیَا كَمَا یُؤْمِنُونَ عِنْدَ الْمُعَایَنَةِ وَ رُؤْیَةِ الْبَأْسِ فِی الْآخِرَةِ وَ لَوْ فَعَلْتُ ذَلِكَ بِهِمْ لَمْ یَسْتَحِقُّوا مِنِّی ثَوَاباً وَ لَا مَدْحاً لَكِنِّی أُرِیدُ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْمِنُوا مُخْتَارِینَ غَیْرَ مُضْطَرِّینَ لِیَسْتَحِقُّوا مِنِّیَ الزُّلْفَى وَ الْكَرَامَةَ وَ دَوَامَ الْخُلُودِ فِی جَنَّةِ الْخُلْدِ "أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَكُونُوا مُؤْمِنِینَ"

وَ أَمَّا قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ "وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ." فَلَیْسَ ذَلِكَ عَلَى سَبِیلِ تَحْرِیمِ الْإِیمَانِ عَلَیْهَا وَ لَكِنْ عَلَى مَعْنَى أَنَّهَا مَا كَانَتْ لِتُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنُهُ أَمْرُهُ لَهَا بِالْإِیمَانِ مَا كَانَتْ مُكَلَّفَةً مُتَعَبِّدَةً وَ إِلْجَاؤُهُ إِیَّاهَا إِلَى الْإِیمَانِ عِنْدَ زَوَالِ التَّكْلِیفِ وَ التَّعَبُّدِ عَنْهَا. فَقَالَ الْمَأْمُونُ فَرَّجْتَ عَنِّی یَا أَبَا الْحَسَنِ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْك.»‏
(توحید\شیخ صدوق، باب 55:المشیئة و الإرادة،حدیث 11 ، ص:342)

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۰/۱۷ ] [ 17:25 ] [ سعید ]

اگر کسي هوي و هوس داشته باشد و بخواهد نظريات خود را به قرآن تحميل کند اين شخص نمي تواند قرآن را بفهمد.

اینکه قرآن می گوید بر دلهایشان قفل زده اند ، قفل چیست همین خصوصیات اخلاقی می باشد همین کینه ها و خود پرستیهاست.

قرآن ذي وجوه است و اگر نمي توانيد معاني مختلف را بر آن حمل کنيد ، آن معني را که خوب و عقلاني است قبول کنيد .

در مورد قرآن کریم گفته شده قرآن وجوه معنایي مختلفی دارد ،اما توجه داشته باشيم که متکلم خداست و محدوديت علمي ندارد و مخاطب اصيل قرآن حضرت رسول (ص) است که در فهم معاني متفاوتي که منظور متکلم بوده مشکلي ندارد و ظرفيت آن را دارد . پس اگر متکلم لفظي بگويد و هزاران معنا را قصد کند ، مخاطب هم که رسول است هزار معنا را بفهمد ، ديگر اشکالي در رابطه با ذي وجوه بودن قرآن وجود ندارد . البته بايد به اين نکته توجه داشت که قرآن ذي وجوه است اما هرگز ايهام شعري در آن وجود ندارد. و همچنین با اینکه مخاطب اصيل قرآن حضرت رسول (ص) است ، اما اين موضوع منافاتی با  عربي مبين بودن (فهم همگانی) آن ندارد.

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۶ ] [ 10:23 ] [ سعید ]

آيه 50

قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَ فَلَا تَتَفَكَّرُونَ‏         بگو: من به شما نمى‏گويم كه خزانه‏هاى خدا نزد من است، و نمى‏گويم كه غيب مى‏دانم، و به شما نمى‏گويم كه من فرشته‏ام. من جز از آنچه به سويم وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم. بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ پس چرا نمى‏انديشيد؟

*پيامبر (ص)، مأمور بيان محدوده وظايف و اختيارات خويش براى مردم‏
قل ... إن أتبع إلا ما يوحى‏ إلىّ‏
*از ديدگاه برخى مردم در اختيار داشتن خزاين الهى و آگاهى به غيب و فرشته بودن، نشانه پيامبرى است.
قل لا أقول لكم عندى خزائن اللّه و لاأعلم الغيب و لاأقول لكم إنى ملك‏
*لزوم پرهيز از غلو و افراط درباره پيامبر (ص)
قل لا أقول لكم ... إنى ملك‏
* پيشوايان و مبلغان دين، وظيفه دار مبارزه با پندارهاى غلوآميز مردم درباره پيامبران‏
قل لا أقول لكم ... إنى ملك‏
*پيامبر (ص)، تنها در محدوده تعيين شده در وحى الهى مجاز به ارائه معجزات است.
قل لا أقول لكم ... إنى ملك إن أتبع إلا ما يوحى‏ إلىّ‏
*دريافت وحى، تنها امتياز پيامبران از ديگران‏
قل لا أقول لكم ... إن أتبع إلا ما يوحى‏ إلىّ‏
* نابرابرى ناآگاهان و آگاهان به محدوده قدرت و وظايف پيامبران، مانند نابرابرى كوران و بينايان‏
قل لا أقول لكم ... إنى ملك ... قل هل يستوى الأعمى‏ و البصير أفلاتتفكرون‏
*نينديشيدن، ريشه تلقى نادرست مشركان از پيامبرى و توقّعات نابجاى آنان است.
قل لا أقول لكم عندى خزائن اللّه ... أفلاتتفكرون‏
*تفكر درباره محدوده قدرت و وظايف پيامبر (ص) و معجزات وى، مورد ترغيب و توصيه خداوند
قل لا أقول لكم ... أفلاتتفكرون‏
*روزى از امام رضا (ع) سؤال شد ... پس فرمود: ... رسول خدا (ص) هيچگاه در صدد حرام نمودن حلال خدا وحلال نمودن حرام خدا و تغيير دادن واجبات و احكام الهى نبود، بلكه در تمام اينها پيرو، تسليم و بيان كننده از جانب خداوند بود. و اين است، معناى سخن خداوند: «إن أتبع إلا ما يوحى إلى» ....


آيه 51
وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْ يُحْشَرُوا إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِيٌّ وَ لَا شَفِيعٌ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ‏  
      و به وسيله اين (قرآن)به آنان‏كه مى‏ترسند به سوى پروردگارشان محشور شوند در حالى‏كه نه ياورى دارند و نه شفاعتگرى، اخطار كن، باشد كه تقوا پيشه كنند.

* بيمناكان از حشر و حضور در پيشگاه خداوند داراى زمينه مساعد براى پذيرش انذار و دعوت پيامبر (ص)
و أنذر به الذين يخافون أن يحشروا إلى‏ ربهم‏
* گرد آمدن آدميان در پيشگاه خداوند در قيامت، مقتضاى ربوبيت اوست.
أن يحشروا إلى‏ ربهم‏
* پيامبر (ص)، مأمور سرمايه‏گذارى بيشتر تبليغى براى بيمناكان از حشر و قيامت‏
و أنذر به الذين يخافون أن يحشروا إلى‏ ربهم‏
با اينكه انبيا بايد همه مردم را انذار دهند، معرفى يك دسته براى انذار بيانگر عنايت بيشتر به آنان در امر تبليغ و انذار است.
*توجه به نبودن هيچ ياور و شفيعى جز خداوند در قيامت، موجب هرس از حشر
الذين يخافون ... ليس لهم من دونه ولى و لا شفيع‏
* هراس از قيامت، زمينه‏ساز اجتناب از كفر و تكذيب آيات الهى است.
و أنذر به الذين يخافون أن يحشروا ... لعلهم يتقون‏
*ضرورت به كارگيرى انذار براى تربيت و اصلاح عقايد انسان‏
و أنذر به ... لعلهم يتقون‏
* تكيه بر موضوع قيامت و توجه دادن به مسائل آن، عنصرى اساسى و سازنده در تبليغ‏
و أنذر به الذين يخافون أن يحشروا إلى‏ ربهم ... لعلهم يتقون‏


آيه 52
وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ مَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ‏  
             و كسانى را كه صبح و شام پروردگار خود را مى‏خوانند و خشنودى او را مى‏خواهند از خود دور مكن. چيزى از حساب آنان برعهده تو نيست، و چيزى از حساب تو بر آنان نيست كه طردشان كنى و از ستمكاران گردى.

*پيامبر (ص) نبايد براى جلب نظر مشركان، مؤمنان را از خود طرد كند.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم‏
در سبب نزول اين آيه آمده است كه بزرگانى از مشركان، حضور نزد پيامبر (ص) را مشروط به عدم حضور مؤمنان فقير و ضعيف دانستند و اين آيات در رد درخواست آنان نازل گرديده است.
* مشركان براى دور ساختن برخى مؤمنان از اطراف پيامبر (ص) آن حضرت را تحت فشار قرار مى‏دادند.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم‏
*انذار و تبليغ اهل ايمان نبايد به گونه‏اى باشد كه موجب طرد آنان شود.
و أنذر به ... و لا تطرد الذين يدعون ربهم‏
از اينكه در آيه قبل انذار بيمناكان از قيامت مطرح بود، كه شامل مؤمنان هم مى‏شود، و در اين آيه از طرد مؤمنان نهى شده، برداشت فوق استفاده شده است.
* بامدادان و شامگاهان، فرصتهايى مناسب براى نيايش و دعاست.
يدعون ربهم بالغدوة و العشىّ‏
*از آداب دعا توجه به ربوبيت خداوند در حال دعاست.
يدعون ربهم بالغدوة و العشىّ‏
* نيايش‏كنندگان به درگاه خداوند، نزد او ارزشمندند؛ هر چند تهيدست باشند.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة و العشىّ يريدون وجهه‏
*خيرخواهيهاى مشركان مبنى بر زيانبار بودن حضور مؤمنان ضعيف در كنار پيامبر (ص) نبايد موجب طرد و محروميت آنان از محضر پيامبر (ص) گردد.
ما عليك من حسابهم من شى‏ء و ما من حسابك عليهم من شى‏ء فتطردهم‏
 «حسابهم» مى‏تواند اضافه مصدر به فاعل خود (هم) باشد؛ يعنى حسابگريهاى مشركان درباره مؤمنان و فقر و محروميت آنها.
* محاسبه اعمال و برآورد تأثير حضور و يا عدم حضور مؤمنان فقير و ضعيف در كنار پيامبر (ص)، در محدوده وظايف آن حضرت نيست.
و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة ... ما عليك من حسابهم من شى‏ء
ضمير «هم» در «من حسابهم» به «الذين يدعون» باز مى‏گردد و مراد از آن همان مؤمنان فقيرند؛ يعنى چيزى از حساب عمل آنان بر عهده تو نيست، كه از جمله آنها برآورد نقش حضور و يا عدم حضور آنان در نزد پيامبر (ص) است.
*مؤمنان وظيفه‏دار محاسبه اعمال و برخوردهاى پيامبر با ديگران نيستند.
و ما من حسابك عليهم من شى‏ء
* نه پيامبر (ص) مسؤوليت عمل و انديشه‏هاى مشركان و مخالفان را بر عهده دارد و نه مشركان پاسخگوى عمل پيامبرند.
ما عليك من حسابهم من شى‏ء و ما من حسابك عليهم من شى‏ء
در اين برداشت مرجع دو ضمير جمع در «حسابهم» و «عليهم» مشركان گرفته شده است.
* تبعيض در روابط اجتماعى بر مبناى ارزشگذارى غلط، ستمگرى است.
فتطردهم فتكون من الظلمين‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۵ ] [ 18:15 ] [ سعید ]


بنظر ميرسد كه ما بايد ميان اشتياق ذاتى به شناخت و اشتياق به ذات شناخت را ، از يكديگر تفكيك نمائيم . آنچه كه موجب بيگانگى گذشتگان از طبيعت و محروميت از عمل و گرديدن گشته است ، اشتياق به ذات شناخت بوده‏است كه خود اين پديده را مورد عشق و پرستش قرار داده بودند . و مانند كسى كه بنشيند و به خود چراغ خيره شود و ديدگانش را خسته و فرسوده نمايد ، غافل از آنكه چراغ براى نشان دادن واقعياتى خارج از خود ميباشد ، نه براى خيره گشتن در خود آن . اما اشتياق ذاتى به شناخت عبارتست از اينكه علاقه به آن ،معلول خودخواهى و سودجوئى نباشد . بلكه با هدف‏گيرى نشان دادن واقعيات بوده باشد كه يكى از آن واقعيات باز شدن بعد معرفتى آدمى است .


اگر در مبانى اساسى اخلاق دقت كنيم و آنرا از خوشروئى و نرمى در برخورد با همنوعان كه چيزى نيست جز آراستن خود براى ديگران ، تفكيك نمائيم ، ميتوانيم بگوئيم : يكى از اساسى‏ترين و با شرافت‏ترين عوامل شناخت ،اخلاق است . اخلاق عبارتست از شكوفان شدن همه ابعاد مثبت انسانى در مسيرى كه رو به هدف اعلاى زندگى پيش گرفته است .


اعتقاد عبارتست از آن حالت روانى كه قضيه پذيرفته شده از دو مرحله « واقعيت چنين است » و « بايد چنين باشد » گذشته و در روان آدمى بعنوان يك عامل براى توجيه رويدادهاى مربوط مستحكم شده است .

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۵ ] [ 10:56 ] [ سعید ]


آيه 46
قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللَّهُ سَمْعَكُمْ وَ أَبْصَارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُمْ مَنْ إِلهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُمْ بِهِ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ‏  
    بگو: نظر دهيد، اگر خدا گوش و چشم شما (مشركان) را بگيرد و بر دل‏هايتان مهر نهد (كه چيزى نفهميد)، كدام معبودى جز خدا آنها را به شما باز پس مى‏دهد؟ ببين چگونه آيات را به طور گوناگون شرح مى‏دهيم، باز هم آنان اعراض مى‏كنند.

*هيچ بخشنده نعمتى در مقابل خداوند وجود ندارد.
من إله غير اللّه يأتيكم به‏
*توانمندى بر آفرينش و اعطاى قواى ادراكى و اقتدار بر سلب آن، نشانه الوهيت است.
قل أرءيتم ... من إله غير اللّه يأتيكم به‏
* مشركان مى‏پنداشتند كه معبودهايشان توان نفع رسانى به آنان را دارند.
من إله غير اللّه يأتيكم به‏
*ضرورت تأمل و انديشه در كيفيت بيان توحيد و ارائه حقايق به شكلهاى گوناگون در آيات قرآن‏
انظر كيف نصرف الأيت‏
تصريف به معنى دگرگون ساختن و گرداندن است و در آيه شريفه به معنى ارائه صورتها و طرحهاى گوناگون كلام براى ارائه حقايق است.
* اعراض مشركان از توحيد و حقايق آسمانى، با وجود بيان روشن و مستدل قرآن، امرى شگفت‏انگيز
انظر كيف نصرف الآيت ثم هم يصدفون‏
 «صَدْف» (مصدر يصدفون) به معناى اعراض است.
*از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «قل أرأيتم إن أخذ اللّه ...» روايت شده كه خداوند مى‏فرمايد: اگر خداوند هدايت را از شما بگيرد، كدام معبود است كه بتواند آن  را به شما بدهد؟ ...».
                   

 آيه 47
قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ‏
       بگو: نظر دهيد، اگر عذاب خدا ناگهان يا آشكارا سراغ شما بيايد، آيا جز قوم ستمكارهلاك مى‏شوند؟

* عذاب ناگهانى و غافلگيرانه و عذاب غير غافلگيرانه (تدريجى و با ظهور نشانه‏هاى عذاب)، از انواع عذابهاى الهى در دنيا
إن أتيكم عذاب اللّه بغتة أو جهرة
* هلاكت با عذاب الهى تنها دامنگير اقوام ستمگر مى ‏شود.
هل يهلك إلا القوم الظلمون‏
*ظلم موجب نابودى و هلاكت اقوام است.
هل يهلك إلا القوم الظلمون‏


آيه 48
وَ مَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ‏ 
      و ما پيامبران را جز به عنوان بشارت دهنده و اخطار كننده نمى‏فرستيم؛ پس كسانى كه ايمان بياورند و به صلاح آيند، نه ترسى بر آنان است و نه غمگين مى‏شوند.

*مسؤوليت تبليغ و دعوت انبياى الهى، تنها در محدوده بشارت و انذار
و ما نرسل المرسلين إلا مبشرين و منذرين‏
* الزام قهرى مردم به ايمان وظيفه پيامبران‏ نيست.
و قالوا لو لا نزل عليه آيه ... و ما نرسل المرسلين إلا مبشرين و منذرين‏
*كسانى كه ايمان آورند و كار شايسته انجام دهند، در قيامت، نه از آينده خويش بيمناك‏اند و نه بر گذشته خويش غمناك.
فمن ءامن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏
غالباً «خوف» در مورد ترس از آينده و «حزن» در مورد اندوه بر گذشته به كار مى‏رود.
*ايمان به انبيا همراه با شايسته ساختن عمل، زمينه سلامت، تعادل و بهداشت روانى‏
فمن ءامن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏
*ايمان و عمل شايسته و رسيدن به امنيت خاطر، دستاوردهاى رسالت انبيا
و ما نرسل المرسلين إلا ... فمن ءامن و أصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون‏


آيه 49
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ‏   
      و كسانى كه آيات ما را تكذيب كنند، به سزاى نافرمانى‏شان گرفتار عذاب خواهند شد.

* ترس و اندوه، عذاب دنيوى تكذيب كنندگان آيات الهى‏
فمن ءامن و أصلح فلاخوف عليهم و لاهم يحزنون. و الذين كذبوا بايتنا يمسهم العذاب‏
* مداومت بر فسق (عصيان و خروج از مسير حق) موجب عذاب الهى  مى‏شود.
يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون‏
جمله «كانوا يفسقون» ماضى استمرارى است؛ يعنى آنان پيوسته در نافرمانى بسر مى‏بردند. (الفسق: العصيان و الترك لأمر اللّه عز و جل و الخروج عن طريق الحق. لسان العرب.)
* تكذيب رسالت انبيا، فسق است.
و ما نرسل المرسلين إلا مبشرين و منذرين ... و الذين كذبوا بايتنا يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون‏

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۴ ] [ 21:50 ] [ سعید ]
انسان باید ذهنش را از افکار خودش و دیگران خالی کند تا بفهمد که آیه قرآن چه می گوید.

اندیشمندان هر علمی دارای زبانی هستند، فلاسفه یک زبان دارند ، ریاضی دانان یک زبان دیگر ، هرکس زبان خودش را دارد ولی قرآن اینطور نیست ، قرآن زبان عمومی بشر است.

قرآن کتاب علمی محض نیست، کتاب غیر علمی هم نیست، کتاب ریاضی و فقه و منطق نیست، قرآن کتاب مبدا و معاد است کتاب هدایت است.

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۴ ] [ 17:54 ] [ سعید ]
مطالب علمی را نباید به قرآن تحمیل کرد، تحمیل کردن مطالب علمی به قرآن را تفسیر به رای گویند.

اگرعلم صددرصد به جایی رسید، می توان از آن برای فهم قرآن کمک گرفت مطالب علمی به عنوان شواهد قرآن هستند.

خواندن علوم پايه وپاک بودن باعث مي شودکه انسان قرآن را بهتر بفهمد.

دانش هايي که ما داريم (مانند صرف و نحو و معاني وغيره) ما را قابل مي کند که از قرآن استفاده کنيم.

[ دوشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ ] [ 19:59 ] [ سعید ]


آيه 42
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ‏  
         و همانا (پيامبرانى را) به سوى امّت‏هايى پيش از تو فرستاديم، (ولى دعوتشان را نپذيرفتند،) پس آنان را به تنگدستى و سختى مبتلا كرديم، باشد كه تضرّع (و توبه) كنند.

* بازگشت به خدا و تضرع در پيشگاه او، هدف الهى از گرفتار ساختن مردم به سختيها و كاستيها
فأخدنهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتضرعون‏
 «تضرع» به معناى تذلل و خضوع است. (لسان العرب).
*نقش سختيها و كاستيها در سازندگى و تربيت انسان‏
فأخدنهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتضرعون‏
*مشكلات و سختيها، زمينه توجه به خدا و تضرع و دعا به درگاه او
فأخدنهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتضرعون‏
*سختيها و كاستيها، زمينه شكوفايى فطرت توحيدى انسانها
بل إياه تدعون ... فأخدنهم بالبأساء و الضراء لعلهم يتضرعون‏
*تضرع نكردن و شكوفا نشدن فطرت توحيدى برخى مردم، حتى با قرار گرفتن در تنگنا و سختى‏
لعلهم يتضرعون‏
آوردن كلمه ترجى «لعل» بيانگر اين نكته مى‏تواند باشد كه آدميان همواره و در همه موارد در پى سختيها رو به خدا نياورده و تضرع نمى‏كنند.



آيه 43
فَلَوْ لَا إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏ 
           پس چرا وقتى كه سختى‏هاى ما به آنان رسيد تضرّع (و توبه) نكردند؟ (جا داشت كه تضرّع كنند،) ولى دل‏هايشان سخت شده بود، و شيطان آنچه را انجام مى‏دادند برايشان زينت داده بود.

* تضرع و توبه نكردن مردم به درگاه خداوند، حتى در شدايد و سختيها، امرى شگفت و سزاوار سرزنش‏
فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا
* سنگدلى، مانع تضرع و توبه به درگاه خداوند، حتى در شدايد و سختيها
فلولا ... و لكن قست قلوبهم‏
*شيطان، اعمال ناروا و ناپسند آدمى را زيبا جلوه مى‏دهد.
و زين لهم الشيطن ما كانوا يعملون‏
*زيبا ديدن كردارهاى زشت، مانع توبه و تضرع آدمى به درگاه خداوند، حتى در شدايد.
فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا و لكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطن ما كانوا يعملون‏
*زيبا پنداشتن اعمال زشت، موجب هدايت ناپذيرى و اجابت نكردن دعوت انبيا
فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا ... و زين لهم الشيطن ما كانوا يعملون‏
*تضرع در مقابل خداوند، موجب كمال و رشد انسان مى‏شود.
فأخذنهم بالبأساء ... لعلهم يتضرعون. فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرعوا



آيه 44
فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ‏  
         پس هنگامى كه آنچه را بدان تذكر داده شده بودند به فراموشى سپردند، درهاى همه چيز را بر آنان گشوديم، تا وقتى كه به آنچه داده شده بودند مغرور شدند، ناگهان آنان را (به عذاب) گرفتيم، و يكباره نوميد و حسرت زده شدند.

*گشوده شدن تمامى درهاى نعمت به روى امت‏هاى پيشين، در پى بى‏تفاوتى و فراموشكارى آنان نسبت به هشدارها و تذكارهاى الهى‏
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء
* به ياد داشتن برهه‏هاى دشوار زندگى، مانع غفلت از ياد خدا
فلما نسوا ما ذكروا به‏
* گشوده شدن درهاى نعمت به روى‏كسانى كه حتى در سختيها تضرع نمى‏كنند، جريان يافتن سنت استدراج الهى است.
فأخذنهم بالبأساء و الضراء ... فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء
*استدراج، نتيجه فراموش كردن خداوند، پس از توجه به او در سختيها و شدايد
أغير اللّه تدعون ... فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء
*فراوانى و رفاه و آسايش همواره نشانه لطف و عنايت الهى نيست.
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء حتى‏ إذا فرحوا
* عذاب ناگهانى غافلان از خداوند و هشدارهاى او، در اوج شادمانى و رفاه و آسايش‏
فلما نسوا ما ذكروا به ... أخذنهم بغتة
*خدافراموشان، داراى چهره‏هايى مأيوس و اندوهبار به هنگام نزول عذاب الهى‏
فلما نسوا به ... فإذا هم مبلسون‏
ابلاس به معنى نااميد و متحير شدن است. (قاموس اللغة) و نيز به حزن و اندوهى گفته مى‏شود كه از شدت سختى بر كسى عارض شود. (مفردات راغب).
*از عقبة بن عامر روايت شده كه پيامبر (ص) فرمود: هر گاه ديدى خداوند على رغم معاصى بندگان، آنچه را از او بخواهند به آنان مى‏دهد، اين، استدراج (نزديك كردن تدريجى عذاب) خداست بر آنان، سپس آيه «فلما نسوا ...» را تلاوت كرد».


                       
آيه 45
فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ‏ 
        پس دنباله گروهى كه ستم كردند قطع شد، و ستايش خداى را كه پروردگار جهانيان است.

* وجود اقوام و تمدنهايى نابود شده در تاريخ كه هيچ نسلى از آنان برجاى نمانده است.

فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد للّه رب العلمين‏
* سنگدلى و تضرع نكردن به درگاه خداوند، حتى در دشواريها، ظلم است.
فلولا ... تضرعوا و لكن قست قلوبهم ... فقطع دابر القوم الذين ظلموا
*رفاه فراوان، زمينه ظلم است.
فتحنا عليهم أبوب كل شى‏ء ... فقطع دابر القوم الذين ظلموا
*قطع هر گونه امداد الهى از ظالمانِ تكذيب‏كننده آيات خداوند.
فقطع دابر
 «دابر» به معنى عقب (پشت) است و از معانى محتمل كنايى در آيه، قطع هر گونه امداد و فيض الهى مى‏تواند باشد.
* نابود ساختن ستمكاران از زمين، كارى در خور ستايش‏
فقطع دابر القوم الذين ظلموا و الحمد للّه‏

[ دوشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۳ ] [ 12:36 ] [ سعید ]
قرآن قابل فهم همگان است اما چه وقت به حقیقت آن می رسیم ؟ وقتی که قدم برداریم و حرکت کنیم که هر چه قدم برداریم روشنتر می شود .

قرآن همیشه مصداق دارد. وقتی می گوید موسی و فرعون، نه اینکه دیگر تمام شده، یعنی اینکه ببین تو خودت موسایی یا فرعون !

قرآن دارای دو جورمخاطب است، يکی مخاطب های عمومی و ديگری مخاطب های فرزانه و دانشمند. قرآن گاهی به صورت برهانی صحبت کرده، که دانشمندان از آن استفاده می‌کنند و گاهی به صورت تمثيل صحبت کرده که قابل فهم برای عموم می‌باشد. برهان تمانع را همه کس نمی‌فهمند، اين برهان تمانع که معرکه آرای فلاسفه است را علامه طباطبایی یک جور معنا می کند ملا صدرا یک جور معنا می کند و علامه جعفری یک جور معنا می کند. ولی کسی نمی تواند با مَثَل مخالفت کند . مثلا برهان تمانع را می توان به صورت ساده اینگونه معنا کرد که اگر دو تا خدا داشته باشیم یک خدا می گوید بچه باید سفید باشد و یک خدا می گوید بچه باید سیاه باشد ، این خدا می گوید بچه باید بلند قد باشد و آن خدا می گوید بچه باید کوتاه قد باشد پس دعوایشان می شود، اگر هم این دو خدا باهم به توافق برسند این اشکال بوجود می آید که آیا این خدا به آن خدا نیازی دارد یا خیر، پس آن یکی چه کاره است ؟ اصلا آن خدای دوم کجاست و کدام کتاب و پیامبر را فرستاده است، خیلی ساده می شود حرف زد که هم جنبه علمی داشته باشد و هم ساده باشد، مطالب علمی را می توان به زبان ساده مطرح کرد ، کدام کتاب است که این جور باشد

[ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۲ ] [ 15:29 ] [ سعید ]
اگر مردم مرا نشناسند غصّه نخواهم خورد ، ولی من اگر مردم را نشناسم افسرده خواهم شد .
( کنفسیوس )

اگر زنجیری به گردن دیگری بیندازید ، سر دیگر آن بر گردن خودتان گره می خورد .
( امرسون )

اگر مدت چهل روز با مردم بسر بری ، یا مانند آنها می شوی یا آنها را ترک می کنی .
( مثل عربی )

اخلاق اگر با اندکی هوش توٲم باشد هزار مرتبه بر تحصیل زیاد بدون هوش و بدون اخلاق ترجیح دارد .
( ناپلئون )

اخلاق می تواند جانشین علم و مال و مقام و زیبایی و سایر مزایا باشد ، اما هیچ نعمتی جای آن را نمی گیرد .
( حجازی )

چنان باش که بتوانی یه هرکس بگویی ، " مثل من رفتار کن "
( کانت )

وقتی که پرکاهی به چشمتان می رود ، آن را بیرون می آورید . وقتی عادتی بد وارد روح شما می شود ، می گویید : سال دیگر معالجه اش می کنیم .
( هوراس )

وقتی از اخلاق یک فرد سر در نمی آوری ، به دوستانش نگاه کن .
( مثل ژاپنی )

ازدواج کتابی است که فصل اول آن به نظم است و بقیه فصول به نثر .
( پورلی نیکولاس )

با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می بود بهترین دوست شما می شد .
( بردون )

پیش از ازدواج چشمها را خوب باز کنید و بعد از آن کمی آنها را روی هم بگذارید .
( فرانکلین )

[ شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۱۱ ] [ 18:58 ] [ سعید ]

آيه 39
وَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَنْ يَشَأِ اللَّهُ يُضْلِلْهُ وَ مَنْ يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ‏   
             و كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده‏اند، كر و لالند و در تاريكى‏ها (ى كفر و جهالت)قرار دارند. هر كه را خدا بخواهد گمراه مى‏كند، و هر كه را بخواهد بر راهى راست قرار مى‏دهد.

* درك نكردن و غوطه‏ور بودن در تاريكى جهل و گمراهى، ريشه تكذيب آيات الهى است.
و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت‏
 «صم و بكم ...»، علاوه بر بيان حقيقت حال تكذيب كنندگان، اشاره به ريشه تكذيب‏گرى نيز مى‏تواند باشد.
* درك نكردن و غوطه‏ور شدن در تاريكيهاى كفر و جهل، پيامد تكذيب آيات الهى است.
و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت من يشإاللّه يضللّه‏
برداشت ياد شده بر اساس اين احتمال است كه «صم و بكم ...» بيانگر كيفرى از جانب خداوند براى تكذيبگران باشد؛ چنانچه جمله «من يشإاللّه» شاهد بر آن است.
*تكذيب آيات الهى زمينه تعلق مشيت الهى به گمراهى انسان‏
و الذين كذبوا بايتنا ... من يشإاللّه يضللّه‏
*ايمان به آيات الهى، نشانه سلامت درك و انديشه‏
و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت ... يجعله على‏ صرط مستقيم‏
* سلب قدرت بينش و برداشت صحيح از آيات الهى، نمودى از گمراهى انسان به اراده خداوند است.
و الذين كذبوا بايتنا صم و بكم فى الظلمت من يشإاللّه يضللّه‏
*ايمان به آيات الهى، هدايت به صراط مستقيم است.
و الذين كذبوا ... من يشإاللّه يضللّه و من يشأ يجعله على‏ صرط مستقيم‏
* از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «الذين كذبوا باياتنا ...» روايت شده است: خداوند مى‏فرمايد: تكذيب كنندگان آيات ما «كراند» از (شنيدن آيات) هدايت، «لالند» از سخن خير گفتن، «در تاريكيها قرار دارند» يعنى تاريكيهاى كفر ...».
*ابوحمزه گويد: از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ «الذين كذبوا ...» سؤال كردم فرمود: اين آيه درباره تكذيب كنندگان جانشينان پيامبرشان نازل شده است ...».


آيه 40
قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ‏   
     بگو: نظر دهيد، اگر عذاب خدا به شما برسد يا قيامت به سراغتان بيايد، اگر راستگوييد، آيا غير خدا را مى‏خوانيد؟

*توجه به خداى يگانه، نداى فطرت همه انسانها
قل أرءيتكم ... أغير اللّه تدعون‏
* بيدارى و بروز فطرت خداجو و توحيدى انسان به هنگام رويارويى با عذاب الهى‏
قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه‏
*بيدارى فطرت توحيدى انسان در تنگناها و سختيها
قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه ... أغير اللّه تدعون‏
مراد از كلمه «عذاب» مى‏تواند شدايد و سختيهايى باشد كه آدمى در زندگى با آن روبرو مى‏شود.
*آشكار شدن بطلان هر گونه شرك و گرايش به غير خدا به هنگام عذاب و مرگ و ديگر سختيها
قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه أو أتيكم الساعة أغير اللّه تدعون‏
*استفاده از راه تجربه دينى براى اثبات خداى يگانه، از روشهاى تبليغ توحيد و خداپرستى‏
قل أرءيتكم ... أغير اللّه تدعون‏
شيوه‏اى كه در اين آيه و آيات مانند آن براى توجه دادن به خداى يگانه به كار رفته، امروزه به نام «تجربه دينى» خوانده مى‏شود. خداوند از اين شيوه استفاده كرده و از مواردى كه انسان متوجه خداى يگانه مى‏شود، ياد كرده است.
* اگر مشركان در ادعاهاى پوچ و شرك‏آميز خود صادق هستند، بايد به هنگام سختى متوجه معبودهاى خود شوند.
أغير اللّه تدعون إن كنتم صدقين‏


آيه 41
بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ وَ تَنْسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ‏  
        (نه،)بلكه فقط او را مى‏خوانيد و آنچه را شريك وى مى‏پنداريد فراموش مى‏كنيد، و او اگر بخواهد، عذابى را كه به خاطر آن (او را)مى‏خوانيد برطرف مى‏كند.

* آدمى به هنگام روبرو شدن با شدايد، خداوند يگانه را خالصانه به يارى مى‏طلبد.
إن أتيكم عذاب اللّه ... بل إياه تدعون‏
* خداوند برطرف‏كننده عذاب و سختى از مشركان، پس از توجه و دعاى خالصانه آنان‏
بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه‏
*توجه خالصانه به خداوند در دعا، از شرايط استجابت آن‏
بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه‏
*دعا از اسباب برطرف شدن عذابها و دشواريها
إن أتيكم عذاب اللّه ... فيكشف ما تدعون إليه‏
*يأس از غير خداوند و دعاى خالصانه به درگاه او، از اسباب استجابت سريع دعا
بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه‏
* امكان برطرف شدن عذابهاى قيامت با دعاى خالصانه گرفتاران به آن
أو أتتكم الساعة ... فيكشف ما تدعون إليه إن شاء
با توجه به اينكه مراد از «الساعة» در آيه پيش قيامت مى‏باشد، مى‏توان گفت آيه برطرف شدن شدايد قيامت را پس از توجه خالصانه، امرى ممكن، ولى منوط به مشيت خدا، دانسته است.
*فراموش شدن عقايد شرك‏آميز و معبودهاى دروغين به هنگام رويارويى با عذاب الهى‏
قل أرءيتكم إن أتيكم عذاب اللّه أو أتتكم الساعة ... و تنسون ما تشركون‏

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۰/۱۰ ] [ 20:40 ] [ سعید ]



بارها در شب هاي مهتابي و در دامنه كوه ها، با ایشان[استاد محمد تقی جعفری] و تني چند از دوستان به تماشاي طبيعت زيباي خداوندي مي نشستيم . ناگاه او با سخناني به اين مضمون ، سكوت را مي شكستند كه : اگر از این جرعه اختیار ـ که با فیض بزرگ خداوندي به ما عنايت شده ـ خوب بهره برداري نكنيم ، بهتر اين است كه مانند يكي از اجزاي اين طبيعت زيباي ملكوتي كه نمايش جبر دارند، مطابق دستور، بي سر و صدا به حركت در آمده و رهسپار مقصد نهايي مي شديم .

علی رضا یگانه
   

[ جمعه ۱۳۸۹/۱۰/۱۰ ] [ 1:33 ] [ سعید ]

آيه 36

إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ‏        تنها كسانى كه گوش شنوا دارند (دعوت تو را) مى‏پذيرند، و مردگان را خدا بر مى‏انگيزد، سپس به سوى او بازگردانده مى‏شوند.


* كسانى كه آيات الهى و دعوت پيامبر (ص) را ناشنيده مى‏انگارند، مردگانى متحركند.
إنما يستجيب الذين يسمعون و الموتى‏ يبعثهم اللّه‏
*جامعه‏اى از حيات واقعى برخوردار است كه به دعوت پيامبران پاسخ مثبت دهد.
إنما يستجيب الذين يسمعون و الموتى‏ يبعثهم اللّه‏
*برخى مردم در مرحله‏اى از گمراهى قرار مى‏گيرند كه ديگر اميدى به هدايت آنان نيست.
إنما يستجيب الذين يسمعون و الموتى‏ يبعثهم اللّه‏‏
*قيامت، روز رسيدگى به كار حق‏پذيران و حق‏ناپذيران‏
إنما يستجيب الذين يسمعون و الموتى‏ يبعثهم اللّه ثم إليه يرجعون‏
جمله «ثمّ إليه يرجعون» مى‏تواند تذييلى براى تمامى آيه باشد. يعنى هم پاسخ‏دهندگان و هم مرده‏دلان جملگى در قيامت مبعوث شده و به نتايج اعمال خود مى‏رسند.

     

آيه 37
وَ قَالُوا لَوْ لَا نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ قَادِرٌ عَلَى أَنْ يُنَزِّلَ آيَةً وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ‏ 
        و گفتند: چرا معجزه‏اى (كه ما مى‏خواهيم) از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟ بگو: خدا قادر است كه معجزه‏اى نازل كند، ولى بيشترشان نمى‏دانند.

*مشركان، مدعى نارسايى قرآن براى اثبات رسالت پيامبر (ص).
و قالوا لو لا نزل عليه ءاية من ربه‏
درخواست معجزه از سوى مشركان، على رغم وجود قرآن، حكايت از آن دارد كه آنان، قرآن را براى اثبات رسالت پيامبر (ص) كافى نمى‏دانستند.
* خداوند، توانا بر فرستادن هرگونه معجزه و نشانه‏
قل إن اللّه قادر على‏ أن ينزل ءاية
*تقاضاى معجزات ويژه و دلخواه، برخاسته از نادانى است.
و لكن أكثرهم لايعلمون‏
*معدودى از مشركان مى‏دانستند كه خداوند توان آوردن معجزه درخواستى آنان را دارد.
و لكن أكثرهم لايعلمون‏‏
*تبليغات مشركان عليه پيامبر (ص)، على رغم آگاهى آنان به قدرت الهى و فلسفه نازل نشدن معجزات درخواستى‏
و قالوا لولا نزل عليه ءاية من ربه قل إن اللّه قادر ... و لكن أكثرهم لايعلمون‏
اگر مشركان اعتقاد به قدرت خدا نداشتند، جمله «قل إن اللّه قادر» ادعايى محض بود. بر اين اساس آنان قدرت خداوند را بر نزول هرگونه معجزه قبول داشتند. گذشته از اينكه اقليتى از آنان به تصريح آيه به علت عدم نزول معجزات مورد درخواست خود نيز آگاه بودند.


آيه 38
وَ مَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ‏  
       و هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏كند، مگر اين‏كه گروه‏هايى مانند شما هستند. ما در آن كتاب (لوح محفوظ) هيچ چيزى را فرو گذار نكرده‏ايم؛ سپس به سوى پروردگارشان محشور مى‏شوند.

*تمامى جنبدگان زمين و پرندگان آسمان، گروه‏هايى مانند آدميان هستند: نسل به نسل متولد مى‏شوند. مدتى زندگى مى‏كنند و سپس مى‏ميرند.
و ما من دابة فى الأرض و لا طئر يطير بجناحيه إلا أمم أمثالكم‏
 «امّة» (مفرد «امم») به جماعتى گفته مى‏شود كه امرى واحد مانند زمان، مكان، شيوه زندگى و امثال آن، آنها را گرد هم آورده باشد.
* خداوند، اطلاعات دقيق مربوط به هر چيزى را در كتابى معين (لوح محفوظ) ثبت كرده است.
ما فرطنا فى الكتب من شى‏ء
* جهان هستى خالى از هر نقص و كاستى است.
ما فرطنا فى الكتب من شى‏ء
*قرآن، معجزه‏اى كافى براى هدايت و برآورنده تمامى نيازهاى هدايتى انسان است.
و قالوا لولا نزل عليه ءاية ... ما فرطنا فى الكتب من شى‏ء
با توجه به آيه قبل، كه سخن از نزول معجزات بود، مى‏توان گفت مراد از «الكتاب» قرآن است و چون قرآن كتاب هدايت و «من شى‏ء» بيانگر جامعيت آن است، لذا بر مبرا بودن قرآن از هرگونه كاستى در جهت هدايت آدميان دلالت دارد.
*پاسخ به درخواست نابجاى نزول معجزات، با نظام قانونمند هدايت ناسازگار است.
و قالوا لولا نزل عليه ءاية ... ما فرطنا فى الكتب من شى‏ء
*تمامى جنبندگان زمين و پرندگان آسمان، مانند انسان، در قيامت برانگيخته مى‏شوند.
ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
* تمامى جنبندگان داراى نوعى اراده، اختيار، شعور و تكليف و در نتيجه كيفر و پاداش در قيامت‏
أمم أمثالكم ... ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
*برانگيخته شدن تمامى جنبندگان در قيامت، جلوه‏اى از ربوبيت الهى است.
ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
*رسيدن به خداوند، غايت حركت تمامى جنبندگان.
ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
كلمه «إلى» براى انتهاى غايت به كار مى‏رود، بنابراين «إلى ربهم» بيانگر آن است كه غايت حركت جنبندگان وصول به «رب» است و غير از او غايتى نيست، از همين رو «إلى ربهم» بر «يحشرون» مقدم گشته تا مفيد حصر باشد.
* تمامى موجودات، در حركتى تكاملى به سوى خداوند.
ثم إلى‏ ربهم يحشرون‏
 «رب»، به معناى تربيت كننده است، و تربيت عبارت‏است از ايجاد حالتى در شى پس از حالتى تا به حد كمال برسد.
*از امام رضا (ع) روايت شده است: ... خداوند عز و جل ... قرآن را بر رسولش (ص) نازل كرد، در قرآن روشنگرى براى هر چيزى وجود دارد، در آن حلال و حرام، حدود و احكام و تمامى آنچه را كه مورد نياز مردم است بطور كامل بيان فرمود و خداوند عز و جل فرمود: «ما در اين كتاب، هيچ چيز را فرو گذار نكرديم» ...»

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۸ ] [ 13:33 ] [ سعید ]

آيه 33

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ‏        به يقين، ما مى‏دانيم كه آنچه مى‏گويند تو را غمگين مى‏كند. (غمگين مباش، زيرا)ئآنان (در حقيقت) تو را تكذيب نمى‏كنند، بلكه اين ستمكاران آيات خدا را انكار مى‏كنند.

* دلدارى خداوند به پيامبر (ص) در برابر انكار منكران با يادآورى آگاهى خداوند به ياوه‏هاى كافران و اندوه پيامبر (ص)
قد نعلم إنه ليحزنك الذى يقولون‏
*انكار آيات الهى هدف اصلى كافران از تكذيب پيامبر اكرم (ص)
فإنهم لا يكذبونك و لكن الظلمين بأيت اللّه يجحدون‏
*پيامبر (ص)، آيت الهى و تكذيب رسالت وى انكار آيات خداوند و ستم است.
فإنهم لا يكذبونك و لكن الظلمين بأيت اللّه يجحدون‏
*انكار آيات الهى نشأت گرفته از روح سركش و ستمگر كافران است، نه جهل و ناآگاهى آنان‏
فإنهم لا يكذبونك و لكن الظلمين بأيت اللّه يجحدون‏
 «جحد» به انكارى كه بر خلاف اعتقاد قلبى باشد گفته مى‏شود. محتمل است ستمكار شمردن منكران در آيه به جهت مخالفت آگاهانه آنان با پيامبر (ص) باشد.
* هدف كفار، تكذيب آيات الهى بود، نه شخص پيامبر (ص).
فإنهم لا يكذبونك و لكن الظلمين بأيت اللّه يجحدون‏
* امام صادق (ع) درباره سخن خداوند «فإنهم لايكذبونك» فرمود: مشركان، توانايى باطل كردن سخن تو را (اى رسول ما) ندارند».


آيه 34
وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وَ لَقَدْ جَاءَكَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِينَ
‏      و بى‏ترديد، پيامبرانى هم كه پيش از تو بودند تكذيب شدند، ولى بر تكذيب شدن خود و آزارى كه ديدند صبر كردند، تا اين‏كه يارى ما به آنان رسيد. و براى كلمات خدا (در مورد يارى پيامبران)هيچ تغيير دهنده‏اى نيست، و قطعاً بخشى از اخبار پيامبران به تو رسيده است.

* تكذيب پيامبر اكرم (ص)، تكرار تاريخ مبارزه با انبياى الهى است.
و لقد كذبت رسل من قبلك‏
*پيروزى، پايان شيرين صبر انبيا در برابر تكذيب و آزار مخالفان بود.
فصبروا على‏ ما كذبوا و أوذوا حتى‏ أتهم نصرنا
*تاريخ، منبعى باارزش براى شناخت حوادث و عبرت گرفتن‏
و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا ... حتى‏ أتهم نصرنا
*تحقق اهداف و رسالت انبيا و پيمودن راه حق، مستلزم تحمل مشكلات است.
قد نعلم إنه ليحزنك الذى يقولون ... لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا ... حتى‏ أتهم نصرنا
*هيچ تبديل‏كننده‏اى براى كلمات و سنتهاى الهى وجود ندارد.
و لا مبدل لكلمت اللّه‏
*حاكميت كامل و بدون رقيب سنتهاى تغييرناپذير الهى بر جريان تاريخ‏
و لقد كذبت رسل من قبلك ... حتى‏ أتهم نصرنا و لا مبدل لكلمت اللّه‏
جمله «لا مبدل ...» بيانگر قاعده و قانونى كلى در نظام جهان است، و از مصداق‏هاى آن با توجه به اين كه مورد آيه، بحثهاى تاريخى و روند حوادث آن است، اين بخش از سنتهاست.
* پيروزى در سايه صبر و مقاومت، سنت تغييرناپذير خداوند است.
فصبروا على‏ ما كذبوا و أذوا حتى‏ أتهم نصرنا و لا مبدل لكلمت اللّه‏
*نزول آياتى از قرآن در تشريح و سرگذشت انبياى پيشين و صبر و مقاومت و پيروزى آنها، قبل از سوره انعام بر پيامبر (ص).
فصبروا على‏ ما كذبوا ... و لقد جاءك من نبإى المرسلين‏
*ذكر داستانهاى انبياى پيشين در قرآن براى دلدارى پيامبر (ص) و همچنين تأسى وى به آنان است.
و لقد كذبت ... و لقد جاءك من نبإى المرسلين‏


آيه 35
وَ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقاً فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ‏ 
        و اگر رويگردانىِ آنان بر تو گران است، اگر مى‏توانى سوراخى در زمين يا نردبانى در آسمان بجويى تا معجزه‏اى برايشان بياورى (چنين كن). و اگر خدا مى‏خواست همه آنان را (به اجبار) بر هدايت گرد مى‏آورد، پس هرگز از جاهلان مباش.

* بهره‏جويى پيامبر اكرم (ص) از تمامى روشها و وسايل ممكن براى هدايت مردم‏
و إن كان كبر عليك إعراضهم فإن استطعت أن ... فتأتيهم بأية
* اشتياق شديد پيامبر اكرم (ص) به هدايت يافتن و ايمان آوردن مردم‏
و إن كان كبر عليك إعراضهم فإن استعطعت ... فتأتيهم بأية
*ارائه معجزه، تنها به اذن خداوند امكان‏پذير است.
فإن استطعت أن تبتغى نفقا فى الأرض أو سلما فى السماء
*مشيت خداوند بر هدايت جبرى مردم قرار نگرفته است.
و لو شاء اللّه لجمعهم على الهدى‏
*پيامبر (ص) وظيفه‏دار شناخت دقيق روحيات و ويژگيهاى كافران و چگونگى موضعگيريهاى آنها در برابر هدايت است.
و إن كان كبر ... فلا تكونن من الجهلين‏
بيان ويژگى هدايت‏ناپذيرى برخى كافران و لحن توبيخ‏گونه آيه نسبت به پيامبر (ص)، بيانگر اين است كه پيامبر (ص)، على رغم ميل به هدايت كردن همه مردم، بايد واقعيت هدايت‏ناپذيرى برخى از كفار را پذيرفته و آن را در برنامه‏هاى خود در نظر گيرد.
*انتظار هدايت‏پذيرى همه مردم، توقعى نابجا و جاهلانه است.
و إن كان كبر ... فلا تكونن من الجهلين‏
* لزوم آشنايى انبيا و رهبران الهى به روحيات مردم و ماهيت مخالفان و منكران دين‏
فلا تكونن من الجهلين‏‏
* جهل، ريشه بسيارى از انحرافات و توقّعات نابجاى كفّار از پيامبر (ص) بوده است.
و إن كان كبر عليك ... فلا تكونن من الجهلين‏

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۷ ] [ 12:3 ] [ سعید ]



اگر مربیان و پیشتازان جوامع، نشانی حیات را به دست ما بدهند، هیچ انسانی در زندگی احساس شکست نخواهد کرد. 

[ یکشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۵ ] [ 8:9 ] [ سعید ]

         
آيه 31
قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ‏  
            كسانى كه لقاى خدا (معاد) را تكذيب كرده‏اند، قطعاً زيان ديده‏اند. تا آن‏گاه كه قيامت ناگهان به سراغشان بيايد، مى‏گويند: اى دريغ بر ما كه در مورد آن كوتاهى كرديم. و اين در حالى است كه آنان بار گناهان خود را بر دوش مى‏كشند. آگاه باشيد كه بدبارى بر دوش مى‏كشند.

* قيامت، روز تجلى قدرت و حاكميت خداوند است.
قد خسر الذين كذبوا بلقاء اللّه حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة
برداشت ياد شده بدان احتمال است كه مراد از «لقاء اللّه» معنى متعارف آن نباشد. بلكه مقصود، ملموس شدن حاكميت و رضايت و غضب او باشد، به گونه‏اى كه گويا آدميان با خود خداوند ملاقات كرده‏اند.
*برپايى قيامت، ناگهانى و غير قابل پيش‏بينى و غافلگيرانه است.
حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة
*تأسف و حسرت شديد منكران ملاقات پروردگار در قيامت بر تفريط و كوتاهيهاى خويش در دنيا.
حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا يحسرتنا على‏ ما فرطنا فيها
منادا قرار گرفتن حسرت گوياى شدت و عمق ندامت است.
*منكران معاد در قيامت بر سهل انگارى و بى توجهى خود در مورد قيامت بسيار حسرت و تأسف خواهند خورد.
حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا يحسرتنا على‏ ما فرطنا فيها
*محدود دانستن حيات در تنگناى زندگى مادى دنيا، موجب حسرت و اندوه عميق در قيامت مى‏شود.
و قالوا إن هى إلا حياتنا الدنيا ... حتى‏ إذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا يحسرتنا
* منكران معاد در قيامت با بار سنگين گناهان خويش حضور مى‏يابند.
قد خسر الذين كذبوا بلقاء اللّه ... و هم يحملون أوزارهم على‏ ظهورهم‏
 «أوزار»، جمع «وزر»، به معنى سنگينى است و مقصود از «أوزار» در آيه سنگينى گناهان است.
*آدمى در قيامت گرفتار پيامدهاى اعمال خويش است.
و هم يحملون أوزارهم على‏ ظهورهم‏
*انكار معاد، گناه و بارى شوم بر دوش منكران معاد در قيامت است.
قد خسر الذين كذبوا بلقاء اللّه ... ألا ساء ما يزرون‏
*كوتاهى و تفريط در امور دينى و مسؤوليتها، گناه و بارى شوم بر دوش انسان است.
قالوا يحسرتنا على‏ ما فرطنا فيها و هم يحملون أوزارهم على‏ ظهورهم ألا ساء ما يزرون‏
* رسول خدا (ص) درباره قول خداوند «يا حسرتنا» فرمود: جهنميان جايگاه خودشان را در بهشت مى‏بينند آنگاه مى‏گويند: «اى افسوس»».                      

آيه 32
وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلَا تَعْقِلُونَ‏   
          و زندگى دنيا جز بازى و سرگرمى نيست، و قطعاً سراى آخرت براى كسانى كه تقوا پيشه مى‏كنند بهتر است؛ پس آيا عقل خود را به كار نمى‏گيريد؟

*واقعيت زندگى دنيا منهاى اعتقاد به آخرت، جز پوچى و بيهودگى نيست.
و ما الحيوة الدنيا إلا لعب و لهو
* دنيا محورى و دوست داشتن آن، مرام و انديشه‏اى كودكانه و نابخردانه است.
و ما الحيوة الدنيا إلا لعب و لهو
* آخرت، بهترين سرا براى كسانى كه معاد را تكذيب نكرده و در انجام تكاليف كوتاهى نمى‏كنند.
و للدار الأخرة خير للذين يتقون‏
مراد از «الذين يتقون» به قرينه تقابلى كه با آيه قبل دارد و در آن آيه بحث از تكذيب لقاء اللّه و تفريط در دين و تكاليف الهى بود، كسانى هستند كه معاد را تكذيب نكرده و تكاليف الهى را انجام داده‏اند.
*تقوا و در انديشه معاد بودن، راه رسيدن به برترين و نيكوترين زندگى در آخرت‏
و للدار الأخرة خير للذين يتقون‏
*تقواپيشگان از لهو و لعب و غفلت از آخرت دور هستند.
و ما الحيوة الدنيا إلا لعب و لهو و للدار الأخرة خير للذين يتقون‏
*به كار نگرفتن عقل و انديشه زمينه توجه به دنيا و غفلت از آخرت‏
و ما الحيوة الدنيا إلا ... أفلا تعقلون‏
*انديشه و تعقل درباره دنيا و آخرت و ارزش و جايگاه هر يك، زمينه مصون ماندن از زيان و حسرت در قيامت‏
قد خسر الذين كذبوا ... و ما الحيوة الدنيا إلا ... أفلا تعقلون‏

[ شنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۴ ] [ 17:25 ] [ سعید ]

آيه 27
وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ  
    ‏و اگر ببينى (آنان را) وقتى كه بر آتش نگاه داشته مى‏شوند، پس مى‏گويند: اى كاش (به دنيا)بازگردانده مى‏شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى‏كرديم و از مؤمنان مى‏بوديم.

* كافران به هنگام روبرو شدن با آتش دوزخ آرزومند بازگشت به دنيا، تكذيب نكردن آيات پروردگار و قرار گرفتن در زمره مؤمنان.
فقالوا يليتنا نرد و لا نكذب بأيت ربنا و نكون من المؤمنين‏
* وضعيت دهشتزا و غير قابل توصيف كافران به هنگام ورود به دوزخ و چشيدن آتش‏
و لو ترى‏ إذ وقفوا على النار
*فرستادن آيات و معجزات براى مردم، به مقتضاى ربوبيت الهى و براى تربيت آنان است.
فقالوا يليتنا نردّ و لا نكذّب بأيت ربنا
*مشركان در مرحله‏اى از قيامت منكر شرك خويش و در مرحله‏اى معترف به آن مى‏شوند.
و اللّه ربنا ما كنا مشركين ... فقالوا يليتنا نرد و لا نكذب بأيت ربنا و نكون من المؤمنين‏
برداشت فوق از ارتباط آيه 23 و 27 به دست مى‏آيد، مشركان در آنجا مشرك بودن خودشان را منكر شدند، ولى در اينجا اعتراف كردند كه آيات را تكذيب مى‏كردند و مؤمن نبودند.
*كافران با مشاهده مقام و جايگاه مؤمنان در قيامت به آن حسرت مى‏خورند.
يليتنا نرد و لا نكذب بأيت ربنا و نكون من المؤمنين‏
             
آيه 28
بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ‏  
         (چنين نيست،)بلكه آنچه را قبلًا پنهان مى‏داشتند برايشان آشكار شده است، و اگر (به دنيا)باز گردانده شوند، به همان چيزى كه از آن نهى شده‏اند باز مى‏گردند، و قطعاً آنان دروغگويند.

*پديدار شدن عذابى كه مشركان آن را انكار مى‏كردند، موجب آرزوى بازگشت به دنيا، نه ايمان واقعى به خداوند و آيات‏
فقالوا يليتنا نرد ... بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل‏
* عمق وجدان مشركان در دنيا گواه بر حقانيت توحيد و معاد مى‏دهد.
بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل‏
مراد از «ما يخفون»، به قرينه آيات پيشين، حقايق ايمانى، از قبيل توحيد و معاد، است كه مشركان آن را در ضمير خويش پنهان مى‏ساختند.
* مشاهده عذاب قيامت زمينه آگاهى و وقوف مشركان بر شرك خويش
ما كنا مشركين ... بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل‏
مراد از جمله «ما كانوا يخفون»، به قرينه آيت پيشين (... و اللّه ربنا ما كنا مشركين) مى‏تواند شرك و اختفاى آن از سوى مشركان در برخى از مواقف قيامت و «من قبل» اشاره به آن موقف باشد.
*بازگشت به دنيا پس از حشر در قيامت ممكن نيست.
و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه‏
 «لو» غالباً در مواردى به كار مى‏رود كه شرط آن كارى ممتنع و غير عملى باشد. لذا جمله «ردوا» كه شرط براى «لو» مى‏باشد امرى غير عملى است.
* لجاجت پيشگان مشرك، پس از ديدن جهنم نيز اگر به دنيا بازگردند اصلاح نمى‏شوند.
و لو ترى‏ إذ وقفوا على النار ... و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه‏
*دروغگويى، شيوه هميشگى مشركان لجاجت پيشه است.
فقالوا ... و إنهم لكذبون‏
تعبير «كاذبون» به صيغه اسم فاعل، بيانگر آن است كه صفت دروغگويى در آنان رسوخ كرده و شيوه هميشگى آنان گشته است.
*مشركان حتى در قيامت دروغ مى‏گويند.
فقالوا يليتنا نرد و لا نكذب ... و إنهم لكذبون‏

آيه 29
وَ قَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَ مَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ‏    
      و گفتند: جز اين زندگى دنياى ما زندگى ديگرى نيست و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد.

* منكران معاد داراى بينشى سطحى و مادى هستند.
و قالوا إن هى إلا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين‏
* برخى كافران، حتى در صورت بازگشت به دنيا، زندگى را منحصر به دنيا دانسته و قيامت را انكار مى‏كنند.
و لو ردوا لعادوا ... و قالوا إن هى إلا حياتنا الدنيا
جمله «و قالوا» مى‏تواند عطف بر جمله «لعادوا» باشد. يعنى اگر به دنيا بازگردند، به همان روش باطل خودروى آورده و باز هم معاد را انكار مى‏كنند.

آيه 30
وَ لَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَ لَيْسَ هذَا بِالْحَقِّ قَالُوا بَلَى وَ رَبِّنَا قَالَ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ‏ 
       و اگر ببينى (آنان را) وقتى كه در پيشگاه پروردگارشان نگاه داشته مى‏شوند، (خدا) مى‏گويد: آيا اين (روز جزا) حق نيست؟ مى‏گويند: چرا، به پروردگارمان سوگند (كه حق است). مى‏گويد: پس بچشيد اين عذاب را به سزاى آن كه كفر مى‏ورزيديد.

* منكران معاد در قيامت به حقانيت رستاخيز با سوگند اقرار مى‏كنند.
و لو ترى‏ إذ وقفوا على‏ ربهم قال أليس هذا بالحق قالوا بلى‏ و ربنا
*ترسيم صحنه‏هاى قيامت، از شيوه‏هاى قرآن در تربيت و هدايت است.
و لو ترى‏ إذ وقفوا على‏ ربهم قال أليس هذا بالحق قالوا بلى‏ و ربنا
تكرار جمله «لوترى» در اين آيه و آيه 27 و همچنين بيان ويژگيهاى قيامت در آيات متعدد گوياى نكته فوق است.
*محاكمه و مجازات منكران معاد، جلوه‏اى از ربوبيت خداوند است.
و لو ترى‏ إذ وقفوا على‏ ربهم ... قالوا بلى‏ و ربنا قال فذوقوا العذاب‏
*بازخواست از كافران، درباره توحيد، نبوت و معاد در مواقف قيامت‏
و يوم نحشر هم جمعياً ... و لو ترى‏ إذ وقفوا على‏ ربهم قال أليس هذا بالحق‏
 «أين شركاؤكم» (در آيه 22) مؤاخذه درباره توحيد، «لاتكذب بآيات ربنا» (در آيه 27) مؤاخذه درباره نبوت، «أليس هذا بالحق» (در آيه 30) مؤاخذه درباره قيامت است.
*عذاب منكران معاد، به فرمان مستقيم خداوند در قيامت صورت مى‏گيرد.
قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون‏
ضمير فاعل در «قال» به خداوند باز مى‏گردد.
*كافران در قيامت براى اثبات گفته‏هاى خويش مكرر سوگند مى‏خورند.
و اللّه ربنا ما كنا مشركين ... قالوا بلى‏ و ربنا
* انكار معاد، كفر است.
أليس هذا بالحق قالوا بلى‏ و ربنا قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۱ ] [ 22:46 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب