منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید


[سوره یس (۳۶): آیه ۸۰]
اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ اَلشَّجَرِ اَلْأَخْضَرِ نٰاراً فَإِذٰا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (۸۰)
همان کسی که برای شما از درخت سبز [مَرْخ و عَفار] آتش زنه ای قرار داده و اینک شما از آن آتش بر می‌افروزید.
۱- استفادۀ مردم عصر پیامبر (ص) از درخت سبز (مَرْخ و عَفار) برای افروختن آتش
اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً فَإِذٰا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ
مقصود از «شجر الأخضر»دو نوع چوب آتش زنه به نام «مَرْخ»و «عَفار»است. که با زدن اولی بر دومی - مانند سنگ آتش زنه - آتش روشن می‌کردند.
۲- آتش زا بودن درخت سبز و مرطوب، جلوه ای روشن از قدرت خدا
اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً
«أخضر» (سبز) صفت برای «شجر» (درخت) است و توصیف درخت به سبز بودن در آیۀ شریفه، کنایه از مرطوب بودن آن است؛ پدید آوردن آتش از چوب تر، بیانگر قدرت خداست.
۳- آتش زا قرار دادن درخت سبز و مرطوب، دلیل و نشانۀ توانایی خداوند بر احیای مجدد انسان‌ها در روز قیامت
اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً
برداشت یاد شده با توجه به آیات پیشین است که درصدد بیان جلوه‌های قدرت خداوند برای اثبات معاد و رستاخیز انسان‌ها است؛ یعنی، خداوندی که قادر است از درخت سبز آتش پدید آورد و از آب، آتش بیافریند؛ همو قادر است مرده را نیز زنده کند.
۴- خداوند، درخت آتش زنه (مرْخ و عفار) را برای استفاده مردم آفریده است.
اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً

[سوره یس (۳۶): آیه ۸۱]
أَ وَ لَیْسَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ بِقٰادِرٍ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلیٰ وَ هُوَ اَلْخَلاّٰقُ اَلْعَلِیمُ (۸۱)
آیا [خدا ناتوان است، و] آن کسی که آسمان‌ها و زمین را آفریده است قادر نیست مانند آنان را خلق کند؟ چرا، و اوست که آفریدگار و داناست.
۱- خدا، آفریدگار آسمان‌ها و زمین
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِقٰادِرٍ
۲- آسمان‌ها و زمین، جلوۀ قدرت خداوند است.
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِقٰادِرٍ
۳- جهان آفرینش، دارای آسمان‌های متعدد است.
خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ
۴- آفرینش آسمان‌ها و زمین، دلیل توانایی خداوند بر برپاسازی قیامت و احیای مجدد انسان‌ها
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِقٰادِرٍ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ
۵- معاد انسان در روز قیامت جسمانی و در قالبی کاملاً مشابه قالبِ دنیا خواهد بود.
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِقٰادِرٍ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ
۶- انکار معاد و احیای مجدد انسان ها، به رغم مشاهدۀ قدرت خدا در آفرینش آسمان‌ها و زمین، امری شگفت و دور از انتظار
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِقٰادِرٍ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ
برداشت یاد شده از آن جا است که استفهام در «أَ وَ لَیْسَ... » استفهام انکاری و تعجبی است.
۷- آفرینش آسمان‌ها و زمین، بسی مهم تر و با عظمت تر از آفرینش مجدد انسان‌ها است.
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِقٰادِرٍ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ
شگفت آور بودن انکار معاد از سوی کافران - علی رغم مشاهدۀ قدرت خدا بر خلق جهان طبیعت - ناشی از این حقیقت است که آفرینش جهان طبیعت، بسی مهم تر و با عظمت تر از خلق مجدد یکی از پدیده‌های طبیعت (یعنی انسان) است.
۸- مشرکان و کافران عصر بعثت - علی رغم انکار قیامت - به آفرینش آسمان‌ها و زمین از سوی خدا و نیز به عظمت این آفرینش اعتقاد داشتند.
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِقٰادِرٍ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ
استدلال بر اثبات معاد، از راه آفرینش نخستین جهان طبیعت، در صورتی درست است که کافران، جهان طبیعت را جلوه ای از خالقیت و قدرت خدا بدانند.
۹- خداوندِ خالق آسمان‌ها و زمین، بر آفرینش مجدد انسان‌ها و فراهم آوردن ذرات پوسیده و پراکندۀ دنیایی او در قیامت، تواناست.
قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ... أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِقٰادِرٍ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلیٰ
۱۰- آفرینشگری و آگاهی همه جانبه خداوند، دلیل توانایی خداوند بر احیای مجدد انسان‌ها در روز قیامت
أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ بِقٰادِرٍ عَلیٰ أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلیٰ وَ هُوَ الْخَلاّٰقُ الْعَلِیمُ
یادآوری آفرینش و علم گستردۀ خداوند، در پایان آیه در مقام بیان توانایی خداوند بر احیای مجدد انسان ها، گویای برداشت یاد شده است.
۱۱- «قادر»، «خلّاق»و«علیم»از اسما و صفات خداوند
بِقٰادِرٍ عَلیٰ... وَ هُوَ الْخَلاّٰقُ الْعَلِیمُ

[سوره یس (۳۶): آیه ۸۲]
إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۸۲)
جز این نیست که کار او - آن گاه که [ایجاد] چیزی را اراده کند - این است که به آن می‌گوید: باش، پس بی درنگ موجود می‌شود.
۱- خداوند هر چیزی را اراده کند، با گفتن «باش»، آن را پدید می‌آورد.
إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
۲- خداوند در آفرینش پدیده ها، از هرگونه ابزار و وسایل و اسباب و وسایط، بی نیاز است.
إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
معنای نیازمند نبودن خداوند به اسباب و وسایط و ابزار و وسایل این نیست که خداوند اسباب را به کار نمی گیرد بلکه بدان معنا است که اسباب در رتبه متأخر از اراده و فرمان او قرار دارند. بنابر این ارادۀ او محدود به هیچ وسیله ای نیست و وسایل نیز از فرمان او و به شکلی که او بخواهد عمل می‌کنند.
۳- هر چیزی به صرف تعلق ارادۀ خداوند به پدید آوردنش، بی هیچ فاصلۀ زمانی و صرف وقتی، پدید می‌آید.
إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
«إِنَّمٰا» دالّ بر حصر است؛ یعنی برای تحقق یافتن موجودات، به چیزی جز فرمان الهی نیاز نیست.
۴- آفرینش همه چیز برای خداوند، امری سهل و آسان است.
إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
۵- آفرینش مجدد انسان‌ها برای خداوند، بسیار سهل و آسان است.
قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ... قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ... وَ هُوَ الْخَلاّٰقُ الْعَلِیمُ. إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
برداشت یاد شده از آن جا است که آیۀ شریفه در ردیف آیاتی قرار گرفته که درصدد اثبات معاد و امکان حیات مجدد انسان است.
۶- اتحاد و یکی بودن اراده، قول و فعل خداوند
إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
عطف «یکون»به وسیلۀ «فاء» بر نبودن هیچ فصلی بین تعلق ارادۀ الهی و تحقق مورد اراده، دلالت دارد.
۷- ارادۀ خداوند، تخلف ناپذیر است.
إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
۸- خداوند، دارای قدرت مطلق است.
إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ
۹- «عن أبی ابراهیم (ع): أنّه قال:... «إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» بمشیّته من غیر تردّد فی نَفَس... ؛ [ احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۱۵۶؛ نورالثقلین، ج ۴، ص ۳۹۷، ح ۹۲. ]
از امام کاظم (ع) [دربارۀ سخن خدای عزّوجلّ] «إِنَّمٰا أَمْرُهُ... » روایت شده که فرمود: موجود به محض خواست او ایجاد می‌شود؛ بدون این که لفظی گفته شود».

[سوره یس (۳۶): آیه ۸۳]
فَسُبْحٰانَ اَلَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۸۳)
پس منزّه است آن [خدایی] که حاکمیّت هر چیزی فقط به دست اوست و شما فقط به سوی او بازگردانده می‌شوید.
۱- ساحت خداوند، منزه از هرگونه نقص و کاستی است.
فَسُبْحٰانَ الَّذِی
۲- حاکمیت و مالکیت همه چیز به دست خداست.
فَسُبْحٰانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ
«مَلَکُوتُ» یا صیغۀ مبالغه از مصدر «مِلک»و به معنای مالکیت است (مانند «رحموت»و«رهبوت»مبالغۀ رحمت و رهبت) و یا از مصدر«مُلک» و به معنای سلطنت و حاکمیت است.
۳- ارادۀ قاهر و قدرت مطلق خداوند بر پدید آوردن هر چیزی، مقتضی تسبیح و تنزیه او از جانب انسان است.
وَ هُوَ الْخَلاّٰقُ الْعَلِیمُ. إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ. فَسُبْحٰانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ
«فاء» در «فَسُبْحٰانَ»، جملۀ «فَسُبْحٰانَ الَّذِی... » را بر مطالب پیشین تفریع کرده است؛ یعنی، حال که خداوند چنان توان مند است که با صرف ارادۀ خویش هر چیزی را می‌تواند بیافریند، پس او را تسبیح و تنزیه کن.
۴- در دست داشتن حاکمیت و مالکیت همه چیز در جهان هستی، دلیل و نشان کمال خدا و مبرا بودن او از هر نقص و کاستی
فَسُبْحٰانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ
برداشت یاد شده از ارتباط میان تنزیه خدا از هر نقصی و توصیف او به«در دست داشتن ملکوت هر چیزی در جهان»، به دست می‌آید.
۵- بازگشت همگان، تنها به سوی خداست.
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
۶- حاکمیت و مالکیت خداوند بر همه چیز و بازگشت همۀ انسان‌ها به سوی او، دلیل و نشانۀ توانایی او بر برپا کردن قیامت و احیای مجدد انسان‌ها
فَسُبْحٰانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
برداشت یاد شده از آن جا است که آیۀ شریفه در ردیف سلسله آیاتی قرار دارد که دربارۀ اثبات قیامت و ارائۀ جلوه‌های قدرت خداوند است.

[ شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۲ ] [ 20:29 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۷۴]
وَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (۷۴)
و جز خدا معبودانی را اختیار کرده اند که شاید [به وسیلۀ آنها] یاری شوند.
۱- مشرکان صدراسلام به جای خداوند، معبودهای دیگری برگزیدند.
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً
۲- شرک و بت پرستی، کفران نعمت‌های الهی است.
أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ. وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً
از ارتباط میان آیه و ذیل آیۀ قبل - که از ناسپاسی انسان سخن به میان آورده است - برداشت یاد شده به دست می‌آید؛ یعنی، شرک و بت پرستی در واقع نوعی ناسپاسی به شمار می‌آید.
۳- مشرکان صدراسلام، معتقد به چند معبود بودند.
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً
۴- مشرکان و بت پرستان، امیدوار به یاری رسانی معبودهای خویش
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ
۵- مشرکان و بت پرستان، معتقد به توانایی بت‌ها و معبودهای خویش برای یاری رسانی
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ
۶- حمایت و یاری شدن، انگیزه و دلیل مشرکان و بت پرستان، برای روی آوردن به شرک و بت پرستی
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ
«لعل»در آیۀ شریفه برای تعلیل می‌باشد.


[سوره یس (۳۶): آیه ۷۵]
لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ (۷۵)
درحالی که [معبودان] قدرت یاری کردن آنان را ندارند، و آنان (مشرکان) سپاهی احضار شده برای آنها خواهند بود.
۱- معبودهای ادعایی مشرکان، از هرگونه یاری رسانی به آنان ناتوان اند.
لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ
۲- مشرکان چونان سپاهی آماده به خدمت، پشتیبانِ معبودهای خویشند.
وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ
ضمیر «هُمْ» به مشرکان و ضمیر «لَهُمْ» به معبودها باز می‌گردد.
۳- تنها خداوند، توانا بر یاری رسانی به انسان‌ها
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ... وَ هُمْ لَهُمْ جُنْدٌ مُحْضَرُونَ
از تأکید خداوند بر ناتوانی مطلق همۀ معبودها از یاری رسانی (به جز اللّه)، برداشت یاد شده به دست می‌آید.

[سوره یس (۳۶): آیه ۷۶]
فَلاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنّٰا نَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ (۷۶)
پس سخنان [نادرست] آنان تو را غمگین نکند. به یقین، ما آنچه را پنهان می‌دارند و آنچه را آشکار می‌کنند می‌دانیم.
۱- غمگین نشدن از سخنان ناروا و تهمت‌های مشرکان، توصیۀ خداوند به پیامبر (ص)
فَلاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ
مقصود از «قَوْلُهُمْ» (سخنان مشرکان) به قرینۀ آیات گذشته (آیۀ ۶۹) تهمت‌هایی از قبیل شاعر بودن است که به پیامبراسلام (ص) نسبت می‌دادند.
۲- دلداری خداوند به پیامبر (ص)، در برابر سخنان ناروا و تهمت‌های مشرکان
فَلاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ
۳- پیامبر (ص)، با سخنان ناروا و تهمت‌های مشرکان [ناقص در نسخه ]
فَلاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ
۴- توجه به ناتوانی معبودهای ادعایی و عقیده به قدرت مطلق خداوند، موجب تسلی خاطر در برابر نسبت‌های ناروای کافران و مشرکان
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ.
لاٰ یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَهُمْ... فَلاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ
تفریع جملۀ «فَلاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ» بیانگر برداشت یاد شده است؛ یعنی، وقتی وضعیت آنان چنین است که به امید یاری، به جای خدا معبودهای دیگری را - که توانای بر یاری رسانی ندارند - برگزیدند، پس تو از سخنان شان محزون مباش... ».
۵- همۀ حرکت‌ها و رفتارهای نهان و آشکار انسان در احاطۀ علم خداوند است.
نَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ
۶- پیامبراسلام (ص)، با توطئه‌های پنهان و آشکار مشرکان روبه رو بود.
نَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ
۷- آگاهی خداوند به فعالیت‌های پیدا و پنهان کافران بر ضد پیامبر (ص)
إِنّٰا نَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ
۸- توجه به آگاهی خداوند از تمامی رفتارها و حرکت‌های توطئه آمیز کافران، موجب تسلی خاطر مبلغان و مدافعان عقیدۀ توحیدی
فَلاٰ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنّٰا نَعْلَمُ مٰا یُسِرُّونَ وَ مٰا یُعْلِنُونَ
برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که جملۀ «إِنّٰا نَعْلَمُ... » تعلیل برای نهی در «فَلاٰ یَحْزُنْکَ» است؛ یعنی، چون خداوند بر تمامی رفتارهای آدمیان - از جمله کافران - آگاه است، پس نباید در برابر توطئه‌های آنان محزون بود.

[سوره یس (۳۶): آیه ۷۷]
أَ وَ لَمْ یَرَ اَلْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذٰا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (۷۷)
آیا انسان [نیندیشیده و ] ندیده است که ما او را از نطفه ای [ناچیز] آفریده ایم و اینک او جدال پیشه ای آشکار است؟
۱- خداوند انسان کافر را به دلیل اندیشه نکردن در چگونگی مبدأ پیدایش خود سرزنش کرده است.
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ نُطْفَةٍ
همزۀ استفهام در «أَ وَ لَمْ یَرَ» برای توبیخ همراه با اظهار شگفتی است.
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ نُطْفَةٍ
مخاطبان آیۀ شریفه - به قرینۀ آیات بعد - منکران معاد هستند.
۶- آفرینش انسان از نطفه، نشانۀ توانایی خداوند بر برپایی قیامت و زنده کردن انسان
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ نُطْفَةٍ
۷- انسان، موجودی مجادله گر و ستیزه جو
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذٰا هُوَ خَصِیمٌ
«الف و لام» «الْإِنْسٰانُ» برای جنس و مفید استغراق است.
۸- نکوهش عاص بن وائل از سوی خداوند به خاطر کفر و انکار معاد و مجادلۀ انکارآمیز وی دربارۀ رستاخیز
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذٰا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ
بر اساس شأن نزول ها، این بخش از آیات دربارۀ فردی به نام عاص بن وائل نازل شده که از منکران سرسخت و ستیزه جوی دربارۀ معاد و قیامت بوده است.
۹- خصومت و ستیزه جویی انسان با خدا، امری شگفت آور و به دور از انتظار و شأن آدمی
فَإِذٰا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ
برداشت یاد شده از«إذا»ی فجائیه - که برای امری غیر منتظره به کار می‌رود - استفاده شده است.
۱۰- توجه انسان به مبدأ پیدایش خود، زمینه ساز ممکن دانستن معاد و تصدیق به آن
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسٰانُ أَنّٰا خَلَقْنٰاهُ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذٰا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ
یادآوری مبدأ پیدایش انسان در شرایطی که آیۀ شریفه و آیات بعد، درصدد اثبات معاد و رد شبهۀ منکران قیامت است، گویای برداشت یاد شده است.

[سوره یس (۳۶): آیه ۷۸]
وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قٰالَ مَنْ یُحْیِ اَلْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ (۷۸)
و برای ما مَثَلی زد و آفرینش خود را از یاد برد، گفت: چه کسی این استخوان هارا درحالی که پوسیده اند زنده می‌کند؟
۱- فراموشی و بی توجهی به مبدأ پیدایش انسان، عامل دور شمردن برپایی قیامت و حیات مجدد انسان‌ها
وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ
«وَ نَسِیَ خَلْقَهُ» حال برای فاعلِ «ضَرَبَ» است؛ یعنی، در حالی که آفرینش خود را فراموش کرد، مَثَلی در رد عقیده به قیامت برای ما آورد.
۲- دقت و اندیشه در چگونگی پیدایش انسان، زمینه ساز ممکن دانستن برپایی قیامت و حیات مجدد انسان‌ها
أَ وَ لَمْ یَرَ الْإِنْسٰانُ... وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ
۳- زنده شدن انسان‌ها پس از تبدیل شدن به استخوان کهنه و پوسیده، امری شگفت آور و ناممکن در دیدگاه کافران
قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ
«مَنْ» در آیۀ شریفه برای استفهام انکاری و تعجبی است و «رَمِیمٌ» به معنای کهنه و پوسیده است.
۴- تبدیل شدن انسان‌ها به استخوان کهنه و پوسیده، دلیل و شاهد مثالِ کافران برای استبعاد و دور شمردن برپایی قیامت و زنده شدن مجدد انسان‌ها
وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً... قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ
«قٰالَ مَنْ یُحْیِ... » استئناف بیانی برای جملۀ «ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً» است.
۵- کافران، خدا را از احیای مجدد انسان‌ها پس از مرگ، ناتوان می‌دانستند.
وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً... قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ
مقصود از «ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً» (برای ما مثل آورد) می‌تواند این معنا باشد که: کافران، قدرت خدا را با قدرت دیگران یکی می‌دانستند؛ یعنی، همان گونه که همه از احیای استخوان کهنه ناتوان اند، او نیز مانند همه ناتوان است.
۶- پیدایش بار نخست انسان ها، دلیل و شاهدِ امکانِ زنده شدن مجدد آنان پس از مرگ و خاک شدن بدن‌های آنان
وَ ضَرَبَ لَنٰا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ

[سوره یس (۳۶): آیه ۷۹]
قُلْ یُحْیِیهَا اَلَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ (۷۹)
بگو: همان کسی که نخستین بار آنها را پدید آورد دوباره آن‌ها را زنده می‌کند، و او به هر آفرینشی داناست.
۱- آفرینش بار نخست انسان ها، دلیل و شاهدِ امکانِ برپایی قیامت و توانایی خدا بر احیای مجدد آنان
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ
۲- پیامبر (ص)، مأمور پاسخ گویی به شبهات منکران معاد با استدلال و ارائه شاهد
قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ. قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ
۳- توانایی بر آفرینش هر چیزی، دلیل و شاهد امکانِ آفرینش مجدد آن است.
قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ
خداوند در پاسخ به کسانی که احیای مجدد انسان‌ها را غیر ممکن می‌دانستند، مسألۀ آفرینش بار اول آنان را مطرح کرده است.
۴- معاد انسان، جسمانی است.
قٰالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظٰامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ. قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ
برداشت یاد شده از آن جا است که ضمیر مفعولی «یُحْیِیهَا» به «عظام»بازمی گردد و خداوند، احیای مجدد انسان را، به احیای استخوان‌های او و حیات دار شدن آنها دانسته است.
۵- خداوند، به همۀ مخلوقات جهان هستی آگاه است.
وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ
«خَلْقٍ» می‌تواند به معنای «مخلوق» (مصدر به معنای اسم مفعول) و یا در معنای مصدری خود (آفرینش) به کار رفته باشد، برداشت یاد شده مبتنی بر احتمال نخست است.
۶- خداوند، بر آفرینش و پدید آوردن هر چیزی آگاه و توانا است.
وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ
۷- آگاهی خداوند بر آفرینش و پدید آوردن هر چیزی، دلیل و نشانۀ امکان برپایی قیامت و توانایی او بر احیای مجدد انسان‌ها
وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ
جملۀ «وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ» ادامۀ استدلال برای امکان معاد و رد شبهۀ منکران قیامت است؛ یعنی، بعید شمردن برپایی قیامت، ممکن است ناشی از این شبهه باشد که چگونه اجزای پوسیده و پراکندۀ بشر، شناسایی و جمع خواهد شد. خداوند در پاسخ آن، مسألۀ علم و بالطبع توانایی مطلق خویش بر آفرینش جهان هستی را یادآور شده است.
۸- «عَلِیمٌ» از اسما و صفات خداوند
وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ

 

 

[ شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۲ ] [ 12:5 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۶۸]
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی اَلْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ (۶۸)
و به هر که عمر طولانی دهیم، خلقت او را به کاستی بر می‌گردانیم. آیا عقل خود را به کار نمی گیرند؟
۱- بازگشت انسان به ناتوانی دوران طفولیت، پس از عمر طولانی و دوران پیری از نظر قوای جسمی
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ
«تعمیر» (مصدر «نعمّر»و از مادۀ«عمر») به معنای طولانی کردن عمر و «تنکیس» (مصدر «نُنَکِّسْهُ») به معنای واژگون ساختن است. مقصود از جملۀ «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ» واژگون شدن و بازگشت انسان از نظر قوای جسمی در دوران پیری، به ضعف و ناتوانی دوران طفولیت است.
۲- قوای انسان - هرچند زیاد باشد - در معرض سستی و زوال است.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ
۳- انسان، در جلوگیری از کاسته شدن قوای خویش به هنگام پیری، ناتوان است.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ
۴- دوران پیری، دوران سستی و سیر نزولی قوای انسان است.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ
۵- بازگشت انسان به ناتوانی دوران طفولیت - پس از دوران پیری - از نظر قوای جسمی و عقلی، نشانگر توانایی خداوند بر عذاب کافران و بازگرداندن آنان در روز رستاخیز است.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ... وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ
جملۀ «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ... » عطف بر «وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا... » و از باب عطف علت بر معلول می‌باشد؛ یعنی، آیه شریفه درصدد ارائۀ شاهدی بر توانایی خداوند بر مسخ و زمین گیر کردن انسان و بازگرداندن وی در روز رستاخیز برای حسابرسی است.
۶- سرزنش کفّار از سوی خداوند به خاطر عدم تعقل و اندیشه، در مراحل تکاملی قوای انسان و سیر نزولی آن
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ
۷- تعقل و اندیشیدن در مراحل حیات انسان، از راه‌های خداشناسی است.
وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ

[سوره یس (۳۶): آیه ۶۹]
وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ اَلشِّعْرَ وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ (۶۹)
و ما به او شعر نیاموختیم و [گفتن شعر] در خورِ او نیست. این [کتاب] جز تذکاری و قرآنی روشنگر نیست.
۱- خداوند، هیچ گونه شعری به پیامبر (ص) نیاموخت.
وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ
۲- قرآن، سخنی از سنخ شعر نیست.
وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ
آیۀ شریفه در رد اتهام کافران است که قرآن کریم را شعر می‌پنداشتند و بر این اساس، پیامبراسلام (ص) را به شاعر بودن متهم می‌کردند.
۳- قرآن، سخنی سراسر حق و پیراسته از تخیلات و سخنان مبالغه آمیز و خلاف واقع
وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ
برداشت یاد شده از شعر نبودن قرآن استفاده می‌شود؛ زیرا شعر برخاسته از تخیلات شاعر و معمولاً توأم با سخنان مبالغه آمیز و خلاف واقع است که شاعران گاهی به منظور حفظ وزن و قافیۀ شعر به آن متوسل می‌شوند.
۴- قرآن، کتابی است دارای شیوه ای مخصوص و ترکیبی جذّاب.
وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ
آنچه کافران را به شعر پنداشتن قرآن واداشت، نظم و اسلوب پر جاذبه و ویژه ای بود که در این کتاب الهی مشاهده کردند.
۵- پیراسته بودن مقام پیامبر (ص)، از گفتن شعر و تخیلات شاعرانه
وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُ
۶- پیامبر (ص)، از گفتن شعر ناتوان بود.
وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُ
ممکن است مقصود از «مٰا یَنْبَغِی لَهُ» ناتوان بودن پیامبر (ص) از سرودن شعر و یا مشکل بودن آن برای ایشان باشد؛ زیرا خداوند درصدد نفی کامل و قطعی شعر بودن قرآن است و بانفی توانایی شعر گفتن از پیامبر (ص)، این منظور بهتر حاصل می‌شود.
۷- قرآن، کتابی سراسر یاد و یادآوری برای انسان است.
إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ
«ذِکْرٌ» مصدری است که برای بیان مبالغه، وصف برای قرآن قرار گرفته است؛ یعنی قرآن عین تذکر و یادآوری است.
۸- قرآن، کتابی قرائت شده بر پیامبر (ص)
وَ قُرْآنٌ
«قُرْآنٌ» مصدر به معنای اسم مفعول است؛ یعنی، «الکلام المقروء».
۹- ذکر و قرآن، از نام‌های کتاب آسمانی پیامبر (ص)
إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ
۱۰- قرآن، کتابی روشن و قابل فهم برای همگان
وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ
۱۱- محتوا و شیوۀ بدیع در قرآن، روشنگر خدایی بودن آن و پیراستگی آن از تخیلات شاعرانه
وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ وَ مٰا یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ
مقصود از روشنگر بودن قرآن - به قرینۀ صدر آیه (و ما علّمناه الشعر و ما ینبغی له) - می‌تواند این حقیقت باشد که قرآن، خود شاهد و گواهِ الهی بودن و نیز پیراسته بودنش از تخیلات شاعرانه است.

[سوره یس (۳۶): آیه ۷۰]
لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ اَلْقَوْلُ عَلَی اَلْکٰافِرِینَ (۷۰)
تا زنده دلان را اخطار کند و وعدۀ [عذاب] در مورد کافران ثابت شود.
۱- انذار و اخطار به انسان ها، فلسفۀ نزول قرآن و رسالت پیامبر (ص)
وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ. لِیُنْذِرَ
لام در فعل «لِیُنْذِرَ» برای تعلیل است و ضمیر فاعلی آن فعل، یا به قرآن بازمی گردد و یا به پیامبر (ص). برداشت یاد شده مبتنی بر هر دو فرض است.
۲- زندگی انسان‌ها بدون عمل به تعالیم قرآن و رهنمودهای پیامبر (ص)، با خطرها و آفت‌های گریزناپذیر رو به رو خواهد بود.
وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ الشِّعْرَ... إِنْ هُوَ إِلاّٰ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ. لِیُنْذِرَ
انذار و اخطارِ مردم به وسیلۀ قرآن و پیامبراسلام، حاکی از این حقیقت است که بر سر راه انسان‌ها خطرها و آسیب‌های بسیار وجود دارد که تنها به وسیلۀ قرآن و رهنمودهای پیامبر (ص) شناخته می‌شود و اگر انسان‌ها غفلت کنند، با آنها روبه رو خواهند شد. گفتنی است معنای لغوی«انذار»، اعلام به امری خطرناک و شایسته بر حذر بودن است.
۳- انذارها و اخطارهای قرآن و پیامبر (ص) تنها در دل‌های مستعد و زنده اثربخش
لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا
از این که خداوند فرمود: قرآن و پیامبر (ص) انسان‌های «حی» (زنده دل) را انذار خواهد کرد، می‌توان استفاده کرد که قرآن و کلام پیامبر (ص) تنها در انسان‌های آماده و مستعد برای فهم و دریافت حقایق، مؤثر خواهد بود.
۴- مؤمنان، انسان‌های زنده دل و برخوردار از حیات واقعی، و کافران، چونان مردگان و محروم از آن
لِیُنْذِرَ مَنْ کٰانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکٰافِرِینَ
برداشت یاد شده از آنجاست که در آیه، انسان حی در مقابل انسان کافر قرار داده شده است.
۵- تحقق وعدۀ خداوند مبنی بر عذاب کافران، حتمی است.
وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکٰافِرِینَ
مقصود از «الْقَوْلُ» در آیه وعدۀ عذاب به کافران است؛ مثل آیۀ شریفۀ «لٰکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذٰابِ عَلَی الْکٰافِرِینَ»، (زمر، آیۀ ۷۱).
۶- قرآن، وسیلۀ اتمام حجت بر کافران و تحقق بخش وعدۀ الهی دربارۀ آنان است.
وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ. لِیُنْذِرَ... وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکٰافِرِینَ
از عطف جملۀ «وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ... » بر جملۀ «لِیُنْذِرَ» - که لام در
ص: ۲۳۴
آن برای تعلیل است - برداشت یاد شده به دست می‌آید.
۷- «عن علیّ (ع) «مَنْ کٰانَ حَیًّا» عاقلاً... ؛ [مجمع البیان، ج۸، ص۶۷۵؛ نورالثقلین، ج ۴، ص ۳۹۴، ح ۸۱.]
از علی (ع) روایت شده است: مراد از «حی»در «مَنْ کٰانَ حَیًّا» صاحب خرد است».

[سوره یس (۳۶): آیه ۷۱]
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا خَلَقْنٰا لَهُمْ مِمّٰا عَمِلَتْ أَیْدِینٰا أَنْعٰاماً فَهُمْ لَهٰا مٰالِکُونَ (۷۱)
آیا [توجّه نکرده و] ندیده اند که ما از آنچه به دست خود ساخته ایم دام‌هایی (شتر و گاو و گوسفند) برای آنان آفریده ایم که مالک آنها هستند؟
۱- شتر، گاو و گوسفند، مخلوق خدا و جلوه‌هایی از قدرت او
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا خَلَقْنٰا لَهُمْ مِمّٰا عَمِلَتْ أَیْدِینٰا أَنْعٰاماً
«أنعام»به معنای شتر، گفته می‌شود «ایدی»در «مِمّٰا عَمِلَتْ أَیْدِینٰا» کنایه از قدرت می‌باشد.
۲- خداوند، مشرکان را به خاطر اندیشه نکردن در جلوه‌های قدرت الهی در طبیعت سرزنش کرده است.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا خَلَقْنٰا لَهُمْ مِمّٰا عَمِلَتْ أَیْدِینٰا أَنْعٰاماً
۳- بهره مندی انسان ها، فلسفۀ آفرینش شتر، گاو و گوسفند
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا خَلَقْنٰا لَهُمْ مِمّٰا عَمِلَتْ أَیْدِینٰا أَنْعٰاماً
«لام» «لَهُمْ» برای انتفاع است.
۴- آفرینش، مخصوص خداست و او در آفرینش جهان هیچ شریکی ندارد.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا خَلَقْنٰا لَهُمْ مِمّٰا عَمِلَتْ أَیْدِینٰا أَنْعٰاماً
تأکید خداوند بر آفریدگاری خویش (أَنّٰا خَلَقْنٰا) و نیز جلوۀ قدرت خود دانستن پدیده‌های جهان (مِمّٰا عَمِلَتْ أَیْدِینٰا أَنْعٰاماً) گویای برداشت یاد شده است.
۵- شتر، گاو و گوسفند، از نعمت‌های بزرگ الهی برای بشر و دارای نقش مفید و مؤثر در زندگی مردم جزیرة العرب
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنّٰا خَلَقْنٰا لَهُمْ مِمّٰا عَمِلَتْ أَیْدِینٰا أَنْعٰاماً
از اختصاص به ذکر یافتن«أنعام»از میان دیگر نعمت‌های الهی، می‌توان برداشت یاد شده را به دست آورد.
۶- مالکیت انسان‌ها بر دام‌ها (شتر، گاو و گوسفند)، جلوۀ لطف خدا به آنان است.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا... أَنْعٰاماً فَهُمْ لَهٰا مٰالِکُونَ
از آمدن جملۀ «فَهُمْ لَهٰا مٰالِکُونَ» (با فاء تفریع) می‌توان برداشت بالا را استفاده کرد؛ زیرا خداوند علاوه بر آن که انعام را برای بهره مندی انسان‌ها آفریده، مالکیت را نیز به انسان‌ها بخشیده است.
۷- مشروعیت مالکیت انسان‌ها بر دام‌ها (شتر، گاو و گوسفند)
أَنْعٰاماً فَهُمْ لَهٰا مٰالِکُونَ

[سوره یس (۳۶): آیه ۷۲]
وَ ذَلَّلْنٰاهٰا لَهُمْ فَمِنْهٰا رَکُوبُهُمْ وَ مِنْهٰا یَأْکُلُونَ (۷۲)
و آنها را برایشان رام کرده ایم که برخی از آنها مرکب آنان است و [گوشت]برخی از آنها را می‌خورند.
۱- خداوند، دام‌ها (شتر، گاو و گوسفند) را رام انسان و در خدمت او قرار داده است.
أَنّٰا خَلَقْنٰا لَهُمْ... أَنْعٰاماً... وَ ذَلَّلْنٰاهٰا لَهُمْ
«تذلیل» (مصدر«ذلّلنا») به معنای خوار کردن و به خضوع واداشتن چیزی است. و مقصود از آن در آیۀ شریفه، رام کردن و در اختیار قرار دادن است.
۲- رام بودن دام‌ها (شتر، گاو و گوسفند) برای بشر، جلوۀ قدرت خدا و لطف او بر بندگان است.
وَ ذَلَّلْنٰاهٰا لَهُمْ
۳- خداوند برخی از دام‌ها (چون شتر و گاو) را برای سوار شدن و حمل و نقل آفریده است.
فَمِنْهٰا رَکُوبُهُمْ
«من»در «فَمِنْهٰا» برای تبعیض است؛ یعنی، برخی از انعام که مقصود از آن شتر و گاو است.
۴- جواز استفاده از شتر و گاو برای سوار شدن و حمل و نقل
فَمِنْهٰا رَکُوبُهُمْ
۵- خداوند، شتر، گاو و گوسفند را برای تغذیۀ انسان آفرید.
وَ مِنْهٰا یَأْکُلُونَ
۶- لزوم پرهیز از خوردن برخی اعضای شتر، گاو و گوسفند
وَ مِنْهٰا یَأْکُلُونَ
با توجه به تبعیض بودن «من»در «مِنْهٰا یَأْکُلُونَ»، برداشت یاد شده قابل استفاده است.

[سوره یس (۳۶): آیه ۷۳]
وَ لَهُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ وَ مَشٰارِبُ أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ (۷۳)
و در آنها برایشان سودهایی است [از قبیل پشم و کرک] و نوشیدنی‌هایی [از قبیل شیر]؛ با این وصف آیا سپاسگزاری نمی کنند؟
۱- بهره گیری بشر از پشم و کرک شتر، گاو و گوسفند - علاوه بر خوردن از گوشت آنها و سوار شدن بر آنها
فَمِنْهٰا رَکُوبُهُمْ وَ مِنْهٰا یَأْکُلُونَ. وَ لَهُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ
۲- استفادۀ بشر از شیر شتر، گاو و گوسفند، علاوه بر تغذیه از گوشت آنها
وَ مَشٰارِبُ
۳- اهمیت تغذیه از شیر شتر، گاو و گوسفند و فراورده‌های لبنی آن
وَ مَشٰارِبُ
برداشت یاد شده از آن جا است که شیر - با آن که از منافع أنعام به شمار می‌رود - اختصاص به ذکر یافته است.
۴- شیر و منافع دیگر شتر، گاو و گوسفند، نعمتی الهی و شایستۀ سپاس و شکرگزاری است.
وَ لَهُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ وَ مَشٰارِبُ أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ
۵- ناسپاسان نعمت‌های الهی، مورد سرزنش خداوند
وَ لَهُمْ فِیهٰا مَنٰافِعُ وَ مَشٰارِبُ أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ
استفهام در «أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ» برای توبیخ است.
۶- ناسپاسی انسان‌ها در برابر نعمت‌های الهی، امری شگفت آور و به دور از منزلت آدمیان
أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ
استفهام در «أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ» علاوه بر توبیخ مفید تعجب نیز هست.
۷- لزوم شکر و سپاس گزاری در برابر نعمت‌های فراوان خداوند، امری روشن و بدیهی است.
أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ
اظهار شگفتی از ناسپاسی انسان‌ها در برابر نعمت‌های الهی، نشانگر بدیهی بودن زشتی ناسپاسی و لزوم شکرگزاری است.

[ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۱۱ ] [ 12:13 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۶۳]
هٰذِهِ جَهَنَّمُ اَلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۶۳)
این است همان دوزخی که به شما وعده می‌دادند.
۱- جهنم، در روز رستاخیز از نزدیک به کافران و مجرمان نشان داده خواهد شد.
هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ
«هٰذِهِ» - که به شیء نزدیک اشاره دارد - می‌رساند که جهنم در نزدیکی کافران و مجرمان قرار داشته و به آنان نشان داده خواهد شد.
۲- جهنم، وعدۀ الهی به مجرمان و کافران است.
هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ
۳- به دوزخ رفتن کافران و مجرمان، وعده ای که پیوسته به آنان در دنیا ابلاغ شده است.
هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ
آمدن فعل مضارع با فعل «کُنْتُمْ» - نشانگر استمرار و پیوستگی این وعدۀ الهی است.
۴- خداوند، حجتش را بر دوزخیان در دنیا تمام کرده است.
هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ
۵- عبادت نکردن خدای یکتا و پیروی از شیطان، موجب دوزخی شدن است.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ... وَ أَنِ اعْبُدُونِی... وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ... هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ
آیۀ شریفه بیانگر نتیجه و پی آمد عمل نکردن به توصیه‌های الهی است که در آیات پیشین آمده است.

[سوره یس (۳۶): آیه ۶۴]
اِصْلَوْهَا اَلْیَوْمَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۶۴)
امروز به سزای آن که کفر می‌ورزیدید به آتش آن بسوزید.
۱- فرمان تحقیرآمیز خداوند در قیامت به مجرمان و کافران
هٰذِهِ جَهَنَّمُ... اصْلَوْهَا الْیَوْمَ
امر «اصْلَوْهَا» برای تحقیر و اهانت است.
۲- دوزخیان، هرگز از آتش دوزخ جدا نشده و پیوسته در آن خواهند سوخت.
اِصْلَوْهَا الْیَوْمَ
«صلا»در اصل به معنای لزوم است. ازاین رو «اصْلَوْهَا» به معنای «الزموها» (باید ملازم و هم راه عذاب دوزخ باشید) خواهد بود (لسان العرب و مجمع البیان).
۳- کفر مستمر، سبب دوزخی شدن است.
اِصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ
«باء»در «بِمٰا» برای سببیت و فعل مضارع «تَکْفُرُونَ» - با فعل «کُنْتُمْ» - بیانگر استمرار است.
۴- انکار برپایی قیامت و دروغ پنداشتن آن، کفر است.
هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ. اِصْلَوْهَا الْیَوْمَ بِمٰا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ
مفعول «تَکْفُرُونَ» به قرینۀ آیۀ قبل - که دربارۀ وعده به عذاب دوزخ است - برپایی قیامت و وجود دوزخ خواهد بود.

[سوره یس (۳۶): آیه ۶۵]
اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (۶۵)
امروز بر دهانشان مُهر می‌نهیم و دست هایشان با ما سخن می‌گویند و پاهایشان به آنچه می‌کردند گواهی می‌دهند.
۱- در قیامت بر دهان کافران مهر زده شده و آنان از هرگونه سخن گفتن ناتوان خواهند شد.
اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ
مقصود از مهر خوردن دهان کافران، ناتوان شدن آنان از هر گونه سخن گفتن است.
۲- کافران در قیامت، از هرگونه دفاع از خود در برابر محکومیتشان به دوزخ، ناتوان خواهند بود.
هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ... الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ
مهر خوردن دهان کافران، به قرینۀ آیۀ قبل - که سخن از محکومیت آنان به دوزخی شدن بود - می‌تواند کنایه از ناتوانی آنان در دفاع از خود و توجیه کارهای گذشتۀ خویش باشد.
۳- دست‌ها و پاهای کافران، در قیامت علیه آنان به سخن آمده و بر اعمالشان، گواهی خواهند داد.
تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ
۴- اعضای بدن انسان، دارای نوعی درک و شعور است.
تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ
لازمۀ گواهی دادن بر هر چیزی، آگاهی و درک نسبت به آن است. بنابراین گواهی اعضای بدن بر رفتار آدمی، دلیل وجود نوعی درک و شعور در آنهاست.
۵- اعضای بدن انسان (پا، دست و... ) در قیامت، به سخن در خواهند آمد.
تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ
۶- کافران و مجرمان از انکار رفتار و کردار ناپسند خود ناتوان خواهند بود.
تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ
گواهی دادن دست و پا، می‌تواند برای این باشد که کافران راهی برای انکار رفتار زشت خویش نداشته باشند.
۷- معاد انسان‌ها جسمانی است.
اَلْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلیٰ أَفْوٰاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنٰا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ
باز ایستادن از سخن گفتن و گواهی دادن دست و پا بر کردارهای انسان، دلیل جسمانی بودن معاد است.

[سوره یس (۳۶): آیه ۶۶]
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا اَلصِّرٰاطَ فَأَنّٰی یُبْصِرُونَ (۶۶)
و اگر بخواهیم چشمانشان را محو می‌کنیم، آن گاه به راه خود سبقت می‌گیرند، ولی چگونه می‌بینند؟
۱- توانایی خداوند بر عذاب کافران، با نابینا ساختن آنان تا راه معمول خود را هر چند با زحمت، نتوانند بیایند.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرٰاطَ فَأَنّٰی یُبْصِرُونَ
«طمس» (مصدر «طمسنا») به معنای از بین بردن آثار و شواهد چیزی است و مقصود از آن در «لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ» از بین بردن کامل عضو چشم و یا نور و بینایی آن می‌باشد.
مراد از «الصِّرٰاطَ» راهی است که افراد آن را معمولاً و به صورت روز مره طی می‌کنند.
۲- عذاب کافران با از بین بردن چشم‌ها و نابینا ساختن شان به گونه ای که راه درستی را پیدا نکنند. جزء مشیت و سنت خدا
نیست.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرٰاطَ فَأَنّٰی یُبْصِرُونَ
از به کار رفتن «لَوْ» - که برای امتناع است - برداشت یاد شده به دست می‌آید.
۳- عذاب شدن برخی از کافران و عذاب نشدن برخی دیگر در دنیا، به مشیت خدا بستگی دارد.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ... فَأَنّٰی یُبْصِرُونَ
۴- بینایی، از ابزار شناخت است.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ... فَأَنّٰی یُبْصِرُونَ
۵- مشیت خداوند در هدایت انسان ها، بر بهره جستن آنان از ابزارهای متعارف شناخت (مانند بینایی و... ) استوار است؛ نه بر اعجاز و کارهای خارج از توان بشر.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرٰاطَ فَأَنّٰی یُبْصِرُونَ
برداشت یاد شده مبتنی بر این است که مراد از «الصِّرٰاطَ» راه هدایت باشد؛ یعنی، که اگر خداوند بینایی مردم کافر را از بین ببرد، آنان به قدرت خدا پی برده و به او ایمان می‌آورند؛ ولی خدا چنین نکرده بلکه خواسته است که آنان از راه دیدن حقایق و شنیدن آنها (راه متعارف راهنمایی بشر) هدایت گردند.
۶- انسان ها، در برابر مشیت و ارادۀ الهی ناتوان اند.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ... فَأَنّٰی یُبْصِرُونَ

[سوره یس (۳۶): آیه ۶۷]
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَمَسَخْنٰاهُمْ عَلیٰ مَکٰانَتِهِمْ فَمَا اِسْتَطٰاعُوا مُضِیًّا وَ لاٰ یَرْجِعُونَ (۶۷)
و اگر بخواهیم آنان را در جای خود مسخ می‌کنیم که نه بتوانند بروند و نه برگردند.
۱- توانایی خداوند بر مسخ کردن کافران، به گونه ای که آنان زمین گیر شوند و از برخاستن از جای خود و حرکت به پیش و عقب ناتوان گردند.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَمَسَخْنٰاهُمْ عَلیٰ مَکٰانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطٰاعُوا مُضِیًّا وَ لاٰ یَرْجِعُونَ
۱- عذاب کافران با مسخ و زمین گیر کردن، جزء مشیت خدا نیست.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَمَسَخْنٰاهُمْ عَلیٰ مَکٰانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطٰاعُوا مُضِیًّا وَ لاٰ یَرْجِعُونَ
۳- مشیت خداوند در هدایت انسان ها، بهره جستن آنان از ابزارهای متعارف شناخت است؛ نه بر اعجاز و کارهای خارق العاده
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَمَسَخْنٰاهُمْ عَلیٰ مَکٰانَتِهِمْ... وَ لاٰ یَرْجِعُونَ
محتمل است مفاد آیه این باشد که اگر خداوند مردم کافر را مسخ و یا زمین گیر می‌کرد، آنان از روی استیصال به قدرت خدا اعتراف کرده و به او ایمان می‌آوردند؛ ولی چنین نکرده، بلکه خواسته است که آنان از راه دیدن حقایق و شنیدن آنها (راه متعارف راهنمایی بشر) هدایت گردند.
۴- انسان‌ها در برابر مشیت خداوند ناتوان اند.
وَ لَوْ نَشٰاءُ لَمَسَخْنٰاهُمْ عَلیٰ مَکٰانَتِهِمْ... وَ لاٰ یَرْجِعُونَ

 

[ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۱۱ ] [ 11:45 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۵۹]
وَ اِمْتٰازُوا اَلْیَوْمَ أَیُّهَا اَلْمُجْرِمُونَ (۵۹)
و [گفته می‌شود: ] ای مجرمان، امروز از یکدیگر جدا شوید.
۱- مجرمان، در روز رستاخیز از صف مؤمنان جدا خواهند شد.
وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ
۲- مجرمان، در روز رستاخیز از یکدیگر جدا شده و به درد فراق مبتلا خواهند بود.
وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ
مقصود از «امْتٰازُوا» می‌تواند جدایی مجرمان از یکدیگر باشد.
۳- قیامت، روز جدایی صف اهل حق و باطل است.
وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ
۴- کفر، جرم است و کافران مجرم اند.
وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ
مراد از «الْمُجْرِمُونَ» با توجه به آیات پیشین کافران است.

[سوره یس (۳۶): آیه ۶۰]
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا اَلشَّیْطٰانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۶۰)
آیا با شما - ای فرزندان آدم - عهد نکردم که شیطان را پرستش نکنید، زیرا او دشمن آشکاری برای شماست؛
۱- اطاعت نکردن از شیطان و تسلیم نشدن در برابر او، پیمان خداوند با فرزندان آدم
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ
مقصود از «عبادت شیطان»، اطاعت از شیطان است؛ نه پرستش او.
۲- کسانی که به توصیۀ خداوند مبنی بر اطاعت نکردن از شیطان توجه نکنند، مورد سرزنش او قرار دارند.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ
برداشت یاد شده، از لحن سرزنش آمیز آیۀ شریفه به دست می‌آید.
۳- اطاعت از شیطان، به منزلۀ عبادت اوست.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ
۴- امر و نهی کردن و فرمان دادن، نقش شیطان در ارتباط با انسان‌ها است.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ
«اطاعت»در جایی درست است که امر و نهی باشد.
۵- پیروی از شیطان، جرم است و پیروان او مجرم اند.
وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ
از ارتباط آیه با آیۀ پیش - که خطاب به مجرمان بود - برداشت یاد شده به دست می‌آید.
۶- نقش شیطان، در پیدایش جرم و تبه کاری در میان بنی آدم
أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ
سرزنش کردن مجرمان به علت اطاعت از شیطان، می‌تواند بیانگر این نکته باشد که شیطان، مشوق و تحریک کنندۀ انسان به انجام جرم و تبه کاری است.
۷- شیطان، دشمن مسلّم و آشکار انسان است.
إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
۸- دشمنی شیطان با انسان، امری روشن و تردیدناپذیر است.
أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
برداشت یاد شده از این رو است که جملۀ «إِنَّهُ لَکُمْ... » (یعنی مسلّم بودن دشمنی شیطان با انسان)، تعلیل برای نهی از پیروی او قرار گرفته است و تعلیل به امری آن گاه صحیح است که آن امر، از امور مسلّم و روشن باشد.
۹- دشمنی و بدخواهی شیطان برای انسان، فلسفۀ توصیۀ خداوند به اطاعت نکردن از شیطان
أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
۱۰- ضرورت اطاعت نکردن از دشمن، امری است بدیهی و روشن.
أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ. إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
برداشت یاد شده از تعلیل «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» استفاده می‌شود؛ زیرا تعلیل، حاکی از تعمیم حکم است.
۱۱- اطاعت از دشمن، امری است مذموم و ناپسند.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ... إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
۱۲- توصیه‌های الهی، حکیمانه و در جهت منافع و مصالح انسان هاست.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
توصیۀ خداوند به اطاعت نکردن از شیطان و بیان فلسفه و چرایی آن (إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ)، حاکی از حقیقت یاد شده است.

[سوره یس (۳۶): آیه ۶۱]
وَ أَنِ اُعْبُدُونِی هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶۱)
و این که مرا پرستش کنید که این راهی است راست؟
۱- عبادت خداوند، توصیۀ او به فرزندان آدم
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ... وَ أَنِ اعْبُدُونِی
۲- عبادت خداوند و پرهیز از اطاعت شیطان، صراط مستقیم الهی
أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ... وَ أَنِ اعْبُدُونِی هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ
۳- بودن در صراط مستقیم، خواسته و مطلوب همه انسان هاست.
وَ أَنِ اعْبُدُونِی هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ
جملۀ «هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ»، تعلیل برای امر به عبادت (أن اعبدونی) است و چون تعلیل باید به امری مسلّم و روشن انجام گیرد. پس بودن در صراط مستقیم برای آدمی، امری پذیرفته شده است.
۴- سرپیچی از دستورات شیطان، پیش شرط ورود به آستان بندگی خدا و گام نهادن در صراط مستقیم الهی است.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ... وَ أَنِ اعْبُدُونِی هٰذٰا صِرٰاطٌ مُسْتَقِیمٌ
از تقدم توصیۀ خداوند به پرهیز از اطاعت شیطان، بر فرمان به عبادت خالص خدا و دعوت به صراط مستقیم، برداشت یاد شده به دست می‌آید.

[سوره یس (۳۶): آیه ۶۲]
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ (۶۲)
و بی تردید [شیطان] جمع بسیاری از شما را گمراه کرد. آیا نمی توانستید عقل خود را به کار گیرید؟
۱- گروه بسیاری از انسان‌ها به دست شیطان گمراه شدند.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ... وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً
«جبل»اسم جمع است و به معنای گروهی بزرگ از مردم می‌باشد (مفردات راغب).
۲- شیطان، از عوامل گمراهی انسان‌ها
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً
۳- هشدار خداوند به فرزندان آدم، دربارۀ وسوسه‌های گمراه کنندۀ شیطان
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ... وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً
۴- کسانی که بر اثر عدم خردورزی، به دست شیطان گمراه شدند، مورد سرزنش خدا قرار دارند.
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ
برداشت یاد شده از استفهام انکاری در جملۀ «أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ» - که در مقام سرزنش است - به دست می‌آید.
۵- پیروی از شیطان و گمراه شدن به دست او، پی آمد عدم خردورزی است.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ... وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ
۶- لزوم تعقل در وسوسه‌های گمراه کنندۀ شیطان و درس آموزی از سرنوشت شوم قربانیان فریب وی
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ
۷- تعقل و خرد ورزی، راه نجات از وسوسه‌ها و دام‌های شیطان
وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثِیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ

 

 

[ پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۰ ] [ 8:46 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۵۴]
فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴)
پس در آن روز بر هیچ کس هیچ ستمی نخواهد رفت، و جز آنچه می‌کردید سزا داده نمی شوید.
۱- قیامت، روز حساب رسی کردارهای بندگان و تعیین کیفر و پاداش آن
فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ. فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً
۲- کیفر و پاداش الهی در قیامت، عادلانه بوده و ذره ای به کسی ستم نخواهد شد.
فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً
۳- مقدار مجازات الهی در قیامت، بسته به میزان اعمال انسان‌ها و متناسب با کم و کیف آنهاست.
وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
در برداشت یاد شده «مٰا» در «مٰا کُنْتُمْ» مجرور به حرف محذوف دانسته شده است؛ یعنی: «و لا تجزون إلّا بما کنتم تعملون».
۴- مجازات به میزان رفتار و کردار و متناسب با کم و کیف آن، جزایی است عادلانه.
فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که جملۀ «وَ لاٰ تُجْزَوْنَ... » عطف بر جملۀ پیش (لاٰ تُظْلَمُ... ) است و بیانگر چرایی و چگونگی ستم نشدن به انسان‌ها است.
۵- تجسم اعمال آدمیان، به صورت کیفر و پاداش در آخرت
فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
آمدن تعبیر «لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا» به جای «لا تجزون إلّا بما کنتم تعملون» (با ذکر «باء» مقابله)، می‌تواند بیانگر این حقیقت باشد که خودِ اعمال آدمی در روز رستاخیز، به صورت کیفر و پاداش به او برگردانده خواهد شد.

[سوره یس (۳۶): آیه ۵۵]
إِنَّ أَصْحٰابَ اَلْجَنَّةِ اَلْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فٰاکِهُونَ (۵۵)
به راستی اهل بهشت در آن روز در سرگرمی [شادی بخشی] شیرین کامند.
۱- بهشتیان، در ناز و نعمت و خوشی و شادمانی وصف ناپذیر غوطه ور خواهند بود.
إِنَّ أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ
«شُغُلٍ» به معنای شأن و کار اصلی است که انسان را از دیگر کارها بازداشته و به خود مشغول می‌کند. تنکیر «شُغُلٍ» می‌تواند برای تفخیم باشد؛ یعنی، مشغله ای که کنه آن ناشناخته و وصف ناپذیر است.
۲- بهشتیان، در فضایی سرشار از سرور و شادمانی به سر برده و به شوخی و صحبت لذت بخش باهم می‌پردازند.
إِنَّ أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فٰاکِهُونَ
«فٰاکِهُونَ» از«فکاهه»گرفته شده که به معنای سخن با اهل انس و گفت وگوی مسرت آمیز است.
۳- بهشت و نعمت‌ها و خوشی‌های آن، نتیجه و پاداش کردار انسان‌ها در دنیا است.
وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. إِنَّ أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فٰاکِهُونَ
از ارتباط میان این آیه - که سخن از بهشت و نعمت‌های آن است - و آیۀ پیش - که دربارۀ جزا در مقابل کردار بود - برداشت یاد شده به دست می‌آید.
۴- رفتار و کردار انسان ها، تعیین کنندۀ سرنوشت اخروی آنان است.
وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. إِنَّ أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فٰاکِهُونَ

[سوره یس (۳۶): آیه ۵۶]
هُمْ وَ أَزْوٰاجُهُمْ فِی ظِلاٰلٍ عَلَی اَلْأَرٰائِکِ مُتَّکِؤُنَ (۵۶)
آنان و همسرانشان در سایه‌هایی [آرام بخش] بر تخت‌های آراسته تکیه می‌زنند.
۱- مردان بهشتی با همسرانشان در سایه‌های آرام بخش بهشت، بر تخت‌های مزیّن و مجلل تکیه خواهند زد.
إِنَّ أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ الْیَوْمَ فِی شُغُلٍ فٰاکِهُونَ. هُمْ وَ أَزْوٰاجُهُمْ فِی ظِلاٰلٍ عَلَی الْأَرٰائِکِ مُتَّکِؤُنَ
«أریکة» (مفرد«أرائک») به معنای تخت مزین در حجلۀ عروس است (مفردات راغب).
۲- بودن در کنار همسران خود و برخورداری از آرامش و موهبت‌های طبیعت، از نعمت‌های الهی و دلپذیر برای همگان
فِی شُغُلٍ فٰاکِهُونَ. هُمْ وَ أَزْوٰاجُهُمْ فِی ظِلاٰلٍ عَلَی الْأَرٰائِکِ مُتَّکِؤُنَ
برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که آیۀ شریفه درصدد بیان نعمت‌های الهی برای اهل بهشت و تشویق مردم به ایمان برای برخوردار شدن از این نعمت‌ها است.
۳- وجود نور و سایۀ دلپذیر در بهشت
هُمْ وَ أَزْوٰاجُهُمْ فِی ظِلاٰلٍ
وجود سایه‌ها (ظلال) در بهشت، دلیل وجود نوعی نور است.
۴- وجود تمایلات جنسی و پیوند زناشویی، میان مردان و زنان در بهشت
هُمْ وَ أَزْوٰاجُهُمْ فِی ظِلاٰلٍ عَلَی الْأَرٰائِکِ مُتَّکِؤُنَ

[سوره یس (۳۶): آیه ۵۷]
لَهُمْ فِیهٰا فٰاکِهَةٌ وَ لَهُمْ مٰا یَدَّعُونَ (۵۷)
در آن جا برای آنان میوۀ [دلخواهشان] آماده است و هر چه بخواهند برایشان خواهد بود.
۱- بهشتیان، از میوه‌های بسیار عالی و مطلوب برخوردارند.
لَهُمْ فِیهٰا فٰاکِهَةٌ
در برداشت یاد شده عالی و مطلوب بودن میوه ها، از تنکیر «فٰاکِهَةٌ» - که برای تفخیم است - استفاده می‌شود.
۲- میوه ها، از غذاهای اصلی بهشتیان است.
لَهُمْ فِیهٰا فٰاکِهَةٌ
از اختصاص به ذکر یافتن میوه‌ها از میان دیگر غذاها و خوراکی ها، می‌توان برداشت یاد شده را به دست آورد.
۳- نقش مفید و مؤثر میوه‌ها در تغذیۀ انسان
لَهُمْ فِیهٰا فٰاکِهَةٌ
۴- تمامی خواسته‌ها و آرزوهای اهل بهشت تأمین خواهد شد.
وَ لَهُمْ مٰا یَدَّعُونَ
فعل «یَدَّعُونَ» در آیۀ شریفه، هم می‌تواند از مادۀ «دعاء» (خواستن) باشد و هم می‌تواند به معنای «یتمنون» (آرزو می‌کنند) باشد.
۵- معاد، جسمانی است.
إِنَّ أَصْحٰابَ الْجَنَّةِ... فٰاکِهُونَ... فِی ظِلاٰلٍ عَلَی الْأَرٰائِکِ مُتَّکِؤُنَ. لَهُمْ فِیهٰا فٰاکِهَةٌ وَ لَهُمْ مٰا یَدَّعُونَ

[سوره یس (۳۶): آیه ۵۸]
سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ (۵۸)
با سلامی [شایسته] که گفتاری از پروردگاری مهربان است.
۱- بهشتیان، سلام و تحیتی با عظمت از جانب خداوند دریافت خواهند کرد.
سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ
«سَلاٰمٌ» مبتدا و خبرِ آن، فعل محذوف است و «قَوْلاً» مفعول مطلق و نایبِ آن فعل محذوف می‌باشد، یعنی «سلام یقال لهم قولاً من رب... ». تنکیرِ «سَلاٰمٌ» و «رب»برای تعظیم است.
۲- دریافت سلام و تحیت از جانب خداوند، آرزو و خواستۀ بهشتیان است.
وَ لَهُمْ مٰا یَدَّعُونَ. سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ
محتمل است «سَلاٰمٌ» بیان برای «مٰا یَدَّعُونَ» باشد.
۳- سلام و تحیت خداوند به بهشتیان، برخاسته از ربوبیت و مهربانی او به خلق است.
سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ
برداشت یاد شده، از بیان دو صفتِ «رَبٍّ» و «رَحِیمٍ» برای خداوند (در این آیۀ شریفه) به دست می‌آید.
۴- خداوند، با بهشتیان سخن خواهد گفت.
سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ
۵- بهشتیان، مورد تکریم و عنایت ویژۀ پروردگاراند.
سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ
سخن گفتن خداوند با بهشتیان و دریافت سلام و تحیت بزرگ از جانب او، بیانگر مطلب یاد شده است.
۶- «رَبٍّ» و «رَحِیمٍ» از اسما و صفات خداوند
رَبٍّ رَحِیمٍ

 

[ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۹ ] [ 19:38 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۵۰]
فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (۵۰)
به طوری که نه بتوانند وصیّتی کنند و نه [اگر بیرون خانه اند] بتوانند به سوی خانوادۀ خود بازگردند.
۱- با فرارسیدن زمان برپایی قیامت و وقوع صیحه، کافران، فرصت هیچ گونه وصیت و سفارش نخواهند داشت.
صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً
«تَوْصِیَةً» نکرۀ در سیاق نفی و مفید عموم می‌باشد.
۲- با فرارسیدن زمان برپایی قیامت و وقوع صیحه، انسان‌ها از بازگشت به خانه و مراجعه به کسان خود ناتوان خواهند بود.
صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ
۳- میان وقوع صیحه و مرگ و انقراض نسل بشر در دنیا، فاصله ای نخواهد بود.
صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ
ناتوانی بشر از هرگونه توصیه و سفارش و یا مراجعه به کسان خود - با شنیدن صیحه و فریاد سهمگین - حاکی از مطلب یاد شده است.
۴- انسان‌ها با شنیدن صیحۀ سهمگین در آستانۀ برپایی قیامت، از هرگونه تحرک و عملی ناتوان خواهند بود.
صَیْحَةً وٰاحِدَةً... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ
نبودن فرصت توصیه و مراجعه به کسان هنگام وقوع صیحۀ قیامت، به عنوان نمونه و مثال است و مقصود اصلی بیان ناتوانی کامل بشر در برابر مشیت خداوند به برپایی قیامت باشد.
۵- اشتیاق شدید انسان به سفارش دربارۀ امور مربوط به خود، هنگام رو به رو شدن با مرگ
فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ
یاد کرد ناتوانی انسان‌ها از توصیه و سفارش دربارۀ اموال و کسان خود، می‌رساند که در سرشت بشر چنین علاقه و تمایلی وجود دارد.
۶- علاقه و اشتیاق شدید انسان‌ها به دیدار خانواده و کسان خود، به وقت رو به رو شدن با مرگ
فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ

[سوره یس (۳۶): آیه ۵۱]
وَ نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَإِذٰا هُمْ مِنَ اَلْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ (۵۱)
و در صور دمیده می‌شود و به ناگاه آنان از گورها به سوی پروردگارشان می‌شتابند.
۱- با دمیده شدن در صور، انسان‌های موجود در گورها، زنده خواهند شد.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ
«جدث» (مفرد «أجداث») به معنای قبر است.
۲- جهان آخرت و رستاخیز انسان ها، با نفخ صور آغاز خواهد شد.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ
۳- زنده شدن انسان‌ها در قیامت، بسیار سریع و با سهولت انجام خواهد گرفت.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ
به کار رفتن «إذا»ی فجائیه - که نشانگر آمدن سریع و بدون مقدمۀ مضمون بعد از آن است - می‌تواند بیانگر این نکته باشد که کار برپایی قیامت، برای خداوند بسیار آسان است و به تهیۀ هیچ مقدمه و زمینه ای نیاز ندارد.
۴- انسان‌ها پس از برانگیخته شدن از قبرها، به سوی پروردگار خویش خواهند شتافت.
فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ
«نسلان» (مصدر «یَنْسِلُونَ») به معنای گام برداشتن سریع است.
۵- انسان‌ها پس از برانگیخته شدن در قیامت، بی هیچ فاصله و تأخیری برای حسابرسی به پیشگاه خداوند احضار می‌شوند.
فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ
مقصود از حرکت سریع انسان‌ها به سوی پروردگار، احضار آنان برای حسابرسی است. به کار رفتن «إذا»ی فجائیه، می‌رساند که حسابرسی قیامت بی هیچ فاصله ای پس از نفخ صور انجام خواهد پذیرفت.
۶- ربوبیت خدا، مقتضی برپایی قیامت و حسابرسی خلق
فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ
۷- معاد انسان ها، جسمانی است.
فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ
زنده بیرون آمدن از قبرها، حکایت از حشر جسمانی دارد چنان که آن چه در قبرها قرار دارد بدن انسان‌ها است.
۸- «رب»از اسما و صفات خداوند است.
إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ

[سوره یس (۳۶): آیه ۵۲]
قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا هٰذٰا مٰا وَعَدَ اَلرَّحْمٰنُ وَ صَدَقَ اَلْمُرْسَلُونَ (۵۲)
می گویند: ای وای بر ما! چه کسی ما را از خوابگاهمان برانگیخت؟ این است آنچه خدای رحمان وعده داده بود و پیامبران راست گفته بودند.
۱- کافران، هنگام زنده شدن و حضور به پیشگاه پروردگار، به شدت اظهار تأسف می‌کنند.
إِلیٰ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ. قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا
«یٰا وَیْلَنٰا» (ای وای بر ما) در جایی به کار می‌رود که حادثه ای مصیبت بار، پدید آمده باشد و از آن اظهار تأسف شود.
۲- وضعیت کافران در رستاخیز، بسیار تأسف بار خواهد بود.
قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا
۳- کافران در قیامت، از زنده شدن و بیرون آمدن شان از قبرها، بسیار شگفت زده خواهند شد.
قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا
استفهام در «مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا» برای تعجب است.
۴- کافران در قیامت، به درستی وعده‌های خداوند و به آن اعتراف خواهند کرد.
هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ
۵- برپایی قیامت و حسابرسی از بندگان، وعدۀ الهی به انسان‌ها
هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ
۶- کافران در قیامت، به صداقت و راست گفتاری رسولان الهی پی برده و به آن اعتراف خواهند کرد.
قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا... وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ
۷- عقیده به برپایی قیامت و حساب رسی از بندگان، از موضوعات دعوت رسولان الهی
مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ
۸- مرگ و گذشت زمان پس از آن، باعث فراموش شدن آموخته‌های پیشین انسان نمی شود.
قٰالُوا یٰا وَیْلَنٰا مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ
۹- «رحمن»از نام‌ها و اوصاف خداند
اَلرَّحْمٰنُ
۱۰- «عن أبی جعفر (ع) فی قوله: «یٰا وَیْلَنٰا مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا» فإنّ القوم کانوا فی القبور، فلمّا قاموا حسبوا أنّهم کانوا نیامًا، قالوا «یٰا وَیْلَنٰا مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا» قالت الملائکة «هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ» ؛ [ تفسیر قمی، ج۲، ص۲۱۶؛ نورالثقلین، ج ۴، ص ۳۸۸، ح ۶۰.]
از امام باقر (ع) دربارۀ سخن خداوند: «یٰا وَیْلَنٰا مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا... » روایت شده است: مردم که در گورهایشانند؛ وقتی برمی خیزند می‌پندارند که در خواب بوده اند [ازاین رو] می‌گویند: «یٰا وَیْلَنٰا مَنْ بَعَثَنٰا مِنْ مَرْقَدِنٰا». فرشتگان در پاسخ آنان می‌گویند: «هٰذٰا مٰا وَعَدَ الرَّحْمٰنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ».

[سوره یس (۳۶): آیه ۵۳]
إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ (۵۳)
آن [هنگامه] جز یک صیحه نیست که به ناگاه آنان گردآوری شده و نزد ما احضار می‌گردند.
۱- نفخ صور در قیامت، تنها یک صیحۀ عظیم و صدای سهمگین است.
وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ... إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً
ضمیر مستتر «کٰانَتْ» به «نَفْخَةٌ» مستفاد از «نُفِخَ فِی الصُّورِ» و یا به «صَیْحَةً» در آیات پیش باز می‌گردد.
۲- همۀ انسان‌ها در قیامت، تنها با یک صیحۀ عظیم زنده و به پیشگاه پروردگارشان حاضر خواهند شد.
إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ
۳- زنده شدن انسان‌ها و احضارشان به پیشگاه خداوند در قیامت، تنها به مدت یک بانگ زدن به طول می‌انجامد.
إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ
توصیف نفخ صور به این که آن تنها یک صیحه است، می‌تواند برای بیان مدت زمان زنده و احضار شدن انسان‌ها به پیشگاه خداوند باشد.
۴- احضار انسان‌ها به پیشگاه خداوند با نفخ صور در قیامت، ناگهانی و غافلگیر کننده خواهد بود.
إِنْ کٰانَتْ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ
برداشت یاد شده از آمدن «إذا»ی فجائیه - پس از ذکر نفخ صور - به دست می‌آید.

[ سه شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۸ ] [ 18:36 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۴۶]
وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ (۴۶)
و هیچ آیه ای از آیات پروردگارشان برای آنان نمی آید مگر این که از آن روی می‌گردانند.
۱- کافران صدراسلام از تمامی آیات و نشانه‌های پروردگار، اعراض کرده و آنها را نپذیرفتند.
وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ
۲- کافران صدراسلام، مردمی لجوج و حق ناپذیر بودند.
وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ... إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ
۳- آیات قرآن، از نشانه‌ها و جلوه‌های ربوبیت پروردگار است.
وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ
مقصود از «آیٰاتِ»، آیه‌های قرآن می‌باشد و اضافۀ آن به صفت «رب»، بیانگر مطلب یاد شده است.
۴- نام گذاری بند بند قرآن، به «آیَةٍ» از سوی خداوند
وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ
۵- «رب»از اسما و صفات خداوند
مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ

[سوره یس (۳۶): آیه ۴۷]
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اَللّٰهُ قٰالَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشٰاءُ اَللّٰهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (۴۷)
و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا روزیِ شما ساخته است انفاق کنید، کافران به مؤمنان می‌گویند: آیا کسانی را اطعام کنیم که اگر خدا می‌خواست آنان را اطعام می‌کرد؟ شما جز در گمراهی آشکاری نیستید.
۱- کافرانِ برخوردار از ثروت صدراسلام، از انفاق به مستمندان خودداری می‌کردند.
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ
۲- روزی رسان بودن خداوند، بهانه و دستاویز کافرانِ صدراسلام برای خودداری از انفاق
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشٰاءُ اللّٰهُ أَطْعَمَهُ
استفهام در «أَ نُطْعِمُ» استفهام انکاری است؛ یعنی، «لانطعم من لو شاء اللّه لأطعمهم».
۳- کفر کافران، موجب خودداری آنان از انفاق
قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشٰاءُ اللّٰهُ أَطْعَمَهُ
آمدن اسم ظاهر (قال الذین کفروا) به جای ضمیر (قالوا) - در حالی که مقام، اقتضای آمدن ضمیر دارد - می‌تواند بیانگر این نکته باشد که آنچه سبب خودداری کافران از انفاق شد، کفر آنان بود.
۴- کفر، موجب بخل و مانع از انفاق به مستمندان و دستگیری از آنان است.
أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشٰاءُ اللّٰهُ أَطْعَمَهُ
۵- توجّه به خدادادی بودن اموال و دارایی ها، برانگیزانندۀ انسان به انفاق و دوری از بخل است.
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ
آیۀ شریفه، درصدد ترغیب و تشویق به انفاق است. و تصریح به منشأ خدایی داشتنِ اموالِ انسان، برای تسهیل امر انفاق و برانگیختن انسان به سوی آن است.
۶- انفاق به مستمندان، گمراهی آشکار در نظر کافران صدر اسلام
أَنْفِقُوا مِمّٰا رَزَقَکُمُ اللّٰهُ قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا... إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ
۷- کافرانِ صدراسلام، انفاق به مستمندان را، دخالت در کار خدا و بهم زدن وصفی که خدا آن را خواسته است می‌پنداشتند.
قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشٰاءُ اللّٰهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ فِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ

[سوره یس (۳۶): آیه ۴۸]
وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ (۴۸)
و می‌گویند: اگر راست می‌گویید، این وعدۀ [عذاب] کی خواهد بود؟
۱- کافران صدراسلام، از مسلمانان دربارۀ برپایی قیامت سؤال می‌کردند.
قٰالَ الَّذِینَ کَفَرُوا... وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ
مقصود از «هٰذَا الْوَعْدُ»، وعدۀ برپایی قیامت است.
۲- کافران صدراسلام، منکر برپایی قیامت بوده و عقیده به آن را مورد استهزا قرار می‌دادند.
وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ
استفهام در «مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ» - برابر نظر بیشتر مفسران - برای تحکم و استهزا است.
۳- مشخص نبودن زمان برپایی قیامت، دستاویز کافران صدر اسلام برای انکار آن
وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ
۴- برپایی قیامت، وعده ای الهی به انسان‌ها است.
مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ
۵- کافران صدراسلام، مؤمنان را دروغگو و عقیدۀ آنان به برپایی قیامت را بی اساس می‌پنداشتند.
وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ

[سوره یس (۳۶): آیه ۴۹]
مٰا یَنْظُرُونَ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ (۴۹)
اینان جز یک صیحه را انتظار نمی برند که درحالی که سرگرم جدالند آنان را فرو گیرد؛
۱- زندگی نسل انسان دردنیا، تنها با یک صیحه و فریاد سهمگین به پایان خواهد رسید.
وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ... مٰا یَنْظُرُونَ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ
«صَیْحَةً» به معنای صدای بلند و سهمگین است و مقصود آیه، با توجه به آیۀ قبل - که در آن کافران از زمان برپایی قیامت سؤال می‌کردند - بیانِ نشانه‌های برپایی قیامت و شرایطی است که در آن، رستاخیز برپا می‌شود.
۲- برپایی قیامت، پس از یک صیحه و فریاد مرگ بار آغاز می‌شود.
وَ یَقُولُونَ مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ... مٰا یَنْظُرُونَ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ
۳- مرگ کافران در دنیا و آغاز قیامت، غافل گیرانه و در حالی خواهد بود که آنها سرگرم کشمکش روزانه اند.
مٰا یَنْظُرُونَ إِلاّٰ صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ
«یَخِصِّمُونَ» (از مادۀ «خصومت»و «خصام») به معنای مجادله و کشمکش است و جملۀ «وَ هُمْ یَخِصِّمُونَ»، حال برای ضمیر مفعولی در «تَأْخُذُهُمْ» است؛ یعنی، در حالی که آنان سرگرم مجادله و کشمکش بر سر زندگی مادی اند، ناگهان صیحۀ سهمگین آنان را فروخواهد گرفت.

[ دوشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۷ ] [ 19:39 ] [ سعید ]
 


[سوره یس (۳۶): آیه ۴۱] 
وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنّٰا حَمَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی اَلْفُلْکِ اَلْمَشْحُونِ (۴۱) 
و این که نسلشان را در کشتیِ پربار حمل می‌کنیم، برای آنان نشانه ای [دیگر از قدرت ما] است. 
۱- جابه جایی انسان‌ها با کشتی‌های پربار، از آیات و نشانه‌های قدرت و تدبیر خداوند است. 
وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنّٰا حَمَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ 
«مشحون»به معنای«مملو» است و «فلک مشحون»؛ یعنی، کشتی پربار. 
۲- امکان بهره برداری انسان‌ها از دریا به وسیلۀ کشتی در سیر و سفر و حمل و نقل، از نعمت‌های الهی است. 
وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنّٰا حَمَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ 
۳- اهمیت حمل و نقل دریایی برای بشر 
وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنّٰا حَمَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ 
قرار گرفتن کشتی رانی در کنار خورشید و ماه، گویای اهمیت حمل و نقل دریایی برای انسان هاست. 
۴- فرزند، برای آدمی عزیز و احساس برانگیز است. 
وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنّٰا حَمَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ 
طرح «ذریة»به جای مخاطبان بزرگسال می‌تواند برای این باشد که دریانوردی آنان با توجه به خطرات آن، امری نگرانی آور برای صاحبان فرزندان است، از این رو می‌تواند احساس آنها را برانگیزاند و توجهشان را به غیر عادی بودن حرکت شیء سنگین بر روی مایعی سیّال جلب نماید.

[سوره یس (۳۶): آیه ۴۲] 
وَ خَلَقْنٰا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مٰا یَرْکَبُونَ (۴۲) 
و برای آنان چیزهایی مانند آن [از قبیل شتر، اسب و استر] آفریده ایم که بر آنها سوار می‌شوند. 
۱- خداوند، مرکب‌هایی مانند کشتی (چهارپایان و... ) برای سیر و سفر و حمل و نقل بشر آفریده است. 
وَ خَلَقْنٰا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مٰا یَرْکَبُونَ 
۲- آفرینش مرکب‌هایی مانند کشتی (چهارپایان و... ) برای سیر و سفر و حمل و نقل بشر، از نشانه‌های قدرت و تدبیر خداوند 
وَ آیَةٌ لَهُمْ أَنّٰا حَمَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُمْ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ. 
وَ خَلَقْنٰا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مٰا یَرْکَبُونَ 
جملۀ «وَ خَلَقْنٰا لَهُمْ... » عطف بر جملۀ «حَمَلْنٰا ذُرِّیَّتَهُمْ» می‌باشد و درصدد بیان نشانه‌های تدبیر و قدرت خداوند است. 
۳- بهره گیری انسانها، هدف آفرینش مرکب‌ها (چهارپایان و... ) از سوی خداوند 
وَ آیَةٌ لَهُمْ... وَ خَلَقْنٰا لَهُمْ مِنْ مِثْلِهِ مٰا یَرْکَبُونَ 
لام در «لَهُمْ» برای تعلیل است؛ یعنی، مرکب‌های مانند کشتی را به خاطر انسان‌ها آفریدیم.

[سوره یس (۳۶): آیه ۴۳] 
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِیخَ لَهُمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْقَذُونَ (۴۳) 
و اگر بخواهیم آنان را غرق می‌کنیم، آن گاه نه فریادرسی دارند و نه نجات داده می‌شوند. 
۱- حرکت کشتی بر سطح دریا و سلامت سرنشینان آن در گرو مشیت خداوند است. 
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِیخَ لَهُمْ 
مفهوم «إِنْ نَشَأْ... » این است که اگر کشتی بر سطح دریا حرکت می‌کند و سرنشینان آن در سلامت هستند این به خاطر این است که خداوند نخواسته است کشتی را غرق نماید. 
۲- خداوند بر غرق کردن کشتی‌ها و سرنشینان آنها تواناست. 
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِیخَ لَهُمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْقَذُونَ 
۳- مشیت خدا، حاکم بر تمامی امور است. 
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ 
۴- برای کسانی که خداوند بر غرق کردنشان اراده کند، هیچ فریادرسی نخواهد بود. 
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِیخَ لَهُمْ 
۵- کسانی که ارادۀ خدا بر غرق شدنشان تعلق بگیرد، هرگز نجات نخواهند یافت. 
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ... وَ لاٰ هُمْ یُنْقَذُونَ 
۶- هیچ نیرویی توانایی ممانعت از تحقق اراده و مشیت خدا را ندارد. 
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِیخَ لَهُمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْقَذُونَ 
۷- هیچ یک از سرنشینان کشتی‌ها در دریاها، امنیت کامل نداشته و امکان غرق شدن آنان به ارادۀ الهی وجود دارد. 
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلاٰ صَرِیخَ لَهُمْ وَ لاٰ هُمْ یُنْقَذُونَ 
این آیۀ شریفه با آیۀ قبل، درصدد بیان یکی دیگر از آیت‌های الهی است؛ و در عین حال لحن هشدار دهنده نیز دارند که مبادا این نعمت‌ها موجب غرور بشر شود و انسان‌ها از آن سوء استفاده کنند؛ که در این صورت ممکن است با قهر الهی غرق و نابود شوند.
 
[سوره یس (۳۶): آیه ۴۴] 
إِلاّٰ رَحْمَةً مِنّٰا وَ مَتٰاعاً إِلیٰ حِینٍ (۴۴) 
مگر این که رحمتی از جانب ما باشد و تا مدّتی بهره مند شوند. 
۱- جز رحمت خدا، هیچ چیز موجب نجات کسانی نمی شود که به مشیت خدا در آستانۀ غرق شدن در دریا قرار دارند. 
وَ إِنْ نَشَأْ نُغْرِقْهُمْ... إِلاّٰ رَحْمَةً مِنّٰا 
استثنا در «إِلاّٰ رَحْمَةً... » استثنای مفرغ (به حذف مستثنامنه) و به تقدیر «لا ینقذون بشیء من الأشیاء إلّا برحمة منا» می‌باشد. 
۲- رحمت خدا و تقدیر زندگی محدود و موقت دنیا، فلسفۀ استمرار حیات بشر و نجات او از عوامل مرگ و نابودی است. 
وَ لاٰ هُمْ یُنْقَذُونَ. إِلاّٰ رَحْمَةً مِنّٰا وَ مَتٰاعاً إِلیٰ حِینٍ 
۳- زندگی انسان و بهره وری او از دنیا، موقت و ناپایدار است. 
وَ مَتٰاعاً إِلیٰ حِینٍ

[سوره یس (۳۶): آیه ۴۵] 
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اِتَّقُوا مٰا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مٰا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۵) 
و چون به آنان گفته شود: از آنچه پیش رو و آنچه پشت سر شماست پروا بدارید شاید مورد رحمت قرار گیرید [توجّه نمی کنند]. 
۱- کافران صدراسلام، نسبت به هشدارهای الهی مبنی بر پرهیز از گناه و 
رفتاری که موجب مجازات الهی در دنیا (عذاب استیصال) و در آخرت می‌شود، بی اعتنایی کرده و گوش فرانمی دادند. 
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مٰا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مٰا خَلْفَکُمْ 
مقصود از «مٰا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ» (آنچه در پیش روی شما است) گناهانی است که موجب مجازات‌های الهی در دنیا (همچون غرق شدن) می‌شود و مقصود از «مٰا خَلْفَکُمْ» (آنچه پشت سر شما است) گناهانی است که بعداً موجب مجازات الهی در آخرت می‌گردد. جواب «إِذٰا»، به قرینۀ ذیل آیۀ بعد (کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ) «أعرضوا»است که حذف گردیده است. 
۲- کافران صدراسلام، مردمی لجوج و پندناپذیر بودند. 
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مٰا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مٰا خَلْفَکُمْ 
۳- فرا خوانده شدن کافران صدراسلام، به بهره مند شدن از رحمت خدا در سایۀ پرهیز از گناهان 
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مٰا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مٰا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 
۴- پرهیز از گناه، موجب جلب رحمت خداوند است. 
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مٰا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مٰا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 
۵- تنها در سایۀ پرهیز از گناه، می‌توان به رحمت خدا امیدوار بود. 
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا... لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 
به کارگیری کلمۀ «لعل»که برای ترجّی و امیدواری است، بیانگر مطلب یاد شده است. 
۶- لزوم پرهیز از گناهان، به منظور جلب رحمت و لطف خداوند 
وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مٰا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مٰا خَلْفَکُمْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 
لزوم پرهیز از گناهان، از فعل امرِ «اتَّقُوا» به دست می‌آید. 
۷- «عن أبی عبداللّه (ع) قال: معناه إتّقوا ما بین أیدیکم من الذنوب و ما خلفکم من العقوبة؛ [ مجمع البیان، ج ۸، ص ۶۶۷؛ نورالثقلین، ج ۴، ص ۳۸۷، ح ۵۷.]
از امام صادق (ع) دربارۀ سخن خداوند «وَ إِذٰا قِیلَ لَهُمُ اتَّقُوا مٰا بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَ مٰا خَلْفَکُمْ» روایت شده که فرمود معنایش این است که بپرهیزید از گناهانی که در پیش رو دارید و از کیفرهایی که به دنبال شما است».

 

 

[ یکشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۶ ] [ 20:20 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۷]
وَ آیَةٌ لَهُمُ اَللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ اَلنَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ (۳۷)
و شب برای آنان نشانه ای است [از قدرت ما] که روز را از آن بر می‌کَنیم و به ناگاه آنان در تاریکی فرو می‌روند.
۱- پدیدۀ شب، از نشانه‌های قدرت خداوند است.
وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ
۲- با رفتن روشنایی روز، اهل زمین ناگهان در تاریکی فرو می‌روند.
اَللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ
۳- نظام حاکم بر شب و روز و توالی نور و ظلمت در زندگی اهل زمین، به تدبیر خداست.
وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ

 

[سوره یس (۳۶): آیه ۳۸]
وَ اَلشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا ذٰلِکَ تَقْدِیرُ اَلْعَزِیزِ اَلْعَلِیمِ (۳۸)
و خورشید به سوی قرارگاهی که برای آن است حرکت می‌کند. این تقدیر آن عزّتمند داناست.
۱- خورشید به سوی قرارگاه ویژۀ خود در حرکت است.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا
«مستقر»اسم مکان و لام در آن به معنای «إلی»باشد.
۲- حرکت خورشید، روزی به پایان رسیده و در موعد مقرر، عمرش به سر خواهد رسید.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا
«مستقر»؛ یعنی، جایی که در آن قرار خواهد گرفت و از حرکت باز خواهد ایستاد.
۳- خورشید، دارای حرکت منظم و هدفمند است.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا
۴- حرکت منظم خورشید به سوی قرارگاه ویژۀ خود، بر اساس برنامه ریزی، تقدیر و تدبیر خداوند است.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا ذٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ
۵- خورشید، با حرکت منظم و حساب شده اش، از آیات و نشانه‌های بزرگ قدرت خداوند است.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا
«وَ الشَّمْسُ» عطف بر «اللَّیْلُ» در آیۀ پیش است؛ یعنی «آیة لهم الشمس تجری لمستقر لها».
۶- حرکت خورشید بر مدار مشخص و به سوی قرارگاه ویژۀ خود، جلوه ای از عزت و علم خداوند است.
وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهٰا ذٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ
۷- خداوند، پیروز شکست ناپذیر و بسیار دانا است.
اَلْعَزِیزِ الْعَلِیمِ
۸- «عزیز»و «علیم»از اسما و صفات خداوند است.
ذٰلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ


[سوره یس (۳۶): آیه ۳۹]
وَ اَلْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ مَنٰازِلَ حَتّٰی عٰادَ کَالْعُرْجُونِ اَلْقَدِیمِ (۳۹)
و برای ماه منزل‌هایی مقرّر کردیم، تا این که همچون شاخۀ کهنۀ خوشۀ خرما[منحنی و باریک] می‌شود.
۱- ماه، سیاره ای که به سوی منزل‌های معین در حال حرکت است.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ مَنٰازِلَ
۲- حرکت ماه به سوی منزل‌های خود، به تقدیر و تدبیر خدا است.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ مَنٰازِلَ
۳- ماه، پس از طی منزل‌هایی مشخص، به صورت نخستین خود (هلال) باز می‌گردد.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ مَنٰازِلَ حَتّٰی عٰادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ
«عرجون» (از مادۀ «عرجن») به معنای شاخۀ خوشۀ خرما است که از درخت جدا شده باشد و پس از چندی زرد گشته و به شکل هلال درآمده باشد. «قدیم»صفت«عرجون»و به معنای مانده و کهنه است.
۴- تشبیه هلال ماه در انحنا و باریکی به خوشۀ خشکیدۀ خرما
حَتّٰی عٰادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ
مقصود از «عٰادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ» بازگشت ماه و ظاهر شدن آن به صورت هلال است.
۵- ماه، از نشانه‌های قدرت خداوند است.
وَ الْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ مَنٰازِلَ
آیه در سیاق آیاتی قرار دارد که در صدد برشمردن نشانه‌های قدرت الهی در مظاهر طبیعت است.
۶- «دخل ابن أبی سعید المُکاریّ علی الرّضا (ع)... فقال: رجل قال عند موته: کلّ مملوک لی قدیم فهو حرّ لوجه اللّه فقال (ع):... إنّ اللّه - تبارک و تعالی - یقول فی کتابه «حَتّٰی عٰادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ» فما کان من ممالیکه أتی له ستّة أشهر فهو قدیم حرّ... ؛ [عیون أخبارالرضا، ج ۱، ص ۳۰۸، ب ۲۸، ح ۷۱؛ بحارالأنوار، ج ۴۹، ص ۸۱، ح ۱. ]
ابن أبی سعیدمکاری گوید: بر امام رضا (ع) وارد شدم... و عرض کردم: شخصی به هنگام مرگ خود می‌گوید: تمام بردگان قدیم من در راه خدا آزادند. امام فرمود:... خداوند - تبارک و تعالی - در کتاب خود می‌فرماید: «حَتّٰی عٰادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ». پس هر کدام از بردگان او که شش ماه از مملوک بودنش گذشته باشد، قدیم و آزاد است... ».

 

[سوره یس (۳۶): آیه ۴۰]
لاَ اَلشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهٰا أَنْ تُدْرِکَ اَلْقَمَرَ وَ لاَ اَللَّیْلُ سٰابِقُ اَلنَّهٰارِ وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ (۴۰)
نه برای خورشید ممکن است که به ماه برسد و نه شب بر روز سبقت می‌گیرد، و هر یک در مداری شناورند.
۱- هر یک از خورشید و ماه - در مدار ویژۀ خود - دور از هم در حرکتند و هرگز با هم تلاقی نخواهند کرد.
لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهٰا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سٰابِقُ النَّهٰارِ
مقصود از نرسیدن خورشید به ماه (لا الشمس ینبغی لها أن تدرک القمر)، به قرینۀ آیات پیشین - که دربارۀ حرکت خورشید و ماه به سوی قرارگاه ویژۀ خود بود - این است که آن دو کره در دو مسیر و به دور از هم در حرکتند و هرگز باهم برخورد نخواهند کرد.
۲- توالی شب و روز و نظام حاکم بر آنها، تا قیامت باقی خواهد بود.
وَ لاَ اللَّیْلُ سٰابِقُ النَّهٰارِ
مقصود از پیشی نگرفتن شب بر روز (و لا اللیل سابق النهار)، مسخر خدا بودن ماه و خورشید، بقای نظم موجود و تغییرناپذیری آن تا روز رستاخیز است.
۳- خورشید و ماه، در مداری به سرعت و شتابان در حرکت اند.
لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهٰا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ... وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
«سبح» (مصدر «یَسْبَحُونَ») به معنای حرکت سریع در آب و هوا است (مفردات راغب) و مقصود از «فَلَکٍ» مدار حرکت ماه و خورشید و ستارگان است.
۴- تمامی ستارگان به سرعت در مداری در حرکت اند.
وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
مضاف الیه «کُلٌّ»، حذف شده و تنوین، عوض از آن است. جمع آمدن «یَسْبَحُونَ» قرینه بر این است که مقصود، شناوری تنها خورشید و ماه نیست؛ بلکه «کواکب» (ستارگان) نیز مورد نظر می‌باشد.
۵- حرکت منظم خورشید و ماه و ستارگان و توالی شب و روز، جلوۀ قدرت و تدبیر خداوند است.
وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ... لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهٰا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سٰابِقُ النَّهٰارِ... وَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ
برداشت یاد شده از آن جا است که آیه در سیاق سلسله آیاتی قرار دارد که درصدد بیان نشانه‌های قدرت و تدبیر خداوند است.

[ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ ] [ 19:34 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۳]
وَ آیَةٌ لَهُمُ اَلْأَرْضُ اَلْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (۳۳)
و برای آنان زمین مرده نشانه ای است [از امکان معاد] که آن را زنده کردیم و دانه از آن بیرون آوردیم که از آن می‌خورند.
۱- پدیدۀ حیات در زمین، نشانه ای بزرگ از توانایی خداوند است.
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا... حَبًّا
نکره آمدن «آیَةٌ» برای تفخیم می‌باشد؛ یعنی نشانه ای بزرگ.
۲- رویش انواع دانه‌ها (چون گندم، جو، برنج و... ) از زمین، نشانه ای بزرگ از قدرت خداست.
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا
مقصود از «حب»، جنسِ«حب»است و شامل انواع دانه‌ها (چون گندم، جو، برنج
و... ) خواهد بود.
۳- پدیدۀ حیات و رویش دانه‌ها از زمین به ارادۀ خدا، نشانۀ امکان معاد و دلیل توانایی خداوند بر احیای مردگان است.
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا
برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که آیۀ شریفه پس از طرح مسألۀ برانگیختن انسان‌ها - که کافران آن را انکار می‌کردند - آمده است. و در حقیقت، این آیه درصدد اثبات قیامت و نشان دادن جلوه ای از قدرت خداوند است.
۴- زمین، دارای مرگ و حیات است.
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا
۵- رویش دانه ها، جلوۀ حیات زمین است.
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا
برداشت یاد شده از آن جا است که از رویش دانه ها، به عنوان نمونۀ حیات در زمین یاد شده است.
۶- خداوند، حبوبات (گندم، جو، برنج و... ) را به منظور تغذیۀ انسان‌ها آفریده است.
وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ
۷- دانه‌هایی چون گندم، جو، برنج و...، از مهم ترین خوردنی‌ها و نعمت‌های الهی برای بشر است.
وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ
تقدیم جار و مجرور (فمنه) بر متعلق خود (یأکلون)، می‌تواند برای اهتمام و نیز توجه دادن انسان‌ها به این نعمت ارزشمند الهی باشد.
۸- تنها بعضی از دانه‌های روییده از زمین، قابل تغذیه برای انسان‌ها است.
وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ
برداشت یاد شده براساس این احتمال است که «من»در «فَمِنْهُ» تبعیضیه باشد.
۹- احیای زمین و رویاندن دانه‌ها از جانب خداوند، به منظور بهره مندی انسان‌ها و تأمین زندگی آنان است.
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ
برداشت یاد شده از آن جا است که آیۀ شریفه، پس از طرح مسألۀ احیای زمین و رویاندن دانه‌ها از آن، تنها مسأله تغذیۀ انسان‌ها را یادآور شده است. یادآوری این مسأله می‌تواند گویای حقیقت مزبور باشد.
۱۰- انسان، مورد لطف خداوند و برخوردار از جایگاه ویژه در آفرینش
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ
احیای زمین و رویاندن دانه‌ها از آن برای تغذیۀ انسان، می‌تواند حاکی از حقیقت یاد شده باشد.

 

[سوره یس (۳۶): آیه ۳۴]
وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ وَ فَجَّرْنٰا فِیهٰا مِنَ اَلْعُیُونِ (۳۴)
و باغ‌هایی از درختان خرما و انگور در آن قرار دادیم، و چشمه‌ها در آن جوشاندیم.
۱- باغ‌های خرما و انگور در زمین، از نشانه‌های قدرت خداوند
وَ آیَةٌ لَهُمُ... وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ
برداشت یاد شده از آن جا است که آیۀ شریفه مانند آیۀ قبل، درصدد ارائۀ نمونه‌هایی از قدرت خدا برای بشر است.
۲- جوشش چشمه‌های آب از زمین، یکی دیگر از جلوه‌های قدرت خدا
وَ فَجَّرْنٰا فِیهٰا مِنَ الْعُیُونِ
۳- توجه به رویش باغ‌های نخل و تاک و جوشش چشمه‌ها از زمین، زدایندۀ هرگونه تردید در امکان معاد و قدرت خداوند بر احیای مردگان
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ... وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا جَنّٰاتٍ... وَ فَجَّرْنٰا فِیهٰا مِنَ الْعُیُونِ
۴- قرار داشتن باغ‌های نخل و انگور و چشمه سارهای روان، در اختیار بشر، از نعمت‌های شایستۀ قدردانی و سپاس
وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا جَنّٰاتٍ... وَ فَجَّرْنٰا فِیهٰا مِنَ الْعُیُونِ
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۵]
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ (۳۵)
تا از میوۀ آن و از آنچه به دست خود ساخته اند بخورند. با این وصف آیا سپاسگزاری نمی کنند؟
۱- هدف آفرینش نخلستان‌ها و تاکستان‌ها از سوی خداوند، تغذیه و بهره مندی انسان‌ها از میوه‌ها و محصولات آنهاست.
وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ... لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ
۲- خداوند، چشمه‌ها را به منظور بهره بردن انسان‌ها از آثار و فواید آنها جاری ساخته است.
وَ فَجَّرْنٰا فِیهٰا مِنَ الْعُیُونِ. لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ
برداشت یاد شده مبتنی بر این احتمال است که ضمیر در «ثَمَرِهِ» به «تفجیر»؛ (مصدر «فَجَّرْنٰا») بازگردد، براساس این احتمال، معنای «ثمر»میوه نیست؛ بلکه به معنای آثار و فواید است؛ چنان که به فایده و سود حاصل از تجارت، ثمرۀ تجارت گفته می‌شود.
۳- نقش اساسی خرما و انگور و فراورده‌های آن، در تغذیۀ انسان
وَ جَعَلْنٰا فِیهٰا جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ... لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ
از اختصاص به ذکر یافتن خرما و انگور از میان مجموعۀ میوه‌ها و محصولات باغ‌ها برداشت یاد شده قابل استفاده است.
۴- هدف آفرینش خرما و انگور از سوی خداوند، تغذیۀ انسان از فرآورده‌های دست ساختۀ خود از آن درختان (مانند شیره، عصاره، کشمش و... ) است.
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ
«مٰا» در «مٰا عَمِلَتْهُ» موصوله (به معنای الذی) باشد؛ یعنی، «و الذی عملته أیدیهم» (وآنچه دست‌های شان به عمل می‌آورد).
۵- انسان، در پیدایش و روان ساختن چشمه ها، هیچ نقشی نداشته و این کار تنها با قدرت خدا انجام گرفته است.
وَ فَجَّرْنٰا فِیهٰا مِنَ الْعُیُونِ. لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ
محتمل است جملۀ «وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ» حالیه، «مٰا» نافیه و ضمیر «عَمِلَتْهُ» به «ثمر»باز گردد.
۶- خرما و انگور، از غذاهای آماده برای انسان، بدون دخالت وی در آماده سازی آنها
لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ
این برداشت مبتنی بر این احتمال است که ضمیر در «عَمِلَتْهُ» به «ثمر»بازگردد.
۷- زمین، منبع تغذیۀ انسان‌ها
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا... فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ...
وَ فَجَّرْنٰا فِیهٰا مِنَ الْعُیُونِ. لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ
۸- تدبیر روزی و تغذیۀ انسان‌ها از زمین، از نشانه‌های قدرت خداست.
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا... وَ فَجَّرْنٰا فِیهٰا مِنَ الْعُیُونِ. لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ مٰا عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ
۹- سرزنش خداوند از ناسپاسانِ نعمت هایش در زمین
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا... أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ
استفهام در جملۀ «أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ» انکاری است و این جمله درصدد تقبیح و توبیخ است.
۱۰- احیای زمین با رویاندن نباتات و درختان میوه، به منظور تغذیۀ انسان‌ها از سوی خدا، شایستۀ شکر و سپاس گزاری است.
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا... جَنّٰاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَ أَعْنٰابٍ... لِیَأْکُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ... أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ

 

[سوره یس (۳۶): آیه ۳۶]
سُبْحٰانَ اَلَّذِی خَلَقَ اَلْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا مِمّٰا تُنْبِتُ اَلْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ (۳۶)
منزّه است آن کسی که همۀ انواع آنچه را که زمین می‌رویاند و اصناف خودشان و آنچه را که نمی دانند آفریده است.
۱- ساحت خداوند، منزّه از هرگونه نقص و کاستی است.
سُبْحٰانَ الَّذِی
۲- خداوند، تمامی روییدنی‌های زمین، انسان‌ها و پدیده‌های ناشناخته در نزد بشر را به صورت زوج (نر و ماده) آفریده است.
سُبْحٰانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا مِمّٰا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ
«زوج» (مفرد «أزواج») برای دو معنا به کار می‌رود: ۱- مقابل طاق و مرادف جفت؛ ۲- به معنای نوع و صنف و برداشت یاد شده بر اساس معنای اول است.
۳- خداوند، انواع و اصناف گوناگون پدیده‌های شناخته و ناشناخته برای بشر را پدید آورده است.
سُبْحٰانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا مِمّٰا تُنْبِتُ... وَ مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ
۴- حاکمیت قانونِ زوجیت (نر و ماده بودن) بر تمامی موجوداتِ دارای حیات (گیاهان، حیوانات و... )
سُبْحٰانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا... وَ مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ
۵- حاکمیت قانونِ زوجیت بر پدیده‌های شناخته و ناشناختۀ جهان، دلیل کمال خدا و مبرّا بودن او از هر نقص و کاستی
سُبْحٰانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا... وَ مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ
از تنزیه خدا از هر نقصی و به دنبال آن، توصیف او به آفریدن پدیده‌های جان دارِ جهان به صورت زوج (نر و ماده)، برداشت یاد شده به دست می‌آید.
۶- وجود پدیده‌هایی خارج از قلمرو دانش بشر در جهان
وَ مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ
۷- جهان، دارای پدیده‌های جان داری است که چگونگی حاکمیت قانون زوجیت بر آنها، برای بشر ناشناخته است.
سُبْحٰانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا... وَ مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ
متعلق «لاٰ یَعْلَمُونَ» ذکر نشده است؛ ولی به تناسب این که آیه درصدد بیان حاکمیتِ قانونِ زوجیت بر پدیده‌های جان دار جهان است، می‌تواند حاکمیت همین قانون باشد.
۸- نوع حیات و حاکمیت قانون زوجیت (نر و ماده بودن)، از آیات و نشانه‌های قدرت خداوند است.
وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ... سُبْحٰانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوٰاجَ کُلَّهٰا... وَ مِمّٰا لاٰ یَعْلَمُونَ
برداشت یاد شده، از آن جا است که آیه، در ضمن سلسله آیاتی قرار دارد که درصدد بیان نشانه‌های قدرت خداوند است.

[ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ ] [ 19:10 ] [ سعید ]
[سوره يس (36): آيه 28]
وَ ما أَنْزَلْنا عَلي‌ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ (28)
و پس از او بر قوم وي هيچ سپاهي از آسمان [براي هلاكتشان‌] نازل نكرديم، و ما نازل كننده [سپاه‌] نبوده‌ايم.
1- خداوند، هيچ لشكري از فرشتگان آسمان، براي عذاب كردن و به هلاكت رساندن مردم انطاكيه نفرستاد.
وَ ما أَنْزَلْنا عَلي‌ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ
مقصود از «جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ» (لشكر آسماني) فرشتگانند. جمله‌ «وَ ما أَنْزَلْنا عَلي‌ قَوْمِهِ‌ ...» استئناف بياني و براي پاسخگويي به اين سؤال است كه پس از شهادت حبيب نجار، مردم انطاكيه به چه سرنوشتي دچار شدند؟
2- مردم انطاكيه، در پي شهادت حبيب نجار، سزاوار عذاب الهي شدند.
وَ ما أَنْزَلْنا عَلي‌ قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ
قيد «مِنْ بَعْدِهِ» دلالت مي‌كند كه مردم انطاكيه پيش از ارتكاب قتل حبيب نجار- به رغم آن كه كافر بودند استحقاق عذاب را نداشتند- ولي پس از شهادت او اين استحقاق را پيدا كردند.
3- نفرستادن لشكر آسماني (فرشتگان) براي عذاب و نابودي مردمان گذشته، از سنت‌هاي الهي است.
جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ‌
4- نابود كردن جوامع محكوم به فنا، امري آسان براي خدا و او بي‌نياز از لشكركشي از آسمان است.
جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ‌
تأكيد خداوند بر نفرستادن هيچ لشكر آسماني و نيز عذاب و نابود كردن انسان‌هاي محكوم به فنا تنها با يك صيحه- كه در آيه بعد آمده است- بيانگر برداشت ياد شده است.

[سوره يس (36): آيه 29]
إِنْ كانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ (29)
كيفر آنان جز يك صيحه نبود كه ناگاه بي‌حركت شدند.
1- عذاب و هلاكت مردم انطاكيه، تنها با يك صيحه (بانگ سهمناك) بود.
إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً
اسم‌ «كانَتْ» به قرينه مقام- كه درصدد بيان مجازات مردم انطاكيه است- عقوبت مي‌باشد.
2- مردم انطاكيه، با يك صيحه به حال سكون درآمدند و مردند.
فَإِذا هُمْ خامِدُونَ‌
«خمود» در اصل به معناي خاموش شدن زبانه آتش است و جمله‌ «فَإِذا هُمْ خامِدُونَ» كنايه از مردن است.
3- حقارت و زبوني مردم انطاكيه، در برابر اراده الهي‌
إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ‌
برداشت ياد شده از تأكيد خداوند بر نفرستادن هيچ لشكر آسماني و نيز نابود كردن مردم انطاكيه تنها با يك صيحه، به دست مي‌آيد.
4- عذاب و نابودي مردم انطاكيه، بسيار سريع و غافلگيرانه بود.
فَإِذا هُمْ خامِدُونَ‌
برداشت ياد شده با توجه به آمدن «إذا» ي فجائيه است.
5- كشته شدن مؤمن انطاكيه (حبيب نجار) به دست مردم، موجب هلاكت آنان شد.
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ... إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ‌
6- كشتن مؤمنان مدافع حريم انبيا، گناهي بزرگ و زمينه‌ساز نزول عذاب و نابودي است.
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ... إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُونَ‌

[سوره يس (36): آيه 30]
يا حَسْرَةً عَلَي الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ (30)
افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبري براي آنان نمي‌آمد مگر اين‌كه او را مسخره مي‌كردند.
1- تمامي رسولان الهي، مورد تمسخر مردمشان قرار گرفتند.
يا حَسْرَةً عَلَي الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ‌
2- برخورد استهزاگرانه مردم با پيامبران الهي، بس حسرت‌آور و اندوه‌بار است.
يا حَسْرَةً عَلَي الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ‌
3- تمسخر و استهزا، از حربه‌هاي تبليغي كافران عليه رسولان الهي بود.
يا حَسْرَةً عَلَي الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ‌
4- همه انسان‌ها، بنده خدايند.
يا حَسْرَةً عَلَي الْعِبادِ
5- برخورد استهزاآميز مردم انطاكيه با پيامبران خود، سبب عذاب و نابودي آنان بود.
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ‌ ...
يا حَسْرَةً عَلَي الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ‌

[سوره يس (36): آيه 31]
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ (31)
آيا نديده‌اند كه چقدر نسل‌ها را پيش از آنان هلاك كرديم؟ [نسل‌هايي‌] كه قطعاً به سوي اينان باز نمي‌گردند.
1- خداوند، بسياري از اقوام پيشين را به سبب كفر و استهزاي پيامبران الهي‌
كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ. أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ‌
2- كافران و مشركانِ صدراسلام، به دليل عبرت نگرفتن از سرنوشت هلاكت‌بار كافران پيش از خود، مورد سرزنش خدا قرار گرفتند.
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ‌
3- اقوام عذاب شده و به هلاكت رسيده، هرگز به دنيا باز نخواهند گشت.
أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ‌
4- سرنوشت كافران هلاك شده گذشته، مايه عبرت و پندآموزي است.
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ‌
5- لزوم مطالعه در سرنوشت اقوامِ عذاب شده و به هلاكت رسيده تاريخ‌
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لا يَرْجِعُونَ‌
استفهام در «أَ لَمْ يَرَوْا ...» براي تشويق مردم به مطالعه و دقت در سرنوشت اقوام عذاب شده پيشين و عبرت گرفتن و درس آموختن از آن است.
6- مشركان جزيرة العرب از هلاكت اقوام پيشين مطلع بودند.
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ‌
استفهام در «أَ لَمْ يَرَوْا ...» توبيخي است و توبيخ در آيه در صورتي درست است كه مردم از هلاكت اقوام پيشين اطلاع داشتند ولي از آن عبرت نمي‌گرفتند.
7- تحولات تاريخ، تحت حاكميت اراده خداوند
كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ‌

[سوره يس (36): آيه 32]
وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ (32)
و جز اين نيست كه آنان همه گردآوري شده و نزد ما احضار مي‌گردند.
1- تمامي انسان‌ها بدون استثنا، در قيامت براي حساب‌رسي و كيفر و پاداش به پيشگاه خداوند احضار خواهند شد.
وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ‌
2- احضار تمامي انسان‌ها به پيشگاه‌ خداوند در قيامت، به صورت دسته‌جمعي خواهد بود.
وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ‌
«جَمِيعٌ» فعيل به معناي مفعول (مجموع) و ضد متفرق است و مقصود از آن در آيه شريفه، اجتماع و انضمام تمامي افراد، از همه اقوام و جوامع بشري در يك مكان (قيامت) است.
3- انسان‌ها در برابر رفتار و كردارهاي خود، مسؤول بوده و در قيامت بايد پاسخگو باشند.
وَ إِنْ كُلٌّ لَمَّا جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ‌
احضار انسان‌ها به پيشگاه خداوند در قيامت، براي پاسخ‌گويي در برابر رفتار خود است.

 

[ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۲ ] [ 19:12 ] [ سعید ]

[سوره یس (۳۶): آیه ۲۳]
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ اَلرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ (۲۳)
آیا جز او معبودانی را اختیار کنم که اگر خدای رحمان برای من گزندی بخواهد، نه شفاعت آنها برای من سودی دارد و نه مرا نجات می‌دهند؟
۱- مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، فردی خداپرست و بیزار از شرک بت پرستی
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً
همزه در «أَ أَتَّخِذُ» برای استفهام انکاری و مفاد آن، نفی است؛ یعنی، «لاأتّخذ من دونه ءالهة».
۲- استدلال مؤمن انطاکیه (حبیب نجار) بر پوچی شرک و بیهوده بودن پرستش بتها
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ
۳- معبودها، ناتوان از شفاعت کردن به درگاه خداوند برای پرستندگان خویش
آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً
۴- معبودها، ناتوان از نجات پرستندگان شان از گرفتاری و رنج
آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ... لاٰ یُنْقِذُونِ
۵- مردم انطاکیه، مشرک و معتقد به معبودهای متعدد بودند.
أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ...
لاٰ یُنْقِذُونِ
۶- مردم انطاکیه، معتقد به شفاعت کردن معبودهایشان به پیشگاه خداوند
آلِهَةً... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً
۷- معبودها، دارای منزلت و مقام در پیشگاه خداوند، در نظر مردم انطاکیه
آلِهَةً... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً
۸- معبودها، برخوردار از توانایی برای نجات دادن از گرفتاری و رنج در نظر مردم انطاکیه
آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی... وَ لاٰ یُنْقِذُونِ
۹- ناتوانی معبودها از شفاعت کردن به پیشگاه خداوند و نجات دادن پرستندگان خویش به هنگام گرفتاری، دلیل ناشایستگی آنها برای پرستش
آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ
برداشت یاد شده به جهت این نکته است که جملۀ «إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ... » در مقام تعلیل برای جملۀ «أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ» می‌باشد.
۱۰- توانایی خداوند رحمان، دلیل شایستگی او برای پرستش
إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ
۱۱- در صورت تعلق ارادۀ الهی بر رنج و آسیب کسی با هیچ نیرویی نمی تواند وی را نجات دهد و یا از او شفاعت کند.
إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ
۱۲- مؤمن انطاکیه (حبیب نجار) نجات از هر گزندی را در دست خدا و فقط در اختیار او می‌دانست.
إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ
۱۳- «رحمن»از نام‌ها و اوصاف خداوند
اَلرَّحْمٰنُ

[سوره یس (۳۶): آیه ۲۴]
إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (۲۴)
در آن صورت من حتماً در گمراهی آشکاری خواهم بود.
۱- شرک و پرستش غیرخدا، گمراهی آشکار و غیر قابل تردید است.
إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ
۲- مردم انطاکیه، به خاطر شرک ورزی در گمراهی آشکاری بسر می‌بردند.
إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ
۳- مؤمن انطاکیه، با گمراهی آشکار خواندن شرک و بت پرستی، بیزاری خود را از آن به مردم آن جا اعلام کرد.
إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ
«إِذاً» متعلق به «ضَلاٰلٍ» و مضاف الیه آن محذوف است؛ یعنی«انی لفی ضلال مبین اذا اتخذت من دونه آلهة» (در گمراهی آشکاری خواهم بود، هر گاه به جز خدا معبودان دیگری برگیرم).
۴- بطلان و بیراهه بودن شرک وبت پرستی، با اندک تأمل و اندیشه روشن می‌شود.
وَ مٰا لِیَ لاٰ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی... أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً... إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ
آمدن ادوات استفهام در دو آیۀ پیشین - که برای برانگیختن به اندیشه و تفکر به کار رفته است - و نیز توصیف«ضلالت» به «مُبِینٍ»، می‌تواند بیانگر برداشت یاد شده باشد.

[سوره یس (۳۶): آیه ۲۵]
إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ (۲۵)
همانا من به پروردگار شما ایمان آوردم، پس [ای قوم، ] از من بشنوید.
۱- مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، ایمان استوارش به خدای یکتا را قاطعانه به مردم اعلام کرد.
إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ
برداشت یاد شده مبتنی بر این است که خطاب در «ربکم» و «فَاسْمَعُونِ»، متوجه مردم انطاکیه باشند.
۲- دعوت مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، از مردم به گوش فرادادن به سخنان و رهنمودهای وی
فَاسْمَعُونِ
۳- مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، ایمان
استوارش به خدای یکتا را به پیامبران آن دیار اعلام کرد.
إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ
محتمل است مخاطبانِ «کم» و «فَاسْمَعُونِ»، پیامبران مردم انطاکیه باشند
۴- مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، پیامبران آن دیار را بر ایمان استوارش به خدای یکتا، به گواهی گرفت.
إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ
بر مبنای این که مخاطبان پیامبران باشند - «فَاسْمَعُونِ» را به این منظور آورده است تا پیامبران انطاکیه را بر ایمان آوردن خود به پروردگار، شاهد بگیرد.
۵- تبلیغ دین و دفاع صریح و قاطعانه از مواضع عقیدتی خود در محیط خفقان آور و پرخطر کفر و شرک، باید پس از طی مراحلی چون دفاع غیرمستقیم و برخورد دلسوزانه با مخالفان و... انجام گیرد.
قٰالَ یٰا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ... وَ مٰا لِیَ لاٰ أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی... أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً... إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ. إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ
برداشت یاد شده از آن جا است که جملۀ «إِنِّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ... » - که آخرین کلام مؤمن انطاکیه با مردم است - در مقام نتیجه گیری و بیان هدف نهایی او از مجموعۀ سخنانی است که در ضمن پنج آیۀ پیش بیان شده است. بدین صورت که او ابتدا سخن خود را با لحنی خیرخواهانه و نرم آغاز کرد و در پایان با زبان صریح و قاطعانه، مواضع عقیدتی خود را اظهار داشت.
۶- خداوند، پروردگار حقیقی انسان‌ها است.
آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ
۷- «رب»از اسما و صفات خداوند
آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ

[سوره يس (36): آيه 26]
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ (26)
به وي گفته شد: به بهشت در آي. گفت: اي كاش، قوم من مي‌دانستند،
1- مؤمن انطاكيه (حبيب نجار)، پس از اظهار ايمان به خداي يكتا و دفاع از پيامبران، به دست كافران آن شهر به شهادت رسيد.
قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ‌ ... إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ. قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ
جمله‌ «قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ» استئناف بياني است؛ يعني، ممكن است پس از مطالعه داستان مؤمن انطاكيه، به ذهن خواننده خطور كند كه اين مرد الهي پس از اظهار ايمان و دفاع از پيامبران به چه سرنوشتي دچار شد؟ كه آيه شريفه پاسخگوي چنين سؤالي است.
2- اظهار ايمان به خداي يكتا و دفاع از پيامبران و دين الهي تا مرز شهادت، در محيط خفقان‌آور شرك و كفر، امري پسنديده و عامل سعادت اخروي (بهشت) است.
قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ‌ ... إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ. قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ
3- بهشت، پاداش و جايگاه مؤمن انطاكيه‌
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ
در اين‌كه مقصود از «الْجَنَّةَ» چيست؟ دو احتمال وجود دارد:
1- بهشت اخروي؛ 2- بهشت برزخي. برداشت ياد شده مبتني بر احتمال نخست است.
4- بهشت، پاداش دفاع از دين و پيامبران الهي تا مرز شهادت‌
قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ‌ ... إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ. قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ
5- بهشت، هدف اصلي و آرزوي نهايي مؤمنان‌
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ
حذف «مقول له» (كسي كه سخن درباره او است؛ يعني، مؤمن انطاكيه) و ذكر «مقول» تنها (آنچه كه درباره آن سخن به ميان آمده است؛ يعني، بهشت) براي بيان اين حقيقت است كه آنچه اهميت دارد و بايد هدف اصلي باشد، بهشت است.
6- بهشتِ برزخي، پاداش و جايگاه مؤمن انطاكيه‌
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ
7- وجود زندگي بهشتي در عالم برزخ‌
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ
8- شهيدان، برخوردار از زندگي بهشتي در عالم برزخ‌
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ
9- مؤمن انطاكيه (حبيب نجار)، پس از به شهادت رسيدنش، از آگاه نبودن مردم از جايگاه بهشتي خود، اظهار تأسف كرده و آرزو نمود كه اي كاش آنان آگاه مي‌شدند.
يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ‌
جمله‌ «يا لَيْتَ قَوْمِي‌ ...» براي استئناف بياني است؛ يعني، بيانگر امري است كه پس از ورود به بهشت [برزخي‌] اتفاق افتاده است.
10- شهيد، پس از مرگش از نوعي حيات برخوردار است.
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ
11- دعوت از مؤمن انطاكيه (حبيب نجار) براي ورود به بهشت پس از شهادت وي‌
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ

[سوره يس (36): آيه 27]
بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ (27)
كه پروردگار من بر من بخشيد و مرا از گرامي داشته شدگان قرار داد.
1- مؤمن انطاكيه (حبيب نجار)، بهره‌مند از غفران الهي‌
بِما غَفَرَ لِي رَبِّي‌
2- ربوبيت الهي، مقتضي آمرزش بندگان مؤمن‌
بِما غَفَرَ لِي رَبِّي‌
3- مؤمنان هرچند از ايمان بالايي برخوردار باشند، باز به غفران و بخشش خدا نياز دارند.
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ‌ ... بِما غَفَرَ لِي رَبِّي‌
برداشت ياد شده از آن جا است كه مؤمن انطاكيه- كه از ايمان بالايي برخوردار بود- باز مورد غفران و بخشش الهي قرار گرفت.
4- مؤمن انطاكيه، در زمره گرامي‌داشتگان در پيشگاه الهي قرار گرفت.
وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ‌
5- مؤمن انطاكيه (حبيب نجار)، پس از به شهادت رسيدن، در آرزوي آگاهي يافتن مردم از مورد غفران قرار گرفتن و عزيز شدنش در پيشگاه الهي‌
قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ. بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ‌
6- خيرخواهي مؤمن انطاكيه، براي مردمش حتي پس از مرگ خود
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ. بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ‌
7- ايمان و دفاع از دين تا مرز شهادت، موجب غفران الهي و رسيدن به كرامت در پيشگاه خدا
قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ‌ ... إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ. قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ... بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ‌
8- «رب» از نام‌ها و اوصاف خداوند
بِما غَفَرَ لِي رَبِّي‌

 

[ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۲ ] [ 8:49 ] [ سعید ]
سوره یس (36): آیه 19]
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19)
گفتند: شومیِ شما با خودتان است. آیا اگر به شما تذكّر دهند [آن را به فال بد می‌گیرید]؟ [نه،] بلكه شما مردمی اسرافكارید.
1- پیامبران مردم انطاكیه، بدبختی و زندگی شوم آنان را ناشی از عمل‌كرد خود مردم معرفی كردند.
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ‌
2- سرنوشت هر كسی، توسط خود او رقم می‌خورد.
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ‌
3- مردم انطاكیه، به دلیل شوم دانستن تذكّرات پیامبران‌شان، مورد سرزنش ایشان قرار گرفتند.
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ‌
استفهام در «أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ» برای توبیخ است.
4- تذكر و بیدارباش دادن، از وظیفه‌های پیامبران مردم انطاكیه بود.
أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ‌
5- شوم دانستن پنددهنده، برخاسته از نابخردی است.
أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ‌
استفهام در «أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ» علاوه بر توبیخ، متضمّن اظهار تعجب نیز هست. جواب شرط «إِنْ ذُكِّرْتُمْ» حذف شده است؛ یعنی، آیا اگر كسی شما را پند دهد و بیدارتان نماید او را شوم می‌دانید؟
6- مردم انطاكیه، مردمی اسرافگر و گزافكار بودند.
بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ‌
7- اسراف‌گری مردم انطاكیه، موجب بدبختی و ابتلای آنان به سرنوشت شوم بود.
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِكُمْ‌ ... قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ‌
«بَلْ» در آیه، برای اضراب و اعراض از مطلب گذشته است؛ یعنی، وجود پیامبران و دعوت آنان موجب بدبختی شما نیست؛ بلكه اسراف‌گری شما سبب چنین سرنوشت شومی شده است.
8- اسراف‌گری در زندگی، موجب بدبختی و ابتلا به سرنوشت شوم‌
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ‌ ... بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ‌
9- تكذیب و مخالفت با پیامبران، اسراف است و تكذیبگران مسرف‌اند.
أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ‌
توصیف مردم بی‌ایمان و مخالف پیامبران الهی به اسرافگر، گویای حقیقت یاد شده است.
 
[سوره یس (36): آیه 20]
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌ قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (20)
و از دورترین نقطه شهر مردی شتابان آمد. گفت: ای قوم من، از این فرستادگان پیروی كنید.
1- حبیب نجار، از حاشیه و كرانه شهر انطاكیه به دفاع از پیامبران تهدید شده به سنگسار و شكنجه، شتافت.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌
براساس نقل‌های تاریخی و روایات مربوطه، مقصود از «رَجُلٌ» حبیب‌نجار است و از این آیه تا آیه 27 درباره سرگذشت او می‌باشد. نقل شده است كه حبیب نجار در كرانه شهر انطاكیه می‌زیست و به عبادت در غار و یا چرانیدن گوسفندان مشغول بود و آن‌گاه كه شنید پیامبران به سنگسار و شكنجه تهدید شده‌اند، به میان مردم آمد و به دفاع از آنان برخاست.
2- حبیب نجار، مردی بزرگ و با شخصیت در پیشگاه خداوند
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ‌
محتمل است نكره آمدن‌ «رَجُلٌ» برای تعظیم و تفخیم باشد؛ یعنی مردی بزرگ.
3- انطاكیه، در عصر حبیب نجار و زمان آمدن رسولان الهی بدان جا، به صورت شهر بود.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ‌
4- حبیب نجار، بیرون از شهر و در حاشیه و كرانه آن می‌زیست.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ‌
«أَقْصَا الْمَدِینَةِ» به معنای دورترین جای شهر است كه مقصود از آن در آیه شریفه- به دلیل نقل تاریخی و روایات- حاشیه و كرانه شهر است.
5- حبیب نجار، مردی خیرخواه و در امر دین كوشا بود.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌
برداشت یاد شده از تعبیر «یَسْعی‌» استفاده شده است كه صفت برای‌ «رَجُلٌ» می‌باشد.
6- حبیب نجار، مردی آشنا به پیامبران عصر خویش و مؤمن و پیرو ایشان‌
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌ قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ‌
دفاع حبیب نجار از پیامبران و توصیه به پیروی از آنان، گویای برداشت یاد شده است.
7- حبیب نجار، فردی شجاع و فداكار در راه دین و عقیده‌
لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَیَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ‌ ... وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌ قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ‌
دفاع حبیب نجّار از پیامبران و توصیه به پیروی از ایشان، در شرایطی كه آنان به سنگسار و شكنجه تهدید شده بودند، بیانگر برداشت یاد شده است.
8- ابلاغ موفقیت‌آمیز پیام الهی، از سوی رسولان انطاكیه به مردمِ دورترین محله‌های آن شهر و حاشیه آن‌
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌
تعبیر «مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ» می‌رساند كه دعوت پیامبران به دورترین محله‌های شهر رسیده و به مركز شهر محدود نشده بود.
9- لزوم حمایت از دین و مبلغان دینی، به وقت ضرورت‌
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌
نقل داستان حبیب نجار، می‌تواند هشداری به همه مؤمنان باشد كه مانند او به دفاع از دین و دینداران بپردازند.
10- شتاب در كار خیر و در دفاع از دین و مبلغان دینی، كاری است شایسته و بایسته.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی‌ قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ‌
11- حبیب نجار، مردم انطاكیه را به اقتدا و پیروی از رسولان الهی، فراخواند.
قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ‌
12- دعوت حبیب نجار به پیروی از انبیا، همراه با ملاطفت و اظهار محبت به مردم بود.
قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ‌
برداشت یاد شده از تعبیر «یا قَوْمِ» (ای قوم من)- كه معمولًا برای اظهار محبت و ابراز نزدیكی به كار می‌رود استفاده شده است.
13- داستان مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)، داستانی مثل‌زدنی و درس‌آموز
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ ... وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ‌
برداشت یاد شده از آن جا است كه آیات مربوط به حبیب نجار، به دنبال آیات مربوط به داستان مردم انطاكیه آمده و جزء آن می‌باشد.
14- «قال رسول‌اللّه (ص): الصدّیقون ثلاثة: حبیب النجّار مؤمن آل‌یاسین الذی قال: «یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ‌ ...» ...؛ «الدرالمنثور، ج 7، ص 53؛ نورالثقلین، ج 4، ص 384، ح 41.»
رسول‌خدا (ص) فرمود: صدیقین سه نفرند: [اول‌] حبیب‌نجار همان مؤمن آل‌یاسین است كه گفت: «یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ‌ ...» ...».
 
[سوره یس (36):آیه21]
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21)
از كسانی پیروی كنید كه مزدی از شما نمی‌طلبند و خود هدایت یافته‌اند.
1- مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)، مردم را به پیروی از رسولانی ره‌یافته- كه هیچ مزدی در ابلاغ رسالت خویش نمی‌خواستند- فراخواند.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌
2- مزد نخواستن در ابلاغ رسالت و ره‌یافته بودن، دلیل لزوم پیروی از پیامبران در دیدگاه مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)
اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌
جمله‌ «اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً ...» تأكید برای جمله‌ «اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ» در آیه پیش و نیز در مقام تعلیل برای آن جمله است.
3- مزد نخواستن در ابلاغ رسالت و ره‌یافته بودن، دلیل درستی ادعای رسالت و پیامبری در دیدگاه حبیب نجار
اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌
4- مزد نخواستن در برابر ابلاغ رسالت و ره‌یافته بودن، دلیل لزوم پیروی از پیامبران الهی است.
اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌
5- تنها انسان‌های به دور از چشم‌داشت مادی و ره‌یافته، شایسته رهبری و پیروی‌اند.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ‌
 
[سوره یس (36): آیه 22]
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (22)
و چرا من پرستش نكنم آن كسی را كه مرا آفریده و به‌سوی او بازگردانده می‌شوید؟
1- عبادت آفریدگار در نظر مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)، امری لازم است و هیچ دلیلی بر ترك آن وجود ندارد.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی‌
«ما» در «ما لِیَ ...» از نوع استفهام انكاری است و جمله‌ «لا أَعْبُدُ» حال برای ضمیر در «لِیَ» است و در حقیقت صدر آیه چنین است: «لا شی‌ء یمنعنی من عبادة الذی خلقنی»؛ یعنی، هیچ چیز نمی‌تواند مرا از عبادت آفریدگارم باز دارد».
2- مؤمن انطاكیه (حبیب نجار) به دلیل ایمان به خدای یكتا مورد اعتراض مردم كافر قرار گرفت.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی‌
استفهام انكاری، در رد چیزی به كار می‌رود كه مورد انكار و اعتراض قرار گرفته باشد.
3- خدا، به خاطر خالقیتش، شایسته عبادت است.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی‌
برداشت یاد شده از آن جا است كه جمله‌ «فَطَرَنِی» در مقام بیان تعلیل برای جمله پیشین است.
4- بازگشت انسان‌ها به سوی خداست.
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‌
5- معاد و بازگشت انسان‌ها به سوی خدا، مقتضی عبادت كردن او است.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی‌ ... إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‌
«إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» عطف بر «فَطَرَنِی» است؛ یعنی «و ما لی أعبد الذی الیه ترجعون».
6- مبدأ و معاد انسانها، خداوند است.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‌
7- مردم انطاكیه به علت پرستش غیر خدا و انكار معاد، مورد سرزنش مؤمن انطاكیه (حبیب نجار) قرار گرفتند.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‌
آیه در مقام تعریض و سرزنش مردم كافر انطاكیه است و آمدن آن در قالب‌ «وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ» به جای «و ما لكم لا تعبدون» برای تأكید بیشتر است. جمله‌ «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» به صیغه مخاطب، مؤید این حقیقت است.
8- بازگشت انسان‌ها به سوی خداوند، قهری و خارج از اراده و خواست خود آنان است.
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‌
«ارجاع» (مصدر مجهول‌ «تُرْجَعُونَ») به معنای بازگردانده شدن است و مفاد «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» این است كه شما را به سوی خدا باز خواهند گرداند چه بخواهید و چه نخواهید
[ سه شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۱ ] [ 12:44 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۵]  
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا وَ مٰا أَنْزَلَ اَلرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ (۱۵) 
[مردم] گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید، و خدای رحمان چیزی نازل نکرده است. شما جز دروغ نمی گویید.  
۱- مردم انطاکیه، پیامبران الهی را انسان‌هایی همانند خود دانسته و منکر هرگونه برتری و امتیازی برای آنان شدند.  
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا  
۲- مردم انطاکیه، انسان را شایستۀ پیامبری و تلقی وحی از جانب خداوند نمی دانستند.  
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا  
۳- انسان بودن، دلیل رد رسالت رسولان و نادرستی ادعاهای آنان، در دیدگاه مردم انطاکیه  
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا  
۴- پیامبران الهی، بشری هم چون دیگر انسان‌های عصر خویش بودند.  
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا  
۵- مردم انطاکیه، نزول هر چیزی به نام دین و شریعت از ناحیۀ خداوند را انکار کردند.  
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ  
۶- مردم انطاکیه، نزول وحی از جانب خداوند بر پیامبران فرستاده شده به سوی خویش را، انکار کردند.  
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ  
۷- مردم انطاکیه، به وجود خدا و رحمانیت او معتقد بودند. 
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ  
تصریح مردم انطاکیه به صفت رحمانیت خدا حاکی از اعتقاد آنان به این حقیقت است.  
۸- «رحمن» از نام‌ها و اوصاف خداوند است.  
اَلرَّحْمٰنُ  
۹- فرستادن پیامبران، همراه با پیامِ تکلیف آفرین، مخالف رحمانیت خداوند در دیدگاه مردم انطاکیه بود.  
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ  
برخی از مفسران برآنند که ذکر رحمانیت خداوند از سوی مردم انطاکیه، می‌تواند به این جهت باشد که آنان، فرستادن پیامبر را ناسازگار با رحمانیت خدا می‌پنداشتند؛ زیرا آمدن پیامبران نوعاً همراه با تکلیف بوده و آنان این کار را با رحمانیت خدا ناسازگار می‌دانستند.  
۱۰- هر سه پیامبر فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه، مورد تکذیب آنان قرار گرفتند.  
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ... قٰالُوا...  
إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ  
 
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۶]  
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (۱۶)  
گفتند: پروردگار ما می‌داند که ما حتماً به سوی شما فرستاده شده ایم. 
۱- پیامبران مردم انطاکیه، خدا را بر راستی ادعاهای خود گواه گرفته و به او سوگند یاد کردند.  
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ  
جملۀ «رَبُّنٰا یَعْلَمُ» (پروردگار ما می‌داند) و نظایر آن (مانند «شهد الله»و«علم الله») در عرف عرب برای گواه گرفتن خدا بر راستی امری و نیز در حکم قسم و جانشین آن است.  
۲- پیامبران مردم انطاکیه، برخوردار از صبر و پایداری بر مواضع خویش، به رغم روبه رو شدن با تکذیب و مخالفت‌های سخت  
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ  
تأکید پیامبران بر راستی ادعاهای خود، علی رغم تکذیب شدن پی درپی شان، گویای برداشت یاد شده است.  
۳- انتخاب پیامبر برای هدایت انسان‌ها از میان خود آنان، کاری عالمانه و حکیمانه و متناسب با ویژگی‌های انسان‌ها و نیازهای آنان است.  
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ  
گواه گرفتن خدا و یاد علم و دانایی او، در پاسخ کسانی که به دلیل بشر بودن پیامبران منکر رسالت آنان بودند، می‌تواند برای بیان این نکته باشد که این انتخاب از سوی کسی است که عالم و حکیم است و کار او نیز عالمانه و حکیمانه می‌باشد؛ مثل آیۀ شریفۀ: «اللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ» (أنعام (۶) آیۀ ۱۲۴).  
۴- جهل مردم انطاکیه، از فلسفۀ بعثت پیامبران و حکمت گزینش آنان از میان انسان‌ها  
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ  
یادآوری علم و دانایی خداوند، پس از تکذیب رسولان الهی به دلیل بشر بودن آنان، می‌تواند گویای برداشت یاد شده باشد.  
۵- ناآگاهی مردم انطاکیه از فلسفۀ انتخاب رسولان از میان انسان ها، سبب تکذیب کردن آنان شده بود.  
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ  
۶- ربوبیت الهی، مقتضی فرستادن پیامبران برای انسان‌ها  
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ  
۷- «رب»از اسما و صفات خداوند  
رَبُّنٰا یَعْلَمُ  
 
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۷]  
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (۱۷)  
و بر عهدۀ ما جز رساندن آشکار پیام نیست.  
۱- ابلاغ پیام‌های الهی به صورت روشن و آشکار، وظیفۀ پیامبرانِ فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه بود.  
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ    
۲- پیامبران فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه، تنها مسؤول انجام رسالت خویش بودند؛ نه مأمور به نتیجه (مؤمن ساختن همۀ مردم).  
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ  
حصر در جملۀ «وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ... » حصر اضافی است و گویای این نکته می‌باشد که تکذیب انبیا از سوی منکران رسالت، مسؤولیتی بر دوش پیامبران بار نمی کند؛ زیرا آنان تنها مسؤول ابلاغ وحی به مردم اند و مسؤولیتی در قبال آثار و نتایج این رسالت (پذیرش و عدم پذیرش مردم) ندارند.  
۳- ابلاغ پیام‌های الهی از جانب پیامبران، منوط به پذیرش و عدم پذیرش مردم نیست.  
إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ... قٰالُوا... وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ  
۴- سلب نشدن وظیفۀ تبلیغ دین از مبلغان، به صرف روی گردانی مردم از آن  
إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ... قٰالُوا... وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ  
۵- پیام‌ها و تعالیم پیامبران، روشن، رسا و قابل فهم برای انسان‌ها  
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ  
۶- لزوم به کارگیری مفاهیم و مطالب روشن، رسا و بی ابهام در تبلیغ دین  
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ  
۷- پیامبران انطاکیه، حجت را بر مردم تمام کرده بودند.  
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ  
ابلاغ روشن و بی ابهامِ پیامِ الهی به مردم، حاکی از تمام بودن حجت الهی بر آنان است.  
 
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۸]  
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ (۱۸)  
گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم. اگر دست برندارید، قطعاً شما را طرد خواهیم کرد و عذابی دردناک از ما به شما خواهد رسید.  
۱- مردم انطاکیه، آمدن پیامبران را برای خود به فال بد گرفته و وجودشان را مایۀ شرّ و بدبختی می‌پنداشتند.  
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ   
مقصود از «بِکُمْ» می‌تواند وجود خود پیامبران و یا دعوت و پیام آنان باشد. برداشت یاد شده مبتنی بر احتمال نخست است.  
۲- مردم انطاکیه، معتقد به تأثیر سوء وجود برخی از افراد در سرنوشت انسان‌ها  
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ  
۳- مردم انطاکیه، دعوت و پیام پیامبران را به فال بد گرفته و آن را مایۀ شر و بدبختی خود می‌دانستند.  
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ  
۴- رواج داشتن فال و شگون در میان مردم انطاکیه  
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ  
۵- جهان بینی و عقاید مردم انطاکیه، متکی بر خرافات بود.  
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ  
تردیدی نیست که عقیده به فال، عقیده ای خرافی است و اعتقاد مردمِ انطاکیه به آن، تا مرز سنگسار و شکنجه کردن پیامبران الهی، گویای حقیقت یاد شده است.  
۶- مردم انطاکیه، پیامبران شان را در صورت دنبال کردن رسالت خود، به سنگسار شدن و شکنجۀ دردناک تهدید کردند.  
لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ  
۷- سنگسار و شکنجه، از انواع مجازات میان مردم انطاکیه  
لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ  
۸- برخورد بی منطق مردم انطاکیه در برابر دعوت به حق و پیام روشن پیامبران خود  
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ. قٰالُوا... لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ 
تهدید به سنگسار و شکنجه کردن پیامبران، در برابر سخن به حق و پیام روشن آنان، گویای حقیقت یاد شده است.  
[ سه شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۱ ] [ 9:42 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۱]  

إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اِتَّبَعَ اَلذِّکْرَ وَ خَشِیَ اَلرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ (۱۱) 
اخطار تو فقط برای کسی ثمربخش است که پندپذیر باشد و در نهان از خدای رحمان بترسد؛ پس او را به آمرزش و اجری ارجمند مژده ده.  
۱- انذارها و اخطارهای پیامبر (ص)، تنها در افرادی که آمادۀ پذیرش بودند و می‌خواستند از پیروان قرآن و اهل خشیت باشند، مؤثر بود.  
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ  
در آیات گذشته، سخن از گروهی بود که هرگز آمادگی پذیرش ایمان و سخن حق را نداشتند؛ ولی در این آیۀ شریفه از گروه دیگری یاد می‌کند که در نقطۀ مقابل گروه اول قرار دارند که آمادۀ پذیرش کلام حق (قرآن) بوده و از خدای رحمان می‌ترسند. گفتنی است مقصود از «ذکر» - طبق نظر بیش تر مفسران - قرآن است.  
۲- آمادگی برای ایمان به قرآن و برخورداری از روح خشیت، از زمینه‌های لازم برای تأثیرپذیری از انذارها و اخطارهای الهی  
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ  
۳- تأثیر انذارها و اخطارهای به حقّ، در گرو وجود شایستگی‌ها و زمینه‌های لازم برای پذیرش آن در نهاد آدمی است.  
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ  
۴-«ذکر»از نام‌های قرآن است.  
مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ  
۵- قرآن، کتاب یادآوری و زداینده غفلت  
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ  
۶- لزوم پیروی از تعالیم قرآن  
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ  
برداشت یاد شده، از آمدن قید «اتّباع»به دست می‌آید.  
۷- ارزشمندی و برتری ترس از خدا و دوری از گناه در خلوت  
وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ  
برداشت یاد شده، از مقید شدن ترس از خدا به «غیب» (نهان) به دست می‌آید.  
۸- پیامبر (ص) مأمور بشارت دادن پیروان قرآن و خداترسان به مغفرت و اجر ارزشمند و پربهای الهی   
مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ  
۹- آمرزش و اجر ارزشمند و پربها، پاداش پیروان قرآن و خداترسان  
مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ  
۱۰- انذار و بشارت، از روش‌های تبلیغی - هدایتی پیامبراسلام (ص)  
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ... فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ  
۱۱- «رحمن»از نام‌ها و اوصاف خداوند  
وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ  
 
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۲]  
إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ اَلْمَوْتیٰ وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ (۱۲)  
بی تردید، ماییم که مردگان را زنده می‌کنیم و آنچه را که پیش فرستاده اند و [نیز]آثارشان را می‌نویسیم و هر چیزی را در کتابی آشکار (لوح محفوظ) احصا کرده ایم.  
۱- احیای مردگان به قدرت خداست.  
إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتیٰ  
۲- برپا ساختن رستاخیز و زنده کردن مردگان، کاری بزرگ و باعظمت است؛ اما در برابر عظمت قدرت خداوند ناچیز می‌باشد.  
إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتیٰ  
برداشت یاد شده، از آمدن دو ضمیرِ جمعِ (إنّا و نحن) استفاده شده است.  
۳- تمام رفتارها و کردارهایِ پیش فرستادۀ انسان ها، به ارادۀ خدا نوشته و ثبت خواهد شد.  
وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا  
۴- همۀ آثار برجامانده از انسان‌ها پس از مرگ (چون: بناها، اختراعات و سنت‌ها و... ) نوشته و ثبت خواهد شد.  
وَ نَکْتُبُ... آثٰارَهُمْ    
۵- آثار و پی آمدهای خوب و بد رفتار و کردار انسان ها، نوشته و ثبت می‌شود.  
وَ نَکْتُبُ... آثٰارَهُمْ  
محتمل است مقصود از «آثار»، پی آمدهای اعمال و رفتار انسان‌ها باشد؛ یعنی، خداوند هم اعمال و رفتار انسان‌ها را ثبت می‌کند و هم پی آمدهای آن‌ها را در زندگی فردی و اجتماعی شان.  
۶- آثار وجودی انسان و نقشی که شخصیت او در جامعه و نامش در تاریخ داشته است، نوشته و ثبت خواهد شد.  
وَ نَکْتُبُ... آثٰارَهُمْ  
کلمۀ «آثار»، شامل آثار وجودی انسان و نقش بودنِ او در جامعه و نامش در تاریخ نیز می‌شود، از باب مثال: نام نیکی که از انسان‌های بزرگ و کامل به یادگار می‌ماند و منشأ اثر در جامعه و تاریخ می‌گردد نوشته و ثبت خواهد شد.  
۷- رفتار و کردار خوب و بد انسان، در عالم، موجود بوده و پیشاپیش به جهان آخرت فرستاده می‌شود.  
وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ  
مراد از «مٰا قَدَّمُوا» (آنچه پیش فرستاده اند) اعمال انسان‌ها است.  
۸- همۀ پدیده‌ها و حوادث عالم، در «لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» از پیش شمارش و ثبت شده است.  
وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ  
بیشتر مفسران برآنند که مقصود از «إِمٰامٍ مُبِینٍ»، «لوح محفوظ» است و به آن «إِمٰامٍ» گفته شده چون، اصل و مادر همۀ کتاب‌هاو دانش‌ها است.  
۹- انسان در برابر رفتار و آثار برجای مانده از خود، مسؤول بوده و با کیفر و پاداش دقیق آن، رو به رو خواهد شد.  
وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا... أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ  
برداشت یاد شده به سبب این حقیقت است که ذکر إحیای مردگان و شمارش و ثبت تمامی اعمال و آثار انسان، از مسؤولیت او در برابر رفتار و کردارش حکایت می‌کند.  
۱۰- رفتار و آثار برجای مانده از انسان در دنیا، تعیین کنندۀ سرنوشت اخروی او است.  
إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتیٰ وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا... أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ  
 
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۳]  
وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ اَلْقَرْیَةِ إِذْ جٰاءَهَا اَلْمُرْسَلُونَ (۱۳)  
و برای آنان مردم آن شهر را مَثَل بزن، آن گاه که فرستادگان [ما] به سویشان آمدند.  
۱- پیامبر (ص)، مأمور مثل زدن و نمونه آوردن از مردم گذشته، برای پندگیری و درس آموزی مردم  
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ  
«مثل»گاهی در معنای شبیه و مانند به کار می‌رود که در این صورت معنای آیه چنین خواهد بود: ای پیامبر! برای وضعیت مردم مکه، شبیه و مانندی از تاریخ (اصحاب قریه) بیاور. و گاهی به معنای خبر و سرگذشت است؛ یعنی، ای پیامبر! برای مردم مکه خبر و داستان اصحاب قریه را نقل کن تا مردم از این داستان عبرت گیرند.  
۲- وضعیت فرهنگی و دینی مردم عصر پیامبراسلام، شبیه و مانند وضعیت مردم انطاکیه هنگام آمدن رسولان به سوی آنان  
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جٰاءَهَا الْمُرْسَلُونَ  
مقصود از «أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ» مردم شهر «انطاکیه» است (انطاکیه، اکنون جزء خاک ترکیه و از شهرهای تجاری آن می‌باشد).  
۳- داستان مردم«انطاکیه»، داستانی مثال زدنی، درس آموز و عبرت انگیز  
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ  
۴- مثل زدن و ارائۀ نمونه‌های تاریخی، از روش‌های تربیتی - هدایتی قرآن  
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ  
۵- مردم انطاکیه، از رسولانی چند برخوردار بودند.  
أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جٰاءَهَا الْمُرْسَلُونَ  
 
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۴]  
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اِثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ (۱۴)  
آن گاه که دو تن را به سویشان فرستادیم، پس آن دو را تکذیب کردند و با فرستادۀ سوّمی تقویتشان کردیم، پس گفتند: ما به سوی شما فرستاده شده ایم.  
۱- خداوند، دو پیامبر را هم زمان به سوی مردم انطاکیه فرستاد.  
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ  
۲- مردم انطاکیه، هر دو فرستاده خدا را تکذیب کردند.  
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا  
۳- خداوند پس از این که مردم انطاکیه دو فرستاده او را تکذیب کردند، پیامبر سومی را برای تقویت آن دو فرستاد.  
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ  
«عزة»ریشۀ فعل «عززنا» به معنای «قوة»است و «عززنا» یعنی تقویت کردم.  
۴- تعداد رسولان الهی، به میزان نیاز جبهۀ حق و دین الهی و به مقدار تأثیرپذیری مردم هر جامعه ای بستگی داشت.  
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ  
۵- تبلیغ دین و حرکت در راه حق، نباید به سبب رو به رو شدن با مخالفت‌ها و تکذیب ها، متوقف شود؛ بلکه باید با تقویت مبلغان، ادامه یابد.  
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ  
۶- مردم انطاکیه، مردمی لجوج و حق ناپذیر بودند.  
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ  
فرستاده شدن دو پیامبر - در یک زمان - در میان مردم انطاکیه و تکذیب آن دو از سوی آنان و نیز فرستاده شدن پیامبر سوم برای تقویت دو فرستادۀ پیشین، بیانگر شدت لجاجت و سرسختی مردم انطاکیه در برابر حق است.  
۷- تأکید سه رسول الهی، بر رسالت و درستی ادعاهای خویش برای مردم انطاکیه  
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ  
۸- رسولان فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه، به شدت از سوی آنان، مورد تکذیب قرار گرفتند.  
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ  
تأکید رسولان بر رسالت و درستی ادعاهای شان، بیانگر مخالفت شدید مردم و تکذیب سخت آنان است.  
۹- پس از تکذیب دو رسول از سوی مردم انطاکیه و فرستاده شدن سومین رسول الهی، آنان یک صدا، به رسالت خویش ادامه دادند.  
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ  
۱۰- لزوم حرکت جمعی و در صفی واحد برای تقویت جبهۀ حق و دین الهی در برابر صف آرایی جبهۀ باطل و کفر، به هنگام ضرورت و نیاز  
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون
[ دوشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۳۰ ] [ 12:24 ] [ سعید ]
 [سوره یس (36): آیه 6]

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6)
تا مردمی را كه به پدرانشان اخطار نشده و در نتیجه آنان غافل مانده‌اند اخطار كنی.
1- پیامبراسلام، وظیفه‌دار انذار و اخطار به مردم‌
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ. لِتُنْذِرَ قَوْماً
2- تعالیم قرآن، مبنا و پایه تبلیغ و انذار پیامبراسلام (ص)
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ. لِتُنْذِرَ قَوْماً
«لام» در «لِتُنْذِرَ» برای تعلیل و متعلق به‌ «تَنْزِیلَ ...» است. بر این اساس نزول قرآن، برای اخطار به مردم از سوی پیامبر (ص) و این كتاب، پایه و اساس دعوت آن حضرت بود.
3- انسان منهای ایمان، مواجه با خطرها، آسیب‌ها و دشواری‌های علاج‌ناپذیر است.
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ‌
از این‌كه خداوند قرآن را وسیله انذار و اخطار قرار داده است، به دست می‌آید كه بر سر راه انسان‌ها، خطرها و آسیب‌های بسیاری وجود دارد كه پیامبر (ص) به آنان اخطار و انذار كرده است و اگر انسان از رهنمودهای قرآن بهره نگیرد و به آن ایمان نیاورد، گرفتار آنها خواهد شد.
4- بعثت پیامبراسلام (ص)، در عصری بود كه مردمِ آن و پدرانشان هیچ پیامبری را درك نكرده و از وجود رسولان الهی محروم بودند.
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ‌
«ما» در «ما أُنْذِرَ» نافیه است، گرچه برخی مصدریه و یا موصوله بودنش را نیز جایز دانسته‌اند.
5- مردم در آغاز بعثت و اجداد آنان در عصر جاهلیت، در غفلت و بی‌خبری بسر می‌بردند.
ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ‌
برداشت یاد شده مبتنی بر این نكته است كه ضمیر «هم» به مجموع «قوم» و «آباء» بازگردد.
6- غفلت و بی‌خبری مردم در آغاز بعثت و اجداد آنان در جاهلیت، ناشی از نبودن پیامبر و منذر الهی در میان آنها بوده است.
ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ‌
«ما» در «ما أُنْذِرَ» نافیه و جمله‌ «فَهُمْ غافِلُونَ» متفرع بر نفی انذار است؛ یعنی، انذار نشدنشان موجب غفلت آنان گردید.
7- غفلت‌زدایی از مردمِ غافل و بیدار كردن آنان، از اهداف رسالت و فلسفه بعثت رسولان الهی‌
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ‌
8- مردمِ بی‌بهره از تعالیم پیامبران و ادیان الهی، مردمی غافل و بی‌خبراند.
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ‌
9- «عن أبی بصیر عن أبی عبداللّه (ع) ... قال: و سألته عن قول اللّه‌ «لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ» قال: لتنذر القوم الذین أنت فیهم كما أنذر آباؤهم فهم غافلون عن اللّه و عن رسوله و عن وعیده ...؛ «كافی، ج 1، ص 432، ح 90؛ نورالثقلین، ج 4، ص 375، ح 6.»
ابوبصیر گوید: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «لِتُنْذِرَ
قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ» سؤال كردم، فرمود: مقصود این است: تا انذار كنی گروهی را كه در میان آن‌ها هستی، همان‌گونه كه پدرانشان انذار شدند كه اینان از خدا و از رسول او و از وعیدهای خدا غافل‌اند ...».
 
 [سوره یس (36): آیه 7]
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی‌ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (7)
بی‌شك، وعده عذاب در حق بیشتر آنان ثابت شده است، از این‌رو ایمان نمی‌آورند.
1- برای بیشتر سران شرك و كفر در صدراسلام، عذاب الهی مقرر شده بود.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی‌ أَكْثَرِهِمْ‌
«حَقَّ» به معنای «ثبت» است و مقصود از «قول» عذاب الهی می‌باشد. این مطلب به قرینه دیگر آیاتی است كه در آن واژه‌ای مشابه «قول» به كار رفته است مثل‌ «وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْكافِرِینَ» (زمر، آیه 71). گفتنی است مقصود از اكثریت در آیه شریفه- به دلیل این‌كه این آیه در نیمه نخست رسالت و در مكه نازل شده- آن دسته از مشركان و كافرانی است كه در ابتدای دعوت‌اسلام به مخالفت با آن برخاستند (مانند سران قریش، چون ابوجهل و ابولهب)؛ نه اكثریت توده مردم كه پس از چندی مسلمان شدند.
2- بیشتر سران كفر و شرك در صدراسلام، دچار روح لجاجت و حق‌ناپذیری و مصمم بر نپذیرفتن ایمان‌
فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌
3- آن دسته از مشركان و كافران صدراسلام- كه عذاب الهی بر آنان مقرر گردیده بود- برای همیشه از ایمان محروم شدند.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی‌ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌
«فاء» در جمله‌ «فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» تفریعیه است و این جمله متفرع بر جمله قبل می‌باشد؛ یعنی، چون مقرر شد كه بیشتر آنان عذاب شوند، پس توفیقی برای ایمان آوردن نخواهند داشت.
4- كسانی‌كه عذاب الهی بر آنان مقرر شده باشد، برای همیشه از ایمان محروم خواهند شد.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی‌ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌
5- ایمان آوردن به تعلیمات پیامبران، در گرو وجود زمینه آن در ایمان‌آورنده‌
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی‌ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌
6- بیشتر سران شرك در صدراسلام، زمینه ایمان و تأثیرپذیری از تعالیم اسلام را نداشتند.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی‌ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌
 
 [سوره یس (36): آیه 8]
إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8)
[گویی‌] ما بر گردن‌هایشان غل‌هایی نهاده‌ایم كه آن غل‌ها تا زیر چانه‌هایشان قرار گرفته و در نتیجه سرهایشان بالا مانده [و پیش پای خود را نمی‌بینند].
1- مردمی كه ایمان نیاورند و محكوم به عذاب الهی گردند، مانند كسانی‌اند كه در گردنشان تا چانه‌ها، غل و زنجیر قرار داشته و سرهایشان به طرف بالا مانده باشد.
إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ‌
«ذقن» (مفرد «أذقان») به معنای چانه و «قمح» (ریشه‌ «مُقْمَحُونَ») به معنای بلند كردن سر است. گفتنی است آیه شریفه در مقام تمثیل و تشبیهِ حالِ كافران و مشركانِ لجوجی است كه نمی‌خواستند هرگز ایمان بیاورند.
2- كافران و مشركان لجوج و حق‌ناپذیر، محروم از فهم صحیح حقایق الهی‌
إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ... فَهُمْ مُقْمَحُونَ‌
از تشبیه كافران لجوج و حق‌ناپذیر به انسان‌هایی كه چون اسیران، غل و زنجیر بر گردن دارند و سرهایشان بالا مانده و از دیدن پیش‌پای خویش محروم‌اند، برداشت یاد شده به دست می‌آید.
3- لجاجت و حق‌ناپذیری، موجب محرومیت از فهم صحیح حقایق الهی‌
فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ. إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ... فَهُمْ مُقْمَحُونَ‌
 
 [سوره یس (36): آیه 9]
وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (9)
و از جلوی آنان حایلی و از پشت سرشان نیز حایلی قرار داده و آنان را به گونه‌ای پوشانده‌ایم كه [چیزی را] نمی‌بینند.
1- مردمی كه ایمان نیاورند و محكوم به عذاب الهی گردند، مانند كسانی‌اند كه سدّی بلند در پیش رو و پشت سرشان نهاده شده و بر دیدگانشان پرده‌ای افكنده شده كه هیچ چیز نبینند.
وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا
تنكیر «سَدًّا» برای تعظیم است و به قرینه‌ «فَأَغْشَیْناهُمْ»، مقصود از آن، سدّی بلند است.
2- مشركان و كافرانِ لجوج و حق‌ناپذیر، محروم از شناخت صحیح حقایق الهی و فاقد بصیرت و بینایی‌
فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ‌
«إغشاء» (مصدر «أغشینا») به معنای قرار دادن پرده بر چیزی است كه آن را بپوشاند. در جمله‌ «فَأَغْشَیْناهُمْ» نیز مضافی در تقدیر است؛ یعنی، «فأغشینا أبصارهم».
3- لجاجت، حق‌ناپذیری و دوری از ایمان، موجب محرومیت از شناخت درست حقایق الهی و از دست دادن بصیرت و بینایی‌
فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌ ... فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ‌
4- «عن أبی‌جعفر (ع) فی قوله: «وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ» یقول: فأعمیناهم‌ «فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ» الهدی‌ ...؛ «تفسیر قمی، ج 2، ص 212؛ نورالثقلین، ج 4، ص 376، ح 19.»
از امام‌باقر (ع) درباره سخن خدا «... فَأَغْشَیْناهُمْ» روایت شده است: خدا می‌فرماید: آنان را كور كردیم، پس نور هدایت را نمی‌بینند ...».
 
[سوره یس (36): آیه 10]
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (10)
و برای آنان یكسان است، چه آنان را اخطار كنی یا اخطار نكنی ایمان نمی‌آورند.
1- بیشتر سران شرك و كفر در صدراسلام، به‌گونه‌ای بودند كه انذار و اخطارِ پیامبر (ص) در آنان كارساز نبوده و ایمان نمی‌آوردند.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی‌ أَكْثَرِهِمْ‌ ... وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌
2- بیشتر سران شرك و كفر در صدر اسلام، گرفتار روح لجاجت و حق‌ناپذیری بودند.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌
3- كسانی‌كه دارای روح لجاجت و حق‌ناپذیری باشند، انذارها و اخطارهای پیامبران، در آنان كارساز نخواهد بود.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌
4- تأثیر انذارها و اخطارهای به حقّ، در گرو وجود شایستگی‌ها و زمینه‌های لازم برای پذیرش آن در نهاد آدمی است.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‌
5- انذار و اخطار، از روش‌های تبلیغی- هدایتی پیامبر (ص)
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ‌
6- انسانِ منهای تعالیم دین و پیامبراسلام، مواجه با خطرها، آسیب‌ها و دشواری‌های علاج‌ناپذیر است.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ‌
از انذار كردن رسول‌اكرم (ص) به دست می‌آید كه بر سر راه انسان‌ها، خطرها، آسیب‌ها و دشواری‌های بسیاری است كه پیامبر (ص) به آنان انذار و اخطار می‌كند و اگر انسان از رهنمودهای اسلام و پیامبر (ص) بهره نگیرد و به آن ایمان نیاورد، گرفتار آنها خواهد شد.

 

[ دوشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۳۰ ] [ 9:51 ] [ سعید ]
 

[سوره یس (36): آیه 1]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌
به نام خداوند گسترده رحمت و مهربان‌
یس (1)
یا، سین.
1- «عن سفیان بن سعیدالثَّوریّ قال: قلت لجعفر بن محمد ... یابن رسول اللّه، ما معنی‌ قول اللّه- عزّوجلّ- ... یس ...
قال (ع) ... و أما «یس» فاسم من أسماء النبیّ (ص) ...؛ « معانی‌الأخبار، ص 22، ح 1؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 86، ح 4.
«
سفیان بن سعید ثوری گوید: از امام صادق (ع) درباره معنای‌ «یس» سؤال كردم ... فرمود: ... «یس» نامی از نام‌های پیامبر (ص) است ...».
 
 [سوره یس (36): آیه 2]
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ (2)
سوگند به قرآن حكمت‌آمیز
1- سوگند خداوند به قرآن‌
وَ الْقُرْآنِ‌
«واو» در «وَ الْقُرْآنِ» برای قسم است؛ یعنی، «أقسم بالقرآن الحكیم».
2- قرآن، كتابی با عظمت و بلند مرتبه در پیشگاه خداوند
وَ الْقُرْآنِ‌
سوگند خداوند به قرآن، حاكی از عظمت و بلند مرتبه بودن آن است.
3- قرآن، كتابی است حكمت‌آمیز.
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ‌
«حكیم» صفت مشبهه و به معنای «ذو الحكمة» است.
4- قرآن، كتابی است پاینده، استوار و خلل‌ناپذیر.
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ‌
«حكیم» می‌تواند به معنای «محكم» (فعیل به معنای مُفْعَل) باشد.
 
[سوره یس (36): آیه 3]
إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (3)
كه تو قطعاً از فرستادگانی،
1- حضرت محمد (ص)، از رسولان الهی است.
إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‌
2- تاریخ بشر، شاهد بعثت پیامبرانی بسیار
لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‌
3- قرآن، دلیل صدق و گواه راستی رسالت پیامبراسلام است.
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ. إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‌
برخی از مفسران برآنند كه میان آیه شریفه و آیه قبل، ارتباط نزدیكی وجود دارد؛ بدین صورت كه هر دو آیه درصدد اثبات راستی رسالت پیامبراسلام (ص) از راه قرآن می‌باشند؛ منتها این حقیقت در قالب سوگند بیان شده است و انتخاب این قالب، صرفاً برای جلب توجه بیشتر مخاطبان به این امر مهم می‌باشد.
4- سوگند بر اثبات و یا تأكید مطلب حق، امری مجاز
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ. إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ‌
برداشت یاد شده، از سوگند خداوند بر اثبات و تأكید راستی رسالت پیامبراسلام (ص) استفاده شده است.
 
[سوره یس (36): آیه 4]
عَلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (4)
و بر راهی راست قرار داری.
1- راه پیامبراسلام، راهی مستقیم و به دور از كژی و انحراف‌
عَلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‌
«عَلی‌ صِراطٍ ...» خبر دوم برای «إن» و به تقدیر «إنّك لعلی صراط المستقیم» است؛ یعنی، قطعاً تو بر راهی راست قرار داری.
2- راه پیامبران الهی، راهی مستقیم و به دور از كژی و انحراف‌
عَلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‌
محتمل است‌ «عَلی‌ صِراطٍ ...» حال برای‌ «الْمُرْسَلِینَ» و یا حال برای ضمیر مستتر در آن باشد.
3- ادیان الهی و شریعت اسلام، راهنمای انسان‌ها به راه راست‌
إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ. عَلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‌
 
[سوره یس (36): آیه 5]
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (5)
[قرآن‌] از سوی خدای عزّتمند و مهربان فرود آمده است.
1- قرآن، كتابی نازل شده از جانب خداوند
وَ الْقُرْآنِ‌ ... تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‌
«تَنْزِیلَ» مفعول مطلق برای فعل محذوف و به تقدیر «نزل تنزیلًا من العزیز الرحیم» می‌باشد.
2- خداوند، پیروزِ شكست‌ناپذیر و مهربان است.
الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‌
3- قرآن، جلوه عزت و رحمت خداوند
وَ الْقُرْآنِ‌ ... تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‌
یادكرد دو صفت «عزت» و «رحمت» خداوند به هنگام نسبت دادن نزول قرآن به او، می‌تواند حاكی از برداشت یاد شده باشد.
4- «عزیز» و «رحیم» از نام‌ها و اوصاف خداوند
الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‌
 
***{تفسیر راهنما، ج‌15}
 
 
[ یکشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۲۹ ] [ 21:13 ] [ سعید ]
" إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ  "﴿82﴾


اين آيه شريفه از آيات برجسته قرآن كريم است كه كلمه ايجاد را توصيف مى‏كند و مى‏فرمايد: خداى تعالى در ايجاد هر چيزى كه ايجاد آن را اراده كند، بغير از ذات متعالى خود به هيچ سببى ديگر نيازمند نيست، نه در اينكه آن سبب مستقلا آن چيز را ايجاد كند، و نه در اينكه خدا را در ايجاد آن كمك نمايد، و يا مانعى را از سر راه خدا بردارد.
قرآن كريم تعبيراتش از اين حقيقت، مختلف است در آيه مورد بحث فرموده:" انما امره" و در سوره" نحل، آيه 40" تعبير به قول كرده و فرموده:" إِنَّما قَوْلُنا لِشَيْ‏ءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" و در سوره" بقره" آيه" 117" تعبير به قضا كرده و فرموده:" وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ".
و ظاهرا مراد از كلمه" امر" در آيه مورد بحث، شان باشد، يعنى مى‏خواهد بفرمايد:
شان خداى تعالى در هنگام اراده خلقت موجودى از موجودات چنين است، نه اينكه مراد از آن، امر در مقابل نهى باشد، هر چند كه آيه سوره نحل تاييد مى‏كند كه به اين معنا باشد، و ليكن تدبر و دقت در آيات اين معنا را افاده مى‏كند كه غرض در سه آيه مزبور وصف شان الهى در هنگام اراده خلقت است، نه اينكه بخواهد بفهماند خداى تعالى وقتى مى‏خواهد چيزى را خلق كند اين كلام را مى‏گويد. پس وجه صحيح همان است كه: ما كلمه" قول" را بر" امر" به معناى شان حمل كنيم به اين معنا كه بگوييم: اين كلمه از آن جهت كه خودش مصداقى از شان است در اينجا به كار رفته، نه اينكه" امر" را بر" قول" در مقابل نهى حمل كنيم و معناى اينكه فرمود:" إِذا أَرادَ شَيْئاً" اين است كه:" اذا اراد ايجاد شى‏ء- وقتى اراده كند ايجاد چيزى را". و اين معنا از سياق آيه استفاده مى‏شود. و در عده‏اى از آيات كه متعرض اين حقيقتند، به جاى" اراده" كلمه" قضاء" آمده، مانند آيه" إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ"  و هيچ منافاتى هم ندارد، براى اينكه قضا به معناى حكم است، و حكم‏ و قضا و اراده در خداى تعالى يك چيز است، براى اينكه اراده از صفات فعل و خارج از ذات خداى تعالى است، و از مقام فعل او انتزاع مى‏شود، و معنايش اين است كه: هر چيز موجود را كه در رابطه با اراده خداى سبحان فرض كنيم طورى است كه هيچ چاره‏اى جز هست شدن ندارد. پس معناى جمله" اذا اردناه" اين است كه: وقتى چيزى در موقف تعلق اراده خدا قرار بگيرد، شان خدا اين است كه به آن چيز بگويد باش و آن هم موجود شود.
و جمله" أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ" خبر است براى كلمه" إِنَّما أَمْرُهُ" و معنايش اين است كه:
خداوند آن چيز را با كلمه" كن" مورد خطاب قرار مى‏دهد و اين هم واضح است كه در اين ميان لفظى كه خدا به آن تلفظ كند در كار نيست، و گر نه تسلسل لازم مى‏آيد، براى اينكه خود لفظ هم چيزى است كه بعد از اراده كردن، تلفظ ديگرى مى‏خواهد باز آن تلفظ هم چيزى از چيزها است كه محتاج به اراده و تلفظ ديگرى است.
و نيز در اين ميان مخاطبى هم كه داراى گوش باشد و خطاب را با دو گوش خود بشنود و از در امتثال موجود شود، در كار نيست، براى اينكه اگر مخاطب وجود داشته باشد، ديگر احتياج به ايجاد ندارد. پس كلام در آيه مورد بحث كلامى است تمثيلى، مى‏خواهد بفرمايد: افاضه وجود، از ناحيه خدا به هر چيزى كه موجود مى‏شود، به جز ذات متعالى خدا به هيچ چيز ديگر احتياج ندارد، و چون ذات خداوندى اراده كند هستى آن را، بدون تخلف و درنگ موجود مى‏شود.
و اين نيز واضح است كه در مساله خلقت غير از خدا و آن مخلوق پاى چيز ديگرى در ميان نيست، و اگر عليت و سببيت خلقت را به اراده خدا نسبت مى‏دهيم بعد از خلقت نسبت مى‏دهيم چون گفتيم اراده صفتى است كه از مقام فعل خدا انتزاع مى‏شود. و گر نه سبب و علت اصلى خداست نه اراده او، و گر نه لازم مى‏آيد يك صفت انتزاعى باعث شود كه اشياء، ديگر حاجتى به خود خداى تعالى نداشته باشند، و بطلان اين حرف واضح است.
و نيز واضح است كه در مساله ايجاد و خلقت چيزى به نام ايجاد و يا وجود از خدا جدا نمى‏شود و به مخلوق نمى‏چسبد، و افاضه او نظير افاضه ما نيست كه وقتى چيزى به كسى مى‏دهيم، از خود جدا مى‏كنيم و به او ملحق مى‏سازيم. پس بعد از خداى تعالى چيز ديگرى جز وجود اشياء نيست.
و از اينجا روشن مى‏گردد كه: كلمه" ايجاد" يعنى كلمه" كن" عبارت است از همان وجود چيزى كه خدا ايجادش كرده البته بدان اعتبار كه وجود منسوب به خدا و قائم به وجود خداست، و اما به اين اعتبار كه وجودش وجود خود اوست، موجود است نه ايجاد. و مخلوق است نه خلق.
و نيز روشن مى‏شود كه: آنچه از ناحيه خداى تعالى افاضه مى‏شود، قابل درنگ و مهلت نيست، و تبدل و دگرگونى را هم تحمل نمى‏كند، و تدريجيت نمى‏پذيرد، و آنچه تدريجيت و مهلت و درنگ كه از موجودات مشاهده مى‏كنيم، از ناحيه خود آنها است نه از آن ناحيه كه رو به خدايند، و اين خود بابى است كه هزار باب از آن باز مى‏شود.
و در آيات، اشارات لطيفى به اين حقايق شده، از آن جمله فرموده:" كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ" « آل عمران، آيه 59.» كه كلمه" كن" را بعد از خلقت آورده و نيز مانند آيه‏" وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ" « قمر، آيه 50.» و نيز فرموده:" وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً" « احزاب، آيه 38.» و آياتى ديگر.
و جمله" فَيَكُونُ" بيانگر اطاعت آن شى‏ء است كه مورد اراده خدا قرار گرفته، مى‏خواهد بفرمايد: همين كه هست شدن چيزى مورد اراده خدا قرار گرفت، بدون درنگ لباس هستى مى‏پوشد.

" فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ" ﴿83﴾


كلمه" ملكوت" مبالغه در معناى ملك است، مانند كلمه" رحموت" و كلمه" رهبوت" كه مبالغه در معناى رحمت و وحشت‏اند.
با انضمام اين آيه به ما قبلش اين معنا به دست مى‏آيد كه: مراد از" ملكوت" آن جهت از هر چيزى است كه رو به خداست، چون هر موجودى دو جهت دارد، يكى رو به خدا، و يكى ديگر رو به خلق. ملكوت هر چيز آن جهتى است كه رو به خدا است، و ملك آن سمت رو به خلق است ممكن هم هست بگوييم: ملكوت به معناى هر دو جهت هر موجود است، و آيات زير هم بر همين معنا حمل مى‏شود،" وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ" « انعام، آيه 75.» و" أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ" « اعراف، آيه 185.» و" قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ" « مؤمنون، آيه 88.».
و اگر فرموده ملكوت هر چيزى به دست خداست، براى اين است كه: دلالت كند بر اينكه خداى تعالى مسلط بر هر چيز است، و غير از خدا كسى در اين تسلط بهره و سهمى ندارد.
و برگشت معنا در آيه" فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ" به اين است كه: خدا از استبعادى كه مشركين در مساله معاد مى‏كنند، منزه است، چون مشركين غافلند از اينكه ملكوت هر چيزى به دست خدا و در قبضه قدرت اوست.
و جمله" وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ" خطاب به عموم مردم است، چه مؤمن و چه مشرك، و هم بيان نتيجه‏اى است از بيان سابق بعد از تنزيه خدا.

در نهج البلاغه مى‏فرمايد: چون خدا اراده مى‏كند او را دوباره خلق كند، مى‏گويد: باش و او بى‏درنگ خلق مى‏شود، و اين گفتن چون گفتن ما با صوت و آوازى كه شنيده شود نيست، بلكه كلام خداى سبحان همان فعل اوست، كه آن را ايجاد كرده است درحالى كه مثل آن قبلا نبود، چون اگر مى‏بود قديم بود و خداى دوم مى‏شد.
و نيز در نهج البلاغه است كه: خداى سبحان مى‏گويد، ولى نه با تلفظ، و اراده مى‏كند، ولى نه با نيت و ضمير.
و در كافى به سند خود از صفوان بن يحيى روايت آورده كه گفت: به حضرت ابى الحسن (ع) عرضه داشتم: در باره اراده خدا و خلق كردنش، چيزى بفرما مى‏گويد:
آن جناب فرمودند: اراده در ما مخلوقات به معناى ضمير و خواست باطنى است كه به دنبال آن فعل از ما سرمى‏زند، و اما اراده در خداى تعالى به معناى ايجاد و احداث فعل است نه غير آن، براى اينكه: خداى تعالى احتياج به تروى و تفكر قبلى ندارد، او مثل ما نيست كه قبل از هر كار نخست تصميم بگيرد و سپس در طرز پياده كردنش فكر كند اين گونه صفات در خداى تعالى نيست و از خصايص مخلوقات است.
پس اراده خدا همان فعل است نه غير، به آن فعل مى‏گويد:" باش" و آن فعل وجود پيدا مى‏كند، اينهم كه گفتيم" مى‏گويد" گفتن با تلفظ و نطق به زبان نيست، و تصميم و تفكر ندارد، و همان طور كه خودش كيفيت ندارد، فعل او نيز كيفيت ندارد.

تفسیر المیزان

[ جمعه ۱۳۸۹/۰۷/۰۹ ] [ 19:10 ] [ سعید ]


سوره‏ يس[36]

اين سوره هشتاد و سه آيه دارد و به نام اوّلين آيه‏اش كه ازحروف مقطّعه است، نامگذارى شده است. در روايات از سوره يس به عنوان «قلب قرآن» ياد شده است.

غرض اين سوره بيان اصول سه‏گانه دين است، چيزى كه هست نخست از مساله نبوت شروع كرده، حال مردم را در قبول و رد دعوت انبيا بيان مى‏كند، و مى‏فرمايد كه: نتيجه دعوت حق انبياء، احياى مردم است، و اينكه آنان در راه سعادت واقع شوند و حجت را بر مخالفين تمام كند، و به عبارت ديگر تكميل هر دو دسته مردم است، عده‏اى را در طريق سعادت، و جمعى را در طريق شقاوت.

آن گاه اين سوره بعد از بيان مساله نبوت، منتقل مى‏شود به مساله توحيد، و آياتى چند از نشانه‏هاى وحدانيت خدا را برمى‏شمارد، و سپس به مساله معاد منتقل شده، زنده شدن مردم را در قيامت براى گرفتن جزا، و جداسازى مجرمين از متقين را بيان نموده سپس سرانجام حال هر يك از اين دو طايفه را توصيف مى‏كند.

و در آخر دوباره به همان مطلبى كه آغاز كرده بود برگشته، خلاصه‏اى از اصول سه‏گانه را بيان، و بر آنها استدلال مى‏كند و سوره را ختم مى‏نمايد.

و از آيات برجسته و بسيار علمى اين سوره آيه" إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ" است، پس اين سوره شانى عظيم دارد، چون هم متعرض اصول سه‏گانه است و هم شاخه‏هايى كه از آن اصول منشعب مى‏شود.

روايات هم از طريق شيعه و سنى آمده كه فرمودند: براى هر چيزى قلبى است، و قلب قرآن‏ سوره" يس" است.

در اين سوره چهار بخش عمده مخصوصا ديده مى شود:

1 - نخست سخن از رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن مجيد و هدف از نزول اين كتاب بزرگ آسمانى و گروندگان به آن است و تا آيه يازده آن را ادامه مى دهد.

2 - بخش ديگرى از اين سوره از رسالت سه نفر از پيامبران الهى ، و چگونگى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه پيگير و طاقت فرساى آنها با شرك سخن مى گويد كه در حقيقت يكنوع تسلى و دلدارى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ارائه طريق در انجام رسالت بزرگ او است .

3 - بخشى از اين سوره كه از آيه 33 شروع مى شود و تا آيه 44 ادامه دارد مملو از نكات جالب توحيدى ، و بيان گويا از آيات و نشانه هاى عظمت پروردگار در عالم هستى است ، در قسمتهاى اخير سوره نيز مجددا به همين بحث توحيدى و آيات الهى باز مى گردد.

4 - بخش مهم ديگرى از اين سوره در مسائل مربوط به ((معاد)) و دلائل گوناگون آن و چگونگى حشر و نشر، و سؤ ال و جواب در روز قيامت ، و پايانجهان ، و بهشت و دوزخ سخن مى گويد.

[ دوشنبه ۱۳۸۷/۰۷/۲۲ ] [ 11:57 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب