منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
[سوره یس (۳۶): آیه ۸۰] اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ اَلشَّجَرِ اَلْأَخْضَرِ نٰاراً فَإِذٰا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ (۸۰) همان کسی که برای شما از درخت سبز [مَرْخ و عَفار] آتش زنه ای قرار داده و اینک شما از آن آتش بر میافروزید. ۱- استفادۀ مردم عصر پیامبر (ص) از درخت سبز (مَرْخ و عَفار) برای افروختن آتش اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً فَإِذٰا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ مقصود از «شجر الأخضر»دو نوع چوب آتش زنه به نام «مَرْخ»و «عَفار»است. که با زدن اولی بر دومی - مانند سنگ آتش زنه - آتش روشن میکردند. ۲- آتش زا بودن درخت سبز و مرطوب، جلوه ای روشن از قدرت خدا اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً «أخضر» (سبز) صفت برای «شجر» (درخت) است و توصیف درخت به سبز بودن در آیۀ شریفه، کنایه از مرطوب بودن آن است؛ پدید آوردن آتش از چوب تر، بیانگر قدرت خداست. ۳- آتش زا قرار دادن درخت سبز و مرطوب، دلیل و نشانۀ توانایی خداوند بر احیای مجدد انسانها در روز قیامت اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً برداشت یاد شده با توجه به آیات پیشین است که درصدد بیان جلوههای قدرت خداوند برای اثبات معاد و رستاخیز انسانها است؛ یعنی، خداوندی که قادر است از درخت سبز آتش پدید آورد و از آب، آتش بیافریند؛ همو قادر است مرده را نیز زنده کند. ۴- خداوند، درخت آتش زنه (مرْخ و عفار) را برای استفاده مردم آفریده است. اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نٰاراً [سوره یس (۳۶): آیه ۸۱] [سوره یس (۳۶): آیه ۸۲] [ شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۲ ] [ 20:29 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۷۴] وَ اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ (۷۴) و جز خدا معبودانی را اختیار کرده اند که شاید [به وسیلۀ آنها] یاری شوند. ۱- مشرکان صدراسلام به جای خداوند، معبودهای دیگری برگزیدند. وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً ۲- شرک و بت پرستی، کفران نعمتهای الهی است. أَ فَلاٰ یَشْکُرُونَ. وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً از ارتباط میان آیه و ذیل آیۀ قبل - که از ناسپاسی انسان سخن به میان آورده است - برداشت یاد شده به دست میآید؛ یعنی، شرک و بت پرستی در واقع نوعی ناسپاسی به شمار میآید. ۳- مشرکان صدراسلام، معتقد به چند معبود بودند. وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً ۴- مشرکان و بت پرستان، امیدوار به یاری رسانی معبودهای خویش وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ ۵- مشرکان و بت پرستان، معتقد به توانایی بتها و معبودهای خویش برای یاری رسانی وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ ۶- حمایت و یاری شدن، انگیزه و دلیل مشرکان و بت پرستان، برای روی آوردن به شرک و بت پرستی وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّٰهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ «لعل»در آیۀ شریفه برای تعلیل میباشد.
[سوره یس (۳۶): آیه ۷۶] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۷] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۸] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۹]
[ شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۲ ] [ 12:5 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۶۸] وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی اَلْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ (۶۸) و به هر که عمر طولانی دهیم، خلقت او را به کاستی بر میگردانیم. آیا عقل خود را به کار نمی گیرند؟ ۱- بازگشت انسان به ناتوانی دوران طفولیت، پس از عمر طولانی و دوران پیری از نظر قوای جسمی وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ «تعمیر» (مصدر «نعمّر»و از مادۀ«عمر») به معنای طولانی کردن عمر و «تنکیس» (مصدر «نُنَکِّسْهُ») به معنای واژگون ساختن است. مقصود از جملۀ «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ» واژگون شدن و بازگشت انسان از نظر قوای جسمی در دوران پیری، به ضعف و ناتوانی دوران طفولیت است. ۲- قوای انسان - هرچند زیاد باشد - در معرض سستی و زوال است. وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ۳- انسان، در جلوگیری از کاسته شدن قوای خویش به هنگام پیری، ناتوان است. وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ۴- دوران پیری، دوران سستی و سیر نزولی قوای انسان است. وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ ۵- بازگشت انسان به ناتوانی دوران طفولیت - پس از دوران پیری - از نظر قوای جسمی و عقلی، نشانگر توانایی خداوند بر عذاب کافران و بازگرداندن آنان در روز رستاخیز است. وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا عَلیٰ أَعْیُنِهِمْ... وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ جملۀ «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ... » عطف بر «وَ لَوْ نَشٰاءُ لَطَمَسْنٰا... » و از باب عطف علت بر معلول میباشد؛ یعنی، آیه شریفه درصدد ارائۀ شاهدی بر توانایی خداوند بر مسخ و زمین گیر کردن انسان و بازگرداندن وی در روز رستاخیز برای حسابرسی است. ۶- سرزنش کفّار از سوی خداوند به خاطر عدم تعقل و اندیشه، در مراحل تکاملی قوای انسان و سیر نزولی آن وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ ۷- تعقل و اندیشیدن در مراحل حیات انسان، از راههای خداشناسی است. وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلاٰ یَعْقِلُونَ [سوره یس (۳۶): آیه ۶۹] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۰] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۱] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۲] [سوره یس (۳۶): آیه ۷۳] [ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۱۱ ] [ 12:13 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۶۳] هٰذِهِ جَهَنَّمُ اَلَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۶۳) این است همان دوزخی که به شما وعده میدادند. ۱- جهنم، در روز رستاخیز از نزدیک به کافران و مجرمان نشان داده خواهد شد. هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ «هٰذِهِ» - که به شیء نزدیک اشاره دارد - میرساند که جهنم در نزدیکی کافران و مجرمان قرار داشته و به آنان نشان داده خواهد شد. ۲- جهنم، وعدۀ الهی به مجرمان و کافران است. هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ۳- به دوزخ رفتن کافران و مجرمان، وعده ای که پیوسته به آنان در دنیا ابلاغ شده است. هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ آمدن فعل مضارع با فعل «کُنْتُمْ» - نشانگر استمرار و پیوستگی این وعدۀ الهی است. ۴- خداوند، حجتش را بر دوزخیان در دنیا تمام کرده است. هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ۵- عبادت نکردن خدای یکتا و پیروی از شیطان، موجب دوزخی شدن است. أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا الشَّیْطٰانَ... وَ أَنِ اعْبُدُونِی... وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ... هٰذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ آیۀ شریفه بیانگر نتیجه و پی آمد عمل نکردن به توصیههای الهی است که در آیات پیشین آمده است. [سوره یس (۳۶): آیه ۶۴] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۵] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۶] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۷]
[ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۱۱ ] [ 11:45 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۵۹] وَ اِمْتٰازُوا اَلْیَوْمَ أَیُّهَا اَلْمُجْرِمُونَ (۵۹) و [گفته میشود: ] ای مجرمان، امروز از یکدیگر جدا شوید. ۱- مجرمان، در روز رستاخیز از صف مؤمنان جدا خواهند شد. وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ ۲- مجرمان، در روز رستاخیز از یکدیگر جدا شده و به درد فراق مبتلا خواهند بود. وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ مقصود از «امْتٰازُوا» میتواند جدایی مجرمان از یکدیگر باشد. ۳- قیامت، روز جدایی صف اهل حق و باطل است. وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ ۴- کفر، جرم است و کافران مجرم اند. وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ مراد از «الْمُجْرِمُونَ» با توجه به آیات پیشین کافران است. [سوره یس (۳۶): آیه ۶۰] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۱] [سوره یس (۳۶): آیه ۶۲]
[ پنجشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۱۰ ] [ 8:46 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۵۴] فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۴) پس در آن روز بر هیچ کس هیچ ستمی نخواهد رفت، و جز آنچه میکردید سزا داده نمی شوید. ۱- قیامت، روز حساب رسی کردارهای بندگان و تعیین کیفر و پاداش آن فَإِذٰا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنٰا مُحْضَرُونَ. فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً ۲- کیفر و پاداش الهی در قیامت، عادلانه بوده و ذره ای به کسی ستم نخواهد شد. فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً ۳- مقدار مجازات الهی در قیامت، بسته به میزان اعمال انسانها و متناسب با کم و کیف آنهاست. وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ در برداشت یاد شده «مٰا» در «مٰا کُنْتُمْ» مجرور به حرف محذوف دانسته شده است؛ یعنی: «و لا تجزون إلّا بما کنتم تعملون». ۴- مجازات به میزان رفتار و کردار و متناسب با کم و کیف آن، جزایی است عادلانه. فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که جملۀ «وَ لاٰ تُجْزَوْنَ... » عطف بر جملۀ پیش (لاٰ تُظْلَمُ... ) است و بیانگر چرایی و چگونگی ستم نشدن به انسانها است. ۵- تجسم اعمال آدمیان، به صورت کیفر و پاداش در آخرت فَالْیَوْمَ لاٰ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آمدن تعبیر «لاٰ تُجْزَوْنَ إِلاّٰ مٰا» به جای «لا تجزون إلّا بما کنتم تعملون» (با ذکر «باء» مقابله)، میتواند بیانگر این حقیقت باشد که خودِ اعمال آدمی در روز رستاخیز، به صورت کیفر و پاداش به او برگردانده خواهد شد. [سوره یس (۳۶): آیه ۵۵] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۶] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۷] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۸]
[ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۹ ] [ 19:38 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۵۰] فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ (۵۰) به طوری که نه بتوانند وصیّتی کنند و نه [اگر بیرون خانه اند] بتوانند به سوی خانوادۀ خود بازگردند. ۱- با فرارسیدن زمان برپایی قیامت و وقوع صیحه، کافران، فرصت هیچ گونه وصیت و سفارش نخواهند داشت. صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً «تَوْصِیَةً» نکرۀ در سیاق نفی و مفید عموم میباشد. ۲- با فرارسیدن زمان برپایی قیامت و وقوع صیحه، انسانها از بازگشت به خانه و مراجعه به کسان خود ناتوان خواهند بود. صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ ۳- میان وقوع صیحه و مرگ و انقراض نسل بشر در دنیا، فاصله ای نخواهد بود. صَیْحَةً وٰاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ ناتوانی بشر از هرگونه توصیه و سفارش و یا مراجعه به کسان خود - با شنیدن صیحه و فریاد سهمگین - حاکی از مطلب یاد شده است. ۴- انسانها با شنیدن صیحۀ سهمگین در آستانۀ برپایی قیامت، از هرگونه تحرک و عملی ناتوان خواهند بود. صَیْحَةً وٰاحِدَةً... فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ نبودن فرصت توصیه و مراجعه به کسان هنگام وقوع صیحۀ قیامت، به عنوان نمونه و مثال است و مقصود اصلی بیان ناتوانی کامل بشر در برابر مشیت خداوند به برپایی قیامت باشد. ۵- اشتیاق شدید انسان به سفارش دربارۀ امور مربوط به خود، هنگام رو به رو شدن با مرگ فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ یاد کرد ناتوانی انسانها از توصیه و سفارش دربارۀ اموال و کسان خود، میرساند که در سرشت بشر چنین علاقه و تمایلی وجود دارد. ۶- علاقه و اشتیاق شدید انسانها به دیدار خانواده و کسان خود، به وقت رو به رو شدن با مرگ فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ تَوْصِیَةً وَ لاٰ إِلیٰ أَهْلِهِمْ یَرْجِعُونَ [سوره یس (۳۶): آیه ۵۱] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۲] [سوره یس (۳۶): آیه ۵۳] [ سه شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۸ ] [ 18:36 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۴۶] وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ (۴۶) و هیچ آیه ای از آیات پروردگارشان برای آنان نمی آید مگر این که از آن روی میگردانند. ۱- کافران صدراسلام از تمامی آیات و نشانههای پروردگار، اعراض کرده و آنها را نپذیرفتند. وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ ۲- کافران صدراسلام، مردمی لجوج و حق ناپذیر بودند. وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ... إِلاّٰ کٰانُوا عَنْهٰا مُعْرِضِینَ ۳- آیات قرآن، از نشانهها و جلوههای ربوبیت پروردگار است. وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ مقصود از «آیٰاتِ»، آیههای قرآن میباشد و اضافۀ آن به صفت «رب»، بیانگر مطلب یاد شده است. ۴- نام گذاری بند بند قرآن، به «آیَةٍ» از سوی خداوند وَ مٰا تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ ۵- «رب»از اسما و صفات خداوند مِنْ آیَةٍ مِنْ آیٰاتِ رَبِّهِمْ [سوره یس (۳۶): آیه ۴۷] [سوره یس (۳۶): آیه ۴۸] [سوره یس (۳۶): آیه ۴۹] [ دوشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۷ ] [ 19:39 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۴۲] [سوره یس (۳۶): آیه ۴۳] [سوره یس (۳۶): آیه ۴۵]
[ یکشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۶ ] [ 20:20 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۷] وَ آیَةٌ لَهُمُ اَللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ اَلنَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ (۳۷) و شب برای آنان نشانه ای است [از قدرت ما] که روز را از آن بر میکَنیم و به ناگاه آنان در تاریکی فرو میروند. ۱- پدیدۀ شب، از نشانههای قدرت خداوند است. وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ ۲- با رفتن روشنایی روز، اهل زمین ناگهان در تاریکی فرو میروند. اَللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ ۳- نظام حاکم بر شب و روز و توالی نور و ظلمت در زندگی اهل زمین، به تدبیر خداست. وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهٰارَ فَإِذٰا هُمْ مُظْلِمُونَ
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۸]
[سوره یس (۳۶): آیه ۴۰] [ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ ] [ 19:34 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۳] وَ آیَةٌ لَهُمُ اَلْأَرْضُ اَلْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ (۳۳) و برای آنان زمین مرده نشانه ای است [از امکان معاد] که آن را زنده کردیم و دانه از آن بیرون آوردیم که از آن میخورند. ۱- پدیدۀ حیات در زمین، نشانه ای بزرگ از توانایی خداوند است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا... حَبًّا نکره آمدن «آیَةٌ» برای تفخیم میباشد؛ یعنی نشانه ای بزرگ. ۲- رویش انواع دانهها (چون گندم، جو، برنج و... ) از زمین، نشانه ای بزرگ از قدرت خداست. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا مقصود از «حب»، جنسِ«حب»است و شامل انواع دانهها (چون گندم، جو، برنج و... ) خواهد بود. ۳- پدیدۀ حیات و رویش دانهها از زمین به ارادۀ خدا، نشانۀ امکان معاد و دلیل توانایی خداوند بر احیای مردگان است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا برداشت یاد شده به خاطر این نکته است که آیۀ شریفه پس از طرح مسألۀ برانگیختن انسانها - که کافران آن را انکار میکردند - آمده است. و در حقیقت، این آیه درصدد اثبات قیامت و نشان دادن جلوه ای از قدرت خداوند است. ۴- زمین، دارای مرگ و حیات است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا ۵- رویش دانه ها، جلوۀ حیات زمین است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا برداشت یاد شده از آن جا است که از رویش دانه ها، به عنوان نمونۀ حیات در زمین یاد شده است. ۶- خداوند، حبوبات (گندم، جو، برنج و... ) را به منظور تغذیۀ انسانها آفریده است. وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ۷- دانههایی چون گندم، جو، برنج و...، از مهم ترین خوردنیها و نعمتهای الهی برای بشر است. وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ تقدیم جار و مجرور (فمنه) بر متعلق خود (یأکلون)، میتواند برای اهتمام و نیز توجه دادن انسانها به این نعمت ارزشمند الهی باشد. ۸- تنها بعضی از دانههای روییده از زمین، قابل تغذیه برای انسانها است. وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ برداشت یاد شده براساس این احتمال است که «من»در «فَمِنْهُ» تبعیضیه باشد. ۹- احیای زمین و رویاندن دانهها از جانب خداوند، به منظور بهره مندی انسانها و تأمین زندگی آنان است. وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ برداشت یاد شده از آن جا است که آیۀ شریفه، پس از طرح مسألۀ احیای زمین و رویاندن دانهها از آن، تنها مسأله تغذیۀ انسانها را یادآور شده است. یادآوری این مسأله میتواند گویای حقیقت مزبور باشد. ۱۰- انسان، مورد لطف خداوند و برخوردار از جایگاه ویژه در آفرینش وَ آیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنٰاهٰا وَ أَخْرَجْنٰا مِنْهٰا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ احیای زمین و رویاندن دانهها از آن برای تغذیۀ انسان، میتواند حاکی از حقیقت یاد شده باشد.
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۴]
[سوره یس (۳۶): آیه ۳۶] [ جمعه ۱۳۹۶/۰۱/۰۴ ] [ 19:10 ] [ سعید ]
[سوره يس (36): آيه 28] وَ ما أَنْزَلْنا عَلي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ (28) و پس از او بر قوم وي هيچ سپاهي از آسمان [براي هلاكتشان] نازل نكرديم، و ما نازل كننده [سپاه] نبودهايم. 1- خداوند، هيچ لشكري از فرشتگان آسمان، براي عذاب كردن و به هلاكت رساندن مردم انطاكيه نفرستاد. وَ ما أَنْزَلْنا عَلي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ مقصود از «جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ» (لشكر آسماني) فرشتگانند. جمله «وَ ما أَنْزَلْنا عَلي قَوْمِهِ ...» استئناف بياني و براي پاسخگويي به اين سؤال است كه پس از شهادت حبيب نجار، مردم انطاكيه به چه سرنوشتي دچار شدند؟ 2- مردم انطاكيه، در پي شهادت حبيب نجار، سزاوار عذاب الهي شدند. وَ ما أَنْزَلْنا عَلي قَوْمِهِ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ قيد «مِنْ بَعْدِهِ» دلالت ميكند كه مردم انطاكيه پيش از ارتكاب قتل حبيب نجار- به رغم آن كه كافر بودند استحقاق عذاب را نداشتند- ولي پس از شهادت او اين استحقاق را پيدا كردند. 3- نفرستادن لشكر آسماني (فرشتگان) براي عذاب و نابودي مردمان گذشته، از سنتهاي الهي است. جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ 4- نابود كردن جوامع محكوم به فنا، امري آسان براي خدا و او بينياز از لشكركشي از آسمان است. جُنْدٍ مِنَ السَّماءِ وَ ما كُنَّا مُنْزِلِينَ تأكيد خداوند بر نفرستادن هيچ لشكر آسماني و نيز عذاب و نابود كردن انسانهاي محكوم به فنا تنها با يك صيحه- كه در آيه بعد آمده است- بيانگر برداشت ياد شده است. [سوره يس (36): آيه 29] [سوره يس (36): آيه 30] [سوره يس (36): آيه 31] [سوره يس (36): آيه 32]
[ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۲ ] [ 19:12 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۲۳] أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ اَلرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ (۲۳) آیا جز او معبودانی را اختیار کنم که اگر خدای رحمان برای من گزندی بخواهد، نه شفاعت آنها برای من سودی دارد و نه مرا نجات میدهند؟ ۱- مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، فردی خداپرست و بیزار از شرک بت پرستی أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً همزه در «أَ أَتَّخِذُ» برای استفهام انکاری و مفاد آن، نفی است؛ یعنی، «لاأتّخذ من دونه ءالهة». ۲- استدلال مؤمن انطاکیه (حبیب نجار) بر پوچی شرک و بیهوده بودن پرستش بتها أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ ۳- معبودها، ناتوان از شفاعت کردن به درگاه خداوند برای پرستندگان خویش آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً ۴- معبودها، ناتوان از نجات پرستندگان شان از گرفتاری و رنج آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ... لاٰ یُنْقِذُونِ ۵- مردم انطاکیه، مشرک و معتقد به معبودهای متعدد بودند. أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ... لاٰ یُنْقِذُونِ ۶- مردم انطاکیه، معتقد به شفاعت کردن معبودهایشان به پیشگاه خداوند آلِهَةً... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً ۷- معبودها، دارای منزلت و مقام در پیشگاه خداوند، در نظر مردم انطاکیه آلِهَةً... لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً ۸- معبودها، برخوردار از توانایی برای نجات دادن از گرفتاری و رنج در نظر مردم انطاکیه آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی... وَ لاٰ یُنْقِذُونِ ۹- ناتوانی معبودها از شفاعت کردن به پیشگاه خداوند و نجات دادن پرستندگان خویش به هنگام گرفتاری، دلیل ناشایستگی آنها برای پرستش آلِهَةً إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ برداشت یاد شده به جهت این نکته است که جملۀ «إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ... » در مقام تعلیل برای جملۀ «أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ» میباشد. ۱۰- توانایی خداوند رحمان، دلیل شایستگی او برای پرستش إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ ۱۱- در صورت تعلق ارادۀ الهی بر رنج و آسیب کسی با هیچ نیرویی نمی تواند وی را نجات دهد و یا از او شفاعت کند. إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ ۱۲- مؤمن انطاکیه (حبیب نجار) نجات از هر گزندی را در دست خدا و فقط در اختیار او میدانست. إِنْ یُرِدْنِ الرَّحْمٰنُ بِضُرٍّ لاٰ تُغْنِ عَنِّی شَفٰاعَتُهُمْ شَیْئاً وَ لاٰ یُنْقِذُونِ ۱۳- «رحمن»از نامها و اوصاف خداوند اَلرَّحْمٰنُ [سوره یس (۳۶): آیه ۲۴] [سوره یس (۳۶): آیه ۲۵] [سوره يس (36): آيه 26] [سوره يس (36): آيه 27]
[ چهارشنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۲ ] [ 8:49 ] [ سعید ]
سوره یس (36): آیه 19]
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ (19)
گفتند: شومیِ شما با خودتان است. آیا اگر به شما تذكّر دهند [آن را به فال بد میگیرید]؟ [نه،] بلكه شما مردمی اسرافكارید.
1- پیامبران مردم انطاكیه، بدبختی و زندگی شوم آنان را ناشی از عملكرد خود مردم معرفی كردند.
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ
2- سرنوشت هر كسی، توسط خود او رقم میخورد.
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ
3- مردم انطاكیه، به دلیل شوم دانستن تذكّرات پیامبرانشان، مورد سرزنش ایشان قرار گرفتند.
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ
استفهام در «أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ» برای توبیخ است.
4- تذكر و بیدارباش دادن، از وظیفههای پیامبران مردم انطاكیه بود.
أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ
5- شوم دانستن پنددهنده، برخاسته از نابخردی است.
أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ
استفهام در «أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ» علاوه بر توبیخ، متضمّن اظهار تعجب نیز هست. جواب شرط «إِنْ ذُكِّرْتُمْ» حذف شده است؛ یعنی، آیا اگر كسی شما را پند دهد و بیدارتان نماید او را شوم میدانید؟
6- مردم انطاكیه، مردمی اسرافگر و گزافكار بودند.
بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
7- اسرافگری مردم انطاكیه، موجب بدبختی و ابتلای آنان به سرنوشت شوم بود.
قالُوا إِنَّا تَطَیَّرْنا بِكُمْ ... قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
«بَلْ» در آیه، برای اضراب و اعراض از مطلب گذشته است؛ یعنی، وجود پیامبران و دعوت آنان موجب بدبختی شما نیست؛ بلكه اسرافگری شما سبب چنین سرنوشت شومی شده است.
8- اسرافگری در زندگی، موجب بدبختی و ابتلا به سرنوشت شوم
قالُوا طائِرُكُمْ مَعَكُمْ ... بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
9- تكذیب و مخالفت با پیامبران، اسراف است و تكذیبگران مسرفاند.
أَ إِنْ ذُكِّرْتُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ
توصیف مردم بیایمان و مخالف پیامبران الهی به اسرافگر، گویای حقیقت یاد شده است.
[سوره یس (36): آیه 20]
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ (20)
و از دورترین نقطه شهر مردی شتابان آمد. گفت: ای قوم من، از این فرستادگان پیروی كنید.
1- حبیب نجار، از حاشیه و كرانه شهر انطاكیه به دفاع از پیامبران تهدید شده به سنگسار و شكنجه، شتافت.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی
براساس نقلهای تاریخی و روایات مربوطه، مقصود از «رَجُلٌ» حبیبنجار است و از این آیه تا آیه 27 درباره سرگذشت او میباشد. نقل شده است كه حبیب نجار در كرانه شهر انطاكیه میزیست و به عبادت در غار و یا چرانیدن گوسفندان مشغول بود و آنگاه كه شنید پیامبران به سنگسار و شكنجه تهدید شدهاند، به میان مردم آمد و به دفاع از آنان برخاست.
2- حبیب نجار، مردی بزرگ و با شخصیت در پیشگاه خداوند
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ
محتمل است نكره آمدن «رَجُلٌ» برای تعظیم و تفخیم باشد؛ یعنی مردی بزرگ.
3- انطاكیه، در عصر حبیب نجار و زمان آمدن رسولان الهی بدان جا، به صورت شهر بود.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ
4- حبیب نجار، بیرون از شهر و در حاشیه و كرانه آن میزیست.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ
«أَقْصَا الْمَدِینَةِ» به معنای دورترین جای شهر است كه مقصود از آن در آیه شریفه- به دلیل نقل تاریخی و روایات- حاشیه و كرانه شهر است.
5- حبیب نجار، مردی خیرخواه و در امر دین كوشا بود.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی
برداشت یاد شده از تعبیر «یَسْعی» استفاده شده است كه صفت برای «رَجُلٌ» میباشد.
6- حبیب نجار، مردی آشنا به پیامبران عصر خویش و مؤمن و پیرو ایشان
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
دفاع حبیب نجار از پیامبران و توصیه به پیروی از آنان، گویای برداشت یاد شده است.
7- حبیب نجار، فردی شجاع و فداكار در راه دین و عقیده
لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَیَمَسَّنَّكُمْ مِنَّا عَذابٌ أَلِیمٌ ... وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
دفاع حبیب نجّار از پیامبران و توصیه به پیروی از ایشان، در شرایطی كه آنان به سنگسار و شكنجه تهدید شده بودند، بیانگر برداشت یاد شده است.
8- ابلاغ موفقیتآمیز پیام الهی، از سوی رسولان انطاكیه به مردمِ دورترین محلههای آن شهر و حاشیه آن
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی
تعبیر «مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ» میرساند كه دعوت پیامبران به دورترین محلههای شهر رسیده و به مركز شهر محدود نشده بود.
9- لزوم حمایت از دین و مبلغان دینی، به وقت ضرورت
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی
نقل داستان حبیب نجار، میتواند هشداری به همه مؤمنان باشد كه مانند او به دفاع از دین و دینداران بپردازند.
10- شتاب در كار خیر و در دفاع از دین و مبلغان دینی، كاری است شایسته و بایسته.
وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
11- حبیب نجار، مردم انطاكیه را به اقتدا و پیروی از رسولان الهی، فراخواند.
قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
12- دعوت حبیب نجار به پیروی از انبیا، همراه با ملاطفت و اظهار محبت به مردم بود.
قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ
برداشت یاد شده از تعبیر «یا قَوْمِ» (ای قوم من)- كه معمولًا برای اظهار محبت و ابراز نزدیكی به كار میرود استفاده شده است.
13- داستان مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)، داستانی مثلزدنی و درسآموز
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ ... وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِینَةِ رَجُلٌ
برداشت یاد شده از آن جا است كه آیات مربوط به حبیب نجار، به دنبال آیات مربوط به داستان مردم انطاكیه آمده و جزء آن میباشد.
14- «قال رسولاللّه (ص): الصدّیقون ثلاثة: حبیب النجّار مؤمن آلیاسین الذی قال: «یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ...» ...؛ «الدرالمنثور، ج 7، ص 53؛ نورالثقلین، ج 4، ص 384، ح 41.»
رسولخدا (ص) فرمود: صدیقین سه نفرند: [اول] حبیبنجار همان مؤمن آلیاسین است كه گفت: «یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ ...» ...».
[سوره یس (36):آیه21]
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ (21)
از كسانی پیروی كنید كه مزدی از شما نمیطلبند و خود هدایت یافتهاند.
1- مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)، مردم را به پیروی از رسولانی رهیافته- كه هیچ مزدی در ابلاغ رسالت خویش نمیخواستند- فراخواند.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
2- مزد نخواستن در ابلاغ رسالت و رهیافته بودن، دلیل لزوم پیروی از پیامبران در دیدگاه مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)
اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
جمله «اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً ...» تأكید برای جمله «اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ» در آیه پیش و نیز در مقام تعلیل برای آن جمله است.
3- مزد نخواستن در ابلاغ رسالت و رهیافته بودن، دلیل درستی ادعای رسالت و پیامبری در دیدگاه حبیب نجار
اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
4- مزد نخواستن در برابر ابلاغ رسالت و رهیافته بودن، دلیل لزوم پیروی از پیامبران الهی است.
اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِینَ. اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
5- تنها انسانهای به دور از چشمداشت مادی و رهیافته، شایسته رهبری و پیرویاند.
اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ
[سوره یس (36): آیه 22]
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (22)
و چرا من پرستش نكنم آن كسی را كه مرا آفریده و بهسوی او بازگردانده میشوید؟
1- عبادت آفریدگار در نظر مؤمن انطاكیه (حبیب نجار)، امری لازم است و هیچ دلیلی بر ترك آن وجود ندارد.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی
«ما» در «ما لِیَ ...» از نوع استفهام انكاری است و جمله «لا أَعْبُدُ» حال برای ضمیر در «لِیَ» است و در حقیقت صدر آیه چنین است: «لا شیء یمنعنی من عبادة الذی خلقنی»؛ یعنی، هیچ چیز نمیتواند مرا از عبادت آفریدگارم باز دارد».
2- مؤمن انطاكیه (حبیب نجار) به دلیل ایمان به خدای یكتا مورد اعتراض مردم كافر قرار گرفت.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی
استفهام انكاری، در رد چیزی به كار میرود كه مورد انكار و اعتراض قرار گرفته باشد.
3- خدا، به خاطر خالقیتش، شایسته عبادت است.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی
برداشت یاد شده از آن جا است كه جمله «فَطَرَنِی» در مقام بیان تعلیل برای جمله پیشین است.
4- بازگشت انسانها به سوی خداست.
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
5- معاد و بازگشت انسانها به سوی خدا، مقتضی عبادت كردن او است.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی ... إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
«إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» عطف بر «فَطَرَنِی» است؛ یعنی «و ما لی أعبد الذی الیه ترجعون».
6- مبدأ و معاد انسانها، خداوند است.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
7- مردم انطاكیه به علت پرستش غیر خدا و انكار معاد، مورد سرزنش مؤمن انطاكیه (حبیب نجار) قرار گرفتند.
وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ الَّذِی فَطَرَنِی وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
آیه در مقام تعریض و سرزنش مردم كافر انطاكیه است و آمدن آن در قالب «وَ ما لِیَ لا أَعْبُدُ» به جای «و ما لكم لا تعبدون» برای تأكید بیشتر است. جمله «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» به صیغه مخاطب، مؤید این حقیقت است.
8- بازگشت انسانها به سوی خداوند، قهری و خارج از اراده و خواست خود آنان است.
وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
«ارجاع» (مصدر مجهول «تُرْجَعُونَ») به معنای بازگردانده شدن است و مفاد «إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» این است كه شما را به سوی خدا باز خواهند گرداند چه بخواهید و چه نخواهید
[ سه شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۱ ] [ 12:44 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۵]
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا وَ مٰا أَنْزَلَ اَلرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ (۱۵)
[مردم] گفتند: شما جز بشری مانند ما نیستید، و خدای رحمان چیزی نازل نکرده است. شما جز دروغ نمی گویید.
۱- مردم انطاکیه، پیامبران الهی را انسانهایی همانند خود دانسته و منکر هرگونه برتری و امتیازی برای آنان شدند.
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا
۲- مردم انطاکیه، انسان را شایستۀ پیامبری و تلقی وحی از جانب خداوند نمی دانستند.
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا
۳- انسان بودن، دلیل رد رسالت رسولان و نادرستی ادعاهای آنان، در دیدگاه مردم انطاکیه
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا
۴- پیامبران الهی، بشری هم چون دیگر انسانهای عصر خویش بودند.
قٰالُوا مٰا أَنْتُمْ إِلاّٰ بَشَرٌ مِثْلُنٰا
۵- مردم انطاکیه، نزول هر چیزی به نام دین و شریعت از ناحیۀ خداوند را انکار کردند.
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ
۶- مردم انطاکیه، نزول وحی از جانب خداوند بر پیامبران فرستاده شده به سوی خویش را، انکار کردند.
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ
۷- مردم انطاکیه، به وجود خدا و رحمانیت او معتقد بودند.
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ
تصریح مردم انطاکیه به صفت رحمانیت خدا حاکی از اعتقاد آنان به این حقیقت است.
۸- «رحمن» از نامها و اوصاف خداوند است.
اَلرَّحْمٰنُ
۹- فرستادن پیامبران، همراه با پیامِ تکلیف آفرین، مخالف رحمانیت خداوند در دیدگاه مردم انطاکیه بود.
وَ مٰا أَنْزَلَ الرَّحْمٰنُ مِنْ شَیْءٍ
برخی از مفسران برآنند که ذکر رحمانیت خداوند از سوی مردم انطاکیه، میتواند به این جهت باشد که آنان، فرستادن پیامبر را ناسازگار با رحمانیت خدا میپنداشتند؛ زیرا آمدن پیامبران نوعاً همراه با تکلیف بوده و آنان این کار را با رحمانیت خدا ناسازگار میدانستند.
۱۰- هر سه پیامبر فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه، مورد تکذیب آنان قرار گرفتند.
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ... قٰالُوا...
إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۶]
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ (۱۶)
گفتند: پروردگار ما میداند که ما حتماً به سوی شما فرستاده شده ایم.
۱- پیامبران مردم انطاکیه، خدا را بر راستی ادعاهای خود گواه گرفته و به او سوگند یاد کردند.
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
جملۀ «رَبُّنٰا یَعْلَمُ» (پروردگار ما میداند) و نظایر آن (مانند «شهد الله»و«علم الله») در عرف عرب برای گواه گرفتن خدا بر راستی امری و نیز در حکم قسم و جانشین آن است.
۲- پیامبران مردم انطاکیه، برخوردار از صبر و پایداری بر مواضع خویش، به رغم روبه رو شدن با تکذیب و مخالفتهای سخت
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
تأکید پیامبران بر راستی ادعاهای خود، علی رغم تکذیب شدن پی درپی شان، گویای برداشت یاد شده است.
۳- انتخاب پیامبر برای هدایت انسانها از میان خود آنان، کاری عالمانه و حکیمانه و متناسب با ویژگیهای انسانها و نیازهای آنان است.
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
گواه گرفتن خدا و یاد علم و دانایی او، در پاسخ کسانی که به دلیل بشر بودن پیامبران منکر رسالت آنان بودند، میتواند برای بیان این نکته باشد که این انتخاب از سوی کسی است که عالم و حکیم است و کار او نیز عالمانه و حکیمانه میباشد؛ مثل آیۀ شریفۀ: «اللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ» (أنعام (۶) آیۀ ۱۲۴).
۴- جهل مردم انطاکیه، از فلسفۀ بعثت پیامبران و حکمت گزینش آنان از میان انسانها
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
یادآوری علم و دانایی خداوند، پس از تکذیب رسولان الهی به دلیل بشر بودن آنان، میتواند گویای برداشت یاد شده باشد.
۵- ناآگاهی مردم انطاکیه از فلسفۀ انتخاب رسولان از میان انسان ها، سبب تکذیب کردن آنان شده بود.
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
۶- ربوبیت الهی، مقتضی فرستادن پیامبران برای انسانها
قٰالُوا رَبُّنٰا یَعْلَمُ إِنّٰا إِلَیْکُمْ لَمُرْسَلُونَ
۷- «رب»از اسما و صفات خداوند
رَبُّنٰا یَعْلَمُ
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۷]
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ اَلْبَلاٰغُ اَلْمُبِینُ (۱۷)
و بر عهدۀ ما جز رساندن آشکار پیام نیست.
۱- ابلاغ پیامهای الهی به صورت روشن و آشکار، وظیفۀ پیامبرانِ فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه بود.
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۲- پیامبران فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه، تنها مسؤول انجام رسالت خویش بودند؛ نه مأمور به نتیجه (مؤمن ساختن همۀ مردم).
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
حصر در جملۀ «وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ... » حصر اضافی است و گویای این نکته میباشد که تکذیب انبیا از سوی منکران رسالت، مسؤولیتی بر دوش پیامبران بار نمی کند؛ زیرا آنان تنها مسؤول ابلاغ وحی به مردم اند و مسؤولیتی در قبال آثار و نتایج این رسالت (پذیرش و عدم پذیرش مردم) ندارند.
۳- ابلاغ پیامهای الهی از جانب پیامبران، منوط به پذیرش و عدم پذیرش مردم نیست.
إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ... قٰالُوا... وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۴- سلب نشدن وظیفۀ تبلیغ دین از مبلغان، به صرف روی گردانی مردم از آن
إِنْ أَنْتُمْ إِلاّٰ تَکْذِبُونَ... قٰالُوا... وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۵- پیامها و تعالیم پیامبران، روشن، رسا و قابل فهم برای انسانها
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۶- لزوم به کارگیری مفاهیم و مطالب روشن، رسا و بی ابهام در تبلیغ دین
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
۷- پیامبران انطاکیه، حجت را بر مردم تمام کرده بودند.
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ
ابلاغ روشن و بی ابهامِ پیامِ الهی به مردم، حاکی از تمام بودن حجت الهی بر آنان است.
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۸]
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ (۱۸)
گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم. اگر دست برندارید، قطعاً شما را طرد خواهیم کرد و عذابی دردناک از ما به شما خواهد رسید.
۱- مردم انطاکیه، آمدن پیامبران را برای خود به فال بد گرفته و وجودشان را مایۀ شرّ و بدبختی میپنداشتند.
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
مقصود از «بِکُمْ» میتواند وجود خود پیامبران و یا دعوت و پیام آنان باشد. برداشت یاد شده مبتنی بر احتمال نخست است.
۲- مردم انطاکیه، معتقد به تأثیر سوء وجود برخی از افراد در سرنوشت انسانها
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
۳- مردم انطاکیه، دعوت و پیام پیامبران را به فال بد گرفته و آن را مایۀ شر و بدبختی خود میدانستند.
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
۴- رواج داشتن فال و شگون در میان مردم انطاکیه
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
۵- جهان بینی و عقاید مردم انطاکیه، متکی بر خرافات بود.
قٰالُوا إِنّٰا تَطَیَّرْنٰا بِکُمْ
تردیدی نیست که عقیده به فال، عقیده ای خرافی است و اعتقاد مردمِ انطاکیه به آن، تا مرز سنگسار و شکنجه کردن پیامبران الهی، گویای حقیقت یاد شده است.
۶- مردم انطاکیه، پیامبران شان را در صورت دنبال کردن رسالت خود، به سنگسار شدن و شکنجۀ دردناک تهدید کردند.
لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ
۷- سنگسار و شکنجه، از انواع مجازات میان مردم انطاکیه
لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ
۸- برخورد بی منطق مردم انطاکیه در برابر دعوت به حق و پیام روشن پیامبران خود
وَ مٰا عَلَیْنٰا إِلاَّ الْبَلاٰغُ الْمُبِینُ. قٰالُوا... لَنَرْجُمَنَّکُمْ وَ لَیَمَسَّنَّکُمْ مِنّٰا عَذٰابٌ أَلِیمٌ
تهدید به سنگسار و شکنجه کردن پیامبران، در برابر سخن به حق و پیام روشن آنان، گویای حقیقت یاد شده است.
[ سه شنبه ۱۳۹۶/۰۱/۰۱ ] [ 9:42 ] [ سعید ]
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۱]
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اِتَّبَعَ اَلذِّکْرَ وَ خَشِیَ اَلرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ (۱۱)
اخطار تو فقط برای کسی ثمربخش است که پندپذیر باشد و در نهان از خدای رحمان بترسد؛ پس او را به آمرزش و اجری ارجمند مژده ده.
۱- انذارها و اخطارهای پیامبر (ص)، تنها در افرادی که آمادۀ پذیرش بودند و میخواستند از پیروان قرآن و اهل خشیت باشند، مؤثر بود.
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ
در آیات گذشته، سخن از گروهی بود که هرگز آمادگی پذیرش ایمان و سخن حق را نداشتند؛ ولی در این آیۀ شریفه از گروه دیگری یاد میکند که در نقطۀ مقابل گروه اول قرار دارند که آمادۀ پذیرش کلام حق (قرآن) بوده و از خدای رحمان میترسند. گفتنی است مقصود از «ذکر» - طبق نظر بیش تر مفسران - قرآن است.
۲- آمادگی برای ایمان به قرآن و برخورداری از روح خشیت، از زمینههای لازم برای تأثیرپذیری از انذارها و اخطارهای الهی
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ
۳- تأثیر انذارها و اخطارهای به حقّ، در گرو وجود شایستگیها و زمینههای لازم برای پذیرش آن در نهاد آدمی است.
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ
۴-«ذکر»از نامهای قرآن است.
مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ
۵- قرآن، کتاب یادآوری و زداینده غفلت
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ
۶- لزوم پیروی از تعالیم قرآن
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ
برداشت یاد شده، از آمدن قید «اتّباع»به دست میآید.
۷- ارزشمندی و برتری ترس از خدا و دوری از گناه در خلوت
وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ
برداشت یاد شده، از مقید شدن ترس از خدا به «غیب» (نهان) به دست میآید.
۸- پیامبر (ص) مأمور بشارت دادن پیروان قرآن و خداترسان به مغفرت و اجر ارزشمند و پربهای الهی
مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ
۹- آمرزش و اجر ارزشمند و پربها، پاداش پیروان قرآن و خداترسان
مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ بِالْغَیْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ
۱۰- انذار و بشارت، از روشهای تبلیغی - هدایتی پیامبراسلام (ص)
إِنَّمٰا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ... فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ کَرِیمٍ
۱۱- «رحمن»از نامها و اوصاف خداوند
وَ خَشِیَ الرَّحْمٰنَ
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۲]
إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ اَلْمَوْتیٰ وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ (۱۲)
بی تردید، ماییم که مردگان را زنده میکنیم و آنچه را که پیش فرستاده اند و [نیز]آثارشان را مینویسیم و هر چیزی را در کتابی آشکار (لوح محفوظ) احصا کرده ایم.
۱- احیای مردگان به قدرت خداست.
إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتیٰ
۲- برپا ساختن رستاخیز و زنده کردن مردگان، کاری بزرگ و باعظمت است؛ اما در برابر عظمت قدرت خداوند ناچیز میباشد.
إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتیٰ
برداشت یاد شده، از آمدن دو ضمیرِ جمعِ (إنّا و نحن) استفاده شده است.
۳- تمام رفتارها و کردارهایِ پیش فرستادۀ انسان ها، به ارادۀ خدا نوشته و ثبت خواهد شد.
وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا
۴- همۀ آثار برجامانده از انسانها پس از مرگ (چون: بناها، اختراعات و سنتها و... ) نوشته و ثبت خواهد شد.
وَ نَکْتُبُ... آثٰارَهُمْ
۵- آثار و پی آمدهای خوب و بد رفتار و کردار انسان ها، نوشته و ثبت میشود.
وَ نَکْتُبُ... آثٰارَهُمْ
محتمل است مقصود از «آثار»، پی آمدهای اعمال و رفتار انسانها باشد؛ یعنی، خداوند هم اعمال و رفتار انسانها را ثبت میکند و هم پی آمدهای آنها را در زندگی فردی و اجتماعی شان.
۶- آثار وجودی انسان و نقشی که شخصیت او در جامعه و نامش در تاریخ داشته است، نوشته و ثبت خواهد شد.
وَ نَکْتُبُ... آثٰارَهُمْ
کلمۀ «آثار»، شامل آثار وجودی انسان و نقش بودنِ او در جامعه و نامش در تاریخ نیز میشود، از باب مثال: نام نیکی که از انسانهای بزرگ و کامل به یادگار میماند و منشأ اثر در جامعه و تاریخ میگردد نوشته و ثبت خواهد شد.
۷- رفتار و کردار خوب و بد انسان، در عالم، موجود بوده و پیشاپیش به جهان آخرت فرستاده میشود.
وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا وَ آثٰارَهُمْ
مراد از «مٰا قَدَّمُوا» (آنچه پیش فرستاده اند) اعمال انسانها است.
۸- همۀ پدیدهها و حوادث عالم، در «لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» از پیش شمارش و ثبت شده است.
وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ
بیشتر مفسران برآنند که مقصود از «إِمٰامٍ مُبِینٍ»، «لوح محفوظ» است و به آن «إِمٰامٍ» گفته شده چون، اصل و مادر همۀ کتابهاو دانشها است.
۹- انسان در برابر رفتار و آثار برجای مانده از خود، مسؤول بوده و با کیفر و پاداش دقیق آن، رو به رو خواهد شد.
وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا... أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ
برداشت یاد شده به سبب این حقیقت است که ذکر إحیای مردگان و شمارش و ثبت تمامی اعمال و آثار انسان، از مسؤولیت او در برابر رفتار و کردارش حکایت میکند.
۱۰- رفتار و آثار برجای مانده از انسان در دنیا، تعیین کنندۀ سرنوشت اخروی او است.
إِنّٰا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتیٰ وَ نَکْتُبُ مٰا قَدَّمُوا... أَحْصَیْنٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۳]
وَ اِضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ اَلْقَرْیَةِ إِذْ جٰاءَهَا اَلْمُرْسَلُونَ (۱۳)
و برای آنان مردم آن شهر را مَثَل بزن، آن گاه که فرستادگان [ما] به سویشان آمدند.
۱- پیامبر (ص)، مأمور مثل زدن و نمونه آوردن از مردم گذشته، برای پندگیری و درس آموزی مردم
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ
«مثل»گاهی در معنای شبیه و مانند به کار میرود که در این صورت معنای آیه چنین خواهد بود: ای پیامبر! برای وضعیت مردم مکه، شبیه و مانندی از تاریخ (اصحاب قریه) بیاور. و گاهی به معنای خبر و سرگذشت است؛ یعنی، ای پیامبر! برای مردم مکه خبر و داستان اصحاب قریه را نقل کن تا مردم از این داستان عبرت گیرند.
۲- وضعیت فرهنگی و دینی مردم عصر پیامبراسلام، شبیه و مانند وضعیت مردم انطاکیه هنگام آمدن رسولان به سوی آنان
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جٰاءَهَا الْمُرْسَلُونَ
مقصود از «أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ» مردم شهر «انطاکیه» است (انطاکیه، اکنون جزء خاک ترکیه و از شهرهای تجاری آن میباشد).
۳- داستان مردم«انطاکیه»، داستانی مثال زدنی، درس آموز و عبرت انگیز
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ
۴- مثل زدن و ارائۀ نمونههای تاریخی، از روشهای تربیتی - هدایتی قرآن
وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ
۵- مردم انطاکیه، از رسولانی چند برخوردار بودند.
أَصْحٰابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جٰاءَهَا الْمُرْسَلُونَ
[سوره یس (۳۶): آیه ۱۴]
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اِثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ (۱۴)
آن گاه که دو تن را به سویشان فرستادیم، پس آن دو را تکذیب کردند و با فرستادۀ سوّمی تقویتشان کردیم، پس گفتند: ما به سوی شما فرستاده شده ایم.
۱- خداوند، دو پیامبر را هم زمان به سوی مردم انطاکیه فرستاد.
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ
۲- مردم انطاکیه، هر دو فرستاده خدا را تکذیب کردند.
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا
۳- خداوند پس از این که مردم انطاکیه دو فرستاده او را تکذیب کردند، پیامبر سومی را برای تقویت آن دو فرستاد.
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ
«عزة»ریشۀ فعل «عززنا» به معنای «قوة»است و «عززنا» یعنی تقویت کردم.
۴- تعداد رسولان الهی، به میزان نیاز جبهۀ حق و دین الهی و به مقدار تأثیرپذیری مردم هر جامعه ای بستگی داشت.
إِذْ أَرْسَلْنٰا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ
۵- تبلیغ دین و حرکت در راه حق، نباید به سبب رو به رو شدن با مخالفتها و تکذیب ها، متوقف شود؛ بلکه باید با تقویت مبلغان، ادامه یابد.
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ
۶- مردم انطاکیه، مردمی لجوج و حق ناپذیر بودند.
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ
فرستاده شدن دو پیامبر - در یک زمان - در میان مردم انطاکیه و تکذیب آن دو از سوی آنان و نیز فرستاده شدن پیامبر سوم برای تقویت دو فرستادۀ پیشین، بیانگر شدت لجاجت و سرسختی مردم انطاکیه در برابر حق است.
۷- تأکید سه رسول الهی، بر رسالت و درستی ادعاهای خویش برای مردم انطاکیه
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ
۸- رسولان فرستاده شده به سوی مردم انطاکیه، به شدت از سوی آنان، مورد تکذیب قرار گرفتند.
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ
تأکید رسولان بر رسالت و درستی ادعاهای شان، بیانگر مخالفت شدید مردم و تکذیب سخت آنان است.
۹- پس از تکذیب دو رسول از سوی مردم انطاکیه و فرستاده شدن سومین رسول الهی، آنان یک صدا، به رسالت خویش ادامه دادند.
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُونَ
۱۰- لزوم حرکت جمعی و در صفی واحد برای تقویت جبهۀ حق و دین الهی در برابر صف آرایی جبهۀ باطل و کفر، به هنگام ضرورت و نیاز
فَکَذَّبُوهُمٰا فَعَزَّزْنٰا بِثٰالِثٍ فَقٰالُوا إِنّٰا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون
[ دوشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۳۰ ] [ 12:24 ] [ سعید ]
[سوره یس (36): آیه 6]
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ (6)
تا مردمی را كه به پدرانشان اخطار نشده و در نتیجه آنان غافل ماندهاند اخطار كنی.
1- پیامبراسلام، وظیفهدار انذار و اخطار به مردم
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ. لِتُنْذِرَ قَوْماً
2- تعالیم قرآن، مبنا و پایه تبلیغ و انذار پیامبراسلام (ص)
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ. لِتُنْذِرَ قَوْماً
«لام» در «لِتُنْذِرَ» برای تعلیل و متعلق به «تَنْزِیلَ ...» است. بر این اساس نزول قرآن، برای اخطار به مردم از سوی پیامبر (ص) و این كتاب، پایه و اساس دعوت آن حضرت بود.
3- انسان منهای ایمان، مواجه با خطرها، آسیبها و دشواریهای علاجناپذیر است.
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ
از اینكه خداوند قرآن را وسیله انذار و اخطار قرار داده است، به دست میآید كه بر سر راه انسانها، خطرها و آسیبهای بسیاری وجود دارد كه پیامبر (ص) به آنان اخطار و انذار كرده است و اگر انسان از رهنمودهای قرآن بهره نگیرد و به آن ایمان نیاورد، گرفتار آنها خواهد شد.
4- بعثت پیامبراسلام (ص)، در عصری بود كه مردمِ آن و پدرانشان هیچ پیامبری را درك نكرده و از وجود رسولان الهی محروم بودند.
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ
«ما» در «ما أُنْذِرَ» نافیه است، گرچه برخی مصدریه و یا موصوله بودنش را نیز جایز دانستهاند.
5- مردم در آغاز بعثت و اجداد آنان در عصر جاهلیت، در غفلت و بیخبری بسر میبردند.
ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ
برداشت یاد شده مبتنی بر این نكته است كه ضمیر «هم» به مجموع «قوم» و «آباء» بازگردد.
6- غفلت و بیخبری مردم در آغاز بعثت و اجداد آنان در جاهلیت، ناشی از نبودن پیامبر و منذر الهی در میان آنها بوده است.
ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ
«ما» در «ما أُنْذِرَ» نافیه و جمله «فَهُمْ غافِلُونَ» متفرع بر نفی انذار است؛ یعنی، انذار نشدنشان موجب غفلت آنان گردید.
7- غفلتزدایی از مردمِ غافل و بیدار كردن آنان، از اهداف رسالت و فلسفه بعثت رسولان الهی
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ
8- مردمِ بیبهره از تعالیم پیامبران و ادیان الهی، مردمی غافل و بیخبراند.
لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ
9- «عن أبی بصیر عن أبی عبداللّه (ع) ... قال: و سألته عن قول اللّه «لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ» قال: لتنذر القوم الذین أنت فیهم كما أنذر آباؤهم فهم غافلون عن اللّه و عن رسوله و عن وعیده ...؛ «كافی، ج 1، ص 432، ح 90؛ نورالثقلین، ج 4، ص 375، ح 6.»
ابوبصیر گوید: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند: «لِتُنْذِرَ
قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُونَ» سؤال كردم، فرمود: مقصود این است: تا انذار كنی گروهی را كه در میان آنها هستی، همانگونه كه پدرانشان انذار شدند كه اینان از خدا و از رسول او و از وعیدهای خدا غافلاند ...».
[سوره یس (36): آیه 7]
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (7)
بیشك، وعده عذاب در حق بیشتر آنان ثابت شده است، از اینرو ایمان نمیآورند.
1- برای بیشتر سران شرك و كفر در صدراسلام، عذاب الهی مقرر شده بود.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَكْثَرِهِمْ
«حَقَّ» به معنای «ثبت» است و مقصود از «قول» عذاب الهی میباشد. این مطلب به قرینه دیگر آیاتی است كه در آن واژهای مشابه «قول» به كار رفته است مثل «وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَی الْكافِرِینَ» (زمر، آیه 71). گفتنی است مقصود از اكثریت در آیه شریفه- به دلیل اینكه این آیه در نیمه نخست رسالت و در مكه نازل شده- آن دسته از مشركان و كافرانی است كه در ابتدای دعوتاسلام به مخالفت با آن برخاستند (مانند سران قریش، چون ابوجهل و ابولهب)؛ نه اكثریت توده مردم كه پس از چندی مسلمان شدند.
2- بیشتر سران كفر و شرك در صدراسلام، دچار روح لجاجت و حقناپذیری و مصمم بر نپذیرفتن ایمان
فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
3- آن دسته از مشركان و كافران صدراسلام- كه عذاب الهی بر آنان مقرر گردیده بود- برای همیشه از ایمان محروم شدند.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
«فاء» در جمله «فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» تفریعیه است و این جمله متفرع بر جمله قبل میباشد؛ یعنی، چون مقرر شد كه بیشتر آنان عذاب شوند، پس توفیقی برای ایمان آوردن نخواهند داشت.
4- كسانیكه عذاب الهی بر آنان مقرر شده باشد، برای همیشه از ایمان محروم خواهند شد.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
5- ایمان آوردن به تعلیمات پیامبران، در گرو وجود زمینه آن در ایمانآورنده
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
6- بیشتر سران شرك در صدراسلام، زمینه ایمان و تأثیرپذیری از تعالیم اسلام را نداشتند.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
[سوره یس (36): آیه 8]
إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ (8)
[گویی] ما بر گردنهایشان غلهایی نهادهایم كه آن غلها تا زیر چانههایشان قرار گرفته و در نتیجه سرهایشان بالا مانده [و پیش پای خود را نمیبینند].
1- مردمی كه ایمان نیاورند و محكوم به عذاب الهی گردند، مانند كسانیاند كه در گردنشان تا چانهها، غل و زنجیر قرار داشته و سرهایشان به طرف بالا مانده باشد.
إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ
«ذقن» (مفرد «أذقان») به معنای چانه و «قمح» (ریشه «مُقْمَحُونَ») به معنای بلند كردن سر است. گفتنی است آیه شریفه در مقام تمثیل و تشبیهِ حالِ كافران و مشركانِ لجوجی است كه نمیخواستند هرگز ایمان بیاورند.
2- كافران و مشركان لجوج و حقناپذیر، محروم از فهم صحیح حقایق الهی
إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ... فَهُمْ مُقْمَحُونَ
از تشبیه كافران لجوج و حقناپذیر به انسانهایی كه چون اسیران، غل و زنجیر بر گردن دارند و سرهایشان بالا مانده و از دیدن پیشپای خویش محروماند، برداشت یاد شده به دست میآید.
3- لجاجت و حقناپذیری، موجب محرومیت از فهم صحیح حقایق الهی
فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ. إِنَّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالًا ... فَهُمْ مُقْمَحُونَ
[سوره یس (36): آیه 9]
وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ (9)
و از جلوی آنان حایلی و از پشت سرشان نیز حایلی قرار داده و آنان را به گونهای پوشاندهایم كه [چیزی را] نمیبینند.
1- مردمی كه ایمان نیاورند و محكوم به عذاب الهی گردند، مانند كسانیاند كه سدّی بلند در پیش رو و پشت سرشان نهاده شده و بر دیدگانشان پردهای افكنده شده كه هیچ چیز نبینند.
وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا
تنكیر «سَدًّا» برای تعظیم است و به قرینه «فَأَغْشَیْناهُمْ»، مقصود از آن، سدّی بلند است.
2- مشركان و كافرانِ لجوج و حقناپذیر، محروم از شناخت صحیح حقایق الهی و فاقد بصیرت و بینایی
فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ
«إغشاء» (مصدر «أغشینا») به معنای قرار دادن پرده بر چیزی است كه آن را بپوشاند. در جمله «فَأَغْشَیْناهُمْ» نیز مضافی در تقدیر است؛ یعنی، «فأغشینا أبصارهم».
3- لجاجت، حقناپذیری و دوری از ایمان، موجب محرومیت از شناخت درست حقایق الهی و از دست دادن بصیرت و بینایی
فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ... فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ
4- «عن أبیجعفر (ع) فی قوله: «وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ» یقول: فأعمیناهم «فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ» الهدی ...؛ «تفسیر قمی، ج 2، ص 212؛ نورالثقلین، ج 4، ص 376، ح 19.»
از امامباقر (ع) درباره سخن خدا «... فَأَغْشَیْناهُمْ» روایت شده است: خدا میفرماید: آنان را كور كردیم، پس نور هدایت را نمیبینند ...».
[سوره یس (36): آیه 10]
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (10)
و برای آنان یكسان است، چه آنان را اخطار كنی یا اخطار نكنی ایمان نمیآورند.
1- بیشتر سران شرك و كفر در صدراسلام، بهگونهای بودند كه انذار و اخطارِ پیامبر (ص) در آنان كارساز نبوده و ایمان نمیآوردند.
لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلی أَكْثَرِهِمْ ... وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
2- بیشتر سران شرك و كفر در صدر اسلام، گرفتار روح لجاجت و حقناپذیری بودند.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
3- كسانیكه دارای روح لجاجت و حقناپذیری باشند، انذارها و اخطارهای پیامبران، در آنان كارساز نخواهد بود.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
4- تأثیر انذارها و اخطارهای به حقّ، در گرو وجود شایستگیها و زمینههای لازم برای پذیرش آن در نهاد آدمی است.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ
5- انذار و اخطار، از روشهای تبلیغی- هدایتی پیامبر (ص)
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ
6- انسانِ منهای تعالیم دین و پیامبراسلام، مواجه با خطرها، آسیبها و دشواریهای علاجناپذیر است.
وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ
از انذار كردن رسولاكرم (ص) به دست میآید كه بر سر راه انسانها، خطرها، آسیبها و دشواریهای بسیاری است كه پیامبر (ص) به آنان انذار و اخطار میكند و اگر انسان از رهنمودهای اسلام و پیامبر (ص) بهره نگیرد و به آن ایمان نیاورد، گرفتار آنها خواهد شد.
[ دوشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۳۰ ] [ 9:51 ] [ سعید ]
[سوره یس (36): آیه 1]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند گسترده رحمت و مهربان
یس (1)
یا، سین.
1- «عن سفیان بن سعیدالثَّوریّ قال: قلت لجعفر بن محمد ... یابن رسول اللّه، ما معنی قول اللّه- عزّوجلّ- ... یس ...
قال (ع) ... و أما «یس» فاسم من أسماء النبیّ (ص) ...؛ « معانیالأخبار، ص 22، ح 1؛ بحارالأنوار، ج 16، ص 86، ح 4.
«
سفیان بن سعید ثوری گوید: از امام صادق (ع) درباره معنای «یس» سؤال كردم ... فرمود: ... «یس» نامی از نامهای پیامبر (ص) است ...».
[سوره یس (36): آیه 2]
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ (2)
سوگند به قرآن حكمتآمیز
1- سوگند خداوند به قرآن
وَ الْقُرْآنِ
«واو» در «وَ الْقُرْآنِ» برای قسم است؛ یعنی، «أقسم بالقرآن الحكیم».
2- قرآن، كتابی با عظمت و بلند مرتبه در پیشگاه خداوند
وَ الْقُرْآنِ
سوگند خداوند به قرآن، حاكی از عظمت و بلند مرتبه بودن آن است.
3- قرآن، كتابی است حكمتآمیز.
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ
«حكیم» صفت مشبهه و به معنای «ذو الحكمة» است.
4- قرآن، كتابی است پاینده، استوار و خللناپذیر.
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ
«حكیم» میتواند به معنای «محكم» (فعیل به معنای مُفْعَل) باشد.
[سوره یس (36): آیه 3]
إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (3)
كه تو قطعاً از فرستادگانی،
1- حضرت محمد (ص)، از رسولان الهی است.
إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ
2- تاریخ بشر، شاهد بعثت پیامبرانی بسیار
لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ
3- قرآن، دلیل صدق و گواه راستی رسالت پیامبراسلام است.
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ. إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ
برخی از مفسران برآنند كه میان آیه شریفه و آیه قبل، ارتباط نزدیكی وجود دارد؛ بدین صورت كه هر دو آیه درصدد اثبات راستی رسالت پیامبراسلام (ص) از راه قرآن میباشند؛ منتها این حقیقت در قالب سوگند بیان شده است و انتخاب این قالب، صرفاً برای جلب توجه بیشتر مخاطبان به این امر مهم میباشد.
4- سوگند بر اثبات و یا تأكید مطلب حق، امری مجاز
وَ الْقُرْآنِ الْحَكِیمِ. إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ
برداشت یاد شده، از سوگند خداوند بر اثبات و تأكید راستی رسالت پیامبراسلام (ص) استفاده شده است.
[سوره یس (36): آیه 4]
عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (4)
و بر راهی راست قرار داری.
1- راه پیامبراسلام، راهی مستقیم و به دور از كژی و انحراف
عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ
«عَلی صِراطٍ ...» خبر دوم برای «إن» و به تقدیر «إنّك لعلی صراط المستقیم» است؛ یعنی، قطعاً تو بر راهی راست قرار داری.
2- راه پیامبران الهی، راهی مستقیم و به دور از كژی و انحراف
عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ
محتمل است «عَلی صِراطٍ ...» حال برای «الْمُرْسَلِینَ» و یا حال برای ضمیر مستتر در آن باشد.
3- ادیان الهی و شریعت اسلام، راهنمای انسانها به راه راست
إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ. عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ
[سوره یس (36): آیه 5]
تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (5)
[قرآن] از سوی خدای عزّتمند و مهربان فرود آمده است.
1- قرآن، كتابی نازل شده از جانب خداوند
وَ الْقُرْآنِ ... تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ
«تَنْزِیلَ» مفعول مطلق برای فعل محذوف و به تقدیر «نزل تنزیلًا من العزیز الرحیم» میباشد.
2- خداوند، پیروزِ شكستناپذیر و مهربان است.
الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ
3- قرآن، جلوه عزت و رحمت خداوند
وَ الْقُرْآنِ ... تَنْزِیلَ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ
یادكرد دو صفت «عزت» و «رحمت» خداوند به هنگام نسبت دادن نزول قرآن به او، میتواند حاكی از برداشت یاد شده باشد.
4- «عزیز» و «رحیم» از نامها و اوصاف خداوند
الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ
***{تفسیر راهنما، ج15}
[ یکشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۲۹ ] [ 21:13 ] [ سعید ]
" إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ "﴿82﴾ اين آيه شريفه از آيات برجسته قرآن كريم است كه كلمه ايجاد را توصيف مىكند و مىفرمايد: خداى تعالى در ايجاد هر چيزى كه ايجاد آن را اراده كند، بغير از ذات متعالى خود به هيچ سببى ديگر نيازمند نيست، نه در اينكه آن سبب مستقلا آن چيز را ايجاد كند، و نه در اينكه خدا را در ايجاد آن كمك نمايد، و يا مانعى را از سر راه خدا بردارد. كلمه" ملكوت" مبالغه در معناى ملك است، مانند كلمه" رحموت" و كلمه" رهبوت" كه مبالغه در معناى رحمت و وحشتاند. [ جمعه ۱۳۸۹/۰۷/۰۹ ] [ 19:10 ] [ سعید ]
سوره
يس[36] اين
سوره هشتاد و سه آيه دارد و به نام اوّلين آيهاش كه ازحروف مقطّعه است، نامگذارى
شده است. در روايات از سوره يس به عنوان «قلب قرآن» ياد شده است. غرض
اين سوره بيان اصول سهگانه دين است، چيزى كه هست نخست از مساله نبوت شروع كرده،
حال مردم را در قبول و رد دعوت انبيا بيان مىكند، و مىفرمايد كه: نتيجه دعوت حق
انبياء، احياى مردم است، و اينكه آنان در راه سعادت واقع شوند و حجت را بر مخالفين
تمام كند، و به عبارت ديگر تكميل هر دو دسته مردم است، عدهاى را در طريق سعادت، و
جمعى را در طريق شقاوت. آن
گاه اين سوره بعد از بيان مساله نبوت، منتقل مىشود به مساله توحيد، و آياتى چند
از نشانههاى وحدانيت خدا را برمىشمارد، و سپس به مساله معاد منتقل شده، زنده شدن
مردم را در قيامت براى گرفتن جزا، و جداسازى مجرمين از متقين را بيان نموده سپس
سرانجام حال هر يك از اين دو طايفه را توصيف مىكند. و
در آخر دوباره به همان مطلبى كه آغاز كرده بود برگشته، خلاصهاى از اصول سهگانه
را بيان، و بر آنها استدلال مىكند و سوره را ختم مىنمايد. و
از آيات برجسته و بسيار علمى اين سوره آيه" إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ
شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ
كُلِّ شَيْءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ" است، پس اين سوره شانى عظيم دارد،
چون هم متعرض اصول سهگانه است و هم شاخههايى كه از آن اصول منشعب مىشود. روايات
هم از طريق شيعه و سنى آمده كه فرمودند: براى هر چيزى قلبى است، و قلب قرآن سوره" يس" است. در
اين سوره چهار بخش عمده مخصوصا ديده مى شود: 1
- نخست سخن از رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن مجيد و هدف
از نزول اين كتاب بزرگ آسمانى و گروندگان به آن است و تا آيه يازده آن را ادامه مى
دهد. 2
- بخش ديگرى از اين سوره از رسالت سه نفر از پيامبران الهى ، و چگونگى دعوت آنها
به سوى توحيد و مبارزه پيگير و طاقت فرساى آنها با شرك سخن مى گويد كه در حقيقت
يكنوع تسلى و دلدارى به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ارائه طريق در
انجام رسالت بزرگ او است . 3
- بخشى از اين سوره كه از آيه 33 شروع مى شود و تا آيه 44 ادامه دارد مملو از نكات
جالب توحيدى ، و بيان گويا از آيات و نشانه هاى عظمت پروردگار در عالم هستى است ،
در قسمتهاى اخير سوره نيز مجددا به همين بحث توحيدى و آيات الهى باز مى گردد. 4
- بخش مهم ديگرى از اين سوره در مسائل مربوط به ((معاد)) و دلائل گوناگون آن و
چگونگى حشر و نشر، و سؤ ال و جواب در روز قيامت ، و پايانجهان ، و بهشت و دوزخ سخن
مى گويد. [ دوشنبه ۱۳۸۷/۰۷/۲۲ ] [ 11:57 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |