منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



صِبْغَةَ اللَّهِ  وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً  وَ نحَْنُ لَهُ عَبِدُونَ


رنگ خدا ، رنگ خدایی ،نگار گری خدا
وتا تو خود را آماده قربانی شدن نکنی و خود را قربانی نکنی کی رنگ خدایی می گیری
وتا تو خود را قربانی نکنی کی دلت پذیرای نور خدا می شود و چگونه خواهی توانست که مست باده خدایی شوی ، کجا بوی خدا به مشامت می رسد
و بی قربانی خدا کجاست؟ مگر نه آنکه در فکر ابرمرد بود خدا را مرده می پنداشت

پس اینک تو و رنگ خدا  نور خدا  بوی خدا  قربانی خدا 

سلام بر پدر ایمان و قربان قربانیش      وَ وَالِدٍ وَ مَا وَلَد

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۰۸/۲۵ ] [ 23:27 ] [ سعید ]


شرحى بر سوره  نوح


دکتر عبدالعلی بازرگان


ادامه مطلب
[ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۲۳ ] [ 18:49 ] [ سعید ]



تنها نیایش است که می تواند غربت مرگبار ما را به انس با جهان هستی مبدل نماید.

[ شنبه ۱۳۸۹/۰۸/۲۲ ] [ 19:38 ] [ سعید ]
هر چه قرآن را نگاه می کنی حتی یک ذره اشکال در آن نمی بینی ،عالم خلقت هم مانند قرآن می ماند ، یک ذره خلل در آفرینش نمی بینی ، یعنی اگر یک پرکاهی را از آفرینش برداری هیچ چیز در عالم نخواهد بود. عالم مثل تسبیح نمی ماند بلکه مثل عدد است اگر عدد شماره 5 یا عدد شماره 6 را برداری دیگر عدد نداری یا اگر عدد شماره 5 را برداری و 6 را جای آن بگذاری اعداد از بین می رود .

قرآن جهان شمول است و دارای دو ویژگی است، یکی اینکه  قرآن جهانی است و به زبان جهان سخن می گوید و یکی اینکه زبان فطرت است مانند آب که آب برای همه لازم است.
    مطالعه قرآن برای همه لازم است چون برای همه بشراست و باید زبان فطرت داشته باشد.

قرآن برای همه ( للناس ) نازل شده است، ولی تنها متقین از آن استفاده می کنند ( للمتقین ).
[ جمعه ۱۳۸۹/۰۸/۲۱ ] [ 9:58 ] [ سعید ]
آيه 12
قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ‏   
          بگو: آنچه در آسمان‏ها و زمين است از آنِ كيست؟ بگو: از آنِ خداست. او رحمت را بر خود مقرّر كرده است. يقيناً شما را در روز قيامت كه شكّى در آن نيست جمع خواهد كرد. كسانى كه (سرمايه فطرت) خود را از دست داده‏اند، به همين علّت ايمان نمى‏آورند.

*تعليم روش احتجاج با مشركان به پيامبر (ص) از سوى خداوند.
قل لمن ما فى السموت و الأرض ... ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة
* مالكيت خداوند بر جهان هستى، امرى بديهى و غير قابل انكار.
قل لمن ما فى السموت و الأرض قل للّه‏
جواب خداوند به سؤال مطرح شده و منتظر جواب كافران نماندن، بيانگر روشن و غير قابل انكار بودن آن است.
*طرح و بيان حقايق به شكل پرسش و پاسخ، از روشهاى قرآن‏
قل لمن ما فى السموت و الأرض قل للّه‏
*خداوند رحمت به خلق را بر خويش لازم كرده است.
كتب على‏ نفسه الرحمة
 «كتب على نفسه الرحمة» يعنى «الزمها على نفسه» (رحمت را بر خود فرض و خود را به آن ملزم كرده است).
* ترديدناپذيرى تحقق قيامت‏
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة لا ريب فيه‏
 «لا ريب فيه» نفى هر گونه ترديد درباره قيامت است، كه از بارزترين موارد ترديد درباره قيامت، ترديد در تحقق آن است.
*قيامت، روز ظهور حقايق و از بين رفتن هر گونه ترديد
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة لا ريب فيه‏
مرجع ضمير «فيه» مى‏تواند «يوم القيامة» باشد، يعنى قيامت ظرف ترديد نيست و در آن روز ترديد از آدمى رخت بر مى‏بندد.
*برخوردارى مردم از رحمت خداوند، از فلسفه‏هاى برپايى قيامت‏
كتب على‏ نفسه الرحمة ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة لا ريب فيه‏
* برپايى قيامت جلوه‏اى از رحمت الهى است.
كتب على‏ نفسه الرحمة ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة
* آنان كه سرمايه جان را به خسارت از كف داده‏اند، منكر قيامت هستند.
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة ... الذين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون‏
متعلق «لا يؤمنون»، با توجه به جمله «ليجمعنكم إلى يوم القيامة» قيامت مى‏تواند باشد.
*تباه كردن سرمايه وجودى خود زيانكارى و زمينه انكار معارف دين است.
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة ... الذين خسروا أنفسهم فهم لا يؤمنون‏

آيه 13
وَ لَهُ مَا سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‏  
    و آنچه در شب و روز آرام مى‏گيرد از آنِ اوست، و اوست كه شنوا و دانا است.

* تمامى پديده‏هاى ساكن و متحرك در شب و روز، ملك خدا و تحت تصرف اوست.
و له ما سكن فى الّيل و النهار
در زبان عرب گاهى يكى از ضدين ذكر مى‏گردد و ديگرى مسكوت مى‏ماند. چون مذكور، خود كافى از غير مذكور است. در آيه نيز تقدير مى‏تواند چنين باشد: «وله ما سكن و ما تحرك فى الليل و النهار».
* علم و آگاهى به جهان هستى، لازمه مالكيت مطلقه الهى‏
و له ما سكن فى الّيل و النهار و هو السميع العليم‏
جمله «و له ما سكن» به منزله دليلى است براى «و هو السميع العليم». يعنى همه چيز، اعم از اشيا و اقوال و حتى فكر، مخلوق و مملوك خداست و خالق نمى‏تواند به مخلوق خويش آگاه نباشد، چون علم خالق به مخلوق خود، ضرورى است.
*توجه به آگاهى خداوند بر گفتار و كردار آدميان، برانگيزنده آنان به ايمان‏
فهم لا يؤمنون ... و هو السميع العليم‏
*شنوايى و دانايى خداوند، تضمين‏كننده حسابرسى از بندگان در روز قيامت‏
ليجمعنكم إلى‏ يوم القيمة ... و هو السميع العليم‏

[ سه شنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۸ ] [ 21:51 ] [ سعید ]

برگزيده تفسير نمونه:آيت الله مکارم شيرازي/زير نظر:استاد محقق/تنظيم:احمد على بابائى

سوره يوسف از  آیه 63


ادامه مطلب
[ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۶ ] [ 19:7 ] [ سعید ]


برگزيده تفسير نمونه:آيت الله مکارم شيرازي/زير نظر:استاد محقق/تنظيم:احمد على بابائى

سوره يوسف از ابتدا تا آیه 62


ادامه مطلب
[ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۶ ] [ 19:4 ] [ سعید ]


گر چه معمولا در وبلاگم به مسائل جنبی نمی پردازم ولی به خاطر علاقه ای که به فرهنگ ایران زمین دارم گفتم این عکس را که دیروز در نرم افزاری دیدم بیاورم تا که قبول افتد وکه در نظر آید.



این عکس که توضیحی از آن در قسمت پایینی آن داده شده مربوط به دوران ایلامیان است دوره ای که ناصر پورپیرا به آن علاقه دارد ولی اگر این نقش مربوط به دوران هخامنشیان بود جعلی و کنده کاری شده توسط یهودیان دانشگاههای غربی شمرده می شد دلیلش هم واضح است ادامه نوشته های خط میخی بر روی نقش والبته عدم نوشته در قسمت دیگری از نقش فرد و بزش.  و حتی آن یادگاری که یکی از آنها عبدالحمید می نماید دلیل دیگری بر دروغ گویی و رسوایی یهود شمرده می شد.

با این روشی که پورپیرار در پیش گرفته هیچ چیز اثبات نمی شود و همه چیز رد می شود این روش که در ایران بسیاری افراد به آن مبتلا هستند نامش هست "توهم توطئه"

[ جمعه ۱۳۸۹/۰۸/۱۴ ] [ 19:21 ] [ سعید ]
 

آيه 10
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ‏
            بى‏ترديد پيامبرانى هم كه پيش از تو بودند استهزا شدند، پس آن عذابى كه مسخره‏اش مى‏كردند، كسانى را كه پبامبران را به استهزا مى‏گرفتند فرا گرفت.

*بسيارى از رسولان الهى قبل از پيامبر (ص)، مورد تمسخر و استهزاى كافران قرار گرفتند.
و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك‏
*استهزاى كفار نسبت به پيامبر اكرم (ص)، با درخواست نزول كتاب ملموس و مشاهده فرشتگان‏
و لو نزلنا عليك كتبا فى قرطاس فلمسوه ... و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك‏
*دلدارى خداوند به پيامبر (ص) با يادآورى استهزاى انبياى گذشته و سرنوشت شوم استهزاكنندگان‏
و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزءون‏
*كافرانى كه پيامبران و عذابهاى موعود آنان را استهزا مى‏كردند، به همان عذابهاى مورد تمسخر خويش گرفتار شدند.
فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزءون‏
كلمه «ما» در «ما كانوا ...» موصوله و مراد از آن به قرينه «حاق ...»، عذاب الهى است كه در ضمن سخنان پيامبران مطرح مى‏شده و مورد استهزاى كافران قرار مى‏گرفته است.
* خداوند، يار و پشتيبان پيامبران خويش در طول تاريخ‏
و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزءون‏
*لزوم استوارى در برابر جنگ روانى‏دشمنان و نهراسيدن از استهزاى آنان‏
و لقد استهزى‏ء برسل من قبلك فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزءون‏

آيه 11
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ‏
       بگو: در زمين سير كنيد، سپس بنگريد كه عاقبت تكذيب كنندگان چگونه بود؟

*پيامبر اكرم (ص) مأمور ترغيب مردم به سير در زمين و تدبر در سرانجام تكذيب‏كنندگان پيامبران الهى‏
قل سيروا فى الأرض ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
* برانگيختن مردم به بررسى و مطالعه تاريخ امتهاى پيشين و پندگيرى از آن، وظيفه مبلغان دين‏
قل سيروا فى الأرض ثم انظروا
فعل امر «قل» خطاب به پيامبر (ص) است كه آن حضرت را موظف به ترغيب مردم به بررسى و مطالعه در تاريخ كرده است. اين وظيفه، از نظر ملاك، اختصاص به پيامبر (ص) ندارد، بلكه وظيفه‏اى همگانى، مخصوصاً براى مبلغان دين، است.
* پهنه زمين داراى آثارى عبرت‏آموز از ملتهاى پيشين‏
قل سيروا فى الأرض ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
*قانونمندى و يكسانى راههاى كمال و سعادت يا انحطاط و شقاوت آدميان، در گذشته و آينده تاريخ‏
قل سيروا فى الأرض ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
از امر به تدبر در تاريخ گذشتگان و عبرت گرفتن از آن معلوم مى‏شود كه آنچه مايه سعادت يا شقاوت پيشينيان بوده است، براى آيندگان نيز هست.
*تحليل و بررسى تاريخ گذشتگان و انديشيدن در آن، سازنده و داراى نقش تربيتى- هدايتى است.
ثمّ انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
* تكذيب پيامبران و آيات الهى از عوامل نابودى جوامع، سقوط و انحطاط تمدنهاى بشرى‏
ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏
*هشدار خداوند به تكذيب‏كنندگان پيامبر (ص)
ثم انظروا كيف كان عقبة المكذبين‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۲ ] [ 9:15 ] [ سعید ]

 وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَ لِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ (يوسف، 24)

 و همانا (همسر عزيز مصر) قصد او (يوسف) را كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمى‏ديد (بر اساس غريزه) قصد او را مى‏كرد. اينگونه (ما او را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشا را از او دور كنيم، چرا كه او از بندگانِ برگزيده ما است.

 
يوسف، معصوم و پاكدامن بود؛ به دليل گفتار همه كسانى كه به نحوى با يوسف معاشرت داشته‏اند و ما نمونه‏هايى از آن را بيان مى‏كنيم:
 1. خداوند فرمود: «لنصرف عنه السّوء والفحشاء انّه من عبادنا المخلصين» (ما يوسف را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشا را از او دور كنيم، زيرا او از بندگان برگزيده‏ى ماست.
 2. يوسف مى‏گفت: «ربّ السّجن أحبّ الىّ مما يدعوننى اليه» پرودگارا! زندان براى من از گناهى كه مرا به آن دعوت مى‏كنند، بهتر است. در جاى ديگر گفت: «انّى لم أخنه بالغيب» من به صاحبخانه‏ام در غياب او خيانت نكردم.
 3. زليخا گفت: «لقد راودته عن نفسه فاستعصم» به تحقيق من با يوسف مراوده كردم و او معصوم بود.
 4. عزيز مصر به يوسف گفت: «يوسف أعرض عن هذا»اى يوسف تو اين ماجرا را مسكوت بگذار و به زليخا گفت: «و استغفرى لذنبك» از گناهت استغفار كن.
 5. شاهدى كه گواهى داد و گفت: اگر پيراهن از عقب پاره شده معلوم مى‏شود كه يوسف پاكدامن است. «ان كان قميصه...»
 6. زنان مصر كه گفتند: «ما علمنا عليه من سوء» ما هيچ گناه و بدى درباره‏ى او سراغ نداريم.
 7. ابليس كه وعده‏ى فريب همه را داد، گفت: «الاّ عبادك منهم المخلصين» من حريف برگزيدگان نمى‏شوم و اين آيه يوسف را مخلص ناميده است.

پرتوي از نور

[ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۹ ] [ 13:42 ] [ سعید ]

 آيه 8

وَ قَالُوا لَوْ لَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنَا مَلَكاً لَقُضِيَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا يُنْظَرُونَ‏           و گفتند: چرا فرشته‏اى بر او نازل نشده است (تا با وى همكارى كند)؟ و اگر فرشته‏اى مى‏فرستاديم، كار تمام مى‏شد (همه هلاك مى‏شدند) و به آنان مهلت داده نمى‏شد.

*مشاهده نزول فرشتگان بر پيامبر (ص)، درخواست نابجا و بهانه‏جويانه كافران مكّه‏
و قالوا لو لا أنزل عليه ملك و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر
* هلاكت فورى كافران و پايان مهلت آنان، در صورت نزول محسوس فرشتگان به‏عنوان معجزه بر پيامبر (ص)
و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ثم لا ينظرون‏
* كفرپيشگان مكه حتى با نزول كتابى ملموس بر پيامبر (ص)، ايمان نمى‏آوردند و خواهان نزول محسوس فرشتگان مى‏شدند.
و لو نزلنا عليك كتبا فى قرطاس فلمسوه بأيديهم لقال ... و قالوا لو لا أنزل عليه ملك‏
بر اساس اين احتمال كه «قالوا» بر جواب «لو» در آيه قبل عطف شده باشد، برداشت ياد شده استفاده مى‏شود.
*ناآگاهى كافران از عواقب هلاكتبار درخواست نزول آشكار ملائكه‏
و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ثم لا ينظرون‏
*ارائه معجزات بر اساس مشيت الهى و قانونمند است.
و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ثم لا ينظرون‏
                       
آيه 9
وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ‏  
        و اگر او را فرشته قرار مى‏داديم، وى را به صورت مردى در مى‏آورديم (تا او را ببينند، آن‏گاه مى‏گفتند: ما در فرشته بودن او شك داريم،) در نتيجه آنچه را كه آنان (بر خود) مشتبه مى‏سازند بر آنان مشتبه مى‏ساختيم.

*خداوند بر فرض انتخاب فرشتگان براى پيامبرى، آنان را به صورت بشر قرار مى‏داد.
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
* رد درخواست كفرپيشگان بهانه‏جوى مكه (نزول فرشته به عنوان پيامبر) از سوى خداوند
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
* كافران، مدعى عدم شايستگى بشر براى احراز مقام رسالت‏
و لو جعلنه ملكا
*خداوند، جز از جنس بشر، پيامبرى براى آدميان قرار نداده است.
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
*مردم عادى از تحمل مشاهده چهره واقعى فرشتگان در دنيا ناتوان هستند.
و لو أنزلنا ملكا لقضى الأمر ... و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
در آيه قبل نزول فرشتگان را به صورت اصلى به معناى پايان يافتن كار و هلاكت كافران دانست و در اين آيه نزول فرضى فرشته را براى مردم به شكل مردان اعلام مى‏كند. از اين دو نكته مى‏توان مطلب بالا را استفاده كرد.
* امكان تجسم فرشتگان به صورت آدمى‏
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا
آنچه در آيه نفى شده، پيامبر شدن فرشتگان است، نه تجسم آنان به صورت آدمى.
*بقاى مغالطه‏كارى و بهانه‏جوييهاى كافران، حتى در صورت انتخاب پيامبر از ميان فرشتگان‏
و لو جعلنه ملكا لجعلنه رجلا و للبسنا عليهم‏
 «للبسنا عليهم ...» يعنى امر رسالت را چنانكه اكنون براى آنان مشتبه است در صورت نزول فرشته نيز مشتبه مى‏كرديم.
*كافران به رسالت پيامبر (ص)، گرفتار شبهه‏هاى باطل و بى‏اساس.
و للبسنا عليهم ما يلبسون‏
 «يلبسون»، فعل مضارع و بيانگر استمرار يافتن شبهه‏هاى كافران در دل و جان آنان است؛ يعنى «وللبسنا عليهم ما يلبسون على انفسهم».
* خداوند حق‏پوشان و مغالطه‏كاران در رسالت پيامبر (ص) را در گمراهى رها مى‏كند.
و للبسنا عليهم ما يلبسون‏
*محروميت از هدايت الهى، نتيجه حق‏پوشى و مغالطه‏كارى خود انسان‏
و للبسنا عليهم ما يلبسون‏
تلبيس خداوند (للبسنا)، از نظر رتبه، پس از تلبيس خود آدمى (ما يلبسون) قرار دارد.
[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۶ ] [ 11:28 ] [ سعید ]
آيه 6
أَ لَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِمْ مِدْرَاراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِينَ
‏       آيا نديده‏اند كه پيش از آنان چقدر نسل‏ها را هلاك كرديم كه در زمين امكاناتى به آنها داده بوديم كه آن امكانات را به شما نداده‏ايم، و باران را پى در پى بر آنان فرستاديم، و نهرها را از زير پايشان جارى ساختيم، پس آنها را به سبب‏ گناهانشان هلاك كرديم و پس از آنان نسل‏هاى ديگرى پديد آورديم؟

*توبيخ كافران به آيات الهى به خاطر تدبر نكردن در تاريخ و درس نگرفتن از سرنوشت هلاكتبار امتهاى گذشته‏
الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرنٍ‏
* آگاهى كافران عصر پيامبر (ص) از سرنوشت امتهاى پيشين‏
الم يروا كم اهلكنا من قبلهم من قرنٍ مكَّنه م فى الارض‏
استفهام در «ألم يروا» براى توبيخ است، معلوم مى‏شود تاريخ گذشتگان در دسترس كافران بوده و از آن اطلاع داشته‏اند ولى درس لازم را از آن نگرفته‏اند.
* كافران به تحليل صحيح تاريخ نپرداخته و از آن پند نمى‏گيرند.
الم يروا كم اهلكنا
استفهام توبيخى «ألم يروا» بيانگر اين است كه تاريخ گذشتگان پندآموز است و بايد از آن عبرت گرفت. ولى كافران در پى آن نيستند.‏
*هلاكت، سرانجام مبارزه با حق (اعراض، تكذيب و استهزاى آن)
ما تأتيهم من ءاية ... إلا كانوا عنها معرضين. فقد كذبوا بالحق ... ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم‏
* كفر موجب هلاكت بسيارى از جوامع گذشته، در عين قدرتمندتر بودن آنها از كافران عصر پيامبر (ص)
ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم من قرن مكنهم فى الأرض ما لم نمكن لكم‏
*نقش ريزش فراوان و مداوم باران و جريان رودها در پيدايش تمدنهاى قدرتمند
مكنهم فى الأرض ... و أرسلنا السماء عليهم مدرارا و جعلنا الأنهر
 «مدرار» يعنى داراى ريزش فراوان، پى در پى، و طبعاً مقصود، ريزش به مقدار نياز است.
* عوامل طبيعى، مسخر اراده الهى و در قلمرو قدرت اوست.
كم أهلكنا ... مكنهم ... و أرسلنا السماء ... و جعلنا الأنهر
*انحطاط و نابودى بسيارى از تمدنها پيش از اسلام به سبب گناه و ستيز با حق‏
ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم ... فأهلكنهم بذنوبهم‏
*نقش و تأثير عملكرد مردم در تحولات تاريخ‏
ألم يروا كم أهلكنا ... فأهلكنهم بذنوبهم‏
* پابرجايى زندگى انسانها در زمين، در عين انقراض امتهاى متمدن كافر
فأهلكنهم بذنوبهم و أنشأنا من بعدهم قرنا ءاخرين‏
*پيدايش و انقراض تمدنها، تحت اراده و سيطره الهى‏
ألم يروا كم أهلكنا من قبلهم من قرن مكنهم فى الأرض ... فأنشأنا من بعدهم قرنا ءاخرين‏

آيه 7
وَ لَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَاباً فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ‏  
       و اگر نوشته‏اى را در كاغذى بر تو نازل مى‏كرديم و آن را با دست‏هاى خود لمس مى‏كردند، آنان كه كفر ورزيده‏اند مى‏گفتند: اين جز سحرى آشكار نيست.

*كفّار مكه حتى در صورت نزول كتابى ملموس از سوى خداوند بر پيامبر (ص)، آن را سحر مى‏خواندند.
و لو نزلنا عليك كتبا فى قرطاس فلمسوه بأيديهم لقال الذين كفروا إن هذا إلا سحر مبين‏‏
سوره انعام در مكه نازل شده و ناظر به مشركان مكه مى‏باشد.
* نزول آيات قرآن بر پيامبر (ص) به شكل نوشتارهايى ملموس نبوده است.
و لو نزلنا عليك كتبا فى قرطاس فلمسوه بأيديهم‏
* اتهام سحر، وسيله‏ اى براى مبارزه كافران با رسالت پيامبر (ص) و آيات الهى‏
لقال الذين كفروا إن هذا إلا سحر مبين‏
*كفر و سرسختى در برابر حق، زمينه‏ساز انحراف در بينش و تفسير غلط و نابجا از پديده‏هاست.
و لو نزلنا ... لقال الذين كفروا إن هذا إلا سحر مبين‏
عنوان ساختن كفر در «الذين كفروا ...» نشان دهنده تأثير كفر در بينش غلط و منحرف كافران است. يعنى «كفر» موجب مى‏گردد كه پديده‏ها بر خلاف حق و واقع تفسير شوند.
*كفرورزى، موجب انكار هر گونه معجزه و آيه (گواه حقانيت پيامبر) هر چند ملموس و قابل حس باشد.
و لو نزلنا عليك ... لقال الذين كفروا إن هذا إلا سحر مبين‏

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۵ ] [ 18:53 ] [ سعید ]


آيه 4

وَ مَا تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ‏       و هيچ آيتى از آيات پروردگارشان برايشان نمى‏آيد مگر اين‏كه از آن رويگردانند.
*رويگردانى از هر آيت خداوند، شيوه لجوجانه كافران عصر بعثت‏
وما تأتيهم من ءايةٍ من ءايت ربّهِم الّا كانوا عنها معرضين‏
* رويگردانى از آيات خداوند و بى‏توجهى به آن كفر است.
ثمَّ الَّذين كفروا ... وما تأتيهم من ءايةٍ من ءايت ربّهِم الّا كانوا عنها معرضين‏
اين آيه بيانگر ويژگيهاى فكرى و روحى كافران است كه در آيه اول مطرح شد. از اين رو مى‏تواند بيان ويژگيهايى باشد كه در مجموع موجب اطلاق «كافر» بر آنان شده است، نه بيان حالات آنان پس از كفر.
*فرستادن آيات و معجزات، مقتضاى ربوبيت خداوند و عنايت او به هدايت مردم‏
وما تأتيهم من ءايةٍ من ءايت ربّهِم‏
*نكوهش كافران عصر بعثت از سوى خداوند به خاطر عناد و لجاجت آنان در برابر آيات الهى‏
وما تأتيهم من ءايةٍ ... الّا كانوا عنها معرضين‏

آيه 5
فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنْبَاءُ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ
‏    در نتيجه حق را هنگامى كه برايشان آمد تكذيب كردند، ولى به زودى خبرهاى آنچه مسخره‏اش مى‏كردند به آنان خواهد رسيد.
*تكذيب حق از سوى كافران مكه در نتيجه عناد و لجاجت‏
وما تأتيهم من ءايةٍ ... فقد كذّبوا بالحق لمّا جاءهم‏
تفريع «فقد كذبوا ...» بر آيه قبل، بيانگر آن است كه ريشه تكذيب حق از سوى كافران مكه، عناد و لجاجت آنان بوده است.
* كافران عصر بعثت، على رغم علم و آگاهى، حق را تكذيب كردند.
فقد كذَّبوا بالحقّ لمّا جاءهم‏
قيد «لما جائهم» بيانگر آن است كه تكذيب حق از سوى كافران نه از سر جهل بلكه على رغم شناخت حق و علم و آگاهى بوده است.
* قرآن، كتابى سراسر حق و مبرّا از هر گونه باطل‏
فقد كذَّبوا بالحقّ‏
مراد از حق در آيه ظاهراً قرآن كريم است.
*تكذيب آيات الهى، تكذيب حق است.
وما تأتيهم من ءايةٍ ... فقد كذَّبوا بالحقّ‏
*رويگردانى از آيات خداوند، تكذيب حق است.
الّا كانوا عنها معرضين. فقد كذَّبوا بالحقّ‏
*رودررويى با حق و تكذيب آن، زمينه رويگردانى از آيات الهى‏
وما تأتيهم ... الّا كانوا عنها معرضين. فقد كذَّبوا بالحقّ‏
 «فاء» در «فقد كذبوا» مى‏تواند سببيه باشد، بر اين مبنا جمله «فقد كذبوا ...» بيانگر سبب و زمينه اعراض مذكور در آيه قبل است.
* رويگردانى، تكذيب و تمسخر، مراحل مبارزه و رويارويى كافران با آيات الهى و قرآن
وما تأتيهم من ءايةٍ ... الّا كانوا عنها معرضين. فقد كذَّبوا بالحقّ ... ما كانوا بِهِ يستهزِءون‏
*عذاب خداوند و سرانجامى شوم در انتظار تكذيب‏كنندگان و استهزاگران حق (قرآن و ديگر آيات خداوند)
فقد كذَّبوا بالحقّ لمّا جاءهم فسوف يأتيهِم انبؤا ما كانوا به يستهزءون‏
*نويد خداوند به ظهور و پيشرفت و پيروزى قريب‏الوقوع اسلام و پيامبر (ص)، على رغم استهزاى كافران صدر اسلام‏
فسوف يأتيهم انبؤا ما كانوا به يستهزءون‏
مراد از «يأتيهم أنباؤا ما كانوا»، مى‏تواند تحقق امورى مانند پيروزى اسلام باشد كه كفار آن را به مسخره گرفته و تكذيب مى‏كردند.
* تهديد استهزاگران حق (قرآن و آيات الهى) به كيفر اخروى از سوى خداوند
فقد كذَّبوا بالحقّ لمّا جاءهم فسوف يأتيهِم انبؤا ما كانوا به يستهزءون‏
محتمل است مراد از «سوف يأتيهم ...» كيفر اخروى نيز باشد.

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۵ ] [ 12:43 ] [ سعید ]




یک خنده بی موقع، و یک ضربه روانی برای انتقام جویی بی مورد، حقوق بی نهایت جان های آدمیان را پایمال می سازد.

[ دوشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۳ ] [ 23:44 ] [ سعید ]


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏


آيه 1
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ  
   ستايش از آنِ خداست؛ همان كسى كه آسمان‏ها و زمين را آفريد و تاريكى‏ها و روشنى را پديد آورد؛ پس (از اين همه نشانه‏ها)آنان كه كفر ورزيده‏اند، با پروردگار خود (غير او را)برابر مى‏كنند.

* ستايش، از آنِ خداوند است.
الحمد للَّه‏
* خدا، شايسته همه محامد و ستايشها.
الحمد للَّه‏
 «ال» در «الحمدللّه» براى تعريف جنس و مفيد استغراق است؛ يعنى «كل حمد للّه».
* خدا، شايسته همه ستايش‏ها، به خاطر آفرينش آسمانها و زمين و پديدآوردن نور و ظلمت.
الحمد للَّه الَّذى خلق‏
 «الذى» در «الذى خلق ...»، صفت تعليلى براى «اللّه» و بيانگر وجه اختصاص داشتن حمد به خداوند است.
* نقش اساسى شب و روز و ظلمت و نور در نظام ربوبيت و تدبير خداوند
وجعل الظُّلمت والنُّور ثمَّ الَّذين كفروا بربّهِم يعدِلون‏
* توجه به نظام شب و روز و نور و ظلمت، زمينه‏ساز اعتقاد به توحيد ربوبى خداوند است.
وجعل الظُّلمت والنُّور ثمَّ الَّذين كفروا بربّهِم يعدِلون‏
* اعتقاد به ربوبيت غير خدا- با وجود نشانه‏هاى غير قابل ترديد بر يگانه بودن او در تدبير جهان- امرى نكوهيده و دور از انتظار
وجعل الظُّلمت والنُّور ثمَّ الَّذين كفروا بربّهِم يعدِلون‏
حرف «ثم» در آيه، مفيد معنى استبعاد و توبيخ است.‏
*امام كاظم (ع) درباره آيه «ثم الذين كفروا بربهم يعدلون» فرمود: (كافرانى كه براى خدا انباز مى‏گيرند)، ظلمت و نور و ظلم و عدل را برابر قرار مى‏دهند».

آيه 2
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ‏ 
   اوست كسى كه شما را از گِل آفريد، سپس اجَلى مقرر كرد، و اجَلى كه تعيين شده است نزد اوست؛ باز هم شما (در معاد) ترديد مى‏كنيد.

* آفرينش انسان از گِلى بى‏ارزش و ناچيز
هو الَّذى خلقكم من طينٍ‏
نكره آمدن «طين» مى‏تواند براى دلالت بر حقارت و ناچيز بودن مبدأ آفرينش انسان باشد.
*مدت زندگى هر فردى در دنيا از پيش تعيين شده است.
ثمَّ قضى‏ اجلًا
به مدتى كه براى زندگى هر فرد در دنيا تعيين شده «اجل» گفته مى‏شود (مفردات راغب) و «قضى اجلا» يعنى «قدّر لكل واحد منكم اجلا» (خدا براى هر يك از شما مدتى مشخص، مقرر فرموده است).
* انسان، داراى دو اجل: حتمى و غير حتمى‏
ثمَّ قضى‏ اجلًا واجلٌ مسمًّى عنده‏
ذكر دو أجل در آيه و توصيف يكى از آن دو به «مسمى» (تعيين شده)، بيانگر آن است كه اجل ديگر نامعين و به اصطلاح، معلّق و غير حتمى است.
*قابل تغيير نبودن «اجل مسمى» و تغييرپذيرى «اجل معلق»
ثمَّ قضى‏ اجلًا واجلٌ مسمًّى عنده‏
مقيد شدن يكى از دو اجل به مسمى و ثابت، حاكى از امكان تحول و تغيير در اجل ديگر است كه از آن به «معلق» تعبير مى‏شود.
* تنها خداوند، آگاه به «اجل مسمى» است.
واجلٌ مسمًّى عنده‏
*مطالعه در آفرينش انسان و مرگ و حيات وى، زداينده ترديد در يگانگى خداوند
هو الَّذى خلقكم من طينٍ ثمَّ قضى‏ اجلًا ... ثمَّ انتم تمترون‏
از جمله «ثم أنتم تمترون»، كه بيان استبعاد هر گونه ترديد در يگانگى خداوند پس از توجه به مضامين صدر آيه است، چنين برمى‏آيد كه بعد از اين توجه، على القاعده نبايد ترديدى در توحيد و اعتقاد بدان وجود داشته باشد.
*حمران گويد از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند «قضى اجلًا ...» سؤال كردم، فرمود: دو اجل است، يكى حتمى و ديگرى غير حتمى (معلق)».
*امام صادق (ع) درباره سخن خداوند «قضى أجلا ...» فرمود: اجل اول، اجلى است كه خداوند، فرشتگان و رسولان و انبيا را از آن آگاه نموده و اجل معين را كه نزد اوست، از تمام خلايق پنهان داشته است».

آيه 3وَ هُوَ اللَّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ‏    و اوست خدا در آسمان‏ها و در زمين؛ نهان و آشكار شما را مى‏داند، و آنچه را به دست مى‏آوريد (نيز) مى‏داند.

* تدبير و حاكميت مطلقه و يكسان خداوند بر آسمانها و زمين‏
وهو اللَّه فى السَّموت وفى الارض‏
آيه شريفه در رد پندار كسانى است كه خداى تعالى را تنها خداوندگار آسمانها پنداشته و براى زمين و زمينيان خدايان ديگرى چون خداى باد، خداى باران، خداى دريا، خداى صحرا و ... تصور مى‏كردند.
*خداوند تنها معبود حقيقى و شايسته پرستش در جهان هستى‏
وهو اللَّه فى السَّموت وفى الارض‏
 «فى السماوات»، مى‏تواند متعلق به «اللّه» باشد؛ براين اساس كلمه «اللّه»، به تأويل مشتق (الاله) است؛ يعنى «و هو الإله فى السموات و فى الارض» (او تنها كسى است كه در آسمانها و در زمين شايسته پرستش است).
* آشكار و نهان آدمى، در نزد خداوند يكسان است.
يعلم سرَّكم وجهركم‏
عطف «جهركم» بر مفعول «يعلم» و تكرار نشدن فعل مى‏تواند بيانگر مطلب فوق باشد.
*آگاهى خداوند بر آشكار و نهان آدمى، برخاسته از حاكميت كامل او بر سراسر هستى است.
وهو اللَّه فى السَّموت وفى الارض يعلم سرَّكم وجهركم‏
* آگاهى خداوند به اعمال و دست‏آوردهاى انسان‏
ويعلم ما تكسبون‏
* آگاهى خداوند به نتيجه و سرانجام عمل انسان‏
ويعلم ما تكسبون‏
مراد از «ما تكسبون» مى‏تواند جزا و نتيجه عمل باشد كه آدمى آن را با عمل خود به دست مى‏آورد.
*چون خداوند خالق است، بر مخلوق خويش آگاهى كامل دارد.
هو الَّذى خلقكم من طينٍ ... يعلم سرَّكم وجهركم ويعلم‏ما تكسبون‏
* توجه به احاطه علمى خداوند، بازدارنده انسان از انحراف در اعمال و نيات‏
يعلم سرَّكم وجهركم ويعلم ما تكسبون‏
هدف از بيان آگاهى كامل خداوند بر آشكار و نهان آدمى و اعمال او، بازداشتن وى از خطا و لغزش است.
*ابوجعفر گويد: از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزّ و جلّ «و هو اللّه فى السموات و فى الارض» سؤال كردم، امام فرمود: يعنى او به تمامى مخلوقات خويش از نظر علم، قدرت، سلطه و حاكميت احاطه دارد ...».
[ شنبه ۱۳۸۹/۰۸/۰۱ ] [ 8:57 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب