|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
آيه 22 فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً پس به وى حامله شد و با او به مكانى دور كناره گرفت. * مريم (س) درپى حامله شدن به عيسى (ع)، از منطقه خويشاوندان خود فاصله گرفت و به مكان دوردستى رفت. فحملته فانتبذت به مكانًا قصيًّا «إنتباذ» از ريشه «نبذ» و به معناى دورى گزيدن است. «باء» در «به» يا براى ملابست است و يا سببيه؛ يعنى، دورى گزيدن مريم، همراه حمل خود و يا به خاطر آن، صورت گرفت. «قصىّ» صفت مشبهه و به معناى «دور» است. * باردارشدن مريم (س)، نگرانىهايى را براى او همراه داشت. فحملته فانتبذت به مكانًا قصيًّا ترك محل سكونت و رفتن به مكانى دوردست، نشان آن است كه مريم (س) از روبه روشدن با مردم و پاسخ گويى به آنها نگران بوده است. لغت «إنتباذ» (انزواطلبى كسى كه براى حضور خود ارزش چندانى نمىبيند) نيز مؤيد آن است. *از امام رضا (ع) روايت شده كه فرمود: شب بيست و پنجم ذى القعده عيسى (ع) تولد يافت ...». *سليمان جعفرى گويد: امامرضا (ع) فرمود: آيا مىدانى مريم (ع) از چه چيز حامله شد؟ گفتم: نه مگر اينكه مرا خبر دهى پس فرمود: از خرماى «صرفان» كه جبرئيل آن را آورد و مريم را با آن اطعام كرد، پس او حامله شد». *از امام كاظم (ع) روايت شده است: ... روزى كه مريم حامله شد، روز جمعه هنگام زوال بود». آيه 23 فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً آن گاه درد زايمان او را به سوى تنه درخت خرما كشانيد. گفت: اى كاش، پيش از اين مرده و يكسره از ياد رفته بودم. * درد زايمان، مريم (س) را به كنار تنه درخت خرما كشانيد. فأجاءها المخاض إلى جذع النخلة «أجاء» متعدى «جاء»؛ يعنى، آورد و «مخاض» درد زايمان است. * مريم (س)، هنگام زايمان، تنها و بدون پرستار و در مكانى دور از مناطق مسكونى، به سر مىبرد. مكانًا قصيًّا. فأجاءها المخاض إلى جذع النخلة در جمله «أجاءها المخاض»، آوردن مريم كنار درخت، به درد زايمان نسبت داده شده و آيات بعد، نوزاد او را راهنماى وى به آب معرفى كرده است، علاوه بر آن، مريم (س) براى تهيه خرما، خود مجبور به حركت دادن نخله شد، مجموعه اين امور مىتواند قرائن تنهايى مريم به هنگام زايمان باشد. * اصله نخلى كه مريم (س) در كنار آن پناه گرفت، نخلى مشخص و درختى خشكيده بود. فأجاءها المخاض إلى جذع النخلة «النخلة» معرفه و «ال» در آن مىتواند عهد ذهنى باشد. عهدى كه يا بين خدا و مريم (س) و يا خدا و پيامبر (ص) بوده است و از اين كه گفته نشد «إلى النخلة»، دانسته مىشود كه آنچه مريم در كنار آن قرار گرفت، چيزى جز تنه درخت نبود. آيات بعد كه سخن از آگاه ساختن مريم به وجود آب و لزوم تكان دادن درخت، براى استفاده از خرماى آن دارد، نيز حاكى از پيدايش خارق العاده آب و خرما است و گرنه مريم (س) براى پى بردن به آن دو موضوع، به راهنما نيازى نداشت. * مريم (س) به هنگام زايمان آرزو كرد: كاش قبل از باردارشدن مرده بود و به كلّى از يادها رفته بود. فأجاءها المخاض ... قالت يليتنى متّ قبل هذا و كنت نسيًا منسيًّا جمله «و كنت نسياً منسيّاً» قرينه است بر اين كه انگيزه مريم از آرزوى مرگ، رهايى از زخم زبان مردم بوده است، گرچه به قرينه «ألّاتحزنى قد جعل ...» تنهايى و بى آب و غذايى، نيز او را اندوهناك ساخته بود، ولى اين همه، تبعاتِ همان گريز از زخم زبان است؛ يعنى، كاش پيش از حاملگى مرده بودم، كه براى فرار از نيشتر مردم مجبور به تحمل اين آوارگى نباشم. * مرگ در حال باردارى و يا پس از وضع حمل، نمىتوانست پايان بخش نگرانىهاى مريم (س) باشد. يليتنى متّ قبل هذا «هذا» در كلام مريم (س)، اشاره به اصل باردارى است نه آوارگى و تنهايى و سختى زايمان، زيرا پيدايش اين امور به خواست خود مريم و براى رهايى از زخم زبان مردم بود، بنابراين او كه از اتهام زنا، حتى پس از مرگ خود بيم داشت، رهايى از اتهام را در گرو مرگ پيش از باردارى مىديد. * مريم (س)، حامله بودن خود را در تمام مدت، از مردم پنهان كرده بود. مكانًا قصيًّا. فأجاءها المخاض ... يليتنى متّ قبل هذا و كنت نسيًا منسيًّا رفتن به مكان دوردست و نيز تنهايى و بى سرپناهى به هنگام وضع حمل، نشانمىدهد كه تا آن زمان مريم (س) توانسته بود حامله بودن خود را از مردم پنهان كند. * تقاضاى مرگ در بعضى از شرايط جايز و مطلوب است. يليتنى متّ قبل هذا * آبرو و شخصيت انسان مهمتر از حيات و زندگى مادى او است. يليتنى متّ قبل هذا اين كه مريم، مرگ را بر زندگى بدون آبرو ترجيح مىدهد، گوياى حقيقت ياد شده است. * اشتهار مريم (س) به عفت و پاكدامنى در بين مردم، فزاينده نگرانى او از بازتاب منفى تولد عيسى (ع) در افكار عمومى جامعه يليتنى متّ قبل هذا و كنت نسيًا منسيًّا «نَسْى»، چيزى است كه اهميت چندانى ندارد، گرچه هنوز از خاطرها محو نشده باشد (مفردات راغب). توصيف آن به «منسيّاً» (فراموش شده) گوياى آن است كه صرف شايستگى براى فراموشى، مطلوب مريم نبوده؛ بلكه تحقق فراموشى را آرزو مىكرده است. اين آرزو نشان مىدهد كه آن حضرت، پيش از اين به عنوان شخصيتى آبرومند در جامعه مطرح بوده و از اين كه اين حادثه بازتابهاى منفى در مردم داشته باشد، نگران بوده است. *از امام صادق (ع) روايت شده كه در باره قول مريم «ياليتنى متّ قبل هذا» فرمود: اين بدانجهت بود كه در قوم خودش فرد فرزانه هوشمندى را نمىيافت كه او را از تهمت زنا تبرئه كند». آيه 24 فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً پس (عيسى) از زير پاى او، وى را ندا داد كه غم مخور، همانا پروردگارت در زير (پاى) تو نهر آبى آفريده است (تا هم از آن بياشامى و هم با آن شست و شو كنى). * عيسى (ع) در شرايط سخت روحى و جسمى مادرش مريم (س) پس از زايمان با وى سخن گفت و او را دلدارى داد. فحملته ... فناديها من تحتها ألّاتحزنى مراد از ضمير فاعلى در «نادى» به قرينه ضمائر «فحملته فانتبذت به» در آيات قبل عيسى (ع) است و مراد از ضمير «من تحتها» همانند ضمير «فناداها» مريم (س) است. برخى فاعل «نادى» را جبرئيل دانسته و ضمير «من تحتها» را به «نخلة» يا «مريم» ارجاع دادهاند؛ ولى سياق آيات با آنچه گفته شد سازگارتر است. * خداوند، هم زمان با ولادت عيسى (ع)، در نقطهاى پايينتر از مكان استقرار مريم (س)، جويبارى پديدار ساخت. فناديها من تحتها ألّاتحزنى قد جعل ربّك تحتك سريًّا «سرىّ» به معناى نهر كوچك است و به معناى «رفيع» نيز استعمال شده است، ولى جمله «اشربى»- در آيات بعد- قرينه بر اراده معناى اول است. * زنان، پس از زايمان- به ويژه در ساعات نخستين آن- نيازمند آب آشاميدنى، آرامش روحى و روانى و نداشتن حزن و اندوهاند. ألّاتحزنى قد جعل ربّك تحتك سريًّا توصيه شدن مريم (س) به محزون نبودن و نيز فراهم ساختن آنچه او را شادمان مىكند، (آب روان) اشاره به ضرورى بودن آرامش و انبساط خاطر پس از زايمان زنان دارد. * عملكرد عوامل طبيعى، عمل خداوند است. قد جعل ربّك تحتك سريًّا اسناد فراهم آوردن نهر آب به خداوند، مىتواند ناظر به اين نكته باشد كه چون عوامل طبيعى، مجراى ظهور افعال خداوند هستند، پس كار آنها در حقيقت كار خدا است. * ويژگىهاى عيسى (ع)، از اولين لحظه ميلاد او بروز كرد. فناديها من تحتها ألّاتحزنى قد جعل ربّك تحتك سريًّا كلمه «من تحتها» (از پايين او) دلالت مىكند كه عيسى (ع) هنگامى اين سخنان را گفته كه هنوز مادرش، حتى او را به آغوش نگرفته و بر دامن خويش ننشانده بود، شناخت حالات مادر و پى بردن به نيازهاى روحى او، بيانگر عمق توانمندىهاى حضرت عيسى (ع) است. *از امام باقر (ع) روايت شده است: عيسى (ع) هنگام ولادت پاى خود را بر زمين زد، پس چشمه آب روانى ظاهر شد». *از پيامبر اكرم (ص) روايت شده كه فرمود: ... اين عيسى بن مريم (ع) است كه خداوند- عزّوجلّ- در باره او فرمود «فناداها من تحتها ألّاتحزنى ...» پس عيسى (ع) با مادرش به هنگام ولادت سخن گفت ...». آيه 25 وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً و تنه درخت خرما را به طرف خود بتكان تا خرماى تازه بر تو فرو افكند.* عيسى (ع)، در بدو تولد، مادرش مريم (س) را به تكان دادن درخت خرما و استفاده از ميوه آن راهنمايى كرد. و هزّى إليك بجذع النخلة تسقط عليك رطبًا جنيًّا«هزّ» به معناى حركت دادن به چپ و راست است و به قرينه «إليك» در آن معناى «متمايل ساختن» نيز تضمين شده است. بنابراين «هزّى إليك»، يعنى درخت را به جانب خود بكش و به چپ و راست تكان ده اين راهنمايى چنان چه از آيه بعد پيدا است، به منظور تأمين غذاى مريم (س) بوده است. * نخلى كه مريم (س) در كنار آن وضع حمل نمود، ميوه نداشت. و هزّى إليك بجذع النخلة تسقط عليك رطبًا جنيًّا جمله «تساقط عليك ...» گوياى امتنان بر مريم (س) است، نه خبر از اثر طبيعى تكان دادن درخت، چرا كه اين موضوع نيازى به راهنمايى نداشت؛ بنابراين، پس از تكان دادن درخت بود كه خرماى آن پديدار گشته و فرو مىريخت. اضافه شدن كلمه «جذع» در كلام و نيز اسناد «تساقط» به «نخلة»، خشك بودن درخت و خارق العاده بودن ريزش خرما را تأييد مىكند. * بارورشدن و ثمردادن غير طبيعى درخت خرما، به تلاش مريم (س) و كشيدن و تكان دادن نخل وابسته بود. و هزّى إليك ... تسقط فعل «تساقط» مجزوم است و عامل جزم آن شرط مقدر است؛ يعنى اگر درخت را تكان دهى و به سمت خود بكشى، براى تو خرما مىريزد. * تازگى، رسيده بودن و سلامت ظاهرى، از ويژگىهاى خرماى فرو ريخته بر مريم (س) بود. تسقط عليك رطبًا جنيًّا «رطب» به خرماى تازه گفته مىشود «جَنىّ» زمانى كه صفت ميوهاى باشد، بدان معنا است كه ميوه در وقت خود چيده شده است (معجم مقاييس اللغة). *از اميرمؤمنان (ع) روايت شده كه رسول خدا (ص) فرمود: شايسته است اولين چيزى كه زن بعد از زايمان مىخورد خرما باشد، زيرا خداى تعالى به مريم فرمود: «و هزّى إليك بجذع النخلة تساقط عليك رطباً جنيّاً. فكلى» ...». آيه 26 فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيّاً پس، (از خرما) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشم روشن دار. و اگر كسى از آدميان را ديدى (كه در باره نوزاد از تو مىپرسد) بگو: من براى (خداى) رحمان روزه (سكوت) نذر كردهام، و امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت. فناديها ... فكلى و اشربى و قرّى عينًا «عيناً» تمييز و بيانگر مراد جدى از فاعل است و «قرّى» از ماده «قرار» (آرام گرفتن) و يا «قُرّ» (سرد شدن) است. در صورت اول جمله «قرّى عيناً»، يعنى «چشم آرميده باش» و در صورت دوم، يعنى «خنك چشم باش» (چشمت از اشك سوزان به دور باشد) و در هر صورت، كنايه از خوش دلى و شادمانى است كه چشم از نگرانى و اضطراب باز مىايستد و از سوزش اشك اندوه، مصون مىماند. ارتباط جمله «قرّى عيناً» با جملات قبل، گوياى برداشت فوق است. * زن پس از زايمان، نيازمندِ تغذيه مناسب و نيز آرامش روحى و تسلّى خاطر است. فكلى و اشربى و قرّى عينًا * عيسى (ع)، شيوه برخورد با مردم و چگونگى واكنش در برابر بهتان آنان را به مادرش مريم (س) آموخت. فإمّا ترينّ من البشر أحدًا فقولى * مريم (س)، نذر روزه سكوت را پس از مواجهه با اولين نفر از افراد جامعه خويش منعقد ساخت. فإمّاترينّ من البشر أحدًا فقولى إنّى نذرت ظاهر «فقولى» آن است كه مريم مفاد نذر خود را با زبان بيان كرده باشد؛ دراين صورت همان جمله «إنّى نذرت ...» صيغه نذر بوده و نذر مريم با گفتن آن منعقد شده است. * روزه سكوت مريم (س)، به مدت يك روز و هم زمان با هنگام بازگشت نزد قوم خود بوده است. إنّى نذرت للرحمن صومًا فلنأكلّم اليوم إنسيًّا الف و لام در «اليوم» براى عهد حضورى است؛ يعنى «امروز» و مراد از آن همان روزى است كه همراه با نوزاد خود به ميان قومش برگشت. * روزه، واكنشى شايسته در برابر بهرهمندى از رحمت گسترده خداوند است. إنّى نذرت للرحمن صومًا * رجحان روزه سكوت و تعلق نذر به آن، از احكام آيين مريم (س) (دين يهود) إنّى نذرت للرحمن صومًا * در نذر، قصد قربت لازم است. إنّى نذرت للرحمن * قصد قربت با قصد رهايى از ناملايمات اجتماعى منافاتى ندارد. إنّى نذرت للرحمن صومًا فلنأكلّم اليوم إنسيًّا مريم (س) به منظور عذر آوردن نزد مردم براى سكوت خويش، روزه را نذر كرد، ولى با جمله «انّى نذرت للرحمان» نذر خود را وسيله تقرب به خدا قرار داد. * نذر كننده بايد صيغه نذر را تلفظ كند. فقولى إنّى نذرت * در صيغه نذر، بايد نام خداوند ذكر شود. إنّى نذرت للرحمن *از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: همانا روزه، تنها خوددارى از خوردنى و آشاميدنى نيست ... مريم (س) گفت: «إنّى نذرت للرحمان صوماً»، يعنى روزه سكوت ...».
[ یکشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۲۲ ] [ 15:42 ] [ سعید ]
آيه 16
[ یکشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۰۸ ] [ 12:5 ] [ سعید ]
آيه 11 فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً پس، از عبادتگاهش بر قوم خود در آمد و به آنان اشاره كرد كه صبح و شام خدا را به پاكى ياد كنيد.* زكريا (ع)، در مدت سكوت سه روزه، دخول وقت عبادت را در صبح و عصر، با اشاره به مردم اعلام مىكرد. فخرج على قومه من المحراب فأوحى إليهم أن سبّحوا بكرة و عشيًّا احتمال مىرود كه، «بكرة و عشيّاً» ظرف براى فعلهاى «خرج» و «أوحى» باشد در اين صورت مفاد آيه چنين مىشود: چون زكريا (ع) وظيفه اعلام دخول وقت عبادت را برعهده داشت، در صبح و عصر آن سه روز كه نمىتوانست با مردم سخن بگويد، دستور «سبّحوا» را با اشاره به آنان تفهيم مىكرد. * برگزيدن مكانى خاص براى عبادت، امرى پسنديده و سابقهدار در اديان گذشته فخرج على قومه من المحراب * جايگاه عبادت و راز و نياز با خدا، ميدان نبرد با شيطان و ديگر موانع راه خدا المحراب در وجه نامگذارى «محراب» گفته شده است كه نمازگزار در آن جا، با شيطان محاربه مىكند. همچنين با پيداكردن حضور قلب با نفس خود مىجنگد (مصباح). * زكريا (ع) پس از خروج از عبادتگاه، فرا رسيدن زمان تحقق بشارت فرزند را به قوم خويش فهماند. أن سبّحوا ظاهر اين است كه آنچه زكريا (ع) از قوم خود خواسته است، با حادثه پيش آمده در ارتباط باشد؛ يعنى، زكريا (ع)، قضيه را به آنان تفهيم كرده و ضرورت تسبيح و تنزيه خداوند را در چنين مواردى يادآور شده است. * قوم زكريا براى عبادت، به دستورالعملهاى ارائه شده از سوى او عمل مىكردند. فأوحى إليهم أن سبّحوا * زكريا (ع) با اشاره از قوم خويش خواست، سپيدهدم و پسينگاه به تسبيح خداوند بپردازند. فأوحى إليهم أن سبّحوا بكرة و عشيًّا «بكرة» به فاصله بين نماز صبح و طلوع خورشيد گفته مىشود (لسان العرب). «عشيّاً» يا به معناى «ظهر تا غروب» است و يا «آخر روز» و از برخى اهل لغت معانى ديگرى نيز نقل شده است (لسان العرب). * برخوردارى زكريا (ع) از فرزند در كهنسالى، نشانگر منزه بودن خداوند از هرگونه كاستى و ناتوانى است. أن سبّحوا آيه 12 يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً اى يحيى، كتاب (خدا) را به قوّت بگير؛ و در كودكى به او حكمت داديم. * يحيى (ع) دريافت كننده وحى و داراى شخصيتى ممتاز در پيشگاه خداوند بود. ييحيى خذ الكتب بقوّة در باره اين كه نداى «يا يحيى» گفته چه كسى بود، دو احتمال وجود دارد: 1- از جانب خداوند و توسط فرشته وحى؛ 2- توصيه زكريا (ع) به فرزندش يحيى (ع). ظاهر آيه مؤيد احتمال اول است. برداشت ياد شده نيز بر همين اساس است. * خداوند، فهم كامل و همه جانبه كتاب آسمانى (تورات) و عمل قاطعانه بر طبق آن را، به يحيى (ع) فرمان داد. ييحيى خذ الكتب بقوّة «ال» در «الكتاب» عهد است و ممكن است مراد همان تورات باشد؛ زيرا كتاب ديگرى كه بر يحيى (ع) نازل شده باشد شناخته شده نيست. فرمان «خذ» كنايه از فهم و تدبر كامل است و «بقوّة» كه حال براى فاعل «خذ» مىباشد، به معناى نيرومندى هم در مقام علم و فراگيرى و هم در مقام عمل است. * لزوم صلابت و قاطعيت رهبران الهى، در هدايت جامعه و اجراى احكام شريعت ييحيى خذ الكتب بقوّة * تورات موجود در عصر يحيى، كتابى تحريفنشده و مورد تأييد خداوند بود. ييحيى خذ الكتب ممكن است مراد از «الكتاب» تورات باشد. در اين صورت فرمان خداوند به دريافت آن، به معناى صحّه گذاشتن بر مطالب آن است. * اعطاى قدرت درست انديشى و شناخت حق از سوى خدا، به يحيى (ع) در كودكى او بود. و ءاتينه الحكم صبيًّا براى «حكم» معانى مختلفى ذكر شده است؛ يكى از آن معانى «علم و فهم» مىباشد (لسان العرب)، برداشت ياد شده بر پايه اين معنا است.( در برداشت دیگر «حكم» به معناى حاكميت و اجراى قضاوت گرفته شده است. در «قاموس» آمده است: «حاكم» به كسى گفته مىشود كه حكم را به مرحله اجرا درآورد. «حكم» بر اساس يكى از معانى دیگری كه براى آن ذكر شده است، مصدر و به معناى قضاوت كردن است (لسانالعرب). * اعطاى حكمت و مقام معنوى و اجتماعى از سوى خداوند به انسان، به سنّى خاص مشروط نيست. و ءاتينه الحكم صبيًّا * تدبر و تأمل در كتابهاى آسمانى، زمينه و شرطى لازم براى برخوردارى از حكمت و علم ييحيى خذ الكتب بقوّة و ءاتينه الحكم صبيًّا جمله «آتيناه» با «خذ الكتاب بقوّة» در ارتباط است. بعيد به نظر نمىرسد كه مفاد «خذ الكتاب» زمينهاى براى «آتيناه الحكم» باشد. *على بن اسباط گويد: امام جواد (ع) را ديدم ... به من فرمود: اى على همانا خداوند در مورد امامت همان گونه احتجاج نموده كه در مورد نبوت احتجاج نموده است، خداوند فرمود: «و آتيناه الحكم صبيّاً» ... پس روا است كه حكمت به كودك هم داده شود ...». *از پيامبر اكرم (ص) در باره سخن خدا: «و آتيناه الحكم صبيّاً» روايت شده كه فرمود: به او (يحيى) در سن هفت سالگى فهم و عبادت داده شد». *از رسول خدا (ص) درباره سخن خداى تعالى: «و آتيناه الحكم صبيّاً»؛ روايت شده است: مقصود از «حكم»، زهد در دنيا است ...». آيه 13 وَ حَنَاناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكَاةً وَ كَانَ تَقِيّاً و مهربانى و پاكى (ويژهاى) از نزد خود (به وى بخشيديم) و او تقوا پيشه بود. * خداوند، روحيه رحمت و عطوفتى ژرف به يحيى عطا نمود. ءاتينه ... و حنانًا من لدنّا «حنان» مصدر و به معناى شفقت و مهربانى است (مصباح). تنوين آن براى تفخيم است. اين كلمه عطف بر «الحكم»- در آيه قبل- است. * يحيى (ع) از مقربان درگاه خداوند و محبوب او بود و از محبت عميق مردم نسبت به خويش برخوردار بود. و حنانًا من لدنّا در باره مهر اعطايى به حضرت يحيى (ع) چهار تصور وجود دارد كه وصف «حناناًمن لدنّا» با تمام آنها سازگار است: مهر خداوند يا مردم به يحيى (ع) و مهر آن حضرت به خداوند يا مردم، دربرداشت ياد شده، مهرورزى خداوند به آن حضرت مورد نظر است. * محبت و دلسوزى عميق نسبت به ديگران، از ضرورىترين و مطلوبترين صفات رهبران الهى است. و حنانًا من لدنّا با توجه به اين كه «حناناً» اولين صفتى است كه پس از «آتيناه الحكم» ذكر شده است، مطلب فوق از آن استفاده مىشود. * حضرت يحيى (ع) در پرتو عنايات خاص خداوند، از شايستگى و رشد و تكاملى ويژه، برخوردار بود. ءاتينه ... و زكوة «زكاة» در معانى «شايستگى» و «پاكى» و «رشد كردن» و «خجستگى» و «تمجيد» استعمال شده است (لسانالعرب). در هر مورد، معنا يا معانى مناسب آن، مورد نظر خواهد بود. * حضرت يحيى (ع)، تقوايى مستمر و هميشگى داشت. و كان تقيًّا «تقيّاً» صفت مشبهه از «وقى» و دال بر رسوخ و ثبوت است. «كان» نيز در موارد بسيارى بر حالتى ثابت در «اسم» خود دلالت مىكند. بنابراين «و كان تقيّاً»، يعنى يحيى پيوسته و مداوم، پرهيزكار بود. * رعايت تقواى الهى، زمينهساز رشد و تكامل انسان زكوة و كان تقيًّا * ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) در باره سخن خداى عزوجل در كتابش: «و حناناً من لدنّا» پرسيدم، فرمود: همانا يحيى زمانى كه دعا مىكرد، در دعايش مىگفت: اى پروردگار اى خدا! خدا از آسمان به او ندا مىداد لبيك اى يحيى! حاجت خود را بخواه». آيه 14 وَ بَرّاً بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيّاً و با پدر و مادرش خوشرفتار بود و زورگو و سركش نبود. * يحيى (ع) نسبت به پدر و مادرش بسيار نيكوكار بود. و برًّا بولديه «برّاً» عطف بر «تقيّاً» در آيه قبل است و با كلمه «بارّ» به يك معنا است، جز اين كه «بَرّ» مبالغه دارد، «برّالوالدين» احسان و نيكى گسترده به آنها است (مفردات راغب). * نيكى به پدر و مادر، زمينهساز رشد و تكامل معنوى انسان و زكوة ... و برًّا بولديه همان گونه كه «و كان تقيّاً» تعليل براى «و حناناً من لدنّا و زكاة» بود، «برّا بوالديه» نيز كه عطف بر «كان» مىباشد، همان موقعيت را دارد. * يحيى (ع)، شخصيتى مبرّا از گردنفرازى، بزرگ نمايى، سلطه جويى ناحق و اعراض از حاجات مردم و لميكن جبّارًا عصيًّا «جبّار» صيغه مبالغه و به معناى گردنفرازى است كه براى ديگران برخود حقى قائل نيست (لسان العرب) و به معناى «سلطه جو» و «كسى كه به دروغ مدعى درجهاى از كمال باشد» نيز آمده است (مفرداتراغب). «عصىّ» صيغه مبالغه است و به قرينه «برّاً» و «جبّاراً» كه در رابطه با مردم است، مراد از «عصىّ» نيز سرپيچى از برآوردن حاجات مردم و تواضع نداشتن در برابر آنها است. به كاربردن صيغه مبالغه در كلامِ منفى، براى مبالغه در نفى است. * يحيى (ع)، مبرّا از گناه در برابر خدا و لميكن ... عصيًّا مىتوان گفت جمله «و لميكن ... عصيّاً» بر نفى مطلق سرپيچى و عصيان (رد حاجتهاى مردم، معصيت پروردگار) دلالت دارد. * يحيى (ع)، فردى وظيفهشناس و مسؤوليتپذير در قبال خدا، والدين و جامعه و كان تقيًّا. و برًّا بولديه و لميكن جبّارًا عصيًّا «تقيّاً» نشانِ رابطه يحيى (ع) با خدا و «برّاً بوالديه»، با پدر و مادر و «لميكن جبّاراً عصيّاً»، با مردم و جامعه است. * يحيى (ع)، فرزند دلخواه زكريا (ع) و داراى اخلاق و رفتارى رضايت بخش و كان تقيًّا. و برًّا بولديه و لميكن جبّارًا عصيًّا برشمردن ويژگىهاى يحيى پس از بيان دعاهاى زكريا كه در آن آمده بود: «واجعله ربّ رضيّاً»، مىتواند گوياى مطابقت داشتن اوصاف يحيى، با خواسته زكريا باشد. آيه 15 وَ سَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً و سلام بر او، روزى كه زاده شد و روزى كه مىميرد و روزى كه زنده برانگيخته مىشود. * يحيى (ع) به هنگام زاده شدن از هر گزند و كاستى در امان بود و همه زمينهها و شرايط لازم براى رشد و كمال را داشت. و سلم عليه يوم ولد «سلام» داراى چند معنا است، از جمله به معناى سلامتى از هر گزند و آفت است، البته سلام از جانب خداوند جنبه تكوينى دارد و خبر از متن حوادث مىدهد؛ لذا «سلام عليه»؛ يعنى، از جانب خداوند عافيت يحيى از هر گزند جسمى و انحراف عقيدتى تضمين شده است. * يحيى (ع) به هنگام مرگ و در روز رستاخيز، مصون از هرگونه رنج و عذاب و سلم عليه ... يوم يموت و يوم يبعث حيًّا «ولد» فعل ماضى و «يموت» مضارع است. اين تغيير سياق نشان مىدهد كه مفاد آيه، زمان حيات يحيى را منعكس مىكند كه خداوند در آن زمان از سلامتى او در ميلاد خبر داده و سلامتى مرگ و رستاخيز او را تضمين كرده و نويد مىدهد. * زمان ولادت، لحظه مرگ و روز رستاخيز، سه مرحله حساس و سرنوشتساز براى انسان و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا * انسان در لحظه مرگ (نظير زمان ولادت و هنگامه رستاخيز) نيازمند سلامت و امنيتى ويژه از جانب خداوند و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا نكره بودن «سلام» بيانگر برجستگى آن است و مراد از سلامت هنگام مرگ، در امان بودن از مواجه شدن با امورى ناخوشايند، نظير وحشت و اضطراب و نوميدى و ... است. * تقوا، احسان به پدر و مادر، پرهيز از سلطهجويى و عصيان، زمينهسازفرجامى سرشار از سلامت و امنيت كامل است. و كان تقيّاً. و برًّا بولديه و لميكن جبّارًا عصيًّا. و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا * يحيى (ع) در آخرت، داراى حياتى ويژه است. و يوم يبعث حيًّا فعل «يبعث» بر زنده شدن نيز دلالت دارد. تصريح به «حيّاً» ممكن است به خاطر ويژگى حيات اخروى يحيى در مقايسه با ديگر انسانها باشد. * «عن أبى الحسن الرضا (ع) يقول: إنّ أوحش ما يكون هذا الخلق فى ثلاثة مواطن: يوم يولد ... و يوم يموت ... و يوم يبعث ... و قد سلّم اللّه- عزّوجلّ على يحيى (ع) فى هذه الثلاثة المواطن و آمن رَوْعَتَه فقال: «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّاً»؛ از امام رضا (ع) روايت شده كه فرمود: همانا وحشتناكترين مواقع براى اين خلق در سه موضع است: روزى كه متولد مىشود ... و روزى كه مىميرد ... و روزى كه برانگيخته مىشود ... و خداوند سلام فرستاده است بر يحيى (ع) در اين سه موضع و او را از وحشت آن مواضع ايمن ساخته و فرموده: «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّاً»».
[ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۲/۱۵ ] [ 22:19 ] [ سعید ]
آيه 6 يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً كه از من ارث بَرَد و از خاندان يعقوب (نيز) ارث بَرَد، و او را- پروردگارا- مورد رضايت (خود) قرار ده. * زكريا (ع)، نگران قرار گرفتن ميراث وى و همسرش در اختيار نااهلان بود. فهبلى منلدنك وليًّا. يرثنى ويرث من ءاليعقوب * همسر زكريا و زكريا (ع)، از نسل يعقوب پيامبر (ع) بود. يرثنى و يرث من ءال يعقوب مقابله «يرثنى» با «يرث من آل يعقوب»، ممكن است از آن جهت باشد كه همسر وى از نسل يعقوب بوده است و طبعاً آن بخش از اموال خاندان يعقوب كه به او رسيده بود، پس از وى در اختيار فرزندش قرار مىگيرد. ممكن است «يرث من آل يعقوب» اشاره به ميراثى داشته باشد كه از نسل يعقوب به زكريا (ع) رسيده بود كه گرچه «يرثنى» شامل آن ميراث نيز مىشد، ولى اهتمام زكريا به حفاظت آن، سبب شد كه جداگانه از آن ياد كند. *وجود مالكيت خصوصى، در زندگانى يحيى و زكرياى پيغمبر فهبلى من لدنك وليًّا. يرثنى ويرث من ءاليعقوب * حضرت زكريا (ع) از خداوند فرزندى طلب نمود كه از هر جهت مورد رضايت باشد. واجعله ربّ رضيًّا «رضيّاً» صفت مشبهه از مصدر «رضا» مىباشد. «رضىّ» در موردى به كار مىرود كه وصف در موصوف خود رسوخ كرده باشد، بنابراين مىتوان گفت: «رضىّ»؛ يعنى، كسى كه از هر جهت مورد رضايت باشد. * لزوم دعا براى صلاح فرزند، حتى قبل از انعقاد نطفه واجعله ربّ رضيًّا * حضرت زكريا (ع) هنگام دعا براى برخودارى از فرزند، به اجابت خواسته خود، اطمينان داشت. فهب لى من لدنك وليًّا. يرثنى ... واجعله ربّ رضيًّا حضرت زكريا با اين كه در حال دعا است، ولى بهگونهاى سخن گفته كه گويا دعاى او مستجاب شده است و مفاد جمله «واجعله ربّ رضيّاً» اين است كه خدايا فرزندى را كه به من عطا مىكنى، از هر جهت مورد رضايت قرار ده. * مردان الهى، حتى در آرمانهاى مادى خويش، به ارزشهاى معنوى، توجه دارند. فهب لى من لدنك وليًّا. يرثنى ... واجعله ربّ رضيًّا واجعله ربّ رضيًّا *از امام صادق (ع) روايت شده كه رسولخدا (ص) فرمود: ميراث خداى- عزّوجلّ از بنده مؤمنش فرزندى است كه پس از مرگ وى، خدا را عبادت كند. سپس امام صادق (ع) آيه زكريا فهب لى من لدنك وليّاً. يرثنى و يرث من آل يعقوب واجعله ربّ رضيّاً» را تلاوت فرمود». آيه 7 يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيّاً اى زكريا، ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است و قبلًا همنامى براى او قرار ندادهايم، مژده مىدهيم. * «يحيى»، نامى تعيين شده از سوى خدا براى فرزند زكريا اسمه يحيى لمنجعل له من قبل سميًّا * اهميت نام و نامگذارنده و نقش آن در شخصيت كودك اسمه يحيى لمنجعل له من قبل سميًّا تعبير «اسمه يحيى» از آن جهت مورد تصريح قرار گرفته است كه تعيين آن از سوى خدا، خود شرافتى برجسته و قابل تأمل است. * نام «يحيى»، پيش از عصر زكريا، در بين مردم بىسابقه بود. اسمه يحيى لمنجعل له من قبل سميًّا «سَمىّ»؛ يعنى، هم نام (تاج العروس) و مراد از جمله «لمنجعل ...» اين است كه قبل از فرزندِ زكريا، كسى به نام «يحيى» نامگذارى نشده بود. * شخصيت معنوى يحيى (ع)، شخصيتى بىمانند بود و پيش از او، كسى به آن مقام نرسيده بود. لمنجعل له من قبل سميًّا از جمله معانى ذكر شده براى «سمىّ» نظير و شبيه است (مفردات راغب). دراين صورت مراد اين است كه كسى درگذشته ويژگىهاى يحيى را نداشته است. * ازامامباقر (ع) روايتشدهكه فرمود: همانايحيى، پنجسال بعد از آنكه خداوند بهولادت او بشارت داد، متولد شد. آيه 8 قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَ كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً گفت: پروردگارا، چگونه براى من پسرى خواهد بود و حال آن كه زنم نازا بوده و خودم از بزرگسالى به فرتوتى رسيدهام؟ *زكريا (ع)، مايل بود بداند چگونه علىرغم مساعد نبودن شرايط طبيعى، داراى فرزند خواهد شد. أنّى يكون لى غلم ... و قد بلغت من الكبر عتيًّا تعبير «أنّى يكون لى غلام» بيانگر اشتياق زكريا به اطلاع يافتن بر چگونگى تحقق وعده الهى است، نه اين كه قدرت خداوند بر آن را بعيد شمرده باشد، زيرا او با توجه به موانع موجود، درخواست خود را مطرح كرده بود. * زكريا (ع)، موهبت فرزند را از جلوههاى ربوبيت خداوند براى خويش مىدانست. قال ربّ أنّى يكون لى غلم * دانش و علم پيامبران، محدود است. قال ربّ أنّى يكون لى غلم * پرسش از افعال خداوند و شگفتى از آن، با مقامات بلند برگزيدگان الهى منافاتى ندارد. قال ربّ أنّى يكون لى غلم * اولياى خداوند در اجابت خواستههاى خود، همواره چشم انتظار معجزه و امور خارق العاده نيستند. قال ربّ أنّى يكون لى غلم زكريا با آن كه به قدرت مطلق خداوند ايمان داشت، در كيفيت اجابت دعايش به توجيه قانع كنندهاى دست نيافت، تا آن جا كه حيرتزدگى خود را با جمله «أنّى يكون لى غلام» ابراز كرد. اين نشان مىدهد كه او درصدد يافتن توجيهى بود كه با اسباب و علل متعارف سازگار باشد وگرنه همه چيز را با قدرت خداوند امكانپذير مىدانست. * زكريا (ع)، هنگام بشارت تولد يحيى (ع)، همسرى سالخورده داشت كه از آغاز زندگى نازا بود. و كانت امرأتى عاقرًا فعل «كانت» در آيه، با بيان ديرينه بودن نازايى، اشاره به گذشت زمان باردارى نيز دارد. * زكريا (ع)، در مقام تكلم با خداوند به شيوهاى مؤدّبانه، سخن مىگفت. قد بلغت من الكبر عتيًّا جمله «قد بلغت ...» كنايه از ناتوانى بر آميزش جنسى است. آيه 9 قَالَ كَذلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً گفت: چنين است (كه مىگويى، ولى) پروردگار تو گفته كه اين (كار) بر من آسان است، و من تو را پيش از اين در حالىكه هيچ نبودى آفريدم. * خداوند، زكريا (ع) را بر فراهم آوردن زمينه تولد يحيى (ع)- به رغم سالخوردگى وى و نازايى همسرش- مطمئن ساخت. قال كذلك جمله «قال كذلك»؛ يعنى، «قال اللّه الأمر كما وعدتك» يا «قال اللّه الأمر كما قلت»؛ در صورت اول،- خداوند بر وعده سابقش تأكيد مىورزد كه «اى زكريا همانگونه كه گفتهام تو- به هر كيفيت- داراى پسر خواهى شد و در صورت دوم، خداوند موانع تولد يحيى را تصديق كرده است؛ يعنى، «واقعيت همان است كه تو گفتى و اسباب عادى براى تولد يحيى فراهم نيست،- ولى خداى تو گفته است: اين كار بر من آسان است». * نظر دوختن به اسباب و علل طبيعى، حجابى براى توجه به اراده خداوند و خواست او است. أنّى يكون لى غلم ... هو علىَّ هيّن * تولد يحيى، امرى اعجاز آميز و غير عادى بود. قال كذلك قال ربّك هو علىَّ هيّن * توجه زكريا (ع) به ربوبيت خداوند، مايه اطمينان او به امكان و سهولت باردارى همسر نازايش در صورت اراده و خواست خداوند قال ربّك هو علىَّ هيّن جمله «هو علىّ هيّن» بدون «قال ربّك» نيز معناى تامى دارد، ولى اضافه شدن آن مفيد اين معنا است كه اين سخن، گفته شخص عادى نيست كه در باره نحوه آن به فكر فروروى، بلكه گفته پروردگار تو است و او كه تو را از هيچ آفريد، در شيوه اعطاى فرزند به شما وانمىماند. * مكالمه خداوند با زكريا (ع)، مكالمهاى غير مستقيم و با واسطه فرشته بود. قال كذلك قال ربّك هو علىَّ هيّن برخى گفتهاند فاعل در «قال كذلك» فرشته الهى است. آوردن اسم ظاهر «ربّك» سبب پيدايش اين نظر شده است. * تفكر در چگونگى آفرينش انسان زداينده هرگونه ترديد در قدرت نامحدود خدا و حاكميت اراده او بر اسباب و علل طبيعى هو علىَّ هيّن و قد خلقتك من قبل و لمتك شيئًا آيه 10 قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيّاً گفت: پروردگارا، نشانهاى براى من قرار ده. گفت: نشانه تو اين است كه سه شبانه روز با اين كه سالمى با مردم سخن نمىتوانى گفت. * زكريا (ع)، خواهان علامت و نشانهاى بر الهى بودن بشارت تولد يحيى به وى قال ربّ اجعل لى ءاية علامت خواهى زكريا ممكن است از آن جهت باشد كه وى اطمينان يابد آنچه او دريافت داشته، وحى الهى بوده است و نه القاآت شيطانى؛ امكان ترديد در اين امور براى پيامبران با توجه به اين نكته است كه آنان تنها با امدادهاى خداوند از آزار شياطين و القاآت آنها مصون مىماندند و خداوند گاه با ارائه نشانه و گاه با وسيله ديگر آنان را مطمئن مىساخت. * درخواست علامت از خدا براى اطمينان فزونتر، با مقام پيامبرى سازگار است. قال ربّ اجعل لى ءاية قال ءايتك ألّا تكلّم الناس * ناتوانى زكريا (ع) از سخن گفتن با مردم به مدت سه شبانه روز كامل، نشانهاى الهى بر زمان تحقق يافتن بشارت فرزند بود. قال ءايتك ألّا تكلّم الناس ثلث ليال سويًّا «سويّاً» يا صفت براى «ثلاث ليال» است و يا حال براى فاعل «ألّا تكلّم» و در هر دو صورت مراد از «سه شب» سه شبانه روز است. آيه چهل و يكم سوره آل عمران شاهد اين معنا است. فعل «ألّا تكلّم» فعل نفى است و مراد از آن، تكليف زكريا به سكوت نيست، بلكه از عدم توانايى زكريا بر سخن گفتن خبر مىدهد. * زكريا (ع)، در روزهاى ناتوانىِ از سخنگفتن با مردم، به عبادت و ذكر خداوند، قدرت داشت. ألّا تكلّم الناس ثلث ليال سويًّا واژه «الناس» نشان مىدهد كه عجز زكريا، تنها از سخن گفتن با مردم بوده است و نه به طور مطلق. * ناتوانى زكريا (ع) از سخن گفتن با مردم، امرى اعجازى بود، نه معلول نقصى در زبان يا جسم او. قال ءايتك ألّا تكلّم الناس ثلث ليال سويًّا «سوىّ» به كسى گفته مىشود كه اخلاق و خلقت او در حد اعتدال باشد، نه كمبودى داشته باشد و نه از حد تجاوز كرده باشد (مفردات راغب) و براين مبنا كه «سويّاً» حال براى فاعل «تكلّم» (زكريا) باشد، مفاد آيه اين مىشود. «تو در حالى كه سالم هستى، با مردم سه شبانه روز سخن نتوانى گفت». * گفت و گوى زكريا (ع) با خداوند قال ربّ ... قال ءايتك * كاربرد اعجاز در راستاى روشن سازى حقايق، حتى براى پيامبران ءايتك ألّا تكلّم الناس ثلث ليال * در داستان زكريا (ع)، معجزهاى، وسيله اثبات اعجازى ديگر شد. ءايتك ألّا تكلّم الناس سكوت سه روزه زكريا خرق عادتى بود كه صدق بشارت تولد يحيى را كه خود امرى خارق العاده بود، اثبات مىكرد. [ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۲/۰۱ ] [ 19:40 ] [ سعید ]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ آيه 1 كهيعص كاف، ها، يا، عين، صاد.
آيه 2 ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا (اين) ياد رحمت پروردگار تو نسبت به بندهاش زكرياست. آيه 4 قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً گفت: پروردگارا، من استخوانم سست شده و سرم از پيرى سفيد گشته و (تاكنون،) پروردگارا، در دعا به درگاه تو (از اجابت آن) محروم نبودهام. [ شنبه ۱۳۹۰/۰۱/۲۷ ] [ 19:13 ] [ سعید ]
وَ اذْكُرْ فِي
الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41) و [اى پيامبر] در اين كتاب مجيد از ابراهيم كه پيامبرى بواقع
صادق بود ياد كن.إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ
وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (42) آنگاه كه به پدرش گفت: اى پدر چرا چيزى
را پرستش مىكنى كه نه مىشنود و نه مىبيند و نه به نيازهاى تو پاسخ مىگويد؟.يا أَبَتِ
إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ
صِراطاً سَوِيًّا (43) اى پدر! از جانب خداوند به من دانشى عنايت شده كه تو
از آن بىبهرهاى، پس از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت كنم.يا أَبَتِ لا
تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44) اى
پدر! شيطان را نپرست كه شيطان به واقع نسبت به الرّحمن عصيان ورزيد.يا أَبَتِ
إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ
وَلِيًّا (45) اى پدر! من جدّاً مىترسم كه مبادا بواسطهى دوستى تو با
شيطان از سوى خداوند بر تو عذابى نازل شود. قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي
يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا
(46) پدرش گفت: اى ابراهيم! آيا از خدايان من نفرت دارى؟ اگر دست از اين حرفها
برندارى سنگسارت مىكنم، براى مدّتى طولانى از پيش چشمم دور شو!.قالَ سَلامٌ
عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا
(47)ابراهيم گفت: بدرود! من از پروردگارم براى تو طلب آمرزش مىكنم خداوند نسبت به
من لطف دارد . قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ
تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46)گفت: اى ابراهيم! آيا از خدايان من بيزارى؟ اگر از (اين روش) دست
برندارى قطعاً تو را سنگسار خواهم كرد و (اكنون) براى مدّتى طولانى از من دور شو. قالَ سَلامٌ
عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47)(ابراهيم از او جدا شد و)
گفت: سلام بر تو، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مىخواهم، زيرا او همواره
نسبت به من بسيار مهربان بوده است. پدر
حضرت ابراهيم، فوت شده بود و كسى كه در قرآن به عنوان پدر او معرفى شده، سرپرست او
عمويش آزر يا شوهر مادرش بوده است. در
اين آيات، روحيّات مؤمن و كافر در گفتگوها به خوبى به چشم مىخورد: الف:
ابراهيم عاطفى حرف مىزند و عمويش با خشونت، ابراهيم چهار بار مىگويد: «يا
أَبَتِ» ولى عموى بتپرستش حتّى يك بار نگفت: «يا بنى» ب: ابراهيم با استدلال حرف
مىزند، امّا آزر بىدليل سخن مىگويد. ابراهيم مىگويد: «لِمَ تَعْبُدُ ما لا
يَسْمَعُ» عمو مىگويد: «آلِهَتِي» ج: ابراهيم، دلسوزانه حرف مىزند، امّا آزر با
تهديد جواب مىدهد.د: ابراهيم، سلام مىكند، امّا آزر دستور فاصله گرفتن مىدهد.
«وَ اهْجُرْنِي» * ياد مردان خدا را زنده نگه داريم. «وَ اذْكُرْ» * توجّه به كمالات ديگران و تجليل از بزرگان، يكى
از شيوههاى تربيت است «وَ اذْكُرْ» * صداقت، شرط نبوّت است. «صِدِّيقاً نَبِيًّا» * صداقتى ارزش دارد كه جزء خلق و خوى انسان باشد. «كانَ صِدِّيقاً» * در نهى از منكر، از نزديكان خود شروع مىكنيم. «يا أَبَتِ» *نهى
از منكر مرز سنّى ندارد. (پسر مىتواند بزرگ خانواده را نهى كند، امّا بايداحترام
آنان را حفظ كند.) «يا أَبَتِ» * هميشه كمال افراد به سن آنها بستگى ندارد گاهى
فرزند خانه از بزرگترها بهتر مىفهمد. «يا أَبَتِ» * ارشاد و تبليغ نبايد هميشه عمومى باشد، بلكه
گاهى بايد به خود فرد گفته شود. «يا أَبَتِ» * در نهى از منكر، با ايجاد سؤال، و جدان افراد
را به قضاوت گيريم. «لِمَ تَعْبُدُ» * در نهى از منكر، از منكرهاى اعتقادى شروع كنيم.
(متأسفانه ما بيشتر سرگرم منكرهاى اخلاقى و اجتماعى هستيم) «لِمَ تَعْبُدُ» * راه حقّ را فداى عواطف نكنيم. «لِأَبِيهِ…لِمَ تَعْبُدُ» *
علم، مسئوليّتآور است. «جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ…فَاتَّبِعْنِي»
*علم انبيا نيز محدود است. «مِنَ الْعِلْمِ» * كسى كه نهى از منكر مىكند بايد خود عالم باشد.
«جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ... لا تَعْبُدِ» ... *
در مواردى، تجليل از خود لازم است. «قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ
يَأْتِكَ» *
ريشهى شرك، جهل است. «جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ» *مردم بايد پيرو عالم باشند. «جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ...
فَاتَّبِعْنِي» *
انسان خردسال مىتواند امام بزرگسالان باشد. «فَاتَّبِعْنِي» *
راه انبيا، راه اعتدال است، نه افراط و تفريط. «صِراطاً سَوِيًّا» *
در نهى از منكر، دليل را هم بيان كنيم. «لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ ... كانَ
لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا» *
در دعوت و تبليغ، با استفاده از عواطف، زمينهى پذيرش را فراهم كنيم. (در اين
آيات، چهار مرتبه «يا أَبَتِ» آمده است) *
انسان به جايى مىرسد كه سرچشمهى رحمت را به غضب وامىدارد و خداى رحمان را
خشمگين مىكند. «عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ» *اگر كسى را دوست داريم، نبايد دشمن او را دوست بداريم. «لِلرَّحْمنِ
عَصِيًّا ... لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا» *
انسان به جايى مىرسد كه حرف حقّ برايش تلخ و سبب تعجّب است.«أَ راغِبٌ
أَنْتَ» * حقگويى و مبارزه با سنتهاى باطل، آوارگى و
محروميّت به دنبال دارد.«لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا» *
مردان خدا در برابر تهديد و تحقير ديگران، صبور و دريا دلند. «قالَ سَلامٌ
عَلَيْكَ» *سعى كنيم آتش خشم ديگران را با سخنان زيبا و آرامبخش، خاموش كنيم.
«لَأَرْجُمَنَّكَ ... قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ» *قبول عذرخواهى، از شئون ربوبيّت است. «سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي» *
در برابر تهديدهاى مخالفان، به ياد الطاف خدا باشيم. «إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا» [ شنبه ۱۳۸۷/۰۸/۱۱ ] [ 16:18 ] [ سعید ]
سوره مريم[19] اين سوره در مكه نازل شده
و 98 آيه دارد. غرض اين سوره به طورى كه
در آخرش بدان اشاره نموده مىفرمايد:" فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ
لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا ..." بشارت
و انذار است، چيزى كه هست همين غرض را در سياقى بديع و بسيار جالب ريخته نخست به
داستان زكريا و يحيى و قصه مريم و عيسى و سرگذشت ابراهيم و اسحاق و يعقوب و ماجراى
موسى و هارون و داستان اسماعيل و حكايت ادريس و سهمى كه به هر يك از ايشان از نعمت
ولايت داده- كه يا نبوت بوده و ياصدق و اخلاص- اشاره كرده، آن گاه علت اين عنايت
را چنين بيان فرموده كه اين بزرگواران خصلتهاى برجستهاى داشتهاند از آن جمله
نسبت به پروردگارشان خاضع و خاشع بودند، و ليكن اخلاف ايشان از ياد خدا اعراض
نموده به مساله توجه به پروردگار به كلى بىاعتناء شدند، و به جاى آن دنبال شهوت
را گرفتند به همين جهت به زودى حالت" غى" را كه همان از دست دادن رشد
است ديدار مىكنند، مگر آنكه كسى از ايشان توبه كند و به پروردگار خود بازگشت
نمايد كه او سرانجام به اهل نعمت مىپيوندد. سپس نمونههايى از لغزشهاى
اهل غى و زورگوييهاى آنان و آراى خارج از منطقشان از قبيل نفى معاد، و به خدا نسبت
پسر دارى دادن، و بت پرستيدن و آنچه كه از لوازم اين لغزشها است از نكبت و عذاب را
خاطر نشان مىسازد. بنا بر اين، مىتوان گفت
بيان اين سوره شبيه به بيان مدعيى است كه براى اثبات دعوى خود مثالهايى مىآورد.
كانه گفته شده فلانى را و فلانى و فلانى كه از اهل رشد و داراى موهبتى الهى بودند
در زندگى اين روش را داشتند كه دل از شهوات نفس كنده و به سوى پروردگار خود متوجه
شدند، و طريقه خضوع و خشوع را پيش گرفتند كه هر وقت آيات پروردگارشان را متذكر
مىشدند از صميم دل خاضع مىگشتند. و طريقه آدمى به سوى رشد و موهبت همين است،
ليكن اخلاف همين نامبردگان اين طريقه را كنار گذاشتند، يعنى از عمل اعراض و به
شهوات مذموم رو آوردند، و اين رويه، ايشان را جز به سوى" غى" كه خلاف
رشد است نكشانيده، جز بر باطل استوارترشان نمىكند، و سرانجامشان اين مىشود كه
رجوع به خدا را انكار، و شركايى براى خدا اثبات نموده، سد راه دعوت هم مىشوند و
اين جز به سوى نكبت و عذاب رهنمونشان نمىكند. پس اين سوره- همانطور كه
ملاحظه مىفرماييد- با ذكر چند مثال آغاز و با گرفتن نتيجهاى كلى از آن مثلها، كه
مورد نظر بوده، خاتمه يافته است. و اين نتيجهگيرى از جمله" أُولئِكَ
الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ" شروع شده و تا چند آيه بعد ادامه مىيابد. پس اين سوره مردم را به سه
طائفه تقسيم مىكند: 1- آنهايى كه خدا انعامشان كرد كه يا انبياء بودند و يا اهل
اجتباء و هدايت 2- اهل غى، يعنى آنهايى كه مايه و استعداد رشد خود را از دست دادند
3- آن كسانى كه توبه نموده ايمان آوردند، و عمل صالح كردند كه به زودى به اهل نعمت
و رشد مىپيوندند. و آن گاه ثواب توبه تائبين و مسترشدين و عذاب غاويانكه
همنشينان شيطان و از اولياى اويند- را تذكر مىدهد. [ دوشنبه ۱۳۸۷/۰۷/۲۹ ] [ 20:6 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||