منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید


آيه 22
فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَكَاناً قَصِيّاً         پس به وى حامله شد و با او به مكانى دور كناره گرفت.

* مريم (س) درپى حامله شدن به عيسى (ع)، از منطقه خويشاوندان خود فاصله گرفت و به مكان دوردستى رفت.
فحملته فانتبذت به مكانًا قصيًّا
 «إنتباذ» از ريشه «نبذ» و به معناى دورى گزيدن است. «باء» در «به» يا براى ملابست است و يا سببيه؛ يعنى، دورى گزيدن مريم، همراه حمل خود و يا به خاطر آن، صورت گرفت. «قصىّ» صفت مشبهه و به معناى «دور» است.
* باردارشدن مريم (س)، نگرانى‏هايى را براى او همراه داشت.
فحملته فانتبذت به مكانًا قصيًّا
ترك محل سكونت و رفتن به مكانى دوردست، نشان آن است كه مريم (س) از روبه روشدن با مردم و پاسخ گويى به آنها نگران بوده است. لغت «إنتباذ» (انزواطلبى كسى كه براى حضور خود ارزش چندانى نمى‏بيند) نيز مؤيد آن است.
*از امام رضا (ع) روايت شده كه فرمود: شب بيست و پنجم ذى القعده عيسى (ع) تولد يافت ...».
*سليمان جعفرى گويد: امام‏رضا (ع) فرمود: آيا مى‏دانى مريم (ع) از چه چيز حامله شد؟ گفتم: نه مگر اين‏كه مرا خبر دهى پس فرمود: از خرماى «صرفان»  كه جبرئيل آن را آورد و مريم را با آن اطعام كرد، پس او حامله شد».
*از امام كاظم (ع) روايت شده است: ... روزى كه مريم حامله شد، روز جمعه هنگام زوال بود».

آيه 23
فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذَا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيّاً                آن گاه درد زايمان او را به سوى تنه درخت خرما كشانيد. گفت: اى كاش، پيش از اين مرده و يكسره از ياد رفته‏ بودم.

* درد زايمان، مريم (س) را به كنار تنه درخت خرما كشانيد.
فأجاءها المخاض إلى‏ جذع النخلة
 «أجاء» متعدى «جاء»؛ يعنى، آورد و «مخاض» درد زايمان است.
* مريم (س)، هنگام زايمان، تنها و بدون پرستار و در مكانى دور از مناطق مسكونى، به سر مى‏برد.
مكانًا قصيًّا. فأجاءها المخاض إلى‏ جذع النخلة
در جمله «أجاءها المخاض»، آوردن مريم كنار درخت، به درد زايمان نسبت داده شده و آيات بعد، نوزاد او را راهنماى وى به آب معرفى كرده است، علاوه بر آن، مريم (س) براى تهيه خرما، خود مجبور به حركت دادن نخله شد، مجموعه اين امور مى‏تواند قرائن تنهايى مريم به هنگام زايمان باشد.
* اصله نخلى كه مريم (س) در كنار آن پناه گرفت، نخلى مشخص و درختى خشكيده بود.
فأجاءها المخاض إلى‏ جذع النخلة
 «النخلة» معرفه و «ال» در آن مى‏تواند عهد ذهنى باشد. عهدى كه يا بين خدا و مريم (س) و يا خدا و پيامبر (ص) بوده است و از اين كه گفته نشد «إلى النخلة»، دانسته مى‏شود كه آنچه مريم در كنار آن قرار گرفت، چيزى جز تنه درخت نبود. آيات بعد كه سخن از آگاه ساختن مريم به وجود آب و لزوم تكان دادن درخت، براى استفاده از خرماى آن دارد، نيز حاكى از پيدايش خارق العاده آب و خرما است و گرنه مريم (س) براى پى بردن به آن دو موضوع، به راهنما نيازى نداشت.
* مريم (س) به هنگام زايمان آرزو كرد: كاش قبل از باردارشدن مرده بود و به‏ كلّى از يادها رفته بود.
فأجاءها المخاض ... قالت يليتنى متّ قبل هذا و كنت نسيًا منسيًّا
جمله «و كنت نسياً منسيّاً» قرينه است بر اين كه انگيزه مريم از آرزوى مرگ، رهايى از زخم زبان مردم بوده است، گرچه به قرينه «ألّاتحزنى قد جعل ...» تنهايى و بى آب و غذايى، نيز او را اندوهناك ساخته بود، ولى اين همه، تبعاتِ همان گريز از زخم زبان است؛ يعنى، كاش پيش از حاملگى مرده بودم، كه براى فرار از نيشتر مردم مجبور به تحمل اين آوارگى نباشم.
* مرگ در حال باردارى و يا پس از وضع حمل، نمى‏توانست پايان بخش نگرانى‏هاى مريم (س) باشد.
يليتنى متّ قبل هذا
 «هذا» در كلام مريم (س)، اشاره به اصل باردارى است نه آوارگى و تنهايى و سختى زايمان، زيرا پيدايش اين امور به خواست خود مريم و براى رهايى از زخم زبان مردم بود، بنابراين او كه از اتهام زنا، حتى پس از مرگ خود بيم داشت، رهايى از اتهام را در گرو مرگ پيش از باردارى مى‏ديد.
* مريم (س)، حامله بودن خود را در تمام مدت، از مردم پنهان كرده بود.
مكانًا قصيًّا. فأجاءها المخاض ... يليتنى متّ قبل هذا و كنت نسيًا منسيًّا
رفتن به مكان دوردست و نيز تنهايى و بى سرپناهى به هنگام وضع حمل، نشان‏مى‏دهد كه تا آن زمان مريم (س) توانسته بود حامله بودن خود را از مردم پنهان كند.
* تقاضاى مرگ در بعضى از شرايط جايز و مطلوب است.
يليتنى متّ قبل هذا
* آبرو و شخصيت انسان مهم‏تر از حيات و زندگى مادى او است.
يليتنى متّ قبل هذا
اين كه مريم، مرگ را بر زندگى بدون آبرو ترجيح مى‏دهد، گوياى حقيقت ياد شده است.
* اشتهار مريم (س) به عفت و پاكدامنى در بين مردم، فزاينده نگرانى او از بازتاب منفى تولد عيسى (ع) در افكار عمومى جامعه‏
يليتنى متّ قبل هذا و كنت نسيًا منسيًّا
 «نَسْى»، چيزى است كه اهميت چندانى ندارد، گرچه هنوز از خاطرها محو نشده باشد (مفردات راغب). توصيف آن به «منسيّاً» (فراموش شده) گوياى آن است كه صرف شايستگى براى فراموشى، مطلوب مريم نبوده؛ بلكه تحقق فراموشى را آرزو مى‏كرده است. اين آرزو نشان مى‏دهد كه آن حضرت، پيش از اين به عنوان شخصيتى آبرومند در جامعه مطرح بوده و از اين كه اين حادثه بازتاب‏هاى منفى در مردم داشته باشد، نگران بوده است.
*از امام صادق (ع) روايت شده كه در باره قول مريم «ياليتنى متّ قبل هذا» فرمود: اين بدان‏جهت بود كه در قوم خودش فرد فرزانه هوشمندى را نمى‏يافت كه او را از تهمت زنا تبرئه كند».

آيه 24
فَنَادَاهَا مِنْ تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيّاً              پس (عيسى) از زير پاى او، وى را ندا داد كه غم مخور، همانا پروردگارت در زير (پاى) تو نهر آبى آفريده است (تا هم از آن بياشامى و هم با آن شست و شو كنى).

* عيسى (ع) در شرايط سخت روحى و جسمى مادرش مريم (س) پس از زايمان با وى سخن گفت و او را دل‏دارى داد.
فحملته ... فناديها من تحتها ألّاتحزنى‏
مراد از ضمير فاعلى در «نادى‏» به قرينه ضمائر «فحملته فانتبذت به» در آيات قبل عيسى (ع) است و مراد از ضمير «من تحتها» همانند ضمير «فناداها» مريم (س) است. برخى فاعل «نادى‏» را جبرئيل دانسته و ضمير «من تحتها» را به «نخلة» يا «مريم» ارجاع داده‏اند؛ ولى سياق آيات با آنچه گفته شد سازگارتر است.
* خداوند، هم زمان با ولادت عيسى (ع)، در نقطه‏اى پايين‏تر از مكان استقرار مريم (س)، جويبارى پديدار ساخت.
فناديها من تحتها ألّاتحزنى قد جعل ربّك تحتك سريًّا
 «سرىّ» به معناى نهر كوچك است و به معناى «رفيع» نيز استعمال شده است، ولى جمله «اشربى»- در آيات بعد- قرينه بر اراده معناى اول است.
* زنان، پس از زايمان- به ويژه در ساعات نخستين آن- نيازمند آب آشاميدنى، آرامش روحى و روانى و نداشتن حزن و اندوه‏اند.
ألّاتحزنى قد جعل ربّك تحتك سريًّا
توصيه شدن مريم (س) به محزون نبودن و نيز فراهم ساختن آنچه او را شادمان مى‏كند، (آب روان) اشاره به ضرورى بودن آرامش و انبساط خاطر پس از زايمان زنان دارد.
* عملكرد عوامل طبيعى، عمل خداوند است.
قد جعل ربّك تحتك سريًّا
اسناد فراهم آوردن نهر آب به خداوند، مى‏تواند ناظر به اين نكته باشد كه چون عوامل طبيعى، مجراى ظهور افعال خداوند هستند، پس كار آنها در حقيقت كار خدا است.
* ويژگى‏هاى عيسى (ع)، از اولين لحظه ميلاد او بروز كرد.
فناديها من تحتها ألّاتحزنى قد جعل ربّك تحتك سريًّا
كلمه «من تحتها» (از پايين او) دلالت مى‏كند كه عيسى (ع) هنگامى اين سخنان را گفته كه هنوز مادرش، حتى او را به آغوش نگرفته و بر دامن خويش ننشانده بود، شناخت حالات مادر و پى بردن به نيازهاى روحى او، بيانگر عمق توان‏مندى‏هاى حضرت عيسى (ع) است.
*از امام باقر (ع) روايت شده است: عيسى (ع) هنگام ولادت پاى خود را بر زمين زد، پس چشمه آب روانى ظاهر شد».
*از پيامبر اكرم (ص) روايت شده كه فرمود: ... اين عيسى بن مريم (ع) است كه خداوند- عزّوجلّ- در باره او فرمود «فناداها من تحتها ألّاتحزنى ...» پس عيسى (ع) با مادرش به هنگام ولادت سخن گفت ...».

آيه 25

وَ هُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً             و تنه درخت خرما را به طرف خود بتكان تا خرماى تازه بر تو فرو افكند.* عيسى (ع)، در بدو تولد، مادرش مريم (س) را به تكان دادن درخت خرما و استفاده از ميوه آن راهنمايى كرد.

و هزّى إليك بجذع النخلة تسقط عليك رطبًا جنيًّا
 «هزّ» به معناى حركت دادن به چپ و راست است و به قرينه «إليك» در آن معناى «متمايل ساختن» نيز تضمين شده است. بنابراين «هزّى إليك»، يعنى درخت را به جانب خود بكش و به چپ و راست تكان ده اين راهنمايى چنان چه از آيه بعد پيدا است، به منظور تأمين غذاى مريم (س) بوده است.
* نخلى كه مريم (س) در كنار آن وضع حمل نمود، ميوه نداشت.
و هزّى إليك بجذع النخلة تسقط عليك رطبًا جنيًّا
جمله «تساقط عليك ...» گوياى امتنان بر مريم (س) است، نه خبر از اثر طبيعى تكان دادن درخت، چرا كه اين موضوع نيازى به راهنمايى نداشت؛ بنابراين، پس از تكان دادن درخت بود كه خرماى آن پديدار گشته و فرو مى‏ريخت. اضافه شدن كلمه «جذع» در كلام و نيز اسناد «تساقط» به «نخلة»، خشك بودن درخت و خارق العاده بودن ريزش خرما را تأييد مى‏كند.
* بارورشدن و ثمردادن غير طبيعى درخت خرما، به تلاش مريم (س) و كشيدن و تكان دادن نخل وابسته بود.
و هزّى إليك ... تسقط
فعل «تساقط» مجزوم است و عامل جزم آن شرط مقدر است؛ يعنى اگر درخت را تكان دهى و به سمت خود بكشى، براى تو خرما مى‏ريزد.
* تازگى، رسيده بودن و سلامت ظاهرى، از ويژگى‏هاى خرماى فرو ريخته بر مريم (س) بود.
تسقط عليك رطبًا جنيًّا
 «رطب» به خرماى تازه گفته مى‏شود «جَنىّ» زمانى كه صفت ميوه‏اى باشد، بدان معنا است كه ميوه در وقت خود چيده شده است (معجم مقاييس اللغة).
*از اميرمؤمنان (ع) روايت شده كه رسول خدا (ص) فرمود: شايسته است اولين چيزى كه زن بعد از زايمان مى‏خورد خرما باشد، زيرا خداى تعالى به مريم فرمود: «و هزّى إليك بجذع النخلة تساقط عليك رطباً جنيّاً. فكلى» ...».
                       
آيه 26

فَكُلِي وَ اشْرَبِي وَ قَرِّي عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنْسِيّاً             پس، (از خرما) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشم روشن دار. و اگر كسى از آدميان را ديدى (كه در باره نوزاد از تو مى‏پرسد) بگو: من براى (خداى) رحمان روزه (سكوت) نذر كرده‏ام، و امروز با هيچ انسانى سخن نخواهم گفت.


* سخن گفتن عيسى (ع) با مادر خود و تأمين آب و غذا به صورت خارق‏العاده،زمينه‏هاى مسرّت و چشم روشنى مريم (س) و رفع نگرانى او از آينده بود.
فناديها ... فكلى و اشربى و قرّى عينًا
 «عيناً» تمييز و بيانگر مراد جدى از فاعل است و «قرّى» از ماده «قرار» (آرام گرفتن) و يا «قُرّ» (سرد شدن) است. در صورت اول جمله «قرّى عيناً»، يعنى «چشم آرميده باش» و در صورت دوم، يعنى «خنك چشم باش» (چشمت از اشك سوزان به دور باشد) و در هر صورت، كنايه از خوش دلى و شادمانى است كه چشم از نگرانى و اضطراب باز مى‏ايستد و از سوزش اشك اندوه، مصون مى‏ماند. ارتباط جمله «قرّى عيناً» با جملات قبل، گوياى برداشت فوق است.
* زن پس از زايمان، نيازمندِ تغذيه مناسب و نيز آرامش روحى و تسلّى خاطر است.
فكلى و اشربى و قرّى عينًا
* عيسى (ع)، شيوه برخورد با مردم و چگونگى واكنش در برابر بهتان آنان را به مادرش مريم (س) آموخت.
فإمّا ترينّ من البشر أحدًا فقولى‏
* مريم (س)، نذر روزه سكوت را پس از مواجهه با اولين نفر از افراد جامعه خويش منعقد ساخت.
فإمّاترينّ من البشر أحدًا فقولى إنّى نذرت‏
ظاهر «فقولى» آن است كه مريم مفاد نذر خود را با زبان بيان كرده باشد؛ دراين صورت همان جمله «إنّى نذرت ...» صيغه نذر بوده و نذر مريم با گفتن آن منعقد شده است.
* روزه سكوت مريم (س)، به مدت يك روز و هم زمان با هنگام بازگشت نزد قوم خود بوده است.
إنّى نذرت للرحمن صومًا فلن‏أكلّم اليوم إنسيًّا
الف و لام در «اليوم» براى عهد حضورى است؛ يعنى «امروز» و مراد از آن همان روزى است كه همراه با نوزاد خود به ميان قومش برگشت.
* روزه، واكنشى شايسته در برابر بهره‏مندى از رحمت گسترده خداوند است.
إنّى نذرت للرحمن صومًا
* رجحان روزه سكوت و تعلق نذر به آن، از احكام آيين مريم (س) (دين يهود)
إنّى نذرت للرحمن صومًا
* در نذر، قصد قربت لازم است.
إنّى نذرت للرحمن‏
* قصد قربت با قصد رهايى از ناملايمات اجتماعى منافاتى ندارد.
إنّى نذرت للرحمن صومًا فلن‏أكلّم اليوم إنسيًّا
مريم (س) به منظور عذر آوردن نزد مردم براى سكوت خويش، روزه را نذر كرد، ولى با جمله «انّى نذرت للرحمان» نذر خود را وسيله تقرب به خدا قرار داد.
* نذر كننده بايد صيغه نذر را تلفظ كند.
فقولى إنّى نذرت‏
* در صيغه نذر، بايد نام خداوند ذكر شود.
إنّى نذرت للرحمن‏
*از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: همانا روزه، تنها خوددارى از خوردنى و آشاميدنى نيست ... مريم (س) گفت: «إنّى نذرت للرحمان صوماً»، يعنى روزه سكوت ...».

[ یکشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۲۲ ] [ 15:42 ] [ سعید ]


آيه 16
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً                    و در اين كتاب از مريم ياد كن، آن گاه كه از خانواده خود به سوى مكانى شرقى فاصله گرفت.

* توجه ويژه به آيات سرگذشت مريم و تشريح داستان تولد عيسى (ع) در قرآن، وظيفه‏اى الهى بر عهده پيامبر (ص)
واذكر فى الكتب مريم‏
 «اذكر» خطاب به پيامبر (ص) است. آن حضرت بدون دستور خاص نيز آيات نازل شده را در قرآن بيان مى‏كرد. هدف از تأكيد بر ذكر اين آيات، بيان اهميت ماجراى باردارى مريم به عيسى و تأثير عميق آن در جامعه آن روز است.
* كتابت و تدوين قرآن، در عصر رسول خدا (ص)
واذكر فى الكتب‏
اطلاق «كتاب» (نوشته) بر قرآن يا بدان جهت است كه آيات آن پس از نزول نوشته مى‏شده و يا توصيه است به اينكه بايد به صورت نوشته درآيد، برداشت ياد شده بنابر هر دو احتمال قابل استفاده است.
* مريم از خانواده خويش كناره‏گيرى كرد و در شرق مسجدالاقصى مستقر شد.
واذكر ... مريم إذ انتبذت من أهلها مكانًا شرقيًّا
 «انتباذ» از ريشه «نبذ» و به معناى دورى جستن است. « «مكاناً شرقيّاً»؛ يعنى، جايگاهى رو به شرق و چون مريم (س) وقف بر معبد (مسجدالاقصى) شده بود، مقصود مكانى در شرقِ مسجدالاقصى است.
* مريم (س)، براى عبادت خويش، مكانى رو به شرق را برگزيده بود.
إذ انتبذت من أهلها مكانًا شرقيًّا
 «شرقى»؛ يعنى، به طرف مشرق (لسان العرب).

آيه 17
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً               و جدا از آنان حجابى برگزيد، پس روح خود را به سوى او فرستاديم، و او به صورت بشرى خوش اندام بر وى نمودار شد.

* مريم (س) در ناحيه شرقى مسجدالاقصى، مكانى دور از انظار براى خود برگزيد و خود را از مردم پنهان ساخت.
فاتّخذت من دونهم حجابًا
 «حجاب» به معناى ساتر و چيزى است كه حائل مى‏شود. مراد از «اتّخذت ... حجاباً» افكندن پرده و يا رفتن در مكانى است كه داراى پوشش طبيعى، مانند ديوار يا كوه و مانند آن باشد.
* مكانى كه مريم با رفتن به آن از ديد مردم مخفى شد، به منطقه مسكونى مردم نزديك بود.
من دونهم‏
كلمه «دون» گاه براى تقريب و گاه براى تحقير به كار مى‏رود (العين).
* درپى استقرار مريم (س) در ناحيه شرقى و در مكانى مستور، خداوند جبرئيل را به سوى او فرستاد.
فاتّخذت من دونهم حجابًا فأرسلنا إليها روحنا
مراد از «روحنا»، به دليل صفاتى كه در ادامه آيات براى او ذكر شده است، يكى از فرشتگان است كه عظمت و ارجمندى او در پيشگاه پروردگار، مايه انتساب او به خداوند شده است. با توجه به آياتى كه جبرئيل را «روح‏الأمين» و «روح القدس» خوانده مى‏توان گفت: اين فرشته، همان جبرئيل بوده است.
* جبرئيل، موجودى غيرجسمانى، شريف و عالى مرتبه
فأرسلنا إليها روحنا
اضافه «روح» به «نا» اضافه تشريفيّه است. ارسال روح، گوياى اين است كه آن روح، موجودى مستقل و مطيع خداوند بوده و توان سير و اداى رسالت داشته است و محتواى رسالت خويش را درك مى‏كرده است و تمثيل او به صورت بشر، دليل قدرت او بر آن كار و سازگار بودن وجود او با تمثّلات جسمانى است. قابل انطباق بودن اين ويژگى‏ها بر جبرئيل سبب شده است كه برخى مفسران، فرشته نازل شده بر مريم (س) را، جبرئيل بدانند.
* مأمور ويژه الهى، به صورت مردى معتدل و داراى همه خصوصيات جسمى يك انسان، براى مريم (س) نمودار شد.
فتمثّل لها بشرًا سويًّا
 «تمثّل»؛ به معناى صورت پذيرى و به شكل چيزى نمودار شدن است. «بشراً» حال براى فاعل «تَمَثّلَ» و مراد از آن به قرينه آيه بعد، مرد است. «سوىّ» به معناى‏ معتدل است و «بشراً سويّاً»؛ يعنى، انسانى معتدل كه در خصوصيات جسمى خارج از حد افراط و تفريط (خوش اندام) باشد.
* چهره تمثل يافته جبرئيل براى مريم (س)، چهره‏اى ناآشنا و بى شباهت به هم شهريان و خويشاوندان او بود.
بشرًا سويًّا
 «بشراً» اسم نكره است و بر ناشناخته بودن شخص دلالت دارد
* ديدن فرشتگان و سخن گفتن با آنان، در انحصار پيامبران نيست.
فأرسلنا إليها روحنا فتمثّل لها بشرًا سويًّا
بى‏ترديد مريم (س) از مقام نبوت برخوردار نبوده است، ولى در عين حال به مشاهده فرشته و سخن با او نائل مى‏گردد. براين اساس، مشاهده فرشتگان در انحصار پيامبران نيست.
* زن، موجودى توان‏مند بر عروج به درجات بالاى معنويت و ملاقات و گفت‏وگو با فرشتگان‏
فأرسلنا إليها روحنا فتمثّل لها بشرًا سويًّا
* امام باقر (ع) فرمود: همانا مريم به ولادت عيسى (ع) بشارت داده شد، پس در حالى كه در محراب بود، ناگهان روح الامين به شكل انسانى كامل اندام بر او ظاهر گشت ...».

آيه 18
قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيّاً               (مريم) گفت: همانا من از تو، به (خداى) رحمان پناه مى‏برم؛ اگر تقوا پيشه‏اى (از من دور شو).

* برانگيختن روحيه تقوا و خداترسى در مرد ناشناس، واكنش اعتراض‏آميز مريم (س)، هنگام مشاهده او در خلوت‏گاه خويش بود.
قالت إنّى أعوذ بالرحمن منك إن كنت تقيًّا
* رحمت وافر خداوند، مقتضى پناه دادن او به گرفتاران و بى‏پناهان است.
إنّى أعوذ بالرحمن منك‏
 «رحمان» صيغه مبالغه و به معناى بسيار مهربان است. تكيه مريم (س) براين نام از بين نام‏هاى ديگر خداوند، نشانه ويژگى اين وصف در بين اوصاف الهى و تناسب بيشتر آن با مقام استعاذه است.
* در تنگناها و زمينه‏هاى سقوط در ورطه خلاف عفت، بايد به خداوند پناه برد.
قالت إنّى أعوذ بالرحمن منك‏
* خلوت كردن زن و مرد نامحرم- حتى براى تقواپيشگان- دامى خطرناك و زمينه سقوط به ورطه گناه است.
إنّى أعوذ بالرحمن منك إن كنت تقيًّا
جواب شرط «إن كنت» محذوف است. برخى مراد از جمله شرطيه را ترغيب به تقوا دانسته و برخى اشتراط را حقيقى مى‏دانند؛ در صورت دوم، مفاد آيه اين است كه اگر اهل تقوا باشى جا دارد كه من به خدا پناه ببرم (تا چه رسد به اين كه متقى نباشى). بنابراين، نكته شرط آن است كه چنين موقعيتى، حتى براى تقواپيشگان خطرناك است، تاچه رسد به غير آنان.
* از على (ع) روايت شده كه فرمود: مريم آگاه بود كه انسان پرهيزگار، تقوايش او را از معصيت باز مى‏دارد».

آيه 19
قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَاماً زَكِيّاً               گفت: جز اين نيست كه من فرستاده پروردگار توام، براى اين كه پسرى پاك به تو بخشم.

* پاكى و رشد معنوى عيسى (ع)، قبل از تولد وى، از سوى خداوند تضمين شده بود.
إنّما أنا رسول ربّك لأهب لك غلمًا زكيًّا
*امام باقر (ع) فرمود: روح الامين بر مريم ظاهر شد ... و گفت: «إنّما أنا رسول ربّك لأهب لك غلاماً زكيّاً» پس آب دهان در گريبان وى افكند و او به عيسى (ع) حامله شد».

آيه 20
قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيّاً              گفت: چگونه براى من پسرى خواهد بود و حال آن كه نه بشرى (به طور مشروع) با من مباشرت كرده است و نه زناكار بوده‏ام؟

* مريم (س) از متهم شدن به زنا، درپى دريافت بشارت به عيسى (ع) نگران بود.
أنّى‏ يكون ... و لم‏أك بغيًّا
با اين كه «لم‏يمسسنى بشر» براى نفى اسباب عادى حامله شدن كافى بود، ولى جمله «و لم‏أك بغيّاً» نيز از مريم (س) صادر گرديد. برخى آن را قرينه براين قرار داده‏اند كه «لم‏يمسسنى ...» تنها به نكاح مشروع نظر دارد و «لم‏أك بغيّاً» نوع نامشروع آن را نفى مى‏كند؛ و محتمل است مراد از «لم‏يمسسنى ...» مطلق هم بسترى باشد و اضافه شدن «لم‏أك بغيّاً» به اين خاطر است كه مريم (س) دريافت كه در صورت حامله شدن، به زنا متهم خواهد شد. و با اين سخن، اظهار كرد كه تحمل آن اتهام، بر من سنگين خواهد بود.
* مريم (س)، داراى گذشته‏اى درخشان و خالى از هرگونه انحراف از مسير قدس و پاكى بود.
قالت أنّى‏ يكون لى غلم ... و لم‏أك بغيًّا
 «بغىّ» به زنى گفته مى‏شود كه با نامحرمان، تماس نامشروع داشته باشد.
* مريم (س) به هنگام مواجهه با جبرئيل، دخترى باكره و شوهر نديده بود.
قالت أنّى‏ يكون لى غلم و لم‏يمسسنى بشر
* زنا، عملى نامشروع و منفور در تمام اديان الهى است.
و لم‏أك بغيًّا
* برگزيدگان خداوند در تحقق اراده الهى در امور دنيا، انتظار معجزه نداشته و مجراى طبيعى آن را جستجو مى‏كردند.
قالت أنّى‏ يكون لى غلم و لم‏يمسسنى بشر
حضرت مريم (س) با آن كه به قدرت خداوند ايمان داشت، ولى زمانى كه بشارت فرزند را شنيد، در تصور راه طبيعى آن به نتيجه نرسيد و با جمله «أنّى‏ يكون لى غلام» از نحوه پيدايش آن پرسيد. پيدا است كه او اسباب و علل طبيعى را در اين امور نيز، از نظر دور نمى‏داشت.
* مقام والاى برگزيدگان خداوند، مانع تعجب و كنجكاوى آنان درباره رسالت‏هاى الهى فرشتگان و كسب اطلاعات درباره افعال خداوند نيست.
قالت أنّى‏ يكون لى غلم و لم‏يمسسنى بشر


آيه 21
قَالَ كَذلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كَانَ أَمْراً مَقْضِيّاً                 گفت: چنين است، (ولى) پروردگار تو گفته كه آن بر من آسان است، (ما اين كار را خواهيم كرد تا قدرت خود را به اثبات رسانيم) و تا او را آيتى براى مردم و رحمتى از جانب خويش قرار دهيم، و اين كارى شدنى و حتمى است.

* جبرئيل، شگفت‏زدگى مريم (س) را امرى به جا دانست و بر عفت و پاكدامنى وى گواهى داد.
قال كذلك‏
 «كذلك» خبر براى مبتداى محذوف و مركب از حرف تشبيه و اسم اشاره است. مشاراليه آن ممكن است گفتار مريم (س) باشد، در اين صورت مفاد آيه اين است كه گرچه موضوع همان‏گونه است كه گفتى، ولى خداوند اين كار را بر خويش دشوار نمى‏بيند.
* اعطاى فرزند بدون پدر، امرى آسان براى خداوند
هو علىَّ هيّن‏
 «هيّنٌ» صفت مشبهه از «هون» مى‏باشد، يعنى آسان و راحت.
* علل و اسباب حوادث عالم، منحصر به علل طبيعى و عادى نيست.
قال ربّك هو علىَّ هيّن‏
* تحقق كرامات و امور خارق العاده، اختصاص به پيامبران ندارد.
قال ربّك هو علىَّ هيّن‏
8 نظر دوختن به اسباب و علل طبيعى، حجابى براى توجه به اراده خداوند و خواست او است.
أنّى‏ يكون لى غلم ... هو علىَّ هيّن‏
* توجه مريم (س) به ربوبيت خداوند، وى را به آسانى و امكان بارداريش به عيسى (ع) مطمئن مى‏ساخت.
قال ربّك هو علىَّ هيّن‏
* پيدايش عيسى (ع) بدون پدر و اسباب متعارف، كارى هدف‏مند و داراى منافع گسترده و بسيار بود.
هو علىَّ هيّن و لنجعله ءاية للناس‏
محتمل است عبارت «لنجعله ...» عطف بر علّتى محذوف باشد؛ يعنى، «خلقناه من غير أب لأغراض‏لا مجال لذكرها و لنجعله» فايده اين حذف «ايهام» است؛ يعنى، به قدرى اغراض اين كار بزرگ و گسترده است كه گويا در كلام نمى‏گنجد.
* عيسى (ع)، تبلور رحمتى بزرگ از جانب خداوند براى مردم‏
و لنجعله ... و رحمة منّا
به قرينه عطف «رحمة» بر «آية للناس» مراد رحمت بر مردم است.
* قضاى الهى تخلف‏ناپذير است.
و كان أمرًا مقضيًّا

[ یکشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۰۸ ] [ 12:5 ] [ سعید ]

آيه 11

فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً            پس، از عبادتگاهش بر قوم خود در آمد و به آنان اشاره كرد كه صبح و شام خدا را به پاكى ياد كنيد.

* زكريا (ع)، در مدت سكوت سه روزه، دخول وقت عبادت را در صبح و عصر، با اشاره به مردم اعلام مى‏كرد.
فخرج على‏ قومه من المحراب فأوحى‏ إليهم أن سبّحوا بكرة و عشيًّا
احتمال مى‏رود كه، «بكرة و عشيّاً» ظرف براى فعل‏هاى «خرج» و «أوحى‏» باشد در اين صورت مفاد آيه چنين مى‏شود: چون زكريا (ع) وظيفه اعلام دخول وقت عبادت را برعهده داشت، در صبح و عصر آن سه روز كه نمى‏توانست با مردم سخن بگويد، دستور «سبّحوا» را با اشاره به آنان تفهيم مى‏كرد.
* برگزيدن مكانى خاص براى عبادت، امرى پسنديده و سابقه‏دار در اديان گذشته‏
فخرج على‏ قومه من المحراب‏
* جايگاه عبادت و راز و نياز با خدا، ميدان نبرد با شيطان و ديگر موانع راه خدا
المحراب‏
در وجه نام‏گذارى «محراب» گفته شده است كه نمازگزار در آن جا، با شيطان محاربه مى‏كند. هم‏چنين با پيداكردن حضور قلب با نفس خود مى‏جنگد (مصباح).
* زكريا (ع) پس از خروج از عبادتگاه، فرا رسيدن زمان تحقق بشارت فرزند را به قوم خويش فهماند.
أن سبّحوا
ظاهر اين است كه آنچه زكريا (ع) از قوم خود خواسته است، با حادثه پيش آمده در ارتباط باشد؛ يعنى، زكريا (ع)، قضيه را به آنان تفهيم كرده و ضرورت تسبيح و تنزيه خداوند را در چنين مواردى يادآور شده است.
* قوم زكريا براى عبادت، به دستورالعمل‏هاى ارائه شده از سوى او عمل مى‏كردند.
فأوحى‏ إليهم أن سبّحوا
* زكريا (ع) با اشاره از قوم خويش خواست، سپيده‏دم و پسين‏گاه به تسبيح خداوند بپردازند.
فأوحى‏ إليهم أن سبّحوا بكرة و عشيًّا
 «بكرة» به فاصله بين نماز صبح و طلوع خورشيد گفته مى‏شود (لسان العرب). «عشيّاً» يا به معناى «ظهر تا غروب» است و يا «آخر روز» و از برخى اهل لغت معانى ديگرى نيز نقل شده است (لسان العرب).
* برخوردارى زكريا (ع) از فرزند در كهن‏سالى، نشانگر منزه بودن خداوند از هرگونه كاستى و ناتوانى است.
أن سبّحوا                      

آيه 12
يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً                اى يحيى، كتاب (خدا) را به قوّت بگير؛ و در كودكى به او حكمت داديم.

* يحيى (ع) دريافت كننده وحى و داراى شخصيتى ممتاز در پيشگاه خداوند بود.
ييحيى‏ خذ الكتب بقوّة
در باره اين كه نداى «يا يحيى» گفته چه كسى بود، دو احتمال وجود دارد: 1- از جانب خداوند و توسط فرشته وحى؛ 2- توصيه زكريا (ع) به فرزندش يحيى (ع). ظاهر آيه مؤيد احتمال اول است. برداشت ياد شده نيز بر همين اساس است.
* خداوند، فهم كامل و همه جانبه كتاب آسمانى (تورات) و عمل قاطعانه بر طبق آن را، به يحيى (ع) فرمان داد.
ييحيى‏ خذ الكتب بقوّة
 «ال» در «الكتاب» عهد است و ممكن است مراد همان تورات باشد؛ زيرا كتاب ديگرى كه بر يحيى (ع) نازل شده باشد شناخته شده نيست. فرمان «خذ» كنايه از فهم و تدبر كامل است و «بقوّة» كه حال براى فاعل «خذ» مى‏باشد، به معناى نيرومندى هم در مقام علم و فراگيرى و هم در مقام عمل است.
* لزوم صلابت و قاطعيت رهبران الهى، در هدايت جامعه و اجراى احكام شريعت‏
ييحيى‏ خذ الكتب بقوّة
* تورات موجود در عصر يحيى، كتابى تحريف‏نشده و مورد تأييد خداوند بود.
ييحيى‏ خذ الكتب‏
ممكن است مراد از «الكتاب» تورات باشد. در اين صورت فرمان خداوند به دريافت آن، به معناى صحّه گذاشتن بر مطالب آن است.
* اعطاى قدرت درست انديشى و شناخت حق از سوى خدا، به يحيى (ع) در كودكى او بود.
و ءاتينه الحكم صبيًّا
براى «حكم» معانى مختلفى ذكر شده است؛ يكى از آن معانى «علم و فهم» مى‏باشد (لسان العرب)، برداشت ياد شده بر پايه اين معنا است.( در برداشت دیگر «حكم» به معناى حاكميت و اجراى قضاوت گرفته شده است. در «قاموس» آمده است: «حاكم» به كسى گفته مى‏شود كه حكم را به مرحله اجرا درآورد. «حكم» بر اساس يكى از معانى دیگری كه براى آن ذكر شده است، مصدر و به معناى قضاوت كردن است (لسان‏العرب).
* اعطاى حكمت و مقام معنوى و اجتماعى از سوى خداوند به انسان، به سنّى خاص مشروط نيست.
و ءاتينه الحكم صبيًّا
* تدبر و تأمل در كتاب‏هاى آسمانى، زمينه و شرطى لازم براى برخوردارى از حكمت و علم‏
ييحيى‏ خذ الكتب بقوّة و ءاتينه الحكم صبيًّا
جمله «آتيناه» با «خذ الكتاب بقوّة» در ارتباط است. بعيد به نظر نمى‏رسد كه مفاد «خذ الكتاب» زمينه‏اى براى «آتيناه الحكم» باشد.
*على بن اسباط گويد: امام جواد (ع) را ديدم ... به من فرمود: اى على همانا خداوند در مورد امامت همان گونه احتجاج نموده كه در مورد نبوت احتجاج نموده است، خداوند فرمود: «و آتيناه الحكم صبيّاً» ... پس روا است كه حكمت به كودك هم داده شود ...».
*از پيامبر اكرم (ص) در باره سخن خدا: «و آتيناه الحكم صبيّاً» روايت شده كه فرمود: به او (يحيى) در سن هفت سالگى فهم و عبادت داده شد».
*از رسول خدا (ص) درباره سخن خداى تعالى: «و آتيناه الحكم صبيّاً»؛ روايت شده است: مقصود از «حكم»، زهد در دنيا است ...».

آيه 13
وَ حَنَاناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكَاةً وَ كَانَ تَقِيّاً              و مهربانى و پاكى (ويژه‏اى) از نزد خود (به وى بخشيديم) و او تقوا پيشه بود.

* خداوند، روحيه رحمت و عطوفتى ژرف به يحيى عطا نمود.
ءاتينه ... و حنانًا من لدنّا
 «حنان» مصدر و به معناى شفقت و مهربانى است (مصباح). تنوين آن براى تفخيم است. اين كلمه عطف بر «الحكم»- در آيه قبل- است.
* يحيى (ع) از مقربان درگاه خداوند و محبوب او بود و از محبت عميق مردم نسبت به خويش برخوردار بود.
و حنانًا من لدنّا
در باره مهر اعطايى به حضرت يحيى (ع) چهار تصور وجود دارد كه وصف «حناناًمن لدنّا» با تمام آنها سازگار است: مهر خداوند يا مردم به يحيى (ع) و مهر آن حضرت به خداوند يا مردم، دربرداشت ياد شده، مهرورزى خداوند به آن حضرت مورد نظر است.
* محبت و دل‏سوزى عميق نسبت به ديگران، از ضرورى‏ترين و مطلوب‏ترين صفات رهبران الهى است.
و حنانًا من لدنّا
با توجه به اين كه «حناناً» اولين صفتى است كه پس از «آتيناه الحكم» ذكر شده است، مطلب فوق از آن استفاده مى‏شود.
* حضرت يحيى (ع) در پرتو عنايات خاص خداوند، از شايستگى و رشد و تكاملى ويژه، برخوردار بود.
ءاتينه ... و زكوة
 «زكاة» در معانى «شايستگى» و «پاكى» و «رشد كردن» و «خجستگى» و «تمجيد» استعمال شده است (لسان‏العرب). در هر مورد، معنا يا معانى مناسب آن، مورد نظر خواهد بود.
* حضرت يحيى (ع)، تقوايى مستمر و هميشگى داشت.
و كان تقيًّا
 «تقيّاً» صفت مشبهه از «وقى» و دال بر رسوخ و ثبوت است. «كان» نيز در موارد بسيارى بر حالتى ثابت در «اسم» خود دلالت مى‏كند. بنابراين «و كان تقيّاً»، يعنى يحيى پيوسته و مداوم، پرهيزكار بود.
* رعايت تقواى الهى، زمينه‏ساز رشد و تكامل انسان‏
زكوة و كان تقيًّا
* ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) در باره سخن خداى عزوجل در كتابش: «و حناناً من لدنّا» پرسيدم، فرمود: همانا يحيى زمانى كه دعا مى‏كرد، در دعايش مى‏گفت: اى پروردگار اى خدا! خدا از آسمان به او ندا مى‏داد لبيك اى يحيى! حاجت خود را بخواه».

آيه 14
وَ بَرّاً بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيّاً            و با پدر و مادرش خوشرفتار بود و زورگو و سركش نبود.

* يحيى (ع) نسبت به پدر و مادرش بسيار نيكوكار بود.
و برًّا بولديه‏
 «برّاً» عطف بر «تقيّاً» در آيه قبل است و با كلمه «بارّ» به يك معنا است، جز اين كه «بَرّ» مبالغه دارد، «برّالوالدين» احسان و نيكى گسترده به آنها است (مفردات راغب).
* نيكى به پدر و مادر، زمينه‏ساز رشد و تكامل معنوى انسان
و زكوة ... و برًّا بولديه‏
همان گونه كه «و كان تقيّاً» تعليل براى «و حناناً من لدنّا و زكاة» بود، «برّا بوالديه» نيز كه عطف بر «كان» مى‏باشد، همان موقعيت را دارد.
* يحيى (ع)، شخصيتى مبرّا از گردن‏فرازى، بزرگ نمايى، سلطه جويى ناحق و اعراض از حاجات مردم‏
و لم‏يكن جبّارًا عصيًّا
 «جبّار» صيغه مبالغه و به معناى گردن‏فرازى است كه براى ديگران برخود حقى قائل نيست (لسان العرب) و به معناى «سلطه جو» و «كسى كه به دروغ مدعى درجه‏اى از كمال باشد» نيز آمده است (مفردات‏راغب). «عصىّ» صيغه مبالغه است و به قرينه «برّاً» و «جبّاراً» كه در رابطه با مردم است، مراد از «عصىّ» نيز سرپيچى از برآوردن حاجات مردم و تواضع نداشتن در برابر آنها است. به كاربردن صيغه مبالغه در كلامِ منفى، براى مبالغه در نفى است.
* يحيى (ع)، مبرّا از گناه در برابر خدا
و لم‏يكن ... عصيًّا
مى‏توان گفت جمله «و لم‏يكن ... عصيّاً» بر نفى مطلق سرپيچى و عصيان (رد حاجت‏هاى مردم، معصيت پروردگار) دلالت دارد.
* يحيى (ع)، فردى وظيفه‏شناس و مسؤوليت‏پذير در قبال خدا، والدين و جامعه‏
و كان تقيًّا. و برًّا بولديه و لم‏يكن جبّارًا عصيًّا
 «تقيّاً» نشانِ رابطه يحيى (ع) با خدا و «برّاً بوالديه»، با پدر و مادر و «لم‏يكن جبّاراً عصيّاً»، با مردم و جامعه است.
* يحيى (ع)، فرزند دلخواه زكريا (ع) و داراى اخلاق و رفتارى رضايت بخش‏
و كان تقيًّا. و برًّا بولديه و لم‏يكن جبّارًا عصيًّا
برشمردن ويژگى‏هاى يحيى پس از بيان دعاهاى زكريا كه در آن آمده بود: «واجعله ربّ رضيّاً»، مى‏تواند گوياى مطابقت داشتن اوصاف يحيى، با خواسته زكريا باشد.

آيه 15
وَ سَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً            و سلام بر او، روزى كه زاده شد و روزى كه مى‏ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شود.

* يحيى (ع) به هنگام زاده شدن از هر گزند و كاستى در امان بود و همه زمينه‏ها و شرايط لازم براى رشد و كمال را داشت.
و سلم عليه يوم ولد
 «سلام» داراى چند معنا است، از جمله به معناى سلامتى از هر گزند و آفت است، البته سلام از جانب خداوند جنبه تكوينى دارد و خبر از متن حوادث مى‏دهد؛ لذا «سلام عليه»؛ يعنى، از جانب خداوند عافيت يحيى از هر گزند جسمى و انحراف عقيدتى تضمين شده است.
* يحيى (ع) به هنگام مرگ و در روز رستاخيز، مصون از هرگونه رنج و عذاب‏
و سلم عليه ... يوم يموت و يوم يبعث حيًّا
 «ولد» فعل ماضى و «يموت» مضارع است. اين تغيير سياق نشان مى‏دهد كه مفاد آيه، زمان حيات يحيى را منعكس مى‏كند كه خداوند در آن زمان از سلامتى او در ميلاد خبر داده و سلامتى مرگ و رستاخيز او را تضمين كرده و نويد مى‏دهد.
* زمان ولادت، لحظه مرگ و روز رستاخيز، سه مرحله حساس و سرنوشت‏ساز براى انسان‏
و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا
* انسان در لحظه مرگ (نظير زمان ولادت و هنگامه رستاخيز) نيازمند سلامت و امنيتى ويژه از جانب خداوند
و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا
نكره بودن «سلام» بيانگر برجستگى آن است و مراد از سلامت هنگام مرگ، در امان بودن از مواجه شدن با امورى ناخوشايند، نظير وحشت و اضطراب و نوميدى و ... است.
* تقوا، احسان به پدر و مادر، پرهيز از سلطه‏جويى و عصيان، زمينه‏سازفرجامى سرشار از سلامت و امنيت كامل است.
و كان تقيّاً. و برًّا بولديه و لم‏يكن جبّارًا عصيًّا. و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا
* يحيى (ع) در آخرت، داراى حياتى ويژه است.
و يوم يبعث حيًّا
فعل «يبعث» بر زنده شدن نيز دلالت دارد. تصريح به «حيّاً» ممكن است به خاطر ويژگى حيات اخروى يحيى در مقايسه با ديگر انسان‏ها باشد.
* «عن أبى الحسن الرضا (ع) يقول: إنّ أوحش ما يكون هذا الخلق فى ثلاثة مواطن: يوم يولد ... و يوم يموت ... و يوم يبعث ... و قد سلّم اللّه- عزّوجلّ على‏ يحيى‏ (ع) فى هذه الثلاثة المواطن و آمن رَوْعَتَه فقال: «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّاً»؛
از امام رضا (ع) روايت شده كه فرمود: همانا وحشتناك‏ترين مواقع براى اين خلق در سه موضع است: روزى كه متولد مى‏شود ... و روزى كه مى‏ميرد ... و روزى كه برانگيخته مى‏شود ... و خداوند سلام فرستاده است بر يحيى (ع) در اين سه موضع و او را از وحشت آن مواضع ايمن ساخته و فرموده: «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّاً»».

[ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۲/۱۵ ] [ 22:19 ] [ سعید ]

آيه 6
يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً            كه از من ارث بَرَد و از خاندان يعقوب (نيز) ارث بَرَد، و او را- پروردگارا- مورد رضايت (خود) قرار ده.

* زكريا (ع)، نگران قرار گرفتن ميراث وى و همسرش در اختيار نااهلان بود.
فهب‏لى من‏لدنك وليًّا. يرثنى ويرث من ءال‏يعقوب‏
* همسر زكريا و زكريا (ع)،  از نسل يعقوب پيامبر (ع) بود.
يرثنى و يرث من ءال يعقوب‏
مقابله «يرثنى» با «يرث من آل يعقوب»، ممكن است از آن جهت باشد كه همسر وى از نسل يعقوب بوده است و طبعاً آن بخش از اموال خاندان يعقوب كه به او رسيده بود، پس از وى در اختيار فرزندش قرار مى‏گيرد. ممكن است «يرث من آل يعقوب» اشاره به ميراثى داشته باشد كه از نسل يعقوب به زكريا (ع) رسيده بود كه گرچه «يرثنى» شامل آن ميراث نيز مى‏شد، ولى اهتمام زكريا به حفاظت آن، سبب شد كه جداگانه از آن ياد كند.
*وجود مالكيت خصوصى، در زندگانى يحيى و زكرياى پيغمبر
فهب‏لى من لدنك وليًّا. يرثنى ويرث من ءال‏يعقوب‏
* حضرت زكريا (ع) از خداوند فرزندى طلب نمود كه از هر جهت مورد رضايت باشد.
واجعله ربّ رضيًّا
 «رضيّاً» صفت مشبهه از مصدر «رضا» مى‏باشد. «رضىّ» در موردى به كار مى‏رود كه وصف در موصوف خود رسوخ كرده باشد، بنابراين مى‏توان گفت: «رضىّ»؛ يعنى، كسى كه از هر جهت مورد رضايت باشد.
 * لزوم دعا براى صلاح فرزند، حتى قبل‏ از انعقاد نطفه‏
واجعله ربّ رضيًّا
* حضرت زكريا (ع) هنگام دعا براى برخودارى از فرزند، به اجابت خواسته خود، اطمينان داشت.
فهب لى من لدنك وليًّا. يرثنى ... واجعله ربّ رضيًّا
حضرت زكريا با اين كه در حال دعا است، ولى به‏گونه‏اى سخن گفته كه گويا دعاى او مستجاب شده است و مفاد جمله «واجعله ربّ رضيّاً» اين است كه خدايا فرزندى را كه به من عطا مى‏كنى، از هر جهت مورد رضايت قرار ده.
* مردان الهى، حتى در آرمان‏هاى مادى خويش، به ارزش‏هاى معنوى، توجه دارند.
فهب لى من لدنك وليًّا. يرثنى ... واجعله ربّ رضيًّا
واجعله ربّ رضيًّا
*از امام صادق (ع) روايت شده كه رسول‏خدا (ص) فرمود: ميراث خداى- عزّوجلّ از بنده مؤمنش فرزندى است كه پس از مرگ وى، خدا را عبادت كند. سپس امام صادق (ع) آيه زكريا فهب لى من لدنك وليّاً. يرثنى و يرث من آل يعقوب واجعله ربّ رضيّاً» را تلاوت فرمود».

آيه 7
يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيّاً           اى زكريا، ما تو را به پسرى كه نامش يحيى است و قبلًا همنامى براى او قرار نداده‏ايم، مژده مى‏دهيم.

* «يحيى»، نامى تعيين شده از سوى خدا براى فرزند زكريا
اسمه يحيى‏ لم‏نجعل له من قبل سميًّا
* اهميت نام و نام‏گذارنده و نقش آن در شخصيت كودك‏
اسمه يحيى‏ لم‏نجعل له من قبل سميًّا
تعبير «اسمه يحيى‏» از آن جهت مورد تصريح قرار گرفته است كه تعيين آن از سوى خدا، خود شرافتى برجسته و قابل تأمل است.
* نام «يحيى»، پيش از عصر زكريا، در بين مردم بى‏سابقه بود.
اسمه يحيى‏ لم‏نجعل له من قبل سميًّا
 «سَمىّ»؛ يعنى، هم نام (تاج العروس) و مراد از جمله «لم‏نجعل ...» اين است كه قبل از فرزندِ زكريا، كسى به نام «يحيى» نام‏گذارى نشده بود.
* شخصيت معنوى يحيى (ع)، شخصيتى بى‏مانند بود و پيش از او، كسى به آن مقام نرسيده بود.
لم‏نجعل له من قبل سميًّا
از جمله معانى ذكر شده براى «سمىّ» نظير و شبيه است (مفردات راغب). دراين صورت مراد اين است كه كسى درگذشته ويژگى‏هاى يحيى را نداشته است.
* ازامام‏باقر (ع) روايت‏شده‏كه فرمود: همانايحيى، پنج‏سال بعد از آن‏كه خداوند به‏ولادت او بشارت داد، متولد شد.
                       
آيه 8
قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَ كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيّاً              گفت: پروردگارا، چگونه براى من پسرى خواهد بود و حال آن كه زنم نازا بوده و خودم از بزرگسالى به فرتوتى رسيده‏ام؟

*زكريا (ع)، مايل بود بداند چگونه على‏رغم مساعد نبودن شرايط طبيعى، داراى فرزند خواهد شد.
أنّى‏ يكون لى غلم ... و قد بلغت من الكبر عتيًّا
تعبير «أنّى‏ يكون لى غلام» بيانگر اشتياق زكريا به اطلاع يافتن بر چگونگى تحقق وعده الهى است، نه اين كه قدرت خداوند بر آن را بعيد شمرده باشد، زيرا او با توجه به موانع موجود، درخواست خود را مطرح كرده بود.
* زكريا (ع)، موهبت فرزند را از جلوه‏هاى ربوبيت خداوند براى خويش مى‏دانست.
قال ربّ أنّى‏ يكون لى غلم‏
* دانش و علم پيامبران، محدود است.
قال ربّ أنّى‏ يكون لى غلم‏
* پرسش از افعال خداوند و شگفتى از آن، با مقامات بلند برگزيدگان الهى منافاتى ندارد.
قال ربّ أنّى‏ يكون لى غلم‏
* اولياى خداوند در اجابت خواسته‏هاى خود، همواره چشم انتظار معجزه و امور خارق العاده نيستند.
قال ربّ أنّى‏ يكون لى غلم‏
زكريا با آن كه به قدرت مطلق خداوند ايمان داشت، در كيفيت اجابت دعايش به توجيه قانع كننده‏اى دست نيافت، تا آن جا كه حيرت‏زدگى خود را با جمله «أنّى‏ يكون لى غلام» ابراز كرد. اين نشان مى‏دهد كه او درصدد يافتن توجيهى بود كه با اسباب و علل متعارف سازگار باشد وگرنه همه چيز را با قدرت خداوند امكان‏پذير مى‏دانست.
* زكريا (ع)، هنگام بشارت تولد يحيى (ع)، همسرى سال‏خورده داشت كه از آغاز زندگى نازا بود.
و كانت امرأتى عاقرًا
فعل «كانت» در آيه، با بيان ديرينه بودن نازايى، اشاره به گذشت زمان باردارى نيز دارد.
* زكريا (ع)، در مقام تكلم با خداوند به شيوه‏اى مؤدّبانه، سخن مى‏گفت.
قد بلغت من الكبر عتيًّا
جمله «قد بلغت ...» كنايه از ناتوانى بر آميزش جنسى است.
                       

آيه 9
قَالَ كَذلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئاً            گفت: چنين است (كه مى‏گويى، ولى) پروردگار تو گفته كه اين (كار) بر من آسان است، و من تو را پيش از اين در حالى‏كه هيچ نبودى آفريدم.

* خداوند، زكريا (ع) را بر فراهم آوردن زمينه تولد يحيى (ع)- به رغم سال‏خوردگى وى و نازايى همسرش- مطمئن ساخت.
قال كذلك‏
جمله «قال كذلك»؛ يعنى، «قال اللّه الأمر كما وعدتك» يا «قال اللّه الأمر كما قلت»؛ در صورت اول،- خداوند بر وعده سابقش تأكيد مى‏ورزد كه «اى زكريا همان‏گونه كه گفته‏ام تو- به هر كيفيت- داراى پسر خواهى شد و در صورت دوم، خداوند موانع تولد يحيى را تصديق كرده است؛ يعنى، «واقعيت همان است كه تو گفتى و اسباب عادى براى تولد يحيى فراهم نيست،- ولى خداى تو گفته است: اين كار بر من آسان است».
* نظر دوختن به اسباب و علل طبيعى، حجابى براى توجه به اراده خداوند و خواست او است.
أنّى‏ يكون لى غلم ... هو علىَّ هيّن‏
* تولد يحيى، امرى اعجاز آميز و غير عادى بود.
قال كذلك قال ربّك هو علىَّ هيّن‏
* توجه زكريا (ع) به ربوبيت خداوند، مايه اطمينان او به امكان و سهولت باردارى همسر نازايش در صورت اراده و خواست خداوند
قال ربّك هو علىَّ هيّن‏
جمله «هو علىّ هيّن» بدون «قال ربّك» نيز معناى تامى دارد، ولى اضافه شدن آن مفيد اين معنا است كه اين سخن، گفته شخص عادى نيست كه در باره نحوه آن به فكر فروروى، بلكه گفته پروردگار تو است و او كه تو را از هيچ آفريد، در شيوه اعطاى فرزند به شما وانمى‏ماند.
* مكالمه خداوند با زكريا (ع)، مكالمه‏اى غير مستقيم و با واسطه فرشته بود.
قال كذلك قال ربّك هو علىَّ هيّن‏
برخى گفته‏اند فاعل در «قال كذلك» فرشته الهى است. آوردن اسم ظاهر «ربّك» سبب پيدايش اين نظر شده است.
* تفكر در چگونگى آفرينش انسان زداينده هرگونه ترديد در قدرت نامحدود خدا و حاكميت اراده او بر اسباب و علل طبيعى‏
هو علىَّ هيّن و قد خلقتك من قبل و لم‏تك شيئًا

آيه 10
قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيّاً                گفت: پروردگارا، نشانه‏اى براى من قرار ده. گفت: نشانه تو اين است كه سه شبانه روز با اين كه سالمى با مردم سخن نمى‏توانى گفت.

* زكريا (ع)، خواهان علامت و نشانه‏اى بر الهى بودن بشارت تولد يحيى به وى
قال ربّ اجعل لى ءاية
علامت خواهى زكريا ممكن است از آن جهت باشد كه وى اطمينان يابد آنچه او دريافت داشته، وحى الهى بوده است و نه القاآت شيطانى؛ امكان ترديد در اين امور براى پيامبران با توجه به اين نكته است كه آنان تنها با امدادهاى خداوند از آزار شياطين و القاآت آنها مصون مى‏ماندند و خداوند گاه با ارائه نشانه و گاه با وسيله ديگر آنان را مطمئن مى‏ساخت.
* درخواست علامت از خدا براى اطمينان فزون‏تر، با مقام پيامبرى سازگار است.
قال ربّ اجعل لى ءاية قال ءايتك ألّا تكلّم الناس‏
* ناتوانى زكريا (ع) از سخن گفتن با مردم‏ به مدت سه شبانه روز كامل، نشانه‏اى الهى بر زمان تحقق يافتن بشارت فرزند بود.
قال ءايتك ألّا تكلّم الناس ثلث ليال سويًّا
 «سويّاً» يا صفت براى «ثلاث ليال» است و يا حال براى فاعل «ألّا تكلّم» و در هر دو صورت مراد از «سه شب» سه شبانه روز است. آيه چهل و يكم سوره آل عمران شاهد اين معنا است. فعل «ألّا تكلّم» فعل نفى است و مراد از آن، تكليف زكريا به سكوت نيست، بلكه از عدم توانايى زكريا بر سخن گفتن خبر مى‏دهد.
* زكريا (ع)، در روزهاى ناتوانىِ از سخن‏گفتن با مردم، به عبادت و ذكر خداوند، قدرت داشت.
ألّا تكلّم الناس ثلث ليال سويًّا
واژه «الناس» نشان مى‏دهد كه عجز زكريا، تنها از سخن گفتن با مردم بوده است و نه به طور مطلق.
* ناتوانى زكريا (ع) از سخن گفتن با مردم، امرى اعجازى بود، نه معلول نقصى در زبان يا جسم او.
قال ءايتك ألّا تكلّم الناس ثلث ليال سويًّا
 «سوىّ» به كسى گفته مى‏شود كه اخلاق و خلقت او در حد اعتدال باشد، نه كمبودى داشته باشد و نه از حد تجاوز كرده باشد (مفردات راغب) و براين مبنا كه «سويّاً» حال براى فاعل «تكلّم» (زكريا) باشد، مفاد آيه اين مى‏شود. «تو در حالى كه سالم هستى، با مردم سه شبانه روز سخن نتوانى گفت».
* گفت و گوى زكريا (ع) با خداوند
قال ربّ ... قال ءايتك‏
* كاربرد اعجاز در راستاى روشن سازى حقايق، حتى براى پيامبران‏
ءايتك ألّا تكلّم الناس ثلث ليال‏
* در داستان زكريا (ع)، معجزه‏اى، وسيله اثبات اعجازى ديگر شد.
ءايتك ألّا تكلّم الناس‏
سكوت سه روزه زكريا خرق عادتى بود كه صدق بشارت تولد يحيى را كه خود امرى خارق العاده بود، اثبات مى‏كرد.

[ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۲/۰۱ ] [ 19:40 ] [ سعید ]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


آيه 1

كهيعص‏       كاف، ها، يا، عين، صاد.


* «عن جعفربن‏محمّد (ع) قال: ... و «كهيعص» معناه أنا الكافى، الهادى، الولىّ، العالم، الصّادق الوعد ...؛
از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: ... معناى «كهيعص» اين است: من «كافى»، «هادى»، «ولىّ»، «عالم» و «صادق‏الوعد» هستم ...».
* «روى عن علىّ (ع) أنّه دعا فقال: اللّهم سألتك يا كهيعص؛
از على (ع) روايت شده كه آن حضرت دعا كرد و فرمود: خدايا! از تو مى‏خواهم اى كهيعص!».


آيه 2

ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا         (اين) ياد رحمت پروردگار تو نسبت به بنده‏اش زكرياست.

* سوره مريم، بازگوكننده رحمت و الطاف خداوند به زكريا (ع) است.
ذكر رحمت ربّك عبده زكريّا
 «ذكر» يا خبر است و مبتداى آن اسم اشاره محذوف است؛ يعنى، «هذا المتلوّ ذكر» كه مراد از آن، سوره مريم است. و يا اين كه مبتدا بوده و خبر آن محذوف است؛ يعنى، «ذكر رحمت ... فيما يتلى‏ عليك».
* عبادت و بندگى به درگاه خدا، وسيله جلب رحمت او است.
رحمت ربّك عبده‏
 «عبده» مفعول است براى «رحمت». تقديم آن بر نام زكريا و توصيف آن حضرت به عبوديت، اشاره به نقش آن در جلب رحمت‏هاى خداوند دارد.
* رحمت خداوند، جلوه‏اى از ربوبيت او است.
رحمت ربّك‏
* «كهيعص»، رمزهايى از سرگذشت لطف الهى در حق زكريا (ع) است.
كهيعص. ذكر رحمت ربّك عبده زكريّا
گفته‏اند: «كهيعص» مى‏تواند مبتدا باشد و «ذكر»، خبر آن. در اين صورت خود «كهيعص»، يادى رمزگونه از رحمت خداوند به زكريا است.



آيه 3
إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً          آن گاه كه پروردگارش را در پنهان ندا كرد.

* زكريا (ع) به دور از انظار مردم و با صداى بلند، خدا را خواند و از او حاجت طلبيد.
إذ نادى‏ ربّه نداءً خفيًّا
 «نداء»؛ يعنى، خواندن كسى با بلندترين صدا و «نداى خفىّ»، آن است كه ندا كننده، آن را از مردم مستور بدارد (لسان‏العرب). آيات بعد بيانگر اين است كه نداى زكريا در رابطه با درخواست فرزند بوده است.
* پيامبران نيز براى حل مشكلات خويش به دعا رو مى‏آوردند.
عبده زكريّا. إذ نادى‏ ربّه نداءً خفيًّا
* جواز بلندكردن صدا در دعا
إذ نادى‏ ربّه نداءً
* پنهانى بودن دعا و دوربودن آن از انظار، از آداب دعا است.
نادى‏ ربّه نداءً خفيًّا
يادكردن از دعاى پنهانى حضرت زكريا و نيز آيات بعدى كه استجابت دعاى او را مطرح ساخته، ممكن است به مطلوب بودن دعاى پنهانى و دور از انظار اشاره داشته باشد.
* بيم زكريا (ع) از افشا شدن محتواى دعايش، نزد مردم
نادى‏ ربّه نداءً خفيًّا
 «خفيّاً» به قرينه «إنّى خفت الموالى» (در آيات بعد) مى‏تواند اشاره به نگرانى زكريا از پى‏بردن مردم به دعاى وى باشد.
* مقام ربوبيت خدا، مقام اجابت درخواست بندگان است.
إذ نادى‏ ربّه‏
* نقش مهم دعا و التجا به درگاه خدا، در تحولات زندگى انسان و تأمين نيازهاى وى‏
ذكر رحمت ربّك عبده زكريّا. إذ نادى‏ ربّه‏


آيه 4

قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً        گفت: پروردگارا، من استخوانم سست شده و سرم از پيرى سفيد گشته و (تاكنون،) پروردگارا، در دعا به درگاه تو (از اجابت آن) محروم نبوده‏ام.

* زكريا (ع) به هنگام پيرى مفرط و سستى استخوان‏ها و سپيدى موهاى سرش از خداوند خواهان فرزند شد.
قال ربّ إنّى وهن العظم منّى واشتعل الرأس شيبًا
 «عظم» به معناى استخوان است. «وهن العظم منّى»؛ يعنى، استخوان‏هايم سست شد كلمه «شيباً» تمييز و به معناى سفيدى مو است و «اشتعال»، يعنى آتش گرفتن (لسان‏العرب). بنابراين جمله «اشتعل ...»، يعنى «موى سپيد سر، شعله‏ور شد». ممكن است «شيباً» به معناى «مو» و «اشتعل» از مادّه «شعل» (سفيدى دم و پيشانى اسب) مشتق باشد؛ در اين صورت جمله «اشتعل ...»، يعنى «موى سر سپيد شد».
* توسل به ربوبيت الهى و تكرار آن، از آداب دعا است.
قال ربّ ... لم‏أكن بدعائك ربّ‏
* برشمردن ضعف‏ها و كاستى‏ها و بيان ناتوانى خود از انجام خواسته‏ها و رفع نيازمندى‏ها، از آداب دعا و نيايش است.
قال ربّ إنّى وهن العظم منّى واشتعل الرأس شيبًا
* زكريا (ع)، فردى مستجاب الدعوه در طول زندگى خويش بود.
و لم‏أكن بدعائك ربّ شقيًّا
* برشمردن لطف و عنايت‏هاى مكرر خداوند درگذشته عمر، زمينه جلب رحمت ولطف الهى و از آداب دعا است.
قال ربّ ... لم‏أكن بدعائك ربّ شقيًّا

آيه 5
وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَ كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً            و من از خويشاوندانِ پس از خودم بيم دارم، و زنم (از اوّل) نازا بوده است؛ پس،از جانب خودت وليّى (فرزندى) به من ببخش،

* زكريا (ع)، نگران تصرفات نارواى آنان كه پس از مرگ او زمام مسؤوليت‏هاى وى را به دست مى‏گيرند.
و إنّى خفت المولى من وراءى‏
 «مولى‏» و «ولىّ» به يك معنا است؛ يعنى، كسى كه پس از شخص، امور مربوط به او را سرپرستى كند (تاج‏العروس)؛ گرچه با او خويشاوند نباشد.
* بستگان زكريا، در نظر وى براى تسلط بر امور مادى و اجتماعى او صلاحيت نداشتند.
و إنّى خفت المولى من وراءى‏
از معانى «موالى» خويشاوندانى از قبيل پسر عمو، پسر خواهر و نظاير آنان است (تاج العروس).
* زكريا (ع) پيش بينى مى‏كرد كه پس از وى دست‏هاى فراوانى حاصل تلاش او را به يغما برده و زحمات او را بى نتيجه خواهند ساخت.
و إنّى خفت المولى من وراءى‏
آنچه زكريا براى از دست رفتن يا انحراف آن پس از مرگ خود نگران بود، نبوت نبود، زيرا خداوند تنها صالحان را به مقام نبوت مى‏رساند، بلكه مناصب و موقعيت‏هاى دينى- اجتماعى او در ميان مردم و يا اموالى بود كه دخل و تصرف در آن به عهده او بود. وصف «يرثنى و يرث ...»- در آيه بعد- احتمال دوم را تقويت مى‏كند.
* همسر زكريا، همسرى عقيم و نازا بوده است.
و كانت امرأتى عاقرًا
 «عاقر» به مرد يا زنى گفته مى‏شود كه از او فرزندى به عمل نمى‏آيد (مفردات راغب).
* زكريا (ع)، طبق عوامل عادى و طبيعى، از فرزنددار شدن خود، نااميد بود.
و كانت امرأتى عاقرًا فهب لى من لدنك وليًّا
* يأس و نااميدى مطلق در قلب مردان الهى، حتى در نامساعدترين شرايط، راه نمى‏يابد.
و كانت امرأتى عاقرًا فهب لى من لدنك وليًّا
* از امام‏باقر (ع) در باره سخن خدا: «و إنّى خفت الموالى» روايت شده است: موالى، عموها و پسرعموها هستند».
                 

[ شنبه ۱۳۹۰/۰۱/۲۷ ] [ 19:13 ] [ سعید ]
 

وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا (41) و [اى پيامبر] در اين كتاب مجيد از ابراهيم كه پيامبرى بواقع صادق بود ياد كن.إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً (42) آنگاه كه به پدرش گفت: اى پدر چرا چيزى را پرستش مى‏كنى كه نه مى‏شنود و نه مى‏بيند و نه به نيازهاى تو پاسخ مى‏گويد؟.يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا (43) اى پدر! از جانب خداوند به من دانشى عنايت شده كه تو از آن بى‏بهره‏اى، پس از من پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت كنم.يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا (44) اى پدر! شيطان را نپرست كه شيطان به واقع نسبت به الرّحمن عصيان ورزيد.يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا (45) اى پدر! من جدّاً مى‏ترسم كه مبادا بواسطه‏ى دوستى تو با شيطان از سوى خداوند بر تو عذابى نازل شود. قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46) پدرش گفت: اى ابراهيم! آيا از خدايان من نفرت دارى؟ اگر دست از اين حرفها برندارى سنگسارت مى‏كنم، براى مدّتى طولانى از پيش چشمم دور شو!.قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47)ابراهيم گفت: بدرود! من از پروردگارم براى تو طلب آمرزش مى‏كنم خداوند نسبت به من لطف دارد . قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يا إِبْراهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا (46)گفت: اى ابراهيم! آيا از خدايان من بيزارى؟ اگر از (اين روش) دست برندارى قطعاً تو را سنگسار خواهم كرد و (اكنون) براى مدّتى طولانى از من دور شو. قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا (47)(ابراهيم از او جدا شد و) گفت: سلام بر تو، به زودى از پروردگارم براى تو آمرزش مى‏خواهم، زيرا او همواره نسبت به من بسيار مهربان بوده است.

 

پدر حضرت ابراهيم، فوت شده بود و كسى كه در قرآن به عنوان پدر او معرفى شده، سرپرست او عمويش آزر يا شوهر مادرش بوده است.

در اين آيات، روحيّات مؤمن و كافر در گفتگوها به خوبى به چشم مى‏خورد:

الف: ابراهيم عاطفى حرف مى‏زند و عمويش با خشونت، ابراهيم چهار بار مى‏گويد: «يا أَبَتِ» ولى عموى بت‏پرستش حتّى يك بار نگفت: «يا بنى» ب: ابراهيم با استدلال حرف مى‏زند، امّا آزر بى‏دليل سخن مى‏گويد. ابراهيم مى‏گويد: «لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ‏» عمو مى‏گويد: «آلِهَتِي» ج: ابراهيم، دلسوزانه حرف مى‏زند، امّا آزر با تهديد جواب مى‏دهد.د: ابراهيم، سلام مى‏كند، امّا آزر دستور فاصله گرفتن مى‏دهد. «وَ اهْجُرْنِي»

 

*  ياد مردان خدا را زنده نگه داريم. «وَ اذْكُرْ»

*  توجّه به كمالات ديگران و تجليل از بزرگان، يكى از شيوه‏هاى تربيت است «وَ اذْكُرْ»

*  صداقت، شرط نبوّت است. «صِدِّيقاً نَبِيًّا»

* صداقتى ارزش دارد كه جزء خلق و خوى انسان باشد. «كانَ صِدِّيقاً»

* در نهى از منكر، از نزديكان خود شروع مى‏كنيم. «يا أَبَتِ»

 *نهى از منكر مرز سنّى ندارد. (پسر مى‏تواند بزرگ خانواده را نهى كند، امّا بايداحترام آنان را حفظ كند.) «يا أَبَتِ»

 * هميشه كمال افراد به سن آنها بستگى ندارد گاهى فرزند خانه از بزرگ‏ترها بهتر مى‏فهمد. «يا أَبَتِ»

 * ارشاد و تبليغ نبايد هميشه عمومى باشد، بلكه گاهى بايد به خود فرد گفته شود. «يا أَبَتِ»

 * در نهى از منكر، با ايجاد سؤال، و جدان افراد را به قضاوت گيريم. «لِمَ تَعْبُدُ»

 * در نهى از منكر، از منكرهاى اعتقادى شروع كنيم. (متأسفانه ما بيشتر سرگرم منكرهاى اخلاقى و اجتماعى هستيم) «لِمَ تَعْبُدُ»

 * راه حقّ را فداى عواطف نكنيم. «لِأَبِيهِ‏لِمَ تَعْبُدُ»

* علم، مسئوليّت‏آور است. «جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِفَاتَّبِعْنِي»

*علم انبيا نيز محدود است. «مِنَ الْعِلْمِ»

 * كسى كه نهى از منكر مى‏كند بايد خود عالم باشد. «جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ... لا تَعْبُدِ» ...

* در مواردى، تجليل از خود لازم است. «قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ»

* ريشه‏ى شرك، جهل است. «جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ»

*مردم بايد پيرو عالم باشند. «جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ... فَاتَّبِعْنِي»

* انسان خردسال مى‏تواند امام بزرگسالان باشد. «فَاتَّبِعْنِي»

* راه انبيا، راه اعتدال است، نه افراط و تفريط. «صِراطاً سَوِيًّا»

* در نهى از منكر، دليل را هم بيان كنيم. «لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ ... كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا»

* در دعوت و تبليغ، با استفاده از عواطف، زمينه‏ى پذيرش را فراهم كنيم. (در اين آيات، چهار مرتبه «يا أَبَتِ» آمده است)

* انسان به جايى مى‏رسد كه سرچشمه‏ى رحمت را به غضب وامى‏دارد و خداى رحمان را خشمگين مى‏كند. «عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ»

*اگر كسى را دوست داريم، نبايد دشمن او را دوست بداريم. «لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا ... لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا»

* انسان به جايى مى‏رسد كه حرف حقّ برايش تلخ و سبب تعجّب است.«أَ راغِبٌ أَنْتَ» 

* حق‏گويى و مبارزه با سنت‏هاى باطل، آوارگى و محروميّت به دنبال دارد.«لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا» 

* مردان خدا در برابر تهديد و تحقير ديگران، صبور و دريا دلند. «قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ»

*سعى كنيم آتش خشم ديگران را با سخنان زيبا و آرام‏بخش، خاموش كنيم. «لَأَرْجُمَنَّكَ ... قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ»

*قبول عذرخواهى، از شئون ربوبيّت است. «سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي»

* در برابر تهديدهاى مخالفان، به ياد الطاف خدا باشيم. «إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا»

 


[ شنبه ۱۳۸۷/۰۸/۱۱ ] [ 16:18 ] [ سعید ]

سوره مريم[19]

 

اين سوره در مكه نازل شده و 98 آيه دارد.

غرض اين سوره به طورى كه در آخرش بدان اشاره نموده مى‏فرمايد:" فَإِنَّما يَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا ..." بشارت و انذار است، چيزى كه هست همين غرض را در سياقى بديع و بسيار جالب ريخته نخست به داستان زكريا و يحيى و قصه مريم و عيسى و سرگذشت ابراهيم و اسحاق و يعقوب و ماجراى موسى و هارون و داستان اسماعيل و حكايت ادريس و سهمى كه به هر يك از ايشان از نعمت ولايت داده- كه يا نبوت بوده و ياصدق و اخلاص- اشاره كرده، آن گاه علت اين عنايت را چنين بيان فرموده كه اين بزرگواران خصلتهاى برجسته‏اى داشته‏اند از آن جمله نسبت به پروردگارشان خاضع و خاشع بودند، و ليكن اخلاف ايشان از ياد خدا اعراض نموده به مساله توجه به پروردگار به كلى بى‏اعتناء شدند، و به جاى آن دنبال شهوت را گرفتند به همين جهت به زودى حالت" غى" را كه همان از دست دادن رشد است ديدار مى‏كنند، مگر آنكه كسى از ايشان توبه كند و به پروردگار خود بازگشت نمايد كه او سرانجام به اهل نعمت مى‏پيوندد.

سپس نمونه‏هايى از لغزشهاى اهل غى و زورگوييهاى آنان و آراى خارج از منطقشان از قبيل نفى معاد، و به خدا نسبت پسر دارى دادن، و بت پرستيدن و آنچه كه از لوازم اين لغزشها است از نكبت و عذاب را خاطر نشان مى‏سازد.

بنا بر اين، مى‏توان گفت بيان اين سوره شبيه به بيان مدعيى است كه براى اثبات دعوى خود مثال‏هايى مى‏آورد. كانه گفته شده فلانى را و فلانى و فلانى كه از اهل رشد و داراى موهبتى الهى بودند در زندگى اين روش را داشتند كه دل از شهوات نفس كنده و به سوى پروردگار خود متوجه شدند، و طريقه خضوع و خشوع را پيش گرفتند كه هر وقت آيات پروردگارشان را متذكر مى‏شدند از صميم دل خاضع مى‏گشتند. و طريقه آدمى به سوى رشد و موهبت همين است، ليكن اخلاف همين نامبردگان اين طريقه را كنار گذاشتند، يعنى از عمل اعراض و به شهوات مذموم رو آوردند، و اين رويه، ايشان را جز به سوى" غى" كه خلاف رشد است نكشانيده، جز بر باطل استوارترشان نمى‏كند، و سرانجامشان اين مى‏شود كه رجوع به خدا را انكار، و شركايى براى خدا اثبات نموده، سد راه دعوت هم مى‏شوند و اين جز به سوى نكبت و عذاب رهنمونشان نمى‏كند.

پس اين سوره- همانطور كه ملاحظه مى‏فرماييد- با ذكر چند مثال آغاز و با گرفتن نتيجه‏اى كلى از آن مثلها، كه مورد نظر بوده، خاتمه يافته است. و اين نتيجه‏گيرى از جمله" أُولئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ" شروع شده و تا چند آيه بعد ادامه مى‏يابد.

پس اين سوره مردم را به سه طائفه تقسيم مى‏كند: 1- آنهايى كه خدا انعامشان كرد كه يا انبياء بودند و يا اهل اجتباء و هدايت 2- اهل غى، يعنى آنهايى كه مايه و استعداد رشد خود را از دست دادند 3- آن كسانى كه توبه نموده ايمان آوردند، و عمل صالح كردند كه به زودى به اهل نعمت و رشد مى‏پيوندند. و آن گاه ثواب توبه تائبين و مسترشدين و عذاب غاويان‏كه همنشينان شيطان و از اولياى اويند- را تذكر مى‏دهد.

 

[ دوشنبه ۱۳۸۷/۰۷/۲۹ ] [ 20:6 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب