منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



آيه 11

فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً            پس، از عبادتگاهش بر قوم خود در آمد و به آنان اشاره كرد كه صبح و شام خدا را به پاكى ياد كنيد.

* زكريا (ع)، در مدت سكوت سه روزه، دخول وقت عبادت را در صبح و عصر، با اشاره به مردم اعلام مى‏كرد.
فخرج على‏ قومه من المحراب فأوحى‏ إليهم أن سبّحوا بكرة و عشيًّا
احتمال مى‏رود كه، «بكرة و عشيّاً» ظرف براى فعل‏هاى «خرج» و «أوحى‏» باشد در اين صورت مفاد آيه چنين مى‏شود: چون زكريا (ع) وظيفه اعلام دخول وقت عبادت را برعهده داشت، در صبح و عصر آن سه روز كه نمى‏توانست با مردم سخن بگويد، دستور «سبّحوا» را با اشاره به آنان تفهيم مى‏كرد.
* برگزيدن مكانى خاص براى عبادت، امرى پسنديده و سابقه‏دار در اديان گذشته‏
فخرج على‏ قومه من المحراب‏
* جايگاه عبادت و راز و نياز با خدا، ميدان نبرد با شيطان و ديگر موانع راه خدا
المحراب‏
در وجه نام‏گذارى «محراب» گفته شده است كه نمازگزار در آن جا، با شيطان محاربه مى‏كند. هم‏چنين با پيداكردن حضور قلب با نفس خود مى‏جنگد (مصباح).
* زكريا (ع) پس از خروج از عبادتگاه، فرا رسيدن زمان تحقق بشارت فرزند را به قوم خويش فهماند.
أن سبّحوا
ظاهر اين است كه آنچه زكريا (ع) از قوم خود خواسته است، با حادثه پيش آمده در ارتباط باشد؛ يعنى، زكريا (ع)، قضيه را به آنان تفهيم كرده و ضرورت تسبيح و تنزيه خداوند را در چنين مواردى يادآور شده است.
* قوم زكريا براى عبادت، به دستورالعمل‏هاى ارائه شده از سوى او عمل مى‏كردند.
فأوحى‏ إليهم أن سبّحوا
* زكريا (ع) با اشاره از قوم خويش خواست، سپيده‏دم و پسين‏گاه به تسبيح خداوند بپردازند.
فأوحى‏ إليهم أن سبّحوا بكرة و عشيًّا
 «بكرة» به فاصله بين نماز صبح و طلوع خورشيد گفته مى‏شود (لسان العرب). «عشيّاً» يا به معناى «ظهر تا غروب» است و يا «آخر روز» و از برخى اهل لغت معانى ديگرى نيز نقل شده است (لسان العرب).
* برخوردارى زكريا (ع) از فرزند در كهن‏سالى، نشانگر منزه بودن خداوند از هرگونه كاستى و ناتوانى است.
أن سبّحوا                      

آيه 12
يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيّاً                اى يحيى، كتاب (خدا) را به قوّت بگير؛ و در كودكى به او حكمت داديم.

* يحيى (ع) دريافت كننده وحى و داراى شخصيتى ممتاز در پيشگاه خداوند بود.
ييحيى‏ خذ الكتب بقوّة
در باره اين كه نداى «يا يحيى» گفته چه كسى بود، دو احتمال وجود دارد: 1- از جانب خداوند و توسط فرشته وحى؛ 2- توصيه زكريا (ع) به فرزندش يحيى (ع). ظاهر آيه مؤيد احتمال اول است. برداشت ياد شده نيز بر همين اساس است.
* خداوند، فهم كامل و همه جانبه كتاب آسمانى (تورات) و عمل قاطعانه بر طبق آن را، به يحيى (ع) فرمان داد.
ييحيى‏ خذ الكتب بقوّة
 «ال» در «الكتاب» عهد است و ممكن است مراد همان تورات باشد؛ زيرا كتاب ديگرى كه بر يحيى (ع) نازل شده باشد شناخته شده نيست. فرمان «خذ» كنايه از فهم و تدبر كامل است و «بقوّة» كه حال براى فاعل «خذ» مى‏باشد، به معناى نيرومندى هم در مقام علم و فراگيرى و هم در مقام عمل است.
* لزوم صلابت و قاطعيت رهبران الهى، در هدايت جامعه و اجراى احكام شريعت‏
ييحيى‏ خذ الكتب بقوّة
* تورات موجود در عصر يحيى، كتابى تحريف‏نشده و مورد تأييد خداوند بود.
ييحيى‏ خذ الكتب‏
ممكن است مراد از «الكتاب» تورات باشد. در اين صورت فرمان خداوند به دريافت آن، به معناى صحّه گذاشتن بر مطالب آن است.
* اعطاى قدرت درست انديشى و شناخت حق از سوى خدا، به يحيى (ع) در كودكى او بود.
و ءاتينه الحكم صبيًّا
براى «حكم» معانى مختلفى ذكر شده است؛ يكى از آن معانى «علم و فهم» مى‏باشد (لسان العرب)، برداشت ياد شده بر پايه اين معنا است.( در برداشت دیگر «حكم» به معناى حاكميت و اجراى قضاوت گرفته شده است. در «قاموس» آمده است: «حاكم» به كسى گفته مى‏شود كه حكم را به مرحله اجرا درآورد. «حكم» بر اساس يكى از معانى دیگری كه براى آن ذكر شده است، مصدر و به معناى قضاوت كردن است (لسان‏العرب).
* اعطاى حكمت و مقام معنوى و اجتماعى از سوى خداوند به انسان، به سنّى خاص مشروط نيست.
و ءاتينه الحكم صبيًّا
* تدبر و تأمل در كتاب‏هاى آسمانى، زمينه و شرطى لازم براى برخوردارى از حكمت و علم‏
ييحيى‏ خذ الكتب بقوّة و ءاتينه الحكم صبيًّا
جمله «آتيناه» با «خذ الكتاب بقوّة» در ارتباط است. بعيد به نظر نمى‏رسد كه مفاد «خذ الكتاب» زمينه‏اى براى «آتيناه الحكم» باشد.
*على بن اسباط گويد: امام جواد (ع) را ديدم ... به من فرمود: اى على همانا خداوند در مورد امامت همان گونه احتجاج نموده كه در مورد نبوت احتجاج نموده است، خداوند فرمود: «و آتيناه الحكم صبيّاً» ... پس روا است كه حكمت به كودك هم داده شود ...».
*از پيامبر اكرم (ص) در باره سخن خدا: «و آتيناه الحكم صبيّاً» روايت شده كه فرمود: به او (يحيى) در سن هفت سالگى فهم و عبادت داده شد».
*از رسول خدا (ص) درباره سخن خداى تعالى: «و آتيناه الحكم صبيّاً»؛ روايت شده است: مقصود از «حكم»، زهد در دنيا است ...».

آيه 13
وَ حَنَاناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكَاةً وَ كَانَ تَقِيّاً              و مهربانى و پاكى (ويژه‏اى) از نزد خود (به وى بخشيديم) و او تقوا پيشه بود.

* خداوند، روحيه رحمت و عطوفتى ژرف به يحيى عطا نمود.
ءاتينه ... و حنانًا من لدنّا
 «حنان» مصدر و به معناى شفقت و مهربانى است (مصباح). تنوين آن براى تفخيم است. اين كلمه عطف بر «الحكم»- در آيه قبل- است.
* يحيى (ع) از مقربان درگاه خداوند و محبوب او بود و از محبت عميق مردم نسبت به خويش برخوردار بود.
و حنانًا من لدنّا
در باره مهر اعطايى به حضرت يحيى (ع) چهار تصور وجود دارد كه وصف «حناناًمن لدنّا» با تمام آنها سازگار است: مهر خداوند يا مردم به يحيى (ع) و مهر آن حضرت به خداوند يا مردم، دربرداشت ياد شده، مهرورزى خداوند به آن حضرت مورد نظر است.
* محبت و دل‏سوزى عميق نسبت به ديگران، از ضرورى‏ترين و مطلوب‏ترين صفات رهبران الهى است.
و حنانًا من لدنّا
با توجه به اين كه «حناناً» اولين صفتى است كه پس از «آتيناه الحكم» ذكر شده است، مطلب فوق از آن استفاده مى‏شود.
* حضرت يحيى (ع) در پرتو عنايات خاص خداوند، از شايستگى و رشد و تكاملى ويژه، برخوردار بود.
ءاتينه ... و زكوة
 «زكاة» در معانى «شايستگى» و «پاكى» و «رشد كردن» و «خجستگى» و «تمجيد» استعمال شده است (لسان‏العرب). در هر مورد، معنا يا معانى مناسب آن، مورد نظر خواهد بود.
* حضرت يحيى (ع)، تقوايى مستمر و هميشگى داشت.
و كان تقيًّا
 «تقيّاً» صفت مشبهه از «وقى» و دال بر رسوخ و ثبوت است. «كان» نيز در موارد بسيارى بر حالتى ثابت در «اسم» خود دلالت مى‏كند. بنابراين «و كان تقيّاً»، يعنى يحيى پيوسته و مداوم، پرهيزكار بود.
* رعايت تقواى الهى، زمينه‏ساز رشد و تكامل انسان‏
زكوة و كان تقيًّا
* ابوبصير گويد: از امام صادق (ع) در باره سخن خداى عزوجل در كتابش: «و حناناً من لدنّا» پرسيدم، فرمود: همانا يحيى زمانى كه دعا مى‏كرد، در دعايش مى‏گفت: اى پروردگار اى خدا! خدا از آسمان به او ندا مى‏داد لبيك اى يحيى! حاجت خود را بخواه».

آيه 14
وَ بَرّاً بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُنْ جَبَّاراً عَصِيّاً            و با پدر و مادرش خوشرفتار بود و زورگو و سركش نبود.

* يحيى (ع) نسبت به پدر و مادرش بسيار نيكوكار بود.
و برًّا بولديه‏
 «برّاً» عطف بر «تقيّاً» در آيه قبل است و با كلمه «بارّ» به يك معنا است، جز اين كه «بَرّ» مبالغه دارد، «برّالوالدين» احسان و نيكى گسترده به آنها است (مفردات راغب).
* نيكى به پدر و مادر، زمينه‏ساز رشد و تكامل معنوى انسان
و زكوة ... و برًّا بولديه‏
همان گونه كه «و كان تقيّاً» تعليل براى «و حناناً من لدنّا و زكاة» بود، «برّا بوالديه» نيز كه عطف بر «كان» مى‏باشد، همان موقعيت را دارد.
* يحيى (ع)، شخصيتى مبرّا از گردن‏فرازى، بزرگ نمايى، سلطه جويى ناحق و اعراض از حاجات مردم‏
و لم‏يكن جبّارًا عصيًّا
 «جبّار» صيغه مبالغه و به معناى گردن‏فرازى است كه براى ديگران برخود حقى قائل نيست (لسان العرب) و به معناى «سلطه جو» و «كسى كه به دروغ مدعى درجه‏اى از كمال باشد» نيز آمده است (مفردات‏راغب). «عصىّ» صيغه مبالغه است و به قرينه «برّاً» و «جبّاراً» كه در رابطه با مردم است، مراد از «عصىّ» نيز سرپيچى از برآوردن حاجات مردم و تواضع نداشتن در برابر آنها است. به كاربردن صيغه مبالغه در كلامِ منفى، براى مبالغه در نفى است.
* يحيى (ع)، مبرّا از گناه در برابر خدا
و لم‏يكن ... عصيًّا
مى‏توان گفت جمله «و لم‏يكن ... عصيّاً» بر نفى مطلق سرپيچى و عصيان (رد حاجت‏هاى مردم، معصيت پروردگار) دلالت دارد.
* يحيى (ع)، فردى وظيفه‏شناس و مسؤوليت‏پذير در قبال خدا، والدين و جامعه‏
و كان تقيًّا. و برًّا بولديه و لم‏يكن جبّارًا عصيًّا
 «تقيّاً» نشانِ رابطه يحيى (ع) با خدا و «برّاً بوالديه»، با پدر و مادر و «لم‏يكن جبّاراً عصيّاً»، با مردم و جامعه است.
* يحيى (ع)، فرزند دلخواه زكريا (ع) و داراى اخلاق و رفتارى رضايت بخش‏
و كان تقيًّا. و برًّا بولديه و لم‏يكن جبّارًا عصيًّا
برشمردن ويژگى‏هاى يحيى پس از بيان دعاهاى زكريا كه در آن آمده بود: «واجعله ربّ رضيّاً»، مى‏تواند گوياى مطابقت داشتن اوصاف يحيى، با خواسته زكريا باشد.

آيه 15
وَ سَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّاً            و سلام بر او، روزى كه زاده شد و روزى كه مى‏ميرد و روزى كه زنده برانگيخته مى‏شود.

* يحيى (ع) به هنگام زاده شدن از هر گزند و كاستى در امان بود و همه زمينه‏ها و شرايط لازم براى رشد و كمال را داشت.
و سلم عليه يوم ولد
 «سلام» داراى چند معنا است، از جمله به معناى سلامتى از هر گزند و آفت است، البته سلام از جانب خداوند جنبه تكوينى دارد و خبر از متن حوادث مى‏دهد؛ لذا «سلام عليه»؛ يعنى، از جانب خداوند عافيت يحيى از هر گزند جسمى و انحراف عقيدتى تضمين شده است.
* يحيى (ع) به هنگام مرگ و در روز رستاخيز، مصون از هرگونه رنج و عذاب‏
و سلم عليه ... يوم يموت و يوم يبعث حيًّا
 «ولد» فعل ماضى و «يموت» مضارع است. اين تغيير سياق نشان مى‏دهد كه مفاد آيه، زمان حيات يحيى را منعكس مى‏كند كه خداوند در آن زمان از سلامتى او در ميلاد خبر داده و سلامتى مرگ و رستاخيز او را تضمين كرده و نويد مى‏دهد.
* زمان ولادت، لحظه مرگ و روز رستاخيز، سه مرحله حساس و سرنوشت‏ساز براى انسان‏
و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا
* انسان در لحظه مرگ (نظير زمان ولادت و هنگامه رستاخيز) نيازمند سلامت و امنيتى ويژه از جانب خداوند
و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا
نكره بودن «سلام» بيانگر برجستگى آن است و مراد از سلامت هنگام مرگ، در امان بودن از مواجه شدن با امورى ناخوشايند، نظير وحشت و اضطراب و نوميدى و ... است.
* تقوا، احسان به پدر و مادر، پرهيز از سلطه‏جويى و عصيان، زمينه‏سازفرجامى سرشار از سلامت و امنيت كامل است.
و كان تقيّاً. و برًّا بولديه و لم‏يكن جبّارًا عصيًّا. و سلم عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيًّا
* يحيى (ع) در آخرت، داراى حياتى ويژه است.
و يوم يبعث حيًّا
فعل «يبعث» بر زنده شدن نيز دلالت دارد. تصريح به «حيّاً» ممكن است به خاطر ويژگى حيات اخروى يحيى در مقايسه با ديگر انسان‏ها باشد.
* «عن أبى الحسن الرضا (ع) يقول: إنّ أوحش ما يكون هذا الخلق فى ثلاثة مواطن: يوم يولد ... و يوم يموت ... و يوم يبعث ... و قد سلّم اللّه- عزّوجلّ على‏ يحيى‏ (ع) فى هذه الثلاثة المواطن و آمن رَوْعَتَه فقال: «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّاً»؛
از امام رضا (ع) روايت شده كه فرمود: همانا وحشتناك‏ترين مواقع براى اين خلق در سه موضع است: روزى كه متولد مى‏شود ... و روزى كه مى‏ميرد ... و روزى كه برانگيخته مى‏شود ... و خداوند سلام فرستاده است بر يحيى (ع) در اين سه موضع و او را از وحشت آن مواضع ايمن ساخته و فرموده: «و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيّاً»».

[ پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۲/۱۵ ] [ 22:19 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب