منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
(آيه41)ـ پنجمين و آخرين قومى كه در اين سلسله آيات به آنان اشاره مى شود قوم فرعون است , ولى از آنجا كـه سرگذشت اين قوم بطور مشروح در سوره هاى مختلف قرآن آمده در اينجا تنها اشاره كوتاه و فشرده اى به داستان عبرت انگيز آنها شده است . مى فرمايد: ((و (همچنين ) انذارها و هشدارها (يكى پس از ديگرى ) به سراغ آل فرعون آمد)) (ولقد جاء آل فرعون النذر). مـنـظـور از ((آل فـرعـون )) تـنها خاندان و بستگان او نيست , بلكه پيروان او را بطورعموم شامل مى شود. (آيه42)ـ اين آيه از واكنش ((آل فرعون )) در برابر دو پيامبر بزرگ الهى (موسى و هارون ) و انذارهاى آنها پرده برداشته , مى گويد: ((آنها تمام آيات ما را تكذيب كردند)) (كذبوا باياتنا كلها). آرى ! ايـن مـغـروران خودخواه , و اين جباران خودكامه و بيدادگر, همه آيات الهى رابدون استثنا انكار كردند, همه را دروغ يا سحر يا حوادث اتفاقى شمردند!. انـسـان اگـر حقيقت جو باشد ديدن يكى از اين معجزات با اخطار قبلى و سپس برطرف شدن بلا بـه وسـيـلـه دعـاى پيامبر خدا براى او كافى است , ولى هنگامى كه انسان بر سر دنده لجاجت قرار مـى گـيـرد اگـر تـمـام آسمان و زمين آيت خدا شود مؤثرنيست تنها عذاب الهى بايد فرا رسد و مغزهائى را كه پر از باد غرور است درهم بكوبد. چـنـانـكـه در پايان آيه مى خوانيم : ((و ما آنها را گرفتيم و مجازات كرديم ,گرفتن شخصى (كه هرگز مغلوب نمى شود) قدرتمند و توانا)) (فاخذناهم اخذ عزيزمقتدر). تـعبيرى كه در ذيل اين داستان آمده , در سرگذشتهاى ديگر نظير ندارد اين به خاطر آن است كه فرعونيان بيش از همه به قدرت و عزت خود مى باليدند, وهمه جا سخن از نيروى حكومت آنها بود, امـا خـداونـد مـى گويد: ما آنها را گرفتيم ,گرفتن عزيز مقتدر تا معلوم شود, اين قدرت و عزت پـوشـالـى در مـقابل عزت وقدرت خدا هيچ و پوچ است , و عجب اين كه همان رود عظيم نيل كه سرچشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مامور نابودى آنها شد, و عجيبتر اين كه قبل از آن موجودات كوچكى همچون ملخ , قورباغه , قمل (يك نوع حشره ) برآنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بيچاره كرد. (آيه43)ـ بعد از بيان داستان اقوام پيشين و عذاب و كيفر امتهاى سركش ومجرم , در اين آيه مشركان مـكـه را مـخاطب ساخته مى گويد: ((آيا كفار شما بهتر ازآنانند يا براى شما امان نامه اى در كتب آسمانى نازل شده است )) (اكفاركم خير من اولئكم ام لكم براة فى الزبر). ميان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است ؟ اگر آنهابه خاطر كفر و طغيان و ظـلـم و گـنـاه گـرفـتـار طوفانها و زلزله ها و صاعقه ها شدند چه دليلى دارد كه شما به چنين سرنوشتى مبتلا نشويد؟!. (آيـه44)ـ ((يـا مـى گـويـنـد: ما جماعتى متحد و نيرومند و پيروز هستيم )) و ازمخالفانمان انتقام مى گيريم (ام يقولون نحن جميع منتصر). (آيـه45)ـ سپس به عنوان يك پيشگوئى قاطع براى رد سخنان آنها,مى افزايد آنها بدانند: ((به زودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند))(سيهزم الجمع ويولون الدبر). ايـن پيشگوئى در ميدان بدر و ساير جنگهاى اسلامى جامه عمل به خودپوشيد, و سرانجام جمعيت قدرتمند كفار متلاشى شدند و فرار كردند. (آيـه46)ـ در ايـن آيه مى افزايد: تنها شكست و ناكامى در دنيا بهره آنها نيست ((بلكه رستاخيز موعد آنهاست و مجازات قيامت هولناك تر و تلختر است )) (بل الساعة موعدهم والساعة ادهى وامر). و بـه ايـن تـرتـيـب آنـها بايد هم در انتظار شكست تلخى در اين دنيا باشند, و هم شكست تلختر و وحشت انگيزتر در آخرت . (آيـه47)ـ ايـن آيه همچنان ادامه بحث آيات قبل پيرامون كيفيت حال مشركان و مجرمان در قيامت اسـت , آيـه قبل اين حقيقت را بيان كرد كه روز قيامت ميعاد آنهاست و آن روز مصيبت بار و تلخى است . ايـن آيه به بيان علت اين امر پرداخته , مى گويد: ((مجرمان در گمراهى وشعله هاى آتشند)) (ان المجرمين فى ضلا ل وسعر). (آيـه48)ـ ((در آن روز كـه در آتـش دوزخ بـه صورتشان كشيده مى شود(و به آنها گفته مى شود:) بچشيد آتش دوزخ را)) دوزخى كه پيوسته آن را انكارمى كرديد و دروغ و افسانه مى پنداشتيد (يوم يسحبون فى النار على وجوههم ذوقوا مس سقر). در روايتى از امام صادق (ع ) نقل شده : در جهنم ((دره اى است به نام سقر كه جايگاه متكبران است , و هرگاه نفس بكشد دوزخ را مى سوزاند))!. (آيـه49)ـ و از آنجا كه ممكن است خيال شود كه اين عذابها با آن معاصى هماهنگ نيست , در اين آيه مى افزايد: ((ما هر چيز را به اندازه آفريديم )) (انا كل شىء خلقناه بقدر). آرى ! هـم عـذابـهـاى دردنـاك آنـها در اين دنيا روى حساب است , و هم مجازاتهاى شديد آنها در آخرت , نه تنها مجازاتها كه هر چيزى را خدا آفريده روى حساب و نظام حسابشده اى است . (آيه50)ـ سپس مى فرمايد: نه تنها اعمال ما از روى حكمت است , بلكه توام با نهايت قدرت و قاطعيت نـيز مى باشد, زيرا ((فرمان ما يك امر بيش نيست (وچنان با سرعت انجام مى گيرد) همچون يك چشم برهم زدن ))! (وما امرنا الا واحدة كلمح بالبصر). بـنـابراين آن روز كه فرمان برپا شدن قيامت را صادر مى كنيم با يك چشم برهم زدن همه چيز در مسير رستاخيز قرار مى گيرد, و حيات نوين در كالبدهادميده مى شود. همچنين آن روز كه اراده كنيم مجرمان را به وسيله صاعقه ها و صيحه هاى آسمانى يا زمين لرزه ها و طوفانها و تندبادها مجازات كنيم يك فرمان بيشترلازم نيست . تـوجـه بـه ايـن نـكته لازم است كه فرمان او همه جا يك كلمه است كه از يك چشم برهم زدن نيز سـريـعتر مى باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است كه باتوجه به سنت تدريجى بودن عالم ماده و خاصيت و طبيعت حركت , زمان به خود مى پذيرد. (آيـه51)ـ ايـن آيه بار ديگر مجرمان و كفار را مخاطب ساخته و توجه آنها رابه سرنوشت اقوام پيشين معطوف مى دارد, مى گويد: ((ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم , آيا كسى هست كه (متذكر شود و) پند گيرد)) (ولقداهلكنا اشياعكم فهل من مدكر). ايـن آيـه بـار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه وقتى اعمال و رفتار واعتقادات شما با آنها يكى است , دليلى ندارد كه شما سرنوشتى جز سرنوشت آنهاداشته باشيد, بيدار شويد و پند گيريد. (آيـه52)ـ سپس به اين اصل اساسى اشاره مى كند كه با مرگ اقوام پيشين اعمال آنها نابود نشد, بلكه ((هركارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است )) (وكل شىء فعلوه فى الزبر). همين گونه اعمال شما نيز ثبت و ضبط مى شود, و براى يوم الحساب محفوظ است . (آيـه53)ـ سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((و هر كار كوچك و بزرگى نوشته شده است )) (وكل صغير وكبير مستطر). بنابراين حساب اعمال در آن روز يك حساب جامع و كامل است , چنانكه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى شود ((فرياد برمى آورند: كه اى واى برما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كو چك و بزرگى نيست مگر آن را شماره كرده ))! (كهف /49). (آيه54)ـ و از آنجا كه سنت قرآن مجيد بر اين است كه صالحان و طالحان ونيكان و بدان را در مقايسه بـا يكديگر معرفى مى كند, چرا كه در مقايسه تفاوتهاچشمگيرتر و آشكارتر است در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت كافران مجرم اشاره كوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهيزكاران كرده , مـى فـرمـايـد:((پـرهـيـزكـاران در بـاغـهـا و نـهرهاى بهشتى (و فضاى گسترده و فيض وسيع خداوند)جاى دارند)) (ان المتقين فى جنات ونهر). (آيـه55)ـ اين آيه كه آخرين آيه سوره ((قمر)) است توضيح بيشترى براى جايگاه متقين داده , چنين مـى گـويـد: ((در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر))قرار دارند (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر). چـه توصيف جالبى در اين آيه از جايگاه پرهيزكاران شده است ! دو ويژگى دارد كه همه امتيازات در آن جمع است . نخست اين كه آنجا جايگاه صدق است و هيچ گونه باطل و بيهودگى در آن راه ندارد, سراسر حق اسـت و تـمـام وعـده هـاى خـداوند درباره بهشت در آنجا عينيت پيدا مى كند, و صدق آنها آشكار مى شود. ديگر اين كه : در جوار و قرب خداست , همان چيزى كه از كلمه ((عند)) (نزد) استفاده مى شود كه اشـاره بـه نهايت قرب و نزديكى معنوى است نه جسمانى , آن هم نسبت به خداوندى كه هم مالك است و هم قادر, هرگونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت و در فرمان حكومت و مالكيت اوست , و به همين دليل در پذيرائى اين ميهمانان گرامى فروگذار نخواهد كرد, و تنها خودش مى داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است . دراين دو آيه كه سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتيان است نخست ازمواهب مادى آنها كه باغهاى وسـيـع و نـهـرهـاى جارى است سخن مى گويد, سپس ازپاداش بزرگ معنوى آنها كه حضور در پيشگاه قرب مليك مقتدر است , تا انسان رامرحله به مرحله آماده كند, و روح او را به پرواز درآورد. آغاز و پايان سوره قمر:. قـابـل توجه اين كه سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزديك شدن قيامت آغاز شده , و با آرامـش مـطلقى كه براى مؤمنان راستين در جايگاه صدق درنزد مليك مقتدر بيان فرموده پايان مـى گـيـرد, و چنين است راه و رسم تربيت كه ازاضطراب و وحشت شروع مى شود, و به آرامش كـامـل منتهى مى گردد, افكار پريشان را جمع مى كند, هوسهاى سركش را رام مى نمايد, خوف و اضـطراب درونى ازعوامل فنا و نابودى و ضلال را برطرف مى سازد و در جوار ابديت پروردگار و درپيشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سكينه و اطمينان مى كند. و به راستى توجه به اين كه خداوند مالك بى منازع و حاكم بى مانع درسرتاسر عالم هستى است , و تـوجـه بـه ايـن كـه او مـقـتدر است و قدرتش در همه چيزنافذ است به انسان آرامش بى نظيرى مى بخشد. ((پايان سوره قمر)). [ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:3 ] [ سعید ]
(آيـه11)ـ سپس اشاره گويا و تكان دهنده اى به كيفيت عذاب آنها كرده ,مى فرمايد: ((در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى درپى گشوديم ))(ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر). تعبير به گشودن درهاى آسمان تعبير بسيار زيبايى است كه به هنگام نزول بارانهاى شديد به كار مى رود, همان گونه كه در فارسى نيز مى گوئيم : گوئى درهاى آسمان باز شده و هرچه آب است فرو مى بارد. (آيه12)ـ نه تنها از آسمان آب زيادى فرو ريخت كه از زمين هم آب جوشيد, چنانكه در آيه آمده : ((و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم (وفجرنا الا رض عيونا). ((و اين دو آب به اندازه مقدر با هم درآميختند)) و درياى وحشتناكى شد(فالتقى الماء على امر قد قدر). از سراسر زمين آب جوشيدن گرفت و چشمه ها سر برآوردند و از تمامى آسمان آب باريدن گرفت و به هم پيوستند و دريائى عظيم و طوفانى تشكيل دادند. (آيـه13)ـ در ايـنـجـا قـرآن دنـبـالـه مـساله طوفان را رها ساخته ـچرا كه آنچه بايدگفته شود در جمله هاى قبل جمع است ـ و به سراغ كشتى نجات نوح رفته ,مى فرمايد: ((و او را بر مركبى از الواح و ميخهائى ساخته شده سوار كرديم )) (وحملناه على ذات الواح ودسر). (آيـه14)ـ سـپـس خـداونـد بـه عـنايت خاصش نسبت به كشتى نجات نوح اشاره كرده , مى فرمايد: ((مركبى كه زير نظر ما حركت مى كرد)) (تجرى باعيننا). سـپـس مـى افـزايـد: تمام اينها ((پاداشى بود براى كسى كه [ نوح ] مورد انكار قرار گرفته بود)) و كيفرى براى كسانى كه او را تكذيب كردند و كافر شده بودند)) (جزاء لمن كان كفر). آرى ! نـوح همانند همه انبيا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظيم او بود كه بى خبران كفرانش كردند, و به آئينش كافر شدند. (آيه15)ـ سپس به عنوان نتيجه گيرى از اين ماجراى عظيم مى فرمايد: ((و مااين ماجرا را به عنوان نـشانه اى درميان امتها باقى گذارديم , آيا كسى هست كه پندگيرد)) (ولقد تركناها آية فهل من مدكر). و بـه راستى كه همه گفتنيها در همين ماجرا گفته شده , و آنچه بايد انسانى بيدار بفهمند از آن مى فهمند. (آيـه16)ـ و در ايـن آيه به عنوان يك سؤال تهديدآميز و پرمعنى نسبت به كافرانى كه همان راه كفار زمـان نوح را مى سپرند مى گويد: اكنون بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر). آيا واقعيت داشت يا داستان و افسانه بود؟!. (آيـه17)ـ و سـرانـجـام در ايـن آيـه بـر ايـن حقيقت تاكيد مى كند كه : ((ما قرآن رابراى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). آرى ! اين قرآن , هيچ پيچيدگى ندارد, و شرائط تاثير, در آن جمع است ,الفاظش شيرين و جذاب , تـعـبـيـراتـش زنده و پرمعنى , انذارها و بشارتهايش صريح وگويا, داستانهايش واقعى و پرمحتوا, دلائلش قوى و محكم , منطقش شيوا و متين ,خلاصه آنچه لازمه تاثيرگذاردن يك سخن است در آن جـمـع است , و به همين دليل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس يابد, مجذوب آن مى شود و در طـول تـاريـخ اسـلام نـمـونـه هـاى عـجيب و شگفت انگيزى از تاثير عميق قرآن در دلهاى آماده ديده مى شود, كه شاهد گوياى اين امر است . (آيه18)ـ قـوم ديـگـرى كـه سرگذشت آنها در اين سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده , ((قوم عـاد)) اسـت , كـه قـرآن بـه عنوان هشدارى به كافران و مجرمان بطورفشرده به آن اشاره كرده , مى گويد: ((قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند))(كذبت عاد). هـر قـدر پـيـامبر آنها, هود بر تبليغات خود مى افزود, و از راههاى مختلف براى بيدار ساختن آنها تلاش مى كرد, آنها بر خيره سرى و لجاجت خود مى افزودند, وغرور ناشى از ثروت و امكانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات ,گوش شنوا و چشم بينا را از آنها گرفته بود. سـرانـجـام خـداونـد آنـهـا را بـا عـذاب دردناكى مجازات كرد, لذا در دنباله آيه بصورت سربسته مى فرمايد: بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر). (آيـه19)ـ سپس به شرح اين اجمال پرداخته , مى افزايد: ((ما تندبادوحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم )) (انا ارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى يوم نحس مستمر). (آيه20)ـ سپس در توصيف اين تندباد مى فرمايد: ((مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن شده از جا بر مى كند)) و به هر سو پرتاب مى نمود (تنزع الناس كانهم اعجاز نخل منقعر). ((اعـجاز)) جمع ((عجز)) به معنى قسمت عقب يا پائين چيزى است , و تشبيه آنها به قسمت پائين نخلها به خاطر آن است كه به گفته بعضى باد به قدرى شديد بودكه نخست دست و سرهاى آنها را كـنـد و بـا خود برد, و بعد بقيه بدنهايشان همچون نخل بى شاخ و برگ , از زمين كنده شده به هر گوشه و كنار پراكنده مى گشت . (آيـه21)ـ سـپـس قـرآن بـه عـنوان هشدار مى گويد: ((پس (ببينيد) عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر). مـا بـا اقوام ديگر كه راه تكذيب و كبر و غرور و گناه و عصيان را پوئيدند چنين رفتار كرديم , شما درباره خود چه مى انديشيد كه راه آنها را ادامه مى دهيد؟. (آيه22)ـ و باز در پايان اين ماجرا مى افزايد: ((ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). آيا گوش شنوائى در برابر اين نداى الهى , واين هشدارها وانذارها وجود دارد؟. قابل توجه اين كه جمله ((فكيف كان عذابى ونذر)) در مورد قوم عاد دوبارتكرار شده يكى در آغاز بيان اين سرگذشت , و يكى هم در پايان آن , اين تفاوت شايد از اين جهت است كه عذاب اين گروه از ديگران شديدتر و وحشتناك تر بود,هرچند عذابهاى الهى همه شديد مى باشد. #مـسـاله توجه به سعد و نحس ايام ـكه در ارتباط با حوادثى است كه در آن واقع شده ـ علاوه بر اين كه غالبا انسان را به يك سلسله حوادث تاريخى آموزنده رهنمون مى شود, عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى , واستمداد از ذات پاك پروردگار, و لذا در روايات متعددى مى خوانيم : در روزهائى كه نام نحس بر آن گذارده شده مى توانيد با دادن صدقه , و يا خواندن دعا, و استمداد ازلطف خداوند, و قرائت بعضى از آيات قرآن , و توكل بر ذات پاك او, به دنبال كارهابرويد و پيروز و موفق باشيد. (آيـه23)ـ سومين قومى كه شرح زندگى آنهابطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقيب بحثهاى گذشته در اين سوره مطرح شده است ((قوم ثمود)) است ـ كه در سـرزمـيـن ((حجر)) در شمال حجاز زندگى داشتند, وپيامبرشان ((صالح )) نهايت كوشش را در هدايت آنها كرد اما به جائى نرسيد. نخست مى فرمايد: ((طايفه ثمود (نيز) انذارهاى الهى را تكذيب كردند))(كذبت ثمود بالنذر). (آيـه24)ـ سـپـس بـه علت تكذيب آنها پرداخته , مى افزايد: ((و گفتند: آيا ما ازبشرى از جنس خود پيروى كنيم ؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود))(فقالوا ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفى ضلا ل وسعر). آرى ! كـبـر و غـرور و خـودبـيـنـى و خـودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبيا بود, آنها مـى گـفتند: صالح فردى مانند ما است , دليلى ندارد كه ما از او پيروى كنيم ! او چه امتيازى بر ما دارد كه رهبر باشد, و ما پيرو و تابع او؟!. اين همان اشكالى است كه امتهاى گمراه غالبا به انبيا داشتند كه آنها افرادى از جنس ما هستند و به همين دليل نمى توانند پيامبر الهى باشند. (آيـه25)ـ سـپس افزودند: به فرض كه وحى الهى بر انسانى نازل شود ((آيا ازميان ما تنها بر او وحى نـازل شده )) (القى الذكر عليه من بيننا) با اين كه افرادى سرشناس تر و معروفتر و ثروتمندتر از او پيدا مى شود. در حـقيقت گفته هاى قوم ثمود شباهت زيادى با گفته هاى مشركان مكه داشت كه گاهى ايراد مـى كـردنـد: ((چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا فرشته اى نازل نشده كه همراه او انذار كند))؟ (فرقان /7). سـپس در پايان آيه مى گويد: آنها همين موضوع را دليل بر كذب پيامبرشان ((صالح )) گرفتند و گـفـتـنـد: ((او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است ))! (بل هو كذاب اشر) چراكه مى خواهد بر ما حكومت كند, و همه چيز را در قبضه خود بگيرد, و برطبق هوسهايش رفتار كند. (آيـه26)ـ قـرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((ولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است ))؟ (سيعلمون غدا من الكذاب الا شر). همان زمان كه عذاب الهى فرارسد و آنها را درهم كوبد و تبديل به يك مشت خاك و خاكستر شوند, و سـپس مجازات بعد از مرگ نيز دامانشان را بگيردمى فهمند اين گونه نسبتها شايسته چه كسى بوده است ؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى ؟!. (آيه27)ـ سپس به داستان ((ناقه )) كه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوت صالح (ع ) فرستاد شده بود اشاره كرده , مى افزايد: به صالح وحى كرديم كه ((ما ناقه را براى آزمايش آنها مى فرستيم , در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن )) (انامرسلوا الناقة فتنة لهم فارتقبهم واصطبر). ((نـاقه )) يعنى ;همان شتر ماده اى كه به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلمايك ناقه معمولى نبود, بلكه داراى ويژگيهاى خارق العاده اى بود, از جمله اين كه طبق روايت مشهورى اين ناقه از دل صخره اى از كوه برآمد, تا معجزه گويائى دربرابر منكران لجوج باشد. (آيـه28)ـ روشـن اسـت كه قوم ثمود در اينجا در برابر آزمايش بزرگى قرار گرفتند, لذادر اين آيه مـى افزايد: ((و (به صالح گفتيم ) به آنها خبر ده كه آب (قريه ) بايد در ميان آنها تقسيم شود (يك روز سهم ناقه , و يك روز براى آنها) و هريك در نوبت خودبايد حاضر شود)) (ونبئهم ان الماء قسمة بينهم كل شرب محتضر). گـرچـه قـرآن در ايـن زمينه توضيحى بيش از اين نداده , ولى بسيارى از مفسران گفته اند: ناقه صالح روزى كه نوبت او بود تمام آب را مى نوشيد. ولـى بـعضى ديگر گفته اند: وضع و هيئت آن طورى بود كه وقتى كنار آب مى آمد حيوانات ديگر فرار مى كردند و نزديك نمى شدند, و لذا چاره اى جز اين نبود كه يك روز آب را در اختيار ناقه قرار دهند, و روز ديگر را در اختيار خودشان . (آيه29)ـ به هر حال اين قوم سركش و خودخواه و لجوج تصميم گرفتند((ناقه )) را از پاى درآورند, در حـالـى كـه ((صالح )) به آنها اخطار كرده بود كه اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله كوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت ((اما آنها (بدون اعتنا به اين امر) يكى از ياران خود را صدا زدند, و او به سراغ اين كار آمد, (و ناقه را)پى كرد)) (فنادوا صاحبهم فتعاطى فعقر). (آيـه30)ـ ايـن آيـه به عنوان مقدمه اى براى ذكر عذاب وحشتناك اين قوم سركش مى گويد: ((پس (بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر). (آيـه31)ـ و سـپـس مى افزايد: ((ما فقط يك صيحه [ صاعقه عظيم ] بر آنهافرستاديم , و به دنبال آن هـمـگـى بـه صـورت گـياه خشكى در آمدند كه صاحب چهارپايان (براى حيوانات خود در آغل ) جمع آورى مى كند))! (انا ارسلنا عليهم صيحة واحدة فكانوا كهشيم المحتظر). تـعـبـيـرى كـه در اين آيه درباره عذاب قوم ثمود آمده است بسيار عجيب وپرمعنى است , چرا كه خداوند براى نابودى اين قوم سركش هرگز لشكريانى ازآسمان و زمين نفرستاد, تنها با يك صيحه آسـمـانى , يك صاعقه گوشخراش , يك موج عظيم انفجار ـكه همه چيز را در مسير خود در شعاع وسيعى درهم كوبيد وخرد كردـ كار آنها را ساخت !. درك اين معنى براى گذشتگان مشكل بود, اما براى ما كه امروز از تاثير امواج ناشى از انفجار آگاه هستيم كه چگونه همه چيز را در مسير خود متلاشى و خردمى كند آسان است , البته صاعقه عذاب الهى با اين انفجارهاى بشرى قابل مقايسه نيست و از اينجا روشن مى شود كه اين صاعقه عظيم چه بلائى بر سر اين قوم خيره سر آورد؟. (آيـه32)ـ در ايـن آيـه و پايان اين سرگذشت دردناك و عبرت انگيز بار ديگرمى فرمايد: ((ما قرآن را بـراى تـذكر و بيدارى انسانها آسان نموديم آيا پند گيرنده اى پيدا مى شود))؟! (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). تعبيراتش زنده و روشن , داستانهايش گويا, و انذارها و تهديدهايش تكان دهنده و بيدارگر است . (آيه33)ـ درايـنجا اشارات كوتاه و تكان دهنده اى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناك اين جمعيت ننگين وگمراه ديده مى شود, و اين چهارمين قسمت ازسرگذشت اقوام پيشين در اين سوره است . نـخست مى گويد: ((قوم لوط انذارها(ى پى درپى پيامبرشان ) را تكذيب كردند)) (كذبت قوم لوط بالنذر). (آيـه34)ـ سـپـس در يك جمله كوتاه به گوشه اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره كرده , مى گويد: ((ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت در مى آورد فرستاديم )) و همه را هلاك كرديم (انا ارسلنا عليهم حاصبا). ((جز خاندان لوط را كه سحرگاهان از (آن سرزمين بلا) رهائى بخشيديم )) (الا آل لوط نجيناهم بسحر). در آيات ديگر قرآن نيز هنگامى كه عذاب قوم لوط را مى شمرد علاوه برزلزله اى كه شهرهاى آنها را زير و رو كرد سخن از باران سنگ مى گويد, چنانكه در آيه82 سوره هود مى خوانيم : ((هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن شهر و ديار را زير و روكرديم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراكم بر آن نازل نموديم )). (آيه35)ـ در اين آيه براى تاكيد مى فرمايد: نجات خاندان لوط ((نعمتى بود از ناحيه ما, آرى اين گونه كسى را كه شكر كند پاداش مى دهيم )) (نعمة من عندنا كذلك نجزى من شكر). (آيـه36)ـ و در ايـن آيـه ايـن حـقـيقت را بازگو مى كند كه لوط قبلا اتمام حجت كرده ((و آنها را از مجازات ما بيم داد, ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شك داشتند))(ولقد انذرهم بطشتنا فتماروا بالنذر). (آيـه37)ـ آنـهـا بـه الـقا شبهات عقيدتى درميان مردم قناعت نكردند بلكه درزشتكارى و وقاحت و بـى شرمى كار را به جائى رسانيدند, كه وقتى فرشتگان مامورعذاب به صورت جوانانى خوش منظر بـه عنوان ميهمان وارد خانه لوط شدند اين قوم بى شرم به سراغ آنها آمدند و چنانكه آيه مورد بحث مى گويد: ((آنها از لوطخواستند ميهمانانش را در اختيارشان بگذارد))! (ولقد راودوه عن ضيفه ). ((لـوط)) به قدرى از اين مساله ناراحت شد كه حد نداشت و مصرا از آنهاخواهش كرد دست از اين رسـوائى و آبـروريـزى بردارند, و حتى طبق آيه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنـهـا (در صـورت تـوبـه از اين اعمال )درآورد, و اين نهايت مظلوميت اين پيامبر بزرگ را درميان اين گروه بى شرم وبى ايمان و فاقد همه چيز نشان مى دهد. ولـى چـيـزى نـگـذشـت كه اين گروه مهاجم نخستين مجازات خود را دريافت داشتند, چنانكه خـداونـد در دنـبـالـه همين آيه مى فرمايد: ((ولى چشمانشان را نابينا ومحو كرديم (و گفتيم :) بچشيد عذاب و انذارهاى مرا)) (فطمسنا اعينهم فذوقواعذابى ونذر). آرى ! ايـنـجا بود كه دست قدرت خداوند از آستين عدالت بيرون آمد و به گفته بعضى به جبرئيل فـرمان داد كه گوشه اى از شهپرش را بر چشم آنان بكوبد, فوراهمگى نابينا شدند, و حتى گفته مى شود كه جاى چشم آنها بكلى صاف و همانندصورتشان شد!. (آيـه38)ـ عـاقـبـت عـذاب نـهائى فرارسيد, و با زلزله اى ويرانگر كه با نخستين شعاع صبحگاهى آن سـرزمين را تكان داد شهرهايشان زير و رو شد, بدنهاقطعه قطعه و متلاشى و زير آوارها فرو رفت , بـاران شـديـدى از سـنـگ بـر آنـهـا فـروريخت , و آثار ويرانه هاى آنها را نيز محو كرد! چنانكه آيه موردبحث به صورت سربسته و فشرده به اين معنى اشاره كرده , مى گويد: ((سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پايدار و ثابت به سراغشان آمد)) (ولقد صبحهم بكرة عذاب مستقر). آرى ! در لحظاتى كوتاه همه چيز پايان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند. (آيه39)ـ سپس در اين آيه مى افزايد, بار ديگر به آنها گفته شد: ((پس بچشيدعذاب و انذارهاى مرا)) (فذوقوا عذابى ونذر) تا ديگر در انذارهاى پيامبران شك وترديد نكنيد. (آيـه40)ـ و بالاخره در اين آيه براى چهارمين بار در اين سوره اين جمله پرمعنى و بيدارگر را تكرار مى كند: ((ما قرآن را براى يادآورى آسان ساختيم , آيا كسى هست كه (پند گيرد و) متذكر شود)) (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). [ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:2 ] [ سعید ]
سوره قمر [54] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 55 آيه است . محتواى سوره : اين سوره به خاطر مكى بودنش بحثهايى از مبدا و معاد دارد, و مخصوصابيانگر كيفرهاى گروهى از اقوام پيشين است كه بر اثر لجاجت و عناد و پيمودن راه كفر و ظلم و فساد يكى , پس از ديگرى , به عذابهاى كوبنده الهى گرفتار و هلاك شدند. و بـه دنـبـال هر يك از اين سرگذشتها جمله ((ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر; ما قرآن را بـراى تـذكـر, آسـان سـاخـتيم آيا كسى هست كه متذكر شود)) تكرارمى كند تا درسى باشد براى مسلمين و كفار. و بطوركلى محتواى اين سوره را در چند بخش مى توان خلاصه كرد:. 1ـ آغـاز سـوره كـه از مساله نزديكى قيامت و موضوع ((شق القمر)) و اصرارمخالفان در انكار آيات الهى سخن مى گويد. 2ـ در بـخـش ديـگـر از نخستين قوم سركش و متمرد و لجوج يعنى ((قوم نوح )) ومساله طوفان بصورت فشرده اى بحث مى كند. 3ـ بخش ديگر داستان قوم ((عاد)) و عذاب دردناك آنها را شرح مى دهد. 4ـ در چـهـارمين بخش سخن از قوم ((ثمود)) و مخالفت آنها با پيامبرشان ((صالح )), و همچنين ((معجزه ناقه )) و بالاخره مجازات آنها با ((صيحه آسمانى ))است . 5ـ سـپس به سراغ قوم ((لوط)) مى رود, و ضمن اشاره گويا و فشرده اى به كفر وانحراف اخلاقى آنها, به قسمتى از عذاب دردناكشان اشاره مى كند. 6ـ در بخش ديگر سخن بسيار كوتاهى از ((آل فرعون )) و مجازات آنها آمده است . 7ـ و در آخرين بخش مقايسه اى ميان اين اقوام و مشركان مكه و مخالفان پيامبر اسلام (ص ) كرده , آيـنـده خـطـرناكى را كه در صورت ادامه اين راه در پيش دارندبازگو مى كند, و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قيامت و پاداشهاى عظيم پرهيزكاران پايان مى دهد. نامگذارى سوره به ((قمر)) به مناسبت نخستين آيه سوره است كه از((شق القمر)) بحث مى كند. فضيلت تلاوت سوره : در حـديـثـى از پـيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم : ((هركس سوره ((اقتربت )) رايك روز در ميان بخواند روز قيامت در حالى برانگيخته مى شود كه صورتش همچون ماه در شب بدر است , و هركس آن را هر شب بخواند افضل است , و در قيامت نورو روشنائى صورتش بر ساير خلايق برترى دارد)). مـسـلما اين درخشندگى صورت در صحنه قيامت نشانه ايمان قوى و راستينى است كه در سايه تلاوت اين سوره و تفكر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از انديشه و عمل . به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ در آيه نخست , از دو حادثه مهم سخن به ميان آمده : يكى نزديك شدن قيامت است كه عظيمترين دگـرگـونى را در عالم آفرينش همراه دارد و سرآغازى است براى زندگى نوين در جهان ديگر, جهانى كه عظمت و گستردگى آن براى مازندانيان عالم دنيا قابل درك و توصيف نيست . و حـادثـه ديگر معجزه بزرگ ((شق القمر)) است كه هم دليلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چيز و هم نشانه اى است از صدق دعوت پيغمبر گراميش . مى فرمايد: ((قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت ))! (اقتربت الساعة وانشق القمر). قـابـل توجه اين كه سوره گذشته (سوره نجم ) با جمله هائى پيرامون نزديكى قيامت پايان گرفت ((ازفـت الا زفـة )) و ايـن سـوره با همين معنى آغاز مى شود و اين تاكيدى است بر اين موضوع كه قـيامت نزديك است گرچه در مقياس عمر دنياممكن است هزاران سال طول بكشد, اما توجه به مـجـمـوع عـمـر ايـن جـهـان از يـكـسو,و باتوجه به اين كه تمام عمر دنيا در برابر قيامت لحظه زودگذرى بيش نيست منظوراز اين تعبير روشن مى شود. ذكر اين دو حادثه با هم , به خاطر آن است كه اصولا ظهور پيامبر اسلام (ص ) كه آخرين پيامبر الهى است خود از نشانه هاى نزديكى قيامت است . از سـوى ديـگـر شكافتن ماه خود دليلى است بر امكان به هم ريختن نظام كواكب و نمونه كوچكى اسـت از حوادث عظيمى كه در آستانه رستاخيز در اين جهان رخ مى دهد, چرا كه تمامى كواكب و ستارگان و زمين درهم مى ريزند و عالمى نو به جاى آنها ايجاد مى شود. طبق روايات مشهور كه بعضى ادعاى تواتر آن را نيز كرده اند مشركان نزدرسول خدا(ص ) آمدند و گفتند: اگر راست مى گوئى و تو پيامبر خدائى ماه را براى مادو پاره كن !. فرمود: اگر اين كار را انجام دهم ايمان مى آوريد؟. عرض كردند: آرى ـو آن شب , شب چهاردهم ماه بودـ پيامبر(ص ) از پيشگاه پروردگار تقاضا كرد آنـچـه را خـواسـتند به او بدهد ناگهان ماه به دوپاره شد, ورسول اللّه آنها را يك يك صدا مى زد و مى فرمود: ببينيد!. بـنـابراين نه باتوجه به خود آيه و قرائن موجود در آن , و نه از نظر روايات , واقوال مفسران , موضوع شق القمر قابل انكار نيست . (آيـه2)ـ سـپـس قـرآن مـى افـزايـد: ((و هـرگـاه نشانه و معجزه اى را (برصدق دعوت تو)ببينند روى گردانده , مى گويند: اين سحرى مستمر است ))! (وان يروا آية يعرضواويقولوا سحر مستمر). تعبير. ((مـسـتـمـر)) اشـاره بـه ايـن اسـت كه آنها معجزات مكررى از پيامبر اسلام (ص ) ديده بودند كه شـق الـقـمـر ادامـه آن بود, آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى كردند, و آن را((سحرى مستمر)) مى پنداشتند, هرچند اين تهمت بهانه اى بود براى عدم تسليم درمقابل حق . (آيـه3)ـ در ايـن آيـه بـه دلـيـل مـخالفت آنها و همچنين به نتيجه شوم اين مخالفت , اشاره كرده , مـى افـزايـد: ((آنـهـا (آيـات خدا را) تكذيب كردند, و از هواى نفسشان پيروى نمودند, و هر امرى قرارگاهى دارد)) (وكذبوا واتبعوا اهواءهم وكل امر مستقر). سـرچـشـمـه مـخـالفت آنها و تكذيب پيامبر اسلام (ص ) يا تكذيب معجزات ودلائل او, و همچنين تكذيب رستاخيز و قيامت , پيروى از هواى نفس , تعصبها ولجاجتها و خودخواهيها بود. جـمله ((وكل امر مستقر)) اشاره به اين حقيقت است كه هيچ چيز در اين عالم از ميان نمى رود, و هـر كـار نيك و بدى ثابت و باقى مى ماند تا انسان جزاى آن را ببيندو چيزى نمى گذرد كه چهره زيـباى حق آشكار, و چهره زشت و منفور باطل نيز ظاهرمى گردد, و اين يك سنت الهى در عالم هستى است . (آيـه4)ـ بـه دنـبال بحثى كه در آيات قبل پيرامون جمعى از كفار ـكه پيامبراسلام (ص ) را تكذيب كردند و در برابر هيچ معجزه اى سر تسليم فرود نمى آوردندـآمدـ در اينجا تشريح بيشترى درباره اين گونه افراد و همچنين سرنوشت دردناك آنهادر قيامت آمده است . نـخست مى فرمايد: چنان نيست كه اين گروه بى خبر باشند بلكه ((به اندازه كافى براى بازداشتن از بديها اخبار (انبيا و امتهاى پيشين ) به آنان رسيده است ))(ولقد جاءهم من الا نباء ما فيه مزدجر). بـنـابـرايـن كـمـبـودى در تـبليغ داعيان الهى نبوده , ((هرچه هست از قامت ناسازبى اندام خود آنـهـاسـت )) نه گوش شنوائى دارند, نه روح حق طلبى , و نه اين مقدار ازتقوا كه آنها را دعوت به تحقيق و تدبر در آيات الهى كند. (آيـه5)ـ سـپـس مـى افزايد: ((اين آيت حكمت بالغه الهى است اما انذارها(براى افراد لجوج ) فايده نمى دهد)) (حكمة بالغة فما تغن النذر). (آيه6)ـ در اين آيه مى فرمايد: ((اكنون (كه اين بيگانگان از حق ابدا آمادگى پذيرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان )) و به سراغ دلهاى آماده رو (فتول عنهم ). ((روزى را بـه يـادآور كه دعوت كننده الهى مردم را به امر وحشتناكى دعوت مى كند)) دعوت به حساب اعمال (يوم يدع الداع الى شىء نكر). (آيـه7)ـ در ايـن آيـه بـه تـوضـيح بيشترى در همين زمينه پرداخته مى گويد:((آنان در حالى كه چـشـمهايشان از شدت وحشت به زير افتاده , همچون ملخهاى پراكنده از قبرها خارج مى شوند))! (خشعا ابصارهم يخرجون من الا جداث كانهم جراد منتشر). نـسبت ((خشوع )) به ((چشمها)) به خاطر آن است كه صحنه آن قدر هولناك است كه تاب تماشاى آن را ندارند, لذا چشم از آن برمى گيرند و به زير مى اندازند. و تشبيه به ((ملخهاى پراكنده )) به تناسب اين است كه توده ملخها برخلاف بسيارى از پرندگانى كـه بـه هـنـگام حركت دسته جمعى با نظم و ترتيب خاصى حركت مى كنند هرگز نظم و ترتيبى نـدارنـد, بـه عـلاوه آنها همچون ملخها در آن روزموجوداتى ضعيف و ناتوانند و چنان وحشت زده مى شوند كه مانند مستها بى توجه به هرطرف رو مى آورند و به يكديگر مى خورند. (آيـه8)ـ سـپـس مى افزايد: ((هنگامى كه آنها به دنبال اين دعوت از قبرهاخارج مى شوند از شدت وحشت ((به سوى اين دعوت كننده گردن مى كشند))(مهطعين الى الداع ). ايـنـجـاسـت كـه وحـشـت از حـوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرامى گيرد, لذا دردنباله آيه مى افزايد: ((كافران مى گويند: امروز روز سخت و دردناكى است ))! (يقول الكافرون هذا يوم عسر) . و بـه راسـتـى روز سـختى است , چرا كه خداوند نيز بر اين معنى صحه گذارده ودر آيه 26 سوره فرقان مى فرمايد: ((وكان يوما على الكافرين عسيرا; و آن روز روزسختى براى كافران خواهد بود)) چرا كه تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان وكافران را احاطه مى كند. ولى از اين تعبير استفاده مى شود كه آن روز براى مؤمنان روز سختى نيست !. (آيه9)ـ سـنـت قرآن بر اين است كه در بسيارى از موارد بعد از انذار كفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقـوام پـيـشـيـن و عـاقبت دردآلود آنها را بيان مى كند, تا به اينهابفهماند كه اگر به راه نادرست خويش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند. در ايـنـجـا نـيـز بـه دنبال بحثى كه در آيات گذشته آمد اشارات كوتاه و در عين حال پرمعنى به سرگذشت پنج قوم سركش از اقوام پيشين مى كند كه نخستين آنهاقوم نوح (ع ) است . مى فرمايد: ((پيش از آنها قوم نوح (پيامبر خود را) تكذيب كردند)) (كذبت قبلهم قوم نوح ). آرى ! ((بـنـده مـا (نـوح ) را تكذيب كرده و گفتند: او ديوانه است ! و (سپس باانواع آزارها از ادامه رسالتش ) بازداشته شد)) (فكذبوا عبدنا وقالوا مجنون وازدجر). گاه ((به او مى گفتند: اگر دست ازكارخودبرندارى سنگسارت مى كنيم ))(شعرا/116). و گاه گلوى او را چنان مى فشردند كه بى هوش به زمين مى افتاد, اما هنگامى كه به هوش مى آمد مى گفت : ((خداوندا! قوم مرا ببخش كه نمى دانند)). (آيه10)ـ سپس مى افزايد: هنگامى كه نوح از هدايت آنها بكلى مايوس گشت ((به درگاه پروردگار عـرضه داشت : من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شده ام انتقام مرا از آنها بگير)) (فدعا ربه انى مغلوب فانتصر). آنـها هرگز در دليل و حجت و برهان بر من غلبه نكرده اند ولى از طريق ظلم وجنايت و تكذيب و انـكـار, و انواع زجر و فشار بر من غلبه كردند, اين قوم ديگرشايسته بقا نيستند از آنها انتقام بگير و مرا بر آنها پيروز كن . [ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:1 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |