منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
هست آسان مرگ بر جان خران كه نداند آب جان جاودان چون ندارد جان جاويدان سقي است جرأت او بر اجل از احمقي است جهد كن تا جان مخلد گرددت تا به روز مرگ برگي باشدت آنان كه براي شكستن قفس كالبد بدن ميشتابند، براي آنست كه آب حيات جانشان خشكيده است، لذا شكافتن بدن و متلاشي ساختنش شگفت انگيز نخواهد بود. ما در مباحث گذشته مقداري در باره خود كشي بررسي كردهايم. در اينجا نكتهاي را ياد آور ميشويم كه ممكن است مفيد باشد. در تاريخ 25 اسفند ماه 1354 بنا به دعوت دانشكده علوم دانشگاه مشهد مقدس در بارهي فلسفه زندگي سخنراني نمودم. در آغاز سخنراني اين مطلب را مطرح نمودم: حضار عزيز، من نميتوانم فلسفه زندگي را به شما توضيح بدهم، بلكه تنها سؤال از فلسفه و هدف زندگي را تا حدودي مورد تشريح و تحليل قرار خواهم داد، زيرا درك فلسفه و هدف زندگي مربوط به آن است كه آيا زندگي شما به خود شما مربوط است و احساس ميكنيد كه شما زندهايد، يا نه؟ اگر زندهايد و اين زندگي شما آلبومي پر از عكس و امضاي انسانهاي ديگر و عوامل طبيعت نيست، بلكه به خودتان مستند است، شما در اين صورت در فلسفه و هدف زندگي غوطهوريد و اگر زندگي شما به خودتان مربوط نيست، بلكه هويت شما جايگاه متراكم شدهاي از رويدادهاي انساني و طبيعي و جبري است، اين زندگي نه فلسفهاي دارد و نه هدفي، زيرا شمايي وجود ندارد، تا زنده باشيد و فلسفه و هدف آن را بجوييد، حتي در اين صورت احساس حيات شما هم يا اعتيادي است و يا عكسي و امضايي از ديگران ميباشد. ***{تفسير و نقد و تحليل مثنوي جلال الدين محمد بلخي ( جعفري )، ج12، ص: 321} برچسبها: جعفری [ چهارشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۱۸ ] [ 16:10 ] [ سعید ]
ضعف سر بيند از آن و تن پليد آه از آن نقش پليد ناپديد لذايذ و برخورداري از آنها، درست شبيه اين است که مرغي در فضا (آسمان) مشغول پرواز باشد و صياد احمق که بالاتر را نميبيند، «ساية» آن مرغ که به زمين افتاده، او را جلب کرده است و به دنبال خويش ميکشاند. اين صياد ابله آن قدر ميدود تا نيروي خود را از دست ميدهد. او درک نميکند که آنچه را دنبال کرده، ساية مرغي بوده که در فضا (آسمان) مشغول پريدن است. او تير به سوي سايه مياندازد و اين کار را آنقدر تکرار ميکند که تير ترکشش خلاص شود. يعني عمر انساني با اين سايهگيريها سپري ميشود و هنگامي که پرده از ديدگانش برداشته شد، آن وقت ميفهمد که سايهها را دنبال ميکرده است. مسئله¬اي ديگر كه در اينجا وجود دارد، اين است: تمام حقايق جهان که براي ما اصيل جلوه ميکنند، سايههاي آن حقايق هستند که جنبة ماوراي طبيعي دارند، و اين نظريهاي است که به نظرية «مُثُل» افلاطوني معروف است. در نهايت، جلالالدين محمد مولوي يک اصل اساسي را براي انسان پيشنهاد ميکند و ميگويد: اگر ميخواهيد از اين سايههاي اصيلنما رهايي يابيد و عمر عزيز را بدون نتيجه سپري نکنيد، ساية خداوندي را جستجو کنيد. اين سايه، اصيلترين حقايق است و اساسيترين واقعيات را به شما خواهد آموخت. اگر کسي بتواند در زير اين سايه آرامش پيدا کند، او اگرچه مانند مردگان در طبيعت است، ولي زنده است در ساية خداوندي. #تفسیر_و_نقد_و_تحليل_مثنوی، محمد تقی جعفری، ج 1 https://www.telegram.me/allameh_jafari برچسبها: جعفری [ پنجشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۱۲ ] [ 20:14 ] [ سعید ]
دل به دستم نيست همچون ديد چشم ور نه دل را سوزمى اين دم به خشم آيا دل و فعاليتهاى آن در اختيار آدمى نيست؟ اين مسئله احتياج به توضيح بيشترى دارد: كه آيا دل و فعاليتهاى آن در اختيار آدمى هست يا نه؟ آن چه كه به نظر میرسد اين است كه بايستى ميان خود دل و فعاليتها و اقسام آن در اين مسئله تفاوتى بگذاريم، مانند خود عقل. جاى ترديد نيست كه خود موجوديت دل و عقل آدمى و نيروهايى كه در آن دو مخفى است، خارج از اختيار انسانى است، تصرف اختيارى در آنها مانند تصرف اختيارى در ساير اعضاى جسمانى است، به اين معنى كه چنان كه موجوديت يك عضو مثلاً گوش با ساختمان عضوى مخصوص كه دارد، مى تواند در اختيار آدمى قرار بگيرد، ولى كوچكترين ايجاد تغيير در آن، موجب دگرگونى موجوديت گوش گشته، فعاليت طبيعى و رسمى خود را از دست خواهد داد. اما اگر گوش را در حال طبيعى خود بگذاريم، مسلماً شنيدن به وسيله امواج كه خاصيت ذاتى گوش است، مادامى كه مانعى در كار نباشد، يعنى در وضع كاملاً طبيعى و عادى قرار بگيرد، خاصيت خود را انجام خواهد داد. تفاوت ميان اعضاى ظاهرى مادى و دل و عقل در اين است كه ما آثار و خواص اعضاى ظاهرى را به طور اغلب مى شناسيم، زيرا موجوديت مادى آنها را میتوانيم با تحقيقات علمى مربوط درك كنيم، در صورتى كه دل و عقل از دو جهت براى ما پوشيده بوده و منحصرترين راه ما براى شناسايى آنها همان خواص و فعاليتهايى است كه بروز میدهند. جهت اول- اين دو نيرو (عقل و دل) يا با هر اصطلاحى كه مناسب میدانيد به كار ببريد، از كارگردانان مستقيم روح يا «من» انسانى هستند و يا خود را در شكل كارگردان نشان مىدهند و چون حقيقت روح و «من» براى ما كشف نشده است، لذا موجوديت طبيعى و واقعى اين دو كارگردان مستقيم كه در حقيقت مى توان گفت: مانند شئون و تجليات روح هستند براى ما مجهول مانده اند.
با نظر به دو جهت فوق نه تنها دل و عقل، بلكه ساير واحدهايى كه در درون ما فعاليت مى كنند، در اختيار ما قرار نمى گيرند، ولى مطلب در اينجا ختم نمى شود، زيرا چنين نيست كه دل و عقل بدون تكيه به هيچ حقيقت ديگر و به طور استقلال كامل در درون ما مشغول فعاليت باشند. بلكه ما گاهى با يك دريافت بديهى و همچنين در بررسى هاى علمى يك رهبرى نافذ در درون خود احساس مى كنيم كه در فعاليتهاى دل و عقل دخالت میورزد، ممكن است نام اين رهبر را روح بگذاريم و میتوانيم مطابق روش جلال الدين آن را عقل كل يا عقل كلى بناميم و به كار بردن (من) به طور عمومى هم مانعى ندارد.
برچسبها: جعفری [ چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۱۵ ] [ 6:17 ] [ سعید ]
هر فرد و اجتماعى كه بدون فعّاليّت و صَرف نيروهاى عضلانى و فكرى، انتظار نتيجه مفيد داشته باشد، توقّع ضدّ حقيقت در مغز خود مى پرورانَد.
حقيقتى به عظمت حيات كه اگر به رشدِ واقعىِ خود برسد، شايستگى قرار گرفتن در شعاع جاذبيّت الهى را دارد، چگونه امكان دارد بى قانون و بى نظم آفريده شده باشد؟! اعتقاد به خداوندى كه نقشى در زندگىِ معتقد ندارد، اعتقاد نيست، بلكه نوعى از پديده هاى درونى است كه «تشريفات روانى» ناميده مى شود. انسان اگر جريان قانون را در جهان هستى ناديده بگيرد، با شكست قطعى روبرو خواهد گشت و اگر خود را با آن قانون تطبيق نمايد، پيروز خواهد بود. بدون تفسير صحيح حيات، پيدا كردن هدف اعلاى حيات امكان ناپذير است. آن انسان رشد يافته كه انسان ها را اجزاء خود مى داند، با سقوط هر يك از آن ها، تباهىِ جزئى از خود را مشاهده مى كند. سعادتمند كسى است كه همواره خود را در مرز «طبيعت» و «ماوراء طبيعت» احساس كند. برچسبها: علامه جعفری, جعفری [ دوشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۱۲ ] [ 12:9 ] [ سعید ]
هر کس که درباره یک چیز یا یک انسان بدبین باشد ، هر استدلال و استشهادی که برای بدگمانی او بیاورید ، بر خیالات و بدگمانیهای او افزوده خواهد شد گفت هر مردی که باشد بدگمان نشنود او راست را با صد نشان هر درونی که خیال اندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد چون سخن در وی رود علت شود تبغ غازی دزد را آلت شود پس جواب او سکوت است و سکون هست با ابله سخن گفتن جنون برچسبها: جعفری [ جمعه ۱۳۸۵/۰۹/۲۴ ] [ 17:14 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |