منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ﴿73﴾ و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتهاند گروه گروه به سوى بهشتسوق داده شوند تا چون بدان رسند و درهاى آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ايشان گويند سلام بر شما خوش آمديد در آن درآييد [و] جاودانه [بمانيد] (73) وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاء فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ﴿74﴾ و گويند سپاس خدايى را كه وعدهاش را بر ما راست گردانيد و سرزمين [بهشت] را به ما ميراث داد از هر جاى آن باغ [پهناور] كه بخواهيم جاى مى گزينيم چه نيك است پاداش عملكنندگان (74) [ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۹ ] [ 11:43 ] [ سعید ]
بَلَى قَدْ جَاءتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿59﴾ [به او گويند] آرى نشانههاى من بر تو آمد و آنها را تكذيب كردى و تكبر ورزيدى و از [جمله] كافران شدى (59) وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِينَ ﴿60﴾ و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستهاند رو سياه مىبينى آيا جاى سركشان در جهنم نيست (60) وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿61﴾ و خدا كسانى را كه تقوا پيشه كردهاند به [پاس] كارهايى كه مايه رستگارىشان بوده نجات مىدهد عذاب به آنان نمىرسد و غمگين نخواهند گرديد (61) - خداوند بدون اتمام حجّت، كسى را عذاب نمىكند. «بلى قد جاءتك اياتى» - تكذيب فورى و بدون تأمل، حاكى از روحيه تكبّر ولجاجت است. «فكَذّبت» - روسياهى واقعى و سياهى دل در قيامت ظاهر مىشود. «وجوههم مسودّة» - انگيزهى دروغ بستن به خداوند تكبّر است. «كذبوا على اللّه... للمتكبّرين» - تقوا وسيله نجات و رستگارى است. «و ينجّى اللّه الّذين اتّقوا بمفازتهم» - متّقين هيچ گونه اندوه درونى ندارند. «و لا هم يحزنون» اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿62﴾ خدا آفريدگار هر چيزى است و اوست كه بر هر چيز نگهبان است (62) لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿63﴾ كليدهاى آسمان و زمين از آن اوست و كسانى كه نشانههاى خدا را انكار كردند آنانند كه زيانكارانند (63) قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ ﴿64﴾ بگو اى نادانان آيا مرا وادار مىكنيد كه جز خدا را بپرستم (64) بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُن مِّنْ الشَّاكِرِينَ ﴿66﴾ بلكه خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش (66) وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿67﴾ و خدا را آنچنان كه بايد به بزرگى نشناختهاند و حال آنكه روز قيامت زمين يكسره در قبضه [قدرت] اوست و آسمانها در پيچيده به دست اوست او منزه است و برتر است از آنچه [با وى] شريك مىگردانند (67) - موحّد واقعى كسى است كه به تمام ابعاد توحيد معتقد باشد:توحيد در خالقيّت. «خالق كل شىء»توحيد در ربوبيّت. «على كل شىء وكيل»توحيد در عبادت. «افغير اللّه تأمروّنى اعبد...» وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِيَامٌ يَنظُرُونَ ﴿68﴾ و در صور دميده مىشود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است بيهوش درمىافتد مگر كسى كه خدا بخواهد سپس بار ديگر در آن دميده مىشود و بناگاه آنان بر پاى ايستاده مىنگرند (68) وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿69﴾ و زمين به نور پروردگارش روشن گردد و كارنامه [اعمال در ميان] نهاده شود و پيامبران و شاهدان را بياورند و ميانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگيرند (69) [ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۹ ] [ 7:2 ] [ سعید ]
أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿52﴾ آيا ندانستهاند كه خداست كه روزى را براى هر كس كه بخواهد گشاده يا تنگ مىگرداند قطعا در اين [اندازه گيرى] براى مردمى كه ايمان دارند نشانههايى [از حكمت] است (52) قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿53﴾ بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زيادهروى روا داشتهايد از رحمتخدا نوميد مشويد در حقيقتخدا همه گناهان را مىآمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است (53) - گرچه سعى و تلاش و دانش بشرى، شرط لازم براى كسب رزق است، ولى شرط كافى و علّت نهايى نيست. «انّ اللّه يبسط الرزق» - از آن جا كه مهر الهى بر قهرش سبقت دارد، گسترش رزق قبل از تنگى روزى آمده است. «يبسط الرزق - يقدر» - قوانين و احكام الهى در حد اعتدال است و نافرمانى مردم، تجاوز از حدّ اعتدال است. «اسرفوا على انفسهم» - در بخشش الهى نوع گناه و مقدار آن تفاوتى ندارد. «الذنوب جميعاً» - يأس از رحمت الهى جايز نيست. «لا تقنطوا» - اميد به مغفرت زمينه آمرزش است. «لا تقنطوا... انّ اللّه يغفر» وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ ﴿54﴾ و پيش از آنكه شما را عذاب در رسد و ديگر يارى نشويد به سوى پروردگارتان بازگرديد و تسليم او شويد (54) وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ العَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿55﴾ و پيش از آنكه به طور ناگهانى و در حالى كه حدس نمىزنيد شما را عذاب دررسد نيكوترين چيزى را كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل آمده است پيروى كنيد (55) [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۸ ] [ 7:7 ] [ سعید ]
وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ﴿45﴾ و چون خدا به تنهايى ياد شود دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند منزجر مىگردد و چون كسانى غير از او ياد شوند بناگاه آنان شادمانى مىكنند (45) - مقدار باور و ايمان خود را نسبت به آخرت، از طريق تنفّر يا توجّه خود نسبت به احكام خداوند بيازماييم. «اشمأزّت... يستبشرون» - ميان توحيد و معاد رابطه تنگاتنگى است. «ذكر اللّه... اشمأزت قلوب الّذين لا يؤمنون بالاخرة» - ذكر خدا كه مايهى آرامش دلهاست، براى گروهى مايه آزار و اذيّت است. «اشمأزّت» قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿46﴾ بگو بار الها اى پديدآورنده آسمانها و زمين [اى] داناى نهان و آشكار تو خود در ميان بندگانت بر سر آنچه اختلاف مىكردند داورى مىكنى (46) وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ ﴿47﴾ و اگر آنچه در زمين استيكسره براى كسانى كه ظلم كردهاند باشد و نظيرش [نيز] با آن باشد قطعا [همه] آن را براى رهايى خودشان از سختى عذاب روز قيامتخواهند داد و آنچه تصور[ش را] نمىكردند از جانب خدا بر ايشان آشكار مىگردد (47)وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون ﴿48﴾ و [نتيجه] گناهانى كه مرتكب شدهاند برايشان ظاهر مىشود و آنچه را كه بدان ريشخند مىكردند آنها را فرا مىگيرد (48) - در برابر افرادى كه به غير خدا دل سپردهاند و از بردن نام خدا تنفر دارند، به خدا توجّه كنيم. «قل الّلهم» - آفرينش آسمانها مهمتر از آفرينش زمين است. (هميشه نام آسمان قبل از نام زمين برده شده است). «السموات و الارض» - علم خداوند به غيب و شهود يكسان است. «عالم الغيب و الشهادة» - اختلاف ميان مشركان و موحدان هميشه خواهد بود. «كانوا فيه يختلفون» - غريزهى حبّ ذات بر حبّ مال غالب است. «ما فى الارض... لافتدوا به» - محاسبات انسان، جامع و واقعگرا نيست. «بدا لهم من اللّه مالم يكونوا يحتسبون» - روز قيامت، روز كشف و ظهور است و تمام اسرار آشكار مىشود. «بدا لهم» - خلاف، زمانى جرم مىشود كه همراه با ستم، استهزا، تعمّد و استمرار باشد. «ظلموا - كسبوا - كانوا به يستهزؤن» - قهر الهى تمام وجود ستمگران را مىگيرد. «حاق بهم» فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿49﴾ و چون انسان را آسيبى رسد ما را فرا مىخواند سپس چون نعمتى از جانب خود به او عطا كنيم مىگويد تنها آن را به دانش خود يافتهام نه چنان استبلكه آن آزمايشى است ولى بيشترشان نمىدانند (49) قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿50﴾ قطعا كسانى كه پيش از آنان بودند [نيز] اين [سخن] را گفتند و آنچه به دست آورده بودند كارى برايشان نكرد (50)فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلَاء سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ ﴿51﴾ تا [آنكه] كيفر آنچه مرتكب شده بودند بديشان رسيد و كسانى از اين [گروه] كه ستم كردهاند به زودى نتايجسوء آنچه مرتكب شدهاند بديشان خواهد رسيد و آنان درماندهكننده [ما] نيستند (51) - انسان به قدرى عاجز است كه به مجرّد رسيدن خطر فرياد مىزند. «مَسّ الانسان ضُرّ دَعانا» - تلخىها ، نتيجه عملكرد انسان و مايهى آزمايش است، ولى نعمتها لطف الهى است. «مسّ الانسان ضُرّ... خوّلناه نعمة منا» - فشارها و حوادث انسان را به ناتوانى خود معترف و فطرت خداجويى را در انسان بيدار و شكوفا مىكنند. «فاذا مسّ الانسان ضُرّ دعانا» - رفاه و آسودگى، بستر غفلت و غرور است. «خوّلناه نعمة... انّما اوتيته على علمٍ» - از نمونههاى تاريخى براى هدايت و تربيت بهره گيريم. «قد قالها الّذين من قبلهم» - تاريخ، بهترين گواه است كه مال و ثروت به هنگام قهر الهى، نه در دنيا انسان را نجات مىدهد و نه در آخرت. «فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون» - سرنوشت انسان به دست خود اوست. «فاصابهم سيئات ما كسبوا» [ دوشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۶ ] [ 20:8 ] [ سعید ]
قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿39﴾ بگو اى قوم من شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد من [نيز] عمل مىكنم پس به زودى خواهيد دانست (39) مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ﴿40﴾ [كه] چه كس را عذابى كه رسوايش كند خواهد آمد و عذابى پايدار بر او نازل مىشود (40) إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ ﴿41﴾ ما اين كتاب را براى [رهبرى] مردم به حق بر تو فروفرستاديم پس هر كس هدايتشود به سود خود اوست و هر كس بيراهه رود تنها به زيان خودش گمراه مىشود و تو بر آنها وكيل نيستى (41) مراد از «عذابٌ يخزيه» عذاب دنيا و مراد از «عذابٌ مقيم» عذاب آخرت است. - رهبران الهى ذرهاى عقب نشينى نداشتند و كفّار را از سازش مأيوس مىكردند. «انّى عامل» - انسان در انتخاب راه آزاد است. «مَن اهتدى - مَن ضلّ» - وظيفه پيامبر ابلاغ است، نه اجبار. (حتّى انبيا حقّ تحميل عقيده ندارند). «و ما انت عليهم بوكيل» اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿42﴾ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مىستاند و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مىكند] پس آن [نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مىدارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معين [به سوى زندگى دنيا] بازپس مىفرستد قطعا در اين [امر] براى مردمى كه مىانديشند نشانههايى [از قدرت خدا]ست (42) «يَتوفّى» از «وَفى» به معناى اداى كامل امرى است و در مورد مرگ به معناى گرفتن جان به طور كامل است. أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاء قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ ﴿43﴾ آيا غير از خدا شفاعتگرانى براى خود گرفتهاند بگو آيا هر چند اختيار چيزى را نداشته باشند و نينديشند (43) قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿44﴾ بگو شفاعتيكسره از آن خداست فرمانروايى آسمانها و زمين خاص اوستسپس به سوى او باز گردانيده مىشويد (44) [ دوشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۶ ] [ 11:30 ] [ سعید ]
وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿33﴾ و آن كس كه راستى آورد و آن را باور نمود آنانند كه خود پرهيزگارانند (33) لَهُم مَّا يَشَاءونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ ﴿34﴾ براى آنان هر چه بخواهند پيش پروردگارشان خواهد بود اين است پاداش نيكوكاران (34) لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿35﴾ تا خدا بدترين عملى را كه كردهاند از ايشان بزدايد و آنان را به بهترين كارى كه مىكردهاند پاداش دهد (35) - مبلّغ دين، آن گاه مورد ستايش است كه خود نيز به آن چه مىگويد عمل كند. «جاء بالصّدق و صدّق به» - الطاف الهى در بهشت محدوديّت ندارد. «لهم ما يشاؤن» - متّقين همان نيكوكاران هستند. «هم المتّقون - المحسنين» - مقام تقوا و احسان، با صدور بعضى كارهاى زشت منافاتى ندارد. (ضمير «عنهم» به همان متّقين و محسنين در آيه قبل بر مىگردد). «ليكفّر اللّه عنهم أسوء الّذى عملوا» - از لطف الهى همين بس كه بدترين گناهان را مىپوشاند و به نحو احسن پاداش مىدهد. «يكفر اللّه عنهم اسوأ - يجزيهم اجرهم باحسن» - خداوند پاداش متّقين و محسنين را به بهاى بهترين كارشان مىدهد. (كار متوسط آنان را نيز پاداش بهترين كار مىدهد). «بأحسن الّذى...» أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِن دُونِهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿36﴾ آيا خدا كفايت كننده بندهاش نيست و [كافران] تو را از آنها كه غير اويند مىترسانند و هر كه را خدا گمراه گرداند برايش راهبرى نيست (36) وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ ﴿37﴾ و هر كه را خدا هدايت كند گمراه كنندهاى ندارد مگر خدا نيست كه نيرومند كيفرخواه است (37)- هدايت و ضلالت به دست خداست، «يضلل اللّه - يهد اللّه» لكن مقدّمات دريافت هدايت يا محروم شدن از آن، به دست انسان است. چنانكه در آيات ديگر مىخوانيم: «يهدى اللّه من ينيب» و «لا يهدى من هو مسرف كذّاب» - از كمى تعداد و امكانات نترسيد، از اين بترسيد كه از مدار بندگى خدا بيرون رويد، كه اگر بندهى او باشيد هيچ قدرتى شما را نمىشكند. «فما له من مضل» - گمراه شدن انسان از سوى خداوند بى مقدّمه نيست، كيفر عملكرد خود انسان است. «ذى انتقام» وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ ﴿38﴾ و اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را خلق كرده قطعا خواهند گفتخدا بگو [هان] چه تصور مىكنيد اگر خدا بخواهد صدمهاى به من برساند آيا آنچه را به جاى خدا مىخوانيد مىتوانند صدمه او را برطرف كنند يا اگر او رحمتى براى من اراده كند آيا آنها مىتوانند رحمتش را بازدارند بگو خدا مرا بس است اهل توكل تنها بر او توكل مىكنند (38) كلمه «ضُرٌّ» در برابر رحمت، به معناى هر گونه گرفتارى است. - بت پرستان خالقيّت خداوند را قبول داشتند. (لكن براى بتها نقش ربوبيّت و شفاعت را قائل بودند). «ليقولنّ اللَّه» - كسى لايق پرستش است كه قدرتِ رساندن سود و دفع زيان را داشته باشد. «هل هنّ كاشفات - هل هنّ مُمسِكات» [ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۵ ] [ 16:59 ] [ سعید ]
أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ ﴿24﴾ پس آيا آن كس كه [به جاى دستها] با چهره خود گزند عذاب را روز قيامت دفع مىكند [مانند كسى است كه از عذاب ايمن است] و به ستمگران گفته مىشود آنچه را كه دستاوردتان بوده است بچشيد (24) كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمْ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ ﴿25﴾ كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند به تكذيب پرداختند و از آنجا كه حدس نمىزدند عذاب برايشان آمد (25) فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿26﴾ پس خدا در زندگى دنيا رسوايى را به آنان چشانيد و اگر مىدانستند قطعا عذاب آخرت بزرگتر است (26) كلمه «وجه» شايد در اين آيه به معناى طريقه و راه باشد.تفسير راهنما آيه را اين گونه ترجمه كرده است: پس آيا كسى كه در روز قيامت (دستش از كار افتاده و) از سختى عذاب صورت خود را سپر مىكند (مانند كسى است كه از عذاب در امان است؟) - يكى از شكنجههاى مجرمان، شنيدن سخنان تحقيرآميز است. «قيل للظالمين» - تاريخ پر عبرت كفّار و طاغوتهاى گذشته، درس عبرتى براى آيندگان است. «مِن قبلهم» وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿27﴾ و در اين قرآن از هر گونه مث لى براى مردم آورديم باشد كه آنان پندگيرند (27) قُرآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿28﴾ قرآنى عربى بىهيچ كژى باشد كه آنان راه تقوا پويند (28) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكَاء مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿29﴾خدا مثلى زده است مردى است كه چند خواجه ناسازگار در [مالكيت] او شركت دارند [و هر يك او را به كارى مىگمارند] و مردى است كه تنها فرمانبر يك مرد است آيا اين دو در مث ل يكسانند سپاس خداى را [نه] بلكه بيشترشان نمىدانند (29) «متشاكِسون» به معناى شريكهاى بد اخلاقى است كه هميشه با يكديگر مشاجره دارند. - موحّد تنها در فكر رضايت خداى يگانه است، ولى مشرك هر لحظه به فكر راضى كردن چند نفر است. «فيه شركاء - سَلَماً لرجل» إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ﴿30﴾ قطعا تو خواهى مرد و آنان [نيز] خواهند مرد (30) ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِندَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ ﴿31﴾ سپس شما روز قيامت پيش پروردگارتان مجادله خواهيد كرد (31) كلمه «مثوى» از «ثواء» به معناى محلّ اقامت دائمى است. - پيامبران در زندگى عادى مثل ديگرانند. «انك ميّت» [ شنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۴ ] [ 9:33 ] [ سعید ]
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ ﴿21﴾ مگر نديدهاى كه خدا از آسمان آبى فرود آورد پس آن را به چشمههايى كه در [طبقات زيرين] زمين است راه داد آنگاه به وسيله آن كشتزارى را كه رنگهاى آن گوناگون است بيرون مىآورد سپس خشك مىگردد آنگاه آن را زرد مىبينى سپس خاشاكش مىگرداند قطعا در اين [دگرگونيها] براى صاحبان خرد عبرتى است (21) «سلك» از «سلوك» به معناى دخول و نفوذ است و«ينابيع» جمع «ينبوع» به معناى چشمه است. «يهيج» از هيجان به معناى حركت تند و با جوش و خروش است. اين كلمه هرگاه به كشت و نبات نسبت داده شود به معناى آغاز خشك شدن است. «حطام» به معناى خردههاى گياه خشك شده و كاه است، «ألباب» جمع «لُبّ» به معناى مغز و عقل است. - از كنار پديدههاى طبيعت غافلانه نگذريم. «اَلَم تر» - يكى از راههاى خداشناسى دقّت در پديدههاست. «اَلَم تر» - آفرينش همه پديدهها به اراده الهى است. «سلكه - يخرج - يجعله» - معارف دينى، داراى منطق و استدلالى است كه با عقل قابل درك و فهم است، نه آنكه امورى بىدليل باشند. «لذكرى لاولى الالباب» أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿22﴾ پس آيا كسى كه خدا سينهاش را براى [پذيرش] اسلام گشاده و [در نتيجه] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مىباشد [همانند فرد تاريكدل است] پس واى بر آنان كه از سختدلى ياد خدا نمىكنند اينانند كه در گمراهى آشكارند (22) - دين باورى و تسليم بودن در برابر حقّ، به روحى بلند نياز دارد كه هديهاى الهى است. «شرح اللّه صدره للاسلام» اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿23﴾ خدا زيباترين سخن را [به صورت] كتابى متشابه متضمن وعد و وعيد نازل كرده است آنان كه از پروردگارشان مىهراسند پوست بدنشان از آن به لرزه مىافتد سپس پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مىگردد اين است هدايتخدا هر كه را بخواهد به آن راه نمايد و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست (23) «حديث» به معناى سخن و گفتار است و مراد از حديث در اين آيه، قرآن است .خود كلمه «متشابه» نيز متشابه است، يعنى چند معنا دارد. يك معناى آن چند پهلو بودن برخى آيات قرآن است، در برابر آيات محكم و روشن، كه در اين معنا متشابه، صفت بعضى آيات است. «هنّ امّ الكتاب و اخر متشابهات» لكن متشابه در اين آيه به معناى شباهت آيات به يكديگر است كه بنابراين صفت تمام آيات است. [ جمعه ۱۳۸۹/۰۷/۲۳ ] [ 7:39 ] [ سعید ]
قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ ﴿11﴾ بگو من مامورم كه خدا را در حالى كه آيينم را براى او خالص گردانيدهام بپرستم (11) وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ ﴿12﴾ و مامورم كه نخستين مسلمانان باشم (12) - با اعلام خدامحورى، مشركان را از آرزوى نفوذ در انديشه و مكتب خود مأيوس كنيد. «قل انّى اُمرتُ» - پيامبر از پيش خود چيزى نمىگويد و كارى نمىكند. «اُمرتُ... اُمرتُ» قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَّهُ دِينِي ﴿14﴾ بگو خدا را مىپرستم در حالى كه دينم را براى او بىآلايش مىگردانم (14) فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ﴿15﴾ پس هر چه را غير از او مىخواهيد بپرستيد [ولى به آنان] بگو زيانكاران در حقيقت كسانىاند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رساندهاند آرى اين همان خسران آشكار است (15) - در شيوهى تبليغ، گاهى تهديد و قهر لازم است. «فاعبدوا ما شئتم» (چنانكه در جاى ديگر مىفرمايد: «اعملوا ما شئتم» هرگونه مىخواهيد عمل كنيد.) - رهبر بايد بداند همه مردم تسليم او نخواهند شد. «فاعبدوا ما شئتم» وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ﴿17﴾ و[لى] آنان كه خود را از طاغوت به دور مىدارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشتهاند آنان را مژده باد پس بشارت ده به آن بندگان من كه (17) الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ﴿18﴾ به سخن گوش فرامىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان (18) -اجتناب از طاغوت، مقدّمه توجّه به خداست. «اجتنبوا الطاغوت - انابوا الى اللّه» - شرط توبه، دورى از طاغوت است واطاعت از طاغوت مانع انابه و توبه است. «اجتنبوا الطاغوت - انابوا الى اللّه» [ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۲ ] [ 11:30 ] [ سعید ]
خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ﴿6﴾ شما را از نفسى واحد آفريد سپس جفتش را از آن قرار داد و براى شما از دامها هشت قسم پديد آورد شما را در شكمهاى مادرانتان آفرينشى پس از آفرينشى [ديگر] در تاريكيهاى سه گانه [م شيمه و رحم و شكم] خلق كرد اين استخدا پروردگار شما فرمانروايى [و حكومت مطلق] از آن اوستخدايى جز او نيست پس چگونه [و كجا از حق] برگردانيده مىشويد (6) مراد از «أنزَل» نزول مكانى نيست، بلكه نعمتى است كه از مقام برتر به مقام پايينتر داده مىشود. يا به معناى پذيرايى است، نظير آيهى «نُزُلاً من عنداللّه» و يا به جهت آن است كه سرچشمهى حيات حيوانات، آبى است كه از بالا نازل مىشود و خزينهى همهى نعمتها بالاست. «ان من شىء الا عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم» هيچ چيزى نيست مگر آن كه خزينهى آن نزد ماست و ما جز به مقدار معين نازل نمىكنيم. مراد از «ظلمات سه گانه» به گفتهى امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه، گوشت و پوست و خون است. «ثمّ اسكنتَنى فى ظلمات ثلاث بين لحم و جلد و دم» - آفرينش انسان در چند مرحله انجام مىگيرد. «خلقاً من بعد خلق» - انسان در تاريكى فلج است ولى خداوند در تاريكىهاى متراكم فعال است. «يخلقكم فى ظلمات ثلاث» - نعمتهاى زندگى را از خدابدانيم كه او هم خالق است و هم مالك، هم ربّ است و هم معبود. «خلقكم... ربكم له الملك لا اله الاّ هو» إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِن تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿7﴾ اگر كفر ورزيد خدا از شما سخت بىنياز است و براى بندگانش كفران را خوش نمىدارد و اگر سپاس داريد آن را براى شما مىپسندد و هيچ بردارندهاى بار [گناه] ديگرى را برنمىدارد آنگاه بازگشتشما به سوى پروردگارتان است و شما را به آنچه مىكرديد خبر خواهد داد كه او به راز دلها داناست (7) مراد از كفر در اين آيه، كفران نعمت است، به دليل آن كه در مقابل آن، از تشكّر سخن به ميان آمده است. وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿8﴾ و چون به انسان آسيبى رسد پروردگارش را در حالى كه به سوى او بازگشتكننده است مىخواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا كند آن [مصيبتى] را كه در رفع آن پيشتر به درگاه او دعا مىكرد فراموش مىنمايد و براى خدا همتايانى قرار مىدهد تا [خود و ديگران را] از راه او گمراه گرداند بگو به كفرت اندكى برخوردار شو كه تو از اهل آتشى (8) «ضُرّ» به معناى هر گونه آسيب و ضرر است. «خول» به معناى عطاى بزرگ است. «منيب» يا از «نوبة» است، يعنى انسان نوبت به نوبت به خدا توجّه مىكند، يا از «نابَ» به معناى انقطاع است، يعنى انسان در بست به او توجّه مىكند كه ظاهراً همين معناى دوم مراد است. أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ﴿9﴾ [آيا چنين كسى بهتر است] يا آن كسى كه او در طول شب در سجده و قيام اطاعت [خدا] مىكند [و] از آخرت مىترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد بگو آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند (9) قُلْ يَا عِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿10﴾ بگو اى بندگان من كه ايمان آوردهايد از پروردگارتان پروا بداريد براى كسانى كه در اين دنيا خوبى كردهاند نيكى خواهد بود و زمين خدا فراخ است بىترديد شكيبايان پاداش خود را بىحساب [و] به تمام خواهند يافت (10) [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۱ ] [ 22:26 ] [ سعید ]
سوره الزمر( 39) تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿1﴾ نازل شدن [اين كتاب] از جانب خداى شكست ناپذير سنجيدهكار است (1) إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ ﴿2﴾ ما [اين] كتاب را به حق به سوى تو فرود آورديم پس خدا را در حالى كه اعتقاد [خود] را براى او خالصكنندهاى عبادت كن (2) «تنزيل» به معناى نزول تدريجى و «اِنزال» به معناى نزول دفعى و يك باره است. در اين آيات به هر دو نوع نزولِ قرآن اشاره شده است. - بر خلاف عزّت طاغوتها كه همراه با استبداد است، عزّت الهى همراه با حكمت است. «العزيز الحكيم» - چون خداوند عزيز و شكستناپذير است، سخن او نيز در برابر تمام مكتبها و سخنها پيروز و شكستناپذير است. «الكتاب من اللّه العزيز الحكيم» - گرچه قرآن، به تدريج در مدّت سال نازل شد، «تنزيل الكتاب» امّا در آغاز بعثت يك باره و يكپارچه بر قلب مبارك پيامبر نازل شده است. «انّا انزلنا» - عبادت بايد در بستر حقّ باشد. «بالحقّ فاعبد» (راه سعادت، قرار گرفتن در محور مكتب، عبادت و اخلاص است). - همان گونه كه هدف تكوين و آفرينش، عبادت است «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» ، هدف تشريع و نزول كتاب نيز عبادت است. «انا انزلنا الكتاب... فاعبداللّه» أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ﴿3﴾آگاه باشيد آيين پاك از آن خداست و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفتهاند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمىپرستيم البته خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند داورى خواهد كرد در قيقتخدا آن كسى را كه دروغپرداز ناسپاس است هدايت نمىكند (3) در آيهى قبل به شخص پيامبر فرمود: عبادتت خالصانه باشد. «فاعبداللّه مخلصاً» در اين آيه به همهى مردم مىفرمايد: تمام عبادتها بايد براى خداوند باشد. «للّه الدين الخالص»- در شيوهى تبليغ، مخاطب را حسّاس كنيد. (كلمه «اَلا» يعنى آگاه باش كه مسئله مهمّى است). - تمام مكاتب بشرى با خرافات و هوسها آلوده هستند و دين خالص، تنها از آن خداست. «للّه الدّين الخالص» - خداجويى امرى نهفته در وجود انسان حتّى مشركان است. «ليقرّبونا الى اللّه زلفى» - بت پرستان مكّه خدا را قبول داشتند و بتها را واسطه قرب به او مىپنداشتند. «الى اللّه زلفى» - قيامت روز پايان اختلافات است. «يحكم بينهم فى ما... يختلفون» - تقرب آفرينى بتها عقيدهاى است دروغ. «كاذب» لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاء سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿4﴾ اگر خدا مىخواست براى خود فرزندى بگيرد قطعا از [ميان] آنچه خلق مىكند آنچه را مىخواست برمىگزيد منزه است او اوستخداى يگانه قهار (4) - فرزندخواهى نشانهى نياز است و او منّزه است. «سبحانه »- اگر فرزند حقيقى باشد نشانهى جسم بودن، تجزيه پذيرى، شبيه داشتن و همسر داشتن خداست، در حالى كه او واحد است. او تجزيهپذير نيست و همسر و شبيه ندارد. «و هو الواحد» - اگر فرزند انتخابى باشد، فرزندگيرى نشانهى نياز جسمى يا انس روحى است، در حالى كه او قهّار است. «و هو القهار» خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ ﴿5﴾ آسمانها و زمين را به حق آفريد شب را به روز درمىپيچد و روز را به شب درمىپيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد هر كدام تا مدتى معين روانند آگاه باش كه او همان شكستناپذير آمرزنده است (5) - هم نظام تشريع حقّ است «انا انزلنا اليك كتاب بالحقّ» هم نظام تكوين. «خلق السموات و الارض بالحقّ»- حركات كرات آسمانى زمانبندى دارد. «لاجلٍ» - عفو خدا بر اساس عجز و ضعف نيست بلكه با وجود قدرت مىبخشد. «العزيز الغفار» [ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۱ ] [ 12:16 ] [ سعید ]
سوره زمر [39] اين سوره هفتاد و پنج آيه دارد «زُمَر» به
معناى گروه و جماعت است و نامگذارى اين سوره بدين كلمه، از آن جهت است كه دوزخيان
و بهشتيان به صورت گروه گروه وارد دوزخ يا بهشت مىشوند، چنانكه در آيات و به
اين مطلب اشاره شده است. از خلال آيات اين سوره برمىآيد كه مشركين معاصر
رسول خدا (ص) از آن جناب درخواست كردهاند كه از دعوتش به سوى توحيد و از تعرض به خدايان
ايشان صرف نظر كند، و گر نه نفرين خدايان گريبانش را خواهد گرفت. در پاسخ آنان اين
سوره كه به وجهى قرين سوره" ص" است، نازل شده و به آن جناب تاكيد كرده كه
دين خود را خالص براى خداى سبحان كند، و اعتنايى به خدايان مشركين نكند، و علاوه بر
آن به مشركين اعلام نمايد كه مامور به توحيد و اخلاص دين است، توحيد و اخلاصى كه آيات
و ادله وحى و عقل همه بر آن تواتر دارند. و لذا مىبينيم خداى سبحان در خلال سوره چند
نوبت كلام را متوجه اين مساله مىسازد، مثلا در آغاز سوره مىفرمايد:" فَاعْبُدِ
اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ" و باز در آيه بعدى مىفرمايد:" أَلا لِلَّهِ
الدِّينُ الْخالِصُ" سپس در وسط سوره دوباره به اين مساله بر مىگردد و مىفرمايد:"
قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ" و باز در
آيه 14 مىفرمايد: " قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي"
و در آيه 15 مىفرمايد:" فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ". آن گاه در آيه 30 اعلام مىدارد كه:" إِنَّكَ
مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ ..." و در آيه 36 مىپرسد:" أَ لَيْسَ اللَّهُ
بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ" و در آيه 39 تهديد
مىكند به اينكه:" قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ"
و در آيه 64 مىفرمايد:" قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا
الْجاهِلُونَ" و همچنين اشارات ديگرى كه همه دلالت بر اين دارد كه مشركين از آن
جناب خواسته بودند دست از دعوت به توحيد بردارد. آن گاه به استدلال بر يكتايى خدا در ربوبيت و الوهيت
پرداخته، هم از طريق وحى وهم از طريق برهان عقلى، و هم از راه مقايسه بين مؤمنين و
مشركين، آن را اثبات مىكند. و مقايسه مزبور مقايسهاى لطيف است. چند نوبت مؤمنين را
به بهترين اوصاف ستوده، و به پاداشهايى كه به زودى در آخرت دارند بشارت مىدهد. و هر
جا سخن از مشركين به ميان آورده- علاوه بر وبال اعمالشان، كه در دنيا گريبانشان را
مىگيرد، وبالى نظير آن وبالها كه به ساير امتهاى گذشته به كيفر تكذيب آيات خدا رسيد،
و آن عبارت بود از خوارى در دنيا كه البته عذاب آخرت قابل مقايسه با آن نيست- ايشان
را به خسران و عذاب آخرت بشارت مىدهد. و به همين منظور در اين سوره- و مخصوصا در آخرش-
روز قيامت را به روشنترين اوصافش وصف كرده، و در همين جا سوره را خاتمه داده است. و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكه نازل شده،
و چنين به نظر مىرسد كه يك دفعه نازل شده باشد، چون آيات آن بسيار به هم مربوط و متصل
است. اين سوره از چند بخش مهم تشكيل يافته است : 1 - چيزى كه بيش از همه در سراسر اين سوره منعكس
است مساءله دعوت به توحيد خالص مى باشد، توصيه در تمام ابعاد و شاخه هايش ، توحيد خالقيت
، توحيد ربوبيت ، و توحيد عبادت مخصوصا روى مساءله اخلاص در عبادت و بندگى خدا بارها
در آيات مختلف اين سوره تكيه شده است ، و تعبيراتش در اين زمينه آنچنان مؤ ثر است كه
قلب انسان را به سوى اخلاص مى كشاند و جذب مى كند. 2 - مساءله مهم ديگرى كه در مقاطع مختلف اين سوره
و تقريبا از آغاز تاانجام آن مورد توجه است مساءله معاد و دادگاه بزرگ عدالت خدا است
مساله ثواب و جزا، غرفه هاى بهشتى ، و سايبانهاى آتشين دوزخى ترس و وحشت روز قيامت
، و آشكار شدن نتايج اعمال و ظاهر شدن خود آنها در آن صحنه بزرگ مساءله سياه شدن صورت دروغگويان و كسانى كه بر خدا
افترا بستند، رانده شدن كافران به سوى جهنم ، ملامت و سرزنش فرشتگان عذاب نسبت به آنها،
و دعوت بهشتيان به سوى بهشت و تبريك و تهنيت فرشتگان رحمت به آنها! 3 - بخش ديگرى از اين سوره كه تنها قسمت كوتاهى
از آن را اشغال مى كند اهميت قرآن مجيد است ، ولى اين بخش كوتاه ترسيم جالبى از قرآن
و تاءثير نيرومند آن در قلوب و جانها در بر دارد. 4 - بخش ديگرى كه آن هم نسبتا كوتاه است بيان سرنوشت
اقوام پيشين و مجازات دردناك الهى نسبت به تكذيب كنندگان آيات حق مى باشد. 5 - و بالاخره بخشى از اين سوره نيز پيرامون مساءله
توبه و باز بودن درهاى بازگشت به سوى خداست ، و مؤ ثرترين آيات توبه و رحمت در اين
بخش بيان شده كه شايد در قرآن آيه اى نويد بخش تر از آن در اين زمينه نباشد. [ یکشنبه ۱۳۸۷/۰۷/۲۱ ] [ 10:18 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |