منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید




وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ ﴿70﴾
و هر كسى [نتيجه] آنچه انجام داده است به تمام بيابد و او به آنچه مى‏كنند داناتر است (70)
وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِ رَبِّكُمْ وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلَى وَلَكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذَابِ عَلَى الْكَافِرِينَ ﴿71﴾ و كسانى كه كافر شده‏اند گروه گروه به سوى جهنم رانده شوند تا چون بدان رسند درهاى آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانانش به آنان گويند مگر فرستادگانى از خودتان بر شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را بر شما بخوانند و به ديدار چنين روزى شما را هشدار دهند گويند چرا ولى فرمان عذاب بر كافران واجب آمد (71)
قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ ﴿72﴾ و گفته شود از درهاى دوزخ درآييد جاودانه در آن بمانيد وه چه بد [جايى] است جاى سركشان (72)
«سيق» از «سوق» به معناى راندن به جلو است و به بازار كه سوق مى‏گويند براى آن است كه جاذبه‏هاى بازار، انسان را به آنجا سوق مى‏دهد.
كلمه‏ى «زُمر» به معناى جماعت و گروه است .
- در كيفر وپاداش الهى كم وكاستى نيست. («وفّيت» به معناى وفاى كامل است)
- دوزخ درهاى متعدّدى دارد. «ابوابها» (در آيه  سوره‏ى حجر نيز مى‏خوانيم: «لها سبعة ابواب»)
- در قيامت، فرشتگان با دوزخيان گفتگوى مستقيم دارند. «قال لهم خزنتها»
- دوزخ، مأموران مخصوص دارد. «خزنتها»
- با مجرمان اتمام حجّت شده است. «يأتكم رسل يتلون عليكم آيات ربكم»
- قيامت، روز اعتراف و اقرار است. «قالوا بلى‏»
- ريشه‏ى كفر، تكبّر است. «الكافرين... المتكبّرين»

وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتَّى إِذَا جَاؤُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ ﴿73﴾ و كسانى كه از پروردگارشان پروا داشته‏اند گروه گروه به سوى بهشت‏سوق داده شوند تا چون بدان رسند و درهاى آن [به رويشان] گشوده گردد و نگهبانان آن به ايشان گويند سلام بر شما خوش آمديد در آن درآييد [و] جاودانه [بمانيد] (73)

وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاء فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ ﴿74﴾ و گويند سپاس خدايى را كه وعده‏اش را بر ما راست گردانيد و سرزمين [بهشت] را به ما ميراث داد از هر جاى آن باغ [پهناور] كه بخواهيم جاى مى‏ گزينيم چه نيك است پاداش عمل‏كنندگان (74)
وَتَرَى الْمَلَائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿75﴾ و فرشتگان را مى‏بينى كه پيرامون عرش به ستايش پروردگار خود تسبيح مى ‏گويند و ميانشان به حق داورى مى‏گردد و گفته مى‏شود سپاس ويژه پروردگار جهانيان است (75)
«حافّين» از «حفّ» به معناى احاطه است .
در كتاب خصال از حضرت على‏عليه السلام نقل شده است كه بهشت هشت در دارد و هر درى مخصوص گروهى است. يك در براى انبيا و صدّيقان، يكى براى شهدا و صالحان و پنج در براى شيعيان من و يك در براى مسلمانانى كه كينه‏ مرا ندارند. 
- بهشت نيز درهاى متعدّدى دارد. «ابوابها»
- شرط ورود به بهشت پاكى است كه يا از اول بوده و يا در اثر توبه پيدا شده است. «طبتم فادخلوها»
- گفتن «الحمدللّه» پس از دريافت نعمت، شيوه‏ بهشتيان است. «قالوا الحمدللّه»
- هر كس مى‏تواند با عمل نيك به دريافت پاداش‏هاى الهى برسد. «اجر العاملين»
- عرش جايگاه فرشتگان است. «حافّين من حول العرش»
- فرشتگان دائماً به تسبيح مشغولند. «يسبّحون»
- حمد و تسبيح، با هم مقرونند. «يسبّحون بحمد ربّهم»
- فرشتگان، همانند انسان‏ها، تحت تربيت خداوند هستند. «ربّهم»
- داورى خدا در قيامت بر اساس حقّ و عدل است. «قضى بينهم بالحقّ» (در دنيا بر اساس حقّ عمل كنيم چون با حق سنجيده خواهيم شد). «قُضى بينهم بالحقّ»
«والحمدللّه ربّ العالمين»

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۹ ] [ 11:43 ] [ سعید ]
بَلَى قَدْ جَاءتْكَ آيَاتِي فَكَذَّبْتَ بِهَا وَاسْتَكْبَرْتَ وَكُنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿59﴾ [به او گويند] آرى نشانه‏هاى من بر تو آمد و آنها را تكذيب كردى و تكبر ورزيدى و از [جمله] كافران شدى (59)
وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِينَ ﴿60﴾ و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بسته‏اند رو سياه مى‏بينى آيا جاى سركشان در جهنم نيست (60)
وَيُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوا بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿61﴾ و خدا كسانى را كه تقوا پيشه كرده‏اند به [پاس] كارهايى كه مايه رستگارى‏شان بوده نجات مى‏دهد عذاب به آنان نمى‏رسد و غمگين نخواهند گرديد (61)
- خداوند بدون اتمام حجّت، كسى را عذاب نمى‏كند. «بلى قد جاءتك اياتى»
- تكذيب فورى و بدون تأمل، حاكى از روحيه تكبّر ولجاجت است. «فكَذّبت»
- روسياهى واقعى و سياهى دل در قيامت ظاهر مى‏شود. «وجوههم مسودّة»
- انگيزه‏ى دروغ بستن به خداوند تكبّر است. «كذبوا على اللّه... للمتكبّرين»
- تقوا وسيله نجات و رستگارى است. «و ينجّى اللّه الّذين اتّقوا بمفازتهم»
- متّقين هيچ گونه اندوه درونى ندارند. «و لا هم يحزنون»

اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ ﴿62﴾ خدا آفريدگار هر چيزى است و اوست كه بر هر چيز نگهبان است (62)

لَهُ مَقَالِيدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿63﴾ كليدهاى آسمان و زمين از آن اوست و كسانى كه نشانه‏هاى خدا را انكار كردند آنانند كه زيانكارانند (63)

قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ ﴿64﴾ بگو اى نادانان آيا مرا وادار مى‏كنيد كه جز خدا را بپرستم (64)
وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ﴿65﴾ و قطعا به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند وحى شده است اگر شرك ورزى حتما كردارت تباه و مسلما از زيانكاران خواهى شد (65)

بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُن مِّنْ الشَّاكِرِينَ ﴿66﴾ بلكه خدا را بپرست و از سپاسگزاران باش (66)

وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿67﴾ و خدا را آنچنان كه بايد به بزرگى نشناخته‏اند و حال آنكه روز قيامت زمين يكسره در قبضه [قدرت] اوست و آسمانها در پيچيده به دست اوست او منزه است و برتر است از آنچه [با وى] شريك مى‏گردانند (67)

- موحّد واقعى كسى است كه به تمام ابعاد توحيد معتقد باشد:توحيد در خالقيّت. «خالق كل شى‏ء»توحيد در ربوبيّت. «على كل شى‏ء وكيل»توحيد در عبادت. «افغير اللّه تأمروّنى اعبد...»
- همه‏ى هستى، در آفرينش و بقا، محتاج او هستند. «خالق كل شى‏ء و هو على كل شى‏ء وكيل»
- كفر منكران، به خدا ضررى نمى‏زند، زيرا او مالك آسمان‏ها و زمين است. «و الّذين كفروا... اولئك هم الخاسرون»
- جهل، سرچشمه‏ى انحرافات است. «افغير اللّه... اعبد ايها الجاهلون»
- هرگز در برابر خواسته‏هاى نابخردان تسليم نشويم. «تأمرونّى... ايها الجاهلون»
- عصمت انبيا مانع امر و نهى و تشويق و تهديد الهى نيست. «لئن اشركتَ»
- بهترين راه تشكّر از خداوند عبادت است. «فاعبد و كن من الشاكرين»
- توحيد، نشانه‏ى شناخت درست و قدرشناسى است و شرك، برخاسته از عدم شناخت و قدردانى است. «و ما قدرو اللّه حقّ قدره»
- براى شناخت بهتر خداوند، بايد به قدرت و احاطه‏ مطلقه‏ى او توجّه كنيم. «و ما قدروا اللّه حقّ قدره و الارض جميعاً... و السموات...»

وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُم قِيَامٌ يَنظُرُونَ ﴿68﴾ و در صور دميده مى‏شود پس هر كه در آسمانها و هر كه در زمين است بيهوش درمى‏افتد مگر كسى كه خدا بخواهد سپس بار ديگر در آن دميده مى‏شود و بناگاه آنان بر پاى ايستاده مى‏نگرند (68)

وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاء وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿69﴾ و زمين به نور پروردگارش روشن گردد و كارنامه [اعمال در ميان] نهاده شود و پيامبران و شاهدان را بياورند و ميانشان به حق داورى گردد و مورد ستم قرار نگيرند (69)
مرحوم علامه طباطبايى در تفسير الميزان مى‏فرمايد: مراد از «نور ربّ» كشف اسرار و حقايق در قيامت است، سپس براى تأييد نظر خود آيه‏ى  سوره‏ى ق را گواه مى‏گيرد: «لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاءك»
در تفسير اطيب البيان مى‏خوانيم: چون در قيامت نور خورشيد و ماه گرفته مى‏شود، مراد از «نور ربّ» نورى است كه از مؤمنان بر مى‏خيزد. سپس اين آيه را به عنوان شاهد ذكر مى‏كند: «يوم ‏ترى المؤمنين و المؤمنات يسعى نورهم بين ايديهم»
- مرگ و رستاخيز همه‏ى انسان‏ها، براى خداوند آسان و همچون دميدن در شيپور است. «نُفخ - صَعق»
- رستاخيز، تنها مربوط به انسان‏ها و ساكنان زمين نيست. «مَن فى السموات و مَن فى الارض»
- ميان نفخه‏ى اول و دوم قيامت، زمانى طولانى است. «نفخ... ثُمّ نفخ»
- رستاخيز، ناگهانى و دفعى است. «فاذا هم» نشانه‏ى ناگهانى بودن است.
- در قيامت گواهان متعدّدى در كار است. (انبيا، امامان، فرشتگان، اعضاى بدن، زمين، زمان و...). «الكتاب - النبيّين - الشهداء»
- قضاوت و داورى خداوند بر پايه مستندات پرونده اعمال و گواهى پيامبران و شاهدان است. «وضع الكتاب وجيى‏ء بالنبيّين و الشهداء و قُضِىَ»

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۹ ] [ 7:2 ] [ سعید ]

أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿52﴾
آيا ندانسته‏اند كه خداست كه روزى را براى هر كس كه بخواهد گشاده يا تنگ مى‏گرداند قطعا در اين [اندازه‏ گيرى] براى مردمى كه ايمان دارند نشانه‏هايى [از حكمت] است (52)
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿53﴾ بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زياده‏روى روا داشته‏ايد از رحمت‏خدا نوميد مشويد در حقيقت‏خدا همه گناهان را مى‏آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است (53)
- گرچه سعى و تلاش و دانش بشرى، شرط لازم براى كسب رزق است، ولى شرط كافى و علّت نهايى نيست. «انّ اللّه يبسط الرزق»
- از آن جا كه مهر الهى بر قهرش سبقت دارد، گسترش رزق قبل از تنگى روزى آمده است. «يبسط الرزق - يقدر»
- قوانين و احكام الهى در حد اعتدال است و نافرمانى مردم، تجاوز از حدّ اعتدال است. «اسرفوا على انفسهم»
- در بخشش الهى نوع گناه و مقدار آن تفاوتى ندارد. «الذنوب جميعاً»
- يأس از رحمت الهى جايز نيست. «لا تقنطوا»
- اميد به مغفرت زمينه آمرزش است. «لا تقنطوا... انّ اللّه يغفر»

وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ ﴿54﴾ و پيش از آنكه شما را عذاب در رسد و ديگر يارى نشويد به سوى پروردگارتان بازگرديد و تسليم او شويد (54)

وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ العَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿55﴾ و پيش از آنكه به طور ناگهانى و در حالى كه حدس نمى‏زنيد شما را عذاب دررسد نيكوترين چيزى را كه از جانب پروردگارتان به سوى شما نازل آمده است پيروى كنيد (55)
أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ ﴿56﴾ تا آنكه [مبادا] كسى بگويد دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهى ورزيدم بى‏ترديد من از ريشخندكنندگان بودم (56)
أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِي لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ ﴿57﴾ يا بگويد اگر خدايم هدايت مى‏كرد مسلما از پرهيزگاران بودم (57)
أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ ﴿58﴾ يا چون عذاب را ببيند بگويد كاش مرا برگشتى بود تا از نيكوكاران مى‏شدم (58)
- توبه بايد همراه با تسليم باشد وگرنه نفاق است. «انيبوا - اسلموا»
- انابه و تسليم به تنهايى كافى نيست، عمل لازم است. «انيبوا - اسلموا - اتبعوا»
- چون عمر و ظرفيّت انسان محدود و دستورات كمال بخش بسيار است، قهراً بايد انتخاب احسن در كار باشد. «احسن ما انزل اليكم»
- قرآن جامع‏ترين و كامل‏ترين نازله‏ هاى خداوند براى انسان است. «احسن ما انزل...»
- قهر الهى خبر نمى‏كند. «بغتةً»
- قهر الهى فوق محاسبات بشرى است. «و انتم لا تشعرون»
- ترك انابه و تسليم و پيروى از وحى، كوتاهى كردن است. «فَرَّطْتُ»
- ريشه‏ى كوتاهى‏ها، سبك شمردن دستورات الهى و بدتر از آن مسخره كردن آنهاست. «لمن الساخرين»
- مجرم در قيامت، به دنبال تبرئه‏ى خود است. «لو انّ اللّه هدانى»
- نشانه پذيرش هدايت الهى، تقوا و پارسايى است. «لو انّ اللّه هدانى لكنت من المتّقين»
- راه پيشگيرى از گناه، توجّه دادن به صحنه‏هاى خطرناك قيامت است. «اَوْ تقول... اَوْ تقول»
- تقوى و احسان دو وسيله نجات بخش هستند. «لكنت من المتّقين... فاكون من المحسنين»

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۸ ] [ 7:7 ] [ سعید ]

وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ ﴿45﴾
و چون خدا به تنهايى ياد شود دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند منزجر مى‏گردد و چون كسانى غير از او ياد شوند بناگاه آنان شادمانى مى‏كنند (45)
- مقدار باور و ايمان خود را نسبت به آخرت، از طريق تنفّر يا توجّه خود نسبت به احكام خداوند بيازماييم. «اشمأزّت... يستبشرون»
- ميان توحيد و معاد رابطه‏ تنگاتنگى است. «ذكر اللّه... اشمأزت قلوب الّذين لا يؤمنون بالاخرة»
- ذكر خدا كه مايه‏ى آرامش دل‏هاست، براى گروهى مايه‏ آزار و اذيّت است. «اشمأزّت»


قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ﴿46﴾ بگو بار الها اى پديدآورنده آسمانها و زمين [اى] داناى نهان و آشكار تو خود در ميان بندگانت بر سر آنچه اختلاف مى‏كردند داورى مى‏كنى (46)

وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ ﴿47﴾ و اگر آنچه در زمين است‏يكسره براى كسانى كه ظلم كرده‏اند باشد و نظيرش [نيز] با آن باشد قطعا [همه] آن را براى رهايى خودشان از سختى عذاب روز قيامت‏خواهند داد و آنچه تصور[ش را] نمى‏كردند از جانب خدا بر ايشان آشكار مى‏گردد (47)
وَبَدَا لَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون ﴿48﴾ و [نتيجه] گناهانى كه مرتكب شده‏اند برايشان ظاهر مى‏شود و آنچه را كه بدان ريشخند مى‏كردند آنها را فرا مى‏گيرد (48)
- در برابر افرادى كه به غير خدا دل سپرده‏اند و از بردن نام خدا تنفر دارند، به خدا توجّه كنيم. «قل الّلهم»
- آفرينش آسمان‏ها مهم‏تر از آفرينش زمين است. (هميشه نام آسمان قبل از نام زمين برده شده است). «السموات و الارض»
- علم خداوند به غيب و شهود يكسان است. «عالم الغيب و الشهادة»
- اختلاف ميان مشركان و موحدان هميشه خواهد بود. «كانوا فيه يختلفون»
- غريزه‏ى حبّ ذات بر حبّ مال غالب است. «ما فى الارض... لافتدوا به»
- محاسبات انسان، جامع و واقع‏گرا نيست. «بدا لهم من اللّه مالم يكونوا يحتسبون»
- روز قيامت، روز كشف و ظهور است و تمام اسرار آشكار مى‏شود. «بدا لهم»
- خلاف، زمانى جرم مى‏شود كه همراه با ستم، استهزا، تعمّد و استمرار باشد. «ظلموا - كسبوا - كانوا به يستهزؤن»
- قهر الهى تمام وجود ستمگران را مى‏گيرد. «حاق بهم»


فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿49﴾ و چون انسان را آسيبى رسد ما را فرا مى‏خواند سپس چون نعمتى از جانب خود به او عطا كنيم مى‏گويد تنها آن را به دانش خود يافته‏ام نه چنان است‏بلكه آن آزمايشى است ولى بيشترشان نمى‏دانند (49)

قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ ﴿50﴾ قطعا كسانى كه پيش از آنان بودند [نيز] اين [سخن] را گفتند و آنچه به دست آورده بودند كارى برايشان نكرد (50)
فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلَاء سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُم بِمُعْجِزِينَ ﴿51﴾ تا [آنكه] كيفر آنچه مرتكب شده بودند بديشان رسيد و كسانى از اين [گروه] كه ستم كرده‏اند به زودى نتايج‏سوء آنچه مرتكب شده‏اند بديشان خواهد رسيد و آنان درمانده‏كننده [ما] نيستند (51)
- انسان به قدرى عاجز است كه به مجرّد رسيدن خطر فرياد مى‏زند. «مَسّ الانسان ضُرّ دَعانا»
- تلخى‏ها ، نتيجه‏ عملكرد انسان و مايه‏ى آزمايش است، ولى نعمت‏ها لطف الهى است. «مسّ الانسان ضُرّ... خوّلناه نعمة منا»
- فشارها و حوادث انسان را به ناتوانى خود معترف و فطرت خداجويى را در انسان بيدار و شكوفا مى‏كنند. «فاذا مسّ الانسان ضُرّ دعانا»
- رفاه و آسودگى، بستر غفلت و غرور است. «خوّلناه نعمة... انّما اوتيته على علمٍ»
- از نمونه‏هاى تاريخى براى هدايت و تربيت بهره گيريم. «قد قالها الّذين من قبلهم»
- تاريخ، بهترين گواه است كه مال و ثروت به هنگام قهر الهى، نه در دنيا انسان را نجات مى‏دهد و نه در آخرت. «فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون»
- سرنوشت انسان به دست خود اوست. «فاصابهم سيئات ما كسبوا»
[ دوشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۶ ] [ 20:8 ] [ سعید ]
قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ ﴿39﴾ بگو اى قوم من شما بر حسب امكانات خود عمل كنيد من [نيز] عمل مى‏كنم‏ پس به زودى خواهيد دانست (39)
مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ﴿40﴾ [كه] چه كس را عذابى كه رسوايش كند خواهد آمد و عذابى پايدار بر او نازل مى‏شود (40)
 إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ ﴿41﴾ ما اين كتاب را براى [رهبرى] مردم به حق بر تو فروفرستاديم پس هر كس هدايت‏شود به سود خود اوست و هر كس بيراهه رود تنها به زيان خودش گمراه مى‏شود و تو بر آنها وكيل نيستى (41)
مراد از «عذابٌ يخزيه» عذاب دنيا و مراد از «عذابٌ مقيم» عذاب آخرت است.
- رهبران الهى ذره‏اى عقب نشينى نداشتند و كفّار را از سازش مأيوس مى‏كردند. «انّى عامل»
- انسان در انتخاب راه آزاد است. «مَن اهتدى‏ - مَن ضلّ»
- وظيفه‏ پيامبر ابلاغ است، نه اجبار. (حتّى انبيا حقّ تحميل عقيده ندارند). «و ما انت عليهم بوكيل»

اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ﴿42﴾ خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‏ستاند و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مى‏كند] پس آن [نفسى] را كه مرگ را بر او واجب كرده نگاه مى‏دارد و آن ديگر [نفسها] را تا هنگامى معين [به سوى زندگى دنيا] بازپس مى‏فرستد قطعا در اين [امر] براى مردمى كه مى‏انديشند نشانه‏هايى [از قدرت خدا]ست (42)

«يَتوفّى‏» از «وَفى‏» به معناى اداى كامل امرى است و در مورد مرگ به معناى گرفتن جان به طور كامل است. 
- جسم و روح، دو حقيقت مستقل هستند و به هنگام مرگ يا خواب از هم جدا مى‏شوند و روح پس از مرگ باقى مى‏ماند. «اللّه يتوفّى الانفس»
- مرگ و خواب، برادر يكديگرند. «حين موتها - فى منامها»
- خواب و بيدارى براى همه‏ى انسان‏هاست، ولى تنها اهل فكر از آن درس مى‏گيرند. «لآيات لقوم يتفكّرون»

أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شُفَعَاء قُلْ أَوَلَوْ كَانُوا لَا يَمْلِكُونَ شَيْئًا وَلَا يَعْقِلُونَ ﴿43﴾ آيا غير از خدا شفاعتگرانى براى خود گرفته‏اند بگو آيا هر چند اختيار چيزى را نداشته باشند و نينديشند (43)

 قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَّهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿44﴾ بگو شفاعت‏يكسره از آن خداست فرمانروايى آسمانها و زمين خاص اوست‏سپس به سوى او باز گردانيده مى‏شويد (44)
 همه‏ى شفاعت‏ها مخصوص خداست و اگر پيامبر و امامى شفاعت و دلسوزى و مهربانى مى‏كند، سرچشمه‏ى همه‏ى لطف‏ها و مهرها از ذات مقدّس او و به اذن اوست، «ما من شفيع الا من بعد اذنه»  و مسير آن لطف‏ها از طريق اولياى الهى است. «قل للّه الشفاعة جميعا»
- برخى مشركان، بت‏ها را خدا نمى‏دانستند، بلكه شفيع و واسطه‏ى درگاه خدا مى‏شمردند. «اتّخذوا من دون اللّه شفعاء»
- واسطه‏ى ميان انسان و خدا بايد نياز را بفهمد و قدرت كمك كردن داشته باشد كه بت‏ها هيچ كدام را ندارد. «لا يملكون - لا يعقلون»
- هستى و همه‏ى عوامل دخيل در آن به دست خداست. «للّه الشفاعة... له ملك السموات»

[ دوشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۶ ] [ 11:30 ] [ سعید ]

وَالَّذِي جَاء بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ ﴿33﴾ و آن كس كه راستى آورد و آن را باور نمود آنانند كه خود پرهيزگارانند (33)
لَهُم مَّا يَشَاءونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ ﴿34﴾ براى آنان هر چه بخواهند پيش پروردگارشان خواهد بود اين است پاداش نيكوكاران (34)
لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَيَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿35﴾ تا خدا بدترين عملى را كه كرده‏اند از ايشان بزدايد و آنان را به بهترين كارى كه مى‏كرده‏اند پاداش دهد (35)
- مبلّغ دين، آن گاه مورد ستايش است كه خود نيز به آن چه مى‏گويد عمل كند. «جاء بالصّدق و صدّق به»
- الطاف الهى در بهشت محدوديّت ندارد. «لهم ما يشاؤن»
- متّقين همان نيكوكاران هستند. «هم المتّقون - المحسنين»
- مقام تقوا و احسان، با صدور بعضى كارهاى زشت منافاتى ندارد. (ضمير «عنهم» به همان متّقين و محسنين در آيه قبل بر مى‏گردد). «ليكفّر اللّه عنهم أسوء الّذى عملوا»
- از لطف الهى همين بس كه بدترين گناهان را مى‏پوشاند و به نحو احسن پاداش مى‏دهد. «يكفر اللّه عنهم اسوأ - يجزيهم اجرهم باحسن»
- خداوند پاداش متّقين و محسنين را به بهاى بهترين كارشان مى‏دهد. (كار متوسط آنان را نيز پاداش بهترين كار مى‏دهد). «بأحسن الّذى...»


أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِن دُونِهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿36﴾ آيا خدا كفايت‏ كننده بنده‏اش نيست و [كافران] تو را از آنها كه غير اويند مى‏ترسانند و هر كه را خدا گمراه گرداند برايش راهبرى نيست (36)

وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ ﴿37﴾ و هر كه را خدا هدايت كند گمراه‏ كننده‏اى ندارد مگر خدا نيست كه نيرومند كيفرخواه است (37)
- هدايت و ضلالت به دست خداست، «يضلل اللّه - يهد اللّه» لكن مقدّمات دريافت هدايت يا محروم شدن از آن، به دست انسان است. چنانكه در آيات ديگر مى‏خوانيم: «يهدى اللّه من ينيب»  و «لا يهدى من هو مسرف كذّاب»  
- از كمى تعداد و امكانات نترسيد، از اين بترسيد كه از مدار بندگى خدا بيرون رويد، كه اگر بنده‏ى او باشيد هيچ قدرتى شما را نمى‏شكند. «فما له من مضل»
- گمراه شدن انسان از سوى خداوند بى مقدّمه نيست، كيفر عملكرد خود انسان است. «ذى انتقام»
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ ﴿38﴾ و اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را خلق كرده قطعا خواهند گفت‏خدا بگو [هان] چه تصور مى‏كنيد اگر خدا بخواهد صدمه‏اى به من برساند آيا آنچه را به جاى خدا مى‏خوانيد مى‏توانند صدمه او را برطرف كنند يا اگر او رحمتى براى من اراده كند آيا آنها مى‏توانند رحمتش را بازدارند بگو خدا مرا بس است اهل توكل تنها بر او توكل مى‏كنند (38)
كلمه‏ «ضُرٌّ» در برابر رحمت، به معناى هر گونه گرفتارى است.
- بت پرستان خالقيّت خداوند را قبول داشتند. (لكن براى بت‏ها نقش ربوبيّت و شفاعت را قائل بودند). «ليقولنّ اللَّه»
- كسى لايق پرستش است كه قدرتِ رساندن سود و دفع زيان را داشته باشد. «هل هنّ كاشفات - هل هنّ مُمسِكات»
[ یکشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۵ ] [ 16:59 ] [ سعید ]
أَفَمَن يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَقِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ ﴿24﴾ پس آيا آن كس كه [به جاى دستها] با چهره خود گزند عذاب را روز قيامت دفع مى‏كند [مانند كسى است كه از عذاب ايمن است] و به ستمگران گفته مى‏شود آنچه را كه دستاوردتان بوده است بچشيد (24)
كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمْ الْعَذَابُ مِنْ حَيْثُ لَا يَشْعُرُونَ ﴿25﴾ كسانى [هم] كه پيش از آنان بودند به تكذيب پرداختند و از آنجا كه حدس نمى‏زدند عذاب برايشان آمد (25)
فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ ﴿26﴾ پس خدا در زندگى دنيا رسوايى را به آنان چشانيد و اگر مى‏دانستند قطعا عذاب آخرت بزرگتر است (26)
كلمه «وجه» شايد در اين آيه به معناى طريقه و راه باشد.تفسير راهنما آيه  را اين گونه ترجمه كرده است: پس آيا كسى كه در روز قيامت (دستش از كار افتاده و) از سختى عذاب صورت خود را سپر مى‏كند (مانند كسى است كه از عذاب در امان است؟)

- يكى از شكنجه‏هاى مجرمان، شنيدن سخنان تحقيرآميز است. «قيل للظالمين»

- تاريخ پر عبرت كفّار و طاغوت‏هاى گذشته، درس عبرتى براى آيندگان است. «مِن قبلهم»
- دست خداوند در كيفر مجرمان باز است و مى‏تواند از راه‏هاى پيش بينى نشده آنان را عذاب كند. «من حيث لا يشعرون»
- همه‏ كيفرها به قيامت موكول نمى‏شود. «الخزى فى الحيوة الدنيا»
- كفّار و تكذيب كنندگان سختى قيامت را نمى‏دانند كه چنين عمل مى‏كنند. «لَوْ كانوا يعلمون»

وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ﴿27﴾ و در اين قرآن از هر گونه مث لى براى مردم آورديم باشد كه آنان پندگيرند (27)

قُرآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ ﴿28﴾ قرآنى عربى بى‏هيچ كژى باشد كه آنان راه تقوا پويند (28)
- هر نوع مثالى كه در رابطه با تذكّر به انسان و غفلت زدايى از اوست، در قرآن آمده است. «كلّ مثل - يتذكّرون»
- با توجّه به آيه‏ بيست و سوّم، كه قرآن را احسن الحديث ناميد، معلوم مى‏شود يكى از نشانه‏هاى بهترين سخن، داشتن مثال روشنگر و به دور از انحراف است. «كل مثل - قرآنا عربيّاً - غير ذى عوج»
- كتاب هدايت، بايد فصيح و شفاف باشد. «عربياً» به معناى «فصيحاً» است.
- در تلاش‏هاى فرهنگى و دينى احتمال اثر كافى است و لازم نيست به تأثير كار يقين صد در صد داشته باشيم. «لعلهم يتذكّرون»

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَّجُلًا فِيهِ شُرَكَاء مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿29﴾خدا مثلى زده است مردى است كه چند خواجه ناسازگار در [مالكيت] او شركت دارند [و هر يك او را به كارى مى‏گمارند] و مردى است كه تنها فرمانبر يك مرد است آيا اين دو در مث ل يكسانند سپاس خداى را [نه] بلكه بيشترشان نمى‏دانند (29)

«متشاكِسون» به معناى شريك‏هاى بد اخلاقى است كه هميشه با يكديگر مشاجره دارند.

- موحّد تنها در فكر رضايت خداى يگانه است، ولى مشرك هر لحظه به فكر راضى كردن چند نفر است. «فيه شركاء - سَلَماً لرجل»
- يكى از موارد لزوم شكر، روشن شدن حقايق است. «هل يستَوِيان - الحمدللّه»
- اكثر مردم از آفات شرك ناآگاهند. «بل اكثرهم لا يعلمون»

إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ ﴿30﴾ قطعا تو خواهى مرد و آنان [نيز] خواهند مرد (30)

ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عِندَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ ﴿31﴾ سپس شما روز قيامت پيش پروردگارتان مجادله خواهيد كرد (31)
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَكَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءهُ أَلَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْكَافِرِينَ ﴿32﴾ پس كيست‏ستمگرتر از آن كس كه بر خدا دروغ بست و [سخن] راست را چون به سوى او آمد دروغ پنداشت آيا جاى كافران در جهنم نيست (32)

كلمه «مثوى‏» از «ثواء» به معناى محلّ اقامت دائمى است.

- پيامبران در زندگى عادى مثل ديگرانند. «انك ميّت»
- براى بيان پيام‏هاى تلخ و تند، اول از خودى‏ها شروع كنيد. «انك ميّت و انّهم ميّتون»
- ظلم به فكر و فرهنگ جامعه، بدترين ظلم‏هاست. «فمن اظلم ممن كذب على اللَّه»
- كافران بدون هيچ درنگ و تأمّلى، در همان لحظه كه حرف حقّ را مى‏شنيدند آن را تكذيب مى‏كردند. «كَذَب... اِذ جاءَ»
- در شيوه‏ى تبليغ، با سؤال وجدان‏ها را بيدار كنيد. «فمن اظلم - اليس فى جهنّم»

[ شنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۴ ] [ 9:33 ] [ سعید ]
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا مُّخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطَامًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِأُوْلِي الْأَلْبَابِ ﴿21﴾ مگر نديده‏اى كه خدا از آسمان آبى فرود آورد پس آن را به چشمه‏هايى كه در [طبقات زيرين] زمين است راه داد آنگاه به وسيله آن كشتزارى را كه رنگهاى آن گوناگون است بيرون مى‏آورد سپس خشك مى‏گردد آنگاه آن را زرد مى‏بينى سپس خاشاكش مى‏گرداند قطعا در اين [دگرگونيها] براى صاحبان خرد عبرتى است (21)
«سلك» از «سلوك» به معناى دخول و نفوذ است و«ينابيع» جمع «ينبوع» به معناى چشمه است. «يهيج» از هيجان به معناى حركت تند و با جوش و خروش است. اين كلمه هرگاه به كشت و نبات نسبت داده شود به معناى آغاز خشك شدن است. «حطام» به معناى خرده‏هاى گياه خشك شده و كاه است، «ألباب» جمع «لُبّ» به معناى مغز و عقل است.
- از كنار پديده‏هاى طبيعت غافلانه نگذريم. «اَلَم تر»
- يكى از راه‏هاى خداشناسى دقّت در پديده‏هاست. «اَلَم تر»
- آفرينش همه‏ پديده‏ها به اراده‏ الهى است. «سلكه - يخرج - يجعله»
- معارف دينى، داراى منطق و استدلالى است كه با عقل قابل درك و فهم است، نه آنكه امورى بى‏دليل باشند. «لذكرى‏ لاولى الالباب»

أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿22﴾ پس آيا كسى كه خدا سينه‏اش را براى [پذيرش] اسلام گشاده و [در نتيجه] برخوردار از نورى از جانب پروردگارش مى‏باشد [همانند فرد تاريكدل است] پس واى بر آنان كه از سخت‏دلى ياد خدا نمى‏كنند اينانند كه در گمراهى آشكارند (22)

- دين باورى و تسليم بودن در برابر حقّ، به روحى بلند نياز دارد كه هديه‏اى الهى است. «شرح اللّه صدره للاسلام»
- قساوت قلب، مانع تابش نور الهى بر قلب است. «القاسية قلوبهم»
- اهل تسليم، همگى يك هدف و يك راه دارند ولى منحرفان هر كدام هدفى دارند. (كلمه «صدر» به صورت مفرد و «قلوبهم» به صورت جمع آمده است)

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاء وَمَن يُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ﴿23﴾ خدا زيباترين سخن را [به صورت] كتابى متشابه متضمن وعد و وعيد نازل كرده است آنان كه از پروردگارشان مى‏هراسند پوست بدنشان از آن به لرزه مى‏افتد سپس پوستشان و دلشان به ياد خدا نرم مى‏گردد اين است هدايت‏خدا هر كه را بخواهد به آن راه نمايد و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبرى نيست (23)

«حديث» به معناى سخن و گفتار است و مراد از حديث در اين آيه، قرآن است .خود كلمه‏ «متشابه» نيز متشابه است، يعنى چند معنا دارد. يك معناى آن چند پهلو بودن برخى آيات قرآن است، در برابر آيات محكم و روشن، كه در اين معنا متشابه، صفت بعضى آيات است. «هنّ امّ الكتاب و اخر متشابهات»  لكن متشابه در اين آيه به معناى شباهت آيات به يكديگر است كه بنابراين صفت تمام آيات است.
كلمه‏ى «مثانى» جمع مثنيه به معناى گرايش است، يعنى آيات قرآن به يكديگر گرايش دارند و بعضى آيات، بعضى ديگر را تفسير مى‏كنند و به تعبيرى ديگر يك مفهوم را در قالب الفاظى متفاوت تكرار مى‏كنند.
- تمام آيات قرآن به يكديگر شباهت دارند و هيچ ناهماهنگى و تضادّى در آنها نيست. «متشابهاً»
- خداترسى، در ظاهر جسم و بدنِ مؤمنان نمايان است و صورت آنان بيانگر سيرت آنان است. «تقشعرّ منه جلود الّذين يخشون ربهم»
- مؤمن، با شنيدن آيات عذاب خوف دارد، «تقشعرّ» و با شنيدن آيات رحمت اميدوار مى‏شود. «ثمّ تلين جلودهم»

[ جمعه ۱۳۸۹/۰۷/۲۳ ] [ 7:39 ] [ سعید ]

قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ ﴿11﴾ بگو من مامورم كه خدا را در حالى كه آيينم را براى او خالص گردانيده‏ام بپرستم (11)

وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ ﴿12﴾ و مامورم كه نخستين مسلمانان باشم (12)
قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ﴿13﴾ بگو من اگر به پروردگارم عصيان ورزم از عذاب روزى هولناك مى‏ترسم (13)

- با اعلام خدامحورى، مشركان را از آرزوى نفوذ در انديشه و مكتب خود مأيوس كنيد. «قل انّى اُمرتُ»

- پيامبر از پيش خود چيزى نمى‏گويد و كارى نمى‏كند. «اُمرتُ... اُمرتُ»
- رهبر بايد در كمالات پيشگام باشد. «اوّل المسلمين»
- در دادگاه عدل الهى، انبيا با سايرين فرقى ندارند. «اِن عصيت ربّى عذاب يوم عظيم»


قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصًا لَّهُ دِينِي ﴿14﴾ بگو خدا را مى‏پرستم در حالى كه دينم را براى او بى‏آلايش مى‏گردانم (14)

فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ ﴿15﴾ پس هر چه را غير از او مى‏خواهيد بپرستيد [ولى به آنان] بگو زيانكاران در حقيقت كسانى‏اند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رسانده‏اند آرى اين همان خسران آشكار است (15)
لَهُم مِّن فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِّنَ النَّارِ وَمِن تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذَلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبَادَهُ يَا عِبَادِ فَاتَّقُونِ ﴿16﴾ آنها از بالاى سرشان چترهايى از آتش خواهند داشت و از زير پايشان [نيز] طبق‏هايى [آتشين است] اين [كيفرى] است كه خدا بندگانش را به آن بيم مى‏دهد اى بندگان من از من بترسيد (16)

- در شيوه‏ى تبليغ، گاهى تهديد و قهر لازم است. «فاعبدوا ما شئتم» (چنانكه در جاى ديگر مى‏فرمايد: «اعملوا ما شئتم»  هرگونه مى‏خواهيد عمل كنيد.)

- رهبر بايد بداند همه‏ مردم تسليم او نخواهند شد. «فاعبدوا ما شئتم»
- از خدا كه جدا شديم، به هر چه وصل شويم فرقى ندارد. «ما شئتم»
- خود باختگى، بزرگ‏ترين خسارت‏هاست. «انّ الخاسرين الّذين خسروا انفسهم»
- انسان مسئول خانواده‏ى خويش است. «و اهليهم»
- دوزخ پر از آتش و تاريكى است. «ظلل من النّار...»
- هشدارهاى الهى بر اساس مهر اوست. «يا عباد فاتقون»

وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ ﴿17﴾ و[لى] آنان كه خود را از طاغوت به دور مى‏دارند تا مبادا او را بپرستند و به سوى خدا بازگشته‏اند آنان را مژده باد پس بشارت ده به آن بندگان من كه (17)

الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ﴿18﴾ به سخن گوش فرامى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان (18)
أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ ﴿19﴾ پس آيا كسى كه فرمان عذاب بر او واجب آمده [كجا روى رهايى دارد] آيا تو كسى را كه در آتش است مى‏رهانى (19)
لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِّن فَوْقِهَا غُرَفٌ مَّبْنِيَّةٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعَادَ ﴿20﴾ ليكن كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتند براى ايشان غرفه‏هايى است كه بالاى آنها غرفه‏هايى [ديگر] بنا شده است نهرها از زير آن روان است وعده خداست‏خدا خلاف وعده نمى‏كند (20)

-اجتناب از طاغوت، مقدّمه توجّه به خداست. «اجتنبوا الطاغوت - انابوا الى اللّه»

- شرط توبه، دورى از طاغوت است واطاعت از طاغوت مانع انابه و توبه است. «اجتنبوا الطاغوت - انابوا الى اللّه»
- كسانى حقّ شنيدن هر سخنى را دارند كه به كلام توجّه كنند، نه گوينده و دچار شخصيّت‏زدگى نشوند. «يستمعون القول»
- انسان بايد تحمّل شنيدن سخنان ديگران را داشته باشد و داراى سعه صدر باشد. «يستمعون القول...»
- اسلام از طرح شدن سخنان ديگران دلهره‏اى ندارد. «يستمعون القول»
- كسانى حقّ شنيدن هر سخنى را دارند كه از نظر علمى و منطقى قدرت تشخيص احسن را داشته باشند. «يستمعون... فيتّبعون احسنه»
- به خوب بودن قانع نباشيم، بهتر بودن را دنبال كنيم. «يتّبعون احسنه»
- انتخاب احسن بدون توفيق الهى ممكن نيست. «اولئك الّذين هديهم اللّه»
- برخى انسان‏ها با عناد و لجاجت خود، روزنه‏هاى عفو الهى را مى‏بندند. «حقّ عليه كلمة العذاب»
- بيم و اميد بايد در كنار هم باشند. «لهم من فوقهم ظللٌ من النار»...«لهم غرف من فوقها غرف»

[ پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۲ ] [ 11:30 ] [ سعید ]
خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَكُم مِّنْ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ﴿6﴾ شما را از نفسى واحد آفريد سپس جفتش را از آن قرار داد و براى شما از دامها هشت قسم پديد آورد شما را در شكمهاى مادرانتان آفرينشى پس از آفرينشى [ديگر] در تاريكيهاى سه گانه [م شيمه و رحم و شكم] خلق كرد اين است‏خدا پروردگار شما فرمانروايى [و حكومت مطلق] از آن اوست‏خدايى جز او نيست پس چگونه [و كجا از حق] برگردانيده مى‏شويد (6)
مراد از «أنزَل» نزول مكانى نيست، بلكه نعمتى است كه از مقام برتر به مقام پايين‏تر داده مى‏شود. يا به معناى پذيرايى است، نظير آيه‏ى «نُزُلاً من عنداللّه»  و يا به جهت آن است كه سرچشمه‏ى حيات حيوانات، آبى است كه از بالا نازل مى‏شود و خزينه‏ى همه‏ى نعمت‏ها بالاست. «ان من شى‏ء الا عندنا خزائنه و ما ننزّله الاّ بقدر معلوم»  هيچ چيزى نيست مگر آن كه خزينه‏ى آن نزد ماست و ما جز به مقدار معين نازل نمى‏كنيم.
مراد از «ظلمات سه گانه» به گفته‏ى امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه، گوشت و پوست و خون است. «ثمّ اسكنتَنى فى ظلمات ثلاث بين لحم و جلد و دم»
- آفرينش انسان در چند مرحله انجام مى‏گيرد. «خلقاً من بعد خلق»
- انسان در تاريكى فلج است ولى خداوند در تاريكى‏هاى متراكم فعال است. «يخلقكم فى ظلمات ثلاث»
- نعمت‏هاى زندگى را از خدابدانيم كه او هم خالق است و هم مالك، هم ربّ است و هم معبود. «خلقكم... ربكم له الملك لا اله الاّ هو»


إِن تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنكُمْ وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِن تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿7﴾ اگر كفر ورزيد خدا از شما سخت بى‏نياز است و براى بندگانش كفران را خوش نمى‏دارد و اگر سپاس داريد آن را براى شما مى‏پسندد و هيچ بردارنده‏اى بار [گناه] ديگرى را برنمى‏دارد آنگاه بازگشت‏شما به سوى پروردگارتان است و شما را به آنچه مى‏كرديد خبر خواهد داد كه او به راز دلها داناست (7)

مراد از كفر در اين آيه، كفران نعمت است، به دليل آن كه در مقابل آن، از تشكّر سخن به ميان آمده است.
 - كفر و انحراف خود را به مشيّت و اراده‏ى الهى نسبت ندهيد. «لا يرضى لعباده الكفر»
- شكر، كليد رضايت خداست. «ان تشكروا يرضه لكم»
- هر كس مسئول كار خويش است و نمى‏توان گناه كسى را به دوش ديگرى انداخت. «و لا تزر وازرة وزر اخرى»
- در تهديد كسانى كه گناهشان قطعى نيست، راه عفو را باز گذاريد. (كلمه‏ى «ينبئكم» مى‏فرمايد: از عملكردتان خبر مى‏دهد و نمى‏فرمايد: به عملكردتان كيفر مى‏دهد).


وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِيَ مَا كَانَ يَدْعُو إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَجَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ ﴿8﴾ و چون به انسان آسيبى رسد پروردگارش را در حالى كه به سوى او بازگشت‏كننده است مى‏خواند سپس چون او را از جانب خود نعمتى عطا كند آن [مصيبتى] را كه در رفع آن پيشتر به درگاه او دعا مى‏كرد فراموش مى‏نمايد و براى خدا همتايانى قرار مى‏دهد تا [خود و ديگران را] از راه او گمراه گرداند بگو به كفرت اندكى برخوردار شو كه تو از اهل آتشى (8)

«ضُرّ» به معناى هر گونه آسيب و ضرر است. «خول» به معناى عطاى بزرگ است. «منيب» يا از «نوبة» است، يعنى انسان نوبت به نوبت به خدا توجّه مى‏كند، يا از «نابَ» به معناى انقطاع است، يعنى انسان در بست به او توجّه مى‏كند كه ظاهراً همين معناى دوم مراد است.
- قرآن از توجّه‏هاى موسمى و موضعى انسان كه به هنگام اضطرار پيش مى‏آيد و بعد فراموش مى‏شود، انتقاد مى‏كند. «اذا مسّ الانسان ضُرٌّ دَعا»
- مشكلات، عامل بيدارى و بازگشت به فطرت است. «ضُرٌّ دَعا»
- دعاى خالصانه سبب برطرف شدن ناگوارى‏هاست. «منيباً اليه... خَوّله نعمةً»
- ضررها از او نيست، ولى نعمت‏ها از اوست. «نعمةً منه»
- انسان‏هاى كم ظرفيّت به هنگام رفاه، مشكلات قبلى خود را فراموش مى‏كنند. «نسى ما كان يدعوا اليه»
- انحراف انسان گام به گام است. اوّل: نسيان «نسى» دوّم: شرك «جعل للّه انداداً» سوّم: منحرف كردن ديگران «ليضلّ»
- مشرك كافر است. «جَعَل للّه انداداً... تمتّع بكفرك»


أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاء اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ ﴿9﴾ [آيا چنين كسى بهتر است] يا آن كسى كه او در طول شب در سجده و قيام اطاعت [خدا] مى‏كند [و] از آخرت مى‏ترسد و رحمت پروردگارش را اميد دارد بگو آيا كسانى كه مى‏دانند و كسانى كه نمى‏دانند يكسانند تنها خردمندانند كه پندپذيرند (9)

قُلْ يَا عِبَادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَأَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿10﴾ بگو اى بندگان من كه ايمان آورده‏ايد از پروردگارتان پروا بداريد براى كسانى كه در اين دنيا خوبى كرده‏اند نيكى خواهد بود و زمين خدا فراخ است بى‏ترديد شكيبايان پاداش خود را بى‏حساب [و] به تمام خواهند يافت (10)
- نشانه‏ علم، عبوديّت است. «ساجداً و قائماً... الّذين يعلمون»
- مردان خدا، هم از آخرت بيم دارند و هم به رحمت الهى اميدوارند. «يحذر، يرجوا»
- ترس ما به خاطر عمل خود ماست «يحذر الاخرة» ولى اميد ما به فضل و رحمت اوست. «يرجوا رحمة ربّه»
- در دعوت ديگران به كار نيك، به مخاطب كرامت دهيد. «يا عباد»
- گاهى حفظ تقوا مستلزم هجرت است. «آمنوا اتّقوا... ارض اللّه واسعة»

[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۱ ] [ 22:26 ] [ سعید ]
سوره  الزمر( 39)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿1﴾
نازل شدن [اين كتاب] از جانب خداى شكست‏ ناپذير سنجيده‏كار است (1)
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّينَ ﴿2﴾ ما [اين] كتاب را به حق به سوى تو فرود آورديم پس خدا را در حالى كه اعتقاد [خود] را براى او خالص‏كننده‏اى عبادت كن (2)
«تنزيل» به معناى نزول تدريجى و «اِنزال» به معناى نزول دفعى و يك باره است. در اين آيات به هر دو نوع نزولِ قرآن اشاره شده است.
- بر خلاف عزّت طاغوت‏ها كه همراه با استبداد است، عزّت الهى همراه با حكمت است. «العزيز الحكيم»
- چون خداوند عزيز و شكست‏ناپذير است، سخن او نيز در برابر تمام مكتب‏ها و سخن‏ها پيروز و شكست‏ناپذير است. «الكتاب من اللّه العزيز الحكيم»
- گرچه قرآن، به تدريج در مدّت  سال نازل شد، «تنزيل الكتاب» امّا در آغاز بعثت يك باره و يكپارچه بر قلب مبارك پيامبر نازل شده است. «انّا انزلنا»
- عبادت بايد در بستر حقّ باشد. «بالحقّ فاعبد» (راه سعادت، قرار گرفتن در محور مكتب، عبادت و اخلاص است).
- همان گونه كه هدف تكوين و آفرينش، عبادت است «و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون»  ، هدف تشريع و نزول كتاب نيز عبادت است. «انا انزلنا الكتاب... فاعبداللّه»


أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ ﴿3﴾آگاه باشيد آيين پاك از آن خداست و كسانى كه به جاى او دوستانى براى خود گرفته‏اند [به اين بهانه كه] ما آنها را جز براى اينكه ما را هر چه بيشتر به خدا نزديك گردانند نمى‏پرستيم البته خدا ميان آنان در باره آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند داورى خواهد كرد در قيقت‏خدا آن كسى را كه دروغ‏پرداز ناسپاس است هدايت نمى‏كند (3)

در آيه‏ى قبل به شخص پيامبر فرمود: عبادتت خالصانه باشد. «فاعبداللّه مخلصاً» در اين آيه به همه‏ى مردم مى‏فرمايد: تمام عبادت‏ها بايد براى خداوند باشد. «للّه الدين الخالص»
- در شيوه‏ى تبليغ، مخاطب را حسّاس كنيد. (كلمه «اَلا» يعنى آگاه باش كه مسئله مهمّى است).
- تمام مكاتب بشرى با خرافات و هوس‏ها آلوده هستند و دين خالص، تنها از آن خداست. «للّه الدّين الخالص»
- خداجويى امرى نهفته در وجود انسان حتّى مشركان است. «ليقرّبونا الى اللّه زلفى»
- بت پرستان مكّه خدا را قبول داشتند و بت‏ها را واسطه قرب به او مى‏پنداشتند. «الى اللّه زلفى‏»
- قيامت روز پايان اختلافات است. «يحكم بينهم فى ما... يختلفون»
- تقرب آفرينى بت‏ها عقيده‏اى است دروغ. «كاذب»


لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاء سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ﴿4﴾ اگر خدا مى‏خواست براى خود فرزندى بگيرد قطعا از [ميان] آنچه خلق مى‏كند آنچه را مى‏خواست برمى‏گزيد منزه است او اوست‏خداى يگانه قهار (4)

- فرزندخواهى نشانه‏ى نياز است و او منّزه است. «سبحانه »
- اگر فرزند حقيقى باشد نشانه‏ى جسم بودن، تجزيه پذيرى، شبيه داشتن و همسر داشتن خداست، در حالى كه او واحد است. او تجزيه‏پذير نيست و همسر و شبيه ندارد. «و هو الواحد»
- اگر فرزند انتخابى باشد، فرزندگيرى نشانه‏ى نياز جسمى يا انس روحى است، در حالى كه او قهّار است. «و هو القهار»


خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ ﴿5﴾ آسمانها و زمين را به حق آفريد شب را به روز درمى‏پيچد و روز را به شب درمى‏پيچد و آفتاب و ماه را تسخير كرد هر كدام تا مدتى معين روانند آگاه باش كه او همان شكست‏ناپذير آمرزنده است (5)

- هم نظام تشريع حقّ است «انا انزلنا اليك كتاب بالحقّ»  هم نظام تكوين. «خلق السموات و الارض بالحقّ»
- حركات كرات آسمانى زمان‏بندى دارد. «لاجلٍ»
- عفو خدا بر اساس عجز و ضعف نيست بلكه با وجود قدرت مى‏بخشد. «العزيز الغفار»
[ چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۷/۲۱ ] [ 12:16 ] [ سعید ]

سوره زمر [39]

 

اين سوره هفتاد و پنج آيه دارد «زُمَر» به معناى گروه و جماعت است و نام‏گذارى اين سوره بدين كلمه، از آن جهت است كه دوزخيان و بهشتيان به صورت گروه گروه وارد دوزخ يا بهشت مى‏شوند، چنانكه در آيات و به اين مطلب اشاره شده است.

از خلال آيات اين سوره برمى‏آيد كه مشركين معاصر رسول خدا (ص) از آن جناب درخواست كرده‏اند كه از دعوتش به سوى توحيد و از تعرض به خدايان ايشان صرف نظر كند، و گر نه نفرين خدايان گريبانش را خواهد گرفت. در پاسخ آنان اين سوره كه به وجهى قرين سوره" ص" است، نازل شده و به آن جناب تاكيد كرده كه دين خود را خالص براى خداى سبحان كند، و اعتنايى به خدايان مشركين نكند، و علاوه بر آن به مشركين اعلام نمايد كه مامور به توحيد و اخلاص دين است، توحيد و اخلاصى كه آيات و ادله وحى و عقل همه بر آن تواتر دارند. و لذا مى‏بينيم خداى سبحان در خلال سوره چند نوبت كلام را متوجه اين مساله مى‏سازد، مثلا در آغاز سوره مى‏فرمايد:" فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ" و باز در آيه بعدى مى‏فرمايد:" أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ" سپس در وسط سوره دوباره به اين مساله بر مى‏گردد و مى‏فرمايد:" قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ" و باز در آيه 14 مى‏فرمايد:

" قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي" و در آيه 15 مى‏فرمايد:" فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ".

آن گاه در آيه 30 اعلام مى‏دارد كه:" إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ ..." و در آيه 36 مى‏پرسد:" أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ" و در آيه 39 تهديد مى‏كند به اينكه:" قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ" و در آيه 64 مى‏فرمايد:" قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ" و همچنين اشارات ديگرى كه همه دلالت بر اين دارد كه مشركين از آن جناب خواسته بودند دست از دعوت به توحيد بردارد.

آن گاه به استدلال بر يكتايى خدا در ربوبيت و الوهيت پرداخته، هم از طريق وحى وهم از طريق برهان عقلى، و هم از راه مقايسه بين مؤمنين و مشركين، آن را اثبات مى‏كند. و مقايسه مزبور مقايسه‏اى لطيف است. چند نوبت مؤمنين را به بهترين اوصاف ستوده، و به پاداشهايى كه به زودى در آخرت دارند بشارت مى‏دهد. و هر جا سخن از مشركين به ميان آورده- علاوه بر وبال اعمالشان، كه در دنيا گريبانشان را مى‏گيرد، وبالى نظير آن وبالها كه به ساير امت‏هاى گذشته به كيفر تكذيب آيات خدا رسيد، و آن عبارت بود از خوارى در دنيا كه البته عذاب آخرت قابل مقايسه با آن نيست- ايشان را به خسران و عذاب آخرت بشارت مى‏دهد.

و به همين منظور در اين سوره- و مخصوصا در آخرش- روز قيامت را به روشن‏ترين اوصافش وصف كرده، و در همين جا سوره را خاتمه داده است.

و اين سوره به شهادت سياق آياتش در مكه نازل شده، و چنين به نظر مى‏رسد كه يك دفعه نازل شده باشد، چون آيات آن بسيار به هم مربوط و متصل است.

اين سوره از چند بخش مهم تشكيل يافته است :

1 - چيزى كه بيش از همه در سراسر اين سوره منعكس است مساءله دعوت به توحيد خالص مى باشد، توصيه در تمام ابعاد و شاخه هايش ، توحيد خالقيت ، توحيد ربوبيت ، و توحيد عبادت مخصوصا روى مساءله اخلاص در عبادت و بندگى خدا بارها در آيات مختلف اين سوره تكيه شده است ، و تعبيراتش در اين زمينه آنچنان مؤ ثر است كه قلب انسان را به سوى اخلاص مى كشاند و جذب مى كند.

2 - مساءله مهم ديگرى كه در مقاطع مختلف اين سوره و تقريبا از آغاز تاانجام آن مورد توجه است مساءله معاد و دادگاه بزرگ عدالت خدا است مساله ثواب و جزا، غرفه هاى بهشتى ، و سايبانهاى آتشين دوزخى ترس ‍ و وحشت روز قيامت ، و آشكار شدن نتايج اعمال و ظاهر شدن خود آنها در آن صحنه بزرگ

مساءله سياه شدن صورت دروغگويان و كسانى كه بر خدا افترا بستند، رانده شدن كافران به سوى جهنم ، ملامت و سرزنش فرشتگان عذاب نسبت به آنها، و دعوت بهشتيان به سوى بهشت و تبريك و تهنيت فرشتگان رحمت به آنها!

3 - بخش ديگرى از اين سوره كه تنها قسمت كوتاهى از آن را اشغال مى كند اهميت قرآن مجيد است ، ولى اين بخش كوتاه ترسيم جالبى از قرآن و تاءثير نيرومند آن در قلوب و جانها در بر دارد.

4 - بخش ديگرى كه آن هم نسبتا كوتاه است بيان سرنوشت اقوام پيشين و مجازات دردناك الهى نسبت به تكذيب كنندگان آيات حق مى باشد.

5 - و بالاخره بخشى از اين سوره نيز پيرامون مساءله توبه و باز بودن درهاى بازگشت به سوى خداست ، و مؤ ثرترين آيات توبه و رحمت در اين بخش بيان شده كه شايد در قرآن آيه اى نويد بخش تر از آن در اين زمينه نباشد.

 

 

[ یکشنبه ۱۳۸۷/۰۷/۲۱ ] [ 10:18 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب