منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
منتخب تفسيرسوره انشقاق در تفسير الميزان اين سوره به قيام قيامت اشاره نموده، بيان مىكند كه براى انسان سيرى است به سوى پروردگارش، او در اين مسير هست تا پروردگارش را ديدار كند، و خداى تعالى به مقتضاىنامه عملش به حسابش برسد، و در اين آيات اين مطالب را تاكيد مىكند، و آيات مربوط به تهديدش از آيات بشارتش بيشتر است، و سياق آيات آن شهادت مىدهد كه اين سوره در مكه نازل شده. " إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ" " انشقاق آسمان" به معناى از هم گسيختن و متلاشى شدن آن است و اين خود يكى از مقدمات قيامت است. " وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ" كلمه" اذن" در اصل لغت به معناى اجازه دادن نيست، بلكه به معناى گوش دادن است، و گوش دادن را هم كه" اذن" ناميدهاند تعبيرى است مجازى از انقياد و اطاعت، و كلمه" حقت" به معناى آن است كه آسمان در شنيدن و اطاعت فرمانهاى خدا حقيق و سزاوار مىشود. و معناى آيه اين است كه آسمان مطيع و منقاد پروردگارش گشته، حقيق و سزاوار شنيدن و اطاعت فرامين پروردگارش مىگردد. " وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ" ظاهرا منظور از كشيده شدن زمين گشاد شدن آن است. " وَ أَلْقَتْ ما فِيها وَ تَخَلَّتْ" يعنى زمين آنچه از مردگان در جوف دارد بيرون مىاندازد، و خود را از آنچه دارد تهى مىسازد.بعضى گفتهاند: مراد بيرون انداختن مردهها و گنجها است. " وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ" ضميرهاى مؤنث همه به كلمه" أرض" برمىگردد، هم چنان كه ضميرهاى مشابهى كه در آيه قبلى بود به كلمه" سماء" برمىگشت. " يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ" كلمه" كدح" به معناى تلاش كردن، و خسته شدن است پس در اين كلمه معنى سير است. و جمله" فملاقيه" عطف است بر كلمه" كادح"، و با اين عطف بيان كرده كه هدف نهايى اين سير و سعى و تلاش، خداى سبحان است، البته بدان جهت كه داراى ربوبيت است، يعنى انسان بدان جهت كه عبدى است مربوب و مملوك و مدبر، و در حال تلاشش به سوى خداى سبحان است دائما در حال سعى و تلاش و رفتن بسوى خداى تعالى است. جمله" إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ" خود حجتى است بر معاد، براى اينكه توجه فرمودى ربوبيت خداى تعالى تمام نمىشود مگر با عبوديت بندگان، و عبوديت هم تصور ندارد مگر با بودن مسئوليت، و مسئوليت هم تمام نمىشود مگر با برگشتن به سوى خدا و حساب اعمال، اين نيز تمام نمىشود مگر با بودن جزا. منظور از ملاقات پروردگار منتهى شدن به سوى او است، يعنى به جايى كه در آن هيچ حكمى نيست جز حكم او، و هيچ مانعى نيست كه بتواند از انفاذحكمش جلوگيرى كند. " فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ" كلمه" أما" همواره مطالب اجمالى را تفصيل مىدهد، در اينجا اجمالى را تفصيل مىدهد كه از عبارت" إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ" استفاده مىشد ، منظور از كتاب، نامه عمل است. " فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً"" حساب يسير" آن حسابى است كه در آن سهلانگارى شود نه سختگيرى. " وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً" مراد از" اهل" أنيسهايى است كه خدا براى او در بهشت آماده كرده، مانند حور و غلمان و غيره، و اين معنا از سياق استفاده مىشود. " وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ" بعيد نيست كه اگر نامه عملشان از پشت سرشان داده مىشود به خاطر اين است كه در آن روز صورتشان به عقب بر مىگردد، هم چنان كه در جاى ديگر فرموده:" مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها" « پيش از آنكه صورتهايى را محو كنيم و سپس به پشت سر بازگردانيم. سوره نساء، آيه 47.». " فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً" كلمه" ثبور" مانند كلمه" ويل" به معناى هلاكت است، و دعاى ثبور خواندنشان به اين معنا است كه مىگويند:" وا ثبورا" مثل اينكه مىگوييم:" واويلا". " وَ يَصْلى سَعِيراً" يعنى داخل آتشى مىشود و يا حرارتش را تحمل مىكند كه در حال زبانه كشيدن است، آتشى است كه نمىتوان گفت چقدر شكنجهآور است. " إِنَّهُ كانَ فِي أَهْلِهِ مَسْرُوراً" او در ميان اهلش مسرور بود، و از مال دنيا كه به او مىرسيد خوشحال مىشد، و دلش به سوى زينتهاى مادى مجذوب مىگشت، و همين باعث مىشد كه آخرت از يادش برود. " إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ" يعنى گمان مىكرد برنمىگردد، و مراد برگشتن به سوى پروردگارش براى حساب و جزا است. " بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً" اين جمله پندار مذكور را رد مىكند و مىفرمايد مساله بدين قرار كه او پنداشته (كه برنمىگردد) نيست، بلكه برمىگردد. جمله" إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصِيراً" از باب حجت آوردن بر وجوب معاد است، نظير آنچه كه در آيه" إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ ..." گذشت. " فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ" كلمه" شفق" به معناى سرخى و بالاى آن زردى و روى آن سفيدى است، كه دركرانه افق در هنگام غروب خورشيد پيدا مىشود. " وَ اللَّيْلِ وَ ما وَسَقَ" كلمه" وسق" فعل ماضى است، و معناى جمع شدن چند چيز متفرق را مىدهد، مىفرمايد به شب سوگند، كه آنچه در روز متفرق شده جمع مىكند، انسانها و حيوانها كه هر يك به طرفى رفتهاند، در هنگام شب دور هم جمع مىشوند. بعضى هم كلمه" وسق" را به معناى طرد گرفته، آيه را چنين معنا كردهاند:" به شب سوگند كه ستارگان را از خفاء به ظهور مىاندازد". " وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ" يعنى به قمر سوگند، وقتى كه نورش جمع مىشود، نور همه اطرافش بهم منضم مىشود، و به صورت ماه شب چهارده درمىآيد. " لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ" اين آيه جواب همه سوگندهاى قبلى است، و خطاب در آن به مردم است، و كلمه" طبق" به معناى چيزى و يا حالى است كه مطابق چيز ديگر و يا حال ديگر باشد، چه اينكه يكى بالاى ديگرى قرار بگيرد و چه نگيرد، (بلكه پهلوى هم باشند) و به هر حال منظور مراحل زندگى است كه انسان آن را در تلاشش به سوى پروردگارش طى مىكند. " فَما لَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ وَ إِذا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْآنُ لا يَسْجُدُونَ" اين استفهام براى برانگيختن تعجب شنونده از ايمان نياوردن كفار و توبيخ خود كفاراست. " بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُكَذِّبُونَ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُوعُونَ" كلمه" يكذبون" (بخاطر اينكه مضارع است) استمرار را مىرساند، و اگر از آنان به" الَّذِينَ كَفَرُوا" تعبير كرد براى اين بود كه بر علت تكذيب دلالت كند، و كلمه" يوعون" (مضارع از مصدر" ايعاء" است)- و بطورى كه گفته شده به معناى قرار دادن چيزى در وعاء- ظرف- است. و معناى آيه اين است كه: اينان اگر ايمان را ترك گفتند براى آن نبوده كه بيان دعوت كننده به ايمان، قاصر و يا دليلش كند بوده، بلكه براى اين بوده كه كفار پابند سنت گذشتگان و رؤساى خويشند، و همين باعث شده كه كفر در دلهايشان رسوخ كند، و به كار تكذيب خود ادامه دهند، و خدا بدانچه در سينههاى خود جمع كردهاند و كفر و شركى كه در دلهاى خود پنهان نمودهاند آگاه است. " فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ" در اين جمله (و در موارد بسيار ديگر) خداى تعالى تهديد به عذاب را تعبير فرموده به مژده به عذاب، و اين از باب تهكم و استهزاء است. " إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ" اين استثنا به اصطلاح استثناى منقطع است، يعنى داخل در مستثنى منه نبوده، تا خارج شود، چون مستثنى منه آن ضمير در" فبشرهم" است كه به كفار تكذيبگر بر مىگردد، و" كسانى كه ايمان آورده اعمال صالح مىكنند" جزو آنان نبودند تا با استثنا خارج شوند، و مراد از اينكه فرمود" اجرشان ممنون نيست" اين است كه به دنبال دادن اجر، بر آنان منت نمىگذارند، و با منت، آن اجر را سنگين و ناگوار نمىسازند. بحث روايتى و در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ وَ أَلْقَتْ ما فِيها وَ تَخَلَّتْ" آمده كه:زمين كشيده مىشود، سپس مىشكافد و انسانها از شكمش بيرون مىآيند. و در معانى الأخبار به سند خود از ابن سنان از امام ابى جعفر (ع) روايت آورده كه فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: همه حساب پس مىدهند و همه عذاب مىشوند. شخصى عرضه داشت: يا رسول اللَّه پس آيه" فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسِيراً- به زودى حساب مىشود، حسابى آسان" چه مىشود؟ فرمود: اين آيه راجع به عرض است يعنى بررسى ابتدايى براى تشخيص اينكه وى از كدام طبقه است، از آنها كه بايد به حساب خرد و كلانشان رسيد يا آنها كه بى حساب داخل بهشت مىشوند. [ پنجشنبه ۱۳۸۶/۱۲/۰۹ ] [ 21:52 ] [ سعید ]
سوره انشقاق [84]اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 25 آيه است .محتواى سوره :اين سوره مانند بسيارى از سوره هاى جزء اخير قرآن مجيد از مباحث معادسخن مى گويد, در آغاز اشـاراتـى بـه حوادث هولناك و تكان دهنده پايان جهان وشروع قيامت مى كند, و در مرحله بعد به مـساله رستاخيز و حساب اعمال نيكوكاران و بدكاران , و سرنوشت آنها, و در مرحله سوم به بخشى از اعـمـال و اعـتـقـاداتـى كـه مـوجب عذاب و كيفرالهى مى شود, و در مرحله چهارم بعد از ذكر سـوگـنـدهـائى به مراحل سير انسان در مسير زندگى دنيا و آخرت اشاره مى كند و سرانجام در مرحله پنجم باز سخن از اعمال نيك و بد و كيفر و پاداش آنهاست .
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |