منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
![]() [ سه شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۲۱ ] [ 19:44 ] [ سعید ]
دل به دستم نيست همچون ديد چشم ور نه دل را سوزمى اين دم به خشم آيا دل و فعاليتهاى آن در اختيار آدمى نيست؟ اين مسئله احتياج به توضيح بيشترى دارد: كه آيا دل و فعاليتهاى آن در اختيار آدمى هست يا نه؟ آن چه كه به نظر میرسد اين است كه بايستى ميان خود دل و فعاليتها و اقسام آن در اين مسئله تفاوتى بگذاريم، مانند خود عقل. جاى ترديد نيست كه خود موجوديت دل و عقل آدمى و نيروهايى كه در آن دو مخفى است، خارج از اختيار انسانى است، تصرف اختيارى در آنها مانند تصرف اختيارى در ساير اعضاى جسمانى است، به اين معنى كه چنان كه موجوديت يك عضو مثلاً گوش با ساختمان عضوى مخصوص كه دارد، مى تواند در اختيار آدمى قرار بگيرد، ولى كوچكترين ايجاد تغيير در آن، موجب دگرگونى موجوديت گوش گشته، فعاليت طبيعى و رسمى خود را از دست خواهد داد. اما اگر گوش را در حال طبيعى خود بگذاريم، مسلماً شنيدن به وسيله امواج كه خاصيت ذاتى گوش است، مادامى كه مانعى در كار نباشد، يعنى در وضع كاملاً طبيعى و عادى قرار بگيرد، خاصيت خود را انجام خواهد داد. تفاوت ميان اعضاى ظاهرى مادى و دل و عقل در اين است كه ما آثار و خواص اعضاى ظاهرى را به طور اغلب مى شناسيم، زيرا موجوديت مادى آنها را میتوانيم با تحقيقات علمى مربوط درك كنيم، در صورتى كه دل و عقل از دو جهت براى ما پوشيده بوده و منحصرترين راه ما براى شناسايى آنها همان خواص و فعاليتهايى است كه بروز میدهند. جهت اول- اين دو نيرو (عقل و دل) يا با هر اصطلاحى كه مناسب میدانيد به كار ببريد، از كارگردانان مستقيم روح يا «من» انسانى هستند و يا خود را در شكل كارگردان نشان مىدهند و چون حقيقت روح و «من» براى ما كشف نشده است، لذا موجوديت طبيعى و واقعى اين دو كارگردان مستقيم كه در حقيقت مى توان گفت: مانند شئون و تجليات روح هستند براى ما مجهول مانده اند.
با نظر به دو جهت فوق نه تنها دل و عقل، بلكه ساير واحدهايى كه در درون ما فعاليت مى كنند، در اختيار ما قرار نمى گيرند، ولى مطلب در اينجا ختم نمى شود، زيرا چنين نيست كه دل و عقل بدون تكيه به هيچ حقيقت ديگر و به طور استقلال كامل در درون ما مشغول فعاليت باشند. بلكه ما گاهى با يك دريافت بديهى و همچنين در بررسى هاى علمى يك رهبرى نافذ در درون خود احساس مى كنيم كه در فعاليتهاى دل و عقل دخالت میورزد، ممكن است نام اين رهبر را روح بگذاريم و میتوانيم مطابق روش جلال الدين آن را عقل كل يا عقل كلى بناميم و به كار بردن (من) به طور عمومى هم مانعى ندارد.
برچسبها: جعفری [ چهارشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۱۵ ] [ 6:17 ] [ سعید ]
به انديشه هايى كه به مغز
سرازير مى شوند، با آغوش باز به استقبال برويد و مانند يك مهمان عزيز با
آنها رو برو شويد، نه مانند ره گذرانى كه راه خود را گم كرده و اجبارا به
خانه درون شما آمده و به شما تحميل شده اند آيا اين انديشه هاى نو به نو زاييده خود ساختمان مغزى ما است؟ آيا مغز ما نيروى انديشه ها را در خود دارد و محسوسات عينى خارجى كه بوسيله حواس وارد مغز مى گردند، آن نيروها را به كار مى اندازند و به فعليت میرسانند؟ آيا اين انديشه ها بكلى خارج از اختيار ما است، يا ما خود در به وجود آمدن و منتج بودن آنها هيچ دخالتى نداريم؟ اين سؤالات به نوبت خود سؤالات زياد و متنوع فرعى و حاشيه اى را به وجود می آورد كه روان شناسان كم و بيش آنها را مطرح و در حدود قلمرو بررسىهايشان توضيحات و پاسخهايى در باره آنها تهيه مىكنند، ولى اكثريت آنان با همان عينك مخصوص صحبت مى كنند كه فيزيكدان حرفه اى در باره نمودهاى اجسام بدون اين كه از خود جريان نمودها تجاوز كرده، مبادى كلی تر و روابط آن نمودها را با عوامل پيشين و مقارن و پسين مورد تحقيق قرار بدهد، مثلاً موقعى كه در تحرك منتج مغز به عنوان انديشه مى نگرند، تعريفات و اصول و قوانينى كه آنان را به خود جلب مى نمايد، در حدود همان تحرك منتج مغز است. اما اين كه من انسانى در اين جريان چه نقشى را به عهده مى گيرد؟ آيا اين تحرك درست مانند يك معلول ميكانيكى جبرى دنبال عوامل روانى براه افتاده است، يا نتيجه تفاعلات فيزيولوژيكى است و مقدار تأثير انگيزه هاى محيطى در آن جريان چه مقدار و به چه كيفيت است، عميقا مورد تحقيق قرار نمى گيرد.بنا بر اين به طريق اولى از توجه به ارتباط انديشه هاى نو بنو در مهمانسراى متجدد مغز، با عالمى كه از پشت پرده طبيعت به اين جريانات احاطه دارد، غفلت میورزند. همين محدود نگریها است كه گاه گاهى نتيجه قطعى خود را در صورت «ورشكستگى علم اعلام مىشود» و «اصول و قضاياى علمى يك عده مسائل مصلحتى است كه موقعيت زندگى ما آنها را ايجاب كرده است»... و امثال اين حرفها ابراز میدارد. گروه جهان بينان الهى مانند جلال الدين بدون انكار مسائل و تحقيقات روان شناسى هاى معمولى براى درك فلسفه نمودها از خود آنها تجاوز نموده و پا را فراتر گذاشته، منبع و مسير و مقصد جريانات انديشه را هم بيان مى كنند و مانند بعضى از مكاتب ديگر، براى شناختن كتاب بزرگ اجزاى هستى، به خواندن يك صفحه با يك سطر، يا يك كلمه قناعت نمی ورزند.
[ سه شنبه ۱۳۹۲/۰۸/۱۴ ] [ 20:40 ] [ سعید ]
برای اثبات یک حقیقت بدیهی ، با آوردن استدلال ، آن را تاریک نکنیم آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رخ متاب
[ یکشنبه ۱۳۹۲/۰۸/۱۲ ] [ 22:6 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |