|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
آيه 10 سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشَى به زودى آن كس كه (از خدا) مىترسد، متذكّر مىشود. 1 كسانى كه عظمت خداوند را احساس كرده و از او هراس دارند، در پذيرش موعظههاى پيامبر (ص) درنگ نمىكنند. سيذّكّر من يخشى «خشيت» ترسى است كه آميخته با احساس عظمت باشد (مفردات راغب). «سيذّكّر» در اصل «سيتذكّر» بوده است و حرف «سين» در آن بر نبود تأنّى و تأخير در پذيرش تذكّر دلالت دارد. 2 لزوم خداترسى و تأثيرپذيرى از پندهاى قرآن و هراس از فرجام ناهماهنگى با تعاليم آن سنقرئك ... فذكّر ... سيذّكّر من يخشى 3 خشيت، عاملى مؤثر در پيدايش پندپذيرى براى انسان است. سيذّكّر من يخشى 4 آگاه ساختن اهل خشيت به معارف قرآن، آسان و بىنياز از تحمل رنج و ناراحتى است. سنقرئك ... و نيسّرك لليسرى. فذكّر ... سيذّكّر من يخشى 5 فرجام بىاعتنايى به پيامهاى قرآن، هراسانگيز و هولناك است. سنقرئك ... فذكّر ... سيذّكّر من يخشى خشيت و ترس از خداوند، به معناى هراس از مجازاتهاى او در صورت روىگردانى از تذكّرات قرآنى است. 6 عاقبتانديشان و اهلخشيت، تأثيرپذير از تذكّرات و پندهاى قرآن فذكّر ... سيذّكّر من يخشى 7 تعاليم قرآن، براى انسانهاى پندپذير سودمند است. إن نفعت الذكرى. سيذّكّر من يخشى مراد از جمله «سيذكّر ...»- به قرينه «إن نفعت الذكرى» (در آيه قبل)- «سيذكّر و ينتفع» است؛ يعنى، پذيرش پند قرآن، ملازم با سود بردن از آن است. 8 مبلّغان و نصيحتكنندگان مردم، نبايد انتظار تأثير فورى داشته و با گذشت اندك زمانى، مأيوس شوند. فذكّر ... سيذّكّر حرف «سين» در «سيذكّر»، وعده به انجام يافتن تذكّر پس از مدتى كوتاه است. كليدواژهها: آسانى؛ استقامت؛ اللّه؛ انسان؛ تبليغ؛ حزن؛ خوف؛ سختى؛ عبرت؛ قرآن؛ موعظه؛ هدايت آيه 11 و يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى و بدبختترين مردم از آن دورى مىكند. 1تنها كسانى خود را از تذكّرات قرآن، دور نگه مىدارند كه تيره بختتر از ديگران و گرفتار دشوارترين فرجاماند. و يتجنّبها الأشقى «أشقى» اسم تفضيل از ماده «شقاوت» است. ريشه اصلى اين كلمه بر سختى كشيدن دلالت دارد و نقطه مقابل سهولت و سعادت است (مقاييساللغة). ذكر اين كلمه- خالى از قيد زمان و مكان و متعلق- سبب شده است كه بر هر نوع تيرهبختى در دنيا و آخرت، قابل تطبيق باشد. آيه بعد، نوع اخروى آن را بيان داشته است. 2 مخالفان قرآن، با زحمت خود را از تأثير تذكّرات آن، دور نگه مىدارند. و يتجنّبها باب تفعّل- كه فعل «يتجنّب» از آن باب است- بر تكلّف دلالت دارد. اين فعل بيانگر آن است كه تذكّرات قرآنى، با فطرت انسانها ملايمت و مناسبت كامل دارد؛ بهگونهاى كه مخالفان، بايد براى دور ماندن از تأثيرات آن، خود را به زحمت اندازند. 3 قرآن، داراى تأثيرى قطعى بر هر كس كه خود را از تذكّرات آن محروم نسازد. و يتجنّبها الأشقى گزينش فعل «يتجنّب» (كناره گيرى مىكند)، نشانگر اين نكته است كه آنچه مانع تأثير قرآن در مخالفان است، كنارهگيرى آنان است؛ نه ناتوانى قرآن از تأثير در مردم. 4 محرومان از خشيت الهى، شقىترين افراداند. من يخشى ... الأشقى تقابل دو گروه «اهلخشيت» و «اهلشقاوت»، بيانگر اين است كه در نگاه قرآن، «شقاوت» نيز مانند «خشيت»، حالتى نفسانى و هر يك ملازم با نبود ديگرى است. 5 خداترسان و پندپذيران، سعادتمنداند. سيذّكّر من يخشى. و يتجنّبها الأشقى اين آيه با آيه قبل، داراى «احتباك» (از وجوه بلاغت) است؛ يكى از «خشيت» سخن گفته و ديگرى از «شقاوت» و بيان نقطه مقابل هر يك را به قرينه بودن ديگرى موكول كرده است؛ بدين معنا كه اهلخشيت، نقطه مقابل «شقاوت»؛ يعنى، سعادت را دارند و اهل «شقاوت» گرفتار نقطه مقابل «خشيت»؛ يعنى، گستاخى هستند. 6 شقاوتمندان، در برابر خداوند وپيامهاى قرآن، گستاخ و بىپروايند. سيذّكّر من يخشى. و يتجنّبها الأشقى 7 پيامبر (ص)، تا زمانى موظف به ابلاغ قرآن به مخالفان است كه آنان، راههاى آگاهى به آن را بر خود نبستهاند. فذكّر ... سيذّكّر من يخشى و يتجنّبها الأشقى منافع تذكّر- كه در اين دو آيه بيان شده است- يكى پندپذيرى اهل خشيت و ديگرى بروز عكس العمل اهلشقاوت است. از آن جا كه واكنش شقاوتمندان، اعراض بوده و تذكّر مجدد به آنان سودى ندارد، تكليف «فذكّر» نيز ساقط مىگردد. 8 تيرهبختان در روىگردانى از تعاليم قرآن، درنگى نكرده و شتابزده خود را از آن دور مىسازند. سيذّكّر ... و يتجنّبها الأشقى فعل «سيذكّر» در آيه قبل، تصميم اهلخشيت بر پذيرش تذكّرات قرآن را، به دور از شتابزدگى و همراه با درنگ و تأمل، معرفى كرد و در اين آيه فعل «يتجنّب»- بدون حرف «سين»- درباره شقاوتمندان آمد تا بر عجولانه بودن واكنش آنان دلالت كند. 9 شقاوت، داراى مراتب است. الأشقى كليدواژهها: اللّه؛ انسان؛ تبليغ؛ خوف؛ دشمنى؛ رستگارى؛ سختى؛ شقاوت؛ عبرت؛ عجله؛ عذاب؛ علم؛ قرآن؛ محمّد (ص) آيه 12 الَّذِي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرَى همان كه به بزرگترين آتش خواهد سوخت. 1كسانى كه از تذكّرات قرآن، فاصله گرفته، آن را نپذيرند، به بزرگترين و سوزانترين آتشها، گرفتار شده و در آن باقى خواهند ماند. و يتجنّبها الأشقى. الذى يصلى النار الكبرى زجاج گفته است: «صلى»؛ يعنى، ملازم و همراه شد (لسانالعرب) و «صلى النار»؛ يعنى، حرارت آتش را به سختى چشيد. (قاموس). «كبرى»؛ يعنى، بزرگتر و بزرگى آتش به گستردگى و افروختهتر بودن آن است. 2 آتش آخرت، بسى دامنهدارتر و سوزانندهتر از آتش دنيا است. النار الكبرى مراد از «النار الكبرى» ممكن است تمام آتشهاى آخرت باشد. در اين صورت سنجش آن با آتش دنيا، مورد نظر خواهد بود. 3 فرجام شقاوتمندان، گرفتارى به آتش دوزخ است. و يتجنّبها الأشقى. الذى يصلى النار الكبرى 4 پذيرش تذكّرات قرآن و خشيت و هراس در برابر خداوند، مايه رهايى از آتش دوزخ سيذّكّر من يخشى. و يتجنّبها الأشقى. الذى يصلى النار الكبرى كليدواژهها: آتش؛ آخرت؛ اللّه؛ جهنم؛ خلافت الهى؛ خوف؛ دنيا؛ شقاوت؛ عبرت؛ عذاب؛ قرآن آيه 13 ثُمَّ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَ لَا يَحْيَى سپس در آنجا نه مىميرد و نه زندگى دارد. 1گرفتاران آتش دوزخ، هرگز نخواهند مرد. ثمّ لايموت فيها 2 براى اهل دوزخ، در دوزخ، مرگ نخواهد بود. ثمّ لايموت فيها 3 اهل دوزخ، هرگز لذت زندگى را نخواهند چشيد. و لايحيى مراد از نفى حيات- به قرينه «لايموت»- نفى حيات مطلوب است. 4 باقى ماندن جهنميان، در حالتى كه نه مرگ است و نه زندگى ناميده مىشود، از سوختن در آتش براى آنان دشوارتر است. ثمّ لايموت فيها و لايحيى حرف «ثمّ»، براى تراخى رتبى است و بيان مىكند كه آنچه بعد از آن آمده، در مقايسه با قبل از آن قابل توجّهتر است. 5 آتش دوزخ، عذابى جاودانه است و اهلشقاوت در آن مخلّداند. ثمّ لايموت فيها و لايحيى مراد از «لايحيى»، نفى حيات مطلوب است كه نجات از آتش، مصداق بارز آن مىباشد. در اين صورت قيد «فيها»، اختصاص به «لايموت» خواهد داشت. بنابراين دوزخيان، نه در آتش مىميرند و نه از آن بيرون مىآيند. كليدواژهها: آتش؛ آرزو؛ جهنم؛ حيات؛ خلافت الهى؛ زندگى؛ سختى؛ شقاوت؛ عذاب؛ لذت؛ مرگ آيه 14 قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى بى گمان، كسى ظفرمند است كه (از آلودگىهاى روحى) پاك باشد. 1انسانهاى پاك، درستكار و تلاشكننده در مسير رشد و كمال، اهل نجاتاند و به هدف اصلى دست يافته، همواره در خوبى خواهند ماند. قد أفلح من تزكّى «فلاح»؛ يعنى، ظفر يافتن و دستيابى به مقصود (مفردات راغب) و نيز به معناى «فوز»، «نجات» و «باقى ماندن در خيرات» است (قاموس). فعل «تزكّى» از باب تفعل است و بر تكلّف (تلاش براى تزكيه) دلالت دارد. اين فعل از مشتقات «زكاء» يا «زكاة» است. «زكاء»؛ يعنى، درستى و درستكارى (مصباح) و به دستآوردن چيزى كه مايه پاكى شود (مفردات) و «زكاة»؛ يعنى، پاكى، رشد و نموّ، بركت و ممدوح بودن. (نهايه ابن اثير) 2 مردمان تذكّرپذير و اهلخشيت، انسانهايى پاك و رستگارند. سيذّكّر من يخشى ... قد أفلح من تزكّى مصداق مورد نظر از «من تزكى»- به قرينه آيات پيشين- همان مصاديق «من يخشى» است. 3 كسانى كه انفاق كرده و زكات مال خود را ادا كنند، انسانهايى صالح و نجات يافتهاند. قد أفلح من تزكّى برخى از لغتدانان، فعل «تزكّى» را به معناى «تصدق» مىدانند. (لسانالعرب) 4 خودسازى و پاكسازى خويش از وابستگى به دنيا، مايه نجات و صلاح است. قد أفلح من تزكّى تزكيه در آيه- به قرينه «بل تؤثرون الحياة الدنيا» در آيه بعد- شامل پاكى از دلبستگى به دنيا نيز مىباشد. 5 «سُئِل الصّادق (ع) عن قول اللّه عزّوجلّ: «قد أفلح من تزكّى» قال: من أخرج الفطرة؛ از امام صادق (ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ «قدأفلح من تزكّى» سؤال شد، فرمود: (مقصود) كسى است كه زكات فطره خود را بپردازد». كليدواژهها: اللّه؛ انسان؛ انفاق؛ تزكيه؛ خلافت الهى؛ رستگارى؛ زكات؛ صالحان؛ طهارت؛ عبرت؛ مال آيه 15 وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى و نام پروردگارش را ياد كند ونماز بگزارد. 1به زبان آوردن نام خداوند، درست كارى و مايه نجات است. قد أفلح من ... و ذكر اسم ربّه ذكر دو نوع است: ذكر با قلب و ذكر با زبان (مفردات راغب) و مراد از آن در آيه شريفه- به قرينه كلمه «اسم»- ذكر با زبان است. 2 ذكر اوصاف خداوند و توجّه هميشگى به آنها، از آثار تزكيه است. تزكّى. و ذكر اسم ربّه فصلّى شناخت اسم، بدون شناخت مسمّى حاصل نمىشود (مفردات راغب) و نمىتوان تكلم به الفاظى را كه ذهن براى آن معنايى تصور نكرده است، «ذكر اسم» ناميد. بنابراين ياد نامهاى خداوند، ملازم با ياد محتواى آنها است كه بر ويژگىهاى او دلالت دارند. عطف اين آيه بر «تزكّى» در آيه قبل، بيانگر مقدمه بودن تزكيه براى «ذكر اسم» است. 3 توجّه به جلوههاى ربوبيت خداوند، وادارسازنده انسان به عبادت و ذكر خدا و جارى ساختن نام او بر زبان است. و ذكر اسم ربّه 4 لزوم ذكر نام خدا پيش از نماز ذكر اسم ربّه فصلّى 5 به جا آوردن نماز پس از ذكر نام خداوند، مايه رستگارى است. قد أفلح من ... ذكر اسم ربّه فصلّى 6 ياد نام و اوصاف خداوند، سوقدهنده انسان به عبادت و نماز است. و ذكر اسم ربّه فصلّى 7 نمازگزاران، در صورتى رستگاراند كه از تزكيه و ياد خدا برخوردار باشند. قد أفلح من تزكّى. و ذكر اسم ربّه فصلّى 8 ذكر نام خدا و روىآوردن به نماز، نشانه پندپذيرى از قرآن، ترس از خداوند و مايه دورى از آتش دوزخ است. سيذّكّر من يخشى. و يتجنّبها الأشقى. الذى يصلى النار ... قد أفلح من ... فصلّى 9 نماز، ياد خداوند و ذكر نام او است. و ذكر اسم ربّه فصلّى حرف «فاء» ممكن است بر ترتيب بين ياد خدا و نماز دلالت كند و نيز مىتواند تفصيل پس از اجمال باشد. در صورت دوم، نماز مصداق بارز ياد خدا خواهد بود. برداشت ياد شده، ناظر به اين احتمال است. 10 «رب» از اسما و صفات خداوند است. و ذكر اسم ربّه 11 «قيل له: «و ذكر اسم ربّه فصلّى» قال: خرج إلى الجَبّانة فصلّى؛ به امام صادق (ع) عرض شد: (معناى) «و ذكر اسم ربّه فصلّى» (چيست) فرمود: (يعنى) به سوى صحرا بيرون رود و نماز (عيد) بخواند». 12 «عن أبىعبداللّه (ع) أنّه قال: من تمام الصّوم إعطاء الزّكاة ... و من صام فلميؤدّها فلاصوم له إذا تركها متعمّداً ... إنّ اللّه عزّوجلّ بدأ بها قبل الصّلاة فقال: «قد أفلح من تزكّى. و ذكر اسم ربّه فصلّى»؛ از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: از (شرايط) تمام بودن روزه، دادن زكات است ... و كسى كه روزه بگيرد؛ ولى زكات را نپردازد، روزه براى او نيست در صورتى كه ترك زكات از روى عمد باشد ... خداى عزّوجلّ زكات را در ابتدا و قبل از نماز، آورده و فرموده است: قد أفلح من تزكّى. و ذكر اسم ربّه فصلّى». 13 عن عبيداللّه بن عبداللّه الدهقان قال: دخلت على أبى الحسن الرضا (ع) فقال لى: ما معنى قوله: «وذكر اسم ربّه فصلّى» فقلت: كلّما ذكر اسم ربّه قام فصلّى، فقال لى: لقد كلّف اللّه عزّوجلّ هذا شططاً فقلت: جعلت فداك فكيف هو؟ فقال: كلّما ذكر ربّه صلّى على محمد و آله؛ عبيداللّه بن عبداللّه دهقان گويد: خدمت امام رضا (ع) رسيدم، پس امام از معناى سخن خداوند: «و ذكر اسم ربّه فصلّى» از من سؤال نمود، عرض كردم: يعنى هر زمان كه ياد پروردگارش را نمود، بايستد و نماز گزارد.امام به من فرمود: در اين صورت، خداى عزّوجلّ تكليف شاقّى نموده (و اين از خداوند به دور است.) عرض كردم: فدايت شوم پس (معناى) آن چگونه است؟ فرمود: هر زمان نام پروردگارش را برد، بر محمّد (ص) و آل او صلوات بفرستد». كليدواژهها: اللّه؛ تزكيه؛ جهنم؛ خوف؛ ذكر؛ رب/ اسما و صفات؛ رستگارى؛ روزه؛ زكات؛ عبادت؛ عمل؛ قرآن؛ نماز آيه 16 بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا (ولى شما اين گونه نيستيد،) بلكه زندگى دنيا را ترجيح مىدهيد. 1عموم مردم، دنيا را بر آخرت ترجيح مىدهند. بل تؤثرون الحيوة الدنيا «ايثار» به معناى تفضيل و برترى دادن است (مصباح) و خطاب «تؤثرون»، ناظر به طبيعت دنياگرايانهاى است كه در غالب انسانها وجود دارد. 2 مردم با گزينش دنيا به جاى آخرت، خود را از تزكيه، ياد خدا و اداى نماز دور نگهداشته، از رستگارى محروم مىسازند. قد أفلح ... بل تؤثرون الحيوة الدنيا 3 برتر ديدن زندگانى دنيا از آخرت، ديدگاهى ناروا و مايه شقاوت و روىگردانى از تذكّرات قرآن و گرفتارى به آتش دوزخ است. و يتجنّبها الأشقى. الذى يصلى النار ... بل تؤثرون الحيوة الدنيا كليدواژهها: آخرت؛ اللّه؛ انسان؛ تزكيه؛ جهنم؛ حيات؛ دنيا؛ ذكر؛ رستگارى؛ شقاوت؛ قرآن؛ نماز آيه 17 وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى و حال آن كه آخرت بهتر و پايدارتر است. 1جهان آخرت، بهتر از زندگانى دنيا و سراسر خير است. و الأخرة خير كلمه «خير»- مانند كلمه «شرّ»- گاهى اسم و گاهى وصف تفضيلى است. در صورت اول؛ يعنى، آنچه همگان به آن رغبت مىكنند و در صورت دوم؛ يعنى، برتر (مفردات راغب). در اين آيه هر دو معنا احتمال مىرود؛ گر چه- به قرينه كلمه «أبقى»- معناى تفضيل مناسبتر است. 2 جهان آخرت طولانىتر و پايندهتر از دنيا است. و الأخرة ... أبقى 3 دنياگرايى مانع آخرتطلبى است. بل تؤثرون الحيوة الدنيا. و الأخرة خير 4 آخرتگرايى، زمينهساز تزكيه، ياد خدا و اداى نماز است. من تزكّى. و ذكر اسم ربّه فصلّى ... و الأخرة خير و أبقى 5 ترجيح آخرت بر زندگانى دنيا، مايه رستگارى است. قد أفلح ... و الأخرة خير و أبقى كليدواژهها: آخرت؛ اللّه؛ تزكيه؛ حيات؛ خلافت الهى؛ دنيا؛ ذكر؛ رستگارى؛ نماز آيه 18 إِنَّ هذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى قطعاً اين در صحيفههاى پيشين (نيز) هست. 1جاودانگى جهان آخرت و برترى آن بر زندگانى دنيا، در تمام كتابهاى آسمانى مطرح شده است. و الأخرة خير و أبقى. إنّ هذا لفى الصحف الأُولى «الصحف»، جمع محلى به «ال» و مفيد عموم است. تصريح به بعضى از صحف در آيه بعد، تنها بر اهميت آنها دلالت دارد و عموم را از بين نمىبرد. 2 پيشينيان، داراى كتابهاى آسمانى متعدد. الصحف الأُولى صحيفه (مفرد «صحف»)؛ يعنى، چيزى كه در آن كتابت شود (مفردات راغب) و مراد از آن- به قرينه استشهاد قرآن به محتواى آن- كتابهاى آسمانى است. 3 كتابهاى آسمانى امتهاى گذشته، رستگارى را در گرو تزكيه، يادِ نام خدا و اداى نماز دانسته، از ترجيح زندگانى دنيا بر آخرت نكوهش كردهاند. قد أفلح ... إنّ هذا لفى الصحف الأُولى مشاراليه «هذا» مىتواند آيه قبل (و الآخرة خير و أبقى) باشد و ممكن است آن را اشاره به مفاد آيات «قد أفلح ...» به بعد بدانيم. برداشت ياد شده، ناظر به احتمال دوم است. 4 تعاليم كتابهاى آسمانى، همسو و هماهنگ با هم است. إنّ هذا لفى الصحف الأُولى كليدواژهها: آخرت؛ امت؛ تزكيه؛ حيات؛ خلافت الهى؛ دنيا؛ ذكر؛ رستگارى؛ كتابرهاى آسمانى؛ ملامت؛ نامگذارى؛ نماز آيه 19 صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى صحيفههاى ابراهيم و موسى. 1ابراهيم و موسى (ع)، داراى نوشتههايى متعدد و نسخههايى مكتوب از تعاليم آسمانى صحف إبرهيم و موسى 2 ابراهيم و موسى (ع)، پيامبرانى شناخته شده در جزيرةالعرب و داراى طرفدارانى بسيار صحف إبرهيم و موسى از آنجا كه كتابهاى پيشينيان محدود به صحيفههاى ابراهيم و موسى (ع) نبود؛ تصريح به اين دو مىتواند برخاسته از نفوذ چشمگير اين پيامبران در جزيرةالعرب عصر پيامبر (ص) باشد. 3 برترى آخرت بر زندگانى دنيا و توقف رستگارى بر تزكيه، ياد نام خدا و اداى نماز، از معارف ياد شده در كتابهاى آسمانى ابراهيم و موسى (ع) قد أفلح ... بل تؤثرون ... صحف إبرهيم و موسى 4 تعاليم پيامبران الهى، همسو و هماهنگ با هم است. إنّ هذا لفى ... صحف إبرهيم و موسى 5 صحيفههاى ابراهيم و موسى (ع)، از نخستين كتابهاى آسمانى بوده است. لفى الصحف الأُولى. صحف إبرهيم و موسى وصف «الاولى» (در آيه قبل)، ممكن است در مقايسه با زمان نزول قرآن بوده و تنها ناظر به تقدم «صحف» بر قرآن باشد همچنين مىتواند به معناى حقيقى آن بوده و به دوران آغازين نزول كتابهاى آسمانى، نظر داشته باشد. برداشت ياد شده، ناظر به احتمال دوم است. 6 «عن أبىبصير عن أبىعبداللّه (ع) قال: قال لى: يا أبامحمّد ... عندنا الصحف التى قال اللّه عزّوجلّ: «صحف إبراهيم و موسى» قلت: جعلت فداك هى الألواح؟ قال: نعم؛ ابىبصير گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: اى ابامحمد! ... نزد ما صحفى است كه خداى عزّوجلّ فرموده: «صحف ابراهيم و موسى». عرض كردم اين صحف، همان الواح (صفحهها) است؟ فرمود: آرى». كليدواژهها: آخرت؛ ابراهيم (ع)؛ اكثريت؛ الواح موسى؛ امامت؛ انبياء؛ پيروى؛ تزكيه؛ حيات؛ ذكر؛ رستگارى؛ صحف ابراهيم؛ كتابرهاى آسمانى؛ مدح؛ موسى (ع)؛ نامگذارى؛ نماز [ دوشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۲۶ ] [ 11:42 ] [ سعید ]
سوره اعلى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم آيه 1 سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى نام پروردگار بلند مرتبه خود را به پاكى بستاى. 1تسبيح خداوند و دور نگهداشتن نامهاى او از اوصاف ناروا، وظيفهاى الهى برعهده پيامبر (ص) سبّح 2 خداوند، از هر عيب و نقصى مبرّا است. سبّح اسم ربّك لزوم منزّه قرار دادن نام، بيانگر منزّه بودن صاحبنام است. 3 اعتراف به پاك بودن خداوند از هر عيب و نقصى، وظيفهاى الهى بر عهده همه انسانها است. سبّح اسم ربّك خطاب «سبّح»، ممكن است ويژه پيامبر (ص) نباشد؛ گرچه روى سخن با آن حضرت است؛ زيرا مفاد آيات قرآن بدون توجه به آيههاى قبل و بعد نيز مراد بوده و در محتواى عام خود قابل تمسك هستند. 4 نام خداوند، هرگز نبايد با اثبات صفات ناشايست و سلب صفات بايسته، همراه شود. سبّح اسم ربّك تسبيح و تقديس و تنزيه به يك معنا است (مصباح). مراد از تسبيح نام خداوند، پاك و دور از عيب معرفى كردن آن است كه مستلزم چند چيز است: 1. همراه نساختن نام خداوند با وصفى ناشايست؛ 2. حمل نكردن نام او بر معنايى نادرست؛ 3. سلب نكردن صفات نيكو از آن؛ 4. به كار نبردن نامهاى اختصاصى خداوند براى غير او؛ 5. پرهيز از بى احترامى به نامهاى او. برداشت ياد شده به برخى از امور ياد شده نظر دارد. 5 لزوم پرهيز از حمل نامهاى خداوند، بر معنايى كه زيبنده او نيست. سبّح اسم ربّك 6 لزوم پرهيز از هرگونه جسارت و بىاحترامى، به نامهاى خداوند سبّح اسم ربّك 7 نامهاى اختصاصى خداوند، نبايد بر غير او نهاده شود. سبّح اسم ربّك الأعلى پاكيزه نگهداشتن نام خداوند، معنايى عام است و شامل نكته ياد شده نيز مىباشد. 8 هر نام كه بر ربوبيت دلالت كند، ويژه خداوند است و بر غير او روا نيست. سبّح اسم ربّك 9 باور به ربوبيت خداوند، زمينهساز پرهيز از همراه ساختن نام او با هرگونه وصف ناشايست. سبّح اسم ربّك 10 تسبيح پيامبر (ص)، مايه رشد و تعالى او است. ربّك 11 خداوند، داراى برترين مقامها و كاملترين ويژگىها است. ربّك الأعلى وصف «الأعلى»- به قرينه آيه بعد- به «ربّك» ارتباط دارد؛ نه «اسم ربّك». 12 اختصاص والاترين مقامها به خداوند، دليل لزوم تنزيه نام او از هر عيب و نقص است. سبّح اسم ربّك الأعلى وصف «الأعلى»، در مقام تعليل براى «سبّح» است. 13 ملاك شايستگى اسامى و اوصاف براى خداوند، دلالت آنها بر بىعيب بودن خداوند و سازگارىشان با مقام والاى او است. سبّح اسم ربّك الأعلى 14 خداوند، داراى نامهايى منزّه از دلالت بر كمترين عيب و سازگار با مقام والاى او است. سبّح اسم ربّك الأعلى 15 «رب» از اسما و صفات خداوند است. سبّح اسم ربّك الأعلى كليدواژهها: اقرار؛ اللّه؛ انسان؛ ايمان؛ تسبيح؛ تكليف؛ ذكر؛ رب/ اسما و صفات؛ على/ اسما و صفات آيه 2 الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى همان كه (پديدهها را) آفريد و هماهنگ ساخت. 1خداوند آفريننده تمامى موجودات الذى خلق بيان نكردن مفعولى خاص براى «خلق»، بيانگر تعميم است و به آفرينش تمام مخلوقات نظر دارد. 2 خداوند، آفريدههاى خويش را كامل و به دور از هرگونه كاستى و اضافات، قرار داده است. فسوّى تسويه و تعديل، به يك معنا است (مصباح) و اعتدال هر چيز، به دور ماندن آن از افراط و تفريط است. 3 برابرى همه مخلوقات، در داشتن ابزار وجودى خاص خويش فسوّى «تسويه»- آن گونه كه از «مقاييس اللغة» استفاده مىشود ايجاد اعتدال بين دو چيز است. براساس اين معنا جمله «سوّى» دلالت دارد كه خداوند در اعطاى شرايط مناسب با وضعيت هر يك از مخلوقات، تبعيض روا نداشته و اين گونه نيست كه از ابزار لازم براى وجود برخى، بكاهد و يا افزونتر از ظرفيت وجودى برخى ديگر، به آنها عطا كند؛ بلكه به همه نگاهى برابر داشته است. 4 نبودن افراط و تفريط در ساختار مخلوقات، دليل لزوم تسبيح خداوند و اعتراف به دور بودن او از هر عيب و نقص سبّح اسم ربّك ... الذى خلق فسوّى وصف «الذى ...»، بيانگر علت تسبيح است و حرف «فاء» در «فسوّى» دلالت دارد كه غرض اصلى از توصيف خداوند با جمله «خلق فسوّى»، بيان تسويه است و ذكر خلقت، به عنوان مقدمه براى بيان تسويه مىباشد. 5 باور به خالقيت خداوند و كمال بخشى او، زمينهساز تسبيح نام او و پرهيز از همراه ساختن آن با هرگونه وصف نامناسب است. سبّح اسم ... الذى خلق فسوّى 6 آفريدن و نظام دادن به جهان هستى، اقتضاى ربوبيت خداوند است. ربّك ... الذى خلق فسوّى 7 تكامل تدريجى پديدههاى هستى خلق فسوّى حرف «فاء» در «فسوّى» ممكن است براى بيان ترتيب معنوى باشد، در نتيجه هر موجودى پس از آفريده شدن، وارد مرحله تسويه و تعديل مىشود. كليدواژهها: اعتدال؛ اللّه؛ ايمان؛ تسبيح؛ جهان؛ خلقت آيه 3 وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى و آن كه (براى هر چيزى) اندازه قرار داد و (او را) راه نمود. 1خداوند، براى هر يك از مخلوقات، اندازه و ويژگىهاى مشخص قرار داده و زمينه پيدايش شكلها و شايستگىهاى خاصى را در آن فراهم آورده است. و الذى قدّر فهدى مفاد «قدّر»، اشاره به آن چيزى است كه بالقوه در موجودات وجود دارد و در حالات پياپى، در صحنه وجود ظاهر مىشود و صورت مىپذيرد. (مفردات راغب) 2 خداوند، هر يك از موجودات را در مسيرى مناسب، با شايستگىهاى ذاتىاش قرار داده است. فهدى مراد از «هدايت»، يا ارشاد و راهنمايى است كه در اين صورت محدود به موجودات شعورمند خواهد شد و يا قرار دادن چيزى در جهت و مسيرى خاص است كه آن مسير را به طبيعت خود و يا از روى اختيار طىّ كند. در اين فرض همه موجودات، مشمول هدايت خواهند بود. متعلق «هدى»- به قرينه «قدّر»- تمام امورى است كه در وجود هر مخلوق تقدير شده است. 3 خداوند، آفريدههاى با شعور خويش را بر شيوه به كار بردن توانمندىهاى خود، آگاه ساخته است. فهدى 4 خداوند، به دليل ايجاد زمينه براى ظهور شايستگىهاى نهفته در هر يك از موجودات، سزاوار تسبيح و مبرّا دانستن او از هر عيب و نقص سبّح ... الذى قدّر فهدى 5 جهان آفرينش، هدفدار و قانونمند است. قدّر فهدى 6 وجود حد و مرز مشخّص در استعدادهاى هر يك از موجودات و فراهم بودن زمينه ظهور آنها، جلوههايى از ربوبيت خداوند است. ربّك الأعلى ... الذى قدّر فهدى كليدواژهها: اسما و صفات؛ اللّه؛ تسبيح؛ جهان؛ خلقت؛ قدر؛ هدايت آيه 4 وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى و آن كه گياه را رويانيد. 1خداوند، روياننده نباتات و تأمينكننده علوفه گياهخواران و الذى أخرج المرعى «مرعى» يا مصدر ميمى و يا اسم مكان است و به صورت مجاز در معناى گياهان چراگاه به كار رفته است. برگزيدن اين لفظ، به منظور بيان منافع گياه است كه خوراك دامها را تأمين مىكند. 2 توجّه به قدرت خداوند بر روياندن گياهان و به وجود آوردن چراگاهها، مايه منزّه دانستن او از هر عيب و نقص و پيراستن نام او، از هر وصف ناروا است. سبّح اسم ... و الذى أخرج المرعى 3 آفرينش چراگاهها، از جلوههاى ربوبيت خداوند است. ربّك ... الذى أخرج المرعى كليدواژهها: اللّه؛ تنزيه؛ خلقت؛ ذكر؛ قدرت؛ گياه؛ مرتع آيه 5 فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى پس آن را خشك و تيره ساخت. 1تبديل گياهان سبز و خرّم، در زمانى كوتاه به خس و خاشاك تيره و سياهفام، كار خداوند است. فجعله غثاء أحوى «غثاء» به گياهان خشكى گفته مىشود كه روى سيلابها، قرار گرفته و جابهجا مىشوند و «أحوى» به معناى سياه پر رنگ است. (مفردات راغب) 2 پژمرده ساختن گياهان و تبديل آن به هيزم و خرده كاه، جلوههاى حاكميت تدبير خداوند بر جهان هستى است. ربّك ... الذى أخرج المرعى. فجعله غثاء أحوى در اين آيات، همان گونه كه روياندن گياهان از جلوههاى ربوبيت خداوند معرفى شده؛ پژمرده ساختن آنها نيز براساس تدبير و ربوبيت او دانسته شده است. اين تدبير، ممكن است ناظر به منافعى نظير تهيه هيزم و كود، غذاى زمستانى حيوانات و غير آن باشد كه از گياهان خشك شده حاصل مىشود. 3 سير صعودى و نزولى گياهان و روييدن و تبديل شدن آنها به خاشاك، نمونهاى از نظم تقدير شده در آفريدههاى خداوند است. الذى قدّر ... أخرج المرعى. فجعله غثاء أحوى 4 دور بودن خداوند از هر عيب و نقص، در تغييرات و تحولات آفريدههاى او جلوهگر است. سبّح ... الذى أخرج المرعى. فجعله غثاء أحوى 5 عملكرد عوامل طبيعى، فعل خداوند است. و الذى أخرج المرعى. فجعله غثاء أحوى 6 توجّه به روييدن و خشكيدن گياهان، زمينهساز ياد معاد أخرج المرعى. فجعله غثاء أحوى ارتباط آيات آغاز سوره، با جملههايى نظير «يصلى النار الكبرى» و «و الأخرة خير و أبقى» (در ادامه سوره) بيانگر آن است كه اين آيات، زمينه توجّه به مفاد آيات مربوط به معاد را فراهم مىسازد. كليدواژهها: آتش؛ اسما و صفات؛ اللّه؛ تنزيه؛ خاشاك؛ خلقت؛ طبيعت؛ عمل؛ گياه؛ معاد آيه 6 سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى ما (قرآن را) پيوسته بر زبان تو جارى مىسازيم، پس (آن را) فراموش نخواهى كرد. 1آگاهى پيامبر (ص) بر وحى و زبان گشودن آن حضرت به قرائت قرآن، وابسته به خواست خداوند و در گرو عنايت ويژه او بود. سنقرئك 2 خداوند، پيامبر (ص) را به آموختن قرآن و جارى ساختن آن بر زبان او وعده داد. سنقرئك «إقراء»؛ يعنى، ديگرى را قارى ساختن و حرف «سين» در «سنقرئك» براى تأكيد وعده است. بنابراين مفاد آيه شريفه، اين است كه وحى همچنان ادامه يافته، زبان تو در حال و آينده به قرائت آن توانمند خواهد بود. 3 توانمند ساختن پيامبر (ص) بر قرائت قرآن و فراموش نكردن آن، ازجلوههاى ربوبيت خداوند بر آن حضرت است. سنقرئك فلاتنسى 4 وحى و نزول قرآن، به صورت قرائت آن بر پيامبر (ص) و جارى ساختن آن بر زبان او بوده است. سنقرئك 5 خداوند، پيامبر (ص) را به حافظ قرآن شدن بشارت داده و به آن حضرت اطمينان داد كه هرگز آن را فراموش نخواهد كرد. فلاتنسى 6 پيامبر (ص)، نگران فراموش كردن آيات قرآن و در تلاش براى حفظ آن سنقرئك فلاتنسى اطمينان بخشيدن به پيامبر (ص) كه قرآن را فراموش نخواهد كرد نشانگر نگرانى آن حضرت از خطر فراموشى است. 7 دريافت قرائت قرآن از جانب خداوند، مصونسازنده پيامبر (ص) از فراموش كردن آن سنقرئك فلاتنسى حرف «فاء»، جمله «فلاتنسى» را بر «سنقرئك» تفريع كرده است. 8 آيات قرآن، در طول زندگانى پيامبر (ص) از خطا و كاستى مصون ماند. سنقرئك فلاتنسى درباره مفاد «إلّا ما شاء اللّه» در آيه بعد، دو ديدگاه وجود دارد: 1. بيان حاكميت مشيّت خداوند كه در نتيجه مراد، استثناى حقيقى نخواهد بود؛ بلكه تنها نشانگر آن است كه «لاتنسى» هر چند مطلق است و هيچ استثنايى ندارد؛ ولى مشيّت خداوند بر همه چيز حاكم است و نسيان و عدم نسيان پيامبر (ص)، بيرون از مشيّت او نيست. 2. حرف «إلّا» در استثناى حقيقى به كار رفته است و بيانگر آن است كه خداوند، بخشى از آيات را براساس مشيّت خويش از ياد پيامبر (ص) خواهد برد. برداشت ياد شده براساس نظر اول است. 9 تسبيح خداوند، زمينهساز شايستگى پيامبر (ص) براى دريافت قرآن و حفظ آن سبّح اسم ربّك ... سنقرئك فلاتنسى 10 وابستگى رويش گياهان و خشكيدن آنها به خواست خداوند، گواه توانمندى او بر آموزش قرائت قرآن به پيامبر (ص) و حاكميت مشيّت او بر حفظ يا فراموش كردن آن و الذى أخرج المرعى. فجعله غثاء أحوى. سنقرئك فلاتنسى برشمردن صفات خداوند- پيش از وعده به قرائت و حفظ- نشانگر ارتباط آن صفات با اين وعده است؛ به اين بيان كه چون زوال گياهان سر سبز، وابسته به خواست خداوند است، زوال قرآن از حافظه انسان نيز مقهور اراده او مىباشد. 11 وجود خبرهاى غيبى و پيشگويى از آينده، در قرآن فلاتنسى 12 خداوند پيامبر (ص) را به داشتن حافظهاى نيرومند و فراموش نكردن آنچه خوانده است، وعده داد. سنقرئك فلاتنسى حذف مفعول از فعلهاى «نقرء» و «لاتنسى»، ممكن است براى افاده عموم باشد؛ يعنى، تو را بر قرائت توانا مىسازيم و تو خواندههاى خويش را، از ياد نخواهى برد. 13 پيامبر (ص)، از سهو و نسيان تعاليم الهى، مصون بوده است. فلاتنسى 14 تكرار قرائت قرآن بر پيامبر (ص) از سوى خداوند، مايه فراموش نشدن آن بود. سنقرئك فلاتنسى حرف «سين»- كه براى استقبال است- اگر بر فعلى درآيد كه در زمان تكلم نيز در حال انجام گرفتن است، دلالت بر تداوم فعل خواهد كرد و چون آيه «سنقرئك ...»، خود نيز مصداق قرائت قرآن است؛ بنابراين حرف «سين» بر استمرار قرائت در آينده دلالت مىكند و حرف «فاء» در «فلاتنسى»، فراموش نكردن قرآن را بر استمرار قرائت آن تفريع كرده است. كليدواژهها: اسما و صفات؛ اللّه؛ امنيت؛ بشارت؛ تسبيح؛ تلاوت؛ حزن؛ حفظ قرآن؛ عصمت؛ علم؛ غيب؛ قدرت؛ قرآن؛ گناه؛ گواهى؛ گياه؛ مشيت خدا؛ نزول قرآن؛ وحى؛ وعده آيه 7 إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ مَا يَخْفَى مگر آنچه را كه خدا بخواهد، كه او آشكار و نهان را مىداند. 1 عارض شدن فراموشى آيات قرآن بر پيامبر (ص)، تنها در صورتى امكانپذير است كه خداوند بخواهد. فلاتنسى. إلّا ما شاء اللّه 2 حاكميت مشيّت خداوند، بر توانمندىهاى همه انسانها حتى پيامبر (ص) فلاتنسى. إلّا ما شاء اللّه مفاد استثنا در «إلّا ماشاء اللّه» الزاماً اين نيست كه خداوند براى پيامبر (ص) فراموشى آيات را اراده خواهد كرد؛ بلكه مىتوان گفت: اين استثنا را فرموده است تا اين نكته را بفهماند كه مصونيت پيامبر (ص) از فراموشى؛ همواره معلّق بر خواست خداوند است و آن حضرت از خود استقلالى ندارد. 3 اراده و مشيّت الهى، نافذ و تخلفناپذير است. إلّا ما شاء اللّه 4 هيچ يك از وعدههاى خداوند، او را بر كارى مجبور نساخته و مشيّت او را مقهور خود نمىسازد. فلاتنسى. إلّا ما شاء اللّه جمله «فلاتنسى» وعده خداوند به پيامبر (ص) است كه قرآن از خاطر او محو نخواهد شد و استثناى «إلّا ما شاء اللّه»- در صورتى كه مراد استثناى حقيقى نباشد- بيانگر اين نكته است كه حتى پس از اين وعده نيز اختيار، از خداوند سلب نمىشود و مشيّت او همچنان حاكم است. 5 امكان تعلّق مشيّت الهى بر آگاه نساختن پيامبر (ص)، از برخى معارف و يا محو آن از حافظه آن حضرت (ص) سنقرئك فلاتنسى. إلّا ما شاء اللّه استثنا، ممكن است به «سنقرئك» نيز مربوط باشد و مىتواند تنها به «فلاتنسى» ارتباط داشته باشد. برداشت ياد شده ناظر به احتمال نخست است. 6 بقا و زوال علوم اعطايى خداوند به بشر، حتى دريافت وحى به وسيله پيامبر (ص)، منوط به مشيّت خدا است. سنقرئك فلاتنسى. إلّا ما شاء اللّه 7 خداوند، به تمام آنچه آشكار است و يا همواره مستور مىماند، آگاه است. إنّه يعلم الجهر و ما يخفى فعل مضارع در «مايخفى»- به قرينه آن با كلمه «الجهر»- دلالت بر تجدد و استمرار خفا دارد و مىرساند كه مراد از «مايخفى»، چيزهايى است كه مخفى شدن اقتضاى طبيعت آن باشد. 8 قرائت كامل قرآن بر پيامبر (ص) و بقاى آن در حافظه آن حضرت، نويدى متكى بر علم خداوند سنقرئك فلاتنسى ... إنّه يعلم الجهر و ما يخفى 9 آگاهى خداوند از آشكار و نهان، پشتوانه نفوذ مشيّت او در پيدايش و زوال آموختههاى انسان سنقرئك فلاتنسى. إلّا ما شاء اللّه إنّه يعلم الجهر و ما يخفى 10 مشيّتهاى خداوند، گزاف و ناپسند نبوده و متكى به علم همه جانبه او است. إلّا ما شاء اللّه إنّه يعلم الجهر و ما يخفى 11 علم خداوند به آشكار و نهان، توجيهكننده مشيّت او درباره محو يا ابقاى معارف در ذهن پيامبر (ص) فلاتنسى. إلّا ما شاء اللّه إنّه يعلم الجهر و ما يخفى جمله «إنّه يعلم ...»، تعليل براى «شاء اللّه» و بيانگر اين است كه اگر خداوند براى پيامبر (ص)، نسيان آيهاى را بخواهد و آن را از صفحه خاطر آن حضرت محو سازد؛ دليلى عالمانه داشته و بر پايه علم مطلق خود به هر نهان و آشكار، چنين ارادهاى كرده است. كليدواژهها: آيه؛ اللّه؛ انسان؛ تلاوت؛ علم؛ غيب؛ فراموشى؛ قرآن؛ مشيت خدا آيه 8 وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرَى و تو را بر آسانترين راه موفّق مىداريم. 1خداوند به پيامبر (ص) وعده داد كه او را به برنامه و شريعتى ساده راهنمايى كرده و بر انجام دادن آن آماده و توانا سازد. و نيسّرك لليسرى «يسرى» وصف براى موصوفى محذوف از قبيل «الطريقة» يا «الشريعة» و به معناى سهلتر و آسانتر است. اسناد فعل «نيسّر» به ضمير خطاب- با آن كه در اين موارد، طبيعى آن است كه تعبير «آسان كردن يسرى براى پيامبر (ص)» به كار رود؛ نه «آسان ساختن پيامبر (ص) براى يسرى»- بيانگر آن است كه خداوند وعده ايجاد تحولات درونى در شخص پيامبر (ص) را، به آن حضرت داده است كه با سهولت پذيراى برنامه الهى گردد. 2 اسلام، آسانترين شريعت و به دور از تكاليف دشوار و مشقّتبار و نيسّرك لليسرى به قرينه «فذكّر» در آيه بعد- كه تذكّر به انسانها را بر اينآيه تفريع كرده است- مراد از «يسرى» همان آيين اسلام است كه پيامبر (ص) مأمور ياد آورى آن به مردم شده است. 3 توفيق يافتن پيامبر (ص) به فراگيرى قرآن و به خاطر سپردن آن، نيازمند امدادهاى ويژه خداوند و نيسّرك لليسرى به قرينه «سنقرئك فلاتنسى» (در آيات پيشين) مىتوان گفت: مراد از «نيسّرك»، آماده ساختن پيامبر (ص) براى قرائت و حفظ قرآن است. 4 تسبيح خداوند، زمينهساز امدادهاى ويژه خداوند به پيامبر (ص) و فراهمآورنده تسهيلات براى عمل كردن آن حضرت به تكليف الهى خويش سبّح ... و نيسّرك لليسرى 5 فراهم ساختن شريعتى ساده براى پيامبر (ص)، از جلوههاى ربوبيت خداوند است. سبّح اسم ربّك ... و نيسّرك لليسرى كليدواژهها: آسانى؛ اسلام؛ اللّه؛ تبليغ؛ تسبيح؛ تكليف؛ توفيق؛ دين؛ شريعت؛ محمّد (ص)؛ نصرت؛ وعده آيه 9 فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرَى پس تذكّر بده، اگر تذكّر سود دهد. 1پيامبر (ص)، مأمور موعظه و زنده نگهداشتن تعاليم الهى در اذهان مردم فذكّر «تذكير» (مصدر «ذكّر») به معناى موعظه كردن است (قاموس)، ذكر و حفظ به يك معنا است؛ جز اين كه حفظ به فراگيرى نظر دارد و ذكر به حضور در ذهن. (مفردات) 2 فراگرفتن قرآن و حفظ آن و دارا بودن تسهيلات خدا دادى، پيامبر (ص) را از شرايط لازم براى ارشاد مردم برخوردار ساخته بود. سنقرئك فلاتنسى ... و نيسّرك لليسرى. فذكّر حرف «فاء»، فرمان ارشاد و تذكّر را بر آيات پيشين تفريع كرده است. در آن آيات، از توانمندى پيامبر (ص) بر قرائت، حفظ و پىگيرى آسان تعاليم قرآن سخن بهميان آمده بود. بنابراين وجود آن ويژگىها، مقدمه لازم براى اقدام به تذكّر است. 3 آگاهى و توانايى، دو شرط لازم در ارشاد مردم سنقرئك ... نيسّرك ... فذكّر 4 هدف از نزول قرآن بر پيامبر (ص)، توجّه دادن به مردم و نصيحت كردن آنان است. سنقرئك ... فذكّر 5 لزوم موعظه و ارشاد مردم، مشروط به سودمند بودن آن است. فذكّر إن نفعت الذكرى «ذكرى» اسم مصدر براى «تذكير» است (قاموس)، اين كلمه نسبت به كلمه «ذكر»، مبالغه بيشترى دارد. (مفردات) حرف «ان» يا براى اشتراط حقيقى به كار رفته است و يا مراد از آن تشكيك است. برداشت ياد شده ناظر به احتمال نخست است. گفتنى است كه مراد از «نفع» در آيه شريفه، اعم از اتمام حجت است؛ بنابراين تذكّرى كه اتمام حجت باشد داراى نفع بوده و فرمان «ذكّر» شامل آن مىشود؛ ولى در مورد كسانى كه بر آنان اتمام حجت شده، شرط وجوب موعظه، تأثيرگذار بودن آن است. 6 پيامبر (ص)، در مورد كسانى كه پند و اندرز به آنان بيهوده است، تكليفى ندارد. فذكّر إن نفعت الذكرى چنانچه مراد از «إن»، تشكيك باشد، جمله «إن نفعت الذكرى» قيد «ذكّر» نخواهد بود؛ بلكه جمله معترضهاى است كه تعريض به وجود افراد تذكّرناپذير در بين مردم دارد. مفاد آيه در اين احتمال اين است كه بايد همه مردم را ارشاد كرد ولى مگر تذكّر سودى دارد؟! اين تعبير علاوه بر اظهار يأس از سودمندى تذكّر براى گروهى از مردم، بر نكوهش آنان نيز دلالت دارد. 7 لزوم ارشاد تمام مردم، هر چند اميدى به پندپذيرى برخى از آنان نيست. فذكّر إن نفعت الذكرى كليدواژهها: اميد؛ انسان؛ تبليغ؛ حفظ قرآن؛ دين؛ عبرت؛ علم؛ قدرت؛ موعظه؛ نزول قرآن؛ هدايت [ دوشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۲۶ ] [ 11:36 ] [ سعید ]
بسم الله الرحمن الرحیم مجله «آيه» يکي از مجلات موئسسه همشهري است که به قرآن ، فعاليتهاي قرآني و مفاهيم قرآني اختصاص دارد .
نقطه ضعف مجله تبليغات کم و نبود توزيع در کيوسک هاي روزنامه فروشي است به نحوي که تنها مشترکين همشهري جوان از آن استفاده مي کنند و طبعا طيف مخاطب شديدا کاهش پيدا مي کند. در آرشيو اينترنتي «آيه» تنها امکان دستيابي به فايل pdf امکانپذير است که آنهم به تعداد کمي حدود يک سوم يا کمتر دسترسي وجود دارد در فايلهاي pdf تصاوير واضح نيستند و امکان انتشار آن در اينترنت ووبلاگ وجود ندارد و گمان مي کنم تنها قوت آن اين است که مطالب به شکل اصلي مجله موجود است که آنهم به دليل ناواضح بودن عکسها اين نقطه قوت کمرنگ مي شود. نقطه قوت «آيه»بيان جذاب و جوان پسند آن است که در بالا اشاره کردم. ديگر نقطه قوت توجه به سليقه هاي مختلف است .(براي کساني که به حفظ يا قرائت يا تفسير يا مسائل اجتماعي يا ...علاقه دارند. ) اين بياني کلي از مجله قرآني «آيه» بود اما نقد و تحليل چند نوشته مجله که در اينترنت دانلود کرده و مطالعه کردم.
بخوان و غيب شو! نوشتاري است که که به آيه نهم سوره يس «و جعلنا ...»مي پردازد ودر همان ابتدا در شرح آيه مي گويد :« شما هم حداقل يکي دو باري باتاثيراتش مواجه شده ايد براي ورود به محدوده طرح ترافيک ، پنهان ماندن از چشم پليس در بزگراهها....» و به اين ترتيب در همان اول کار چهره اي خرافي و خلافکار پرور!!!! از آيه نشان مي دهد و بعد که خاطرات رزمندگان را که از چشم بعثيها با خواندن آيه دور مانده اند را بيان مي کند در حقيقت آنها را با قانون گريزان يک کاسه کرده و به نظر من کل اين خاطرات را لوث مي کند.براي جوانان نوشتن مطلوب است ولي اينچنين باورهاي خرافي مردم را پر و بال دادن نقطه مقابل رسالت مجله اي قرآني است. در قسمتهاي ديگر با نوشتن خلاصه و معرفي سوره يس و توضيحاتي از تفاسير در باب اين آيه شايد کمي ضعف پوشانده شده باشد ودر راستاي تقويت آگاهيهاي مخاطب گامي برداشته باشد ولي مقايسه رواياتي که در تفاسير در باب پنهان شدن پيامبر از چشم کفار با پنهان ماندن از چشم پليس در بزگراهها بد جوري توي ذوق مي زند.
هزار جريره .... يک قرآن مقاله اي خواندني است که به وضعيت اسلام و قرآن در کشور فيليپين مي پردازد مختصري به تاريخ اسلام در اين کشور مي پردازد که جا داشت بيشتر کار شود و به اوضاع مسلمانان ، وضع اسلام در دانشگاههاي آن کشور ، شيوع توجه به قرآن و قرائت قرآن در آن کشور مي پردازد. در قسمتي به خدمات فرهنگي قرآني جمهوري اسلامي در آن ديار مي پردازد ، مسئله اي که بسيار ضروري است و متاسفانه در گير و دار دعواهاي سياسي مملکتمان گم شده است و شايد مرتبط با همين موضوع به مصاحبه با يک مسلمان شيعه مي پردازد که او هم از تاثيرات و تبليغات وهابيت بر مسلمين مي گويد و باز زنگ هشداري است براي ما که در اين زمينه کم کاريم .در کل اين مقاله را مثبت و موثر ديدم.
در انتها با تشکر از دست اندر کاران مجله اميد است با رفع نواقص در ارتقاء اين مجله و پخش آن در روزنامه فروشيها گام بلندتري در تعالي فرهنگ قرآني بردارند. [ شنبه ۱۳۸۸/۱۱/۲۴ ] [ 20:40 ] [ سعید ]
سوره فيل بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم آيه 1 أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ آيا نديدى كه پروردگارت با پيلداران چه كرد؟ 1لشكرى فيلسوار پيش از عصر بعثت، گرفتار كيفر خداوند شده، به شدّت مجازات شدند. ألمتر كيف فعل ربّك بأصحب الفيل 2 سركوب فيلداران از جانب خداوند، رخدادى شگفت و خاطرهاى زنده در عصر بعثت ألمتر كيف فعل ربّك بأصحب الفيل استفهام در «ألمتر»- علاوه بر تعجبى بودن- اصل رؤيت را تحقق يافته قلمداد كرده است؛ كنايه از اينكه گرچه مخاطب، آن حادثه را نديده است؛ ولى شهرت آن به حدى است كه گويا او نيز ديده است. 3 وابستگى سركوب اصحاب فيل به خداوند، امرى روشن و بىنياز از تأمل و برهان ألمتر 4 برخورد شديد خداوند با فيلداران مهاجم، جلوه ربوبيت او و فراهم آورنده زمينه رشد براى آيين اسلام بود. ربّك اضافه «ربّ» به ضمير در خطاب به رسول اكرم (ص)، بيانگر اين است كه نابودى اصحاب فيل، آن حضرت را در مسير رسالت الهىاش، از تربيت و تدبير الهى برخوردار كرده است. 5 هجوم ابرهه به مكه با سپاهيانى فيلسوار و سركوب شديد آنان از جانب خداوند ألمتر كيف فعل ربّك بأصحب الفيل آيات اين سوره، به داستان «ابرهه» نظر دارد كه شهرت آن تا حد مبدأ تاريخ شدن، از تصريح به نام او، بىنياز ساخته است. 6 استفاده از فيل در جنگهاى عرب، كم سابقه و نشانه برخوردارى سپاه مهاجم،از تجهيزات پيشرفته جنگى بود. ألمتر كيف فعل ربّك بأصحب الفيل شهرت سپاه ابرهه با عنوان «اصحاب الفيل»، نشانگر تازگى داشتن اين ابزار جنگى و هراس افكن بودن آن است. 7 داستان اصحاب فيل و كيفر ديدن آنان، حادثهاى عبرتآموز و شايسته تدبر ألمتر كيف 8 سركوب كردن اصحاب فيل، نشانه قدرت خداوند كيف فعل ربّك 9 هشدار خداوند به مخالفان و حرمتشكنان كعبه و تهديد آنان به كيفرى نظير نابودى اصحاب فيل ألمتر كيف فعل ربّك بأصحب الفيل 10 توجّه به ماجراى اصحاب فيل، دلگرمكننده و اطمينانبخش براى پيامبر (ص) و مؤمنان عصر بعثت ألمتر كيف فعل ربّك بأصحب الفيل 11 «رب» از اسما و صفات خداوند ألمتر كيف فعل ربّك 12 «عن أبىعبداللّه عن أبيه عن أبائه (ع) قال: لمّا ظهرت الحبشة باليمن وَجَّهَ يكسوم ملك الحبشة بقائدين من قُوّاده يقال لأحدهما أبرهة و الآخر أرباط فى عشرة من الفِيَلَةِ كلّ فيل فى عشرة آلاف لِهَدْم بيت اللّه الحرام ... فقتل أبرهة أرباط و استولى على الجيش فلمّا قارب مكّة ... أقبلت الطير الأبابيل فى منقار كلّ طائر حجر و فى رجليه حجران فكان الطائر الواحد يقتل ثلاثة من أصحاب أبرهة ... و قد قصّ اللّه تبارك و تعالى نبأهم فقال سبحانه: «ألمتر كيف فعل ربّك بأصحاب الفيل»؛ امام صادق از پدرانش (ع) نقل كرده است: چون حبشيان بر يمن پيروز شدند، پادشاه حبشه به نام «يكسوم» دو نفر از فرماندهان خود به نامهاى «ابرهه» و «ارباط» را به همراه ده فيل- كه همراه هر فيل ده هزار نيرو بود- براى منهدم كردن خانه خدا (به مكّه) فرستاد ... ابرهه، ارباط را به قتل رساند و خود مسلّط بر نيروها شد. پس چون به مكّه نزديك شد ... آن پرندگان پىدرپى آمدند و در منقار هر يك از آنها، يك سنگ و در پاهايشان دو سنگ بود. هر پرندهاى سه نفر از اصحاب ابرهه را مىكشت ... خداى تبارك و تعالى داستان آنان را نقل كرده و فرموده است: «ألمتر كيف فعل ربّك بأصحاب الفيل»». كليدواژهها: آرامش؛ اسلام؛ اسما و صفات؛ اصحاب فيل؛ اللّه؛ انذار؛ ايمان؛ پرنده؛ تعجب؛ تفكر؛ تهديد؛ جنگ؛ دشمنى؛ رب/ اسما و صفات؛ رشد؛ سنگ؛ عبرت؛ عذاب؛ فيل؛ قدرت؛ قصه؛ كعبه؛ محمّد (ص)؛ مسلمانان؛ مكه؛ نيروى هاى نظامى آيه 2 أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ آيا نيرنگشان را بىاثر نساخت؟ 1اصحاب فيل، درصدد مكر با خداوند و پىگير طرحى در مقابله با اهداف الهى بودند. كيدهم «كيد»، نوعى چارهجويى كردن است كه گاهى مذموم و گاه پسنديده است؛ گرچه موارد استعمال آن در مذموم بيشتر است. (مفردات) مراد از «كيد» اصحاب فيل، هجوم آنان به مكه براى ويران ساختن كعبه و بازداشتن مردم از عبادت نزد آن بود. ابرهه پيش از آن نيز، براى منصرف ساختن مردم از زيارت كعبه، كنيسهاى در يمن ساخته بود؛ ولى به قرينه عنوان «اصحاب الفيل»، مىتوان گفت: مراد از «كيدهم» همان هجوم به كعبه است. 2 خداوند برنامه اصحاب فيل را سردرگم كرده، توطئه آنان را خنثى ساخت. ألميجعل كيدهم فى تضليل ظرف بودن تضليل (گمراه ساختن) براى «كيد»، مبالغه در همراهى آن دو است؛ به گونهاى كه هر جزئى از كيد آنان، همراه با تضليل خداوند بود و از آن انفكاك نداشت. 3 ناكامى ابرهه در طرح انهدام كعبه و به هم خوردن توطئه او در تعطيل عبادت نزد آن، كارى شگفت و نشانه قدرت خداوند ألمتر كيف فعل ربّك ... ألميجعل كيدهم فى تضليل ارتباط اين آيه با جمله «كيف فعل ربّك» (در آيه قبل)، بيانگر برداشت ياد شده است. 4 عقيم ساختن توطئه ابرهه براى انهدام كعبه، سزاوار تأمل و هشدارى براى مخالفان اسلام ألميجعل كيدهم فى تضليل 5 وابستگى شكست اصحاب فيل به خداوند، امرى روشن و بىنياز از تأمل و برهان ألميجعل استفهام تقريرى در آيه، گوياى وضوح محتواى آن است. كليدواژهها: اسلام؛ اسما و صفات؛ اصحاب فيل؛ اللّه؛ اميد؛ انذار؛ تعجب؛ دشمنى؛ شكست؛ قدرت؛ كعبه؛ مكر آيه 3 وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبَابِيلَ و پرندگانى را گروه گروه بر آنان فرستاد، 1خداوند، پرندگانى فراوان و ناشناخته را بر اصحاب فيل، حملهور ساخت و آنها گروه گروه و پياپى بر آنان هجوم بردند. و أرسل عليهم طيرًا أبابيل نكره آمدن «طيراً» (اسم جمع «طائر») بر ناشناخته بودن آنها دلالت دارد. توصيف آن به «أبابيل»- كه يا به معناى دسته دسته و يا پىدرپى است (قاموس) بيانگر آن است كه يورش پرندگان بر اصحاب فيل، تدريجى بوده است. 2 پرندگان، مطيع فرمان خداوند و در خدمت اهداف او هستند. و أرسل عليهم طيرًا أبابيل 3 عوامل طبيعى، در اختيار خداوند و مجراى اراده او در كيفرهاى دنيوى مخالفان و أرسل عليهم طيرًا أبابيل 4 شكست دشمنان قوىپنجه و آشفته ساختن نقشههاى آنان، به وسيله پرندگانى كوچك و ضعيف، نشانه قدرت خداوند و سزاوار تأمل و انديشه ألمتر كيف فعل ربّك ... ألميجعل كيدهم فى تضليل. و أرسل عليهم طيرًا أبابيل جمله «و أرسل عليهم ...»، هجوم پرندگان را مصداق مطالبى قرار داده كه در آيات قبل آمده بود. 5 «عن أبىمريم عن أبىجعفر (ع) قال: سألته عن قول اللّه عزّوجلّ: «و أرسل عليهم طيراً أبابيل. ترميهم بحجارة من سجّيل» قال: كان طير سافٌّ جاءهم من قِبَل البحر رؤوسهم كأمثال رؤوسالسباع و أظفارها كأظفار السباع من الطير مع كلّ طائر ثلاثة أحجار فى رجليه حجران و فى منقاره حجر فجعلت ترميهم بها حتّى جُدِّرَتْ أجسادهم فقتلهم (فقتلتهم خ ل) بها ...؛ ابىمريم گويد: از امام باقر (ع) درباره سخن خداوند عزّوجلّ: «و أرسل عليهم طيراً أبابيل. ترميهم بحجارة من سجّيل» سؤال كردم، فرمود: پرندگانى كه در سطح پايين پرواز مىكردند از جانب دريا به سوى آنان آمدند. سرهاى آنها مثل سرهاى درندگان و چنگالهاى آنها نيز مثل چنگالهاى درندگان بود و با هر پرنده سه سنگ (بود)؛ دو سنگ در پاهايش و سنگى در منقارش با آن سنگها (سپاه ابرهه) را هدف قرار مىدادند تا اينكه در بدنهاى آنان آبله پديدار شد كه با همان سنگها آنان را نابود كردند». كليدواژهها: ابابيل؛ اصحاب فيل؛ اطاعت؛ اللّه؛ پرنده؛ تفكر؛ دريا؛ دشمنى؛ دنيا؛ سنگ؛ طبيعت؛ عذاب؛ قدرت؛ قصه؛ مشيت خدا آيه 4 تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ كه سنگهايى از «سجّيل» بر آنان فرو مىافكندند. 1پرندگان مهاجم، اصحاب فيل را با سنگهايى از گل پخته، سنگباران كردند. ترميهم بحجارة من سجّيل «حجارة» (جمع «حَجَر») است و «سجّيل» (معرّب سنگ گل)، سنگى است كه مانند «گلِ خشك شده» باشد (قاموس). فعل مضارع «ترميهم»، دلالت بر استمرار دارد. به قرينه آيه بعد، پرندگان تا آن جا به سنگباران ادامه دادند كه سپاه ابرهه نابود شدند. حرف «من» بيانيه و بيانگر آن است كه سنگهاى انتخابى پرندگان، گلهاى سنگ شده بوده است. 2 پرندگان حملهور به اصحاب فيل، داراى شعور و قدرت تمييز بين نيروهاى حق و باطل ترميهم بحجارة من سجّيل انتخاب سپاه ابرهه از بين مردمى كه در آن منطقه حضور داشتند، بيانگر قدرت تشخيص پرندگان است. 3 خداوند، بهكارگيرنده عوامل طبيعى در عذاب مخالفان ترميهم بحجارة من سجّيل كليدواژهها: ابابيل؛ اصحاب فيل؛ باطل؛ پرنده؛ حق؛ دشمنى؛ رجم؛ سنگ؛ شعور؛ طبيعت؛ عذاب آيه 5 فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ پس آنان را مانند كاهِ خورده شده گردانيد. 1خداوند، رقمزننده فرجام اصحاب فيل و متلاشىكننده اعضا و جوارح آنان فجعلهم كعصف مأكول 2 تأثير هجوم پرندگان به اصحاب فيل، به دست خداوند و مستند به او است. ترميهم ... فجعلهم كعصف مأكول فاعل «ترميهم»، پرندگان و فاعل «جعلهم»، خداوند است؛ يعنى، كار از آنها و اثر از خداوند بود. 3 بارش سنگهاى پرندگان بر اصحاب فيل، آنان را مانند كاه و خاشاك مرغزارى ساخت كه حيوانات در آن چرانده شده و ساقههاى نرم شده گياهان آن، بر زمين مانده باشد. فجعلهم كعصف مأكول «عصف»؛ يعنى، خاشاك گياهى كه خرد شده است (مفردات). توصيف آن به مأكول، به اعتبار خورده شدن مقدارى از آن، در چراى حيوانات است. 4 تشبيه «جنازههاى اصحاب فيل»، به برگهايى كه حيوانات، آن را خورده و تفاله آن را بيرون داده باشند. فجعلهم كعصف مأكول در «قاموس» آمده است: «عصف مأكول»، ممكن است به معناى برگى باشد كه چارپايان آن را خورده باشند. بر اين اساس، مراد تشبيه اجساد فيلداران به سرگين خواهد بود كه از آن، با تعبيرى لطيفتر ياد شده است. 5 دشمنان خداوند، هر چند مجهّز و نيرومند باشند، از رويارويى با او ناتواناند. ألمتر كيف فعل ربّك ... فجعلهم كعصف مأكول 6 كعبه، حتى در عصر جاهليت و سلطه شرك، داراى شرافت و عظمت در پيشگاه خداوند ألمتر كيف فعل ربّك ... فجعلهم كعصف مأكول 7 هجومآورندگان به كعبه و حرمتشكنان آن، در معرض عذابى سخت از جانب خداوند فجعلهم كعصف مأكول نقل داستان ابرهه، با جمله «ألمتر»، دلگرمى دادن به مؤمنان و تهديد كسانى است كه حرمت كعبه را پاس نمىدارند. كليدواژهها: ابابيل؛ اسما و صفات؛ اصحاب فيل؛ اللّه؛ بدن؛ برگ؛ پرنده؛ تشبيهات؛ جاهليت؛ حيوان؛ خاشاك؛ دشمنى؛ عجز؛ عذاب؛ قدرت؛ قرآن؛ قصه؛ كاه؛ كعبه؛ مردگان [ پنجشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۲۲ ] [ 21:57 ] [ سعید ]
گذشت عمر و تو در فکر نحو و صرف و معاني بهائي! از تو بدين «نحو»«صرف» عمر، «بديع» است
شيخ بهايي [ پنجشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۱۵ ] [ 19:27 ] [ سعید ]
سوره قريش بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم آيه 1 لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ براى الفت داشتن قُريش، 1خداوند، با نابود كردن اصحاب فيل، قريش را بر ادامه زندگانى طبق عادت ديرينه آنان، توانمند ساخت. لإيلف قريش اين سوره با سوره قبل، ارتباطى تنگاتنگ دارد تا حدى كه برخى آن دو را يك سوره شمرده و برخى ديگر جداساختن آن را از سوره فيل در نماز جايز نمىدانند. بنابراين «لايلاف» علت «جعلهم كعصف مأكول» را بيان مىكند؛ يعنى، خداوند سپاه ابرهه را نابود ساخت تا قريش بتوانند به ايلاف خود ادامه دهند. 2 قريش، به برنامهاى منظم در اداره زندگانى خود خو گرفته بودند. لإيلف قريش براى «ايلاف» معانى گوناگونى ذكر شده است؛ از جمله: الفت يافتن، الفت دادن (قاموس)؛ مهيا و مجهز ساختن (تاجالعروس)؛ عهد بستن و امان گرفتن (نهايه ابنكثير). برداشت ياد شده ناظر به معناى نخست (الفت يافتن) است. چيزى كه قريش با آن الفت يافته بودند- به قرينه آيه بعد- كوچ تابستانى و زمستانى بوده است. اين برداشت، با معناى «الفت دادن» نيز سازگار است. در آن صورت «اللّه» (فاعل «ايلاف») در كلام ذكر نشده است و «قريش» و «رحلة» مفعول اول و دوم مىباشد. 3 نظام زندگانى قريش و شيوه امرار معاش آنان- در صورت پيروزى ابرهه- از هم مىپاشيد. لإيلف قريش 4 تسلّط قريش بر مكه پيش از اسلام لإيلف قريش دفع مهاجمان به مكه، در صورتى امتنان بر قريش شمرده مىشود كه مكه در تصرف آنان باشد. 5 خداوند، با خنثى كردن توطئه اصحاب فيل، قريش را از خطر از هم گسيختگى رهانيد. لإيلف قريش 6 عنايت ويژه خداوند به قبيله قريش لإيلف قريش 7 نابودى اصحاب فيل، مايه استحكام پيوند قريش با شهر مكه و باقىماندنشان در آن لإيلف قريش آيه بعد يا تفسير اين آيه است كه در نتيجه «ايلافهم» در آن بدل خواهد بود و يا ذكر خاص بعد از عام است كه در نتيجه، اين آيه به الفتى ديگر نيز علاوه بر الفت با كوچهاى تابستانى و زمستانى، نظر خواهد داشت. ارتباط آيه شريفه با سوره قبل مىتواند بيانگر آن باشد كه استمرار پيوند قريش با مكه، مصداق برجستهاى براى عموم «ايلاف قريش» است. 8 كعبه وسيله اتحاد، امنيت، اعتبار و تحصيل مال قريش لإيلف قريش اگر «ايلاف» در اين آيه، عام و در آيه بعد خاص باشد؛ مىتوان گفت كه در اين آيه، ائتلاف قريش با يكديگر نيز مورد نظر بوده است. 9 استوار ماندن قريش بر نظام معيشتى ديرپاى خويش، نعمتى الهى و سزاوار سپاس لإيلف قريش چنانچه سوره «قريش» سورهاى مستقل باشد و با سوره «فيل» يك سوره تلقى نگردد؛ حرف «لام» در «لايلاف» متعلق به «فليعبدوا» در آيه سوم خواهد بود. در آن صورت مفاد آيه اين مىشود كه چون خداوند، نعمت ايلاف را به قريش عطا كرده است، بايد او را بندگى كنند. گفتنى است كه بندگى به پاس نعمت، شكرگزارى آن است. كليدواژهها: اتحاد؛ اسما و صفات؛ اصحاب فيل؛ اللّه؛ امنيت؛ پيروزى؛ حيات؛ سكونت؛ شكر؛ شكست؛ عذاب؛ قريش؛ كعبه؛ مال؛ مكه؛ نعمت آيه 2 إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ الفت داشتنشان با سفر زمستان و تابستان، 1 قريش، طبق عادتى ديرينه، در تابستان به مناطق خوش آب و هوا و در زمستان به نقاط گرمسير مسافرت مىكردند. إيلفهم رحلة الشتاء و الصيف «رحلة» (پيمودن راه بر راحله و مركب)، مفعول «ايلاف» و ضمير «ايلافهم» فاعل آن است. مراد از آن انس گرفتن قريش به كوچ، در دو فصل است. آنان در زمستان به يمن و در تابستان به شام، سفرهاى تجارتى انجام مىدادند. 2 قريش، نيازمند امنيت در مسير ييلاق و قشلاق كردن خويش لإيلف قريش. إيلفهم رحلة الشتاء و الصيف 3 امنيت راههاى كوچ زمستانى و تابستانى قريش، نعمتى الهى و سزاوار سپاس إيلفهم رحلة الشتاء و الصيف در برداشت ياد شده، سوره «قريش» مستقل از سوره «فيل» دانسته شده است. در اين صورت، اين آيه مانند آيه قبل، مربوط به «فليعبدوا» در آيه بعد خواهد بود؛ يعنى، حالكه اين ايلاف تداوم يافته است، قريش بايد خدا را بندگى كنند. گفتنى است كه التزام به بندگى به پاس نعمت، شكرگزارى آن است. 4 هجوم اصحاب فيل به مكه، كاروانهاى تجارتى قريش در تابستان و زمستان را با خطرى جدّى مواجه ساخته بود. إيلفهم رحلة الشتاء و الصيف 5 خداوند، با از ميان بردن سپاه ابرهه، راههاى كوچ زمستانى و تابستانى قريش را امنيت بخشيد. إيلفهم رحلة الشتاء و الصيف 6 احترام كعبه و ساكنان مكه، نزد مردم در مسير كاروانهاى قريش، مرهون ظهور حمايت خداوند از كعبه در «عامالفيل» إيلفهم رحلة الشتاء و الصيف تأمين امنيت براى كاروانهاى قريش به وسيله نابود ساختن اصحاب فيل، مىتواند از آن جهت باشد كه قبيلههاى بين راه، پس از حادثه فيل براى كعبه و قريش- كه اهل حرم بودند- احترام ويژهاى قائل شدند. كليدواژهها: احترام؛ اصحاب فيل؛ اللّه؛ امنيت؛ انسان؛ تابستان؛ زمستان؛ سفر؛ عذاب؛ قريش؛ كعبه؛ مكه؛ نعمت آيه 3 فلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ بايد خداوندگار اين خانه را بپرستند؛ 1 قريش، بايد خود را به عبادت خداوند و بندگى نكردن غير او، ملزم مىساختند. فليعبدوا ربّ هذا البيت 2 خداوند، مالك كعبه و مدبّر امور آن است. ربّ هذا البيت «ربّ»، در اصل به معناى «تربيت» است (مفردات) و به معناى مالك و مدبر نيز آمده است (لسانالعرب). 3 مالكيت خداوند بر كعبه و سيطره ربوبيت و تدبير او بر آن، برهان الزام قريش به عبادت او است. فليعبدوا ربّ هذا البيت 4 فراهم آمدن زمينه مناسب از جانب خداوند، براى كوچهاى زمستانى و تابستانى قريش، حجّتى كامل بر لزوم روىآوردن آنان به عبادت خداوند لإيلف قريش. إيلفهم رحلة الشتاء و الصيف. فليعبدوا «لام» در «لايلاف» چه متعلق به سوره «فيل» باشد و چه به «فليعبدوا» (در اين آيه) برداشت ياد شده استفاده مىشود. 5 عبادت خداوند، سپاس نعمتهاى او است. لإيلف ... فليعبدوا حرف «فاء»، لزوم عبادت را بر وجود نعمت «ايلاف» تفريع كرده است و هر كارى كه انسان خود را به جهت داشتن نعمتى، موظّف به آن سازد، سپاس آن نعمت است. 6 سپاس قريش از خداوند در برابر نعمت امنيت، به پذيرش بندگى او بود. ألمتر كيف فعل ربّك بأصحب الفيل ... فليعبدوا 7 «كعبه»، مظهر ربوبيت خداوند و نشانى گويا بر لزوم عبادت او است. فليعبدوا ربّ هذا البيت 8 كعبه، بيتى شرافتمند و وابسته به خداوند ربّ هذا البيت اسم اشاره (هذا)، به قرينه سياق براى تعظيم است. 9 «رب» از اسما و صفات خداوند ربّ هذا البيت كليدواژهها: اتمام حجت؛ اللّه؛ امنيت؛ تابستان؛ تكليف؛ رب/ اسما و صفات؛ زمستان؛ سفر؛ شكر؛ عبادت؛ قريش؛ كعبه؛ لطيف/ اسما و صفات؛ نعمت آيه 4 الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ همان كسى كه آنان را از گرسنگى سختى (رهانيد و به آنان) غذا داد و از ترسى بزرگ آسوده خاطرشان كرد. 1خداوند، قريش را از گرسنگى رهانيد و مواد غذايى آنان را تأمين كرد. الذى أطعمهم من جوع حرف «من» يا تعليلى است و يا بدلى؛ يعنى، به دليل گرسنگى يا به جاى آن. در هر دو صورت، بيانگر وجود زمينه گرسنگى در قريش است؛ به گونهاى كه اگر خداوند آنان را اطعام نمىكرد، راهى ديگر نداشتند. 2 قريش، به دليل تأمين تغذيهشان از سوى خداوند، ملزم به پرستش او بودند. فليعبدوا ... الذى أطعمهم من جوع 3 امنيت كعبه و كوچ زمستانى و تابستانى قريش، زمينه دستيابى آنان به مواد خوراكى بود. إيلفهم رحلة الشتاء و الصيف. فليعبدوا ... الذى أطعمهم من جوع 4 شكست اصحاب فيل، زمينهساز گرفتار نشدن قريش، به فقر اقتصادى و گرسنگى فراگير و جانفرسا ألمتر كيف فعل ربّك بأصحب الفيل ... لإيلف قريش ... الذى أطعمهم من جوع نكره بودن «جوع»، بر شدّت آن دلالت دارد. 5 مصرف طعام، بايد به منظور از بين بردن گرسنگى و به دست آوردن توان عبادت باشد. فليعبدوا ... الذى أطعمهم من جوع «من جوع»، بيانگر آن است كه هدف از طعام، زوال گرسنگى است؛ نه آن كه خوردن، همواره مطلوب باشد. «فليعبدوا» بيانگر هدف بودن عبادت براى طعامى است كه از خداوند به انسان مىرسد. 6 خداوند، آذوقه و مواد خوراكى را در اختيار غير يكتاپرستان نيز قرار مىدهد. فليعبدوا ... الذى أطعمهم من جوع امر به روى آوردن قريش به عبادت در «فليعبدوا»، بيانگر آن است كه آنان خدا را عبادت نمىكردند. 7 تأمين غذاى مردم، قبل از الزام آنان به بندگى خداوند، كارى است الهى و از ميانبرنده بهانه مخالفان در ترك عبادت فليعبدوا ... الذى أطعمهم من جوع 8 خداوند، قريش را در سفر و حضر، از امنيت كامل برخوردار ساخته و هراس آنان را از ميان برد. و ءامنهم من خوف به قرينه آيات پيشين، مراد امنيت در مراحل كوچ و نيز رفع خطر فيلداران و نظاير آنها، در شهر مكه است. 9 امنيت بخشيدن خداوند به قريش و از بين بردن ترس آنان، عبادت او را بر آنان الزامى ساخت. فليعبدوا ... الذى ... و ءامنهم من خوف 10 امنيت قريش، مرهون وجود كعبه و امنيت آن بود. ربّ هذا البيت ... و ءامنهم من خوف تعبير «ربّ هذا البيت» به جاى «اللّه»- پيش از توصيف خداوند به پديد آورنده امنيت- نشانگر نقش كعبه در امنيت قريش است كه قبايل عرب، آنها را اهل حرم دانسته و به آنان تعرض نمىكردند. ارتباط اين سوره با سوره قبل، بيانگر نقش هلاكت اصحاب فيل، در پيدايش امنيت براى كعبه و در نتيجه براى قريش است. 11 شكست اصحاب فيل، ازميانبرنده زمينه تهاجم ديگران به مكه و برطرف سازنده ترس شديد قريش از دشمن و ءامنهم من خوف نكره بودن «خوف»، بر شدّت آن دلالت دارد. 12 امنيت، فراهمآورنده زمينه مناسب براى عبادت خداوند است. فليعبدوا ... و ءامنهم من خوف 13 خداوند، براى غير موحدان نيز از نعمت امنيت دريغ نمىورزد. فليعبدوا ... و ءامنهم من خوف 14 تلاش براى ايجاد امنيت، پيش از تبليغ خداپرستى، كارى الهى و از بينبرنده بهانه مشركان در ترك عبادت است. فليعبدوا ... و ءامنهم من خوف 15 رفع گرسنگى و ناامنى از ساكنان مكه، در راستاى اعتلا و شكوفايى كعبه و از جلوههاى ربوبيت خداوند است. ربّ هذا البيت. الذى أطعمهم من جوع و ءامنهم من خوف «الذى»، وصف «ربّ» و بيانگر جلوههاى آن است. 16 برخوردارى از غذا و امنيت، نعمتى است كه سپاس آن، تنها عبادت خداونداست. فليعبدوا ربّ هذا البيت. الذى أطعمهم من جوع و ءامنهم من خوف كليدواژهها: اسما و صفات؛ اصحاب فيل؛ اللّه؛ امنيت؛ بهانه جويى؛ تابستان؛ تبليغ؛ تكليف؛ توحيد؛ خوردن؛ خوف؛ دشمنى؛ رزق؛ زمستان؛ شرك؛ شكر؛ شكست؛ عبادت؛ عمل؛ فقر؛ قدرت؛ قريش؛ كعبه؛ گرسنگى؛ مشرك؛ مكه؛ نعمت؛ وجوب؛ خوردنىها [ سه شنبه ۱۳۸۸/۱۱/۱۳ ] [ 10:52 ] [ سعید ]
(آيه 91)ـ در اين آيه
به پاره اى از زيانهاى آشكار شراب و قمار پرداخته نخست مى گويد: ((شيطان
مى خواهد از طريق شراب و قمار در ميان شما تخم عداوت و دشمنى بپاشد و از
نماز و ذكر خدا باز دارد)) (انـما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة
والبغض فى الخمر والميسر ويصدكم عن ذكراللّه وعن الصلوة ).
ادامه مطلب [ دوشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۰۵ ] [ 23:7 ] [ سعید ]
(آيـه 44)ـ ايـن آيه و
آيه بعد, بحث گذشته را تكميل كرده , و اهميت كتاب آسمانى موسى , يعنى
تـورات را چـنـين شرح مى دهد: ((ما تورات را نازل كرديم كه درآن هدايت و
نور بود)) هدايت به سـوى حـق و نـور و روشنايى براى برطرف ساختن تاريكيهاى
جهل و نادانى (انا انزلنا التورية فيها هدى ونور).
ادامه مطلب [ دوشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۰۵ ] [ 23:2 ] [ سعید ]
سـوره مـائـده . اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و 120 آيه است . محتواى سوره :. اين سوره محتوى يك سلسله از معارف و عقايد اسلامى و يك سلسله ازاحكام و وظايف دينى است . در قـسمت اول به مساله ولايت و رهبرى بعد از پيامبر(ص ) و مساله تثليث مسيحيان و قسمتهايى از مسائل مربوط به قيامت و رستاخيز و بازخواست از انبيادر مورد امتهايشان اشاره شده است . و در قـسمت دوم , مساله وفاى به پيمانها, عدالت اجتماعى , شهادت به عدل و تحريم قتل نفس (و بـه تـنـاسـب آن داستان فرزندان آدم و قتل هابيل بوسيله قابيل ) وهمچنين توضيح قسمتهايى از غذاهاى حلال و حرام و قسمتى از احكام وضو وتيمم آمده است . و نـامـگـذارى آن بـه ((سوره مائده )) به خاطر اين است كه داستان نزول مائده ((34)) براى ياران مسيح در آيه 114 اين سوره ذكر شده است . (آيه 1). لزوم وفا به عهد و پيمان !. بطورى كه از روايات اسلامى و سخنان مفسران بزرگ استفاده مى شود, اين سوره آخرين سوره (و يا از آخرين سوره هايى ) است كه بر پيامبر(ص ) نازل شده است . در ايـن سـوره ـ بـه خاطر همين موقعيت خاص ـتاكيد روى يك سلسله مفاهيم اسلامى و آخرين بـرنـامـه هاى دينى و مساله رهبرى امت و جانشينى پيامبر(ص ) شده است و شايد به همين جهت اسـت كـه بـا مساله لزوم وفاى به عهد و پيمان , شروع شده , و در نخستين جمله مى فرمايد: ((اى افراد با ايمان به عهد و پيمان خود وفاكنيد)) (ي ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود). ادامه مطلب [ دوشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۰۵ ] [ 23:0 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||