منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید


«الحمدللّه ربّ العالمین و صلّى اللّه على سیّدنا و نبیّنا محمّد و اهل‏بیته المعصومین و لعنة اللّه على اعدائهم اجمعین»
 با چند مقدّمه وارد تفسیر سوره كوثر می‏شویم:
 مقدّمه اول‏
 رسم ما در تفسیر نور كه در دوازده جلد طراحى شد، بر اختصار و فشرده‏ گویى بود، ولى از آنجا كه كوثر به معناى خیر زیاد است، در تفسیر سوره كوثر با فضل الهى خیر زیاد بهره ما شد و حیفم آمد كه خوانندگان كوثر را از این خیر كثیر محروم كنم و لذا بر خلاف سبك معمول، این سوره را به تفصیل تفسیر مى‏كنم تا خوانندگان بدانند قرآن به قدرى عمیق است كه هر چه بیشتر در آن تدبّر شود، لطائف و نكات و درسهاى بیشترى از آن گرفته می‏شود و بدانند كه احدى نمی‏تواند بگوید حرف اول و آخر را در تفسیر من گفته یا می‏گویم. زیرا قرآن، شجره مباركه‏ اى است كه هر كس شاخه‏ اى از آن را تكان دهد، میوه تازه‏ اى دریافت خواهدكرد.
 مقدّمه دوم‏
 از آغاز، اسلام طرفدار علم، عدالت، حقیقت و مخالف جهل، شرك و ظلم بوده است و با مخالفان قدیمى همچون ابوجهل‏ ها و ابولهب‏ ها و مخالفان امروزى همچون ابرقدرت‏ها روبرو بوده و هست و خواهد بود، ولى علیرغم تمام كینه‏ ها و عداوت‏ها و كارشكنی‏ها، هر روز بر جلوه و عظمت آن افزوده شده است. مهم‏ترین حربه دفاعى اسلام در برابر مخالفان دیروز و امروز این بوده كه اعلام كرده اگر می‏توانید كتابى مثل قرآن بیاورید: «فَأْتُوا بِكِتَابٍ»(1) و در مرحله دیگر فرمود: لااقل ده سوره مثل قرآن بیاورید: «فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ»(2) و در مرحله دیگر فرمود: اگر می‏توانید یك سوره مثل قرآن بیاورید. «فأتوا بسورة»(3) 
 از سوى دیگر كوچك‏ترین سوره‏ قرآن سوره كوثر است كه تعداد كلمات آن ده كلمه است. پس قرآن از تمام مخالفان سوگند خورده خود كه در طول بیش از چهارده قرن از هیچ توطئه و تجاوزى بر ضد اسلام كوتاهى نكرده و نمى‏ كنند و در هر سال بخشى از بودجه ‏ها و امكانات و تبلیغات خود را براى مبارزه با اسلام و مسلمین تخصیص مىیدهند، درخواست كرده كه اگر سوره ‏اى حتّى مثل سوره كوثر بیاورید، من دست از تمام حرف‏هایم برمىیدارم. پس باید ببینیم در این سوره و چند كلمه، چه راز و رمزى نهفته است.
 مقدّمه سوم‏
 اینجانب با توجه به كمى سرمایه علمى، تنها با مطالعه دقیق و جدّى این سوره، به نكات بسیارى دست یافتم و امیدوارم دیگران با مطالعات خود به آن بیافزایند. البتّه علاوه بر چند تفسیرى كه در نوشتن تفسیر نور مطالعه شده، از تفسیر سوره كوثر عالم لبنانى سید جعفر مرتضى و یادداشت‏هاى دو برادر فاضل و مخلص حجج اسلام دهشیرى و جعفرى نیز بهره ‏ها بردم كه از خداوند متعال توفیقات این عزیزان را خواهانم.
 محسن قرائتى 
1) سوره قصص، آیه 49.
2) سوره هود، آیه 13.
3) سوره بقره، آیه 23.


این سوره سه آیه دارد و در مكّه نازل شده و كوچك‏ترین سوره قرآن كریم است.
 نام سوره برگرفته از آیه اول است و به معناى خیر كثیر و فراوان مى‏باشد.
 بر اساس روایات متعدّد از شیعه و سنّى، عاص بن وائل، پدر عمرو عاص كه از بزرگان مشركان مكّه بود، پس از آنكه پسران پیامبر از دنیا رفتند و آن حضرت دیگر پسرى نداشت، از روى طعنه و زخم زبان، پیامبر را ابتر و بدون دنباله خواند.
 خداوند براى تسلّى خاطر پیامبر و پاسخ به این سخن نابجا، سوره كوثر را نازل فرمود و ناكام بودن دشمنان و دوام و بقاى نسل و فكر پیامبر را خبر داد.
 در روایات، براى كسى كه این سوره را در نمازهاى واجب و مستحب بخواند، سیراب شدن از حوض كوثر در قیامت، وعده داده شده است.(4)
4) تفسیر نورالثقلین.

 

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏
 به نام خداوند بخشنده مهربان‏
 «1» إِنَّآ أَعْطَیْنَاكَ الْكَوْثَرَ «2» فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ «3» إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ
 همانا ما به تو خیر كثیر عطا كردیم. پس براى پروردگارت نماز بگزار و (شتر) قربانى كن. همانا دشمن تو بى‏ نسل و دم بریده است.

نكته‏ ها:
 آنجا كه خداوند در مقام دعوت به توحید است، ضمیر مفرد به كار میبرد، همانند «أنا ربّكم فاعبدون»(5) پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت كنید. «أنَا ربّكم فاتَّقون»(6) من پروردگار شما هستم، از من پروا كنید. «انّنى أنَا اللّه»(7) همانا من خداوند یكتا هستم.
 همچنین درمواردى كه خداوند كارى را بدون واسطه انجام می‏دهد یا در مقام بیان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمیر مفرد به كار می‏رود، همانند: «و أنَا الغفور الرحیم»(8) تنها من بخشنده مهربانم. «فانّى قریب»(9) من به بندگانم نزدیكم.
 اما گاهى آیه در مقام بیان عظمت خداوند و شرافت نعمت است كه در این موارد ضمیر جمع همچون «اِنّا» به كار میرود، چنانكه در این آیه می‏فرماید: «اِنّا اعطیناك الكوثر» زیرا عطاى الهى به بهترین خلق خدا، آن هم عطاى كوثر، به گونه‏ اى است كه باید با عظمت از آن یاد شود. 
 همچنین در مواردى كه خداوند كارى را با واسطه انجام می‏دهد، نظیر باران كه با واسطه تابش خورشید و پیدایش بخار و ابر می ‏بارد، از ضمیر جمع استفاده میشود، چنانكه مى‏ فرماید: «وانزلنا من السماء ماءً»(10) ما از آسمان آبى فرو فرستادیم.
 از میان یكصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با كلمه «اِنّا» آغاز شده است: سوره ‏هاى فتح، نوح، قدر و كوثر. 
 «اِنّا فَتَحنا لك فتحاً مبیناً» ما براى تو پیروزى آشكار قرار دادیم. 
 «اِنّا ارسلنا نوحاً» ما نوح را به سوى مردم فرستادیم. 
 «اِنّا انزلناه فى لیلة القدر» ما قرآن را در شب قدر نازل كردیم. 
 «اِنّا اعطیناك الكوثر» ما به تو كوثر عطا كردیم. 
 در آغاز یكى از این چهار سوره، از حضرت نوح كه اولین پیامبر اولوا العزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب می شود، سخن به میان آمده است. در آغاز سه سوره دیگر، به نعمت‏هاى ویژه‏ اى همچون نزول قرآن، پیروزى آشكار و عطاى كوثر، اشاره شده است. شاید میان این چهار موضوع ارتباطى باشد كه یكى رسالت اولین پیامبر اولوا العزم، دیگرى نزول آخرین كتاب آسمانى، سوّمى پیروزى مكتب اسلام و چهارمى تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بیان مى‏ كند.
 
كلمه «كوثر» از «كثرت» گرفته شده و به معناى خیر كثیر و فراوان است. و روشن است كه این معنا میتواند مصادیق متعدّدى همچون وحى، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم كثیر و اخلاق نیكو داشته باشد، ولى آیه آخر سوره، می‏تواند شاهدى بر این باشد كه مراد از كوثر، نسل مبارك پیامبر اكرم است. زیرا دشمنِ كینه‏ توز با جسارت به پیامبر، او را ابتر می‏نامید و خداوند در دفاع از پیامبرش فرمود: «انّ شانئك هو الابتر» دشمن تو، خود ابتر است. بنابراین اگر مراد از كوثر، نسل نباشد، براى ارتباط آیه اول و سوم سوره، توجیه و معنایى دل‏پسند نخواهیم داشت.
 كلمه «ابتر» در اصل به حیوان دم بریده و در اصطلاح به كسانى گفته میشود كه نسلى از آنان به یادگار باقى نمانده باشد. از آنجا كه فرزندان پسر پیامبر در كودكى از دنیا رفتند، دشمنان مى‏ گفتند: او دیگر عقبه و نسلى ندارد و ابتر است. زیرا در فرهنگ جاهلیّت دختر لایق آن نبود كه نام پدر را زنده نگاه دارد. بنابراین جمله «انّ شانئك هو الابتر» دلیل آن است كه مراد از كوثر، نسل كثیر پیامبر است كه بدون شك از طریق حضرت زهراعلیها السلام مى‏باشد.
 این نسل پر بركت از طریق حضرت خدیجه نصیب پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله شد. آرى خدیجه مال كثیر داد و كوثر گرفت. ما نیز تا از كثیر نگذریم به كوثر نمى‏ رسیم.
 فخررازى در تفسیر كبیر میگوید: چه نسلى با بركت‏ تر از نسل فاطمه كه مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنكه تعداد بسیارى از آنان را در طول تاریخ، به خصوص در زمان حكومت بنى ‏امیّه و بنى ‏عبّاس شهید كردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اكثر كشورهاى اسلامى گسترده‏ اند. 
 در زمانى كه خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر می‏شد، به گونه اى كه صورتش از غصه سیاه گشته و به فكر فرو مىیرفت كه از میان مردم فرار كند یا دخترش را زنده به گور كند: «یتوارى من القوم ام یدُسّه فى التّراب»(11) در این زمان قرآن به دختر لقب كوثر میدهد تا فرهنگ جاهلى را به فرهنگ الهى و انسانى تبدیل كند.
 بر اساس روایات، نام یكى از نهرها و حوض‏هاى بهشتى، كوثر است و مؤمنان از آن سیراب مى‏شوند. چنانكه در روایت متواتر ثقلین نیز پیامبر فرمود: «انّهما لن یفترقا حتّى یردا علىّ الحوض» كتاب و عترت از یكدیگر جدا نمى‏ شوند تا آنكه در قیامت، در كنار حوض به من ملحق شوند.
 كوثر الهى، به جنسیّت بستگى ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا كوثر شد. به تعداد كثیر بستگى ندارد؛ فاطمه، یك نفر بود امّا كوثر شد. آرى خداوند می ‏تواند كم را كوثر و زیاد را محو كند.
 خداوند از اولیاى خود دفاع میكند. به كسى كه پیامبر را بى ‏عَقَبه مى‏شمرد، پاسخ قولى و عملى می‏دهد. وجود فاطمه پاسخ عملى و جمله «هو الابتر» پاسخ قولى است. خداوند نه تنها از اولیاى خود، بلكه از همه مؤمنان دفاع می‏كند: «انّ اللّه یدافع عن الّذین آمنوا»(12)
 هدیه كننده خداوند، هدیه گیرنده پیامبر و هدیه شده فاطمه است. لذا عبارت «اِنّا اعطیناك الكوثر» به كار رفته كه بیانگر عظمت خداوند و بزرگى هدیه اوست.
 هر چه ضربه به دین و مقدّسات دینى شدیدتر باشد، دفاع هم باید قوى ‏تر باشد.
 به پیامبر گفتند: «انّك لمجنون»(13) تو جنّ زده ‏اى، ولى خداوند فرمود: «ما انتَ بنعمة ربّك بمجنون»(14) به لطف الهى تو مجنون نیستى. 
 به آن حضرت گفتند: «لَستَ مُرسلاً»(15) تو فرستاده خدا نیستى، خداوند فرمود: «انّك لمن المرسلین»(16) قطعاً تو از پیامبرانى. 
 به حضرت نسبت شاعرى و خیالبافى دادند: «لشاعر مجنون»(17) خداوند فرمود: «و ما علّمناه الشعر و ما ینبغى له»(18) ما به او شعر نیاموختیم و براى او سزاوار نیست. 
 گفتند: این چه پیامبرى است كه غذا می خورد و در بازار راه مى‏رود: «و قالوا ما لهذا الرسول یاكل الطعام و یمشى فى الاسواق»(19) خداوند فرمود: پیامبران پیش از تو نیز غذا مى‏ خوردند و در بازارها راه می‏رفتند: «و ما ارسلنا قبلك من المرسلین الاّ انّهم لیاكلون الطعام و یمشون فى الاسواق»(20) 
 به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: «انّ شانئك هو الابتر». 
 آرى، پاسخ كسى كه به اشرف مخلوقات ابتر بگوید، آن است كه خداوند به او كوثرى عطا كند كه چشم همه خیره و عقل همه مبهوت شود.
 خداوند مصداقى براى كوثر در آیه نیاورد تا همچنان مبهم بماند تا شاید اشاره به این باشد كه عمق بركت كوثر عطا شده حتّى براى خود پیامبر اكرم در هاله ‏اى از ابهام است.
 در این سوره دو خبر غیبى نهفته است: یكى عطا شدن كوثر به پیامبر، آن هم در مكّه ‏اى كه حضرت دست خالى بود و فرزند پسر نداشت، دیگر ابتر ماندن دشمن كه داراى فرزندان و ثروت‏هاى بسیار بود.
 تاریخ و آمار بهترین شاهد بر كوثر بودن این عطیّه الهى است. هیچ نسلى از هیچ قومى در جهان، به اندازه نسل حضرت فاطمه ‏علیها السلام رشد و شكوفایى نداشته است. خصوصاً اگر كسانى را كه مادرشان سیّد است، از سادات به حساب آوریم، آمار سادات در جهان نشانه معجزه این خبر غیبى است.
 عطا كردن كوثر به شخصى مثل پیامبر، زمانى معنا دارد كه عطا كننده سرچشمه علم و حكمت و قدرت و رحمت باشد. بنابراین عطاى كوثر نشانه صفات وكمالات الهى است.
 در این سوره كه سه جمله بیشتر ندارد، پنج بار شخص پیامبر مورد خطاب قرار گرفته است. 
 زیرا علاوه بر ضمیر كاف «ك» «اعطیناك»، در خطاب «صلّ» و «لربك» دو بار و در عبارت «انحر» و «شانئك» نیز دو بار، پیامبر مخاطب است. «اعطیناك، فصلّ، لربّك، انحر، شانئك»
 در سراسر قرآن نیز، بیش از دویست و چهل بار خداوند به پیامبرش مى ‏فرماید: «ربّك» 
 با آن كه او پروردگار تمام هستى: «ربّ كلّ شى‏ء»(21) و پروردگار همه‏ مردم است: «ربّ النّاس»(22)، ولى از میان واژه‏ هاى «ربّ» كلمه «ربّك» بیش از همه به كار رفته و این نشانه آن است كه خداوند بر پیامبرش عنایت خاصّى دارد.
 چنانكه نمونه این عنایت ویژه را در آیات دیگر نیز مشاهده می كنیم، مثلاً خداوند نام اعضا و جوارح پیامبر را در قرآن مطرح كرده است: چهره ‏ات: «وجهك»(23)، زبانت: «لسانك»(24) چشمانت: «عینیك»(25) گردنت: «عنقك»(26) دستانت: «یدك»(27) سینه ‏ات: «صدرك»(28) كمرت: «ظهرك»(29)
 الطاف خداوند به پیامبر اسلام‏ صلى الله علیه وآله، گاهى با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظیر «قل ربّ زدنى علماً»(30) پروردگارا! مرا از نظر علمى توسعه بده. امّا كوثر هدیه ‏اى الهى بود كه بدون درخواست، به پیامبر عزیز داده شد.

 كوثر چیست؟
 از آیه آخر سوره كه می‏فرماید: «انّ شانئك هو الابتر» استفاده می‏شود كه مراد از كوثر چیزى ضد ابتر است و از آنجا كه عرب به افراد بى ‏عقبه و بى ‏نسل كه فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو می‏شود، ابتر مى‏ گوید، بهترین مصداق براى كوثر، ذریّه پیامبر است كه امامان معصوم از نسل فاطمه میباشند. البتّه كوثر، معنایى عام دارد و شامل هر خیر كثیرى مى‏شود.
 اگر مراد از كوثر، علم باشد، همان چیزى است كه پیامبر مأمور به خواستنش بود. «قل ربّ زدنى علماً» اگر مراد از كوثر اخلاق نیك باشد، پیامبر داراى خلق عظیم بود. «انّك لعلى خلق عظیم»(31)
 اگر مراد از كوثر عبادت باشد، حضرتش به قدرى عبادت میكرد كه آیه نازل شد: ما قرآن را نفرستادیم تا این گونه خود را به مشقّت اندازى. «ما انزلنا علیك القرآن لتشقى»(32)
 اگر مراد از كوثر نسل كثیر باشد كه امروزه بیشترین نسل از اوست.
 اگر مراد از كوثر امّت كثیر باشد، طبق وعده الهى اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. «لیظهره على الدین كلّه»(33)
 اگر مراد از كوثر شفاعت باشد، خداوند تا جایى كه پیامبر راضى شود از امّت او مى‏ بخشد. «و لسوف یعطیك ربّك فترضى»(34)
 كوثر، امرى دنیایى نیست و چیزى فراتر از نان، نام، مقام و جلوه ‏هاى دنیوى است. زیرا قرآن دنیا را قلیل(35) و ناپایدار(36) نامیده است.
 هر كثیرى كوثر نیست. قرآن میفرماید: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجّب واندارد، زیرا كه خداوند اراده كرده آنان را در دنیا از طریق همان اموال و اولاد عذاب كند. «فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انّما یرید اللّه لیعذّبهم بها فى الحیاة الدنیا»(37)

 در قرآن سوره ‏اى به نام كوثر داریم و سوره‏اى به نام تكاثر. امّا كوثر ارزش است و تكاثر ضدّ ارزش، زیرا اولى عطیّه الهى است كه دنباله ‏اش ذكر خداست: «اعطیناك الكوثر فصلّ» و دوّمى یك رقابت منفى كه دنباله‏اش غفلت از خداست. «الهاكم التكاثر»
 كوثر ما را به مسجد می‏برد براى نماز: «فصلّ لربّك» و تكاثر ما را به گورستان میبرد براى سرشمارى مردگان. «حتى زُرتم المقابر»
 در عطاى كوثر بشارت است: «انّا اعطیناك الكوثر» و در تكاثر تهدیدهاى پى در پى. «كلاّ سوف تعلمون ثمّ كلاّ سوف تعلمون»
 كوثر، عامل رابطه با خالق است: «اعطیناك الكوثر فصل» و تكاثر، وسیله ‏اى براى سرگرمى با مخلوق. «الهاكم التّكاثر»
 كوثر كه بزرگ‏ترین هدیه الهى است در كوچك ترین سوره قرآن مطرح شده است.
 هدیه اشرف معبود به اشرف مخلوق چیزى جز كوثر نمى ‏تواند باشد. «انّا اعطیناك الكوثر»
 در ماجراى فتح مكّه كه مشركان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد میشدند، خداوند تنها دستور تسبیح مى‏دهد: «رَأیتَ النَّاس یَدخلون فى دینِ اللَّه أفواجا فَسَبّح» ولى براى عطا كردن كوثر میفرماید: «فصلِ‏ّ لربّك» نماز بگزار. گویا اهمیّت كوثر از اسلام آوردن مشركان بیش‏تر است.
 عطاى استثنایى در سوره استثنایى با الفاظ استثنایى:
 عطا بى‏ نظیر است، چون كوثر است؛ سوره بى ‏نظیر است، چون كوچك‏ترین سوره قرآن است و الفاظ بى ‏نظیرند، چون كلمات «اعطینا»، «الكوثر»، «صلِ‏ّ»، «انحر»، «شانئك» و «ابتر» تنها در این سوره به كار رفته و در هیچ كجاى قرآن شبیه ندارد.
 هر زخم زبان و كلامى وزنى دارد. به شخص پیامبر اكرم توهین‏ها شد، كلماتى از قبیل مجنون، شاعر، كاهن و ساحر به او گفتند و به یاران او نیز توهین‏ها شد تا آنجا كه گفتند: این بیچارگان را از خود دور كن تا ما دور تو جمع شویم. براى هیچ كدام سوره اى مستقل نازل نشد، امّا در نسبت ابتر دادن یك سوره نازل شد كه خیر كثیر به تو عطا كردیم و دشمن تو ابتر است و این به خاطر آن است كه جسارت به شخص و یاران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مكتب كه او ابتر و راه او گذرا و بى‏ آینده است، قابل تحمّل نیست.
 گاهى جسارت برخاسته از لغوگویى است كه باید با كرامت از كنارش گذشت. «اذا مرّوا باللغو مرّوا كراما» گاهى جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، كه باید از آنان اعراض كرد. «اذا رأیت الّذین یخوضون فى آیاتنا فاعرض عنهم»(38)
 امّا گاهى جسارت به مكتب و رهبر است، آن هم از سوى افراد سرشناس و سیاسى كه باید جواب سخت به آن داده شود. «انّ شانئك هو الابتر» همان گونه كه منافقان از روى غرور مى‏ گفتند: آیا ما مثل افراد بى خرد به پیامبر ایمان بیاوریم. «أنُومن كما آمن السفهاء» قرآن، جسارت اینگونه افراد را چنین پاسخ میدهد: «الا انّهم هم السّفهاء و لكن لا یعلمون»(39) آنان خود بى‏ خردند ولى نمیدانند!
 شتر در قرآن، هم در بحث توحید مطرح شده است: «أفلا ینظرون الى الابل كیف خلقت»(40) هم در مورد مقدّمات قیامت نام آن آمده است، «و اذا العشار عطّلت»(41) هم در احكام و شعائر حج مطرح شده است، «و البُدن جعلناها»(42) و هم مورد قربانى و كمك‏ رسانى به جامعه قرار گرفته است. «وانحر»
 بر اساس روایات، مراد از «وانحر» آن است كه به هنگام گفتن تكبیرها در نماز، دستان تا مقابل گودى زیر گلو كه محلّ نحر است، بالا آورده شود كه این زینت نماز است.(43)
 بر اساس روایات، آن دشمن كینه ‏توزى كه به پیامبر اكرم جسارت كرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود.
 خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او می‏تواند از یك فاطمه كوثر بیافریند و می‏تواند افرادى را كه پسران رشید دارند به فراموشى بسپارد.
 او می‏تواند دریا را با زدن عصاى موسى خشك كند. «اِضرب بعصاك البحر فانفلق»(44) و میتواند با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جارى سازد. «و اضرب بعصاك الحجر فانفجرت»(45)
 
 پیام‏ها:
 1- خداوند به وعده‏ هاى خود عمل میكند. در سوره ضحى، خداوند وعده‏ عطا به پیامبر داده بود: «و لسوف یعطیك ربّك فترضى»(46) پروردگارت در آینده عطائى خواهد كرد كه تو راضى شوى. در این سوره مى‏فرماید: ما به آن وعده عمل كردیم. «انّا اعطیناك الكوثر»
 2- فرزند و نسل عطیّه الهى است. «انّا اعطیناك الكوثر»
 3- توجّه و عنایت به زیردستان، شرط مدیریّت و رهبرى است. «انّا اعطیناك الكوثر»
 4- نعمت‏ها حتّى براى پیامبر اسلام مسئولیّت ‏آور است. «اعطیناك... فَصلِّ»
 5 - در قرآن به نماز یا سجده شكر سفارش شده است. «فَصلِّ»
 6- تشكّر باید فورى باشد. «فَصلِّ» (حرف فاء براى تسریع است)
 7- نوع تشكّر را باید از خدا بیاموزیم. «فَصلِّ»
 8 - در نعمت‏ها و شادى ‏ها خداوند را فراموش نكنیم. «اعطیناك الكوثر فصلّ»
 9- آنچه مى‏ تواند به عنوان تشكّر از كوثر قرار گیرد، نماز است. «فَصلِّ»
 (نماز جامع‏ترین و كامل‏ترین نوع عبادت است كه در آن هم قلب باید حضور داشته باشد با قصد قربت و هم زبان با تلاوت حمد و سوره و هم بدن با ركوع و سجود. مسح سر و پا نیز شاید اشاره به آن باشد كه انسان از سر تا پا بنده اوست. در نماز بلندترین نقطه بدن كه پیشانى است، روزى سى و چهار بار بر زمین ساییده مى‏شود تا در انسان تكبّرى باقى نماند. حضرت زهراعلیها السلام در خطبه معروف خود فرمود: فلسفه و دلیل نماز پاك شدن روح از تكبر است. «تنزیهاً لكم من الكبر».)
 10- دستورات دینى، مطابق عقل و فطرت است. عقل تشكّر از نعمت را لازم میداند، دین هم به همان فرمان می‏دهد. «فصلّ لربّك»
 11- چون عطا از اوست: «انّا اعطینا» تشكّر هم باید براى او باشد. «فصلّ لربّك»
 12- قربانى كردن، یكى از راههاى تشكّر از نعمت‏هاى الهى است. (زیرا محرومان به نوایى میرسند.) «و انحر»
 13- هر كه بامش بیش برفش بیشتر. كسى كه كوثر دارد، ذبح گوسفند كافى نیست باید شتر نحر كند و بزرگ‏ترین حیوان اهلى را فدا كند. «و انحر»
 14- رابطه با خداوند بر رابطه با خلق مقدّم است. «فصلّ... و انحر»
 15- انفاقى ارزش دارد كه در كنار ایمان و عبادت باشد. «فصلّ لربّك وانحر»
 16- شكرِ عطا گرفتن از خداوند، عطا كردن به مردم است. «اعطیناك الكوثر... وانحر»
 17- نمازى ارزش دارد كه خالصانه باشد، «لربّك» و انفاقى ارزش دارد كه سخاوت‏مندانه باشد. «وانحر»
 18- دشمنان پیامبر و مكتب او ناكام هستند. (كلمه شانِئ اسم فاعل است و شامل هر دشمنى در گذشته و حال و آینده مى‏شود. اگر مى ‏گفت: «من شانك هو الابتر» تنها كسانى را كه در گذشته دشمنى كرده ‏اند شامل می شد و اگر مى‏ گفت: «من یشونك هو الابتر» تنها دشمنان آینده را در برمى‏ گرفت. «انّ شانئك هو الابتر».)
 19- توهین به مقدّسات، توبیخ و تهدید سخت دارد. «انّ شانئك هو الابتر»
 20- از متلك‏ها و توهین‏ها نهراسیم كه خداوند طرفداران خود را حفظ مى‏كند. «انّ شانئك هو الابتر»
 21- زود قضاوت نكنیم و تنها به آمار و محاسبات تكیه نكنیم كه همه چیز به اراده خداوند است. (مخالفان، با مرگ پسر پیامبر و داشتن پسران متعدّد براى خود، قضاوت كردند كه پیامبر ابتر است، ولى همه چیز برعكس شد.) «انّا اعطیناك الكوثر... انّ شانئك هو الابتر» 
5) سوره انبیاء، آیه 92.
6) سوره مؤمنون، آیه 52 .
7) سوره طه، آیه 14.
8) سوره حجر، آیه 49.
9) سوره بقره، آیه 186.
10) سوره مؤمنون، آیه 18.
11) سوره نحل، آیه 59 .
12) سوره حج، آیه 38.
13) سوره حجر، آیه 6.
14) سوره قلم، آیه 2.
15) سوره رعد، آیه 43.
16) سوره یس، آیه 3.
17) سوره صافّات، آیه 36.
18) سوره یس، آیه 69.
19) سوره فرقان، آیه 7.
20) سوره فرقان، آیه 20.
21) سوره انعام، آیه 164.
22) سوره ناس، آیه 1.
23) سوره بقره، آیه 144.
24) سوره قیامت، آیه 16.
25) سوره حجر، آیه 88.
26) سوره اسراء، آیه 29.
27) سوره اسراء، آیه 29.
28) سوره اعراف، آیه 2.
29) سوره ضحى، آیه 3.
30) سوره طه، آیه 114.
31) سوره قلم، آیه 4.
32) سوره طه، آیه 2.
33) سوره توبه، آیه 33.
34) سوره ضحى، آیه 5 .
35) سوره آل‏عمران، آیه 197.
36) سوره انفال، آیه 67.
37) سوره توبه، آیه 55 .
38) سوره انعام، آیه 68.
39) سوره بقره، آیه 13.
40) سوره غاشیه، آیه 17.
41) سوره تكویر، آیه 4.
42) سوره حج، آیه 36.
43) تفسیر مجمع‏البیان.
44) سوره شعراء، آیه 63.
45) سوره بقره، آیه 60.
46) سوره ضحى، آیه 5.

[ پنجشنبه ۱۳۹۵/۱۲/۲۶ ] [ 10:0 ] [ سعید ]
سورة الكوثر (108)
 بسم الله الرحمن الرحيم
 إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3)

آنجا كه خداوند در مقام دعوت به توحيد است، ضمير مفرد به كار مى‏برد، همانند <<أنا ربّكم فاعبدون>><1065> پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت كنيد. <<أنَا ربّكم فاتَّقون>><1066> من پروردگار شما هستم، از من پروا كنيد. <<انّنى أنَا اللّه>><1067> همانا
من خداوند يكتا هستم.
همچنين درمواردى كه خداوند كارى را بدون واسطه انجام مى‏دهد يا در مقام بيان ارتباط تنگاتنگ خالق با مخلوق است، ضمير مفرد به كار مى‏رود، همانند: <<و أنَا الغفور الرحيم>><1068> تنها من بخشنده مهربانم. <<فانّى قريب>><1069> من به بندگانم نزديكم.
اما گاهى آيه در مقام بيان عظمت خداوند و شرافت نعمت است كه در اين موارد ضمير جمع همچون «اِنّا» به كار مى‏رود، چنانكه در اين آيه مى‏فرمايد: <<اِنّا اعطيناك الكوثر>> زيرا عطاى الهى به بهترين خلق خدا، آن هم عطاى كوثر، به گونه‏اى است كه بايد با عظمت از آن ياد شود.
همچنين در مواردى كه خداوند كارى را با واسطه انجام مى‏دهد، نظير باران كه با واسطه تابش خورشيد و پيدايش بخار و ابر مى‏بارد، از ضمير جمع استفاده مى‏شود، چنانكه مى‏فرمايد: <<وانزلنا من السماء ماءً>><1070> ما از آسمان آبى فرو فرستاديم.
از ميان يكصد و چهارده سوره قرآن، چهار سوره با كلمه «اِنّا» آغاز شده است: سوره‏هاى فتح، نوح، قدر و كوثر.
<<اِنّا فَتَحنا لك فتحاً مبيناً>> ما براى تو پيروزى آشكار قرار داديم.
<<اِنّا ارسلنا نوحاً>> ما نوح را به سوى مردم فرستاديم.
<<اِنّا انزلناه فى ليلة القدر>> ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم.
<<اِنّا اعطيناك الكوثر>> ما به تو كوثر عطا كرديم.
در آغاز يكى از اين چهار سوره، از حضرت نوح كه اولين پيامبر اولوا العزم است و بعد از حضرت آدم، پدر دوم انسان محسوب مى‏شود، سخن به ميان آمده است. در آغاز سه سوره ديگر، به نعمت‏هاى ويژه‏اى همچون نزول قرآن، پيروزى آشكار و عطاى كوثر، اشاره شده است. شايد ميان چهار موضوع ارتباطى باشد كه يكى رسالت اولين پيامبر اولوا العزم، ديگرى نزول آخرين كتاب آسمانى، سوّمى پيروزى مكتب اسلام و چهارمى تداوم خط رسالت و ابتر نماندن آن را بيان مى‏كند.
كلمه «كوثر» از «كثرت» گرفته شده و به معناى خير كثير و فراوان است. و روشن است كه اين معنا مى‏تواند مصاديق متعدّدى همچون وحى، نبوّت، قرآن، مقام شفاعت، علم كثير و اخلاق نيكو داشته باشد، ولى آيه آخر سوره، مى‏تواند شاهدى بر اين باشد كه مراد از كوثر، نسل مبارك پيامبر اكرم است. زيرا دشمنِ كينه‏توز با جسارت به پيامبر، او را ابتر مى‏ناميد و خداوند در دفاع از پيامبرش فرمود: <<انّ شانئك هو الابتر>> دشمن تو، خود ابتر است. بنابراين اگر مراد از كوثر، نسل نباشد، براى ارتباط آيه اول و سوم سوره، توجيه و معنايى مستدل‏نخواهيم داشت.
كلمه «ابتر» در اصل به حيوان دم‏بريده و در اصطلاح به كسى گفته مى‏شود كه نسلى از او به يادگار باقى نمانده باشد. از آنجا كه فرزندان پسر پيامبر در كودكى از دنيا رفتند، دشمنان مى‏گفتند: او ديگر عقبه و نسلى ندارد و ابتر است. زيرا در فرهنگ جاهليّت دختر لايقآن نبود كه نام پدر را زنده نگاه دارد. بنابراين جمله <<انّ شانئك هو الابتر>> دليل آن است كه مراد از كوثر، نسل كثير پيامبر است كه بدون شك از طريق حضرت زهراعليها السلام مى‏باشد.
اين نسل پر بركت از طريق حضرت خديجه نصيب پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله شد. آرى خديجه مال كثير داد و كوثر گرفت. ما نيز تا از كثير نگذريم به كوثر نمى‏رسيم.
فخررازى در تفسير كبير مى‏گويد: چه نسلى با بركت‏تر از نسل فاطمه كه مثل باقر و صادق و رضا از آن برخاسته است و با آنكه تعداد بسيارى از آنان را در طول تاريخ، به خصوص در زمان حكومت بنى‏اميّه و بنى‏عبّاس شهيد كردند، امّا باز هم امروز فرزندان او در اكثر كشورهاى اسلامى گسترده‏اند.
در زمانى كه خبر تولّد دختر سبب اندوه پدر مى‏شد، به گونه اى كه صورتش از غصه سياه گشته و به فكر فرو مى‏رفت كه از ميان مردم فرار كند يا دخترش را زنده به گور كند: <<يتوارى من القوم ام يدُسّه فى التّراب>><1071> در اين زمان قرآن به دختر لقب كوثر مى‏دهد تافرهنگ جاهلى را به فرهنگ الهى و انسانى تبديل كند.
بر اساس روايات، نام يكى از نهرها و حوض‏هاى بهشتى، كوثر است و مؤمنان از آن سيراب مى‏شوند. چنانكه در روايت متواتر ثقلين نيز پيامبر فرمود: «انّهما لن يفترقا حتّى يردا علىّ الحوض» كتاب و عترت از يكديگر جدا نمى‏شوند تا آنكه در قيامت، در كنار حوض به من ملحق
شوند.
كوثر الهى، به جنسيّت بستگى ندارد؛ فاطمه، دختر بود امّا كوثر شد. به تعداد كثير بستگى ندارد؛ فاطمه، يك نفر بود امّا كوثر شد. آرى خداوند مى‏تواند كم را كوثر و زياد را محو كند.
خداوند از اولياى خود دفاع مى‏كند. به كسى كه پيامبر را بى‏عَقَبه مى‏شمرد، پاسخ قولى و عملى مى‏دهد. وجود فاطمه پاسخ عملى و جمله <<هو الابتر>> پاسخ قولى است. خداوند نه تنها از اولياى خود، بلكه از همه مؤمنان دفاع مى‏كند: <<انّ اللّه يدافع عن الّذين آمنوا
<1072>
هديه كننده خداوند، هديه گيرنده پيامبر و هديه شده فاطمه است. لذا عبارت <<اِنّا اعطيناك الكوثر>> به كار رفته كه بيانگر عظمت خداوند و بزرگى هديه اوست.
هر چه ضربه به دين و مقدّسات دينى شديدتر باشد، دفاع هم بايد قوى‏تر باشد. به پيامبر اسلام جسارت‏هاى زيادى كردند و او را ساحر، كاهن، شاعر و مجنون خواندند كه همه آنها به نحوى در قرآن جبران شده است.
به پيامبر گفتند: <<انّك لمجنون>><1073> تو جنّ زده‏اى، ولى خداوند فرمود: <<ما انتَ بنعمة ربّك بمجنون>><1074> به لطف الهى تو مجنون نيستى.
به آن حضرت گفتند: <<لَستَ مُرسلاً>><1075> تو فرستاده خدا نيستى، خداوند فرمود: <<انّك لمن المرسلين>><1076> قطعاً تو از پيامبرانى.
به حضرت نسبت شاعرى و خيالبافى دادند: <<لشاعر مجنون>><1077> خداوند فرمود: <<و ما علّمناه الشعر و ما ينبغى له>><1078> ما به او شعر نياموختيم و براى او سزاوار نيست.
گفتند: اين چه پيامبرى است كه غذا مى‏خورد و در بازار راه مى‏رود: <<و قالوا ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق>><1079> خداوند فرمود: پيامبران پيش از تو نيز غذا مى‏خوردند و در بازارها راه مى‏رفتند: <<و ما ارسلنا قبلك من المرسلين الاّ انّهم لياكلون الطعام و يمشون فى الاسواق>><1080>
به آن حضرت ابتر گفتند، خداوند فرمود: <<انّ شانئك هو الابتر>>.
آرى، پاسخ كسى كه به اشرف مخلوقات ابتر بگويد، آن است كه خداوند به او كوثرى عطا كند كه چشم همه خيره و عقل همه مبهوت شود.
خداوند مصداقى براى كوثر در آيه نياورد تا همچنان مبهم بماند تا شايد اشاره به اين باشد كه عمق بركت كوثر عطا شده حتّى براى خود پيامبر اكرم در هاله‏اى از ابهام است.
در اين سوره دو خبر غيبى نهفته است: يكى عطا شدن كوثر به پيامبر، آن هم در مكّه‏اى كه حضرت دست خالى بود و فرزند پسر نداشت، ديگر ابتر ماندن دشمن كه داراى فرزندان و ثروت‏هاى بسيار بود.
تاريخ و آمار بهترين شاهد بر كوثر بودن اين عطيّه الهى است. هيچ نسلى از هيچ قومى در جهان، به اندازه نسل حضرت فاطمه‏عليها السلام رشد و شكوفايى نداشته است. خصوصاً اگر كسانى را كه مادرشان سيّد است، از سادات به حساب آوريم، آمار سادات در جهان نشانه معجزه اي
خبر غيبى است.
عطا كردن كوثر به شخصى مثل پيامبر، زمانى معنا دارد كه عطا كننده سرچشمه علم و حكمت و قدرت و رحمت باشد. بنابراين عطاى كوثر نشانه صفات وكمالات الهى است.
در اين سوره كه سه جمله بيشتر ندارد، پنج بار شخص پيامبر مورد خطاب قرار گرفته است.
زيرا علاوه بر ضمير كاف «ك» «اعطيناك»، در خطاب «صلّ» و «لربك» دو بار و در عبارت «انحر» و «شانئك» نيز دو بار، پيامبر مخاطب است. <<اعطيناك، فصلّ، لربّك، انحر، شانئك>>
در سراسر قرآن نيز، بيش از دويست و چهل بار خداوند به پيامبرش مى‏فرمايد: <<ربّك>>
با آن كه او پروردگار تمام هستى: <<ربّ كلّ شى‏ء>><1081> و پروردگار همه‏ى مردم است: <<ربّ النّاس>><1082>، ولى از ميان واژه‏هاى «ربّ» كلمه «ربّك» بيش از همه به كار رفته و اين نشانه آن است كه خداوند بر پيامبرش عنايت خاصّى دارد.
چنانكه نمونه اين عنايت ويژه را در آيات ديگر نيز مشاهده مى‏كنيم، مثلاً خداوند نام اعضا و جوارح پيامبر را در قرآن مطرح كرده است: چهره‏ات: <<وجهك>><1083>، زبانت: <<لسانك>><1084> چشمانت: <<عينيك>><1085> گردنت: <<عنقك>><1086> دستانت: <<يدك>><1087سينه‏ات: <<صدرك>><1088> كمرت: <<ظهرك>><1089>
الطاف خداوند به پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله، گاهى با درخواست آن حضرت صورت گرفته است، نظير <<قل ربّ زدنى علماً>><1090> پروردگارا! مرا از نظر علمى توسعه بده. امّا كوثر هديه‏اى الهى بود كه بدون درخواست، به پيامبر عزيز داده شد.
كوثر چيست؟
از آيه آخر سوره، يعنى <<انّ شانئك هو الابتر>> استفاده مى‏شود كه مراد از كوثر چيزى ضد ابتر است و از آنجا كه عرب به افراد بى‏عقبه و بى‏نسل كه فرزند پسر ندارند و با مردن، آثارشان محو مى‏شود، ابتر مى‏گويد، بهترين مصداق براى كوثر، ذريّه پيامبر است كه امام
معصوم از نسل فاطمه مى‏باشند. البتّه كوثر، معنايى عام دارد و شامل هر خير كثير مى‏شود.
اگر مراد از كوثر، علم باشد، همان چيزى است كه پيامبر مأمور به خواستنش بود. <<قل ربّ زدنى علماً>>
اگر مراد از كوثر اخلاق نيك باشد، پيامبر داراى خلق عظيم بود. <<انّك لعلى خلق عظيم>><1091>
اگر مراد از كوثر عبادت باشد، حضرتش به قدرى عبادت مى‏كرد كه آيه نازل شد: ما قرآن را نفرستاديم تا اين گونه خود را به مشقّت اندازى. <<ما انزلنا عليك القرآن لتشقى>><1092>
اگر مراد از كوثر نسل كثير باشد كه امروزه بيشترين نسل از اوست.
اگر مراد از كوثر امّت كثير باشد، طبق وعده الهى اسلام بر تمام جهان غالب خواهد شد. <<ليظهره على الدين كلّه>><1093>
اگر مراد از كوثر شفاعت باشد، خداوند تا جايى كه پيامبر راضى شود از امّت او مى‏بخشد. <<و لسوف يعطيك ربّك فترضى>><1094>
كوثر، امرى دنيايى نيست و چيزى فراتر از نان، نام، مقام و جلوه‏هاى دنيوى است. زيرا قرآن دنيا را قليل‏<1095> و ناپايدار<1096> ناميده است.
هر كثيرى كوثر نيست. قرآن مى‏فرمايد: اموال و اولاد مخالفان، شما را به تعجب واندارد، زيرا كه خداوند اراده كرده آنان را در دنيا از طريق همان اموال و اولاد عذاب كند. <<فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم انما يريد اللّه ليعذّبهم بها فى الحياة الدنيا>><1097>
در قرآن سوره‏اى به نام كوثر داريم و سوره‏اى به نام تكاثر. امّا كوثر ارزش است و تكاثر ضدّ ارزش، زيرا اولى عطيّه الهى است كه دنباله‏اش ذكر خداست: <<اعطيناك الكوثر فصلّ >>و دوّمى يك رقابت منفى كه دنباله‏اش غفلت از خداست. <<الهاكم التكاثر>>
كوثر ما را به مسجد مى‏برد براى نماز: <<فصلّ لربّك>> و تكاثر ما را به گورستان مى‏برد براى سرشمارى مردگان. <<حتى زُرتم المقابر>>
در عطاى كوثر بشارت است: <<انّا اعطيناك الكوثر>> و در تكاثر تهديدهاى پى در پى. <<كلاّ سوف تعلمون ثمّ كلاّ سوف تعلمون>>
كوثر، عامل رابطه با خالق است: <<اعطيناك الكوثر فصل>> و تكاثر، وسيله‏اى براى سرگرمى با مخلوق. <<الهاكم التّكاثر>>
كوثر كه بزرگ‏ترين هديه الهى است در كوچك ترين سوره قرآن مطرح شده است.
هديه اشرف معبود به اشرف مخلوق چيزى جز كوثر نمى‏تواند باشد. <<انّا اعطيناك الكوثر>>
در ماجراى فتح مكّه كه مشركان دسته دسته و فوج فوج به اسلام وارد مى‏شدند، خداوند تنها دستور تسبيح مى‏دهد: <<رَأيتَ النَّاس يَدخلون فى دينِ اللَّه أفواجا فَسَبّح>> ولى براى عطا كردن كوثر مى‏فرمايد: <<فصلِ‏ّ لربّك>> نماز بگزار. گويا اهميّت كوثر از اسلام آوردن مشركان بيش‏تر است.
عطاى استثنايى در سوره استثنايى با الفاظ استثنايى:
عطا بى‏نظير است، چون كوثر است؛ سوره بى‏نظير است، چون كوچك‏ترين سوره قرآن است و الفاظ بى‏نظيرند، چون كلمات «اعطينا»، «الكوثر»، «صلِ‏ّ»، «انحر»، «شانئك» و «ابتر» تنها در اين سوره به كار رفته و در هيچ كجاى قرآن شبيه ندارد.
هر زخم زبان و كلامى وزنى دارد. به شخص پيامبر اكرم توهين‏ها شد، كلماتى از قبيل مجنون، شاعر، كاهن و ساحر به او گفتند و به ياران او نيز توهين‏ها شد تا آنجا كه گفتند: اين بيچارگان را از خود دور كن تا ما دور تو جمع شويم. براى هيچ كدام سوره اى مستقل نازل نشد
، امّا در نسبت ابتر دادن يك سوره نازل شد كه خير كثير به تو عطا كرديم و دشمن تو ابتر است و اين به خاطر آن است كه جسارت به شخص و ياران قابل تحمّل است، امّا جسارت به راه و مكتب كه او ابتر و راه او گذرا و بى‏آينده است، قابل تحمّل نيست.
گاهى جسارت برخاسته از لغوگويى است كه بايد با كرامت از كنارش گذشت. <<اذا مرّوا باللغو مرّوا كراما>>
گاهى جسارت به خاطر جوّ فاسد و دوستان ناباب است، كه بايد از آنان اعراض كرد. <<اذا رأيت الّذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم>><1098>
امّا گاهى جسارت به مكتب و رهبر است، آن هم از سوى افراد سرشناس و سياسى كه بايد جواب سخت به آن داده شود. <<انّ شانئك هو الابتر>> همان گونه كه منافقان از روى غرور مى‏گفتند: آيا ما مثل افراد بى خرد به پيامبر ايمان بياوريم. <<أنُومن كما آمن السفهاء>> قرآن
جسارت اينگونه افراد را چنين پاسخ مى‏دهد: <<الا انّهم هم السّفهاء و لكن لا يعلمون>><1099> آنان خود بى‏خردند ولى نمى‏دانند!
شتر در قرآن، هم در بحث توحيد مطرح شده است: <<أفلا ينظرون الى الابل كيف خلقت>><1100> هم در مورد مقدّمات قيامت نام آن آمده است، <<و اذا العشار عطّلت>><1101> هم در احكام و شعائر حج مطرح شده است، <<و البُدن جعلناها>><1102> و هم مورد قربانى و كمك‏رسى به جامعه قرار گرفته است. <<وانحر>>
بر اساس روايات، مراد از <<وانحر>> آن است كه به هنگام گفتن تكبيرها در نماز، دستان تا مقابل گودى زير گلو كه محلّ نحر است، بالا آورده شود كه اين زينت نماز است.<1103>
بر اساس روايات، آن دشمن كينه‏توزى كه به پيامبر اكرم جسارت كرد و او را ابتر خواند، پدر عمرو عاص بود.
خداوند هم سبب ساز است هم سبب سوز. او مى‏تواند از يك فاطمه كوثر بيافريند و مى‏تواند افرادى را كه پسران رشيد دارند به فراموشى بسپارد.
او مى‏تواند دريا را با زدن عصاى موسى خشك، <<اِضرب بعصاك البحر فانفلق>><1104> و با زدن همان عصا به سنگ، دوازده چشمه جارى سازد. <<و اضرب بعصاك الحجر فانفجرت>><1105>
1- خداوند به وعده‏هاى خود عمل مى‏كند. در سوره ضحى، خداوند وعده‏ى عطا به پيامبر داده بود: <<و لسوف يعطيك ربّك فترضى>><1106> پروردگارت در آينده عطائى خواهد كرد كه تو راضى شوى. در اين سوره مى‏فرمايد: ما به آن وعده عمل كرديم. <<انّا اعطيناك الكوثر>>
2- فرزند و نسل عطيّه الهى است. <<انّا اعطيناك الكوثر>>
3- توجّه و عنايت به زيردستان، شرط مديريّت و رهبرى است. <<انّا اعطيناك>>
4- نعمت‏ها حتّى براى پيامبر اسلام مسئوليّت‏آور است. <<اعطيناك... فَصلِّ>>
5 - در قرآن به نماز يا سجده شكر سفارش شده است. <<فَصلِّ>>
6- تشكّر بايد فورى باشد. <<فَصلِّ>> (حرف فاء براى تسريع است)
7- نوع تشكّر را بايد از خدا بياموزيم. <<فَصلِّ>>
8 - در نعمت‏ها و شادى‏ها خداوند را فراموش نكنيم. <<اعطيناك الكوثر فصلّ>>
9- آنچه مى‏تواند به عنوان تشكّر از كوثر قرار گيرد، نماز است. <<فَصلِّ>>
(نماز جامع‏ترين و كامل‏ترين نوع عبادت است كه در آن هم قلب بايد حضور داشته باشد با قصد قربت و هم زبان با تلاوت حمد و سوره و هم بدن با ركوع و سجود. مسح سر و پا نيز شايد اشاره به آن باشد كه انسان از سر تا پا بنده اوست. در نماز بلندترين نقطه بدن كه پيشاني
است، روزى سى و چهار بار بر زمين ساييده مى‏شود تا در انسان تكبّرى باقى نماند. حضرت زهراعليها السلام در خطبه معروف خود فرمود: فلسفه و دليل نماز پاك شدن روح از تكبر است. «تنزيهاً لكم من الكبر»)
10- دستورات دينى، مطابق عقل و فطرت است. عقل تشكّر از نعمت را لازم مى‏داند، دين هم به همان فرمان مى‏دهد. <<فصلّ لربّك>>
11- چون عطا از اوست: <<انّا اعطينا>> تشكّر هم بايد براى او باشد. <<فصلّ لربّك>>
12- قربانى كردن، يكى از راههاى تشكّر از نعمت‏هاى الهى است. (زيرا محرومان به نوايى مى‏رسند.) <<و انحر>>
13- هر كه بامش بيش برفش بيشتر. كسى كه كوثر دارد، ذبح گوسفند كافى نيست بايد شتر نحر كند و بزرگ‏ترين حيوان اهلى را فدا كند. <<و انحر>>
14- رابطه با خداوند بر رابطه با خلق مقدّم است. <<فصلّ... و انحر>>
15- انفاقى ارزش دارد كه در كنار ايمان و عبادت باشد. <<فصلّ لربّك وانحر>>
16- شكرِ عطا گرفتن از خدا، عطا كردن به مردم است. <<اعطيناك الكوثر... وانحر>>
17- نمازى ارزش دارد كه خالصانه باشد، <<لربّك>> و انفاقى ارزش دارد كه سخاوت‏مندانه باشد. <<وانحر>>
18- دشمنان پيامبر و مكتب او ناكام هستند. (كلمه شانِئ اسم فاعل است و شامل هر دشمنى در گذشته و حال و آينده مى‏شود. اگر مى‏گفت: «من شانك هو الابتر» تنها كسانى را كه در گذشته دشمنى كرده‏اند شامل مى‏شد و اگر مى‏گفت: «من يشونك هو الابتر» تنها دشمنان آينده
در برمى‏گرفت. <<انّ شانئك هو الابتر>>.)
19- توهين به مقدّسات، توبيخ و تهديد سخت دارد. <<انّ شانئك هو الابتر>>
20- از متلك‏ها و توهين‏ها نهراسيم كه خداوند طرفداران خود را حفظ مى‏كند. <<انّ شانئك هو الابتر>>
21- زود قضاوت نكنيم و تنها به آمار و محاسبات تكيه نكنيم كه همه چيز به اراده خداوند است. (مخالفان، با مرگ پسر پيامبر و داشتن پسران متعدّد براى خود، قضاوت كردند كه پيامبر ابتر است، ولى همه چيز برعكس شد.) <<انّا اعطيناك الكوثر... انّ شانئك هو الابتر>>
«والحمدللّه ربّ العالمين»

[ جمعه ۱۳۸۵/۰۸/۱۹ ] [ 17:25 ] [ سعید ]

سوره كوثر [108]

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 3 آيه است .

محتوا و فضيلت سوره :

در شان نزول اين سوره مى خوانيم : ((عاص بن وائل )) كه از سران مشركان بود,پيغمبراكرم (ص) را بـه هـنـگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات كرد, و مدتى باحضرت گفتگو نمود, گروهى از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره رااز دور مشاهده كردند, هنگامى كه ((عاص بن وائل )) وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مى كردى ؟ گفت : با اين مرد ((ابتر))!

تـوضـيـح ايـن كه : پيغمبراكرم (ص) دو فرزند پسر از بانوى اسلام خديجه داشت : يكى ((قاسم )) و ديـگرى ((طاهر)) كه او را ((عبداللّه )) نيز مى ناميدند, و اين هر دودر مكه از دنيا رفتند, و پيغمبر اكرم (ص) فاقد فرزند پسر شد, اين موضوع زبان بدخواهان قريش را گشود, و كلمه ((ابتر)) (يعنى بلاعقب ) را براى حضرتش انتخاب كردند; فكر مى كردند با رحلت پيغمبراكرم (ص) برنامه هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد و خوشحال بودند.

قـرآن مـجـيـد نـازل شـد و بـه طرز اعجازآميزى در اين سوره به آنها پاسخ گفت , وخبر داد كه دشـمـنـان او ابـتر خواهند بود, و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهدشد, بشارتى كه در اين سوره داده شده از يكسو ضربه اى بود بر اميدهاى دشمنان اسلام , و از سوى ديگر تسلى خاطرى بود بـه رسـول اللّه (ص) كه بعد از شنيدن اين لقب زشت و توطئه دشمنان قلب پاكش غمگين و مكدر شده بود.

در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص) آمده است :

((هـركس آن را تلاوت كند خداوند او را از نهرهاى بهشتى سيراب خواهد كردو به عدد هر قربانى كـه بـنـدگـان خدا در روز عيد (قربان ) قربانى مى كنند, و همچنين قربانى هائى كه اهل كتاب و مشركان دارند, به عدد هر يك از آنان اجرى به اومى دهد)).

نام اين سوره (كوثر) از اولين آيه آن گرفته شده است .

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه1)ـما به تو خير فراوان داديم !روى سخن در تمام اين سوره به پيغمبراكرم (ص) است ـمانند سوره والضحى و سوره الم نشرح ـ و يـكـى از اهـداف مـهـم هر سه سوره تسلى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبانهاى مكرر دشمنان است .

نخست مى فرمايد: ((ما به تو كوثر [ خير و بركت فراوان ] عطا كرديم )) (انااعطيناك الكوثر).

((كـوثر)) در اين كه منظور از ((كوثر)) در اينجا چيست ؟ در روايتى آمده است كه وقتى اين سوره نازل شد پيغمبراكرم (ص) بر فراز منبر رفت و اين سوره را تلاوت فرمود, اصحاب عرض كردند: اين چيست كه خداوند به تو عطا فرموده ؟.

گفت : نهرى است در بهشت , سفيدتر از شير, و صافتر از قدح (بلور) در دوطرف آن قبه هايى از در و ياقوت است )).بـعـضـى آن را بـه نـبوت تفسير كرده , و بعضى ديگر به قرآن , و بعضى به كثرت اصحاب و ياران , و بعضى به كثرت فرزندان و ذريه كه همه آنها از نسل دخترش فاطمه زهرا(ع ) به وجود آمدند.بعضى نيز آن را به ((شفاعت )) تفسير كرده اند.

ولى ظاهر اين است كه ((كوثر)) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه هر يك ازآنچه در بالا گفته شـد يـكـى از مـصـداقهاى روشن آن است , و مصداقهاى بسيارديگرى نيز دارد كه ممكن است به عنوان تفسير مصداقى براى آيه ذكر شود.

فـرامـوش نـبايد كرد اين سخن را خداوند زمانى به پيامبرش مى گويد كه آثار اين خير كثير هنوز ظـاهـر نـشـده بود, اين خبرى بود از آينده نزديك و آينده هاى دور,خبرى بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم (ص).

(آيـه2)ـ ايـن نـعمت عظيم و خير فراوان شكرانه عظيم لازم دارد, هرچندشكر مخلوق هرگز حق نـعـمـت خـالـق را ادا نـمـى كند, بلكه توفيق شكرگزارى خودنعمت ديگرى است از ناحيه او لذا مى فرمايد: اكنون كه چنين است ((پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن )) (فصل لربك وانحر).

آرى ! بخشنده نعمت اوست بنابراين نماز و عبادت و قربانى كه آن هم نوعى عبادت است براى غير او معنى ندارد.ايـن در بـرابـر اعمال مشركان است كه براى بتها سجده و قربانى مى كردند, درحالى كه نعمتهاى خود را از خدا مى دانستند!

(آيـه3)ـ و در آخـريـن آيـه ايـن سـوره بـا توجه به نسبتى كه سران شرك به آن حضرت مى دادند, مى فرمايد: ((و (بدان ) دشمن تو قطعا بريده نسل و بى عقب است )) (ان شانئك هو الا بتر).

تـعـبـيـر به ((شانئك )) بيانگر اين واقعيت است كه آنها در دشمنى خود حتى كمترين ادب را نيز رعايت نمى كردند, يعنى عداوتشان آميخته با قساوت و رذالت بود.

 

حضرت فاطمه (ع) و ((كوثر))!

گفتيم ((كوثر)) يك معنى جامع و وسيع دارد, و آن ((خير و بركت فراوان )) است ,ولى بسيارى از بـزرگـان عـلـمـاى شـيعه يكى از روشنترين مصداقهاى آن را وجودمبارك ((فاطمه زهرا))(ع ) دانـسـتـه اند, چرا كه شان نزول آيه مى گويد: آنهاپيغمبراكرم (ص) را متهم مى كردند كه بلاعقب است , قرآن ضمن نفى سخن آنهامى گويد: ((ما به تو كوثر داديم )).

از ايـن تـعـبير استنباط مى شود كه اين ((خيركثير)) همان فاطمه زهرا(ع) است ,زيرا نسل و ذريه پـيـامـبـر(ص) بـه وسـيـلـه همين دختر گرامى در جهان انتشار يافت نسلى كه نه تنها فرزندان جـسـمـانى پيغمبر بودند, بلكه آيين او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ كردند, و به آيندگان ابلاغ نمودند, نه تنها امامان معصوم اهل بيت (ع) كه آنهاحساب مخصوص به خود دارند.

در ايـنـجا به بحث جالبى از ((فخررازى )) برخورد مى كنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مى گويد:.

قـول سوم اين است كه اين سوره به عنوان رد بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكـرم (ص) خرده مى گرفتند, بنابراين معنى سوره اين است كه خداوند به او نسلى مى دهد كه در طـول زمـان باقى مى ماند, ببين چه اندازه ازاهل بيت را شهيد كردند, در عين حال جهان مملو از آنـهـاست , اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا بـاقى نماند, سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنهاست مانند باقر و صادق و رضا و نفس زكيه .

هزاران هزار از فرزندان فاطمه (ع) در سراسر جهان پخش شدند, در ميان آنهانويسندگان و فقها و مـحـدثان و مفسران والامقام و فرماندهان عظيم بودند كه با ايثارو فداكارى در حفظ آيين اسلام كوشيدند.

پايان سوره كوثر.

[ جمعه ۱۳۸۴/۱۲/۲۶ ] [ 17:56 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب