منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
(آيـه11)ـ سپس اشاره گويا و تكان دهنده اى به كيفيت عذاب آنها كرده ,مى فرمايد: ((در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى درپى گشوديم ))(ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر). تعبير به گشودن درهاى آسمان تعبير بسيار زيبايى است كه به هنگام نزول بارانهاى شديد به كار مى رود, همان گونه كه در فارسى نيز مى گوئيم : گوئى درهاى آسمان باز شده و هرچه آب است فرو مى بارد. (آيه12)ـ نه تنها از آسمان آب زيادى فرو ريخت كه از زمين هم آب جوشيد, چنانكه در آيه آمده : ((و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم (وفجرنا الا رض عيونا). ((و اين دو آب به اندازه مقدر با هم درآميختند)) و درياى وحشتناكى شد(فالتقى الماء على امر قد قدر). از سراسر زمين آب جوشيدن گرفت و چشمه ها سر برآوردند و از تمامى آسمان آب باريدن گرفت و به هم پيوستند و دريائى عظيم و طوفانى تشكيل دادند. (آيـه13)ـ در ايـنـجـا قـرآن دنـبـالـه مـساله طوفان را رها ساخته ـچرا كه آنچه بايدگفته شود در جمله هاى قبل جمع است ـ و به سراغ كشتى نجات نوح رفته ,مى فرمايد: ((و او را بر مركبى از الواح و ميخهائى ساخته شده سوار كرديم )) (وحملناه على ذات الواح ودسر). (آيـه14)ـ سـپـس خـداونـد بـه عـنايت خاصش نسبت به كشتى نجات نوح اشاره كرده , مى فرمايد: ((مركبى كه زير نظر ما حركت مى كرد)) (تجرى باعيننا). سـپـس مـى افـزايـد: تمام اينها ((پاداشى بود براى كسى كه [ نوح ] مورد انكار قرار گرفته بود)) و كيفرى براى كسانى كه او را تكذيب كردند و كافر شده بودند)) (جزاء لمن كان كفر). آرى ! نـوح همانند همه انبيا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظيم او بود كه بى خبران كفرانش كردند, و به آئينش كافر شدند. (آيه15)ـ سپس به عنوان نتيجه گيرى از اين ماجراى عظيم مى فرمايد: ((و مااين ماجرا را به عنوان نـشانه اى درميان امتها باقى گذارديم , آيا كسى هست كه پندگيرد)) (ولقد تركناها آية فهل من مدكر). و بـه راستى كه همه گفتنيها در همين ماجرا گفته شده , و آنچه بايد انسانى بيدار بفهمند از آن مى فهمند. (آيـه16)ـ و در ايـن آيه به عنوان يك سؤال تهديدآميز و پرمعنى نسبت به كافرانى كه همان راه كفار زمـان نوح را مى سپرند مى گويد: اكنون بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر). آيا واقعيت داشت يا داستان و افسانه بود؟!. (آيـه17)ـ و سـرانـجـام در ايـن آيـه بـر ايـن حقيقت تاكيد مى كند كه : ((ما قرآن رابراى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). آرى ! اين قرآن , هيچ پيچيدگى ندارد, و شرائط تاثير, در آن جمع است ,الفاظش شيرين و جذاب , تـعـبـيـراتـش زنده و پرمعنى , انذارها و بشارتهايش صريح وگويا, داستانهايش واقعى و پرمحتوا, دلائلش قوى و محكم , منطقش شيوا و متين ,خلاصه آنچه لازمه تاثيرگذاردن يك سخن است در آن جـمـع است , و به همين دليل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس يابد, مجذوب آن مى شود و در طـول تـاريـخ اسـلام نـمـونـه هـاى عـجيب و شگفت انگيزى از تاثير عميق قرآن در دلهاى آماده ديده مى شود, كه شاهد گوياى اين امر است . (آيه18)ـ قـوم ديـگـرى كـه سرگذشت آنها در اين سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده , ((قوم عـاد)) اسـت , كـه قـرآن بـه عنوان هشدارى به كافران و مجرمان بطورفشرده به آن اشاره كرده , مى گويد: ((قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند))(كذبت عاد). هـر قـدر پـيـامبر آنها, هود بر تبليغات خود مى افزود, و از راههاى مختلف براى بيدار ساختن آنها تلاش مى كرد, آنها بر خيره سرى و لجاجت خود مى افزودند, وغرور ناشى از ثروت و امكانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات ,گوش شنوا و چشم بينا را از آنها گرفته بود. سـرانـجـام خـداونـد آنـهـا را بـا عـذاب دردناكى مجازات كرد, لذا در دنباله آيه بصورت سربسته مى فرمايد: بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر). (آيـه19)ـ سپس به شرح اين اجمال پرداخته , مى افزايد: ((ما تندبادوحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم )) (انا ارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى يوم نحس مستمر). (آيه20)ـ سپس در توصيف اين تندباد مى فرمايد: ((مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن شده از جا بر مى كند)) و به هر سو پرتاب مى نمود (تنزع الناس كانهم اعجاز نخل منقعر). ((اعـجاز)) جمع ((عجز)) به معنى قسمت عقب يا پائين چيزى است , و تشبيه آنها به قسمت پائين نخلها به خاطر آن است كه به گفته بعضى باد به قدرى شديد بودكه نخست دست و سرهاى آنها را كـنـد و بـا خود برد, و بعد بقيه بدنهايشان همچون نخل بى شاخ و برگ , از زمين كنده شده به هر گوشه و كنار پراكنده مى گشت . (آيـه21)ـ سـپـس قـرآن بـه عـنوان هشدار مى گويد: ((پس (ببينيد) عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر). مـا بـا اقوام ديگر كه راه تكذيب و كبر و غرور و گناه و عصيان را پوئيدند چنين رفتار كرديم , شما درباره خود چه مى انديشيد كه راه آنها را ادامه مى دهيد؟. (آيه22)ـ و باز در پايان اين ماجرا مى افزايد: ((ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). آيا گوش شنوائى در برابر اين نداى الهى , واين هشدارها وانذارها وجود دارد؟. قابل توجه اين كه جمله ((فكيف كان عذابى ونذر)) در مورد قوم عاد دوبارتكرار شده يكى در آغاز بيان اين سرگذشت , و يكى هم در پايان آن , اين تفاوت شايد از اين جهت است كه عذاب اين گروه از ديگران شديدتر و وحشتناك تر بود,هرچند عذابهاى الهى همه شديد مى باشد. #مـسـاله توجه به سعد و نحس ايام ـكه در ارتباط با حوادثى است كه در آن واقع شده ـ علاوه بر اين كه غالبا انسان را به يك سلسله حوادث تاريخى آموزنده رهنمون مى شود, عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى , واستمداد از ذات پاك پروردگار, و لذا در روايات متعددى مى خوانيم : در روزهائى كه نام نحس بر آن گذارده شده مى توانيد با دادن صدقه , و يا خواندن دعا, و استمداد ازلطف خداوند, و قرائت بعضى از آيات قرآن , و توكل بر ذات پاك او, به دنبال كارهابرويد و پيروز و موفق باشيد. (آيـه23)ـ سومين قومى كه شرح زندگى آنهابطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقيب بحثهاى گذشته در اين سوره مطرح شده است ((قوم ثمود)) است ـ كه در سـرزمـيـن ((حجر)) در شمال حجاز زندگى داشتند, وپيامبرشان ((صالح )) نهايت كوشش را در هدايت آنها كرد اما به جائى نرسيد. نخست مى فرمايد: ((طايفه ثمود (نيز) انذارهاى الهى را تكذيب كردند))(كذبت ثمود بالنذر). (آيـه24)ـ سـپـس بـه علت تكذيب آنها پرداخته , مى افزايد: ((و گفتند: آيا ما ازبشرى از جنس خود پيروى كنيم ؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود))(فقالوا ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفى ضلا ل وسعر). آرى ! كـبـر و غـرور و خـودبـيـنـى و خـودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبيا بود, آنها مـى گـفتند: صالح فردى مانند ما است , دليلى ندارد كه ما از او پيروى كنيم ! او چه امتيازى بر ما دارد كه رهبر باشد, و ما پيرو و تابع او؟!. اين همان اشكالى است كه امتهاى گمراه غالبا به انبيا داشتند كه آنها افرادى از جنس ما هستند و به همين دليل نمى توانند پيامبر الهى باشند. (آيـه25)ـ سـپس افزودند: به فرض كه وحى الهى بر انسانى نازل شود ((آيا ازميان ما تنها بر او وحى نـازل شده )) (القى الذكر عليه من بيننا) با اين كه افرادى سرشناس تر و معروفتر و ثروتمندتر از او پيدا مى شود. در حـقيقت گفته هاى قوم ثمود شباهت زيادى با گفته هاى مشركان مكه داشت كه گاهى ايراد مـى كـردنـد: ((چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا فرشته اى نازل نشده كه همراه او انذار كند))؟ (فرقان /7). سـپس در پايان آيه مى گويد: آنها همين موضوع را دليل بر كذب پيامبرشان ((صالح )) گرفتند و گـفـتـنـد: ((او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است ))! (بل هو كذاب اشر) چراكه مى خواهد بر ما حكومت كند, و همه چيز را در قبضه خود بگيرد, و برطبق هوسهايش رفتار كند. (آيـه26)ـ قـرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((ولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است ))؟ (سيعلمون غدا من الكذاب الا شر). همان زمان كه عذاب الهى فرارسد و آنها را درهم كوبد و تبديل به يك مشت خاك و خاكستر شوند, و سـپس مجازات بعد از مرگ نيز دامانشان را بگيردمى فهمند اين گونه نسبتها شايسته چه كسى بوده است ؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى ؟!. (آيه27)ـ سپس به داستان ((ناقه )) كه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوت صالح (ع ) فرستاد شده بود اشاره كرده , مى افزايد: به صالح وحى كرديم كه ((ما ناقه را براى آزمايش آنها مى فرستيم , در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن )) (انامرسلوا الناقة فتنة لهم فارتقبهم واصطبر). ((نـاقه )) يعنى ;همان شتر ماده اى كه به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلمايك ناقه معمولى نبود, بلكه داراى ويژگيهاى خارق العاده اى بود, از جمله اين كه طبق روايت مشهورى اين ناقه از دل صخره اى از كوه برآمد, تا معجزه گويائى دربرابر منكران لجوج باشد. (آيـه28)ـ روشـن اسـت كه قوم ثمود در اينجا در برابر آزمايش بزرگى قرار گرفتند, لذادر اين آيه مـى افزايد: ((و (به صالح گفتيم ) به آنها خبر ده كه آب (قريه ) بايد در ميان آنها تقسيم شود (يك روز سهم ناقه , و يك روز براى آنها) و هريك در نوبت خودبايد حاضر شود)) (ونبئهم ان الماء قسمة بينهم كل شرب محتضر). گـرچـه قـرآن در ايـن زمينه توضيحى بيش از اين نداده , ولى بسيارى از مفسران گفته اند: ناقه صالح روزى كه نوبت او بود تمام آب را مى نوشيد. ولـى بـعضى ديگر گفته اند: وضع و هيئت آن طورى بود كه وقتى كنار آب مى آمد حيوانات ديگر فرار مى كردند و نزديك نمى شدند, و لذا چاره اى جز اين نبود كه يك روز آب را در اختيار ناقه قرار دهند, و روز ديگر را در اختيار خودشان . (آيه29)ـ به هر حال اين قوم سركش و خودخواه و لجوج تصميم گرفتند((ناقه )) را از پاى درآورند, در حـالـى كـه ((صالح )) به آنها اخطار كرده بود كه اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله كوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت ((اما آنها (بدون اعتنا به اين امر) يكى از ياران خود را صدا زدند, و او به سراغ اين كار آمد, (و ناقه را)پى كرد)) (فنادوا صاحبهم فتعاطى فعقر). (آيـه30)ـ ايـن آيـه به عنوان مقدمه اى براى ذكر عذاب وحشتناك اين قوم سركش مى گويد: ((پس (بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر). (آيـه31)ـ و سـپـس مى افزايد: ((ما فقط يك صيحه [ صاعقه عظيم ] بر آنهافرستاديم , و به دنبال آن هـمـگـى بـه صـورت گـياه خشكى در آمدند كه صاحب چهارپايان (براى حيوانات خود در آغل ) جمع آورى مى كند))! (انا ارسلنا عليهم صيحة واحدة فكانوا كهشيم المحتظر). تـعـبـيـرى كـه در اين آيه درباره عذاب قوم ثمود آمده است بسيار عجيب وپرمعنى است , چرا كه خداوند براى نابودى اين قوم سركش هرگز لشكريانى ازآسمان و زمين نفرستاد, تنها با يك صيحه آسـمـانى , يك صاعقه گوشخراش , يك موج عظيم انفجار ـكه همه چيز را در مسير خود در شعاع وسيعى درهم كوبيد وخرد كردـ كار آنها را ساخت !. درك اين معنى براى گذشتگان مشكل بود, اما براى ما كه امروز از تاثير امواج ناشى از انفجار آگاه هستيم كه چگونه همه چيز را در مسير خود متلاشى و خردمى كند آسان است , البته صاعقه عذاب الهى با اين انفجارهاى بشرى قابل مقايسه نيست و از اينجا روشن مى شود كه اين صاعقه عظيم چه بلائى بر سر اين قوم خيره سر آورد؟. (آيـه32)ـ در ايـن آيـه و پايان اين سرگذشت دردناك و عبرت انگيز بار ديگرمى فرمايد: ((ما قرآن را بـراى تـذكر و بيدارى انسانها آسان نموديم آيا پند گيرنده اى پيدا مى شود))؟! (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). تعبيراتش زنده و روشن , داستانهايش گويا, و انذارها و تهديدهايش تكان دهنده و بيدارگر است . (آيه33)ـ درايـنجا اشارات كوتاه و تكان دهنده اى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناك اين جمعيت ننگين وگمراه ديده مى شود, و اين چهارمين قسمت ازسرگذشت اقوام پيشين در اين سوره است . نـخست مى گويد: ((قوم لوط انذارها(ى پى درپى پيامبرشان ) را تكذيب كردند)) (كذبت قوم لوط بالنذر). (آيـه34)ـ سـپـس در يك جمله كوتاه به گوشه اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره كرده , مى گويد: ((ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت در مى آورد فرستاديم )) و همه را هلاك كرديم (انا ارسلنا عليهم حاصبا). ((جز خاندان لوط را كه سحرگاهان از (آن سرزمين بلا) رهائى بخشيديم )) (الا آل لوط نجيناهم بسحر). در آيات ديگر قرآن نيز هنگامى كه عذاب قوم لوط را مى شمرد علاوه برزلزله اى كه شهرهاى آنها را زير و رو كرد سخن از باران سنگ مى گويد, چنانكه در آيه82 سوره هود مى خوانيم : ((هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن شهر و ديار را زير و روكرديم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراكم بر آن نازل نموديم )). (آيه35)ـ در اين آيه براى تاكيد مى فرمايد: نجات خاندان لوط ((نعمتى بود از ناحيه ما, آرى اين گونه كسى را كه شكر كند پاداش مى دهيم )) (نعمة من عندنا كذلك نجزى من شكر). (آيـه36)ـ و در ايـن آيـه ايـن حـقـيقت را بازگو مى كند كه لوط قبلا اتمام حجت كرده ((و آنها را از مجازات ما بيم داد, ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شك داشتند))(ولقد انذرهم بطشتنا فتماروا بالنذر). (آيـه37)ـ آنـهـا بـه الـقا شبهات عقيدتى درميان مردم قناعت نكردند بلكه درزشتكارى و وقاحت و بـى شرمى كار را به جائى رسانيدند, كه وقتى فرشتگان مامورعذاب به صورت جوانانى خوش منظر بـه عنوان ميهمان وارد خانه لوط شدند اين قوم بى شرم به سراغ آنها آمدند و چنانكه آيه مورد بحث مى گويد: ((آنها از لوطخواستند ميهمانانش را در اختيارشان بگذارد))! (ولقد راودوه عن ضيفه ). ((لـوط)) به قدرى از اين مساله ناراحت شد كه حد نداشت و مصرا از آنهاخواهش كرد دست از اين رسـوائى و آبـروريـزى بردارند, و حتى طبق آيه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنـهـا (در صـورت تـوبـه از اين اعمال )درآورد, و اين نهايت مظلوميت اين پيامبر بزرگ را درميان اين گروه بى شرم وبى ايمان و فاقد همه چيز نشان مى دهد. ولـى چـيـزى نـگـذشـت كه اين گروه مهاجم نخستين مجازات خود را دريافت داشتند, چنانكه خـداونـد در دنـبـالـه همين آيه مى فرمايد: ((ولى چشمانشان را نابينا ومحو كرديم (و گفتيم :) بچشيد عذاب و انذارهاى مرا)) (فطمسنا اعينهم فذوقواعذابى ونذر). آرى ! ايـنـجا بود كه دست قدرت خداوند از آستين عدالت بيرون آمد و به گفته بعضى به جبرئيل فـرمان داد كه گوشه اى از شهپرش را بر چشم آنان بكوبد, فوراهمگى نابينا شدند, و حتى گفته مى شود كه جاى چشم آنها بكلى صاف و همانندصورتشان شد!. (آيـه38)ـ عـاقـبـت عـذاب نـهائى فرارسيد, و با زلزله اى ويرانگر كه با نخستين شعاع صبحگاهى آن سـرزمين را تكان داد شهرهايشان زير و رو شد, بدنهاقطعه قطعه و متلاشى و زير آوارها فرو رفت , بـاران شـديـدى از سـنـگ بـر آنـهـا فـروريخت , و آثار ويرانه هاى آنها را نيز محو كرد! چنانكه آيه موردبحث به صورت سربسته و فشرده به اين معنى اشاره كرده , مى گويد: ((سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پايدار و ثابت به سراغشان آمد)) (ولقد صبحهم بكرة عذاب مستقر). آرى ! در لحظاتى كوتاه همه چيز پايان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند. (آيه39)ـ سپس در اين آيه مى افزايد, بار ديگر به آنها گفته شد: ((پس بچشيدعذاب و انذارهاى مرا)) (فذوقوا عذابى ونذر) تا ديگر در انذارهاى پيامبران شك وترديد نكنيد. (آيـه40)ـ و بالاخره در اين آيه براى چهارمين بار در اين سوره اين جمله پرمعنى و بيدارگر را تكرار مى كند: ((ما قرآن را براى يادآورى آسان ساختيم , آيا كسى هست كه (پند گيرد و) متذكر شود)) (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). [ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:2 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |