[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۱]
بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ. وَ اَلْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً (۱)
سوگند به آن اسبانِ دونده که به شدّت نفس میزنند،
۱- سوگند خداوند، به اسبانی که در راه جهاد تاخته و نفس نفس زده اند.
وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً
«عادیات»، از ریشۀ «عدو» (دویدن) است و به قرینۀ آیات بعد - که از جرقههای سُم و برپا کردن غبار سخن گفته است - مراد، اسبان دونده است. «ضبح»؛ یعنی، صدای نفسهای اسب که به «ضباح» (صدای روباه) تشبیه شده است (مفردات). جملۀ «فَأَثَرْنَ... » در آیات بعد - که خبر از گذشته میدهد - بیانگر آن است که مراد، اسبانی است که در نبردی خاص حضور داشتند.
در شأن نزول آیۀ شریفه آمده است که آن نبرد، غزوۀ«ذات السلاسل»بوده است.
۲- ابزار جهاد، حتی مرکب رزمندگان و تاختن و صدای نفس نفس آن، دارای عظمت در پیشگاه خداوند
وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً
۳- تاختن اسبان در راه جهاد و شتاب برای رسیدن به میدان نبرد، مورد ترغیب خداوند
وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً
۴-از امام صادق (ع) دربارۀ سخن خداوند: «وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً» روایت شده که فرمود: این سوره دربارۀ ساکنان سرزمین یابس (در غزوۀ ذات السلاسل) نازل شد که علی (ع) [برای جنگ با آنان] خارج شد و مهاجران و انصار همراه او بودند آن گاه شبانه با همراهانش بر آنان یورش برد تا آن که جنگجویانشان را کشت، فرزندانشان را اسیر گرفت، اموالشان را مباح قرار داد، خانه هایشان را خراب کرد و اسیران و اموال را همراه خود آورد و خداوند تبارک و تعالی در آن روز این سوره (وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً) را نازل کرد و مقصود از«عادیات»اسبانی هستند که به وسیلۀ مردان سوارکار میتازند و «ضبح»شیهۀ آنها است در حالی که در افسارها و لگامها قرار دارند». ۱). تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۳۴؛ بحارالأنوار، ج ۲۱، ص ۶۸، ح ۲.
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۲]
فَالْمُورِیٰاتِ قَدْحاً (۲)
و [با سُم هایشان از سنگ ها] آتش بر میجهانند،
۱- سوگند خداوند، به اسبانی که هنگام جهاد با دویدن و کوباندن سم بر سنگ ها، جرقه برمی افروختند.
فَالْمُورِیٰاتِ قَدْحاً
«قدح»، به معنای استخراج آتش از سنگ چخماق است. این کلمه مصدر و با«ایراء» (مصدر«موریات») به یک معنا است (تاج العروس). عطف«موریات»بر «عادیات»با حرف «فاء»، بیانگر ارتباط«پیدایش جرقه»با«دویدن اسب ها»است و قسم را نیز به این وصف سرایت داده است.
۲- تاخت و تاز رزمندگان، حتی جرقههای سم اسبان آنها، دارای عظمت در پیشگاه خداوند
فَالْمُورِیٰاتِ قَدْحاً
سوگند خداوند، نشانۀ عظمت چیزی است که به آن سوگند یاد شده است.
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۳]
فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً (۳)
و صبحگاهان بر دشمن میتازند،
۱- سوگند خداوند، به اسبان مجاهدان که هنگام صبحدم بر دشمنان تاخته و آنان را غافلگیر کرده اند.
فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً
«اغارة» (مصدر«مغیرات»)، به معنای تاختن سریع اسب برای غارت کردن یا غیر آن است (قاموس). «صُبْحاً» ظرف و تاختن در صبحگاه، کنایه از غافلگیر کردن دشمن است.
۲- هجوم غافلگیرانه بر دشمن در صبحگاه، پس از حرکت سریع سپاهیان در شب، شیوه ای کارساز در جهاد
فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً
ص: ۵۱۴
۳- پنهان داشتن زمان یورش بر دشمن و هجوم در لحظههای استراحت او، روشی مطلوب در جهاد
فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۴]
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (۴)
و با آن غباری بر میانگیزند،
۱- سوگند خداوند، به اسبان جنگی که با حرکت سریع خود، در هجوم غافلگیرانه بر دشمنان دین، غبار شدیدی به فضا پراکنده ساختند.
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً
فعل «أثرن»، عطف بر «مغیرات»و بیانگر آثار«اغارة»است؛ بنابراین قسم در آیۀ قبل به این وصف نیز مربوط است.
ضمیر «بِهِ» به«عدو» (دویدن) - که از«عادیات»انتزاع شده است - برمی گردد. «اثارة» (مصدر «أثرن») به معنای منتشر ساختن است. «نقع»؛ یعنی، غبار منتشر و نکره بودن آن، بر شدّت غبار دلالت دارد.
۲- حرکت مَرکب رزمندگان در راه جهاد، حتی غبار برخاسته از آن، ارزشمند و دارای عظمتی درخور سوگند خداوند است.
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۵]
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (۵)
و بدین وسیله در میان جمعی [از دشمن ]در میآیند،
۱- سوگند خداوند، به اسبانی که هنگام جهاد، خود را به قلب سپاه دشمن زده، رزمندگان را برای نبرد همه جانبه یاری میدادند.
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً
«جمع»، به معنای جماعت و گروه است. این کلمه مصدری است که به صورت اسم به کار میرود (مصباح). ضمیر «بِهِ» به «عدو» (دویدن) - که از«عادیات» انتزاع شده است - بازمی گردد.
۲- آسیب زدن به قلب سپاه دشمن و از کار انداختن مرکزیت آن، رزمی در خور
تمجید و سوگند خداوند
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً
۳- مجاهدان در غزوۀ/«ذات السلاسل»با اسبان دونده ای که از ضربۀ سم آنها برق میجهید، صبحگاهان بر دشمن تاختند و در میان غبار پای اسبان، خود را به قلب دشمن رساندند.
وَ الْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً. فَالْمُورِیٰاتِ قَدْحاً. فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً.
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً. فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً
براساس بعضی از روایات، این آیات به غزوۀ «ذات السلاسل» نظر دارد.
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۶]
إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (۶)
که انسان در برابر پروردگارش سخت ناسپاس است.
۱- انسان، دارای طبیعتی ناسپاس در برابر نعمتهای خداوند
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
«ال» در «الْإِنْسٰانَ» برای جنس است و بر استغراق افراد دلالت دارد. «کنود»، به معنای کفور است. برخی از قبایل عرب، آن را در معنای«عاصی»به کار میبرند. اسناد این خصلت به عموم مردم، به معنای گرفتار بودن نوع انسانها به آن است.
۲- رویارویی با سپاه اسلام، نشانۀ ناسپاسی انسان در برابر نعمتهای خداوند است.
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
بیان خصلتهای ناروایی که در نوع انسانها وجود دارد - پس از تمجید از سپاهیان اسلام در آغاز سوره - تعریض به دشمنان دین است و رسوخ آن خصلتها را در آنان بیان میکند.
۳- دشمنان اسلام، ناسپاس در برابر نعمت اسلام و مظاهر ربوبیت خداوند
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۴- ناسپاسی دشمنان اسلام در برابر ربوبیت خداوند، علت هجوم مجاهدان به صفوف آنان است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۵- توجّه به ربوبیت و مدبّر بودن خداوند، بازدارندۀ انسان از کفران نعمتها است.
لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
تقدیم «لِرَبِّهِ»، بیانگر اهتمام به آن است؛ یعنی، شگفتا که انسان با آن که خداوند«رب»و «مدبر»او است، به کفران نعمت او رو آورده است!
۶- کفران نعمت، خصلتی نکوهیده و انسان ناسپاس، فردی مذموم است.
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۷- خداوند، در تأکید بر ناسپاس بودن نوع انسان ها، به اسبان تیزپای مجاهدان سوگند یاد کرده است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
این آیه و دو آیۀ بعد که عطف بر آن است، جواب سوگندهایی است که در آغاز سوره آمده بود.
۸- رزمندگانِ مجاهد، سپاسگزار خداوند و پذیرای ربوبیت او هستند.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
تمجید مجاهدان از یک سو و نکوهش ناسپاسان از سویی دیگر، بیانگر آن است که مجاهدان ناسپاس نیستند.
۹- جهاد در راه خدا، شکر نعمتهای او است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۱۰- «رب»از اسما و صفات خداوند است.
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ
۱۱- «قال رسول اللّه (ص): «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ» قال: لکفور الذی یأکل وحده، و یضرب عبده و یمنع رِفْدَه؛ [تفسیر طبری، ج ۱۵، ص ۲۷۸، سطر ۱۴؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۶۵۷، ح ۱۳.]
رسول خدا (ص) [دربارۀ سخن خداوند: ] «إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ» فرمود: [«کنود»یعنی] ناسپاس، همان که به تنهایی غذا میخورد و غلام خود را میزند و از بخشش امتناع میورزد».
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۷]
وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ (۷)
و او خود بر این [امر] خوب گواه است.
۱- انسانهای ناسپاس، خود معترف و گواه بر خصلت ناروای خویش اند.
وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ
۲- تداوم ناسپاسی در انسان، با وجود آگاهی او از خصلت ناروای خویش، شگفت آور و سزاوار نکوهش افزون تر
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ. وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ
۳- خداوند، در تأکید بر آگاهی دشمنان اسلام از خوی ناسپاسی خویش، به اسبان تیزپای مجاهدان، سوگند یاد کرده است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ
۴- انکار آگاهانۀ نعمتهای خداوند، از سوی دشمنان اسلام، علّت رویارویی سپاه مجاهدان با صفوف آنان است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ. وَ إِنَّهُ عَلیٰ ذٰلِکَ لَشَهِیدٌ
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۸]
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ اَلْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (۸)
و راستی که او بسیار مال دوست است.
۱- تمایل شدید به مال، از ویژگیهای طبیعت انسان است.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
۲- افزایش مال دوستی در دشمنان دین، زمینۀ رویارویی آنان با سپاه اسلام است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
۳- علاقۀ شدید به ثروت، مذموم است.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
۴- مال و دارایی، خیر است.
اَلْخَیْرِ
۵- دشمنان دین، به دلیل علاقۀ وافر به مال، گرفتار بخل و امساک حقوق خداوند
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
کلمۀ «شدید» - چنان که در قاموس آمده - گاه به معنای «بخیل»است. در صورتی که این معنا در آیه مراد باشد، حرف «لام»در «لِحُبِّ الْخَیْرِ» لام تعلیل خواهد بود؛ یعنی، به خاطر حبّ مال.
۶- مال دوستی، از ریشههای بخل است.
لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
۷- خداوند، در تأکید بر شدّت مال دوستی دشمنان دین، به مَرکب مجاهدان سوگند یاد کرده است.
وَ الْعٰادِیٰاتِ... وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۹]
أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی اَلْقُبُورِ (۹)
مگر نمی داند که وقتی آنچه در گورهاست بیرون ریخته شود،
۱- در قیامت، مردگان از قبرها برانگیخته و پراکنده خواهند شد.
بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
«بُعْثِرَ» (معلوم «بُعْثِرَ») ؛ یعنی، بیرون کشید؛ اجزا را زیر و رو کرد؛ متفرق ساخت؛ آشکار کرد و برانگیخت (صحاح اللغة).
صاحب«مفردات»بعید نمی داند که فعل «بُعْثِرَ»، مرکّب از فعل های«بعث»و «اثیر»باشد؛ زیرا معنای هر دو را دارد.
مصداق بارز «مٰا فِی الْقُبُورِ» - به قرینۀ ضمیر جمع عاقل در جملۀ «إِنَّ رَبَّهُمْ... » (در آیات بعد) - انسانها هستند.
۲- قیامت، روز زنده شدن مردگان
بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
بیرون ریخته شدن آنچه در قبرها هست، کنایه از زنده شدن مردگان در قیامت است. تعبیر«قبر» - در این آیه - ممکن است هر نقطه ای از جهان را که از بقایای انسان در آن اثری باشد، شامل گردد؛ بنابر این، آیۀ شریفه شامل تمامی انسانها خواهد بود.
۳- لحظۀ خروج مردگان از قبرها در قیامت، وحشت انگیز و توجّه به آن، بازدارندۀ انسان از کفران نعمت، بخل ورزی و دلبستگی شدید به ثروت است.
لَکَنُودٌ... أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
۴- معاد، تهدیدی برای مال دوستان و ناسپاسان
لَکَنُودٌ... لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ. أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
۵- ایمان به معاد، زمینه ساز از بین رفتن خصلتهای ناروا است.
لَکَنُودٌ... أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
۶- ناسپاسی دشمنان دین، در برابر نعمتهای خداوند و دلبستگی شدید آنها به دارایی خویش، نشان بی توجهی آنان به معاد
إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ... أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
۷- لزوم شناخت ویژگیهای معاد و غافل نبودن از خطرهای آن
أَ فَلاٰ یَعْلَمُ
استفهام در آیۀ شریفه، «انکار تعجبی»است و بر اظهار شگفتی از جهل انسان، دلالت دارد.
۸- معاد جسمانی است.
بُعْثِرَ مٰا فِی الْقُبُورِ
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۱۰]
وَ حُصِّلَ مٰا فِی اَلصُّدُورِ (۱۰)
و آنچه در سینه هاست مشخّص گردد،
۱- اسرار سینهها (ملکات و صفات نفسانی، علاقه ها، نیتها و افکار)، در قیامت بیرون ریخته و آشکار خواهد شد.
وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
«تحصیل»، به معنای استخراج مغز از پوسته و پوشش آن است؛ مانند استخراج طلا از سنگ معدنی آن و اخراج گندم از کاه (مفردات). برخی آن را با تمییز، مرادف میدانند و بر همین اساس آنچه را بیخته شود، «محصل»می گویند (کشاف). در این صورت، مراد از آن، متمایز شدن اسرار نیک و بد خواهد بود.
۲- آشکار شدن اسرار درونی انسان در قیامت، قهری و بیرون از اختیار او است.
حُصِّلَ
متعدی بودن «حُصِّلَ»، دلالت بر نکتۀ یاد شده دارد.
۳- قیامت، روز حسابرسی نیت ها، خصلتها و اسرار درونی است.
وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
تهدید به ظهور اسرار درونی در قیامت، کنایه از تأثیر آنها در فرجام اخروی است. بنابراین انسان ها، براساس رازهای سینۀ خود نیز، محاسبه و کیفر خواهند شد.
۴- توجّه به برملا شدن خصلتها و علاقهها در قیامت، بازدارندۀ انسان از خوی ناسپاسی، بخل و دل بستگی به ثروت
لَکَنُودٌ... أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا... وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
۵- صحنۀ برملا شدن رازها و نیتهای پنهان، هول انگیز و تهدیدی برای ناسپاسان و مال دوستان
أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا... وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
۶- غفلت از فرجام اخروی و لحظۀ برملا شدن اسرار آدمی، شگفت آور و حالتی نکوهیده است.
أَ فَلاٰ یَعْلَمُ إِذٰا... وَ حُصِّلَ مٰا فِی الصُّدُورِ
مفعول «أَ فَلاٰ یَعْلَمُ» یا محذوف است؛ یعنی: «أفلایعلم مآله؟ » و یا کلمۀ «إِذٰا» از ظرفیه بودن خارج شده و مفعول به قرار گرفته است؛ یعنی: «أفلا یعلم وقت... تحصیل ما فی الصدور؟ ». در این صورت مراد، توبیخ بر غفلت از حوادث آن زمان است.
[سوره العادیات (۱۰۰): آیه ۱۱]
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ (۱۱)
در آن روز پروردگارشان قطعاً به آنان آگاه است؟
۱- خداوند، دارای آگاهی دقیق به انسانها و افکار و کردار آنان است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
«خبیر»، از ریشۀ«خبر» (دانستن درون و پنهان) یا«خبرة» (دانستن ظاهر و باطن) است. (تاج العروس)
۲- قیامت، روز پی بردن همگان به آگاهی دقیق خداوند از اسرار درونی ایشان
یَوْمَئِذٍ
تعبیر «یَوْمَئِذٍ» قیامت را زمان علم خداوند، قرار داده و دربارۀ علم او در دنیا، بیانی ندارد و از آن جا که علم الهی ازلی و ابدی است، اختصاص یافتن آن به قیامت، ناظر به قابل انکار نبودن آن است؛ یعنی، گرچه در دنیا برخی به علم او معترف نیستند؛ ولی در قیامت، آنان نیز به این حقیقت پی خواهند برد.
۳- آگاهی دقیق خداوند از بندگان، نشانه و جلوۀ ربوبیت او است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
۴- توجّه به آگاهی دقیق خداوند از اسرار درونی انسان، بازدارندۀ او از خوی ناسپاسی، بخل و دل بستگی به مال
لَکَنُودٌ... لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ. أَ فَلاٰ یَعْلَمُ... إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
۵- انسانها در قیامت، بر کفران نعمت، بخل ورزی و علاقۀ شدید به ثروت، مؤاخذه خواهند شد.
لَکَنُودٌ... لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ. أَ فَلاٰ یَعْلَمُ... إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
هشدار به آگاهیِ خداوند از افکار، اسرار و نیت ها، اشاره به مؤاخذه و حسابرسی است.
۶- ربوبیت خداوند، مقتضی حسابرسی و مؤاخذۀ خطاکاران است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
۷- علم خداوند، پشتوانۀ دقّت در حسابرسی و مجازات انسانها در قیامت است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ
۸- «رب»و «خبیر»از اسما و صفات خداوند است.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ