منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
(آيه 30)ـ در آيـات گـذشـته سخن از غرق و هلاكت فرعونيان و نابودى قدرت و شوكت آنها و انتقال آن به ديگران بود, در اينجا از نقطه مقابل آن يعنى از نجات و رهائى بنى اسرائيل چنين سخن مى گويد: ((مـا بـنـى اسرائيل را از عذاب خواركننده رهائى بخشيديم )) (ولقد نجينا بنى اسرائيل من العذاب المهين ). از شكنجه هاى سخت و طاقت فرساى جسمى و روحى كه تا اعماق جان آنهانفوذ مى كرد. (آيـه 31)ـ آرى ! خـداونـد اين قوم مظلوم را در پرتو قيام الهى موسى بن عمران از چنگال اين ظالمان سفاك تاريخ رهائى بخشيد, لذا به دنبال آن مى افزايد: ((از(چنگال ) فرعون )) (من فرعون ). ((چرا كه او مردى متكبر و از اسرافكاران و متجاوزان بود))! (انه كان عاليا من المسرفين ). (آيـه 32)ـ در اين آيه به يكى ديگر از مواهب خداوند به بنى اسرائيل اشاره كرده , مى گويد: ((ما آنها را از روى عـلم خويش بر جهانيان (در آن عصر و زمان ) برترى داديم و برگزيديم )) (ولقد اخترناهم على علم على العالمين ). ولى آنها قدر اين نعمتها را ندانستند و كفران كردند و مجازات شدند. و بـه اين ترتيب آنها ((امت برگزيده عصر خويش )) بودند, زيرا منظور از((عالمين )) مردم جهان در آن عصر و زمان است نه در تمام قرون و اعصار. (آيه 33)ـ در اين آيه به بعضى از مواهب ديگر كه خدا به آنها داده بوداشاره كرده , مى فرمايد: ((ما آيات و نـشـانه هايى از عظمت و قدرت خويش به آنان داديم كه در آن آزمايش آشكارى بود)) (وآتيناهم من الا يات ما فيه بلاءمبين ). و ايـن اخـطـارى است به همه امتها و ملتها در مورد پيروزيها و مواهبى كه از لطف الهى به دست مى آورند, كه دام امتحان در اين هنگام سخت است . (آيه 34)ـ بـعد از ترسيم صحنه اى از زندگى فرعون و فرعونيان و عاقبت كفر و انكارشان در آيات گذشته , بـار ديـگر سخن از مشركان به ميان مى آورد, و ترديد آنها را در مساله معاد ـكه در آغاز سوره آمده بودـ به شكل ديگرى بازگو مى كند: ((اينها چنين مى گويند)) (ان هؤلاء ليقولون ). (آيـه 35)ـ ((مـرگ ما جز همان مرگ اول نيست , و ما هرگز بار ديگر زنده نخواهيم شد)) (ان هى الا موتتنا الاولى وما نحن بمنشرين ). و آنـچه محمد(ص ) پيرامون معاد و حيات بعد از مرگ و پاداش و كيفر وبهشت و دوزخ مى گويد: هيچ كدام واقعيت ندارد, اصلا حشر و نشرى در كار نيست !. (آيه 36)ـ سپس سخن آنها را نقل مى كند كه براى اثبات مدعاى خود به دليل واهى و بى اساسى دست زده و مـى گفتند: ((اگر راست مى گوييد (كه بعد از مرگ ,حياتى در كار است ) پس پدران ما را زنـده كـنـيـد و نـزد مـا بـيـاوريد)) تا بر صدق گفتارشما گواهى دهند! (فاتوا بـابـائنا ان كنتم صادقين ). (آيه 37)ـ سـرزمـين يمن كه در جنوب جزيره عربستان قرار دارد از سرزمينهاى آباد وپربركتى است كه در گـذشـتـه مـهـد تمدن درخشانى بوده است , پادشاهانى بر آن حكومت مى كردند كه ((تبع )) نام داشـتـند, به خاطر اين كه مردم از آنها ((تبعيت ))مى كردند, و يا از اين نظر كه يكى بعد از ديگرى روى كار مى آمدند. در اينجا به دنبال بحثى كه پيرامون مشركان مكه و لجاجت و انكار آنها نسبت به معاد آمده با اشاره بـه سـرگذشت ((قوم تبع )) آنها را تهديد مى كند كه نه تنها عذاب الهى در قيامت در انتظارشان است كه در اين دنيا نيز سرنوشتى همچون قوم گنهكارو كافر تبع پيدا خواهند كرد. مـى فـرمايد: ((آيا آنها بهترند, يا قوم تبع , و كسانى كه پيش از آنان بودند؟! ما آنهارا هلاك كرديم , چرا كه آنها مجرم بودند)) (اهم خير ام قوم تبع والذين من قبلهم اهلكناهم انهم كانوا مجرمين ). (آيه 38)ـ سپس بار ديگر به مساله معاد باز مى گردد و با استدلال لطيفى اين واقعيت را اثبات كرده , مـى گويد: ((ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان اين دو است بيهوده و بى هدف نيافريديم )) (وما خلقنا السموات والا رض وما بينهما لا عبين ). اگر به گفته شما مرگ نقطه پايان زندگى است اين آفرينش لعب و لغو و بيهوده خواهد بود. (آيه 39)ـ سپس براى تاكيد اين سخن مى افزايد: ((ما آن دو را جز به حق نيافريديم )) (ما خلقناهما الا بالحق ). حـق بودن اين دستگاه ايجاب مى كند كه هدف معقولى داشته باشد, و آن بدون وجود جهان ديگر ممكن نيست . ((ولى غالب آنها (اين حقايق را) نمى دانند)) (ولكن اكثرهم لا يعلمون ). چرا كه انديشه و فكر خود را به كار نمى گيرند, وگرنه دلائل مبدا و معاد واضح و آشكار است . (آيه 40)ـ در آيات گذشته در مورد مساله معاد از طريق ((حكمت آفرينش اين جهان ))براى وجود رستاخيز اسـتـدلال شده بود, آيه شريفه از اين استدلال چنين نتيجه گيرى مى كند كه : ((يوم الفصل و روز جدائيها وعده گاه همه آنهاست )) (ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين ). (آيـه 41)ـ سـپـس بـه شرح كوتاهى درباره اين روز جدائى پرداخته , مى گويد:((در همان روزى كه (هيچ كس به فرياد ديگرى نمى رسد و) هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى كند, و از هيچ سو يارى نمى شوند))! (يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا ولا هم ينصرون ). آرى ! آن روز, روز فصل و جدائى است , روزى است كه انسان از همه چيزجز عملش جدا مى شود, و مـولـى بـه هر معنى كه باشد ـدوست , سرپرست ,ولى نعمت , خويشاوند, همسايه , ياور, و مانند آن ـ توانائى حل كوچكترين مشكلى را از مشكلات قيامت براى كسى ندارد. (آيـه 42)ـ تنها يك گروه مستثنا هستند همان گونه كه اين آيه مى گويد: ((مگر كسى كه خدا او را مورد رحمت قرار داده است , چرا كه او توانا و رحيم است )) (الا من رحم اللّه انه هو العزيز الرحيم ). بدون شك اين رحمت الهى بى حساب نيست و تنها شامل مؤمنانى مى شودكه داراى عمل صالحند . (آيه 43)ـ در ايـنجا توصيف وحشتناك و تكان دهنده اى از عذابهاى دوزخى منعكس شده كه بحث آيات قبل را در مورد ((يوم الفصل )) و روز رستاخيز تكميل مى كند. مى فرمايد: ((مسلما درخت زقوم )) (ان شجرة الزقوم ). (آيه 44)ـ ((غذاى گنهكاران است ))! (طعام الاثيم ). اينها هستند كه از اين گياه تلخ و بد بو و بد طعم و كشنده مى خورند. (آيه 45)ـ سپس مى افزايد: ((همانند فلز گداخته در شكمها مى جوشد))!(كالمهل يغلى فى البطون ). (آيه 46)ـ ((جوششى همچون آب سوزان )) (كغلى الحميم ). هـنـگامى كه گياه زقوم وارد شكم آنها مى شود, حرارت فوق العاده اى ايجادكرده , و همچون آبى جـوشان غليان پيدا مى كند, و به جاى اين كه اين غذا مايه قوت و قدرت گردد بدبختى و عذاب و درد و رنج مى آفريند. (آيـه 47)ـ سـپـس مى فرمايد: به ماموران دوزخ خطاب مى شود: ((اين (كافرپرگناه ) را بگيريد, و به ميان دوزخ پرتابش كنيد))! (خذوه فاعتلوه الى سواء الجحيم ). (آيـه 48)ـ بـاز بـه يـكى ديگر از مجازاتهاى دردناك آنها اشاره كرده , مى گويد:((سپس (به ماموران دوزخ دسـتور داده مى شود, كه ) بر سر او, از عذاب سوزان بريزيد)) (ثم صبوا فوق راسه من عذاب الحميم ). به اين ترتيب هم از درون مى سوزند و هم از بيرون تمام وجودشان را آتش فرامى گيرد, و در وسط آتش نيز آب سوزان بر آنها مى ريزند. (آيـه 49)ـ و بـعد از اين همه عذابهاى دردناك جسمانى مجازات جانكاه روانى آنها شروع مى شود: به اين مجرم گناهكار سركش و بى ايمان گفته مى شود:((بچش كه (به پندار خود) بسيار قدرتمند و محترم بودى )) (ذق انك انت العزيزالكريم ). آرى ! اين تو بودى كه با آن همه غرور هر جنايتى را مرتكب شدى , اكنون بچش نتيجه اعمالت را كه در برابر چشمان تو مجسم شده است , و همان گونه كه جسم و جان مردم را سوزاندى اكنون درون و برونت در آتش قهر الهى و با آب سوزان مى سوزد. (آيـه 50)ـ در اين آيه مى افزايد: به آنها خطاب مى شود: ((اين همان چيزى است كه پيوسته درباره آن شك و ترديد مى كرديد)) (ان هذا ما كنتم به تمترون ). چقدر در آيات مختلف قرآن با انواع دلائل , واقعيت و حقانيت اين روز به شما گوشزد شد. افسوس كه گوش شنوا نداشتيد!. (آيه 51)ـ از آنـجـا كـه در آيات گذشته كيفرهاى دردناك دوزخيان مطرح بود در اينجامواهب و پاداشهاى بهشتيان را مى شمرد تا از قرينه مقابله اهميت هريك از اين دوآشكارتر گردد. اين پاداشها در هفت قسمت خلاصه شده :. نخست اين كه : ((پرهيزكاران در جايگاه امن و امانى هستند)) (ان المتقين فى مقام امين ). بـنـابـراين هيچ گونه ناراحتى و ناامنى به آنها نمى رسد, و در امنيت كامل ازآفات و بلاها, از غم و اندوهها, از شياطين و طاغوتها به سر مى برند. (آيه 52)ـ سپس به ذكر نعمت دوم پرداخته , مى گويد: آنها ((درميان باغها وچشمه ها به سر مى برند)) و جايگاه آنها از هر سو با درختان و چشمه ها احاطه شده (فى جنات وعيون ). (آيه 53)ـ در مرحله سوم به لباسهاى زيباى آنها اشاره كرده , مى افزايد: ((آنهالباسهايى از حرير نازك و ضـخـيـم مـى پـوشـند, و در برابر يكديگر (بر تختها) جاى دارند)) (يلبسون من سندس واستبرق متقابلين ). البته در بهشت گرما و سرماى شديدى وجود ندارد تا به وسيله پوشيدن لباس دفع شود, بلكه اينها اشاره به لباسهاى متنوع و گوناگون بهشتى است . (آيـه 54)ـ در مرحله چهارم نوبت به همسران آنها مى رسد, مى گويد: ((آرى اين چنينند بهشتيان , و آنها را با حورالعين تزويج مى كنيم ))! (كذلك وزوجناهم بحورعين ). (آيـه 55)ـ سپس به ذكر پنجمين نعمت بهشتيان پرداخته , مى افزايد: ((آنها درآنجا هر نوع ميوه اى را بـخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد و در نهايت امنيت به سرمى برند)) (يدعون فيها بكل فاكهة آمنين ). (آيه 56)ـ جاودانگى بهشت و نعمتهاى بهشتى ششمين موهبت الهى برمتقين است , چرا كه آنچه فكر انسان را به هنگام وصال ناراحت مى كند بيم فراق است , لذا مى فرمايد: ((آنها هيچ مرگى جز همان مرگ اول (كه در دنيا چشيدند)نخواهند چشيد))! (لا يذوقون فيها الموت الا الموتة الاولى ). سرانجام هفتمين و آخرين نعمت را در اين سلسله چنين بيان مى كند: ((وخداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ كرده است )) (ووقيهم عذاب الجحيم ). كـمـال ايـن نـعـمـتـها در اين است كه احتمال عذاب و فكر مجازات , بهشتيان را به خود مشغول نمى دارد و نگران نمى كند. اشـاره به اين كه اگر پرهيزكاران لغزشهايى هم داشته اند خدا به لطف و كرمش آنها را بخشيده , و به آنها اطمينان داده است كه از اين نظر نگرانى به خود راه ندهند. (آيـه 57)ـ در ايـن آيه اشاره به تمام اين نعمتهاى هفتگانه كرده , به صورت يك جمع بندى مى گويد: هـمـه ايـنـهـا ((بـه عنوان فضل و بخششى از سوى پروردگار تو است و اين فوز عظيم و پيروزى بزرگى است )) كه شامل حال پرهيزكاران مى شود (فضلا من ربك ذلك هو الفوز العظيم ). درسـت است كه پرهيزكاران حسنات بسيارى در دنيا انجام داده اند, ولى مسلما پاداش عادلانه آن اعـمال ناچيز اين همه نعمت بى پايان و جاودانى نيست اين فضل خداست كه اين همه پاداش را در اختيار آنها گذارده . (آيه 58)ـ گفتيم : ((سوره دخان )) با بيان عظمت و عمق آيات قرآن شروع شده است , و با اين آيه كه آن هم بيانگر تاثير عميق آيات قرآن است پايان مى گيرد, تا آغازسوره با انجامش هماهنگ باشد. مـى فـرمـايـد: ((مـا آن [قـرآن ] را بر زبان تو آسان ساختيم شايد آنان متذكر شوند)) (فانما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون ). با اين كه محتوايش فوق العاده عميق و ابعادش بسيار گسترده است , ساده ,روان , همه كس فهم و قابل استفاده براى همه قشرهاست . (آيـه 59)ـ ولـى از آن جـا كـه بـا همه اين اوصاف باز گروهى در برابر كلام حق تسليم نمى شوند در آخرين آيه آنها را مورد تهديد قرار داده , مى گويد: اگر با اين همه آنها پذيرا نشوند ((پس تو منتظر باش , آنها نيز منتظرند))! (فارتقب انهم مرتقبون ). تو منتظر وعده هاى الهى در زمينه پيروزى بر كفار باش , و آنها منتظر شكست باشند. ((پايان سوره دخان )). [ چهارشنبه ۱۳۸۷/۰۲/۲۵ ] [ 21:50 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |