منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
(آيه42)ـ در تـعـقـيب آيات گذشته كه مشركان و مجرمان را در برابر يك بازپرسى كوبنده قرار مى داد, در ايـنـجـا گوشه اى از سرنوشت آنها را در قيامت نشان مى دهد تا روشن شود اين گروه خودخواه و پرادعا در آن روز چقدر ذليل و خوارند؟. مـى فـرمايد: به خاطر بياوريد ((روزى را كه (از شدت ترس و وحشت ) ساق پاهابرهنه مى گردد و دعوت به سجود مى شوند اما نمى توانند)) سجود كنند (يوم يكشف عن سـاق ويدعون الى السجود فلا يستطيعون ). آرى ! در آن روز هـمگان به سجده و خضوع در برابر پروردگار دعوت مى شوند, مؤمنان به سجده مى افتند, ولى مجرمان قدرت سجده ندارند!. (آيه43)ـ اين آيه مى گويد: ((اين در حالى است كه چشمهايشان (از شدت شرمسارى ) به زير افتاده و ذلت و خوارى تمام وجودشان را فراگرفته )) (خـاشعة ابصـارهم ترهقهم ذلة ). افـراد مـجرم هنگامى كه در دادگاه محكوم مى شوند معمولا سر خود را به زيرمى افكنند, و ذلت تمام و جودشان را فرا مى گيرد. سـپـس مـى افـزايـد: ((آنها پيش از اين (در دار دنيا) دعوت به سجود مى شدند درحالى كه سالم بودند)) ولى امروز ديگر توانائى آن را ندارند (وقد كـانوا يدعون الى السجود وهم سـالمون ). آنـهـا هرگز سجده نكردند, و روح استكبار و تمرد و سرپيچى را با خود به صحنه قيامت آوردند با اين حال چگونه قدرت بر سجده دارند. (آيه44)ـ سپس روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , مى گويد: ((اكنون مرا با آنها كه اين سخن (يعنى قرآن ) را تكذيب مى كنند واگذار)) تا حساب همه آنها را برسم (فذرنى ومن يكذب بهذا الحديث ). ايـن تـهـديـدى است شديد از ناحيه خداوند قادر قهار كه به پيامبر(ص ) مى گويد:نمى خواهد تو دخالت كنى , مرا با اين تكذيب كنندگان لجوج و سركش رها كن , تاآنچه مستحقند به آنها بدهم !. سـپـس مـى افـزايـد: ((مـا آنـان را از آنـجـا كه نمى دانند به تدريج به سوى عذاب پيش مى بريم )) (سنستدرجهم من حيث لا يعلمون ). (آيه45)ـ ((و به آنها مهلت (بازگشت ) مى دهم (و در عذابشان عجله نخواهم كرد) چرا كه نقشه هاى من محكم و دقيق (و عذاب من شديد) است )) (واملى لهم ان كيدى متين ). در حـديـثـى از امـام صـادق (ع ) مـى خوانيم : ((گاه هنگامى كه بندگان سركش گناه مى كنند خـداونـد بـه آنها نعمتى مى دهد, آنها از گناه خود غافل مى شوند, و توبه رافراموش مى كنند, اين همان استدراج و بلا و عذاب تدريجى است )). هـنـگـامـى كـه انـسـان گـنـاه مى كند از سه حال بيرون نيست , يا خودش متوجه مى شود و باز مى گردد, و يا خداوند تازيانه ((بلا)) بر او مى نوازد تا بيدار شود, ويا ياشايستگى هيچ يك از اين دو را ندارد, خدا به جاى بلا نعمت به او مى بخشد و اين همان ((عذاب استدراج )) است . لـذا انسان بايد به هنگام روى آوردن نعمتهاى الهى مراقب باشد نكند اين امركه ظاهرا نعمت است ((عـذاب اسـتـدراج )) گـردد, بـه هـمـيـن دليل مسلمانان بيدار دراين گونه مواقع در فكر فرو مـى رفـتـند, و به بازنگرى اعمال خود مى پرداختند, چنانكه در حديثى آمده است كه يكى از ياران امام صادق (ع ) عرض كرد: من از خداوند مالى طلب كردم به من روزى فرمود, فرزندى خواستم به من بخشيد, خانه اى طلب كردم به من مرحمت كرد, من مى ترسم نكند اين ((استدراج )) باشد!. امام (ع ) فرمود: ((اگر اينها توام با حمد و شكرالهى است استدراج نيست ))(نعمت است ). (آيـه46)ـ در ادامـه بـازپـرسيهائى كه در آيات گذشته از مشركان و مجرمان شده بود, در اينجا دو سـؤال ديـگر بر آن مى افزايد, نخست مى گويد: ((يا اين كه تو ازآنها مزدى مى طلبى كه پرداختش براى آنها سنگين است ))؟ (ام تسئلهم اجرا فهم من مغرم مثقلون ). اگـر بـهـانـه آنـهـا ايـن است كه شنيدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد كلانى بايددر مقابل آن بـپردازند و آنها قادر بر آن نيستند اين سخن دروغى است , و تو مطلقا ازآنها اجر و پاداشى مطالبه نمى كنى , و نه هيچ پيامبر ديگرى از پيامبران خدا مزدى مطالبه كردند. (آيه47)ـ سپس در ادامه همين گفتگو, مى افزايد: ((يا اسرار غيب نزدآنهاست , و آن را مى نويسند)) و بـه يـكـديـگر منتقل مى كنند, و در اين اسرار آمده است كه آنها با مسلمانان يكسانند؟ (ام عندهم الغيب فهم يكتبون ). (آيه48)ـ و از آنجا كه سرسختى و بى منطقى مشركان و دشمنان اسلام گاه چنان قلب پيامبر(ص ) را مـى فشرد كه امكان داشت در مورد آنها نفرين كند, خداونددر اين آيه پيامبرش را دلدارى داده , و امـر بـه صـبـر و شـكـيبائى مى كند, مى فرمايد:((اكنون كه چنين است صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش )) (فاصبر لحكم ربك ). منتظرباش تا خداوند وسائل پيروزى تو ويارانت وشكست دشمنانت را فراهم سازد, و بدان اين مهلتها كه به آنها داده مى شود يك نوع عذاب استدراج است . سـپـس مـى افزايد: ((و مانند صاحب ماهى [ يونس ] مباش )) كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد, و گرفتار مجازات ترك اولى شد (ولا تكن كصـاحب الحوت ). ((در آن زمان كه با نهايت اندوه خدا را (از درون شكم ماهى ) خواند)) (اذنـادى وهو مكظوم ). مـنظور از اين ((ندا)) همان است كه در آيه 87 سوره انبيا آمده است ((او درميان ظلمتهاصدا زد كه معبودى جز تو نيست , منزهى تو من از ستمكاران بودم )). و به اين ترتيب به ترك اولاى خود اعتراف كرد, و از خدا تقاضاى عفو وبخشش نمود. (آيـه49)ـ در ايـن آيـه مى افزايد: ((و اگر رحمت پروردگارش به ياريش نيامده بود (از شكم ماهى ) بـيـرون افـكـنده مى شد در حالى كه نكوهيده بود)) (لولا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ بالعراء وهو مذموم ). منظور از ((نعمت )) در آيه فوق همان توفيق توبه و شمول رحمت الهى است . (آيـه50)ـ لـذا در ايـن آيـه مـى فـرمـايـد: ((ولى پروردگارش او را برگزيد و ازصالحان قرار داد)) (فاجتبيه ربه فجعله من الصالحين ). و بـه دنـبال آن ماموريت هدايت قومش را مجددا برعهده او گذارد و اوبه سراغ آنها آمد, و همگى ايمان آوردند. (آيه51)ـ ايـن آيـه و آيه بعد كه پايان سوره ((قلم )) را تشكيل مى دهد, در حقيقت تعقيب چيزى است كه در آغـاز ايـن سـوره دربـاره نـسـبت جنون از ناحيه دشمنان به پيامبر(ص ) آمده , نخست مى فرمايد: ((نـزديـك اسـت كافران هنگامى كه آيات قرآن را مى شنوند با چشم زخم خود تو را از بين ببرند و مى گويند: او ديوانه است )) (وان يكـاد الذين كفروا ليزلقونك بابصـارهم لما سمعوا الذكر ويقولون انه لمجنون ). آنـهـا وقـتـى آيـات قـرآن را مـى شنوند آنقدر مجذوب مى شوند و در برابر آن اعجاب مى كنند كه مـى خـواهـند تو را چشم بزنند (زيرا چشم زدن معمولا در برابرامورى است كه بسيار اعجاب انگيز بـاشـد) امـا در عـيـن حـال مـى گـويـنـد: تـو ديـوانه اى , واين راستى شگفت آور است , ديوانه و پريشان گوئى كجا و اين آيات اعجاب انگيزجذاب و پرنفوذ كجا؟. (آيه52)ـ و سرانجام در آخرين آيه مى افزايد: ((در حالى كه اين (قرآن ) جزمايه بيدارى براى جهانيان نيست )) (ومـا هو الا ذكر للعـالمين ). مـعارفش روشنگر, انذارهايش آگاه كننده , مثالهايش پرمعنى , تشويقها وبشارتهايش روحپرور, و در مجموع مايه بيدارى خفتگان و يادآورى غافلان است , بااين حال چگونه مى توان نسبت جنون به آورنده آن داد؟. آيا چشم زدن واقعيت دارد؟. بـسـيـارى از مـردم مـعتقدند در بعضى از چشمها اثر مخصوصى است كه وقتى از روى اعجاب به چيزى بنگرند ممكن است آن را از بين ببرد, يا درهم بشكند, واگر انسان است بيمار يا ديوانه كند. ايـن مساله از نظر عقلى امر محالى نيست و در روايات اسلامى نيز تعبيرات مختلفى ديده مى شود كه وجود چنين امرى را اجمالا تاييد مى كند. در حـديـثـى آمـده اسـت كه اميرمؤمنان على (ع ) فرمود: پيامبر براى امام حسن وامام حسين (ع ) ((رقـيـه )) گرفت , و اين دعا را خواند: ((شما را به تمام كلمات و اسما حسناى خداونداز شر مرگ و حيوانات موذى , و هر چشم بد, و حسود آنگاه كه حسد ورزدمى سپارم . سـپس پيامبر(ص ) نگاهى به ما كرد و فرمود: ((اين چنين حضرت ابراهيم براى اسماعيل و اسحاق تعويذ نمود)). ((پايان سوره قلم )). [ دوشنبه ۱۳۸۵/۱۲/۱۴ ] [ 15:35 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |