منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
سوره اخلاص(2) نكته ها: 1ـ دلائل توحيد: تـوحـيـد, يعنى يگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبيه براى او, گذشته از دلائل نـقلى و آيات قرآن مجيد, با دلائل عقلى فراوان نيز قابل اثبات است كه در اينجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مى آوريم : الف ) برهان صرف الوجودـ و خلاصه اش اين است كه خداوند وجود مطلق است , و هيچ قيد و شرط و حـدى بـراى او نـيست , چنين وجودى مسلما نامحدودخواهد بود, چرا كه اگر محدوديتى پيدا كـنـد بـايـد آلوده به عدم گردد, و ذات مقدسى كه هستى از آن مى جوشد هرگز مقتضى عدم و نـيستى نخواهد بود و چيزى در خارج نيست كه عدم را بر او تحميل كند بنابراين , محدود به هيچ حدى نمى باشد.از سوى ديگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمى شود, زيرا اگر دوموجود پيدا شود حتما هريك از آنها فاقد كمالات ديگرى است , يعنى كمالات او راندارد, و بنابراين هر دو محدود مى شوند, و اين خود دليل روشنى است بر يگانگى ذات واجب الوجود ـ دقت كنيد. ب ) بـرهـان عـلـمـى ـ هـنـگـامى كه به اين جهان پهناور نگاه مى كنيم در ابتدا عالم را به صورت مـوجـوداتـى پـراكـنـده مى بينيم , زمين و آسمان و خورشيد و ماه وستارگان و انواع گياهان و حيوانات , اما هرچه بيشتر دقت كنيم مى بينيم اجزا وذرات اين عالم چنان به هم مربوط و پيوسته اسـت كـه مـجموعا يك واحد منسجم راتشكيل مى دهد, و يك سلسله قوانين معين بر سراسر اين جهان حكومت مى كند.ايـن وحـدت نـظـام هستى , و قوانين حاكم بر آن , و انسجام و يكپارچگى درميان اجزاى آن نشان مى دهد كه خالق آن يكتا و يگانه است . ج ) بـرهـان تـمـانـع (دليل علمى فلسفى ) ـ دليل ديگرى كه براى اثبات يگانگى ذات خداوند ذكر كـرده انـد و قرآن در آيه 22 سوره انبيا الهام بخش آن است برهان تمانع است , مى فرمايد: ((اگر در زمـين و آسمان خدايانى جز خداوند يگانه بود زمين وآسمان به فساد كشيده مى شد و نظام جهان بـه هـم مـى خـورد, پـس مـنـزه اسـت خـداونـدى كه پروردگار عرش است از آنچه آنها توصيف مى كنند))!. د) دعـوت عمومى انبيا به خداوند يگانه ـ اين دليل ديگرى براى اثبات توحيد است , چرا كه اگر دو واجـب الـوجـود در عالم بود هر دو بايد منبع فيض باشند, چرا كه يك وجود بى نهايت كامل ممكن نـيـسـت در نـورافـشانى بخل ورزد,زيرا عدم فيض براى وجود كامل نقص است , و حكيم بودن او ايجاب مى كند كه همگان را مشمول فيض خود قرار دهد. حضرت على (ع) در وصيت نامه اش به امام مجتبى (ع) مى فرمايد: ((بدان فرزندم ! اگر پروردگارت همتائى داشت فرستادگان او به سراغ تو مى آمدند و آثارملك و سلطان او را مشاهده مى كردى , و بـه افـعـال و صـفاتش آشنا مى شدى ولى اومعبود يكتاست همان گونه كه خودش توصيف كرده است )). 2ـ شاخه هاى پربار توحيد: معمولا براى توحيد چهار شاخه ذكر مى كنند: الف ) توحيد ذات (آنچه در بالا شرح داده شده ). ب ) توحيد صفات يعنى خداوند نه صفاتش زائد بر ذات اوست , و نه جدا ازيكديگرند, بلكه وجودى است تمامش علم , تمامش قدرت , تمامش ازليت وابديت .اگر غير از اين باشد لازمه اش تركيب است , و اگر مركب باشد محتاج به اجزامى شود و شئ محتاج هرگز واجب الوجود نخواهد بود. ج ) تـوحـيـد افـعـالـى يـعـنـى هـر وجـودى , هر حركتى , هر فعلى در عالم است به ذات پاك خدا برمى گردد; حتى افعالى كه از ما سر مى زند به يك معنى از اوست , اوبه ما قدرت و اختيار و آزادى اراده داده , بـنـابراين در عين حال كه ما فاعل افعال خودهستيم , و در مقابل آن مسؤوليم , از يك نظر فاعل خداوند است , زيرا همه آنچه داريم به او باز مى گردد. د) تـوحـيـد در عـبادت يعنى تنها بايد او را پرستش كرد و غير او شايسته عبوديت نيست , چرا كه عبادت بايد براى كسى باشد كه كمال مطلق و مطلق كمال است , كسى كه از همگان بى نياز است , و بخشنده تمام نعمتها, و آفريننده همه موجودات , و اين صفات جز در ذات پاك او جمع نمى شود. شاخه هاى توحيد افعالى :ـ تـوحـيـد افـعالى نيز به نوبه خود شاخه هاى زايدى دارد كه در اينجا به شش قسمت از مهمترين فروع آن اشاره مى كنيم . 1ـ تـوحـيـد خـالقيت ـ همان گونه كه قرآن مى گويد: ((بگو: خداوند آفريدگار همه چيز است )) (رعد/16).دلـيل آن هم روشن است وقتى با دلائل گذشته ثابت شد واجب الوجود يكى است , و همه چيز غير از او ممكن الوجود است , بنابراين خالق همه موجودات نيزيكى خواهد بود. 2ـ تـوحيد ربوبيت ـ يعنى مدبر و مدير و مربى و نظام بخش عالم هستى تنهاخداست , چنانكه قرآن مـى گويد: ((آيا غير خدا را پروردگار خود بطلبم در حالى كه پروردگار همه چيز است )) (انعام /164).دليل آن نيز وحدت واجب الوجود و توحيد خالق در عالم هستى است . 3ـ تـوحـيد در قانونگذارى و تشريع ـ چنانكه قرآن مى گويد: ((هركس كه به آنچه خدا نازل كرده است حكم نكند كافر است )) (مائده /44).زيرا وقتى ثابت كرديم مدير و مدبر اوست , مسلما غير او صلاحيت قانونگذارى نخواهد داشت , چون غير او در تدبير جهان سهمى ندارد تا قوانينى هماهنگ با نظام تكوين وضع كند. 4ـ تـوحـيد در مالكيت ـ خواه ((مالكيت حقيقى )) يعنى سلطه تكوينى بر چيزى باشد, يا ((مالكيت حقوقى )) يعنى سلطه قانونى بر چيزى اينها همه از اوست .چـنـانـكـه قـرآن مـى گـويـد: ((مـالـكـيـت و حـاكـميت آسمانها و زمين مخصوص خداست )) (آل عمران /189).و نـيـز مـى فـرمـايـد: ((انـفـاق كـنيد از اموالى كه خداوند شما را نماينده خود در آن قرار داده )) (حديد/7). دلـيـل آن هم همان توحيد در خالقيت است , وقتى خالق همه اشيا اوست طبعا مالك همه اشيا نيز ذات مقدس اوست بنابراين هر ملكيتى بايد از مالكيت اوسرچشمه گيرد. 5ـ تـوحـيـد مـالـكـيـت ـ مـسـلـما جامعه بشرى نياز به حكومت دارد, چون زندگى دسته جمعى بـدون حـكـومـت ممكن نيست , تقسيم مسؤوليتها, تنظيم برنامه ها,اجراى مديريتها و جلوگيرى از تعديات و تجاوزها, تنها به وسيله حكومت ميسر است .از طـرفـى اصـل آزادى انـسانها مى گويد هيچ كس بر ديگرى حق حكومت ندارد, مگر آنكه مالك اصـلـى و صـاحـب حقيقى اجازه دهد, و از همين جاست كه ماهر حكومتى را كه به حكومت الهى مـنـتهى نشود مردود مى دانيم , و نيز ازهمين جاست كه مشروعيت حكومت را از آن پيامبر(ص) و سپس امامان معصوم (ع) و بعد از آن براى فقيه جامع الشرائط مى دانيم . 6ـ توحيد اطاعت ـ يعنى تنها مقام ((واجـب الاطـاعـه )) در جـهان , ذات پاك خداست ومشروعيت اطاعت از هر مقام ديگرى بايد از همين جا سرچشمه گيرد,يعنى اطاعت او اطاعت خدا محسوب مى شود.زيـرا وقـتى حاكميت مخصوص اوست مطاع بودن هم مخصوص اوست , ولذا ما اطاعت انبيا(ع) و ائمـه معصومين و جانشينان آنها را پرتوى از اطاعت خدامى شمريم , قرآن مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم ) را)) (نسا/59).و نيز مى فرمايد: ((هركس رسول خدا را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است )) (نسا/80). پايان سوره اخلاص [ یکشنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۱ ] [ 22:2 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |