منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿ 1 ﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿ 2 ﴾ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿ 3 ﴾ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿ 4 ﴾ به نام خـدای رحمتـگر بر آفریـدگان، رحمتگر بر ویـژگان بگو: «او خدای یـکتـا و یگانه است». (در ذات، اسماء، و صفات و افعالش) ﴿ 1 ﴾ «خدا، (همان) پروردگار بینیاز مطلق است». ﴿ 2 ﴾ «(هرگز) نزاد و زاده نشد». (که آفریدگان از ذات او نیستند و او هم آفریده نیست). ﴿ 3 ﴾ «و برای او هیچگاه، همتـا و همپایی نبوده است». (و ازلیتِ بینیازی مستلزم ابدیت است). ﴿ 4 ﴾ سوره «اخلاص» خالص ترين و مخلص ترين سوره هاى قرآنى است كه در عين كمى آياتش پر معنى ترين آيات مقدسات قرآنى است، و چنانكه در خبراز حضرت باقرالعلوم عليه السلام آمده: خدا مى دانست كه در آخر الزمان مردمانى بسى موشكاف خواهند آمد و روى همين اصل اين سوره را نازل فرمود. رهبران اديان گوناگون: مادى پرستان، مشركان، دو پرستان، سه پرستان، يهوديان، و نصرانيان، به حضور حضرتش شرفياب شده و درباره خدا از وى پرسشها دارند كه او كيست، ماده اصلى است، خدايانى متعدد است و يا بالاخره كسى است كه يهوديان و نصرانيان مى گويند. حضرت با آنكه بزرگترين پيام آور توحيد است از پيش خود هرگز پاسخى نمى گويد، پنج روزبه عدد آيات پنجگانه همين سوره براى اين پرسشها پاسخهايى كامل ربانى است در حالى كه دعوت آغازينش همواره توحيد بوده و مستمر است. اين سوره در كل جهاتش ممتازترين سوره هاى قرآنى است حتى در نامهايش بيست نام دارد كه نمايانگر بيست معنى در اين سوره است. " قل هو" در كل پاسخى جميل و اجمالى براى تمامى اين پرسشها است، و چرا «قل» با آنكه" هو اللَّه احد" خود پاسخ اصلى است، از جمله حكمتهاى «قل» اين است كه خود تصريحى است بر رسالتش در اين گفتار و نيز نمايانگرى اين حقيقت كه پيامبر توحيد بايستى همواره مشعل دار حقيقت توحيد باشد، آن را با چهره ها و براهين گوناگون براى همگان نمايان سازد، و نيز ديگران را به اين گفتار توحيدى وادارد. «هو» اشاره اى است به هويت وحدانى ناپيداى خدا، زيرا اين خود ضمير غايب است. ولى بر خلاف غايبهاى گوناگون كه با وسايلى درونى يا برونى بالاخرة حاضر و پيدايند، اين غايب هيچگاه به هيچ وسيله اى براى هيچكس پيدا نخواهد بود. او «هو» و تنها اوست، اين و اينها نيست كه در هر صورت محسوس باشد كه بر حسب آياتى مانند (6: 103) هيچ ديده اى امكان ديدنش را ندارد، مگر ديدن آيات و نشانه هاى كه بر او دلالتهائى آشكار دارد. حديث علوى هم كه" يا من لا هو الا هو" بيانگر همين هويت بى مانند است كه «هو» به جز او نيست. آرى او در ذات- صفات ذات- صفات فعلى و افعاليش كلًا «هو» يگانه و همان است، چنانكه در آياتى چند چنان است كه او: رحمان- رحيم- حى- قيوم- حكيم- خالق- عليم- محيى- مميت- مَلِك- سلام- مؤمن- مهيمن- عزيز- جبار- متكبر- صاحب عرش فرماندهى، بالاخره داراى بهترين اسمهاست. حضرت اقدس ربوبيت در اين اسماء و صفات وافعال تا چه رسد به ذاتش، ازليت و ابديتش كه در جمع سرمديتش يگانه است، چنانكه در آياتى ديگر به آنها تصريح گشته. «هو» اسم اعظم باطن اللَّه است و «اللَّه» اسم اعظم ظاهر، و هر دو در بين اسماء حسناى الهى بى نظيرند. «اللَّه» اينجا تفسير و بيانگرى است براى «هو» و چنانكه «هو» به گونه مطلق و ويژه است و همنامى براى غير خدا نيست. «اللَّه» نيز چنان است كه" هل تعلم له سميا" (19: 65) بيانگر همين حقيقت است، كه حتى ملحدان و مشركان هم اين دو نام را بر ماده اوليه و يا بر خدايان جعلى شان ننهاده و نمى نهند. «هو» در چندين جا و «اللَّه» در 2698 جاى قرآن به ميان آمده است كه به ويژه «اللَّه» پرتكرارترين نامها در قرآن است. ريشه لغوى «اللَّه» كه الِه و الَه مى باشد مجملى از معانى: عجز- آرامش- فزع و توجهى بسيار را در بر دارد كه ديگران از دركش عاجز و هراسان و تنها به او توجه دارند و او را مى پرستند. «احد» دومين تفسير «هو» و تفسير براى «اللَّه» است، چنانكه «صمد» نيز چنان است، و به دنبالش تتمه اين سوره پياپى يكديگر هم بيانگر يكديگرند، و هم در جمع بيانگر «هو» و «اللَّه» اند. ميان «احد» و «واحد» فرقهائى است مانند اين كه واحد مبدأ نخستين كل اعداد است، ولى احد مبدأ عددى نيست، «احد» در توصيف حضرتش تنها اينجاست ولى واحد در جاى جاى قرآن آمده كه طبعاً به همان معناى احديت تفسير مى شود، و بالاخره حضرتش واحد عددى نيست نه به عدد كه متعدد نيست و نه عن عدد كه متعدد هم نبوده است، و به تأويل عدد كه هرگز متعدد نخواهد بود، بلكه احدى است سرمدى: ازلى و ابدى. مراتبى هفت گانه براى احديت حضرت اقدس الوهيت مى فهميم كه: 1- در ذاتش «احد» است كه اجزاء و حدودى هرگز ندارد، كه مجرد مطلق است. 2- شخصش «احد» است كه هرگز شريكى ندارد. 3- صفات ذاتش «احد» است كه در عين تعدد لفظى در حقيقت وحدت دارند. 4- همين صفات ذاتش با همان ذاتش «احد» است كه اينگونه وحدت دارند. 5- در سرمديت «احد» است، كه داراى وحدت ويژه است، كه ازلى و ابدى است گرچه مثلًا بهشتيان ابديت عرضى بر مبناى رحمت بى پايان ربانى دارند. 6- در خالقيت و آفرينش ربانى «احد» است كه اگر هم براى آفريدگان لفظ خالق آمده خود عرضى و غيرحقيقى است. 7- در معبوديت «احد» و يگانه است، و بالاخره دركل جهات الوهيت و ربوبيتش يگانه و بى مانند است. سپس «الصمد» كه به معنى كل صمديتها است تفسيرى براى احد و اللَّه و هو است، كه ميان خالى نيست، چه از نظر ذات كه رو و ميانى ندارد زيرا مجرد است. و هر ماده اى هم ميان خالى است، چنانكه علم آنرا تأييد كرده است. و چه از نظر كمالات الوهيت و ربانيت كه هرگز ميان تهى و ناقص يا متكامل نيست. او هرگز نيازمند نيست كه از هيچ يك از اين دو جهت يا جهتى ديگر ميان خالى نيست،- كه ميان هم ندارد- بلكه همگان تنها نيازمند به اويند، بدانند يا ندانند، بخواهند يا نخواهند، در هر صورت تنها حضرتش صمد است و در صمديتش هم سرمد است. و در آخر كار «لم يلد» نزاده، كه از درون ذاتش چيزى و يا كسى را برون نداده، والد و علت نيست بلكه خالق است، نه از درون ذاتش كه ولادت است و نه در آفرينش آغازينش آفريدگان را از چيزى ديگر آفريده كه اين خود بر خلاف وحدت و احديت است، بلكه ماده نخستين جهان را بدون هيچ مبدئى به جز اصل اراده خود آفريده و سپس ساير جهانيان را هم از آن پديد آورده، كه خالق اين والد نخستين است. " و لم يولد" كه خودش تولد يافته و نشأت گرفته از موجود ديگرى نيست. اينجا نخست نظريه فلسفى عليت خدا را براى كائنات سلب كرده، كه در علت و معلول سنخيت شرط است، و سپس حدوثش را از ديگرى مانند مسيح كه احياناً او را تولد يافته از خدا مى دانند، و اصولًا خداى راتولد يافته از تصادف انگاشته اند. " و لم يكن له كفواً احد" هرگز براى حضرتش همتائى نبوده و نخواهد بود، نه در ذاتش و نه در صفات و افعالش كه" ليس كمثله شيئ".
[ جمعه ۱۳۹۵/۱۲/۲۰ ] [ 15:44 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |