منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 به یاری خدا تا حداکثر دو ماه دیگر می آیم پایان دوره سربازی

 

دعا کنید اگر اضافه ای دارم بخشیده بشه

 

پس تا دو ماه دیگه به روز نمی شم پاسخی هم نمی تونم بدهم

 

 

 

یا حق

[ شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۲۱ ] [ 17:23 ] [ سعید ]

هم طراز شهيدان

 

حضرت على (عليه السلام) فرمود:

«مَا الُْمجاهِدُ الشَّهيدُ فى سَبيلِ اللهِ بِاَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ»;

«آن كس كه در راه خدا جهاد كند و شربت شهادت بنوشد، بلند مقام تر از آن كس نيست كه توانايى بر گناه داشته باشد و دامن خود را آلوده نكند!»( نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 474).

شرح و تفسير

بزرگ ترين جهاد از نظر منطق اسلام، جهاد با هوس هاى سركش، مخصوصاً در محيط هاى آلوده است. حتّى جهاد با دشمن آن گاه نتيجه بخش خواهد بود كه با اخلاص و اتّحاد و نيّت پاك و به دور از خودخواهى و أغراض شخصى صورت گيرد و اين ها جز با پرورش اخلاقى كافى و جهاد با نفس ممكن نيست.

به همين دليل حضرت على (عليه السلام)مى فرمايد: «آن ها كه در ميدانِ جهادِ با هوا و هوس پيروز مى گردند و در محيط هاى آلوده دامان خود را پاك نگه مى دارند، كمتر از مجاهدان شهيد در راه خدا نيستند!» بلكه در ادامه اين حديث در نهج البلاغه مى خوانيم كه اين گونه افراد در رديف فرشتگان آسمانى هستند!( يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 43).

سرّ اين اهميّت فوق العاده، و تأكيدهاى فراوان رهبران دينى بر مبارزه با هواى نفس، تا آن جا كه آن را «جهاد اكبر» ناميده اند، اين است كه منشأ بسيارى از گناهان يا تمام گناهان هواهاى نفسانى و هوس هاى شيطانى است و از آن جا كه خطر اين دشمن انسانيّت زياد و محدوده عملياتى اش گسترده و از نظر زمان و مكان محدوديتى ندارد، لذا مبارزه با آن ارزش ويژه اى محسوب مى شود و جهادگر با آن هم رديف شهيدان مى گردد و خوشا به حال هر دو گروه!.

[ شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۲۱ ] [ 6:51 ] [ سعید ]

 

هدف نهايى بعثت

 

قال على (عليه السلام):

«فَبَعَثَ اللهُ تَعالى مُحَمَّداً (صلى الله عليه وآله) بِالْحقِّ، لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَْوْثانِ اِلى عِبادَتِه، وَ مِنْ طاعَةِ الشَّيْطانِ اِلى طاعَتِه»;

«خداوند متعال محمّد (صلى الله عليه وآله) را به حق مبعوث ساخت، تا بندگانش را از پرستش بت ها خارج و به عبادت خود دعوت كند، و آن ها را از زير بار طاعت شيطان آزاد ساخته به اطاعت خود سوق دهد»( نهج البلاغه، خطبه 147).

شرح و تفسير

آيات و روايت متعدّدى وجود دارد كه در آن ها اهداف مهمّى براى بعثت پيامبران الهى مطرح شده است(مشروح اين آيات را در پيام قرآن، جلد 7، صفحه 13 به بعد، مطالعه فرماييد). روايت فوق به دو هدف از اهداف مهمّ بعثت مى پردازد، كه در آيات قرآن نيز به آن اشاره شده است:

1ـ رها ساختن مردم از پرستش بت ها و هدايت آن ها به پرستش خداوند يگانه.

2ـ رها ساختن مردم از پيروى شيطان و فراخواندن آنان به پيروى از خداوند رحمان.

در مورد هدف اوّل بايد توجّه داشت كه «اوثان»، كه مفرد آن «وثن»است و به معنى «بت» مى باشد، معناى وسيعى دارد; بنابراين هر چند با ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و زحمات فراوان آن حضرت، بت پرستى به ظاهر برچيده شد، ولى با توجّه به اين كه در فرهنگ اسلامى هر چيزى كه انسان را از خدا دور سازد و به خود جذب كند بت مى باشد، در عصر و زمان ما انواع ديگرى از بت پرستى وجود دارد! كه بايد مردم را از آن رها ساخت و به سوى پرستش خداى يكتا دعوت كرد.

در روايتى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم:

«يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ بُطُونُهُمْ آلِهَتُهُمْ، وَ نِساؤُهُمْ قِبْلَتُهُمْ، وَ دَنا نيرُهُمْ دينُهُمْ، وَ شَرَفُهُمْ مَتاعُهُمْ، وَ لايَبْقى مِنَ الاْيمانِ اِلاّ اِسْمُهُ; زمانى بر مردم خواهد آمد كه شكم هايشان معبود آن ها، و زنانشان قبله گاه آن ها، و سرمايه شان دين آن هاست، و شرفشان را در معرض فروش قرار مى دهند و از ايمان جز نام آن باقى نمى ماند ...». (مردم كه از اين سخن، پس از برچيده شدن بساط بت پرستى در عصر رسول الله (صلى الله عليه وآله) بسيار متعجّب شده بودند پرسيدند:) يا رَسُولَ الله! اَيَعْبُدُونَ الاَْصْنامَ; آيا امكان دارد كه مسلمانان دوباره به بت پرستى روى آورند؟ قالَ: «نَعَمْ، كُلُّ دِرْهَم عِنْدَهُمْ صَنَمٌ»; حضرت فرمودند: «بله (البتّه نه به شكل بت پرستان قبل از اسلام، بلكه) هر درهمى بتى براى آن ها محسوب مى شود (و آن ها را از ياد خدا غافل مى سازد!)( بحار الانوار، جلد 22، صفحه 453).

در روايت ديگرى نيز مى خوانيم: «هنگامى كه اوّلين درهم و دينار را ساختند، شيطان بسيار خوشحال شد و آن ها را بر چشمش نهاد و سپس آن ها را بوسيد و گفت: شما نور چشمان من هستيد! اگر از اين پس انسان ها بت پرستى نكنند، امّا شما را بپرستند، من غمى نخواهم داشت!»( بحار الانوار، جلد 70، صفحه 137).

آنچه گفته شد يك نوع بت پرستى است كه در عصر ما رواج دارد و بت پرستى أشكال ديگرى هم دارد كه تعريف كامل آن در جمله زير آمده است: «كُلُّما شَغَلَكَ عَنِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُكَ; هر چيزى كه تو را از ياد خدا باز دارد آن بت توست».

اگر بعضى از دل ها را بشكافيم بت خانه بزرگى خواهد بود! دلى كعبه پروردگار است كه جز خدا در آن دل نباشد و اگر غير خدا را هم بخواهد، در راستاى رضايت خداوند باشد.

امّا در مورد هدف دوم نيز بايد توجّه داشت كه شيطان مفهوم وسيعى دارد; زيرا شيطان به معناى يك موجود طغيانگر در برابر خداوند است، بنابراين پيروى از هر موجودى كه در برابر خداوند طغيانگرى مى كند پيروى از شيطان است. حتّى گوش فرادادن به هر سخنى اطاعت از صاحب آن سخن شمرده مى شود; اگر آن سخن براى رضاى خدا باشد، عبادت الهى محسوب مى شود و اگر در راه خلاف باشد، عبادت شيطان است(ميزان الحكمة، باب 2496، حديث 11352، جلد 6، صفحه 19).

 

 

 
[ شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۲۱ ] [ 6:51 ] [ سعید ]

 

 

نقش انتظار فرج در زندگى ما

 

قال على (عليه السلام):

«اَلْمُنْتَظِرُ لاَِمْرِنا كَالْمُتَشَحِطِّ بِدَمِه فى سَبيلِ اللهِ»;

«كسى كه در انتظار ظهور ما باشد مانند كسى است كه در ميدان جهاد به خون آغشته است»( بحار الانوار، جلد 10، صفحه 104).

شرح و تفسير

دو تفسير براى اين روايت مى توان ذكر كرد; كه منافاتى با يكديگر ندارد.

1ـ منتظران ظهور اعمالى انجام مى دهند كه نتيجه اش با نتيجه جهاد در راه خداوند يكى است; همان گونه كه حضرت على (عليه السلام)مى فرمايد: «جهاد باعث عظمت و علوّ و سربلندى دين و نصرت حق و عدالت مى شود»( نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 252). نتيجه انتظار منتظران واقعى نيز همين امور است، انتظارى كه در پرتو آن خودسازى و اجراى احكام اسلام و رسانيدن نداى دين با استفاده از قلم و بيان و تمام وسايل روز به اقصى نقاط عالم تحقّق يابد.

سؤال: ما چگونه منتظرانى هستيم؟

پاسخ: برخى از منتظران فقط با تكرار اين جمله «آقا! در ظهورت شتاب كن»، خود را منتظر مى دانند!

برخى ديگر، انتظار را فقط در خواندن دعاى «ندبه» و زيارت «آل ياسين» و مانند آن خلاصه كرده اند.

برخى علاوه بر اين، به مسجد مقدّس جمكران نيز مشرّف مى شوند، و همين را كافى مى دانند!

اين گونه تفسيرها از انتظار سبب مى شود كه وقتى چنين روايات پرمعنايى را مى بينيم تعجّب مى كنيم و از خود مى پرسيم: «كه چطور ثواب يك دعا، با تلاش مجاهدى كه در خون خود غلطيده برابر است؟!». امّا اگر انتظار را به آماده سازى مردم سراسر جهان براى ظهور آن حضرت تفسير كنيم، انتظار معادل جهاد بلكه گاهى ابعاد گسترده تر دارد!

2ـ بُعد بيرونى انتظار همان تفسير اوّل بود; امّا بُعد درونى انتظار جهاد با نفس است، ما بايد خود را بسازيم و آماده كنيم. چون او مجرى عدالت است، من اگر ظالم باشم چگونه مى توانم منتظر ظهور او باشم. او طيّب و طاهر است، من اگر آلوده باشم چگونه مدعى انتظار اويم و ... . بنابراين انتظار واقعى در صورتى تحقّق مى يابد كه جهاد با نفس را انجام دهيم و چنان ساخته شويم كه لايق سربازى آن حضرت گرديم. روشن است كه جهاد با نفس به مراتب سخت تر از جهاد با دشمن است، به همين جهت حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) در آن حديث مشهور خطاب به مسلمانانى كه از جنگى سخت برگشته بودند فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْم قَضَوْا اَلْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الاَْكْبَرَ، قالُوا: وَ مَا الْجِهادُ الاَْكْبَرُ؟ قالَ: اَلْجِهادُ مَعَ النَّفْسِ»( ميزان الحكمة، باب 586، حديث 2741، (جلد 2، صفحه 140)).

نتيجه اين كه انتظار بايد در بعد درونى و بيرونى آن براى مردم تفسير شود تا به صورت بى محتوى در نيايد و در محدوده دعا خلاصه نشود. اگر ما در انتظار مهمان محترمى باشيم، چه مى كنيم؟ هم خود را تميز مى كنيم و هم خانه تكانى مى نماييم. آيا منتظران امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ نبايد خانه تكانى كنند؟!.

 
[ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۲۰ ] [ 21:2 ] [ سعید ]

قرآن در نگاه امام صادق عليه السلام

 

 

روزى كه رسول خاتم صلي الله عليه و آله دو وزنه سنگين و دو ميراث گرانبها (قرآن ‏و عترت) را به مردم معرفى كرد و براى نجات از گمراهى، تمسك به ‏«ثقلين‏» را توصيه فرمود، اهل‏بيت‏ خويش را نيز به عنوان قرآن‏شناسان خبير معرفى كرد، تا پس از او، امت از ائمه الهام بگيرند و شاگردى عترت را با افتخار بپذيرند.

صادق آل محمد صلي الله عليه و آله، درباره حبل المتين قرآن و شيوه بهره‏گيرى از آن و جايگاه كلام الهى، سخنان نغز بسيارى دارد كه در اين نوشته‏ به اختصار به برخى از محورهاى تعاليم و توصيه‏هاى حضرتش اشاره‏ مى‏كنيم، باشد كه جامعه قرآنى و ولايى ما، از حضرت صادق عليه السلام سرمشق‏ بگيرد و از سرچشمه هدايت قرآنى، جان عطشناك خويش را سيراب ‏سازد.

1- قرآن، تجلى‏گاه خدا

كلام الهى، جلوه‏اى از قدرت و علم و حكمت ‏خداست و آيات قرآن، هر يك نشانه‏اى از عظمت الهى است. امام صادق عليه السلام در زمينه جلوه‏گاه ‏بودن قرآن براى ذات مقدس خدا البته براى چشم‏هاى بيدار و دل‌هاى آگاه مى‏فرمايد:

"لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه و لكنهم لايبصرون" (1) ؛ خداوند بر خلق خويش در كلام خودش تجلى كرده است، ولى آنان خدا را نمى‏بينند.

 

2- گنجينه كامل

معارف قرآن بى‏پايان است. به تعبير خود قرآن "تبيانا لكل شى‏ء" است؛ بيانگر هر چيز . هر پند و حكمت، هر حكم و قانون، هر علم و دانش ريشه در قرآن دارد. حتى براى آگاهى از سرگذشت پيشينيان و سرنوشت آيندگان و دانش‌هاى آسمان و زمين بايد به قرآن نگريست و به كمك اهل‏بيت عليهم السلام، از اين منبع و گنجينه كامل بهره ‏گرفت. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

«خداوند بى‏همتا و قدرتمند، كتاب خويش را بر شما نازل فرمود و او راستگو و نيكوكار است. در قرآن، خبر شما و خبر آنان كه پيش‏ از شما بودند و آنان كه پس از شما خواهند آمد، همچنين خبر آسمان و زمين است... .»

و در سخن (2) ديگرى به جنبه تبيان بودن قرآن چنين اشاره‏ مى‏فرمايد:

"ان الله انزل فى‏القرآن تبيان كل شى‏ء، حتى و الله ما ترك شيئا يحتاج العباد اليه الا بينه للناس..." (3)؛

خداوند در قرآن، بيان هر چيز را نازل كرده است. به خدا قسم هيچ‏ چيزى را كه بندگان به آن نيازمندند، فروگذار نكرده و براى مردم‏ بيان فرموده است.

 

3- عهدنامه الهى

قرآن، عهدى استوار ميان خدا و مردم است و آيات اين كتاب، متن ‏اين عهدنامه را بيان مى‏كند. در عهدنامه بايد نگريست، به آن ‏بايد پاى‏بند بود، مفاد آن را نبايد زير پا گذاشت. امام صادق عليه السلام درباره اين عهدنامه و لزوم تلاوت بخشى از آن در هر روز، چنين ‏مى‏فرمايد:

"القرآن عهدالله الى خلقه، فقد ينبغى للمرء المسلم ان ينظر فى ‏عهده و ان يقراء منه فى ‏كل يوم خمسين آيه‏" (4)؛ قرآن عهد خداوند نسبت ‏به بندگان اوست. سزاوار است كه يك انسان ‏مسلمان در اين عهدنامه الهى بنگرد و هر روز پنجاه آيه از آن را بخواند.

روشن است كه مرور بر مفاد يك عهدنامه، براى يادآورى از آن قرارداد و رعايت آن در عمل است. ميثاق خدا با بندگان بر شناختن ‏احكام الهى و عبرت گرفتن از حكايات قرآن و عمل به اوامر او و تدبر در آيات است. جالب است كه امام صادق عليه السلام وقتى مى‏خواست قرآن‏ تلاوت كند، قرآن را كه به دست راست‏ خويش مى‏گرفت، دعايى مى‏خواندكه به عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال اين قرار داد، اشاره دارد. مضمون آن دعا چنين است:

«خداوندا! من عهد و كتاب تو را گشودم. خدايا! نگاهم را در اين‏كتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را تفكر، و تفكرم را عبرت‏آموزى. خدايا! مرا از آنان قرار بده كه از مواعظ تو در اين‏ كتاب، پند مى‏گيرند و از نافرمانى‏ات پرهيز مى‏كنند. وقتى كتاب تو را مى‏خوانم، بر دل و گوشم مُهر مزن و بر ديدگانم پرده ميفكن و قرائت مرا خالى از تدبر مگردان، بلكه مرا چنان قرار بده كه در آيات و احكامش ژرف بنگرم، دستورهاى دين تو را بگيرم و عمل كنم ‏و نگاه مرا در اين كتاب، غافلانه و قرائتم را بيهوده و بى‏ثمر مساز.» (5)

 

4- آينه عبرت

در خلال آيات قرآن، سرگذشت اقوامى از گذشته آمده است. چه نيكان و صالحان كه در سايه ايمان و عمل و پيروى از حق، سعادتمند شدند، چه عنودان و لجوجان كه با تكذيب انبيا و انكار خدا و طغيان و فساد، گرفتار عذاب الهى گشتند. قرآن، كتاب قصه و داستان نيست، ولى سرشار از قصص و حكايات افراد و امت‌هاست و همه بر اساس درس‏ گرفتن و الهام و عبرت و پند.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

«عليكم بالقرآن! فما و جدتم آية نجابها من كان قبلكم فاعملوا به، و ما وجدتموه هلك من كان قبلكم فاجتنبوه» (6)؛ بر شما باد قرآن! هر آيه‏اى را كه يافتيد كه گذشتگان، با عمل به ‏محتواى آن آيه نجات يافتند، شما هم به آن عمل كنيد و هر آيه را ديديد كه بيانگر هلاكت پيشينيان است، شما هم از آن (عامل هلاكت) بپرهيزيد.

اين شيوه برخورد با آيات قرآن، سودمندترين شيوه‏اى است كه در عمل فردى و اجتماعى مسلمانان اثر مى‏گذارد و قرآن هدايتگر قارى ‏مى‏شود.

5- احكام جاودانه

دين خدا و آيات قرآن، حاوى يك سلسله احكام الهى است كه تا دامنه قيامت استمرار مى‏يابد. آنچه كه حلال الهى و حرام الهى ‏است، مشمول مرور زمان نمى‏شود و حكم خدا در اثر «جو» يا «شرايط جديد» يا «تمايلات اين و آن‏» عوض نمى‏گردد. امام ‏صادق عليه السلام در تشريح بعثت‏هاى سلسله نورانى انبيا، به دوره بعثت ‏رسول خاتم صلي الله عليه و آله مى‏رسد و مى‏فرمايد: «تا آن كه محمد صلي الله عليه و آله آمد و قرآن ‏را آورد و شريعت و راه و روش قرآن را. پس حلال آن تا روز قيامت ‏حلال است و حرام آن تا روز قيامت ‏حرام مى‏باشد.»

و در سخنى (7) ديگر، جريان قرآن را در عصرها و زمان‏ها، همچون ‏جريان شب و روز و ماه و خورشيد مى‏داند. با بيان امام صادق عليه السلام راه‏ بر انديشه كسانى كه احكام خدا را مقطعى و دوره‏اى مى‏دانند و عصر حاضر را براى اجراى احكام قرآن مناسب نمى‏دانند و قوانين وحى را براى تنظيم امور بشريت امروز و جامعه كنونى كافى نمى‏بينند، بسته مى‏شود.

6- هميشه زنده و شاداب

غير از احكام قرآن و حلال و حرام آن كه ابدى است، خود اين كتاب‏ ژرف و فصيح و متين نيز با گذشت زمان كهنه نمى‏شود و پيوسته ‏معارف آن براى همه اقشار در همه زمان‌ها درخشندگى و آموزندگى‏ دارد.

امام صادق عليه السلام در حديثى به رمز و راز اين جاودانگى و طراوت ‏هميشگى در كلام خدا اشاره دارد. مردى از آن حضرت مى‏پرسد: چرا قرآن با نشر و درس و بررسى، تازه‏تر و شاداب‏تر مى‏شود و هرگز كهنه نمى‏شود؟

امام صادق عليه السلام در پاسخ مى‏فرمايد:

«لان الله تبارك و تعالى لم يجعله لزمان دون زمان ولالناس دون ‏ناس فهو فى كل زمان جديد و عند كل قوم غض الى يوم القيامه» (8) ؛ براى اين كه خداى متعال آن را براى زمانى خاص يا مردمى خاص ‏قرار نداده است. از اين رو قرآن در هر زمان تازه است و نزد هر قومى شاداب است تا روز قيامت.

طراوت و تازگى قرآن براى همه و هميشه، به خاطر آن است كه معجزه ‏جاويد پيامبر صلي الله عليه و آله و كلام الهى است و در هر عصرى پاسخگوى نيازهاى ‏فكرى، هدايتى و اجتماعى مردم است.

7- حفظ، آموزش و عمل

گرچه تلاوت قرآن و حفظ كردن آيات آن ثواب دارد و ارزشمند است، ولى تكليف مسلمانان در اين حد خلاصه نمى‏شود. حفظ كردن بايد همراه با عمل باشد و ياد دادن و ياد گرفتن به قصد اجراى ‏فرموده‏هاى خداى متعال. حضرت صادق عليه السلام فرموده است:

«الحافظ للقرآن، العامل به، مع السفره ‏الكرام البرره‏» (9) ؛ كسى كه حافظ قرآن و عمل كننده به آن باشد، همراه با سفيران ‏والامقام و نيكوكار الهى (فرشتگان مقرب) خواهد بود.

ضرورت آموختن قرآن نيز در كلام آن حضرت مطرح است. مى‏فرمايد:

«ينبغى للمؤمن ان لايموت حتى يتعلم القرآن او يكون فى تعلمه‏» (10)؛ سزاوار است كه مؤمن نميرد، تا آن كه قرآن را آموخته باشد، يا در حال و مسير فراگرفتن قرآن باشد.

با اين حال، پاى‌بندى به احكام قرآن و عمل به آن در تعبير امام‏صادق عليه السلام چنين بيان شده است: «واحذر ان تقع من اقامتك حروفه فى‏ اضاعه حدوده‏» (11) ؛ بپرهيز از اين كه در مسير اقامه حروف، به اضاعه حدود بيفتى.

بسيارند آنان كه در شكل و ظاهر به قرآن مى‏پردازند و در وراى‏ جلوه‏هاى ظاهرى قرآنى، عمل به قرآن مطرح نيست. اين گونه برخورد تشريفاتى و مراسمى و شكلى با قرآن، در شان كلام الهى و منشور آسمانى نيست.

8- ادب و آداب تلاوت

خواندن قرآن نيز آدابى دارد، هم آداب ظاهرى همچون مسواك، وضو، ترتيل، صوت خوش، رو به قبله بودن، حفظ احترام كلام الله و ... و هم آداب باطنى و حالت‏هاى روحى و توجه قلبى و عنايت ‏به كلام خدا و پيدا كردن حالت ‏خشوع و تذكر و تاثيرپذيرى از تلاوت، اين نكات‏ در كلمات امام صادق عليه السلام بسيار بيان شده است. به برخى از اين ‏رهنمودها اشاره مى‏شود:

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

هر گاه نزد تو قرآن تلاوت مى‏شود، بر تو لازم است گوش بدهى و سكوت و توجه داشته باشى:

«اذا قرى‏ء عندك القرآن وجب عليك الانصات و الاستماع‏» (12) ؛ اين همان نكته قرآنى است كه در آيه 204 سوره اعراف آمده است:

"و اذا قرى‏ء القرآن فاستمعوا له و انصتوا."

و در سخن ديگرى به نقل از حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله مى‏فرمايد كه: «راه‏ قرآن‏» را نظيف و پاكيزه كنيد. مى‏پرسند: راه قرآن چيست؟

مى‏فرمايد: ‏دهان‏نتان. مى‏پرسند: چگونه؟ مى‏فرمايد: با مسواك. (13)

در حديث ديگر، امام صادق عليه السلام فرموده است:

كسى كه قرآن بخواند، ولى قلبش رقت پيدا نكند و در برابر خداوند خاضع نشود و در درون، حالت ‏حزن و خشيت و هراس نيابد، شان و جايگاه والاى خدا را سبك شمرده است. بنگر كه كتاب پروردگارت را چگونه مى‏خوانى و با منشور ‏خويش چه برخوردى دارى و اوامر و نواهى آن را چگونه پاسخ مى‏دهى و حدود و تكاليف آن را چگونه ‏امتثال و فرمان‌بردارى مى‏كنى؟! در آيه‏هاى وعد و وعيد، درنگ كن، در امثال و مواعظ قرآن انديشه كن. مبادا اقامه حروف و قرائت ‏ظاهر، تو را در تباه ساختن حدود آن بيندازد!... (14)

تلاوت با حزن و حالتى اندوهناك كه نشان‌دهنده تاثر روحى قارى ‏از آيات كلام خداست، ادب ديگرى از آداب تلاوت است. امام صادق عليه السلام فرموده است:

«ان القرآن نزل بالحزن فاقروه بالحزن‏»؛ قرآن با (15) حزن نازل شده است، شما هم، آن را حزين قرائت كنيد.

9- جوانان و قرآن

موج مقدس و فراگير قرآنى كه در كشورمان وجود دارد و اين همه‏ نوجوانان و جوانان را در جلسات ترتيل و قرائت و مسابقات حفظ و خواندن و مفاهيم آيات، بر گرد محور نورانى قرآن جذب كرده است، قابل ستايش و مايه شكر و سپاس است. انس با قرآن، دل‌هاى جوانان ‏را روشن و زندگي‌هاشان را با صفا مى‏كند و عامل جذب آنان به پاكى ‏و راه خدا مى‏شود.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد: هر جوان مومنى كه قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خون او در مى‏آميزد و خداوند او را با فرشتگان بزرگوار همراه مى‏سازد و قرآن روز قيامت نگهدارنده او (از دوزخ) خواهد بود:

«من قرئى القرآن و هو شاب مؤمن، اختلط القرآن بلحمه و دمه، و جعله الله مع السفره‏الكرام البرره و كان القرآن حجيزا عنه يوم‏القيامه.» (16)

به خصوص، خانه‌هايى كه نواى خوش قرآن از حنجره‏هاى داوودى از آن‏ها به گوش مى‏رسد و صبح و شام، جوانان صاحبدل و روشن ضمير، همدم‏ كتاب خدايى‏اند و لحظات خويش را با انس با قرآن سپرى مى‏كنند، مشمول رحمت‏ خدا و هدايت قرآنى مى‏شوند. اين گونه خانه‏هاى نورانى ‏از تلاوت، در آسمان‌ها تابان و فروزان است. امام صادق عليه السلام مى‏فرمايد:

خانه‏اى كه يك فرد مسلمان در آن قرآن تلاوت مى‏كند، براى اهل ‏آسمان نورانى ديده مى‏شود، همچنان كه مردم دنيا در آسمان ستاره‏ درخشان را مى‏بينند. (17)

10 نكته‏هاى ديگر

همچنان كه ياد شد، در درياى كلمات حضرت صادق عليه السلام گهرهاى فراوانى ‏وجود دارد كه در باره قرآن كريم است. نقل آنها به طول ‏مى‏انجامد. عصاره و خلاصه‏اى از آن مضامين را كه در برخى روايات ‏ديگر آمده است، تقديم مى‏كنيم.

امام صادق عليه السلام، قرآن را داراى آيات ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه مى‏داند و بهره‏گيرى از قرآن را براى كسانى روا مى‏شمرد كه‏ به اين نكات توجه داشته باشند وگرنه گمراه مى‏شوند و گمراه‏ مى‏كنند. وى براى فراگيرى هر حرف از قرآن، پاداش ده حسنه بيان ‏مى‏كند و مى‏فرمايد: قرآنى كه خوانده نمى‏شود و غبار بر آن ‏مى‏نشيند، روز قيامت ‏به درگاه خدا شكايت مى‏كند. تلاوت راستين را آن مى‏داند كه قرآن خوانان، وقتى به آيات بهشت و جهنم مى‏رسند، مى‏ايستند و تامل مى‏كنند. اهل‏بيت عليهم السلام را وارثان كتاب‏ خدا و برگزيدگان خلق مى‏شمرد و از اين خاندان به عنوان وجه‏الله، آيات، بينات و حدودالله ياد مى‏كند و ولايت ائمه را قطب و محور قرآن و همه كتب آسمانى معرفى مى‏كند و قرآن را «ثقل اكبر»مى‏نامد و آن را چراغ هدايت و فروغ تاريكى و حيات‌بخش قلب بينا و گشاينده چشم و دل مى‏شمارد. از ديدگاه آن حضرت، قرآن‏ «معيار» و ملاك درستى و حقانيت هر حرف و حديث است و مى‏فرمايد:

هر چه كه از ما براى شما نقل مى‏شود، در صورتى كه مخالف با قرآن ‏باشد ما نگفته‏ايم و شما نپذيريد. او اهل‏بيت پيامبر صلي الله عليه و آله را خزانه‏داران علم الهى و بازگو كنندكان وحى خدا مى‏داند و از تفسير به ‏راى نهى مى‏كند و از آن قارى كه كه به خاطر خودنمايى يا كسب‏ درآمد، به قرائت مى‏پردازد، نكوهش مى‏كند.

پايان‌بخش نوشته را حديثى از آن حضرت درباره فضيلت ‏سوره فجر و دعوت به خواندن آن در نمازها تقديم مى‏شود. امام صادق عليه السلام مى‏فرمود:

«اقروا سورة الفجر فى فرائضكم و نوافلكم، فانها سورة ‏الحسين بن ‏على من قراءها كان مع الحسين فى درجته من الجنه‏»؛ سوره فجر (18) را در نمازهاى واجب و مستحب خود بخوانيد، چرا كه ‏آن، سوره حسين بن على عليهماالسلام است. هر كس آن را بخواند، در بهشت ‏همراه حسين عليه السلام و در رتبه و درجه او خواهد بود.

«والفجر» كه سوگند خداى ازلى است روشنگر حقى است كه با آل على‏ است اين سوره به گفته امام صادق عليه السلام مشهور به سوره حسين بن على عليه السلام است. (19)

اميد است كه در سايه رهنمودهاى حضرت صادق عليه السلام، با چشمه وحى الهى ‏آشناتر شويم و «قرآنى‏» بينديشيم و «قرآنى‏» زندگى كنيم.

پى‏نوشت‌ها:

1- بحارالانوار، ج ‏89، (بيروت)، ص‏107. 2- كافى، ج 2، ص‏599. 3- بحارالانوار، ج‏89، ص 81. 4- وسايل الشيعه، ج 4، ص‏849. 5- بحارالانوار، ج 95، ص 5. 6- الحياه، ج 2، ص‏116. 7- كافى، ج 2، ص 18. 8- بحارالانوار، ج ‏89، ص 15. 9- الحياه، ج 2، ص 152. 10- همان، ص 155. 11- بحارالانوار، ج 82، ص‏43. 12- وسائل الشيعه، ج 4، ص 861.

13- الحياه، ج 2، ص 158. 14- بحارالانوار، ج‏89، ص‏207. 15- وسائل الشيعه، ج 4، ص‏857. 16- الحياه، ج 2، ص 164. 17- كافى، ج 2، ص 610. 18- تفسير برهان، ج 4، ص‏457/ مجمع البيان، ج، 5، ص 481. 19- از جواد محدثى.

منبع :

WWWIMAMALINET.NET ؛ جواد ذوالجلالي

 

[ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۲۰ ] [ 14:11 ] [ سعید ]

(آيه41)ـ پنجمين و آخرين قومى كه در اين سلسله آيات به آنان اشاره مى شود قوم فرعون است , ولى از آنجا كـه سرگذشت اين قوم بطور مشروح در سوره هاى مختلف قرآن آمده در اينجا تنها اشاره كوتاه و فشرده اى به داستان عبرت انگيز آنها شده است .

مى فرمايد: ((و (همچنين ) انذارها و هشدارها (يكى پس از ديگرى ) به سراغ آل فرعون آمد)) (ولقد جاء آل فرعون النذر).

مـنـظـور از ((آل فـرعـون )) تـنها خاندان و بستگان او نيست , بلكه پيروان او را بطورعموم شامل مى شود.

(آيه42)ـ اين آيه از واكنش ((آل فرعون )) در برابر دو پيامبر بزرگ الهى (موسى و هارون ) و انذارهاى آنها پرده برداشته , مى گويد: ((آنها تمام آيات ما را تكذيب كردند)) (كذبوا باياتنا كلها).

آرى ! ايـن مـغـروران خودخواه , و اين جباران خودكامه و بيدادگر, همه آيات الهى رابدون استثنا انكار كردند, همه را دروغ يا سحر يا حوادث اتفاقى شمردند!.

انـسـان اگـر حقيقت جو باشد ديدن يكى از اين معجزات با اخطار قبلى و سپس برطرف شدن بلا بـه وسـيـلـه دعـاى پيامبر خدا براى او كافى است , ولى هنگامى كه انسان بر سر دنده لجاجت قرار مـى گـيـرد اگـر تـمـام آسمان و زمين آيت خدا شود مؤثرنيست تنها عذاب الهى بايد فرا رسد و مغزهائى را كه پر از باد غرور است درهم بكوبد.

چـنـانـكـه در پايان آيه مى خوانيم : ((و ما آنها را گرفتيم و مجازات كرديم ,گرفتن شخصى (كه هرگز مغلوب نمى شود) قدرتمند و توانا)) (فاخذناهم اخذ عزيزمقتدر).

تـعبيرى كه در ذيل اين داستان آمده , در سرگذشتهاى ديگر نظير ندارد اين به خاطر آن است كه فرعونيان بيش از همه به قدرت و عزت خود مى باليدند, وهمه جا سخن از نيروى حكومت آنها بود, امـا خـداونـد مـى گويد: ما آنها را گرفتيم ,گرفتن عزيز مقتدر تا معلوم شود, اين قدرت و عزت پـوشـالـى در مـقابل عزت وقدرت خدا هيچ و پوچ است , و عجب اين كه همان رود عظيم نيل كه سرچشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مامور نابودى آنها شد, و عجيبتر اين كه قبل از آن موجودات كوچكى همچون ملخ , قورباغه , قمل (يك نوع حشره ) برآنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بيچاره كرد.

(آيه43)ـ بعد از بيان داستان اقوام پيشين و عذاب و كيفر امتهاى سركش ومجرم , در اين آيه مشركان مـكـه را مـخاطب ساخته مى گويد: ((آيا كفار شما بهتر ازآنانند يا براى شما امان نامه اى در كتب آسمانى نازل شده است )) (اكفاركم خير من اولئكم ام لكم براة فى الزبر). 

ميان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است ؟ اگر آنهابه خاطر كفر و طغيان و ظـلـم و گـنـاه گـرفـتـار طوفانها و زلزله ها و صاعقه ها شدند چه دليلى دارد كه شما به چنين سرنوشتى مبتلا نشويد؟!.

(آيـه44)ـ ((يـا مـى گـويـنـد: ما جماعتى متحد و نيرومند و پيروز هستيم )) و ازمخالفانمان انتقام مى گيريم (ام يقولون نحن جميع منتصر).

(آيـه45)ـ سپس به عنوان يك پيشگوئى قاطع براى رد سخنان آنها,مى افزايد آنها بدانند: ((به زودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند))(سيهزم الجمع ويولون الدبر).

ايـن پيشگوئى در ميدان بدر و ساير جنگهاى اسلامى جامه عمل به خودپوشيد, و سرانجام جمعيت قدرتمند كفار متلاشى شدند و فرار كردند.

(آيـه46)ـ در ايـن آيه مى افزايد: تنها شكست و ناكامى در دنيا بهره آنها نيست ((بلكه رستاخيز موعد آنهاست و مجازات قيامت هولناك تر و تلختر است )) (بل الساعة موعدهم والساعة ادهى وامر).

و بـه ايـن تـرتـيـب آنـها بايد هم در انتظار شكست تلخى در اين دنيا باشند, و هم شكست تلختر و وحشت انگيزتر در آخرت .

(آيـه47)ـ ايـن آيه همچنان ادامه بحث آيات قبل پيرامون كيفيت حال مشركان و مجرمان در قيامت اسـت , آيـه قبل اين حقيقت را بيان كرد كه روز قيامت ميعاد آنهاست و آن روز مصيبت بار و تلخى است .

ايـن آيه به بيان علت اين امر پرداخته , مى گويد: ((مجرمان در گمراهى وشعله هاى آتشند)) (ان المجرمين فى ضلا ل وسعر).

(آيـه48)ـ ((در آن روز كـه در آتـش دوزخ بـه صورتشان كشيده مى شود(و به آنها گفته مى شود:) بچشيد آتش دوزخ را)) دوزخى كه پيوسته آن را انكارمى كرديد و دروغ و افسانه مى پنداشتيد (يوم يسحبون فى النار على وجوههم ذوقوا مس سقر).

در روايتى از امام صادق (ع ) نقل شده : در جهنم ((دره اى است به نام سقر كه جايگاه متكبران است , و هرگاه نفس بكشد دوزخ را مى سوزاند))!.

(آيـه49)ـ و از آنجا كه ممكن است خيال شود كه اين عذابها با آن معاصى هماهنگ نيست , در اين آيه مى افزايد: ((ما هر چيز را به اندازه آفريديم )) (انا كل شىء خلقناه بقدر).

آرى ! هـم عـذابـهـاى دردنـاك آنـها در اين دنيا روى حساب است , و هم مجازاتهاى شديد آنها در آخرت , نه تنها مجازاتها كه هر چيزى را خدا آفريده روى حساب و نظام حسابشده اى است .

(آيه50)ـ سپس مى فرمايد: نه تنها اعمال ما از روى حكمت است , بلكه توام با نهايت قدرت و قاطعيت نـيز مى باشد, زيرا ((فرمان ما يك امر بيش نيست (وچنان با سرعت انجام مى گيرد) همچون يك چشم برهم زدن ))! (وما امرنا الا واحدة كلمح بالبصر).

بـنـابراين آن روز كه فرمان برپا شدن قيامت را صادر مى كنيم با يك چشم برهم زدن همه چيز در مسير رستاخيز قرار مى گيرد, و حيات نوين در كالبدهادميده مى شود.

همچنين آن روز كه اراده كنيم مجرمان را به وسيله صاعقه ها و صيحه هاى آسمانى يا زمين لرزه ها و طوفانها و تندبادها مجازات كنيم يك فرمان بيشترلازم نيست .

تـوجـه بـه ايـن نـكته لازم است كه فرمان او همه جا يك كلمه است كه از يك چشم برهم زدن نيز سـريـعتر مى باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است كه باتوجه به سنت تدريجى بودن عالم ماده و خاصيت و طبيعت حركت , زمان به خود مى پذيرد.

(آيـه51)ـ ايـن آيه بار ديگر مجرمان و كفار را مخاطب ساخته و توجه آنها رابه سرنوشت اقوام پيشين معطوف مى دارد, مى گويد: ((ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم , آيا كسى هست كه (متذكر شود و) پند گيرد)) (ولقداهلكنا اشياعكم فهل من مدكر).

ايـن آيـه بـار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه وقتى اعمال و رفتار واعتقادات شما با آنها يكى است , دليلى ندارد كه شما سرنوشتى جز سرنوشت آنهاداشته باشيد, بيدار شويد و پند گيريد.

(آيـه52)ـ سپس به اين اصل اساسى اشاره مى كند كه با مرگ اقوام پيشين اعمال آنها نابود نشد, بلكه ((هركارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است )) (وكل شىء فعلوه فى الزبر).

همين گونه اعمال شما نيز ثبت و ضبط مى شود, و براى يوم الحساب محفوظ است .

(آيـه53)ـ سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((و هر كار كوچك و بزرگى نوشته شده است )) (وكل صغير وكبير مستطر).

بنابراين حساب اعمال در آن روز يك حساب جامع و كامل است , چنانكه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى شود ((فرياد برمى آورند: كه اى واى برما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كو چك و بزرگى نيست مگر آن را شماره كرده ))! (كهف /49).

(آيه54)ـ و از آنجا كه سنت قرآن مجيد بر اين است كه صالحان و طالحان ونيكان و بدان را در مقايسه بـا يكديگر معرفى مى كند, چرا كه در مقايسه تفاوتهاچشمگيرتر و آشكارتر است در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت كافران مجرم اشاره كوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهيزكاران كرده , مـى فـرمـايـد:((پـرهـيـزكـاران در بـاغـهـا و نـهرهاى بهشتى (و فضاى گسترده و فيض وسيع خداوند)جاى دارند)) (ان المتقين فى جنات ونهر).

(آيـه55)ـ اين آيه كه آخرين آيه سوره ((قمر)) است توضيح بيشترى براى جايگاه متقين داده , چنين مـى گـويـد: ((در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر))قرار دارند (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر).

چـه توصيف جالبى در اين آيه از جايگاه پرهيزكاران شده است ! دو ويژگى دارد كه همه امتيازات در آن جمع است .

نخست اين كه آنجا جايگاه صدق است و هيچ گونه باطل و بيهودگى در آن راه ندارد, سراسر حق اسـت و تـمـام وعـده هـاى خـداوند درباره بهشت در آنجا عينيت پيدا مى كند, و صدق آنها آشكار مى شود.

ديگر اين كه : در جوار و قرب خداست , همان چيزى كه از كلمه ((عند)) (نزد) استفاده مى شود كه اشـاره بـه نهايت قرب و نزديكى معنوى است نه جسمانى , آن هم نسبت به خداوندى كه هم مالك است و هم قادر, هرگونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت و در فرمان حكومت و مالكيت اوست , و به همين دليل در پذيرائى اين ميهمانان گرامى فروگذار نخواهد كرد, و تنها خودش مى داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است .

دراين دو آيه كه سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتيان است نخست ازمواهب مادى آنها كه باغهاى وسـيـع و نـهـرهـاى جارى است سخن مى گويد, سپس ازپاداش بزرگ معنوى آنها كه حضور در پيشگاه قرب مليك مقتدر است , تا انسان رامرحله به مرحله آماده كند, و روح او را به پرواز درآورد.

 

آغاز و پايان سوره قمر:.

قـابـل توجه اين كه سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزديك شدن قيامت آغاز شده , و با آرامـش مـطلقى كه براى مؤمنان راستين در جايگاه صدق درنزد مليك مقتدر بيان فرموده پايان مـى گـيـرد, و چنين است راه و رسم تربيت كه ازاضطراب و وحشت شروع مى شود, و به آرامش كـامـل منتهى مى گردد, افكار پريشان را جمع مى كند, هوسهاى سركش را رام مى نمايد, خوف و اضـطراب درونى ازعوامل فنا و نابودى و ضلال را برطرف مى سازد و در جوار ابديت پروردگار و درپيشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سكينه و اطمينان مى كند.

و به راستى توجه به اين كه خداوند مالك بى منازع و حاكم بى مانع درسرتاسر عالم هستى است , و تـوجـه بـه ايـن كـه او مـقـتدر است و قدرتش در همه چيزنافذ است به انسان آرامش بى نظيرى مى بخشد.

((پايان سوره قمر)).

[ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:3 ] [ سعید ]

(آيـه11)ـ سپس اشاره گويا و تكان دهنده اى به كيفيت عذاب آنها كرده ,مى فرمايد: ((در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى درپى گشوديم ))(ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر).

تعبير به گشودن درهاى آسمان تعبير بسيار زيبايى است كه به هنگام نزول بارانهاى شديد به كار مى رود, همان گونه كه در فارسى نيز مى گوئيم : گوئى درهاى آسمان باز شده و هرچه آب است فرو مى بارد.

(آيه12)ـ نه تنها از آسمان آب زيادى فرو ريخت كه از زمين هم آب جوشيد, چنانكه در آيه آمده : ((و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم (وفجرنا الا رض عيونا).

((و اين دو آب به اندازه مقدر با هم درآميختند)) و درياى وحشتناكى شد(فالتقى الماء على امر قد قدر).

از سراسر زمين آب جوشيدن گرفت و چشمه ها سر برآوردند و از تمامى آسمان آب باريدن گرفت و به هم پيوستند و دريائى عظيم و طوفانى تشكيل دادند.

(آيـه13)ـ در ايـنـجـا قـرآن دنـبـالـه مـساله طوفان را رها ساخته ـچرا كه آنچه بايدگفته شود در جمله هاى قبل جمع است ـ و به سراغ كشتى نجات نوح رفته ,مى فرمايد: ((و او را بر مركبى از الواح و ميخهائى ساخته شده سوار كرديم )) (وحملناه على ذات الواح ودسر).

(آيـه14)ـ سـپـس خـداونـد بـه عـنايت خاصش نسبت به كشتى نجات نوح اشاره كرده , مى فرمايد: ((مركبى كه زير نظر ما حركت مى كرد)) (تجرى باعيننا).

سـپـس مـى افـزايـد: تمام اينها ((پاداشى بود براى كسى كه [ نوح ] مورد انكار قرار گرفته بود)) و كيفرى براى كسانى كه او را تكذيب كردند و كافر شده بودند)) (جزاء لمن كان كفر).

آرى ! نـوح همانند همه انبيا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظيم او بود كه بى خبران كفرانش كردند, و به آئينش كافر شدند.

(آيه15)ـ سپس به عنوان نتيجه گيرى از اين ماجراى عظيم مى فرمايد: ((و مااين ماجرا را به عنوان نـشانه اى درميان امتها باقى گذارديم , آيا كسى هست كه پندگيرد)) (ولقد تركناها آية فهل من مدكر).

و بـه راستى كه همه گفتنيها در همين ماجرا گفته شده , و آنچه بايد انسانى بيدار بفهمند از آن مى فهمند.

(آيـه16)ـ و در ايـن آيه به عنوان يك سؤال تهديدآميز و پرمعنى نسبت به كافرانى كه همان راه كفار زمـان نوح را مى سپرند مى گويد: اكنون بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر).

آيا واقعيت داشت يا داستان و افسانه بود؟!.

(آيـه17)ـ و سـرانـجـام در ايـن آيـه بـر ايـن حقيقت تاكيد مى كند كه : ((ما قرآن رابراى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر).

آرى ! اين قرآن , هيچ پيچيدگى ندارد, و شرائط تاثير, در آن جمع است ,الفاظش شيرين و جذاب , تـعـبـيـراتـش زنده و پرمعنى , انذارها و بشارتهايش صريح وگويا, داستانهايش واقعى و پرمحتوا, دلائلش قوى و محكم , منطقش شيوا و متين ,خلاصه آنچه لازمه تاثيرگذاردن يك سخن است در آن جـمـع است , و به همين دليل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس يابد, مجذوب آن مى شود و در طـول تـاريـخ اسـلام نـمـونـه هـاى عـجيب و شگفت انگيزى از تاثير عميق قرآن در دلهاى آماده ديده مى شود, كه شاهد گوياى اين امر است .

(آيه18)ـ قـوم ديـگـرى كـه سرگذشت آنها در اين سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده , ((قوم عـاد)) اسـت , كـه قـرآن بـه عنوان هشدارى به كافران و مجرمان بطورفشرده به آن اشاره كرده , مى گويد: ((قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند))(كذبت عاد).

هـر قـدر پـيـامبر آنها, هود بر تبليغات خود مى افزود, و از راههاى مختلف براى بيدار ساختن آنها تلاش مى كرد, آنها بر خيره سرى و لجاجت خود مى افزودند, وغرور ناشى از ثروت و امكانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات ,گوش شنوا و چشم بينا را از آنها گرفته بود.

سـرانـجـام خـداونـد آنـهـا را بـا عـذاب دردناكى مجازات كرد, لذا در دنباله آيه بصورت سربسته مى فرمايد: بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر).

(آيـه19)ـ سپس به شرح اين اجمال پرداخته , مى افزايد: ((ما تندبادوحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم )) (انا ارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى يوم نحس مستمر).

(آيه20)ـ سپس در توصيف اين تندباد مى فرمايد: ((مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن شده از جا بر مى كند)) و به هر سو پرتاب مى نمود (تنزع الناس كانهم اعجاز نخل منقعر).

((اعـجاز)) جمع ((عجز)) به معنى قسمت عقب يا پائين چيزى است , و تشبيه آنها به قسمت پائين نخلها به خاطر آن است كه به گفته بعضى باد به قدرى شديد بودكه نخست دست و سرهاى آنها را كـنـد و بـا خود برد, و بعد بقيه بدنهايشان همچون نخل بى شاخ و برگ , از زمين كنده شده به هر گوشه و كنار پراكنده مى گشت .

(آيـه21)ـ سـپـس قـرآن بـه عـنوان هشدار مى گويد: ((پس (ببينيد) عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر).

مـا بـا اقوام ديگر كه راه تكذيب و كبر و غرور و گناه و عصيان را پوئيدند چنين رفتار كرديم , شما درباره خود چه مى انديشيد كه راه آنها را ادامه مى دهيد؟.

(آيه22)ـ و باز در پايان اين ماجرا مى افزايد: ((ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر).

آيا گوش شنوائى در برابر اين نداى الهى , واين هشدارها وانذارها وجود دارد؟.

قابل توجه اين كه جمله ((فكيف كان عذابى ونذر)) در مورد قوم عاد دوبارتكرار شده يكى در آغاز بيان اين سرگذشت , و يكى هم در پايان آن , اين تفاوت شايد از اين جهت است كه عذاب اين گروه از ديگران شديدتر و وحشتناك تر بود,هرچند عذابهاى الهى همه شديد مى باشد.

#مـسـاله توجه به سعد و نحس ايام ـكه در ارتباط با حوادثى است كه در آن واقع شده ـ علاوه بر اين كه غالبا انسان را به يك سلسله حوادث تاريخى آموزنده رهنمون مى شود, عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى , واستمداد از ذات پاك پروردگار, و لذا در روايات متعددى مى خوانيم : در روزهائى كه نام نحس بر آن گذارده شده مى توانيد با دادن صدقه , و يا خواندن دعا, و استمداد ازلطف خداوند, و قرائت بعضى از آيات قرآن , و توكل بر ذات پاك او, به دنبال كارهابرويد و پيروز و موفق باشيد.

(آيـه23)ـ سومين قومى كه شرح زندگى آنهابطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقيب بحثهاى گذشته در اين سوره مطرح شده است ((قوم ثمود)) است ـ كه در سـرزمـيـن ((حجر)) در شمال حجاز زندگى داشتند, وپيامبرشان ((صالح )) نهايت كوشش را در هدايت آنها كرد اما به جائى نرسيد.

نخست مى فرمايد: ((طايفه ثمود (نيز) انذارهاى الهى را تكذيب كردند))(كذبت ثمود بالنذر).

(آيـه24)ـ سـپـس بـه علت تكذيب آنها پرداخته , مى افزايد: ((و گفتند: آيا ما ازبشرى از جنس خود پيروى كنيم ؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود))(فقالوا ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفى ضلا ل وسعر).

آرى ! كـبـر و غـرور و خـودبـيـنـى و خـودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبيا بود, آنها مـى گـفتند: صالح فردى مانند ما است , دليلى ندارد كه ما از او پيروى كنيم ! او چه امتيازى بر ما دارد كه رهبر باشد, و ما پيرو و تابع او؟!.

اين همان اشكالى است كه امتهاى گمراه غالبا به انبيا داشتند كه آنها افرادى از جنس ما هستند و به همين دليل نمى توانند پيامبر الهى باشند.

(آيـه25)ـ سـپس افزودند: به فرض كه وحى الهى بر انسانى نازل شود ((آيا ازميان ما تنها بر او وحى نـازل شده )) (القى الذكر عليه من بيننا) با اين كه افرادى سرشناس تر و معروفتر و ثروتمندتر از او پيدا مى شود.

در حـقيقت گفته هاى قوم ثمود شباهت زيادى با گفته هاى مشركان مكه داشت كه گاهى ايراد مـى كـردنـد: ((چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا فرشته اى نازل نشده كه همراه او انذار كند))؟ (فرقان /7).

سـپس در پايان آيه مى گويد: آنها همين موضوع را دليل بر كذب پيامبرشان ((صالح )) گرفتند و گـفـتـنـد: ((او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است ))! (بل هو كذاب اشر) چراكه مى خواهد بر ما حكومت كند, و همه چيز را در قبضه خود بگيرد, و برطبق هوسهايش رفتار كند.

(آيـه26)ـ قـرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((ولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است ))؟ (سيعلمون غدا من الكذاب الا شر).

همان زمان كه عذاب الهى فرارسد و آنها را درهم كوبد و تبديل به يك مشت خاك و خاكستر شوند, و سـپس مجازات بعد از مرگ نيز دامانشان را بگيردمى فهمند اين گونه نسبتها شايسته چه كسى بوده است ؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى ؟!.

(آيه27)ـ سپس به داستان ((ناقه )) كه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوت صالح (ع ) فرستاد شده بود اشاره كرده , مى افزايد: به صالح وحى كرديم كه ((ما ناقه را براى آزمايش آنها مى فرستيم , در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن )) (انامرسلوا الناقة فتنة لهم فارتقبهم واصطبر).

((نـاقه )) يعنى ;همان شتر ماده اى كه به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلمايك ناقه معمولى نبود, بلكه داراى ويژگيهاى خارق العاده اى بود, از جمله اين كه طبق روايت مشهورى اين ناقه از دل صخره اى از كوه برآمد, تا معجزه گويائى دربرابر منكران لجوج باشد.

(آيـه28)ـ روشـن اسـت كه قوم ثمود در اينجا در برابر آزمايش بزرگى قرار گرفتند, لذادر اين آيه مـى افزايد: ((و (به صالح گفتيم ) به آنها خبر ده كه آب (قريه ) بايد در ميان آنها تقسيم شود (يك روز سهم ناقه , و يك روز براى آنها) و هريك در نوبت خودبايد حاضر شود)) (ونبئهم ان الماء قسمة بينهم كل شرب محتضر).

گـرچـه قـرآن در ايـن زمينه توضيحى بيش از اين نداده , ولى بسيارى از مفسران گفته اند: ناقه صالح روزى كه نوبت او بود تمام آب را مى نوشيد.

ولـى بـعضى ديگر گفته اند: وضع و هيئت آن طورى بود كه وقتى كنار آب مى آمد حيوانات ديگر فرار مى كردند و نزديك نمى شدند, و لذا چاره اى جز اين نبود كه يك روز آب را در اختيار ناقه قرار دهند, و روز ديگر را در اختيار خودشان .

(آيه29)ـ به هر حال اين قوم سركش و خودخواه و لجوج تصميم گرفتند((ناقه )) را از پاى درآورند, در حـالـى كـه ((صالح )) به آنها اخطار كرده بود كه اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله كوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت ((اما آنها (بدون اعتنا به اين امر) يكى از ياران خود را صدا زدند, و او به سراغ اين كار آمد, (و ناقه را)پى كرد)) (فنادوا صاحبهم فتعاطى فعقر).

(آيـه30)ـ ايـن آيـه به عنوان مقدمه اى براى ذكر عذاب وحشتناك اين قوم سركش مى گويد: ((پس (بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر).

(آيـه31)ـ و سـپـس مى افزايد: ((ما فقط يك صيحه [ صاعقه عظيم ] بر آنهافرستاديم , و به دنبال آن هـمـگـى بـه صـورت گـياه خشكى در آمدند كه صاحب چهارپايان (براى حيوانات خود در آغل ) جمع آورى مى كند))! (انا ارسلنا عليهم صيحة واحدة فكانوا كهشيم المحتظر).

تـعـبـيـرى كـه در اين آيه درباره عذاب قوم ثمود آمده است بسيار عجيب وپرمعنى است , چرا كه خداوند براى نابودى اين قوم سركش هرگز لشكريانى ازآسمان و زمين نفرستاد, تنها با يك صيحه آسـمـانى , يك صاعقه گوشخراش , يك موج عظيم انفجار ـكه همه چيز را در مسير خود در شعاع وسيعى درهم كوبيد وخرد كردـ كار آنها را ساخت !.

درك اين معنى براى گذشتگان مشكل بود, اما براى ما كه امروز از تاثير امواج ناشى از انفجار آگاه هستيم كه چگونه همه چيز را در مسير خود متلاشى و خردمى كند آسان است , البته صاعقه عذاب الهى با اين انفجارهاى بشرى قابل مقايسه نيست و از اينجا روشن مى شود كه اين صاعقه عظيم چه بلائى بر سر اين قوم خيره سر آورد؟.

(آيـه32)ـ در ايـن آيـه و پايان اين سرگذشت دردناك و عبرت انگيز بار ديگرمى فرمايد: ((ما قرآن را بـراى تـذكر و بيدارى انسانها آسان نموديم آيا پند گيرنده اى پيدا مى شود))؟! (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر).

تعبيراتش زنده و روشن , داستانهايش گويا, و انذارها و تهديدهايش تكان دهنده و بيدارگر است .

(آيه33)ـ درايـنجا اشارات كوتاه و تكان دهنده اى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناك اين جمعيت ننگين وگمراه ديده مى شود, و اين چهارمين قسمت ازسرگذشت اقوام پيشين در اين سوره است .

نـخست مى گويد: ((قوم لوط انذارها(ى پى درپى پيامبرشان ) را تكذيب كردند)) (كذبت قوم لوط بالنذر).

(آيـه34)ـ سـپـس در يك جمله كوتاه به گوشه اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره كرده , مى گويد: ((ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت در مى آورد فرستاديم )) و همه را هلاك كرديم (انا ارسلنا عليهم حاصبا).

((جز خاندان لوط را كه سحرگاهان از (آن سرزمين بلا) رهائى بخشيديم )) (الا آل لوط نجيناهم بسحر).

در آيات ديگر قرآن نيز هنگامى كه عذاب قوم لوط را مى شمرد علاوه برزلزله اى كه شهرهاى آنها را زير و رو كرد سخن از باران سنگ مى گويد, چنانكه در آيه82 سوره هود مى خوانيم : ((هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن شهر و ديار را زير و روكرديم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراكم بر آن نازل نموديم )).

(آيه35)ـ در اين آيه براى تاكيد مى فرمايد: نجات خاندان لوط ((نعمتى بود از ناحيه ما, آرى اين گونه كسى را كه شكر كند پاداش مى دهيم )) (نعمة من عندنا كذلك نجزى من شكر).

(آيـه36)ـ و در ايـن آيـه ايـن حـقـيقت را بازگو مى كند كه لوط قبلا اتمام حجت كرده ((و آنها را از مجازات ما بيم داد, ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شك داشتند))(ولقد انذرهم بطشتنا فتماروا بالنذر).

(آيـه37)ـ آنـهـا بـه الـقا شبهات عقيدتى درميان مردم قناعت نكردند بلكه درزشتكارى و وقاحت و بـى شرمى كار را به جائى رسانيدند, كه وقتى فرشتگان مامورعذاب به صورت جوانانى خوش منظر بـه عنوان ميهمان وارد خانه لوط شدند اين قوم بى شرم به سراغ آنها آمدند و چنانكه آيه مورد بحث مى گويد: ((آنها از لوطخواستند ميهمانانش را در اختيارشان بگذارد))! (ولقد راودوه عن ضيفه ).

((لـوط)) به قدرى از اين مساله ناراحت شد كه حد نداشت و مصرا از آنهاخواهش كرد دست از اين رسـوائى و آبـروريـزى بردارند, و حتى طبق آيه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنـهـا (در صـورت تـوبـه از اين اعمال )درآورد, و اين نهايت مظلوميت اين پيامبر بزرگ را درميان اين گروه بى شرم وبى ايمان و فاقد همه چيز نشان مى دهد.

ولـى چـيـزى نـگـذشـت كه اين گروه مهاجم نخستين مجازات خود را دريافت داشتند, چنانكه خـداونـد در دنـبـالـه همين آيه مى فرمايد: ((ولى چشمانشان را نابينا ومحو كرديم (و گفتيم :) بچشيد عذاب و انذارهاى مرا)) (فطمسنا اعينهم فذوقواعذابى ونذر).

آرى ! ايـنـجا بود كه دست قدرت خداوند از آستين عدالت بيرون آمد و به گفته بعضى به جبرئيل فـرمان داد كه گوشه اى از شهپرش را بر چشم آنان بكوبد, فوراهمگى نابينا شدند, و حتى گفته مى شود كه جاى چشم آنها بكلى صاف و همانندصورتشان شد!.

(آيـه38)ـ عـاقـبـت عـذاب نـهائى فرارسيد, و با زلزله اى ويرانگر كه با نخستين شعاع صبحگاهى آن سـرزمين را تكان داد شهرهايشان زير و رو شد, بدنهاقطعه قطعه و متلاشى و زير آوارها فرو رفت , بـاران شـديـدى از سـنـگ بـر آنـهـا فـروريخت , و آثار ويرانه هاى آنها را نيز محو كرد! چنانكه آيه موردبحث به صورت سربسته و فشرده به اين معنى اشاره كرده , مى گويد: ((سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پايدار و ثابت به سراغشان آمد)) (ولقد صبحهم بكرة عذاب مستقر).

آرى ! در لحظاتى كوتاه همه چيز پايان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند.

(آيه39)ـ سپس در اين آيه مى افزايد, بار ديگر به آنها گفته شد: ((پس بچشيدعذاب و انذارهاى مرا)) (فذوقوا عذابى ونذر) تا ديگر در انذارهاى پيامبران شك وترديد نكنيد.

(آيـه40)ـ و بالاخره در اين آيه براى چهارمين بار در اين سوره اين جمله پرمعنى و بيدارگر را تكرار مى كند: ((ما قرآن را براى يادآورى آسان ساختيم , آيا كسى هست كه (پند گيرد و) متذكر شود)) (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر).

قـوم لـوط پـند نگرفتند, نه از انذارها, و نه از عذاب مقدماتى و هشدار دهنده ,آيا ديگران كه آلوده همان گناهانند از شنيدن اين آيات قرآن به خود مى آيند وپشيمان مى شوند و توبه مى كنند؟!.
[ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:2 ] [ سعید ]

 

سوره قمر [54]

 

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 55 آيه است .

 

محتواى سوره :

اين سوره به خاطر مكى بودنش بحثهايى از مبدا و معاد دارد, و مخصوصابيانگر كيفرهاى گروهى از اقوام پيشين است كه بر اثر لجاجت و عناد و پيمودن راه كفر و ظلم و فساد يكى , پس از ديگرى , به عذابهاى كوبنده الهى گرفتار و هلاك شدند.

و بـه دنـبـال هر يك از اين سرگذشتها جمله ((ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر; ما قرآن را بـراى تـذكـر, آسـان سـاخـتيم آيا كسى هست كه متذكر شود)) تكرارمى كند تا درسى باشد براى مسلمين و كفار.

و بطوركلى محتواى اين سوره را در چند بخش مى توان خلاصه كرد:.

1ـ آغـاز سـوره كـه از مساله نزديكى قيامت و موضوع ((شق القمر)) و اصرارمخالفان در انكار آيات الهى سخن مى گويد.

2ـ در بـخـش ديـگـر از نخستين قوم سركش و متمرد و لجوج يعنى ((قوم نوح )) ومساله طوفان بصورت فشرده اى بحث مى كند.

3ـ بخش ديگر داستان قوم ((عاد)) و عذاب دردناك آنها را شرح مى دهد.

4ـ در چـهـارمين بخش سخن از قوم ((ثمود)) و مخالفت آنها با پيامبرشان ((صالح )), و همچنين ((معجزه ناقه )) و بالاخره مجازات آنها با ((صيحه آسمانى ))است .

5ـ سـپس به سراغ قوم ((لوط)) مى رود, و ضمن اشاره گويا و فشرده اى به كفر وانحراف اخلاقى آنها, به قسمتى از عذاب دردناكشان اشاره مى كند.

6ـ در بخش ديگر سخن بسيار كوتاهى از ((آل فرعون )) و مجازات آنها آمده است .

7ـ و در آخرين بخش مقايسه اى ميان اين اقوام و مشركان مكه و مخالفان پيامبر اسلام (ص ) كرده , آيـنـده خـطـرناكى را كه در صورت ادامه اين راه در پيش دارندبازگو مى كند, و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قيامت و پاداشهاى عظيم پرهيزكاران پايان مى دهد.

نامگذارى سوره به ((قمر)) به مناسبت نخستين آيه سوره است كه از((شق القمر)) بحث مى كند.

 

فضيلت تلاوت سوره :

در حـديـثـى از پـيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم : ((هركس سوره ((اقتربت )) رايك روز در ميان بخواند روز قيامت در حالى برانگيخته مى شود كه صورتش همچون ماه در شب بدر است , و هركس آن را هر شب بخواند افضل است , و در قيامت نورو روشنائى صورتش بر ساير خلايق برترى دارد)).

مـسـلما اين درخشندگى صورت در صحنه قيامت نشانه ايمان قوى و راستينى است كه در سايه تلاوت اين سوره و تفكر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از انديشه و عمل .

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه1)ـ در آيه نخست , از دو حادثه مهم سخن به ميان آمده : يكى نزديك شدن قيامت است كه عظيمترين دگـرگـونى را در عالم آفرينش همراه دارد و سرآغازى است براى زندگى نوين در جهان ديگر, جهانى كه عظمت و گستردگى آن براى مازندانيان عالم دنيا قابل درك و توصيف نيست .

و حـادثـه ديگر معجزه بزرگ ((شق القمر)) است كه هم دليلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چيز و هم نشانه اى است از صدق دعوت پيغمبر گراميش .

مى فرمايد: ((قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت ))! (اقتربت الساعة وانشق القمر).

قـابـل توجه اين كه سوره گذشته (سوره نجم ) با جمله هائى پيرامون نزديكى قيامت پايان گرفت ((ازفـت الا زفـة )) و ايـن سـوره با همين معنى آغاز مى شود و اين تاكيدى است بر اين موضوع كه قـيامت نزديك است گرچه در مقياس عمر دنياممكن است هزاران سال طول بكشد, اما توجه به مـجـمـوع عـمـر ايـن جـهـان از يـكـسو,و باتوجه به اين كه تمام عمر دنيا در برابر قيامت لحظه زودگذرى بيش نيست منظوراز اين تعبير روشن مى شود.

ذكر اين دو حادثه با هم , به خاطر آن است كه اصولا ظهور پيامبر اسلام (ص ) كه آخرين پيامبر الهى است خود از نشانه هاى نزديكى قيامت است .

از سـوى ديـگـر شكافتن ماه خود دليلى است بر امكان به هم ريختن نظام كواكب و نمونه كوچكى اسـت از حوادث عظيمى كه در آستانه رستاخيز در اين جهان رخ مى دهد, چرا كه تمامى كواكب و ستارگان و زمين درهم مى ريزند و عالمى نو به جاى آنها ايجاد مى شود.

طبق روايات مشهور كه بعضى ادعاى تواتر آن را نيز كرده اند مشركان نزدرسول خدا(ص ) آمدند و گفتند: اگر راست مى گوئى و تو پيامبر خدائى ماه را براى مادو پاره كن !.

فرمود: اگر اين كار را انجام دهم ايمان مى آوريد؟.

عرض كردند: آرى ـو آن شب , شب چهاردهم ماه بودـ پيامبر(ص ) از پيشگاه پروردگار تقاضا كرد آنـچـه را خـواسـتند به او بدهد ناگهان ماه به دوپاره شد, ورسول اللّه آنها را يك يك صدا مى زد و مى فرمود: ببينيد!.

بـنـابراين نه باتوجه به خود آيه و قرائن موجود در آن , و نه از نظر روايات , واقوال مفسران , موضوع شق القمر قابل انكار نيست .

(آيـه2)ـ سـپـس قـرآن مـى افـزايـد: ((و هـرگـاه نشانه و معجزه اى را (برصدق دعوت تو)ببينند روى گردانده , مى گويند: اين سحرى مستمر است ))! (وان يروا آية يعرضواويقولوا سحر مستمر).

تعبير.

((مـسـتـمـر)) اشـاره بـه ايـن اسـت كه آنها معجزات مكررى از پيامبر اسلام (ص ) ديده بودند كه شـق الـقـمـر ادامـه آن بود, آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى كردند, و آن را((سحرى مستمر)) مى پنداشتند, هرچند اين تهمت بهانه اى بود براى عدم تسليم درمقابل حق .

(آيـه3)ـ در ايـن آيـه بـه دلـيـل مـخالفت آنها و همچنين به نتيجه شوم اين مخالفت , اشاره كرده , مـى افـزايـد: ((آنـهـا (آيـات خدا را) تكذيب كردند, و از هواى نفسشان پيروى نمودند, و هر امرى قرارگاهى دارد)) (وكذبوا واتبعوا اهواءهم وكل امر مستقر).

سـرچـشـمـه مـخـالفت آنها و تكذيب پيامبر اسلام (ص ) يا تكذيب معجزات ودلائل او, و همچنين تكذيب رستاخيز و قيامت , پيروى از هواى نفس , تعصبها ولجاجتها و خودخواهيها بود.

جـمله ((وكل امر مستقر)) اشاره به اين حقيقت است كه هيچ چيز در اين عالم از ميان نمى رود, و هـر كـار نيك و بدى ثابت و باقى مى ماند تا انسان جزاى آن را ببيندو چيزى نمى گذرد كه چهره زيـباى حق آشكار, و چهره زشت و منفور باطل نيز ظاهرمى گردد, و اين يك سنت الهى در عالم هستى است .

(آيـه4)ـ بـه دنـبال بحثى كه در آيات قبل پيرامون جمعى از كفار ـكه پيامبراسلام (ص ) را تكذيب كردند و در برابر هيچ معجزه اى سر تسليم فرود نمى آوردندـآمدـ در اينجا تشريح بيشترى درباره اين گونه افراد و همچنين سرنوشت دردناك آنهادر قيامت آمده است .

نـخست مى فرمايد: چنان نيست كه اين گروه بى خبر باشند بلكه ((به اندازه كافى براى بازداشتن از بديها اخبار (انبيا و امتهاى پيشين ) به آنان رسيده است ))(ولقد جاءهم من الا نباء ما فيه مزدجر).

بـنـابـرايـن كـمـبـودى در تـبليغ داعيان الهى نبوده , ((هرچه هست از قامت ناسازبى اندام خود آنـهـاسـت )) نه گوش شنوائى دارند, نه روح حق طلبى , و نه اين مقدار ازتقوا كه آنها را دعوت به تحقيق و تدبر در آيات الهى كند.

(آيـه5)ـ سـپـس مـى افزايد: ((اين آيت حكمت بالغه الهى است اما انذارها(براى افراد لجوج ) فايده نمى دهد)) (حكمة بالغة فما تغن النذر).

(آيه6)ـ در اين آيه مى فرمايد: ((اكنون (كه اين بيگانگان از حق ابدا آمادگى پذيرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان )) و به سراغ دلهاى آماده رو (فتول عنهم ).

((روزى را بـه يـادآور كه دعوت كننده الهى مردم را به امر وحشتناكى دعوت مى كند)) دعوت به حساب اعمال (يوم يدع الداع الى شىء نكر).

(آيـه7)ـ در ايـن آيـه بـه تـوضـيح بيشترى در همين زمينه پرداخته مى گويد:((آنان در حالى كه چـشـمهايشان از شدت وحشت به زير افتاده , همچون ملخهاى پراكنده از قبرها خارج مى شوند))! (خشعا ابصارهم يخرجون من الا جداث كانهم جراد منتشر).

نـسبت ((خشوع )) به ((چشمها)) به خاطر آن است كه صحنه آن قدر هولناك است كه تاب تماشاى آن را ندارند, لذا چشم از آن برمى گيرند و به زير مى اندازند.

و تشبيه به ((ملخهاى پراكنده )) به تناسب اين است كه توده ملخها برخلاف بسيارى از پرندگانى كـه بـه هـنـگام حركت دسته جمعى با نظم و ترتيب خاصى حركت مى كنند هرگز نظم و ترتيبى نـدارنـد, بـه عـلاوه آنها همچون ملخها در آن روزموجوداتى ضعيف و ناتوانند و چنان وحشت زده مى شوند كه مانند مستها بى توجه به هرطرف رو مى آورند و به يكديگر مى خورند.

(آيـه8)ـ سـپـس مى افزايد: ((هنگامى كه آنها به دنبال اين دعوت از قبرهاخارج مى شوند از شدت وحشت ((به سوى اين دعوت كننده گردن مى كشند))(مهطعين الى الداع ).

ايـنـجـاسـت كـه وحـشـت از حـوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرامى گيرد, لذا دردنباله آيه مى افزايد: ((كافران مى گويند: امروز روز سخت و دردناكى است ))! (يقول الكافرون هذا يوم عسر) .

و بـه راسـتـى روز سـختى است , چرا كه خداوند نيز بر اين معنى صحه گذارده ودر آيه 26 سوره فرقان مى فرمايد: ((وكان يوما على الكافرين عسيرا; و آن روز روزسختى براى كافران خواهد بود)) چرا كه تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان وكافران را احاطه مى كند.

ولى از اين تعبير استفاده مى شود كه آن روز براى مؤمنان روز سختى نيست !.

(آيه9)ـ سـنـت قرآن بر اين است كه در بسيارى از موارد بعد از انذار كفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقـوام پـيـشـيـن و عـاقبت دردآلود آنها را بيان مى كند, تا به اينهابفهماند كه اگر به راه نادرست خويش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.

در ايـنـجـا نـيـز بـه دنبال بحثى كه در آيات گذشته آمد اشارات كوتاه و در عين حال پرمعنى به سرگذشت پنج قوم سركش از اقوام پيشين مى كند كه نخستين آنهاقوم نوح (ع ) است .

مى فرمايد: ((پيش از آنها قوم نوح (پيامبر خود را) تكذيب كردند)) (كذبت قبلهم قوم نوح ).

آرى ! ((بـنـده مـا (نـوح ) را تكذيب كرده و گفتند: او ديوانه است ! و (سپس باانواع آزارها از ادامه رسالتش ) بازداشته شد)) (فكذبوا عبدنا وقالوا مجنون وازدجر).

گاه ((به او مى گفتند: اگر دست ازكارخودبرندارى سنگسارت مى كنيم ))(شعرا/116).

و گاه گلوى او را چنان مى فشردند كه بى هوش به زمين مى افتاد, اما هنگامى كه به هوش مى آمد مى گفت : ((خداوندا! قوم مرا ببخش كه نمى دانند)).

(آيه10)ـ سپس مى افزايد: هنگامى كه نوح از هدايت آنها بكلى مايوس گشت ((به درگاه پروردگار عـرضه داشت : من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شده ام انتقام مرا از آنها بگير)) (فدعا ربه انى مغلوب فانتصر).

آنـها هرگز در دليل و حجت و برهان بر من غلبه نكرده اند ولى از طريق ظلم وجنايت و تكذيب و انـكـار, و انواع زجر و فشار بر من غلبه كردند, اين قوم ديگرشايسته بقا نيستند از آنها انتقام بگير و مرا بر آنها پيروز كن .

[ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:1 ] [ سعید ]

پروتكل بيست و چهارم‏

 

در خاتمه،سخن خويش را درباره پايداري و ثبات ريشه‏اي نسل داوود تا پايان روزگار،

خواهم گفت.رمز اين پايداري،در درجه اول در اين نهفته است كه حكما و انديشمندان‏

ما توانسته‏اند از راه توجيه فكري و فرهنگي همه مردم،تاكنون امور جهان را در سايه‏

پايداري به سنت‏ها اداره كنند.

تعدادي از بني داوود،تربيت و آموزش پادشاه و جانشين او را به عهده مي‏گيرند.

انتخاب شاه و جانشين او بر اساس حق وراثت نيست و تنها شايستگي و اهليت آنها مد

نظر قرار مي‏گيرد.آنگاه نامزدهاي پادشاهي را با عميق‏ترين اسرار مربوط به تدابير و

روش‏هاي سياسي و نحوه حكومت،آشنا مي‏سازند و آنان را از فاش ساختن اسرار و

درز آن به خارج،شديدا بر حذر خواهند داشت.منظور ما از اين كار،اين است كه همه‏

مردم بدانند كه ممكن نيست زمام حكومت را به كسي سپرد كه با اسرار سياسي و راز و

رمز حكومت آشنايي ندارد.

اين نامزدها،منحصرا افرادي هستند كه نسبت به تطبيق و اجراي برنامه‏ها،آموزش‏

كافي مي‏بينند و با دقت در تجربيات قرن‏هاي گذشته و مقايسه نتايج به دست آمده از

حركت سياسي،اقتصادي و علوم اجتماعي بينش كافي پيدا مي‏كنند،و بالاخره در يك‏

كلام اينكه:روح قوانيني كه طبيعت،براي تدبير روابط انساني افراد بشر وضع كرده‏

است،بدانها تعليم داده خواهد شد.چنانچه در خلال تحصيل،از نامزدهاي سلطنت‏

داوودي،سستي و بي‏فكري و نمونه اين موارد كه عامل فساد حكومت و سلطنت است و

زمامدار را از انجام وظيفه،ناتوان مي‏سازد و تاج و تخت او را به باد مي‏دهد،مشاهده‏

شد،آنها را از نامزدي حكومت كنار مي‏گذاريم.

كساني زمام حكومت را از دست حكماي ما تحويل خواهند گرفت كه در قدرت‏

كامل آنان در امر حكومت،شك و ترديدي وجود نداشته باشد؛تا بتواند با بي‏رحمي،

زور و خشونت حكومت كند و انعطاف‏پذيري و نرمخويي در حكومتشان جايي نداشته‏

باشد.

اگر پادشاه قانوني ما،دچار مرضي شد كه ضعف اراده و تصميم او را در پي داشت و

يا به صلاحيت او خدشه‏اي وارد ساخت،از كار بركنار مي‏شود و زمام حكومت به‏

پادشاهي جديد و مقتدر سپرده خواهد شد.

نقشه‏هاي حال و آينده پادشاه،بايد از دسترس و اطلاع همگان حتي مشاوران نزديك‏

او محفوظ بماند و تنها سه نفر از معاونان او مي‏توانند از اين برنامه آگاهي داشته باشند.

بايد در وجود پادشاه كه با اراده‏اي محكم بر خويش و همه بشريت سروري مي‏كند،

چهره تقدير و زواياي آن مشاهده شود و هيچ كس نتواند از نظرات،تمايلات و

خواسته‏هاي او آگاه گردد و از اين رو ممكن نيست كسي بتواند در راه پيچيده و

ناشناخته‏او مانعي ايجاد نمايد.

بديهي است كه قدرت عقل و شعور پادشاه،بايد با شايستگي فردي براي حكومت و

توان اجرايي و برنامه‏هاي حكومتي،پشتيباني شود و بدين جهت لازم است فردي به‏

پادشاهي برسد كه توان فكري و عقلي او توسط سه تن از حكماي ما كه معاونان او

هستند،سنجيده و پذيرفته شده باشد.

شايسته است مردم،پادشاه خود را از نزديك بشناسند و او را دوست بدارند.بنابراين‏

لازم است او به ميدان‏ها و اماكن عمومي برود و با مردم به گفتگو بپردازد.اين روش،

قدرت طرفين يعني شاه و مردم كه در جهان امروز به خاطر وحشتي كه ما بين آنها ايجاد

كرده‏ايم،از هم جدا هستند،را منسجم و مرتبط مي‏سازد.ما براي زير نفوذ گرفتن هر دو

قدرت،چاره‏اي جز ايجاد وحشت و فاصله نداشتيم.

پادشاه يهود،نبايد مطيع خواسته و شهوات بويژه اميال جسماني خويش باشد و

همچنين نبايد به غريزه سركش،اجازه دهد كه بر عقل او پيروز شود.زيرا شهوت،نيروي‏

درك را از بين مي‏برد،چشم بصيرت را كور مي‏نمايد و ذهن و فكر را به پست‏ترين نقطه‏

ممكن مي‏كشاند و بالاخره انسان را به هلاكت و نابودي مي‏رساند.

سرور بزرگ ما كه از نسل داوود به پا خاسته است و بار انسانيت را به دوش مي‏كشد،

بايد در راه ملت،همه خواسته‏هاي شخصي خويش را فدا نمايد.سرور بزرگ ما بايد از

هر عيبي دور،و بهترين نمونه براي همگان باشد.

(امضا كنندگان)

نمايندگان صهيون از درجه 33

 

[ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 18:31 ] [ سعید ]

پروتكل بيست و سوم‏

 

به منظور آنكه مردم به اطاعت از ما عادت كنند،لازم و ضروري است كه بر اساس‏

تواضع و قناعت تربيت يابند.راه كار،اين است كه توليد وسايل لوكس،تزييني و

تجملاتي را به دست‏كم برسانيم.در اين صورت اخلاق عمومي كه با فرو رفتن در

تجملات ويرانگر،به فساد كشيده شده بود،رشد و تعالي مي‏يابد.

ما صنايع متوسط توليدي را از نو بنيان مي‏گذاريم.معناي اين كار،كاشتن مين در راه‏

سرمايه‏هاي خصوصي بخش صنعت مي‏باشد.زيرا صنعتگران بزرگ كه در محدوده‏

وسيع،كار مي‏كنند غالبا،دانسته يا ندانسته افكار توده‏هايي را كه اصلا،معناي بيكاري را

نمي‏دانند،به مخالفت تحريك مي‏نمايند.از اين رو طرح فوق،آنان را با نظام موجود،

سخت پيوند مي‏دهد و به احترام گذاردن به هيبت حكومت وادار مي‏كند.

بيكاري بدترين آفتي است كه دامنگير حكومت مي‏شود.وليكن هنگامي كه زمام‏

قدرت به دست ما افتاد،آن را درمان مي‏كنيم.مشروبات الكلي به موجب قانون مطلقا

ممنوع اعلام مي‏گردد و شرابخوار در معرض كيفر قرار مي‏گيرد؛زيرا با اين كار

مرتكب‏جرمي بر ضد انسانيت شده و با نوشيدن شراب،در رديف حيوانات در آمده است.

تكرار مي‏كنم كه توده‏ها فقط در برابر قدرت حكومت تسليم مي‏شوند؛حكومتي كه‏

از مردم جدا باشد و آنها احساس كنند كه با زور شمشير مي‏تواند با بيماري‏هاي

اجتماعي‏مبارزه كند و آنها را از بين ببرد.براي آنان چه اهميتي دارد كه حاكمشان داراي روح‏

فرشته باشد؟آنها مي‏خواهند او مظهر توانمندي و قدرت باشد.

رهبر بزرگ،كه جايگزين همه حاكمان فعلي يعني زمامداران جوامع پوسيده‏اي كه ما

آنها را به پرتگاه‏هاي فساد و تباهي سوق داده‏ايم و به جايي رسيده‏اند كه همه چيز،حتي‏

قدرت و سيطره الهي را انكار مي‏كنند و در ميان آنان،آتش فتنه و هرج و مرج از هر

سوزبانه مي‏كشد،مي‏گردد،قبل از هر چيز بايد اين آتش مشتعل را كاملا خاموش نمايد.او

بدين منظور موظف است همه اين جوامع را از بين ببرد،حتي اگر در خون خود

غوطه‏ورشوند.آنگاه از نو،به صورت سربازاني منظم و صف كشيده درآورد كه با آگاهي،به‏

مبارزه با همه آفاتي كه پيكر دولت را ناتوان مي‏سازد،مي‏پردازند.

اين حاكم،از ناحيه خداوند برگزيده شده است تا بر نيروهاي شرارت‏بار كه از غريزه‏

وحشيگري فرمان مي‏گيرند و به عقل و انسانيت كاري ندارند،فايق آيد.اين نيروها،اينك‏

در تشنگي پيروزي به سر مي‏برند و تحت عنوان آزادي و حقوق به هرگونه دزدي و

غارتگري دست مي‏يازند.اينها نظام اجتماعي را به بازي گرفته‏اند و آن را به طور كلي

ازبين خواهند برد تا عرش پادشاه يهود،بر فراز آن برپا گردد.اما وقتي ما به قدرت‏

رسيديم،به حساب اين نيروهاي شرور رسيدگي مي‏كنيم و آنچنان آنان را از سر راه‏

خويش بر مي‏داريم كه هيچ اثري هر چند كوچك،از ايشان باقي نماند.

در اين هنگام مي‏توانيم به ملت‏هاي دنيا اعلام كنيم كه خداي را سپاس گويد و در

مقابل آن كس كه مهر سرنوشت انسان بر پيشاني او خورده است،سر سجده فرود آوريد.

انساني كه خداوند ستاره خويش را به سوي او فرستاد تا بداند كه تنها او مي‏تواند ما را

ازهمه قدرت‏ها و شرارت‏هاي گفته شده آزاد نمايد.

[ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 18:30 ] [ سعید ]

پروتكل بيست و دوم‏

 

هدف من از آنچه تاكنون گفته‏ام،اين بود كه آينده را برايتان به دقت ترسيم نمايم و

درباره آنچه امروز مي‏گذرد و به زودي به سيلي از رويدادها تبديل خواهد شد،و

همچنين راز روابط اقتصادي ما با«گوييم»توضيحي داشته باشيم.اينك تا پايان موضوع،

مطلب اندكي باقي مانده است كه به اطلاعتان مي‏رسانم.

قدرتمندترين نيروي اين دوران يعني طلا،در اختيار ماست و ما مي‏توانيم ظرف دو

روز،هر مقدار كه مي‏خواهيم از خزانه‏هاي خود برداشت كنيم.

مسلم است و نيازي به استدلال و برهان ندارد كه اراده خداوند بر آن است كه‏

حكومت آينده ما شكل گيرد.همچنين مسلم است كه ما دچار شكست نخواهيم شد.ما

آنقدر ثروت در دست داريم تا بتوانيم ثابت كنيم كه توطئه‏هاي ما در قرون گذشته،ما را

براي ايجاد نظام بهتر و پايان دادن به چرخش بي‏حاصل پيرامون رفاه و خير ياري كرده‏

است.

ما انكار نمي‏كنيم كه در اين راستا از ارتكاب بعضي خشونت‏ها و ستم‏ها استمداد

جسته‏ايم،اما به هر صورت نتيجه يك چيز بوده است.اينك لازم است با نوشتن جزوه‏ها

و مقالات به اين امر مهم بپردازيم و ثابت كنيم كه انسان‏هاي نيكوكار و خيرخواهي‏

هستيم كه نعمت از بين رفته و بركت نابود شده را به جهان بازگردانده و آزادي فردي

رابراي بشر به ارمغان آورده‏ايم؛با اين كار ما،بشر توانسته است زندگي همراه با دو

نعمت‏«بركت و آزادي»را تجربه كند و با حسن ارتباط بين يكديگر در سايه امنيت و آسايش‏

زندگي كند.البته شرط اساسي اين زندگي سعادتمند،رعايت دقيق قوانين موجود است.

ما اذهان مردم را نسبت به اين نكته روشن مي‏كنيم كه آزادي در بي‏قيدي،پيروي از

هوي و هوس و ارتكاب ممنوعات،بيش از آنچه از كرامت و اراده انسان اقتضا مي‏كند،

نيست.اين دو(كرامت و اراده انساني)بدان معني نيست كه هر كس تحت عنوان آزادي‏

نظر و برابري بتواند به قواعد مخرب روي آورد.مفهوم آزادي اين نيست كه فردي خود

وديگران را با سخنراني‏هاي شيوا در جمع توده‏هاي پراكنده،تحريك نمايد.براي افرادي‏

كه همه قوانين زندگي را با امانت و دقت رعايت مي‏نمايند،مفهوم آزادي عبارت است

ازاستقامت و متانت و همچنين درك حقوق و عمل به آنها در عيان و نهان است.اينكه‏

انسان خود را به طور مطلق،دستخوش خيالات و تمايلات چموش كه بر محور

«خودخواهي»يا«انانيت»مي‏چرخد،قرار دهد،با مفهوم آزادي تفاوت دارد.

حكومت ما،حكومتي ممتاز خواهد بود كه با قدرت كامل و فراگير آراسته شده‏

است.اين حكومت با گسترش وسيع دامنه خويش،به ارشاد مردم خواهد پرداخت.

حكومت ما با رهبران و سخنوراني كه با رقص كلمات،عباراتي پوچ و بي‏محتوا تحويل‏

مي‏دهند و تصور مي‏كنند كه نقطه نظراتي متعالي ارائه داده‏اند،همراهي نمي‏كند.ما

مي‏دانيم كه اين نظرات در واقع چيزي جز رؤياپردازي و خيالبافي بيش نيست.حكومت‏

ما پيشرو نظامي است كه سعادت انسان را به طور كامل تأمين مي‏كند.شعار روشن اين‏

حكومت،باعث مي‏شود همه مردم در مقابل آن خضوع كنند و روحشان در برابر آن به‏

سجده بيفتد.قدرت حقيقي،با هيچ حقي حتي حق خداوند،مدارا نمي‏كند و كسي نيز

نمي‏تواند با نيت بد،به اندازه تار مويي بدان نزديك شود.

[ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 18:30 ] [ سعید ]

 

پروتكل بيست و يكم‏

 

در ادامه بحث جلسه گذشته و به عنوان تكميل بحث استقراض خارجي،امروز شرح‏

مفصلي درباره قرض داخلي خواهيم داشت.و ديگر نيازي نمي‏بينم كه بخواهم پيرامون‏

قرض خارجي بيش از آنچه گفته‏ام،سخني داشته باشم؛زيرا همين قرض‏ها بود كه‏

سرمايه و ثروت«گوييم»را به سوي ما روانه ساخت.اما در دولت ما هيچ جايي براي‏

بيگانگان وجود ندارد.

ما روحيه ددمنشي كارمندان عاليرتبه براي ثروت‏اندوزي و همچنين سستي و ناتواني‏

حاكمان را غنيمت شمرديم و با استفاده از اين فرصت،دو سه برابر پول‏هايي كه بدانان‏

پرداخته بوديم و حتي بيشتر،بازپس گرفتيم،ما به حكومت‏هاي«گوييم»حتي بيش از

حد نيازشان وام داديم.حال بايد پرسيد آيا كسي مي‏تواند كه با ما همين رفتار را داشته‏

باشد؟بنابراين در اين زمينه بيشتر صحبت نمي‏كنم و محور سخن خود را بر توضيح‏

قرض داخلي قرار مي‏دهم.موضوع اينچنين است:

حكومت اعلام مي‏كند كه مي‏خواهد طبق شرايطي از مردم وام بگيرد،سپس اوراق‏

بهاداري را منتشر مي‏سازد كه بدانها بهره تعلق مي‏گيرد و براي آنكه قيمت‏هاي اين

اوراق‏را در انحصار خويش داشته باشد،ابتدا نرخ هر برگه را از صد تا هزار،قرار مي‏دهد و

براي اولين مشتريان،تخفيفي در نظر مي‏گيرد.اما در روزهاي آينده با حيله‏گري و

بازي سازي و يا اعلام دروغين استقبال زياد مردم،نرخ اوراق رو به فزوني مي‏رود و

درنتيجه،ظرف مدت كوتاه خزانه دولت،مالامال از پول مي‏گردد.آنگاه چنين اعلام خواهد

شد كه پذيره‏نويسي مردم،بيش از حد مطلوب و مورد نياز بوده است.همين جا راز

مطلب نهفته است چه آنكه مردم خواهند گفت:ببينيد!ميزان اعتماد مردم به اوراق قرضه‏

دولتي چقدر زياد است.

پس از پايان يافتن اين نمايش خنده‏آور،حقيقت آشكار مي‏شود.حكومت،در وامي‏

كمرشكن فرو مي‏رود و دست و پا مي‏زند.و از آنجا كه پرداخت بهره‏ها بر او گران و

سنگين است،به سوي قرض‏هاي جديد روي مي‏آورد تا به وسيله آن،بهره‏هاي قبلي را

بپردازد،غافل از اينكه،اين قرض‏ها،نه تنها كمكي نمي‏كند كه بار سنگين ديگري بر

دوش او قرار مي‏دهد.بنابراين وقتي پول‏هاي وام گرفته شده تمام شد،تحميل ماليات‏

جديدي ضرورت پيدا مي‏كند؛البته نه براي بازپرداخت قرض‏ها كه به منظور پرداخت‏

بهره آنها،يعني قرضي براي بازپرداخت قرضي ديگر.

وقتي نوبت به تبديل اوراق قرضه رسيد از نرخ بهره مي‏كاهند و اصل قرض را حفظ

مي‏كنند.البته اين كار بدون موافقت دارندگان اوراق قرضه ممكن نيست و لذا موضوع،

دچار معضل مي‏گردد.در اين حال از گوشه‏اي پيشنهاد مي‏شود كه هر كس مايل به كم‏

كردن بهره نيست،مي‏تواند اوراق را تحويل دهد و پول خويش را بازپس گيرد.اينجاست‏

كه اگر همه سهامداران بخواهند پول خويش را پس بگيرند،حكومت در ورطه افتاده‏

است و قلاب‏ها در گوشت و پوست او فرو مي‏روند.چرا كه نسبت به پرداخت پول

مردم‏ناتوان خواهد بود.

جاي خوشبختي است كه«گوييم»به علت عدم درك مسائل مالي،به جاي آنكه‏

سرمايه خود را با جسارت در طرح‏هاي ديگري به كار گيرند،همواره ترجيح مي‏دهند

قيمت اوراق را كم كنند و بهره كمتري را بپذيرند.اين موجب مي‏شود حكومت فرصتي

رابه دست آورد و بار چندين ميليون بدهي را از دوش خود بردارد.با اين حال آنها

مي‏دانندكه نمي‏توانند با وام‏هاي خارجي نيز اين گونه بازي كنند،زيرا ما تمامي اموالمان را

بدون‏كم و كاست،از آنها مطالبه خواهيم كرد و آن را بازپس مي‏گيريم.

با اين روش كه توضيح دادم بايد از ورشكستگي حتمي«گوييم»عبرت گرفت و

دانست كه ميان منافع ملت و منافع حاكمان فاصله‏اي طولاني وجود دارد.

خواهش مي‏كنم به آنچه تاكنون گفته شده و آنچه اكنون مي‏گويم،توجه خاصي داشته‏

باشيد.در حال حاضر همه قرض‏هاي داخلي،شكلي يكسان يافته‏اند.اين قرض‏ها كه‏

وام‏هاي جاري نام دارند،در كوتاه مدت بازپرداخت مي‏شوند.اين قرض‏ها همان‏

پول‏هايي است كه توسط مردم در حساب‏هاي پس‏انداز و ذخيره،سپرده شده است و

چنانچه براي مدت طولاني در اختيار حكومت باقي بماند،رفته رفته آب مي‏گردد و از

بين مي‏رود؛زيرا به مصرف پرداخت وام‏هاي خارجي مي‏رسد.پس دولت پول‏هايي را

ازمحل درآمدها و واردات،جايگزين آن مي‏كند اين پول‏ها آخرين موجودي خزانه براي‏

رتق و فتق امور است.

وقتي كه ما،بر اريكه قدرت جهاني تكيه زديم،همه اين بازي‏هاي مالي و نمونه‏هاي‏

آن كه با منافع ما تعارض دارد،يكباره برچيده مي‏شود و اثري از آن باقي نخواهد ماند.

همچنين بازارهاي بورس را از بين خواهيم برد؛زيرا اين بازارها به علت تأثير در

نوسان‏ارزش پول،به موقعيت اقتصادي ما آسيب مي‏رساند و شكوه سلطنت ما را متزلزل‏

مي‏سازد.ما به منظور حفظ ارزش پولمان و نرخ آن،قانوني تصويب مي‏كنيم كه از

بازي باپول و نوسان ارزش آن جلوگيري نمايد،زيرا ترقي از طرف ديگر،موجب تنزل

مي‏شود.

نمونه اين مسائل،همه در زمان دخالت ما در بازارهاي«گوييم»صورت گرفته است.

ما مؤسسه‏هاي دولتي عظيمي را براي پرداخت وام،جايگزين بازار اوراق بهادار

مي‏كنيم.منظور از ايجاد اين تشكيلات اين است كه نرخ ارزش را بر اساس نظر

حكومت‏معين و محدود نمايد.اين مؤسسات مي‏توانند روزانه پانصد ميليون سند صنعتي را در

بازار خريداري نمايند.با اين روش،طرح‏هاي صنعتي،به ما وابسته خواهد شد.شما

مي‏توانيد تصور كنيد كه با اين روش چه نفوذ،قدرت و تسلطي بر مردم خواهيم يافت!

 

[ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 18:30 ] [ سعید ]

پروتكل بيستم‏

 

ما امروز،درباره برنامه‏هاي مالي صحبت مي‏كنيم.اين برنامه سخت‏ترين مرحله‏

برنامه‏هاي حكومتي ما و هدف نهايي است كه آخرين حرف را مي‏زند و در همه برنامه‏ها

تأثير مهمي مي‏گذارد.از اين رو بحث درباره آن را به آخرين قسمت گزارش خود موكول‏

كرده‏ام.در ابتدا يادآوري مي‏كنم كه در يكي از صحبت‏هاي گذشته‏ام اشاره كردم كه آمار

و ارقام،نتيجه و حاصل عملكرد ما را بيان مي‏كند.


ادامه مطلب
[ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 1:19 ] [ سعید ]

 

پروتكل نوزدهم‏

 

هر چند ما نخواهيم گذاشت امور سياسي،بازيچه دست افراد يك دنده و خودسر

قرار گيرد،اما از طرف ديگر از هر گونه يادداشت و پيشنهاد به حكومت استقبال مي‏كنيم.

حكومت،همه پيشنهادها و طرح‏هاي سازنده را مورد بررسي قرار خواهد داد.فايده اين‏

كار اين است كه آنچه در ذهن مردم مي‏گذرد،براي ما روشن مي‏شود و كمبودها و

تمايلات آنها را خواهيم دانست.در هر حال،پس از بررسي پيشنهادهاي واصله،چنانچه‏

مفيد و سودمند بود آن را به اجرا مي‏گذاريم و چنانچه از نظر ما صلاحيت اجرا نداشت‏

آن را به گونه‏اي با ظرافت رد مي‏كنيم كه كوته فكري پيشنهاد دهنده را تداعي كند.

آشوب و بي‏نظمي،به منزله پارس كردن توله سگ در برابر فيل است.زيرا پارس‏

كردن افكار عمومي در روي حكومتي كه از پايه‏هاي مستحكم و نيروي بيدار پليس‏

برخوردار است،دليل آن است كه پارس كننده از درك موقعيت و توان خود عاجز است و

يا اينكه قدرت و نيروي فيل را درك نمي‏كند.به مجرد يك اشاره از سوي ما،فيل بزرگ،

نمونه‏اي صحيح از قدرت خود را نشان مي‏دهد و آن وقت توان هر كدام مشخص خواهد

شد و ديگر،سگ‏ها از پارس كردن خودداري مي‏كنند و به محض اينكه فيل را مي‏بينند،

از ترس دم خود را مي‏جنبانند.

ما،به منظور از بين بردن علاقه به قهرماني از سوي جنايتكاران سياسي،آنها را در

رديف دزدان،مجرمان،قاتلان و مرتكبان پست‏ترين جنايت‏ها به پاي ميز محاكمه‏

مي‏كشانيم.در اين صورت موضوع،بر افكار عمومي مبهم مي‏شود،واقعيت امر پنهان‏

خواهد ماند و ماهيت فرد سياسي كه تا ديروز خوشنام بود،دچار ترديد مي‏گردد و در

نهايت،مردم با ديده احترام بدو نمي‏نگرند و رهايش مي‏كنند.

ما تاكنون،نهايت تلاش خود را به كار گرفته و بر اين باوريم كه چنان موفق شده‏ايم كه‏

ديگر«گوييم»توان آشوبگري و برپايي اغتشاش را ندارند.ما براي رسيدن به اين هدف،

در مطبوعات و سخنراني‏هاي عمومي و بويژه در كتاب‏هاي درسي مانند كتاب‏هاي‏

تاريخي،به طور ضمني و پوشيده و نه آشكار،ارزش شهادت را در راه مصالح عمومي و

ملت را بالا برده و درباره آن سخن‏ها گفته‏ايم.نتيجه اين بود كه تعداد آزاديخواهان‏

«گوييم»زياد شد و همگي به ما گرايش پيدا كردند و هزاران نفر بر تعداد حيوانات و

چهارپايان ما افزوده گشت.

[ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 1:18 ] [ سعید ]

 

پروتكل هيجدهم‏

 

هرگاه لازم ديديم كه براي حفظ مصالحمان،دفاع سرّي خود را با اتخاذ تدابير قاطع‏

علني(خطرناك‏ترين سم براي ابهت و هيبت سلطنت)تقويت نماييم،كاري مي‏كنيم كه‏

توهم اختلال در جامعه ايجاد شود و مظاهر شورش عمومي،خستگي و ملالت فراگير

گردد.براي اين كار از تعدادي از سخنرانان حرفه‏اي استفاده مي‏كنيم؛پس كساني كه با

حرف،فريب مي‏خورند،پيرامون آنها گرد مي‏آيند و به سوي هدف آنان پيش مي‏روند.

آنگاه ما از حالت هيجان عمومي استفاده مي‏كنيم و به وسيله مزدوران تحت امر خويش‏

كه در نيروهاي پليس«گوييم»اشتغال دارند،به منازل مردم يورش مي‏بريم و به بازرسي و

مصادره اموال مي‏پردازيم و با بازجويي و بازرسي،مردم را كنترل و آزادي آنان را

محدودمي‏نماييم.اين گونه ترس فراگير مي‏شود و اضطراب،عموميت پيدا مي‏كند.

اغلب توطئه‏گران،افرادي هستند كه براي توطئه‏گري استعداد و آمادگي ذاتي دارند،

در سر آرزوي موفقيت در اين موضوع را مي‏پرورانند و بدان عشق مي‏ورزند و براي‏

خويش در اين كار شأن و منزلتي مي‏بينند.از اين رو ما آنان را آزاد مي‏گذاريم و به هيچ‏

وجه،جلو آنها را نمي‏گيريم؛به گونه‏اي كه گويا بين ما و آنها هيچ رابطه‏اي وجود ندارد.

اما در ميان آنها،چشماني به كار خواهيم گرفت تا توطئه‏ها و دسيسه‏ها كشف شود.بايد

دانست كه با كشف توطئه‏هاي متعدد عليه يك حكومت،ميزان هيبت آن،كاسته‏

مي‏شود؛زيرا مردم مي‏فهمند كه ضعف و سستي حكومت را فرا گرفته است.مهمترين‏

دليل آن هم ناتواني ابزارهاي برخورد با اين جريانات،توسط حكومت است.بدتر از

اين،آنكه اعتقاد پيدا مي‏كنند كه حكومت،مردم را در كام ظلم و ستم فرو برده است.اين‏

باور عمومي،مؤثرترين علت تباهي و ويراني آن مي‏باشد.

شما مي‏دانيد كه ما از راه ترور پادشاهان«گوييم»كه بارها توسط مزدورانمان صورت‏

گرفته است،توانسته‏ايم ابهت آنان را بشكنيم.آنان مانند گوسفند به راحتي در اختيار ما

قرار دارند و به هر سو كه ما بخواهيم حركت مي‏كنند.تنها شرط براي اين رام بودن،

اين‏است كه آنها را ستايش كنيم و از آنان در ميان مردم،به عنوان قهرمانان سياسي ياد

نماييم.

بدين وسيله سردمداران را وادار كرده‏ايم كه با اتخاذ تدابير دفاعي علني،به ضعف‏

خويش اعتراف نمايند.و اين كليد فرواشي حكومت‏هاست.

پاسداري از حكام ما را گروه كوچكي از نيروهاي گارد،عهده‏دار خواهند شد؛زيرا ما

به هيچ وجه نمي‏پذيريم،و حتي تصور نمي‏كنيم كه ممكن است توطئه‏اي كثيف بر ضد

پادشاه رخ دهد كه او خود نتواند آن را كشف و خنثي نمايد و بر آن غلبه يابد.

ما حتي اين احتمال را كه حاكم در چنين وضعيتي شكست بخورد،نمي‏پذيريم؛زيرا

اگر چون«گوييم»اين احتمال را بپذيريم،بدان معني خواهد بود كه فناپذيري و نابودي‏

حاكم را پذيرفته‏ايم كه اگر در كوتاه مدت شامل خود او نشود،بالاخره و بناچار در دراز

مدت،خاندان او را در بر خواهد گرفت.

اوضاع ظاهري موجود و تصوير خارجي كه خود آن را بوجود آورده‏ايم،اقتضا

مي‏كند كه حاكم ما،قدرتش را فقط در راه خير و نفع ملت به كار گيرد و به هيچ وجه

نبايددنبال كسب سود براي خود و خانواده‏اش باشد.اين عملكرد،مقام و منزلت او را در نظر

مردم بالا مي‏برد و به درجه تقدس مي‏رساند؛زيرا به وضوح خواهند يافت كه آسايش و

رفاه اجتماعي و فردي آنها،در گرو تقويت نظام و قدرت اجرايي آن مي‏باشد.

تدابير علني براي دفاع،نشانگر ضعف و ناتواني است كه درون سازمان حكومت راه‏

يافته است.

هرگاه پادشاه ما به ميان مردم گام گذاشت،جمعيت فراواني از زن و مرد،پيرامون او

حلقه خواهند زد و چنين وانمود مي‏شود كه اينان،از توده مردم هستند و مي‏خواهند

پادشاه خود را از نزديك ببينند(ليكن در حقيقت پاسداران او مي‏باشند)و به صورت‏

حلقه‏هاي متداخل،او را كاملا در بر مي‏گيرند و به نظر مي‏رسد كه اين تجمع،يك حركت‏

مردمي و خودجوش است.

ساير توده ملت،در پشت سر اين حلقه‏هاي تو در تو و محكم قرار خواهند گرفت و

چنانچه به جلو هجوم آورند،حلقه‏هاي محافظ براي حفظ نظم،آنها را به عقب خواهند

راند و اگر شخصي از مردم خواست با شكافتن جمعيت نامه‏اي به دست پادشاه بدهد،

افراد حلقه نزديك پادشاه نامه را مي‏گيرند و جلو چشم او و ديگران،نامه را به دست‏

پادشاه مي‏دهند.در اين صورت تمامي ملت،مطمئن خواهند شد كه نامه‏ها و

درخواست‏هايشان به دست بالاترين مقام مي‏رسد و او شخصا بدون اينكه رسيدگي را به‏

ديگران واگذار كند،با علاقه تمام به آنها خواهد رسيد.

بطور كلي،لازمه شعار قدرت و شكوه ظاهري و هميشگي آن در اذهان همگان،اين‏

است كه مردم به جاي آنكه بگويند«اي كاش پادشاه،از موضوع مطلع مي‏شد،اي كاش‏

موضوع را مي‏شنيد»ببينند پادشاهشان از آن آگاهي يافته است.

اگر چنانچه نظام دفاعي از حالت سرّي و محرمانه،به شكل رسمي و علني در آيد،

هيبت مرموز حكومت از بين مي‏رود.و هنگامي كه سينه‏ها از حماسه‏ها و هيجان

مالامال‏شد و هر فردي خود را قهرمان صحنه ديد،سردمدار فتنه،با توجه و آگاهي به شرايط و

وسايلي كه در اختيار دارد،منتظر لحظه‏اي است كه بر طعمه خويش حمله ببرد و به‏

هدف خود برسد.

ما تاكنون«گوييم»را به شكلي ديگر هدايت مي‏كرديم و در اثر همان روش بود كه‏

توانستيم آنها را به اتخاذ تدابير دفاعي علني وادار نماييم و دچار سرنوشتي مانند امروز

بكنيم.

ما در حكومت خود،از جنايتكاران و مجرمان نخواهيم گذشت و با آنها مدارا

نخواهيم كرد.هرگاه نسبت به آنها سوءظني قوي پيدا شد در همان لحظه دستگير

مي‏شوند.تفسير قانون‏هاي پيچيده،نبايد براي فرار و رهايي متهم سياسي يا جرائم ديگر

هر چند كوچك،از چنگال حكومت فرصتي ايجاد كند.اين مدارا و رأفت معني ندارد.با

اين حال اگر در مواردي به علت وجود تفاسير گوناگون از يك قانون لازم بود در

انگيزه‏هاي جرم تجديد نظر مي‏كنيم،اين كار را انجام خواهيم داد.و اين بالاترين و

بيشترين ارفاقي است كه مي‏تواند صورت پذيرد.

اما در هر حال اين فرجام نسبت به افرادي كه در مسائل سياسي وارد شده‏اند،

مفهومي نخواهد داشت.چون درك اسرار سياست كار هر كس نيست و تنها ويژه‏

حكومت است.و مسلما هر حكومتي نيز،توان درك راز و رمز سياست صحيح را ندارد
[ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 16:22 ] [ سعید ]

 

پروتكل هفدهم‏

 

حرفه و كالت،افرادي خونسرد،سنگدل،لجوج و سمج‏بار مي‏آورد كه به شدت،به‏

پستي گراييده‏اند.اينها در هر موضوع و شكايتي،تنها به نكات مبهم و كش‏دار قانون‏

چنگ مي‏اندازند و مدتي طولاني دور آن پرسه مي‏زنند.هر حق و باطلي را مباح‏

مي‏شمارند تا بتوانند در دفاع از موكلشان و نه براي مصالح عمومي و با اهميت جامعه،

نظرات خود را به كرسي بنشانند.

وكلا براي رسيدن به هدف خويش،در فرو رفتن در انحراف و باطل،هيچ ترديدي به‏

خود راه نمي‏دهند،و همواره تلاش مي‏كنند با دستاويزي به نكات ريز و درشت و

بالاخره به هر نحو ممكن،متهم را تبرئه و آزاد نمايند و ابهت عدالت را لوث كنند.اين‏

موضوع،ما را بر آن مي‏دارد كه به خاطر مصلحت عمومي،اين حرفه را در ضمن‏

چهارچوبي محدود و بسته كنترل كنيم و كرامت آن را با اجراي ضوابطي زير نظر قوه‏

مجريه حفظ نماييم.بنابراين،وكلا(مانند قاضيان)از تماس با دو طرف درگيري،منع‏

مي‏شوند و بايد تنها،به كاري بپردازند كه دادگاه براي آنان تعيين كرده است.آنان بايد با

مطالعه و بررسي آنچه دادگاه در اختيارشان گذارده است،آن را به وسيله مدارك لازم و

ثابت كننده،مستند نمايند و پس از سؤال و جواب دادگاه از متهم،به دفاع از موكل خود

اقدام نمايند.

اجرت وكيل مدافع،بر اساس زحمتي كه متقبل شده است،ارزيابي و قيمت‏گذاري‏

شود نه بر اساس دفاعي كه از موكل خود نموده است.

اين روش،باعث مي‏شود كه وكيل مدافع در كار خود،فقط عدالت را در نظر بگيرد.

بنابراين،در اين كفه ترازو به عنوان وكيل متهم عمل مي‏نمايد و در كفه ديگر،دستيار

دادستان كل مي‏باشد.اين روش همچنين موجب مي‏شود كه زمان رسيدگي به پرونده،

كوتاه،و حرفه وكلات و دفاع بر اساس شرافت و دور از همه هوس‏ها و انحرافات و

ديگرآلودگي‏ها پايه‏گذاري شود.در اين صورت انگيزه وكيل مدافع در دفاع از متهمان،مسائل‏

مادي و كسب درآمد نخواهد بود و آنچه او را بدين كار وادار مي‏كند،وجدان پاك است.

بنابراين تمايل وكلا به طرفي كه پول بيشتري خرج مي‏كند،خاتمه مي‏يابد و فسادي را

كه‏امروز در اثر تباني آنان شاهد هستيم،از بين مي‏رود.

ما در گذشته سعي كرده‏ايم كه ابهت و شكوه روحانيان«گوييم»را بشكنيم.هدف ما

اين بوده است كه رسالت آنان را كه چون سدي استوار در راه ما قرار داشته،مخدوش‏

كنيم.امروز اين ابهت و نفوذ،روز به روز روبه كاهش نهاده است.در حال حاضر

آزادي‏وجدان(نظر)فراگير شده است و ما در شرايطي به سر مي‏بريم كه تا انهدام و انقراض‏

كامل مسيحيت،فقط چند سال فاصله داريم.

اما در مقابله با ديگر اديان،با دشواري كمتري روبه‏رو خواهيم بود كه فعلا در مورد

آنها صحبتي نخواهيم داشت.ليكن به طور كلي حلقه محاصره را بر روحانيت و مردان‏

روحاني تنگ مي‏كنيم تا گستره نفوذ آنها نسبت به گذشته سير نزولي پيدا كند.

و آنگاه كه زمان انهدام بلوك پاپ فرا رسيد،دستي مخفي بيرون خواهد آمد و مردم‏

را به جلو و به طرف دربار پاپ راهنمايي مي‏نمايد.و وقتي كه مردم به دربار پاپ حمله‏

كردند،ما تحت عنوان دفاع از آن و جلوگيري از خونريزي حركت مي‏كنيم و با اين‏

دسيسه،چنگال خود را در احشاء آن وارد مي‏سازيم تا نيرويش تحليل رود و قدرت‏

تحرك از آن سلب شود.

در اينجا ديگر،پادشاه يهود،پاپ حقيقي همه گيتي و تنها پاترياك كليساي جهاني و

بين‏المللي خواهد شد.

در اين مرحله كه ما در حال آموزش دادن جوانان و راهنمايي آنان به سمت اعتقادات‏

جديد مذهبي،به عنوان مقدمه دستيابي به دين خود هستيم،عليه كليساي موجود،حركتي‏

آشكار نخواهيم كرد و تنها به انتقاد كوبنده كه به تفرقه و اختلاف منجر شود اكتفا

مي‏كنيم.

به طور كلي،آنچه امروز مي‏توان گفت اين است كه مطبوعات معاصر وابسته به ما،

بايد به حمله‏هاي انتقادي و نيش‏دار نسبت به اقدامات دولت‏ها و اديان و همين طور نقاط

ضعف و ناتواني«گوييم»تداوم بخشند.و در اين راستا شايسته است كه لحن كلام كاملا

شديد و به دور از آداب و رسوم سخنراني‏ها و مكالمات رسمي باشد تا همه وسايل در

تضعيف و شكستن ابهت و شكوه آنان دست به دست هم دهند.اين روش و ترفند،

چيزي نيست كه هر كس بدان دست يابد و تنها نابغه‏هايي امثال ما بدان راه پيدا مي‏كنند.

مملكت و سلطنت ما،نمونه‏اي از ويشنو(ويشنو  خداي دوم از خدايان سه گانه‏اي است

كه در هند،مورد پرستش مردم مي‏باشند.اولي«براهما»و آفريدگار است.خداي دوم«ويشنو»

و پاسدار همه است و سومي«سيوي»و هلاكت‏كننده‏است.فرق ويشنو با بقيه اين است

 كه چشم‏ها و دست‏هاي فراواني دارد.)كه صورت خدايي در او تجسم يافته است،خواهد بود.

ما با دست‏هاي صدگانه خود و دست‏هايي كه در دست ما هستند،زمام همه‏

دستگاه‏هاي زندگي اجتماعي را در اختيار مي‏گيريم.همچنين با چشم‏هاي خود همه‏

خفايا و جزئيات را بدون ياري نيروهاي رسمي پليس،خواهيم ديد؛زيرا بدانان نيازي‏

نداريم و حق دخالت پليس كه ما خود،براي امور«گوييم»طراحي و اجرا كرديم براي ما

نامناسب است و به مانعي سر راه حكومت تبديل مي‏شود.

برنامه‏هاي ما ايجاب مي‏كند كه يك سوم از مردم به عنوان جاسوس،بر دو سوم ديگر

گمارده شوند و لازم است اين جاسوسي،بر اساس احساس تكليف و لزوم خدمت‏

داوطلبانه به دولت انجام پذيرد.در اين صورت نه تنها جاسوسي و خبرچيني براي كسي‏

ننگ و عار به حساب نمي‏آيد كه يك امتياز و فضيلت است.و اگر كسي بخواهد زبان به‏

سرزنش و عيب‏جويي باز كند،كيفر خواهد ديد تا ابهت و كرامت جاسوسي پايدار بماند.

ما جاسوسان را از ميان اقشار مختلف و طبقات اجتماعي گوناگون،كارمندان‏

خوشگذران،روزنامه‏نگاران،نويسندگان،ناشران،كتاب‏فروشان و به طور كلي از ميان‏

كساني كه چون كارگران،رانندگان و خدمتكاران،كه با توده مردم از طريق رفت و آمد و

خريد و فروش،ارتباطي گسترده دارند انتخاب مي‏كنيم.

البته اين افراد حق ندارند نسبت به موضوع گزارش‏هاي خود به طور مستقيم،اقدام‏

نمايند؛اينها مانند افراد پليس هستند كه حق دخالت ندارند و فقط بايد ديده‏ها و

شنيده‏هاي خود را گزارش نمايند.اعتماد به گزارش‏ها و اطمينان يافتن از صحت آنها و

تصميم به دستگيري خاطيان،وظيفه افرادي خاص و حاذق از افسران پليس مي‏باشد و

در نهايت،اجراي دستور دستگيري به عهده نيروهاي پليس محلي و ژاندارمري است.

هر كس نسبت به حكومت،تعارضي را ببيند يا بشنود و آن را گزارش نكند،به پنهان‏

كردن معلوماتي كه بايد به دولت اعلام شود،متهم و در صورت اثبات اين اتهام،مجازات‏

خواهد شد.

همان طور كه امروز اين خبرچيني در محيط ما صورت مي‏گيرد،در آينده نيز به همين‏

شكل ادامه خواهد يافت.برادران ما،امروز بر اساس تكليف و احساس مسئوليت و

اطلاع از حتمي بودن كيفر كسي كه در خبرچيني سهل‏انگاري كند،وظيفه دارند ارتداد و

روي گردان شدن هر يك از نزديكان و خويشاوندان خود از دين يهود،و همچنين

هرگونه‏بدگويي يا آشوب عليه هيأت قبالا‏را به اين هيأت گزارش نمايند؛در آينده و در

حكومت جهاني ما نيز بايد اين وظيفه،نزد همگان رعايت شود و همه مردم بدون استثنا

وظيفه دارند اين گونه به دولت خدمت كنند.

يك دستگاه از اين نوع و با اين اوصاف به را حتي مي‏تواند با تمسّك به نظريه‏هاي‏

والاي حقوق انسان،سوء استفاده از قدرت،مخالفت با قانون،رشوه‏خواري و همه آنچه‏

را كه به توصيه حكماي خودمان در ميان«گوييم»رواج يافت،مهار كند.اكنون بايد پرسيد

كه چگونه توانسته‏ايم عوامل اختلال و اغتشاش را در حكومت‏هاي«گوييم»برپا نماييم؟

يكي از اين عوامل فعال،به كارگيري دست نشاندگان و جاسوسان است.ما به بهانه‏

بازگرداندن نظم و رساندن حق به جايگاه واقعي آن،پست‏هاي مناسبي در اختيار آنان‏

مي‏گذاريم و آنها با استفاده از اين موقعيت،عوامل آشوب و آتش افروزي را ايجاد

مي‏كنند و از طريق خصلت‏هاي ويرانگري چون عناد،غرور و سوء استفاده از قدرت و از

همه بدتر،علاقه به ثروت و خودكشي در راه به دست آوردن آن،روند اغتشاش و

بي‏نظمي را سرعت مي‏بخشند.

[ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 16:22 ] [ سعید ]

پروتكل شانزدهم‏

 

به منظور تخريب نيروهاي مؤثر در انسجام فكري و همبستگي اجتماعي ملت،كار

خود را از اولين حلقه‏هاي اين سلسله يعني دانشگاه‏ها آغاز مي‏كنيم.در اين راستا كيفيت‏

آموزش دانشگاه‏ها را زير سؤال مي‏بريم و آن را خراب مي‏كنيم،سپس در چهارچوبي‏

جديد و برنامه‏هايي جهت‏دار،آن را بنيان مي‏گذاريم.

استادان و مسئولان آموزشي،طي برنامه‏هايي سرّي چنان در اختيار ما قرار مي‏گيرند

و مقيد مي‏شوند كه ذره‏اي از برنامه‏هاي مورد نظر،تخطي نخواهند كرد.ما آنان را با

نهايت دقت انتخاب و گلچين مي‏كنيم و وقتي كار خود را آغاز كردند از پشتيباني‏

حكومت برخوردار مي‏شوند و هرگز از آن جدا نمي‏گردند.

ما در درس قانون اساسي و همه مسائل مربوط به امور سياسي را از برنامه آموزشي‏

دانشگاه‏ها حذف مي‏كنيم؛و ليكن در عين حال،همين موارد را به چند ده نفر از

دانشجويان هوشمند كه خود انتخاب كرده‏ايم،آموزش مي‏دهيم.و اينچنين ديگر

دانشگاه‏ها نمي‏توانند همه ساله گروه گروه،عناصر بدكار را فارغ‏التحصيل و به دنيا اعزام‏

نمايند تا بخواهند طرح‏هاي بي‏اساس خود را با برنامه‏هاي قانوني تلفيق كنند و به

گونه‏اي‏پيرامون آن پايكوبي كنند كه گويي در صحنه نمايش قرار دارند.اينها مي‏خواهند به‏

بررسي موضوعاتي بپردازند كه بالاتر از حد علمي و مدرك آنان است و حتي

پدرانشان‏نيز نتوانسته‏اند آن را درك كنند.

شناخت غير صحيح توده مردم از حكومت و مسائل آن،جز به ظهور عنصر

هوسراني و خيالپردازي كه افراد بدسليقه ملت آن را همراهي مي‏كنند،منتهي نخواهد

شد.اين موضوع،به راحتي در آموزش‏هاي امروزي«گوييم»قابل ملاحظه است.

بنابراين لازم است كه ما«گوييم»را به گونه‏اي ديگر از آموزش سوق دهيم كه در آن،

همه‏مباني،قواعد و اصولي را كه در فرو ريختن بنيان نظام آنان مؤثر است،فراگيرند.و

آنگاه‏كه زمام حكومت را به دست گرفتيم،موارد فتنه‏انگيز را از برنامه‏هاي آموزشي حذف و

جوانان را طوري تربيت مي‏كنيم كه تابع محض حكومت و علاقه‏مند به فرمانروا باشند

وحكومت او را مايه اميد،نجات و برقراري صلح و آرامش ببينند.

آموزش ادبيات و هنرهاي كلاسيك(دوره يونان و روم)و همچنين تدريس تاريخ‏

گذشته را حذف مي‏كنيم.چون نمونه‏هاي آن نشان مي‏دهد كه زيانش بيش از فايده آن‏

است.آنگاه به جاي آن،آموزش برنامه‏هاي آينده را جايگزين مي‏نماييم.ما حوادث‏

گذشته را كه به نفع ما نيست از ذهن مردم«گوييم»محو مي‏كنيم و فقط گوشه‏هايي از

تاريخ كه لغزش‏هاي«گوييم»را ثبت كرده است،نگه مي‏داريم.در برنامه‏هاي آموزشي‏

جديد،آموزش اصول علمي زندگي و وظيفه مردم در قبال نظام و در قبال يكديگر،از

اولويت خاصي برخوردار هستند.در نظام نوين آموزشي خويش،از تدريس نمونه‏هايي‏

كه انانيت و انحراف به همراه دارد و بذر شرارت و دشمني مي‏پراكند،خودداري

مي‏كنيم‏و براي عوامل تهذيب و راستي اهميتي فراوان قائل خواهيم شد.

مهم‏ترين مسأله‏اي كه نزد ما از اولويت بالايي برخوردار است،اين است كه نگذاريم‏

آموزش به صورت هماهنگ و بر يك منوال انجام پذيرد.ما برنامه‏هاي آموزشي را در

رده‏ها و مراحل مختلفي تنظيم مي‏كنيم؛به صورتي كه هر مرحله،به رده سني خاصي‏

اختصاص پيدا كند.

بنابراين قواعد هر مرحله از مراحل عمر افراد،به طور دقيق مشخص و قانونمند

مي‏شود و براي هر كدام از اين مراحل،شغل و حرفه مناسب در نظر مي‏گيريم.البته

افرادنابغه كه به علت نبوغشان،مي‏توانند گام خود را فراتر از مرزها بگذارند،نيز وجود

دارند.و ليكن مشكل اين افراد اين است كه دوستان و همراهان كودن و ابله،آنان را از

پيشرفت‏باز مي‏دارند؛زيرا اينها به حكم فطرت و غريزه،افرادي را كه برتر از خود مي‏بينند،

دچاردردسر و مزاحمت مي‏نمايند.بدبختي‏هايي كه به سبب گمراهي«گوييم»در اين زمينه بر

سر آنان آمده است،بر شما پوشيده نيست.

كسي كه حكومت را در دست مي‏گيرد و مي‏خواهد در قلب مردم جايي محكم و در

ذهنشان چهره‏اي محبوب داشته باشد بايد در راستاي وظايف خويش و به هر وسيله‏

ممكن،چه در مدارس و مراكز آموزشي و چه در ميدان‏هاي عمومي،مقاصد،اهداف و

عملكردهاي خير خواهانه خود را براي ملت بازگو نمايد.

ما در موضوع آموزش،هر گونه آزادي عمل را از بين خواهيم برد.دانش‏آموزان در هر

مرحله‏اي از زندگي و آموزش مي‏توانند در روزهاي تعطيل با خانواده خود،در اماكن‏

عمومي چون باشگاه‏ها اجتماع كنند و آنگاه آموزگاراني كه از ناحيه ما مأموريت دارند،

به طور رايگان به ايراد درس و سخنراني پيرامون روابط انساني و قوانين آن

مي‏پردازند وبا ارائه مثال،مشكلات و قيوداتي كه در اثر روابط غير آگاهانه،دست و پاگير آنان

مي‏شودرا تشريح مي‏كنند و در نهايت،فلسفه نظريات جديدي كه هنوز براي جهانيان اعلام نشده‏

است را تبيين مي‏نمايند.ما ارزش و شأن اين نظريات را به حدي خواهيم رساند كه در

نزد مردم،اعتباري شبيه به اعتقادات ديني پيدا نمايد.اين امر،در دوره انتقال نهايي به‏

دين ما اتفاق مي‏افتد.

اينك كه برنامه‏هاي علمي امروز و آينده را بيان داشتم،مباني اين نظريات را به طور

اجمال توضيح مي‏دهم.

ما در اثر تجربه صد ساله خود،مي‏دانيم كه ملت،هميشه بر اساس آراء و

نقطه‏نظراتي كه از طريق آموزش‏هاي دوره زندگي خويش به دست آورده است،به سر

مي‏برد و اينجاست كه اختلاف ما با اين روش‏هاي آموزشي روشن مي‏شود.ما به خاطر

اين اختلاف در روش،آخرين آثار گذشتگان را متلاشي مي‏كنيم و زمام آموزش را به‏

انحصار خويش در مي‏آوريم.اينچنين سر رشته همه افكار مستقل كه در گذشته از آن،

براي جذب افكار مردم به سوي خود استفاده مي‏كرديم،در دست ما قرار خواهد گرفت.

امروز روشي معروف به دروس عيني Lessons مي‏تواند بر انديشه‏ها

لجام زده و اذهان را فلج كند.هدف اين روش،سست نمودن ذهن«گوييم»و سوق دادن‏

آن،به طرف كودني و رخوت است و اين گونه ذهن،به جاي تفكر براي شناخت ماهيت‏

اشياء،منتظر مي‏ماند تا موارد محسوس به عنوان مثال و نمونه بدو ارائه شود.در فرانسه،

اين روش به طور كامل،پياده و موفق شده است؛زيرا بهترين دست نشاندگان بورژوازي‏

ما در آن كشور آن را پايه‏ريزي كرده و بر اساس آن حركت نمودند.

[ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 13:21 ] [ سعید ]

پروتكل پانزدهم‏

 

آنگاه كه ما در يك روز معين،با استفاده از كودتاها و انقلاب‏هايي كه مقدمات آنرا از

قبل فراهم كرده‏ايم،رژيم خود را تشكيل داديم(ممكن است از امروز تا تحقق اين امر

يكصد سال به طول انجامد)به برخورد و مقابله با توطئه‏هايي كه عليه ما صورت‏

مي‏گيرد،خواهيم پرداخت و تمام افرادي را كه با سلاح به مقاومت در برابر حكومت ما

بپردازند،بي‏رحمانه سر خواهيم بريد.


ادامه مطلب
[ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 13:19 ] [ سعید ]

پروتكل چهاردهم‏

 

هنگامي كه حكومت ما سامان گرفت،ديگر شايسته نيست در آن ديني غير از دين‏

خودمان وجود داشته باشد.دين ما،دين خداوند يكتايي است كه سرنوشت ما در دست‏

اوست؛زيرا ما ملت مختار خداوند هستيم و به همين جهت،سرنوشت دنيا به سرنوشت‏

ما گره خورده است.

بنابراين لازم است همه اديان ديگر با تمامي اشكال مختلف را چارچوب كنيم و از

بين ببريم.اگر اين كار موجب ظهور الحاد و پيدايش ملحدين شود نيز آسيبي به ما

نخواهد رسانيد؛زيرا ما در مرحله انتقال به حكومت جهاني خويش هستيم و در اين‏

مرحله،الحاد به منزله هشداري براي ملت‏هايي است كه به تبليغات ما پيرامون دين‏

موسي گوش فرا مي‏دهند.دين ما با توجه به ثبات و استحكام و همچنين كامل بودن‏

نظامش،همه امت‏ها را به سوي خضوع و تسليم در برابر ما مي‏كشاند.اعلام مي‏كنيم كه‏

دين ما،ديني است كه انسان با گرايش به آن،بدون واسطه به ملكوت مي‏پيوندد.در اين‏

مرحله از دوران انتقال،با انتشار مقالاتي به مقايسه بين حكومت خود و حكومت‏هاي‏

گذشته مي‏پردازيم.قدر خوبي‏ها و بركات حكومت ما كه نتيجه قرن‏ها جنگ و درگيري‏

بوده است،با استقرار آن،بالا مي‏رود و ارزش بيشتري پيدا مي‏كند.

ما اشتباهات حكومت‏هاي«گوييم»را به حسابشان مي‏گذاريم و با سخت‏ترين شكل‏

ممكن،بدان رسيدگي مي‏كنيم و آن را به گونه‏اي منتشر مي‏سازيم تا مردم،زندگي همراه‏

با آرامش خود را در سايه دولتي كه در آن مستخدمين و بردگاني بيش نيستند،بر آزادي‏

كه موجب اذيت آنها بوده و نيروهاي انساني را به نابودي كشانده است،ترجيح دهند.

نيروهايي كه دستخوش سوء استفاده باندهاي گمراه و تبهكار قرار گرفته‏اند و هرگز

نسبت به ماهيت آنها شناختي نداشته‏اند.

ما از گذشته‏هاي دور كه ويراني دولت‏هاي مختلف را پي‏گيري مي‏كرديم،«گوييم»را

همواره تحريك مي‏نموديم كه شكل حكومت‏هاي خود را تغيير دهند.اين تغييرات پياپي‏

باعث شده است كه ملت‏ها خسته شوند و شادابي خود را از دست بدهند و به جايي‏

برسند كه زندگي همراه با سختي و مشقت در سايه رژيم ما را به راحتي بپذيرند و آن

رااز گرفتاري‏هاي گذشته و زندگي در سايه رژيم‏هاي از بين رفته خود،بهتر بدانند.

در همين حال،فراموش نخواهيم كرد كه بايد اشتباهات تاريخي حكومت‏هاي‏

«گوييم»را فاش كنيم.حكومت‏هايي كه با عدم درك صحيح از مفاهيم خير،تنها بر اميد و

آرزوي دسترسي به بركت‏هاي اجتماعي تكيه زده و سوار بر مركب شهوات حركت

كرده‏و هرگز توجه ننموده‏اند كه اين مطالب جز شر و بدبختي بيشتر چيزي به همراه نداشته

ونخواهد توانست اوضاع روابط افراد بشر كه پايه و اساس زندگي انساني است را بهبودبخشد.

محاسن قدرت مخفي كه در اصول ما نهفته و همچنين نيرويي كه در قواعد عملي ما

وجود دارد،فقط با استفاده از اين روش نمود پيدا مي‏كند كه آن اصول را بر مردم

عرضه‏كنيم و بر ايشان بشكافيم و ضمن مقايسه با ديگر رژيم‏ها و نظام‏هاي منحل گذشته،

خوبي‏هاي آن را براي مردم روشن نماييم.

متفكران و فيلسوفان ما،به توضيح و افشاي ضعف‏ها و معايب اعتقادات«گوييم»

مي‏پردازند.اما به كسي اجازه نخواهيم داد كه براي دسترسي به اهداف و مقاصد واقعي‏

دين ما،به بحث و بررسي پيرامون آن روي آورد.اين كار كه فقط به ما انحصار دارد و ما

مراقب هستيم كه اسرار آن در ميان خودمان محفوظ بماند.

در خلال قرن‏هاي گذشته كه به عنوان قرن‏هاي روشنايي و پيشرفت شهرت دارد،

ما انواع گوناگوني از ادبيات را كه در نهايت سستي و كثافت بود،چاپ كرديم و در ميان‏

مردم رواج داده‏ايم.اما پس از آنكه پادشاهي خويش را برپا كرديم،همان روش را ادامه‏

مي‏دهيم تا وقتي كه ادبيات ويژه خود را از زبان مقات بلند پايه،در كنفرانس‏ها،

سخنراني‏ها و مباحثات و برنامه‏هاي حزبي به معرض عموم گذاشتيم،«گوييم»به خوبي‏

تفاوت آشكار آنچه خود داشتند و آنچه ما بدانان داده‏ايم را درك كنند.دانشمندان ما كه‏

براي رهبري«گوييم»آماده شده‏اند،برنامه‏ها و طرح‏ها را از طريق كنفرانس‏ها و جزوه‏ها

و مقالات،بر اساس منافع ما به خورد مردم مي‏دهند و چنان بر افكار آنها اثر مي‏گذارند

كه تفكر«گوييم»با توجه به همين تأثيرات به سوي ديدگاه‏هاي ما گرايش پيدا كند.

 

[ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 10:6 ] [ سعید ]

 

پروتكل سيزدهم‏

 

«گوييم»به خاطر احتياج به نان روزانه،مجبور هستند همواره آرام،و نوكراني مطيع‏

براي ما باشند.از سوي ديگر مزدوراني را كه از ميان آنها براي خدمت در مطبوعات‏

انتخاب كرده‏ايم،با اشاره ما،به بحث پيرامون موضوعاتي كه نبايد خودمان مستقيما در

بيانيه‏هاي رسمي مطرح كنيم،مي‏پردازند.ما نيز در حال طرح اين مباحث،با آرامش‏

كامل،به اتخاذ تصميمات و اقداماتي كه به اين گفتگوها مربوط مي‏شود،خواهيم‏

پرداخت و سپس آن را به عنوان يك موضوع تمام شده و غير قابل بحث بر افكار عمومي‏

عرضه مي‏كنيم.

آنگاه ديگر كسي جرأت نمي‏كند خواستار لغو اين تصميم بشود.زيرا با توجه به اينكه‏

ما اقدامات خود را تحت عنوان اصلاح امور انجام داده‏ايم،حلقه بر او و امثال او تنگ‏

مي‏شود.از طرف ديگر،روزنامه‏ها نيز به سرعت،وارد عمل مي‏شوند و مردم را به‏

چيزهاي جديد و فريبنده دعوت مي‏كنند،در نتيجه،ذهن‏ها به آن مشغول مي‏شود.(مگر

نه آنكه ما،افكار عمومي آنان را به علاقه و توجه به مسائل جديد و دوست داشتني‏

عادت داده‏ايم؟)سپس اشخاصي كه هيچ بهره‏اي جز تهي مغزي ندارند،به بحث و گفتگو

درباره مسائل جديد مي‏پردازند.اينها خودشان هم نمي‏دانند كه هيچ كاره‏اند و عاجزتر از

آن هستند كه عمق مسائل را درك نمايند؛زيرا امور سياسي را،تنها ما به خوبي مي‏فهميم‏

و خداوند،با پديد آوردن نسل‏هاي جديد،ما را براي اين كار آماده ساخته است.چه‏

كسي غير از ما،سياست را ابداع كرده است؟

با توجه با آنچه گذشت،خواهيد دانست كه هماهنگي و توافق ما با افكار عمومي،

تنها به منظور آساني و سهولت كار دستگاه‏هاي خودمان است.توجه به افكار عمومي،

هدف نهايي ما نيست كه بعد از آن،ديگر كاري نداشته باشيم؛بلكه اين مجرد كلمه‏هايي‏

است كه فقط در مورد امور بازرگاني بر زبان جاري مي‏كنيم.(1)همواره روش ما اين

است‏كه با صراحت اعلام كنيم كه ما به مسير خود،اميد و اطمينان داريم چرا كه جز خدمت

به‏مصالح عمومي،چيزي در انديشه نداريم.

به منظور آنكه ذهن افراد مزاحم و مخالف را از بحث‏هاي سياسي منحرف كنيم،باب‏

جديدي را كه مربوط به صنعت و موارد آن باشد،بر ايشان مي‏گشاييم تا هر چقدر

مي‏خواهند در آن غوطه بخورند و شنا كنند.

توده‏ها طبق عادت،تن به آسايش نمي‏دهند و دست از سختي‏هاي سياست‏

مي‏شويند(زيرا ما از قبل،آنها را با تحمل سختي‏ها عادت داده‏ايم تا از آنجا براي مقابله‏

با حكومت‏هاي گوييم استفاده نماييم)مگر آنكه كارهاي مناسب ديگري داشته باشند كه‏

به جاي اشتغالات سياسي بدان روي آوردند.از اين‏رو و براي آنكه مردم در گمراهي‏

بمانند و از گذشته خود چيزي سر در نياورند و ندانند كه چه به سرنوشت آنها خواهد

آمد،بايد ذهن آنها به وسيله انواع وسايل تفريح،سرگرمي،طنز و فكاهيات،اشكال‏

مختلف ورزش،لهو و لعب،عيش و نوش،كاخ‏هاي زيبا و ساختمان‏هاي پر زرق و برق

وترويج مسابقات گوناگون هنري و ورزشي به كار گيريم و آنگاه مطبوعات را به تبليغ

براي‏آن وادار كنيم.در نتيجه ذهن مردم بدين امور مشغول مي‏شود و از فكر كردن درباره‏

مسائل ما،غافل مي‏گردند و ما آن گونه كه مي‏خواهيم عمل مي‏كنيم و به مقصد مورد

نظر،راه مي‏تازيم.اينچنين مواضع ما،داراي حاشيه امنيت مي‏شود.مواضعي كه اگر به‏

صورت علني و بدون تهيه مقالات فوق،آن را اعلام مي‏كرديم،دچار اختلاف با ملت‏ها

مي‏شديم و رو در روي آنان قرار مي‏گرفتيم.

ملت‏ها نيز،به حكم كوته فكري و به علت عدم توان تحليل و نتيجه‏گيري،به تقليد از

ما مي‏پردازند و بافته‏هاي فكري خود را بر اساس روش‏هاي مورد نظر ما قرار

مي‏دهند.

زيرا تنها ما هستيم كه موارد فكري و انديشه‏هاي آنان را تأمين مي‏كنيم و پر واضح

است‏كه اين كار صرفا توسط اشخاصي از ما صورت مي‏گيرد كه در اخلاصشان نسبت به‏

خويش،ذره‏اي ترديد نداريم.

پس از تشكيل حكومت ما،ديگر نقش ليبراليست‏ها و خيال‏پردازان پايان مي‏يابد و از

بين مي‏رود.اما تا وقتي كه اين حكومت بزرگ ايجاد نشده است؛كارهاي اينها براي ما

فوايدي در بر دارد و ما عقل آنان را به گونه‏اي به كار مي‏گيريم كه مسائل پوچ و

بي‏ارزش رابه گمان جديد بودن،مقبوليت و مطلوبيت باور نمايند.مگر ما نبوديم كه عقل‏هاي‏

كوچك آنها را كور كرده و به گونه‏اي در گمراهي قرار داده‏ايم كه ديگر هيچ كدام از

آنان،قدرت تميز و تشخيص ندارند و نمي‏دانند كه معني كلمه«ترقي»جز در اختراعات و

تحولات علمي،متضمن مفهوم جدايي و تناقض است؛زيرا حقيقت،هميشه ثابت است‏

و در آن جايي براي پيشرفت وجود ندارد.انديشه ترقي،موضوع فاسدي است كه‏

حقيقت را مبهم و پيچيده قرار مي‏دهد و از چشم‏ها پنهان مي‏دارد.ديدن حقيقت صحيح‏

به طور واضح،تنها به ما اختصاص داده شده است؛زيرا ما ملت برگزيده خدا و

پاسداران‏حقيقت هستيم.

هنگامي كه حكومت ما شكل گرفت،سخنرانان به توضيح مسائلي خواهند پرداخت‏

كه انسانيت را دگرگون كرده و در نتيجه،انسان‏ها را به سمت ما سوق داده است.آيا

كسي‏در اين مورد ذره‏اي ترديد دارد كه ما،همه ملت‏ها را با توجه به اهداف سياسي خويش‏

رهبري كرديم و هرگز به ذهن كسي خطور نكرده و نتوانسته است درك كند كه چگونه‏

اين كاروان در طي قرن‏هاي گذشته،او را با خود برده است.

 

 

[ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 10:5 ] [ سعید ]

پروتكل دوازدهم‏

 

كلمه«آزادي»كه از آن تفاسير گوناگوني ارائه شده،نزد ما بدين معني است كه حق‏

انجام هر كاري را كه قانون براي تو مجاز دانسته است داشته باشي.اين چهارچوب در

زمان مناسب براي ما بسيار مفيد است؛چون وقتي قانون،ملاك قرار مي‏گيرد و بر اساس‏

مصلحت ما،حرف آخر را مي‏زند،سرنخ همه آزادي‏ها در دست ما قرار خواهد گرفت.

ما با مطبوعات اين گونه رفتار خواهيم كرد:

امروز مطبوعات چه نقشي را ايفا مي‏نمايند؟آيا به تحريك مردم و به كارگيري‏

احساسات آنها در جهت اهداف ما گام بر مي‏دارند؟يا اينكه در خدمت اغراض احزاب و

گروه‏ها قرار گرفته‏اند؟


ادامه مطلب
[ دوشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۶ ] [ 17:0 ] [ سعید ]

پروتكل يازدهم‏

 

شوراي عالي دولت يا مجلس عالي شورا،همواره برترين نمود قدرت حاكميت بوده‏

و هست و همچنان به عنوان صورت خارجي و ظاهري نظام قانونگذاري خواهد بود.

تعبير بهتري نيز وجود دارد و آن كميته قانونگذاري و سازمان است كه بايد تابع حاكم‏

باشد.

اين برنامه قانون اساسي جديد است.ما از سه طريق،شرايط لازم و مساعد را براي‏

اجراي قانون و برپايي حق و عدالت فراهم خواهيم آورد:

1-در قالب لوايح و پيشنهادهاي ارائه شده به قوه مقننه.

2-در قالب نشست‏هاي هيأت وزيران و تصويب نامه‏هاي آن.

3-در مواقع لازم،به وسيله انقلابي كه توفان آن دولت را در هم ريزد.

آنگاه پس از آن كه از ترتيب بهنگام قضايا فراغت يافتيم به موضوعي ديگر خواهيم‏

پرداخت،يعني مواردي كه موجب جريان انقلاب مورد نظر در دستگاه‏هاي دولتي‏

مي‏شود.منظور من از اين موارد عبارت است از آزادي مطبوعات،آزادي تشكيل احزاب‏

و سازمان‏ها،آزادي بيان و انديشه،حق رأي دادن مردم در انتخابات و...البته همه اين‏ها

بايد براي هميشه از ذهن انسان پاك شود و يا اينكه به مجرد اعلان قانون اساسي جديد،

تغييرات اساسي و ريشه‏اي در آن ايجاد گردد.

امروزه و در اين زمان اجراي اين موارد عملي است.ما بايد دستوراتمان را يكدفعه‏

صادر كنيم و چيزي از آن را به تأخير نيندازيم؛چه آنكه كوچكترين تأخير موجب اجراي‏

تغييرات در قانون اساسي مي‏شود و هرگونه تعديلي بدون خطر نخواهد بود؛زيرا اگر اين‏

تغييرات و پيشنهادهاي مربوط به آن همراه با خشونت باشد،موجب غرور

پيشنهاد دهنده و فتح بابي براي ديگران مي‏شود و اين بدان مفهوم است كه ما به‏

اشتباهات خويش اعتراف كرده‏ايم.

اين امر،به ابهت و شكوه حكومت خطرناپذير ما لطمه مي‏زند و يا اينكه به گونه‏اي‏

ديگر تفسير مي‏شود كه ما از روي ترس به مدارا و مماشات روي آورده‏ايم.در اين‏

صورت هيچ كس ما را سپاس نخواهد گفت و گمان مي‏برد كه ما شكست خورده و از

روي اكراه و ناچاري تنازل كرده‏ايم.

در هر حال همه اين مسائل به اعتبار قانون اساسي جديد ما آسيب مي‏رساند.آنچه ما

مي‏خواهيم اين است كه ملت‏ها به سرعت،و تا وقتي كه گرماي انقلاب رو به سردي‏

نرفته است،به قدرت ما اعتراف و باور كنند كه كسي نمي‏تواند حتي به اندازه تار مويي ما

را متزلزل سازد.ما از سر تا پا قدرت وحشتناكي هستيم كه كسي را به حساب نمي‏آوريم و

از كسي نمي‏ترسيم تا بخواهيم از او نظر خواهي كنيم.ما هميشه و در هر زمان آمادگي آن‏

را داريم كه هر كس كلمه‏اي از روي اعتراض بر زبان آورد،فورا او را له كنيم و از ميان‏

برداريم تا ثابت كنيم كه امور«گوييم»را در دست گرفته‏ايم و مايل نيستيم حكومت خود

را با كسي تقسيم كنيم.ما در حالي اين كار را مي‏كنيم كه مردم هنوز از هول آنچه اتفاق‏

افتاده،در گيجي به سر مي‏برند و ترس سراسر وجودشان را فرا گرفته است؛در نتيجه‏

چشم‏هايشان را بسته و خود را تسليم سرنوشت كرده‏اند.

«گوييم»مانند رمه‏اي از گوسفند هستند و ما چون گرگ؛و روشن است كه وقتي گرگ‏

به گله گوسفندان مي‏زند،چه بلايي بر سر آنان مي‏آيد.

البته علت ديگري نيز وجود دارد كه آنها چشم‏هايشان را مي‏بندند و كارهاي ما را

ناديده مي‏گيرند.آن علت همان وعده‏هاي تكراري ماست كه به محض نابودي دشمنان‏

صلح و متلاشي شدن احزاب،آزادي‏هايي كه از آنان گرفته‏ايم باز خواهيم داد.اما زمان‏

طولاني خواهد گذشت و آنان همچنان منتظر آزادي‏هاي از دست رفته خواهند بود.

اكنون بايد پرسيد اين تدابير سياسي به چه منظور است؟و به چه علتي ذهن«گوييم»

را بدون آنكه فرصت فكر كردن بدانها بدهيم،واكسينه مي‏كنيم تا به عواقب ماجرا

نينديشند؟آيا غير از اين است كه ما را از راه دور زدن و نيرنگ به چيزي دست مي‏يازيم‏

كه هرگز از طريق مشي مستقيم به آن نخواهيم رسيد؟

به جان خودم سوگند،اين همان پايه‏اي است كه سازمان سرّي فراماسوني ما،كه‏

حيوانات«گوييم»از راز و اهداف آن جز به اندازه حدس و گمان چيزي نمي‏دانند،

بر اساس آن بنياد نهاده شده است.ما«گوييم»را در كارواني از باشگاه‏ها و محافل‏

فراماسونري به راه انداخته‏ايم كه اين محافل در چشم اعضاي خود خاكستر مي‏باشند.

ما ملت انتخاب شده خدا هستيم و خداوند،اسارت،آوارگي،دربه دري و پراكندگي‏

را براي ما نعمت قرار داد؛زيرا اين امر كه در گذشته مظهر ضعف ما بود،امروز موجب‏

قدرتي گشته است كه توانسته‏ايم درهاي سيادت و سلطه بر تمامي جهان را به روي خود

بگشاييم.

ما تا اينجاي راه را آمده‏ايم و آنچه باقي مانده،اين است كه ساختمان حكومت جهاني‏

خويش را بر روي شالوده‏هاي از پيش آماده شده بنا كنيم.و اين،كار سختي نيست.

[ دوشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۶ ] [ 16:57 ] [ سعید ]

پروتكل دهم‏

 

امروز سخن خود را با خلاصه‏اي از مباحث گذشته آغاز مي‏كنم و خواهشمندم اين را

در ذهن خود داشته باشيد كه حكومت‏ها و ملت‏ها در تحليل مسائل سياسي تنها،به‏

ظواهر قضايا مي‏نگرند.

چگونه«گوييم»مي‏تواند به ژرف مسائل پي ببرد،در حالي كه مسئولان و نمايندگان‏

آنها به چيزي جز خوشگذراني و عياشي فكر نمي‏كنند؟


ادامه مطلب
[ دوشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۶ ] [ 12:11 ] [ سعید ]

پروتكل نهم‏

 

در اجراي اصول مورد نظر بايد به روحيات و اخلاق ملتي كه در ميان آنها

اقامت گزيده‏ايم و در كشورشان فعاليت داريم،توجه لازم داشته باشيم.ما نمي‏توانيم‏

تنها به اجراي ظاهري اصول خود بپردازيم.قبل از آنكه برنامه‏هاي آموزشي آن‏

ملت را اصلاح و تعديل نكنيم و ماده آموزش آن را مطابق با اصول خويش نسازيم،

نبايد توقع موفقيت و پيروزي داشته باشيم.اما چنانچه با هشياري و مراقبت كامل‏

به تطبيق سياست‏هاي خود بپردازيم،بيش از ده سال طول نمي‏كشد كه شرايط

اجتماعي آن ملت،هر چند لجوج و غير قابل انعطاف باشند،تغيير مي‏يابد و

بدين صورت ملتي جديد به جديد به جمع ملت‏هايي كه در اختيار و پيرو ما هستند،خواهد

پيوست.


ادامه مطلب
[ دوشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۶ ] [ 12:9 ] [ سعید ]

پروتكل هشتم‏

 

بايد از وسايلي كه احتمال مي‏رود دشمنان عليه ما به كار گيرند،استفاده نماييم.

بنابراين با كلامي زيبا و فريبا احكام ظالمانه و غير عادي را جلوه‏اي لطيف مي‏بخشيم و

چهره قانوني مي‏دهيم و چنين القا مي‏كنيم كه اين احكام بارزترين شكل اجراي عدالت و

نمونه كامل رعايت اخلاق انساني بوده و بهترين مقرراتي است كه مي‏توان از قوانين‏

قضايي استخراج كرد و به مرحله اجرا گذارد.

دستگاه‏هاي اجرايي ما بايد بر همه عوامل مؤثر در بافت تمدن،احاطه يابند و از

نيروهاي مياني اين دستگاه‏ها چون صاحبان قلم،انديشمندان با تجربه،كارمندان‏

عالي رتبه،سياستمداران و كارشناسان دست پروده ما استفاده نمايند.زيرا اين افراد بر

بافت‏هاي اجتماعي،زبان سياست با اختلاف شكلي آن و هر چيزي كه تحت عنوان‏

الفباي سياست قرار مي‏گيرد و واژه سياسي را تشكيل مي‏دهد،اسرار و طبايع بشري و

همچنين نقاط پنهاني حساس آگاهي كامل دارند.

منظور از نقاط حساس همان قالب فكري و ذهني«گوييم»است كه تمايلات،نواقض،

زشتي‏ها و فضايل آنها در آن ظهور يافته است.

لازم به يادآوري نيست كه در ادامه حكومت ما هيچ فردي از«گوييم»حتي به عنوان‏

معاون منصوب نخواهد شد؛زيرا افراد«گوييم»بدون آنكه زحمت فكر كردن به خود

بدهند و بدون توجه به شرايط و نيازها،نسبت به كارهاي اداري اقدام مي‏ورزند.

مسئولين آنها نيز قبل از آنكه به متن نوشته‏ها دقت كنند،آن را امضا مي‏نمايند؛چرا كه از

خدمت اداري،جز دست‏يابي به پول و حقوق يا جاه‏طلبي هدف ديگري ندارند.

ما براي اداره حكومت خويش از اقتصادداناني دانشمند ياري مي‏گيريم و به خاطر

همين است كه امروزه تدريس علم اقتصاد در مدارس ما جايگاهي ويژه يافته و به تمام و

كامل بدان همت گماشته‏ايم و بر يهوديان لازم است كه به تمام و كمال آن را فرا گيرند.

سپس دولت را با تعدادي از بانكداران،كارخانه‏داران و سرمايه‏داران احاطه مي‏كنيم و

ميليونرها را رشته پيوند آنها قرار مي‏دهيم.همه چيز در نهايت به اعداد و ارقام ختم‏

مي‏شود و آخرين حكم را سرمايه صادر مي‏كند.

برادران يهودي كه براي مسئوليت‏هاي مهم در حكومت ما گزينش مي‏شوند،قبل از

سپردن مسئوليت‏ها،بايد از نحوه امور حكومتي و چرخش آن اطلاع كافي پيدا كنند.از

اين رو امور حكومتي براي مدتي موقت در اختيار عناصري از«گوييم»قرار مي‏گيرد.البته‏

اين عناصر از كساني هستند كه مورد شك و شبه مردم مي‏باشند؛تا جايي كه بين آنها و

اينها برزخي از بدبيني وجود دارد.اينان اگر از اجراي آموزش‏ها و خواسته‏هاي ما طفره‏

بروند،كيفر مي‏بينند يا اينكه به طور كلي از صفحه هستي محو مي‏شوند.بدين شكل‏

خدمت به مصالحمان را تا آخرين نفس بر آنان تحميل مي‏كنيم.

 

[ یکشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۵ ] [ 16:7 ] [ سعید ]

پروتكل هفتم‏

 

مسابقه جهان در افزايش تسليحات و كثرت نيروهاي دفاعي از موارد لازمي است كه‏

ما را در راه پياده كردن نقشه‏هايمان ياري خواهد كرد.

يكي از اهداف اساسي كه به طور خاص به آن اهميت مي‏دهيم،محو و نابودي همه‏

اقشار و طبقات اجتماعي در همه كشورهاي جهان است.تنها طبقه‏اي كه بايد باقي بماند،

طبقه كارگر است و البته وجود چند ميليونر كه در خدمت مصالح،پليس و ارتش ما باشند

نيز لازم است.

ما بايد توسط شبكه‏هاي ارتباطي خود در اروپا و ديگر كشورهاي جهان تنش‏هاي‏

سخت بر پا كنيم و با تحريك كينه‏ها و دشمني‏ها و به كارگيري آن،تفرقه و انشعاب به وجود

آوريم.اين كار دو فايده براي ما در بر خواهد داشت:

1-كشورها همچنان در قيد و بند باقي مي‏مانند و نمي‏توانند آن طور كه مي‏خواهند،

برنامه‏ريزي و اقدام نمايند و هر دولتي به خوبي مي‏داند كه حل و فصل امور،بر افروختن‏

يا خاموش كردن آتش جنگ‏ها و انجام هر كاري و...تنها در دست ماست.نيروي گسترده‏

ما در ايجاد آشوب‏ها و درگيري‏هايي كه مي‏خواهيم،بر هيچ كشوري پوشيده نيست و

همه ناچار به تسليم هستند.

2-ما قلاب‏هاي مخفي خود را به سوي كابينه وزيران هر دولتي روانه مي‏كنيم و آنها

را در تارهاي شبكه خويش گرفتار مي‏كنيم.اين قلاب‏ها چيزي جز قرادادهاي اقتصادي و

وام‏هاي مالي نيست كه دستگاه‏هاي دولتي و وزارتخانه‏ها را به تسخير خود در مي‏آورد.

براي موفقيت در اين راه،بايد با نهايت زيركي و حيله‏گري مراقب باشيم تا در خلال‏

مذاكرات مربوط به اين قضايا،به گونه‏اي عمل نماييم كه هم به هدف خويش برسيم و هم‏

در ظاهر،با بياني شيرين وانمود كنيم كه ما مردمي امانت‏دار،شريف،مداراگر و با

انعطاف هستيم.در اين صورت ملت‏ها و دولت‏هاي«گوييم»كه آنان را به سطحي‏نگري‏

عادت داده‏ايم،ما را به نيكي مي‏شناسند و ضمن رضايت از ما مي‏پندارند كه ما تنها براي‏

نيكوكاري به نوع بشر و نجات آنان آفريده شده‏ايم.

ما بايد همواره آمادگي آن را داشته باشيم كه بر جنبش‏هاي ضد خويش تسلط يابيم.

اين كار تنها از طريق جنگ‏افروزي بين نيروهاي مخالف ما با كشورهاي همسايه صورت‏

مي‏پذيرد و چنانچه اين كشورها به طور يكدست عليه ما قيام كنند،جز برپايي جنگ‏

ويرانگر جهاني چاره ديگري نداريم.

اساسي‏ترين عامل پيروزي نقشه‏هاي سياسي ما،پنهان داشتن تلاش‏ها و طرح‏هايمان‏

است.قاعده اين است كه لزومي ندارد كه گفتار يك سياستمدار با رفتار او تطابق و توافق‏

داشته باشد.

ما بايد حكومت‏هاي«گوييم»را وادار كنيم تا از برنامه‏هاي مورد نظر ما كه هم اكنون‏

در مرحله نهايي است،پيروي كنند.ابزار اين كار جلب افكار عمومي است.در اين زمينه‏

دست‏هاي پنهاني ما در جريان است و رهبري افكار عمومي را به وسيله نيروي بزرگ‏

خويش يعني مطبوعات در دست داريم.مطبوعاتي كه جز تعدادي اندك از آنان‏

پاسخگوي خواست‏هاي ما هستند.

خلاصه كلام اينكه به منظور نگه داشتن حكومت‏هاي«گوييم»اروپا در سيطره‏

خويش،قدرت خود را به وسيله ترور،به رخ گروهي از آنان مي‏كشيم و نيروي خود را بر

آنان تحميل مي‏كنيم و چنانچه بخواهند همگي و به صورت يكپارچه در مقابل ما بايستند،

به وسيله توپ‏هاي آمريكا،چين و ژاپن پاسخ آنان را خواهيم داد.

[ یکشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۵ ] [ 16:6 ] [ سعید ]

 

پروتكل ششم‏

 

ما بدون فوت وقت،دستگاه‏هاي بزرگي براي احتكار اموال و جمع‏آوري ثروت ايجاد

خواهيم كرد تا آن را به عنوان يك قدرت عظيم در انحصار خود داشته باشيم.اين قدرت‏

بزرگ،در عين حال بسياري از ثروت«گوييم»را تحت سيطره خود خواهد داشت؛زيرا

بقاي ثروت آنان متوقف بر نيروي ماست.البته روزي كه ما ضربه سياسي و كوبنده خود

را وارد مي‏كنيم،ثروت«گوييم»به وادي تباهي سقوط مي‏كند و سنگرهاي سياسي‏

«گوييم»را نيز به دنبال خود به سقوط مي‏كشاند.شما آقايان حاضر در اينجا كه همه‏

اقتصاددانان هستيد،به خوبي مي‏توانيد توان اين نيروي انحصاري را تصور كنيد؛نيرويي‏

كه برش و كارآيي آن كمتر از كارآيي و برّندگي شمشير نيست.

ما به هر نحو ممكن بايد تلاش كنيم تا هيبت حكومت برتر و جهاني خويش را

گسترش دهيم و در راه اعتلاي آن بكوشيم.بايد وانمود كنيم كه اين حكومت براي‏

حمايت و پشتيباني از دولت‏هاي وابسته به ما ايجاد شده تا منشأ خير و ياري براي آنان‏

باشد.

آنگاه طبقه اعيان و اشراف«گوييم»كه در واقع يك قدرت سياسي است،در كفن‏

پيچيده خواهد شد.بنابراين نبايد آنان را به حساب بياوريم.

اما با اين حال يك خطر از آن ناحيه،ما را تهديد مي‏كند و آن اينكه طبقه اعيان در

نتيجه معاملات ساختمان و زمين،سرمايه هنگفتي در اختيار دارند و با استفاده از آن‏

مي‏توانند همچنان روي پاي خود بايستند.بنابراين بايد به هر نحو ممكن آنها را از

دارايي‏ها و املاك خود محروم سازيم و حق مالكيت را از آنان سلب نماييم.بهترين راه‏

تحقق اين امر اين است كه ماليات زمين و ساختمان را آنقدر افزايش دهيم كه آنان در

وام‏هاي سنگين و كمرشكن غوطه‏ور شوند.بدين صورت فعاليت‏هاي خريد و فروش‏

زمين محدود مي‏شود و به بحران مي‏انجامد و در نتيجه«گوييم»به فرمان ما تن مي‏دهند و

چاره‏اي جز تسليم ندارند.

اما از آنجا كه طبقه اشراف به حكم عادات ديرينه و سنتي خويش،به كم بسنده‏

نمي‏كند و همواره در طمع ثروت‏اندوزي بيشتر است،دچار بحران مي‏شود و چون توان‏

تحمل كمبودها را ندارد فرياد واويلا مي‏دهد.در اين شرايط ما بايد تا آخرين حد ممكن‏

تجارت و صنعت را در دست داشته باشيم و بويژه بازارهاي سرمايه و بورس بازي را به‏

انحصار خويش در آوريم.زيرا بورس بازي چون توفاني بنياد صنعت را از ريشه مي‏كند.

صنعت بدون وجود بازارهاي مضاربه،موجب افزايش سرمايه‏هاي فردي و آزاد شدن‏

اراضي مي‏گردد و در نتيجه كشاورزي رونق مي‏گيرد.بنابراين ما نيازمند آن هستيم كه‏

صنعت را وسيله ركود زمين و خالي شدن آن از نيروي سرمايه و كار قرار دهيم.

اگر اوضاع بر طبق برنامه پيش برود و نقشه‏هاي ما جامه عمل بپوشد،سرمايه‏هاي‏

دنيا به خزانه ما سرازير مي‏شود و آنگاه ما«گوييم»را تهي‏دستان زحمتكش(پرولتاريا)

جامعه قرار مي‏دهيم و اين امر باعث خواهد شد مانند بردگان در مقابل ما سر تعظيم‏

فرود آورند.براي اتخاذ اين روش،اگر هيچ دليلي جز حق بقا نداشته باشيم،كافي است.

براي از بين بردن صنعت نزد«گوييم»بايد وسايل فريبنده عياشي و تجمل پرستي را

فراهم كنيم و آنان را به سمت آن سوق دهيم و با تبيين زيبايي‏ها و خوشي‏هاي آن،

بدين سو تشويقشان نماييم.چون چنانچه اين گرايش تحقق پذيرد،ديگر چيزي باقي‏

نمي‏گذارد.

از طرف ديگر حقوق كارگري را افزايش مي‏دهيم.اما اين افزايش،بهره‏اي عايد

كارگران نمي‏كند.چون به طور همزمان نرخ نيازهاي ضروري و اوليه مردم را نيز بالا

مي‏بريم و بحران را فراگير و ادعا مي‏كنيم كه منشأ همه اين سختي‏ها،ركود كشاورزي و

پرورش دام مي‏باشد.

علاوه بر اين منابع توليد را فلج مي‏كنيم و با روشهاي كاملا فني و زيركي خاص خود،

آن را از كار مي‏اندازيم.در اين صورت كارگران به سرپيچي،بي‏انضباطي و هرج و مرج‏

عادت مي‏كنند و در شرايط تحميل شده بر خود،بي‏هدف دست و پا مي‏زنند.

ما همچنين ميگساري و وسايل آن را در بين آنان ترويج مي‏كنيم.و همه اين تدابير به‏

صورت كارواني منسجم،ما را براي رسيدن به هدف بزرگمان كه همان متلاشي كردن و

از بين بردن عناصر آگاه«گوييم»از روي زمين است،ياري مي‏كند.

تا قبل از رسيدن وقت موعود،براي آنكه«گوييم»به نقشه‏هاي ما پي نبرند و از چنگ‏

ما فرار نكنند،شعار مصلحتي،فريبنده و داغ«خدمت به طبقه كارگر و اجراي مباني‏

صحيح اقتصاد سياسي»را سر مي‏دهيم.دستگاه‏هاي تبليغاتي ما نيز پيش مقدمات آن را

در محدوده وسيعي از دنيا آغاز كرده‏اند.

[ یکشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۵ ] [ 10:26 ] [ سعید ]

پروتكل پنجم‏

 

در جوامعي كه فساد به شكل گسترده‏اي در آن رخنه كرده و تمامي آن را در بر گرفته‏

است و سرمايه با انواع حيله و اختلاس درون آن به چرخش در آمده،زمام و مهار آن رها

شده و از دست رفته است،آداب اجتماعي و اخلاق عمومي جز از ترس مجازات و كيفر

رعايت نمي‏شود و احساسات ديني و ملي توسط تفكرات وارداتي از بين رفته است،چه‏

نوع حكومتي بايد شكل گيرد؟آيا مي‏توان براي چنين اجتماعاتي،حكومتي به غير از

حكومت مطلق(استبدادي)كه به شرح آن خواهم پرداخت،ايجاد كرد؟


ادامه مطلب
[ یکشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۵ ] [ 10:25 ] [ سعید ]

 

پروتكل چهارم‏

 

هر حكومت جمهوري در دوران خود بناچار مراحل مختلفي را طي مي‏كند.مرحله‏

اول،روزهاي اوليه برپايي آن است كه احساسات و نابخردي ظهور مي‏يابد.كوته فكران و

تنگ‏نظران حكومت را چون مستان به تلوتلو مي‏اندازند و به چپ و راست مي‏كشند.در

مرحله دوم،طبقه پايين مردم به دنبال هر نداي تحريك‏كننده‏اي راه مي‏افتند.اينجا نقطه‏

آغازين هرج و مرج است كه متولد مي‏شود و شروع به خزيدن مي‏كند.اين روند موجب‏

خواهد شد تا استبداد،جايگزين گردد و حاكمي مستبد ظهور نمايد كه بدون هيچ‏

پشتوانه قانوني عهده‏دار امور گردد.او كه امور را مخفيانه تدارك مي‏كند تنها در برابر نيرو

يا سازماني مخفي و نامرئي كه از پشت پرده وي را اداره مي‏كند،مسئوليت دارد.آنگاه‏

سازمان مخفي بدون وجود هيچ مزاحم يا مانعي آن گونه كه مي‏خواهد عمل مي‏كند،زيرا

هميشه در نهان به سر مي‏برد و پشت سر مزدوراني كه هر از چند مدت تغيير مي‏كنند

سنگر گرفته است.

تغيير مزدوران،نه تنها ضرري متوجه حكومت نمي‏سازد كه موجب صرفه‏جويي‏

مالي در سازمان مخفي نيز مي‏شود.زيرا بار هزينه‏هاي سنگين پاداش عاملان‏

طويل المدت سبك مي‏گردد.اين تغييرات همواره در حال تكرار است و امور،مرحله به‏

مرحله پيش مي‏رود.

با اين اوضاع در آينده چه پيش خواهد آمد؟انهدام اين نيروي مخفي چگونه خواهد

بود؟پاسخ اين سؤال‏ها نزد ماست.چه كسي اين امر مهم را به دوش خواهد كشيد؟

مي‏گوييم:ما و در اين راه فراماسونري«گوييم»به طور ناخودآگاه،ياور ما و پوششي‏

مناسب براي اهداف و نقشه‏هايمان خواهد بود.البته برنامه‏هاي اجرايي ما چون گذشته‏

در جايگاه مخفي و اصلي خود به صورت سرّي و غير قابل دسترس محفوظ باقي‏

مي‏ماند.

در اينجا ديگر آزادي ضرري ندارد و مي‏توان براي آن جايي در اقتصاد دولت پيدا

كرد،به گونه‏اي كه به رفاه مردم هيچ آسيبي نرساند.البته اين وضعيت فقط در سايه ايمان‏

به خدا و برادري انسان‏ها تحقق مي‏پذيرد و با برابري و مساوات هيچ ارتباطي ندارد،كه‏

ناموس طبيعت نيز اين موضوع را نفي مي‏كند.تفاوت در مخلوقات،از قوانين ثابت عالم‏

طبيعت است كه بايد در برابر آن سر تسليم فرود آورد.

اگر ايمان به خداوند گسترش يابد حاكميت ملت نيز ممكن مي‏شود،بدينسان كه‏

زمين به مناطق و نواحي گوناگون تقسيم مي‏گردد و بر هر اقليم،سرپرستي به عنوان‏

مسئول روحي و معنوي گماشته مي‏شود.آنگاه مردم با ارشادات و راهنمايي‏هاي او،به‏

وضعيت خويش،از باب مشيت و تقدير الهي راضي خواهند بود و با قناعت برخورد

مي‏كنند.

به خاطر همين موضوع ناچاريم اديان را از ريشه بخشكانيم تا بحث خداشناسي از

ذهن«گوييم»پاك شود.سپس به جاي تفكر ديني،نيازهاي مادي و آمار و ارقام رياضي را

جايگزين مي‏كنيم و براي آنكه ديگر مجالي براي انديشيدن آنان باقي نگذاريم،فكرشان‏

را به سوي تجارت و صنعت سوق مي‏دهيم.اينچنين مي‏توانيم همه ملت‏ها را كه به‏

دارايي خويش مشغول شده‏اند و تنها به فكر كسب در آمد هستند،در كام خويش بگيريم؛

زيرا با اين روش فكر و انديشه آنان از توجه به دشمن مشترك غافل مي‏ماند.دوباره‏

تكرار مي‏كنيم براي آنكه آزادي را موجب از بين رفتن و متلاشي شدن«گوييم»جلوه‏

دهيم،بايد فعاليت در صنعت را به رقابت و صحنه برخورد بكشانيم.نتيجه اين است كه‏

ثروت‏هاي عمومي به دست آمده از طريق صنعت،به وسيله مضاربه دست به دست‏

مي‏گردد و به خزانه‏هاي ما سرازير مي‏شود.

مبارزه‏هاي خشونت‏بار گروه‏ها،براي غلبه بر يكديگر و همچنين لرزه‏هاي اقتصادي،

مردم و اجتماعات بشري را در حالتي از سردي و بي‏تفاوتي فرو برده و قلب و انديشه آنان‏

را پوچ و بي‏محتوي نموده است.اين امر باعث مي‏شود تا نسبت به سياست‏هاي موجود

حتي مذهب نيز متنفر شوند و خشم دروني پيدا كنند.در اين شرايط تنها آرام‏بخش و

تسلي دهنده آنان ثروت‏اندوزي و جمع‏آوري طلا(ثروت)است.طلايي كه آن را

مي‏پرستند و به دليل نيازمندي شديد،خود را در راه آن فدا مي‏كنند.

اكنون لحظه موعود فرا رسيده است و زنگ ساعت به صدا در مي‏آيد.در اين وقت‏

توده عوام و طبقه فرومايه«گوييم»تحت فرماندهي ما جمع مي‏شوند و براي مبارزه و

سركوبي دشمنان سلطه‏طلب ما يعني روشنفكران خويش حركت خواهند كرد.

البته انگيزه«گوييم»ثروت‏اندوزي و به دست آوردن غنايم نيست كه نداي ما را لبيك‏

مي‏گويند،بلكه تنها به منظور انتقامجويي از طبقه روشنفكري است كه سرنوشت،اين‏

لحظه را برايشان رقم زده است.

[ شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۴ ] [ 16:12 ] [ سعید ]

پروتكل سوم

امروز مي‏توانم به شما بگويم كه به هدف نزديك شده‏ايم.فاصله بين ما و آن بسيار

كوتاه گشته و در چند قدمي آن قرار گرفته‏ايم.با يك نگاه به گذشته مي‏بينيم كه راه‏

طولاني ما رو به پايان است.چيزي نمانده كه مار نمادين ما،حلقه خود را به طور كامل‏

ببندد.وقتي حلقه اين مار،كه رمز حركت ملت ما و طي مراحل پيروزي است،بسته شد؛

همه دولت‏هاي اورپايي در داخل آن گرفتار مي‏شوند و مار نمادين ما همه آنها را

دربر مي‏گيرد.


ادامه مطلب
[ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۱۳ ] [ 23:2 ] [ سعید ]

پروتكل دوم‏

 

هدفي كه ما دنبال آن هستيم ايجاب مي‏كند كه جنگ‏ها بدون تغييرات مرزي و توسعه‏

جغرافيايي پايان پذيرد.اين موضوع بايد حتي‏الامكان رعايت شود و در اين صورت جنگ‏

گرم،تبديل به يك جنگ اقتصادي مي‏شود و اينجا ديگر،از راه كمك‏هاي اقتصادي‏

ماست كه ملت‏ها بناچار،توان ما را در پيروز كردن گروهي بر گروهي ديگر در مي‏يابند و

برتري ما و دست پنهان و قدرتمندمان را باور خواهند كرد.اين وضعيت باعث مي‏شود كه‏

هر دو گروه درگير،در دامن دست نشاندگان بين‏المللي ما قرار گيرند.دست نشاندگاني كه‏

ميليون‏ها چشم بيدار در اختيار دارند و از ميدان عمل گسترده‏اي برخوردارند كه هيچ‏

محدوديت و قيدي را نمي‏شناسد.

بدين ترتيب حقوق بين‏الملل عمومي ما مي‏تواند حقوق خصوصي ملت‏ها را از بين‏

ببرد و در چهارچوب مفهوم گذشته حق،زمينه را براي حاكميت بر همه ملت‏ها فراهم‏

آورد.درست همان طور كه دولت‏ها به وسيله قانون مدني در داخل مرزهاي خويش بر

مردم حكومت مي‏كنند.

ما با دقتي كه موفقيتمان را تضمين مي‏كند،كساني را از ميان مردم انتخاب مي‏كنيم كه‏

ضمن آمادگي كامل براي خدمت مخلصانه به ما،با فنون سياست و حكومت،هيچ سابقه‏

آشنايي نداشته باشند تا بتوانيم راحت‏تر شكارشان كنيم و در دست خويش داشته باشيم‏

و از آنها به عنوان پنجه‏هاي قدرتمند خويش براي شكار ديگران استفاده كنيم.آنگاه‏

نابغه‏هايي خبره را به عنوان مسئول،كارشناس و مشاور پشت پرده برايشان مي‏گماريم.

البته اين متخصصان از كودكي به شكل خاص تربيت يافته و براي اداره دنيا اهليت و

قابليت پيدا كرده‏اند و آن طور كه مي‏دانيم زماني بس طولاني است كه اينها معلومات‏

مورد نياز خويش را از روش‏هاي سياسي ما،تجربه‏هاي تاريخي بررسي سير حوادث‏

جاري كسب كرده و مي‏كنند.اما«گوييم»كجا و حكمت كجا؟فاصله بسيار زيادي وجود

دارد تا آنها حتي توان دسترسي به حكمت را از راه دسترسي غير جهت‏دار تاريخ،در

خود بيابند.زيرا بيشترين چيزي كه بدان دست مي‏يابند روش‏هاي نظري است و هرگز با

چشم باز و جست‏وجوگر به نتايج حوادث نگاه نمي‏كنند.بنابراين ما هيچ ارزشي براي‏

آنها قائل نيستيم و آنها را به حال خويش و آنچه دوست دارند،رها مي‏كنيم تا لحظه‏

شكارشان فرا رسد يا اينكه براي هميشه در آرزوهاي خويش باقي بمانند و با آرزوها و

برنامه‏هاي خيالي و افتخار به گذشته زندگي كنند و همين،بايد نقش اصلي آنان در زندگي‏

باشد.

ما توانسته‏ايم به آنها بقبولانيم كه معلومات نظري آنان عصاره علم است.ما در راه‏

هدف خويش بايد به وسيله مطبوعاتمان به اين روش ادامه دهيم تا آنها افكار و

ديدگاه‏هاي خود را باور كنند.دانشمندان آنها نيز بدون توجه به محك زدن تجربه با

منطق،به علم خويش غرور يافته‏اند و به سمتي مي‏روند كه آرا و نظريات خود را به‏

مرحله اجرا در آورند.ولي واقعيت اين است كه آنچه در نظر آنها علم و معرفت است،

توسط دست نشاندگان متخصص ما با مهارت و دقت كافي آماده شده تا ذهن آنان در

مسير مورد نظر ما جهت بگيرد.

مبادا حتي براي يك لحظه تصور كنيد كه اين حرف‏ها بي‏فايده است.لازم است در

كاري كه براي انتشار و موفقيت انديشه‏هاي داروين،ماركس و نيچه كرده‏ايم،فكر كنيد.

ما يهوديان نمي‏توانيم تأثير روشن و با اهميت آموزش‏هاي خود را در به اشتباه انداختن‏

ذهن«گوييم»ناديده بگيريم.ما در اجراي شيوه‏هاي خود چاره‏اي نداريم جز آنكه به‏

طرز فكر،اخلاق،تمايلات و گرايش‏هاي ملت‏هاي ديگر با عبرت بنگريم تا در كارهاي‏

سياسي و اداري آينده خويش،دچار لغزش و اشتباه نشويم.

پيروزي روش ما كه اجزاي آن همه جا و متناسب با هر محيطي پراكنده شده است.

بسته به روحيه ملت‏هايي است كه سر راه ما قرار دارند.اين پيروزي بدون درك صحيح از

هدف به نتيجه نمي‏رسد و چنانچه بر پايه نتايج تجربه‏هاي گذشته و توجه به شرايط

كنوني استوار نشود،محكوم به شكست است.

دولت‏هاي امروز،دستگاه وسيعي به نام مطبوعات در اختيار دارند كه براي ايجاد

جريان‏هاي ذهني و حركت‏هاي فكري عمومي از آن استفاده مي‏كنند.پس مطبوعاتي كه‏

در دست ماست بايد نيازهاي ضروري و حياتي مردم را فرياد بزنند و نارضايتي آنان را

اعلام كنند.اين مطبوعات بايد خشم عمومي را برانگيزانند و عوامل آن را به وجود آورند.

مطبوعات،مظهر آزادي بيان و انديشه هستند؛ليكن دولت‏هاي«گوييم»هنوز نمي‏دانند

چگونه از آن بهره ببرند.اين بود كه ما به اين دستگاه عظيم مسلط شده‏ايم و به واسطه آن‏

نيروي محركه و مؤثر خود را به دست آورده و همچنان پشت پرده باقي مانده‏ايم.

پس درود بر مطبوعات.با كمك همين مطبوعات دست ما مملو از طلاهايي است كه‏

در مقابل دريايي از خون و عرق ريخته شده،به دست آورده‏ايم.آري آنچه را كاشته‏

بوديم درو كرديم.بنابراين عظمت فداكاري‏ها و قربانيان ملت ما مهم نيست؛زيرا هر

كشته از ما،نزد خداوند با هزار كشته«گوييم»برابري مي‏كند.

 

[ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۱۳ ] [ 23:0 ] [ سعید ]

پروتكل اول

 

ما به هر انديشه‏اي جداگانه مي‏نگريم و با مقايسه و نتيجه‏گيري به بررسي عميق آن‏

مي‏پردازيم تا ماهيت آن به خوبي بر ايمان روشن شود و واقعيت‏هايي كه در آن نهفته يا آن‏

را احاطه كرده است مورد لحاظ قرار گيرد.اما روش سخن گفتن ما نيز آسان و به دور از

هر گونه آرايه‏هاي ادبي خواهد بود.


ادامه مطلب
[ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۱۳ ] [ 17:15 ] [ سعید ]

پروتكل‏هاي حكماي يهود

 

يكي از حيرت‏انگيزترين،عجيب‏ترين و خطرناك‏ترين كتاب‏هاي سياسي كه‏

تاكنون انتشار يافته است،كتاب«پروتكل‏هاي حكماي يهود»مي‏باشد.

اين كتاب مجموعه‏اي است از سخنراني‏هاي يك شخصيت برجسته يهودي‏

كه بر چند تن از ثروتمندان و افراد با نفوذ يهودي ايراد كرده است.

پنجه‏هاي خونين يهود از پشت صفحات كتاب به خوبي پيدا است و صدق‏

گفتار«اوسكار ليفي»يهودي كه مي‏گويد:«پادشاهان،اخلال گران،فتنه انگيزان،

و جلادان جهان،ما هستيم»از اين كتاب به خوبي معلوم مي‏گردد.

متن پروتكل‏هاي دانشوران صهيون براي تشكيل حكومت جهاني يهود

درباره پروتكل‏هاي دانشوران ارشد يهود كه متن آن در اين كتاب از نظرتان‏

مي‏گذرد،توضيحات زير ضروري است:

1-واژه«پروتكل»معاني مختلفي دارد از جمله:پيش نويس قرارداد،

معاهده و يا سند رسمي كه بين دو يا چند دولت امضاء مي‏شود؛اما در اين جا به‏

مفهوم تصميمات و فرمول‏هايي است كه از سوي جمعي از متفكران،

استراتژيست‏ها و خاخام‏هاي يهودي به منظور تسخير عالم طراحي شده است.

به نوشته محقق برجسته و مبارز فلسطيني،عويج نويهض،«پروتكل‏ها،

برنامه‏اي است كه سرمايه داران و اقتصاددانان‏[و متفكران و علماي‏]يهود براي‏

ويران كردن بناي مسيحيت،قلمرو پاپ و دست آخر اسلام،آن را تنظيم‏

كرده‏اند.يهوديان صهيونيست معتقدند كه بعد از اين ويراني كه به گفته اصحاب‏

پروتكلها طي صد سال انجام خواهد شد،آنها بر جهان استيلا خواهند يافت و

سلطنتي يهودي-داوودي برقرار خواهند كرد كه با تدابير و امكانات خود به‏

يهوديان با آن كه اقليتي ناچيز هستند،امكان خواهد داد تا بر تمام جهان‏

مستبدانه حكومت كنند و هيچ ديني،نه مسيحيت و نه اسلام،در كنار آيين‏

يهودي-داوودي،باقي نخواهد ماند».

2-متن پروتكل‏ها به منظور قرائت در چند جلسه كنفرانس براي بحث و

تصميم‏گيري و تاييد نهايي،آماده شده بود كه پليس مخفي تزار روس به كنفرانس‏

مزبور كه به رياست تئودر هرتزل در شهر بال روسيه برگزار شده بود(سال 1897

ميلادي)هجوم آورد و اوراق آنها را به تاراج برد.

3-پروتكل‏ها در سال 1905 ميلادي توسط نويسنده‏اي روسي به نام سرگئي‏

نيلوس(از روحانيون و علماي مسيحي)از زبان عبري‏[و يا فرانسوي‏]به زبان‏

روسي ترجمه شد و در سال 1906 م وارد كتابخانه بريتيش ميوزيوم لندن شد.

4-ويكتور مارسدن،روزنامه نگار بريتانيايي كه همزمان با انقلاب بلشويكي‏

براي روزنامه انگليسي مورنينگ پست در روسيه كار مي‏كرد،اين پروتكل‏ها را در

سال 1917 م به زبان انگليسي ترجمه كرد.

5-هنري فورد(بنيان‏گذار شركت اتومبيل سازي فورد آمريكا)پروتكل‏ها را

در سال 1920 م به صورت سلسله مقالاتي در روزنامه‏اي كه به خود او تعلق‏

داشت،به چاپ رساند.هدف او اين بود كه ملت آمريكا را از خطر شكل‏گيري‏

امپراتوري يهود در اين كشور آگاه سازد.فورد،پروتكل‏هاي دانشوران صهيون را

برنامه اصلي يهود براي تسلط بر جهان مي‏دانست و هشدار داد كه يهود به‏

حكومت آمريكا اكتفا نكرده و در صدد برپايي حكومت جهاني است.

هنري فورد در گفت‏وگويي كه در روز هفدهم فوريه 1921 م در«نيويورك‏

ورلد»به چاپ رسيد،دعوي خود را عليه«پروتكل‏هاي صهيون»چنين بيان كرد:

«تنها نكته‏اي كه علاقه‏مندم درباره پروتكل‏ها بگويم اين است كه:آنها با آنچه در

حال وقوع است،تطبيق مي‏كنند.از طرح پروتكل‏ها شانزده سال مي‏گذرد و آنها

تاكنون با شرايط جهاني منطبق بوده‏اند».

فورد،هنگامي اين نكته را بيان داشت كه رهبران يهود و مطبوعات يهودي در

آمريكا عليه او جنجال به پا كرده و فرياد اعتراض سر داده بودند.هنري فورد

پس از تحمل فشار و مشقت،كه تنها يهوديت سازمان يافته از عهده طراحي و

اعمال آن بر مي‏آيد،بالاخره ناچار شد در سي‏ام ژوئن سال 1927 م در نامه‏اي‏

خطاب به«لوييس مارشال»،رهبر وقت«انجمن يهوديان آمريكا»،رسما از يهود

عذر خواهي كند.البته فورد در عذر خواهي خود و نه پس از آن،هيچ‏گاه صدق‏

پروتكل‏ها و تحليل‏هاي منتشره پيرامون آنها را تكذيب نكرد.

6-مفاد بعضي از مواد پروتكل‏ها ظاهرا متناقض به نظر مي‏رسند.في المثل‏

جايي توصيه به ترويج تئوري«آزادي خواهي»مي‏شود و در جاي ديگر گفته‏

مي‏شود كه با قدرت،با هرگونه«آزادي»مخالفت خواهيم كرد.در اين مورد بايد

توجه داشت كه اين دستور العمل‏ها به دو دسته تقسيم مي‏شوند.يك دسته‏

مربوط به طرح‏ها و برنامه‏هايي است كه يهود،قبل از برپايي حكومت جهاني‏

خود براي نابودي كشورها و دولت‏ها به اجرا در مي‏آورد و دسته ديگر مربوط به‏

برنامه‏هايي است كه بعد از استقرار حكومت جهاني يهود،قرار است به اجرا در

آيند.بنابراين آن جا كه سخن از ترويج«آزادي خواهي»و يا«آزادي مطبوعات»

است،مربوط به برنامه‏اي است كه از رهگذر آن،كشورها،دولت ها و ملت‏ها را

دچار ترس و از هم پاشيدگي مي‏كند؛اما آن‏جا كه سخن از مبارزه با«آزادي»

است،مربوط به زماني است كه حكومت جهاني يهود بر پا شده و براي استقرار

و صلابت خود،هرگونه صداي مخالفي را خفه مي‏كند.

 

[ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۱۳ ] [ 16:11 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب