|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
به یاری خدا تا حداکثر دو ماه دیگر می آیم پایان دوره سربازی
دعا کنید اگر اضافه ای دارم بخشیده بشه
پس تا دو ماه دیگه به روز نمی شم پاسخی هم نمی تونم بدهم
یا حق [ شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۲۱ ] [ 17:23 ] [ سعید ]
هم طراز شهيدان حضرت على (عليه السلام) فرمود: «مَا الُْمجاهِدُ الشَّهيدُ فى سَبيلِ اللهِ بِاَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ»; «آن كس كه در راه خدا جهاد كند و شربت شهادت بنوشد، بلند مقام تر از آن كس نيست كه توانايى بر گناه داشته باشد و دامن خود را آلوده نكند!»( نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 474). شرح و تفسير بزرگ ترين جهاد از نظر منطق اسلام، جهاد با هوس هاى سركش، مخصوصاً در محيط هاى آلوده است. حتّى جهاد با دشمن آن گاه نتيجه بخش خواهد بود كه با اخلاص و اتّحاد و نيّت پاك و به دور از خودخواهى و أغراض شخصى صورت گيرد و اين ها جز با پرورش اخلاقى كافى و جهاد با نفس ممكن نيست. به همين دليل حضرت على (عليه السلام)مى فرمايد: «آن ها كه در ميدانِ جهادِ با هوا و هوس پيروز مى گردند و در محيط هاى آلوده دامان خود را پاك نگه مى دارند، كمتر از مجاهدان شهيد در راه خدا نيستند!» بلكه در ادامه اين حديث در نهج البلاغه مى خوانيم كه اين گونه افراد در رديف فرشتگان آسمانى هستند!( يكصد و پنجاه درس زندگى، صفحه 43). سرّ اين اهميّت فوق العاده، و تأكيدهاى فراوان رهبران دينى بر مبارزه با هواى نفس، تا آن جا كه آن را «جهاد اكبر» ناميده اند، اين است كه منشأ بسيارى از گناهان يا تمام گناهان هواهاى نفسانى و هوس هاى شيطانى است و از آن جا كه خطر اين دشمن انسانيّت زياد و محدوده عملياتى اش گسترده و از نظر زمان و مكان محدوديتى ندارد، لذا مبارزه با آن ارزش ويژه اى محسوب مى شود و جهادگر با آن هم رديف شهيدان مى گردد و خوشا به حال هر دو گروه!. [ شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۲۱ ] [ 6:51 ] [ سعید ]
قال على (عليه السلام): «فَبَعَثَ اللهُ تَعالى مُحَمَّداً (صلى الله عليه وآله) بِالْحقِّ، لِيُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَْوْثانِ اِلى عِبادَتِه، وَ مِنْ طاعَةِ الشَّيْطانِ اِلى طاعَتِه»; «خداوند متعال محمّد (صلى الله عليه وآله) را به حق مبعوث ساخت، تا بندگانش را از پرستش بت ها خارج و به عبادت خود دعوت كند، و آن ها را از زير بار طاعت شيطان آزاد ساخته به اطاعت خود سوق دهد»( نهج البلاغه، خطبه 147). شرح و تفسير آيات و روايت متعدّدى وجود دارد كه در آن ها اهداف مهمّى براى بعثت پيامبران الهى مطرح شده است(مشروح اين آيات را در پيام قرآن، جلد 7، صفحه 13 به بعد، مطالعه فرماييد). روايت فوق به دو هدف از اهداف مهمّ بعثت مى پردازد، كه در آيات قرآن نيز به آن اشاره شده است: 1ـ رها ساختن مردم از پرستش بت ها و هدايت آن ها به پرستش خداوند يگانه. 2ـ رها ساختن مردم از پيروى شيطان و فراخواندن آنان به پيروى از خداوند رحمان. در مورد هدف اوّل بايد توجّه داشت كه «اوثان»، كه مفرد آن «وثن»است و به معنى «بت» مى باشد، معناى وسيعى دارد; بنابراين هر چند با ظهور پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و زحمات فراوان آن حضرت، بت پرستى به ظاهر برچيده شد، ولى با توجّه به اين كه در فرهنگ اسلامى هر چيزى كه انسان را از خدا دور سازد و به خود جذب كند بت مى باشد، در عصر و زمان ما انواع ديگرى از بت پرستى وجود دارد! كه بايد مردم را از آن رها ساخت و به سوى پرستش خداى يكتا دعوت كرد. در روايتى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «يَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ بُطُونُهُمْ آلِهَتُهُمْ، وَ نِساؤُهُمْ قِبْلَتُهُمْ، وَ دَنا نيرُهُمْ دينُهُمْ، وَ شَرَفُهُمْ مَتاعُهُمْ، وَ لايَبْقى مِنَ الاْيمانِ اِلاّ اِسْمُهُ; زمانى بر مردم خواهد آمد كه شكم هايشان معبود آن ها، و زنانشان قبله گاه آن ها، و سرمايه شان دين آن هاست، و شرفشان را در معرض فروش قرار مى دهند و از ايمان جز نام آن باقى نمى ماند ...». (مردم كه از اين سخن، پس از برچيده شدن بساط بت پرستى در عصر رسول الله (صلى الله عليه وآله) بسيار متعجّب شده بودند پرسيدند:) يا رَسُولَ الله! اَيَعْبُدُونَ الاَْصْنامَ; آيا امكان دارد كه مسلمانان دوباره به بت پرستى روى آورند؟ قالَ: «نَعَمْ، كُلُّ دِرْهَم عِنْدَهُمْ صَنَمٌ»; حضرت فرمودند: «بله (البتّه نه به شكل بت پرستان قبل از اسلام، بلكه) هر درهمى بتى براى آن ها محسوب مى شود (و آن ها را از ياد خدا غافل مى سازد!)( بحار الانوار، جلد 22، صفحه 453). در روايت ديگرى نيز مى خوانيم: «هنگامى كه اوّلين درهم و دينار را ساختند، شيطان بسيار خوشحال شد و آن ها را بر چشمش نهاد و سپس آن ها را بوسيد و گفت: شما نور چشمان من هستيد! اگر از اين پس انسان ها بت پرستى نكنند، امّا شما را بپرستند، من غمى نخواهم داشت!»( بحار الانوار، جلد 70، صفحه 137). آنچه گفته شد يك نوع بت پرستى است كه در عصر ما رواج دارد و بت پرستى أشكال ديگرى هم دارد كه تعريف كامل آن در جمله زير آمده است: «كُلُّما شَغَلَكَ عَنِ اللهِ فَهُوَ صَنَمُكَ; هر چيزى كه تو را از ياد خدا باز دارد آن بت توست». اگر بعضى از دل ها را بشكافيم بت خانه بزرگى خواهد بود! دلى كعبه پروردگار است كه جز خدا در آن دل نباشد و اگر غير خدا را هم بخواهد، در راستاى رضايت خداوند باشد. امّا در مورد هدف دوم نيز بايد توجّه داشت كه شيطان مفهوم وسيعى دارد; زيرا شيطان به معناى يك موجود طغيانگر در برابر خداوند است، بنابراين پيروى از هر موجودى كه در برابر خداوند طغيانگرى مى كند پيروى از شيطان است. حتّى گوش فرادادن به هر سخنى اطاعت از صاحب آن سخن شمرده مى شود; اگر آن سخن براى رضاى خدا باشد، عبادت الهى محسوب مى شود و اگر در راه خلاف باشد، عبادت شيطان است(ميزان الحكمة، باب 2496، حديث 11352، جلد 6، صفحه 19). [ شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۲۱ ] [ 6:51 ] [ سعید ]
قال على (عليه السلام): «اَلْمُنْتَظِرُ لاَِمْرِنا كَالْمُتَشَحِطِّ بِدَمِه فى سَبيلِ اللهِ»; «كسى كه در انتظار ظهور ما باشد مانند كسى است كه در ميدان جهاد به خون آغشته است»( بحار الانوار، جلد 10، صفحه 104). شرح و تفسير دو تفسير براى اين روايت مى توان ذكر كرد; كه منافاتى با يكديگر ندارد. 1ـ منتظران ظهور اعمالى انجام مى دهند كه نتيجه اش با نتيجه جهاد در راه خداوند يكى است; همان گونه كه حضرت على (عليه السلام)مى فرمايد: «جهاد باعث عظمت و علوّ و سربلندى دين و نصرت حق و عدالت مى شود»( نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 252). نتيجه انتظار منتظران واقعى نيز همين امور است، انتظارى كه در پرتو آن خودسازى و اجراى احكام اسلام و رسانيدن نداى دين با استفاده از قلم و بيان و تمام وسايل روز به اقصى نقاط عالم تحقّق يابد. سؤال: ما چگونه منتظرانى هستيم؟ پاسخ: برخى از منتظران فقط با تكرار اين جمله «آقا! در ظهورت شتاب كن»، خود را منتظر مى دانند! برخى ديگر، انتظار را فقط در خواندن دعاى «ندبه» و زيارت «آل ياسين» و مانند آن خلاصه كرده اند. برخى علاوه بر اين، به مسجد مقدّس جمكران نيز مشرّف مى شوند، و همين را كافى مى دانند! اين گونه تفسيرها از انتظار سبب مى شود كه وقتى چنين روايات پرمعنايى را مى بينيم تعجّب مى كنيم و از خود مى پرسيم: «كه چطور ثواب يك دعا، با تلاش مجاهدى كه در خون خود غلطيده برابر است؟!». امّا اگر انتظار را به آماده سازى مردم سراسر جهان براى ظهور آن حضرت تفسير كنيم، انتظار معادل جهاد بلكه گاهى ابعاد گسترده تر دارد! 2ـ بُعد بيرونى انتظار همان تفسير اوّل بود; امّا بُعد درونى انتظار جهاد با نفس است، ما بايد خود را بسازيم و آماده كنيم. چون او مجرى عدالت است، من اگر ظالم باشم چگونه مى توانم منتظر ظهور او باشم. او طيّب و طاهر است، من اگر آلوده باشم چگونه مدعى انتظار اويم و ... . بنابراين انتظار واقعى در صورتى تحقّق مى يابد كه جهاد با نفس را انجام دهيم و چنان ساخته شويم كه لايق سربازى آن حضرت گرديم. روشن است كه جهاد با نفس به مراتب سخت تر از جهاد با دشمن است، به همين جهت حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) در آن حديث مشهور خطاب به مسلمانانى كه از جنگى سخت برگشته بودند فرمود: «مَرْحَباً بِقَوْم قَضَوْا اَلْجِهادَ الاَْصْغَرَ وَ بَقِىَ عَلَيْهِمُ الْجِهادُ الاَْكْبَرَ، قالُوا: وَ مَا الْجِهادُ الاَْكْبَرُ؟ قالَ: اَلْجِهادُ مَعَ النَّفْسِ»( ميزان الحكمة، باب 586، حديث 2741، (جلد 2، صفحه 140)). نتيجه اين كه انتظار بايد در بعد درونى و بيرونى آن براى مردم تفسير شود تا به صورت بى محتوى در نيايد و در محدوده دعا خلاصه نشود. اگر ما در انتظار مهمان محترمى باشيم، چه مى كنيم؟ هم خود را تميز مى كنيم و هم خانه تكانى مى نماييم. آيا منتظران امام زمان ـ عجل الله فرجه ـ نبايد خانه تكانى كنند؟!. [ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۲۰ ] [ 21:2 ] [ سعید ]
قرآن در نگاه امام صادق عليه السلام روزى كه رسول خاتم صلي الله عليه و آله دو وزنه سنگين و دو ميراث گرانبها (قرآن و عترت) را به مردم معرفى كرد و براى نجات از گمراهى، تمسك به «ثقلين» را توصيه فرمود، اهلبيت خويش را نيز به عنوان قرآنشناسان خبير معرفى كرد، تا پس از او، امت از ائمه الهام بگيرند و شاگردى عترت را با افتخار بپذيرند. صادق آل محمد صلي الله عليه و آله، درباره حبل المتين قرآن و شيوه بهرهگيرى از آن و جايگاه كلام الهى، سخنان نغز بسيارى دارد كه در اين نوشته به اختصار به برخى از محورهاى تعاليم و توصيههاى حضرتش اشاره مىكنيم، باشد كه جامعه قرآنى و ولايى ما، از حضرت صادق عليه السلام سرمشق بگيرد و از سرچشمه هدايت قرآنى، جان عطشناك خويش را سيراب سازد. 1- قرآن، تجلىگاه خدا كلام الهى، جلوهاى از قدرت و علم و حكمت خداست و آيات قرآن، هر يك نشانهاى از عظمت الهى است. امام صادق عليه السلام در زمينه جلوهگاه بودن قرآن براى ذات مقدس خدا البته براى چشمهاى بيدار و دلهاى آگاه مىفرمايد: "لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه و لكنهم لايبصرون" (1) ؛ خداوند بر خلق خويش در كلام خودش تجلى كرده است، ولى آنان خدا را نمىبينند. 2- گنجينه كامل معارف قرآن بىپايان است. به تعبير خود قرآن "تبيانا لكل شىء" است؛ بيانگر هر چيز . هر پند و حكمت، هر حكم و قانون، هر علم و دانش ريشه در قرآن دارد. حتى براى آگاهى از سرگذشت پيشينيان و سرنوشت آيندگان و دانشهاى آسمان و زمين بايد به قرآن نگريست و به كمك اهلبيت عليهم السلام، از اين منبع و گنجينه كامل بهره گرفت. امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «خداوند بىهمتا و قدرتمند، كتاب خويش را بر شما نازل فرمود و او راستگو و نيكوكار است. در قرآن، خبر شما و خبر آنان كه پيش از شما بودند و آنان كه پس از شما خواهند آمد، همچنين خبر آسمان و زمين است... .» و در سخن (2) ديگرى به جنبه تبيان بودن قرآن چنين اشاره مىفرمايد: "ان الله انزل فىالقرآن تبيان كل شىء، حتى و الله ما ترك شيئا يحتاج العباد اليه الا بينه للناس..." (3)؛ خداوند در قرآن، بيان هر چيز را نازل كرده است. به خدا قسم هيچ چيزى را كه بندگان به آن نيازمندند، فروگذار نكرده و براى مردم بيان فرموده است. 3- عهدنامه الهى قرآن، عهدى استوار ميان خدا و مردم است و آيات اين كتاب، متن اين عهدنامه را بيان مىكند. در عهدنامه بايد نگريست، به آن بايد پاىبند بود، مفاد آن را نبايد زير پا گذاشت. امام صادق عليه السلام درباره اين عهدنامه و لزوم تلاوت بخشى از آن در هر روز، چنين مىفرمايد: "القرآن عهدالله الى خلقه، فقد ينبغى للمرء المسلم ان ينظر فى عهده و ان يقراء منه فى كل يوم خمسين آيه" (4)؛ قرآن عهد خداوند نسبت به بندگان اوست. سزاوار است كه يك انسان مسلمان در اين عهدنامه الهى بنگرد و هر روز پنجاه آيه از آن را بخواند. روشن است كه مرور بر مفاد يك عهدنامه، براى يادآورى از آن قرارداد و رعايت آن در عمل است. ميثاق خدا با بندگان بر شناختن احكام الهى و عبرت گرفتن از حكايات قرآن و عمل به اوامر او و تدبر در آيات است. جالب است كه امام صادق عليه السلام وقتى مىخواست قرآن تلاوت كند، قرآن را كه به دست راست خويش مىگرفت، دعايى مىخواندكه به عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال اين قرار داد، اشاره دارد. مضمون آن دعا چنين است: «خداوندا! من عهد و كتاب تو را گشودم. خدايا! نگاهم را در اينكتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را تفكر، و تفكرم را عبرتآموزى. خدايا! مرا از آنان قرار بده كه از مواعظ تو در اين كتاب، پند مىگيرند و از نافرمانىات پرهيز مىكنند. وقتى كتاب تو را مىخوانم، بر دل و گوشم مُهر مزن و بر ديدگانم پرده ميفكن و قرائت مرا خالى از تدبر مگردان، بلكه مرا چنان قرار بده كه در آيات و احكامش ژرف بنگرم، دستورهاى دين تو را بگيرم و عمل كنم و نگاه مرا در اين كتاب، غافلانه و قرائتم را بيهوده و بىثمر مساز.» (5) 4- آينه عبرت در خلال آيات قرآن، سرگذشت اقوامى از گذشته آمده است. چه نيكان و صالحان كه در سايه ايمان و عمل و پيروى از حق، سعادتمند شدند، چه عنودان و لجوجان كه با تكذيب انبيا و انكار خدا و طغيان و فساد، گرفتار عذاب الهى گشتند. قرآن، كتاب قصه و داستان نيست، ولى سرشار از قصص و حكايات افراد و امتهاست و همه بر اساس درس گرفتن و الهام و عبرت و پند. امام صادق عليه السلام مىفرمايد: «عليكم بالقرآن! فما و جدتم آية نجابها من كان قبلكم فاعملوا به، و ما وجدتموه هلك من كان قبلكم فاجتنبوه» (6)؛ بر شما باد قرآن! هر آيهاى را كه يافتيد كه گذشتگان، با عمل به محتواى آن آيه نجات يافتند، شما هم به آن عمل كنيد و هر آيه را ديديد كه بيانگر هلاكت پيشينيان است، شما هم از آن (عامل هلاكت) بپرهيزيد. اين شيوه برخورد با آيات قرآن، سودمندترين شيوهاى است كه در عمل فردى و اجتماعى مسلمانان اثر مىگذارد و قرآن هدايتگر قارى مىشود. 5- احكام جاودانه دين خدا و آيات قرآن، حاوى يك سلسله احكام الهى است كه تا دامنه قيامت استمرار مىيابد. آنچه كه حلال الهى و حرام الهى است، مشمول مرور زمان نمىشود و حكم خدا در اثر «جو» يا «شرايط جديد» يا «تمايلات اين و آن» عوض نمىگردد. امام صادق عليه السلام در تشريح بعثتهاى سلسله نورانى انبيا، به دوره بعثت رسول خاتم صلي الله عليه و آله مىرسد و مىفرمايد: «تا آن كه محمد صلي الله عليه و آله آمد و قرآن را آورد و شريعت و راه و روش قرآن را. پس حلال آن تا روز قيامت حلال است و حرام آن تا روز قيامت حرام مىباشد.» و در سخنى (7) ديگر، جريان قرآن را در عصرها و زمانها، همچون جريان شب و روز و ماه و خورشيد مىداند. با بيان امام صادق عليه السلام راه بر انديشه كسانى كه احكام خدا را مقطعى و دورهاى مىدانند و عصر حاضر را براى اجراى احكام قرآن مناسب نمىدانند و قوانين وحى را براى تنظيم امور بشريت امروز و جامعه كنونى كافى نمىبينند، بسته مىشود. 6- هميشه زنده و شاداب غير از احكام قرآن و حلال و حرام آن كه ابدى است، خود اين كتاب ژرف و فصيح و متين نيز با گذشت زمان كهنه نمىشود و پيوسته معارف آن براى همه اقشار در همه زمانها درخشندگى و آموزندگى دارد. امام صادق عليه السلام در حديثى به رمز و راز اين جاودانگى و طراوت هميشگى در كلام خدا اشاره دارد. مردى از آن حضرت مىپرسد: چرا قرآن با نشر و درس و بررسى، تازهتر و شادابتر مىشود و هرگز كهنه نمىشود؟ امام صادق عليه السلام در پاسخ مىفرمايد: «لان الله تبارك و تعالى لم يجعله لزمان دون زمان ولالناس دون ناس فهو فى كل زمان جديد و عند كل قوم غض الى يوم القيامه» (8) ؛ براى اين كه خداى متعال آن را براى زمانى خاص يا مردمى خاص قرار نداده است. از اين رو قرآن در هر زمان تازه است و نزد هر قومى شاداب است تا روز قيامت. طراوت و تازگى قرآن براى همه و هميشه، به خاطر آن است كه معجزه جاويد پيامبر صلي الله عليه و آله و كلام الهى است و در هر عصرى پاسخگوى نيازهاى فكرى، هدايتى و اجتماعى مردم است. 7- حفظ، آموزش و عمل گرچه تلاوت قرآن و حفظ كردن آيات آن ثواب دارد و ارزشمند است، ولى تكليف مسلمانان در اين حد خلاصه نمىشود. حفظ كردن بايد همراه با عمل باشد و ياد دادن و ياد گرفتن به قصد اجراى فرمودههاى خداى متعال. حضرت صادق عليه السلام فرموده است: «الحافظ للقرآن، العامل به، مع السفره الكرام البرره» (9) ؛ كسى كه حافظ قرآن و عمل كننده به آن باشد، همراه با سفيران والامقام و نيكوكار الهى (فرشتگان مقرب) خواهد بود. ضرورت آموختن قرآن نيز در كلام آن حضرت مطرح است. مىفرمايد: «ينبغى للمؤمن ان لايموت حتى يتعلم القرآن او يكون فى تعلمه» (10)؛ سزاوار است كه مؤمن نميرد، تا آن كه قرآن را آموخته باشد، يا در حال و مسير فراگرفتن قرآن باشد. با اين حال، پاىبندى به احكام قرآن و عمل به آن در تعبير امامصادق عليه السلام چنين بيان شده است: «واحذر ان تقع من اقامتك حروفه فى اضاعه حدوده» (11) ؛ بپرهيز از اين كه در مسير اقامه حروف، به اضاعه حدود بيفتى. بسيارند آنان كه در شكل و ظاهر به قرآن مىپردازند و در وراى جلوههاى ظاهرى قرآنى، عمل به قرآن مطرح نيست. اين گونه برخورد تشريفاتى و مراسمى و شكلى با قرآن، در شان كلام الهى و منشور آسمانى نيست. 8- ادب و آداب تلاوت خواندن قرآن نيز آدابى دارد، هم آداب ظاهرى همچون مسواك، وضو، ترتيل، صوت خوش، رو به قبله بودن، حفظ احترام كلام الله و ... و هم آداب باطنى و حالتهاى روحى و توجه قلبى و عنايت به كلام خدا و پيدا كردن حالت خشوع و تذكر و تاثيرپذيرى از تلاوت، اين نكات در كلمات امام صادق عليه السلام بسيار بيان شده است. به برخى از اين رهنمودها اشاره مىشود: امام صادق عليه السلام مىفرمايد: هر گاه نزد تو قرآن تلاوت مىشود، بر تو لازم است گوش بدهى و سكوت و توجه داشته باشى: «اذا قرىء عندك القرآن وجب عليك الانصات و الاستماع» (12) ؛ اين همان نكته قرآنى است كه در آيه 204 سوره اعراف آمده است: "و اذا قرىء القرآن فاستمعوا له و انصتوا." و در سخن ديگرى به نقل از حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله مىفرمايد كه: «راه قرآن» را نظيف و پاكيزه كنيد. مىپرسند: راه قرآن چيست؟ مىفرمايد: دهاننتان. مىپرسند: چگونه؟ مىفرمايد: با مسواك. (13) در حديث ديگر، امام صادق عليه السلام فرموده است: كسى كه قرآن بخواند، ولى قلبش رقت پيدا نكند و در برابر خداوند خاضع نشود و در درون، حالت حزن و خشيت و هراس نيابد، شان و جايگاه والاى خدا را سبك شمرده است. بنگر كه كتاب پروردگارت را چگونه مىخوانى و با منشور خويش چه برخوردى دارى و اوامر و نواهى آن را چگونه پاسخ مىدهى و حدود و تكاليف آن را چگونه امتثال و فرمانبردارى مىكنى؟! در آيههاى وعد و وعيد، درنگ كن، در امثال و مواعظ قرآن انديشه كن. مبادا اقامه حروف و قرائت ظاهر، تو را در تباه ساختن حدود آن بيندازد!... (14) تلاوت با حزن و حالتى اندوهناك كه نشاندهنده تاثر روحى قارى از آيات كلام خداست، ادب ديگرى از آداب تلاوت است. امام صادق عليه السلام فرموده است: «ان القرآن نزل بالحزن فاقروه بالحزن»؛ قرآن با (15) حزن نازل شده است، شما هم، آن را حزين قرائت كنيد. 9- جوانان و قرآن موج مقدس و فراگير قرآنى كه در كشورمان وجود دارد و اين همه نوجوانان و جوانان را در جلسات ترتيل و قرائت و مسابقات حفظ و خواندن و مفاهيم آيات، بر گرد محور نورانى قرآن جذب كرده است، قابل ستايش و مايه شكر و سپاس است. انس با قرآن، دلهاى جوانان را روشن و زندگيهاشان را با صفا مىكند و عامل جذب آنان به پاكى و راه خدا مىشود. امام صادق عليه السلام مىفرمايد: هر جوان مومنى كه قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خون او در مىآميزد و خداوند او را با فرشتگان بزرگوار همراه مىسازد و قرآن روز قيامت نگهدارنده او (از دوزخ) خواهد بود: «من قرئى القرآن و هو شاب مؤمن، اختلط القرآن بلحمه و دمه، و جعله الله مع السفرهالكرام البرره و كان القرآن حجيزا عنه يومالقيامه.» (16) به خصوص، خانههايى كه نواى خوش قرآن از حنجرههاى داوودى از آنها به گوش مىرسد و صبح و شام، جوانان صاحبدل و روشن ضمير، همدم كتاب خدايىاند و لحظات خويش را با انس با قرآن سپرى مىكنند، مشمول رحمت خدا و هدايت قرآنى مىشوند. اين گونه خانههاى نورانى از تلاوت، در آسمانها تابان و فروزان است. امام صادق عليه السلام مىفرمايد: خانهاى كه يك فرد مسلمان در آن قرآن تلاوت مىكند، براى اهل آسمان نورانى ديده مىشود، همچنان كه مردم دنيا در آسمان ستاره درخشان را مىبينند. (17) 10 نكتههاى ديگر همچنان كه ياد شد، در درياى كلمات حضرت صادق عليه السلام گهرهاى فراوانى وجود دارد كه در باره قرآن كريم است. نقل آنها به طول مىانجامد. عصاره و خلاصهاى از آن مضامين را كه در برخى روايات ديگر آمده است، تقديم مىكنيم. امام صادق عليه السلام، قرآن را داراى آيات ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه مىداند و بهرهگيرى از قرآن را براى كسانى روا مىشمرد كه به اين نكات توجه داشته باشند وگرنه گمراه مىشوند و گمراه مىكنند. وى براى فراگيرى هر حرف از قرآن، پاداش ده حسنه بيان مىكند و مىفرمايد: قرآنى كه خوانده نمىشود و غبار بر آن مىنشيند، روز قيامت به درگاه خدا شكايت مىكند. تلاوت راستين را آن مىداند كه قرآن خوانان، وقتى به آيات بهشت و جهنم مىرسند، مىايستند و تامل مىكنند. اهلبيت عليهم السلام را وارثان كتاب خدا و برگزيدگان خلق مىشمرد و از اين خاندان به عنوان وجهالله، آيات، بينات و حدودالله ياد مىكند و ولايت ائمه را قطب و محور قرآن و همه كتب آسمانى معرفى مىكند و قرآن را «ثقل اكبر»مىنامد و آن را چراغ هدايت و فروغ تاريكى و حياتبخش قلب بينا و گشاينده چشم و دل مىشمارد. از ديدگاه آن حضرت، قرآن «معيار» و ملاك درستى و حقانيت هر حرف و حديث است و مىفرمايد: هر چه كه از ما براى شما نقل مىشود، در صورتى كه مخالف با قرآن باشد ما نگفتهايم و شما نپذيريد. او اهلبيت پيامبر صلي الله عليه و آله را خزانهداران علم الهى و بازگو كنندكان وحى خدا مىداند و از تفسير به راى نهى مىكند و از آن قارى كه كه به خاطر خودنمايى يا كسب درآمد، به قرائت مىپردازد، نكوهش مىكند. پايانبخش نوشته را حديثى از آن حضرت درباره فضيلت سوره فجر و دعوت به خواندن آن در نمازها تقديم مىشود. امام صادق عليه السلام مىفرمود: «اقروا سورة الفجر فى فرائضكم و نوافلكم، فانها سورة الحسين بن على من قراءها كان مع الحسين فى درجته من الجنه»؛ سوره فجر (18) را در نمازهاى واجب و مستحب خود بخوانيد، چرا كه آن، سوره حسين بن على عليهماالسلام است. هر كس آن را بخواند، در بهشت همراه حسين عليه السلام و در رتبه و درجه او خواهد بود. «والفجر» كه سوگند خداى ازلى است روشنگر حقى است كه با آل على است اين سوره به گفته امام صادق عليه السلام مشهور به سوره حسين بن على عليه السلام است. (19) اميد است كه در سايه رهنمودهاى حضرت صادق عليه السلام، با چشمه وحى الهى آشناتر شويم و «قرآنى» بينديشيم و «قرآنى» زندگى كنيم. پىنوشتها: 1- بحارالانوار، ج 89، (بيروت)، ص107. 2- كافى، ج 2، ص599. 3- بحارالانوار، ج89، ص 81. 4- وسايل الشيعه، ج 4، ص849. 5- بحارالانوار، ج 95، ص 5. 6- الحياه، ج 2، ص116. 7- كافى، ج 2، ص 18. 8- بحارالانوار، ج 89، ص 15. 9- الحياه، ج 2، ص 152. 10- همان، ص 155. 11- بحارالانوار، ج 82، ص43. 12- وسائل الشيعه، ج 4، ص 861. 13- الحياه، ج 2، ص 158. 14- بحارالانوار، ج89، ص207. 15- وسائل الشيعه، ج 4، ص857. 16- الحياه، ج 2، ص 164. 17- كافى، ج 2، ص 610. 18- تفسير برهان، ج 4، ص457/ مجمع البيان، ج، 5، ص 481. 19- از جواد محدثى. منبع : WWWIMAMALINET.NET ؛ جواد ذوالجلالي [ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۲۰ ] [ 14:11 ] [ سعید ]
(آيه41)ـ پنجمين و آخرين قومى كه در اين سلسله آيات به آنان اشاره مى شود قوم فرعون است , ولى از آنجا كـه سرگذشت اين قوم بطور مشروح در سوره هاى مختلف قرآن آمده در اينجا تنها اشاره كوتاه و فشرده اى به داستان عبرت انگيز آنها شده است . مى فرمايد: ((و (همچنين ) انذارها و هشدارها (يكى پس از ديگرى ) به سراغ آل فرعون آمد)) (ولقد جاء آل فرعون النذر). مـنـظـور از ((آل فـرعـون )) تـنها خاندان و بستگان او نيست , بلكه پيروان او را بطورعموم شامل مى شود. (آيه42)ـ اين آيه از واكنش ((آل فرعون )) در برابر دو پيامبر بزرگ الهى (موسى و هارون ) و انذارهاى آنها پرده برداشته , مى گويد: ((آنها تمام آيات ما را تكذيب كردند)) (كذبوا باياتنا كلها). آرى ! ايـن مـغـروران خودخواه , و اين جباران خودكامه و بيدادگر, همه آيات الهى رابدون استثنا انكار كردند, همه را دروغ يا سحر يا حوادث اتفاقى شمردند!. انـسـان اگـر حقيقت جو باشد ديدن يكى از اين معجزات با اخطار قبلى و سپس برطرف شدن بلا بـه وسـيـلـه دعـاى پيامبر خدا براى او كافى است , ولى هنگامى كه انسان بر سر دنده لجاجت قرار مـى گـيـرد اگـر تـمـام آسمان و زمين آيت خدا شود مؤثرنيست تنها عذاب الهى بايد فرا رسد و مغزهائى را كه پر از باد غرور است درهم بكوبد. چـنـانـكـه در پايان آيه مى خوانيم : ((و ما آنها را گرفتيم و مجازات كرديم ,گرفتن شخصى (كه هرگز مغلوب نمى شود) قدرتمند و توانا)) (فاخذناهم اخذ عزيزمقتدر). تـعبيرى كه در ذيل اين داستان آمده , در سرگذشتهاى ديگر نظير ندارد اين به خاطر آن است كه فرعونيان بيش از همه به قدرت و عزت خود مى باليدند, وهمه جا سخن از نيروى حكومت آنها بود, امـا خـداونـد مـى گويد: ما آنها را گرفتيم ,گرفتن عزيز مقتدر تا معلوم شود, اين قدرت و عزت پـوشـالـى در مـقابل عزت وقدرت خدا هيچ و پوچ است , و عجب اين كه همان رود عظيم نيل كه سرچشمه تمام ثروت و قدرت و آبادى و تمدن آنها بود مامور نابودى آنها شد, و عجيبتر اين كه قبل از آن موجودات كوچكى همچون ملخ , قورباغه , قمل (يك نوع حشره ) برآنها مسلط گشت و آنان را به ستوه آورد و بيچاره كرد. (آيه43)ـ بعد از بيان داستان اقوام پيشين و عذاب و كيفر امتهاى سركش ومجرم , در اين آيه مشركان مـكـه را مـخاطب ساخته مى گويد: ((آيا كفار شما بهتر ازآنانند يا براى شما امان نامه اى در كتب آسمانى نازل شده است )) (اكفاركم خير من اولئكم ام لكم براة فى الزبر). ميان شما و قوم فرعون و قوم نوح و لوط و ثمود چه تفاوتى است ؟ اگر آنهابه خاطر كفر و طغيان و ظـلـم و گـنـاه گـرفـتـار طوفانها و زلزله ها و صاعقه ها شدند چه دليلى دارد كه شما به چنين سرنوشتى مبتلا نشويد؟!. (آيـه44)ـ ((يـا مـى گـويـنـد: ما جماعتى متحد و نيرومند و پيروز هستيم )) و ازمخالفانمان انتقام مى گيريم (ام يقولون نحن جميع منتصر). (آيـه45)ـ سپس به عنوان يك پيشگوئى قاطع براى رد سخنان آنها,مى افزايد آنها بدانند: ((به زودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند))(سيهزم الجمع ويولون الدبر). ايـن پيشگوئى در ميدان بدر و ساير جنگهاى اسلامى جامه عمل به خودپوشيد, و سرانجام جمعيت قدرتمند كفار متلاشى شدند و فرار كردند. (آيـه46)ـ در ايـن آيه مى افزايد: تنها شكست و ناكامى در دنيا بهره آنها نيست ((بلكه رستاخيز موعد آنهاست و مجازات قيامت هولناك تر و تلختر است )) (بل الساعة موعدهم والساعة ادهى وامر). و بـه ايـن تـرتـيـب آنـها بايد هم در انتظار شكست تلخى در اين دنيا باشند, و هم شكست تلختر و وحشت انگيزتر در آخرت . (آيـه47)ـ ايـن آيه همچنان ادامه بحث آيات قبل پيرامون كيفيت حال مشركان و مجرمان در قيامت اسـت , آيـه قبل اين حقيقت را بيان كرد كه روز قيامت ميعاد آنهاست و آن روز مصيبت بار و تلخى است . ايـن آيه به بيان علت اين امر پرداخته , مى گويد: ((مجرمان در گمراهى وشعله هاى آتشند)) (ان المجرمين فى ضلا ل وسعر). (آيـه48)ـ ((در آن روز كـه در آتـش دوزخ بـه صورتشان كشيده مى شود(و به آنها گفته مى شود:) بچشيد آتش دوزخ را)) دوزخى كه پيوسته آن را انكارمى كرديد و دروغ و افسانه مى پنداشتيد (يوم يسحبون فى النار على وجوههم ذوقوا مس سقر). در روايتى از امام صادق (ع ) نقل شده : در جهنم ((دره اى است به نام سقر كه جايگاه متكبران است , و هرگاه نفس بكشد دوزخ را مى سوزاند))!. (آيـه49)ـ و از آنجا كه ممكن است خيال شود كه اين عذابها با آن معاصى هماهنگ نيست , در اين آيه مى افزايد: ((ما هر چيز را به اندازه آفريديم )) (انا كل شىء خلقناه بقدر). آرى ! هـم عـذابـهـاى دردنـاك آنـها در اين دنيا روى حساب است , و هم مجازاتهاى شديد آنها در آخرت , نه تنها مجازاتها كه هر چيزى را خدا آفريده روى حساب و نظام حسابشده اى است . (آيه50)ـ سپس مى فرمايد: نه تنها اعمال ما از روى حكمت است , بلكه توام با نهايت قدرت و قاطعيت نـيز مى باشد, زيرا ((فرمان ما يك امر بيش نيست (وچنان با سرعت انجام مى گيرد) همچون يك چشم برهم زدن ))! (وما امرنا الا واحدة كلمح بالبصر). بـنـابراين آن روز كه فرمان برپا شدن قيامت را صادر مى كنيم با يك چشم برهم زدن همه چيز در مسير رستاخيز قرار مى گيرد, و حيات نوين در كالبدهادميده مى شود. همچنين آن روز كه اراده كنيم مجرمان را به وسيله صاعقه ها و صيحه هاى آسمانى يا زمين لرزه ها و طوفانها و تندبادها مجازات كنيم يك فرمان بيشترلازم نيست . تـوجـه بـه ايـن نـكته لازم است كه فرمان او همه جا يك كلمه است كه از يك چشم برهم زدن نيز سـريـعتر مى باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است كه باتوجه به سنت تدريجى بودن عالم ماده و خاصيت و طبيعت حركت , زمان به خود مى پذيرد. (آيـه51)ـ ايـن آيه بار ديگر مجرمان و كفار را مخاطب ساخته و توجه آنها رابه سرنوشت اقوام پيشين معطوف مى دارد, مى گويد: ((ما كسانى را كه در گذشته شبيه شما بودند هلاك كرديم , آيا كسى هست كه (متذكر شود و) پند گيرد)) (ولقداهلكنا اشياعكم فهل من مدكر). ايـن آيـه بـار ديگر اين حقيقت را تاكيد مى كند كه وقتى اعمال و رفتار واعتقادات شما با آنها يكى است , دليلى ندارد كه شما سرنوشتى جز سرنوشت آنهاداشته باشيد, بيدار شويد و پند گيريد. (آيـه52)ـ سپس به اين اصل اساسى اشاره مى كند كه با مرگ اقوام پيشين اعمال آنها نابود نشد, بلكه ((هركارى را انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است )) (وكل شىء فعلوه فى الزبر). همين گونه اعمال شما نيز ثبت و ضبط مى شود, و براى يوم الحساب محفوظ است . (آيـه53)ـ سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((و هر كار كوچك و بزرگى نوشته شده است )) (وكل صغير وكبير مستطر). بنابراين حساب اعمال در آن روز يك حساب جامع و كامل است , چنانكه وقتى نامه اعمال مجرمان به دست آنها داده مى شود ((فرياد برمى آورند: كه اى واى برما! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كو چك و بزرگى نيست مگر آن را شماره كرده ))! (كهف /49). (آيه54)ـ و از آنجا كه سنت قرآن مجيد بر اين است كه صالحان و طالحان ونيكان و بدان را در مقايسه بـا يكديگر معرفى مى كند, چرا كه در مقايسه تفاوتهاچشمگيرتر و آشكارتر است در اينجا نيز بعد از ذكر سرنوشت كافران مجرم اشاره كوتاهى به سرنوشت مسرت بخش و روح پرور پرهيزكاران كرده , مـى فـرمـايـد:((پـرهـيـزكـاران در بـاغـهـا و نـهرهاى بهشتى (و فضاى گسترده و فيض وسيع خداوند)جاى دارند)) (ان المتقين فى جنات ونهر). (آيـه55)ـ اين آيه كه آخرين آيه سوره ((قمر)) است توضيح بيشترى براى جايگاه متقين داده , چنين مـى گـويـد: ((در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر))قرار دارند (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر). چـه توصيف جالبى در اين آيه از جايگاه پرهيزكاران شده است ! دو ويژگى دارد كه همه امتيازات در آن جمع است . نخست اين كه آنجا جايگاه صدق است و هيچ گونه باطل و بيهودگى در آن راه ندارد, سراسر حق اسـت و تـمـام وعـده هـاى خـداوند درباره بهشت در آنجا عينيت پيدا مى كند, و صدق آنها آشكار مى شود. ديگر اين كه : در جوار و قرب خداست , همان چيزى كه از كلمه ((عند)) (نزد) استفاده مى شود كه اشـاره بـه نهايت قرب و نزديكى معنوى است نه جسمانى , آن هم نسبت به خداوندى كه هم مالك است و هم قادر, هرگونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت و در فرمان حكومت و مالكيت اوست , و به همين دليل در پذيرائى اين ميهمانان گرامى فروگذار نخواهد كرد, و تنها خودش مى داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است . دراين دو آيه كه سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتيان است نخست ازمواهب مادى آنها كه باغهاى وسـيـع و نـهـرهـاى جارى است سخن مى گويد, سپس ازپاداش بزرگ معنوى آنها كه حضور در پيشگاه قرب مليك مقتدر است , تا انسان رامرحله به مرحله آماده كند, و روح او را به پرواز درآورد. آغاز و پايان سوره قمر:. قـابـل توجه اين كه سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزديك شدن قيامت آغاز شده , و با آرامـش مـطلقى كه براى مؤمنان راستين در جايگاه صدق درنزد مليك مقتدر بيان فرموده پايان مـى گـيـرد, و چنين است راه و رسم تربيت كه ازاضطراب و وحشت شروع مى شود, و به آرامش كـامـل منتهى مى گردد, افكار پريشان را جمع مى كند, هوسهاى سركش را رام مى نمايد, خوف و اضـطراب درونى ازعوامل فنا و نابودى و ضلال را برطرف مى سازد و در جوار ابديت پروردگار و درپيشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سكينه و اطمينان مى كند. و به راستى توجه به اين كه خداوند مالك بى منازع و حاكم بى مانع درسرتاسر عالم هستى است , و تـوجـه بـه ايـن كـه او مـقـتدر است و قدرتش در همه چيزنافذ است به انسان آرامش بى نظيرى مى بخشد. ((پايان سوره قمر)). [ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:3 ] [ سعید ]
(آيـه11)ـ سپس اشاره گويا و تكان دهنده اى به كيفيت عذاب آنها كرده ,مى فرمايد: ((در اين هنگام درهاى آسمان را با آبى فراوان و پى درپى گشوديم ))(ففتحنا ابواب السماء بماء منهمر). تعبير به گشودن درهاى آسمان تعبير بسيار زيبايى است كه به هنگام نزول بارانهاى شديد به كار مى رود, همان گونه كه در فارسى نيز مى گوئيم : گوئى درهاى آسمان باز شده و هرچه آب است فرو مى بارد. (آيه12)ـ نه تنها از آسمان آب زيادى فرو ريخت كه از زمين هم آب جوشيد, چنانكه در آيه آمده : ((و زمين را شكافتيم و چشمه هاى زيادى بيرون فرستاديم (وفجرنا الا رض عيونا). ((و اين دو آب به اندازه مقدر با هم درآميختند)) و درياى وحشتناكى شد(فالتقى الماء على امر قد قدر). از سراسر زمين آب جوشيدن گرفت و چشمه ها سر برآوردند و از تمامى آسمان آب باريدن گرفت و به هم پيوستند و دريائى عظيم و طوفانى تشكيل دادند. (آيـه13)ـ در ايـنـجـا قـرآن دنـبـالـه مـساله طوفان را رها ساخته ـچرا كه آنچه بايدگفته شود در جمله هاى قبل جمع است ـ و به سراغ كشتى نجات نوح رفته ,مى فرمايد: ((و او را بر مركبى از الواح و ميخهائى ساخته شده سوار كرديم )) (وحملناه على ذات الواح ودسر). (آيـه14)ـ سـپـس خـداونـد بـه عـنايت خاصش نسبت به كشتى نجات نوح اشاره كرده , مى فرمايد: ((مركبى كه زير نظر ما حركت مى كرد)) (تجرى باعيننا). سـپـس مـى افـزايـد: تمام اينها ((پاداشى بود براى كسى كه [ نوح ] مورد انكار قرار گرفته بود)) و كيفرى براى كسانى كه او را تكذيب كردند و كافر شده بودند)) (جزاء لمن كان كفر). آرى ! نـوح همانند همه انبيا از مواهب بزرگ الهى و از نعمتهاى عظيم او بود كه بى خبران كفرانش كردند, و به آئينش كافر شدند. (آيه15)ـ سپس به عنوان نتيجه گيرى از اين ماجراى عظيم مى فرمايد: ((و مااين ماجرا را به عنوان نـشانه اى درميان امتها باقى گذارديم , آيا كسى هست كه پندگيرد)) (ولقد تركناها آية فهل من مدكر). و بـه راستى كه همه گفتنيها در همين ماجرا گفته شده , و آنچه بايد انسانى بيدار بفهمند از آن مى فهمند. (آيـه16)ـ و در ايـن آيه به عنوان يك سؤال تهديدآميز و پرمعنى نسبت به كافرانى كه همان راه كفار زمـان نوح را مى سپرند مى گويد: اكنون بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر). آيا واقعيت داشت يا داستان و افسانه بود؟!. (آيـه17)ـ و سـرانـجـام در ايـن آيـه بـر ايـن حقيقت تاكيد مى كند كه : ((ما قرآن رابراى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). آرى ! اين قرآن , هيچ پيچيدگى ندارد, و شرائط تاثير, در آن جمع است ,الفاظش شيرين و جذاب , تـعـبـيـراتـش زنده و پرمعنى , انذارها و بشارتهايش صريح وگويا, داستانهايش واقعى و پرمحتوا, دلائلش قوى و محكم , منطقش شيوا و متين ,خلاصه آنچه لازمه تاثيرگذاردن يك سخن است در آن جـمـع است , و به همين دليل هر زمان دلهاى آماده با آن تماس يابد, مجذوب آن مى شود و در طـول تـاريـخ اسـلام نـمـونـه هـاى عـجيب و شگفت انگيزى از تاثير عميق قرآن در دلهاى آماده ديده مى شود, كه شاهد گوياى اين امر است . (آيه18)ـ قـوم ديـگـرى كـه سرگذشت آنها در اين سوره به دنبال سرگذشت فشرده قوم نوح آمده , ((قوم عـاد)) اسـت , كـه قـرآن بـه عنوان هشدارى به كافران و مجرمان بطورفشرده به آن اشاره كرده , مى گويد: ((قوم عاد (نيز پيامبر خود را) تكذيب كردند))(كذبت عاد). هـر قـدر پـيـامبر آنها, هود بر تبليغات خود مى افزود, و از راههاى مختلف براى بيدار ساختن آنها تلاش مى كرد, آنها بر خيره سرى و لجاجت خود مى افزودند, وغرور ناشى از ثروت و امكانات مادى و غفلت ناشى از غرق بودن در شهوات ,گوش شنوا و چشم بينا را از آنها گرفته بود. سـرانـجـام خـداونـد آنـهـا را بـا عـذاب دردناكى مجازات كرد, لذا در دنباله آيه بصورت سربسته مى فرمايد: بنگريد ((عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟ (فكيف كان عذابى ونذر). (آيـه19)ـ سپس به شرح اين اجمال پرداخته , مى افزايد: ((ما تندبادوحشتناك و سردى را در يك روز شوم مستمر بر آنان فرستاديم )) (انا ارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى يوم نحس مستمر). (آيه20)ـ سپس در توصيف اين تندباد مى فرمايد: ((مردم را همچون تنه هاى نخل ريشه كن شده از جا بر مى كند)) و به هر سو پرتاب مى نمود (تنزع الناس كانهم اعجاز نخل منقعر). ((اعـجاز)) جمع ((عجز)) به معنى قسمت عقب يا پائين چيزى است , و تشبيه آنها به قسمت پائين نخلها به خاطر آن است كه به گفته بعضى باد به قدرى شديد بودكه نخست دست و سرهاى آنها را كـنـد و بـا خود برد, و بعد بقيه بدنهايشان همچون نخل بى شاخ و برگ , از زمين كنده شده به هر گوشه و كنار پراكنده مى گشت . (آيـه21)ـ سـپـس قـرآن بـه عـنوان هشدار مى گويد: ((پس (ببينيد) عذاب وانذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر). مـا بـا اقوام ديگر كه راه تكذيب و كبر و غرور و گناه و عصيان را پوئيدند چنين رفتار كرديم , شما درباره خود چه مى انديشيد كه راه آنها را ادامه مى دهيد؟. (آيه22)ـ و باز در پايان اين ماجرا مى افزايد: ((ما قرآن را براى تذكر آسان ساختيم , آيا كسى هست كه متذكر شود))؟ (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). آيا گوش شنوائى در برابر اين نداى الهى , واين هشدارها وانذارها وجود دارد؟. قابل توجه اين كه جمله ((فكيف كان عذابى ونذر)) در مورد قوم عاد دوبارتكرار شده يكى در آغاز بيان اين سرگذشت , و يكى هم در پايان آن , اين تفاوت شايد از اين جهت است كه عذاب اين گروه از ديگران شديدتر و وحشتناك تر بود,هرچند عذابهاى الهى همه شديد مى باشد. #مـسـاله توجه به سعد و نحس ايام ـكه در ارتباط با حوادثى است كه در آن واقع شده ـ علاوه بر اين كه غالبا انسان را به يك سلسله حوادث تاريخى آموزنده رهنمون مى شود, عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى , واستمداد از ذات پاك پروردگار, و لذا در روايات متعددى مى خوانيم : در روزهائى كه نام نحس بر آن گذارده شده مى توانيد با دادن صدقه , و يا خواندن دعا, و استمداد ازلطف خداوند, و قرائت بعضى از آيات قرآن , و توكل بر ذات پاك او, به دنبال كارهابرويد و پيروز و موفق باشيد. (آيـه23)ـ سومين قومى كه شرح زندگى آنهابطور فشرده به عنوان درس عبرتى در تعقيب بحثهاى گذشته در اين سوره مطرح شده است ((قوم ثمود)) است ـ كه در سـرزمـيـن ((حجر)) در شمال حجاز زندگى داشتند, وپيامبرشان ((صالح )) نهايت كوشش را در هدايت آنها كرد اما به جائى نرسيد. نخست مى فرمايد: ((طايفه ثمود (نيز) انذارهاى الهى را تكذيب كردند))(كذبت ثمود بالنذر). (آيـه24)ـ سـپـس بـه علت تكذيب آنها پرداخته , مى افزايد: ((و گفتند: آيا ما ازبشرى از جنس خود پيروى كنيم ؟ اگر چنين كنيم در گمراهى و جنون خواهيم بود))(فقالوا ابشرا منا واحدا نتبعه انا اذا لفى ضلا ل وسعر). آرى ! كـبـر و غـرور و خـودبـيـنـى و خـودخواهى حجاب بزرگ آنها در برابر دعوت انبيا بود, آنها مـى گـفتند: صالح فردى مانند ما است , دليلى ندارد كه ما از او پيروى كنيم ! او چه امتيازى بر ما دارد كه رهبر باشد, و ما پيرو و تابع او؟!. اين همان اشكالى است كه امتهاى گمراه غالبا به انبيا داشتند كه آنها افرادى از جنس ما هستند و به همين دليل نمى توانند پيامبر الهى باشند. (آيـه25)ـ سـپس افزودند: به فرض كه وحى الهى بر انسانى نازل شود ((آيا ازميان ما تنها بر او وحى نـازل شده )) (القى الذكر عليه من بيننا) با اين كه افرادى سرشناس تر و معروفتر و ثروتمندتر از او پيدا مى شود. در حـقيقت گفته هاى قوم ثمود شباهت زيادى با گفته هاى مشركان مكه داشت كه گاهى ايراد مـى كـردنـد: ((چرا اين پيامبر غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود؟ چرا فرشته اى نازل نشده كه همراه او انذار كند))؟ (فرقان /7). سـپس در پايان آيه مى گويد: آنها همين موضوع را دليل بر كذب پيامبرشان ((صالح )) گرفتند و گـفـتـنـد: ((او آدم بسيار دروغگوى هوسبازى است ))! (بل هو كذاب اشر) چراكه مى خواهد بر ما حكومت كند, و همه چيز را در قبضه خود بگيرد, و برطبق هوسهايش رفتار كند. (آيـه26)ـ قـرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((ولى فردا مى فهمند چه كسى دروغگوى هوسباز است ))؟ (سيعلمون غدا من الكذاب الا شر). همان زمان كه عذاب الهى فرارسد و آنها را درهم كوبد و تبديل به يك مشت خاك و خاكستر شوند, و سـپس مجازات بعد از مرگ نيز دامانشان را بگيردمى فهمند اين گونه نسبتها شايسته چه كسى بوده است ؟ و قبائى است براى قامت چه شخصى ؟!. (آيه27)ـ سپس به داستان ((ناقه )) كه به عنوان معجزه و سند گوياى صدق دعوت صالح (ع ) فرستاد شده بود اشاره كرده , مى افزايد: به صالح وحى كرديم كه ((ما ناقه را براى آزمايش آنها مى فرستيم , در انتظار پايان كار آنها باش و صبر كن )) (انامرسلوا الناقة فتنة لهم فارتقبهم واصطبر). ((نـاقه )) يعنى ;همان شتر ماده اى كه به عنوان معجزه صالح فرستاده شد مسلمايك ناقه معمولى نبود, بلكه داراى ويژگيهاى خارق العاده اى بود, از جمله اين كه طبق روايت مشهورى اين ناقه از دل صخره اى از كوه برآمد, تا معجزه گويائى دربرابر منكران لجوج باشد. (آيـه28)ـ روشـن اسـت كه قوم ثمود در اينجا در برابر آزمايش بزرگى قرار گرفتند, لذادر اين آيه مـى افزايد: ((و (به صالح گفتيم ) به آنها خبر ده كه آب (قريه ) بايد در ميان آنها تقسيم شود (يك روز سهم ناقه , و يك روز براى آنها) و هريك در نوبت خودبايد حاضر شود)) (ونبئهم ان الماء قسمة بينهم كل شرب محتضر). گـرچـه قـرآن در ايـن زمينه توضيحى بيش از اين نداده , ولى بسيارى از مفسران گفته اند: ناقه صالح روزى كه نوبت او بود تمام آب را مى نوشيد. ولـى بـعضى ديگر گفته اند: وضع و هيئت آن طورى بود كه وقتى كنار آب مى آمد حيوانات ديگر فرار مى كردند و نزديك نمى شدند, و لذا چاره اى جز اين نبود كه يك روز آب را در اختيار ناقه قرار دهند, و روز ديگر را در اختيار خودشان . (آيه29)ـ به هر حال اين قوم سركش و خودخواه و لجوج تصميم گرفتند((ناقه )) را از پاى درآورند, در حـالـى كـه ((صالح )) به آنها اخطار كرده بود كه اگر آزارى به ناقه برسانند در فاصله كوتاهى عذاب دامانشان را خواهد گرفت ((اما آنها (بدون اعتنا به اين امر) يكى از ياران خود را صدا زدند, و او به سراغ اين كار آمد, (و ناقه را)پى كرد)) (فنادوا صاحبهم فتعاطى فعقر). (آيـه30)ـ ايـن آيـه به عنوان مقدمه اى براى ذكر عذاب وحشتناك اين قوم سركش مى گويد: ((پس (بنگريد) عذاب و انذارهاى من چگونه بود))؟! (فكيف كان عذابى ونذر). (آيـه31)ـ و سـپـس مى افزايد: ((ما فقط يك صيحه [ صاعقه عظيم ] بر آنهافرستاديم , و به دنبال آن هـمـگـى بـه صـورت گـياه خشكى در آمدند كه صاحب چهارپايان (براى حيوانات خود در آغل ) جمع آورى مى كند))! (انا ارسلنا عليهم صيحة واحدة فكانوا كهشيم المحتظر). تـعـبـيـرى كـه در اين آيه درباره عذاب قوم ثمود آمده است بسيار عجيب وپرمعنى است , چرا كه خداوند براى نابودى اين قوم سركش هرگز لشكريانى ازآسمان و زمين نفرستاد, تنها با يك صيحه آسـمـانى , يك صاعقه گوشخراش , يك موج عظيم انفجار ـكه همه چيز را در مسير خود در شعاع وسيعى درهم كوبيد وخرد كردـ كار آنها را ساخت !. درك اين معنى براى گذشتگان مشكل بود, اما براى ما كه امروز از تاثير امواج ناشى از انفجار آگاه هستيم كه چگونه همه چيز را در مسير خود متلاشى و خردمى كند آسان است , البته صاعقه عذاب الهى با اين انفجارهاى بشرى قابل مقايسه نيست و از اينجا روشن مى شود كه اين صاعقه عظيم چه بلائى بر سر اين قوم خيره سر آورد؟. (آيـه32)ـ در ايـن آيـه و پايان اين سرگذشت دردناك و عبرت انگيز بار ديگرمى فرمايد: ((ما قرآن را بـراى تـذكر و بيدارى انسانها آسان نموديم آيا پند گيرنده اى پيدا مى شود))؟! (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). تعبيراتش زنده و روشن , داستانهايش گويا, و انذارها و تهديدهايش تكان دهنده و بيدارگر است . (آيه33)ـ درايـنجا اشارات كوتاه و تكان دهنده اى به داستان قوم لوط و عذاب وحشتناك اين جمعيت ننگين وگمراه ديده مى شود, و اين چهارمين قسمت ازسرگذشت اقوام پيشين در اين سوره است . نـخست مى گويد: ((قوم لوط انذارها(ى پى درپى پيامبرشان ) را تكذيب كردند)) (كذبت قوم لوط بالنذر). (آيـه34)ـ سـپـس در يك جمله كوتاه به گوشه اى از عذاب آنها و نجات خانواده حضرت لوط اشاره كرده , مى گويد: ((ما بر آنها تندبادى كه ريگها را به حركت در مى آورد فرستاديم )) و همه را هلاك كرديم (انا ارسلنا عليهم حاصبا). ((جز خاندان لوط را كه سحرگاهان از (آن سرزمين بلا) رهائى بخشيديم )) (الا آل لوط نجيناهم بسحر). در آيات ديگر قرآن نيز هنگامى كه عذاب قوم لوط را مى شمرد علاوه برزلزله اى كه شهرهاى آنها را زير و رو كرد سخن از باران سنگ مى گويد, چنانكه در آيه82 سوره هود مى خوانيم : ((هنگامى كه فرمان ما فرا رسيد آن شهر و ديار را زير و روكرديم و بارانى از سنگ از گلهاى متحجر و متراكم بر آن نازل نموديم )). (آيه35)ـ در اين آيه براى تاكيد مى فرمايد: نجات خاندان لوط ((نعمتى بود از ناحيه ما, آرى اين گونه كسى را كه شكر كند پاداش مى دهيم )) (نعمة من عندنا كذلك نجزى من شكر). (آيـه36)ـ و در ايـن آيـه ايـن حـقـيقت را بازگو مى كند كه لوط قبلا اتمام حجت كرده ((و آنها را از مجازات ما بيم داد, ولى آنها اصرار بر مجادله و القاى شك داشتند))(ولقد انذرهم بطشتنا فتماروا بالنذر). (آيـه37)ـ آنـهـا بـه الـقا شبهات عقيدتى درميان مردم قناعت نكردند بلكه درزشتكارى و وقاحت و بـى شرمى كار را به جائى رسانيدند, كه وقتى فرشتگان مامورعذاب به صورت جوانانى خوش منظر بـه عنوان ميهمان وارد خانه لوط شدند اين قوم بى شرم به سراغ آنها آمدند و چنانكه آيه مورد بحث مى گويد: ((آنها از لوطخواستند ميهمانانش را در اختيارشان بگذارد))! (ولقد راودوه عن ضيفه ). ((لـوط)) به قدرى از اين مساله ناراحت شد كه حد نداشت و مصرا از آنهاخواهش كرد دست از اين رسـوائى و آبـروريـزى بردارند, و حتى طبق آيه 71 سوره حجر به آنها وعده داد دختران خود را به ازدواج آنـهـا (در صـورت تـوبـه از اين اعمال )درآورد, و اين نهايت مظلوميت اين پيامبر بزرگ را درميان اين گروه بى شرم وبى ايمان و فاقد همه چيز نشان مى دهد. ولـى چـيـزى نـگـذشـت كه اين گروه مهاجم نخستين مجازات خود را دريافت داشتند, چنانكه خـداونـد در دنـبـالـه همين آيه مى فرمايد: ((ولى چشمانشان را نابينا ومحو كرديم (و گفتيم :) بچشيد عذاب و انذارهاى مرا)) (فطمسنا اعينهم فذوقواعذابى ونذر). آرى ! ايـنـجا بود كه دست قدرت خداوند از آستين عدالت بيرون آمد و به گفته بعضى به جبرئيل فـرمان داد كه گوشه اى از شهپرش را بر چشم آنان بكوبد, فوراهمگى نابينا شدند, و حتى گفته مى شود كه جاى چشم آنها بكلى صاف و همانندصورتشان شد!. (آيـه38)ـ عـاقـبـت عـذاب نـهائى فرارسيد, و با زلزله اى ويرانگر كه با نخستين شعاع صبحگاهى آن سـرزمين را تكان داد شهرهايشان زير و رو شد, بدنهاقطعه قطعه و متلاشى و زير آوارها فرو رفت , بـاران شـديـدى از سـنـگ بـر آنـهـا فـروريخت , و آثار ويرانه هاى آنها را نيز محو كرد! چنانكه آيه موردبحث به صورت سربسته و فشرده به اين معنى اشاره كرده , مى گويد: ((سرانجام صبحگاهان و در اول روز عذابى پايدار و ثابت به سراغشان آمد)) (ولقد صبحهم بكرة عذاب مستقر). آرى ! در لحظاتى كوتاه همه چيز پايان گرفت و اثرى از آنها باقى نماند. (آيه39)ـ سپس در اين آيه مى افزايد, بار ديگر به آنها گفته شد: ((پس بچشيدعذاب و انذارهاى مرا)) (فذوقوا عذابى ونذر) تا ديگر در انذارهاى پيامبران شك وترديد نكنيد. (آيـه40)ـ و بالاخره در اين آيه براى چهارمين بار در اين سوره اين جمله پرمعنى و بيدارگر را تكرار مى كند: ((ما قرآن را براى يادآورى آسان ساختيم , آيا كسى هست كه (پند گيرد و) متذكر شود)) (ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر). [ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:2 ] [ سعید ]
سوره قمر [54] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 55 آيه است . محتواى سوره : اين سوره به خاطر مكى بودنش بحثهايى از مبدا و معاد دارد, و مخصوصابيانگر كيفرهاى گروهى از اقوام پيشين است كه بر اثر لجاجت و عناد و پيمودن راه كفر و ظلم و فساد يكى , پس از ديگرى , به عذابهاى كوبنده الهى گرفتار و هلاك شدند. و بـه دنـبـال هر يك از اين سرگذشتها جمله ((ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر; ما قرآن را بـراى تـذكـر, آسـان سـاخـتيم آيا كسى هست كه متذكر شود)) تكرارمى كند تا درسى باشد براى مسلمين و كفار. و بطوركلى محتواى اين سوره را در چند بخش مى توان خلاصه كرد:. 1ـ آغـاز سـوره كـه از مساله نزديكى قيامت و موضوع ((شق القمر)) و اصرارمخالفان در انكار آيات الهى سخن مى گويد. 2ـ در بـخـش ديـگـر از نخستين قوم سركش و متمرد و لجوج يعنى ((قوم نوح )) ومساله طوفان بصورت فشرده اى بحث مى كند. 3ـ بخش ديگر داستان قوم ((عاد)) و عذاب دردناك آنها را شرح مى دهد. 4ـ در چـهـارمين بخش سخن از قوم ((ثمود)) و مخالفت آنها با پيامبرشان ((صالح )), و همچنين ((معجزه ناقه )) و بالاخره مجازات آنها با ((صيحه آسمانى ))است . 5ـ سـپس به سراغ قوم ((لوط)) مى رود, و ضمن اشاره گويا و فشرده اى به كفر وانحراف اخلاقى آنها, به قسمتى از عذاب دردناكشان اشاره مى كند. 6ـ در بخش ديگر سخن بسيار كوتاهى از ((آل فرعون )) و مجازات آنها آمده است . 7ـ و در آخرين بخش مقايسه اى ميان اين اقوام و مشركان مكه و مخالفان پيامبر اسلام (ص ) كرده , آيـنـده خـطـرناكى را كه در صورت ادامه اين راه در پيش دارندبازگو مى كند, و سوره را با شرح قسمتى از مجازات مجرمان در قيامت و پاداشهاى عظيم پرهيزكاران پايان مى دهد. نامگذارى سوره به ((قمر)) به مناسبت نخستين آيه سوره است كه از((شق القمر)) بحث مى كند. فضيلت تلاوت سوره : در حـديـثـى از پـيغمبر گرامى اسلام مى خوانيم : ((هركس سوره ((اقتربت )) رايك روز در ميان بخواند روز قيامت در حالى برانگيخته مى شود كه صورتش همچون ماه در شب بدر است , و هركس آن را هر شب بخواند افضل است , و در قيامت نورو روشنائى صورتش بر ساير خلايق برترى دارد)). مـسـلما اين درخشندگى صورت در صحنه قيامت نشانه ايمان قوى و راستينى است كه در سايه تلاوت اين سوره و تفكر و سپس عمل به آن حاصل شده است نه تلاوت خالى از انديشه و عمل . به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ در آيه نخست , از دو حادثه مهم سخن به ميان آمده : يكى نزديك شدن قيامت است كه عظيمترين دگـرگـونى را در عالم آفرينش همراه دارد و سرآغازى است براى زندگى نوين در جهان ديگر, جهانى كه عظمت و گستردگى آن براى مازندانيان عالم دنيا قابل درك و توصيف نيست . و حـادثـه ديگر معجزه بزرگ ((شق القمر)) است كه هم دليلى است بر قدرت خداوند بزرگ بر هر چيز و هم نشانه اى است از صدق دعوت پيغمبر گراميش . مى فرمايد: ((قيامت نزديك شد و ماه از هم شكافت ))! (اقتربت الساعة وانشق القمر). قـابـل توجه اين كه سوره گذشته (سوره نجم ) با جمله هائى پيرامون نزديكى قيامت پايان گرفت ((ازفـت الا زفـة )) و ايـن سـوره با همين معنى آغاز مى شود و اين تاكيدى است بر اين موضوع كه قـيامت نزديك است گرچه در مقياس عمر دنياممكن است هزاران سال طول بكشد, اما توجه به مـجـمـوع عـمـر ايـن جـهـان از يـكـسو,و باتوجه به اين كه تمام عمر دنيا در برابر قيامت لحظه زودگذرى بيش نيست منظوراز اين تعبير روشن مى شود. ذكر اين دو حادثه با هم , به خاطر آن است كه اصولا ظهور پيامبر اسلام (ص ) كه آخرين پيامبر الهى است خود از نشانه هاى نزديكى قيامت است . از سـوى ديـگـر شكافتن ماه خود دليلى است بر امكان به هم ريختن نظام كواكب و نمونه كوچكى اسـت از حوادث عظيمى كه در آستانه رستاخيز در اين جهان رخ مى دهد, چرا كه تمامى كواكب و ستارگان و زمين درهم مى ريزند و عالمى نو به جاى آنها ايجاد مى شود. طبق روايات مشهور كه بعضى ادعاى تواتر آن را نيز كرده اند مشركان نزدرسول خدا(ص ) آمدند و گفتند: اگر راست مى گوئى و تو پيامبر خدائى ماه را براى مادو پاره كن !. فرمود: اگر اين كار را انجام دهم ايمان مى آوريد؟. عرض كردند: آرى ـو آن شب , شب چهاردهم ماه بودـ پيامبر(ص ) از پيشگاه پروردگار تقاضا كرد آنـچـه را خـواسـتند به او بدهد ناگهان ماه به دوپاره شد, ورسول اللّه آنها را يك يك صدا مى زد و مى فرمود: ببينيد!. بـنـابراين نه باتوجه به خود آيه و قرائن موجود در آن , و نه از نظر روايات , واقوال مفسران , موضوع شق القمر قابل انكار نيست . (آيـه2)ـ سـپـس قـرآن مـى افـزايـد: ((و هـرگـاه نشانه و معجزه اى را (برصدق دعوت تو)ببينند روى گردانده , مى گويند: اين سحرى مستمر است ))! (وان يروا آية يعرضواويقولوا سحر مستمر). تعبير. ((مـسـتـمـر)) اشـاره بـه ايـن اسـت كه آنها معجزات مكررى از پيامبر اسلام (ص ) ديده بودند كه شـق الـقـمـر ادامـه آن بود, آنها همه را بر تداوم سحر حمل مى كردند, و آن را((سحرى مستمر)) مى پنداشتند, هرچند اين تهمت بهانه اى بود براى عدم تسليم درمقابل حق . (آيـه3)ـ در ايـن آيـه بـه دلـيـل مـخالفت آنها و همچنين به نتيجه شوم اين مخالفت , اشاره كرده , مـى افـزايـد: ((آنـهـا (آيـات خدا را) تكذيب كردند, و از هواى نفسشان پيروى نمودند, و هر امرى قرارگاهى دارد)) (وكذبوا واتبعوا اهواءهم وكل امر مستقر). سـرچـشـمـه مـخـالفت آنها و تكذيب پيامبر اسلام (ص ) يا تكذيب معجزات ودلائل او, و همچنين تكذيب رستاخيز و قيامت , پيروى از هواى نفس , تعصبها ولجاجتها و خودخواهيها بود. جـمله ((وكل امر مستقر)) اشاره به اين حقيقت است كه هيچ چيز در اين عالم از ميان نمى رود, و هـر كـار نيك و بدى ثابت و باقى مى ماند تا انسان جزاى آن را ببيندو چيزى نمى گذرد كه چهره زيـباى حق آشكار, و چهره زشت و منفور باطل نيز ظاهرمى گردد, و اين يك سنت الهى در عالم هستى است . (آيـه4)ـ بـه دنـبال بحثى كه در آيات قبل پيرامون جمعى از كفار ـكه پيامبراسلام (ص ) را تكذيب كردند و در برابر هيچ معجزه اى سر تسليم فرود نمى آوردندـآمدـ در اينجا تشريح بيشترى درباره اين گونه افراد و همچنين سرنوشت دردناك آنهادر قيامت آمده است . نـخست مى فرمايد: چنان نيست كه اين گروه بى خبر باشند بلكه ((به اندازه كافى براى بازداشتن از بديها اخبار (انبيا و امتهاى پيشين ) به آنان رسيده است ))(ولقد جاءهم من الا نباء ما فيه مزدجر). بـنـابـرايـن كـمـبـودى در تـبليغ داعيان الهى نبوده , ((هرچه هست از قامت ناسازبى اندام خود آنـهـاسـت )) نه گوش شنوائى دارند, نه روح حق طلبى , و نه اين مقدار ازتقوا كه آنها را دعوت به تحقيق و تدبر در آيات الهى كند. (آيـه5)ـ سـپـس مـى افزايد: ((اين آيت حكمت بالغه الهى است اما انذارها(براى افراد لجوج ) فايده نمى دهد)) (حكمة بالغة فما تغن النذر). (آيه6)ـ در اين آيه مى فرمايد: ((اكنون (كه اين بيگانگان از حق ابدا آمادگى پذيرش را ندارند آنها را به حال خود واگذار و) از آنان روى بگردان )) و به سراغ دلهاى آماده رو (فتول عنهم ). ((روزى را بـه يـادآور كه دعوت كننده الهى مردم را به امر وحشتناكى دعوت مى كند)) دعوت به حساب اعمال (يوم يدع الداع الى شىء نكر). (آيـه7)ـ در ايـن آيـه بـه تـوضـيح بيشترى در همين زمينه پرداخته مى گويد:((آنان در حالى كه چـشـمهايشان از شدت وحشت به زير افتاده , همچون ملخهاى پراكنده از قبرها خارج مى شوند))! (خشعا ابصارهم يخرجون من الا جداث كانهم جراد منتشر). نـسبت ((خشوع )) به ((چشمها)) به خاطر آن است كه صحنه آن قدر هولناك است كه تاب تماشاى آن را ندارند, لذا چشم از آن برمى گيرند و به زير مى اندازند. و تشبيه به ((ملخهاى پراكنده )) به تناسب اين است كه توده ملخها برخلاف بسيارى از پرندگانى كـه بـه هـنـگام حركت دسته جمعى با نظم و ترتيب خاصى حركت مى كنند هرگز نظم و ترتيبى نـدارنـد, بـه عـلاوه آنها همچون ملخها در آن روزموجوداتى ضعيف و ناتوانند و چنان وحشت زده مى شوند كه مانند مستها بى توجه به هرطرف رو مى آورند و به يكديگر مى خورند. (آيـه8)ـ سـپـس مى افزايد: ((هنگامى كه آنها به دنبال اين دعوت از قبرهاخارج مى شوند از شدت وحشت ((به سوى اين دعوت كننده گردن مى كشند))(مهطعين الى الداع ). ايـنـجـاسـت كـه وحـشـت از حـوادث سخت آن روز سراپاى آنها را فرامى گيرد, لذا دردنباله آيه مى افزايد: ((كافران مى گويند: امروز روز سخت و دردناكى است ))! (يقول الكافرون هذا يوم عسر) . و بـه راسـتـى روز سـختى است , چرا كه خداوند نيز بر اين معنى صحه گذارده ودر آيه 26 سوره فرقان مى فرمايد: ((وكان يوما على الكافرين عسيرا; و آن روز روزسختى براى كافران خواهد بود)) چرا كه تمام عوامل ترس و وحشت مجرمان وكافران را احاطه مى كند. ولى از اين تعبير استفاده مى شود كه آن روز براى مؤمنان روز سختى نيست !. (آيه9)ـ سـنـت قرآن بر اين است كه در بسيارى از موارد بعد از انذار كفار و مجرمان شرحى از سرگذشت اقـوام پـيـشـيـن و عـاقبت دردآلود آنها را بيان مى كند, تا به اينهابفهماند كه اگر به راه نادرست خويش ادامه دهند سرنوشتى بهتر از آنان ندارند. در ايـنـجـا نـيـز بـه دنبال بحثى كه در آيات گذشته آمد اشارات كوتاه و در عين حال پرمعنى به سرگذشت پنج قوم سركش از اقوام پيشين مى كند كه نخستين آنهاقوم نوح (ع ) است . مى فرمايد: ((پيش از آنها قوم نوح (پيامبر خود را) تكذيب كردند)) (كذبت قبلهم قوم نوح ). آرى ! ((بـنـده مـا (نـوح ) را تكذيب كرده و گفتند: او ديوانه است ! و (سپس باانواع آزارها از ادامه رسالتش ) بازداشته شد)) (فكذبوا عبدنا وقالوا مجنون وازدجر). گاه ((به او مى گفتند: اگر دست ازكارخودبرندارى سنگسارت مى كنيم ))(شعرا/116). و گاه گلوى او را چنان مى فشردند كه بى هوش به زمين مى افتاد, اما هنگامى كه به هوش مى آمد مى گفت : ((خداوندا! قوم مرا ببخش كه نمى دانند)). (آيه10)ـ سپس مى افزايد: هنگامى كه نوح از هدايت آنها بكلى مايوس گشت ((به درگاه پروردگار عـرضه داشت : من مغلوب (اين قوم طغيانگر) شده ام انتقام مرا از آنها بگير)) (فدعا ربه انى مغلوب فانتصر). آنـها هرگز در دليل و حجت و برهان بر من غلبه نكرده اند ولى از طريق ظلم وجنايت و تكذيب و انـكـار, و انواع زجر و فشار بر من غلبه كردند, اين قوم ديگرشايسته بقا نيستند از آنها انتقام بگير و مرا بر آنها پيروز كن . [ پنجشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۹ ] [ 13:1 ] [ سعید ]
پروتكل بيست و چهارم در خاتمه،سخن خويش را درباره پايداري و ثبات ريشهاي نسل داوود تا پايان روزگار، خواهم گفت.رمز اين پايداري،در درجه اول در اين نهفته است كه حكما و انديشمندان ما توانستهاند از راه توجيه فكري و فرهنگي همه مردم،تاكنون امور جهان را در سايه پايداري به سنتها اداره كنند. تعدادي از بني داوود،تربيت و آموزش پادشاه و جانشين او را به عهده ميگيرند. انتخاب شاه و جانشين او بر اساس حق وراثت نيست و تنها شايستگي و اهليت آنها مد نظر قرار ميگيرد.آنگاه نامزدهاي پادشاهي را با عميقترين اسرار مربوط به تدابير و روشهاي سياسي و نحوه حكومت،آشنا ميسازند و آنان را از فاش ساختن اسرار و درز آن به خارج،شديدا بر حذر خواهند داشت.منظور ما از اين كار،اين است كه همه مردم بدانند كه ممكن نيست زمام حكومت را به كسي سپرد كه با اسرار سياسي و راز و رمز حكومت آشنايي ندارد. اين نامزدها،منحصرا افرادي هستند كه نسبت به تطبيق و اجراي برنامهها،آموزش كافي ميبينند و با دقت در تجربيات قرنهاي گذشته و مقايسه نتايج به دست آمده از حركت سياسي،اقتصادي و علوم اجتماعي بينش كافي پيدا ميكنند،و بالاخره در يك كلام اينكه:روح قوانيني كه طبيعت،براي تدبير روابط انساني افراد بشر وضع كرده است،بدانها تعليم داده خواهد شد.چنانچه در خلال تحصيل،از نامزدهاي سلطنت داوودي،سستي و بيفكري و نمونه اين موارد كه عامل فساد حكومت و سلطنت است و زمامدار را از انجام وظيفه،ناتوان ميسازد و تاج و تخت او را به باد ميدهد،مشاهده شد،آنها را از نامزدي حكومت كنار ميگذاريم. كساني زمام حكومت را از دست حكماي ما تحويل خواهند گرفت كه در قدرت كامل آنان در امر حكومت،شك و ترديدي وجود نداشته باشد؛تا بتواند با بيرحمي، زور و خشونت حكومت كند و انعطافپذيري و نرمخويي در حكومتشان جايي نداشته باشد. اگر پادشاه قانوني ما،دچار مرضي شد كه ضعف اراده و تصميم او را در پي داشت و يا به صلاحيت او خدشهاي وارد ساخت،از كار بركنار ميشود و زمام حكومت به پادشاهي جديد و مقتدر سپرده خواهد شد. نقشههاي حال و آينده پادشاه،بايد از دسترس و اطلاع همگان حتي مشاوران نزديك او محفوظ بماند و تنها سه نفر از معاونان او ميتوانند از اين برنامه آگاهي داشته باشند. بايد در وجود پادشاه كه با ارادهاي محكم بر خويش و همه بشريت سروري ميكند، چهره تقدير و زواياي آن مشاهده شود و هيچ كس نتواند از نظرات،تمايلات و خواستههاي او آگاه گردد و از اين رو ممكن نيست كسي بتواند در راه پيچيده و ناشناختهاو مانعي ايجاد نمايد. بديهي است كه قدرت عقل و شعور پادشاه،بايد با شايستگي فردي براي حكومت و توان اجرايي و برنامههاي حكومتي،پشتيباني شود و بدين جهت لازم است فردي به پادشاهي برسد كه توان فكري و عقلي او توسط سه تن از حكماي ما كه معاونان او هستند،سنجيده و پذيرفته شده باشد. شايسته است مردم،پادشاه خود را از نزديك بشناسند و او را دوست بدارند.بنابراين لازم است او به ميدانها و اماكن عمومي برود و با مردم به گفتگو بپردازد.اين روش، قدرت طرفين يعني شاه و مردم كه در جهان امروز به خاطر وحشتي كه ما بين آنها ايجاد كردهايم،از هم جدا هستند،را منسجم و مرتبط ميسازد.ما براي زير نفوذ گرفتن هر دو قدرت،چارهاي جز ايجاد وحشت و فاصله نداشتيم. پادشاه يهود،نبايد مطيع خواسته و شهوات بويژه اميال جسماني خويش باشد و همچنين نبايد به غريزه سركش،اجازه دهد كه بر عقل او پيروز شود.زيرا شهوت،نيروي درك را از بين ميبرد،چشم بصيرت را كور مينمايد و ذهن و فكر را به پستترين نقطه ممكن ميكشاند و بالاخره انسان را به هلاكت و نابودي ميرساند. سرور بزرگ ما كه از نسل داوود به پا خاسته است و بار انسانيت را به دوش ميكشد، بايد در راه ملت،همه خواستههاي شخصي خويش را فدا نمايد.سرور بزرگ ما بايد از هر عيبي دور،و بهترين نمونه براي همگان باشد. (امضا كنندگان) نمايندگان صهيون از درجه 33 [ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 18:31 ] [ سعید ]
پروتكل بيست و سوم به منظور آنكه مردم به اطاعت از ما عادت كنند،لازم و ضروري است كه بر اساس تواضع و قناعت تربيت يابند.راه كار،اين است كه توليد وسايل لوكس،تزييني و تجملاتي را به دستكم برسانيم.در اين صورت اخلاق عمومي كه با فرو رفتن در تجملات ويرانگر،به فساد كشيده شده بود،رشد و تعالي مييابد. ما صنايع متوسط توليدي را از نو بنيان ميگذاريم.معناي اين كار،كاشتن مين در راه سرمايههاي خصوصي بخش صنعت ميباشد.زيرا صنعتگران بزرگ كه در محدوده وسيع،كار ميكنند غالبا،دانسته يا ندانسته افكار تودههايي را كه اصلا،معناي بيكاري را نميدانند،به مخالفت تحريك مينمايند.از اين رو طرح فوق،آنان را با نظام موجود، سخت پيوند ميدهد و به احترام گذاردن به هيبت حكومت وادار ميكند. بيكاري بدترين آفتي است كه دامنگير حكومت ميشود.وليكن هنگامي كه زمام قدرت به دست ما افتاد،آن را درمان ميكنيم.مشروبات الكلي به موجب قانون مطلقا ممنوع اعلام ميگردد و شرابخوار در معرض كيفر قرار ميگيرد؛زيرا با اين كار مرتكبجرمي بر ضد انسانيت شده و با نوشيدن شراب،در رديف حيوانات در آمده است. تكرار ميكنم كه تودهها فقط در برابر قدرت حكومت تسليم ميشوند؛حكومتي كه از مردم جدا باشد و آنها احساس كنند كه با زور شمشير ميتواند با بيماريهاي اجتماعيمبارزه كند و آنها را از بين ببرد.براي آنان چه اهميتي دارد كه حاكمشان داراي روح فرشته باشد؟آنها ميخواهند او مظهر توانمندي و قدرت باشد. رهبر بزرگ،كه جايگزين همه حاكمان فعلي يعني زمامداران جوامع پوسيدهاي كه ما آنها را به پرتگاههاي فساد و تباهي سوق دادهايم و به جايي رسيدهاند كه همه چيز،حتي قدرت و سيطره الهي را انكار ميكنند و در ميان آنان،آتش فتنه و هرج و مرج از هر سوزبانه ميكشد،ميگردد،قبل از هر چيز بايد اين آتش مشتعل را كاملا خاموش نمايد.او بدين منظور موظف است همه اين جوامع را از بين ببرد،حتي اگر در خون خود غوطهورشوند.آنگاه از نو،به صورت سربازاني منظم و صف كشيده درآورد كه با آگاهي،به مبارزه با همه آفاتي كه پيكر دولت را ناتوان ميسازد،ميپردازند. اين حاكم،از ناحيه خداوند برگزيده شده است تا بر نيروهاي شرارتبار كه از غريزه وحشيگري فرمان ميگيرند و به عقل و انسانيت كاري ندارند،فايق آيد.اين نيروها،اينك در تشنگي پيروزي به سر ميبرند و تحت عنوان آزادي و حقوق به هرگونه دزدي و غارتگري دست مييازند.اينها نظام اجتماعي را به بازي گرفتهاند و آن را به طور كلي ازبين خواهند برد تا عرش پادشاه يهود،بر فراز آن برپا گردد.اما وقتي ما به قدرت رسيديم،به حساب اين نيروهاي شرور رسيدگي ميكنيم و آنچنان آنان را از سر راه خويش بر ميداريم كه هيچ اثري هر چند كوچك،از ايشان باقي نماند. در اين هنگام ميتوانيم به ملتهاي دنيا اعلام كنيم كه خداي را سپاس گويد و در مقابل آن كس كه مهر سرنوشت انسان بر پيشاني او خورده است،سر سجده فرود آوريد. انساني كه خداوند ستاره خويش را به سوي او فرستاد تا بداند كه تنها او ميتواند ما را ازهمه قدرتها و شرارتهاي گفته شده آزاد نمايد. [ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 18:30 ] [ سعید ]
پروتكل بيست و دوم هدف من از آنچه تاكنون گفتهام،اين بود كه آينده را برايتان به دقت ترسيم نمايم و درباره آنچه امروز ميگذرد و به زودي به سيلي از رويدادها تبديل خواهد شد،و همچنين راز روابط اقتصادي ما با«گوييم»توضيحي داشته باشيم.اينك تا پايان موضوع، مطلب اندكي باقي مانده است كه به اطلاعتان ميرسانم. قدرتمندترين نيروي اين دوران يعني طلا،در اختيار ماست و ما ميتوانيم ظرف دو روز،هر مقدار كه ميخواهيم از خزانههاي خود برداشت كنيم. مسلم است و نيازي به استدلال و برهان ندارد كه اراده خداوند بر آن است كه حكومت آينده ما شكل گيرد.همچنين مسلم است كه ما دچار شكست نخواهيم شد.ما آنقدر ثروت در دست داريم تا بتوانيم ثابت كنيم كه توطئههاي ما در قرون گذشته،ما را براي ايجاد نظام بهتر و پايان دادن به چرخش بيحاصل پيرامون رفاه و خير ياري كرده است. ما انكار نميكنيم كه در اين راستا از ارتكاب بعضي خشونتها و ستمها استمداد جستهايم،اما به هر صورت نتيجه يك چيز بوده است.اينك لازم است با نوشتن جزوهها و مقالات به اين امر مهم بپردازيم و ثابت كنيم كه انسانهاي نيكوكار و خيرخواهي هستيم كه نعمت از بين رفته و بركت نابود شده را به جهان بازگردانده و آزادي فردي رابراي بشر به ارمغان آوردهايم؛با اين كار ما،بشر توانسته است زندگي همراه با دو نعمت«بركت و آزادي»را تجربه كند و با حسن ارتباط بين يكديگر در سايه امنيت و آسايش زندگي كند.البته شرط اساسي اين زندگي سعادتمند،رعايت دقيق قوانين موجود است. ما اذهان مردم را نسبت به اين نكته روشن ميكنيم كه آزادي در بيقيدي،پيروي از هوي و هوس و ارتكاب ممنوعات،بيش از آنچه از كرامت و اراده انسان اقتضا ميكند، نيست.اين دو(كرامت و اراده انساني)بدان معني نيست كه هر كس تحت عنوان آزادي نظر و برابري بتواند به قواعد مخرب روي آورد.مفهوم آزادي اين نيست كه فردي خود وديگران را با سخنرانيهاي شيوا در جمع تودههاي پراكنده،تحريك نمايد.براي افرادي كه همه قوانين زندگي را با امانت و دقت رعايت مينمايند،مفهوم آزادي عبارت است ازاستقامت و متانت و همچنين درك حقوق و عمل به آنها در عيان و نهان است.اينكه انسان خود را به طور مطلق،دستخوش خيالات و تمايلات چموش كه بر محور «خودخواهي»يا«انانيت»ميچرخد،قرار دهد،با مفهوم آزادي تفاوت دارد. حكومت ما،حكومتي ممتاز خواهد بود كه با قدرت كامل و فراگير آراسته شده است.اين حكومت با گسترش وسيع دامنه خويش،به ارشاد مردم خواهد پرداخت. حكومت ما با رهبران و سخنوراني كه با رقص كلمات،عباراتي پوچ و بيمحتوا تحويل ميدهند و تصور ميكنند كه نقطه نظراتي متعالي ارائه دادهاند،همراهي نميكند.ما ميدانيم كه اين نظرات در واقع چيزي جز رؤياپردازي و خيالبافي بيش نيست.حكومت ما پيشرو نظامي است كه سعادت انسان را به طور كامل تأمين ميكند.شعار روشن اين حكومت،باعث ميشود همه مردم در مقابل آن خضوع كنند و روحشان در برابر آن به سجده بيفتد.قدرت حقيقي،با هيچ حقي حتي حق خداوند،مدارا نميكند و كسي نيز نميتواند با نيت بد،به اندازه تار مويي بدان نزديك شود. [ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 18:30 ] [ سعید ]
پروتكل بيست و يكم در ادامه بحث جلسه گذشته و به عنوان تكميل بحث استقراض خارجي،امروز شرح مفصلي درباره قرض داخلي خواهيم داشت.و ديگر نيازي نميبينم كه بخواهم پيرامون قرض خارجي بيش از آنچه گفتهام،سخني داشته باشم؛زيرا همين قرضها بود كه سرمايه و ثروت«گوييم»را به سوي ما روانه ساخت.اما در دولت ما هيچ جايي براي بيگانگان وجود ندارد. ما روحيه ددمنشي كارمندان عاليرتبه براي ثروتاندوزي و همچنين سستي و ناتواني حاكمان را غنيمت شمرديم و با استفاده از اين فرصت،دو سه برابر پولهايي كه بدانان پرداخته بوديم و حتي بيشتر،بازپس گرفتيم،ما به حكومتهاي«گوييم»حتي بيش از حد نيازشان وام داديم.حال بايد پرسيد آيا كسي ميتواند كه با ما همين رفتار را داشته باشد؟بنابراين در اين زمينه بيشتر صحبت نميكنم و محور سخن خود را بر توضيح قرض داخلي قرار ميدهم.موضوع اينچنين است: حكومت اعلام ميكند كه ميخواهد طبق شرايطي از مردم وام بگيرد،سپس اوراق بهاداري را منتشر ميسازد كه بدانها بهره تعلق ميگيرد و براي آنكه قيمتهاي اين اوراقرا در انحصار خويش داشته باشد،ابتدا نرخ هر برگه را از صد تا هزار،قرار ميدهد و براي اولين مشتريان،تخفيفي در نظر ميگيرد.اما در روزهاي آينده با حيلهگري و بازي سازي و يا اعلام دروغين استقبال زياد مردم،نرخ اوراق رو به فزوني ميرود و درنتيجه،ظرف مدت كوتاه خزانه دولت،مالامال از پول ميگردد.آنگاه چنين اعلام خواهد شد كه پذيرهنويسي مردم،بيش از حد مطلوب و مورد نياز بوده است.همين جا راز مطلب نهفته است چه آنكه مردم خواهند گفت:ببينيد!ميزان اعتماد مردم به اوراق قرضه دولتي چقدر زياد است. پس از پايان يافتن اين نمايش خندهآور،حقيقت آشكار ميشود.حكومت،در وامي كمرشكن فرو ميرود و دست و پا ميزند.و از آنجا كه پرداخت بهرهها بر او گران و سنگين است،به سوي قرضهاي جديد روي ميآورد تا به وسيله آن،بهرههاي قبلي را بپردازد،غافل از اينكه،اين قرضها،نه تنها كمكي نميكند كه بار سنگين ديگري بر دوش او قرار ميدهد.بنابراين وقتي پولهاي وام گرفته شده تمام شد،تحميل ماليات جديدي ضرورت پيدا ميكند؛البته نه براي بازپرداخت قرضها كه به منظور پرداخت بهره آنها،يعني قرضي براي بازپرداخت قرضي ديگر. وقتي نوبت به تبديل اوراق قرضه رسيد از نرخ بهره ميكاهند و اصل قرض را حفظ ميكنند.البته اين كار بدون موافقت دارندگان اوراق قرضه ممكن نيست و لذا موضوع، دچار معضل ميگردد.در اين حال از گوشهاي پيشنهاد ميشود كه هر كس مايل به كم كردن بهره نيست،ميتواند اوراق را تحويل دهد و پول خويش را بازپس گيرد.اينجاست كه اگر همه سهامداران بخواهند پول خويش را پس بگيرند،حكومت در ورطه افتاده است و قلابها در گوشت و پوست او فرو ميروند.چرا كه نسبت به پرداخت پول مردمناتوان خواهد بود. جاي خوشبختي است كه«گوييم»به علت عدم درك مسائل مالي،به جاي آنكه سرمايه خود را با جسارت در طرحهاي ديگري به كار گيرند،همواره ترجيح ميدهند قيمت اوراق را كم كنند و بهره كمتري را بپذيرند.اين موجب ميشود حكومت فرصتي رابه دست آورد و بار چندين ميليون بدهي را از دوش خود بردارد.با اين حال آنها ميدانندكه نميتوانند با وامهاي خارجي نيز اين گونه بازي كنند،زيرا ما تمامي اموالمان را بدونكم و كاست،از آنها مطالبه خواهيم كرد و آن را بازپس ميگيريم. با اين روش كه توضيح دادم بايد از ورشكستگي حتمي«گوييم»عبرت گرفت و دانست كه ميان منافع ملت و منافع حاكمان فاصلهاي طولاني وجود دارد. خواهش ميكنم به آنچه تاكنون گفته شده و آنچه اكنون ميگويم،توجه خاصي داشته باشيد.در حال حاضر همه قرضهاي داخلي،شكلي يكسان يافتهاند.اين قرضها كه وامهاي جاري نام دارند،در كوتاه مدت بازپرداخت ميشوند.اين قرضها همان پولهايي است كه توسط مردم در حسابهاي پسانداز و ذخيره،سپرده شده است و چنانچه براي مدت طولاني در اختيار حكومت باقي بماند،رفته رفته آب ميگردد و از بين ميرود؛زيرا به مصرف پرداخت وامهاي خارجي ميرسد.پس دولت پولهايي را ازمحل درآمدها و واردات،جايگزين آن ميكند اين پولها آخرين موجودي خزانه براي رتق و فتق امور است. وقتي كه ما،بر اريكه قدرت جهاني تكيه زديم،همه اين بازيهاي مالي و نمونههاي آن كه با منافع ما تعارض دارد،يكباره برچيده ميشود و اثري از آن باقي نخواهد ماند. همچنين بازارهاي بورس را از بين خواهيم برد؛زيرا اين بازارها به علت تأثير در نوسانارزش پول،به موقعيت اقتصادي ما آسيب ميرساند و شكوه سلطنت ما را متزلزل ميسازد.ما به منظور حفظ ارزش پولمان و نرخ آن،قانوني تصويب ميكنيم كه از بازي باپول و نوسان ارزش آن جلوگيري نمايد،زيرا ترقي از طرف ديگر،موجب تنزل ميشود. نمونه اين مسائل،همه در زمان دخالت ما در بازارهاي«گوييم»صورت گرفته است. ما مؤسسههاي دولتي عظيمي را براي پرداخت وام،جايگزين بازار اوراق بهادار ميكنيم.منظور از ايجاد اين تشكيلات اين است كه نرخ ارزش را بر اساس نظر حكومتمعين و محدود نمايد.اين مؤسسات ميتوانند روزانه پانصد ميليون سند صنعتي را در بازار خريداري نمايند.با اين روش،طرحهاي صنعتي،به ما وابسته خواهد شد.شما ميتوانيد تصور كنيد كه با اين روش چه نفوذ،قدرت و تسلطي بر مردم خواهيم يافت! [ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 18:30 ] [ سعید ]
پروتكل بيستم ما امروز،درباره برنامههاي مالي صحبت ميكنيم.اين برنامه سختترين مرحله برنامههاي حكومتي ما و هدف نهايي است كه آخرين حرف را ميزند و در همه برنامهها تأثير مهمي ميگذارد.از اين رو بحث درباره آن را به آخرين قسمت گزارش خود موكول كردهام.در ابتدا يادآوري ميكنم كه در يكي از صحبتهاي گذشتهام اشاره كردم كه آمار و ارقام،نتيجه و حاصل عملكرد ما را بيان ميكند. ادامه مطلب [ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 1:19 ] [ سعید ]
پروتكل نوزدهم هر چند ما نخواهيم گذاشت امور سياسي،بازيچه دست افراد يك دنده و خودسر قرار گيرد،اما از طرف ديگر از هر گونه يادداشت و پيشنهاد به حكومت استقبال ميكنيم. حكومت،همه پيشنهادها و طرحهاي سازنده را مورد بررسي قرار خواهد داد.فايده اين كار اين است كه آنچه در ذهن مردم ميگذرد،براي ما روشن ميشود و كمبودها و تمايلات آنها را خواهيم دانست.در هر حال،پس از بررسي پيشنهادهاي واصله،چنانچه مفيد و سودمند بود آن را به اجرا ميگذاريم و چنانچه از نظر ما صلاحيت اجرا نداشت آن را به گونهاي با ظرافت رد ميكنيم كه كوته فكري پيشنهاد دهنده را تداعي كند. آشوب و بينظمي،به منزله پارس كردن توله سگ در برابر فيل است.زيرا پارس كردن افكار عمومي در روي حكومتي كه از پايههاي مستحكم و نيروي بيدار پليس برخوردار است،دليل آن است كه پارس كننده از درك موقعيت و توان خود عاجز است و يا اينكه قدرت و نيروي فيل را درك نميكند.به مجرد يك اشاره از سوي ما،فيل بزرگ، نمونهاي صحيح از قدرت خود را نشان ميدهد و آن وقت توان هر كدام مشخص خواهد شد و ديگر،سگها از پارس كردن خودداري ميكنند و به محض اينكه فيل را ميبينند، از ترس دم خود را ميجنبانند. ما،به منظور از بين بردن علاقه به قهرماني از سوي جنايتكاران سياسي،آنها را در رديف دزدان،مجرمان،قاتلان و مرتكبان پستترين جنايتها به پاي ميز محاكمه ميكشانيم.در اين صورت موضوع،بر افكار عمومي مبهم ميشود،واقعيت امر پنهان خواهد ماند و ماهيت فرد سياسي كه تا ديروز خوشنام بود،دچار ترديد ميگردد و در نهايت،مردم با ديده احترام بدو نمينگرند و رهايش ميكنند. ما تاكنون،نهايت تلاش خود را به كار گرفته و بر اين باوريم كه چنان موفق شدهايم كه ديگر«گوييم»توان آشوبگري و برپايي اغتشاش را ندارند.ما براي رسيدن به اين هدف، در مطبوعات و سخنرانيهاي عمومي و بويژه در كتابهاي درسي مانند كتابهاي تاريخي،به طور ضمني و پوشيده و نه آشكار،ارزش شهادت را در راه مصالح عمومي و ملت را بالا برده و درباره آن سخنها گفتهايم.نتيجه اين بود كه تعداد آزاديخواهان «گوييم»زياد شد و همگي به ما گرايش پيدا كردند و هزاران نفر بر تعداد حيوانات و چهارپايان ما افزوده گشت. [ چهارشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۸ ] [ 1:18 ] [ سعید ]
پروتكل هيجدهم هرگاه لازم ديديم كه براي حفظ مصالحمان،دفاع سرّي خود را با اتخاذ تدابير قاطع علني(خطرناكترين سم براي ابهت و هيبت سلطنت)تقويت نماييم،كاري ميكنيم كه توهم اختلال در جامعه ايجاد شود و مظاهر شورش عمومي،خستگي و ملالت فراگير گردد.براي اين كار از تعدادي از سخنرانان حرفهاي استفاده ميكنيم؛پس كساني كه با حرف،فريب ميخورند،پيرامون آنها گرد ميآيند و به سوي هدف آنان پيش ميروند. آنگاه ما از حالت هيجان عمومي استفاده ميكنيم و به وسيله مزدوران تحت امر خويش كه در نيروهاي پليس«گوييم»اشتغال دارند،به منازل مردم يورش ميبريم و به بازرسي و مصادره اموال ميپردازيم و با بازجويي و بازرسي،مردم را كنترل و آزادي آنان را محدودمينماييم.اين گونه ترس فراگير ميشود و اضطراب،عموميت پيدا ميكند. اغلب توطئهگران،افرادي هستند كه براي توطئهگري استعداد و آمادگي ذاتي دارند، در سر آرزوي موفقيت در اين موضوع را ميپرورانند و بدان عشق ميورزند و براي خويش در اين كار شأن و منزلتي ميبينند.از اين رو ما آنان را آزاد ميگذاريم و به هيچ وجه،جلو آنها را نميگيريم؛به گونهاي كه گويا بين ما و آنها هيچ رابطهاي وجود ندارد. اما در ميان آنها،چشماني به كار خواهيم گرفت تا توطئهها و دسيسهها كشف شود.بايد دانست كه با كشف توطئههاي متعدد عليه يك حكومت،ميزان هيبت آن،كاسته ميشود؛زيرا مردم ميفهمند كه ضعف و سستي حكومت را فرا گرفته است.مهمترين دليل آن هم ناتواني ابزارهاي برخورد با اين جريانات،توسط حكومت است.بدتر از اين،آنكه اعتقاد پيدا ميكنند كه حكومت،مردم را در كام ظلم و ستم فرو برده است.اين باور عمومي،مؤثرترين علت تباهي و ويراني آن ميباشد. شما ميدانيد كه ما از راه ترور پادشاهان«گوييم»كه بارها توسط مزدورانمان صورت گرفته است،توانستهايم ابهت آنان را بشكنيم.آنان مانند گوسفند به راحتي در اختيار ما قرار دارند و به هر سو كه ما بخواهيم حركت ميكنند.تنها شرط براي اين رام بودن، ايناست كه آنها را ستايش كنيم و از آنان در ميان مردم،به عنوان قهرمانان سياسي ياد نماييم. بدين وسيله سردمداران را وادار كردهايم كه با اتخاذ تدابير دفاعي علني،به ضعف خويش اعتراف نمايند.و اين كليد فرواشي حكومتهاست. پاسداري از حكام ما را گروه كوچكي از نيروهاي گارد،عهدهدار خواهند شد؛زيرا ما به هيچ وجه نميپذيريم،و حتي تصور نميكنيم كه ممكن است توطئهاي كثيف بر ضد پادشاه رخ دهد كه او خود نتواند آن را كشف و خنثي نمايد و بر آن غلبه يابد. ما حتي اين احتمال را كه حاكم در چنين وضعيتي شكست بخورد،نميپذيريم؛زيرا اگر چون«گوييم»اين احتمال را بپذيريم،بدان معني خواهد بود كه فناپذيري و نابودي حاكم را پذيرفتهايم كه اگر در كوتاه مدت شامل خود او نشود،بالاخره و بناچار در دراز مدت،خاندان او را در بر خواهد گرفت. اوضاع ظاهري موجود و تصوير خارجي كه خود آن را بوجود آوردهايم،اقتضا ميكند كه حاكم ما،قدرتش را فقط در راه خير و نفع ملت به كار گيرد و به هيچ وجه نبايددنبال كسب سود براي خود و خانوادهاش باشد.اين عملكرد،مقام و منزلت او را در نظر مردم بالا ميبرد و به درجه تقدس ميرساند؛زيرا به وضوح خواهند يافت كه آسايش و رفاه اجتماعي و فردي آنها،در گرو تقويت نظام و قدرت اجرايي آن ميباشد. تدابير علني براي دفاع،نشانگر ضعف و ناتواني است كه درون سازمان حكومت راه يافته است. هرگاه پادشاه ما به ميان مردم گام گذاشت،جمعيت فراواني از زن و مرد،پيرامون او حلقه خواهند زد و چنين وانمود ميشود كه اينان،از توده مردم هستند و ميخواهند پادشاه خود را از نزديك ببينند(ليكن در حقيقت پاسداران او ميباشند)و به صورت حلقههاي متداخل،او را كاملا در بر ميگيرند و به نظر ميرسد كه اين تجمع،يك حركت مردمي و خودجوش است. ساير توده ملت،در پشت سر اين حلقههاي تو در تو و محكم قرار خواهند گرفت و چنانچه به جلو هجوم آورند،حلقههاي محافظ براي حفظ نظم،آنها را به عقب خواهند راند و اگر شخصي از مردم خواست با شكافتن جمعيت نامهاي به دست پادشاه بدهد، افراد حلقه نزديك پادشاه نامه را ميگيرند و جلو چشم او و ديگران،نامه را به دست پادشاه ميدهند.در اين صورت تمامي ملت،مطمئن خواهند شد كه نامهها و درخواستهايشان به دست بالاترين مقام ميرسد و او شخصا بدون اينكه رسيدگي را به ديگران واگذار كند،با علاقه تمام به آنها خواهد رسيد. بطور كلي،لازمه شعار قدرت و شكوه ظاهري و هميشگي آن در اذهان همگان،اين است كه مردم به جاي آنكه بگويند«اي كاش پادشاه،از موضوع مطلع ميشد،اي كاش موضوع را ميشنيد»ببينند پادشاهشان از آن آگاهي يافته است. اگر چنانچه نظام دفاعي از حالت سرّي و محرمانه،به شكل رسمي و علني در آيد، هيبت مرموز حكومت از بين ميرود.و هنگامي كه سينهها از حماسهها و هيجان مالامالشد و هر فردي خود را قهرمان صحنه ديد،سردمدار فتنه،با توجه و آگاهي به شرايط و وسايلي كه در اختيار دارد،منتظر لحظهاي است كه بر طعمه خويش حمله ببرد و به هدف خود برسد. ما تاكنون«گوييم»را به شكلي ديگر هدايت ميكرديم و در اثر همان روش بود كه توانستيم آنها را به اتخاذ تدابير دفاعي علني وادار نماييم و دچار سرنوشتي مانند امروز بكنيم. ما در حكومت خود،از جنايتكاران و مجرمان نخواهيم گذشت و با آنها مدارا نخواهيم كرد.هرگاه نسبت به آنها سوءظني قوي پيدا شد در همان لحظه دستگير ميشوند.تفسير قانونهاي پيچيده،نبايد براي فرار و رهايي متهم سياسي يا جرائم ديگر هر چند كوچك،از چنگال حكومت فرصتي ايجاد كند.اين مدارا و رأفت معني ندارد.با اين حال اگر در مواردي به علت وجود تفاسير گوناگون از يك قانون لازم بود در انگيزههاي جرم تجديد نظر ميكنيم،اين كار را انجام خواهيم داد.و اين بالاترين و بيشترين ارفاقي است كه ميتواند صورت پذيرد. اما در هر حال اين فرجام نسبت به افرادي كه در مسائل سياسي وارد شدهاند، مفهومي نخواهد داشت.چون درك اسرار سياست كار هر كس نيست و تنها ويژه [ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 16:22 ] [ سعید ]
پروتكل هفدهم حرفه و كالت،افرادي خونسرد،سنگدل،لجوج و سمجبار ميآورد كه به شدت،به پستي گراييدهاند.اينها در هر موضوع و شكايتي،تنها به نكات مبهم و كشدار قانون چنگ مياندازند و مدتي طولاني دور آن پرسه ميزنند.هر حق و باطلي را مباح ميشمارند تا بتوانند در دفاع از موكلشان و نه براي مصالح عمومي و با اهميت جامعه، نظرات خود را به كرسي بنشانند. وكلا براي رسيدن به هدف خويش،در فرو رفتن در انحراف و باطل،هيچ ترديدي به خود راه نميدهند،و همواره تلاش ميكنند با دستاويزي به نكات ريز و درشت و بالاخره به هر نحو ممكن،متهم را تبرئه و آزاد نمايند و ابهت عدالت را لوث كنند.اين موضوع،ما را بر آن ميدارد كه به خاطر مصلحت عمومي،اين حرفه را در ضمن چهارچوبي محدود و بسته كنترل كنيم و كرامت آن را با اجراي ضوابطي زير نظر قوه مجريه حفظ نماييم.بنابراين،وكلا(مانند قاضيان)از تماس با دو طرف درگيري،منع ميشوند و بايد تنها،به كاري بپردازند كه دادگاه براي آنان تعيين كرده است.آنان بايد با مطالعه و بررسي آنچه دادگاه در اختيارشان گذارده است،آن را به وسيله مدارك لازم و ثابت كننده،مستند نمايند و پس از سؤال و جواب دادگاه از متهم،به دفاع از موكل خود اقدام نمايند. اجرت وكيل مدافع،بر اساس زحمتي كه متقبل شده است،ارزيابي و قيمتگذاري شود نه بر اساس دفاعي كه از موكل خود نموده است. اين روش،باعث ميشود كه وكيل مدافع در كار خود،فقط عدالت را در نظر بگيرد. بنابراين،در اين كفه ترازو به عنوان وكيل متهم عمل مينمايد و در كفه ديگر،دستيار دادستان كل ميباشد.اين روش همچنين موجب ميشود كه زمان رسيدگي به پرونده، كوتاه،و حرفه وكلات و دفاع بر اساس شرافت و دور از همه هوسها و انحرافات و ديگرآلودگيها پايهگذاري شود.در اين صورت انگيزه وكيل مدافع در دفاع از متهمان،مسائل مادي و كسب درآمد نخواهد بود و آنچه او را بدين كار وادار ميكند،وجدان پاك است. بنابراين تمايل وكلا به طرفي كه پول بيشتري خرج ميكند،خاتمه مييابد و فسادي را كهامروز در اثر تباني آنان شاهد هستيم،از بين ميرود. ما در گذشته سعي كردهايم كه ابهت و شكوه روحانيان«گوييم»را بشكنيم.هدف ما اين بوده است كه رسالت آنان را كه چون سدي استوار در راه ما قرار داشته،مخدوش كنيم.امروز اين ابهت و نفوذ،روز به روز روبه كاهش نهاده است.در حال حاضر آزاديوجدان(نظر)فراگير شده است و ما در شرايطي به سر ميبريم كه تا انهدام و انقراض كامل مسيحيت،فقط چند سال فاصله داريم. اما در مقابله با ديگر اديان،با دشواري كمتري روبهرو خواهيم بود كه فعلا در مورد آنها صحبتي نخواهيم داشت.ليكن به طور كلي حلقه محاصره را بر روحانيت و مردان روحاني تنگ ميكنيم تا گستره نفوذ آنها نسبت به گذشته سير نزولي پيدا كند. و آنگاه كه زمان انهدام بلوك پاپ فرا رسيد،دستي مخفي بيرون خواهد آمد و مردم را به جلو و به طرف دربار پاپ راهنمايي مينمايد.و وقتي كه مردم به دربار پاپ حمله كردند،ما تحت عنوان دفاع از آن و جلوگيري از خونريزي حركت ميكنيم و با اين دسيسه،چنگال خود را در احشاء آن وارد ميسازيم تا نيرويش تحليل رود و قدرت تحرك از آن سلب شود. در اينجا ديگر،پادشاه يهود،پاپ حقيقي همه گيتي و تنها پاترياك كليساي جهاني و بينالمللي خواهد شد. در اين مرحله كه ما در حال آموزش دادن جوانان و راهنمايي آنان به سمت اعتقادات جديد مذهبي،به عنوان مقدمه دستيابي به دين خود هستيم،عليه كليساي موجود،حركتي آشكار نخواهيم كرد و تنها به انتقاد كوبنده كه به تفرقه و اختلاف منجر شود اكتفا ميكنيم. به طور كلي،آنچه امروز ميتوان گفت اين است كه مطبوعات معاصر وابسته به ما، بايد به حملههاي انتقادي و نيشدار نسبت به اقدامات دولتها و اديان و همين طور نقاط ضعف و ناتواني«گوييم»تداوم بخشند.و در اين راستا شايسته است كه لحن كلام كاملا شديد و به دور از آداب و رسوم سخنرانيها و مكالمات رسمي باشد تا همه وسايل در تضعيف و شكستن ابهت و شكوه آنان دست به دست هم دهند.اين روش و ترفند، چيزي نيست كه هر كس بدان دست يابد و تنها نابغههايي امثال ما بدان راه پيدا ميكنند. مملكت و سلطنت ما،نمونهاي از ويشنو(ويشنو خداي دوم از خدايان سه گانهاي است كه در هند،مورد پرستش مردم ميباشند.اولي«براهما»و آفريدگار است.خداي دوم«ويشنو» و پاسدار همه است و سومي«سيوي»و هلاكتكنندهاست.فرق ويشنو با بقيه اين است كه چشمها و دستهاي فراواني دارد.)كه صورت خدايي در او تجسم يافته است،خواهد بود. ما با دستهاي صدگانه خود و دستهايي كه در دست ما هستند،زمام همه دستگاههاي زندگي اجتماعي را در اختيار ميگيريم.همچنين با چشمهاي خود همه خفايا و جزئيات را بدون ياري نيروهاي رسمي پليس،خواهيم ديد؛زيرا بدانان نيازي نداريم و حق دخالت پليس كه ما خود،براي امور«گوييم»طراحي و اجرا كرديم براي ما نامناسب است و به مانعي سر راه حكومت تبديل ميشود. برنامههاي ما ايجاب ميكند كه يك سوم از مردم به عنوان جاسوس،بر دو سوم ديگر گمارده شوند و لازم است اين جاسوسي،بر اساس احساس تكليف و لزوم خدمت داوطلبانه به دولت انجام پذيرد.در اين صورت نه تنها جاسوسي و خبرچيني براي كسي ننگ و عار به حساب نميآيد كه يك امتياز و فضيلت است.و اگر كسي بخواهد زبان به سرزنش و عيبجويي باز كند،كيفر خواهد ديد تا ابهت و كرامت جاسوسي پايدار بماند. ما جاسوسان را از ميان اقشار مختلف و طبقات اجتماعي گوناگون،كارمندان خوشگذران،روزنامهنگاران،نويسندگان،ناشران،كتابفروشان و به طور كلي از ميان كساني كه چون كارگران،رانندگان و خدمتكاران،كه با توده مردم از طريق رفت و آمد و خريد و فروش،ارتباطي گسترده دارند انتخاب ميكنيم. البته اين افراد حق ندارند نسبت به موضوع گزارشهاي خود به طور مستقيم،اقدام نمايند؛اينها مانند افراد پليس هستند كه حق دخالت ندارند و فقط بايد ديدهها و شنيدههاي خود را گزارش نمايند.اعتماد به گزارشها و اطمينان يافتن از صحت آنها و تصميم به دستگيري خاطيان،وظيفه افرادي خاص و حاذق از افسران پليس ميباشد و در نهايت،اجراي دستور دستگيري به عهده نيروهاي پليس محلي و ژاندارمري است. هر كس نسبت به حكومت،تعارضي را ببيند يا بشنود و آن را گزارش نكند،به پنهان كردن معلوماتي كه بايد به دولت اعلام شود،متهم و در صورت اثبات اين اتهام،مجازات خواهد شد. همان طور كه امروز اين خبرچيني در محيط ما صورت ميگيرد،در آينده نيز به همين شكل ادامه خواهد يافت.برادران ما،امروز بر اساس تكليف و احساس مسئوليت و اطلاع از حتمي بودن كيفر كسي كه در خبرچيني سهلانگاري كند،وظيفه دارند ارتداد و روي گردان شدن هر يك از نزديكان و خويشاوندان خود از دين يهود،و همچنين هرگونهبدگويي يا آشوب عليه هيأت قبالارا به اين هيأت گزارش نمايند؛در آينده و در حكومت جهاني ما نيز بايد اين وظيفه،نزد همگان رعايت شود و همه مردم بدون استثنا وظيفه دارند اين گونه به دولت خدمت كنند. يك دستگاه از اين نوع و با اين اوصاف به را حتي ميتواند با تمسّك به نظريههاي والاي حقوق انسان،سوء استفاده از قدرت،مخالفت با قانون،رشوهخواري و همه آنچه را كه به توصيه حكماي خودمان در ميان«گوييم»رواج يافت،مهار كند.اكنون بايد پرسيد كه چگونه توانستهايم عوامل اختلال و اغتشاش را در حكومتهاي«گوييم»برپا نماييم؟ يكي از اين عوامل فعال،به كارگيري دست نشاندگان و جاسوسان است.ما به بهانه بازگرداندن نظم و رساندن حق به جايگاه واقعي آن،پستهاي مناسبي در اختيار آنان ميگذاريم و آنها با استفاده از اين موقعيت،عوامل آشوب و آتش افروزي را ايجاد ميكنند و از طريق خصلتهاي ويرانگري چون عناد،غرور و سوء استفاده از قدرت و از همه بدتر،علاقه به ثروت و خودكشي در راه به دست آوردن آن،روند اغتشاش و بينظمي را سرعت ميبخشند. [ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 16:22 ] [ سعید ]
پروتكل شانزدهم به منظور تخريب نيروهاي مؤثر در انسجام فكري و همبستگي اجتماعي ملت،كار خود را از اولين حلقههاي اين سلسله يعني دانشگاهها آغاز ميكنيم.در اين راستا كيفيت آموزش دانشگاهها را زير سؤال ميبريم و آن را خراب ميكنيم،سپس در چهارچوبي جديد و برنامههايي جهتدار،آن را بنيان ميگذاريم. استادان و مسئولان آموزشي،طي برنامههايي سرّي چنان در اختيار ما قرار ميگيرند و مقيد ميشوند كه ذرهاي از برنامههاي مورد نظر،تخطي نخواهند كرد.ما آنان را با نهايت دقت انتخاب و گلچين ميكنيم و وقتي كار خود را آغاز كردند از پشتيباني حكومت برخوردار ميشوند و هرگز از آن جدا نميگردند. ما در درس قانون اساسي و همه مسائل مربوط به امور سياسي را از برنامه آموزشي دانشگاهها حذف ميكنيم؛و ليكن در عين حال،همين موارد را به چند ده نفر از دانشجويان هوشمند كه خود انتخاب كردهايم،آموزش ميدهيم.و اينچنين ديگر دانشگاهها نميتوانند همه ساله گروه گروه،عناصر بدكار را فارغالتحصيل و به دنيا اعزام نمايند تا بخواهند طرحهاي بياساس خود را با برنامههاي قانوني تلفيق كنند و به گونهايپيرامون آن پايكوبي كنند كه گويي در صحنه نمايش قرار دارند.اينها ميخواهند به بررسي موضوعاتي بپردازند كه بالاتر از حد علمي و مدرك آنان است و حتي پدرانشاننيز نتوانستهاند آن را درك كنند. شناخت غير صحيح توده مردم از حكومت و مسائل آن،جز به ظهور عنصر هوسراني و خيالپردازي كه افراد بدسليقه ملت آن را همراهي ميكنند،منتهي نخواهد شد.اين موضوع،به راحتي در آموزشهاي امروزي«گوييم»قابل ملاحظه است. بنابراين لازم است كه ما«گوييم»را به گونهاي ديگر از آموزش سوق دهيم كه در آن، همهمباني،قواعد و اصولي را كه در فرو ريختن بنيان نظام آنان مؤثر است،فراگيرند.و آنگاهكه زمام حكومت را به دست گرفتيم،موارد فتنهانگيز را از برنامههاي آموزشي حذف و جوانان را طوري تربيت ميكنيم كه تابع محض حكومت و علاقهمند به فرمانروا باشند وحكومت او را مايه اميد،نجات و برقراري صلح و آرامش ببينند. آموزش ادبيات و هنرهاي كلاسيك(دوره يونان و روم)و همچنين تدريس تاريخ گذشته را حذف ميكنيم.چون نمونههاي آن نشان ميدهد كه زيانش بيش از فايده آن است.آنگاه به جاي آن،آموزش برنامههاي آينده را جايگزين مينماييم.ما حوادث گذشته را كه به نفع ما نيست از ذهن مردم«گوييم»محو ميكنيم و فقط گوشههايي از تاريخ كه لغزشهاي«گوييم»را ثبت كرده است،نگه ميداريم.در برنامههاي آموزشي جديد،آموزش اصول علمي زندگي و وظيفه مردم در قبال نظام و در قبال يكديگر،از اولويت خاصي برخوردار هستند.در نظام نوين آموزشي خويش،از تدريس نمونههايي كه انانيت و انحراف به همراه دارد و بذر شرارت و دشمني ميپراكند،خودداري ميكنيمو براي عوامل تهذيب و راستي اهميتي فراوان قائل خواهيم شد. مهمترين مسألهاي كه نزد ما از اولويت بالايي برخوردار است،اين است كه نگذاريم آموزش به صورت هماهنگ و بر يك منوال انجام پذيرد.ما برنامههاي آموزشي را در ردهها و مراحل مختلفي تنظيم ميكنيم؛به صورتي كه هر مرحله،به رده سني خاصي اختصاص پيدا كند. بنابراين قواعد هر مرحله از مراحل عمر افراد،به طور دقيق مشخص و قانونمند ميشود و براي هر كدام از اين مراحل،شغل و حرفه مناسب در نظر ميگيريم.البته افرادنابغه كه به علت نبوغشان،ميتوانند گام خود را فراتر از مرزها بگذارند،نيز وجود دارند.و ليكن مشكل اين افراد اين است كه دوستان و همراهان كودن و ابله،آنان را از پيشرفتباز ميدارند؛زيرا اينها به حكم فطرت و غريزه،افرادي را كه برتر از خود ميبينند، دچاردردسر و مزاحمت مينمايند.بدبختيهايي كه به سبب گمراهي«گوييم»در اين زمينه بر سر آنان آمده است،بر شما پوشيده نيست. كسي كه حكومت را در دست ميگيرد و ميخواهد در قلب مردم جايي محكم و در ذهنشان چهرهاي محبوب داشته باشد بايد در راستاي وظايف خويش و به هر وسيله ممكن،چه در مدارس و مراكز آموزشي و چه در ميدانهاي عمومي،مقاصد،اهداف و عملكردهاي خير خواهانه خود را براي ملت بازگو نمايد. ما در موضوع آموزش،هر گونه آزادي عمل را از بين خواهيم برد.دانشآموزان در هر مرحلهاي از زندگي و آموزش ميتوانند در روزهاي تعطيل با خانواده خود،در اماكن عمومي چون باشگاهها اجتماع كنند و آنگاه آموزگاراني كه از ناحيه ما مأموريت دارند، به طور رايگان به ايراد درس و سخنراني پيرامون روابط انساني و قوانين آن ميپردازند وبا ارائه مثال،مشكلات و قيوداتي كه در اثر روابط غير آگاهانه،دست و پاگير آنان ميشودرا تشريح ميكنند و در نهايت،فلسفه نظريات جديدي كه هنوز براي جهانيان اعلام نشده است را تبيين مينمايند.ما ارزش و شأن اين نظريات را به حدي خواهيم رساند كه در نزد مردم،اعتباري شبيه به اعتقادات ديني پيدا نمايد.اين امر،در دوره انتقال نهايي به دين ما اتفاق ميافتد. اينك كه برنامههاي علمي امروز و آينده را بيان داشتم،مباني اين نظريات را به طور اجمال توضيح ميدهم. ما در اثر تجربه صد ساله خود،ميدانيم كه ملت،هميشه بر اساس آراء و نقطهنظراتي كه از طريق آموزشهاي دوره زندگي خويش به دست آورده است،به سر ميبرد و اينجاست كه اختلاف ما با اين روشهاي آموزشي روشن ميشود.ما به خاطر اين اختلاف در روش،آخرين آثار گذشتگان را متلاشي ميكنيم و زمام آموزش را به انحصار خويش در ميآوريم.اينچنين سر رشته همه افكار مستقل كه در گذشته از آن، براي جذب افكار مردم به سوي خود استفاده ميكرديم،در دست ما قرار خواهد گرفت. امروز روشي معروف به دروس عيني Lessons ميتواند بر انديشهها لجام زده و اذهان را فلج كند.هدف اين روش،سست نمودن ذهن«گوييم»و سوق دادن آن،به طرف كودني و رخوت است و اين گونه ذهن،به جاي تفكر براي شناخت ماهيت اشياء،منتظر ميماند تا موارد محسوس به عنوان مثال و نمونه بدو ارائه شود.در فرانسه، اين روش به طور كامل،پياده و موفق شده است؛زيرا بهترين دست نشاندگان بورژوازي ما در آن كشور آن را پايهريزي كرده و بر اساس آن حركت نمودند. [ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 13:21 ] [ سعید ]
پروتكل پانزدهم آنگاه كه ما در يك روز معين،با استفاده از كودتاها و انقلابهايي كه مقدمات آنرا از قبل فراهم كردهايم،رژيم خود را تشكيل داديم(ممكن است از امروز تا تحقق اين امر يكصد سال به طول انجامد)به برخورد و مقابله با توطئههايي كه عليه ما صورت ميگيرد،خواهيم پرداخت و تمام افرادي را كه با سلاح به مقاومت در برابر حكومت ما بپردازند،بيرحمانه سر خواهيم بريد. ادامه مطلب [ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 13:19 ] [ سعید ]
پروتكل چهاردهم هنگامي كه حكومت ما سامان گرفت،ديگر شايسته نيست در آن ديني غير از دين خودمان وجود داشته باشد.دين ما،دين خداوند يكتايي است كه سرنوشت ما در دست اوست؛زيرا ما ملت مختار خداوند هستيم و به همين جهت،سرنوشت دنيا به سرنوشت ما گره خورده است. بنابراين لازم است همه اديان ديگر با تمامي اشكال مختلف را چارچوب كنيم و از بين ببريم.اگر اين كار موجب ظهور الحاد و پيدايش ملحدين شود نيز آسيبي به ما نخواهد رسانيد؛زيرا ما در مرحله انتقال به حكومت جهاني خويش هستيم و در اين مرحله،الحاد به منزله هشداري براي ملتهايي است كه به تبليغات ما پيرامون دين موسي گوش فرا ميدهند.دين ما با توجه به ثبات و استحكام و همچنين كامل بودن نظامش،همه امتها را به سوي خضوع و تسليم در برابر ما ميكشاند.اعلام ميكنيم كه دين ما،ديني است كه انسان با گرايش به آن،بدون واسطه به ملكوت ميپيوندد.در اين مرحله از دوران انتقال،با انتشار مقالاتي به مقايسه بين حكومت خود و حكومتهاي گذشته ميپردازيم.قدر خوبيها و بركات حكومت ما كه نتيجه قرنها جنگ و درگيري بوده است،با استقرار آن،بالا ميرود و ارزش بيشتري پيدا ميكند. ما اشتباهات حكومتهاي«گوييم»را به حسابشان ميگذاريم و با سختترين شكل ممكن،بدان رسيدگي ميكنيم و آن را به گونهاي منتشر ميسازيم تا مردم،زندگي همراه با آرامش خود را در سايه دولتي كه در آن مستخدمين و بردگاني بيش نيستند،بر آزادي كه موجب اذيت آنها بوده و نيروهاي انساني را به نابودي كشانده است،ترجيح دهند. نيروهايي كه دستخوش سوء استفاده باندهاي گمراه و تبهكار قرار گرفتهاند و هرگز نسبت به ماهيت آنها شناختي نداشتهاند. ما از گذشتههاي دور كه ويراني دولتهاي مختلف را پيگيري ميكرديم،«گوييم»را همواره تحريك مينموديم كه شكل حكومتهاي خود را تغيير دهند.اين تغييرات پياپي باعث شده است كه ملتها خسته شوند و شادابي خود را از دست بدهند و به جايي برسند كه زندگي همراه با سختي و مشقت در سايه رژيم ما را به راحتي بپذيرند و آن رااز گرفتاريهاي گذشته و زندگي در سايه رژيمهاي از بين رفته خود،بهتر بدانند. در همين حال،فراموش نخواهيم كرد كه بايد اشتباهات تاريخي حكومتهاي «گوييم»را فاش كنيم.حكومتهايي كه با عدم درك صحيح از مفاهيم خير،تنها بر اميد و آرزوي دسترسي به بركتهاي اجتماعي تكيه زده و سوار بر مركب شهوات حركت كردهو هرگز توجه ننمودهاند كه اين مطالب جز شر و بدبختي بيشتر چيزي به همراه نداشته ونخواهد توانست اوضاع روابط افراد بشر كه پايه و اساس زندگي انساني است را بهبودبخشد. محاسن قدرت مخفي كه در اصول ما نهفته و همچنين نيرويي كه در قواعد عملي ما وجود دارد،فقط با استفاده از اين روش نمود پيدا ميكند كه آن اصول را بر مردم عرضهكنيم و بر ايشان بشكافيم و ضمن مقايسه با ديگر رژيمها و نظامهاي منحل گذشته، خوبيهاي آن را براي مردم روشن نماييم. متفكران و فيلسوفان ما،به توضيح و افشاي ضعفها و معايب اعتقادات«گوييم» ميپردازند.اما به كسي اجازه نخواهيم داد كه براي دسترسي به اهداف و مقاصد واقعي دين ما،به بحث و بررسي پيرامون آن روي آورد.اين كار كه فقط به ما انحصار دارد و ما مراقب هستيم كه اسرار آن در ميان خودمان محفوظ بماند. در خلال قرنهاي گذشته كه به عنوان قرنهاي روشنايي و پيشرفت شهرت دارد، ما انواع گوناگوني از ادبيات را كه در نهايت سستي و كثافت بود،چاپ كرديم و در ميان مردم رواج دادهايم.اما پس از آنكه پادشاهي خويش را برپا كرديم،همان روش را ادامه ميدهيم تا وقتي كه ادبيات ويژه خود را از زبان مقات بلند پايه،در كنفرانسها، سخنرانيها و مباحثات و برنامههاي حزبي به معرض عموم گذاشتيم،«گوييم»به خوبي تفاوت آشكار آنچه خود داشتند و آنچه ما بدانان دادهايم را درك كنند.دانشمندان ما كه براي رهبري«گوييم»آماده شدهاند،برنامهها و طرحها را از طريق كنفرانسها و جزوهها و مقالات،بر اساس منافع ما به خورد مردم ميدهند و چنان بر افكار آنها اثر ميگذارند كه تفكر«گوييم»با توجه به همين تأثيرات به سوي ديدگاههاي ما گرايش پيدا كند. [ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 10:6 ] [ سعید ]
پروتكل سيزدهم «گوييم»به خاطر احتياج به نان روزانه،مجبور هستند همواره آرام،و نوكراني مطيع براي ما باشند.از سوي ديگر مزدوراني را كه از ميان آنها براي خدمت در مطبوعات انتخاب كردهايم،با اشاره ما،به بحث پيرامون موضوعاتي كه نبايد خودمان مستقيما در بيانيههاي رسمي مطرح كنيم،ميپردازند.ما نيز در حال طرح اين مباحث،با آرامش كامل،به اتخاذ تصميمات و اقداماتي كه به اين گفتگوها مربوط ميشود،خواهيم پرداخت و سپس آن را به عنوان يك موضوع تمام شده و غير قابل بحث بر افكار عمومي عرضه ميكنيم. آنگاه ديگر كسي جرأت نميكند خواستار لغو اين تصميم بشود.زيرا با توجه به اينكه ما اقدامات خود را تحت عنوان اصلاح امور انجام دادهايم،حلقه بر او و امثال او تنگ ميشود.از طرف ديگر،روزنامهها نيز به سرعت،وارد عمل ميشوند و مردم را به چيزهاي جديد و فريبنده دعوت ميكنند،در نتيجه،ذهنها به آن مشغول ميشود.(مگر نه آنكه ما،افكار عمومي آنان را به علاقه و توجه به مسائل جديد و دوست داشتني عادت دادهايم؟)سپس اشخاصي كه هيچ بهرهاي جز تهي مغزي ندارند،به بحث و گفتگو درباره مسائل جديد ميپردازند.اينها خودشان هم نميدانند كه هيچ كارهاند و عاجزتر از آن هستند كه عمق مسائل را درك نمايند؛زيرا امور سياسي را،تنها ما به خوبي ميفهميم و خداوند،با پديد آوردن نسلهاي جديد،ما را براي اين كار آماده ساخته است.چه كسي غير از ما،سياست را ابداع كرده است؟ با توجه با آنچه گذشت،خواهيد دانست كه هماهنگي و توافق ما با افكار عمومي، تنها به منظور آساني و سهولت كار دستگاههاي خودمان است.توجه به افكار عمومي، هدف نهايي ما نيست كه بعد از آن،ديگر كاري نداشته باشيم؛بلكه اين مجرد كلمههايي است كه فقط در مورد امور بازرگاني بر زبان جاري ميكنيم.(1)همواره روش ما اين استكه با صراحت اعلام كنيم كه ما به مسير خود،اميد و اطمينان داريم چرا كه جز خدمت بهمصالح عمومي،چيزي در انديشه نداريم. به منظور آنكه ذهن افراد مزاحم و مخالف را از بحثهاي سياسي منحرف كنيم،باب جديدي را كه مربوط به صنعت و موارد آن باشد،بر ايشان ميگشاييم تا هر چقدر ميخواهند در آن غوطه بخورند و شنا كنند. تودهها طبق عادت،تن به آسايش نميدهند و دست از سختيهاي سياست ميشويند(زيرا ما از قبل،آنها را با تحمل سختيها عادت دادهايم تا از آنجا براي مقابله با حكومتهاي گوييم استفاده نماييم)مگر آنكه كارهاي مناسب ديگري داشته باشند كه به جاي اشتغالات سياسي بدان روي آوردند.از اينرو و براي آنكه مردم در گمراهي بمانند و از گذشته خود چيزي سر در نياورند و ندانند كه چه به سرنوشت آنها خواهد آمد،بايد ذهن آنها به وسيله انواع وسايل تفريح،سرگرمي،طنز و فكاهيات،اشكال مختلف ورزش،لهو و لعب،عيش و نوش،كاخهاي زيبا و ساختمانهاي پر زرق و برق وترويج مسابقات گوناگون هنري و ورزشي به كار گيريم و آنگاه مطبوعات را به تبليغ برايآن وادار كنيم.در نتيجه ذهن مردم بدين امور مشغول ميشود و از فكر كردن درباره مسائل ما،غافل ميگردند و ما آن گونه كه ميخواهيم عمل ميكنيم و به مقصد مورد نظر،راه ميتازيم.اينچنين مواضع ما،داراي حاشيه امنيت ميشود.مواضعي كه اگر به صورت علني و بدون تهيه مقالات فوق،آن را اعلام ميكرديم،دچار اختلاف با ملتها ميشديم و رو در روي آنان قرار ميگرفتيم. ملتها نيز،به حكم كوته فكري و به علت عدم توان تحليل و نتيجهگيري،به تقليد از ما ميپردازند و بافتههاي فكري خود را بر اساس روشهاي مورد نظر ما قرار ميدهند. زيرا تنها ما هستيم كه موارد فكري و انديشههاي آنان را تأمين ميكنيم و پر واضح استكه اين كار صرفا توسط اشخاصي از ما صورت ميگيرد كه در اخلاصشان نسبت به خويش،ذرهاي ترديد نداريم. پس از تشكيل حكومت ما،ديگر نقش ليبراليستها و خيالپردازان پايان مييابد و از بين ميرود.اما تا وقتي كه اين حكومت بزرگ ايجاد نشده است؛كارهاي اينها براي ما فوايدي در بر دارد و ما عقل آنان را به گونهاي به كار ميگيريم كه مسائل پوچ و بيارزش رابه گمان جديد بودن،مقبوليت و مطلوبيت باور نمايند.مگر ما نبوديم كه عقلهاي كوچك آنها را كور كرده و به گونهاي در گمراهي قرار دادهايم كه ديگر هيچ كدام از آنان،قدرت تميز و تشخيص ندارند و نميدانند كه معني كلمه«ترقي»جز در اختراعات و تحولات علمي،متضمن مفهوم جدايي و تناقض است؛زيرا حقيقت،هميشه ثابت است و در آن جايي براي پيشرفت وجود ندارد.انديشه ترقي،موضوع فاسدي است كه حقيقت را مبهم و پيچيده قرار ميدهد و از چشمها پنهان ميدارد.ديدن حقيقت صحيح به طور واضح،تنها به ما اختصاص داده شده است؛زيرا ما ملت برگزيده خدا و پاسدارانحقيقت هستيم. هنگامي كه حكومت ما شكل گرفت،سخنرانان به توضيح مسائلي خواهند پرداخت كه انسانيت را دگرگون كرده و در نتيجه،انسانها را به سمت ما سوق داده است.آيا كسيدر اين مورد ذرهاي ترديد دارد كه ما،همه ملتها را با توجه به اهداف سياسي خويش رهبري كرديم و هرگز به ذهن كسي خطور نكرده و نتوانسته است درك كند كه چگونه اين كاروان در طي قرنهاي گذشته،او را با خود برده است. [ سه شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۷ ] [ 10:5 ] [ سعید ]
پروتكل دوازدهم كلمه«آزادي»كه از آن تفاسير گوناگوني ارائه شده،نزد ما بدين معني است كه حق انجام هر كاري را كه قانون براي تو مجاز دانسته است داشته باشي.اين چهارچوب در زمان مناسب براي ما بسيار مفيد است؛چون وقتي قانون،ملاك قرار ميگيرد و بر اساس مصلحت ما،حرف آخر را ميزند،سرنخ همه آزاديها در دست ما قرار خواهد گرفت. ما با مطبوعات اين گونه رفتار خواهيم كرد: امروز مطبوعات چه نقشي را ايفا مينمايند؟آيا به تحريك مردم و به كارگيري احساسات آنها در جهت اهداف ما گام بر ميدارند؟يا اينكه در خدمت اغراض احزاب و گروهها قرار گرفتهاند؟ ادامه مطلب [ دوشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۶ ] [ 17:0 ] [ سعید ]
پروتكل يازدهم شوراي عالي دولت يا مجلس عالي شورا،همواره برترين نمود قدرت حاكميت بوده و هست و همچنان به عنوان صورت خارجي و ظاهري نظام قانونگذاري خواهد بود. تعبير بهتري نيز وجود دارد و آن كميته قانونگذاري و سازمان است كه بايد تابع حاكم باشد. اين برنامه قانون اساسي جديد است.ما از سه طريق،شرايط لازم و مساعد را براي اجراي قانون و برپايي حق و عدالت فراهم خواهيم آورد: 1-در قالب لوايح و پيشنهادهاي ارائه شده به قوه مقننه. 2-در قالب نشستهاي هيأت وزيران و تصويب نامههاي آن. 3-در مواقع لازم،به وسيله انقلابي كه توفان آن دولت را در هم ريزد. آنگاه پس از آن كه از ترتيب بهنگام قضايا فراغت يافتيم به موضوعي ديگر خواهيم پرداخت،يعني مواردي كه موجب جريان انقلاب مورد نظر در دستگاههاي دولتي ميشود.منظور من از اين موارد عبارت است از آزادي مطبوعات،آزادي تشكيل احزاب و سازمانها،آزادي بيان و انديشه،حق رأي دادن مردم در انتخابات و...البته همه اينها بايد براي هميشه از ذهن انسان پاك شود و يا اينكه به مجرد اعلان قانون اساسي جديد، تغييرات اساسي و ريشهاي در آن ايجاد گردد. امروزه و در اين زمان اجراي اين موارد عملي است.ما بايد دستوراتمان را يكدفعه صادر كنيم و چيزي از آن را به تأخير نيندازيم؛چه آنكه كوچكترين تأخير موجب اجراي تغييرات در قانون اساسي ميشود و هرگونه تعديلي بدون خطر نخواهد بود؛زيرا اگر اين تغييرات و پيشنهادهاي مربوط به آن همراه با خشونت باشد،موجب غرور پيشنهاد دهنده و فتح بابي براي ديگران ميشود و اين بدان مفهوم است كه ما به اشتباهات خويش اعتراف كردهايم. اين امر،به ابهت و شكوه حكومت خطرناپذير ما لطمه ميزند و يا اينكه به گونهاي ديگر تفسير ميشود كه ما از روي ترس به مدارا و مماشات روي آوردهايم.در اين صورت هيچ كس ما را سپاس نخواهد گفت و گمان ميبرد كه ما شكست خورده و از روي اكراه و ناچاري تنازل كردهايم. در هر حال همه اين مسائل به اعتبار قانون اساسي جديد ما آسيب ميرساند.آنچه ما ميخواهيم اين است كه ملتها به سرعت،و تا وقتي كه گرماي انقلاب رو به سردي نرفته است،به قدرت ما اعتراف و باور كنند كه كسي نميتواند حتي به اندازه تار مويي ما را متزلزل سازد.ما از سر تا پا قدرت وحشتناكي هستيم كه كسي را به حساب نميآوريم و از كسي نميترسيم تا بخواهيم از او نظر خواهي كنيم.ما هميشه و در هر زمان آمادگي آن را داريم كه هر كس كلمهاي از روي اعتراض بر زبان آورد،فورا او را له كنيم و از ميان برداريم تا ثابت كنيم كه امور«گوييم»را در دست گرفتهايم و مايل نيستيم حكومت خود را با كسي تقسيم كنيم.ما در حالي اين كار را ميكنيم كه مردم هنوز از هول آنچه اتفاق افتاده،در گيجي به سر ميبرند و ترس سراسر وجودشان را فرا گرفته است؛در نتيجه چشمهايشان را بسته و خود را تسليم سرنوشت كردهاند. «گوييم»مانند رمهاي از گوسفند هستند و ما چون گرگ؛و روشن است كه وقتي گرگ به گله گوسفندان ميزند،چه بلايي بر سر آنان ميآيد. البته علت ديگري نيز وجود دارد كه آنها چشمهايشان را ميبندند و كارهاي ما را ناديده ميگيرند.آن علت همان وعدههاي تكراري ماست كه به محض نابودي دشمنان صلح و متلاشي شدن احزاب،آزاديهايي كه از آنان گرفتهايم باز خواهيم داد.اما زمان طولاني خواهد گذشت و آنان همچنان منتظر آزاديهاي از دست رفته خواهند بود. اكنون بايد پرسيد اين تدابير سياسي به چه منظور است؟و به چه علتي ذهن«گوييم» را بدون آنكه فرصت فكر كردن بدانها بدهيم،واكسينه ميكنيم تا به عواقب ماجرا نينديشند؟آيا غير از اين است كه ما را از راه دور زدن و نيرنگ به چيزي دست مييازيم كه هرگز از طريق مشي مستقيم به آن نخواهيم رسيد؟ به جان خودم سوگند،اين همان پايهاي است كه سازمان سرّي فراماسوني ما،كه حيوانات«گوييم»از راز و اهداف آن جز به اندازه حدس و گمان چيزي نميدانند، بر اساس آن بنياد نهاده شده است.ما«گوييم»را در كارواني از باشگاهها و محافل فراماسونري به راه انداختهايم كه اين محافل در چشم اعضاي خود خاكستر ميباشند. ما ملت انتخاب شده خدا هستيم و خداوند،اسارت،آوارگي،دربه دري و پراكندگي را براي ما نعمت قرار داد؛زيرا اين امر كه در گذشته مظهر ضعف ما بود،امروز موجب قدرتي گشته است كه توانستهايم درهاي سيادت و سلطه بر تمامي جهان را به روي خود بگشاييم. ما تا اينجاي راه را آمدهايم و آنچه باقي مانده،اين است كه ساختمان حكومت جهاني خويش را بر روي شالودههاي از پيش آماده شده بنا كنيم.و اين،كار سختي نيست. [ دوشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۶ ] [ 16:57 ] [ سعید ]
پروتكل دهم امروز سخن خود را با خلاصهاي از مباحث گذشته آغاز ميكنم و خواهشمندم اين را در ذهن خود داشته باشيد كه حكومتها و ملتها در تحليل مسائل سياسي تنها،به ظواهر قضايا مينگرند. چگونه«گوييم»ميتواند به ژرف مسائل پي ببرد،در حالي كه مسئولان و نمايندگان آنها به چيزي جز خوشگذراني و عياشي فكر نميكنند؟ ادامه مطلب [ دوشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۶ ] [ 12:11 ] [ سعید ]
پروتكل نهم در اجراي اصول مورد نظر بايد به روحيات و اخلاق ملتي كه در ميان آنها اقامت گزيدهايم و در كشورشان فعاليت داريم،توجه لازم داشته باشيم.ما نميتوانيم تنها به اجراي ظاهري اصول خود بپردازيم.قبل از آنكه برنامههاي آموزشي آن ملت را اصلاح و تعديل نكنيم و ماده آموزش آن را مطابق با اصول خويش نسازيم، نبايد توقع موفقيت و پيروزي داشته باشيم.اما چنانچه با هشياري و مراقبت كامل به تطبيق سياستهاي خود بپردازيم،بيش از ده سال طول نميكشد كه شرايط اجتماعي آن ملت،هر چند لجوج و غير قابل انعطاف باشند،تغيير مييابد و بدين صورت ملتي جديد به جديد به جمع ملتهايي كه در اختيار و پيرو ما هستند،خواهد پيوست. ادامه مطلب [ دوشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۶ ] [ 12:9 ] [ سعید ]
پروتكل هشتم بايد از وسايلي كه احتمال ميرود دشمنان عليه ما به كار گيرند،استفاده نماييم. بنابراين با كلامي زيبا و فريبا احكام ظالمانه و غير عادي را جلوهاي لطيف ميبخشيم و چهره قانوني ميدهيم و چنين القا ميكنيم كه اين احكام بارزترين شكل اجراي عدالت و نمونه كامل رعايت اخلاق انساني بوده و بهترين مقرراتي است كه ميتوان از قوانين قضايي استخراج كرد و به مرحله اجرا گذارد. دستگاههاي اجرايي ما بايد بر همه عوامل مؤثر در بافت تمدن،احاطه يابند و از نيروهاي مياني اين دستگاهها چون صاحبان قلم،انديشمندان با تجربه،كارمندان عالي رتبه،سياستمداران و كارشناسان دست پروده ما استفاده نمايند.زيرا اين افراد بر بافتهاي اجتماعي،زبان سياست با اختلاف شكلي آن و هر چيزي كه تحت عنوان الفباي سياست قرار ميگيرد و واژه سياسي را تشكيل ميدهد،اسرار و طبايع بشري و همچنين نقاط پنهاني حساس آگاهي كامل دارند. منظور از نقاط حساس همان قالب فكري و ذهني«گوييم»است كه تمايلات،نواقض، زشتيها و فضايل آنها در آن ظهور يافته است. لازم به يادآوري نيست كه در ادامه حكومت ما هيچ فردي از«گوييم»حتي به عنوان معاون منصوب نخواهد شد؛زيرا افراد«گوييم»بدون آنكه زحمت فكر كردن به خود بدهند و بدون توجه به شرايط و نيازها،نسبت به كارهاي اداري اقدام ميورزند. مسئولين آنها نيز قبل از آنكه به متن نوشتهها دقت كنند،آن را امضا مينمايند؛چرا كه از خدمت اداري،جز دستيابي به پول و حقوق يا جاهطلبي هدف ديگري ندارند. ما براي اداره حكومت خويش از اقتصادداناني دانشمند ياري ميگيريم و به خاطر همين است كه امروزه تدريس علم اقتصاد در مدارس ما جايگاهي ويژه يافته و به تمام و كامل بدان همت گماشتهايم و بر يهوديان لازم است كه به تمام و كمال آن را فرا گيرند. سپس دولت را با تعدادي از بانكداران،كارخانهداران و سرمايهداران احاطه ميكنيم و ميليونرها را رشته پيوند آنها قرار ميدهيم.همه چيز در نهايت به اعداد و ارقام ختم ميشود و آخرين حكم را سرمايه صادر ميكند. برادران يهودي كه براي مسئوليتهاي مهم در حكومت ما گزينش ميشوند،قبل از سپردن مسئوليتها،بايد از نحوه امور حكومتي و چرخش آن اطلاع كافي پيدا كنند.از اين رو امور حكومتي براي مدتي موقت در اختيار عناصري از«گوييم»قرار ميگيرد.البته اين عناصر از كساني هستند كه مورد شك و شبه مردم ميباشند؛تا جايي كه بين آنها و اينها برزخي از بدبيني وجود دارد.اينان اگر از اجراي آموزشها و خواستههاي ما طفره بروند،كيفر ميبينند يا اينكه به طور كلي از صفحه هستي محو ميشوند.بدين شكل خدمت به مصالحمان را تا آخرين نفس بر آنان تحميل ميكنيم. [ یکشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۵ ] [ 16:7 ] [ سعید ]
پروتكل هفتم مسابقه جهان در افزايش تسليحات و كثرت نيروهاي دفاعي از موارد لازمي است كه ما را در راه پياده كردن نقشههايمان ياري خواهد كرد. يكي از اهداف اساسي كه به طور خاص به آن اهميت ميدهيم،محو و نابودي همه اقشار و طبقات اجتماعي در همه كشورهاي جهان است.تنها طبقهاي كه بايد باقي بماند، طبقه كارگر است و البته وجود چند ميليونر كه در خدمت مصالح،پليس و ارتش ما باشند نيز لازم است. ما بايد توسط شبكههاي ارتباطي خود در اروپا و ديگر كشورهاي جهان تنشهاي سخت بر پا كنيم و با تحريك كينهها و دشمنيها و به كارگيري آن،تفرقه و انشعاب به وجود آوريم.اين كار دو فايده براي ما در بر خواهد داشت: 1-كشورها همچنان در قيد و بند باقي ميمانند و نميتوانند آن طور كه ميخواهند، برنامهريزي و اقدام نمايند و هر دولتي به خوبي ميداند كه حل و فصل امور،بر افروختن يا خاموش كردن آتش جنگها و انجام هر كاري و...تنها در دست ماست.نيروي گسترده ما در ايجاد آشوبها و درگيريهايي كه ميخواهيم،بر هيچ كشوري پوشيده نيست و همه ناچار به تسليم هستند. 2-ما قلابهاي مخفي خود را به سوي كابينه وزيران هر دولتي روانه ميكنيم و آنها را در تارهاي شبكه خويش گرفتار ميكنيم.اين قلابها چيزي جز قرادادهاي اقتصادي و وامهاي مالي نيست كه دستگاههاي دولتي و وزارتخانهها را به تسخير خود در ميآورد. براي موفقيت در اين راه،بايد با نهايت زيركي و حيلهگري مراقب باشيم تا در خلال مذاكرات مربوط به اين قضايا،به گونهاي عمل نماييم كه هم به هدف خويش برسيم و هم در ظاهر،با بياني شيرين وانمود كنيم كه ما مردمي امانتدار،شريف،مداراگر و با انعطاف هستيم.در اين صورت ملتها و دولتهاي«گوييم»كه آنان را به سطحينگري عادت دادهايم،ما را به نيكي ميشناسند و ضمن رضايت از ما ميپندارند كه ما تنها براي نيكوكاري به نوع بشر و نجات آنان آفريده شدهايم. ما بايد همواره آمادگي آن را داشته باشيم كه بر جنبشهاي ضد خويش تسلط يابيم. اين كار تنها از طريق جنگافروزي بين نيروهاي مخالف ما با كشورهاي همسايه صورت ميپذيرد و چنانچه اين كشورها به طور يكدست عليه ما قيام كنند،جز برپايي جنگ ويرانگر جهاني چاره ديگري نداريم. اساسيترين عامل پيروزي نقشههاي سياسي ما،پنهان داشتن تلاشها و طرحهايمان است.قاعده اين است كه لزومي ندارد كه گفتار يك سياستمدار با رفتار او تطابق و توافق داشته باشد. ما بايد حكومتهاي«گوييم»را وادار كنيم تا از برنامههاي مورد نظر ما كه هم اكنون در مرحله نهايي است،پيروي كنند.ابزار اين كار جلب افكار عمومي است.در اين زمينه دستهاي پنهاني ما در جريان است و رهبري افكار عمومي را به وسيله نيروي بزرگ خويش يعني مطبوعات در دست داريم.مطبوعاتي كه جز تعدادي اندك از آنان پاسخگوي خواستهاي ما هستند. خلاصه كلام اينكه به منظور نگه داشتن حكومتهاي«گوييم»اروپا در سيطره خويش،قدرت خود را به وسيله ترور،به رخ گروهي از آنان ميكشيم و نيروي خود را بر آنان تحميل ميكنيم و چنانچه بخواهند همگي و به صورت يكپارچه در مقابل ما بايستند، به وسيله توپهاي آمريكا،چين و ژاپن پاسخ آنان را خواهيم داد. [ یکشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۵ ] [ 16:6 ] [ سعید ]
پروتكل ششم ما بدون فوت وقت،دستگاههاي بزرگي براي احتكار اموال و جمعآوري ثروت ايجاد خواهيم كرد تا آن را به عنوان يك قدرت عظيم در انحصار خود داشته باشيم.اين قدرت بزرگ،در عين حال بسياري از ثروت«گوييم»را تحت سيطره خود خواهد داشت؛زيرا بقاي ثروت آنان متوقف بر نيروي ماست.البته روزي كه ما ضربه سياسي و كوبنده خود را وارد ميكنيم،ثروت«گوييم»به وادي تباهي سقوط ميكند و سنگرهاي سياسي «گوييم»را نيز به دنبال خود به سقوط ميكشاند.شما آقايان حاضر در اينجا كه همه اقتصاددانان هستيد،به خوبي ميتوانيد توان اين نيروي انحصاري را تصور كنيد؛نيرويي كه برش و كارآيي آن كمتر از كارآيي و برّندگي شمشير نيست. ما به هر نحو ممكن بايد تلاش كنيم تا هيبت حكومت برتر و جهاني خويش را گسترش دهيم و در راه اعتلاي آن بكوشيم.بايد وانمود كنيم كه اين حكومت براي حمايت و پشتيباني از دولتهاي وابسته به ما ايجاد شده تا منشأ خير و ياري براي آنان باشد. آنگاه طبقه اعيان و اشراف«گوييم»كه در واقع يك قدرت سياسي است،در كفن پيچيده خواهد شد.بنابراين نبايد آنان را به حساب بياوريم. اما با اين حال يك خطر از آن ناحيه،ما را تهديد ميكند و آن اينكه طبقه اعيان در نتيجه معاملات ساختمان و زمين،سرمايه هنگفتي در اختيار دارند و با استفاده از آن ميتوانند همچنان روي پاي خود بايستند.بنابراين بايد به هر نحو ممكن آنها را از داراييها و املاك خود محروم سازيم و حق مالكيت را از آنان سلب نماييم.بهترين راه تحقق اين امر اين است كه ماليات زمين و ساختمان را آنقدر افزايش دهيم كه آنان در وامهاي سنگين و كمرشكن غوطهور شوند.بدين صورت فعاليتهاي خريد و فروش زمين محدود ميشود و به بحران ميانجامد و در نتيجه«گوييم»به فرمان ما تن ميدهند و چارهاي جز تسليم ندارند. اما از آنجا كه طبقه اشراف به حكم عادات ديرينه و سنتي خويش،به كم بسنده نميكند و همواره در طمع ثروتاندوزي بيشتر است،دچار بحران ميشود و چون توان تحمل كمبودها را ندارد فرياد واويلا ميدهد.در اين شرايط ما بايد تا آخرين حد ممكن تجارت و صنعت را در دست داشته باشيم و بويژه بازارهاي سرمايه و بورس بازي را به انحصار خويش در آوريم.زيرا بورس بازي چون توفاني بنياد صنعت را از ريشه ميكند. صنعت بدون وجود بازارهاي مضاربه،موجب افزايش سرمايههاي فردي و آزاد شدن اراضي ميگردد و در نتيجه كشاورزي رونق ميگيرد.بنابراين ما نيازمند آن هستيم كه صنعت را وسيله ركود زمين و خالي شدن آن از نيروي سرمايه و كار قرار دهيم. اگر اوضاع بر طبق برنامه پيش برود و نقشههاي ما جامه عمل بپوشد،سرمايههاي دنيا به خزانه ما سرازير ميشود و آنگاه ما«گوييم»را تهيدستان زحمتكش(پرولتاريا) جامعه قرار ميدهيم و اين امر باعث خواهد شد مانند بردگان در مقابل ما سر تعظيم فرود آورند.براي اتخاذ اين روش،اگر هيچ دليلي جز حق بقا نداشته باشيم،كافي است. براي از بين بردن صنعت نزد«گوييم»بايد وسايل فريبنده عياشي و تجمل پرستي را فراهم كنيم و آنان را به سمت آن سوق دهيم و با تبيين زيباييها و خوشيهاي آن، بدين سو تشويقشان نماييم.چون چنانچه اين گرايش تحقق پذيرد،ديگر چيزي باقي نميگذارد. از طرف ديگر حقوق كارگري را افزايش ميدهيم.اما اين افزايش،بهرهاي عايد كارگران نميكند.چون به طور همزمان نرخ نيازهاي ضروري و اوليه مردم را نيز بالا ميبريم و بحران را فراگير و ادعا ميكنيم كه منشأ همه اين سختيها،ركود كشاورزي و پرورش دام ميباشد. علاوه بر اين منابع توليد را فلج ميكنيم و با روشهاي كاملا فني و زيركي خاص خود، آن را از كار مياندازيم.در اين صورت كارگران به سرپيچي،بيانضباطي و هرج و مرج عادت ميكنند و در شرايط تحميل شده بر خود،بيهدف دست و پا ميزنند. ما همچنين ميگساري و وسايل آن را در بين آنان ترويج ميكنيم.و همه اين تدابير به صورت كارواني منسجم،ما را براي رسيدن به هدف بزرگمان كه همان متلاشي كردن و از بين بردن عناصر آگاه«گوييم»از روي زمين است،ياري ميكند. تا قبل از رسيدن وقت موعود،براي آنكه«گوييم»به نقشههاي ما پي نبرند و از چنگ ما فرار نكنند،شعار مصلحتي،فريبنده و داغ«خدمت به طبقه كارگر و اجراي مباني صحيح اقتصاد سياسي»را سر ميدهيم.دستگاههاي تبليغاتي ما نيز پيش مقدمات آن را در محدوده وسيعي از دنيا آغاز كردهاند. [ یکشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۵ ] [ 10:26 ] [ سعید ]
پروتكل پنجم در جوامعي كه فساد به شكل گستردهاي در آن رخنه كرده و تمامي آن را در بر گرفته است و سرمايه با انواع حيله و اختلاس درون آن به چرخش در آمده،زمام و مهار آن رها شده و از دست رفته است،آداب اجتماعي و اخلاق عمومي جز از ترس مجازات و كيفر رعايت نميشود و احساسات ديني و ملي توسط تفكرات وارداتي از بين رفته است،چه نوع حكومتي بايد شكل گيرد؟آيا ميتوان براي چنين اجتماعاتي،حكومتي به غير از حكومت مطلق(استبدادي)كه به شرح آن خواهم پرداخت،ايجاد كرد؟ ادامه مطلب [ یکشنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۵ ] [ 10:25 ] [ سعید ]
پروتكل چهارم هر حكومت جمهوري در دوران خود بناچار مراحل مختلفي را طي ميكند.مرحله اول،روزهاي اوليه برپايي آن است كه احساسات و نابخردي ظهور مييابد.كوته فكران و تنگنظران حكومت را چون مستان به تلوتلو مياندازند و به چپ و راست ميكشند.در مرحله دوم،طبقه پايين مردم به دنبال هر نداي تحريككنندهاي راه ميافتند.اينجا نقطه آغازين هرج و مرج است كه متولد ميشود و شروع به خزيدن ميكند.اين روند موجب خواهد شد تا استبداد،جايگزين گردد و حاكمي مستبد ظهور نمايد كه بدون هيچ پشتوانه قانوني عهدهدار امور گردد.او كه امور را مخفيانه تدارك ميكند تنها در برابر نيرو يا سازماني مخفي و نامرئي كه از پشت پرده وي را اداره ميكند،مسئوليت دارد.آنگاه سازمان مخفي بدون وجود هيچ مزاحم يا مانعي آن گونه كه ميخواهد عمل ميكند،زيرا هميشه در نهان به سر ميبرد و پشت سر مزدوراني كه هر از چند مدت تغيير ميكنند سنگر گرفته است. تغيير مزدوران،نه تنها ضرري متوجه حكومت نميسازد كه موجب صرفهجويي مالي در سازمان مخفي نيز ميشود.زيرا بار هزينههاي سنگين پاداش عاملان طويل المدت سبك ميگردد.اين تغييرات همواره در حال تكرار است و امور،مرحله به مرحله پيش ميرود. با اين اوضاع در آينده چه پيش خواهد آمد؟انهدام اين نيروي مخفي چگونه خواهد بود؟پاسخ اين سؤالها نزد ماست.چه كسي اين امر مهم را به دوش خواهد كشيد؟ ميگوييم:ما و در اين راه فراماسونري«گوييم»به طور ناخودآگاه،ياور ما و پوششي مناسب براي اهداف و نقشههايمان خواهد بود.البته برنامههاي اجرايي ما چون گذشته در جايگاه مخفي و اصلي خود به صورت سرّي و غير قابل دسترس محفوظ باقي ميماند. در اينجا ديگر آزادي ضرري ندارد و ميتوان براي آن جايي در اقتصاد دولت پيدا كرد،به گونهاي كه به رفاه مردم هيچ آسيبي نرساند.البته اين وضعيت فقط در سايه ايمان به خدا و برادري انسانها تحقق ميپذيرد و با برابري و مساوات هيچ ارتباطي ندارد،كه ناموس طبيعت نيز اين موضوع را نفي ميكند.تفاوت در مخلوقات،از قوانين ثابت عالم طبيعت است كه بايد در برابر آن سر تسليم فرود آورد. اگر ايمان به خداوند گسترش يابد حاكميت ملت نيز ممكن ميشود،بدينسان كه زمين به مناطق و نواحي گوناگون تقسيم ميگردد و بر هر اقليم،سرپرستي به عنوان مسئول روحي و معنوي گماشته ميشود.آنگاه مردم با ارشادات و راهنماييهاي او،به وضعيت خويش،از باب مشيت و تقدير الهي راضي خواهند بود و با قناعت برخورد ميكنند. به خاطر همين موضوع ناچاريم اديان را از ريشه بخشكانيم تا بحث خداشناسي از ذهن«گوييم»پاك شود.سپس به جاي تفكر ديني،نيازهاي مادي و آمار و ارقام رياضي را جايگزين ميكنيم و براي آنكه ديگر مجالي براي انديشيدن آنان باقي نگذاريم،فكرشان را به سوي تجارت و صنعت سوق ميدهيم.اينچنين ميتوانيم همه ملتها را كه به دارايي خويش مشغول شدهاند و تنها به فكر كسب در آمد هستند،در كام خويش بگيريم؛ زيرا با اين روش فكر و انديشه آنان از توجه به دشمن مشترك غافل ميماند.دوباره تكرار ميكنيم براي آنكه آزادي را موجب از بين رفتن و متلاشي شدن«گوييم»جلوه دهيم،بايد فعاليت در صنعت را به رقابت و صحنه برخورد بكشانيم.نتيجه اين است كه ثروتهاي عمومي به دست آمده از طريق صنعت،به وسيله مضاربه دست به دست ميگردد و به خزانههاي ما سرازير ميشود. مبارزههاي خشونتبار گروهها،براي غلبه بر يكديگر و همچنين لرزههاي اقتصادي، مردم و اجتماعات بشري را در حالتي از سردي و بيتفاوتي فرو برده و قلب و انديشه آنان را پوچ و بيمحتوي نموده است.اين امر باعث ميشود تا نسبت به سياستهاي موجود حتي مذهب نيز متنفر شوند و خشم دروني پيدا كنند.در اين شرايط تنها آرامبخش و تسلي دهنده آنان ثروتاندوزي و جمعآوري طلا(ثروت)است.طلايي كه آن را ميپرستند و به دليل نيازمندي شديد،خود را در راه آن فدا ميكنند. اكنون لحظه موعود فرا رسيده است و زنگ ساعت به صدا در ميآيد.در اين وقت توده عوام و طبقه فرومايه«گوييم»تحت فرماندهي ما جمع ميشوند و براي مبارزه و سركوبي دشمنان سلطهطلب ما يعني روشنفكران خويش حركت خواهند كرد. البته انگيزه«گوييم»ثروتاندوزي و به دست آوردن غنايم نيست كه نداي ما را لبيك ميگويند،بلكه تنها به منظور انتقامجويي از طبقه روشنفكري است كه سرنوشت،اين لحظه را برايشان رقم زده است. [ شنبه ۱۳۸۶/۰۷/۱۴ ] [ 16:12 ] [ سعید ]
پروتكل سوم امروز ميتوانم به شما بگويم كه به هدف نزديك شدهايم.فاصله بين ما و آن بسيار كوتاه گشته و در چند قدمي آن قرار گرفتهايم.با يك نگاه به گذشته ميبينيم كه راه طولاني ما رو به پايان است.چيزي نمانده كه مار نمادين ما،حلقه خود را به طور كامل ببندد.وقتي حلقه اين مار،كه رمز حركت ملت ما و طي مراحل پيروزي است،بسته شد؛ همه دولتهاي اورپايي در داخل آن گرفتار ميشوند و مار نمادين ما همه آنها را دربر ميگيرد. ادامه مطلب [ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۱۳ ] [ 23:2 ] [ سعید ]
پروتكل دوم هدفي كه ما دنبال آن هستيم ايجاب ميكند كه جنگها بدون تغييرات مرزي و توسعه جغرافيايي پايان پذيرد.اين موضوع بايد حتيالامكان رعايت شود و در اين صورت جنگ گرم،تبديل به يك جنگ اقتصادي ميشود و اينجا ديگر،از راه كمكهاي اقتصادي ماست كه ملتها بناچار،توان ما را در پيروز كردن گروهي بر گروهي ديگر در مييابند و برتري ما و دست پنهان و قدرتمندمان را باور خواهند كرد.اين وضعيت باعث ميشود كه هر دو گروه درگير،در دامن دست نشاندگان بينالمللي ما قرار گيرند.دست نشاندگاني كه ميليونها چشم بيدار در اختيار دارند و از ميدان عمل گستردهاي برخوردارند كه هيچ محدوديت و قيدي را نميشناسد. بدين ترتيب حقوق بينالملل عمومي ما ميتواند حقوق خصوصي ملتها را از بين ببرد و در چهارچوب مفهوم گذشته حق،زمينه را براي حاكميت بر همه ملتها فراهم آورد.درست همان طور كه دولتها به وسيله قانون مدني در داخل مرزهاي خويش بر مردم حكومت ميكنند. ما با دقتي كه موفقيتمان را تضمين ميكند،كساني را از ميان مردم انتخاب ميكنيم كه ضمن آمادگي كامل براي خدمت مخلصانه به ما،با فنون سياست و حكومت،هيچ سابقه آشنايي نداشته باشند تا بتوانيم راحتتر شكارشان كنيم و در دست خويش داشته باشيم و از آنها به عنوان پنجههاي قدرتمند خويش براي شكار ديگران استفاده كنيم.آنگاه نابغههايي خبره را به عنوان مسئول،كارشناس و مشاور پشت پرده برايشان ميگماريم. البته اين متخصصان از كودكي به شكل خاص تربيت يافته و براي اداره دنيا اهليت و قابليت پيدا كردهاند و آن طور كه ميدانيم زماني بس طولاني است كه اينها معلومات مورد نياز خويش را از روشهاي سياسي ما،تجربههاي تاريخي بررسي سير حوادث جاري كسب كرده و ميكنند.اما«گوييم»كجا و حكمت كجا؟فاصله بسيار زيادي وجود دارد تا آنها حتي توان دسترسي به حكمت را از راه دسترسي غير جهتدار تاريخ،در خود بيابند.زيرا بيشترين چيزي كه بدان دست مييابند روشهاي نظري است و هرگز با چشم باز و جستوجوگر به نتايج حوادث نگاه نميكنند.بنابراين ما هيچ ارزشي براي آنها قائل نيستيم و آنها را به حال خويش و آنچه دوست دارند،رها ميكنيم تا لحظه شكارشان فرا رسد يا اينكه براي هميشه در آرزوهاي خويش باقي بمانند و با آرزوها و برنامههاي خيالي و افتخار به گذشته زندگي كنند و همين،بايد نقش اصلي آنان در زندگي باشد. ما توانستهايم به آنها بقبولانيم كه معلومات نظري آنان عصاره علم است.ما در راه هدف خويش بايد به وسيله مطبوعاتمان به اين روش ادامه دهيم تا آنها افكار و ديدگاههاي خود را باور كنند.دانشمندان آنها نيز بدون توجه به محك زدن تجربه با منطق،به علم خويش غرور يافتهاند و به سمتي ميروند كه آرا و نظريات خود را به مرحله اجرا در آورند.ولي واقعيت اين است كه آنچه در نظر آنها علم و معرفت است، توسط دست نشاندگان متخصص ما با مهارت و دقت كافي آماده شده تا ذهن آنان در مسير مورد نظر ما جهت بگيرد. مبادا حتي براي يك لحظه تصور كنيد كه اين حرفها بيفايده است.لازم است در كاري كه براي انتشار و موفقيت انديشههاي داروين،ماركس و نيچه كردهايم،فكر كنيد. ما يهوديان نميتوانيم تأثير روشن و با اهميت آموزشهاي خود را در به اشتباه انداختن ذهن«گوييم»ناديده بگيريم.ما در اجراي شيوههاي خود چارهاي نداريم جز آنكه به طرز فكر،اخلاق،تمايلات و گرايشهاي ملتهاي ديگر با عبرت بنگريم تا در كارهاي سياسي و اداري آينده خويش،دچار لغزش و اشتباه نشويم. پيروزي روش ما كه اجزاي آن همه جا و متناسب با هر محيطي پراكنده شده است. بسته به روحيه ملتهايي است كه سر راه ما قرار دارند.اين پيروزي بدون درك صحيح از هدف به نتيجه نميرسد و چنانچه بر پايه نتايج تجربههاي گذشته و توجه به شرايط كنوني استوار نشود،محكوم به شكست است. دولتهاي امروز،دستگاه وسيعي به نام مطبوعات در اختيار دارند كه براي ايجاد جريانهاي ذهني و حركتهاي فكري عمومي از آن استفاده ميكنند.پس مطبوعاتي كه در دست ماست بايد نيازهاي ضروري و حياتي مردم را فرياد بزنند و نارضايتي آنان را اعلام كنند.اين مطبوعات بايد خشم عمومي را برانگيزانند و عوامل آن را به وجود آورند. مطبوعات،مظهر آزادي بيان و انديشه هستند؛ليكن دولتهاي«گوييم»هنوز نميدانند چگونه از آن بهره ببرند.اين بود كه ما به اين دستگاه عظيم مسلط شدهايم و به واسطه آن نيروي محركه و مؤثر خود را به دست آورده و همچنان پشت پرده باقي ماندهايم. پس درود بر مطبوعات.با كمك همين مطبوعات دست ما مملو از طلاهايي است كه در مقابل دريايي از خون و عرق ريخته شده،به دست آوردهايم.آري آنچه را كاشته بوديم درو كرديم.بنابراين عظمت فداكاريها و قربانيان ملت ما مهم نيست؛زيرا هر كشته از ما،نزد خداوند با هزار كشته«گوييم»برابري ميكند. [ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۱۳ ] [ 23:0 ] [ سعید ]
پروتكل اول ما به هر انديشهاي جداگانه مينگريم و با مقايسه و نتيجهگيري به بررسي عميق آن ميپردازيم تا ماهيت آن به خوبي بر ايمان روشن شود و واقعيتهايي كه در آن نهفته يا آن را احاطه كرده است مورد لحاظ قرار گيرد.اما روش سخن گفتن ما نيز آسان و به دور از هر گونه آرايههاي ادبي خواهد بود. ادامه مطلب [ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۱۳ ] [ 17:15 ] [ سعید ]
پروتكلهاي حكماي يهود يكي از حيرتانگيزترين،عجيبترين و خطرناكترين كتابهاي سياسي كه تاكنون انتشار يافته است،كتاب«پروتكلهاي حكماي يهود»ميباشد. اين كتاب مجموعهاي است از سخنرانيهاي يك شخصيت برجسته يهودي كه بر چند تن از ثروتمندان و افراد با نفوذ يهودي ايراد كرده است. پنجههاي خونين يهود از پشت صفحات كتاب به خوبي پيدا است و صدق گفتار«اوسكار ليفي»يهودي كه ميگويد:«پادشاهان،اخلال گران،فتنه انگيزان، و جلادان جهان،ما هستيم»از اين كتاب به خوبي معلوم ميگردد. متن پروتكلهاي دانشوران صهيون براي تشكيل حكومت جهاني يهود درباره پروتكلهاي دانشوران ارشد يهود كه متن آن در اين كتاب از نظرتان ميگذرد،توضيحات زير ضروري است: 1-واژه«پروتكل»معاني مختلفي دارد از جمله:پيش نويس قرارداد، معاهده و يا سند رسمي كه بين دو يا چند دولت امضاء ميشود؛اما در اين جا به مفهوم تصميمات و فرمولهايي است كه از سوي جمعي از متفكران، استراتژيستها و خاخامهاي يهودي به منظور تسخير عالم طراحي شده است. به نوشته محقق برجسته و مبارز فلسطيني،عويج نويهض،«پروتكلها، برنامهاي است كه سرمايه داران و اقتصاددانان[و متفكران و علماي]يهود براي ويران كردن بناي مسيحيت،قلمرو پاپ و دست آخر اسلام،آن را تنظيم كردهاند.يهوديان صهيونيست معتقدند كه بعد از اين ويراني كه به گفته اصحاب پروتكلها طي صد سال انجام خواهد شد،آنها بر جهان استيلا خواهند يافت و سلطنتي يهودي-داوودي برقرار خواهند كرد كه با تدابير و امكانات خود به يهوديان با آن كه اقليتي ناچيز هستند،امكان خواهد داد تا بر تمام جهان مستبدانه حكومت كنند و هيچ ديني،نه مسيحيت و نه اسلام،در كنار آيين يهودي-داوودي،باقي نخواهد ماند». 2-متن پروتكلها به منظور قرائت در چند جلسه كنفرانس براي بحث و تصميمگيري و تاييد نهايي،آماده شده بود كه پليس مخفي تزار روس به كنفرانس مزبور كه به رياست تئودر هرتزل در شهر بال روسيه برگزار شده بود(سال 1897 ميلادي)هجوم آورد و اوراق آنها را به تاراج برد. 3-پروتكلها در سال 1905 ميلادي توسط نويسندهاي روسي به نام سرگئي نيلوس(از روحانيون و علماي مسيحي)از زبان عبري[و يا فرانسوي]به زبان روسي ترجمه شد و در سال 1906 م وارد كتابخانه بريتيش ميوزيوم لندن شد. 4-ويكتور مارسدن،روزنامه نگار بريتانيايي كه همزمان با انقلاب بلشويكي براي روزنامه انگليسي مورنينگ پست در روسيه كار ميكرد،اين پروتكلها را در سال 1917 م به زبان انگليسي ترجمه كرد. 5-هنري فورد(بنيانگذار شركت اتومبيل سازي فورد آمريكا)پروتكلها را در سال 1920 م به صورت سلسله مقالاتي در روزنامهاي كه به خود او تعلق داشت،به چاپ رساند.هدف او اين بود كه ملت آمريكا را از خطر شكلگيري امپراتوري يهود در اين كشور آگاه سازد.فورد،پروتكلهاي دانشوران صهيون را برنامه اصلي يهود براي تسلط بر جهان ميدانست و هشدار داد كه يهود به حكومت آمريكا اكتفا نكرده و در صدد برپايي حكومت جهاني است. هنري فورد در گفتوگويي كه در روز هفدهم فوريه 1921 م در«نيويورك ورلد»به چاپ رسيد،دعوي خود را عليه«پروتكلهاي صهيون»چنين بيان كرد: «تنها نكتهاي كه علاقهمندم درباره پروتكلها بگويم اين است كه:آنها با آنچه در حال وقوع است،تطبيق ميكنند.از طرح پروتكلها شانزده سال ميگذرد و آنها تاكنون با شرايط جهاني منطبق بودهاند». فورد،هنگامي اين نكته را بيان داشت كه رهبران يهود و مطبوعات يهودي در آمريكا عليه او جنجال به پا كرده و فرياد اعتراض سر داده بودند.هنري فورد پس از تحمل فشار و مشقت،كه تنها يهوديت سازمان يافته از عهده طراحي و اعمال آن بر ميآيد،بالاخره ناچار شد در سيام ژوئن سال 1927 م در نامهاي خطاب به«لوييس مارشال»،رهبر وقت«انجمن يهوديان آمريكا»،رسما از يهود عذر خواهي كند.البته فورد در عذر خواهي خود و نه پس از آن،هيچگاه صدق پروتكلها و تحليلهاي منتشره پيرامون آنها را تكذيب نكرد. 6-مفاد بعضي از مواد پروتكلها ظاهرا متناقض به نظر ميرسند.في المثل جايي توصيه به ترويج تئوري«آزادي خواهي»ميشود و در جاي ديگر گفته ميشود كه با قدرت،با هرگونه«آزادي»مخالفت خواهيم كرد.در اين مورد بايد توجه داشت كه اين دستور العملها به دو دسته تقسيم ميشوند.يك دسته مربوط به طرحها و برنامههايي است كه يهود،قبل از برپايي حكومت جهاني خود براي نابودي كشورها و دولتها به اجرا در ميآورد و دسته ديگر مربوط به برنامههايي است كه بعد از استقرار حكومت جهاني يهود،قرار است به اجرا در آيند.بنابراين آن جا كه سخن از ترويج«آزادي خواهي»و يا«آزادي مطبوعات» است،مربوط به برنامهاي است كه از رهگذر آن،كشورها،دولت ها و ملتها را دچار ترس و از هم پاشيدگي ميكند؛اما آنجا كه سخن از مبارزه با«آزادي» است،مربوط به زماني است كه حكومت جهاني يهود بر پا شده و براي استقرار و صلابت خود،هرگونه صداي مخالفي را خفه ميكند. [ جمعه ۱۳۸۶/۰۷/۱۳ ] [ 16:11 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||