منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
سوره بلد [90] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 20 آيه است . محتواى سوره :در قـسمت اول اين سوره بعد از ذكر سوگندهاى پرمعنائى اشاره به اين حقيقت شده كه زندگى انـسـان در عـالـم دنـيا همواره توام با مشكلات و رنج است , تااز يكسو خود را براى رفتن به جنگ مشكلات آماده سازد, و از سوى ديگر انتظارآرامش و آسودگى مطلق را در اين جهان از سر بيرون كند.در بخش ديگرى از اين سوره قسمتى از مهمترين نعمتهاى الهى رابر انسان مى شمرد, و سپس به ناسپاسى او در مقابل اين نعمتها اشاره مى كند.در آخرين بخش مردم را به دو گروه ((اصحاب الميمنة )) و ((اصحاب المشئمة )) تقسيم كرده , و گوشه اى از صفات اعمال گروه اول (مؤمنان صالح ) وسپس سرنوشت آنها را بيان مى كند, و بعد به نقطه مقابل آنها يعنى ; كافران ومجرمان و سرنوشت آنها مى پردازد. در حـديثى از پيغمبراكرم (ص ) نقل شده كه فرمود:((كسى كه سوره بلد را بخواند خداوند او را از خشم خود در قيامت در امان مى دارد)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ سنت قرآن در بسيارى از موارد بر اين است كه بيان حقايق بسيار مهم را باسوگند شروع مى كند, سـوگـندهائى كه خود نيز سبب حركت انديشه و فكر و عقل انسان است و ارتباط خاصى با همان مطلب مورد نظر دارد.در ايـنـجـا نيز براى بيان اين واقعيت كه زندگى انسان در دنيا توام با درد و رنج است از سوگند تازه اى شروع كرده , مى فرمايد: ((قسم به اين شهر مقدس )) [ مكه ](لا اقسم بهذا البلد). (آيه2)ـ ((شهرى كه تو در آن ساكن هستى )) (وانت حل بهذا البلد).الـبـته شرافت و عظمت سرزمين ((مكه )) ايجاب مى كند خداوند به آن سوگند ياد نمايد, چرا كه نـخـسـتـين مركز توحيد و عبادت پروردگار در اينجا ساخته شده , و انبياى بزرگ گرد اين خانه طـواف كرده اند, ولى جمله ((وانت حل بهذا البلد)) مطلب تازه اى دربر دارد, مى گويد: اين شهر به خاطر وجودپرفيض و بركت تو چنان عظمتى به خود گرفته كه شايسته اين سوگند شده است . (آيه3)ـ سپس مى افزايد: ((و قسم به پدر و فرزندش )) (ووالد وما ولد).منظور از ((والد)) ابراهيم خليل و از ((ما ولد)) اسماعيل ذبيح است و باتوجه به اين كه در آيه قبل به شهر ((مكه )) سوگند ياد شده و مى دانيم ابراهيم و فرزندش بنيانگذار ((كعبه )) و شهر ((مكه )) بـودنـد ايـن تـفسير بسيار مناسب به نظر مى رسدبخصوص اين كه عرب جاهلى نيز براى حضرت ابراهيم و فرزندش اهميت فوق العاده اى قائل بود, و به آنها افتخار مى كرد. (آيـه4)ـ سپس به چيزى مى پردازد كه هدف نهائى اين سوگندهاست ,مى فرمايد: ((ما انسان را در رنج آفريديم )) و زندگى او پر از رنجهاست (لقد خلقناالا نسان فى كبد).حـتى نگاهى به زندگى انبيا و اوليااللّه نيز نشان مى دهد كه زندگى اين گلهاى سرسبد آفرينش نـيـز با انواع ناملايمات و درد و رنجها قرين بود, هنگامى كه دنيا براى آنها چنين باشد, وضع براى ديگران روشن است . (آيـه5)ـ سپس مى افزايد: ((آيا او گمان مى كند كه هيچ كس نمى تواند بر اودست يابد؟)) (ايحسب ان لن يقدر عليه احد).اشاره به اين كه آميختگى زندگى انسان با آن همه درد و رنج دليل بر اين است كه او قدرتى ندارد ولـى هـنـگـامـى كه به قدرتى مى رسد هر كار خلاف و گناه و جرم وتجاوزى را مرتكب مى شود گوئى خود را در امن و امان مى بيند. (آيـه6)ـ سـپـس در ادامه همين سخن مى افزايد: ((مى گويد: من مال زيادى را(در كارهاى خير) نابود كرده ام )) (يقول اهلكت مالا لبدا).اشـاره به كسانى است كه وقتى به آنها پيشنهاد صرف مال در كار خيرى مى كردند از روى غرور و نـخوت مى گفتند: ما بسيار در اين راهها صرف كرده ايم درحالى كه چيزى براى خدا انفاق نكرده بودند, و اگر اموالى به اين و آن داده بودندبراى تظاهر و رياكارى و اغراض شخصى بوده است . بـعضى نيز گفته اند: آيه اشاره است به كسانى كه اموال زيادى در دشمنى بااسلام و پيامبر(ص ) و توطئه هاى ضداسلامى صرف كرده بودند, و به آن افتخارمى كردند. (آيـه7)ـ سـپس مى افزايد: ((آيا (انسان ) گمان مى كند هيچ كس او را نديده (كه عمل خيرى انجام نداده ) است ))؟ (ايحسب ان لم يره احد).او از اين حقيقت غافل است كه خداوند نه فقط ظواهر اعمال او رادر خلوت و جمع مى بيند, بلكه از اعـمـاق قـلـب و روح او نيز آگاه است , و از نيات اوباخبر هم كيفيت تحصيل آن اموال نامشروع را مى داند و هم چگونگى صرف كردن رياكارانه و مغرضانه آن را. (آيه8)ـ در تعقيب آيات گذشته كه سخن از غرور و غفلت انسانهاى طغيانگر مى گفت در اينجا بخشى از مـهـمـترين نعمتهاى مادى و معنوى الهى را بر اين انسان مى شمرد,تا از يكسو غرور و غفلت او را بشكند, و از سوى ديگر وى را وادار به تفكر در خالق اين نعمتها كند, و با تحريك حس شكرگزارى در درون جانش او را به سوى معرفت خالق سوق دهد.مى فرمايد: ((آيا براى او دو چشم قرار نداديم ))؟ (الم نجعل له عينين ). (آيه9)ـ ((و يك زبان و دو لب ))؟! (ولسانا وشفتين ). (آيه10)ـ ((و او را به راه خير و شر هدايت كرديم )) (وهديناه النجدين ). ايـن هدايت از سه طريق انجام مى گيرد: از طريق ادراكات عقلى و استدلال , واز طريق فطرت و وجدان بدون نياز به استدلال , و از طريق وحى و تعليمات انبيا واوصيا.آنـچه را مورد نياز بشر در پيمودن مسير تكامل است خداوند به يكى از اين سه طريق يا در بسيارى از موارد با هر سه طريق به او تعليم كرده است امـيـرمـؤمـنـان عـلى (ع ) مى فرمايد: ((شگفتا از اين انسان كه با يك قطعه پيه مى بيند, و با قطعه گـوشـتـى سـخن مى گويد, و با استخوانى مى شنود, و ازشكافى نفس مى كشد))! و اين كارهاى بزرگ حياتى را با اين وسائل كوچك انجام مى دهد. جـمـلـه ((وهديناه النجدين )) علاوه بر اين كه مساله اختيار و آزادى اراده انسان را بيان مى كند, بـاتـوجـه بـه ايـن كـه ((نـجد)) مكان مرتفع است اشاره به اين است كه پيمودن راه خير خالى از مـشكلات و زحمت و رنج نيست , همان گونه كه بالارفتن اززمينهاى مرتفع مشكلاتى دارد, حتى پيمودن راه شر نيز مشكلاتى دارد, چه بهتر كه انسان با سعى و تلاشش راه خير را برگزيند. به هرحال انتخاب راه با خود انسان است , اوست كه مى تواند چشم و زبان رادر مسير حلال يا حرام به گردش درآورد, و از دو جاده ((خير)) و ((شر)) هركدام رابخواهد برگزيند. و لـذا در حـديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((خداوند متعال به فرزندان آدم مى گويد: ((اى فـرزنـد آدم ! اگـر زبـانـت خواست تو را وادار به حرام كند من دو لب رابراى جلوگيرى از آن در اخـتيار تو قرار داده ام , لب را فروبند, و اگر چشمت بخواهدتو را به سوى حرام ببرد من پلكها را در اختيار تو قرار داده ام , آنها را فروبند!)). (آيه11)ـ به دنبال ذكر نعمتهاى بزرگى كه در آيات قبل آمده بود در اينجا بندگان ناسپاس را مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهد كه چگونه با داشتن آن همه وسائل سعادت راه نجات را نپيموده اند.نخست مى فرمايد: ((ولى او (انسان ناسپاس ) از آن گردنه مهم نگذشت )) (فلا اقتحم العقبة ). (آيه12)ـ سپس مى فرمايد: ((تو نمى دانى آن گردنه چيست ))؟ (وما ادريك ما العقبة ). (آيه13)ـ ((آزاد كردن برده اى )) (فك رقبة ). (آيه14)ـ ((يا غذا دادن در روز گرسنگى )) (او اطعام فى يوم ذى مسغبة ).ايـن تـعبير تاكيدى است بر اطعام گرسنگان در ايام قحطى و خشكسالى ومانند آن براى اهميت اين موضوع , والا اطعام گرسنگان هميشه از افضل اعمال بوده و هست . (آيه15)ـ ((يتيمى از خويشاوندان )) (يتيما ذا مقربة ).تاكيد روى يتيمان خويشاوند نيز به خاطر ملاحظه اولويتهاست , وگرنه همه يتيمان را بايد اطعام و نوازش نمود. (آيه16)ـ ((يا مستمندى خاك نشين را)) (او مسكينا ذا متربة ). بـه ايـن تـرتـيب اين گردنه صعب العبور; كه انسانهاى ناسپاس هرگز خود را براى گذشتن از آن آمـاده نـكـرده انـد, مـجموعه اى است از اعمال خير كه عمدتا بر محورخدمت به خلق و كمك به ضـعيفان و ناتوانها دور مى زند, و نيز مجموعه اى از عقائدصحيح و خالص است كه در آيات بعد به آن اشاره شده .و بـه راسـتى گذشتن از اين گردنه باتوجه به علاقه شديدى كه غالب مردم به مال و ثروت دارند كار آسانى نيست . در حـديـثـى آمـده اسـت : امام على بن موسى الرضا(ع ) هنگامى كه مى خواست غذا بخورد دستور مـى فـرمـود سـيـنـى بـزرگـى كنار سفره بگذارند, و از هرغذائى كه در سفره بود از بهترين آنها برمى داشت و در آن سينى مى گذاشت , سپس دستور مى داد آنها را براى نيازمندان ببرند, بعد اين آيه را تلاوت مى فرمود: فلا اقتحم العقبة .سپس مى افزود: ((خداوند متعال مى دانست كه همه قادر بر آزادكردن بردگان نيستند راه ديگرى نيز به سوى بهشتش قرار داد))!. (آيـه17)ـ در ادامـه تـفـسـيرى كه براى اين گردنه صعب العبور بيان فرموده , دراين آيه مى افزايد: ((سـپـس از كسانى باشد كه ايمان آورده , و يكديگر را به صبر ورحمت توصيه مى كنند)) (ثم كان من الذين آمنوا وتواصوا بالصبر وتواصوبالمرحمة ).بـه ايـن ترتيب كسانى از اين گردنه سخت عبور مى كنند كه هم داراى ايمان هستند و هم اخلاق والائى هـمـچـون دعوت به صبر و عواطف انسانى دارند, و هم اعمال صالحى همچون آزاد كردن بردگان و اطعام يتيمان و مسكينان انجام داده اند. (آيـه18)ـ و در پـايان اين اوصاف , مقام صاحبان آن را چنين بيان مى كند:((آنها اصحاب اليمين اند)) كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند! (اولئك اصحاب الميمنة ). (آيه19)ـ سپس به نقطه مقابل اين گروه يعنى ;? آنها كه نتوانستند از اين گردنه صعب العبور بگذرند, پـرداخته , مى فرمايد: ((و كسانى كه آيات ما را انكار كرده اندافرادى شومند)) كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود! (والذين كفروابـاياتناهم اصحاب المشئمة ).و اين نشانه آن است كه دستشان از حسنات تهى , و نامه اعمالشان از سيئات سياه است .يـعـنـى ; ايـن گروه كافر افرادى شوم و ناميمونند كه هم سبب بدبختى خودشانند, و هم بدبختى جـامعه , ولى از آنجا كه شوم بودن و خجسته بودن در قيامت به آن شناخته مى شود كه نامه اعمال افراد در دست چپ , يا در دست راست آنها باشد بعضى اين تفسير را براى آن پذيرفته اند. (آيـه20)ـ و در آخرين آيه اين سوره اشاره كوتاه و پرمعنايى به مجازات گروه اخير كرده , مى فرمايد: ((بر آنها آتشى است فروبسته ))! كه راه فرارى از آن نيست (عليهم نار مؤصدة ). ((مـؤصـدة )) از ماده ((ايصاد)) به معنى بستن در و محكم كردن آن است , ناگفته پيداست انسان در اتـاقـى كـه هـواى آن كمى گرم است مى خواهد درها را باز كند,نسيمى بوزد و گرمى هوا را تـعـديـل كند, حال بايد فكر كرد در كوره سوزان دوزخ هنگامى كه تمام درها بسته شود چه حالى پيدا خواهد شد؟! ((پايان سوره بلد)). [ پنجشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۳۱ ] [ 13:8 ] [ سعید ]
سوره شمس [91] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 15 آيه دارد . محتوا و فضيلت سوره :اين سوره كه در حقيقت سوره ((تهذيب نفس )) و ((تطهير قلوب از ناپاكيها وناخالصيها))ست , بر مـحـور هـمـين معنى دورمى زند, منتها در آغاز سوره به يازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاك خداوند براى اثبات اين معنى كه فلاح و رستگارى در گرو تهذيب نفس است قسم ياد شده , و بيشترين سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است .و در پـايـان سـوره به ذكر نمونه اى از اقوام متمرد و گردنكش ـكه به خاطر ترك تهذيب نفس در شـقـاوت ابـدى فـرو رفـتـند, و خداوند آنها را به مجازات شديدى گرفتار كرد, يعنى قوم ثمودـ مى پردازد.در فضيلت تـلاوت ايـن سوره همين بس كه در حديثى از پيغمبراكرم (ص )آمده است : ((هركس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشيائى كه خورشيد و ماه برآنها مى تابد در راه خدا صدقه داده است ))!.و مـسـلما اين فضيلت بزرگ از آن كسى است كه محتواى بزرگ اين سوره كوچك را در جان خود پياده كند, و تهذيب نفس را وظيفه قطعى خودبداند. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ سـوگـندهاى پى درپى و مهمى كه در آغاز اين سوره آمده , به يك حساب ((يازده )) سوگند و به حـسـاب ديگر ((هفت )) سوگند است , و به خوبى نشان مى دهد كه مطلب مهمى در اينجا مطرح است , مطلبى به عظمت آسمانها و زمين و خورشيد وماه , مطلبى سرنوشت ساز و حيات بخش .نخست مى فرمايد: ((به خورشيد و گسترش نور آن سوگند))(والشمس وضحيها). سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقيب مى كند: نخست اهميت مطلبى كه سوگند به خاطر آن يـاد شـده , و ديـگـر اهـمـيت خود اين امور كه مورد سوگند است ,چرا كه سوگند هميشه به موضوعات مهم ياد مى شود.((خـورشـيـد)) مـهمترين و سازنده ترين نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمينى دارد, زيرا علاوه بر اين كه منبع ((نور)) و ((حرارت )) است و اين دو از عوامل اصلى زندگى انسان بـه شـمـار مـى رود, منابع ديگر حياتى نيز از آن مايه مى گيرند, وزش بادها, نزول بارانها, پرورش گـياهان , و حتى پديدآمدن منابع انرژى زا, همچون نفت و ذغال سنگ , هركدام درست دقت كنيم بـصـورتـى بـا نورآفتاب ارتباط دارد بطورى كه اگر روزى اين چراغ حيات بخش خاموش گردد تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت . (آيـه2)ـ سـپـس بـه سـومـيـن سوگند پرداخته , مى گويد: ((و قسم به ماه هنگامى كه بعد از آن (خورشيد) درآيد)) (والقمر اذا تليها).ايـن تـعـبـير ـچنانكه جمعى از مفسران نيز گفته اندـ در حقيقت اشاره به ماه درموقع بدر كامل يـعـنـى ; شب چهارده است , زيرا ماه در شب چهاردهم تقريبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بـرمى دارد, و چهره پرفروغ خود را ظاهر كرده , وسلطه خويش را بر پهنه آسمان تثبيت مى كند, و چون از هر زمان جالبتر و پرشكوه تراست به آن سوگند ياد شده . (آيـه3)ـ و در چـهـارمين سوگند, مى افزايد: ((و به روز هنگامى كه صفحه زمين را روشن سازد)) (والنهار اذا جليها).سـوگـنـد بـه ايـن پـديـده مـهـم آسـمـانى به خاطر تاثير فوق العاده آن در زندگى بشر, و تمام مـوجـودات زنـده اسـت , چـرا كه روز رمز حركت و جنبش و حيات است و تمام تلاشها و كششها و كوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روزصورت مى گيرد. (آيـه4)ـ و در پـنجمين سوگند مى فرمايد: ((و به شب , آن هنگامی كه زمين رابپوشاند)) (والليل اذا يغشيها).((شـب )) بـا تمام بركات و آثارش , كه از يكسو حرارت آفتاب روز را تعديل مى كند, و از سوى ديگر مايه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است . (آيـه5)ـ در شـشـمـين و هفتمين سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى رود, و مى افزايد: ((و قسم به آسمان و كسى كه آسمان را بنا كرده )) (والسما ومابنيها).اصـل خلقت آسمان با آن عظمت خيره كننده از شگفتيهاى بزرگ خلقت است , و بنا و پيدايش اين هـمه كواكب و اجرام آسمانى و نظامات حاكم بر آنهاشگفتى ديگر, و از آن مهمتر خالق اين آسمان است . (آيـه6)ـ سـپـس در هـشـتـمـيـن و نـهمين سوگند سخن از زمين و خالق زمين به ميان آورده , مى فرمايد: ((و به زمين و كسى كه آن را گسترانيده )) (والا رض وماطحيها).زمين كه گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است .زمـيـن بـا تـمام شگفتيها: كوهها و درياها, دره ها و جنگلها, چشمه ها و رودخانه ها,معادن و منابع گرانبهايش , كه هركدام به تنهائى آيتى است از آيات حق و نشانه اى ازنشانه هاى او.و از آن برتر و بالاتر خالق اين زمين و كسى كه آن را گسترانيده است . (آيـه7)ـ سـرانـجام به دهمين و يازدهمين سوگند كه آخرين قسمها در اين سلسله است پرداخته , مـى فـرمـايـد: ((و قـسم به جان آدمى , و آن كس كه آن را (آفريده و) منظم ساخته )) (ونفس وما سويها).هـمان انسانى كه عصاره عالم خلقت , و چكيده جهان ملك و ملكوت , و گل سرسبد عالم آفرينش است . مـنـظور از ((نفس )) جسم و روح هر دو مى باشد و مراد از ((سويها)) (از ماده تسويه ) هم تنظيم و تـعـديـل قواى روحى انسان است , از حواس ظاهر گرفته , تانيروى ادراك , حافظه , انتقال , تخيل , ابتكار, عشق , اراده و تصميم , و مانند آن كه درمباحث ((علم النفس )) مطرح شده است . و هـم تـمـام شـگـفـتـيـهـاى نـظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را كه در علم ((تشريح )) و ((فـيـزيـولـوژى )) (وظايف الاعضا) بطور گسترده موردبحث قرارگرفته شامل مى شود; چرا كه شگفتيهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به يكى از اين دو ندارد. (آيه8)ـ در اين آيه به يكى از مهمترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پرداخته , مى افزايد: ((سپس فجور و تقوا (شر و خيرش ) را به او الهام كرده است ))(فالهمها فجورها وتقويها). خداوند آن چنان قدرت تشخيص و عقل و وجدان بيدار, به او داده كه فجورو تقوا را از طريق عقل و فطرت درمى يابد.آرى ! هنگامى كه خلقتش تكميل شد, و هستى او تحقق يافت , خداوندبايدها و نبايدها را به او تعليم داد, و بـه ايـن تـرتـيـب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعه اى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تـعـلـيـمـات آگاه بر فجور و تقوا و در نتيجه ,وجودى است كه مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد; و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و اين منوط به آن است كه با اراده وانتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند. (آيـه9)ـ و سـرانجام بعد از تمام اين سوگندهاى مهم و پى درپى به نتيجه آنها پرداخته , مى فرمايد: سوگند به اينها ((كه هركس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده )) (قد افلح من زكيها). آرى ! رسـتگارى از آن كسى است كه نفس خويش را تربيت كند و رشد و نمودهد, و از آلودگى به خـلق و خوى شيطانى و گناه و عصيان و كفر پاك سازد و درحقيقت مساله اصلى زندگى انسان نيز همين ((تزكيه )) است , كه اگر باشد سعادتمنداست و الا بدبخت و بينوا. (آيـه10)ـ سپس به سراغ گروه مخالف رفته , مى فرمايد: ((و آن كس كه نفس خويش را بامعصيت و گناه آلوده ساخته , نوميد و محروم گشته است ))! (وقد خاب من دسيها).و به اين ترتيب پيروزمندان و شكست خوردگان در صحنه زندگى دنيا مشخص مى شوند, و معيار ارزيـابـى ايـن دو گـروه چـيـزى جـز ((تـزكيه نفس و نمو و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند)) يا ((آلودگى به انواع معاصى و گناهان ))نيست .در حديثى آمده است كه : رسول خدا(ص ) هنگامى كه آيه ((قد افلح من زكيها))را تلاوت مى فرمود تـوقـف مى كرد و چنين دعا مى نمود: ((پروردگارا! به نفس من تقوايش را مرحمت كن , تو ولى و مولاى آن هستى , و آن را تزكيه فرما كه تو بهترين تزكيه كنندگانى )). (آيه11)ـ بـه دنبال هشدارى كه در آيات قبل درباره عاقبت كار كسانى كه نفس خود را آلوده مى كنند آمده بـود,در ايـنجا به عنوان نمونه به يكى از مصداقهاى واضح تاريخى اين مطلب پرداخته , وسرنوشت قـوم طغيانگر ((ثمود)) را در عباراتى كوتاه و قاطع و پرمعنى بيان كرده ,مى فرمايد: ((و قوم ثمود بر اثر طغيان (پيامبرشان را) تكذيب كردند)) (كذبت ثمودبطغويها). ((قـوم ثـمـود)) كـه نام پيامبرشان ((صالح )) بود از قديمى ترين اقوامى هستند كه دريك منقطه كـوهـستانى ميان ((حجاز)) و ((شام )) زندگى مى كردند, زندگى مرفه , سرزمين آباد, دشتهاى مـسـطـح بـا خـاكهاى مساعد و آماده براى كشت و زرع , و قصرهاى مجلل , و خانه هاى مستحكم داشتند, ولى نه تنها شكر اين همه نعمت را به جانياوردند, بلكه سر به طغيان و سركشى برداشته , و به تكذيب پيامبرشان صالح برخاستند, و آيات الهى را به باد سخريه گرفتند, و سرانجام خداوند آنها را با يك صاعقه آسمانى نابود كرد. (آيـه12)ـ سـپـس به يكى از نمونه هاى بارز طغيان اين قوم پرداخته ,مى افزايد: ((آنگاه كه شقى ترين آنها به پا خاست )) (اذانبعث اشقيها).((اشقى )) (شقى ترين ) اشاره به همان كسى است كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند. در بـعـضـى از روايات آمده است كه پيغمبراكرم (ص ) به على (ع ) فرمود:((سنگدلترين افراد اقوام نخستين كه بود؟)).على (ع ) در پاسخ عرض كرد: ((آن كسى كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند)).پيامبر فرمود: ((راست گفتى , شقى ترين افراد اقوام اخير چه كسى است ؟))على (ع ) مى گويد: ((عرض كردم نمى دانم اى رسول خدا!)).پـيامبر(ص ) فرمود: ((كسى كه شمشير را بر اين نقطه از سر تو وارد مى كند)) وپيامبر(ص ) اشاره به قسمت بالاى پيشانى آن حضرت كرد. هـيچ يك از اين دو خصومت شخصى نداشتند, بلكه هر دو مى خواستندنور حق را خاموش كنند, و معجزه و آيتى از آيات الهى را از ميان بردارند. (آيه13)ـ در اين آيه به شرح بيشترى در زمينه طغيانگرى قوم ثمود پرداخته ,مى افزايد: ((و فرستاده الـهـى [ صـالـح ] بـه آنـان گـفـت : نـاقه خدا [ همان شترى كه معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذاريد)) (فقال لهم رسول اللّه ناقة اللّه وسقيها).مـنـظور از ((رسول اللّه )) در اينجا حضرت صالح (ع ) پيغمبر قوم ثمود است , وتعبير به ((ناقة اللّه )) (شـتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به اين است كه اين شتر يك شتر معمولى نبود, بلكه به عنوان مـعـجـزه و سند گوياى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود, يكى از ويژگيهاى آن طبق روايت مشهور اين بود كه از دل صخره اى از كوه برآمد تا معجزه گويائى در برابر منكران لجوج باشد. (آيه14)ـ و در اين آيه مى گويد: اين قوم سركش اعتنائى به كلمات اين پيامبربزرگ و هشدارهاى او نكردند ((پس او را تكذيب و ناقه را پى كردند)) (فكذبوه فعقروها).جـالب توجه اين كه كسى كه ناقه را به هلاكت رساند, يك نفر بيشتر نبود ولى در آيه فوق اين عمل بـه تـمام طغيانگران قوم ثمود نسبت داده شده , اين به خاطر آن است كه ديگران هم به نحوى در اين كار سهيم بودند و با خشنودى و رضايت كامل آنها انجام گرفت .و بـه دنـبـال ايـن تكذيب و مخالفت شديد, خداوند چنان آنها را مجازات كردكه اثرى از آنان باقى نـمـانـد, چـنانكه در ادامه همين آيه مى فرمايد: ((از اين روپروردگارشان آنها (و سرزمينشان ) را بـه خـاطـر گـناهشان درهم كوبيد و با خاك يكسان و صاف كرد))! (فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسويها).صـاعـقـه همان صيحه عظيم آسمانى در چند لحظه كوتاه چنان زلزله و لرزه اى در سرزمين آنها ايجاد كرد كه تمام بناها روى هم خوابيد و صاف شد و خانه هايشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت . (آيه15)ـ سرانجام در آخرين آيه سوره براى اين كه هشدار محكمى به تمام كسانى كه در همان مسير و خـط حـركـت مـى كـنـنـد بـدهـد, مى فرمايد: ((و(خداوند) هرگز از فرجام اين كار [ مجازات ستمگران ] بيم ندارد)) (ولا يخاف عقبيها). بسيارند حاكمانى كه قدرت بر مجازات دارند ولى پيوسته از پيامدهاى آن بيمناكند,و از واكنشها و عـكـس الـعـملها ترسان , و به همين دليل از قدرت خود استفاده نمى كنند, و يا به تعبير صحيحتر قـدرت آنـان آميخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آميخته با جهل است ; چرا كه مى ترسند توانائى بر مقابله باپيامدهاى آن را نداشته باشند.ولى خداوند قادر متعال كه علمش احاطه به همه اين امور و عواقب و آثار آن دارد, و قدرتش براى مقابله با پيامدهاى حوادث با هيچ ضعفى آميخته نيست بيمى از عواقب اين امور ندارد, و به همين دليل با نهايت قدرت و قاطعيت آنچه را كه اراده كرده است انجام مى دهد. ((پايان سوره الشمس )). [ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۳۰ ] [ 16:41 ] [ سعید ]
سوره ليل [92] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 21 آيه است . محتوا و فضيلت سوره :در آغاز سوره بعد از ذكر سه سوگند مردم را به دو گروه تقسيم مى كند:انفاق كنندگان باتقوا, و بخيلانى كه منكر پاداش قيامتند, پايان كار گروه اول راخوشبختى و سهولت و آرامش , و پايان كار گروه دوم را سختى و تنگى و بدبختى مى شمرد.در بـخش ديگرى از اين سوره , بعد از اشاره به اين معنى كه هدايت بندگان برخداست , همگان را از آتش فروزان دوزخ انذار مى كند.و در آخرين بخش كسانى را كه در اين آتش مى سوزند و گروهى را كه از آن نجات مى يابند با ذكر اوصاف معرفى مى كند. در فـضـيـلت تلاوت اين سوره از پيغمبرگرامى (ص ) آمده است كه فرمود:((هركس اين سوره را تـلاوت كـند خداوند آنقدر به او مى بخشد كه راضى شود, و او رااز سختيها نجات مى دهد و مسير زندگى را براى او آسان مى سازد)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. شان نزول : مفسران براى كل اين سوره شان نزولى از ابن عباس نقل كرده اند كه چنين است : ((مردى درمـيـان مـسـلـمـانـان بـود كـه شـاخـه يـكـى از درخـتـان خـرمـاى اوبـالاى خـانـه مردفقير عـيالمندى قرارگرفته بود, صاحب نخل هنگامى كه بالاى درخت مى رفت تا خرماها را بچيند, گاهى چـنـد دانـه خرما در خانه مرد فقير مى افتاد, و كودكانش آن را برمى داشتند, آن مرد از نخل فرود مى آمد و خرما را از دستشان مى گرفت .مرد فقير به پيامبر(ص ) شكايت آورد. پيغمبر(ص ) فرمود: برو تا به كارت رسيدگى كنم سپس صاحب نخل راملاقات كرد و فرمود: اين درخـتـى كـه شاخه هايش بالاى خانه فلان كس آمده است به من مى دهى تا در مقابل آن نخلى در بهشت از آن تو باشد!.مـرد گـفـت : مـن درخـتان نخل بسيارى دارم , و خرماى هيچ كدام به خوبى اين درخت نيست ـو حاضر به چنين معامله اى نيستم .كـسـى از يـاران پـيـامـبر(ص ) اين سخن را شنيد, عرض كرد: اى رسول خدا! اگرمن بروم و اين درخـت را از ايـن مـرد خريدارى و واگذار كنم , شما همان چيزى را كه به او مى داديد به من عطا خواهى كرد؟.فرمود: آرى .آن مـرد رفـت و صاحب نخل را ديد و با او گفتگو كرد, صاحب نخل گفت : آيامى دانى كه محمد حاضر شد درخت نخلى در بهشت در مقابل اين به من بدهد ـ ومن نپذيرفتم .خريدار گفت : آيا مى خواهى آن را بفروشى يا نه ؟.گفت : نمى فروشم مگر آن كه مبلغى را كه گمان نمى كنم كسى بدهد به من بدهى .گفت : چه مبلغ ؟.گفت : چهل نخل .خـريـدار تعجب كرد و گفت : عجب بهاى سنگينى براى نخلى كه كج شده مطالبه مى كنى , چهل نخل !.سپس بعد از كمى سكوت گفت : بسيار خوب , چهل نخل به تو مى دهم .فـروشـنـده (طـمـعـكـار) گفت : اگر راست مى گوئى چند نفر را به عنوان شهودبطلب ! اتفاقا گروهى ازآنجا مى گذشتند آنهارا صدا زد, و بر اين معامله شاهدگرفت .سپس خدمت پيامبر(ص ) آمد و عرض كرد اى رسول خدا! نخل به ملك من درآمد و تقديم (محضر مباركتان ) مى كنم .رسـول خـدا(ص ) بـه سراغ خانواده فقير رفت و به صاحب خانه گفت : اين نخل از آن تو و فرزندان توست .اينجابود كه سوره ليل نازل شد ـوگفتنيهارا درباره بخيلان وسخاوتمندان گفت .در بعضى از روايات آمده كه مرد خريدار شخصى به نام ((ابوالدحداح )) بود. (آيه1)ـ تقوا و امدادهاى الهى :باز در آغاز اين سوره به سه سوگند تفكرانگيز از ((مخلوقات )) و ((خالق عالم ))برخورد مى كنيم .مى فرمايد:((قسم به شب درآن هنگام كه (جهان را)بپوشاند)) (والليل اذا يغشى ). تـعـبير به ((يغشى )) ممكن است به خاطر آن باشد كه تاريكى شب همچون پرده اى بر نيمى از كره زمـين مى افتد, و آن را زير پوشش خود قرار مى دهد, و يا به خاطر اين كه چهره روز يا چهره آفتاب عـالمتاب با فرارسيدن آن پوشانده مى شود, وبه هر حال اشاره اى است به اهميت شب و نقش مؤثر آن در زنـدگـى انـسـانـهـا, ازتـعـديـل حـرارت آفـتـاب گرفته , تا مساله آرامش و سكون همه موجودات زنده در پرتوآن , و نيز عبادت شب زنده داران بيداردل و آگاه . (آيـه2)ـ سـپس به سراغ سوگند ديگرى رفته , مى افزايد: ((و قسم به روزهنگامى كه تجلى كند)) (والنهار اذا تجلى ).و ايـن از لـحـظـه اى اسـت كـه سپيده صبح پرده ظلمانى شب را مى شكافد وتاريكيها را به عقب مى راند و بر تمام پهنه آسمان حاكم مى شود. (آيـه3)ـ و بعد به سراغ آخرين قسم رفته , مى فرمايد: ((و قسم به آن كس كه جنس مذكر و مؤنث را آفريد)) (وما خلق الذكر والا نثى ).چـرا كـه وجـود اين دو جنس در عالم ((انسان )) و ((حيوان )) و ((نبات )) و دگرگونيهايى كه از لـحـظـه انـعـقـاد نطفه تا هنگام تولد رخ مى دهد, و ويژگيهايى كه هريك از دو جنس به تناسب فـعـاليتها و برنامه هايشان دارند, و اسرار فراوانى كه در مفهوم زوجيت نهفته است , همه نشانه ها و آياتى است از جهان بزرگ آفرينش , كه از طريق آن مى توان به عظمت آفريننده آن واقف شد. (آيـه4)ـ و سرانجام به هدف نهائى اين سوگندها مى رسد و مى فرمايد: ((كه سعى و تلاش شما (در زندگى ) مختلف است )) (ان سعيكم لشتى ). جهت گيرى تلاشها و نتائج آن نيز كاملا مختلف و متفاوت مى باشد اشاره به اين كه شما به هر حال در زنـدگى آرام نخواهيد گرفت , و حتما به سعى و تلاشى دست مى زنيد, و نيروهاى خداداد كه سـرمـايه هاى وجودتان است در مسيرى خرج مى شود, ببينيد سعى و تلاش شما در كدام مسير, به كـدام سمت , و داراى كدام نتيجه است ؟ نكند تمام سرمايه ها و استعدادهاى خود را به بهاى اندكى بفروشيد, ويا بيهوده به هدر دهيد. (آيـه5)ـ سـپـس مردم را به دو گروه تقسيم كرده , و ويژگيهاى هريك رابرمى شمرد, مى فرمايد: ((اما آن كس كه (در راه خدا) انفاق كند و پرهيزكارى پيش گيرد)) (فاما من اعطى واتقى ). تاكيد بر ((تقوا)) به دنبال انفاق اموال , اشاره به لزوم نيت پاك و قصد خالص به هنگام انفاق , و خالى بودن از هرگونه منت و اذيت و آزار مى باشد. (آيه6)ـ ((و جزاى نيك (الهى ) را تصديق كند)) (وصدق بالحسنى ). (آيـه7)ـ ((مـا او را در مـسـيـر آسـانى قرار مى دهيم )) و به سوى بهشت جاويدان هدايت مى كنيم (فسنيسره لليسرى ). اصـولا ايمان به معاد وپاداشهاى عظيم الهى تحمل انواع مشكلات رابراى انسان سهل و آسان مى كند, نـه تـنـهـا ((مـال )) كـه ((جـان )) خـود را نـيـز در طـبق اخلاص مى گذاردوبه عشق شهادت درميدان جهاد شركت مى كند, واز اين ايثارگرى خود لذت مى برد. (آيه8)ـ سپس به نقطه مقابل اين گروه پرداخته , مى فرمايد: ((اما كسى كه بخل ورزد و (از اين راه ) بى نيازى طلبد)) (واما من بخل واستغنى ). (آيه9)ـ ((و پاداش نيك (الهى ) را تكذيب كند)) (وكذب بالحسنى ). (آيه10)ـ ((به زودى اورا درمسيردشوارى قرارمى دهيم ))(فسنيسره للعسرى ). ((بـخل )) در اينجا نقطه مقابل ((اعطا)) است كه در گروه اول (گروه سخاوتمندان سعادتمند) بـيان شد, ((واستغنى )) (بى نيازى بطلبد) بهانه اى است براى بخل ورزيدن , و وسيله اى است براى ثروت اندوختن .اصـولا بـراى اين بخيلان بى ايمان انجام اعمال نيك ومخصوصاانفاق در راه خداكار سخت و دشوارى است در حالى كه براى گروه اول نشاطور و روح افزاست . (آيه11)ـ و در اين آيه به اين بخيلان كوردل هشدار داده , مى فرمايد: ((و درآن هنگام كه (در جهنم ) سقوط مى كند اموالش به حال او سودى نخواهد داشت ))(وما يغنى عنه ماله اذا تردى ) نه مى تواند اين اموال را با خود از اين دنيا ببرد, و نه اگر ببرد مانع سقوط او در آتش دوزخ خواهد شد. (آيـه12)ـ در تعقيب آيات گذشته كه مردم را به دو گروه مؤمن سخاوتمند وگروه بى ايمان بخيل تـقـسيم كرده , و سرنوشت هركدام را بيان مى نمود در اينجا به سراغ اين مطلب مى رود كه كار ما هـدايـت اسـت نـه اجـبار و الزام , اين وظيفه شماست كه تصميم بگيريد و مرد راه باشيد, به علاوه پيمودن اين راه به سود خود شماست ,و ما هيچ نيازى به آن نداريم .مى فرمايد: ((به يقين هدايت كردن بر ما است )) (ان علينا للهدى ).چـه هـدايت از طريق تكوين (فطرت و عقل ) و چه از طريق تشريع (كتاب وسنت ) ما آنچه در اين زمينه لازم بوده گفته ايم و حق آن را ادا كرده ايم . (آيه13)ـ ((و آخرت و دنيا از آن ما است )) (وان لنا للا خرة والا ولى ).هـيـچ نـيـازى بـه ايمان واطاعت شما نداريم ,نه اطاعت شمابه ماسودى مى رساند,و نه معصيت شما زيانى , و تمام اين برنامه ها به سود شما و براى خود شماست . (آيـه14)ـ و از آنـجـا كـه يـكـى از شـعـب هـدايـت هـشـدار و انـذار اسـت در ايـن آيـه ,مى افزايد: ((من شماراازآتشى كه زبانه مى كشد بيم مى دهم ))! (فانذرتكم نارا تلظى ). (آيـه15)ـ سـپس به گروهى كه وارد اين آتش برافروخته و سوزان مى شوند اشاره كرده , مى فرمايد: ((كسى جز بدبخت ترين مردم وارد آن نمى شود)) (لا يصلـيها الا الا شقى ). (آيـه16)ـ و در تـوصـيف اشقى مى فرمايد: ((همان كسى كه (آيات خدا را)تكذيب كرد و به آن پشت نمود)) (الذى كذب وتولى ).بـنابراين , معيار خوشبختى و بدبختى همان كفر و ايمان است با پيامدهاى عملى كه اين دو دارد و بـه راسـتـى كسى كه آن همه نشانه هاى هدايت و امكانات براى ايمان وتقوا را ناديده بگيرد مصداق روشن ((اشقى )) و بدبخت ترين مردم است . (آيـه17)ـ سـپـس سـخـن از گروهى مى گويد كه از اين آتش شعله ور سوزان بركنارند, مى فر مايد: ((به زودى باتقواترين مردم از آن (آتش سوزان ) دور داشته مى شود)) (وسيجنبها الا تقى ). (آيه18)ـ ((همان كسى كه مال خود را (در راه خدا) مى بخشد تا پاك شود))(الذى يؤتى ماله يتزكى ).تـعـبـير به ((يتزكى )) در حقيقت اشاره به قصد قربت و نيت خالص است خواه اين جمله به معنى كـسـب نـمـو مـعنوى و روحانى باشد, يا به دست آوردن پاكى اموال , چون ((تزكيه )) هم به معنى ((نمودادن )) آمده و هم ((پاك كردن )). (آيـه19)ـ سپس براى تاكيد بر مساله خلوص نيت آنها در انفاقهايى كه دارند,مى افزايد: ((و هيچ كس را نـزد او حـق نـعمتى نيست تا بخواهد (به اين وسيله ) او راجزا دهد)) (وما لا حد عنده من نعمة تجزى ). (آيه20)ـ ((بلكه تنها هدفش جلب رضاى پروردگار بزرگ اوست )) (الا ابتغاءوجه ربه الا على ). يـعـنى ; انفاق مؤمنان پرهيزكار به ديگران نه از روى رياست , و نه به خاطرجوابگوئى خدمات سابق آنـهـا, بـلـكه انگيزه آن تنها و تنها جلب رضاى خداونداست , و همين است كه به آن انفاقها ارزش فوق العاده اى مى دهد. (آيه21)ـ و سرانجام در آخرين آيه اين سوره به ذكر پاداش عظيم و بى نظيراين گروه پرداخته , و در يك جمله كوتاه , مى گويد: ((و به زودى راضى و خشنودمى شود)) (ولسوف يرضى ).آرى ! هـمـان گـونـه كـه او بـراى رضـاى خـدا كار مى كرد خدا نيز او را راضى مى سازد, رضايتى گسترده و نامحدود كه تمام نعمتها در آن جمع است . ((پايان سوره ليل )). [ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۹ ] [ 21:38 ] [ سعید ]
سوره ضحى [93] ادامه (آيه6)ـ.چنانكه گفتيم هدف اين سوره تسلى و دلدارى پيامبر اسلام (ص ) و بيان الطاف الهى نسبت به آن حـضرت است , لذا در ادامه آيات گذشته كه از اين معنى سخن مى گفت , در اينجا نخست به ذكر سـه موهبت از مواهب خاص الهى به پيغمبراكرم (ص ) پرداخته , و سپس سه دستور مهم در همين رابطه به او مى دهد. مى فرمايد: ((آيا او (خداوند) تو را يتيم نيافت و پناه داد)) (الم يجدك يتيمافاواى ). در شـكـم مـادر بودى كه پدرت عبداللّه از دنيا رفت , تو را در آغوش جدت ((عبدالمطلب )) (سيد مكه ) پرورش دادم .شش ساله بودى كه مادرت از دنيا رفت , و از اين نظر نيز تنها شدى , اما عشق و محبت تو را در قلب ((عبدالمطلب )) افزون ساختم .هـشـت سـالـه بـودى كه جدت ((عبدالمطلب )) از دنيا رفت عمويت ((ابوطالب ))را به خدمت و حمايتت گماشتم , تا تو را همچون جان شيرين در بر گيرد و محافظت كند.آرى تو يتيم بودى و من به تو پناه دادم . (آيـه7)ـ بـعـد بـه ذكـر نـعـمـت دوم پرداخته , مى فرمايد: ((و تو را گمشده يافت و هدايت كرد)) (ووجدك ضالا فهدى ).آرى ! تـو هـرگز از نبوت و رسالت آگاه نبودى , و ما اين نور را در قلب توافكنديم كه به وسيله آن انسانها را هدايت كنى !.چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: ((تو نه كتاب را مى دانستى و نه ايمان را (ازمحتواى قرآن و اسلام قـبـل از نـزول وحـى آگـاه نـبـودى ) ولـى مـا آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هركس از بندگانمان را بخواهيم هدايت مى كنيم )) (شورى /52).بنابراين منظور از ((ضلالت )) در اينجا نفى ايمان و توحيد و پاكى و تقوا نيست , بلكه نفى آگاهى از اسـرار نبوت , و قوانين اسلام , و عدم آشنائى با اين حقايق بود, ولى بعداز بعثت به كمك پروردگار بر همه اين امور واقف شد و هدايت يافت (آيه8)ـ بعد به بيان سومين نعمت پرداخته , مى فرمايد: ((و تو را فقير يافت و بى نياز كرد)) (ووجدك عائلا فاغنى ).تـوجه ((خديجه )) آن زن مخلص باوفا را به سوى تو جلب نمود تا ثروت سرشارش را در اختيار تو و اهداف بزرگت قرار دهد, و بعد از ظهور اسلام غنائم فراوانى در جنگها نصيب تو كرد آن گونه كه براى رسيدن به اهداف بزرگت بى نياز شدى . (آيـه9)ـ سـپـس بـه عـنـوان نتيجه گيرى از آيات قبل , سه دستور پراهميت به پيغمبراسلام (ص ) مى دهد كه هرچند مخاطب در آن شخص رسول اللّه (ص ) است ولى مسلما همگان را شامل مى شود . نخست مى فرمايد: ((حال كه چنين است يتيم را تحقير مكن )) (فاما اليتيم فلا تقهر).تـو هـم خود يتيم بودى و رنج يتيمى را كشيده اى , اكنون از دل و جان مراقب يتيمان باش و روح تشنه آنها را با محبتت سيراب كن .ايـن نـشـان مى دهد كه در مورد يتيمان مساله اطعام و انفاق گرچه مهم است ,ولى از آن مهمتر دلـجـوئى و نـوازش و رفـع كـمـبـودهـاى عـاطفى است , و لذا در حديث معروفى مى خوانيم كه رسـول اللّه (ص ) فـرمود: ((هركس به عنوان نوازش دست برسر يتيمى كشد به تعداد هر موئى كه دست او از آن مى گذرد در روز قيامت نورى خواهد داشت )). (آيـه10)ـ و در ايـن آيه به دومين دستور پرداخته , مى فرمايد: ((و سؤال كننده را از خود مران )) (واما السائل فلا تنهر).در اين كه منظور از ((سائل )) در اينجا چه كسى است ؟ چند تفسير وجوددارد:. نخست اين كه منظور كسانى است كه سؤالاتى در مسائل علمى و اعتقادى ودينى دارند. ديـگـر اين كه : منظور كسانى است كه داراى فقر مادى هستند, و به سراغ تومى آيند, بايد آنچه در توان دارى به كار گيرى , و آنها را مايوس نكنى , و ازخود مرانى . سوم اين كه : هم ناظر به فقر علمى است و هم فقر مادى , دستور مى دهد كه به تقاضاى سائلان در هـر قـسـمت پاسخ مثبت ده , اين معنى هم تناسب با هدايت الهى نسبت به پيامبر(ص ) دارد و هم سرپرستى از او در زمانى كه يتيم بود. (آيـه11)ـ و سـرانـجـام در سومين و آخرين دستور, مى فرمايد: ((و نعمتهاى پروردگارت را بازگو كن )) (واما بنعمة ربك فحدث ). بازگو كردن نعمت , گاه با زبان است و تعبيراتى كه حاكى از نهايت شكر وسپاس باشد, نه غرور و بـرترى جوئى , و گاه با عمل است به اين ترتيب كه از آن درراه خدا انفاق و بخشش كند, بخششى كه نشان دهد خداوند نعمت فراوانى به اوعطا كرده است . البته واژه ((نعمت )) تمام نعمتهاى معنوى و مادى را شامل مى شود. لـذا در حـديـثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم كه فرمود: معنى آيه چنين است :((آنچه را خدا به تو بخشيده و برترى داده و روزى عطا فرموده و نيكى به تو كرده وهدايت نموده همه را بازگو كن )) . ((پايان سوره ضحى )). [ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۹ ] [ 17:40 ] [ سعید ]
سوره ضحى [93] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 11 آيه دارد . محتوا و فضيلت سوره : طـبـق بـعـضـى از روايات وقتى پيامبر(ص ) بر اثر تاخير و انقطاع موقت وحى ناراحت بود, و زبان دشـمـنـان نـيـز باز شده بود, اين سوره نازل شد و همچون باران رحمتى بر قلب پاك پيامبر(ص ) نشست .اين سوره با دو سوگند آغاز مى شود, سپس به پيامبر(ص ) بشارت مى دهد كه خدا هرگز تو را رها نساخته است .بعد به او نويد مى دهد كه خداوند آنقدر به او عطا مى كند كه خشنود شود.و در آخرين مرحله , گذشته زندگانى پيامبر(ص ) را در نظر او مجسم مى سازدكه خداوند چگونه او را هـمـيـشـه مـشمول انواع رحمت خود قرار داده , و درسخت ترين لحظات زندگى حمايتش نموده است .و لـذا در آخـريـن آيـات به او دستور مى دهد كه (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ الهى ) با يتيمان و مستمندان مهربانى كند و نعمت خدا را بازگو نمايد. در فضيلت .اين سوره همين بس كه در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) نقل شده است :((هركس آن را تلاوت كند از كـسانى خواهد بود كه خدا از آنها راضى مى شود وشايسته است كه محمد(ص ) براى او شفاعت كند و به عدد هر يتيم و مسكين سؤال كننده ده حسنه براى او خواهد بود)).و اين همه فضيلت از آن كسى است كه آن را بخواند و در عمل پياده كند. قـابـل تـوجـه اين كه مطابق روايات متعددى , اين سوره و سوره آينده (سوره الم نشرح ) يك سوره اسـت , و لـذا بـراى اين كه در هر ركعت بعد از سوره حمد بايد يك سوره كامل خوانده شود اين دو سوره را بايد با هم خواند. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. دربـاره شـان نـزول اين سوره ((ابن عباس )) مى گويد: پانزده روز گذشت , و وحى بر پيامبر(ص ) نـازل نـشـد, مـشـركـان گـفتند: پروردگار محمد, او را رها كرده , و دشمن داشته , اگر راست مى گويد ماموريت او از سوى خداست , بايد وحى بطور مرتب براو نازل مى شد.در اينجا سوره موردبحث نازل گشت ـ و به سخنان آنها پاسخ گفت .قابل توجه اين كه طبق حديثى وقتى اين سوره نازل شد پيامبر(ص ) به جبرئيل فرمود: دير كردى در حالى كه سخت به تو مشتاق بودم .جـبـرئيـل گـفت : ((من به تو مشتاقتر بودم , ولى من بنده مامورم و جز به فرمان پروردگار نازل نمى شوم ))!. (آيـه1)ـ در آغـاز ايـن سـوره نـيـز با دو سوگند روبرو مى شويم : سوگند به ((نور)) و((ظلمت )) مى فرمايد: ((قسم به روز در آن هنگام كه آفتاب برآيد)) و همه جا را فراگيرد(والضحى ). (آيه2)ـ ((و سوگند به شب در آن هنگام كه آرام گيرد)) و همه جا را درآرامش فرو برد (والليل اذا سجى ). ((ضـحى )) از ماده ((سجو)) به معنى اوائل روز است آن موقعى كه خورشيد درآسمان بالا بيايد و نور آن بر همه جا مسلط شود, و اين در حقيقت بهترين موقع روزاست . ((سـجى )) از ماده ((سجو)) در اصل به معنى ((سكون و آرامش )) است , و آنچه درشب مهم است همان آرامشى است كه بر آن حكمفرماست , و طبعا اعصاب و روح انسان را در آرامش فرو مى برد, و بـراى تـلاش و كـوشـش فـردا و فـرداها آماده مى سازد, و از اين نظر نعمت بسيار مهمى است كه شايسته است سوگند به آن ياد شود.ميان اين دو قسم و محتواى آيه شباهت و رابطه نزديكى وجود دارد, روزهمچون نزول نور وحى بر قـلب پاك پيامبر(ص ) است و شب همچون انقطاع موقت وحى كه آن نيز در بعضى از مقاطع لازم است . (آيـه3)ـ و بـه دنـبـال اين دو سوگند بزرگ به نتيجه و جواب قسم پرداخته ,مى فرمايد: ((خداوند هرگز تو را وانگذاشته و مورد خشم قرار نداده است )) (ماودعك ربك وما قلى ).ايـن تـعـبير دلدارى و تسلى خاطرى است براى شخص پيامبر(ص ) كه بدانداگر گاهى در نزول وحـى تـاخير افتد روى مصالحى است كه خدا مى داند, و هرگزدليل بر آن نيست كه طبق گفته دشـمـنان خداوند نسبت به او خشمگين شده باشد يابخواهد او را ترك گويد, او هميشه مشمول لطف و عنايات خاصه خدا, و همواره در كنف حمايت ويژه اوست . (آيه4)ـ سپس اضافه مى كند: ((و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است ))(وللا خرة خير لك من الا ولى ).تـو در اين جهان مشمول الطاف او هستى , و در آخرت بيشتر و بهتر, نه دركوتاه مدت مورد غضب پروردگار خواهى بود, و نه در دراز مدت , كوتاه سخن اين كه تو هميشه عزيزى , در دنيا عزيز و در آخرت عزيزتر. (آيه5)ـ.آنقدر به تو مى بخشد كه خشنود شوى !. در ايـن آيـه بـرتـريـن نويد را به پيامبر داده , مى افزايد: ((و به زودى پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد كرد كه خشنود شوى )) (ولسوف يعطيك ربك فترضى ). اين بالاترين اكرام و احترام پروردگار نسبت به بنده خاصش محمد(ص ) است كه مى فرمايد: آنقدر به تو مى بخشيم كه راضى شوى , در دنيا بر دشمنان پيروز خواهى شد و آيين تو جهان گير خواهد گشت , و در آخرت نيز مشمول بزرگترين مواهب خواهى بود. بـدون شـك پـيـغمبراكرم (ص ) به عنوان خاتم انبيا و رهبر عالم بشريت خشنوديش تنهادر نجات خويش نيست , بلكه آن زمان راضى و خشنود مى شود كه شفاعتش درباره امتش نيز پذيرفته شود. لـذا در حـديـثـى از امام باقر(ع ) از پدرش امام زين العابدين (ع ) از عمويش ((محمدبن حنفيه )) از پدرش اميرمؤمنان (ع ) مى خوانيم : رسول اللّه فرمود: ((روزقيامت من در موقف شفاعت مى ايستم , و آنقدر گنهكاران را شفاعت كنم كه خداوند گويد:ارضيت يا محمد؟; ((آيا راضى شدى اى محمد؟ .من مى گويم : رضيت , رضيت ; راضى شدم , راضى شدم ))!. سپس اميرمؤمنان على (ع ) رو به جمعى از اهل كوفه كرده و افزود: ((شمامعتقديد اميدبخش ترين آيـات قـرآن آيـه ((قـل يـا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه ; اى كسانى كه نسبت به خود زياده روى كرده ايد از رحمت خدا نوميد نشويد)).گفتند: آرى ! ما چنين مى گوييم .فـرمـود: ((ولـى مـا اهـل بـيـت مى گوييم اميدبخش ترين آيات قرآن آيه ((ولسوف يعطيك ربك فترضى )) است ))!. ناگفته پيداست كه شفاعت پيامبر(ص ) شرائطى دارد, نه او براى هركس شفاعت مى كند, و نه هر گـنـهـكـارى مـى تـواند چنين انتظارى را داشته باشد در حديث ديگرى از امام صادق (ع ) مـى خـوانـيـم : ((رسول خدا وارد خانه فاطمه (ع ) شد در حالى كه لباس خشنى از پشم شتر در تن دخـتـرش بـود, بـا يـك دسـت آسـيـا مـى كـرد, و با دست ديگر فرزندش را شير مى داد, اشك در چشمان پيامبر(ص ) ظاهر شد, فرمود: دخترم ! تلخى دنيا را در برابر شيرينى آخرت تحمل كن , چرا كه خداوند بر من نازل كرده است كه آنقدر پروردگارت به تو مى بخشد كه راضى شوى; ولسوف يعطيك ربك فترضى )). [ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۹ ] [ 17:39 ] [ سعید ]
درستى حديث و سازگارى آن با قرآن vرسولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله : اعرِضوا حَديثي على كِتابِ اللَّهِ ، فإنْ وافَقَهُ فهُو مِنّي وأنا قُلتُهُ . پيامبر خدا صلى الله عليه وآله : حديث مرا با كتاب خدا بسنجيد ، اگر موافق آن بود آن حديث از من است و من آن را گفتهام . v الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : ما لَميُوافِقْ مِن الحَديثِ القُرآنَ فهُو زُخْرُفٌ. امام صادق عليه السلام : هر حديثى كه با قرآن سازگار نباشد ، باطل است . فهميدن حديث v الإمامُ عليٌّ عليه السلام : علَيكُم بالدِّراياتِ لا بالرِّواياتِ . امام على عليه السلام : بر شما باد به فهميدن (احاديث) نه روايت كردن . v عنه عليه السلام : هِمَّةُ السُّفَهاء الرِّوايَةُ ، وهِمَّةُ العُلَماءِ الدِّرايَةُ . امام على عليه السلام : همّت نابخردان نقل كردن است و همّت دانايان فهميدن . v الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : حَديثٌ تَدْرِيهِ خَيرٌ مِن ألفِ حَديثٍ تَرْوِيهِ . امام صادق عليه السلام : يك حديث بفهمى بهتر است از آن كه هزار حديث (نفهميده) نقل كنى درستىحديث وسازگارى آن با فطرت v الإمامُ الباقر عليه السلام : ما وَردَ علَيكُم مِن حَديثِ آلِ محمّدٍ صلواتُ اللَّهِ علَيهِم فلانَتْ لَهُ قُلوبُكُم وعَرَفْتُموهُ فاقْبَلوهُ ، وما اشْمَأزَّتْ قُلوبُكُم وأنْكَرْتُموهُ فَرُدّوهُ إلى اللَّهِ وإلى الرّسولِ وإلى العالِمِ مِن آلِ محمّدٍ عليهم السلام . امام باقر عليه السلام : هر حديثى كه از قول آل محمّد ، صلوات اللَّه عليهم ، به شما رسيد و دلهايتان در برابرش نرم شد و با آن احساس آشنايى كرديد آن را بپذيريد و اگر دلهايتان از آن رميد و آن را بيگانه حس كرديد آن را به خدا و پيامبر و عالمِ از خاندان محمّد صلى الله عليه وآله موكول كنيد . از کتاب منتخب میزان الحکمه [ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۹ ] [ 11:27 ] [ سعید ]
سوره انشراح [94] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 8 آيه است . محتوا و فضيلت سوره :مـعروف است كه اين سوره بعد از سوره ((والضحى )) نازل شده و محتواى آن نيز همين مطلب را تاييد مى كند چرا كه در اين سوره باز قسمتى از مواهب الهى بر پيغمبراكرم (ص ) شمرده شده است در واقـع سه نوع موهبت بزرگ در سوره والضحى آمده بود و سه موهبت بزرگ درسوره الم نشرح آمـده اسـت مـواهب گذشته بعضى مادى و بعضى معنوى بود امامواهب سه گانه اين سوره همه جنبه معنوى دارد و عمدتا اين سوره بر سه محور دورمى زند.يـكى بيان همين نعمتهاى سه گانه و ديگر بشارت به پيامبر از نظر برطرف شدن مشكلات دعوت او در آينده و ديگر توجه به خداوند يگانه و تحريص وترغيب به عبادت و نيايش . و بـه همين دليل در روايات اهل بيت (ع ) چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم اين دوبه منزله يك سوره شـمـرده شـده اسـت و لـذا در قرائت نماز براى اين كه يك سوره كامل خوانده شود هر دو را با هم مى خوانند. در فضيلت .تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم كه فرمود:((هركس اين سوره را بخواند پاداش كسى را دارد كه محمد(ص ) را غمگين ديده واندوه را از قلب او زدوده است )). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ. لحن آيات آميخته با لطف و محبت فوق العاده پروردگار و تسلى و دلدارى پيغمبراكرم (ص ) است . در نـخـسـتـيـن آيـه به مهمترين موهبت الهى اشاره كرده , مى فرمايد: ((آيا ما سينه تو را گشاده نساختيم )) (الم نشرح لك صدرك ).منظور از ((شرح صدر)) در اينجا گسترش روح و فكر پيامبر به وسيله نور الهى و سكينه و آرامش خـداداد مـى باشد, اين توسعه مى تواند مفهوم وسيعى داشته باشدكه هم وسعت علمى پيامبر را از طريق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط وگسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجتها و كارشكنيهاى دشمنان و مخالفان . و لـذا در حـديـثـى آمـده است كه پيامبر(ص ) مى فرمايد: ((من تقاضائى از پروردگارم كردم ودوست مـى داشـتـم ايـن تـقاضا را نمى كردم , عرض كردم : خداوندا! پيامبران قبل از من بعضى جريان بادرا دراختيارشان قرار دادى , وبعضى مردگان را زنده مى كردند!خداوند به من فرمود: آيا تو يتيم نبودى پناهت دادم ؟گفتم : آرى !.فرمود: آيا گمشده نبودى هدايتت كردم ؟عرض كردم : آرى , اى پروردگار!.فرمود: آيا سينه تو را گشاده , و پشتت را سبكبار نكردم ؟عرض كردم : آرى اى پروردگار!)). اين نشان مى دهد كه نعمت ((شرح صدر)) مافوق معجزات انبياست , و به راستى اگر كسى حالات پيامبر(ص ) را دقيقا مطالعه كند و ميزان شرح صدر او را درحوادث سخت و پيچيده دوران عمرش بنگرد يقين مى كند كه اين از طريق عادى ممكن نيست , بلكه يك تاييد الهى و ربانى است .و بـه خـاطر همين ((شرح صدر)) بود كه پيامبر(ص ) به عاليترين وجهى مشكلات رسالت را پشت سر گذاشت , و وظائف خود را در اين طريق به خوبى انجام داد. (آيـه2)ـ سـپـس بـه ذكـر موهبت ديگرى از مواهب عظيم خود به پيامبر(ص )پرداخته , مى افزايد: ((و(آيا) بار سنگين را ازتو برنداشتيم ))!؟(ووضعنا عنك وزرك ). (آيه3)ـ ((همان بارى كه سخت بر پشت تو سنگينى مى كرد)) (الذى انقض ظهرك ).اين كدام بار بود كه خداوند از پشت پيامبرش برداشت ؟قـرائن آيـات بـه خوبى نشان مى دهد كه منظور همان مشكلات رسالت ونبوت , و دعوت به سوى تـوحـيـد و يـكـتـاپـرسـتـى , و بـرچـيـدن آثـار فساد از آن محيط بسيار آلوده بوده است , نه تنها پـيـغمبراسلام (ص ) كه همه پيغمبران در آغاز دعوت باچنين مشكلات عظيمى روبرو بودند, وتنها بـاامـدادهـاى الهى برآنها پيروز مى شدند,منتها شرائط محيط و زمان پيغمبراسلام (ص ) از جهاتى سخت تر و سنگينتر بود. (آيه4)ـ و در بيان سومين موهبت , مى فرمايد: ((و آوازه تو را بلند ساختيم ))(ورفعنا لك ذكرك ). نـام تـو همراه اسلام و نام قرآن همه جا پيچيد, و از آن بهتر اين كه نام تو در كنارنام اللّه هر صبح و شام بر فراز ماذنه ها و هنگام اذان برده مى شود, و شهادت به رسالت تو, در كنار شهادت به توحيد و يگانگى خداوند نشان اسلام , و دليل پذيرش اين آيين پاك است . در حـديـثـى از پـيـغمبر اكرم (ص ) در تفسير اين آيه مى خوانيم كه فرمود: جبرئيل به من گفت : خداوند متعال مى گويد: هنگامى كه نام من برده مى شود نام تو نيزهمراه من ذكر مى شود ـ و در عظمت مقام تو همين بس . (آيـه5)ـ در ايـن آيه , به پيامبرش مهمترين بشارت را مى دهد و انوار اميد رابر قلب پاكش مى پاشد, مى فرمايد: ((به يقين با (هر) سختى آسانى است )) (فان مع العسر يسرا). (آيه6)ـ باز تاكيد مى كند: ((مسلما با هر سختى آسانى است )) (ان مع العسر يسرا).غـم مـخـور مشكلات و سختيها به اين صورت باقى نمى ماند, كارشكنيهاى دشمنان براى هميشه ادامـه نـخـواهد يافت , و محروميتهاى مادى و مشكلات اقتصادى و فقر مسلمين به همين صورت ادامه نمى يابد. قـابـل ذكـر اسـت كه , اين دو آيه به صورتى مطرح شده كه اختصاص به شخص پيامبراكرم (ص ) و زمـان آن حـضرت ندارد, بلكه به صورت يك قاعده كلى و به عنوان تعليلى بر مباحث سابق مطرح اسـت , و بـه هـمـه انـسـانـهـاى مؤمن مخلص وتلاشگر نويد مى دهد كه هميشه در كنار سختيها آسانيهاست . در حـديـثـى آمـده اسـت كه پيغمبراكرم (ص ) فرمود: ((بدان كه با سختيها آسانى است , و با صبر پيروزى و با غم و اندوه خوشحالى و گشايش است )). صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند بر اثر صبر نوبت ظفر آيد. (آيـه7)ـ سپس در اين آيه , مى فرمايد: ((پس هنگامى كه از كار مهمى فارغ مى شوى به مهم ديگرى پرداز)) (فاذا فرغت فانصب ).هـرگـز بيكار نمان , تلاش و كوشش را كنار مگذار, پيوسته مشغول مجاهده باش و پايان مهمى را آغاز مهم ديگر قرار ده . (آيـه8)ـ و در تـمـام ايـن احـوال به خدا تكيه كن ; ((و به سوى پروردگارت توجه كن )) (والى ربك فارغب ) رضايت او را بطلب , و خشنودى او را جستجو كن ,و به سوى قرب جوارش بشتاب . مـطـابـق آنچه گفته شد آيه مفهوم گسترده اى دارد كه فراغت از هر مهمى , وپرداختن به مهم ديگر را شامل مى شود, و جهت گيرى تمام تلاشها را به سوى پروردگار توصيه مى كند. بـه هـر حـال مـجموعه اين سوره بيانگر عنايت خاص الهى به پيغمبر اكرم (ص ) و تسلى او در برابر مـشكلات , و وعده نصرت و تاييد او در برابر مشكلات و فراز ونشيبهاى راه رسالت است و در عين حال مجموعه اى است اميدبخش ; سازنده وحيات آفرين براى همه انسانها و همه رهروان راه حق . ((پايان سوره انشراح )). [ دوشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۸ ] [ 23:22 ] [ سعید ]
سوره تين [95] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 8 آيه است . محتوا و فضيلت سوره :ايـن سـوره در حقيقت بر محور آفرينش زيباى انسان , و مراحل تكامل , وانحطاط او دور مى زند, و اين مطلب با سوگندهاى پرمعنائى در آغاز سوره شروع شده است , و بعد از شمردن عوامل پيروزى و نجات انسان , سرانجام تاكيد بر مساله معاد و حاكميت مطلقه خداوند پايان مى گيرد. در حـديـثـى از پـيـغـمبراكرم (ص ) آمده است : ((هركس اين سوره را بخواندخداوند دو نعمت را مـادامـى كـه در دنـياست به او مى بخشد: سلامت و يقين , وهنگامى كه از دنيا برود به تعداد تمام كسانى كه اين سوره را خوانده اند ثواب يك روز روزه به عنوان پاداش به او مى بخشد)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيـه1)ـ در آغـاز ايـن سوره به چهار سوگند پرمعنى برخورد مى كنيم كه مقدمه براى بيان معنى پراهميتى است .مى فرمايد: ((قسم به انجير و زيتون [ يا قسم به سرزمين شام و بيت المقدس ]))(والتين والزيتون ). (آيه2)ـ ((و سوگند به طور سينين )) (وطور سينين ). (آيه3)ـ ((و قسم به اين شهر امن )) [ شهر مكه ] (وهذا البلد الا مين ). ((تين )) در لغت به معنى ((انجير)) و ((زيتون )) همان زيتون معروف است كه ماده روغنى مفيدى از آن مى گيرند.در اين كه آيا منظور سوگند به همين دو ميوه معروف است يا چيز ديگر؟ بعضى آن را اشاره به همان دو ميوه معروف مى دانند كه خواص غذائى ودرمانى فوق العاده زيادى دارد, بعضى ديگر معتقدند كه منظور از آن , دو كوهى است كه شهر ((دمشق )) و((بيت المقدس )) بر آنها قرارگرفته , چرا كه اين دو سرزمين ,محل قيام بسيارى از انبيا و پيامبران بزرگ خداست , و اين تفسير با سوگندهاى سوم و چهارم كه از سرزمينهاى مقدسى ياد مى كند هماهنگ است . و امـا ((هـذا الـبـلـد الا مين )) مسلما اشاره به سرزمين ((مكه )) است سرزمينى كه حتى در عصر جـاهـلـيت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده مى شد, و كسى درآنجا حق تعرض به ديگرى نداشت . و هـرگـاه ايـن دو قـسـم (تـين و زيتون ) را بر معنى ابتدائى آنها حمل كنيم يعنى انجير و زيتون معروف , باز سوگند پرمعنائى است زيرا:. ((انـجـير)) داراى ارزش غذائى فراوانى است و لقمه اى است مغذى و مقوى براى هر سن و سال و خالى از پوست و هسته و زوائد.در حـديـثـى از امـام عـلـى بـن مـوسى الرضا(ع ) آمده است : ((انجير بوى دهان رامى برد, لثه ها و اسـتـخـوانـها را محكم مى كند, مو را مى روياند درد را برطرف مى سازد, و با وجود آن نياز به دارو نيست )).و نيز فرمود: ((انجير شبيه ترين اشيا به ميوه بهشتى است )). و غـذاشناسان و دانشمندان بزرگ براى زيتون و روغن آن اهميت فوق العاده اى قائلند, و معتقدند كسانى كه مى خواهند همواره سالم باشند بايد ازاين اكسير حياتى استفاده كنند.روغـن زيـتـون دوسـت صـمـيـمى كبد آدمى , و براى رفع عوارض كليه ها وسنگهاى صفراوى , و قولنجهاى كليوى , و كبدى و رفع يبوست بسيار مؤثر است .روغن زيتون سرشار از انواع ويتامينها است و داراى فسفر, كلسيم و پتاسيم ومنگنز است .در حـديـثـى از امام على بن موسى الرضا(ع ) آمده است : ((روغن زيتون غذاى خوبى است , دهان را خوشبو و بلغم را برطرف مى سازد, رنگ صورت را صفا و طراوت مى بخشد, اعصاب را تقويت كرده , بيمارى و درد و ضعف را از ميان مى برد و آتش خشم را فرو مى نشاند)). (آيه4)ـ.ما انسان را در بهترين صورت آفريديم !. بـعـد از ذكـر ايـن قـسمهاى پرمحتواى چهارگانه به جواب قسم پرداخته ,مى فرمايد: ((مسلما ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم )) (لقد خلقناالا نسان فى احسن تقويم ). ((تـقـويـم )) به معنى درآوردن چيزى به صورت مناسب , و نظام معتدل و كيفيت شايسته است , و گـسـتردگى مفهوم آن اشاره به اين است كه خداوند انسان را از هرنظر موزون و شايسته آفريد, هـم از نـظـر جـسمى , و هم از نظر روحى و عقلى , چرا كه هرگونه استعدادى را در وجود او قرار داده , و او را بـراى پـيـمـودن قوس صعودى بسيار عظيمى آماده ساخته , و با اين كه انسان ((جرم صـغـيرى )) است , ((عالم كبير)) رادر او جا داده و آنقدر شايستگيها به او بخشيده كه لايق خلعت ((ولقد كرمنا بنى آدم ; ما فرزندان آدم را كرامت و عظمت بخشيديم )) شده است . (آيـه5)ـ ولـى هـمـيـن انـسان با تمام اين امتيازات اگر از مسير حق منحرف گردد چنان سقوط مى كند كه به ((اسفل سافلين )) كشيده مى شود, لذا در آيه موردبحث , مى فرمايد: ((سپس او را به پايين ترين مرحله باز گردانديم )) (ثم رددناه اسفل سافلين ).چـرا چنين نباشد در حالى كه موجودى است مملو از استعدادهاى سرشار كه اگر درطريق صلاح از آن اسـتـفـاده كـند بر بالاترين قله افتخار قرار مى گيرد, و اگر اين همه هوش و استعداد را در طـريق فساد به كار اندازد بزرگترين مفسده را مى آفريند وطبيعى است كه به ((اسفل سافلين )) كشيده شود. (آيـه6)ـ ولـى در ايـن آيه , مى افزايد: ((مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند كه براى آنها پاداشى تمام نشدنى است )) (الا الذين آمنواوعملوا الصالحات فلهم اجر غير ممنون ). (آيـه7)ـ در ايـن آيـه , ايـن انـسان ناسپاس و بى اعتنا به دلائل و نشانه هاى معاد را مخاطب ساخته , مـى گـويـد: ((پـس چـه چـيـز سـبب مى شود كه بعد از اين همه (دلائل روشن ) روز جزا را انكار مى كنى ))؟! (فما يكذبك بعد بالدين ).سـاختمان وجود تو از يكسو, و ساختمان اين جهان پهناور از سوى ديگر,نشان مى دهد كه زندگى چند روزه دنيا نمى تواند هدف نهائى آفرينش تو و اين عالم بزرگ باشد. ايـنـهـا هـمه مقدمه اى است براى جهانى وسيعتر و كاملتر, و به تعبير قرآن درآيه 62 سوره واقعه ((نشئه اولى )) خود خبر از ((نشئه ديگرى )) مى دهد, چرا انسان متذكر نمى شود. (آيـه8)ـ و در آخرين آيه سوره , مى فرمايد: ((آيا خداوند بهترين حكم كنندگان و داوران نيست ))؟! (اليس اللّه باحكم الحاكمين ). در حـديثى آمده است هنگامى كه پيغمبراكرم (ص ) سوره ((والتين )) را تلاوت مى فرمود وقتى به آيـه ((الـيس اللّه باحكم الحاكمين )) مى رسيد, مى فرمود: بلى واناعلى ذلك من الشاهدين ;? ((آرى خداوند بهترين حكم كنندگان است و من بر اين امرگواهم )). ((پايان سوره تين )). [ دوشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۸ ] [ 19:20 ] [ سعید ]
سوره علق [96] قسمت دوم (آيـه6)ـ در تعقيب آيات گذشته ـكه در آن اشاره به نعمتهاى مادى ومعنوى پروردگار نسبت به انسان شده بود, و لازمه يك چنين نعمت گسترده اى سپاسگزارى انسان تسليم او در برابر خداوند اسـت ـ در ايـن آيه مى فرمايد: ((چنين نيست (كه نعمتهاى الهى روح شكرگزارى را هميشه در او زنده كند, بلكه ) به يقين انسان طغيان مى كند)) (كلا ان الا نسان ليطغى ). (آيه7)ـ ((به خاطر اين كه ; خود را بى نياز ببيند)) (ان راه استغنى ). اين طبيعت غالب انسانهاست , طبيعت كسانى كه در مكتب عقل و وحى پرورش نيافته اند كه وقتى بـه غـلـط خـود را مستغنى مى پندارند, شروع به سركشى وطغيان مى كنند نه خدا را بنده اند, نه احـكـام او را بـه رسميت مى شناسند, نه به نداى وجدان گوش فرا مى دهند, و نه حق و عدالت را رعايت مى كنند. بـه هر حال چنين به نظر مى رسد كه هدف آيه اين است كه پيغمبر(ص ) انتظارنداشته باشد مردم بـه زودى دعـوتش را پذيرا شوند, بلكه بايد خود را براى انكار ومخالفت مستكبران طغيانگر, آماده سازد, و بداند راهى پرفراز و نشيب در پيش روى اوست . (آيـه8)ـ سـپـس ايـن طـاغيان مستكبر را مورد تهديد قرار داده , مى فرمايد: ((وبه يقين بازگشت (همه ) به سوى پروردگار تو است )) (ان الى ربك الرجعى ).و اوست كه طغيانگران را به كيفر اعمالشان مى رساند. و هـمـان گونه كه بازگشت همه چيز به سوى اوست , و همه مى ميرند ((و ميراث آسمان و زمين براى ذات پاك او مى ماند)) (آل عمران /180).در آغـاز نـيـز همه چيز از ناحيه او بوده , و جاى اين نيست كه انسان خود رابى نياز بشمرد و مغرور گردد, و طغيان كند. (آيـه9)ـ سـپـس به قسمتى از كارهاى طغيانگران مغرور, ممانعت آنها ازسلوك راه حق و پيمودن طـريـق هدايت و تقوا پرداخته , مى افزايد: ((به من خبر ده آياكسى كه نهى مى كند)) (اريت الذى ينهى ). (آيه10)ـ ((بنده اى را به هنگامى كه نماز مى خواند)) آيا مستحق عذاب الهى نيست ؟ (عبدا اذا صلى ). در احـاديـث آمده است : ((ابوجهل )) از اطرافيان خود سؤال كرد: آيا محمددرميان شما نيز (براى سجده ) صورت به خاك مى گذارد؟گفتند: آرى !گفت : سوگند به آنچه ما به آن سوگند ياد مى كنيم , اگر او را در چنين حالى ببينم با پاى خود گردن او را له مى كنم !به او گفتند: ببين , او در آنجا مشغول نماز خواندن است !.ابـوجـهـل حـركت كرد تا گردن پيامبر(ص ) را زير پاى خود بفشارد, ولى هنگامى كه نزديك آمد عقب نشينى كرده و با دستش گوئى چيزى را از خود دورمى كرد!.به او گفتند: اين چه وضعى است كه در تو مى بينيم ؟گـفـت : نـاگـهان ميان خودم و او خندقى از آتش ديدم و منظره اى وحشتناك وهمچنين بال و پرهائى مشاهده كردم !.در اينجا پيغمبر خدا(ص ) فرمود: ((قسم به كسى كه جانم در دست اوست اگربه من نزديك شده بود فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مى كردند و عضو عضو اورا مى ربودند))! اينجا بود كه آيات فوق نازل شد. (آيـه11)ـ در ايـن آيه براى تاكيد بيشتر, مى افزايد: ((به من خبر ده اگر اين بنده (نمازگزار) به راه هدايت باشد)) (اريت ان كان على الهدى ). (آيه12)ـ ((يا مردم را به تقوا فرمان دهد)) (او امر بالتقوى ). آيا نهى كردن او سزاوار است ؟ و آيا مجازات چنين كسى جز آتش دوزخ مى تواند باشد؟!. (آيـه13)ـ ((بـه مـن خـبـر ده اگـر (ايـن طـغيانگر كه رهروان راه حق را از نماز وهدايت و تقوا باز مـى دارد) حق را انكار كند و به آن پشت نمايد)) آيا مستحق مجازات الهى نيست ؟ (اريت ان كذب وتولى ). (آيـه14)ـ ((آيا او ندانست كه خداوند (همه اعمالش را) مى بيند)) و همه را براى حساب و جزا ثبت و ضبط مى كند؟ (الم يعلم بان اللّه يرى ). (آيـه15)ـ بـه دنـبـال بـحثى كه در آيات گذشته پيرامون طغيانگران كافر ومزاحمت آنها نسبت به پـيغمبر اكرم (ص ) و نمازگزاران آمده بود, در اينجا آنها را زيررگبار شديدترين تهديدها گرفته , مـى فرمايد: ((چنان نيست )) كه او مى پندارد (كلا )گمان مى كند مى تواند پا بر گردن پيغمبر به هنگام سجده بگذارد و او را از اين برنامه الهى باز دارد. ((اگر دست (از اين جهل و غرور خود) برندارد ناصيه اش [ موى پيش سرش ]را گرفته )) و با ذلت و خوارى به سوى عذاب مى كشانيم (لئن لم ينته لنسفعابالناصية ). (آيه16)ـ ((همان ناصيه دروغگوى خطاكار را))! (ناصية كاذبة خاطئة ). در روايـتـى مى خوانيم : هنگامى كه سوره ((الرحمن )) نازل شد پيغمبر(ص ) به يارانش فرمود: چه كسى از شما اين سوره را بر رؤساى قريش مى خواند؟.حاضران در پاسخ كمى سكوت كردند, چرا كه از آزار سران قريش بيمناك بودند.((عـبـداللّه بـن مـسـعود)) برخاست و گفت : اى رسول خدا! من اين كار را مى كنم ابن مسعود كه جـثـه اى كـوچـك داشت و از نظر جسمانى ضعيف بود برخاست و نزدسران قريش آمد, آنها را در گرد كعبه جمع ديد, تلاوت سوره الرحمن را آغاز كرد. ((ابوجهل )) برخاست و چنان سيلى به صورت او زد كه گوش او پاره شد, وخون جارى گشت !. ابن مسعود گريان به خدمت پيامبر(ص ) آمد, هنگامى كه چشم پيامبر(ص ) براو افتاد, ناراحت شد, ناگهان جبرئيل نازل شد در حالى كه خندان و مسرور بود.فرمود: اى جبرئيل چرا مى خندى در حالى كه ابن مسعود گريان است ؟عرض كرد: به زودى دليل آن را خواهى دانست .اين ماجرا گذشت , هنگامى كه مسلمانان روز جنگ بدر پيروز شدندابن مسعود در ميان كشته هاى مشركان گردش مى كرد, چشمش به ابوجهل افتاد, درحالى كه آخرين نفسهاى خود را مى كشيد, ابـن مـسعود روى سينه او قرار گرفت هنگامى كه چشمش به او افتاد, گفت : اى چوپان ناچيز! بر جايگاه بلندى قرارگرفته اى !.ابن مسعود گفت : ((الا سلا م يعلو ولا يعلى عليه ; اسلام برترى مى گيرد وچيزى بر اسلام برترى نخواهد گرفت )).ابـوجـهـل به او گفت : به دوستت محمد بگو: احدى در زندگى در نظر من از اومبغوضتر نبود و حتى در حال مرگم !. هنگامى كه اين سخن به گوش پيغمبر(ص ) رسيد فرمود: فرعون زمان من , ازفرعون موسى بدتر بود, چرا كه او در واپسين لحظات عمر گفت : من ايمان آوردم ,ولى اين طغيانش بيشتر شد!.سـپـس ابـوجـهـل رو بـه ابـن مسعود كرد و گفت : سر مرا با اين شمشير قطع كن كه تيزتر است , هـنـگامى كه ابن مسعود سرش را جدا كرد نمى توانست آن را بردارد و به خدمت رسول خدا آورد ـ موى پيش سر او را گرفت و روى زمين كشيد و خدمت پيامبر آورد, و مضمون آيه در اين دنيا نيز تحقق يافت . (آيـه17)ـ در روايـتـى از ابـن عـباس آمده است : روزى ابوجهل نزدرسول خدا(ص ) آمد در حالى كه حضرت نزديك مقام ابراهيم مشغول نماز بود,صدا زد مگر من تو را از اين كار نهى نكردم ؟حضرت (ص ) بر او بانگ زد و او را از خود راند.ابوجهل گفت : اى محمد! بر من بانگ مى زنى , و مرا مى رانى ؟ تو نمى دانى قوم و عشيره من در اين سرزمين از همه بيشتر است .در ايـنـجـا آيـه موردبحث نازل شد: ((سپس هر كه را مى خواهد صدا بزند)) تاياريش كند (فليدع ناديه ). (آيه18)ـ ((ما هم به زودى ماموران دوزخ را صدا مى زنيم )) تا او را به دوزخ افكنند(سندع الزبانية ). تـا مـعـلـوم شود كه از اين غافل بى خبر كارى ساخته نيست , و در چنگال ماموران عذاب همچون پركاهى در وسط يك طوفان سهمگين است !. (آيـه19)ـ در آخـريـن آيه اين سوره كه آيه سجده است , مى فرمايد: ((چنان نيست )) كه آن طغيانگر مى پندارد و اصرار بر ترك سجده تو دارد (كلا ). ((هـرگـز او را اطـاعـت مـكـن و سـجده نما و (به خدا) تقرب جوى )) (لا تطعه واسجد واقترب ) ابـوجهل ها كوچكتر از آنند كه بتوانند مانع سجده تو شوند, و يا در راه پيشرفت آئينت سنگ بيندازند و مانع ايجاد كنند, تو با توكل بر پروردگار و نيايش وعبادت و سجده , در اين مسير گام بردار و هر روز به خداى خود نزديك و نزديكتر شو. ضـمـنا از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه ((سجده )) باعث قرب انسان دردرگاه خداست , و لـذا در حـديثى از رسول خدا(ص ) مى خوانيم كه فرمود:((نزديكترين حالت بنده به خداوند زمانى است كه در سجده باشد)). [ یکشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۷ ] [ 0:0 ] [ سعید ]
سوره علق [96] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 19 آيه است . محتوا و فضيلت سوره :مـشـهـور در مـيـان مفسران اين است كه اين سوره نخستين سوره اى است كه برپيغمبرگرامى اسلام (ص ) نازل شده , و محتواى آن نيز مؤيد همين معنى است . در آغـاز بـه پـيـغـمـبـر اكرم (ص ) دستور قرائت و تلاوت مى دهد و سپس ازآفرينش اين انسان با عظمت , از يك قطعه خون بى ارزش , سخن مى گويد.در مـرحـلـه بعد از تكامل انسان در پرتو لطف و كرم پروردگار, و آشنائى او به علم و دانش و قلم بحث مى كند.و در مـرحـلـه بـعد, از انسانهاى ناسپاسى كه على رغم اين همه موهبت و اكرام الهى راه طغيان را پيش مى گيرند سخن به ميان مى آورد.و سرانجام به مجازات دردناك كسانى كه مانع هدايت مردم و اعمال نيكنداشاره مى كند و سوره را با دستور سجده و تقرب به درگاه پروردگار پايان مى دهد. در فـضـيـلت تلاوت اين سوره از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:((هركس در روز يا شب سوره ((اقرا باسم ربك )) را بخواند, و در همان شب يا روزبميرد شهيد از دنيا رفته است و خداوند او را شـهيد مبعوث مى كند و در صف شهيدان جاى مى دهد, و در قيامت همچون كسى است كه با شمشير در راه خداهمراه پيامبر خدا جهاد كرده است )). ايـن سـوره بـه مـنـاسـبت تعبيرهاى مختلفى كه در آغاز آن است به نام سوره ((علق )), ((اقرا)), ((قلم )) ناميده شده . به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. شـان نـزول : در روايـات آمـده اسـت كه پيغمبراكرم (ص ) به كوه ((حرا)) رفته بودجبرئيل آمد و گفت : اى محمد بخوان !.پيامبر(ص ) فرمود: من قرائت كننده نيستم .جبرئيل او را در آغوش گرفت و فشرد, و بار ديگر گفت : بخوان !پيامبر(ص ) همان جواب را تكرار كرد, بار دوم نيز جبرئيل اين كار را كرد, وهمان جواب را شنيد, و در سومين بار گفت : اقرا باسم ربك الذى خلق (تا آخرآيات پنج گانه ).اين سخن را گفت و از ديده پيامبر(ص ) پنهان شد. (آيه1)ـ.بخوان به نام پروردگارت ! در نـخـستين آيه پيغمبر اكرم (ص ) را مخاطب ساخته , مى گويد: ((بخوان به نام پروردگارت كه (جهان را) آفريد)) (اقرا باسم ربك الذى خلق ).قـابـل تـوجه اين كه در اينجا قبل از هر چيز تكيه روى مساله ((ربوبيت )) پروردگارشده است , و مى دانيم ((رب )) به معنى ((مالك مصلح )) است كسى كه هم صاحب چيزى است و هم به اصلاح و تربيت آن مى پردازد.سپس براى اثبات ربوبيت پروردگار روى مساله خلقت و آفرينش جهان هستى تكيه شده , چرا كه بهترين دليل بر ربوبيت او خالقيت اوست , كسى عالم را تدبير مى كندكه آفريننده آن است .ايـن در حقيقت پاسخى است به مشركان عرب كه ((خالقيت )) خدا را پذيرفته بودند, اما ربوبيت و تـدبير را براى بتها قائل بودند! به علاوه ربوبيت خداوند و تدبيراو در نظام هستى بهترين دليل بر اثبات ذات مقدس اوست . (آيـه2)ـ سـپس از ميان مخلوقات روى مهمترين پديده جهان خلقت و گل سرسبد آفرينش يعنى ((انـسـان )) تـكـيه كرده , و آفرينش او را يادآور شده , مى فرمايد:((همان كس كه انسان را از خون بسته اى خلق كرد)) (خلق الا نسان من علق ).از آنـجـا كـه نـطـفـه بعد از گذراندن دوران نخستين در عالم جنين , به شكل قطعه خون بسته چـسـبنده اى در مى آيد كه در ظاهر بسيار كم ارزش است , مبدا آفرينش انسان را در اين آيه همين مـوجـود نـاچـيـز مـى شـمرد, تا قدرت نمائى عظيم پروردگارروشن شود كه از موجودى چنان بى ارزش مخلوقى چنين پرارزش آفريده است . بـعضى نيز گفته اند: منظور از ((علق )) در اينجا ((گل )) آدم است كه آن هم حالت چسبندگى داشـت , بديهى است خدائى كه اين مخلوق عجيب را از آن قطعه ((گل چسبنده )) به وجود آورد, شايسته هرگونه ستايش است .گـاه ((عـلق )) را به معنى موجود ((صاحب علاقه )) دانسته اند كه اشاره اى است به روح اجتماعى انـسـان , و عـلـقـه آنها به يكديگر كه در حقيقت پايه اصلى تكامل بشرو پيشرفت تمدنها را تشكيل مى دهد.بـعضى نيز ((علق )) را اشاره به ((نطفه نر)) (اسپرم ) مى دانند كه شباهت زيادى به ((زالو)) دارد, اين موجود ذره بينى در آب نطفه شناور است , و به سوى ((نطفه زن )) دررحم پيش مى رود, و به آن مى چسبد, و از تركيب آن دو, نطفه كامل انسان به وجودمى آيد.درسـت اسـت كـه در آن زمان اين گونه مسائل هنوز شناخته نشده بود, ولى قرآن مجيد از طريق اعجاز علمى پرده از روى آن برداشته است .از مـيـان ايـن تـفسيرهاى چهارگانه تفسير اول روشنتر به نظر مى رسد, هرچندجمع ميان چهار تفسير نيز مانعى ندارد. (آيـه3)ـ بـار ديگر براى تاكيد مى افزايد: ((بخوان كه پروردگارت (از همه )بزرگوارتر است )) (اقرا وربك الا كرم ).تـعـبـيـر ايـن آيه در حقيقت پاسخى است به گفتار پيامبر(ص ) در جواب جبرئيل كه گفت : من قـرائت كننده نيستم , يعنى ; ((از بركت پروردگار فوق العاده كريم وبزرگوار, تو توانائى بر قرائت و تلاوت دارى )). (آيه4)ـ سپس به توصيف خداوندى كه اكرم الاكرمين است پرداخته ,مى فرمايد: ((همان كسى كه به وسيله قلم تعليم نمود)) (الذى علم بالقلم ). (آيه5)ـ ((و به انسان آنچه را نمى دانست ياد داد)) (علم الا نسان مالم يعلم ). در حـقـيـقت اين آيات نيز پاسخى است به همان گفتار پيامبر(ص ) كه فرمود; ((من قرائت كننده نـيستم )) يعنى ; همان خدائى كه به وسيله قلم انسانها را تعليم داد, وبه انسان آنچه را نمى دانست آموخت , قادر است كه به بنده اى درس نخوانده همچون تو نيز قرائت و تلاوت را بياموزد. جمله ((الذى علم بالقلم )) تاب دو معنى دارد, نخست اين كه : خداوند نوشتن و كتابت را به انسان آمـوخـت و قـدرت و تـوانائى اين كار عظيم را كه مبدا تاريخ بشر, وسرچشمه تمام علوم و فنون و تمدنهاست , در او ايجاد كرد. ديگر اين كه : منظور اين است كه علوم و دانشها را از اين طريق و با اين وسيله به انسان آموخت . و در هـر حـال تـعـبيرى است پرمعنى كه در آن لحظات حساس نخستين نزول وحى در اين آيات بزرگ و پرمعنى منعكس شده است . پـايـه اسلام از همان آغاز بر علم و قلم گذارده شده , و بى جهت نيست كه قومى چنان عقب مانند بقدرى در علوم و دانشها پيش رفتند كه علم و دانش را ـبه اعتراف دوست و دشمن ـ به همه جهان صـادر كـردنـد, و به اعتراف مورخان معروف اروپا اين نور علم و دانش مسلمين بود كه بر صفحه اروپاى تاريك قرون وسطى تابيد, و آنها را وارد عصر تمدن ساخت . چـقدر نازيباست ملتى اين چنين , و آئينى آن چنان , در ميدان علم و دانش عقب بمانند و نيازمند ديگران و حتى وابسته به آنها شوند. [ شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۶ ] [ 23:59 ] [ سعید ]
سوره قدر [97] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 5 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : محتواى اين سوره چنانكه از نامش پيداست بيان نزول قرآن مجيد در شب قدر است , و سپس بيان اهميت شب قدر و بركات وآثار آن . در فـضـيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم (ص ) نقل شده كه فرمود: ((هركس آن را تلاوت كند پاداش كسى را دارد كه ماه رمضان را روزه گرفته , و شب قدر را احياداشته است )).واضـح اسـت اين همه فضيلت از آن كسى است كه مى خواند و مى فهمد و به محتوايش جامه عمل مى پوشاند, قرآن را بزرگ مى شمرد و آياتش را در زندگى پياده مى كند. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ.شب قدر شب نزول قرآن ! از آيـات قـرآن بـه خـوبـى استفاده مى شود كه قرآن مجيد در ماه مبارك رمضان نازل شده است : ((شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن )) (بقره /185).و ظاهر اين تعبير آن است كه تمام قرآن در اين ماه نازل گرديد. و در نـخستين آيه سوره قدر مى فرماد: ((ما آن [ قرآن ] را در شب قدر نازل كرديم )) (انا انزلناه فى ليلة القدر).تـعـبـيـربه ((انا انزلناه )) (ما آن را نازل كرديم ) اشاره به عظمت اين كتاب بزرگ آسمانى است كه خداوند نزول آن را به خودش نسبت داده است .نـزول آن در شـب ((قـدر)) هـمـان شبى كه مقدرات و سرنوشت انسانها در تمام سال در آن شب تعيين مى شود دليل ديگرى بر سرنوشت ساز بودن اين كتاب بزرگ آسمانى است از ضميمه كـردن ايـن آيه با آيه سوره بقره نتيجه گيرى مى شود كه شب قدر درماه مبارك رمضان است , اما كدام شب است ؟. از قـرآن چـيـزى در اين مورد استفاده نمى شود, ولى مشهور و معروف در روايات اين است كه در دهه آخر ماه رمضان و شب بيست و يكم , يا بيست و سوم است ; البته در روايات متعددى بيشتر روى شب بيست و سوم تكيه شده . در حديثى از امام صادق (ع ) نيز نقل شده كه فرمود: ((تقدير مقدرات در شب نوزدهم و تحكيم آن در شب بيست و يكم , و امضا در شب بيست و سوم است )) وبه اين ترتيب بين روايات جمع مى شود. (آيـه2)ـ در ايـن آيه براى بيان عظمت شب قدر, مى فرمايد: ((و تو چه مى دانى شب قدر چيست ؟)) (وما ادريك ما ليلة القدر).ايـن تـعـبـيـر نشان مى دهد كه عظمت اين شب به قدرى است كه حتى پيامبر باآن علم وسيع و گسترده اش قبل از نزول اين آيات به آن واقف نبود. (آيه3)ـ و بلافاصله مى گويد: ((شب قدر بهتر از هزار ماه است )) (ليلة القدرخير من الف شهر).بـهـتـر بـودن اين شب از هزار ماه به خاطر ارزش عبادت و احياى آن شب است , وروايات فضيلت لـيلة القدر و فضيلت عبادت آن , كه در كتب شيعه و اهل سنت فراوان است اين معنى را كاملا تاييد مى كند. عـلاوه بر اين نزول قرآن در اين شب , و نزول بركات و رحمت الهى در آن سبب مى شود كه از هزار ماه برتر و بالاتر باشد.در بـعضى از تفاسير آمده است كه پيغمبراكرم (ص ) فرمود: يكى ازبنى اسرائيل لباس جنگ در تن كرده بود و هزار ماه از تن بيرون نياورد و پيوسته مشغول (يا آماده ) جهاد فى سبيل اللّه بود! اصحاب و يـاران تعجب كردند و آرزوداشتند چنان فضيلت و افتخارى براى آنها نيز ميسر مى شد, آيه فوق نازل گشت وبيان كرد كه ((شب قدر از هزار ماه برتر است )). (آيـه4)ـ سـپـس به توصيف بيشترى از آن شب بزرگ پرداخته , مى افزايد:((فرشتگان و روح در آن شـب بـه اذن پـروردگارشان براى (تقدير) هر كارى نازل مى شوند)) (تنزل الملا ئكة والروح فيها باذن ربهم من كل امر).باتوجه به اين كه ((تنزل )) فعل مضارع است , و دلالت بر استمرار داردروشن مى شود كه شب قدر مخصوص به زمان پيغمبراكرم (ص ) و نزول قرآن مجيدنبوده , بلكه امرى است مستمر و شبى است مداوم كه در هر سال تكرارمى شود. منظور از ((روح )) مخلوق عظيمى است مافوق فرشتگان , چنانكه در حديثى از امام صادق (ع ) نقل شده است كه شخصى از آن حضرت سؤال كرد: ((آيا روح همان جبرئيل است؟ ))امام (ع ) در پاسخ فرمود: ((جبرئيل از ملائكه است , و روح اعظم از ملائكه است , مگر خداوند متعال نمى فرمايد: ملائكه و روح نازل مى شوند)). مـنظور از ((من كل امر)) اين است كه فرشتگان براى تقدير و تعيين سرنوشتها وآوردن هر خير و بركتى در آن شب نازل مى شوند, و هدف از نزول آنها انجام اين امور است . (آيـه5)ـ و در آخـريـن آيـه مـى فرمايد: ((شبى است سرشار از سلامت (و بركت ورحمت ) تا طلوع سپيده )) (سلا م هى حتى مطلع الفجر). هم قرآن در آن نازل شده , هم عبادت و احيا آن معادل هزار ماه است , هم خيرات و بركات الهى در آن شب نازل مى شود, هم رحمت خاصش شامل حال بندگان مى گردد, و هم فرشتگان و روح در آن شب نازل مى گردند.بنابراين شبى است سرتاسر سلامت و نور و رحمت از آغاز تا پايان , حتى طبق بعضى از روايات در آن شب شيطان در زنجير است و از اين نظر نيز شبى است سالم و توام با سلامت . ((پايان سوره قدر)). [ شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۶ ] [ 10:0 ] [ سعید ]
سوره بينه [98] اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 8 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : اين سوره اشاره به رسالت جهانى پيغمبر اكرم (ص ) و آميخته بودن آن بادلائل و نشانه هاى روشن مى كند.و در بـخـش ديـگـرى از ايـن سـوره موضعگيرهاى مختلف اهل كتاب و مشركان را در برابر اسلام مشخص مى كند كه آن گروه كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقاتند, و آن گروه كه راه كفر و شرك و گناه پيش گرفتند بدترين مخلوقات محسوب مى شوند. ايـن سـوره داراى نـامهاى متعددى است كه به تناسب الفاظ آن انتخاب شده ,اما از همه معروفتر سوره ((بينة )) و ((لم يكن )) و ((قيمة )) است . در فـضـيـلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم (ص ) چنين نقل شده : ((اگر مردم مى دانستند اين سوره چه بركاتى دارد خانواده و اموال را رها كرده , به فراگرفتن آن مى پرداختند!)) مردى از قبيله ((خزاعه )) عرض كرد: اى رسول خدا! تلاوت آن چه اجر وپاداشى دارد؟فـرمـود: ((هيچ منافقى آن را قرائت نمى كند, و نه كسانى كه شك و ترديد دردلشان است , به خدا سـوگـنـد فـرشـتـگـان مقرب از آن روز كه آسمانها و زمين آفريده شده است آن را مى خوانند, و لـحظه اى در تلاوت آن سستى نمى كنند, هركس آن رادر شب بخواند خداوند فرشتگانى را مامور مى كند كه دين و دنياى او را حفظ كنند,و آمرزش و رحمت براى او بطلبند, و اگر در روز بخواند به اندازه آنچه روز آن راروشن مى كند و شب آن را تاريك مى سازد ثواب به او مى دهند)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيـه1)ـ در آغـاز سـوره بـه وضـع اهل كتاب (يهود و نصارى ) و مشركان عرب قبل ازظهور اسلام پرداخته , مى گويد: ((كافران از اهل كتاب و مشركان (مى گفتند:) دست ازآيين خود برنمى دارند تـا دلـيل روشنى براى آنها بيايد)) (لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب والمشركين منفكين حتى تاتيهم البينة ). (آيـه2)ـ ((پـيامبرى از سوى خدا (بيايد) كه صحيفه هاى پاكى را (بر آنها)بخواند)) (رسول من اللّه يتلوا صحفا مطهرة ) مطهر از شرك و دروغ و دخالت شياطين جن و انس . (آيـه3)ـ صـحيفه هائى كه ((در آن نوشته هاى صحيح و پرارزشى باشد)) ولى هنگامى كه آمد ايمان نياوردند مانند اهل كتاب ! (فيها كتب قيمة ). (آيـه4)ـ آرى ! آنـهـا قبل از ظهور پيغمبراسلام (ص ) چنين ادعائى را داشتند,ولى بعد از ظهور او و نـزول كتاب آسمانيش صحنه عوض شد, و آنها در دين خدااختلاف كردند ((و اهل كتاب اختلاف نـكـردنـد مگر بعد از آنكه دليل روشن (و پيامبرراستين و آشكار) براى آنها آمد)) (وما تفرق الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ماجاتهم البينة ).آيـه فـوق شـبـيـه چيزى است كه در سوره بقره آيه 89 آمده است : ((هنگامى كه از طرف خداوند كـتـابـى بـراى آنها آمد كه موافق نشانه هائى بود كه با خودداشتند, و پيش از آن به خود نويد فتح مى دادند, هنگامى كه اين كتاب و پيامبرى را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد كافر شدند, پس لعنت خدا بركافران باد))!.مـى دانـيـم اهل كتاب انتظار چنين ظهورى را داشتند, و قاعدتا مشركان عرب كه اهل كتاب را از خـود عـالـمـتـر و آگـاهـتـر مى دانستند نيز در اين برنامه با آنها همصدابودند ولى بعد از تحقق آرزوها يشان مسير خود را تغيير دادند و به صف مخالفان پيوستند. (آيه5)ـ سپس ((اهل كتاب )) و به تبع آنها ((مشركان )) را مورد ملامت قرارداده , مى گويد: چرا در ايـن آيـيـن جـديـد اخـتـلاف كـردنـد, بعضى مؤمن و بعضى كافرشدند؟ در حالى كه در اين آيين ((دستورى به آنها داده نشده بود جز اين كه خدا رابپرستند در حالى كه دين خود را براى او خالص كـنـند و از شرك به توحيد بازگردندنماز را برپا دارند و زكات را بپردازند)) (وما امروا الا ليعبدوا اللّه مخلصين له الدين حنفا ويقيموا الصلوة ويؤتوا الزكوة ).سپس مى افزايد: ((و اين است آيين مستقيم و پايدار)) (وذلك دين القيمة ). مـنـظـور از ((ومـا امروا)) اين است كه در آيين اسلام دستورى جز توحيد خالص و نماز و زكات و مانند آن نيامده , و اينها امورى هستند شناخته شده , چرا از قبول آن سرباز مى زنند و در پذيرش آن اختلاف مى كنند؟. مـنـظـور از ((دين )) مجموعه دين و شريعت است , يعنى ; آنها مامور شده بودند كه خدا را پرستش كنند و دين و آيين خود را در تمام جهات خالص گردانند. جـمـله ((وذلك دين القيمة )) اشاره به آن است كه اين اصول يعنى ; توحيد خالص و نماز (توجه به خالق ) و زكات (توجه به خلق ) از اصول ثابت وپابرجاى همه اديان است , بلكه مى توان گفت : اينها در متن فطرت آدمى قرار دارد. زيـرا از يـكـسـو سرنوشت انسان بر مساله توحيد است , و از سوى ديگر فطرتش او را دعوت به شكر مـنـعـم و معرفت و شناخت او مى كند,و از سوى سوم روح اجتماعى و مدنيت انسان او را به سوى كمك محرومان فرامى خواند. (آيه6)ـبهترين و بدترين مخلوقات !. در آيـات گـذشته آمده بود كه كفار اهل كتاب و مشركان در انتظار اين بودند كه دليل روشنى از سوى خداوند سراغ آنها بيايد.در ايـنـجا به دو گروه ((كافران )) و ((مؤمنان )) در برابر اين دعوت الهى , و سرانجام كار هريك از آنها اشاره مى كند. نخست مى فرمايد: ((كافران از اهل كتاب و مشركان (به اين آيين جديد) در آتش دوزخند, جاودانه در آن مـى مـانـنـد, آنها بدترين مخلوقاتند))!(ان الذين كفروا من اهل الكتاب والمشركين فى نار جهنم خالدين فيها اولئك هم شر البرية ). تعبير ((اولئك هم شر البرية )) (آنها بدترين مخلوقاتند) تعبير تكان دهنده اى است كه نشان مى دهد در مـيـان تمام جنبندگان و غيرجنبندگان موجودى مطرودتر ازكسانى كه بعد از وضوح حق و اتمام حجت راه راست را رها كرده در ضلالت گام مى نهند يافت نمى شود. مـقـدم داشتن ((اهل كتاب )) بر ((مشركان )) در اين آيه نيز ممكن است به خاطر اين باشد كه آنها داراى كتاب آسمانى و علما و دانشمندان بودند ونشانه هاى پيغمبر اسلام در كتب آنها صريحا آمده بود, بنابراين مخالفت آنها زشت ترو بدتر بود. (آيـه7)ـ در ايـن آيه به گروه دوم كه نقطه مقابل آنها هستند و در قوس صعودى قرار دارند اشاره كـرده , مـى فـرمـايـد: ((كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند بهترين مخلوقات خدا هستند)) (ان الذين آمنوا وعملوا الصالحات اولئك هم خير البرية ). تـعـبير ((اولئك هم خير البرية )) به خوبى نشان مى دهد كه انسانهاى مؤمن وصالح العمل حتى از فـرشـتـگان برتر و بالاترند, چرا كه آيه مطلق است , و هيچ استثنائى در آن نيست , آيات ديگر قرآن مانند آيه 70 سوره اسرا نيز گواه بر اين معنى مى باشد. (آيـه8)ـ سـپـس پـاداش آنـهـا را در چـنـد جـمـلـه كـوتـاه چنين بيان مى كند:((پاداش آنها نزد پـروردگارشان باغهاى بهشت جاويدان است كه نهرها از زيردرختانش جارى است (در حالى كه ) هـمـيـشه در آن مى مانند)) (جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الا نهار خالدين فيها ابدا). ((هم خدا از آنها خشنود است و (هم ) آنها از خدا خشنودند)) (رضى اللّه عنهم ورضوا عنه ). ((و اين (مقام والا و پاداشهاى مهم و بى نظير) براى كسى است كه ازپروردگارش بترسد)) (ذلك لـمـن خشى ربه ) چرا كه همين ترس انگيزه حركت به سوى هرگونه اطاعت و تقوا و اعمال صالح است . آنها از خدا راضيند چرا كه هر چه خواسته اند به آنها داده , و خدا از آنهاراضى است چرا كه هرچه او خـواسـتـه انجام داده اند, و اگر هم لغزشى بوده به لطفش صرفنظر كرده , چه لذتى از اين برتر و بـالاتـر كـه احـسـاس كـنـد مورد قبول و رضاى معبود و محبوبش واقع شده , و به لقاى او واصل گرديده است . دارد هركس از تو مرادى و مطلبى ـــــ مقصود ما دنيا و عقبى لقاى تو است !. آرى ! بـهـشـت جسم انسان , باغهاى جاويدان آن جهان است , ولى بهشت جانش رضاى خدا و لقاى محبوب است . على (ع ) و شيعيانش خيرالبريه اند در روايـات فـراوانـى كه از طرق اهل سنت و منابع معروف آنها, و همچنين درمنابع معروف شيعه نقل شده , آيه ((اولئك هم خير البرية )) (آنها بهترين مخلوقات خدا هستند) به على (ع )و پيروان او تفسير شده است. در تـفـسـيـر ((الـدرالـمـنـثـور)) از ((ابـن عـبـاس )) آمـده اسـت كه وقتى آيه ((ان الذين آمنوا و عـمـلـوا الـصـالـحات اولئك هم خير البرية )) نازل شد پيغمبر اكرم (ص ) به على فرمود: ((آن تو وشيعيان تو در قيامت مى باشيد كه هم شما از خدا خشنود هستيد و هم خدا از شماخشنود)). نـامـبـرده در حديث ديگرى از ((ابن مردويه )) از على (ع ) نقل مى كند كه پيغمبراكرم (ص ) به من فرمود: ((آيا اين سخن خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد:كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده انـد بـهـترين مخلوقاتند؟ اين تو وشيعيان تو هستيد, و وعده گاه من و شما كنار حوض كوثر اسـت , هـنگامى كه من براى حساب امتها مى آيم و شما دعوت مى شويد در حالى كه پيشانى سفيد وشناخته شده ايد)). كـوتـاه سـخـن ايـن كـه حـديـث فـوق از احاديث بسيار معروف و مشهور است كه از سوى غالب دانـشـمـنـدان و علماى اسلام پذيرفته شده , و اين فضيلتى است بزرگ و بى نظير براى على (ع ) و پيروانش . ضـمـنـا از ايـن روايـات بـه خـوبـى ايـن حقيقت آشكار مى شود كه واژه ((شيعه )) ازهمان عصر رسـول خـدا(ص ) بـه وسـيـلـه آن حـضـرت در مـيان مسلمين نشر شد, و اشاره به پيروان خاص اميرمؤمنان على (ع ) است , و آنها كه گمان مى كنند تعبير ((شيعه )) ازتعبيراتى است كه قرنها بعد به وجود آمده سخت در اشتباهند. ((پايان سوره بينه )). [ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۳ ] [ 23:34 ] [ سعید ]
سوره زلزله [99] اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 8 آيه است . محتواوفضیلت سوره :مطالب اين سوره عمدتا بر سه محور دور مى زند:نخست از ((اشراط الساعة )) و نشانه هاى وقوع قيامت بحث مى كند, و به دنبال آن سخن از شهادت زمين به تمام اعمال آدمى آمده است .در بـخـش ديـگر از تقسيم مردم به دو گروه ((نيكوكار)) و ((بدكار)) و رسيدن هركس به اعمال خود سخن مى گويد. درفضيلت تلاوت اين سوره .تـعـبـيـرات مـهـمى در روايات اسلامى آمده , از جمله در حديثى ازپيغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هـركـس آن را تلاوت كند گويى سوره بقره را قرائت كرده , و پاداش او به اندازه كسى است كه يك چهارم قرآن را تلاوت كرده باشد)).و در حديثى از امام صادق (ع ) مى خوانيم كه فرمود: ((هرگز از تلاوت سوره ((اذا زلزلت الا رض )) خسته نشويد, چرا كه هركس آن را در نمازهاى نافله بخواندهرگز به زلزله گرفتار نمى شود, و با آن نمى ميرد, و به صاعقه و آفتى از آفات دنيا تاهنگام مرگ گرفتار نخواهد شد)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيـه1)ـ همان گونه كه گفتيم آغاز اين سوره با بيان بعضى از حوادث هول انگيز ووحشتناك پايان ايـن جـهـان و شـروع رستاخيز همراه است , نخست مى فرمايد:((هنگامى كه زمين شديدا به لرزه درآيد)) (اذا زلزلت الا رض زلزالها).و آن يـا زلـزلـه تمام كره زمين است ـبرخلاف زلزله هاى معمولى كه موضعى ومقطعى است ـ و يا اشاره به زلزله معهود يعنى ; زلزله رستاخيز است . (آيـه2)ـ ((و زمـيـن (چنان زير و رو شود كه ) بارهاى سنگينش را خارج سازد))(واخرجت الا رض اثقالها). بعضى گفته اند: منظور از ((اثقال )) (بارهاى سنگين زمين ) انسانها هستند كه بازلزله رستاخيز از درون قبرها به خارج پرتاب مى شوند. و بعضى ديگر گفته اند: گنجهاى درون خود را بيرون مى ريزد, و مايه حسرت دنياپرستان بى خبر مى گردد. ايـن احتمال نيز وجود دارد كه منظور بيرون فرستادن مواد سنگين و مذاب درون زمين است كه مـعـمـولا كـمى از آن به هنگام آتشفشانها و زلزله ها بيرون مى ريزد,در پايان جهان آنچه در درون زمين است به دنبال آن زلزله عظيم به بيرون پرتاب مى شود. تفسير اول مناسبتر است هرچند جمع ميان سه تفسير نيز بعيد نيست . (آيـه3)ـ بـه هر حال , در آن روز ((انسان (از ديدن اين صحنه بى سابقه ,سخت متوحش مى شود, و) مى گويد: زمين را چه مى شود)) كه اين گونه مى لرزد؟(وقال الا نسان مالها).((انـسـان )) در ايـنـجا معنى گسترده اى دارد كه همگان را شامل مى شود, زيراتعجب از اوضاع و احوال زمين در آن روز مخصوص به كافران نيست .ايـن تـعـجـب , و سؤال ناشى از آن نفخه اولى است كه نفخه پايان جهان است ,زيرا زلزله عظيم در پايان جهان رخ مى دهد.و در اين صورت منظور از اثقال زمين ; معادن و گنجها و مواد مذاب درون آن است . (آيـه4)ـ و از آن مـهـمـتـر ايـن كه : ((در آن روز تمام خبرهايش را بازگو مى كند))(يومئذ تحدث اخبارها). آنچه از خوبيها و بديها, و اعمال خير و شر, بر صفحه زمين واقع شده , همه رابرملا مى سازد, و يكى از مـهـمـتـريـن شهود اعمال انسان در آن روز همين زمينى است كه ما اعمال خود را بر آن انجام مى دهيم , و شاهد و ناظر ماست .در حديثى از پيغمبر اكرم (ص ) مى خوانيم : ((منظور از خبردادن زمين اين است كه اعمال هر مرد و زنـى را كـه بر روى زمين انجام داده اند خبر مى دهد,مى گويد: فلان شخص در فلان روز فلان كار را انجام داد, اين است خبر دادن زمين ))!. (آيـه5)ـ در اين آيه مى افزايد: ((اين به خاطر آن است كه پروردگارت به اووحى كرده است )) (بان ربك اوحى لها) و زمين در اجراى اين فرمان كوتاهى نمى كند.تـعـبـيـر ((اوحى )) در اينجا به خاطر آن است كه چنين سخن گفتن اسرارآميزبرخلاف طبيعت زمين است و اين جز از طريق يك وحى الهى ممكن نيست . (آيـه6)ـ سپس مى فرمايد: ((در آن روز مردم بصورت گروههاى پراكنده (ازقبرها) خارج مى شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود))! (يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم ).جـمـله ((ليروا اعمالهم )) به معنى ((تجسم اعمال )) و مشاهده خود اعمال است ,و اين آيه يكى از روشـنـتـرين آيات كه بر مساله تجسم اعمال دلالت دارد محسوب مى شود يعنى ; در آن روز اعمال آدمـى به صورتهاى مناسبى تجسم مى يابد و دربرابر او حضور پيدا مى كند, و همنشينى با آن مايه نشاط يا رنج و بلاست . (آيـه7)ـ سـپس به سرانجام كار هريك از اين دو گروه مؤمن و كافر, نيكوكار وبدكار, اشاره كرده , مـى فـرمايد: ((پس هركس هم وزن ذره اى كار خير انجام دهد آن رامى بيند)) (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره ). (آيه8)ـ ((و هركس هم وزن ذره اى كار بد كرده آن را مى بيند))! (ومن يعمل مثقال ذرة شرا يره ). ظـاهـر ايـن آيـات نيز تاكيد مجددى است بر مساله ((تجسم اعمال )) و مشاهده خود عمل , اعم از نـيـك و بـد در روز قيامت , كه حتى اگر سر سوزنى كار نيك يابدباشد در برابر صاحب آن مجسم مى شود و آن را مشاهده مى كند. منظور از ((ذرة )) در اينجا كوچكترين وزنهاست . نه تنها از آيات فوق , كه از آيات مختلف قرآن به خوبى استفاده مى شود كه درحسابرسى اعمال در قـيـامـت فوق العاده دقت و موشكافى مى شود, در آيه 16 سوره لقمان مى خوانيم : ((پسرم ! اگر به انـدازه سـنـگينى دانه خردلى (عمل نيك يا بد) باشدو در دل سنگى يا در گوشه اى از آسمانها يا زمـيـن پـنـهان گردد, خداوند آن را (درقيامت ) براى حسابرسى مى آورد, خداوند دقيق و آگاه است )). اين تعبيرات نشان مى دهد كه در آن حسابرسى بزرگ كوچكترين كارهامحاسبه مى شود, ضمنا اين آيـات هـشـدار مـى دهـد كه : نه گناهان كوچك را كم اهميت بشمرند, و نه اعمال خير را كوچك , چيزى كه مورد محاسبه الهى قرار مى گيردهرچه باشد كم اهميت نيست . بـه راسـتـى ايـمـان عميق به محتواى اين آيات كافى است كه انسان را در مسيرحق وا دارد, و از هرگونه شر و فساد باز دارد. ((پايان سوره زلزله )). [ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۳ ] [ 6:55 ] [ سعید ]
عصمت در الميزان انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا كلمه انما در آيه انحصار خواست خدا را ميرساند، و ميفهماند كه خدا خواسته كه رجس و پليدي را تنها از اهل بيت دور كند، و به آنان عصمت دهد، و كلمه اهل البيت چه اينكه صرفا براي اختصاص باشد، تا غير از اهل خانه داخل در حكم نشوند، و چه اينكه اين كلمه نوعي مدح باشد، و چه اينكه نداء، و به معناي اي اهل بيت بوده باشد، علي اي حال دلالت دارد بر اينكه دور كردن رجس و پليدي از آنان، و تطهيرشان، مسالهاي است مختص به آنان، و كساني كه مخاطب در كلمه عنكم - از شما هستند. ادامه مطلب [ یکشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۲۰ ] [ 12:50 ] [ سعید ]
سوره عاديات [100] اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 11 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : در آغـاز سوره سوگندهاى بيداركننده اى را ذكر مى كند, و بعد از آن سخن ازپاره اى از ضعفهاى نوع انسان همچون كفر و بخل و دنياپرستى به ميان مى آورد, وسرانجام با اشاره كوتاه و گويائى به مساله معاد, و احاطه علمى خداوند به بندگان ,سوره را پايان مى دهد. در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم (ص) آمده است : ((هركس آن راتلاوت كند به عدد هر يـك از حـاجـيـانـى كه (شب عيد قربان ) در ((مزدلفه )) توقف مى كنند و در آنجا حضور دارند ده حسنه به او داده مى شود. )) در حـديـث ديـگرى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((هركس سوره ((والعاديات ))را بخواند, و بر آن مـداومت كند, خداوند روز قيامت او را با اميرمؤمنان على (ع )مبعوث مى كند و در جمع او و ميان دوستان او خواهد بود)).ناگفته پيداست كه اين همه فضيلت براى آنهاست كه آن را برنامه زندگى خويش قرار دهند و به تمام محتواى آن ايمان دارند و عمل مى كنند. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. شـان نـزول : در حـديثى آمده است كه : اين سوره بعد از جنگ ((ذات السلاسل )) نازل شد و ماجرا چنين بود:. در سـال هشتم هجرت به پيغمبراكرم (ص) خبر دادند كه دوازده هزار سوار درسرزمين ((يابس )) جـمـع شـده , و بـا يـكديگر عهد كرده اند كه تا پيامبر(ص) و على (ع) رابه قتل نرسانند و جماعت مسلمين را متلاشى نكنند از پاى ننشينند!. پيغمبراكرم (ص ) جمع كثيرى از ياران خود را به سركردگى بعضى از صحابه به سراغ آنها فرستاد, ولـى بـعـد از گفتگوهائى بدون نتيجه بازگشتند, سرانجام پيامبر,على (ع ) را با گروه كثيرى از مهاجر و انصار به نبرد آنها اعزام داشت , آنها بسرعت به سوى منطقه دشمن حركت كردند و شبانه راه مـى رفـتـند, و صبحگاهان دشمن را درحلقه محاصره گرفتند, نخست اسلام را بر آنها عرضه داشـتـنـد چـون نـپذيرفتند هنوزهوا تاريك بود كه به آنها حمله كردند و آنان را درهم شكستند, عده اى را كشتند, وزنان و فرزندانشان را اسير كردند, و اموال فراوانى به غنيمت گرفتند. سوره عاديات نازل شد در حالى كه هنوز سربازان اسلام به مدينه بازنگشته بودند, پيغمبرخدا(ص ) آن روز براى نماز صبح آمد, واين سوره را درنمازتلاوت فرمود.بعد از پايان نماز اصحاب عرض كردند: اين سوره اى است كه ما تا به حال نشنيده بوديم !.فـرمـود: آرى , على (ع ) بردشمنان پيروز شد,وجبرئيل ديشب باآوردن اين سوره به من بشارت داد ـ چند روز بعد على (ع ) با غنائم و اسيران به مدينه وارد شد. (آيه1)ـسوگند به جهادگران بيدار!. گـفـتـيم اين سوره با سوگندهاى بيدارگرى آغاز شده , نخست مى فرمايد : ((سوگند به اسبان دونده (مجاهدان ) در حالى كه نفس زنان پيش مى رفتند))(والعاديات ضبحا). يا به شتران حاجيان كه از سرزمين ((عرفان )) به ((مشعرالحرام )) و از ((مشعر))نفس زنان به سوى ((منى )) حركت مى كنند سوگند. و اين تفسير از جهاتى مناسبتر به نظر مى رسد, و در روايات اهل بيت (ع ) نيزوارد شده . (آيـه2)ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((و سـوگند به افروزندگان جرقه آتش )) در برخوردسمهايشان با سنگهاى بيابان (فالموريات قدحا).اسبان مجاهدانى كه چنان باسرعت به سوى ميدان نبرد حركت مى كنند كه ازاثر برخورد سم آنها به سنگهاى بيابان جرقه ها مى پرد, يا شترانى كه بسرعت به مواقف حج مى دوند و سنگها و ريگها از زير پاى آنها پريده و بر اثر برخورد به سنگهاى ديگر توليد جرقه مى كند. (آيه3)ـ سپس در سومين سوگند, مى فرمايد: ((و سوگند به هجوم آوران سپيده دم )) (فالمغيرات صبحا). (آيـه4)ـ سـپـس بـه يـكى ديگر از ويژگيهاى اين مجاهدان و مركبهاى آنهااشاره كرده , مى افزايد: آن چنان بر دشمن هجوم سريع مى برند ((كه گرد و غبار به هرسو پراكندند)) (فاثرن به نقعا). يـا ايـن كه بر اثر هجوم شتران حاجيان از مشعرالحرام به سوى منى , گرد و غباراز هر سو پراكنده مى شود. (آيـه5)ـ و در آخـريـن ويـژگى از ويژگيهاى آنها مى فرمايد: ((و (ناگهان ) درميان دشمن ظاهر شدند)) (فوسطن به جمعا).چـنـان هـجوم آنها غافلگيرانه و برق آسا بود كه در چند لحظه صفوف دشمن رااز هم شكافته و به قـلـب آنـها هجوم بردند, و جمعيت آنها را از هم متلاشى كردند, واين نتيجه همان سرعت عمل و بيدارى و آمادگى و شهامت و شجاعت است .و يا اشاره به ورود حاجيان از ((مشعر)) به قلب ((منى )) است . از اينجا روشن مى شود كه جهاد آن چنان عظمتى دارد كه حتى نفسهاى اسبهاى مجاهدان شايسته سوگند است , و همچنين جرقه هاى ناشى از برخوردسمشان به سنگها, و همچنين گرد و غبارى كه در فضا پخش مى كنند, آرى گرد وغبار صحنه جهاد هم پرارزش و باعظمت است . (آيـه6)ـ بـعـد از اين سوگندهاى عظيم به پاسخ قسم , يعنى ; چيزى كه سوگندها به خاطر آن ياد شـده اسـت پـرداخته , مى فرمايد: ((مسلما انسان در برابر نعمتهاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است )) (ان الا نسان لربه لكنود).هـمـان انـسان تربيت نايافته , همان انسانى كه انوار معارف الهى و تعليمات انبيا برقلبش نتافته , و بالاخره همان انسانى كه خود را تسليم غرائز و شهوات سركش نموده است او مسلما ((ناسپاس )) و ((بخيل )) است . تعبير ((انسان )) در اين گونه موارد به معنى انسانهاى شرور هوى پرست سركش و طغيانگر است . (آيه7)ـ سپس مى افزايد: ((و او خود (نيز) بر اين معنى گواه است )) (وانه على ذلك لشهيد) چرا كه انسان نسبت به نفس خويش بصيرت دارد, و اگر صفات درونى خود را از هركس بتواند پنهان كند از خدا و وجدان خويش نمى تواند مخفى دارد, خواه به حقيقت اعتراف كند يا نه !. (آيـه8)ـ در ايـن آيـه مى افزايد: ((و او علاقه شديد به مال دارد)) (وانه لحب الخير لشديد) و همين علاقه شديد و افراطى او به مال و ثروت سبب بخل وناسپاسى و كفران او مى شود. اطـلاق ((خـيـر)) بـر ((مال )) به خاطر آن است كه در حد ذات خود چيز خوبى است , و مى توانند وسيله انواع خيرات گردد, ولى انسان ناسپاس و بخيل آن را ازهدف اصليش بازداشته , و در مسير خودخواهى و خودكامگى به كار مى گيرد. (آيـه9)ـ سـپس به صورت يك استفهام انكارى توام با تهديد, مى فرمايد:((آيا (اين انسان ناسپاس و بـخـيـل و دنـياپرست ) نمى داند در آن روز تمام كسانى كه درقبرها هستند برانگيخته مى شوند)) (افلا يعلم اذا بعثر ما فى القبور). (آيـه10)ـ ((و آنـچـه در درون سـينه ها (از كفر و ايمان , اخلاص و ريا, كبر وتواضع , نيات خير و سؤ) است آشكار مى گردد)) (وحصل ما فى الصدور). (آيه11)ـ ((در آن روز پروردگارشان از آنها (و اعمال و نياتشان ) كاملا باخبراست )) و بر طبق آن به آنها كيفر مى دهد (ان ربهم بهم يؤمئذ لخبير). آرى ! خـداونـد هـمـيـشه و در همه حال از اسرار درون و برون بطور كامل آگاه است ولى اثر اين آگـاهـى در قيامت و به هنگام پاداش و كيفر ظاهرتر و آشكارترمى گردد و اين هشدارى است به هـمـه انـسانها كه اگر به راستى به آن ايمان داشته باشند سد نيرومندى در ميان آنان و گناهان ايجاد مى كند. ((پايان سوره العاديات )). [ شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۱۹ ] [ 14:5 ] [ سعید ]
سوره قارعه [101] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 11 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : اين سوره بطوركلى از معاد و مقدمات آن سخن مى گويد, با تعبيراتى كوبنده و بيانى تكان دهنده , و انذار و هشدارى صريح و روشن , و سرانجام انسانها را به دوگروه تقسيم مى كند: گـروهـى كـه اعـمـالـشـان در مـيـزان عـدل الـهى سنگين است , و پاداششان زندگانى سراسر رضـايـتـبخش در جوار رحمت حق , و گروهى كه اعمالشان سبك و كم وزن است و سرنوشتشان آتش داغ و سوزان جهنم . نام اين سوره يعنى ((قارعه )) از آيه اول آن گرفته شده است . در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام باقر(ع ) مى خوانيم : ((كسى كه سوره قارعه را بخواند خـداونـد مـتـعـال او را از فتنه دجال و ايمان آوردن به او حفظ مى كند, و او را در قيامت از چرك جهنم دور مى دارد ان شااللّه )). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ.حادثه كوبنده ! اين سوره كه در وصف قيامت است , نخست مى فرمايد: ((آن حادثه كوبنده ))(القارعة ) . (آيه2)ـ ((و چه حادثه كوبنده اى ))! (ما القارعة ). (آيه3)ـ ((و تو چه مى دانى كه حادثه كوبنده چيست ))؟آن حادثه همان روزقيامت است (وما ادريك ما القارعة ). بـسـيـارى از مـفـسـران گـفته اند كه ((قارعة )) يكى از نامهاى قيامت است , ولى درست روشن نساخته اند كه آيا اين تعبير اشاره به مقدمات قيامت مى باشد كه عالم دنيا درهم كوبيده مى شود. و يا اين كه منظور مرحله دوم , يعنى ; مرحله زنده شدن مردگان , و طرح نوين در عالم هستى است , و تعبير به ((كوبنده )) به خاطر آن است كه وحشت و خوف وترس آن روز دلها را مى كوبد. ولى روى هم رفته احتمال اول مناسبتر به نظر مى رسد, هرچند در اين آيات هر دو حادثه پشت سر يكديگر ذكر شده است . (آيـه4)ـ سـپـس در تـوصيف آن روز عجيب مى گويد: ((روزى كه مردم مانندپروانه هاى پراكنده خواهند بود)) (يوم يكون الناس كالفراش المبثوث ).تـشـبـيـه به ((پروانه )) به خاطر آن است كه پروانه ها معمولا خود را ديوانه وار به آتش مى افكنند و مى سوزانند, بدكاران نيز خود را در آتش جهنم مى افكنند. (آيـه5)ـ سـپـس به سراغ يكى ديگر از اوصاف آن روز رفته , مى افزايد: ((وكوهها مانند پشم رنگين حلاجى شده مى گردد))! (وتكون الجبال كالعهن المنفوش ).سـابقا گفته ايم كه طبق آيات مختلف قرآن كوهها در آستانه قيامت نخست به حركت در مى آيند بـعد درهم كوبيده و متلاشى مى گردند و سرانجام به صورت غبارى در آسمان در مى آيند كه در آيـه مورد بحث آن را تشبيه به پشمهاى رنگين حلاجى شده كرده است , پشمهايى كه تنها رنگى از آنها نمايان باشد, و اين آخرين مرحله متلاشى شدن كوههاست . (آيـه6)ـ بـعـد بـه مـرحـلـه حشر و نشر و زنده شدن مردگان و تقسيم آنها به دوگروه پرداخته , مى فرمايد: ((اما كسى كه (در آن روز) ترازوهاى اعمالش سنگين است )) (فاما من ثقلت موازينه ). (آيه7)ـ ((در يك زندگى خشنودكننده خواهد بود)) (فهو فى عيشة راضية )و تنها زندگى آخرت اسـت كـه سـراسـر رضـايـت و خشنودى و آرامش و امنيت و مايه جمعيت خاطر مى باشد, چرا كه زندگى دنيا هرقدر مرفه و پرنعمت باشد باز ازعوامل ناخشنودى خالى نيست .در حديثى از امام صادق (ع ) آمده است كه وقتى از معنى ((ميزان )) سؤال كردند, در پاسخ فرمود: ((ترازوى سنجش همان عدل است )).و در حديثى مى خوانيم : ((اميرمؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهاى سنجشند)).به اين ترتيب وجود اوليااللّه يا قوانين عدل الهى مقياسهائى هستند كه انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه مى كنند, و به همان اندازه كه با آنها شباهت دارند و مطابقت دارند وزنشان سنگين است .و روشن است كه سبك و سنگين بودن ((موازين )) به معنى سنگين و سبك بودن خود اعمال است . (آيه8)ـ ((و اما كسى كه ترازوهايش سبك است )) (واما من خفت موازينه ). (آيه9)ـ ((پناهگاهش هاويه [ دوزخ ] است )) (فامه هاوية ) كه در آن سقوط مى كند. تـعبير به ((ام )) (مادر) در جمله فوق به خاطر اين است كه مادر پناهگاهى است براى فرزندان كه در مـشـكلات به او پناه مى برند, و نزد او مى مانند, و در اينجا اشاره به اين است كه اين گنهكاران سبك عمل محلى براى پناه گرفتن جز دوزخ نمى يابند. (آيه10)ـ ((و تو چه مى دانى هاويه چيست ))؟! (وما ادريك ماهيه ). (آيه11)ـ ((آتشى است سوزان )) و فوق تصور همه انسانها (نار حامية ). ((پايان سوره قارعه )). [ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۱۶ ] [ 23:26 ] [ سعید ]
سوره تكاثر [102] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 8 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : مـحتواى اين سوره نخست سرزنش و ملامت افرادى است كه بر اساس يك سرى مطالب موهوم بر يـكـديگر تفاخر مى كردند, سپس هشدارى نسبت به مساله معاد و قيامت و آتش دوزخ , و سرانجام هشدارى در زمينه مساله سؤال و بازپرسى از نعمتها مى دهد. نام اين سوره از آيه اول آن گرفته شده است . در فـضـيـلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص) مى خوانيم :((كسى كه آن را بخواند خـداونـد در بـرابـر نعمتهايى كه در دنيا به او داده او را موردحساب قرار نمى دهد و پاداشى به او مى دهد كه گوئى هزار آيه قرآن را تلاوت كرده )). بـديـهى است اين همه ثواب از آن كسى است كه آن را بخواند و در برنامه زندگى به كار گيرد و روح و جان خود را هماهنگ با آن بسازد. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. شان نزول : مفسران معتقدند كه اين سوره درباره قبائلى نازل شد كه بريكديگر تفاخر مى كردند, و بـا كـثرت نفرات و جمعيت يا اموال و ثروت خود برديگران مباهات مى نمودند تا آنجا كه براى بالا بردن آمار نفرات قبيله به گورستان مى رفتند و قبرهاى مردگان هر قبيله را مى شمردند!. ولى مسلم است كه اين شان نزول هرگز مفهوم آيه را محدود نمى كند. (آيه1)ـ در آغاز سوره نخست با لحنى ملامت بار مى افزايد: ((افزون طلبى (و تفاخر)شما را به خود مشغول داشته (و از خدا غافل نموده ) است )) (الهيكم التكاثر). (آيه2)ـ ((تا آنجا كه به ديدار قبرها رفتيد)) و قبور مردگان خود را برشمرديدو به آن افتخار كرديد (حتى زرتم المقابر). از امـيـرمـؤمـنـان على (ع) در نهج البلاغه آمده است كه بعد از تلاوت ((الهيكم التكاثر حتى زرتم الـمـقـابـر)) فـرمود: ((شگفتا! چه هدف بسيار دورى ! و چه زيارت كنندگان غافلى ! و چه افتخار موهوم و دردناكى به ياد استخوان پوسيده كسانى افتاده اند كه سالهاست خاك شده اند, آن هم چه يـادآورى ! با اين فاصله دوربه ياد كسانى افتاده اند كه سودى به حالشان ندارند, آيا به محل نابودى پدران خويش افتخار مى كنند؟ و يا با شمردن تعداد مردگان و معدومين خود را بسيارمى شمرند؟ آنـهـا خـواهان بازگشت اجسادى هستند كه تار و پودشان از هم گسسته , وحركاتشان به سكون مبدل شده اين اجساد پوسيده اگر مايه عبرت باشند سزاوارتراست تا موجب افتخار گردند))!. سرچشمه تفاخر و فخرفروشى يـكـى از عوامل اصلى تفاخر و تكاثر همان جهل و نادانى نسبت به پاداش كيفرالهى و عدم ايمان به معاد است .از ايـن گـذشته جهل انسان به ضعفها و آسيب پذيريهايش , به آغاز پيدايش وسرانجامش , از عوامل ديگر اين كبر و غرور و تفاخر است .عامل ديگر همان احساس ضعف و حقارت ناشى از شكستهاست , كه افرادبراى پوشاندن شكستهاى خود پناه به تفاخر و فخر فروشى مى برند و لذا در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((هيچ كس تكبر به فخرفروشى نمى كند مگر به خاطرذلتى كه در نفس خود مى يابد)). (آيـه3)ـ در ايـن آيـه آنها را با اين سخن مورد تهديد شديد قرارداده ,مى فرمايد: ((چنين نيست كه مى پنداريد به زودى (نتيجه اين تفاخر موهوم خود را)خواهيد دانست )) (كلا سوف تعلمون ). (آيـه4)ـ باز براى تاكيد مى افزايد: ((باز چنان نيست كه شما مى پنداريد به زودى خواهيد دانست )) (ثم كلا سوف تعلمون ). در حـديثى از اميرمؤمنان على (ع) آمده است كه فرمود: ((گروهى از ما پيوسته درباره عذاب قبر در شك بودند تا اين كه سوره الهيكم التكاثرنازل شد, تا آنجا كه فرمود: كلا سوف تعلمون ; منظور از آن عذاب قبر است , سپس مى فرمايد: ثم كلا سوف تعلمون منظور عذاب قيامت است )). (آيـه5)ـ سپس مى افزايد: ((چنان نيست (كه شما خيال مى كنيد) اگر شماعلم اليقين (به آخرت ) داشتيد)) افزون طلبى شما را از خدا غافل نمى كرد (كلا لوتعلمون علم اليقين ). ((يقين )) نقطه مقابل ((شك )) است و طبق روايات به مرحله عالى ايمان ((يقين ))گفته مى شود و براى آن سه مرحله است . 1ـ عـلـم الـيـقـين ; و آن اين است كه انسان از دلائل مختلف به چيزى ايمان آوردمانند كسى كه با مشاهده دود, علم به وجود آتش پيدا مى كند. 2ـ عين اليقين ; و آن در جائى است كه انسان به مرحله مشاهده مى رسد و باچشم خود مثلا آتش را مشاهده مى كند. 3ـ حـق الـيـقين ; و آن همانند كسى است كه وارد آتش شود و سوزش آن رالمس كند, و به صفات آتـش متصف گردد, و اين بالاترين مرحله يقين است , كه درحقيقت از دو علم تشكيل يافته : علم به معلوم و علم به اين كه خلاف آن علم محال است . (آيه6)ـ باز براى تاكيد و انذار بيشتر مى افزايد: ((قطعا شما جهنم را خواهيد ديد))(لترون الجحيم ) . (آيه7)ـ ((سپس (با ورود در آن ) آن را به عين اليقين خواهيد ديد)) (ثم لترونها عين اليقين ). (آيه8)ـ ((سپس در آن روز (همه شما) از نعمتهائى كه داشته ايد بازپرسى خواهيد شد)) (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم ). بايد در آن روز روشن سازيد كه اين نعمتهاى خداداد را در چه راهى مصرف كرده ايد؟ و از آنها براى اطـاعـت الـهـى يـا مـعـصـيـتش كمك گرفته ايد, يا نعمتها را ضايع ساخته هرگز حق آن را ادا ننموده ايد؟. ((نـعـيم )) يك معنى بسيار گسترده دارد كه همه مواهب الهى را اعم از ((معنوى ))مانند دين و ايـمـان و اسـلام و قـرآن و ولايـت , و انـواع نـعمتهاى ((مادى )) را اعم از فردى و اجتماعى شامل مـى شـود, مـنتها نعمتهايى كه اهميت بيشترى دارند مانند نعمت ((ايمان و ولايت )) بيشتر از آنها سؤال مى شود كه آيا حق آنها ادا شده يا نه ؟. ((پايان سوره تكاثر)). [ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۱۶ ] [ 0:15 ] [ سعید ]
سوره عصر [103] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 3 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : جـامـعيت اين سوره به حدى است كه به گفته بعضى از مفسران تمام علوم ومقاصد قرآن در اين سوره خلاصه شده است . نخست از سوگند پرمعنى به ((عصر)) شروع مى شود سپس سخن از زيانكاربودن همه انسانها كه در طـبيعت زندگى تدريجى نهفته است به ميان مى آورد, بعدفقط يك گروه را از اين اصل كلى جدا مى كند, آنها كه داراى برنامه چهارماده اى زيرهستند: ايـمـان , عـمـل صالح , سفارش يكديگر به حق , و سفارش يكديگر به صبر و اين چهار اصل در واقع برنامه هاى اعتقادى و عملى و فردى و اجتماعى اسلام را در برمى گيرد. دربـاره فـضـيـلـت تـلاوت ايـن سـوره در حـديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم :((هركس سوره ((والـعـصر)) را در نمازهاى نافله بخواند خداوند او را در قيامت برمى انگيزد در حالى كه صورتش نورانى , چهره اش خندان و چشمش (به نعمتهاى الهى ) روشن است , تا داخل بهشت شود)).و معلوم است كه اين همه افتخار و سرور و شادمانى از آن كسى است كه اين اصول چهارگانه را در زندگى خود پياده كند, نه فقط به خواندن قناعت نمايد. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيـه1)ـ در ابـتـداى ايـن سـوره بـا قسم تازه اى روبرو مى شويم , مى فرمايد: ((به عصرسوگند))! (والعصر). واژه ((عصر)) در اصل به معنى ((فشردن )) است , و سپس به وقت عصر اطلاق شده , به خاطر اين كه برنامه ها و كارهاى روزانه در آن پيچيده و فشرده مى شود. سـپس اين واژه به معنى مطلق ((زمان )) و دوران تاريخ بشر و يا بخشى از زمان ,مانند عصر ظهور اسـلام و قيام پيغمبراكرم (ص), و امثال آن استعمال شده است , ولذا در تفسير اين سوگند بعضى از مـفـسـران آن را اشـاره به سراسر زمان و تاريخ بشريت دانسته اند كه مملو از درسهاى عبرت , و حـوادث تـكـان دهـنـده و بـيدارگراست , و روى همين جهت آن چنان عظمتى دارد كه شايسته سوگند الهى است . ولـى بـعـضـى ديگر روى قسمت خاصى از اين زمان مانند عصر قيام پيغمبراكرم (ص) يا عصر قيام حـضـرت مـهـدى (عـج) كـه داراى ويـژگى و عظمت خاصى در تاريخ بشر بوده و هست انگشت گذارده , و سوگند را ناظر به آن مى دانند. ولى مناسبتر همان عصر به معنى زمان و تاريخ بشر است , چرا كه بارهاگفته ايم سوگندهاى قرآن همواره متناسب با مطلبى است كه سوگند به خاطر آن يادشده , و مسلم است كه خسران انسانها در زندگى نتيجه گذشتن زمان عمر آنهاست . و يـا عصر قيام پيغمبر خاتم (ص) به خاطر اين كه برنامه چهار ماده اى ذيل سوره در چنين عصرى نازل گرديده . (آيـه2)ـ در اين آيه اشاره به چيزى مى كند كه اين سوگند مهم براى آن يادشده است , مى فرمايد: ((به يقين انسانها همه در زيانند)) (ان الا نسان لفى خسر). سـرمـايـه هـاى وجـودى خود را چه بخواهند يا نخواهند از دست مى دهند,ساعات و ايام و ماهها و سـالـهاى عمر بسرعت مى گذرد, نيروهاى معنوى و مادى تحليل مى رود, و توان و قدرت كاسته مى شود. بـه هـر حـال از نظر جهان بينى اسلام دنيا يك بازار تجارت است همان گونه كه در حديثى از امام هادى (ع) مى خوانيم : ((دنيا بازارى است كه جمعى در آن سودمى برند و جمع ديگرى زيان )). آيـه مـوردبحث مى گويد: همه در اين بازار بزرگ زيان مى كنند, مگر يك گروه كه برنامه آنها در آيه بعد بيان شده است . (آيه3)ـ آرى ! تنها يك راه براى جلوگيرى از اين خسران عظيم و زيان قهرى و اجبارى وجود دارد, فـقط يك راه كه در آخرين آيه اين سوره به آن اشاره شده است , مى فرمايد: ((مگر كسانى كه ايمان آورده و اعـمـال صـالح انجام داده اند, ويكديگر را به حق سفارش كرده , و يكديگر را به شكيبايى و استقامت توصيه نموده اند)) (الا الذين آمنوا وعملوا الصالحات وتواصوا بالحق وتواصوا بالصبر). برنامه چهار ماده اى خوشبختى ! قرآن براى نجات از آن خسران عظيم برنامه جامعى تنظيم كرده كه در آن برچهار اصل تكيه شده است : اصـل اول در ايـن بـرنـامـه مـسـالـه ((ايـمـان )) اسـت كـه زيـربـنـاى همه فعاليتهاى انسان را تـشـكـيـل مى دهد,چراكه تلاشهاى عملى انسان از مبانى فكرى واعتقادى او سرچشمه مى گيرد, نه همچون حيوانات كه حركاتشان به خاطر انگيزه هاى غريزى است .وبه تعبير ديگراعمال انسان تبلورى است از عقائد وافكار او, وبه همين دليل تمام انبياى الهى قبل از هـرچـيـز بـه اصلاح مبانى عقيدتى امتها مى پرداختند,مخصوصابا شرك كه سرچشمه انواع رذائل و بدبختيها وپراكندگيهاست به مبارزه مى پرداختند. در اصل دوم به ميوه درخت بارور و پرثمره ايمان پرداخته از ((اعمال صالح ))سخن مى گويد.آرى ((صـالـحـات )) همان ((اعمال شايسته )) نه فقط عبادات , نه تنها انفاق فى سبيل اللّه ,نه فقط جـهـاد در راه خـدا, نـه تـنها كسب علم و دانش , بلكه هر كار شايسته اى كه وسيله تكامل نفوس و پرورش اخلاق و قرب الى اللّه و پيشرفت جامعه انسانى درتمام زمينه ها شود. و از آنجا كه ايمان و اعمال صالح هرگز تداوم نمى يابد مگر اين كه حركتى دراجتماع براى دعوت بـه سـوى حـق و شـنـاخت و معرفت آن از يكسو, و دعوت به استقامت و صبر در طريق انجام اين دعـوت از سوى ديگر صورت پذيرد, به دنبال اين دو اصل , به دو اصل ديگر اشاره مى فرمايد كه در حقيقت ضامن اجراى دو اصل اساسى ((ايمان )) و ((عمل صالح )) است . در اصـل سـوم بـه مـسـالـه ((تواصى به حق )) يعنى دعوت همگانى و عمومى به سوى حق اشاره مـى كـنـد تـا هـمـگان حق را از باطل به خوبى بشناسند و هرگز آن رافراموش نكنند و در مسير زندگى از آن منحرف نگردند. در اصـل چهارم مساله شكيبائى و ((صبر)) و استقامت و سفارش كردن يكديگربه آن مطرح است , چـرا كـه بـعد از مساله شناخت و آگاهى , هركس در مسير عمل درهر گام با موانعى روبرو است اگر استقامت و صبر نداشته باشد هرگز نمى توانداحقاق حق كند, و عمل صالحى انجام دهد و يا ايمان خود را حفظ كند. آرى ! احـقـاق حق و اجراى حق , و اداى حق در جامعه جز با يك حركت وتصميم گيرى عمومى و استقامت و ايستادگى در برابر موانع ممكن نيست . ((صـبـر)) در اينجا نيز معنى وسيع و گسترده اى دارد كه هم صبر بر اطاعت راشامل مى شود, و هم صبر در برابر انگيزه هاى معصيت , و هم صبر در برابر مصائب و حوادث ناگوار, و از دست دادن نيروها و سرمايه ها و ثمرات . و بـه راسـتـى اگر مسلمانان امروز همين اصول چهارگانه را در زندگى فردى واجتماعى خود اجرا كنند مشكلات و نابسامانيهاى آنها حل مى شود, عقب ماندگيهاجبران مى گردد, و ضعفها و شكستها به پيروزى مبدل مى شود, و شر اشرار جهان ازآنها قطع مى گردد. ((پايان سوره عصر)). [ دوشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۱۴ ] [ 17:47 ] [ سعید ]
سوره همزه [104] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 9 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : در اين سوره از كسانى سخن مى گويد كه تمام هم خود را متوجه جمع مال كرده , و تمام ارزشهاى وجـودى انسان را در آن خلاصه مى كنند, سپس نسبت به كسانى كه دستشان از آن خالى است به ديده حقارت مى نگرند و آنها را به باد استهزامى گيرند.و در پـايـان سوره از سرنوشت دردناك آنها سخن مى گويد كه چگونه به صورت حقارت آميزى در دوزخ پـرتـاب مى شوند, و آتش سوزان جهنم قبل ازهرچيز بر قلب آنها مسلط مى گردد, و روح و جان آنها را به آتش مى كشد. در فـضـيـلـت تـلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص) آمده است :((هركس اين سوره را تـلاوت كـنـد بـه عـدد هر يك از كسانى كه محمد و يارانش رااستهزا كردند ده حسنه به او داده مى شود)). و در حـديـثى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((هركس آن را در نماز فريضه اى بخواند فقر از او دور مى شود, روزى به او رو مى آورد, و مرگهاى زشت و بد از اوقطع مى گردد)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر شـان نـزول : جمعى از مفسران چنين گفته اند كه آيات اين سوره درباره وليدبن مغيره نازل شده است كه پشت سر پيغمبراكرم (ص) غيبت مى كرد, و در پيش روطعن و استهزا مى نمود. بعضى ديگر آن را درباره افرادى ديگرى از سران شرك و دشمنان كينه توز وسرشناس اسلام مانند ((اخنس بن شريق )) و ((امية بن خلف )) و ((عاص بن وائل ))دانسته اند. ولى چنانچه اين شان نزولها را بپذيريم باز عموميت مفهوم آيات شكسته نمى شود, بلكه شامل تمام كسانى است كه داراى اين صفاتند. (آيه1)ـواى بر عيبجويان و غيبت كنندگان ! ايـن سـوره با تهديدى كوبنده آغاز مى شود, مى فرمايد: ((واى بر هر عيبجوى مسخره كننده اى !)) (ويل لكل همزة لمزة ).آنها كه با نيش زبان و حركات , دست و چشم و ابرو در پشت سر و پيش رو,ديگران را استهزا كرده , يا عيبجوئى و غيبت مى كنند, يا آنها را هدف تيرهاى طعن وتهمت قرار مى دهند. از مجموع كلمات ارباب لغت استفاده مى شود كه دو واژه ((همزة)) و ((لمزة)) به يك معنى است , و مـفـهـوم وسـيعى دارد كه هرگونه عيبجوئى و غيبت و طعن واستهزا به وسيله زبان و علائم و اشارات و سخن چينى و بدگوئى را شامل مى شود. اصـولا آبـرو و حيثيت اشخاص از نظر اسلام بسيار محترم است , و هركارى كه موجب تحقير مردم گردد گناه بزرگى است . در حديثى از پيغمبراكرم (ص) آمده است : ((ذليل ترين مردم كسى است كه به مردم توهين كند))! در حـديـث ديگرى پيغمبراكرم (ص) فرمود: ((من در شب معراج گروهى ازدوزخيان را ديدم كه گوشت از پهلويشان جدا مى كردند و به آنها مى خوراندند! ازجبرئيل پرسيدم اينها كيانند؟گفت:اينها عيبجويان و استهزاكنندگان از امت تواند))! (آيـه2)ـ سـپـس بـه سرچشمه اين عمل زشت (عيبجوئى و استهزا) كه غالبااز كبر و غرور ناشى از ثروت مايه مى گيرد پرداخته , مى افزايد: ((همان كسى كه مال فراوانى جمع آورى و شماره كرده )) بى آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند(الذى جمع مالا وعدده ). آنـقـدر بـه مـال و ثروت علاقه دارد كه پيوسته آنها را مى شمرد, و هر درهم ودينارى براى او بتى اسـت , نـه تـنـها شخصيت خويش كه تمام شخصيتها را در آن خلاصه مى بيند, و طبيعى است كه چنين انسان گمراه و ابلهى مؤمنان فقير را پيوسته به باد سخريه بگيرد. بـه هـرحـال آيـه ناظر به ثروت اندوزانى است كه مال را نه به عنوان يك وسيله بلكه به عنوان يك هـدف مـى نـگرند, و در جمع آورى آن هيچ قيد و شرطى قائل نيستند, از حلال و حرام و تجاوز بر حـقـوق ديگران , از طريق شرافتمندانه و يا طرق پست و رذيلانه آن را جمع آورى مى كنند, و آن را تنها نشانه عظمت وشخصيت مى دانند. آنـهـا مـال را براى رفع نيازهاى زندگى نمى خواهند, و به همين دليل هر قدر بر اموالشان افزوده شـود حـرصـشان بيشتر مى گردد, وگرنه مال در حدودمعقول و از طرق مشروع نه تنها مذموم نـيـسـت , بـلكه در قرآن مجيد گاهى از آن به عنوان ((فضل اللّه )) تعبير شده , آنجا كه مى فرمايد: ((وابتغوا من فضل اللّه ; و ازفضل خدا بطلبيد)) (جمعه /10). و در جاى ديگر از آن تعبير به خير مى كند: ((بر شما مقرر شده كه وقتى مرگ يكى از شما فرا رسد اگر خيرى از خود به يادگار گذارده وصيت كند))(بقره /180). چـنـيـن مـالى مسلما نه مايه طغيان است , نه وسيله تفاخر, نه بهانه استهزاى ديگران ,اما مالى كه معبود است و هدف نهائى ننگ است و ذلت , و مصيبت است و نكبت ,و مايه دورى از خدا و خلود در آتش دوزخ است .و غالبا جمع آورى مقدار زيادى از اين مال جز با آلودگيهاى فراوان ممكن نمى شود.لـذا در حـديـثـى از امام على بن موسى الرضا(ع) مى خوانيم كه فرمود: ((مال جزبا پنج خصلت در يكجا جمع نمى شود: بخل شديد, آرزوهاى دور و دراز, حرص غالب , قطع رحم , و مقدم داشتن دنيا بر آخرت )). (آيـه3)ـ در اين آيه مى افزايد: اين انسان زراندوز و مال پرست ((گمان مى كند اموالش او را جاودانه مى سازد)) (يحسب ان ماله اخلده ).چه پندار غلط و خيال خامى اموالى كه آنقدر در اختيار قارون بود كه كليدگنجهايش را چندين مرد زورمند به زحمت برمى داشت , ولى به هنگام حمله عذاب الهى نتوانستند مرگ او را ساعتى به تاخير اندازند, و خداوند او و گنجهايش را دريك لحظه با يك زمين لرزه مختصر در زمين فرو برد (قصص /81).امـوالـى كـه نمونه كاملش در دست فراعنه مصر بود, همان گونه كه قرآن مى فرمايد: ((چه بسيار بـاغـها و چشمه ها از خود به جاى گذاشتند و زراعتها وقصرهاى جالب و گران قيمت و نعمتهاى فـراوان ديگر كه در آن متنعم بودند))(دخان /25تا27) ولى همه اينها به آسانى در عرض ساعتى به ديگران رسيد (دخان /28). و لـذا در قـيـامـت كـه پـرده ها كنار مى رود آنها به اشتباه بزرگشان پى مى برند وفريادشان بلند مى شود: (مال و ثروتم هرگز مرا بى نياز نكرد, قدرت من نيز از دست رفت )( حاقه /28 و 29). از ايـن بـيـان روشـن شد كه پندار جاودانگى به وسيله مال دليلى براى جمع مال , و جمع مال نيز عاملى براى استهزا و سخريه ديگران در نظر اين كوردلان محسوب مى شود. (آيه4)ـ قرآن در پاسخ اين گروه مى فرمايد: ((چنين نيست )) كه مى پندارد(كلا ). ((به زودى در حطمه [ آتشى خردكننده ] پرتاب مى شود))! (لينبذن فى الحطمة ). (آيه5)ـ ((و تو چه مى دانى حطمه چيست ))؟! (وما ادريك ما الحطمة ). (آيه6)ـ ((آتش برافروخته الهى است )) (ناراللّه الموقدة ). (آيه7)ـ ((آتشى كه از دلها سر مى زند)) و نخستين جرقه هايش در قلوب ظاهر مى شود! (التى تطلع على الا فئدة ).يـعنى ; خداوند, اين مغروران خودخواه برتربين را در آن روز به صورت موجوداتى ذليل و بى ارزش در آتش دوزخ پرتاب مى كند, تا نتيجه كبر و غرور خودرا ببينند. عجب اين كه اين آتش برخلاف تمام آتشهاى دنيا اول بر دلها شراره مى زند,و درون را مى سوزاند, نخست قلب را, و بعد مغز و استخوان را, و سپس به خارج سرايت مى كند. چـرا چنين نباشد؟ در حالى كه قلبهاى آنها كانون كفر و كبر و غرور بود و مركزحب دنيا و ثروت و مال .آرى ! آنها دل مؤمنان را در اين دنيا با سخريه ها و عيبجوئى و غيبت و تحقيرسوزاندند, عدالت الهى ايجاب مى كند كه آنها كيفرى همانند اعمالشان را ببينند. (آيـه8)ـ در آخـريـن آيـات ايـن سـوره مـى فرمايد: ((اين آتش بر آنها فروبسته شده ))! (انها عليهم مؤصدة ).در حـقـيقت همان گونه كه آنها اموال خود را در گاو صندوقها و مخازن دربسته نگاه مى داشتند خداوند هم آنها را در عذاب دربسته دوزخ كه راه خلاص و نجاتى ازآن نيست زندانى مى كند. (آيـه9)ـ و سـرانـجـام مى گويد: ((در ستونهاى كشيده و طولانى )) قرار خواهندداشت (فى عمد ممددة ).جمعى از مفسران اين تعبير را اشاره به ميخهاى عظيم آهنين دانسته اند كه درهاى جهنم محكم با آن بسته مى شود, به گونه اى كه راه خروج مطلقا از آن وجودندارد, و بنابراين تاكيدى است بر آيه قبل كه مى گويد: درهاى جهنم را بر آنهامى بندند و از هر طرف محصورند. ((پايان سوره همزه )). [ شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۱۲ ] [ 16:42 ] [ سعید ]
سوره فيل [105] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 5 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : ايـن سـوره چـنـانـكه از نامش پيداست اشاره به داستان تاريخى معروفى مى كندكه در سال تولد پـيغمبراكرم (ص) واقع شده , و خداوند خانه ((كعبه )) را از شر لشكرعظيم كفارى كه از سرزمين يمن سوار بر فيل آمده بودند حفظ كرد. يـادآورى اين داستان هشدارى است به كفار مغرور و لجوج كه بدانند در برابرقدرت خدا كمترين قدرتى ندارند, خداوندى كه لشكر عظيم فيل را با آن پرندگان كوچك , و آن سنگريزه هاى نيم بند (حجارة من سجيل ) درهم كوبيد قدرت دارد كه اين مستكبران لجوج را نيز مجازات كند. در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از امام صادق (ع) آمده است : ((هركس سوره فيل را در نماز واجـب بـخـوانـد در قـيـامـت هـر كـوه و زمين هموار و كلوخى براى او شهادت مى دهد كه او از نـمازگزاران است , و منادى صدا مى زند درباره بنده من راست گفتيد, شهادت شما را به سود يا زيان او مى پذيرم بنده ام را بدون حساب داخل بهشت كنيد او كسى است كه من وى را دوست دارم و عملش را نيز دوست دارم )). بـديـهـى اسـت اين همه فضيلت و ثواب و پاداش عظيم از آن كسى است كه باخواندن اين آيات از مركب غرور پياده شود و در طريق رضاى حق گام بردارد. داستان اصحاب فيل : مـفـسـران و مـورخـان اين داستان را به صورتهاى مختلفى نقل كرده اند, و ما آن را طبق روايات مـعـروف كه از ((سيره ابن هشام )) و ((بلوغ الارب )) و ((بحارالانوار)) و((مجمع البيان )) خلاصه كرده ايم مى آوريم :. ((ذونـواس پادشاه يمن , مسيحيان نجران را كه در نزديكى آن سرزمين مى زيستند تحت شكنجه شـديـد قرار داد, تا از آئين مسيحيت بازگردند ـ قرآن اين ماجرا را به عنوان اصحاب الا خدود در سوره ((بروج )) آورده , و ما آن را در تفسيرهمان سوره مشروحا بيان كرديم . بـعـد از ايـن جـنـابـت بزرگ مردى به نام ((دوس )) از ميان آنها جان سالم به دربرد, و خود را به ((قيصر روم )) كه بر آيين مسيح بود رسانيد, و ماجرا را براى اوشرح داد. ((قيصر)) نامه اى به ((نجاشى )) سلطان ((حبشه )) نوشت تا انتقام نصاراى نجران را از ((ذونواس )) بگيرد, و نامه را با همان شخص براى ((نجاشى ))فرستاد. ((نـجاشى )) سپاهى عظيم بالغ بر هفتاد هزار نفر به فرماندهى شخصى به نام ارياط روانه يمن كرد ((ابرهه )) نيز يكى از فرماندهان اين سپاه بود. ((ذونواس )) شكست خورد, و ((ارياط)) حكمران يمن شد, بعد از مدتى , ابرهه بر ضد او قيام كرد و او را از بين برد و بر جاى او نشست . خبر اين ماجرا به نجاشى رسيد, او تصميم گرفت ((ابرهه )) را سركوب كند,ابرهه براى نجات خود مـوهـاى سر را تراشيد, و با مقدارى از خاك يمن به نشانه تسليم كامل نزد نجاشى فرستاد و اعلام وفادارى كرد. نجاشى چون چنين ديد او را بخشيد و در پست خود ابقا نمود. در اين هنگام ((ابرهه )) براى اثبات خوش خدمتى كليساى بسيار زيبا و مهمى بنا كرد كه مانند آن در آن زمـان در كره زمين وجود نداشت , و به دنبال آن تصميم گرفت مردم جزيره عربستان را به جاى ((كعبه )) به سوى آن فراخواند, و تصميم گرفت آنجا را كانون حج عرب سازد.براى همين منظور مبلغان بسيارى به اطراف , و در ميان قبائل عرب وسرزمين حجاز فرستاد. طـبـق بـعـضـى از روايات گروهى آمدند و مخفيانه ((كليسا)) را آتش زدند, و طبق نقل ديگرى بعضى آن را مخفيانه آلوده و ملوث ساختند. ((ابـرهه )) سخت خشمگين شد, و تصميم گرفت خانه ((كعبه )) را بكلى ويران سازد, تا هم انتقام گـرفـتـه بـاشـد, و هم عرب را متوجه معبد جديد كند,با لشكر عظيمى كه بعضى از سوارانش از ((فيل )) استفاده مى كردند عازم مكه شد. هـنگامى كه نزديك مكه رسيد كسانى را فرستاد تا شتران و اموال اهل مكه رابه غارت آورند, و در اين ميان دويست شتر از ((عبدالمطلب )) غارت شد. ((ابرهه )) كسى را به داخل مكه فرستاد. فرستاده ((ابرهه )) وارد مكه شد و از رئيس و شريف ((مكه )) جستجو كرد, همه عبدالمطلب را بـه او نشان دادند, ماجرا را نزد عبدالمطلب بازگوكرد. فرستاده ابرهه به عبدالمطلب گفت : بايد با من نزد او بيايى , هنگامى كه عبدالمطلب وارد بر ابرهه شد, او سخت تحت تاثير قرارگرفت تا آنـجـا كـه بـراى احـتـرام او از جـا برخاست و روى زمين نشست , سپس به مترجمش گفت : از او بپرس حاجت تو چيست ؟. عبدالمطلب گفت : حاجتم اين است كه دويست شتر را از من به غارت برده اند دستور دهيد اموالم را بازگردانند. ابـرهه به مترجمش گفت : به او بگو: هنگامى كه تو را ديدم عظمتى از تو دردلم جاى گرفت , اما ايـن سـخـن را كـه گـفتى در نظرم كوچك شدى تو درباره دويست شترت سخن مى گوئى , اما درباره ((كعبه )) كه دين تو و اجداد توست و من براى ويرانيش آمده ام مطلقا سخنى نمى گوئى ؟!. عـبدالمطلب گفت : ((من صاحب شترانم , و اين خانه صاحبى دارد كه از آن دفاع مى كند)) ـ اين سخن , ابرهه را تكان داد و در فكر فرو رفت . عـبدالمطلب به مكه آمد, و به مردم اطلاع داد كه به كوههاى اطراف پناهنده شوند, و خودش بـا جـمـعـى كـنـار خانه كعبه آمد تا دعا كند و يارى طلبد دست در حلقه خانه كعبه كرد و اشعار معروفش را خواند, از جمله :. ((خداوندا! هركس از خانه خود دفاع مى كند تو خانه ات را حفظ كن !)). ((هرگز مبادا روزى كه صليب آنها و قدرتشان بر نيروهاى تو غلبه كنند!)). سـپس عبدالمطلب به يكى از دره هاى اطراف مكه آمد و در آنجا با جمعى ازقريش پناه گرفت , و به يكى از فرزندانش دستور داد بالاى كوه ابوقبيس برود ببيندچه خبر مى شود. فـرزنـدش بـسـرعـت نزد پدر آمده و گفت : پدر! ابرى سياه از ناحيه دريا (درياى احمر) به چشم مى خورد كه به سوى سرزمين ما مى آيد, عبدالمطلب خرسند شدصدا زد: ((اى جمعيت قريش ! به منزلهاى خود بازگرديد كه نصرت الهى به سراغ شما آمد)) اين از يكسو.از سـوى ديـگر ابرهه سوار بر فيل معروفش كه ((محمود)) نام داشت با لشگرانبوهش براى درهم كـوبـيـدن كـعـبـه از كوههاى اطراف سرازير مكه شد, ولى هرچه برفيل خود فشار مى آورد پيش نـمى رفت , اما هنگامى كه سر او را به سوى يمن بازمى گرداندند بسرعت حركت مى كرد, ابرهه از اين ماجرا سخت متعجب شد و درحيرت فرو رفت . در ايـن هـنـگـام پـرنـدگـانى از سوى دريا فرا رسيدند, همانند پرستوهاو هر يك از آنها سه عدد سـنـگـريـزه بـا خـود هـمـراه داشـت , يكى به منقارو دو تا در پنجه ها, تقريبا به اندازه نخود, اين سنگريزه ها را بر سر لشكريان ابرهه فروريختند, وبه هركدام از آنها اصابت مى كرد هلاك مى شد, و بـعـضـى گـفـتـه انـد:سـنگريزه ها به هر جاى بدن آنها مى افتاد سوراخ مى كرد و از طرف مقابل خارج مى شد.خـود ابـرهـه نيز مورد اصابت سنگ واقع شد و مجروح گشت , و او را به صنعا (پايتخت ) يمن بازگرداندند و در آنجا چشم از دنيا پوشيد.بعضى گفته اند: اولين بار كه بيمارى حصبه و آبله در سرزمين عرب ديده شدآن سال بود. و در هـمين سال مطابق مشهور پيغمبراكرم (ص) تولد يافت , و جهان به نور وجودش روشن شد, و لذا جمعى معتقدند كه ميان اين دو رابطه اى وجود داشته . بـه هر حال اهميت اين حادثه بزرگ بقدرى بود كه آن سال را ((عام الفيل ))(سال فيل ) ناميدند و مبدا تاريخ عرب شناخته شد. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ در نـخـسـتـيـن آيـه ايـن سـوره پـيـغـمبراكرم (ص) را مخاطب ساخته , مى فرمايد: ((آيانديدى پروردگارت با فيل سواران [ لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند]چه كرد))؟ (الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل ). (آيـه2)ـ سـپس مى افزايد: ((آيا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد))؟(الم يجعل كيدهم فى تضليل ). آنـهـا قـصد داشتند خانه كعبه را خراب كنند, به اين اميد كه به كليساى يمن مركزيت بخشند, اما آنها نه تنها به مقصود خود نرسيدند, بلكه اين ماجرا بر عظمت مكه و خانه كعبه افزود. منظور از ((تضليل )) (گمراه ساختن ) اين است كه آنها هرگز به هدف خودنرسيدند. (آيـه3)ـ سـپـس بـه شرح اين ماجرا پرداخته , مى فرمايد: ((و بر سر آنها پرندگانى راگروه گروه فرستاد)) (وارسل عليهم طيرا ابابيل ). (آيه4)ـ ((كه با سنگهاى كوچكى آنان را هدف قرار مى دادند)) (ترميهم بحجارة من سجيل ).و اين سنگهاى كوچك بر هر كس فرود مى آمد او را از هم متلاشى مى ساخت !. (آيـه5)ـ چـنـانكه در اين آيه مى فرمايد: ((سرانجام آنها را همچون كاه خوردشده (و متلاشى ) قرار داد))! (فجعلهم كعصف ماكول ). ايـن سـوره هشدارى است به همه گردنكشان و مستكبران جهان , تا در برابرقدرت خداوند تا چه حد ناتوانند؟!. پايان سوره فيل [ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۱/۰۱ ] [ 0:30 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |