منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



سوره شمس [91]

اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 15 آيه دارد .

محتوا و فضيلت سوره :اين سوره كه در حقيقت سوره ((تهذيب نفس )) و ((تطهير قلوب از ناپاكيها وناخالصيها))ست , بر مـحـور هـمـين معنى دورمى زند, منتها در آغاز سوره به يازده موضوع مهم از عالم خلقت و ذات پاك خداوند براى اثبات اين معنى كه فلاح و رستگارى در گرو تهذيب نفس است قسم ياد شده , و بيشترين سوگندهاى قرآن را بطور جمعى در خود جاى داده است .و در پـايـان سـوره به ذكر نمونه اى از اقوام متمرد و گردنكش ـكه به خاطر ترك تهذيب نفس در شـقـاوت ابـدى فـرو رفـتـند, و خداوند آنها را به مجازات شديدى گرفتار كرد, يعنى قوم ثمودـ مى پردازد.در فضيلت تـلاوت ايـن سوره همين بس كه در حديثى از پيغمبراكرم (ص )آمده است : ((هركس آن را بخواند گوئى به تعداد تمام اشيائى كه خورشيد و ماه برآنها مى تابد در راه خدا صدقه داده است ))!.و مـسـلما اين فضيلت بزرگ از آن كسى است كه محتواى بزرگ اين سوره كوچك را در جان خود پياده كند, و تهذيب نفس را وظيفه قطعى خودبداند.

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.

(آيه1)ـ سـوگـندهاى پى درپى و مهمى كه در آغاز اين سوره آمده , به يك حساب ((يازده )) سوگند و به حـسـاب ديگر ((هفت )) سوگند است , و به خوبى نشان مى دهد كه مطلب مهمى در اينجا مطرح است , مطلبى به عظمت آسمانها و زمين و خورشيد وماه , مطلبى سرنوشت ساز و حيات بخش .نخست مى فرمايد: ((به خورشيد و گسترش نور آن سوگند))(والشمس وضحيها).

سوگندهاى قرآن عموما دو مقصد را تعقيب مى كند: نخست اهميت مطلبى كه سوگند به خاطر آن يـاد شـده , و ديـگـر اهـمـيت خود اين امور كه مورد سوگند است ,چرا كه سوگند هميشه به موضوعات مهم ياد مى شود.((خـورشـيـد)) مـهمترين و سازنده ترين نقش را در زندگى انسان و تمام موجودات زنده زمينى دارد, زيرا علاوه بر اين كه منبع ((نور)) و ((حرارت )) است و اين دو از عوامل اصلى زندگى انسان بـه شـمـار مـى رود, منابع ديگر حياتى نيز از آن مايه مى گيرند, وزش بادها, نزول بارانها, پرورش گـياهان , و حتى پديدآمدن منابع انرژى زا, همچون نفت و ذغال سنگ , هركدام درست دقت كنيم بـصـورتـى بـا نورآفتاب ارتباط دارد بطورى كه اگر روزى اين چراغ حيات بخش خاموش گردد تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت .

(آيـه2)ـ سـپـس بـه سـومـيـن سوگند پرداخته , مى گويد: ((و قسم به ماه هنگامى كه بعد از آن (خورشيد) درآيد)) (والقمر اذا تليها).ايـن تـعـبـير ـچنانكه جمعى از مفسران نيز گفته اندـ در حقيقت اشاره به ماه درموقع بدر كامل يـعـنـى ; شب چهارده است , زيرا ماه در شب چهاردهم تقريبا مقارن غروب آفتاب سر از افق مشرق بـرمى دارد, و چهره پرفروغ خود را ظاهر كرده , وسلطه خويش را بر پهنه آسمان تثبيت مى كند, و چون از هر زمان جالبتر و پرشكوه تراست به آن سوگند ياد شده .

(آيـه3)ـ و در چـهـارمين سوگند, مى افزايد: ((و به روز هنگامى كه صفحه زمين را روشن سازد)) (والنهار اذا جليها).سـوگـنـد بـه ايـن پـديـده مـهـم آسـمـانى به خاطر تاثير فوق العاده آن در زندگى بشر, و تمام مـوجـودات زنـده اسـت , چـرا كه روز رمز حركت و جنبش و حيات است و تمام تلاشها و كششها و كوششهاى زندگى معمولا در روشنائى روزصورت مى گيرد.

(آيـه4)ـ و در پـنجمين سوگند مى فرمايد: ((و به شب , آن هنگامی كه زمين رابپوشاند)) (والليل اذا يغشيها).((شـب )) بـا تمام بركات و آثارش , كه از يكسو حرارت آفتاب روز را تعديل مى كند, و از سوى ديگر مايه آرامش و استراحت همه موجودات زنده است .

(آيـه5)ـ در شـشـمـين و هفتمين سوگند به سراغ آسمان و خالق آسمان مى رود, و مى افزايد: ((و قسم به آسمان و كسى كه آسمان را بنا كرده )) (والسما ومابنيها).اصـل خلقت آسمان با آن عظمت خيره كننده از شگفتيهاى بزرگ خلقت است , و بنا و پيدايش اين هـمه كواكب و اجرام آسمانى و نظامات حاكم بر آنهاشگفتى ديگر, و از آن مهمتر خالق اين آسمان است .

(آيـه6)ـ سـپـس در هـشـتـمـيـن و نـهمين سوگند سخن از زمين و خالق زمين به ميان آورده , مى فرمايد: ((و به زمين و كسى كه آن را گسترانيده )) (والا رض وماطحيها).زمين كه گاهواره زندگى انسان و تمام موجودات زنده است .زمـيـن بـا تـمام شگفتيها: كوهها و درياها, دره ها و جنگلها, چشمه ها و رودخانه ها,معادن و منابع گرانبهايش , كه هركدام به تنهائى آيتى است از آيات حق و نشانه اى ازنشانه هاى او.و از آن برتر و بالاتر خالق اين زمين و كسى كه آن را گسترانيده است .

(آيـه7)ـ سـرانـجام به دهمين و يازدهمين سوگند كه آخرين قسمها در اين سلسله است پرداخته , مـى فـرمـايـد: ((و قـسم به جان آدمى , و آن كس كه آن را (آفريده و) منظم ساخته )) (ونفس وما سويها).هـمان انسانى كه عصاره عالم خلقت , و چكيده جهان ملك و ملكوت , و گل سرسبد عالم آفرينش است .

مـنـظور از ((نفس )) جسم و روح هر دو مى باشد و مراد از ((سويها)) (از ماده تسويه ) هم تنظيم و تـعـديـل قواى روحى انسان است , از حواس ظاهر گرفته , تانيروى ادراك , حافظه , انتقال , تخيل , ابتكار, عشق , اراده و تصميم , و مانند آن كه درمباحث ((علم النفس )) مطرح شده است .

و هـم تـمـام شـگـفـتـيـهـاى نـظامات بدن و دستگاههاى مختلف آن را كه در علم ((تشريح )) و ((فـيـزيـولـوژى )) (وظايف الاعضا) بطور گسترده موردبحث قرارگرفته شامل مى شود; چرا كه شگفتيهاى قدرت خداوند هم در جسم است و هم در جان و اختصاص به يكى از اين دو ندارد.

(آيه8)ـ در اين آيه به يكى از مهمترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پرداخته , مى افزايد: ((سپس فجور و تقوا (شر و خيرش ) را به او الهام كرده است ))(فالهمها فجورها وتقويها).

خداوند آن چنان قدرت تشخيص و عقل و وجدان بيدار, به او داده كه فجورو تقوا را از طريق عقل و فطرت درمى يابد.آرى ! هنگامى كه خلقتش تكميل شد, و هستى او تحقق يافت , خداوندبايدها و نبايدها را به او تعليم داد, و بـه ايـن تـرتـيـب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعه اى از گل بدبو و روح الهى و از نظر تـعـلـيـمـات آگاه بر فجور و تقوا و در نتيجه ,وجودى است كه مى تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد; و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و اين منوط به آن است كه با اراده وانتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند.

(آيـه9)ـ و سـرانجام بعد از تمام اين سوگندهاى مهم و پى درپى به نتيجه آنها پرداخته , مى فرمايد: سوگند به اينها ((كه هركس نفس خود را پاك و تزكيه كرده رستگار شده )) (قد افلح من زكيها).

آرى ! رسـتگارى از آن كسى است كه نفس خويش را تربيت كند و رشد و نمودهد, و از آلودگى به خـلق و خوى شيطانى و گناه و عصيان و كفر پاك سازد و درحقيقت مساله اصلى زندگى انسان نيز همين ((تزكيه )) است , كه اگر باشد سعادتمنداست و الا بدبخت و بينوا.

(آيـه10)ـ سپس به سراغ گروه مخالف رفته , مى فرمايد: ((و آن كس كه نفس خويش را بامعصيت و گناه آلوده ساخته , نوميد و محروم گشته است ))! (وقد خاب من دسيها).و به اين ترتيب پيروزمندان و شكست خوردگان در صحنه زندگى دنيا مشخص مى شوند, و معيار ارزيـابـى ايـن دو گـروه چـيـزى جـز ((تـزكيه نفس و نمو و رشد روح تقوا و اطاعت خداوند)) يا ((آلودگى به انواع معاصى و گناهان ))نيست .در حديثى آمده است كه : رسول خدا(ص ) هنگامى كه آيه ((قد افلح من زكيها))را تلاوت مى فرمود تـوقـف مى كرد و چنين دعا مى نمود: ((پروردگارا! به نفس من تقوايش را مرحمت كن , تو ولى و مولاى آن هستى , و آن را تزكيه فرما كه تو بهترين تزكيه كنندگانى )).

(آيه11)ـ بـه دنبال هشدارى كه در آيات قبل درباره عاقبت كار كسانى كه نفس خود را آلوده مى كنند آمده بـود,در ايـنجا به عنوان نمونه به يكى از مصداقهاى واضح تاريخى اين مطلب پرداخته , وسرنوشت قـوم طغيانگر ((ثمود)) را در عباراتى كوتاه و قاطع و پرمعنى بيان كرده ,مى فرمايد: ((و قوم ثمود بر اثر طغيان (پيامبرشان را) تكذيب كردند)) (كذبت ثمودبطغويها).

((قـوم ثـمـود)) كـه نام پيامبرشان ((صالح )) بود از قديمى ترين اقوامى هستند كه دريك منقطه كـوهـستانى ميان ((حجاز)) و ((شام )) زندگى مى كردند, زندگى مرفه , سرزمين آباد, دشتهاى مـسـطـح بـا خـاكهاى مساعد و آماده براى كشت و زرع , و قصرهاى مجلل , و خانه هاى مستحكم داشتند, ولى نه تنها شكر اين همه نعمت را به جانياوردند, بلكه سر به طغيان و سركشى برداشته , و به تكذيب پيامبرشان صالح برخاستند, و آيات الهى را به باد سخريه گرفتند, و سرانجام خداوند آنها را با يك صاعقه آسمانى نابود كرد.

(آيـه12)ـ سـپـس به يكى از نمونه هاى بارز طغيان اين قوم پرداخته ,مى افزايد: ((آنگاه كه شقى ترين آنها به پا خاست )) (اذانبعث اشقيها).((اشقى )) (شقى ترين ) اشاره به همان كسى است كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند.

در بـعـضـى از روايات آمده است كه پيغمبراكرم (ص ) به على (ع ) فرمود:((سنگدلترين افراد اقوام نخستين كه بود؟)).على (ع ) در پاسخ عرض كرد: ((آن كسى كه ناقه ثمود را به هلاكت رساند)).پيامبر فرمود: ((راست گفتى , شقى ترين افراد اقوام اخير چه كسى است ؟))على (ع ) مى گويد: ((عرض كردم نمى دانم اى رسول خدا!)).پـيامبر(ص ) فرمود: ((كسى كه شمشير را بر اين نقطه از سر تو وارد مى كند)) وپيامبر(ص ) اشاره به قسمت بالاى پيشانى آن حضرت كرد.

هـيچ يك از اين دو خصومت شخصى نداشتند, بلكه هر دو مى خواستندنور حق را خاموش كنند, و معجزه و آيتى از آيات الهى را از ميان بردارند.

(آيه13)ـ در اين آيه به شرح بيشترى در زمينه طغيانگرى قوم ثمود پرداخته ,مى افزايد: ((و فرستاده الـهـى [ صـالـح ] بـه آنـان گـفـت : نـاقه خدا [ همان شترى كه معجزه الهى بود] را با آبشخورش واگذاريد)) (فقال لهم رسول اللّه ناقة اللّه وسقيها).مـنـظور از ((رسول اللّه )) در اينجا حضرت صالح (ع ) پيغمبر قوم ثمود است , وتعبير به ((ناقة اللّه )) (شـتر ماده متعلق به خداوند) اشاره به اين است كه اين شتر يك شتر معمولى نبود, بلكه به عنوان مـعـجـزه و سند گوياى صدق دعوى صالح فرستاده شده بود, يكى از ويژگيهاى آن طبق روايت مشهور اين بود كه از دل صخره اى از كوه برآمد تا معجزه گويائى در برابر منكران لجوج باشد.

(آيه14)ـ و در اين آيه مى گويد: اين قوم سركش اعتنائى به كلمات اين پيامبربزرگ و هشدارهاى او نكردند ((پس او را تكذيب و ناقه را پى كردند)) (فكذبوه فعقروها).جـالب توجه اين كه كسى كه ناقه را به هلاكت رساند, يك نفر بيشتر نبود ولى در آيه فوق اين عمل بـه تـمام طغيانگران قوم ثمود نسبت داده شده , اين به خاطر آن است كه ديگران هم به نحوى در اين كار سهيم بودند و با خشنودى و رضايت كامل آنها انجام گرفت .و بـه دنـبـال ايـن تكذيب و مخالفت شديد, خداوند چنان آنها را مجازات كردكه اثرى از آنان باقى نـمـانـد, چـنانكه در ادامه همين آيه مى فرمايد: ((از اين روپروردگارشان آنها (و سرزمينشان ) را بـه خـاطـر گـناهشان درهم كوبيد و با خاك يكسان و صاف كرد))! (فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسويها).صـاعـقـه همان صيحه عظيم آسمانى در چند لحظه كوتاه چنان زلزله و لرزه اى در سرزمين آنها ايجاد كرد كه تمام بناها روى هم خوابيد و صاف شد و خانه هايشان را به گورهاى آنها مبدل ساخت .

(آيه15)ـ سرانجام در آخرين آيه سوره براى اين كه هشدار محكمى به تمام كسانى كه در همان مسير و خـط حـركـت مـى كـنـنـد بـدهـد, مى فرمايد: ((و(خداوند) هرگز از فرجام اين كار [ مجازات ستمگران ] بيم ندارد)) (ولا يخاف عقبيها).

بسيارند حاكمانى كه قدرت بر مجازات دارند ولى پيوسته از پيامدهاى آن بيمناكند,و از واكنشها و عـكـس الـعـملها ترسان , و به همين دليل از قدرت خود استفاده نمى كنند, و يا به تعبير صحيحتر قـدرت آنـان آميخته با ضعف و ناتوانى و علمشان آميخته با جهل است ; چرا كه مى ترسند توانائى بر مقابله باپيامدهاى آن را نداشته باشند.ولى خداوند قادر متعال كه علمش احاطه به همه اين امور و عواقب و آثار آن دارد, و قدرتش براى مقابله با پيامدهاى حوادث با هيچ ضعفى آميخته نيست بيمى از عواقب اين امور ندارد, و به همين دليل با نهايت قدرت و قاطعيت آنچه را كه اراده كرده است انجام مى دهد.

((پايان سوره الشمس )).

[ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۱/۳۰ ] [ 16:41 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب