منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
سورة التكاثر (102) بسم الله الرحمن الرحيم أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ (1) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ (2) كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3) ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ (4) كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ (5) لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ (6) ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ (7) ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ (8) «تكاثر» از «كثرت» به معناى فزونطلبى و فخرفروشى به ديگران به واسطه كثرت اموال و اولاد است. جلوههاى تكاثر تكاثر در شرك و چند خدايى. <<ءَاَرباب متفرّقون خيرٌ ام اللّه الواحد القهّار>><1009> (حضرت يوسف به هم زندانىهاى خود كه مشرك بودند، گفت: آيا ارباب متفرق بهتر است يا خداوند يكتاى قهّار؟) تكاثر در غذا. بنى اسرائيل مىگفتند: ما بر يك نوع غذا صبر نداريم <<لن نصبر على طعام واحد>> ما خوردنىهاى ديگر همچون پياز و سير و عدس و خيار مىخواهيم. <<قثائها و فومها و عدسها و بصلها>><1010> تكاثر در عمر. چنان كه بعضى دوست دارند هزار سال عمر كنند. <<يَوَدّ احدهم لو يعمّر الف سنة>><1011> تكاثر در مال. قرآن مىفرمايد: برخى افراد به دنبال جمع مال و شمارش آن هستند. <<الّذى جمع مالاً و عدّده>><1012> تكاثر در مسكن. قرآن در مقام سرزنش بعضى مىفرمايد: در دامنه هر كوهى ساختمانهاى بلند بنا مىكنيد. <<أتبنون بكلّ ريع آية تعبثون>><1013> تكاثر در شهوت. اسلام براى مسئله جنسى، راه ازدواج را تجويز كرده و بهرهگيرى از همسر را بدون ملامت شمرده: <<الا على ازواجهم او ما ملكت ايمانهم فانهم غير ملومين>><1014> و ارضاى شهوت از غير راه ازدواج را تجاوز دانسته است. <<فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم لعادون>><1015> «الهاكم» از «لهو» به معناى سرگرم شدن به امور جزئى و ناچيز است كه انسان را از اهداف بلند باز دارد. «زُرتم» از زيارت و «مقابر» جمع مقبره است. ميان دو قبيله بر سر تعداد نفرات گفتگو شد، تصميم گرفتند سرشمارى كنند بعد از زندهها به قبرستان رفتند تا آمار مردگان را نيز به حساب آورند. حضرت على عليه السلام در خطبه 221 نهج البلاغه، بعد از تلاوت اين سوره مطالبى دارند كه ابن ابى الحديد در شرح آن مىگويد: در طول پنجاه سال، بيش از هزار بار اين خطبه را خواندهام و عظمت اين خطبه به قدرى است كه سزاوار است بهترين گويندگان عرب جمع شوند و اين طبه برايشان تلاوت شود و همه به سجده افتند، همانگونه كه هنگام تلاوت بعضى از آيات قرآن، همه به سجده مىافتند.<1016> ما دو جمله از آن خطبه را در اينجا بازگو مىكنيم: «ابائهم يفخرون» آيا به مقبره پدرانشان افتخار مىكنند؟ «ام بعديد الهلكى يتكاثرون» يا به تعداد معدومين فزونطلبى مىكنند؟ «اجساد خرّت و حركات سكنت» آنان جسدهايى بودند كه متلاشى شدند و متحركهايى بودند كه ساكن شدند. «و لئن يكونوا عبراً احقّ من ان يكونا مفتخرا» آن جسدها سزاوارترند كه سبب عبرت شوند تا مايه افتخار. از حضرت على عليه السلام حديثى نقل شده كه فرمودند: اولين <<سوف تعلمون>> مربوط به عذاب قبر است و دومى مربوط به عذاب آخرت.<1017> يقين، باور قلبى است كه عميقتر از دانستن است. مثلا همه مردم مىدانند كه مرده كارى به كسى ندارد ولى حاضر نيستند در كنار مرده بخوابند، ولى مردهشور در كنار مرده به راحتى مىخوابد، زيرا مردم فقط مىدانند ولى مردهشور باور كرده و به يقين رسيده است. راه بدست آوردن يقين عمل به دستورات الهى است، همانگونه كه مردهشور در اثر تكرار عمل به اين باور رسيده است. بر اساس روايات، نشانه يقين، توكل بر خداوند و تسليم او شدن و راضى بودن به مقدرات او و واگذارى امور به اوست.<1018> يقين درجاتى دارد كه دو مرحلهاش در اين سوره آمده و مرحله ديگرش در آيه 95 سوره واقعه آمده است. مراحل يقين عبارتند از: علم اليقين، حق اليقين و عين اليقين. انسان، گاهى از ديدن دود پى به آتش مىبرد كه اين علم اليقين است، گاهى خودِ آتش را مىبيند كه عين القين است و گاهى دستى بر آتش مىنهد و سوزندگى آن را احساس مىكند كه حق اليقين است. مراد از ديدن آتش در <<لَترونّ الجحيم>>، يا ديدن آن در قيامت است و يا ديدن آن با چشم برزخى و مكاشفه در همين دنيا كه اين معنا با يقين سازگارتر است. بر اساس احاديث، مراد از نعمتى كه در قيامت مورد سوال قرار مىگيرد، آب و نان نيست، كه بر خداوند قبيح است از اين امور سؤال كند. بلكه مراد نعمت ولايت و رهبرى معصوم است<1019> امام رضا عليه السلام فرمود: سؤال از آب و نان و... از مردم قبيح است تا چه رسد خداوند، بنابراين مراد از سؤال از نعمت، همان نعمت رهبرى معصوم است.<1020> تكاثر تنها در آمار و نفرات جمعيّت نيست، بلكه گاهى در ثروت و فرزند است. <<و تكاثر فى الاموال و الاولاد>><1021> و لذا در قرآن سفارش شده كه مال و فرزند شما را سرگرم نكند. <<لاتلهكم اموالكم و لا اولادكم>><1022> پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به دنبال تلاوت اين سوره فرمودند: «تكاثر الاموال جمعها من غير حقها و منعها من حقها و سدّها فى الاوعية»<1023> گردآورى اموال از راه نامشروع و نپرداختن حقوق واجب آنها و نگهدارى آنها در صندوقها تكاثر است. در شعرى منسوب به حضرت علىعليه السلام آمده است: يا من بدنياه اشتغل قد غرّه طول الامل الموت يأتى بغتة والقبر صندوق العمل 1- فزون طلبى و فخرفروشى انسان را به كارهاى بيهوده و عبث مىكشاند. <<الهاكم التكاثر>> 2- فزونطلبى، عامل غفلت از حساب قيامت است. <<الهاكم التكاثر - لتسئلنّ يومئذ عن النعيم>> 3- دامنه فزونطلبى تا شمارش مردگان پيش مىرود. <<حتى زرتم المقابر>> 4- بىخبرى از احوال قيامت، انسان را به انحراف مىكشاند. <<الهاكم التكاثر... كلاّ لو تعلمون>> 5 - در برابر افكار و رفتار انحرافى بايد هشدار را تكرار كرد. <<كلاّ - ثمّ كلاّ - كلاّ>> 6- از طريق ايمان و يقين انسان مىتواند آينده را ببيند. <<لو تعلمون علم اليقين لترونّ الجحيم>> 7- در فرهنگ جاهلى، كميّت و جمعيّت، تا آنجا ارزش دارد كه حتى مردگان را در شمارش به حساب مىآورند. <<حتى زرتم المقابر>> 8 - تكاثر و تفاخر، كيفر سختى دارد. <<الهاكم التكاثر... لترونّ الجحيم>> 9- عاقبت انديشى مانع فخر فروشى است. <<كلاّ سوف تعلمون...>> 10- بايد براى رسيدن به يقين و شناخت حقايق تلاش كرد تا از خطرات قيامت درامان بود. <<لو تعلمون علم اليقين لترونّ الجحيم>> 11- سرگرمان به دنيا هرگز به درجه يقين نمىرسند. <<لو تعلمون علم اليقين >>(كلمه لو در موارد نشدنى بكار مىرود.) 12- ايمان و يقين، درجاتى دارد. <<علم اليقين... عين اليقين>> 13- حساب قيامت بر اساس امكاناتى است كه خداوند به هركس داده است و لذا هر كس متفاوت از ديگرى است. <<لتسئلنّ يومئذ عن النعيم>> «والحمدللّه ربّ العالمين» [ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۸/۳۰ ] [ 21:0 ] [ سعید ]
سورة العصر (103) بسم الله الرحمن الرحيم وَالْعَصْرِ (1) إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ (2) إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ (3) در صدر اسلام، مسلمانان هنگام خدا حافظى و جدا شدن از يكديگر اين سوره را تلاوت مىكردند.<1024> خداوند در قرآن، به همه مقاطع زمانى سوگند ياد كرده است. فجر: <<والفجر>><1025>، صبح: <<و الصبح>><1026>، روز: <<و النهار>><1027>، شب: <<و الليل>><1028>، چاشت: <<و الضُحى>><1029>، سحر: <<والليل اذ ادبر>><1030> عصر: <<و العصر >>گر چه به سحر چهاربار سوگند ياد كرده است. در حديثى از امام صادقعليه السلام نقل شده است كه منظور، عصر خروج حضرت مهدىعليه السلام است.<1031> بعضى مراد از عصر را عصر ظهور اسلام گرفتهاند. بعضى عصر را به معناى لغوى آن يعنى فشار گرفتهاند، زيرا كه فشارها سبب غفلت زدائى و تلاش و ابتكار انسانهاست. بعضى مراد از عصر را عصاره هستى يعنى انسان كامل گرفتهاند و بعضى آن را هنگام نماز عصر دانستهاند. 1032> خسارت در مال قابل جبران است، امّا خسارت در انسانيّت، بالاترين خسارتهاست. <<ان الخاسرين الّذين خسروا انفسهم>><1033> سفارش ديگران به حق، ممكن است عوارض تلخى داشته باشد كه بايد با صبر و استقامت به استقبال آن رفت. <<تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر>> فخر رازى مىگويد: انسان در دنيا مانند يخ فروشى است كه هر لحظه سرمايهاش آب مىشود و بايد هرچه زودتر آن را بفروشد و گرنه خسارت كرده است.<1034> با اينكه سفارش به حق و صبر جزء اعمال صالح است ولى به خاطر اهميّت جداگانه بيان شدهاند. همانگونه كه صبر و استقامت نيز حق است و <<تواصوا بالحقّ>> شامل آن مىشود ولى به خاطر اهميّت صبر جداگانه آمده است. <<تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر>> قرآن در آيهاى ديگر فضل و رحمت الهى را عامل دورى از خسارت شمرده و مىفرمايد: <<فلو لا فضل اللّه عليكم و رحمته لكنتم من الخاسرين>><1035> بنابراين ايمان و عمل صالح و تواصى به حق، در سايه فضل و رحمت الهى حاصل مىشود و انسان بدون لطف خداوند، نه هدايت مي شود كه به ايمان برسد و نه اهل عمل صالح مىگردد. بازار دنيا نگاه اجمالى به آيات قرآن ما را به اين نكته اساسى مىرساند كه دنيا بازار است و تمام مردم عمر و توان و استعداد خودشان را در آن عرضه مىكنند و فروش جنس در اين بازار اجبارى است. حضرت على عليه السلام مىفرمايد: «نفس المرء خطاه الى اجله»<1036> يعنى نفس كشيدن انسان گامى به سوى مرگ است. پس انسان الزاماً سرمايه عمر را هر لحظه از دست مىدهد و ما نمىتوانيم از رفتن عمر و توان خود جلوگيرى كنيم. بخواهيم يا نخواهيم توان و زمان ما از دست ما مىرود. لذا در اين بازار آنچه مهم است انتخاب مشترى است. افرادى با خدا معامله مىكنند و هر چه دارند در طبق اخلاص گذاشته و در راه او و براى رضاى او گام بر مىدارند اين افراد، عمر فانى را باقى كرده و دنيا را با بهشت و رضوان الهى معامله مىكنند. اين دسته برندگان واقعى هستند، زيرا اولاً خريدار آنها خداوندى است كه تمام هستى از اوست ثانياً اجناس ناچيز را هم مىخرد. <<فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره>><1037> ثالثاً گران مىخرد و بهاى او بهشت ابدى است. <<خالدين فيها>><1038> رابعاً اگر به دنبال انجام كار خوب وبديم امّا موفق به عمل نشديم باز هم پاداش مىدهد. <<ليس للانسان الا ما سعى>><1039> يعنى اگر كسى سعى كرد گرچه عملى صورت نگرفت كامياب مىشود. خامساً پاداش را چند برابر مىدهد. <<اضعافاً مضاعفة>><1040> به قول قرآن تا هفتصد برابر پاداش مىدهد و پاداش انفاقهاى نيك مثل دانهاى است كه هفت خوشه از آن برويد و در هر خوشه صد دانه باشد. اما كسانى كه در اين بازار، عمر خود را به هوسهاى خود يا ديگران بفروشند و به فكر رضاى خداوند نباشند، خسارتى سنگين كردهاند كه قرآن چنين تعبيراتى در مورد آنها دارد: تجارت بد انجام دادهاند. <<بئسما اشتروا به انفسهم>><1041> تجارتشان سود ندارد. <<فما ربحت تجارتهم>><1042> زيان كردند. <<خسروا انفسهم>><1043> زيان آشكار كردند. <<خسراناً مبيناً>><1044> در زيان غرق شدند. <<لفى خسر>><1045> در ديد اين گروه، زرنگ و زيرك كسى است كه بتواند با هر كار و كلام و شيوهاى، خواه حق و خواه باطل، زندگى مرفهى براى خود درست كند و در جامعه شهرت و محبوبيّتى يا مقام و مدالى كسب كند و در غير اين صورت به او لقب باخته، عقب افتاده و بدبخت مىدهند. امّا در فرهنگ اسلامى، زيرك كسى است كه از نفس خود حساب بكشد و آن را رها نكند، براى زندگى ابدى كار كند و هر روزش بهتر از ديروزش باشد. از مرگ غافل نباشد و به جاى هرزگى و حرص و ستم به سراغ تقوى و قناعت و عدالت برود. امام هادىعليه السلام فرمودند: «الدّنيا سوق ربح قوم و خسر آخرون» دنيا بازارى است كه گروهى سود بردند و گروهى زيانكار شدند.<1046> 1- دوران تاريخ بشر، ارزش دارد و خداوند به آن سوگند ياد كرده است. پس از عبرتهاى آن پند بگيريم. <<والعصر>> 2- انسان از هر سو در خسارت است. <<لفى خسر>> 3- انسانِ مطلق كه در مدار تربيت انبيا نباشد، در حال خسارت است. <<ان الانسان لفى خسر>> 4- تنها راه جلوگيرى از خسارت، ايمان و عمل است. <<امنوا و عملوا الصالحات>> 5 - به فكر خود بودن كافى نيست. مؤمن در فكر رشد و تعالى ديگران است. <<تواصوا بالحقّ>> 6- سفارش به صبر به همان اندازه لازم است كه سفارش به حق. <<بالحقّ - بالصبر>> 7- ايمان بر عمل مقدم است، چنانكه خودسازى بر جامعه سازى مقدم است. <<آمنوا و عملوا... و تواصوا>> 8 - بدون ايمان و عمل و سفارش ديگران به حق و صبر، خسارت انسان بسيار بزرگ است. <<لفى خسر>> (نكره بودن «خُسر» و تنوين آن نشانه عظمت خسارت است.) 9- اقامهى حق به استقامت نياز دارد. <<تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر>> 10- جامعه زمانى اصلاح مىشود كه همه مردم در امر به معروف و نهى از منكر مشاركت داشته باشند. هم پند دهند و هم پند بپذيرند. <<تواصوا بالحقّ >>(كلمه «تواصوا» براى كار طرفينى است) 11- نجات از خسارت زمانى است كه انسان در صدد انجام تمام كارهاى نيك باشد گرچه موفق به انجام آنها نشود. <<عملوا الصالحات>> (كلمه «الصالحات» به صورت جمع محلّى به الف و لام آمده است) 12- ايمان بايد جامع باشد نه جزئى. ايمان به همه اجزا دين، نه فقط برخى از آن. <<الاّ الّذين آمنوا>> (ايمان، مطلق آمده است تا شامل تمام مقدسات شود.) «والحمدللّه ربّ العالمين» [ دوشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۲۹ ] [ 15:1 ] [ سعید ]
سورة الهمزة (104) بسم الله الرحمن الرحيم وَيْلٌ لِّكُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ (1) الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ (2) يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ (3) كَلَّا لَيُنبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ (4) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ (5) نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ (6) الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ (7) إِنَّهَا عَلَيْهِم مُّؤْصَدَةٌ (8) فِي عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ (9)
[ شنبه ۱۳۸۵/۰۸/۲۷ ] [ 12:43 ] [ سعید ]
سورة الفيل (105) بسم الله الرحمن الرحيم أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ (1) أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ (2) وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ (3) تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ (4) فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَّأْكُولٍ (5) بر خلاف آنچه در ميان مردم مشهور شده است، «ابابيل» نام پرندهاى خاص نيست، بلكه به معناى دسته دسته و گروه گروه است. <<طيراً ابابيل>> يعنى پرندگانى فوج فوج در دستههاى پراكنده بر سر آنها فرود آمدند. كلمه «طيراً» به معناى جنس پرندگان است، نه به معناى مفرد [ دوشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۲۲ ] [ 22:44 ] [ سعید ]
سورة قريش (106) بسم الله الرحمن الرحيم لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ (1) إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ (2) فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ (3) الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ (4) برخى مفسران، اين سوره را ادامه سوره قبل دانسته و به رواياتى استناد مىكنند كه جدا كردن آن دو را در نماز جايز نمىداند. نظير دو سوره ضحى و انشراح. اگر ابرهه پيروز مىشد معاش قريش از هم مىپاشيد و به خاطر حفظ معاش قريش، خداوند اصحاب فيل را نابود كرد. [ دوشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۲۲ ] [ 22:43 ] [ سعید ]
سورة الماعون (107) بسم الله الرحمن الرحيم أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ (1) فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ (2) وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ (3) فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ (4) الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ (5) الَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ (6) وَيَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ (7)
[ شنبه ۱۳۸۵/۰۸/۲۰ ] [ 22:22 ] [ سعید ]
سورة الكوثر (108) بسم الله الرحمن الرحيم إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3) آنجا كه خداوند در مقام دعوت به توحيد است، ضمير مفرد به كار مىبرد، همانند <<أنا ربّكم فاعبدون>><1065> پروردگار شما من هستم، پس مرا عبادت كنيد. <<أنَا ربّكم فاتَّقون>><1066> من پروردگار شما هستم، از من پروا كنيد. <<انّنى أنَا اللّه>><1067> همانا [ جمعه ۱۳۸۵/۰۸/۱۹ ] [ 17:25 ] [ سعید ]
سورة الكافرون (109)بسم الله الرحمن الرحيمقُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ (1) لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ (2) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (3) وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَّا عَبَدتُّمْ (4) وَلَا أَنتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ (5) لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ (6) در شأن نزول اين سوره آمده است كه بعضى از سران قريش به پيامبر گفتند: اى محمّد تو يك سال از آيين ما پيروى كن، ما سال بعد از تو پيروى مىكنيم. آنگاه هر كدام بهتر بود آن را ادامه مىدهيم، اما پيامبر نپذيرفت. گفتند: لااقل خدايان ما را مسّ كن و تبرّك بجوىتا ما نيز خداى ترا بپرستيم، در اين هنگام اين سوره نازل شد. [ جمعه ۱۳۸۵/۰۸/۱۲ ] [ 17:22 ] [ سعید ]
سورة النصر (110) بسم الله الرحمن الرحيم إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ (1) وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا (2) فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا (3) عموم مفسرين، اين سوره را مربوط به زمان فتح مكه در سال هشتم هجرى مىدانند كه گروهى از مردم به خاطر حقانيّت اسلام، ايمان آوردند و بعضى از ترس به اسلام تظاهر كردند، نظير ابوسفيان كه امام على عليه السلام درباره آنان فرمود: «ما اسلموا ولكن استسلموا و اسرّ [ پنجشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۱۱ ] [ 16:6 ] [ سعید ]
سورة المسد (111) بسم الله الرحمن الرحيم تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ (1) مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ (2) سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ (3) وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (4) فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ (5) اين سوره به نامهاى تبّت و مسد معروف است. امام صادق عليه السلام فرمودند: هرگاه اين سوره را خوانديد بر ابولهب نفرين كنيد.<1118> [ یکشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۰۷ ] [ 23:9 ] [ سعید ]
سورة الإخلاص (112) بسم الله الرحمن الرحيم قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (1) كلمه «اللّه» از «وَلِهَ» به معناى تحيّر است، يعنى آفريدهها از درك حقيقت او عاجز و در شناخت ذات او واله و متحيّرند. چنان كه امير مؤمنان علىعليه السلام مىفرمايد: معناى اللّه آن است كه او معبودى است كه آفريدهها در او حيرانند، زيرا او از درك ديدگان محجور و از دسترس افكار و عقول، محجوب است.<1132> ميان كلمه «واحد» و «اَحد» تفاوت است. «واحد» در جايى بهكار مىرود كه ثانى و ثالث براى آن فرض شود، بر خلاف «احد» كه در مورد يكتا و يگانه استعمال مىشود. چنانكه اگر گفتى: يك نفر حريف او نيست، يعنى چند نفر حريف او مىشوند، اما اگر گفتى: اَحدى حريف او نيست ، يعنى هيچ حريفى ندارد. توحيد، مرز ميان ايمان و كفر است و ورود به قلعه ايمان بدون اقرار به توحيد ممكن نيست. اولين سخن پيامبر كلمه توحيد بود: «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا». شعار توحيدى «لا اله الا اللّه» از سه حرف (الف، لام و ها) تركيب شده و ذكرى است كه در گفتنش حتى لب تكان نمىخورد ولى عملش تا اطاعت از رهبرى معصوم و جانشينان آنان ادامه دارد؛ زيرا شرط توحيد طبق فرمايش امام رضاعليه السلام ايمان به امام معصوم و اطاعت از اوست. در سفرى كه امام رضاعليه السلام با اجبار مأمون وادار به هجرت از مدينه به مرو شد، در مسير راه وقتى به نيشابور رسيد، مردم دور آن حضرت جمع شدند و از او هديه و رهنمود خواستند. امام رضاعليه السلام فرمود: پدرم از پدرش و او از اجدادش و آنان از پيامبر خدا نقل ردند كه خداوند فرموده است: «كلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن دخل حصنى أمن من عذابى: توحيد، قلعه من است و هر كس داخل اين قلعه شود از قهر من در اَمان است.» آنگاه امام رضاعليه السلام فرمود: البتّه توحيد شروطى دارد و من (كه امام حاضر هستم) شرط آن هستم، يعني توحيد بىولايت پذيرفته نيست. در زمان غيبت امام معصوم نيز، بنا بر فرمان خودشان بايد به سراغ فقهاى عادلى كه از هوى و هوس دورند، برويم. بنابراين توحيد كامل، ايمان به يكتايى خداوند، دور كردن فكر و عمل از هر نوع شرك و پيروى از رهبران معصوم در زمان حضور و فقيه عادل در زمان غيبت است. حضرت على عليه السلام در نامهاى به فرزندش امام حسنعليه السلام مىنويسد: «لَوْ كانَ لِرَبِّكَ شَريكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلَه» اگر پروردگارت شريكى داشت، او نيز پيامبرانى مىفرستاد تا مردم او را بشناسند و بندگىاش كنند.<1133> دليل يكتايى او، هماهنگى ميان آفريدههاست. چنانكه امام صادقعليه السلام «اتّصال التدبير» را نشانه يكتايى آفريدگار مىشمارد.<1134> هماهنگى ميان خورشيد و ماه و زمين و آب و باد و خاك و كوه و دشت و دريا با يكديگر و هماهنگى همه آنها با نياز انسان، نشانه يكپارچگى تدبير در نظام هستى است. انسان اكسيژن مىگيرد و كربن پس مىدهد ولى گياهان كربن مىگيرند و اكسيژن پس مىدهند. نيازهاى طفل با محبت والدين و خستگى روز با خواب شب تأمين مىشود. چشم كه از پى ساخته شده با آب شور حفظ مىشود و دهان كه راه ورودى غذا به است، با آب شيرين كه در هضم غذا مؤثر است، مرطوب مىشود. در جنگ جمل، يك عرب صحرانشين درباره معناى توحيد از حضرت علىعليه السلام سؤال كرد. ديگر رزمندگان از او ناراحت شدند كه اين چه سؤال نابجايى است، امّا آن حضرت فرمود: جنگ ما براى توحيد است و آنگاه معناى صحيح توحيد را براى او بيان فرمود.<1135> خداوند، نه فقط در ذات، بلكه در صفات نيز يكتاست. او مثل ما نيست كه صفاتش از ذاتش جدا باشد. ما علم و قدرت داريم ولى در كودكى نداشتيم و در پيرى نيز از دست مىدهيم. خداوند علم و قدرت دارد ولى اين صفات براى او پيدا نشده، بلكه همراه ذات او بوده است، چنانكه فتِ مخلوق بودن، عاجز بودن و فقير بودن هيچ گاه از ما جدا نبوده و جدا نخواهد شد. 1- پيامبران امين وحىاند، خداوند به پيامبر فرمود. <<قل...>> او نيز مىگويد: <<قل...>> 2- خداوند، در عين حضور، از ديدگان غايب است و قابل مشاهده نيست. <<هو>> (اهل توحيد عقيده دارند كه <<لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار>><1136> چشمها او را درك نمىكند ولى او چشمها را درمىيابد.) 3- به سؤالات اعتقادى بايد پاسخ داد. <<قل هو اللّه...>> 4- عقايد حق را بايد به ديگران اعلام كرد. <<قل هو اللّه...>> 5 - خداوند در همه چيز يكتاست. در ذات و صفات، در علم و قدرت و حيات و حكمت، در آفرينش و هستى بخشى. <<قل هو اللّه احد>> اللَّهُ الصَّمَدُ (2) لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ (3) وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ (4) [ یکشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۰۷ ] [ 2:28 ] [ سعید ]
سورة الفلق (113)بسم الله الرحمن الرحيمقُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (۱) مِن شَرِّ مَا خَلَقَ (2) وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ (3) وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ (4) وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (5) كلمه «فلق» مثل «فجر» به معناى شكافتن است، شكافتن سياهى شب يا سپيده صبح: <<فالق الاصباح>><1145>؛ شكافتن دانه درون خاك. <<فالق الحبّ و النَّوى>><1146> [ پنجشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۰۴ ] [ 17:42 ] [ سعید ]
سورة الناس (114) بسم الله الرحمن الرحيم قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ (1) مَلِكِ النَّاسِ (2) إِلَهِ النَّاسِ (3) مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ (4) الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ (5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ (6) در قرآن، بيش از 300 مرتبه كلمه «قل» آمده كه بسيارى از آنها فرمان خداوند به پيامبر است و در پاسخ مخالفان يا موافقان مىباشد. [ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۸/۰۳ ] [ 16:53 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |