منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
سوره قريش [106] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 4 آيه دارد . محتواى سوره : اين سوره در حقيقت مكمل سوره ((فيل )) محسوب مى شود و آيات آن دليل روشنى بر اين مطلب است . مـحتواى اين سوره بيان نعمت خداوند بر قريش و الطاف و محبتهاى اونسبت به آنهاست , تا حس شكرگزارى آنها تحريك شود و به عبادت پروردگار اين بيت عظيم كه تمام شرف و افتخارشان از آن است قيام كنند. همان گونه كه در آغاز سوره ((والضحى )) گفتيم آن سوره و سوره ((الم نشرح )) درحقيقت يك سـوره مـحـسـوب مـى شود, همچنين سوره ((فيل )) و سوره ((قريش )) چرا كه پيوند مطالب آنها بقدرى است كه مى تواند دليل بر وحدت آن دو بوده باشد.بـه هـمـيـن دليل براى خواندن يك سوره كامل در هر ركعت از نماز اگر كسى سوره هاى فوق را انتخاب كند بايد هر دو را با هم بخواند. فضيلت تلاوت سوره در حـديـثـى از پـيغمبراكرم (ص) نقل شده كه فرمود: ((كسى كه آن را بخواند به تعداد هر يك از كسانى كه در گرد خانه كعبه طواف كرده , يا در آنجا معتكف شده , ده حسنه به او مى دهند)). مـسـلـمـا چنين فضيلتى از آن كسانى است كه در پيشگاه خداوندى كه پروردگاركعبه است سر تـعـظـيم فرود آورده , او را عبادت كنند, و احترام اين خانه را پاسدارى كرده و پيامش را با گوش جان بشنوند و به كار بندند. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيـه1)ـ از آنجا كه در سوره قبل شرح نابودى اصحاب الفيل و لشكريان ((ابرهه ))ـكه به قصد نابود كـردن خـانـه كـعبه آمده بودندـ آمد, در اولين آيه اين سوره كه درواقع تكميلى است براى سوره ((فـيل )) مى فرمايد: كيفر لشكر فيل سواران ((به خاطراين بود كه قريش (به اين سرزمين مقدس ) الفت گيرند)) و زمينه ظهور پيامبر فراهم شود (لا يلا ف قريش ). زيـرا آنها و تمام اهل ((مكه )) به خاطر مركزيت و امنيت اين سرزمين در آنجاسكنى گزيده بودند, بسيارى از مردم حجاز هر سال به آنجا مى آمدند, مراسم حج رابه جا مى آوردند و مبادلات اقتصادى و ادبى داشتند و از بركات مختلف اين سرزمين استفاده مى نمودند. هـمـه ايـنـها در سايه امنيت ويژه آن بود, اگر با لشكركشى ابرهه و امثال او اين امنيت خدشه دار مى شد يا خانه كعبه ويران مى گشت ديگر كسى با اين سرزمين الفتى پيدا نمى كرد. (آيه2)ـ در اين آيه مى افزايد: ((الفت آنها در سفرهاى زمستانه و تابستانه )) وبه خاطر اين الفت به آن بازگردند! (ايلا فهم رحلة الشتا والصيف ). مـمـكـن اسـت مـنـظور الفت بخشيدن قريش به اين سرزمين مقدس باشد كه آنهادر طول سفر تـابـستانه و زمستانه خود عشق و علاقه به اين كانون مقدس را از دل نبرند, و به خاطر امنيتش به سـوى آن باز گردند, نكند تحت تاثير مزاياى زندگى سرزمين يمن و شام واقع شوند و ((مكه )) را خالى كنند. و يـا ايـن كه منظور ايجاد الفت ميان قريش و ساير مردم در طول اين دو سفربزرگ است , چرا كه بـعـد از داسـتـان ابـرهه مردم با ديده ديگرى به آنها مى نگريستند, وبراى كاروان قريش احترام و اهميت و امنيت قائل بودند. مـى دانيم زمين ((مكه )) باغ و زراعتى نداشت , دامدارى آن نيز محدود بود,بيشترين درآمد آن از طريق همين كاروانهاى تجارى تامين مى شد, در فصل زمستان به سوى جنوب يعنى سرزمين يمن كه هواى آن نسبتا گرم بود روى مى آوردند, و درفصل تابستان به سوى شمال و سرزمين شام كه هـواى مـلايـم و مـطـلـوبى داشت , واتفاقا هم سرزمين يمن و هم سرزمين شام از كانونهاى مهم تجارت در آن روز بودند,و مكه و مدينه حلقه اتصالى درميان آن دو محسوب مى شد. البته قريش با كارهاى خلافى كه انجام مى دادند مستحق اين همه لطف ومحبت الهى نبودند, اما چـون مـقـدر بود از ميان آن قبيله , و از آن سرزمين مقدس ,اسلام و پيغمبراكرم (ص) طلوع كند, خداوند اين لطف را در حق آنها انجام داد. (آيـه3)ـ در اين آيه چنين نتيجه مى گيرد كه قريش با اين همه نعمت الهى كه به بركت كعبه پيدا كـرده انـد ((پس (به شكرانه اين نعمت بزرگ ) بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند)) نه بتها را (فليعبدوا رب هذا البيت ). (آيـه4)ـ ((هـمـان كـس كه آنها را از گرسنگى نجات داد و از ترس و ناامنى ايمن ساخت )) (الذى اطعمهم من جوع وآمنهم من خوف ). از يـكسو به آنها رونق تجارت عطا فرمود, و جلب منفعت نمود, و از سوى ديگر ناامنى را از آنها دور كـرد و دفـع ضـرر فـرمـود, و ايـنـهـا همه با شكست لشكر((ابرهه )) فراهم گشت , و در حقيقت اسـتـجابت دعاى ابراهيم بنيانگذار كعبه بود, ولى آنها قدر اين همه نعمت را ندانستند, و اين خانه مـقـدس را بـه بـتـخانه اى تبديل كردند,و عبادت بتان را بر پرستش خداى خانه مقدم داشتند, و سرانجام ثمره شوم اين همه ناسپاسى را ديدند. پايان سوره قريش. [ دوشنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۹ ] [ 15:21 ] [ سعید ]
سوره ماعون [107]
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 7 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : در ايـن سوره صفات و اعمال منكران قيامت در پنج مرحله بيان شده , كه آنهابه خاطر تكذيب اين روز بـزرگ چگونه از ((انفاق )) در راه خدا, كمك به ((يتيمان )) و((مسكينان )) سر باز مى زنند, و چگونه در مورد ((نماز)) مسامحه كار و رياكارند, و ازكمك به ((نيازمندان )) روى گردانند؟ در فـضـيـلـت تلاوت اين سوره در حديثى از امام باقر(ع) آمده است كه :((هركس اين سوره را در نـمازهاى فريضه و نافله اش بخواند خداوند نماز و روزه او راقبول مى كند, و او را در برابر كارهائى كه در زندگى دنيا از او سر زده است موردمحاسبه قرار نمى دهد)). در شـان نزول اين سوره بعضى گفته اند: درباره ((ابوسفيان )) نازل شده كه هرروز دو شتر بزرگ نحر مى كرد, و خود و يارانش از آن استفاده مى نمودند اما روزى يتيمى آمد و تقاضاى چيزى كرد او با عصايش بر او زد و او را دور كرد. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـاثرات شوم انكار معاد:در اين سوره نخست پيغمبراكرم (ص) را مخاطب قرار داده , و اثرات شوم انكار روز جزا را در اعمال منكران بازگو مى كند, مى فرمايد: ((آيا كسى كه روز جزا راپيوسته انكار مى كند ديدى ))؟! (اريت الذى يكذب بالدين ). منظور از ((دين )) در اينجا ((جزا)) يا ((روز جزا)) ست , و انكار روز جزا و دادگاه بزرگ آن , بازتاب وسيعى در اعمال انسان دارد كه در اين سوره به پنج قسمت از آن اشاره شده است . (آيه2)ـ سپس بى آنكه در انتظار پاسخ اين سؤال بماند مى افزايد: ((او همان كسى است كه يتيم را با خشونت مى راند))! (فذلك الذى يدع اليتيم ). (آيـه3)ـ ((و (ديـگـران را) بـه اطـعـام مسكين و مستمند تشويق نمى كند))(ولا يحض على طعام المسكين ). (آيه4)ـ در سومين وصف اين گروه , مى فرمايد: ((پس واى بر نمازگزارانى كه )) (فويل للمصلين ). (آيه5)ـ ((در نماز خود سهل انگارى مى كنند)) (الذين هم عن صلا تهم ساهون ). نـه ارزشى براى آن قائلند, و نه به اوقاتش اهميتى مى دهند, و نه اركان وشرائط و آدابش را رعايت مى كنند. (آيـه6)ـ در چـهـارمـيـن مرحله به يكى ديگر از بدترين اعمال آنها اشاره كرده ,مى فرمايد: ((همان كسانى كه ريا مى كنند)) (الذين هم يراؤن ). جـامـعه اى كه به رياكارى عادت كند, نه فقط از خدا و اخلاق حسنه و ملكات فاضله دور مى شود, بـلـكـه تـمـام بـرنامه هاى اجتماعى او از محتوا تهى مى گردد, و دريك مشت ظواهر فاقد معنى خلاصه مى شود, و چه دردناك است سرنوشت چنين انسان , و چنين جامعه اى !. (آيه7)ـ و در آخرين مرحله مى افزايد: ((و ديگران را از ضروريات زندگى منع مى كنند)) (ويمنعون الماعون ). مـسـلما يكى از سرچشمه هاى تظاهر و رياكارى عدم ايمان به روزقيامت , وعدم توجه به پاداشهاى الـهـى اسـت , و گـرنـه چـگونه ممكن است انسان پاداشهاى الهى را رها كند و رو به سوى خلق و خوشايند آنها آورد؟. ((مـاعـون )) از مـاده ((معن )) به معنى چيز كم است , و منظور از آن در اينجا اشياجزئى است كه مردم مخصوصا همسايه ها از يكديگر به عنوان عاريه يا تملك مى گيرند, مانند مقدارى نمك , آتش (كبريت ) ظروف و مانند اينها. بـديـهـى اسـت كـسـى كـه از دادن چنين اشيائى به ديگرى خوددارى مى كند آدم بسيار پست و بى ايمانى است , يعنى آنها به قدرى بخيلند كه حتى از دادن اين اشياكوچك مضايقه دارند. پيغمبراكرم (ص) فرمود: ((كسى كه وسائل ضرورى و كوچك را از همسايه اش دريغ دارد خداوند او را از خير خود, در قيامت منع مى كند, و او را به حال خود وامى گذارد, و هركس خدا او را به خود واگذارد, چه بد حالى دارد؟)). ((پايان سوره ماعون )). [ شنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۷ ] [ 17:48 ] [ سعید ]
سوره كوثر [108] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 3 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : در شان نزول اين سوره مى خوانيم : ((عاص بن وائل )) كه از سران مشركان بود,پيغمبراكرم (ص) را بـه هـنـگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات كرد, و مدتى باحضرت گفتگو نمود, گروهى از سران قريش در مسجد نشسته بودند و اين منظره رااز دور مشاهده كردند, هنگامى كه ((عاص بن وائل )) وارد مسجد شد به او گفتند: با كه صحبت مى كردى ؟ گفت : با اين مرد ((ابتر))! تـوضـيـح ايـن كه : پيغمبراكرم (ص) دو فرزند پسر از بانوى اسلام خديجه داشت : يكى ((قاسم )) و ديـگرى ((طاهر)) كه او را ((عبداللّه )) نيز مى ناميدند, و اين هر دودر مكه از دنيا رفتند, و پيغمبر اكرم (ص) فاقد فرزند پسر شد, اين موضوع زبان بدخواهان قريش را گشود, و كلمه ((ابتر)) (يعنى بلاعقب ) را براى حضرتش انتخاب كردند; فكر مى كردند با رحلت پيغمبراكرم (ص) برنامه هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذكور تعطيل خواهد شد و خوشحال بودند. قـرآن مـجـيـد نـازل شـد و بـه طرز اعجازآميزى در اين سوره به آنها پاسخ گفت , وخبر داد كه دشـمـنـان او ابـتر خواهند بود, و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهدشد, بشارتى كه در اين سوره داده شده از يكسو ضربه اى بود بر اميدهاى دشمنان اسلام , و از سوى ديگر تسلى خاطرى بود بـه رسـول اللّه (ص) كه بعد از شنيدن اين لقب زشت و توطئه دشمنان قلب پاكش غمگين و مكدر شده بود. در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص) آمده است : ((هـركس آن را تلاوت كند خداوند او را از نهرهاى بهشتى سيراب خواهد كردو به عدد هر قربانى كـه بـنـدگـان خدا در روز عيد (قربان ) قربانى مى كنند, و همچنين قربانى هائى كه اهل كتاب و مشركان دارند, به عدد هر يك از آنان اجرى به اومى دهد)). نام اين سوره (كوثر) از اولين آيه آن گرفته شده است . به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـما به تو خير فراوان داديم !روى سخن در تمام اين سوره به پيغمبراكرم (ص) است ـمانند سوره والضحى و سوره الم نشرح ـ و يـكـى از اهـداف مـهـم هر سه سوره تسلى خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناك و زخم زبانهاى مكرر دشمنان است . نخست مى فرمايد: ((ما به تو كوثر [ خير و بركت فراوان ] عطا كرديم )) (انااعطيناك الكوثر). ((كـوثر)) در اين كه منظور از ((كوثر)) در اينجا چيست ؟ در روايتى آمده است كه وقتى اين سوره نازل شد پيغمبراكرم (ص) بر فراز منبر رفت و اين سوره را تلاوت فرمود, اصحاب عرض كردند: اين چيست كه خداوند به تو عطا فرموده ؟. گفت : نهرى است در بهشت , سفيدتر از شير, و صافتر از قدح (بلور) در دوطرف آن قبه هايى از در و ياقوت است )).بـعـضـى آن را بـه نـبوت تفسير كرده , و بعضى ديگر به قرآن , و بعضى به كثرت اصحاب و ياران , و بعضى به كثرت فرزندان و ذريه كه همه آنها از نسل دخترش فاطمه زهرا(ع ) به وجود آمدند.بعضى نيز آن را به ((شفاعت )) تفسير كرده اند. ولى ظاهر اين است كه ((كوثر)) مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه هر يك ازآنچه در بالا گفته شـد يـكـى از مـصـداقهاى روشن آن است , و مصداقهاى بسيارديگرى نيز دارد كه ممكن است به عنوان تفسير مصداقى براى آيه ذكر شود. فـرامـوش نـبايد كرد اين سخن را خداوند زمانى به پيامبرش مى گويد كه آثار اين خير كثير هنوز ظـاهـر نـشـده بود, اين خبرى بود از آينده نزديك و آينده هاى دور,خبرى بود اعجازآميز و بيانگر حقانيت دعوت رسول اكرم (ص). (آيـه2)ـ ايـن نـعمت عظيم و خير فراوان شكرانه عظيم لازم دارد, هرچندشكر مخلوق هرگز حق نـعـمـت خـالـق را ادا نـمـى كند, بلكه توفيق شكرگزارى خودنعمت ديگرى است از ناحيه او لذا مى فرمايد: اكنون كه چنين است ((پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن )) (فصل لربك وانحر). آرى ! بخشنده نعمت اوست بنابراين نماز و عبادت و قربانى كه آن هم نوعى عبادت است براى غير او معنى ندارد.ايـن در بـرابـر اعمال مشركان است كه براى بتها سجده و قربانى مى كردند, درحالى كه نعمتهاى خود را از خدا مى دانستند! (آيـه3)ـ و در آخـريـن آيـه ايـن سـوره بـا توجه به نسبتى كه سران شرك به آن حضرت مى دادند, مى فرمايد: ((و (بدان ) دشمن تو قطعا بريده نسل و بى عقب است )) (ان شانئك هو الا بتر). تـعـبـيـر به ((شانئك )) بيانگر اين واقعيت است كه آنها در دشمنى خود حتى كمترين ادب را نيز رعايت نمى كردند, يعنى عداوتشان آميخته با قساوت و رذالت بود. حضرت فاطمه (ع) و ((كوثر))! گفتيم ((كوثر)) يك معنى جامع و وسيع دارد, و آن ((خير و بركت فراوان )) است ,ولى بسيارى از بـزرگـان عـلـمـاى شـيعه يكى از روشنترين مصداقهاى آن را وجودمبارك ((فاطمه زهرا))(ع ) دانـسـتـه اند, چرا كه شان نزول آيه مى گويد: آنهاپيغمبراكرم (ص) را متهم مى كردند كه بلاعقب است , قرآن ضمن نفى سخن آنهامى گويد: ((ما به تو كوثر داديم )). از ايـن تـعـبير استنباط مى شود كه اين ((خيركثير)) همان فاطمه زهرا(ع) است ,زيرا نسل و ذريه پـيـامـبـر(ص) بـه وسـيـلـه همين دختر گرامى در جهان انتشار يافت نسلى كه نه تنها فرزندان جـسـمـانى پيغمبر بودند, بلكه آيين او و تمام ارزشهاى اسلام را حفظ كردند, و به آيندگان ابلاغ نمودند, نه تنها امامان معصوم اهل بيت (ع) كه آنهاحساب مخصوص به خود دارند. در ايـنـجا به بحث جالبى از ((فخررازى )) برخورد مى كنيم كه در ضمن تفسيرهاى مختلف كوثر مى گويد:. قـول سوم اين است كه اين سوره به عنوان رد بر كسانى نازل شده كه عدم وجود اولاد را بر پيغمبر اكـرم (ص) خرده مى گرفتند, بنابراين معنى سوره اين است كه خداوند به او نسلى مى دهد كه در طـول زمـان باقى مى ماند, ببين چه اندازه ازاهل بيت را شهيد كردند, در عين حال جهان مملو از آنـهـاست , اين در حالى است كه از بنى اميه (كه دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذكرى در دنيا بـاقى نماند, سپس بنگر و ببين چقدر از علماى بزرگ در ميان آنهاست مانند باقر و صادق و رضا و نفس زكيه . هزاران هزار از فرزندان فاطمه (ع) در سراسر جهان پخش شدند, در ميان آنهانويسندگان و فقها و مـحـدثان و مفسران والامقام و فرماندهان عظيم بودند كه با ايثارو فداكارى در حفظ آيين اسلام كوشيدند. پايان سوره كوثر. [ جمعه ۱۳۸۴/۱۲/۲۶ ] [ 17:56 ] [ سعید ]
سوره كافرون [109] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 6 آيه است . محتواى سوره : لـحـن سوره نشان مى دهد در زمانى نازل شده كه مسلمانان در اقليت بودند وكفار در اكثريت , و پيغمبر اكرم (ص) از ناحيه آنها سخت در فشار بود, و اصرارداشتند او را به سازش با شرك بكشانند, پـيامبر(ص) دست رد بر سينه همه آنهامى زند, و آنها را بكلى مايوس مى كند, بدون آن كه بخواهد با آنها درگير شود. ايـن سـرمـشـقى است براى همه مسلمانان كه در هيچ شرائطى در اساس دين واسلام با دشمنان سـازش نـكـنـنـد, و هـر وقت چنين تمنائى از ناحيه آنها صورت گيردآنها را كاملا مايوس كنند, مخصوصا در اين سوره دو بار اين معنى تاكيد شده كه ((من معبودهاى شما را نمى پرستم )) و اين تـاكـيـد بـراى مايوس ساختن آنها است , همچنين دوباره تاكيد شده كه ((شما هرگز معبود من , خـداى يـگانه را نمى پرستيد)) و اين دليلى است بر لجاجت آنها, و سرانجامش اين است كه ((من و آيين توحيديم , و شما وآيين پوسيده شرك آلودتان ))!. فضيلت تلاوت سوره : در حـديـثـى از پـيغمبراكرم (ص) نقل شده كه فرمود: ((كسى كه سوره ((قل يا ايهاالكافرون )) را بـخـوانـد گـوئى ربـع قـرآن را خـوانـده , و شياطين طغيانگر از او دورمى شوند, و از شرك پاك مى گردد, و از فزع بزرگ (روزقيامت ) در امان خواهد بود)). و در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم كه فرمود: ((پدرم مى گفت : ((قل ياايها الكافرون )) ربع قـرآن است , و هنگامى كه از آن فراغت مى يافت مى فرمود: من تنها خدا را عبادت مى كنم من تنها خدا را عبادت مى كنم )). شـان نـزول سـوره : در روايات آمده است كه : ((اين سوره درباره گروهى از سران مشركان قريش نـازل شـده , مـانـنـد ((ولـيدبن مغيره )) و ((عاص بن وائل )) و ((حارث بن قيس )) و گفتند: اى مـحمد! تو بيا از آيين ما پيروى كن , ما نيز از آيين تو پيروى مى كنيم , و تو را در تمام امتيازات خود شريك مى سازيم , يك سال تو خدايان ما راعبادت كن ! و سال ديگر ما خداى تو را عبادت مى كنيم .پيغمبر(ص) فرمود: پناه بر خدا كه من چيزى را همتاى او قرار دهم ! گفتند: لااقل بعضى از خدايان ما را لمس كن و از آنها تبرك بجوى ما تصديق تو مى كنيم و خداى تو را مى پرستيم !پيامبر(ص) فرمود: من منتظر فرمان پروردگارم هستم . در اين هنگام سوره ((قل يا ايها الكافرون )) نازل شد, و رسول اللّه به مسجدالحرام آمد, در حالى كه جـمعى از سران قريش در آنجا جمع بودند بالاى سرآنها ايستاد, و اين سوره را تا آخر بر آنها خواند آنها وقتى پيام اين سوره را شنيدندكاملا مايوس شدند, و حضرت و يارانش را آزار دادند)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ آيـات ايـن سـوره پـيغمبراكرم (ص) را مخاطب ساخته , مى فرمايد: ((بگو: اى كافران ))! (قل يا ايها الكافرون ). (آيه2)ـ ((آنچه را شما مى پرستيد من نمى پرستم )) (لا اعبد ما تعبدون ). (آيه3)ـ ((و نه شما آنچه را من مى پرستم مى پرستيد)) (ولا انتم عابدون مااعبد). بـه اين ترتيب جدائى كامل خط خود را از آنها مشخص مى كند, و با صراحت مى گويد: من هرگز بـت پـرستى نخواهم كرد, و شما نيز با اين لجاجت كه داريد و باتقليد كوركورانه از نياكان كه روى آن اصرار مى ورزيد و با منافع نامشروع سرشارى كه از بت پرستان عائد شما مى شود هرگز حاضر به خداپرستى خالص از شرك نيستند. (آيـه4)ـ بـار ديگر براى مايوس كردن كامل بت پرستان از هرگونه سازش برسر توحيد و بت پرستى مى افزايد: ((و نه من هرگز آنچه را شما پرستش كرده ايدمى پرستم )) (ولا انا عابد ما عبدتم ). (آيه5)ـ ((و نه شما آنچه را كه من مى پرستم پرستش مى كنيد)) (ولا انتم عابدون ما اعبد). تـكـرار نـفـى عبادت بتها از ناحيه پيغمبر(ص) و نفى عبادت خدا از ناحيه مشركان , براى تاكيد و مـايـوس كـردن كـامل مشركان , و جدا نمودن مسير آنها از اسلام است , و اثبات عدم سازش ميان توحيد و شرك مى باشد و اين در حديثى از امام صادق (ع) نيز وارد شده . (آيـه6)ـ حـال كـه چنين است ((آيين شما براى خودتان و آيين من براى خودم )) (لكم دينكم ولى دين ).يعنى ; آيين شما به خودتان ارزانى باد! و به زودى عواقب نكبت بار آن راخواهيد ديد. پايان سوره كافرون [ پنجشنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۵ ] [ 21:47 ] [ سعید ]
سوره نصر [110] اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و داراى 3 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : ايـن سوره بعد از هجرت نازل شده است , و در آن بشارت و نويد از پيروزى عظيمى مى دهد كه به دنـبـال آن مـردم گـروه گـروه وارد ديـن خـدا مـى شـونـد, و لـذا بـه شكرانه اين نعمت بزرگ پيغمبراكرم (ص) را دعوت به ((تسبيح )) و ((حمد)) الهى و((استغفار)) مى كند. گـرچـه در اسـلام فـتـوحات زيادى رخ داد, ولى فتحى با مشخصات فوق جز((فتح مكه )) نبود, بخصوص اين كه طبق بعضى از روايات , اعراب معتقدبودند اگر پيامبراسلام (ص) مكه را فتح كند و بر آن مسلط گردد اين دليل بر حقانيت اوست . بعضى گفته اند: اين سوره بعد از ((صلح حديبيه )) در سال ششم هجرت , و دوسال قبل از ((فتح مكه )) نازل گرديد. يـكى از نامهاى اين سوره سوره ((توديع )) (خداحافظى ) است چرا كه در آن بطور ضمنى از رحلت پيامبر(ص) خبر مى دهد. در حـديثى آمده است هنگامى كه اين سوره نازل شد و پيغمبراكرم (ص)آن را بر ياران خود تلاوت كـرد هـمـگى خوشحال و خوشدل شدند, ولى ((عباس ))عموى پيامبر(ص) كه آن را شنيد گريه كرد, پيغمبر(ص) فرمود: اى عمو چرا گريه مى كنى ؟.عرض كرد: گمان مى كنم خبر رحلت شما در اين سوره داده شده اى رسول خدا!پيامبر فرمود: مطلب همان گونه است كه تو مى گوئى . درباره فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيغمبراكرم (ص) آمده است :((كسى كه آن را تلاوت كند همانند اين است كه همراه پيغمبر(ص) در فتح مكه بوده است )). در حـديـث ديگرى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((كسى كه سوره اذا جانصراللّه والفتح را در نماز نـافـلـه يـا فـريضه بخواند خداوند او را بر تمام دشمنانش پيروز مى كند و در قيامت در حالى وارد مـحـشـر مـى شـود كه نامه اى با اوست كه سخن مى گويد, خداوند آن را از درون قبرش همراه او بيرون فرستاده , و آن امان نامه اى است از آتش جهنم )). نـاگـفـتـه پـيـداست اين همه افتخار و فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره در خط رسول اللّه قرار گيرد, و به آيين و سنت او عمل كند. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر (آيه1)ـ در نـخـستين آيه اين سوره مى فرمايد: ((هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرارسد)) (اذا جا نصراللّه والفتح ). (آيـه2)ـ ((و ببينى مردم گروه گروه وارد دين خدا مى شوند)) (ورايت الناس يدخلون فى دين اللّه افواجا). درست است كه براى غلبه بر دشمن بايد تامين قوا و تهيه نيرو كرد, ولى يك انسان موحد, نصرت را تـنها از ناحيه خدا مى داند و به همين دليل به هنگام پيروزى مغرور نمى شود, بلكه در مقام شكر و سپاس الهى در مى آيد. (آيـه3)ـ از ايـن رو در ايـن آيـه مـى فـرمـايـد: ((پـس (به شكرانه اين نعمت بزرگ واين پيروزى و نـصرت الهى ) پروردگارت را تسبيح و حمد كن , و از او آمرزش بخواه كه او بسيار توبه پذير است )) (فسبح بحمد ربك واستغفره انه كان توابا). در اين سوره نخست از نصرت الهى , و سپس فتح و پيروزى , و بعد نفوذ وگسترش اسلام , و ورود مردم دسته دسته در دين خدا سخن به ميان آمده , و اين هرسه علت و معلول يكديگرند, تا نصرت و يـارى الـهى نباشد فتح و پيروزى نيست ,و تا فتح و پيروزى نرسد و موانع از سر راه برداشته نشود مـردم گروه گروه مسلمان نمى شوند, و البته به دنبال اين سه مرحله مرحله چهارم يعنى مرحله شكر و حمد وستايش خدا فرا مى رسد. ((تسبيح )) به معنى منزه شمردن خداوند از هرگونه عيب و نقص است , و((حمد)) براى توصيف او به صفات كماليه و ((استغفار)) در برابر نقصانها و تقصيرهاى بندگان است . ايـن فـتـح عـظيم سبب شد كه افراد گمان نكنند خداوند يارانش را تنهامى گذارد (پاكى از اين نـقـص ) و نـيز بدانند كه خداوند بر انجام وعده هايش توانا است (موصوف بودن به اين كمال ) و نيز بندگان به نقص خود در برابر عظمت او اعتراف كنند. فتح مكه بزرگترين پيروزى اسلام : فـتـح مـكه فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود, و مقاومتهاى دشمن را بعد ازحدود بيست سال درهـم شـكست , در حقيقت با فتح مكه بساط شرك و بت پرستى از جزيره عربستان برچيده شد, و اسلام آماده براى جهش به كشورهاى ديگر جهان گشت . ((پايان سوره نصر)). [ چهارشنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۴ ] [ 19:33 ] [ سعید ]
سوره مسد [111] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى پنج آيه است . محتوا و فضيلت سوره : ايـن سـوره كـه تـقـريبا در اوائل دعوت آشكار پيغمبراكرم (ص) نازل شده تنهاسوره اى است كه در آن حـمـلـه شديدى با ذكرنام نسبت به يكى از دشمنان اسلام وپيغمبراكرم (ص) در آن عصر و زمان ـيـعـنـى ابـولـهـب ـ شـده است , ومحتواى آن نشان مى دهد كه او عداوت خاصى نسبت به پيغمبر اسلام (ص) داشت , او و همسرش از هيچ گونه كارشكنى و بدزبانى مضايقه نداشتند. قـرآن بـا صـراحـت مـى گويد: هردو اهل دوزخند و اين معنى به واقعيت پيوست , سرانجام هر دو بى ايمان از دنيا رفتند و اين يك پيشگوئى صريح قرآن است . در حـديـثـى از پـيـغـمـبراكرم (ص) آمده است كه فرمود: ((كسى كه آن سوره راتلاوت كند من امـيـدوارم خـداوند او و ابولهب را در خانه واحدى جمع نكند)) يعنى او اهل بهشت خواهد بود در حالى كه ابولهب اهل دوزخ است .نـاگـفته پيداست اين فضيلت از آن كسى است كه با خواندن اين سوره خط خود را از خط ابولهب جدا كند, نه كسانى كه با زبان مى خوانند ولى ابولهب وار عمل مى كنند. شـان نـزول سـوره : از ((ابن عباس )) نقل شده هنگامى كه آيه ((وانذر عشيرتك الا قربين )) نـازل شـد و پيغمبر ماموريت يافت فاميل نزديك خود را انذار كندو به اسلام دعوت نمايد (دعوت خود را علنى سازد) پيغمبراكرم (ص) بر فراز كوه صفا آمد و فرياد زد: ((يا صباحاه ))! (اين جمله را عرب زمانى مى گفت كه موردهجوم غافلگيرانه دشمن قرار مى گرفت , براى اين كه همه را باخبر سـازنـد و بـه مـقابله برخيزند) هنگامى كه مردم مكه اين صدا را شنيدند گفتند: كيست كه فرياد مى كشد؟.گفته شد: ((محمد)) است , جمعيت به سراغ حضرتش رفتند. فـرمـود: بـه مـن بگوئيد; اگر به شما خبر دهم كه سواران دشمن از كنار اين كوه به شما حمله ور مى شوند, آيا مرا تصديق خواهيد كرد؟.در پاسخ گفتند: ما هرگز از تو دروغى نشنيده ايم . فرمود: ((انى نذير لكم بين يدى عذاب شديد; من شما را در برابر عذاب شديد الهى انذار مى كنم )) (شما را به توحيد و ترك بتها دعوت مى نمايم ). هنگامى كه ابولهب اين سخن را شنيد گفت : ((زيان و مرگ بر تو باد! آيا تو فقط براى همين سخن ما را جمع كردى ))؟!در اين هنگام بود كه اين سوره نازل شد. بعضى در اينجا افزوده اند: هنگامى كه همسر ابولهب (ام جميل ) باخبرشد كه اين سوره درباره او و هـمـسرش نازل شده , به سراغ پيغمبراكرم (ص)آمد در حالى كه آن حضرت را نمى ديد, سنگى در دسـت داشـت و گـفت : من شنيده ام ((محمد)) مرا هجو كرده , به خدا سوگند اگر او را بيابم با همين سنگ بر دهانش مى زنم ! من خودم نيز شاعرم ! سپس به اصطلاح اشعارى در مذمت پيغمبر و اسلام بيان كرد. خـطـر ابولهب و همسرش براى اسلام و عداوت آنها منحصر به اين نبود, و اگرمى بينيم قرآن لبه تـيز حمله را متوجه آنها كرده و با صراحت از آنها نكوهش مى كنددلائلى بيش از اين دارد كه بعدا به آن اشاره خواهد شد. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـهـمـان گـونه كه در شان نزول سوره گفتيم اين سوره در حقيقت پاسخى است به سخنان زشت ((ابولهب )) عموى پيغمبراكرم (ص) و فرزند عبدالمطلب كه ازدشمنان سرسخت اسلام بود. قـرآن مجيد در پاسخ اين مرد بدزبان مى فرمايد: ((بريده باد هر دو دست ابولهب )) و مرگ بر او باد (تبت يدا ابى لهب وتب ). در روايـتى آمده است كه شخصى به نام ((طارق محاربى )) مى گويد: من در بازار((ذى المجاز)) بـودم (ذى الـمـجـاز نـزديك عرفات در فاصله كمى از مكه است ) ناگهان جوانى را ديدم كه صدا مـى زند: ((اى مردم ! بگوئيد: لااله الااللّه تا رستگار شويد)), ومردى را پشت سر او ديدم كه با سنگ بـه پـشت پاى او مى زند به گونه اى كه خون از پاهايش جارى بود, و فرياد مى زد, ((اى مردم ! اين دروغگوست , او راتصديق نكنيد))!من سؤال كردم اين جوان كيست ؟.گفتند: ((محمد)) است كه گمان مى كند پيامبر مى باشد, و اين پيرمرد عمويش ابولهب است كه او را دروغگو مى داند. در خـبـر ديگرى مى خوانيم : هر زمان گروهى از اعراب خارج مكه وارد آن شهر مى شدند به سراغ ابـولـهـب مـى رفـتـنـد, بـه خاطر خويشاونديش نسبت به پيامبر(ص) و سن و سال بالاى او, و از رسـول اللّه (ص) تـحـقـيـق مـى نـمـودنـد, اومى گفت : محمد مرد ساحرى است , آنها نيز بى آنكه پـيغمبر(ص) را ملاقات كنند بازمى گشتند, در اين هنگام گروهى آمدند و گفتند: ما از مكه باز نـمى گرديم تا او راببينيم , ابولهب گفت : ما پيوسته مشغول مداواى جنون او هستيم ! مرگ بر او باد! از ايـن روايـات بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شود كه او در بسيارى از مواقع همچون سايه به دنبال پـيـغمبر(ص) بود, و از هيچ كارشكنى فروگذار نمى كرد, مخصوصا زبانى زشت و آلوده داشت , و تعبيرات ركيك و زننده مى كرد, و شايد از اين نظر سرآمد تمام دشمنان پيغمبراكرم (ص) محسوب مـى شد, و به همين جهت آيات موردبحث بااين صراحت و خشونت , او و همسرش ام جليل را به باد انتقاد مى گيرد. (آيه2)ـ سپس مى افزايد: ((هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشيد)) و عذاب الهى را از او باز نخواهد داشت (ما اغنى عنه ماله وما كسب ). از ايـن تـعـبـيـر اسـتـفـاده مـى شود كه او مرد ثروتمند مغرورى بود كه بر اموال وثروت خود در كوششهاى ضد اسلاميش تكيه مى كرد. (آيـه3)ـ در ايـن آيه مى افزايد: ((و به زودى وارد آتشى شعله ور و پر لهيب مى شود)) (سيصلـى نارا ذات لهب ). اگر نام او ((ابولهب )) بود, آتش عذاب او نيز ((لهب )) است و شعله هاى عظيم دارد. نه تنها ((ابولهب )) كه هيچ يك از كافران و بدكاران , اموال و ثروت و موقعيت اجتماعيشان آنها را از آتش دوزخ و عذاب الهى رهائى نمى بخشد, چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : ((قيامت روزى است كـه نـه امـوال و نـه فـرزندان , هيچ كدام سودى به حال انسان ندارد, مگر آن كس كه با قلب سالم (روحى با ايمان و باتقوا) در محضرپروردگار حاضر شود)) (شعرا/88 و 89). در روايـات آمـده اسـت كـه بعد از جنگ ((بدر)) و شكست سختى كه نصيب مشركان قريش شد, ابولهب كه شخصا در ميدان جنگ شركت نكرده بود پس ازبازگشت ابوسفيان ماجرا را از او پرسيد .ابـوسفيان چگونگى شكست و درهم كوبيده شدن لشكر قريش را براى اوشرح داد, سپس افزود: به خـدا سـوگـند ما در اين جنگ سوارانى را ديديم در ميان آسمان و زمين كه به يارى محمد آمده بودند!در ايـنـجا ((ابورافع )) يكى از غلامان ((عباس )) مى گويد: من در آنجا نشسته بودم ,دستم را بلند كردم و گفتم : آنها فرشتگان آسمان بودند.ابـولـهـب سـخـت بـرآشـفـت و از سـوز دل خـود پيوسته مرا كتك مى زد, در اينجاهمسر عباس ((ام الـفـضل )) حاضر بود چوبى برداشت و محكم بر سر ابولهب كوبيد, وگفت : اين مرد ضعيف را تنها گير آورده اى .سـر ابـولـهب شكست و خون جارى شد, و بعد از هفت روز بدنش عفونت كرد و دانه هايى همچون ((طاعون )) بر پوست تنش ظاهر شد, و با همان بيمارى ازدنيا رفت .عـفـونـت بـدن او بـه حدى بود كه جمعيت جرات نمى كردند نزديك او شوند,او را به بيرون مكه بردند, و از دور آب بر او ريختند, و سپس سنگ بر او پرتاب كردند تا بدنش زير سنگ و خاك پنهان شد! (آيه4)ـ در اين آيه به وضع همسرش ((ام جميل )) پرداخته , مى فرمايد: ((و(نيز) همسرش , در حالى كه هيزم كش (دوزخ ) است )) (وامراته حمالة الحطب ). (آيه5)ـ ((و در گردنش طنابى است از ليف خرما))! (فى جيدها حبل من مسد). در ايـن كـه هـمـسـر ابـولـهـب كـه خـواهـر ((ابوسفيان )) و عمه ((معاويه )) بود و درعداوتها و كـارشـكـنـيـهـاى شوهرش بر ضد اسلام شركت داشت حرفى نيست , اما دراين كه قرآن چرا او را ((حمالة الحطب )) (زنى كه هيزم بر دوش مى كشد) توصيف كرده , بعضى گفته اند: اين به خاطر آن اسـت كـه بوته هاى خار را بر دوش مى كشيد, وبر سر راه پيغمبر اسلام (ص) مى ريخت تا پاهاى مباركش آزرده شود. ((پايان سوره مسد)). [ سه شنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۳ ] [ 4:46 ] [ سعید ]
سوره اخلاص(2) نكته ها: 1ـ دلائل توحيد: تـوحـيـد, يعنى يگانگى ذات خداوند و عدم وجود هرگونه همتا و شبيه براى او, گذشته از دلائل نـقلى و آيات قرآن مجيد, با دلائل عقلى فراوان نيز قابل اثبات است كه در اينجا قسمتى از آن را به صورت فشرده مى آوريم : الف ) برهان صرف الوجودـ و خلاصه اش اين است كه خداوند وجود مطلق است , و هيچ قيد و شرط و حـدى بـراى او نـيست , چنين وجودى مسلما نامحدودخواهد بود, چرا كه اگر محدوديتى پيدا كـنـد بـايـد آلوده به عدم گردد, و ذات مقدسى كه هستى از آن مى جوشد هرگز مقتضى عدم و نـيستى نخواهد بود و چيزى در خارج نيست كه عدم را بر او تحميل كند بنابراين , محدود به هيچ حدى نمى باشد.از سوى ديگر دو هستى نامحدود در عالم تصور نمى شود, زيرا اگر دوموجود پيدا شود حتما هريك از آنها فاقد كمالات ديگرى است , يعنى كمالات او راندارد, و بنابراين هر دو محدود مى شوند, و اين خود دليل روشنى است بر يگانگى ذات واجب الوجود ـ دقت كنيد. ب ) بـرهـان عـلـمـى ـ هـنـگـامى كه به اين جهان پهناور نگاه مى كنيم در ابتدا عالم را به صورت مـوجـوداتـى پـراكـنـده مى بينيم , زمين و آسمان و خورشيد و ماه وستارگان و انواع گياهان و حيوانات , اما هرچه بيشتر دقت كنيم مى بينيم اجزا وذرات اين عالم چنان به هم مربوط و پيوسته اسـت كـه مـجموعا يك واحد منسجم راتشكيل مى دهد, و يك سلسله قوانين معين بر سراسر اين جهان حكومت مى كند.ايـن وحـدت نـظـام هستى , و قوانين حاكم بر آن , و انسجام و يكپارچگى درميان اجزاى آن نشان مى دهد كه خالق آن يكتا و يگانه است . ج ) بـرهـان تـمـانـع (دليل علمى فلسفى ) ـ دليل ديگرى كه براى اثبات يگانگى ذات خداوند ذكر كـرده انـد و قرآن در آيه 22 سوره انبيا الهام بخش آن است برهان تمانع است , مى فرمايد: ((اگر در زمـين و آسمان خدايانى جز خداوند يگانه بود زمين وآسمان به فساد كشيده مى شد و نظام جهان بـه هـم مـى خـورد, پـس مـنـزه اسـت خـداونـدى كه پروردگار عرش است از آنچه آنها توصيف مى كنند))!. د) دعـوت عمومى انبيا به خداوند يگانه ـ اين دليل ديگرى براى اثبات توحيد است , چرا كه اگر دو واجـب الـوجـود در عالم بود هر دو بايد منبع فيض باشند, چرا كه يك وجود بى نهايت كامل ممكن نـيـسـت در نـورافـشانى بخل ورزد,زيرا عدم فيض براى وجود كامل نقص است , و حكيم بودن او ايجاب مى كند كه همگان را مشمول فيض خود قرار دهد. حضرت على (ع) در وصيت نامه اش به امام مجتبى (ع) مى فرمايد: ((بدان فرزندم ! اگر پروردگارت همتائى داشت فرستادگان او به سراغ تو مى آمدند و آثارملك و سلطان او را مشاهده مى كردى , و بـه افـعـال و صـفاتش آشنا مى شدى ولى اومعبود يكتاست همان گونه كه خودش توصيف كرده است )). 2ـ شاخه هاى پربار توحيد: معمولا براى توحيد چهار شاخه ذكر مى كنند: الف ) توحيد ذات (آنچه در بالا شرح داده شده ). ب ) توحيد صفات يعنى خداوند نه صفاتش زائد بر ذات اوست , و نه جدا ازيكديگرند, بلكه وجودى است تمامش علم , تمامش قدرت , تمامش ازليت وابديت .اگر غير از اين باشد لازمه اش تركيب است , و اگر مركب باشد محتاج به اجزامى شود و شئ محتاج هرگز واجب الوجود نخواهد بود. ج ) تـوحـيـد افـعـالـى يـعـنـى هـر وجـودى , هر حركتى , هر فعلى در عالم است به ذات پاك خدا برمى گردد; حتى افعالى كه از ما سر مى زند به يك معنى از اوست , اوبه ما قدرت و اختيار و آزادى اراده داده , بـنـابراين در عين حال كه ما فاعل افعال خودهستيم , و در مقابل آن مسؤوليم , از يك نظر فاعل خداوند است , زيرا همه آنچه داريم به او باز مى گردد. د) تـوحـيـد در عـبادت يعنى تنها بايد او را پرستش كرد و غير او شايسته عبوديت نيست , چرا كه عبادت بايد براى كسى باشد كه كمال مطلق و مطلق كمال است , كسى كه از همگان بى نياز است , و بخشنده تمام نعمتها, و آفريننده همه موجودات , و اين صفات جز در ذات پاك او جمع نمى شود. شاخه هاى توحيد افعالى :ـ تـوحـيـد افـعالى نيز به نوبه خود شاخه هاى زايدى دارد كه در اينجا به شش قسمت از مهمترين فروع آن اشاره مى كنيم . 1ـ تـوحـيـد خـالقيت ـ همان گونه كه قرآن مى گويد: ((بگو: خداوند آفريدگار همه چيز است )) (رعد/16).دلـيل آن هم روشن است وقتى با دلائل گذشته ثابت شد واجب الوجود يكى است , و همه چيز غير از او ممكن الوجود است , بنابراين خالق همه موجودات نيزيكى خواهد بود. 2ـ تـوحيد ربوبيت ـ يعنى مدبر و مدير و مربى و نظام بخش عالم هستى تنهاخداست , چنانكه قرآن مـى گويد: ((آيا غير خدا را پروردگار خود بطلبم در حالى كه پروردگار همه چيز است )) (انعام /164).دليل آن نيز وحدت واجب الوجود و توحيد خالق در عالم هستى است . 3ـ تـوحـيد در قانونگذارى و تشريع ـ چنانكه قرآن مى گويد: ((هركس كه به آنچه خدا نازل كرده است حكم نكند كافر است )) (مائده /44).زيرا وقتى ثابت كرديم مدير و مدبر اوست , مسلما غير او صلاحيت قانونگذارى نخواهد داشت , چون غير او در تدبير جهان سهمى ندارد تا قوانينى هماهنگ با نظام تكوين وضع كند. 4ـ تـوحـيد در مالكيت ـ خواه ((مالكيت حقيقى )) يعنى سلطه تكوينى بر چيزى باشد, يا ((مالكيت حقوقى )) يعنى سلطه قانونى بر چيزى اينها همه از اوست .چـنـانـكـه قـرآن مـى گـويـد: ((مـالـكـيـت و حـاكـميت آسمانها و زمين مخصوص خداست )) (آل عمران /189).و نـيـز مـى فـرمـايـد: ((انـفـاق كـنيد از اموالى كه خداوند شما را نماينده خود در آن قرار داده )) (حديد/7). دلـيـل آن هم همان توحيد در خالقيت است , وقتى خالق همه اشيا اوست طبعا مالك همه اشيا نيز ذات مقدس اوست بنابراين هر ملكيتى بايد از مالكيت اوسرچشمه گيرد. 5ـ تـوحـيـد مـالـكـيـت ـ مـسـلـما جامعه بشرى نياز به حكومت دارد, چون زندگى دسته جمعى بـدون حـكـومـت ممكن نيست , تقسيم مسؤوليتها, تنظيم برنامه ها,اجراى مديريتها و جلوگيرى از تعديات و تجاوزها, تنها به وسيله حكومت ميسر است .از طـرفـى اصـل آزادى انـسانها مى گويد هيچ كس بر ديگرى حق حكومت ندارد, مگر آنكه مالك اصـلـى و صـاحـب حقيقى اجازه دهد, و از همين جاست كه ماهر حكومتى را كه به حكومت الهى مـنـتهى نشود مردود مى دانيم , و نيز ازهمين جاست كه مشروعيت حكومت را از آن پيامبر(ص) و سپس امامان معصوم (ع) و بعد از آن براى فقيه جامع الشرائط مى دانيم . 6ـ توحيد اطاعت ـ يعنى تنها مقام ((واجـب الاطـاعـه )) در جـهان , ذات پاك خداست ومشروعيت اطاعت از هر مقام ديگرى بايد از همين جا سرچشمه گيرد,يعنى اطاعت او اطاعت خدا محسوب مى شود.زيـرا وقـتى حاكميت مخصوص اوست مطاع بودن هم مخصوص اوست , ولذا ما اطاعت انبيا(ع) و ائمـه معصومين و جانشينان آنها را پرتوى از اطاعت خدامى شمريم , قرآن مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امر (امامان معصوم ) را)) (نسا/59).و نيز مى فرمايد: ((هركس رسول خدا را اطاعت كند خدا را اطاعت كرده است )) (نسا/80). پايان سوره اخلاص [ یکشنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۱ ] [ 22:2 ] [ سعید ]
سوره اخلاص [112](1) اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 4 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : ايـن سوره از توحيد پروردگار, و يگانگى او سخن مى گويد, و در چهارآيه كوتاه چنان توصيفى از يگانگى خداوند كرده كه نياز به اضافه ندارد. در شان نزول اين سوره از امام صادق (ع ) چنين نقل شده : ((يهود از رسول اللّه تقاضا كردند خداوند را بـراى آنها توصيف كند, پيغمبر(ص) سه روز سكوت كرد وپاسخى نگفت , تا اين سوره نازل شد و پاسخ آنها را بيان كرد)). در فضيلت تلاوت اين سوره روايات زيادى در منابع معروف اسلامى آمده است كه حاكى از عظمت فوق العاده آن مى باشد از جمله :. در حـديـثـى از پيغمبراكرم (ص) مى خوانيم كه فرمود: ((آيا كسى از شما عاجزاست از اين كه يك سوم قرآن را در يك شب بخواند؟!)).يكى از حاضران عرض كرد: اى رسول خدا! چه كسى توانائى بر اين كار دارد؟پيغمبر(ص) فرمود: ((سوره قل هواللّه را بخوانيد)). و در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (ع) مـى خـوانـيـم : هـنـگامى كه رسول خدا(ص) بر جنازه ((سعدبن معاذ)) نماز گزارد فرمود: هفتاد هزار ملك كه درميان آنها ((جبرئيل )) نيز بود بر جنازه او نماز گزاردند! من از جبرئيل پرسيدم او به خاطر كدام عمل مستحق نماز گزاردن شما شد؟ گـفـت : به خاطر تلاوت ((قل هواللّه احد)) در حال نشستن , و ايستادن , و سوارشدن , وپياده روى ورفت وآمد)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـاو يكتا و بى همتاست : نـخـسـتـيـن آيه از اين سوره در پاسخ سؤالات مكررى كه از ناحيه اقوام يا افرادمختلف در زمينه اوصـاف پـروردگـار شده بود, مى فرمايد: ((بگو: خداوند يكتا و يگانه است )) (قل هواللّه احد) ذات منفردى است كه نظير و شبيهى براى او نيست . آغاز جمله با ضمير ((هو)) كه ضمير مفرد غائب است و از مفهوم مبهمى حكايت مى كندـ در واقع رمـز و اشـاره اى بـه ايـن واقـعـيت است كه ذات مقدس او درنهايت خفا است , و از دسترس افكار مـحـدود انسانها بيرون , هرچند آثار او آن چنان جهان را پر كرده كه از همه چيز ظاهرتر و آشكارتر اسـت , چنانكه در آيه 53 سوره فصلت مى خوانيم : ((به زودى نشانه هاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مى دهيم تا برايشان آشكار گردد كه او حق است )). سپس از اين حقيقت ناشناخته پرده برمى دارد و مى گويد: ((او خداوند يگانه ويكتاست )). در حديثى از اميرمؤمنان على (ع) مى خوانيم كه فرمود: ((در شب جنگ بدر((خضر)) را در خواب ديدم , از او خواستم چيزى به من ياد دهد كه به كمك آن بردشمنان پيروز شوم گفت : بگو: ياهو, يا من لا هو الا هو;Š هنگامى كه صبح شد جريان را خدمت رسول اللّه (ص) عرض كردم .فـرمـود: ((اى عـلـى (ع) اسم اعظم به تو تعليم شده , سپس اين جمله ورد زبان من در جنگ بدر بود)).((عـمارياسر)) هنگامى كه شنيد حضرت على (ع) اين ذكر را روز صفين به هنگام پيكار مى خواند, عرض كرد: اين كنايات چيست ؟.فرمود: ((اسم اعظم خدا و ستون توحيد است!. )) ((اللّه )) اسم خاص براى خداوند است كه در همين يك كلمه به تمام صفات جلال و جمال او اشاره شده و اين نام جز بر خدا اطلاق نمى شود, در حالى كه نامهاى ديگر خداوند معمولا اشاره به يكى از صفات جمال و جلال او است مانندعالم و خالق و رازق و غالبا به غير او نيز اطلاق مى شود. ايـن نـام مـقدس قريب ((هزار بار)) در قرآن مجيد تكرار شده , و هيچ اسمى ازاسما مقدس او اين اندازه در قرآن نيامده است , نامى است كه قلب راروشن مى كند, به انسان نيرو و آرامش مى بخشد, و او را در جهانى از نور و صفامستغرق مى سازد. ((احـد)) يـعـنـى ; خـداوند احد و واحد است و يگانه و يكتاست نه به معنى واحد عددى , يا نوعى و جـنـسـى , بـلكه به معنى وحدت ذاتى , و به عبارت روشنتروحدانيت او به معنى عدم وجود مثل و مانند و شبيه و نظير براى او است . دلـيـل ايـن سـخـن نيز روشن است : او ذاتى است بى نهايت از هر جهت , و مسلم است كه دو ذات بـى نـهـايـت از هـر جـهت غيرقابل تصور است , چون اگر دو ذات شدهر دو محدود مى شود, اين كمالات آن را ندارد, و آن كمالات اين را ـ دقت كنيد. (آيـه2)ـ در ايـن آيه در توصيف ديگرى از آن ذات مقدس يكتا مى فرمايد:((خداوندى است كه همه نيازمندان قصد او مى كنند)) (اللّه الصمد). در تـفسير ((صمد)) در حديثى مى خوانيم كه : ((محمدبن حنيفه )) از اميرمؤمنان على (ع ) درباره ((صمد)) سؤال كرد حضرت (ع ) فرمود:.((تـاويـل صـمـد آن اسـت كه او نه اسم است و نه جسم , نه مانند و نه شبيه دارد, و نه صورت و نه تـمثال نه حد و حدود, نه محل و نه مكان , نه ((كيف )) و نه ((اين )) نه اينجاو نه آنجا, نه پر است و نـه خـالـى , نه ايستاده است و نه نشسته , نه سكون دارد و نه حركت , نه ظلمانى است نه نورانى ; نه روحانى است و نه نفسانى , و در عين حال هيچ محلى از او خالى نيست , و هيچ مكانى گنجايش او را نـدارد, نـه رنـگ دارد و نه بر قلب انسانى خطور كرده , و نه بو براى او موجود است , همه اينها از ذات پاكش منتفى است )). ايـن حـديـث به خوبى نشان مى دهد كه ((صمد)) مفهوم بسيار جامع و وسيعى دارد كه هرگونه صفات مخلوقات را از ساحت مقدسش نفى مى كند. (آيـه3)ـ سـپس در اين آيه به رد عقايد نصارى و يهود و مشركان عرب كه براى خداوند فرزندى , يا پدرى قائل بودند, پرداخته , مى فرمايد: (((هرگز) نزاد وزاده نشد)) (لم يلد ولم يولد). در مـقابل اين بيان , سخن كسانى است كه معتقد به تثليث (خدايان سه گانه )بودند, خداى پدر, و خداى پسر, و روح القدس !. ((يـهـود گـفتند: عزير پسر خداست ! و نصارا گفتند: مسيح پسر خداست ! اين سخنى است كه با زبـان خـود مـى گويند كه همانند گفتار كافران پيشين است , لعنت خدا بر آنها باد چگونه از حق منحرف مى شوند)) ! (توبه /30). مـشركان عرب نيز معتقد بودند كه ملائكه دختران خدا هستند! ((آنها براى خدا پسران و دخترانى به دروغ و از روى جهل ساختند))! (انعام /100). (آيـه4)ـ و بـالاخـره در آخـرين آيه اين سوره مطلب را درباره اوصاف خدا به مرحله كمال رسانده , مى فرمايد: ((و براى او هيچ گاه شبيه و مانندى نبوده است ))(ولم يكن له كفوا احد). ((كفو)) در اصل به معنى همطراز در مقام و منزلت و قدر است , و سپس به هرگونه شبيه و مانند اطلاق مى شود. مـطـابق اين آيه تمام عوارض مخلوقين , و صفات موجودات , و هرگونه نقص و محدوديت از ذات پاك او منتفى است , اين همان توحيد ذاتى و صفاتى است , درمقابل توحيد عددى و نوعى . بنابراين , او نه شبيهى در ذات دارد, نه مانندى در صفات , و نه مثلى درافعال , و از هر نظر بى نظير و بى مانند است . امـيـرمـؤمـنان على (ع) در خطبه 186 نهج البلاغه مى فرمايد: ((او كسى را نزاد كه خود نيز مولود بـاشـد, و از كـسى زاده نشد تا محدود گردد, مانندى ندارد تا با او همتاگردد, و شبيهى براى او تصور نمى شود تا با او مساوى باشد)).و ايـن تـفـسـيـر جـالـبـى اسـت كـه عاليترين دقايق توحيد را بازگو مى كند (سلام اللّه عليك يا اميرالمؤمنين ). [ یکشنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۱ ] [ 1:9 ] [ سعید ]
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 5 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : مـحـتـواى ايـن سوره تعليماتى است كه خداوند به پيغمبراكرم (ص) خصوصا وبه ساير مسلمانان عـمـوما, در زمينه پناه بردن به ذات پاك او از شر همه اشرارمى دهد, تا خود را به او بسپارند, و در پناه او از شر هر موجود صاحب شر در امان بدارند. ((فـلـق )) در اصل به معنى شكافتن چيزى و جدا كردن بعضى از بعضى ديگراست , و از آنجا كه به هـنگام دميدن سپيده صبح پرده سياه شب مى شكافد, اين واژه به معنى طلوع صبح , به كار رفته , بـعـضـى آن را به معنى همه مواليد و تمام موجودات زنده اعم از انسان و حيوان و گياه مى دانند, چـرا كـه تـولـد اين موجودات كه با شكافتن دانه و تخم و مانند آن صورت مى گيرد از عجيبترين مراحل وجود آنهاست .و بـعـضـى نـيز مفهوم ((فلق )) را از اين هم گسترده تر گرفته اند, و آن را به هرگونه آفرينش و خـلـقت اطلاق كرده اند, چرا كه با آفرينش هر موجود پرده عدم شكافته مى شود و نور وجود آشكار مى گردد.هـريـك از ايـن مـعانى سه گانه (طلوع صبح ـ تولد موجودات زنده ـ آفرينش هرموجود) پديده اى است عجيب كه دليل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر آن است , و توصيف خداوند به اين وصف داراى مفهوم و محتواى عميقى است . [ شنبه ۱۳۸۴/۱۲/۲۰ ] [ 0:12 ] [ سعید ]
سوره ناس [114] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 6 آيه است . محتوا و فضيلت سوره : انسان هميشه در معرض وسوسه هاى شيطانى است , و شياطين جن و انس كوشش دارند در قلب و روح او نـفـوذ كـنـند, هرقدر مقام انسان در علم بالاتر رود وموقعيت او در اجتماع بيشتر گردد, وسوسه هاى شياطين شديدتر مى شود, تا او را ازراه حق منحرف سازند و با فساد عالمى عالمى رابر باد دهند.ايـن سوره به پيغمبراكرم (ص) به عنوان يك سرمشق و پيشوا و رهبر دستورمى دهد كه از شر همه وسوسه گران به خدا پناه برد. محتواى اين سوره از جهتى شبيه سوره ((فلق )) است , هر دو ناظر به پناه بردن به خداوند بزرگ از شـرور و آفات مى باشد, با اين تفاوت كه در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده , ولى در اين سوره فقط روى شر وسوسه گران ناپيدا(وسواس خناس ) تكيه شده است . در فـضيلت تلاوت اين سوره روايات متعددى وارد شده از جمله اين كه درحديثى مى خوانيم كه : ((پـيـغـمـبـراكـرم (ص) شديدا بيمار شد, جبرئيل و ميكائيل (دوفرشته بزرگ خدا) نزد او آمدند, جبرئيل نزد سر پيامبر نشست و ميكائيل نزد پاى او, جبرئيل سوره ((فلق )) را تلاوت كرد, و پيغمبر را با آن در پناه خدا قرار داد, وميكائيل سوره (قل اعوذ برب الناس ) را)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه 1)ـپناه مى برم به پروردگار مردم !در ايـن سـوره كـه آخـريـن سوره قرآن مجيد است روى سخن را به شخص پيامبر(ص) به عنوان سـرمـشـق و مقتدا و پيشواى مردم كرده , مى فرمايد: ((بگو: پناه مى برم به پروردگار مردم )) (قل اعوذ برب الناس). (آيه 2)ـ ((به مالك و حاكم مردم )) (ملك الناس ). (آيه3)ـ ((به (خدا و) معبود مردم )) (اله الناس ). قـابـل توجه اين كه در اينجا روى سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند (ربوبيت و مالكيت و الوهيت ) تـكيه شده است كه همه آنها ارتباط مستقيمى به تربيت انسان ,و نجات او از چنگال وسوسه گران دارد. البته منظور از پناه بردن به خدا اين نيست كه انسان تنها با زبان اين جمله رابگويد, بلكه بايد با فكر و عـقيده و عمل نيز خود را در پناه خدا قرار دهد, از راههاى شيطانى , برنامه هاى شيطانى , افكار و تـبـلـيـغـات شـيطانى , مجالس و محافل شيطانى ,خود را كنار كشد, و در مسير افكار و تبليغات رحـمانى جاى دهد, وگرنه انسانى كه عملا خود را در معرض طوفان آن وسوسه ها قرار داده , تنها با خواندن اين سوره وگفتن اين الفاظ به جائى نمى رسد. بـا گـفـتـن ((رب الـنـاس )) اعتراف به ربوبيت پروردگار مى كند, و خود را تحت تربيت او قرار مى دهد. با گفتن ((ملك الناس )) خود را ملك او مى داند, و بنده سر بر فرمانش مى شود. و با گفتن ((اله الناس )) در طريق عبوديت او گام مى نهد, و از عبادت غير اوپرهيز مى كند, بدون شـك كـسـى كـه بـه ايـن صـفـات سـه گانه مؤمن باشد, و خود را با هرسه هماهنگ سازد از شر وسوسه گران در امان خواهد بود. در حقيقت اين اوصاف سه گانه سه درس مهم تربيتى و سه وسيله نجات ازشر وسوسه گران است و انسان را در مقابل آنها بيمه مى كند. (آيه4)ـ لذا در اين آيه مى افزايد: ((از شر وسوسه گر پنهانكار)) (من شرالوسواس الخناس ). (آيه5)ـ ((كه درون سينه انسانها وسوسه مى كند)) (الذى يوسوس فى صدور الناس ). (آيه6)ـ ((خواه از جن باشد يا از انسان )) (من الجنة والناس ). ((خـناس )) صيغه مبالغه از ماده ((خنوس )) به معنى جمع شدن و عقب رفتن است , اين به خاطر آن اسـت كـه شياطين هنگامى كه نام خدا برده مى شودعقب نشينى مى كنند, و از آنجا كه اين امر غالبا با پنهان شدن توام است اين واژه به معنى ((اختفا)) نيز آمده است . بـنـابـرايـن مـفـهـوم آيـات چنين است : ((بگو: من از شر وسوسه گر شيطان صفتى كه از نام خدا مى گريزد و پنهان مى گردد به خدا پناه مى برم )). كـار شـيـطـان تزيين است و مخفى كردن باطل در لعابى از حق , و دروغ درپوسته اى از راست , و گناه در لباس عبادت , و گمراهى در پوشش هدايت . خـلاصه هم خودشان مخفى هستند, و هم برنامه هايشان پنهان است , و اين هشدارى است به همه رهروان راه حق كه منتظر نباشند شياطين را در چهره و قيافه اصلى ببينند, آنها وسواس خناسند, و كارشان حقه و دروغ و نيرنگ و رياكارى وظاهرسازى و مخفى كردن حق . جمله ((من الجنة والناس )) هشدار مى دهد كه ((وسواسان خناس )) تنها در ميان يك گروه و يك جـمـاعـت , و در يـك قشر و يك لباس نيستند, درميان جن و انس پراكنده اند و در هر لباس و هر جماعتى يافت مى شوند, بايد مراقب همه آنها بود وبايد از شر همه آنها به خدا پناه برد. دوسـتـان نـابـاب , همنشينهاى منحرف , پيشوايان گمراه ظالم , كارگزاران جباران وطاغوتيان , نويسندگان و گويندگان فاسد, مكتبهاى الحادى و التقاطى ظاهر فريب , وسائل ارتباط جمعى وسـوسه گر, همه اينها و غير اينها در مفهوم گسترده ((وسواس خناس )) واردند كه انسان بايد از شر آنها به خدا پناه برد. در حـديث پرمعنى و تكان دهنده اى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((هنگامى كه آيه والذين اذا فعلوا فـاحشة او ظلموا انفسهم ذكروا اللّه فاستغفروا لذنوبهم :كسانى كه وقتى كار بدى انجام دهند يا به خـويـشتن ستم كنند خدا را ياد مى آورند وبراى گناهانشان استغفار مى كنند نازل شد, ابليس بالاى كوهى در مكه رفت , و باصداى بلند فرياد كشيد, و سران لشكرش را جمع كرد. گفتند: اى آقاى ما! چه شده است كه ما را فراخواندى ؟گفت : اين آيه نازل شده (آيه اى كه پشت مرا مى لرزاند و مايه نجات بشراست ) چه كسى مى تواند با آن مقابله كند؟ يكى از شياطين بزرگ گفت : من مى توانم , نقشه ام چنين است و چنان !ابليس طرح او را نپسنديد!ديگرى برخاست و طرح خود را ارائه داد باز هم مقبول نيفتاد!در اينجا (وسواس خناس ) برخاست و گفت : من از عهده آن برمى آيم .ابليس گفت : از چه راه ؟گفت : آنها را با وعده ها و آرزوها سرگرم مى كنم , تا آلوده گناه شوند, وهنگامى كه گناه كردند توبه را از يادشان مى برم ! ابـلـيـس گـفـت : تـو مى توانى از عهده اى كار برآيى (نقشه ات بسيار ماهرانه وعالى است ) و اين ماموريت را تا دامنه قيامت به او سپرد)). پايان سوره ناس . [ جمعه ۱۳۸۴/۱۲/۱۹ ] [ 1:22 ] [ سعید ]
سوره حمد 4 (آيه 5)ـ.انسان در پيشگاه خدا:از اينجا گوئى ((بنده )) پروردگار خود را مخاطب ساخته نخست از عبوديت خويش در برابر او, و سـپس از امدادها و كمكهاى او سخن مى گويد: ((تنها تو رامى پرستم و تنها از تو يارى مى جويم )) (اياك نعبد و اياك نستعين ). در واقع آيات گذشته سخن از توحيد ذات و صفات مى گفت و در اينجاسخن از توحيد عبادت و توحيد افعال است توحيد عبادت آن است كه هيچ كس وهيچ چيز را شايسته پرستش جز ذات خدا نـدانـيم تنها به فرمان او گردن نهيم و ازبندگى و تسليم در برابر غير ذات او بپرهيزيم , توحيد افـعـال آن اسـت كه تنها مؤثرحقيقى را در عالم او بدانيم , نه اينكه دنبال سبب نرويم بلكه معتقد بـاشـيـم هـر سـبـبـى هر تاثيرى دارد به فرمان خداست اين تفكر و اعتقاد انسان را از همه كس و همه موجودات بريده و تنها به خدا پيوند مى دهد. (آيه 6)ـ ((ما را به راه راست هدايت فرما)) (اهدنا الصراط المستقيم ).پـس از اظـهـار تـسـلـيم در برابر پروردگار و وصول بر مرحله عبوديت و استمداداز ذات پاك او نخستين تقاضاى بنده اين است كه او را به راه راست , راه پاكى ونيكى , راه عدل و داد, و راه ايمان و عـمـل صـالـح هـدايت فرمايد, در اينجا اين سؤال كه چرا ما همواره درخواست هدايت به صراط مستقيم از خدا مى كنيم مگر ماگمراهيم مطرح مى شود وانگهى اين سخن از پيامبر و امامان كه نمونه انسان كامل بودند چه معنى دارد؟در پـاسـخ مى گوئيم : انسان در مسير هدايت هر لحظه بيم لغزش و انحراف درباره او مى رود, به هـمـيـن دلـيـل بـايـد خود را در اختيار پروردگار بگذارد و تقاضا كند كه او را بر راه راست ثابت نـگـهـدارد دوم اينكه , هدايت همان پيمودن طريق تكامل است كه انسان تدريجا مراحل نقصان را پـشـت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسدبنابراين جاى تعجب نيست كه حتى پيامبران و امامان از خـدا تقاضاى هدايت ((صراط مستقيم )) كنند, چه اينكه كمال مطلق تنها خدا است , و همه بدون استثنا درمسير تكاملند, چه مانعى دارد كه آنها نيز تقاضاى درجات بالاترى را از خدا بنمايند. امـام صادق (ع ) در تفسير اين آيه مى فرمايد: ((خداوندا! ما را بر راهى كه به محبت تو مى رسد و به بـهشت واصل مى گردد, و مانع از پيروى هوسهاى كشنده وآرا انحرافى و هلاك كننده است ثابت بدار)). صراط مستقيم چيست ؟ ((صراط مستقيم )) همان آئين خداپرستى و دين حق و پايبند بودن به دستورات خداست , چنانكه در سوره انعام آيه 161 مى خوانيم : ((بگو: خداوند مرابه صراط مستقيم هدايت كرده , به دين استوار آئين ابراهيم كه هرگز به خدا شرك نورزيد)). (آيه 7)ـدو خط انحرافى !. ((مـرا بـه راه كسانى هدايت فرما كه آنان را مشمول انواع نعمتهاى خودقراردادى (نعمت هدايت , نـعـمـت توفيق , نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم وعمل و جهاد و شهادت ) نه آنها كه بر اثر اعـمـال زشـت و انحراف عقيده غضب تودامنگيرشان شد و نه آنها كه جاده حق را رها كرده و در بـيـراهـه هـا گـمـراه و سـرگردان شده )) (صراط الذين انـعمت عليهم غير الـمغضوب عليهم و لاالضالين ). در حقيقت خدا به ما دستور مى دهد طريق و خط پيامبران و نيكوكاران و آنهاكه مشمول نعمت و الـطاف او شده اند را بخواهيم و به ما هشدار مى دهد كه در برابرشما هميشه دو خط انحرافى قرار دارد, خط ((مغضوب عليهم )) و خط ((ضالين)). 1ـ ((الذين انعمت عليهم )) كيانند؟سـوره نـسـا آيه 69 اين گروه را تفسير كرده است : ((كسانى كه دستورات خدا وپيامبر را اطاعت كنند, خدا آنها را با كسانى قرار مى دهد كه مشمول نعمت خودساخته , از پيامبران و رهبران صادق و راستين و شهيدان راه خدا و افرادصالح , واينان رفيقان خوبى هستند)) بنابراين ما در سوره حمد از خدا مى خواهيم كه در خط اين چهار گروه قرار گيريم كه در هر مقطع زمانى بايد در يكى از اين خطوط,انجام وظيفه كنيم و رسالت خويش را ادا نمائيم . 2ـ ((مـغضوب عليهم )) و ((ضالين)) كيانند؟ از موارد استعمال اين دو كلمه درقرآن مجيد چنين استفاده مى شود كه ((ضالين)) گمراهان عادى هستند, و ((مغضوب عليهم )) گمراهان لجوج و منافق , به همين دليل در بسيارى از موارد, غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذكرشده . در آيه 6 سوره فتح آمده است : ((خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك و آنها را كه در بـاره خـدا گـمـان بد مى برند مورد غضب خويش قرار مى دهد, وآنها را لعن مى كند, و از رحمت خويش دور مى سازد, و جهنم را براى آنان آماده ساخته است )). به هرحال ((مغضوب عليهم )) آنها هستند كه علاوه بر كفر, راه لجاجت وعناد و دشمنى با حق را مى پيمايند و حتى از اذيت و آزار رهبران الهى و پيامبران درصورت امكان فرو گذار نمى كنند. پايان سوره حمد. [ سه شنبه ۱۳۸۴/۱۲/۱۶ ] [ 23:59 ] [ سعید ]
سوره حمد3 (آيه 2)ـ بعد از ((بسم اللّه )) كه آغازگر سوره بود, نخستين وظيفه بندگان آن است كه به ياد مبدا بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پايانش بيفتند, همان نعمتهاى فراوانى كه راهنماى ما درشناخت پروردگار و انگيزه مادر راه عبوديت است .ايـنـكه مى گوئيم : انگيزه , به خاطر آن است كه هر انسانى به هنگامى كه نعمتى به او مى رسد فورا مى خواهد, بخشنده نعمت را بشناسد, و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخيزد و حق شكر او را ادا كند به همين جهت علماى علم كلام (عقائد) در نخستين بحث اين علم ((وجوب شكر منعم )) را كه يك فرمان فطرى وعقلى است به عنوان انگيزه خداشناسى , يادآور مى شوند. و اينكه مى گوئيم : راهنماى ما درشناخت پروردگار نعمتهاى اوست , زيرابهترين و جامعترين راه براى شناخت مبدا مطالعه در اسرار آفرينش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است . بـه ايـن دو دلـيـل سـوره فـاتـحـة الكتاب با اين جمله شروع مى شود ((حمد وستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است )) (الحمدللّه رب العالمين ). ((حمد)) در لغت به معنى ستايش كردن در برابر كار يا صفت نيك اختيارى اسـت . 1ـ هـر انـسـانـى كـه سرچشمه خير و بركتى است و هر پيامبر و رهبر الهى كه نورهدايت در دلها مـى پـاشد, هر شخص سخاوتمندى كه بخشش مى كند, و هر طبيبى كه مرهمى بر زخم جانكاهى مـى نهد, ستايش آنها از ستايش خدا سرچشمه مى گيرد, چرا كه همه اين مواهب در اصل از ناحيه ذات پاك او است , و نيز اگرخورشيد نورافشانى مى كند, ابرها باران مى بارند, و زمين بركاتش را به ما تحويل مى دهد, همه از ناحيه او است . 2ـ جـالـب ايـنـكـه ((حمد)) تنها در آغاز كار نيست , بلكه پايان كارها نيز چنانكه قرآن به ما تعليم مـى دهـد بـا حـمد خواهد بود, در مورد بهشتيان مى خوانيم : ((سخن آنها در بهشت نخست منزه شـمـردن خداوند از هر عيب و نقص و تحيت آنها سلام ,و آخرين سخنشان الحمدللّه رب العالمين است )) (يونس : 10). 3ـ امـا كـلـمـه ((رب )) در اصـل بـه مـعنى مالك و صاحب چيزى است كه به تربيت و اصلاح آن مى پردازد. 4ـ كلمه ((عالمين )) جمع عالم است و عالم به معنى مجموعه اى است ازموجودات مختلف و هنگامى كه به صورت عالمين جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى اين جهان است . در روايـتى از على (ع ) چنين مى خوانيم كه در ضمن تفسير آيه ((الحمدللّه رب العالمين )) فرمود: ((رب العالمين اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم ازموجودات بيجان و جاندار)). (آيـه3 )ـ ((خـداونـدى كـه بـخـشنده و بخشايشگر است و رحمت عام وخاصش همه را رسيده)) (الرحمن الرحيم ). مـعـنـى ((رحـمـن )) و ((رحـيم )) و همچنين تفاوت ميان اين دو كلمه را در تفسيربسم اللّه خوانديم نكته اى كه بايد اضافه كنيم اين است كه اين دو صفت درنمازهاى روزانه ما حداقل 30 بار تـكـرار مـى شـونـد (در هريك از دو ركعت اول نمازدوازده بار) و به اين ترتيب 60 مرتبه خدا را به صـفـت رحمتش مى ستائيم و اين درسى است براى همه انسانها كه خود را در زندگى بيش از هر چيز به اين اخلاق الهى متخلق كنند.بـه عـلاوه اشـاره اى اسـت بـه اين واقعيت كه اگر ما خود را عبد و بنده خدامى دانيم مبادا رفتار مالكان بى رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود. نـكـتـه ديـگـر اينكه ((رحمان و رحيم )) بعد از ((رب العالمين )) اشاره به اين است كه ما در عين قدرت نسبت به بندگان خويش , با مهربانى و لطف رفتار مى كنيم . (آيه 4)ـدومين اصل مهم اسلام .يعنى قيامت و رستاخيز: ((خداوندى كه مالك روز جزاست )) (مالك يوم الدين ) . در ايـنجا تعبير به ((مالكيت خداوند)) شده است , كه نهايت سيطره و نفوذ او رابر همه چيز و همه كـس در آن روز مـشخص مى كند, روزى كه همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مـى شـوند و در برابر مالك حقيقى خود قرارمى گيرند, تمام گفته ها و كارها و حتى انديشه هاى خود را حاضر مى بينند, هيچ چيزحتى به اندازه سرسوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نيفتاده اسـت , و اكـنون اين انسان است كه بايد بار همه مسئوليتهاى اعمال خود را بردوش كشد! حتى در آنجاكه بنيانگزار سنت و برنامه اى است , باز بايد سهم خويش را از مسئوليت بپذيرد!. بـدون شك مالكيت خداوند نسبت به جهان هستى مالكيت حقيقى است نه مالكيت اعتبارى نظير مالكيت ما نسبت به آنچه در اين جهان ملك ما است . و بـه تعبير ديگر اين مالكيت نتيجه خالقيت و ربوبيت است , آنكس كه موجودات را آفريده و لحظه به لحظه فيض وجود هستى به آنها مى بخشد, مالك حقيقى موجودات است . و در پاسخ اين سؤال كـه مـگر خداوند مالك تمام اين جهان نيست كه ما از او تعبير به ((مالك روزجزا)) مى كنيم ؟ بايد بـگـوئيم : مالكيت خداوند گرچه شامل ((هردو جهان )) مى باشد,اما بروز و ظهور اين مالكيت در قيامت بيشتر است , چرا كه در آن روز همه پيوندهاى مادى و مالكيتهاى اعتبارى بريده مى شود, و هيچ كس در آنجا چيزى از خود ندارد,حتى اگر شفاعتى صورت گيرد باز به فرمان خداست . اعـتـقـاد بـه روز رسـتـاخـيز, اثر فوق العاده نيرومندى در كنترل انسان در برابراعمال نادرست و ناشايست دارد و يكى از علل جلوگيرى كردن نماز از فحشا ومنكرات همين است كه نماز انسان را هم به ياد مبدئى مى اندازد كه از همه كار او باخبر است و هم بياد دادگاه بزرگ عدل خدا. در حديثى از امام سجاد(ع) مى خوانيم : هنگامى كه به آيه ((مالك يوم الدين ))مى رسيد, آنقدر آن را تكرار مى كرد كه نزديك بود روح از بدنش پرواز كند. اما كلمه ((يوم الدين )) : در قرآن در تمام موارد به معنى قيامت آمده است , واينكه چرا آن روز, روز دين معرفى شده ؟ به خاطر اين است كه آن روز روز جزا است و ((دين )) در لغت به معنى ((جزا)) مى باشد, و روشنترين برنامه اى كه در قيامت اجرامى شود همين برنامه جزا و كيفر و پاداش است . [ سه شنبه ۱۳۸۴/۱۲/۱۶ ] [ 23:58 ] [ سعید ]
سوره حمد 2 (آيـه 1) ميان همه مردم جهان رسم است كه هركار مهم و پر ارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغـاز مى كنند, يعنى آن كار را با آن شخصيت مورد نظر از آغاز ارتباطمى دهند ولى آيا بهتر نيست كـه بـراى پـاينده بودن يك برنامه و جاويد ماندن يك تشكيلات , آن را به موجود پايدار و جاويدانى ارتـبـاط دهيم كه فنا در ذات او راه ندارد, از ميان تمام موجودات آنكه ازلى و ابدى است تنها ذات پـاك خـداست و به همين دليل بايد همه چيز و هركار را با نام او آغاز كرد و از او استمداد نمود لذا درنخستين آيه قرآن مى گوئيم ((بنام خداوند بخشنده بخشايشگر)) (بسم اللّه الرحمن الرحيم ). و در حـديـث مـعـروفـى از پـيامبر(ص) مى خوانيم : (( كل امر ذى بال لم يذكر فيه اسم اللّه فهو ابتر)): هركار مهمى كه بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است. و نيز امام باقر(ع) مى فرمايد: ((سزاوار است هنگامى كه كارى را شروع مى كنيم , چه بزرگ باشد چه كوچك , بسم اللّه بگوئيم تا پربركت و ميمون باشد)). كـوتـاه سـخـن ايـنكه پايدارى و بقا عمل بسته به ارتباطى است كه با خدا دارد به همين مناسبت خداوند به پيامبر دستور مى دهد كه در آغاز شروع تبليغ اسلام اين وظيفه خطير را با نام خدا شروع كند: اقر باسم ربك (سوره علق آيه1 ), و مى بينيم حضرت نوح(ع) در آن طوفان سخت و عجيب هنگام سوار شدن بر كشتى براى پيروزى بر مشكلات به ياران خود دستور مى دهد كه در هنگام حركت و در موقع توقف كشتى ((بسم اللّه )) بگويند (سوره هود آيه 41 و48).و آنها نيز اين سفر را سرانجام با موفقيت و پيروزى پشت سر گذاشتند.و نـيـز سـليمان درنامه اى كه به ملكه سبا مى نويسد سرآغاز آن را ((بسم اللّه )) قرارمى دهد (سوره نحل آيه30 ). روى هـمـيـن اصـل , تمام سوره هاى قرآن ـ با بسم اللّه آغاز مى شود تا هدف اصلى از آغاز تا انجام با مـوفـقـيـت و پـيـروزى و بـدون شكست انجام شود و تنها سوره توبه است كه بسم اللّه در آغاز آن نـمـى بينيم چرا كه سوره توبه با اعلان جنگ به جنايتكاران مكه و پيمان شكنان آغاز شده واعلام جنگ با توصيف خداوند به ((رحمان و رحيم )) سازگار نيست . نکته ها:1ـ آيا بسم اللّه جز سوره است ؟ در ميان دانشمندان و علما شيعه اختلافى نيست كه بسم اللّه جز سوره حمد و همه سوره هاى قرآن است , اصولا ثبت ((بسم اللّه )) در آغاز همه سوره هاخودگواه زنده اين امر است , زيرا مى دانيم در مـتـن قرآن چيزى اضافه نوشته نشده است و ذكر بسم اللّه درآغاز سوره ها از زمان پيامبر(ص) تـاكـنـون مـعـمـول بوده است به علاوه سيره مسلمين همواره بر اين بوده كه هنگام تلاوت قرآن بـسـم اللّه را در آغـاز هـرسـوره اى مى خواندند و متواترا نيز ثابت شده كه پيامبر(ص) آن را تلاوت مى فرمودچگونه ممكن است چيزى جز قرآن نباشد و پيامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و برآن مداومت كنند. بـه هـرحـال مساله آنقدر روشن است كه مى گويند: يك روز معاويه در دوران حكومتش در نماز جماعت بسم اللّه را نگفت , بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصارفرياد زدند «اسرقت ام نيست» ؟:آيا بسم اللّه را دزديدى يا فراموش كردى. 2ـاللّه جامعترين نام خداست : زيرا بررسى نامهاى خدا كه در قرآن مجيد و يا ساير منابع اسلامى آمده نشان مى دهد كه هركدام از آن يـك بـخـش خاص از صفات خدا را منعكس مى سازد، تنها نامى كه جامع صفات جلال و جمال اسـت هـمـان ((اللّه )) مـى بـاشد به همين دليل اسما ديگر خداوند غالبا به عنوان صفت براى كلمه ((اللّه )) گـفـته مى شود به عنوان نمونه : ((غفور)) و ((رحيم )) كه به جنبه آمرزش خداوند اشاره مى كند (فان اللّه غفوررحيم ) ـ سوره بقره آيه 266. ((سميع )) اشاره به آگاهى او از مسموعات و ((عليم )) اشاره به آگاهى او از همه چيز است (فان اللّه سميع عليم ) ـ بقره : 227. و در يـك آيـه بـسـيارى از اين اسما, وصف ((اللّه )) قرار مى گيرند هو اللّه الذى لااله الا هو الملك الـقـدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجـبار المتكبر: ((اوست اللّه كه معبودى جز وى نيست , اوسـت حـاكـم مطلق , منزه از ناپاكيها, از هرگونه ظلم وبيدادگرى , ايمنى بخش , نگاهبان همه چيز, توانا و شكست ناپذير, قاهر بر همه موجودات , و با عظمت )). يكى از شواهد جامعيت اين نام آن است كه ابراز ايمان و توصيه تنها با جمله لااله الااللّه مى توان كرد. 3ـرحمت عام و خاص خدا: مـشهور در ميان گروهى از مفسران اين است كه صفت ((رحمان )) اشاره به رحمت عام خداست كه شامل دوست و دشمن , مؤمن و كافر و نيكوكار و بدكارمى باشد زيرا (باران رحمت بى حسابش همه را رسيده , و خوان نعمت بى دريغش همه جا كشيده ). ولى ((رحيم )) اشاره به رحمت خاص پروردگار است كه ويژه بندگان مطيع وصالح و فرمانبردار اسـت و تنها چيزى كه ممكن است اشاره به اين مطلب باشد آن است كه ((رحمن )) در همه جا در قـرآن بـه صـورت مطلق آمده است كه نشانه عموميت آن است , در حالى كه ((رحيم )) گاهى به صـورت مقيد ذكر شده كه دليل برخصوصيت آن است مانند (و كان بالمؤمنين رحيما) ((خداوند نسبت به مؤمنان رحيم است )) (احزاب : 43). در روايـتـى نـيـز از امـام صـادق (ع) مـى خـوانيم : ((خداوند معبود همه چيز است ,نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان , و نسبت به خصوص مؤمنان رحيم است )). 4ـچرا صفات ديگر خدا در ((بسم اللّه )) نيامده است ؟ و تـنها روى صفت ((رحمانيت و حيميت )) او تكيه مى شود اما باتوجه به يك نكته پاسخ اين سؤال روشـن مـى شـود و آن اينكه در آغاز هركار لازم است از صفتى استمداد كنيم كه آثارش بر سراسر جـهـان پـرتـوافـكـن است , همه موجودات را فراگرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشيده است . بـهـتـر اسـت ايـن حـقـيـقت را از زبان قرآن بشنويد آنجا كه مى گويد:( ورحمتى وسعت كل شى ) ((رحمت من همه چيز را فرا گرفته است )) (اعراف ـ 156).از سـوى ديـگـر مـى بينيم پيامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت ودشمنان خطرناك دست به دامن رحمت خدا مى زدند, در مورد ((هود)) و پيروانش مى خوانيم : فانجيناه والذين معه بـرحـمة منا: ((هود و پيروانش را به وسيله رحمت خويش (از چنگال دشمنان ) رهائى بخشيديم )) (اعراف ـ 72). پس اساس كار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى داردچنانكه در دعا مى خوانيم : يا مـن سبقت رحمته غضبه ((اى خدائى كه رحمتت برغضبت پيشى گرفته است )) انسانها نيز بايد در بـرنـامـه زنـدگى اساس و پايه كار را بررحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند. [ سه شنبه ۱۳۸۴/۱۲/۱۶ ] [ 8:0 ] [ سعید ]
سوره فاتحة الكتاب (حمد)1 اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى هفت آيه است . ويژگيهاى سوره حمد :. 1ـ اين سوره اساسا با سوره هاى ديگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنى دارد زيرا در اين سوره خـداونـد طـرز مـناجات و سخن گفتن با او را به بندگانش آموخته است آغاز اين سوره با حمد و سـتايش پروردگار شروع و با ابراز ايمان به مبدا ومعاد (خداشناسى و ايمان به رستاخيز) ادامه و با تقاضاها و نيازهاى بندگان پايان مى گيرد. 2ـ سـوره حـمـد, اسـاس قـرآن اسـت , در حـديثى از پيامبر اكرم (ص ) مى خوانيم كه : ((الحمد ام الـقـرآن )) و ايـن بـه هـنـگـامـى بـود كـه ((جابربن عبداللّه انصارى )) خدمت پيامبر(ص ) رسيد, پـيـامبر(ص ) به او فرمود: ((آيا برترين سوره اى را كه خدا در كتابش نازل كرده به تو تعليم كنم )) جـابـر عـرض كـرد آرى پدر و مادرم به فدايت باد, به من تعليم كن , پيامبر(ص ) سوره حمد كه ام الكتاب است به او آموخت . سپس اضافه فرمود: ((اين سوره شفاى هر دردى است مگر مرگ )). ((ام )) به معنى اساس و ريشه است . شايد به همين دليل ((ابن عباس )) مفسر معروف مى گويد: ((هر چيزى اساس وشالوده اى دارد و اساس و زيربناى قرآن , سوره حمد است )). 3ـ درآيات قرآن سوره حمد به عنوان يك موهبت بزرگ به پيامبر(ص )معرفى شده , و در برابر كل قـرآن قـرار گـرفته است , آنجا كه مى فرمايد: ((ما به تو سوره حمد كه هفت آيه است و دوبار نازل شده داديم همچنين قرآن بزرگ بخشيديم )).
محتواى سوره حمد: از يـك نـظـر اين سوره به دو بخش تقسيم مى شود, بخشى از حمد و ثناى خداسخن مى گويد و بخشى از نيازهاى بنده . در حديثى از پيامبر(ص ) مى خوانيم : خداوند متعال چنين فرموده : ((من سوره حمد را ميان خود و بـنـده ام تـقسيم كردم نيمى از آن براى من و نيمى از آن براى بنده من است و بنده من حق دارد هرچه را مى خواهد از من بخواهد)).
در فضيلت اين سوره . از پـيـامبر (ص ) نقل شده : ((هر مسلمانى سوره حمد را بخواند پاداش او باندازه كسى است كه دو سوم قرآن را خوانده (و طبق نقل ديگرى پاداش كسى است كه تمام قرآن را خوانده باشد) و گوئى به هرفردى از مردان و زنان مؤمن هديه اى فرستاده است )). هـمـچـنـين در حديثى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((شيطان چهار بار فريادكشيد و ناله سرداد نـخـستين بار روزى بود كه از درگاه خداوند رانده شد, سپس هنگامى بود كه از بهشت به زمين تـنـزل يافت , سومين بار هنگام بعثت محمد(ص )بعد از فترت پيامبران بود و آخرين بار زمانى بود كه سوره ((حمد)) نازل شد)).
چرا نام اين سوره فاتحة الكتاب است ؟ ((فـاتحة الكتاب )) به معنى آغازگر كتاب (قرآن ) است , و از روايات استفاده مى شود كه اين سوره در زمان خود پيامبر(ص) نيز به همين نام شناخته مى شده است . از ايـنـجـا دريـچه اى به سوى مساله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مى شود وآن اينكه برخلاف آنـچـه در ميان گروهى مشهور است كه قرآن در عصر پيامبر(ص) به صورت پراكنده بود, بعد در زمان ابوبكر يا عمر يا عثمان جمع آورى شد, قرآن درزمان خود پيامبر(ص) به همين صورت امروز جـمع آورى شده بود و سرآغازش همين سوره حمد بوده است , مدارك متعددى در دست است كه قـرآن بـه صـورت مـجـموعه اى كه در دست ماست در عصر پيامبر(ص) و به فرمان او جمع آورى شـده بـود ((عـلى بن ابراهيم )) از امام صادق (ع ) نقل كرده كه رسول خدا(ص ) به على (ع) فرمود: ((قرآن در قطعات حرير و كاغذ و امثال آن پراكنده است آن را جمع آورى كنيد)).سـپـس اضافه مى كند: على (ع ) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زردرنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد. به علاوه حديث مشهور ((ثقلين )) كه شيعه و سنى آن را نقل كرده اند كه پيامبر(ص) فرمود من از مـيـان شـما مى روم و دو چيز گرانبها را به يادگار مى گذارم ((كتاب خدا)) و ((خاندانم )) خود نشان مى دهد كه قرآن به صورت يك كتاب جمع آورى شده بود. و در پاسخ اين سؤال .كـه در ميان گروهى از دانشمندان معروف است كه قرآن پس از پيامبرجمع آورى شده (به وسيله عـلـى (ع) يـا كسان ديگر) بايد گفت : قرآنى كه على (ع) جمع آورى كرد تنها خود قرآن نبود بلكه مجموعه اى بود از قرآن و تفسير و شان نزول آيات و مانند آن . [ دوشنبه ۱۳۸۴/۱۲/۱۵ ] [ 18:28 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |