منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



بعد از مرگ در دین زرتشت  

بندهشن فصل سی ام

1در دين گويد قله اى كه به بلنداى قامت صد مرد است در وسط جهان قرار دارد و آن را قله دائيتى نامند محلى است كه ترازوى ايزد رشن در آنجاست يك انتهاى ان به پا‏ى كوه البرز در جهت شمال و ديگرى به سر كوه البرز در مسير جنوب است در حالى كه قله دائيتى در ميانه آن قرار گرفته است در ان ميانه تيغى تيز به سان شمشير است كه بلندا و پهنا و درازاى ان نه نيزه است ودرآنجا موجودات آسمانى و ايزدان ايستند كه به شيوه اى مينويى روان رستگاران را تطهير كنند و سگان آسمانى بر سر پل اند و دوزخ زيرپل است

2 چون مردم بميرند روان سه شب به نزديك تن نشيند در آنجا که سر او بود ودر این سه شب وزرش دیو وهمراهانش او را بسیار دقیق بر انداز کنند و همواره پشت به آتشی کنند که در آنجا بر افروخته شده است به این جهت در آن سه شب آتش را تا طلوع سپیده ودر جایی روشن نگه دارند که سر اوست اگر این آتش موجود نباشد پشت را به آتش ورهرام یا آتشی کنند که هم فروغ باشد ضمن آن سه شب که تباهی و پاشیدگی به بدن رسد چنان به نظرش دشوار آد که مردی را خانه ویران کنند

3 در آن سه شب روان به بالای تن به این امید نشیند که خون گرم شود وجان طوری به تن وارد شود که بتوانم باز گردم وپس از سومین شب در صبحگاه اگر آن روان رستگار باشد این جملات را خواهد گفت :خوب آن کسی است که هر کس از نیکی او بهره برد یعنی اگر من خوب باشم همه خوب باشند و اورمزد به خواست خویش به من شهریاری داده است واگر روان دروند باشد این جملات را گوید با این کالبد آن جان و آن کالبد که با آن تازش کرده ام  از این پس به کجا روم

[ شنبه ۱۳۸۵/۰۹/۰۴ ] [ 11:30 ] [ سعید ]

اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ‏

وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً

وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَ الْأَقْدَامِ‏

وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لاَ يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لاَ مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏

وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لاَ يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ

وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ‏

وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ‏لِكُلِّ امْرِى‏ءٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ‏

وَ أَسْأَلُكَ الْأَمَانَ يَوْمَ يَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذَابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ وَ صَاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ‏وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ثُمَّ يُنْجِيهِ كَلاَّ إِنَّهَا لَظَى نَزَّاعَةً لِلشَّوَى‏

 

 پروردگارا من از تو درخواست ايمنى مى‏كنم آن روز سختى كه مال و فرزند هيچ نفع نبخشد و چيزى جز آنكه با قلب پاك و سالم حضور خدا آيد سود ندهد

 اى خدا من از تو درخواست ايمنى مى‏كنم آن روز سختى كه ظالم از پشيمانى و حسرت انگشت به دندان مى‏خايد و مى‏گويد اى كاش من با رسول حق راه طاعت پيش مى‏گرفتم

 و از تو درخواست ايمنى مى‏كنم آن روز سختى كه گنهكاران به سيمايشان شناخته مى‏شوند كه پس موى پيشانى آنها را با پايهاشان بگيرند

 و از تو درخواست ايمنى مى‏كنم در روز سختى كه نه پدرى به جاى فرزند و نه فرزندى به جاى پدر جزا و كيفر شود و البته آن روز وعده خدا حق و حقيقت است

 و از تو درخواست ايمنى مى‏كنم در روز سختى كه مردم ظالم ستمگر را عذرخواهى سود نبخشد و بر آنان لعن و منزلگاه بد است

 و از تو درخواست ايمنى مى‏كنم در روز سختى كه هيچكس را قدرت بر كس ديگر نيست و فرمان در آن روز خاص خداست

 و از تو درخواست ايمنى مى‏كنم در روز سختى‏كه هر شخص از برادر و مادر و پدر و زن و فرزندانش مى‏گريزد  كه هر كس در آن روز توجه به كار خويش از غيرش بى‏نياز دارد

 و از تو درخواست ايمنى مى‏كنم در روزى كه كافر بدكار آرزو كند كه اى كاش توانستى فرزندانش را فداى خود سازد و از عذاب برهد و هم زن و برادر  و قبيله‏اش كه هميشه بحمايتش برمى‏خواستند و هر كه در روى زمين است همه را فداى خود گرداند تا از عذاب نجات يابد و هرگز نجات نخواهد يافت كه آتش دوزخ بر او شعله‏ور است تا سر و صورت و اندامش پاك بسوزد

 

مناجات امیراالمؤمنین علی علیه السلام در مسجد کوفه

 

 

[ جمعه ۱۳۸۵/۰۹/۰۳ ] [ 22:33 ] [ سعید ]
شهرت عوام

چندي بود كه در ميان مردم عوام ، نام شخصي بسيار برده مي‏شد ، و شهرت‏
او به قدس و تقوي و ديانت پيچيده بود . همه جا عامه مردم ، سخن از
بزرگي و بزرگواري او مي‏گفتند . مكرر در محضر امام صادق ، سخن از آن مرد و
ارادت و اخلاص عوام الناس نسبت به او به ميان مي‏آمد . امام به فكر
افتاد كه دور از چشم ديگران ، آن مرد " بزرگوار " را كه تا اين حد مورد
علاقه و ارادت توده مردم واقع شده از نزديك ببيند . يك روز ، به طور
ناشناس ، نزد او رفت ، ديد ارادتمندان وي كه همه از طبقه عوام بودند
غوغايي در اطراف او به پا كرده‏اند . امام بدون آنكه خود را بنماياند و
معرفي كند ، ناظر جريان بود . اولين چيزي كه نظر امام را جلب كرد ، اطوارها و ژستهاي عوام‏
فريبانه وي بود . تا آنكه او از مردم جدا شد و به تنهايي راهي را پيش‏
گرفت . امام آهسته به دنبال او روان شد تا ببيند كجا مي‏رود ، و چه مي‏كند
، و اعمال جالب و مورد توجه اين مرد از چه نوع اعمالي است ؟
طولي نكشيد كه آن مرد جلو دكان نانوايي ايستاد . امام با كمال تعجب‏
مشاهده كرد كه اين مرد ، همين كه چشم صاحب دكان را غافل ديد ، آهسته دو
عدد نان برداشت و در زير جامه خويش مخفي كرد و راه افتاد . امام با خود
گفت ، شايد منظورش خريداري است و پول نان را قبلا داده يا بعدا خواهد
داد . ولي بعد فكر كرد ، اگر اين طور بود پس چرا همين كه چشم نانواي‏
بيچاره را دور ديد نانها را بلند كرد و راه افتاد .
باز امام آن مرد را تعقيب كرد ، و هنوز در فكر جريان دكان نانوايي بود
كه ديد ، در مقابل بساط يك ميوه فروشي ايستاد ، آنجا هم مقداري درنگ‏
كرد ، و تا چشم ميوه فروش را دور ديد ، دو عدد انار برداشت و زير جامه‏
خود پنهان كرد و راه افتاد . بر تعجب امام افزوده شد . تعجب امام آن وقت به منتهي‏
درجه رسيد كه ديد آن مرد رفت به سراغ يك نفر مريض ، و نانها و انارها
را به او داد و راه افتاد ، در اين وقت امام خود را به آن مرد رساند و
اظهار داشت : " من امروز كار عجيبي از تو ديدم " تمام جريان را برايش‏
بازگو كرد و از او توضيح خواست .
او نگاهي به قيافه امام كرد و گفت : " خيال مي‏كنم تو جعفر بن محمدي ؟
"
" بلي درست حدس زدي ، من جعفر بن محمدم " .
" البته تو فرزند رسول خدايي و داراي شرافت نسب مي‏باشي ، اما افسوس‏
كه اين اندازه جاهل و ناداني " .
" چه جهالتي از من ديدي ؟ "
" همين پرسشي كه مي‏كني از منتهاي جهالت است ، معلوم مي‏شود كه يك‏
حساب ساده را در كار دين نمي‏تواني درك كني ، مگر نمي‏داني كه خداوند در
قرآن فرموده : " « من جاء بالحسنة فله عشر امثالها »" هر كار نيكي ده‏
برابر پاداش دارد . باز قرآن فرموده : " « و من جاء بالسيئة فلا يجزي الا مثلها » "
هر كار بد فقط يك برابر كيفر دارد . روي اين حساب پس من دو نان دزديدم‏
دو خطا محسوب شد ، دو انار هم دزديدم دو خطاي ديگر شد مجموعا چهار خطا
شد ، اما از آن طرف آن دو نان و آن دو انار را در راه خدا دادم ، در
برابر هر كدام از آنها ده حسنه دارم ، مجموعا چهل حسنه نصيب من مي‏شود .
در اينجا يك حساب خيلي ساده نتيجه مطلب را روشن مي‏كند . و آن اينكه‏
چون چهار را از چهل تفريق كنيم ، سي و شش باقي مي‏ماند . بنابراين من سي‏
و شش حسنه خالص دارم . و اين است آن حساب ساده‏اي كه گفتم تو از درك‏
آن عاجزي " .
" خدا تو را مرگ بدهد ، جاهل توئي كه به خيال خود اين طور حساب‏
مي‏كني . آيه قرآن را مگر نشنيده‏اي كه مي‏فرمايد : " « انما يتقبل الله من‏
المتقين »" خدا فقط عمل پرهيزگاران را مي‏پذيرد . حالا يك حساب بسيار
ساده كافي است كه تو را به اشتباهت واقف كند ، تو به اقرار خودت چهار
گناه مرتكب شدي ، و چون مال مردم را به نام صدقه و احسان به ديگران دادي نه تنها حسنه‏اي نداري ، بلكه به‏ عدد هر يك از آنها گناه ديگري مرتكب شدي . پس چهار گناه ديگر بر چهار گناه اولي تو اضافه شد ، و مجموعا هشت گناه شد . هيچ حسنه‏اي هم نداري " .
امام اين بيان را كرد ، و در حالي كه چشمان بهت زده او به صورت امام‏
خيره شده بود ، او را رها كرد و برگشت .
امام صادق وقتي اين داستان را براي دوستان نقل كرد ، فرمود : "
اينگونه تفسيرها و توجيههاي جاهلانه و زشت در امور ديني سبب مي‏شود كه‏
عده‏اي گمراه شوند و ديگران را هم گمراه سازند ".

[ جمعه ۱۳۸۵/۰۹/۰۳ ] [ 18:32 ] [ سعید ]

سورة القارعة (101)

 بسم الله الرحمن الرحيم

 الْقَارِعَةُ (1) مَا الْقَارِعَةُ (2) وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ (3) يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ (4) وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ (5) فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ (6) فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ (7) وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ (8) فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ (9) وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ (10) نَارٌ حَامِيَةٌ (11)

 

«قارعة» از «قرع» به معناى كوبيدن چيزى بر چيزى است. يكى از نام‏هاى قيامت، «قارعة» است، زيرا با صيحه‏ى كوبنده آغاز مى‏شود و عذاب آن كوبنده است.

در روايات مى‏خوانيم: حضرت على‏عليه السلام و فرزندان معصومش، ميزان و معيار سنجش اعمال انسان‏ها در قيامت هستند.<1005>

شايد دليل آنكه كلمه «موازين» به صورت جمع آمده، اين باشد كه كارهاى گوناگون انسان با ابزارهاى گوناگون سنجيده مى‏شود و هر كار، ميزان مخصوص به خود را دارد.

«موازين» جمع «ميزان» به معناى وسيله سنجش است و روشن است كه اعمال انسان، امرى مادى و داراى وزن و جرم نيست كه با ترازوهاى معمولى سنجيده شود، بلكه هر دسته از اعمال انسان، معيار سنجش مخصوص به خود دارد.

مادر براى همه كس، مأوى و پناهگاه است، اما در آنجا مادر و پناهگاه گروهى از انسان‏ها دوزخ است.

«هاوية» از «هَوى‏» به معناى سقوط است و دوزخ، محلّ سقوط گروهى است.

«حامية» از «حَمى‏» به معناى شدّت حرارت است.

كوه‏هاى رنگارنگ در اثر قطعه قطعه شدن و خورد و خاك شدن، مثل پشم زده رنگارنگ مى‏شوند. <<كالعهن المنفوش>> «منفوش» از «نفش» به معناى باز كردن و كشيدن پشم است تا آنجا كه اجزاى آن از هم بگسلد.<1006>

سبك و سنگينى مخصوص ماديات نيست. لذا به سخنان بى‏محتوى مى‏گويند: سخن سبك. شايد مراد از <<ثقلت موازينه>> و <<خفّت موازينه>> ارزش و كيفيّت عمل باشد و شايد هم مراد، قلّت و كثرت آن باشد.

حضرت على‏عليه السلام فرمودند: مراد از سبكى عمل، كم بودن عمل و مراد از سنگينى عمل، زيادى آن است. «قلّة الحساب و كثرته»<1007>

شخصى سلمان را تحقير كرد كه تو كيستى و چيستى؟ پاسخ داد: اول من و تو نطفه و آخر من و تو مردار است. اين دنياست، اما در قيامت، «مَن ثقلت موازينه فهو الكريم و من خفّت موازينه فهو لئيم»<1008> هر كس ميزان او سنگين باشد، تكريم مى‏شود و هر كس سبك باشد، تحقيرو ملامت خواهد شد.

عموم انسان‏ها، هم كار خوب و هم كار بد دارند و اين طور نيست كه برخى از مردم همه كارهايشان خوب و برخى ديگر همه كارهايشان بد باشد. اما مهم آن است كه خوبى‏ها بر بدى‏ها غلبه كند. به تعبير قرآن: <<ثقلت موازينه>> يعنى كفّه‏ى خوبى‏ها سنگين‏تر از كفّه بدى‏ها

شد كه در اين صورت بهشتى است. اما اگر كفّه‏ى خوبى‏ها سبك‏تر باشد، <<خفّت موازينه>> سرانجامش دوزخ است.

1- قيامت، كوبنده مستكبران و روحيه‏هاى متكبّرانه است. <<القارعة ما القارعة>>

2- قيامت فراتر از فكر بشر است. حتى پيامبر بدون بيان الهى از آن خبر ندارد. <<و ما ادراك ما القارعة>>

3- قيامت روز تحيّر و سرگردانى بشر است. <<كالفراش المبثوث>>

4- بهشت را به بها دهند نه بهانه. <<من ثقلت موازينه فهو فى عيشة راضية>>

5 - زندگىِ سراسر شاد، مخصوص قيامت است. زيرا در دنيا در كنار كاميابى‏ها، دغدغه بيمارى، سرقت، حسادت، از دست دادن و گذرا بودن هست. <<عيشة راضية>>

6- رضايت از زندگى، از نشانه‏هاى جامعه بهشتى است. <<فهو فى عيشة راضية>>

7- مبناى كيفر و پاداش، عمل است كه با ترازوى عدل سنجيده مى‏شود. <<ثقلت موازينه... خفّت موازينه>>

«والحمدللّه ربّ العالمين»

[ پنجشنبه ۱۳۸۵/۰۹/۰۲ ] [ 15:56 ] [ سعید ]
ابواب و رؤوس مسائل فقه (4)
ادامه مطلب
[ پنجشنبه ۱۳۸۵/۰۹/۰۲ ] [ 15:52 ] [ سعید ]
ابواب و رؤوس مسائل فقه (3)

ادامه مطلب
[ پنجشنبه ۱۳۸۵/۰۹/۰۲ ] [ 12:32 ] [ سعید ]

ختم نبوت 3

 

متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری


ادامه مطلب
[ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۹/۰۱ ] [ 17:47 ] [ سعید ]

ختم نبوت 2

 

متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری


ادامه مطلب
[ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۹/۰۱ ] [ 17:46 ] [ سعید ]
<< مطالب جدیدتر           

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب