منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
سوره طارق [86] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 17 آيه است . محتواى سوره :مطالب اين سوره عمدتا بر دو محور دور مى زند . 1ـ معاد و رستاخيز.2ـ قرآن مجيد و ارزش و اهميت آن . ولى در آغاز بعد از سوگندهايى انديشه آفرين اشاره به وجود مراقبين الهى برانسان مى كند. بـعد براى اثبات امكان معاد, به زندگى نخستين و بدو پيدايش انسان از آب نطفه , اشاره فرموده , نـتـيـجـه گـيـرى مى كند: خداوندى كه قادر است او را از چنين آب بى ارزش و ناچيزى بيافريند توانائى بر بازگشت مجدد او دارد.در مرحله بعد به بعضى از ويژگيهاى روز رستاخيز اشاره كرده , سپس با ذكرسوگندهاى متعدد و پـرمـعـنائى اهميت قرآن را گوشزد مى نمايد, و سرانجام سوره رابا تهديد كفار به مجازات الهى پايان مى دهد. فضيلت تلاوت اين سوره:دربـاره فـضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيامبراكرم (ص) مى خوانيم :((هركس آن را تلاوت كند خداوند به تعداد هر ستاره اى كه در آسمان وجود دارد ده حسنه به او مى بخشد))!.بـديهى است محتواى سوره و عمل به آن است كه اين همه پاداش عظيم رابه بار مى آورد نه تلاوت خالى از عمل . به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ اين سوره نيز همچون بسيارى ديگر از سوره هاى جز آخر قرآن , باسوگندهاى زيبا و انديشه برانگيزى آغاز مى شود, مى فرمايد: ((سوگند به آسمان وكوبنده شب )) (والسماء و الطارق). (آيه2)ـ ((و تو نمى دانى كوبنده شب چيست ))؟! (ومـا ادريك ما الطارق ). (آيه3)ـ ((همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيهاست )) (النجم الثاقب ). قـرآن خـودش در ايـنـجـا ((طـارق )) را تفسير كرده , مى گويد: ((اين مسافر شبانه ,همان ستاره درخـشانى است كه بر آسمان ظاهر مى شود و بقدرى بلند است كه گوئى مى خواهد سقف آسمان را سـوراخ كند, و نورش به قدرى خيره كننده است كه تاريكيها را مى شكافد و به درون چشم آدمى نفوذ مى كند. مـنظور از ((نجم ثاقب )) ستارگان درخشانى است كه نور آنها پرده هاى ظلمت را مى شكافد و در چشم آدمى نفوذ مى كند همانند ستاره ((زحل )) كه در فارسى به آن ((كيوان )) مى گويند. (آيه4)ـ اكنون ببينيم اين سوگندها براى چيست ؟ در اين آيه مى فرمايد:((مسلما هركس مراقب و محافظى دارد)) (ان كل نفس لما عليها حافظ). كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مى كند, و براى حساب و جزا نگهدارى مى نمايد. به اين ترتيب شما هرگز تنها نيستيد, و هركه باشيد, و هركجا باشيد, تحت مراقبت فرشتگان الهى و مـامـوران پـروردگـار خـواهـيـد بود, اين مطلبى است كه توجه به آن در صلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤثر است . (آيه5)ـ در ايـن آيـه به عنوان يك استدلال بر مساله معاد در برابر كسانى كه آن را غيرممكن مى شمردند, مى فرمايد: ((انسان بايد بنگرد از چه چيز آفريده شده است ))؟(فلينظر الا نسان مم خلق ).و بـه ايـن تـرتـيب قرآن دست همه انسانها را گرفته و به خلقت نخستين باز مى گرداند, و با يك جمله استفهاميه از آنها مى پرسد: ((آفرينش شما از چه بوده است ))؟. (آيـه6)ـ و بـى آنـكـه مـنـتـظـر پاسخ آنها باشد جواب اين سؤال را ـكه روشن است ـ خودش داده , مى فرمايد: ((از يك آب جهنده آفريده شده است ))! (خلق من مـا دافق ) كه اين توصيفى است براى نطفه مرد كه در آب منى شناور است , و به هنگام بيرون آمدن جهش دارد. (آيـه7)ـ و بـعـد در تـوصـيـف ديگرى از اين آب مى گويد: ((آبى كه از ميان پشت و سينه ها خارج مى شود)) (يخرج من بين الصلب والترائب ). ((صـلـب )) بـه مـعـنـى پشت است و اما ((ترائب )) جمع ((تريبه )) بنابر مشهور ميان علماى لغت استخوانهاى بالاى سينه است , همانجا كه گردنبند روى آن قرارمى گيرد. در ايـنـجـا قـرآن بـه يـكـى از دو جز اصلى نطفه كه همان نطفه مرد است , و براى همه محسوس مى باشد, اشاره كرده , و منظور از ((صلب )) و ((ترائب )) قسمت پشت وپيش روى انسان است , چرا كه آب نطفه مرد از ميان اين دو خارج مى شود. اين تفسيرى است روشن و هماهنگ با آنچه در كتب لغت در معنى اين دوواژه آمده است , در عين حـال مـمكن است حقيقت مهمترى در اين آيه نيز نهفته باشد كه در حد علم امروز براى ما كشف نشده و اكتشافات دانشمندان در آينده ازروى آن پرده برخواهد داشت . (آيـه8)ـ سپس از اين بيان نتيجه گيرى كرده , مى گويد: ((مسلما او[ خدايى كه انسان را از چنين چيز پستى آفريد] مى تواند او را بازگرداند)) (انه على رجعه لقادر). در آغاز خاك بود, و سپس بعد از طى مراحلى به صورت نطفه درآمد, و نطفه نيز بعد از طى مراحل پـيـچـيـده و شگفت انگيزى , تبديل به انسان كاملى شد, بنابراين بازگشت او به حيات و زندگى مجدد هيچ مشكلى ايجاد نمى كند. (آيـه9)ـ در ايـن آيـه بـه تـوصـيف آن روز بزرگ پرداخته , مى فرمايد: ((در آن روز كه اسرار پنهان (انسان ) آشكار مى شود)) (يوم تبلى السرائر). آرى ! در آن روز كه ((يوم البروز)) و ((يوم الظهور)) است اسرار درون آشكارمى شود, اعم از ايمان و كـفـر و نـفاق , يا نيت خير و شر, يا ريا و اخلاص , و اين ظهورو بروز براى مؤمنان مايه افتخار ومزيد نعمت است , وبراى مجرمان مايه سرافكندگى و منشا خوارى و خفت و چه دردناك است كه انسان عـمرى با آبرو درميان مردم زندگى كند ولى در آن روز در برابر همه خلايق شرمسار و سرافكنده شود. (آيـه10)ـ امـا مشكل مهم در آن روز اينجاست كه ((و براى او هيچ نيرو وياورى نيست )) (فما له من قوة ولا ناصر).نـه نـيرويى كه بر زشتيهاى اعمال و نيات او پرده بيفكند, و نه ياورى كه او را ازعذاب الهى رهائى بخشد. (آيـه11)ـ در تـعـقـيب آيات گذشته كه استدلال بر مساله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انـسان از نطفه داشت , در اينجا باز براى تاكيد در امر معاد واشاره به بعضى از دلائل ديگر بحث را ادامه داده , مى فرمايد: ((سوگند به آسمان پرباران )) (والسما ذات الرجع ). (آيه12)ـ ((و سوگند به زمين پرشكاف )) كه گياهان از آن سر بر مى آورند(والا رض ذات الصدع ). در حقيقت اين دو سوگند اشاره اى است به احياى زمينهاى مرده به وسيله باران كه قرآن بارها آن را بـه عـنـوان دلـيلى بر مساله رستاخيز ذكر كرده است , مانند آيه11 سوره ق كه مى فرمايد: ((ما بـه وسـيـلـه بـاران سرزمين مرده اى را زنده كرديم , خروج و قيام شما در قيامت نيز همين گونه است ))!. (آيه13)ـ ((كه اين (قرآن ) سخنى است كه حق را از باطل جدا مى كند)) (انه لقول فصل ). (آيه14)ـ سخنى است جدى ((و هرگز شوخى نيست ))! (ومـا هو بالهزل ). (آيه15)ـ سپس براى تسلى خاطر پيامبر(ص) و مؤمنان از يكسو, و تهديددشمنان اسلام از سوى ديگر مى افزايد: ((آنها پيوسته حيله مى كنند)) و نقشه هامى ريزند (انهم يكيدون كيدا). (آيه16)ـ ((و من هم در برابر آنها چاره مى كنم )) و نقشه هاشان را نقش بر آب مى كنم (واكيد كيدا). (آيـه17)ـ ((حـال كه چنين است كافران را (فقط) اندكى مهلت ده )) تا عاقبت كار خويش را ببينند! (فمهل الكافرين امهلهم رويدا). آرى ! آنها پيوسته نقشه هاى شومى براى مبارزه با تو طرح مى كنند:. گـاه از طـريـق اسـتـهزا وارد مى شوند گاه به محاصره اقتصادى دست مى زنند گاه مؤمنان را شكنجه و آزار مى كنند گاه ساحرت مى خوانند, گاه كاهنت مى گويند, گاه ديوانه ات مى شمرند . گاه مى گويند كسانى كه دور تو را گرفته اند فقرا و بينوايانند آنها را دور كن تا مابا تو باشيم . مـنظور از ((كيد دشمنان )) در آيه فوق روشن است كه به نمونه هاى آن اشاره كرديم , و اما منظور از ((كيد الهى )) همان الطافى است كه شامل حال پيامبر(ص) ومؤمنان مى شد و دشمنان اسلام را غـافـلـگير مى ساخت , كوششهاى آنها را از ميان مى برد, و توطئه هاى آنان را درهم مى شكست , كه نمونه هايش در تاريخ اسلام فراوان است . ايـن آيـه سـرمشقى است براى همه مسلمانان كه در كارهاى خود مخصوصاهنگامى كه در مقابل دشـمنانى نيرومند و خطرناك قرار مى گيرند با حوصله و صبر وشكيبائى و دقت رفتار كنند, و از هرگونه شتابزدگى و كارهاى بى نقشه يا بى موقع بپرهيزند. ((پايان سوره طارق )). [ جمعه ۱۳۸۵/۰۵/۲۷ ] [ 8:54 ] [ سعید ]
سوره اعلى [87] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و داراى 19 آيه است . محتواى سوره :اين سوره در حقيقت از دو بخش تشكيل يافته , بخشى كه در آن روى سخن به شخص پيامبر(ص ) است و دستوراتى را در زمينه تسبيح پروردگار, و اداى رسالت , به او مى دهد, و اوصاف هفتگانه اى از خداوند بزرگ دراين رابطه مى شمرد.و بـخـش ديـگـرى كه از مؤمنان خاشع , و كافران شقى , سخن به ميان مى آورد, و عوامل سعادت و شقاوت اين دو گروه را بطور فشرده در اين بخش بيان مى كند.و در پـايان سوره اعلام مى دارد كه اين مطالب تنها در قرآن مجيد نيامده است ,بلكه حقايقى است كه در كتب و صحف پيشين , صحف ابراهيم و موسى , نيز بر آن تاكيد شده است . فضيلت تلاوت سوره :در حديثى از پيغمبراكرم (ص) مى خوانيم : ((هركس سوره اعلى را بخواندخداوند به عدد هر حرفى كه بر ابراهيم (ع) و موسى (ع) و محمد(ص) نازل كرده ده حسنه به او عطا مى فرمايد)).و در حـديث ديگرى از امام صادق (ع) مى خوانيم : ((كسى كه سوره اعلى را درفرائض يا نوافل خود بخواند, روزقيامت به او گفته مى شود: از هريك از درهاى بهشت مى خواهى وارد شو ان شااللّه )).از مـجـمـوعـه روايـاتـى كه در اين زمينه رسيده استفاده مى شود كه اين سوره ازاهميت خاصى برخوردار است , تا آنجا كه در حديثى از على (ع) مى خوانيم :((اين سوره محبوب پيغمبراكرم (ص) بود)). به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ ايـن سوره كه در حقيقت عصاره مكتب انبيا و دعوت پيامبران است از تسبيح و تقديس پروردگار شروع مى شود و در آغاز روى سخن را به پيامبر(ص) كرده ,مى فرمايد: ((منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه ات را)) (سبح اسم ربك الا على ). يـعـنـى ; نـام خداوند در رديف نام بتها قرار داده نشود, و ذات پاك او را ازهرگونه عيب و نقص , و صفات مخلوقها و عوارض جسم و جسمانيت , و هرگونه محدوديت و نقصان منزه بشماريم . تـعـبـيـر به ((اعلى )) بيانگر اين حقيقت است كه او از هركس و هر چيز و هر چه تصور كنيم , و هر خيال و قياس و گمان و وهم , و هرگونه شرك جلى و خفى برتر وبالاتر است . (آيه2)ـ و بعد از اين دو توصيف (رب , اعلى ) در توضيح آن پنج وصف ديگر را بيان مى كند كه همگى شرح ربوبيت اعلاى پروردگار است , مى فرمايد:((همان خداوندى كه آفريد و منظم كرد)) (الذى خلق فسوى ).نـظام عالم آفرينش ـكه از بزرگترين منظومه هاى آسمانى را شامل مى شود تاموضوعات ساده اى همچون خطوط سرانگشتهاى انسان كه در آيه 4 سوره قيامت به آن اشاره شده بلى قادرين على ان نسوى بن انه ـ شاهد گويايى بر ربوبيت او, واثبات وجود پروردگار است . (آيـه3)ـ بـعـد از مساله آفرينش و نظم بندى خلقت , به موضوع برنامه ريزى براى حركت تكاملى , و هدايت موجودات در اين مسير پرداخته , مى افزايد: ((وهمان كه اندازه گيرى كرد و هدايت نمود)) (والذى قدر فهدى ). مـنـظـور از ((تـقـديـر)) همان اندازه گيرى و تعيين برنامه هاى حركت به سوى اهدافى است كه موجودات به خاطر آن آفريده شده اند. و منظور از ((هدايت )) همان هدايت تكوينى است كه به صورت انگيزه ها وقوانينى بر هر موجودى حاكم ساخته ـ اعم از انگيزه هاى درونى و برونى . فـى المثل از يكسو پستان مادر و شير آن را براى تغذيه طفل آفريده و به مادرعاطفه شديد مادرى داده و از سـوى ديـگـر در طـفـل انـگيزه اى آفريده كه او را به سوى پستان مادر مى كشاند, و اين آمادگى و جاذبه دوجانبه در مسير هدف , در همه موجودات ديده مى شود. الـبـته در مورد انسان غير از برنامه هدايت تكوينى , هدايت ديگرى وجوددارد كه از طريق وحى و ارسـال انبيا صورت مى گيرد, و هدايت تشريعى نام دارد, وجالب اين كه هدايت تشريعى انسان نيز در تمام زمينه ها مكمل هدايت تكوينى اوست . (آيـه4)ـ در مرحله بعد اشاره به گياهان و مخصوصا مواد غذائى چهارپايان كرده , مى افزايد: ((و آن كسى كه چراگاه را به وجود آورد واز دل زمين بيرون فرستاد)) (والذى اخرج المرعى ). (آيه5)ـ و بعد مى افزايد: ((سپس آن را خشك و تيره قرار داد)) (فجعله غثاءاحوى ). ((غـثـاءاحـوى )) (گياهان خشكيده تيره رنگ ) هم بازگوكننده فناى دنياست و هم منافع زيادى دربردارد هم غذاى مناسبى است براى زمستان حيوانات , و هم وسيله اى است براى سوخت و سوز انسان , و هم كود مناسبى براى زمينها. (آيه6)ـ در آيات گذشته سخن از ربوبيت و ((توحيد)) پروردگار بود و به دنبال آن در اينجا سخن از قرآن و ((نبوت )) پيامبر(ص) است , در آيات گذشته سخن از((هدايت عمومى )) موجودات بود, و در ايـنـجـا سـخـن از ((هدايت نوع انسان )) است , وبالاخره در آيات گذشته تسبيح پروردگار ((على اعلى )) آمده بود, و در اينجا از قرآن كه بيانگر اين تسبيح است سخن به ميان مى آورد.مى فرمايد: ((ما به زودى (قرآن را) بر تو مى خوانيم و هرگز فراموش نخواهى كرد)) (سنقرئك فلا تنسى ).بنابراين ; هنگام نزول وحى عجله مكن , و هرگز نگران فراموش كردن آيات الهى مباش , آن كس كه اين آيات بزرگ را براى هدايت انسانها بر تو فرستاده , هم اوحافظ و نگاهبان آنهاست .در جـاى ديگر مى فرمايد: ((براى خواندن قرآن پيش از آنكه وحى آن بر توتمام شود عجله مكن , و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون كن )) (طه /114). (آيه7)ـ سپس براى اثبات قدرت خداوند و اين كه هر خير و بركتى است ازناحيه اوست , مى افزايد: تو چـيـزى از آيـات الـهـى را فـرامـوش نـمى كنى ((مگر آنچه راخدا بخواهد كه او آشكار و پنهان را مى داند)) (الا مـاشااللّه انه يعلم الجهر ومـايخفى ).مـفهوم اين تعبير آن نيست كه پيامبر(ص) چيزى از آيات الهى از فراموش مى كند بلكه هدف بيان اين حقيقت است كه موهبت حفظ آيات الهى را سوى خداست , و لذا هر لحظه بخواهد مى تواند آن را از پيامبرش بگيرد. و ايـن يـكـى از مـعـجـزات پيغمبراسلام (ص) است كه آيات و سوره هاى طولانى را با يكبار تلاوت جبرئيل به خاطر مى سپرد, و هميشه به خاطر داشت , و چيزى رافراموش نمى كرد. (آيه8)ـ سپس پيامبر(ص) را دلدارى داده , مى افزايد: ((و ما تو را براى هركار خير آماده مى كنيم )) (ونيسرك لليسرى ).و بـه تعبير ديگر هدف بيان اين حقيقت است كه در راهى كه تو در پيش دارى مشكلات و سختيها فـراوان است , هم در راه گرفتن وحى و حفظ آن , و هم در تبليغ رسالت و اداى آن , و هم در انجام كارهاى خير و عمل به آن ما در تمام اين امور(دريافت وحى و ابلاغ و نشر و تعليم و عمل كردن به آن ) به تو يارى مى دهيم ومشكلات را بر تو آسان مى سازيم (آيه9)ـ بعد از بيان موهبت وحى آسمانى به پيغمبراكرم (ص), و وعده توفيق و تسهيل امور براى او, بـه ذكر مهمترين وظيفه او پرداخته , مى فرمايد: ((پس تذكر ده اگر تذكر مفيد باشد)) (فذكر ان نفعت الذكرى ).مـنـظـور اين است كه تذكر به هر حال سودمند است , و افرادى كه به هيچ وجه از آن منتفع نشوند كمند, به علاوه حداقل موجب اتمام حجت بر منكران مى شود كه اين خود منفعت بزرگى است .و لذا پيغمبراكرم (ص) براى تبليغات و تذكرات خود هيچ قيد و شرطى قائل نبود و همگان را وعظ مى كرد و انذار مى نمود. (آيه10)ـ سپس به عكس العمل مردم در برابر تذكر, وعظ و انذار پرداخته , وآنها را به دو گروه تقسيم مـى كند, مى فرمايد: ((و به زودى كسى كه از خدا مى ترسد (واحساس مسؤوليت مى كند) متذكر مى شود)) (سيذكر من يخشى ).آرى ! تا روح ((خشيت )) و ترس و يا به تعبير ديگر روح ((حق طلبى )) و((حق جوئى )) كه مرتبه اى از تـقـواسـت در انسان وجود نداشته باشد از مواعظ الهى وتذكرات پيامبران نفعى نمى برد, لذا در آغاز سوره بقره قرآن را مايه هدايت براى پرهيزگاران شمرده مى گويد: هدى للمتقين . (آيـه11)ـ و در ايـن آيـه بـه گـروه دوم پـرداخـتـه , مـى افزايد: ((اما بدبخت ترين افراد از آن دورى مى گزيند)) (ويتجنبها الا شقى ). (آيه12)ـ در اين آيه سرنوشت گروه اخير را چنين بيان مى كند; ((همان كسى كه در آتش بزرگ وارد مى شود)) (الذى يصلى النار الكبرى ). (آيـه13)ـ ((سپس در آن آتش (براى هميشه مى ماند) نه مى ميرد, و نه زنده مى شود))! (ثم لا يموت فيها ولا يحيى ).يـعـنـى ; نه مى ميرد كه آسوده گردد, و نه حا لتى را كه در آن است مى توان زندگى نام نهاد, بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى زند, و اين بدترين بلا ومصيبت براى آنهاست . تـوصـيـف آتـش جـهـنم به ((كبرى )) در مقابل آتش ((صغرى )) يعنى آتشهاى اين دنيا مى باشد, هـمـان گـونه كه در حديثى آمده كه امام صادق (ع) فرمود: ((اين آتش شماجزئى از هفتاد جزء از آتش دوزخ است , كه هفتاد مرتبه با آب خاموش شده , بازشعله ور گرديده و اگر چنين نبود هيچ انسانى قدرت تحمل آن را نداشت ونمى توانست در كنار آن قرار گيرد. (آيـه14)ـ در آيات قبل اشاره اى به مجازات سخت كفار معاند, و دشمنان حق شده بود, و در اينجا به نـجـات اهـل ايمان و عوامل اين نجات اشاره كرده ,مى فرمايد: ((به يقين كسى كه پاكى جست (و خود را تزكيه كرد), رستگار شد)) (قدافلح من تزكى ). (آيه15)ـ ((و (آن كه ) نام پروردگارش را ياد كرد سپس نماز خواند)) (وذكراسم ربه فصلى ). به اين ترتيب عامل فلاح و رستگارى و پيروزى و نجات را سه چيزمى شمرد, ((تزكيه )) و ((ذكر نام خداوند)) و سپس ((به جا آوردن نماز)). ((تـزكـيـه )) مـعـنى وسيعى دارد كه هم پاكسازى روح از آلودگى شرك , و هم پاكسازى نفس از اخـلاق رذيله , و هم پاكسازى عمل از محرمات و هرگونه ريا, و هم پاكسازى مال و جان به وسيله دادن زكات در راه خدا را شامل مى شود. (آيـه16)ـ سـپس به عامل اصلى انحراف از اين برنامه فلاح و رستگارى اشاره كرده , مى افزايد: ((ولى شما زندگى دنيا را مقدم مى داريد)) (بل تؤثرون الحيوة الدنيا). (آيه17)ـ ((در حالى كه آخرت بهتر و پايدارتر است )) (والا خرة خير وابقى ). و ايـن در حقيقت همان مطلبى است كه در احاديث نيز آمده : ((محبت دنياسرچشمه هر گناهى است )). بنابراين براى قطع ريشه هاى گناه راهى جز اين نيست كه حب و عشق دنيا رااز دل بيرون كنيم و به دنيا همچون وسيله و يا مزرعه اى بنگريم . (آيـه18)ـ و سـرانـجام در پايان سوره مى فرمايد: ((اين دستورها (كه گفته شدمنحصر به اين كتاب آسمانى نيست , بلكه ) در كتب آسمانى پيشين (نيز) آمده است )) (ان هذا لفى الصحف الا ولى ). (آيه19)ـ ((در كتب ابراهيم و موسى )) (صحف ابرهيم وموسى ). تعبير به ((صحف اولى )) در مورد كتابهاى ابراهيم و موسى در برابر صحف اخير است كه بر حضرت مسيح و پيغمبراكرم (ص) نازل شده است . آيات فوق نشان مى دهد كه حضرت ابراهيم و موسى (ع) نيز داراى كتابهاى آسمانى بوده اند. در روايتى از ابوذر مى خوانيم كه مى گويد:. به پيغمبراكرم (ص) عرض كردم : انبيا چند نفر بودند؟فرمود: 124 هزار نفر.گفتم : رسولان آنها چند نفر بودند؟.فرمود: 313 نفر, و بقيه فقط ((نبى )) بودند.عرض كردم : آدم ((نبى )) بود؟ فرمود: بله , خداوند با او سخن گفت و او را با دست خود آفريد.سپس پيامبر(ص) افزود: اى ابوذر! چهار نفر از انبيا عرب بودند: هود وصالح و شعيب و پيامبر تو.گفتم : اى رسول خدا! خداوند چند كتاب نازل فرمود؟.فـرمـود: 104 كتاب , ده كتاب بر ((آدم )) پنجاه كتاب بر ((شيث )) و بر ((اخنوخ )) كه ادريس است سى كتاب , و او نخستين كسى است كه با قلم نوشت و بر ((ابراهيم )) ده كتاب و نيز تورات و انجيل و زبور و فرقان را (بر موسى و مسيح و داوود و پيامبراسلام نازل كرد). ((پايان سوره اعلى )). [ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۵/۱۸ ] [ 18:20 ] [ سعید ]
امامت در الميزان2
(و اذ ابتلي ابراهيم ربه) الخ، كلمه (ابتلاء) و بلاء يك معني دارد، اگر بخواهي بگوئي: من فلان را با فلان عمل و يا پيش آوردن فلان حادثه امتحان كردم، ادامه مطلب [ چهارشنبه ۱۳۸۵/۰۵/۱۸ ] [ 18:11 ] [ سعید ]
امامت در الميزان1
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْرَهِيمَ رَبُّهُ بِكلِمَتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنى جَاعِلُك لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتى قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِى الظلِمِينَ(بقره-(124(به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود، و او بخوبى از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده ) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند).
اين آيه بفرازي ديگر شروع شده و آن ذكر پارهاي از داستانهاي ابراهيم (عليهالسلام) است كه نسبت بايات مربوط به قبله و تغيير آن از بيت المقدس بطرف كعبه بمنزله مقدمه و زمينه چيني است، و همچنين نسبت بايات راجعه بحج، و بيانيكه در خلال آن در باره حقيقت دين حنيف اسلامي و مراتب آن بميان آمده، مرتبه اول بيان اصول معارف اسلامي و مرتبه دوم اخلاق و مرتبه سوم احكام فرعيه كه همه اينها بطور اجمال در آن آيات آمده است. و آيات نامبرده اين معنا را نيز در برگرفته كه خدايتعالي ابراهيم (عليهالسلام) را بچند خصيصه اختصاص داده، يكي بامامت و يكي به بناي كعبه و ديگر بعثتش براي دعوت بدين توحيد. (و اذ ابتلي ابراهيم ربه) بنا بر آنچه گفتيم اين آيه شريفه اشاره دارد باينكه خدايتعالي مقام امامت را باو داد و اين واقعه در اواخر عمر ابراهيم (عليهالسلام) اتفاق افتاده، در دوران پيريش و بعد از تولد اسماعيل و اسحاق (عليهماالسلام) و بعد از آنكه اسماعيل و مادرش را از سرزمين فلسطين به سرزمين مكه منتقل كرد، همچنانكه بعضي از مفسرين نيز متوجه اين نكته شدهاند. دليل بر آن اينستكه بعد از جمله: (اني جاعلك للناس اماما) از آنجناب حكايت فرموده كه گفت: (و من ذريتي، پروردگارا امامت را در ذريهام نيز قرار بده) و اگر داستان امامت قبل از بشارت ملائكه بتولد اسماعيل و اسحاق بود، ابراهيم (عليهالسلام) علمي و حتي مظنهاي باينكه صاحب ذريه ميشود نميداشت. چون حتي بعد از بشارت دادن ملائكه باز آنرا باور نكرد و در جواب ملائكه سخني گفت كه نوميدي از اولاد دار شدن از آن پيدا است، و اينك گفتگوي ملائكه با وي: (و نبئهم عن ضيف ابراهيم، اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما، قال انا منكم وجلون قالوا: لا توجل، انا نبشرك بغلام عليم قال: ا بشرتموني علي أن مسني الكبر، فبم تبشرون؟ قالوا بشرناك بالحق فلا تكن من القانطين بمردم خبر ده از ميهمانان ابراهيم، آنزمان كه بر او در آمدند و سلام گفتند، ابراهيم (چون ديد غذا نخوردند پنداشت دشمنند) گفت: ما از شما بيمناكيم، گفتند: نه، مترس كه ما تو را بفرزندي دانا بشارت ميدهيم، گفت: آيا مرا كه پيري مسلطم شده بشارت ميدهيد به چه بشارت ميدهيد؟ گفتند بحق بشارتت ميدهيم، زنهار كه از نوميدان مباش) و همچنين بطوريكه قرآن حكايت ميكند همسرش نيز اميدي نداشت باينكه صاحب فرزند شود، اينك حكايت قرآن: (وامراته قائمة، فضحكت، فبشرناها باسحق، و من وراء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي ء الد و انا عجوز و هذا بعلي شيخا؟ ان هذا لشيء عجيب، قالوا أ تعجبين من امر الله؟ رحمت الله و بركاته عليكم اهل البيت، انه حميد مجيد، همسرش ايستاده بود، چون اين گفتگو شنيد بخنديد، ما او را به اسحاق و از پس اسحاق به يعقوب بشارت داديم، گفت: اي واي، آيا من بچه ميآورم، با اين كه پيرهزالي هستم، آنهم پير زالي كه در جوانيش نازا بود؟! و شوهرم پيري فرتوت است، اين بشارت چيزي است عجيب؟! گفتند: آيا از امر خدا تعجب ميكني؟ رحمت خدا و بركات او شامل حال شما اهل بيت است و او حميد و مجيد است). بطوري كه ملاحظه ميكنيد از سراپاي سخنان ابراهيم و همسرش نوميدي ميبارد، و بهمين جهت ملائكه در مقابل، سخناني ميگويند كه تسلي خاطر آنان باشد، و دلخوششان سازد، پس ابراهيم و خانوادهاش اطلاعي نداشتند كه بزودي صاحب فرزند ميشوند و با اين حال وقتي ميبينيم بعد از شنيدن اين مژده كه خدا او را به مقام امامت ترفيع ميدهد، تقاضا ميكند كه اين مقام را به بعضي از ذريه من روزي فرما، ميفهميم كه او در حال گفتن اين تقاضا داراي فرزند بوده، چون سخن، سخن كسي است كه خود را داراي فرزند ميداند و اگر كسي كمترين آشنائي به ادب كلام داشته باشد، آنهم پيامبري چون ابراهيم خليل، آنهم در خطاب به پروردگار جليل خود، هرگز بخود اجازه نميدهد كه با اين كه نه فرزند داشته و نه اطلاعي از فرزند دار شدنش داشته اينطور سخن بگويد. و تازه اگر چنين سخني را از آنجناب احتمال دهيم، بايد ميگفت: (ومن ذريتي، ان رزقتني ذرية، پروردگارا از ذريهام نيز، اگر ذريهاي روزيم كردي، امام قرار بده) يا عبارتي ديگر كه اين قيد و شرط را برساند، پس معلوم ميشود اين درخواست از آنجناب در اواخر عمرش و بعد از بشارت بوده است. علاوه بر اينكه جمله: (و چون ابراهيم را پروردگارش آزمايشها نموده و او در همه آنها پيروز گرديد، و بدين جهت پروردگارش گفت: من تو را امام خواهم كرد) الخ، دلالت دارد كه اين امامت كه خدا باو بخشيد، بعد از امتحانهائي بوده كه خدا از او كرد و معلوم است كه اين امتحانات همان انواع بلاهائي بوده كه در زندگي بدان مبتلا شده، و قرآن كريم بانها تصريح كرده كه روشنترين آن امتحانها و بلاها، داستان سر بريدن از فرزندش اسماعيل بوده، ميفرمايد: (قال يا بني اني أري في المنام اني أذبحك، تا آنجا كه ميفرمايد: ان هذا لهو البلاء المبين، پسرم در خواب ميبينم كه من بدست خودم ترا ذبح ميكنم - تا آنجا كه ميفرمايد - بدرستي كه اين بلائي است آشكارا) و اين قضيه در دوران پيري آن جناب اتفاق افتاده، همچنان كه قرآن در حكايت از آن ميفرمايد: (الحمد لله الذي وهب لي علي الكبر، اسمعيل و اسحق ان ربي لسميع الدعاء، شكر خداي را كه در سر پيري اسماعيل و اسحاق را به من ارزاني داشت، آري پروردگار من شنوا و داناي بحاجت است) حال به الفاظ آيه برميگرديم.
ادامه دارد...
[ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۵/۱۷ ] [ 20:35 ] [ سعید ]
سوره غاشيه [88] قسمت دوم (آيه17)ـ در آيات گذشته بحثهاى فراوانى پيرامون بهشت و نعمتهايش آمده بود, امادر اينجا سخن از كليد اصلى وصول به آن همه نعمتها كه ((معرفة اللّه )) است به ميان آمده , و با ذكر چهار نمونه از مظاهر قـدرت خـداونـد, از خـلقت بديع خدا, و دعوت انسان به مطالعه درباره آنها راه ورود به بهشت را نشان مى دهد, در ضمن اشاره اى است به قدرت بى پايان خدا كه كليد حل مساله ((معاد)) است . نخست مى فرمايد: ((آيا آنان به شتر نمى نگرند كه چگونه آفريده شده است؟ )) (افلا ينظرون الى الا بل كيف خلقت ).پيداست كه روى سخن در مرحله اول به اعراب ((مكه )) بود كه ((شتر)) همه چيز زندگى آنها را تشكيل مى داد, و شب و روز با آن سر و كار داشتند.از ايـن گـذشته اين حيوان ويژگيهاى عجيبى دارد كه او را از حيوانات ديگرممتاز مى كند, و به حق آيتى است از آيات خدا, از جمله اين كه :. 1ـ شـتـر حيوانى است كه هم گوشتش قابل استفاده است , و هم شيرش , هم از آن براى سوارى و هم باربرى استفاده مى شود.2ـ شتر نيرومندترين و با مقاومت ترين حيوان اهلى است .3ـ شـتر مى تواند روزهاى متوالى (حدود يك هفته الى ده روز) تشنه بماند, ودر مقابل گرسنگى نيز تحمل بسيار دارد.4ـ شـتر مى تواند هر روز مسافتى طولانى را طى كند, و از زمينهاى صعب العبور, و شنزارهائى كه هـيـچ حـيـوانـى قادر بر عبور از آن نيست بگذرد, و به همين دليل عربها آن را ((كشتى بيابانها)) مى نامند.5ـ از نظر تغذيه بسيار كم خرج است و هرگونه خار و خاشاكى را مى خورد.خـلاصـه ايـن كـه ويژگيهاى اين حيوان چنان است كه دقت در آفرينش او انسان را متوجه خالق بزرگى مى كند كه آفريننده چنين موجودى است .ناگفته پيداست منظور از ((نظر)) در جمله ((افلا ينظرون )) نگاه كردن عادى نيست , بلكه نگاهى است توام با تفكر و انديشه و دقت . (آيـه18)ـ و بـعـد از آن بـه آسـمان پرداخته , مى فرمايد: ((و (آيا) به آسمان نگاه نمى كنند كه چگونه برافراشته شده ))؟! (والى السما كيف رفعت ). چـگونه اين كرات عظيم هريك در مدار خود ميخكوب شده اند؟ و بدون ستونى در جاى خود قرار گرفته اند؟ ميليونها سال بر كرات منظومه شمسى مى گذردو محورهاى اصلى حركت اين كرات تغيير نمى يابد. آيا نبايد درباره خالق و مدبر اين جهان بزرگ انديشيد و به اهداف بزرگ ووالاى او نزديك شد؟!. (آيـه19)ـ سـپـس مـى افـزايـد: ((و (آيـا) بـه كـوهـهـا نگاه نمى كنند كه چگونه درجاى خود نصب گرديده ))؟! (والى الجبال كيف نصبت ).كـوهـهـائى كه ريشه هاى آن به يكديگر متصل است , و همچون حلقه هاى زره گرداگرد زمين را فراگرفته , و لرزشهاى ناشى از مواد مذاب درونى , و جذر و مد ناشى از جاذبه هاى ماه و خورشيد را به حداقل مى رساند.((نصبت )) از ماده ((نصب )) به معنى ثابت قرار دادن است , و ممكن است اين تعبير ضمنا اشاره اى بـه كـيـفـيـت خلقت كوهها در آغاز آفرينش نيز بوده باشد, همان چيزى كه علم امروز پرده از آن بـرداشـتـه , و پـيدايش كوهها را به عوامل متعددى نسبت مى دهد, و انواع و اقسامى براى آن قائل است :.كوههائى كه بر اثر چين خوردگى زمين پيدا شده .كوههائى كه از آتشفشانها به وجود آمده .كوههائى كه نتيجه آبرفتهاى ناشى از باران است .و كـوهـهـائى كـه در دل دريـاهـا تـكوين مى يابد و مجموعه اى است از رسوبات دريا و باقى مانده حيوانات آن ـ مانند كوهها و جزائر مرجانى .آرى ! هـركـدام از ايـن كـوهـها, و آثار و بركات آنها براى انسانهاى بيدار نشانه هاى زنده اى است از قدرت پروردگار. (آيه20)ـ سپس به زمين پرداخته , مى گويد: ((و (آيا) به زمين (نگاه نمى كنند)كه چگونه گسترده و هموار گشته است ))؟ (والى الا رض كيف سطحت ).چـگـونـه بـارانهاى مداوم كوهها را شسته , و ذرات خاك را به وجود آورده ,سپس در گودالها پهن كـرده و زمـيـنـهاى صافى كه هم آماده كشاورزى است و هم قابل هرگونه ساختمان , در اختيار انسان قرار داده است ؟.اگر به راستى كره زمين تماما كوه و دره بود زندگى كردن بر آن چقدر مشكل وطاقت فرسا بود؟ چه كسى آن را پيش از تولد ما مسطح و قابل استفاده ساخت ؟.امـور چـهارگانه اى كه در آيات فوق آمده ـشتر, آسمان , كوهها, زمين ـ زيربناى زندگى انسان را تشكيل مى دهد:.آسـمـان كانون نور است و باران و هوا, و زمين مركز پرورش انواع مواد غذائى ,كوهها رمز آرامش و ذخيره آب و مواد معدنى , و شتر نمونه روشنى از چهارپايان اهلى كه در اختيار بشر قرار دارد.بـه اين ترتيب هم مسائل كشاورزى , هم دامدارى و هم صنعتى در اين امورچهارگانه نهفته شده اسـت , و انـديشه در اين نعمتهاى گوناگون , خواه ناخواه انسان رابه شكر منعم وا مى دارد, و شكر منعم او را به معرفت اللّه و شناخت خالق نعمت دعوت مى كند. (آيـه21)ـ و بـه دنـبـال اين بحث توحيدى روى سخن را به پيامبر كرده , مى گويد:((پس اكنون كه چنين است آنها را) تذكر ده كه تو فقط تذكردهنده اى )) (فذكر انما انت مذكر). (آيه22)ـ ((تو سلطه گر بر آنان نيستى كه (بر ايمان ) مجبورشان كنى )) (لست عليهم بمصيطر).آرى ! آفـريـنـش آسمان و زمين و كوهها و حيوانات نشان مى دهد كه اين عالم بى حساب نيست , و آفـرينش انسان نيز هدفى داشته , اكنون كه چنين است آنها را باتذكرات خويش به اهداف خلقت و آفرينش آشنا ساز, و راه قرب خدا را به آنهانشان ده , و در مسير تكامل رهبر و راهنمايشان باش . الـبته راه كمال درصورتى پيموده مى شود كه با ميل واراده واختيار همراه باشد,تو هرگز نمى توانى آنها را مجبور سازى , و اگر هم مى توانستى فايده اى نداشت . (آيه23)ـ در اين آيه به صورت يك استثنا, مى فرمايد: ((مگر كسى كه پشت كند و كافر شود)) (الا من تولى وكفر) كه در برابر آنها به زور متوسل شو و مقابله كن . (آيه24)ـ ((كه خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات مى كند)) (فيعذبه اللّه العذاب الا كبر). مـنـظـور از عـذاب اكـبـر يـا ((عـذاب آخـرت )) است در برابر ((عذاب دنيا)) كه عذاب كوچك و كـم اهـميت نسبت به آن است و يا قسمت شديدترى از عذاب قيامت ودوزخ است زيرا عذاب همه مجرمان در دوزخ يكسان نيست . (آيـه25)ـ و در پـايان سوره با لحنى تهديدآميز مى گويد: ((به يقين بازگشت (همه ) آنها به سوى ما است )) (ان الينا ايابهم ). (آيه26)ـ بعد مى افزايد: ((و مسلما حسابشان (نيز) بر ما است )) (ثم ان علينا حسابهم ). و اين در حقيقت نوعى دلدارى و تسلى خاطر به پيامبر(ص ) است كه درمقابل لجاجت آنها ناراحت و دلسرد نشود, و به كار خود ادامه دهد, و در ضمن تهديدى است نسبت به همه اين كافران لجوج كه بدانند حسابشان با كيست . به اين ترتيب سوره غاشيه كه از مساله قيامت آغاز شد به مساله قيامت نيزپايان مى يابد. ((پايان سوره غاشيه )). [ دوشنبه ۱۳۸۵/۰۵/۰۹ ] [ 23:51 ] [ سعید ]
سوره غاشيه [88] اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 26 آيه دارد . محتواى سوره : ايـن سـوره عـمـدتـا بر سه محور دور مى زند: محوراول بحث ((معاد)) است ,مخصوصا كيفرهاى دردناك مجرمان و پاداشهاى شوق انگيز مؤمنان .مـحـور دوم بـحـث ((توحيد)) است كه با اشاره به آفرينش آسمان و خلقت كوهها و زمين و توجه انسانها به اين سه موضوع اسرارآميز بيان شده .و محور سوم بحث از ((نبوت )) و گوشه اى از وظائف پيامبراسلام (ص ) است . فضيلت تلاوت سوره :در حـديـثـى از پـيـغمبراكرم (ص ) مى خوانيم : ((هركس آن را تلاوت كند خداوندحساب او را در قيامت آسان مى كند)).و در حـديـثـى از امـام صادق (ع ) مى خوانيم : ((كسى كه مداومت بر قرائت اين سوره در نمازهاى فريضه يا نافله كند خداوند او را تحت پوشش رحمت خود دردنيا و آخرت قرار مى دهد, و در قيامت او را از عذاب آتش امان مى بخشد)).مسلما اين همه ثواب و فضيلت در صورتى عائد مى شود كه تلاوت انگيزه انديشه و عمل گردد. به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. (آيه1)ـ در آغـاز اين سوره به نام تازه اى درباره قيامت برخورد مى كنيم كه آن ((غاشيه ))است , مى فرمايد: ((آيـا داستان غاشيه [ روزقيامت كه حوادث وحشتناكش همه رامى پوشاند] به تو رسيده است ))؟! (هل اتيك حديث الغاشية ).((غـاشـيـه )) ازمـاده ((غـشـاوة )) بـه مـعـنـى پـوشاندن است , انتخاب اين نام براى قيامت به خاطر آن است كه حوادث وحشتناك آن ناگهان همه را زير پوشش خود قرار مى دهد. (آيـه2)ـ سپس به بيان چگونگى حال مجرمان پرداخته , مى گويد:((چهره هائى در آن روز خاشع و ذلت بارند)) (وجوه يومئذ خاشعة ).ذلـت و تـرس از عذاب و كيفرهاى عظيم آن روز تمام وجود آنها را فراگرفته , واز آنجا كه حالات روحى انسان بيش از همه جا در چهره او منعكس مى شود, اشاره به خوف و ذلت و وحشتى مى كند كه سراسر چهره آنها را مى پوشاند. (آيه3)ـ آنگاه مى افزايد: ((آنها كه پيوسته عمل كرده و خسته شده اند))(عاملة ناصبة ).تلاش و كوشش زيادى در زندگى دنيا به خرج مى دهند, ولى هيچ فايده اى جز خستگى نصيبشان نـمـى شـود, نه عمل مقبولى در درگاه خدا دارند, و نه چيزى ازآن همه ثروتهائى كه اندوخته اند مـى تـوانـنـد بـا خـود ببرند, و نه نام نيكى از خود به يادگار مى گذارند, و نه فرزند صالحى , آنها زحمتكشان خسته و بينوايند, و چه تعبيررسائى است جمله ((عاملة ناصبة )) در حق آنان . (آيـه4)ـ ((و (سـرانجام اين زحمتكشان خسته و بيهوده گر) در آتش سوزان وارد مى گردند)) و با آن مى سوزند (تصلى نارا حامية ). (آيـه5)ـ ولـى مجازات آنها به همين جا ختم نمى گردد, بلكه هنگامى كه براثر حرارت آتش تشنه مى شوند;? ((از چشمه اى بسيار داغ به آنها مى نوشانند)) (تسقى من عين آنية ). در آيـه 29 سـوره كـهـف مـى خوانيم : ((و اگر تقاضاى آب كنند آبى براى آنهامى آورند مانند فلز گداخته كه صورتهايشان را بريان مى كند, چه بد نوشيدنى است وچه بد محل اجتماعى ))؟!. (آيـه6)ـ و در ايـن آيه درباره خوراك آنها به هنگامى كه گرسنه مى شوند;?مى افزايد: ((غذايى جز از ضريع [ خار خشك تلخ و بدبو] ندارند)) (ليس لهم طعام الا من ضريع ). در حديثى از پيغمبراكرم (ص) مى خوانيم : ((ضريع چيزى است كه در آتش دوزخ , شبيه خار, تلخ تر از ((صبر)) و متعفن تر از مردار, و سوزنده تر از آتش , خداوندآن را ضريع نام نهاده است )). (آيه7)ـ سپس مى افزايد: ((غذائى كه نه آنها را فربه مى كند و نه از گرسنگى مى رهاند)) (لا يسمن ولا يغنى من جوع ).آنـها كه در اين دنيا انواع غذاهاى لذيذ و چرب و شيرين را از طريق ظلم وتجاوز به حقوق ديگران فـراهـم كردند, و آنها كه اجازه ندادند محرومان جز ازغذاهاى گلوگير و ناگوار استفاده كنند, بايد در آنجا غذائى داشته باشند كه ((عذاب اليم )) آنها گردد. (آيه8)ـ.بـه دنـبـال تـوصـيـفى كه در آيات گذشته از حال مجرمان و بدكاران در جهان ديگر و عذابهاى دوزخـى آمـده , در ايـنـجـا بـه شـرح حـال مـؤمنان نيكوكار, و توصيف نعمتهاى بى نظير بهشتى مى پردازد, تا ((قهر)) را با ((مهر)) بياميزد, و ((انذار)) را با((بشارت )) همراه سازد.مى فرمايد: ((چهره هائى درآن روز شاداب وباطراوتند)) (وجوه يومئذ ناعمة ).به عكس چهره بدكاران كه در آيات قبل به آن اشاره شده بود كه غرق ذلت واندوه است . (آيه9)ـ اين چهره ها چنان مى نمايد كه : ((از سعى و تلاش خود خشنودند))(لسعيها راضية ). بـه عكس دوزخيان كه از تلاش وكوشش خود جز خستگى ورنج بهره اى نبردند,بهشتيان نتايج تلاش وكوشش خودرا به احسن وجه مى بينندوكاملا راضى وخشنودند.تـلاشـهـائى كـه در پـرتو لطف خدا به اضعاف مضاعف , گاه ده برابر, و گاه هفتصد برابر,و گاه بيشتر, رشد و نمو يافته , و گاهى با آن جزاى بى حساب را خريدارى كرده اند. (آيـه10)ـ سـپـس به شرح اين مطلب پرداخته , مى گويد: ((در بهشتى عالى جاى دارند)) (فى جنة عالية ). آرى ! آنها در طبقات عالى و مقامات بالاى بهشتند. (آيـه11)ـ بـعـد به توصيف ديگرى از اين بهشت كه جنبه روحانى و معنوى دارد پرداخته , مى افزايد: ((در آنجا هيچ سخن لغو و بيهوده اى نمى شنوند)) (لاتسمع فيها لا غية ).و چـه آرام بـخش است محيطى كه از همه اين سخنان پاك باشد, و اگر درست بينديشيم قسمت عمده ناراحتيهاى زندگى دنيا از شنيدن اين گونه سخنان است كه آرامش روح و جان و نظامات اجتماعى را برهم مى زند و آتش فتنه ها را شعله ورمى سازد. (آيـه12)ـ بعد از ذكر اين نعمت روحانى و آرامش كه بر روح و جان بهشتيان به خاطر نبودن سخنان لـغو و بيهوده حكم فرماست به بيان قسمتى از نعمتهاى مادى بهشت پرداخته , مى گويد: ((در آن چشمه اى جارى است )) (فيها عين جارية ).چـشـمـه اى كـه مـطـابـق ميل بهشتيان به هر طرف كه بخواهند جريان پيدامى كند, و نيازى به شكافتن نهر و ساختن بستر ندارد.وجـود چـشـمه هاى متعدد علاوه بر افزودن بر زيبائى و طراوت , اين فايده رانيز دارد كه هركدام نوشابه مخصوصى دارد و ذائقه بهشتيان را هر زمان با انواع شراب طهور شيرين و معطر مى كند. (آيه13)ـ بعد از ذكر چشمه ها به سراغ تختهاى بهشتى مى رود, مى فرمايد:((در آن (باغهاى بهشتى ) تختهاى زيباى بلندى است )) (فيها سرر مرفوعة ).بلند بودن اين تختها به خاطر آن است كه بهشتيان برتمام مناظر و صحنه هاى اطراف خود مسلط باشند, و از مشاهده آن لذت برند. (آيـه14)ـ و از آنـجـا كه استفاده از آن چشمه هاى گوارا و شرابهاى طهوربهشتى , نياز به ظرفهايى دارد, در اين آيه مى افزايد: ((و قدحهايى (كه در كنار اين چشمه ) نهاده )) (واكواب موضوعة ) . (آيـه15)ـ باز به نكته هاى بيشترى از جزئيات نعمتهاى بهشتى پرداخته ,اضافه مى كند: ((و بالشها و پشتيهاى صف داده شده )) (ونمارق مصفوفة ). تـعـبـيـر بـه ((مصفوفه )) اشاره به تعدد و نظم خاصى است كه بر آنها حاكم است ,اين تعبير نشان مى دهد كه آنها جلسات انس دسته جمعى تشكيل مى دهند. (آيه16)ـ و در اين آيه , به فرشهاى زيباى بهشتى اشاره كرده , مى فرمايد: ((و(در آنجا) فرشهاى فاخر گسترده شده )) (وزرابى مبثوثة ). [ یکشنبه ۱۳۸۵/۰۵/۰۸ ] [ 17:50 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |