منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



امامت در الميزان1

 

وَ إِذِ ابْتَلى إِبْرَهِيمَ رَبُّهُ بِكلِمَتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنى جَاعِلُك لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتى قَالَ لا يَنَالُ عَهْدِى الظلِمِينَ(بقره-(124(به خاطر بياوريد) هنگامى كه خداوند ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود، و او بخوبى از عهده آزمايش بر آمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم ، ابراهيم عرض كرد: از دودمان من (نيز امامانى قرار بده ) خداوند فرمود: پيمان من به ستمكاران نمى رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند شايسته اين مقامند).

 

اين آيه بفرازي ديگر شروع شده و آن ذكر پاره‏اي از داستانهاي ابراهيم (عليه‏السلام‏) است كه نسبت بايات مربوط به قبله و تغيير آن از بيت المقدس بطرف كعبه بمنزله مقدمه و زمينه چيني است، و همچنين نسبت بايات راجعه بحج، و بيانيكه در خلال آن در باره حقيقت دين حنيف اسلامي و مراتب آن بميان آمده، مرتبه اول بيان اصول معارف اسلامي و مرتبه دوم اخلاق و مرتبه سوم احكام فرعيه كه همه اينها بطور اجمال در آن آيات آمده است.

و آيات نامبرده اين معنا را نيز در برگرفته كه خدايتعالي ابراهيم (عليه‏السلام‏) را بچند خصيصه اختصاص داده، يكي بامامت و يكي به بناي كعبه و ديگر بعثتش براي دعوت بدين توحيد.

(و اذ ابتلي ابراهيم ربه) بنا بر آنچه گفتيم اين آيه شريفه اشاره دارد باينكه خدايتعالي مقام امامت را باو داد و اين واقعه در اواخر عمر ابراهيم (عليه‏السلام‏) اتفاق افتاده، در دوران پيريش و بعد از تولد اسماعيل و اسحاق (عليهما‏السلام‏) و بعد از آنكه اسماعيل و مادرش را از سرزمين فلسطين به سرزمين مكه منتقل كرد، همچنانكه بعضي از مفسرين نيز متوجه اين نكته شده‏اند.

دليل بر آن اينستكه بعد از جمله: (اني جاعلك للناس اماما) از آنجناب حكايت فرموده كه گفت: (و من ذريتي، پروردگارا امامت را در ذريه‏ام نيز قرار بده) و اگر داستان امامت قبل از بشارت ملائكه بتولد اسماعيل و اسحاق بود، ابراهيم (عليه‏السلام‏) علمي و حتي مظنه‏اي باينكه صاحب ذريه ميشود نميداشت.

چون حتي بعد از بشارت دادن ملائكه باز آنرا باور نكرد و در جواب ملائكه سخني گفت كه نوميدي از اولاد دار شدن از آن پيدا است، و اينك گفتگوي ملائكه با وي: (و نبئهم عن ضيف ابراهيم، اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما، قال انا منكم وجلون قالوا: لا توجل، انا نبشرك بغلام عليم قال: ا بشرتموني علي أن مسني الكبر، فبم تبشرون؟ قالوا بشرناك بالحق فلا تكن من القانطين بمردم خبر ده از ميهمانان ابراهيم، آنزمان كه بر او در آمدند و سلام گفتند، ابراهيم (چون ديد غذا نخوردند پنداشت دشمنند) گفت: ما از شما بيمناكيم، گفتند: نه، مترس كه ما تو را بفرزندي دانا بشارت ميدهيم، گفت: آيا مرا كه پيري مسلطم شده بشارت ميدهيد به چه بشارت ميدهيد؟ گفتند بحق بشارتت ميدهيم، زنهار كه از نوميدان مباش) و همچنين بطوريكه قرآن حكايت مي‏كند همسرش نيز اميدي نداشت باينكه صاحب فرزند شود، اينك حكايت قرآن: (وامراته قائمة، فضحكت، فبشرناها باسحق، و من وراء اسحق يعقوب، قالت يا ويلتي ء الد و انا عجوز و هذا بعلي شيخا؟ ان هذا لشي‏ء عجيب، قالوا أ تعجبين من امر الله؟ رحمت الله و بركاته عليكم اهل البيت، انه حميد مجيد، همسرش ايستاده بود، چون اين گفتگو شنيد بخنديد، ما او را به اسحاق و از پس اسحاق به يعقوب بشارت داديم، گفت: اي واي، آيا من بچه مي‏آورم، با اين كه پيره‏زالي هستم، آنهم پير زالي كه در جوانيش نازا بود؟! و شوهرم پيري فرتوت است، اين بشارت چيزي است عجيب؟! گفتند: آيا از امر خدا تعجب مي‏كني؟ رحمت خدا و بركات او شامل حال شما اهل بيت است و او حميد و مجيد است).

بطوري كه ملاحظه مي‏كنيد از سراپاي سخنان ابراهيم و همسرش نوميدي مي‏بارد، و بهمين جهت ملائكه در مقابل، سخناني ميگويند كه تسلي خاطر آنان باشد، و دلخوششان سازد، پس ابراهيم و خانواده‏اش اطلاعي نداشتند كه بزودي صاحب فرزند مي‏شوند و با اين حال وقتي مي‏بينيم بعد از شنيدن اين مژده كه خدا او را به مقام امامت ترفيع مي‏دهد، تقاضا مي‏كند كه اين مقام را به بعضي از ذريه من روزي فرما، مي‏فهميم كه او در حال گفتن اين تقاضا داراي فرزند بوده، چون سخن، سخن كسي است كه خود را داراي فرزند ميداند و اگر كسي كمترين آشنائي به ادب كلام داشته باشد، آنهم پيامبري چون ابراهيم خليل، آنهم در خطاب به پروردگار جليل خود، هرگز بخود اجازه نمي‏دهد كه با اين كه نه فرزند داشته و نه اطلاعي از فرزند دار شدنش داشته اينطور سخن بگويد.

و تازه اگر چنين سخني را از آنجناب احتمال دهيم، بايد مي‏گفت: (ومن ذريتي، ان رزقتني ذرية، پروردگارا از ذريه‏ام نيز، اگر ذريه‏اي روزيم كردي، امام قرار بده) يا عبارتي ديگر كه اين قيد و شرط را برساند، پس معلوم ميشود اين درخواست از آنجناب در اواخر عمرش و بعد از بشارت بوده است.

علاوه بر اينكه جمله: (و چون ابراهيم را پروردگارش آزمايشها نموده و او در همه آنها پيروز گرديد، و بدين جهت پروردگارش گفت: من تو را امام خواهم كرد) الخ، دلالت دارد كه اين امامت كه خدا باو بخشيد، بعد از امتحان‏هائي بوده كه خدا از او كرد و معلوم است كه اين امتحانات همان انواع بلاهائي بوده كه در زندگي بدان مبتلا شده، و قرآن كريم بانها تصريح كرده كه روشن‏ترين آن امتحانها و بلاها، داستان سر بريدن از فرزندش اسماعيل بوده، مي‏فرمايد: (قال يا بني اني أري في المنام اني أذبحك، تا آنجا كه مي‏فرمايد: ان هذا لهو البلاء المبين، پسرم در خواب مي‏بينم كه من بدست خودم ترا ذبح مي‏كنم - تا آنجا كه مي‏فرمايد - بدرستي كه اين بلائي است آشكارا) و اين قضيه در دوران پيري آن جناب اتفاق افتاده، همچنان كه قرآن در حكايت از آن ميفرمايد: (الحمد لله الذي وهب لي علي الكبر، اسمعيل و اسحق ان ربي لسميع الدعاء، شكر خداي را كه در سر پيري اسماعيل و اسحاق را به من ارزاني داشت، آري پروردگار من شنوا و داناي بحاجت است) 

حال به الفاظ آيه برميگرديم.

 

ادامه دارد...

 

[ سه شنبه ۱۳۸۵/۰۵/۱۷ ] [ 20:35 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب