منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



(آيه 44)ـ در ايـن آيـه سـخن از بهانه جويى اين افراد لجوج به ميان آورده و پاسخ يكى ازبهانه هاى عجيب را مـطـرح مى كند و آن اين كه آنها مى گفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده است تا ما براى آن اهميت بيشترى قائل باشيم و غيرعرب نيز از آن بهره گيرند.

ايـنـجـاسـت كـه قـرآن در پاسخ آنها مى گويد: ((هرگاه آن را قرآنى عجمى قرارمى داديم حتما مى گفتند: چرا آياتش روشن نيست ))؟ چرا پيچيده است ؟ و ما از آن سر در نمى آوريم ! (ولو جعلناه قرآنا اعجميا لقالوا لولا فصلت آياته ).

سپس اضافه مى كردند: راستى عجيب است ((قرآنى عجمى از پيغمبرى عربى ))؟ (اعجمى وعربى ) .

يا مى گفتند: ((كتابى است عجمى براى امتى عربى ))؟.

خلاصه آنها بيماردلانى هستند كه هر طرحى ريخته شود و هر برنامه اى پياده گردد به آن ايرادى مى كنند, و بهانه اى مى تراشند.

سـپـس قـرآن خـطاب به پيامبر(ص ) مى افزايد: ((بگو: اين (كتاب آسمانى )براى كسانى كه ايمان آورده اند (مايه ) هدايت و درمان است )) (قل هو للذين آمنواهدى وشفاء).

((اما كسانى كه ايمان نمى آورند در گوشهايشان سنگينى است )) و آن را درك نمى كنند (والذين لا يؤمنون فى آذانهم وقر).

((و گويى نابينا هستند و آن را نمى بينند)) (وهو عليهم عمى ).

((آنـهـا (هـمـچون كسانى هستند كه گويى ) از راه دور صدا زده مى شوند))! (اولئك ينادون من مكان بعيد).

و معلوم است چنين كسانى نه مى شنوند و نه مى بينند!.

(آيـه 45)ـ در اين آيه براى تسلى خاطر پيامبر(ص ) و مؤمنان نخستين مى فرمايد: از انكار و لجاجت و بـهـانـه جويى اين قوم خيره سر نگران مباش , اين سابقه طولانى دارد ((ما به موسى كتاب آسمانى داديـم سـپـس در آن اختلاف شد)) بعضى پذيرا گشتند و بعضى از در انكار در آمدند (ولقد آتينا موسى الكتاب فاختلف فيه ).

و اگـر مـشاهده مى كنى ما در مجازات اين دشمنان لجوج تعجيل نمى كنيم به خاطر اين است كه مـصـالح تربيتى ايجاب مى كند آنها آزاد باشند, و تا آنجا كه ممكن است اتمام حجت شود, ((و اگر فـرمـانـى از نـاحـيه پروردگارت در اين زمينه صادر نشده بود (كه بايد به آنان مهلت داد تا اتمام حـجـت شـود) در مـيان آنها داورى مى شد)) و به كيفر مى رسيدند! (ولولا كلمة سبقت من ربك لقضى بينهم ).

ايـن فرمان الهى براساس مصالح هدايت انسانها و اتمام حجت بوده , و اين سنت در ميان تمام اقوام گذشته جارى شده و درباره قوم تو نيز جارى است .

((ولى آنها هنوز درباره آن شكى تهمت انگيز دارند))! (وانهم لفى شك منه مريب ).

(آيه 46)ـ در اين آيه يك قانون كلى كه قرآن بارها روى آن تاكيد كرده درارتباط با اعمال انسانها بيان مـى كـند, و تكميلى است بر بحث گذشته درزمينه بهره گيرى مؤمنان از قرآن , و محروم ماندن افراد بى ايمان از اين سرچشمه فيض الهى .

مـى فـرمـايـد: ((هركس عمل صالحى انجام دهد سودش براى خود اوست , وهركسى بدى كند به خـويشتن بدى كرده , و پروردگارت هرگز به بندگان ستم نمى كند)) (من عمل صالحا فلنفسه ومن اساء فعليها ومـا ربك بظلا م للعبيد).

بـنابراين اگر آنها به اين كتاب و اين آيين بزرگ ايمان نياورند نه به خداوند زيانى مى رسانند, و نه به تو, چرا كه خوبيها و بديها همه به صاحبانش بازمى گردد.

تعبير به ((ظلا م )) (بسيار ظلم كننده ) در اينجا و در بعضى ديگر از آيات قرآن ممكن است اشاره به اين باشد كه مجازات بى دليل از سوى خداوند بزرگ هميشه مصداق ظلم بسيار خواهد بود, چرا كه از او هـرگـز چـنـيـن انـتظارى نيست ; بخصوص اين كه او بندگان فراوانى دارد اگر بر هركس مختصر ستمى كند مصداق ((ظلا م ))خواهد بود.

(آيه 47)ـ در آيه قبل سخن از بازگشت اعمال نيك و بد به صاحبان آنها بود كه اشاره ضمنى به مساله ثواب و جزاى روز قيامت داشت .

در اينجا اين سؤال براى مشركان مطرح مى شد كه اين قيامت كه مى گويى كى خواهد آمد؟!.

قـرآن نـخـسـت در پاسخ اين سؤال مى گويد: ((علم به قيامت (و لحظه وقوع آن )تنها به خدا باز مى گردد)) (اليه يرد علم الساعة ) هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقربى نيز از آن آگاه نيست .

سـپـس مى افزايد: نه تنها آگاهى بر زمان قيام قيامت مخصوص خداست , علم به اسرار اين عالم و مـوجـودات پـنهان و آشكارش نيز از آن اوست ((هيچ ميوه اى ازغلاف خود خارج نمى شود, و هيچ زنـى باردار نمى گردد, و وضع حمل نمى كندمگر به علم او)) (ومـا تخرج من ثمرات من اكمامها ومـا تحمل من انثى ولا تضع الا بعلمه ).

نه در عالم گياهان و نه در عالم حيوان و انسان نطفه اى منعقد نمى شود وبارور نمى گردد و تولد نمى يابد مگر به فرمان خداوند بزرگ و به مقتضاى علم وحكمت او.

سپس مى افزايد: اين گروه كه قيامت را انكار مى كنند, يا به باد استهزا مى گيرند, ((درآن روز كه (قـيـامـت بـرپـا مـى شـود) آنـهـا را ندا مى دهد: كجا هستند شريكانى كه براى من مى پنداشتيد! مـى گـويـند: (پروردگارا!) ما عرضه داشتيم كه هيچ گواهى بر گفته هاى خود نداريم )) (ويوم يناديهم اين شركائى قالوا آذناك مـا منا من شهيد).

آنچه مى گفتيم سخنان بى اساس و بى پايه بود, امروز بهتر از هر زمان مى فهميم كه چه اندازه اين ادعاها باطل و بى اساس بوده است .

(آيـه 48)ـ و در ايـن حـال مـى بـينند ((همه معبودانى را كه قبلا مى خواندند محوو گم مى شوند)) (وضل عنهم مـا كانوا يدعون من قبل ).

اصـلا صـحنه قيامت آن چنان براى آنها وحشتناك است كه خاطره بتها نيز ازنظرشان محو و نابود مى شود.

آرى ((در آن روز مى دانند كه هيچ گريزگاهى ندارند)) (وظنوا مـا لهم من محيص ).

(آيه 49)ـ بـه تـنـاسـب بـحثى كه در آيات گذشته درباره مشركان و سرنوشت آنها بيان شده بود, در اينجا ترسيمى از حال اين انسانهاى ضعيف و بى ايمان شده .

نخست مى فرمايد: ((انسان هرگز از تقاضاى نيكى (و نعمت ) خسته نمى شود)) (لا يسئم الا نسان من دعاء الخير).

هرگز تنور حرص او از گرمى نمى افتد, هر چه بيشتر پيدا مى كند باز بيشترمى خواهد, و هرچه به او بدهند باز سير نمى شود.

((امـا (اگـر دنـيا به او پشت كند, نعمتهاى او زائل گردد, و) شر و بدى به او رسدبسيار مايوس و نوميد مى شود)) (وان مسه الشر فيؤس قنوط).

منظور از ((انسان )) در اينجا ((انسان تربيت نايافته ))اى است كه قلبش به نورمعرفت الهى و ايمان پروردگار, و احساس مسؤوليت در روز جزا روشن نشده .

(آيـه 50)ـ در اين آيه به يكى ديگر از حالات نامطلوب انسانهاى دور مانده ازعلم و ايمان يعنى حالت غرور و از خود راضى بودن اشاره كرده , مى فرمايد: ((وهرگاه او را رحمتى از سوى خود, بـعـد از ناراحتى كه به او رسيده بچشانيم ,مى گويد: اين به خاطر شايستگى و استحقاق من بوده است )) (ولئن اذقناه رحمة منامن بعد ضرا مسته ليقولن هذا لى ).

اين بينواى مغرور فراموش مى كند كه اگر لطف خدا نبود به جاى اين نعمت بايد گرفتار بلا شود.

در دنـبـالـه آيـه مى افزايد: اين غرور سرانجام او را به انكار آخرت مى كشاند ومى گويد: ((من باور ندارم قيامتى در كار باشد)) (ومـا اظن الساعة قائمة ).

و بـه فـرض كه قيامتى در كار باشد ((هرگاه من به سوى پروردگارم بازگردم پاداشهاى نيك و مـواهب بسيار از براى من نزد او آماده است )) (ولئن رجعت الى ربى ان لى عنده للحسنى ) خدايى كه در دنيا مرا اين چنين گرامى داشته حتما درآخرت بهتر از اين پذيرايى خواهد كرد!.

ولـى خداوند اين افراد مغرور و خيره سر را در پايان اين آيه چنين تهديدمى كند كه : ((ما به زودى كـافـران را از اعـمـالى كه انجام داده اند آگاه خواهيم كرد, و ازعذاب شديد به آنها مى چشانيم )) (فلننبئن الذين كفروا بما عملوا ولنذيقنهم من عذاب غليظ).

(آيـه 51)ـ در ايـن آيه سومين حالتى را كه براى اين گونه انسانها به هنگام اقبال و ادبار دنياى مادى رخ مى دهد بازگو مى كند كه حالت فراموشكارى به نعمت , وجزع و فزع به هنگام مصيبت است .

مـى فـرمايد: ((و هرگاه به انسان (غافل و بى خبر) نعمت دهيم روى مى گرداند,و با حال تكبر از حق دور مى شود)) (واذا انعمنا على الا نسان اعرض ونـا بجانبه ).

((ولى هرگاه مختصر ناراحتى به او رسد تقاضاى فراوان و مستمر (براى برطرف شدن آن ) دارد)) (واذا مسه الشر فذو دعاء عريض ).

آرى ! چـنـيـن اسـت انـسان فاقد ايمان و تقوا كه دائما به اين حالات گرفتاراست , به هنگام روى آوردن نعمتها ((حريص )) و ((مغرور)) و ((فراموشكار)) و به هنگام پشت كردن نعمتها ((مايوس )) و نوميد و ((پرجزع )).

ولـى در مقابل , مردان حق و پيروان راستين مكتب انبيا آن چنان پرظرفيت وپرمايه اند كه نه روى آوردن نعمتها آنها را دگرگون مى سازد, و نه ادبار دنيا ضعيف وناتوان و مايوس .

(آيـه 52)ـ در اين آيه آخرين سخن را با اين افراد لجوج در ميان مى گذارد, واصل عقلى معروف دفع ضـرر محتمل را با بيانى روشن براى آنها تشريح مى كند,خطاب به پيامبر كرده , مى فرمايد: ((بگو: بـه من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوى خداوند باشد و شما به آن كافر شويد, چه كسى گمراهتر خـواهـد بود از آن كس كه درمخالفت دور و گمراهى شديد قرار دارد))؟! (قل ارايتم ان كان من عنداللّه ثم كفرتم به من اضل ممن هو فى شقاق بعيد).

ايـن هـمـان سـخنى است كه ائمه دين (ع ) در برابر افراد لجوج در آخرين مرحله مطرح مى كردند چنانكه در حديثى مى خوانيم : امام صادق (ع ) به ((ابن ابى العوجا)) مادى و ملحد عصر خود فرمود: ((اگـر مـطلب اين باشد كه تو مى گويى (وخدا و قيامتى در كار نباشد) كه مسلما چنين نيست , هـم مـا اهل نجاتيم و هم تو, ولى اگر مطلب اين باشد كه ما مى گوييم , و حق نيز همين است , ما اهل نجات خواهيم بود و تو هلاك مى شوى )).

(آيه 53)ـ در اين آيه و آيه بعد كه سوره فصلت با آن پايان مى گيرد, به دو مطلب مهم كه در حقيقت يك نوع جمع بندى از بحثهاى اين سوره است اشاره شده آيه اول درباره توحيد (يا قرآن ) سخن مى گويد و آيه دوم درباره معاد.

مـى فـرمايد: ((ما به زودى آيات و نشانه هاى خود را در آفاق و اطراف جهان , وهمچنين در درون جـان خـود آنـها, به آنان , نشان مى دهيم , تا براى آنها روشن شود كه خداوند حق است )) (سنريهم آياتنا فى الا فاق وفى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق ).

((آيات آفاقى )) همچون آفرينش خورشيد و ماه و ستارگان با نظام دقيقى كه برآنها حاكم است , و آفـريـنـش انـواع جـانـداران و گـيـاهـان و كوهها و درياها با عجائب و شگفتيهاى بى شمارش , و مـوجـودات گوناگون اسرارآميزش , كه هر زمان اسرار تازه اى از خلقت آنها كشف مى شود هريك آيه و نشانه اى است بر حقانيت ذات پاك او!.

و ((آيـات انـفـسـى )) همچون آفرينش دستگاههاى مختلف جسم انسان و نظامى كه بر ساختمان حيرت انگيز مغز و حركات منظم قلب و عروق و بافتها و استخوانها,و انعقاد نطفه و پرورش جنين در رحـم مادران , و از آن بالاتر اسرار و شگفتيهاى روح انسان مى باشد كه هرگوشه اى از آن كتابى است از معرفت پروردگار و خالق جهان !.

و در پايان اين آيه اين بيان لطيف و جالب را با جمله زيبا و پرمعناى ديگرى تكميل كرده , مى افزايد: ((آيـا كـافـى نيست كه پروردگارت بر هر چيز شاهد و گواه است )) (اولم يكف بربك انه على كل شئ شهيد).

چـه شـهادتى از اين برتر و بالاتر كه با خط تكوين قدرت خويش را بر پيشانى همه موجودات نوشته است , بر صفحه برگهاى درختان , در لابلاى گلبرگها, در ميان طبقات اسرارآميز مغز, و بر روى پـرده هـاى ظريف چشم , بر صفحه آسمان و بر قلب زمين , و خلاصه بر همه چيز نشانه هاى توحيد خود را نوشته و گواهى تكوينى داده است .

(آيه 54)ـ آخرين آيه اين سوره , سرچشمه اصلى بدبختيهاى اين گروه مشرك و فاسد و ظالم را بيان كـرده , مى گويد: ((آگاه باشيد كه آنها از لقاى پروردگارشان (ورستاخيز) در شك و ترديدند)) (الا انهم فى مرية من لقاء ربهم ).

و چـون ايـمـان به حساب و جزا ندارند دست به هر جنايتى مى زنند ((و آگاه باشيد كه خداوند به همه چيز احاطه دارد)) (الا انه بكل شئ محيط).

هـمـه اعـمـال و گفتار و نيات آنها در پيشگاه علمش روشن است , و تمام آن براى دادگاه بزرگ قيامت ثبت و ضبط خواهد شد.

در حقيقت جمله اخير پاسخى است به بعضى از شبهات كفار در مورد معاد, ازجمله اين كه : چگونه مـمـكـن است اين خاكهاى پراكنده و به هم آميخته شده از هم جدا گردد؟ و از اين گذشته چه كسى آگاه از نيات و اعمال و گفتار همه انسانها درطول تاريخ بشر است .

قرآن در پاسخ همه اين سؤالات مى گويد: خدايى كه به همه چيز احاطه داردتمام اين مسائل براى او روشـن اسـت , و دلـيـل بر احاطه علمى او بر همه چيز تدبير اونسبت به همه اشيا است , چگونه ممكن است مدبر عالم از وضع جهان بى خبرباشد؟!.

مـنظور از ((احاطه پروردگار)) به همه چيز وابستگى همه موجودات در ذاتشان به وجود مقدس اوست .

به تعبير ديگر در عالم هستى يك وجود اصيل و قائم به ذات بيش نيست , وبقيه موجودات امكانيه همه متكى و وابسته به او هستند كه اگر يكدم اين ارتباط ازميان برداشته شود همه فانى و معدوم مى شوند.

((پايان سوره فصلت )).

[ چهارشنبه ۱۳۸۷/۰۷/۰۳ ] [ 21:24 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب