منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

(آيه 15)ـاز آنـجـا كـه در آيات قبل مساله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده , در اين آيه به پـيـامبر(ص ) دستور مى دهد كه براى حل اختلافات و احياى آيين انبيا بكوشد, و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد.

مـى فـرمـايـد: ((پـس به همين خاطر تو نيز (انسانها را به سوى اين آيين واحد الهى )دعوت كن )) (فلذلك فادع ).

سپس دستور به استقامت در اين راه داده , مى گويد: ((و آن چنان كه مامورشده اى استقامت نما)) (واستقم كما امرت ).

و از آنـجـا كـه هـوى و هـوسـهـاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است , درسومين دستور مى افزايد: ((و از هوى و هوسهاى آنها پيروى مكن )) (ولا تتبع اهواءهم ).

چـرا كـه هـر گـروهـى تـو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مى كنند,همان دعوتى كه سرانجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است .

و چـون هـر دعـوتـى نـقـطه شروعى دارد, نقطه شروع آن را خود پيامبر(ص ) قرارمى دهد, و در چـهـارمـيـن دسـتور مى فرمايد: ((بگو: من ايمان آورده ام به هر كتابى كه ازسوى خدا نازل شده است )) (وقل آمنت بما انزل اللّه من كتاب ).

مـن در مـيـان كـتب آسمانى فرق نمى نهم , همه را به رسميت مى شناسم , و ازآنجا كه براى ايجاد وحـدت رعـايـت ((اصل عدالت )) ضرورت دارد, در پنجمين دستور آن را مطرح كرده , مى فرمايد; بگو: ((من مامورم كه در ميان همه شما عدالت كنم )) (وامرت لاعدل بينكم ).

چه در قضاوت و داوريها, چه در حقوق اجتماعى و مسائل ديگر.

به دنبال اين پنج دستور, به جهات مشترك همه اقوام كه آن هم در پنج قسمت خلاصه شده , اشاره كرده , مى فرمايد: ((خدا پروردگار ما و شماست )) (اللّه ربنا وربكم ).

((نتيجه اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شما)) (لنا اعمالنا ولكم اعمالكم ).

((خصومت شخصى در ميان ما نيست )) (لا حجة بيننا وبينكم ).

از اين گذشته سرانجام , همه ما در يك جا جمع مى شويم و ((خداوند ما وشما را در يكجا (قيامت ) جمع مى كند)) (اللّه يجمع بيننا).

و قاضى همه ما در آن روز يكى است آرى ((بازگشت (همه ) به سوى اوست )) (واليه المصير).

بـه ايـن تـرتـيب هم خداى ما يكى است , و هم سرانجام ما يك جاست و هم قاضى دادگاه و مرجع امـورمـان و از ايـن گذشته همه در برابر اعمالمان مسؤوليم , وهيچ يك امتيازى بر ديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم .

(آيه 16)ـ از آنجا كه در آيات گذشته اين سخن به ميان آمد كه پيامبر(ص )مامور بود ضمن احترام به محتواى كتب آسمانى عدالت را در ميان همه مردم اجراكند و هرگونه خصومت و محاجه با آنها را تـرك كـنـد, در ايـنـجـا براى تكميل اين سخن و اين كه حقانيت پيامبر اسلام نياز به دليل ندارد, مى فرمايد: ((آنها كه درباره خداونديكتا به محاجه برمى خيزند بعد از آن كه دعوت او از سوى مردم پذيرفته شد دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است )) (والذين يحاجون فى اللّه من بعد مااستجيب له حجتهم داحضة عند ربهم ).

((و خـشـم و غـضب پروردگار بر آنهاست )) (وعليهم غضب ) چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى دهند.

((و عـذاب شديد الهى نيز (در قيامت ) از آن آنهاست )) (ولهم عذاب شديد)چرا كه لجاجت و عناد ثمره اى جز اين ندارد.

مـنـظور از جمله ((من بعد ما استجـيب له )) (بعد از آن كه دعوت او اجابت شد) پذيرش توده هاى مـردم پـاك دل و بـى غرض مى باشد كه با الهام از فطرت الهى ومشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پيامبر اسلام (ص ) سر تسليم در برابر اوفرود آوردند.

(آيه 17)ـ در اين آيه به يكى از دلائل توحيد و قدرت پروردگار ـكه در عين حال متضمن اثبات نبوت است ـ در مـقـابـل احـتـجـاج كـنـندگان بى منطق پرداخته , مى گويد: ((خداوند همان كسى است كه كتاب آسمانى را به حق نازل كرد و همچنين ميزان را)) (اللّه الذى انزل الكتاب بالحق والميزان ).

((حـق )) كـلـمـه جـامـعـى اسـت كه معارف و عقائد حقه , و همچنين اخبار صحيح وبرنامه هاى هماهنگ با نيازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از اين قبيل است شامل مى شود.

هـمـچـنـيـن ((ميزان )) در معنى كنائى به هرگونه معيار سنجش , و قانون صحيح الهى , و حتى شـخـص پـيـامبراسلام (ص ) و امامان راستين (ع ) كه وجودشان معيارتشخيص حق از باطل است اطلاق مى گردد و ميزان روز قيامت نيز نمونه اى است ازاين معنى .

بـه ايـن تـرتـيب خداوند كتابى بر پيامبراسلام (ص ) نازل كرده است كه هم حق است , و هم ميزان ارزيابى ارزشها.

و از آنـجا كه نتيجه همه اين مسائل , مخصوصا بروز و ظهور كامل حق وعدالت و ميزان در قيامت اسـت در پـايان آيه مى گويد: ((تو چه مى دانى شايد ساعت (قيام رستاخيز) نزديك باشد))؟! (ومـا يدريك لعل الساعة قريب ).

هـمـان قـيـامـتـى كه وقتى برپا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى يابند, ودر برابر ميزان سـنـجـشـى كـه حتى به اندازه سنگينى يك دانه خردل و كوچكتر از آن رادقيقا مى سنجند قرار مى گيرد.

(آيـه 18)ـ سـپس به موضع گيرى كفار و مؤمنان در برابر آن پرداخته , مى گويد:((آنها كه به قيامت ايـمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند)) و مى گويند: اين قيامت كى خواهد آمد؟! (يستعجل بها الذين لا يؤمنون بها).

آنـهـا هرگز به خاطر عشق به قيامت و رسيدن به لقاى محبوب , اين سخن رانمى گويند, بلكه از روى استهزا و مسخره و انكار چنين تقاضايى دارند.

((ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند, ومى دانند آن حق است و خواهد آمد)) (والذين آمنوا مشفقون منها ويعلمون انهاالحق ).

و از ايـنـجا روشن مى شود كه ايمان به قيامت و دادگاه بزرگ عدل الهى مخصوصا با توجه به اين معنى كه هر لحظه احتمال وقوع آن مى رود چه تاثير تربيتى عميقى در مؤمنان دارد.

و در پـايـان آيـه به عنوان يك اعلام عمومى , مى فرمايد: ((آگاه باشيد كسانى كه در قيامت ترديد مى كنند (و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجه مى پردازند) درگمراهى عميقى هستند)) (الا ان الذين يمارون فى الساعة لفى ضلا ل بعيد).

چـرا كه نظام اين جهان خود دليلى است بر اين كه مقدمه اى است براى جهان ديگر, كه بدون آن , آفرينش اين جهان , لغو و بى معنى است , نه با حكمت خداوندسازگار است و نه با عدالت او.

(آيـه 19)ـ از آنـجا كه در آيات قبل بحثى از عذاب شديد خداوند به ميان آمد,و نيز تقاضايى از ناحيه منكران معاد مطرح شده بود كه چرا قيامت زودتر برپانمى شود؟ اين آيه براى آميختن آن ((قهر)) با ((لطف )) و براى پاسخگويى به شتاب كردن بى معنى منكران معاد مى فرمايد: ((خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهى )دارد)) (اللّه لطيف بعباده ).

اگر در مجازات جاهلان مغرور تعجيل نمى كند آن هم از لطف اوست .

سپس يكى از مظاهر بزرگ لطف عميمش را ـكه روزى گسترده اوست ـمطرح كرده , مى گويد: ((هركس را بخواهد روزى مى دهد)) (يرزق من يشاء).

منظور اين نيست كه گروهى از روزى او محرومند, بلكه منظور توسعه روزى است درباره هركس بخواهد.

در آيـه 27 از هـمين سوره نيز مى خوانيم : گستردگى و محدوديت روزى اوروى حساب معينى است , چرا كه ((اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد درزمين طغيان خواهند كرد)).

روشن است كه ((روزى )) در اينجا هم ارزاق معنوى را شامل مى شود و هم مادى را, هم جسمانى و هم روحانى .

و درپايان آيه مى افزايد: ((او قوى وشكست ناپذير است )) (وهوالقوى العزيز).

اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى دهد قادر بر انجام اين امر مى باشد و به همين دليل هرگز در وعده هاى او تخلف نيست .

(آيه 20)ـ در ايـن آيه با يك تشبيه زيبا, مردم جهان را در برابر روزيهاى پروردگار وچگونگى استفاده از آن , بـه كـشـاورزانـى تـشبيه مى كند كه گروهى براى آخرت كشت مى كنند, و گروهى براى دنيا, و نتيجه هر يك از اين دو زراعت را مشخص مى كند.

مـى فـرمـايـد: ((كـسـى كـه زراعـت آخـرت را طـالب باشد به او بركت مى دهيم و برمحصولش مى افزاييم )) (من كان يريد حرث الا خرة نزد له فى حرثه ).

((و آنها كه فقط براى دنيا كشت كنند (و تلاش و كوششان براى بهره گيرى ازاين متاع زودگذر و فـانـى بـاشد) تنها كمى از آنچه را مى طلبند به آنها مى دهيم اما درآخرت هيچ نصيب و بهره اى نخواهند داشت )) (ومن كان يريد حرث الدنيا نؤته منها ومـا له فى الا خرة من نصيب ).

بـه ايـن تـرتـيـب نـه دنـياپرستان به آنچه مى خواهند مى رسند و نه طالبان آخرت از دنيا محروم مـى شـونـد, امـا با اين تفاوت كه گروه اول با دست خالى به سراى آخرت مى روند و گروه دوم با دستهاى پر!.

تـشـبـيـه جـالـب و كـنايه زيبايى است : انسانها همگى زارعند و اين جهان مزرعه ماست اعمال ما بـذرهـاى آن و امكانات الهى بارانى است كه بر آن مى بارد اما اين بذرها بسيار متفاوت است بعضى مـحـصـولـش نـامـحـدود, جـاودانى و درختانش هميشه خرم و سرسبز و پرميوه , اما بعضى ديگر محصولاتش بسيار كم , عمرش كوتاه و زودگذر و ميوه هايى تلخ و ناگوار دارد.

(آيه 21)ـ از آنجا كه در آيه 13 همين سوره سخن از تشريع دين از ناحيه پروردگار به وسيله پيامبران اولـواالعزم بود در ادامه آن در اين آيه براى نفى تشريع ديگران , و اين كه هيچ قانونى در برابر قانون الـهـى رسـميت ندارد, و اصولا حق قانونگذارى مخصوص خداست مى فرمايد: ((آيا آنها معبودانى دارنـد كـه ديـن و آيـينى بى اذن خداوند براى آنان تشريع كرده اند)) (ام لهم شركاء شرعوا لهم من الدين مـالم ياذن به اللّه ).

به دنبال آن با لحنى تهديدآميز به تشريع كنندگان باطل هشدار داده مى گويد:((هرگاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به اين گونه اشخاص نبود در ميان آنها داورى مى شد)) دستور عذابشان صادر مى گشت و مجالى به آنها نمى داد (ولولا كلمة الفصل لقضى بينهم ).

در عـيـن حـال آنها نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه ((براى ظالمان عذاب دردناكى است )) (وان الظالمين لهم عذاب اليم ).

(آيـه 22)ـ سـپـس بـه توضيح كوتاهى درباره ((عذاب ظالمين )) و توضيح بيشترى درباره ((پاداش مـؤمـنان )) در مقابل آنها, پرداخته , مى گويد: در آن روز((ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انـجام داده اند سخت بيمناكند, اما (چه فايده كه ) مجازات اعمالشان آنها را فرو مى گيرد)) (ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا وهوواقع بهم ).

((و امـا كـسـانـى كـه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در بهترين وسرسبزترين باغهاى بهشت جاى دارند)) (والذين آمنوا وعملوا الصالحات فى روضات الجنات ).

امـا فضل الهى درباره مؤمنان صالح العمل به همين جا ختم نمى شود, آنهاچنان مشغول الطاف او هستند كه ((هرچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنهافراهم است )) (لهم مـا يشاؤن عند ربهم ) .

و بـه ايـن تـرتيب هيچ موازنه اى بين ((عمل )) و ((پاداش آنها)) وجود ندارد, بلكه پاداششان از هر نظر نامحدود است .

و از آن جالبتر تعبير ((عند ربهم )) (نزد پروردگارشان ) مى باشد كه بيانگر لطف بى حساب خداوند درباره آنهاست , چه موهبتى از اين بالاتر كه به مقام قرب خدا راه يابند؟.

بى جهت نيست كه در پايان آيه مى گويد: ((اين است فضل بزرگ )) (ذلك هوالفضل الكبير).

(آيـه 23)ـ شان نزول : در تفسير مجمع البيان شان نزولى براى آيات 23 تا 26اين سوره از پيامبر گرامى اسلام (ص ) نقل شده است كه حاصلش چنين است :.

((هنگامى كه پيامبر وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد, انصار گفتند ماخدمت رسول خـدا(ص ) مـى رسـيم و عرض مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما بدون هيچ گونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد.

هـنـگـامى كه اين سخن را خدمتش عرض كردند آيه قل لا اسئلكم عليه اجراالا المودة فى القربى نـازل شـد, و پـيـامبر(ص ) بر آنها تلاوت كرد, آنها با خوشحالى ورضا و تسليم از محضرش بيرون آمدند, اما منافقان گفتند: اين سخنى است كه او برخدا افترا بسته , و هدفش اين است كه ما را بعد از خـود در برابر خويشاوندانش ذليل كند, آيه بعد نازل شد ام يقولون افترى على اللّه كذبا, و به آنها پـاسـخ گفت ,پيامبر(ص ) به سراغ آنان فرستاد و آيه را بر آنها تلاوت كرد, گروهى پشيمان شدند وگريه كردند و سخت ناراحت گشتند آيه سوم نازل گرديد: وهو الذى يقبل التوبة عن عباده .

پيامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خداست .

تفسير: بـه دنبال آيه قبل كه پاداش مؤمنان را بيان مى كرد در اين آيه , براى بيان عظمت اين پاداش بزرگ مـى افزايد: ((اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش راكه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد)) (ذلك الذى يبشراللّه عباده الذين آمنوا وعملوا الصالحات ).

بشارت مى دهد تا رنجهاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد دربرابر دشمنان بر آنها سخت نيايد.

و از آنجا كه ابلاغ اين رسالت از سوى پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) گاه اين توهم را ايجاد مى كرد كه او چـه اجـر و پـاداشـى در برابر رسالت خود از مردم مى طلبد به دنبال اين سخن به پيامبر دستور مى دهد: ((بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم [اهل بيتم ])) (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ).

دوسـتـى ذوى الـقـربـى بـازگشت به مساله ولايت و قبول رهبرى ائمه معصومين (ع ) از دودمان پيامبر(ص ) مى كند كه در حقيقت تداوم خط رهبرى پيامبر(ص ) وادامه مساله ولايت الهيه است و پرواضح است كه قبول اين ولايت ورهبرى همانند نبوت پيامبر(ص ) سبب سعادت خود انسانهاست و نتيجه اش به خود آنها بازگشت مى كند.

((احمدبن حنبل )) در ((فضائل الصحابه )) با سند خود از سعيدبن جبير از عامرچنين نقل مى كند: ((هـنگامى كه آيه ((قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ))نازل شد اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ماواجب است كيانند؟.

فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو, و اين سخن را سه بار تكرار فرمود))!.

(آيه 24)ـ اين آيه ادامه آيه قبل در زمينه رسالت و اجر رسالت , و مودت ذى القربى و اهل بيت است .

مـى فـرمـايد: آنها اين وحى الهى را پذيرا نمى شوند ((آيا مى گويند: او بر خدادروغ بسته )) و اينها زائيده فكر خود اوست كه به خدا نسبت مى دهد؟ (ام يقولون افترى على اللّه كذبا).

((در حـالـى كـه اگـر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مى نهد و )) اگر خلاف بگويى قدرت اظهار اين آيات را از تو مى گيرد (فان يشاء اللّه يختم على قلبك ).

اين در حقيقت اشاره به استدلال منطقى معروفى است كه اگر كسى دعوى نبوت كند و معجزات و آيـات بينات بر دست و زبان او ظاهر شود, و مورد حمايت ونصرت الهى قرار گيرد, اما او بر خدا دروغ بـنـدد حـكـمت خداوند ايجاب مى كند كه آن معجزات و حمايتش را از او بگيرد, و رسوايش سازد.

سـپـس بـراى تـاكـيد اين مطلب مى افزايد: ((و خداوند باطل را محو مى كند, وحق را به فرمانش محقق و پابرجا مى سازد)) (ويمح اللّه الباطل ويحق الحق بكلماته ).

اين وظيفه خداوند است كه براساس حكمتش حق را آشكار و باطل را رسواسازد, با اين حال چگونه اجازه مى دهد كسى بر او دروغ بندد؟.

و اگر تصور شود كه ممكن است پيامبر پنهان از علم خدا دست به چنين كارى زنداشتباه بزرگى است ((چرا كه او به آنچه در درون دلهاست آگاه است )) (انه عليم بذات الصدور).

(آيـه 25)ـ و از آنجا كه خداوند راه بازگشت را همواره به روى بندگان بازمى گذارد كرارا در آيات قرآن بعد از مذمت از اعمال زشت مشركان و گنهكاران به مساله گشوده بودن درهاى توبه اشاره كـرده در ايـنـجا نيز پس از گفتار سابق مى افزايد:((و او كسى است كه توبه را از بندگانش پذيرا مى شود, و گناهان را مى بخشد)) (وهوالذى يقبل التوبة عن عباده ويعفوا عن السيئات ).

امـا اگـر تظاهر به توبه كنيد, ولى در خفا كارى ديگر انجام دهيد, تصور نكنيدكه از ديده تيزبين علم پروردگار مخفى خواهد ماند, نه ((او آنچه را انجام مى دهيدمى داند)) (ويعلم مـا تفعلون ).

[ شنبه ۱۳۸۷/۰۳/۱۸ ] [ 18:14 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب