|
منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
|
(آيـه 50)ـ ولـى بـه هر حال موسى به خاطر اين تعبيرات نيش دار و موهن هرگزدست از هدايت آنها بـرنداشت , و از خيره سرى آنها مايوس و خسته نشد, همچنان به كار خود ادامه داد بارها دعا كرد تا طوفان بلاها فرو نشيند و فرو نشست . امـا چـنـانكه آيه شريفه مى گويد: ((هنگامى كه عذاب را از آنها برطرف مى ساختيم آنها پيمانهاى خـود را مـى شـكستند و به لجاجت و انكار خود ادامه مى دادند)) (فلما كشفنا عنهم العذاب اذاهم ينكثون ). ايـنـهـا هـمـه درسـهـايـى است زنده و گويا براى مسلمانان و تسليت خاطرى است براى شخص پيامبر(ص ) كه از لجاجت و سرسختى مخالفان هرگز خسته نشوند. و نـيـز هـشـدارى است به دشمنان لجوج و سرسخت كه آنها هرگز از فرعون وفرعونيان قويتر و قدرتمندتر نيستند, سرانجام كار آنها را ببينند و در عاقبت كارخويش بينديشند. (آيه 51)ـ مـنـطق موسى از يك سو, و معجزات گوناگونش از سوئى ديگر افكار توده هاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت . ايـنـجا بود كه فرعون با سفسطه بازى و مغلطه كارى مى خواست جلو نفوذموسى را در افكار مردم مـصـر بـگيرد, چنانكه قرآن مى گويد: ((فرعون در ميان قوم خود ندا داد و گفت : اى قوم من ! آيا حـكـومـت مـصر از آن من نيست ؟ و اين نهرهاتحت فرمان من جريان ندارد؟ (و از قصر و مزارع و بـاغهاى من نمى گذرد؟) آيانمى بينيد؟)) (ونادى فرعون فى قومه قال يا قوم اليس لى ملك مصر وهذه الا نهارتجرى من تحتى افلا تبصرون ). ولى موسى چه دارد؟ هيچ , يك عصا و يك لباس پشمينه !. (آيه 52)ـ سپس مى افزايد: ((بدون شك من از اين فرد كه مقام و نژادى پست دارد, و هرگز نمى تواند فصيح سخن بگويد برترم )) (ام انا خير من هذا الذى هومهين ولا يكاد يبين ). و بـه ايـن ترتيب دو افتخار بزرگ براى خود (حكومت مصر, و مالكيت نيل ) ودو نقطه ضعف براى موسى (فقر, و لكنت زبان ) بيان كرد. در حـالـى كـه موسى هرگز در آن زمان لكنت زبان نداشت , چرا كه به هنگام بعثت عرضه داشت : ((واحلل عقدة من لسانى ; خداوندا! گره را از زبان من بگشا))(طه /27) و مسلما دعايش مستجاب شد و قرآن نيز گواه بر آن است . (آيـه 53)ـ سـپـس فرعون به دو بهانه ديگر متشبث شده گفت : ((پس چرادستبندهائى از طلا به او داده نشده ؟ يا اين كه چرا فرشتگان همراه او نيامده اند)) تاگفتار او را تصديق كنند؟! (فلولا القى عليه اسورة من ذهب اوجاء معه الملا ئكة مقترنين ). مى گويند فرعونيان عقيده داشتند كه رؤسا بايد با دستبند و گردن بند طلاخود را زينت كنند. امـا پـيـامـبـران الـهـى با كناره گيرى از اين مسائل مخصوصا مى خواستند اين ارزشهاى كاذب و دروغين را ابطال كنند, و ارزشهاى اصيل انسانى يعنى علم و تقواو پاكى را جانشين آن سازند. (آيـه 54)ـ در ايـن آيـه قرآن به نكته لطيفى اشاره مى كند, و آن اين كه : فرعون ازواقعيت امر چندان غافل نبود, و به بى اعتبارى اين ارزشها كم و بيش توجه داشت ,ولى ((او قوم خود را (تحميق كرد, و عقول آنها را) سبك شمرد در نتيجه از وى اطاعت كردند))! (فاستخف قومه فاطاعوه ). اصـولا راه و رسم همه حكومتهاى جبار و فاسد اين است كه براى ادامه خودكامگى بايد مردم را در سطح پائينى از فكر و انديشه نگهدارند, و با انواع وسائل آنها را تحميق كنند. چـرا كـه بيدار شدن ملتها و آگاهى و رشد فكرى ملتها بزرگترين دشمن حكومتهاى خودكامه و شيطانى است كه با تمام قوا با آن مبارزه مى كنند!. جـالب اين كه آيه فوق را با اين جمله تكميل و پايان مى دهد ((آنها قومى فاسق بودند)) (انهم كانوا قوما فاسقين ). اشاره به اين كه اين قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حكم عقل نبودند تسليم چنين تبليغات و ترهاتى نمى شدند. آرى ! آنها فاسقانى بودند كه از فاسقى تبعيت مى كردند. (آيـه 55)ـ اين بود جنايات فرعون و فرعونيان و مغلطه كاريهايشان در مقابل فرستاده الهى موسى اما اكنون ببينيم بعد از آن همه وعظ و ارشاد و اتمام حجتها ازطرق گوناگون , و عدم تسليم آنها در مقابل حق , سرانجام كار آنها به كجا رسيد؟!. مـى فـرمـايد: ((اما هنگامى كه ما را (با اعمالشان ) به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتيم , و همه را غرق كرديم ))! (فلما آسفونا انتقمنا منهم فاغرقناهم اجمعين ). خداوند مخصوصا از ميان تمام مجازاتها مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود, چرا كه تمام عزت و شـوكت افتخار و قدرتشان با همان رود عظيم نيل وشاخه هاى بزرگ و فراوانش بود كه فرعون از ميان تمام منابع قدرتش روى آن تكيه مى كرد. (آيه 56)ـ در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى از مجموع اين سخن مى فرمايد: ((ما آنها را پيشگامان (در عذاب ) و عبرتى براى آيندگان قرار داديم ))(فجعلناهم سلفا ومثلا للا خرين ). (آيه 57)ـ شان نزول : رسول خدا روزى براى گروهى از سران قريش سخن گفت , ((نضربن حارث )) به مـقـابـلـه برخاست , پيامبر(ص ) با دلائل منطقى (پيرامون بطلان بت پرستى ) او را محكوم ساخت , سپس اين آيه را بر آنها خواند ((شما و آنچه غير از خدا مى پرستيد هيزم جهنم خواهيد بود و همگى در آن وارد مى شويد)). بعد از اين ماجرا ((عبداللّه بن زبعرى )) آمد و به آن جمع پيوست , ((وليدبن مغيره )) به ((عبداللّه )) گفت : ((نضربن حارث )) در مقابل محمد درمانده شد. ((عبداللّه )) گفت : به خدا سوگند اگر من او را مى ديدم پاسخش را مى دادم , از او(محمد(ص )) بپرسيد آيا درست است كه همه معبودان با عابدانشان در دوزخند؟اگر چنين است ما فرشتگان را مى پرستيم , و يهود ((عزير)) را و نصارى ((عيسى بن مريم )) را (چه عيبى دارد كه ما با فرشتگان و پيامبرانى چون عزير و مسيح باشيم !). ايـن سخن را خدمت پيامبر(ص ) گفتند, رسول اللّه فرمود: ((آرى ! هركس دوست داشته باشد كه مـعـبـود واقـع شود او هم با عابدانش در دوزخ خواهد بود, اين بت پرستان در حقيقت شياطين را مى پرستيدند, و هر چيز را كه شيطان به آنهادستور مى داد)). ايـنـجـا بـود كـه آيه 101 سوره انبيا نازل شد و نيز آيه موردبحث نازل گرديد. تفسير:قرآن در اينجا پيرامون مقام عبوديت حضرت مسيح و نفى گفتار مشركان درباره الوهيت او و بتها سـخـن مـى گـويـد كه تكميلى است براى بحثهايى كه در آيات گذشته پيرامون دعوت موسى و مبارزه او با بت پرستان فرعونى آمد. نـخـسـت مى فرمايد: ((هنگامى كه درباره فرزند مريم مثلى زده شد قوم تواز آن مى خنديدند)) و روى گردان مى شدند (ولما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون ). مـنـظـور از مـثال همان است كه مشركان به عنوان استهزا به هنگام شنيدن آيه شريفه ((انكم وما تـعـبـدون مـن دون اللّه حـصـب جـهـنم )); ((شما و آنچه را غير از خدامى پرستيد هيزم دوزخيد)) (انـبـيا/98) گفتند و آن اين بود كه عيسى بن مريم نيز معبودواقع شده و به حكم اين آيه بايد در دوزخ بـاشـد چـه بـهـتر كه ما و بتهايمان نيز همسايه عيسى باشيم ! گفتند و خنديدند و مسخره كردند!. (آيه 58)ـ سپس ((گفتند: آيا خدايان ما بهتر است يا او [مسيح ]))؟ (وقالواآلهتنا خير ام هو). ولى بدان آنها حقيقت را مى دانند ((و اين مثل را جز از روى جدال براى تو نزده اند))(ما ضربوه لك الا جدلا ). ((بـلكه آنها گروهى كينه توز و پرخاشگرند)), و براى جلوگيرى از حق به باطل متوسل مى شوند (بل هم قوم خصمون ). (آيـه 59)ـ بلكه ((او [مسيح ] فقط بنده اى بود كه ما نعمت به او بخشيديم )) واو را به نبوت و رهبرى خلق مبعوث كرديم (ان هو الا عبد انعمنا عليه ). ((و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائيل قرار داديم )) (وجعلناه مثلا لبنى اسرائيل ). او در تمام عمرش به مقام عبوديت پروردگار اعتراف داشت , و همه را به عبوديت او دعوت كرد, و هـمـان گـونه كه خودش مى گويد: ((مادام كه در ميان امت بود اجازه انحراف از مسير توحيد به كسى نداد)), بلكه خرافه الوهيت مسيح ياتثليت را بعد از او به وجود آوردند. (آيـه 60)ـ در اين آيه براى اين كه توهم نكنند خدا نيازى به عبوديت و بندگى آنها دارد كه اصرار بر ايمانشان مى كند مى فرمايد: ((اگر ما بخواهيم به جاى شمافرشتگانى در زمين قرار مى دهيم كه جانشين شما باشند)) (ولو نشاء لجعلنا منكم ملا ئكة فى الا رض يخلفون ). فرشتگانى كه سر بر فرمان حق دارند, و جز اطاعت و بندگى او كارى رانمى شناسند. (آيـه 61)ـ ايـن آيـه اشـاره بـه يكى از ويژگيهاى حضرت مسيح است مى فرمايد:((او (عيسى ) سبب آگاهى بر روز قيامت است )) (وانه لعلم للساعة ). يا از اين جهت كه تولد او بدون پدر دليلى است بر قدرت بى پايان خداوند كه مساله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مى شود. و يـا از اين نظر كه نزول حضرت مسيح از آسمان طبق روايات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مى گيرد و دليل بر نزديك شدن قيام قيامت است . به هر حال به دنبال آن مى فرمايد: قيام قيامت قطعى وقوع آن نزديك است ((وهرگز شك و ترديد از ناحيه آن به خود راه ندهيد)) (فلا تمترون بها). نه از نظر عقيده , و نه از نظر عمل همچون غافلان از قيامت رفتار نكنيد. ((و از من پيروى كنيد كه اين راه مستقيم است )) (واتبعون هذا صراط مستقيم ). (آيـه 62)ـ ولـى شـيـطـان مـى خـواهد پيوسته شما را در غفلت و بى خبرى نگهدارد, به هوش باشيد ((شـيـطـان شـما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان دررستاخيز) باز ندارد, چرا كه او دشمن آشكارى براى شماست )) (ولا يصدنكم الشيطان انه لكم عدو مبين ). (آيـه 63)ـ در آيـات گـذشـته به گوشه اى از ويژگيهاى زندگى حضرت مسيح اشاره شد در اينجا مى فرمايد: ((هنگامى كه عيسى با در دست داشتن بينات (معجزات و آيات الهى ) آمد, گفت : من بـراى شـما حكمت آورده ام و (آمده ام ) تابعض امورى را كه در آن پيوسته اختلاف داريد براى شما تـبيين كنم )) (ولما جـاءعيسى بالبينات قال قد جئتكم بالحكمة ولا بين لكم بعض الذى تختلفون فيه ). ((حـكـمت )) به تمام عقائد حق , و برنامه هاى صحيح زندگى ـكه انسان را ازهرگونه انحراف در ايمان و عمل باز مى دارد, و به تهذيب نفس و اخلاق اومى پردازدـ اطلاق شده است . ايـن حكمت علاوه بر اينها هدف ديگرى نيز به دنبال دارد و آن برطرف ساختن اختلافاتى است كه وجـود آنـهـا نـظـام جامعه را به هم مى ريزد, و مردم راسرگردان و بيچاره مى كند, و لذا حضرت مسيح در متن سخنانش روى اين مساله تكيه مى نمايد. و در پايان آيه مى افزايد: ((اكنون (كه چنين است و محتواى دعوت من اين است ) تقواى الهى پيشه كنيد و مرا اطاعت نمائيد)) (فاتقوااللّه واطيعون ). (آيـه 64)ـ سـپـس بـراى اين كه هرگونه ابهامى را در زمينه عبوديت خود برطرف سازدمى گويد: ((بطور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شماست )) (ان اللّه هو ربى وربكم ). مـن نـيـز در تـمـام وجـود و هستيم همانند شما نيازمند به خالق و مدبرى هستم ,او مالك من و راهنماى من است . و بـراى تاكيد بيشتر اضافه مى كند: ((اكنون (كه چنين است ) او را پرستش كنيد)) (فاعبدوه ) چرا كه غير او لايق پرستش نيست , همه مربوبند و او رب است . باز هم سخن خود را با جمله ديگرى تاكيد مى كند تا جاى هيچ بهانه اى باقى نماند مى گويد: ((اين است صراط مستقيم )) (هذا صراط مستقيم ). آرى ! راه راسـت همان راه عبوديت و بندگى پروردگار است , راهى است كه انحراف و اعوجاج در آن نيست . (آيـه 65)ـ امـا عـجـب ايـن كه با اين همه تاكيدات باز هم ((گروههايى از ميان آنها(درباره مسيح ) اختلاف كردند)) (فاختلف الا حزاب من بينهم ). بعضى او را خدا مى پنداشتند كه به زمين نازل شده !. بعضى ديگر فرزند خدايش مى خواندند. بعضى او را يكى از اقنومهاى سه گانه (سه ذات مقدس اب و ابن وروح القدس ) مى دانستند. تـنـهـا گـروهى كه در اقليت بودند او را بنده خدا و فرستاده او مى شمردند, ولى سرانجام عقيده اكثريت غالب شد مساله تثليت و خدايان سه گانه , جهان مسيحيت را فراگرفت . در پـايان آيه آنها را به عذاب دردناك روز قيامت تهديد كرده , مى فرمايد: ((واى بر كسانى كه ستم كـردنـد (و از صـراط مـسـتقيم منحرف شدند, واى بر آنها) از عذاب روز دردناك )) (فويل للذين ظلموا من عذاب يوم اليم ). آرى ! روز قيامت روز دردناكى است , طول حسابش دردناك , عذاب ومجازاتش دردناك , حسرت و اندوهش دردناك , رسوائى و فضيحتش نيز دردناك است . (آيه 66)ـ در آيـات پـيشين سخن از بت پرستان لجوج , و همچنين منحرفان و مشركان امت عيسى بود, و در ايـنـجـا پـايان كار آنها را مجسم كرده , مى فرمايد: ((اينها چه چيزى را انتظار مى كشند, جز اين كه نـاگهان قيامت به سراغ آنها آيد در حالى كه متوجه نيستند))؟! (هل ينظرون الا الساعة ان تاتيهم بغتة وهم لا يشعرون ). ايـن سـؤال در حقيقت بيان حال واقعى اين گونه افراد است , مثل اين كه درمقام مذمت فردى كه گوش به نصيحت هيچ ناصح مشفقى فرا نمى دهد و عوامل نابودى خود را به دست خويش فراهم مى سازد مى گوييم : او تنها در انتظار مرگ خويش است !. (آيه 67)ـ سپس از حالت دوستانى كه در مسير گناه و فساد, و يا زرق و برق دنيا, دست مودت به هم مـى دهند پرده برداشته , مى گويد: ((دوستان در آن روزدشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران ))! (الا خلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين ). تبديل شدن اين گونه دوستيها به عداوت در آن روز طبيعى است , چرا كه هركدام از آنها ديگرى را عـامل بدبختى و بيچارگى خود مى شمرد, تنها پرهيزكارانندكه پيوند دوستى آنها جاودانى است , چرا كه بر محور ارزشهاى جاودانى دورمى زند, و نتايج پربارش در قيامت آشكارتر مى شود. (آيه 68)ـ اين آيه در حقيقت تفسيرى است براى اوصاف و حالات ((متقين ))و بيانى است از سرنوشت پرافتخار آنها. در آن روز خـداوند به آنها مى گويد: ((اى بندگان من ! امروز نه ترسى برشماست , و نه اندوهگين مى شويد)) (يا عباد لا خوف عليكم اليوم ولا انتم تحزنون ). چه پيام جالبى ! پيامى بدون واسطه از سوى خداوند, پيامى كه با بهترين توصيفها آغاز مى شود, اى بـنـدگـان خـدا! پيامى كه مهمترين نگرانى انسان را در آن روز پرنگرانى زائل مى كند, پيامى كه هرگونه غم و اندوه از گذشته را از دل مى زدايد,آرى اين پيام داراى چهار مزيت بالاست . (آيـه69 )ـ در ايـن آيـه ايـن پـرهـيـزكـاران و بندگان گرامى را با دو جمله ديگر مشخصترساخته , مـى فـرمـايـد: ((هـمـان كسانى كه به آيات ما ايمان آوردند و (در برابر فرمان ودستور ما) تسليم بودند)) (الذين آمنوا باياتنا وكانوا مسلمين ). (آيه70)ـ در اينجا پاداش بندگان خالص خدا و مؤمنان صالحى را كه در آيات قبل توصيف آنها به ميان آمده بود بيان مى كند, و بهشت جاويدان را با هفت نعمت ارزنده به آنها نويد مى دهد. نـخـسـت مـى فرمايد: از سوى خداوند بزرگ و منان به آنها خطاب مى شود((وارد بهشت شويد)) (ادخلوا الجنة ). به اين ترتيب پذيرايى كننده واقعى از آنها خداست . سپس به نخستين نعمت اشاره كرده , مى افزايد: ((شما و همسرانتان )) (انتم وازواجكم ). روشـن اسـت بودن در كنار همسران با ايمان و مهربان هم براى مردان لذت بخش است و هم براى زنانشان كه اگر در اندوه دنيا شريك بودند در شادى آخرت نيز شريك باشند. سـپـس اضـافـه مـى كـند: همگى غرق سرور و شادى باشيد و ((در نهايت شادمانى وارد بهشت شويد))! (تحبرون ). (آيـه 71)ـ و در بـيان سومين نعمت مى فرمايد: ((ظرفها (ى غذا) و جامهاى طلائى (شراب طهور) را گرداگرد آنها مى گردانند)) (يطاف عليهم بصحاف من ذهب واكواب ). آنـهـا در بـهـترين ظروف , و از بهترين غذا, در نهايت آرامش و آسايش و صفا, وبدون هيچ دردسر پذيرايى مى شوند. در مـرحله چهارم و پنجم به دو نعمت ديگر اشاره مى كند كه تمام نعمتهاى مادى و معنوى جهان در آن جـمـع اسـت مـى فـرمايد: ((و در بهشت آنچه دلهامى خواهند و چشمها از آن لذت مى برد موجود است )) (وفيها ما تشتهيه الا نفس وتلذ الا عين ). به هرحال از آنجا كه ارزش نعمت هنگامى است كه جاودانى باشد, درششمين توصيف , بهشتيان را از ايـن نـظـر آسـوده خـاطـر سـاخته , مى فرمايد: ((شماجاودانه در آن خواهيد ماند)) (وانتم فيها خالدون ). (آيـه72 )ـ در ايـنـجـا بـراى اين كه روشن شود اين همه نعمتهاى بهشتى را به ((بها)) مى دهند و به ((بـهـانه )) نمى دهند مى افزايد: ((اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد)) (وتلك الجنة التى اورثتموها بما كنتم تعملون ). اشـاره بـه ايـن كـه اعمال شما پايه اصلى نجات شماست , ولى آنچه دريافت مى داريد در مقايسه با اعمالتان آنقدر برترى دارد كه گويى همه را رايگان از فضل الهى به دست آورده ايد!. (آيـه 73)ـ در آخـريـن و هفتمين نعمت سخن از ميوه هاى بهشتى است كه ازبهترين نعمتهاى الهى مى باشد, مى فرمايد: ((براى شما در بهشت ميوه هاى فراوانى است كه از آنها تناول مى كنيد)) (لكم فيها فاكهة كثيرة منها تاكلون ). [ دوشنبه ۱۳۸۷/۰۳/۱۳ ] [ 17:42 ] [ سعید ]
|
||
| [ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] | ||