منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
(آيـه 18)ـ بـعـد از بيان مواهبى كه خداوند به بنى اسرائيل داده بود و كفران كردند, سخن از موهبت عظيمى به ميان مى آورد كه به پيامبر اسلام (ص ) و مسلمين ارزانى داشت , مى فرمايد: ((سپس ما تو را بر شريعت و مسيرى به سوى آيين حق قرار داديم )) (ثم جعلناك على شريعة من الا مر). و از آنـجـا كـه ايـن مـسير, مسير نجات و پيروزى است به دنبال آن به پيامبر(ص )دستور مى دهد ((پس از آن پيروى كن )) (فاتبعها). و نـيـز از آنـجـا كـه نـقطه مقابل آن چيزى جز پيروى از هوى و هوس جاهلان نيست , در آخر آيه مـى افـزايد: ((و از هوى و هوسهاى كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن )) (ولا تتبع اهواء الذين لا يعلمون ). (آيـه 19)ـ ايـن آيـه در حـقـيـقـت عـلـتى است براى نهى از تسليم شدن در برابرپيشنهاد مشركان مـى گويد: ((آنها هرگز نمى توانند تو را در برابر خداوند بى نياز كنند)) واز عذابش برهانند (انهم لن يغنوا عنك من اللّه شيئا). هرگاه از آئين باطل آنها پيروى كنى و عذاب الهى دامان تو را بگيرد هرگزنمى توانند به كمك تو بشتابند, گرچه روى سخن در اين آيات به پيامبر است ولى منظور همه مؤمنان مى باشند. سـپـس مى افزايد: ((و ظالمان يار و ياور (و دوست و ولى ) يكديگرند)) (وان الظالمين بعضهم اولياء بعض ). همه از يك قماشند و در يك مسير و سر و ته يك كرباس و همگى ضعيف و ناتوانند!. امـا گمان نكن كه تو و افراد با ايمان كه اكنون در اقليت هستيد يار و ياورى نداريد ((خداوند يار و ياور پرهيزكاران است )) (واللّه ولى المتقين ). درست است آنها ظاهرا جمعيتى عظيم و قدرت و ثروت قابل ملاحظه اى دارند ولى در برابر قدرت بى انتهاى حق ذره ناچيزى بيش نيستند. (آيـه 20)ـ در ايـن آيه به عنوان تاكيد بر آنچه گذشت و دعوت به پيروى از اين آيين الهى مى گويد: ((اين قرآن و شريعت وسيله بينائيها براى مردم و مايه هدايت ورحمت براى گروهى است كه اهل يقين هستند)) (هذا بصائر للناس وهدى ورحمة لقوم يوقنون ). ايـن تعبير زيبائى است كه از عظمت و تاثير و عمق اين كتاب آسمانى حكايت مى كند براى آنها كه رهرو راهند و جستجوگر حق . (آيه 21)ـ در تـعـقـيـب آيات گذشته كه سخن از دو گروه ((مؤمنان )) و ((كافران )), يا((پرهيزكاران )) و ((مـجـرمـان )) درمـيـان بـود در ايـن آيـه اين دو را در يك مقايسه اصولى دربرابر هم قرار داده , مى گويد: ((آيا كسانى كه مرتكب سيئات شدند گمان كردند آنها راهمچون كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند كه حيات ومرگشان يكسان باشد))؟! (ام حسب الذين اجـتـرحـوا الـسـيـئات ان نجعلهم كالذين آمنوا وعملوا الصالحات سواء محياهم ومماتهم ) ((چه بد داورى مى كنند))! (ساء ما يحكمون ). آيه مى گويد: اين يك پندار غلط است كه تصور كنند ايمان و عمل صالح , ياكفر و گناه , تاثيرى در زندگى انسان نمى گذارد, چنين نيست زندگى و مرگ اين دوگروه كاملا با هم متفاوت است . (آيـه 22)ـ ايـن آيـه در حـقيقت تفسير و تعليلى است براى آيه قبل , مى فرمايد:((و خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است )) (وخلق اللّه السموات والا رض بالحق ). ((و هـدف آن اسـت كه هركس در برابر اعمالى كه انجام داده است جزا داده شود, و به آنها ظلم و ستمى نخواهد شد)) (ولتجزى كل نفس بما كسبت وهم لا يظلمون ). سراسر عالم نشان مى دهد كه آفريننده اين جهان آن را بر محور حق قرار داده ,و در همه جا حق و عدالت حاكم است . با اين حال چگونه ممكن است مؤمنان صالح العمل و مجرمان بى ايمان رايكسان قرار دهد. (آيـه 23)ـ ايـن آيـه نيز توضيح و تعليل ديگرى است براى عدم مساوات كافران و مؤمنان , مى فرمايد: ((آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده ))؟! (افرايت من اتخذ الهه هويه ). و فـرمان خدا را رها كرده , و به دنبال خواست دل و هواى نفس افتاد و اطاعت آن را بر اطاعت حق مقدم شمرد. ((و خـداونـد او را بـا آگـاهى (بر اين كه شايسته هدايت نيست ) گمراه ساخته ))(واضله اللّه على علم ). ((و بـر گـوش و قـلبش مهر زده , و بر چمشش پرده اى افكنده است )) تا دروادى ضلالت همواره سرگردان بماند (وختم على سمعه وقلبه وجعل على بصره غشاوة ). ((با اين حال چه كسى مى تواند غير از خدا او را هدايت كند)) (فمن يهديه من بعد اللّه ). ((آيا متذكر نمى شويد))؟ (افلا تذكرون ) و تفاوت چنين كسى را با آنها كه درپرتو نور حق راه خود را يافته اند نمى فهميد؟. راسـتى چه بت خطرناكى است هوى پرستى كه تمام درهاى رحمت و طرق نجات را به روى انسان مـى بـندد, و چه گويا و پرمعنى است حديثى كه از پيغمبرگرامى اسلام (ص ) نقل شده : ((هرگز در زير آسمان معبودى مبغوضتر نزد خدا ازهواى نفس , پرستش نشده است ))!. چـرا كه بتهاى معمولى موجوداتى بى خاصيتند, ولى بت هوى و هوس اغواكننده , وسوق دهنده به سوى انواع گناه و انحراف است . (آيه 24)ـ در ايـنـجـا بـحـث ديـگـرى پيرامون منكران توحيد است , منتها تنها از گروه خاصى از آنها يعنى ((دهريين )) نام مى برد كه مطلقا وجود صانع حكيم را در عالم هستى انكار مى كردند, در حالى كه اكثر مشركان ظاهرا به خدا ايمان داشتند و بتها راشفيعان درگاه او مى دانستند. مـى فـرمـايـد: ((و آنـهـا گفتند چيزى جز همين زندگى ما در دنيا در كار نيست ,گروهى از ما مـى ميرند و گروهى زنده مى شوند)) و جاى آنها را مى گيرند, و نسل بشرهمچنان تداوم مى يابد (وقالوا ماهى الا حياتنا الدنيا نموت ونحيا). ((و چيزى جز دهر و گذشت روزگار ما را هلاك نمى كند)) (وما يهلكنا الا الدهر). جمله نخست ناظر به انكار معاد است و جمله بعد ناظر به انكار مبدا. قرآن مجيد در پاسخ اين بيهوده گويان جمله كوتاه و پرمحتوائى بيان كرده كه در موارد ديگرى از قـرآن نـيـز به چشم مى خورد, مى فرمايد: ((آنها به اين سخن (كه مى گويند معادى نيست و مبدا جـهـان نيز دهر است ) يقين ندارند, بلكه تنها گمان بى پايه اى دارند)) (وما لهم بذلك من علم ان هم الا يظنون ). (آيـه 25)ـ در ايـن آيـه بـه يـكـى از بـهـانـه جوئيهاى بى اساس اين گروه در موردمعاد اشاره كرده , مـى گويد: ((و هنگامى كه آيات بينات و آشكار ما بر آنها خوانده مى شود تنها دليلى كه در برابر آن دارند اين است كه مى گويند: اگر راست مى گوئيد,پدران ما را زنده كنيد و بياوريد)) تا بر صدق گـفـتار شما گواهى دهند (واذا تتلى عليهم آياتنا بينات ما كان حجتهم الا ان قالوا ائتوا بابائنا ان كنتم صادقين ). آرى ! ايـن تـنـهـا دلـيـل آنها بود, دليلى سست و واهى , چرا كه خداوند قدرت خويش را بر احياى مردگان از طرق مختلف به انسانها نشان داده است . (آيه 26)ـ در اينجا پاسخ ديگرى به سخن دهريين كه منكر مبدا و معاد بودند داده ,مى فرمايد: ((بگو: خداوند شـمـا را زنـده مـى كند, سپس مى ميراند سپس (بار ديگرحيات مى بخشد و) براى حساب در روز قيامت , روزى كه در آن شك و ترديدى نيست جمع آورى مى كند)) (قل اللّه يحييكم ثم يميتكم ثم يجمعكم الى يوم القيمة لا ريب فيه ). آنـهـا نـه خـدا را قبول داشتند و نه روز جزا را, و محتواى اين آيه در حقيقت استدلال براى هر دو قسمت است , چرا كه روى مساله حيات نخستين تكيه شده , ازسوى ديگر, كسى كه قادر بر حيات نخستين است چگونه قادر بر اعاده آن نيست . و از آنجا كه بسيارى از مردم در اين دلائل تامل و دقت نمى كنند در پايان آيه مى افزايد: ((ولى اكثر مردم نمى دانند)) (ولكن اكثرالناس لا يعلمون ). (آيـه 27)ـ ايـن آيـه دلـيـل ديگرى بر مساله معاد است كه شبيه آن را در آيات ديگر قرآن خوانده ايم , مى فرمايد: ((مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خداست )) (وللّه ملك السموات والا رض ). او كـه مـالـك و حـاكم بر تمام پهنه عالم هستى است , مسلما قدرت بر احياى مردگان را دارد, و چنين كارى در برابر قدرت او هرگز مشكل نيست . او اين جهان را مزرعه اى براى قيامت , و تجارتخانه پرسودى براى عالم پس از مرگ , قرار داده است , لـذا در پـايـان آيه مى افزايد: ((و آن روز كه قيامت برپا شوداهل باطل زيان مى بينند)) (ويوم تقوم الساعة يومئذ يخسر المبطلون ). حـيـات و عـقـل و هـوش و مـواهـب زندگى سرمايه هاى انسان است باطل گرايان آنها را با متاع زودگـذرى كـه نـسبت به آن هيچ ارزشمند نيست مبادله مى كنند, و روزرستاخيز كه تنها قلب سليم و ايمان و عمل صالح به كار مى آيد زيانكار بودن خود رابا چشم مشاهده مى كنند. (آيه 28)ـ اين آيه صحنه قيامت را به طرز بسيار گويائى ترسيم كرده , مى گويد:((در آن روز هر امتى را مى بينى (كه از شدت ترس و وحشت ) بر زانو نشسته )) (وترى كل امة جاثية ). سـپـس دومـين صحنه از صحنه هاى قيامت را به اين صورت بيان مى كند كه : ((هر امتى به سوى كـتـابـش خـوانـده مـى شـود (و بـه آنـها مى گويند:) امروز جزاى آنچه را انجام مى داديد به شما مى دهند)) (كل امة تدعى الى كتابها اليوم تجزون ماكنتم تعملون ). ايـن كـتـاب هـمـان نامه اعمالى است كه تمام نيكيها و بديها, زشتيها و زيبائيهاى گفتار و كردار انسانها در آن ثبت است . تـعـبـيـر ((كـل امة تدعى الى كتابها)) نشان مى دهد كه علاوه بر نامه اعمالى كه براى هر انسانى جداگانه موجود است هر امتى نيز نامه اعمالى متعلق به جمع وگروه خود دارد. (آيـه 29)ـ بار ديگر از سوى خداوند به آنها خطاب مى شود و به عنوان تاكيدمى گويد: ((اين كتاب ما اسـت كه به حق با شما سخن مى گويد)) و اعمال شما را بازگومى كند! (هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق ). آن روز كـه شـمـا هر چه مى خواستيد انجام مى داديد هرگز باور نمى كرديد كه اعمالتان در جايى ثبت شود, ولى ((ما آنچه را انجام مى داديد مى نوشتيم )) (انا كنانستنسخ ما كنتم تعلمون ). (آيـه 30)ـ در ايـن آيـه مـرحـله نهائى دادرسى قيامت را بيان مى كند, آنجا كه هرگروهى به نتيجه اعمال خود مى رسند. مى فرمايد: ((اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادندپروردگارشان آنها را در رحمت خود وارد مى كند)) (فاما الذين آمنوا وعملواالصالحات فيدخلهم ربهم فى رحمته ). و در پايان آيه مى فرمايد: ((اين پيروزى آشكار است )) (ذلك هو الفوز المبين ). (آيـه 31)ـ در اين آيه سرنوشت گروه ديگرى را كه نقطه مقابل اين گروهند يادآور شده , مى فرمايد: ((و امـا كـسانى كه كافر شدند (به آنها گفته مى شود) مگر آيات من بر شما خوانده نمى شد و شما اسـتكبار مى كرديد (و تسليم حق نمى شديد) وقومى مجرم و گناهكار بوديد)) (واما الذين كفروا افلم تكن آياتى تتلى عليكم فاستكبرتم وكنتم قوما مجرمين ). قـابـل توجه اين كه در اين آيه تنها سخن از كفر است , و اما اعمال سؤ به عنوان يك عامل دخول به عذاب الهى ذكر نشده , اين به خاطر آن است كه مساله كفر به تنهايى موجب عذاب است . (آيه 32)ـ ايـن آيه توضيحى است بر مساله استكبار كافران در برابر آيات الهى و دعوت انبيا كه در آيه قبل به صـورت اجـمالى بيان شده بود, مى فرمايد: ((هنگامى كه گفته مى شد وعده الهى حق است و در قـيامت هيچ شكى نيست شما مى گفتيد: مانمى دانيم قيامت چيست ؟ ما تنها گمانى در اين باره داريـم و به هيچ وجه يقين نداريم )) (واذا قيل ان وعداللّه حق والساعة لا ريب فيها قلتم ما ندرى ما الساعة ان نظن الا ظنا وما نحن بمستيقنين ). (آيـه 33)ـ اين آيه از مجازات و كيفر آنها سخن مى گويد, كيفرى كه شباهت بامجازاتهاى قراردادى دنياى ما ندارد, مى فرمايد: ((در آنجا سيئات اعمالشان براى آنها آشكار مى شود)) (وبدالهم سيئات ما عملوا). زشتيها و بديها تجسم مى يابند, جان مى گيرند, و در برابر آنها آشكارمى شوند, و همدم و همنشين آنها هستند و دائما آزارشان مى دهند!. ((و سرانجام آنچه را استهزا مى كردند آنها را فرا مى گيرد)) (وحاق بهم ما كانوابه يستهزؤن ). (آيـه 34)ـ و از هـمـه دردناكتر اين كه از سوى خداوند رحمن و رحيم به آنهاخطاب مى گردد: ((و گـفـتـه مـى شـود: امـروز شـمـا را فـرامـوش مـى كـنـيم همان گونه كه شما ديدارامروزتان را فراموش كرديد))! (وقيل اليوم ننسيكم كما نسيتم لقاء يومكم هذا). در دنباله آيه مى افزايد: به آنها گفته مى شود: ((و جايگاه شما دوزخ است ))!(وماويكم النار). و اگر گمان مى كنيد كسى به يارى شما مى شتابد قاطعانه به شما مى گوئيم ((هيچ يار وياورى براى شما نيست )) (ومالكم من ناصرين ). (آيه 35)ـ اما چرا و به چه دليل شما گرفتار چنين سرنوشتى شديد؟ ((اين به خاطر آن است كه آيات خـدا را بـه سخريه گرفتيد و زندگى دنيا شما را مغرور كرد)) (ذلكم بانكم اتخذتم آيات اللّه هزوا وغرتكم الحيوة الدنيا). و در پـايـان آيـه بـار ديـگـر آنـچـه را كه در آيه قبل آمده بود به تعبير ديگرى تكرار وتاكيد كرده , مـى گـويـد: ((پـس امـروز آنها از آتش دوزخ خارج نمى شوند, و هيچ گونه عذرى از آنها پذيرفته نيست )) (فاليوم لا يخرجون منها ولا هم يستعتبون ). در آنـجا سخن از ماوى و جايگاه ثابت آنها بود و در اينجا سخن از عدم خروج آنها از دوزخ است , در آنـجا مى فرمود ياورى ندارند, و در اينجا مى گويد عذرى ازآنها پذيرفته نمى شود, و در نتيجه راه نجاتى براى آنها نيست . (آيـه 36)ـ در پـايان اين سوره براى تكميل بحث توحيد و معاد كه بيشترين مباحث اين سوره را دربر مى گرفت , ضمن دو آيه وحدت ربوبيت و عظمت خداوند و قدرت و حكمت او را بيان كرده و پنج وصـف از صفات خدا را منعكس مى سازد, نخست مى گويد: ((پس تمام حمد و ستايش مخصوص خداست )) (فللَّه الحمد). چـرا كـه او ((پروردگار همه آسمانها, و پروردگار زمين , و پروردگار همه جهانيان است )) (رب السموات ورب الا رض رب العالمين ). (آيه 37)ـ بعد از توصيف ذات پاك او به مقام ((حمد)) و ((ربوبيت )) در سومين توصيف مى افزايد: ((و براى اوست كبريا و عظمت و علو و رفعت در آسمانها وزمين )) (وله الكبرياء فى السموات والا رض ) چرا كه آثار عظمتش در پهنه آسمان وسراسر زمين و تمام جهان آشكار است . و بالاخره در چهارمين و پنجمين توصيف مى گويد: ((او قادر شكست ناپذير وحكيم على الاطلاق است )) (وهو العزيز الحكيم ). به اين ترتيب سوره جاثيه كه با توصيف خداوند به ((عزيز و حكيم )) آغاز شده با همين اوصاف پايان مى يابد, و سراسر محتواى آن نيز گواه بر عزت و حكمت بى پايان اوست . ((پايان سوره جاثيه )). [ شنبه ۱۳۸۷/۰۲/۱۴ ] [ 23:18 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |