منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
(آيه 34)ـ در اين آيه صحنه اى از مجازات دردناك مجرمان و منكران معاد رامجسم كرده , مى فرمايد: ((روزى را بـه خاطر بياوريد كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند)) (ويوم يعرض الذين كفروا على النار). آرى ! گاه دوزخ را بر كافران عرضه مى كنند, و گاه كافران را بر دوزخ !. هـنـگـامـى كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند و شعله هاى سوزان و كوه پيكر ووحشتناك آن را مى بينند به آنها گفتند مى شود: ((آيا اين حق نيست )) (اليس هذابالحق ). آيا امروز هم مى توانيد رستاخيز و دادگاه عدل خدا و پاداش و كيفر او را انكاركنيد, و بگوئيد اين از افسانه هاى خرافى پيشينيان است ؟!. آنها كه چاره اى جز اعتراف ندارند ((مى گويند: آرى سوگند به پروردگارمان ))(قالوا بلى وربنا) كه اين حق است و جاى شك و ترديد در آن نيست , ما گمراه بوديم كه آن را ناحق مى پنداشتيم . در ايـن هـنـگام خداوند يا مامور عذاب الهى ((مى گويد: پس بچشيد عذاب رابه خاطر آنچه انكار مى كرديد)) (قال فذوقوا العذاب بما كنتم تكفرون ). و به اين ترتيب در آن روز همه حقايق را با چشم خود مى بينند و اعتراف مى كنند, اعتراف و اقرارى كه سودى به حال آنها ندارد. (آيه 35)ـ در آخـرين آيه باتوجه به آنچه در مورد معاد و كيفر كافران درآيات قبل گذشت بـه پيامبر خود دستور مى دهد: ((پس صبر كن همان گونه كه پيامبران اولواالعزم صبر و شكيبائى كردند)) (فاصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل ). تـنـهـا تـو نـيـستى كه با مخالفت و عداوت اين قوم مواجه شده اى , همه پيامبران اولواالعزم با اين مشكلات روبرو بودند و استقامت كردند. تـعـبـير ((اولواالعزم من الرسل )) اشاره به گروه خاصى از پيامبران بزرگ است كه صاحب شريعت بوده اند, هـمانها كه در آيه 7 سوره احزاب نيز به آنان اشاره شده : ((به خاطربياور هنگامى را كه از پيامبران پـيـمـان گرفتيم , و از تو و از نوح و ابراهيم و موسى وعيسى بن مريم , از همه آنها پيمان محكمى گرفتيم )) (احزاب /7). روايـات فراوانى در منابع شيعه واهل سنت نيز در اين زمينه نقل شده است كه پيامبران اولواالعزم همين پنج تن بودند. سـپـس قـرآن در دنـبـال ايـن سخن مى افزايد: ((درباره آنها (كافران ) عجله و شتاب مكن )) (ولا تستعجل لهم ). چـرا كـه قـيـامـت به زودى فرا مى رسد و آنچه را درباره آن شتاب داشتند باچشم خود مى بينند, سخت مجازات مى شوند و به اشتباهات خود پى مى برند. بـه قـدرى عـمـر دنيا در برابر آخرت كوتاه است كه : ((هنگامى كه آنها و عده هايى كه به آنها داده مى شد مى بينند احساس مى كنند كه گويا در دنيا جز ساعتى از يك روز توقف نداشتند))! (كانهم يوم يرون ما يوعدون لم يلبثوا الا ساعة من نهار). بـعـد بـه عنوان هشدار به همه انسانها مى افزايد: ((اين ابلاغى است )) براى همه (بلا غ )براى تمام كسانى كه از خط عبوديت پروردگار خارج شدند, براى كسانى كه غرق درزندگى زودگذر دنيا و شهوات آن گشتند, و بالاخره ابلاغى است براى همه ساكنان اين جهان ناپايدار. و در آخـريـن جـمله ضمن يك استفهام پرمعنى و تهديدآميز مى فرمايد: ((آياجز قوم فاسق هلاك مى شوند))؟ (فهل يهلك الا القوم الفاسقون ). زندگى پيامبران بزرگ خدا مخصوصا پيامبر اسلام (ص ) بيانگر مقاومت بى حد و حصر آنها در برابر حوادث سخت و مشكلات طاقت فرسا است , و با توجه به اين كه مسير حق هميشه داراى اين گونه مشكلات است رهروان راه حق بايد ازآنها در اين مسير الهام بگيرند. مـا مـعـمـولا از نقطه روشن تاريخ اسلام به روزهاى تاريك پيشين مى نگريم , ماو اين نگرش كه از آيـنـده بـه گـذشته است واقعيتها را طور ديگرى مجسم مى كند, مابايد خود را در آن روز تصور كنيم كه پيامبر(ص ) تك و تنها بود, هيچ نشانه اى ازپيروزى در افق زندگى او به چشم نمى خورد. دشـمـنـان لـجوج براى نابودى او كمر بسته بودند, و حتى خويشاوندان نزديكش در صف اول اين مبارزه قرار داشتند!. آن چـنـان او را در مـحـاصره اجتماعى و اقتصادى و سياسى قرار دادند كه تمام راهها به روى او و پيروان اندكش بسته شد, بعضى از گرسنگى تلف شدند, و بعضى را بيمارى از پاى درآورد. روزهايى بر پيامبر گذشت كه توصيف آن با بيان و قلم مشكل است , هنگامى كه براى دعوت مردم بـه سـوى اسلام به ((طائف )) آمد نه تنها دعوتش را اجابت نگفتند بلكه آنقدر سنگ بر او زدند كه خون از پاهايش جارى شد. افـراد نـادان را تـحـريـك كردند كه فرياد زنند و او را دشنام دهند, ناچار به باغى پناه برد در سايه درختى نشست , و با خداى خودش اين چنين راز و نياز كرد:. ((خداوندا! ناتوانى و نارسائى خودم و بى حرمتى مردم را به پيشگاه توشكايت مى كنم , اى كسى كه از همه رحيمان رحيمترى , تو پروردگار مستضعفين وپروردگار منى , مرا به كه وا مى گذارىبـه افـراد دور دسـت كـه بـا چهره درهم كشيده بامن روبرو شوند؟ يا به دشمنانى كه زمام امر مرا به دست گيرند؟ پروردگارا! همين اندازه كه تو از من خشنود باشى مرا كافى است )). گاه ساحرش خواندند, و گاه ديوانه اش خطاب كردند. گـاه خـاكستر بر سرش ريختند, و گاه سنگبارانش مى كردند, آن چنان كه از بدن مباركش خون مى ريخت . اما با تمام اين احوال همچنان به صبر و شكيبايى و استقامت ادامه داد. و سرانجام ميوه شيرين اين درخت را چشيد, آيين او نه تنها جزيره عربستان ,كه شرق و غرب عالم را در بر گرفت , و امروز بانگ اذان كه فرياد پيروزى او است هرصبح و شام از چهار گوشه دنيا, و در تمام پنج قاره جهان , به گوش مى رسد. و اين است معنى ((فاصبر كما صبر اولواالعزم من الرسل )). ((پايان سوره احقاف )). [ سه شنبه ۱۳۸۷/۰۲/۰۳ ] [ 6:49 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |