منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
(آيـه 16)ـ ايـن آيـه بـيان گويائى است از اجر و پاداش اين گروه از مؤمنان شكرگزار صالح العمل و توبه كار كه به سه پاداش مهم در آن اشاره شده است . نخست مى فرمايد: ((آنها كسانى هستند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم )) (اولئك الذين نتقبل عنهم احسن ما عملوا). يعنى ; خداوند بهترين اعمال آنها را معيار پذيرش قرار مى دهد و حتى اعمال درجه دو, و كم اهميت آنها را به فضل و رحمتش , به حساب اعمال درجه يك مى گذارد. مـوهـبـت دوم پـاكـسـازى آنهاست , مى گويد: ((و ما از گناهانشان مى گذاريم ))(ونتجاوز عن سيئائهم ). ((در حالى كه در ميان بهشتيان جاى دارند)) (فى اصحاب الجنة ). و اين سومين موهبت الهى نسبت به آنهاست كه آنان را با اين كه لغزشهايى داشته اند شستشو داده , در كنار نيكان و پاكانى جاى مى دهد كه از مقربان درگاه اويند. و در پـايـان آيـه بـراى تـاكـيد بر اين نعمتها كه گفته شد, مى افزايد: ((اين وعده صدقى است كه پيوسته به آنها داده شده است )) (وعد الصدق الذى كانوا يوعدون ). (آيه 17)ـ در آيـات قـبل سخن از مؤمنانى درميان بود كه در پرتو ايمان و عمل صالح وشكر نعمتهاى حق , و تـوجـه بـه حقوق پدر و مادر و فرزندان , به مقام قرب الهى راه مى يابند, و مشمول الطاف خاص او مـى شـونـد در ايـنـجـا سخن از كسانى است كه درنقطه مقابل آنها قرار دارند, افرادى بى ايمان و حق نشناس و عاق پدر و مادر. مى فرمايد: ((و آن كسى كه به پدر و مادرش مى گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مى دهيد كه من (روز قـيـامـت ) مـبـعـوث مى شوم ؟ در حالى كه قبل از من اقوام زيادى بودند)) و مردند و هرگز مبعوث نشدند! (والذى قال لوالديه اف لكمااتعداننى ان اخرج وقد خلت القرون من قبلى ). امـا پدر و مادر مؤمن در مقابل اين فرزند خيره سر تسليم نمى شدند ((آنها فريادمى كشند و خدا را به يارى مى طلبند كه واى بر تو (اى فرزند!) ايمان بياور كه وعده خدا حق است )) (وهما يستغيثان اللّه ويلك آمن ان وعداللّه حق ). امـا او همچنان به لجاجت و خيره سرى خود ادامه مى دهد, و با تكبر وبى اعتنائى ((مى گويد: اينها چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست ))! (فيقول ما هذاالا اساطير الا ولين ). ايـن كـه مـى گـويـيـد معاد و حساب و كتابى در كار است از خرافات و داستانهاى دروغين اقوام گذشته است , و من هرگز در برابر آن تسليم نخواهم شد. (آيـه 18)ـ هـمان گونه كه در آيات گذشته پاداش مؤمنان صالح العمل بيان شده , در اينجا سرانجام كـار كـافـران جسور و خيره سر را نيز بيان كرده , مى فرمايد:((آنها كسانى هستند كه فرمان عذاب الـهـى دربـاره آنـان مـسـجل شده , و همراه اقوام كافر از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار مـجـازات دردناك مى شوند و اهل دوزخند)) (اولئك الذين حق عليهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن والا نس ). ((چرا كه آنها همه از زيانكاران بودند)) (انهم كانوا خاسرين ). چـه زيانى از اين بدتر كه تمام سرمايه هاى وجود خود را از دست دادند وخشم و غضب خدا را براى خود خريدند. (آيه 19)ـ در اين آيه نخست به تفاوت درجات و مراتب هر يك از اين دوگروه اشاره كرده , مى گويد: ((و براى هركدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى كه انجام داده اند))(ولكل درجات مما عملوا) . سـپـس مى افزايد: ((هدف اين است كه خداوند اعمال آنها را بى كم و كاست به آنان تحويل دهد)) (وليوفيهم اعمالهم ). ايـن تـعبير اشاره ديگرى است به مساله ((تجسم اعمال )) كه در آنجا اعمال آدمى با او خواهد بود, اعمال نيكش مايه رحمت , و آرامش اوست , و اعمال زشتش مايه بلا و ناراحتى و رنج و عذاب . و در پايان به عنوان تاكيد مى گويد: ((و به آنها هيچ ستمى نخواهد شد)) (وهم لا يظلمون ) چرا كه اعمال خودشان را دريافت مى دارند. (آيه 20)ـ ايـن آيـه هـمـچـنـان بـحـث آيات گذشته را پيرامون مجازات كافران و مجرمان ادامه مى دهد و گوشه هايى از عذابهاى جسمانى و روحى آنها را بازگو كرده ,مى فرمايد: ((آن روز كه كافران را بر آتـش عـرضه مى كنند (به آنها گفته مى شود:) ازطيبات و لذائذ در زندگى دنياى خود استفاده كرديد و از آن بهره گرفتيد اما امروزعذاب ذلت بار به خاطر استكبارى كه در زمين بناحق كرديد و بـه خـاطـر گناهانى كه انجام مى داديد جزاى شما خواهد بود))! (ويوم يعرض الذين كفروا على الـنـاراذهـبـتـم طـيـباتكم فى حياتكم الدنيا واستمتعتم بها فاليوم تجزون عذاب الهون بماكنتم تستكبرون فى الا رض بغير الحق وبما كنتم تفسقون ). آرى ! شـمـا غـرق در لذات بوديد, و به خاطر آزادى بى قيد و شرط در اين قسمت ((معاد)) را انكار كرديد تا دستتان كاملا باز باشد. اين عرضه داشتن بر آتش خود يك نوع عذاب دردناك و هولناك است كه دوزخيان قبل از ورود در آتـش تـمام قسمتهاى جهنم را از بيرون با چشم خودمى بينند و سرنوشت شوم خويش را مشاهده مى كنند و زجر مى كشند. (آيه 21)ـ از آنجا كه قرآن مجيد بعد از ذكر قضاياى كلى به بيان مصداقهاى قابل ملاحظه آن مى پردازد تا آن كليات را پياده كند, در اينجا نيز بعد از شرح حال مستكبران سركش و هوسران به ذكر داستان قوم عاد كه نمونه واضحى از آن است مى پردازد. مـى گويد: ((و (براى اين مشركان مكه ) سرگذشت (هود) برادر قوم عاد رايادآورى كن )) (واذكر اخا عاد). سـپس مى افزايد: ((در آن هنگام كه قومش را در سرزمين احقاف انذار كرد, درحالى كه پيامبران بسيارى قبل از او در گذشته هاى دور و نزديك آمدند و به انذار اين اقوام پرداختند)) (اذ انذر قومه بالا حقاف وقد خلت النذر من بين يديه ومن خلفه ). اكنون ببينيم محتواى دعوت اين پيامبر بزرگ چه بود قرآن مى افزايد: به آنهاگفت : ((جز خداوند يگانه را نپرستيد)) (الا تعبدوا الا اللّه ). سپس آنها را تهديد كرده , گفت : ((من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم ))(انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم ). (آيه 22)ـ اما اين قوم لجوج سركش در برابر اين دعوت الهى ايستادگى كردند, و به هود ((گفتند: آيا تـو بـه سـوى مـا آمـده اى كه ما را با دروغهايت از خدايانمان برگردانى )) (قالوا اجئتنا لتافكنا عن آلهتنا). ((پـس اگر راست مى گوئى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بياور)) (فاتنا بماتعدنا ان كنت من الصادقين ). (آيه 23)ـ ولى ((هود)) در پاسخ اين تقاضاى نابخردانه چنين ((گفت : علم وآگاهى تنها نزد خداوند است )) (قال انما العلم عنداللّه ). اوسـت كـه مـى دانـد در چـه زمان , و با چه شرائطى عذاب استيصال نازل كند نه به تقاضاى شما مربوط است , و نه به ميل و اراده من . سـپـس افـزود: وظـيـفه اصلى من اين است كه ((آنچه را به آن فرستاده شدم به شما ابلاغ كنم )) (وابلغكم ما ارسلت به ). ((ولـى من شما را گروهى مى بينم كه پيوسته در جهل و نادانى اصرار داريد))(ولكنى اريكم قوما تجهلون ). ريـشـه بـدبـخـتى شما نيز همين جهل است توام با لجاجت و كبر و غرور كه به شما اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمى دهد. (آيه 24)ـ سرانجام نصايح مؤثر و رهبريهاى برادرانه ((هود)) در آن سنگدلان تاثير نگذاشت , و به جاى پـذيـرش حق سخت در عقيده باطل خود لجاجت كردند, وپافشارى نمودند, و حتى ((هود)) را با اين سخن تكذيب مى كردند كه اگر راست مى گويى پس عذاب موعودت چه شد؟. اكنون كه اتمام حجت به قدر كافى شده , حكمت الهى ايجاب مى كند كه ((عذاب استيصال )) همان عذاب ريشه كن كننده را بر آنها بفرستد. ناگهان مشاهده كردند ابرى در افق ظاهر گشت , و در آسمان بسرعت گسترده شد. ((هـنـگامى كه اين ابر را مشاهده كردند كه به سوى دره ها و آبگيرهاى آنها رومى آورد (خوشحال شـدنـد, و) گـفتند: اين ابرى است باران زا!)) (فلما راوه عارضامستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا). ولى به زودى به آنها گفته شد: اين ابر باران زا نيست ((بلكه اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مى كرديد)) (بل هو ما استعجلتم به ). ((اين تندباد شديدى است كه در آن عذاب دردناكى است )) (ريح فيها عذاب اليم ). ظـاهـرا گـويـنـده اين سخن خداوند بزرگ است , يا حضرت هود به هنگامى كه فريادهاى شوق و شادى آنها را شنيد اين سخن را به آنها گفت . (آيه 25)ـ آرى ! تندبادى است ويرانگر كه ((همه چيز را به فرمان پروردگارش درهم مى كوبد و نابود مى كند)) (تدمر كل شى بامر ربها). منظور از ((همه چيز)) انسانها و چهارپايان و اموال آنهاست . زيرا در جمله بعد مى افزايد: ((پس آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جزمساكن و خانه هاى آنها به چشم نمى خورد)) (فاصبحوا لا يرى الا مساكنهم ). و ايـن نشان مى دهد كه مساكن آنها سالم بود, اما خودشان هلاك شدند, واجساد و اموالشان نيز به وسيله تندباد به بيابانهاى دوردست , و يا در دريا افكنده شد. و در پايان به اين حقيقت اشاره مى كند كه اين سرنوشت مخصوص اين قوم گمراه نبود, بلكه ((ما اين گونه قوم مجرم را كيفر مى دهيم )) (كذلك نجزى القوم المجرمين ). اين هشدارى است به همه مجرمان و گنهكاران و كافران لجوج و خودخواه كه شما نيز اگر همين مسير را طى كنيد سرنوشتى بهتر از آن نخواهيد داشت . (آيه 26)ـ ايـن آيـه و دو آيـه بـعد نتيجه گيرى از آيات گذشته است كه در مورد مجازات دردناك قوم عاد سخن مى گفت . مـشـركـان مـكـه را مـخـاطـب ساخته , مى فرمايد: ((ما به آنها [قوم عاد] قدرتى داديم كه به شما نداديم )) (ولقد مكناهم فيما ان مكنا كم فيه ). هم از نظر قدرت جسمانى از شما نيرومندتر بودند, و هم از نظر مال و ثروت و امكان مادى از شما تواناتر. با اين حال در برابر طوفان مجازات الهى تاب مقاومت نياوردند تا چه رسد به شما. سـپـس مـى افـزايـد: ((ما براى آنها گوش و چشم و قلب قرار داديم )) (وجعلنا لهم سمعا وابصارا وافئدة ). آنـهـا از نـظر درك و ديد و تشخيص واقعيتها نيز قوى و نيرومند بودند, واز اين وسائل خداداد در تامين مقاصد مادى خود كاملا بهره مى گرفتند. ((ولـى نـه گـوش و نـه چشم و نه عقولشان آنها را به هنگام نزول عذاب الهى به هيچ وجه سودى نـبـخشيد, چرا كه پيوسته آيات خدا را انكار مى كردند)) (فما اغنى عنهم سمعهم ولا ابصارهم ولا افئدتهم من شىء اذ كانوا يجحدون بايات اللّه ). و سرانجام آنچه ((استهزا مى كردند بر آنها وارد شد)) (وحاق بهم ما كانوا به يستهزؤن ). (آيـه 27)ـ سـپـس بـراى تـاكيد بر اين مطلب , و پند و اندرز بيشتر, مشركان مكه را مخاطب ساخته , مـى گويد: نه تنها قوم عاد بلكه ((ما اقوام سركشى را كه در اطراف شما زندگى مى كردند هلاك كرديم )) (ولقد اهلكنا ما حولكم من القرى ). اقـوامى كه سرزمين آنها از شما چندان دور نيست و تقريبا در گرداگرد جزيره عرب جايگاهشان بود. بـعـد اضـافـه مى كند: ((ما آيات خود را به صورتهاى گوناگون (براى آنها) بيان كرديم , شايد باز گردند)) (وصرفنا الا يات لعلهم يرجعون ). (آيـه 28)ـ در ايـن آيـه , آنها را مورد سرزنش قرار داده و با اين بيان شديدامحكوم مى كند: ((پس چرا معبودانى را كه غير خدا برگزيدند به گمان اين كه آنها را به خدا نزديك مى كنند در آن لحظات سخت و حساس به يارى آنها نشتافتند؟!)) (فلولا نصرهم الذين اتخذوا من دون اللّه قربانا الهة ). راسـتى اگر اين معبودان برحق بودند پس چرا پيروان خود را در آن مواقع حساس يارى نكردند, و از چنگال عذابهاى هولناك نجاتشان ندادند؟. سپس مى افزايد: نه تنها به آنان كمكى نكردند ((بلكه از ميان آنها گم شدند))(بل ضلوا عنهم ). موجوداتى اين چنين بى عرضه و بى ارزش كه مبدا هيچ اثرى نيستند, و به هنگام حادثه گم و گور مى شوند, چگونه شايسته پرستش و عبوديتند؟!. و در پـايـان آيه مى گويد: ((اين بود (نتيجه ) دروغ آنها, و آنچه را افترا مى بستند))!(وذلك افكهم وما كانوا يفترون ). ايـن هـلاكـت و بـدبختى , اين عذابهاى دردناك , و اين گم شدن معبودان درزمان حادثه , نتيجه دروغها و پندارها و افتراهاى آنها بود. (آيـه 29)ـ شان نزول : در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد از آن , در روايتى آمده است كه : رسول خدا(ص ) از مكه به سوى بازار عكاظ در طائف آمد, و ((زيدبن حارثه )) با او بود, به اين منظور كه مردم را به سـوى اسـلام دعـوت كـنـد, اما احدى به دعوت او پاسخ نگفت , ناچار به سوى مكه بازگشت تا به محلى رسيد كه آنجا راوادى جن مى ناميدند, در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت , جمعى از طايفه جن ازآنجا مى گذشتند, قرائت قرآن پيامبر(ص ) را شنيدند, هنگامى كه تلاوت حضرت پايان يافت آنـهـا ايـمـان آوردنـد و بـه عنوان مبلغانى به سوى قوم خود رفتند, و آنان رابه سوى اسلام دعوت كـردنـد, گـروهـى از آنـها ايمان آوردند و با هم به محضر آن حضرت رسيدند, و آن حضرت (ص ) تعليمات اسلام را به آنها ياد داد, اينجا بود كه اين چهار آيه و آيات سوره جن نازل گرديد. تفسير: در اينجا بحث فشرده اى پيرامون ايمان آوردن گروهى از طائفه جن به پيامبراسلام (ص ) و كتاب آسمانى او آمده است . نـخست مى فرمايد: ((به خاطر بياور موقعى كه گروهى از جن را به سوى تومتوجه ساختيم كه به قرآن گوش فرا دهند)) (واذ صرفنا اليك نفرا من الجن يستمعون القرآن ). سـپـس مـى افـزايـد: ((هنگامى كه در برابر قرآن حضور يافتند (و آيات روح پرورآن را شنيدند) به يكديگر گفتند خاموش باشيد و بشنويد)) (فلما حضروه قالواانصتوا). و اين موقعى بود كه پيامبر در دل شب يا به هنگام قرائت نماز صبح آيات قرآن را تلاوت مى فرمود. سـرانـجـام نور ايمان در دل آنها تابيدن گرفت , و حقانيت آيات قرآن را در درون جان خود لمس كردند, لذا ((هنگامى كه تلاوت قرآن پايان يافت همچون مبلغانى به سوى قوم خود رفتند و آنها را انـذار كـردنـد)) و از حـقـيـقتى كه نصيبشان شده بود آگاه ساختند (فلما قضى ولوا الى قومهم منذرين ). (آيـه 30)ـ اين آيه بيانگر چگونگى دعوت اين گروه از قوم خود به هنگام بازگشت به سوى آنهاست , دعوتى منسجم , حساب شده , كوتاه و پرمعنا, ((گفتند:اى قوم ! ما كتابى را استماع كرديم كه بعد از موسى از آسمان نازل شده است )) (قالوايا قومنا انا سمعنا كتابا انزل من بعد موسى ). ايـن كـتـاب اوصـافـى دارد, نخست اين كه : ((كتابهاى آسمانى قبل از خود راتصديق مى كند)) و مـحـتـواى آن هـماهنگ با محتواى آنهاست , و نشانه هايى كه دركتب پيشين آمده است در آن به خوبى ديده مى شود (مصدقا لما بين يديه ). وصـف ديـگر اين كه همگان را ((به سوى حق هدايت مى نمايد)) (يهدى الى الحق ) به گونه اى كه هركس عقل و فطرت خويش را به كار گيرد نشانه هاى حقانيت رابه روشنى در آن مى يابد. و آخرين وصف اين كه : ((به سوى راه مستقيم )) دعوت مى كند (والى طريق مستقيم ). (آيـه 31)ـ سـپـس افـزودند: ((اى قوم ما! دعوت كننده الهى را اجابت كنيد, و به او ايمان آوريد)) (يا قومنا اجـيبوا داعى اللّه وآمنوا به ). كـه دو پاداش بزرگ به شما ارزانى مى دارد: ((گناهانتان را مى بخشد, و شما رااز عذاب اليم پناه مى دهد)) (يغفرلكم من ذنوبكم ويجركم من عذاب اليم ). (آيـه 32)ـ در اين آيه آخرين سخن مبلغان جن را چنين بازگو مى كند: آنها به قوم خود گفتند: ((و هركس دعوت داعى الهى را پاسخ نگويد نمى تواند از چنگال عذاب الهى در زمين فرار كند)) (ومن لا يجب داعى اللّه فليس بمعجز فى الا رض ). ((و ياور و سرپرستى غير از خدا براى او نخواهد بود)) (وليس له من دونه اولياء). و لذا ((اين گروه در گمراهى آشكارند)) (اولئك فى ضلا ل مبين ). چـه گـمـراهـى از اين بدتر و آشكارتر كه انسان به ستيزه جوئى با حق و پيامبرخدا, و حتى با خدا بـرخـيـزد كـه نـه در تـمـام عالم هستى جز او پناهگاهى وجود دارد ونه انسان مى تواند از محيط كشورش بگريزد و به جاى ديگرى فرار كند. (آيه 33)ـ در آخرين آيات گذشته كه از زبان مبلغان جن نقل شد اشاره به مساله ((معاد)) آمده بود. از سـوى ديـگر سوره ((احقاف )) در بخشهاى نخست از مساله توحيد و عظمت قرآن مجيد و اثبات نبوت پيامبراسلام سخن مى گويد. و در آخـريـن بـخش از اين سوره مساله ((معاد)) را پيش مى كشد, و به اين ترتيب اصول سه گانه اعتقادى را تكميل مى كند. نـخـسـت مى فرمايد: ((آيا آنها نمى دانند خداوندى كه آسمانها و زمين راآفريده , و از آفرينش آنها هـرگـز خـسته و ناتوان نشده , قادر است كه مردگان را زنده كند آرى او بر هر چيز تواناست ))؟! (اولم يروا ان اللّه الذى خلق السموات والا رض ولم يعى بخلقهن بقادر على ان يحيى الموتى بلى انه على كل شى قدير). اين دليلى است دندان شكن بر مساله ((امكان معاد)). [ سه شنبه ۱۳۸۷/۰۲/۰۳ ] [ 6:48 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |