منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

(آيـه 25)ـ در ايـن آيـه بـه نـكـتـه ديگرى در ارتباط با مساله صلح حديبيه و فلسفه آن اشاره كرده , مى فرمايد: ((آنها (دشمنان شما) كسانى هستند كه كافر شدند, و شمارا از (زيارت ) مسجدالحرام و رسـيدن قربانيهايتان به محل قربانگاه بازداشتند)) (هم الذين كفروا وصدوكم عن المسجدالحرام والهدى معكوفا ان يبلغ محله ).

يـك گـنـاه آنـهـا كـفـرشـان بود, و گناه ديگر اين كه شما را از مراسم عمره و طواف خانه خدا بازداشتند و اجازه ندادند كه شترهاى قربانى را در محلش يعنى مكه قربانى كنيد.

اين گناهان ايجاب مى كرد كه خداوندى آنها را به دست شما كيفر دهد وسخت مجازات كند.

امـا چـرا چـنين نكرد در ذيل آيه دليل آن را روشن ساخته , مى فرمايد: ((و هرگاه مردان و زنان با ايـمانى در اين ميان بدون آگاهى شما زيردست و پا, از بين نمى رفتندكه از اين راه عيب و عارى نـاآگـاهـانـه بـه شـمـا مـى رسيد)) خداوند هرگز مانع اين جنگ نمى شد و شما را بر آنها مسلط مـى سـاخـت تـا كـيـفـر خود را ببينند (ولولا رجال مؤمنون ونساء مؤمنات لم تعلموهم ان تطؤهم فتصيبكم منهم معرة بغير علم ).

اين آيه اشاره به گروهى از مردان و زنان مسلمان است كه به اسلام پيوستندولى به عللى قادر به مهاجرت نشده , و در مكه مانده بودند.

سـپـس بـراى تكميل اين سخن مى افزايد: ((هدف اين بود كه خدا هركس رامى خواهد در رحمت خود وارد كند)) (ليدخل اللّه فى رحمته من يشاء).

آرى ! خدا مى خواست مؤمنان مستضعف ((مكه )) مشمول رحمت او باشند, وصدمه اى به آنها نرسد .

و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((و اگر مؤمنان و كفار (در مكه ) ازهم جدا مى شدند (و بيم از ميان رفتن مؤمنان مكه نبود ما) كافران را عذاب دردناكى مى كرديم )) و آنها را با دست شما سخت كيفر مى داديم (لو تزيلوا لعذبنا الذين كفروا منهم عذابا اليما).

درسـت اسـت كـه خداوند مى توانست از طريق اعجاز اين گروه را از ديگران جدا كند, ولى سنت پروردگار ـجز در موارد استثنائى ـ انجام كارها از طريق اسباب عادى است .

از روايات متعددى كه از طرق شيعه و اهل سنت ذيل اين آيه نقل شده ,استفاده مى شود كه منظور از آن , افـراد بـاايمانى بودند كه در صلب كفار قرار داشتند,خداوند به خاطر آنها اين گروه كفار را مجازات نكرد.

(آيه 26)ـ در ايـنـجـا بـاز مـسائل مربوط به ماجراى ((حديبيه )) تعقيب مى شود, وصحنه هاى ديگرى از اين ماجراى عظيم را مجسم مى كند.

نـخست به يكى از مهمترين عوامل بازدارنده كفار از ايمان به خدا وپيامبر(ص ) و تسليم در مقابل حق و عدالت اشاره كرده , مى گويد: به خاطر بياوريد((هنگامى را كه كافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهليت داشتند)) (اذ جعل الذين كفروا فى قلوبهم الحمية حمية الجاهلية ).

و بـه خـاطر آن مانع ورود پيامبر(ص ) و مؤمنان به خانه خدا و انجام مراسم عمره و قربانى شدند, و گـفتند: اگر اينها كه در ميدان جنگ پدران و برادران ما راكشته اند وارد سرزمين و خانه هاى ما شـونـد و سـالم باز گردند, عرب درباره ما چه خواهد گفت ؟ و چه اعتبار و حيثيتى براى ما باقى مى ماند؟.

آنـهـا بـا ايـن عـمـل هـم احـتـرام خانه خدا و حرم امن او را شكستند, و هم سنتهاى خود را زيرپا گذاشتند, و هم پرده ضخيمى ميان خود و حقيقت كشيدند.

سـپـس مى افزايد: ((و (در مقابل ) خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش ومؤمنان نازل فرمود)) (فانزل اللّه سكينته على رسوله وعلى المؤمنين ).

ايـن آرامـش كـه مـولود ايمان و اعتقاد به خداوند, و اعتماد بر لطف او بود, آنهارا به خونسردى و تـسـلط بر نفس دعوت كرد, تا آنجا كه براى حفظ اهداف بزرگ خود حاضر شدند جمله ((بسم اللّه الـرحـمـن الرحيم )) را ـكه رمز اسلام در شروع كارها بودـ بردارند, و به جاى آن ((بسمك اللهم )) ـكـه از يـادگـارهـاى دوران گـذشـته عرب بودـ در آغاز صلحنامه حديبيه بنگارند و حتى لقب ((رسول اللّه )) را از كنار نام گرامى ((محمد))(ص ) كنند و حاضر شدند كه برخلاف عشق و علاقه سـوزانـى كـه بـه زيـارت خانه خدا و مراسم عمره داشتند از همان ((حديبيه )) به سوى مدينه باز گردند,و شترهاى خود را برخلاف سنت حج و عمره در همانجا قربانى كنند, و بدون انجام مناسك از احرام به در آيند.

آرى ! فرهنگ جاهليت دعوت به ((حميت )) و ((تعصب )) و ((خشم جاهلى ))مى كند, ولى فرهنگ اسلام به ((سكينه )) و ((آرامش )) و ((تسلط بر نفس )).

سپس مى افزايد: ((و (خداوند) آنها را به حقيقت تقوا ملزم ساخت , و آنان ازهركس شايسته تر و اهل آن بودند)) (والزمهم كلمة التقوى وكانوا احق بها واهلها).

در پايان آيه مى فرمايد: ((و خداوند به همه چيز داناست )) (وكان اللّه بكل شى عليما).

او هـم نـيـات سـؤ كـفـار را مى داند, و هم پاكدلى مؤمنان راستين را, در اينجاسكينه و تقوا نازل مى كند, و در آنجا حميت جاهليت را مسلط مى سازد.

(آيه 27)ـ اين آيه نيز فراز ديگرى از فرازهاى مهم داستان ((حديبيه )) را ترسيم مى كند,ماجرا اين بود:

پيامبر(ص ) درمدينه خوابى ديد كه به اتفاق يارانش براى انجام مناسك ((عمره )) وارد مكه مى شوند, و اين خواب را براى ياران بيان كرد, همگى شاد وخوشحال شدند, اما چون جمعى تصور مى كردند تعبير و تحقق اين خواب در همان سال واقع خواهد شد, هنگامى كه مشركان راه ورود به مكه را در حـديـبـيـه بـه روى آنـهـا بـسـتـنـد, گـرفـتـارشـك وتـرديـدشـدنـد, كـه مـگـر رؤياى پيامبر هم ممكن است نادرست ازآب درآيد؟.

پـيامبر(ص ) در پاسخ اين سؤال فرمود: مگر من به شما گفتم اين رؤيا همين امسال تحقق خواهد يافت ؟.

ايـن آيـه در همين رابطه در طريق بازگشت به مدينه نازل شد و تاكيد كرد كه اين خواب , رؤياى صادقه بوده و چنين مساله اى حتمى و قطعى و انجام شدنى است .

مـى فـرمايد: ((خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت )) (لقد صدق اللّه رسوله الرؤْيا بالحق ).

سـپـس مـى افـزايـد: ((بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امـنـيت , و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده , يا (ناخنهاى خود را) كوتاه كرده ايد, و از هيچ كس تـرس و وحشتى نداريد)) (لتدخلن المسجدالحرام ان شاء اللّه آمنين محلقين رؤسكم ومقصرين لا تخافون ).

((ولـى خـداونـد چيزهائى را مى دانست كه شما نمى دانستيد)) و در اين تاخير حكمتى بود (فعلم مالم تعلموا).

((و قبل از آن , فتح نزديكى (براى شما) قرارداده است )) (فجعل من دون ذلك فتحا قريبا).

تـعـبير به ((فتحا قريبا)) تناسب بيشترى با فتح خيبر دارد, زيرا فاصله كمترى باتحقق عينى اين خواب داشت .

 (آيـه 28)ـ در ايـن آيـه و آيـه بعد كه آخرين آيات سوره فتح است به دو مساله مهم ديگر در ارتباط با ((فتح المبين )) يعنى ((صلح حديبيه )) اشاره مى كند كه يكى مربوط به عالمگير شدن اسلام است , و ديـگـرى اوصاف ياران پيامبر اسلام (ص ) وويژگيهاى آنان , و وعده الهى را نسبت به آنها بازگو مى كند.

نخست مى گويد: ((او كسى است كه رسولش را با هدايت و دين حق فرستاد, تا آن را بر همه اديان پـيـروز كـنـد, و كافى است كه خدا گواه اين موضوع باشد)) (هوالذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين كله وكفى باللّه شهيدا).

اين وعده اى است صريح و قاطع , از سوى خداوند قادر متعال , در رابطه باغلبه اسلام بر همه اديان .

يـعـنى اگر خداوند از طريق رؤياى پيامبر(ص ) به شما خبر پيروزى داده كه بانهايت امنيت وارد مسجدالحرام مى شويد, و مراسم عمره را به جا مى آوريد بى آنكه كسى جرات مزاحمت شما را داشته بـاشد, و نيز اگر خداوند بشارت ((فتح قريب ))(پيروزى خيبر) را مى دهد تعجب نكنيد, اينها اول كار است سرانجام اسلام عالمگير مى شود و بر همه اديان پيروز خواهد گشت .

در ايـن كـه مـنـظـور از ايـن پيروزى پيروزى منطقى است يا پيروزى نظامى ؟ بايدبگوييم : كلمه (لـيـظـهـره ) دليل بر غلبه خارجى است , و به همين دليل مى توان گفت :علاوه بر مناطق بسيار وسـيعى كه امروز در شرق و غرب و شمال و جنوب عالم درقلمرو اسلام قرار گرفته , و هم اكنون بيش از چهل كشور اسلامى با جمعيتى حدوديك ميليارد نفر زير پرچم اسلام قرار دارند, و زمانى فـرا خـواهـد رسـيد كه همه جهان رسما در زير اين پرچم قرار مى گيرد, و اين امر به وسيله قيام حضرت مهدى (عج) ـتكميل مى گردد.

(آيه 29)ـ در اين آيه به ترسيم بسيار گويائى از اصحاب و ياران خاص پيامبر(ص ) و آنها كه در خط او بودند از لسان تورات و انجيل بيان كرده كه هم افتخارو مباهاتى است براى آنها كه در ((حديبيه )) و مـراحـل ديگر پايمردى به خرج دادند, وهم درس آموزنده اى است براى همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار.

در آغاز مى فرمايد: ((محمد(ص ) فرستاده خداست )) (محمد رسول اللّه ).

سپس به توصيف يارانش پرداخته و اوصاف ظاهر و باطن و عواطف و افكارو اعمال آنها را طى پنج صـفت چنين بيان مى كند: ((و كسانى كه با او هستند در برابركفار سرسخت و شديدند)) (والذين معه اشداء على الكفار).

و در دومين وصف مى گويد: ((و در ميان خود مهربانند)) (رحماء بينهم ).

در حـقـيـقـت عواطف آنها در اين ((مهر)) و ((قهر)) خلاصه مى شود, اما نه جمع ميان اين دو در وجود آنها تضادى دارد, و نه قهر آنها در برابر دشمن و مهر آنها دربرابر دوست سبب مى شود كه از جاده حق و عدالت قدمى بيرون نهند.

در سـومـيـن صـفت كه از اعمال آنها سخن مى گويد, مى افزايد: ((پيوسته آنها رادر حال ركوع و سجود مى بينى )) و همواره به عبادت خدا مشغولند (تريهم ركعاسجدا).

ايـن تـعبير عبادت و بندگى خدا را كه با دو ركن اصليش ((ركوع )) و ((سجود)) ترسيم شده , به عنوان حالت دائمى و هميشگى آنها ذكر مى كند, عبادتى كه رمز تسليم دربرابر فرمان حق , و نفى كبر و خودخواهى و غرور, از وجود ايشان است .

در چهارمين توصيف كه از نيت پاك و خالص آنها بحث مى كند, مى فرمايد:((آنها همواره فضل خدا و رضاى او را مى طلبند)) (يبتغون فضلا من اللّه ورضوانا).

نـه بـراى تظاهر و ريا قدم برمى دارند, و نه انتظار پاداش از خلق خدا دارند,بلكه چشمشان تنها به رضا و فضل او دوخته شده .

و در پـنجمين و آخرين توصيف از ظاهر آراسته و نورانى آنها بحث كرده مى گويد: ((نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است )) (سيماهم فى وجوههم من اثر السجود).

قـرآن بـعـد از بـيـان هـمه اين اوصاف مى افزايد: ((اين توصيف آنان در تورات است (ذلك مثلهم فى التورية ).

ايـن حقيقتى است كه از پيش گفته شده و توصيفى است در يك كتاب بزرگ آسمانى كه پيش از هزار سال قبل نازل شده است .

ولـى نـبـايـد فـرامـوش كرد كه تعبير ((والذين معه )) (و كسانى كه با او هستند)سخن از افرادى مى گويد كه در همه چيز با پيامبر(ص ) بودند, در فكر و عقيده واخلاق و عمل , نه تنها كسانى كه همزمان با او بودند هرچند خطشان با او متفاوت بود.

سپس به توصيف آنها در يك كتاب بزرگ ديگر آسمانى يعنى ((انجيل ))پرداخته , چنين مى گويد: ((و تـوصـيـف آنـهـا در انجيل , همانند زراعتى است كه جوانه هاى خود را خارج ساخته , سپس به تقويت آن پرداخته تا محكم شده و برپاى خود ايستاده است و به قدرى نمو و رشد كرده كه زارعان را بـه شـگـفـتـى وامـى دارد)) (ومثلهم فى الا نجيل كزرع اخرج شطـه فـازره فاستغلظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ).

در حـقـيـقـت اوصافى كه در تورات براى آنها ذكر شده اوصافى است كه ابعادوجود آنها را از نظر عـواطـف و اهـداف و اعـمـال و صورت ظاهر بيان مى كند و امااوصافى كه در انجيل آمده بيانگر حركت و نمو و رشد آنها در جنبه هاى مختلف است ـ دقت كنيد.

آرى ! آنها انسانهائى هستند با صفات والا كه آنى از ((حركت )) باز نمى ايستند.

همواره اسلام را با گفتار و اعمال خود در جهان نشر مى دهند و روز به روزخيل تازه اى بر جامعه اسلامى مى افزايند.

سـپـس در دنـبـاله آيه مى افزايد: اين اوصاف عالى , اين نمو و رشد سريع , و اين حركت پربركت , به هـمان اندازه كه دوستان را به شوق و نشاط مى آورد سبب خشم كفار مى شود ((اين براى آن است كه كافران را به خشم آورد)) (ليغيظ بهم الكفار).

و در پايان آيه مى فرمايد: (((ولى ) كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند خـداونـد وعـده آمـرزش و اجر عظيمى داده است )) (وعداللّه الذين آمنوا وعملوا الصالحات منهم مغفرة واجرا عظيما).

بـديـهى است اوصافى كه در آغاز آيه گفته شد ايمان و عمل صالح در آن جمع بود, بنابراين تكرار ايـن دو وصـف اشـاره بـه تـداوم آن اسـت , يـعـنـى خداوند اين وعده را تنها به آن گروه از ياران مـحمد(ص ) داده كه در خط او باقى بمانند, و ايمان و عمل صالح را تداوم بخشند, وگرنه كسانى كـه يك روز در زمره دوستان و ياران او بودند, وروز ديگر از او جدا شدند و راهى برخلاف آن را در پيش گرفتند, هرگز مشمول چنين وعده اى نيستند.

((پايان سوره فتح )).

[ جمعه ۱۳۸۷/۰۱/۰۹ ] [ 12:58 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب