منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

(آيه 11)ـ بـعـد از ذكـر سـرنـوشت منافقان و مشركان در آيات قبل , در اينجا وضع متخلفان و بازماندگان ضعيف الايمان را بازگو مى كند, تا حلقات اين بحث تكميل گردد.

مى فرمايد: ((به زودى متخلفان از اعراب باديه نشين (عذرتراشى كرده )مى گويند: (حفظ) اموال و خـانـواده هـاى ما, ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستيم در سفر حديبيه تو را همراهى كنيم ) بـراى مـا طـلب آمرزش كن ))! (سيقول لك المخلفون من الا عراب شغلتنا اموالنا واهلونا فاستغفر لنا).

((آنـهـا به زبان خود چيزى مى گويند كه در دل ندارند)) (يقولون بالسنتهم ماليس فى قلوبهم ) آنها حتى در توبه خود صادق نيستند.

ولـى بـه آنـهـا ((بگو: چه كسى مى تواند در برابر خداوند از شما دفاع كند هرگاه زيانى براى شما بخواهد و يا اگر نفعى اراده كند)) مانع گردد (قل فمن يملك لكم من اللّه شيئا ان اراد بكم ضرا او اراد بكم نفعا).

آرى ((خداوند به همه كارهايى كه انجام مى دهيد آگاه است )) (بل كان اللّه بماتعملون خبيرا).

او بـه خـوبى مى داند كه اين عذر و بهانه ها واقعيت ندارد آنچه واقعيت داردشك و ترديد و ترس و ضعف ايمان شماست .

(آيـه 12)ـ سـپـس بـراى توضيح بيشتر پرده ها را كاملا كنار زده مى افزايد: ((ولى شما گمان كرديد پيامبر و مؤمنان هرگز به خانواده هاى خود باز نخواهند گشت )) (بل ظننتم ان لن ينقلب الرسول والمؤمنون الى اهليهم ابدا).

آرى ! عـلت عدم شركت شما در اين سفر تاريخى مساله اموال و زن و فرزندنبود, بلكه عامل اصلى سـؤظـنـى بود كه به خدا داشتيد, و با محاسبات غلط خودچنين فكر مى كرديد كه اين سفر, سفر پايانى عمر پيامبر(ص ) و مؤمنان است و بايداز آن كناره گيرى كرد.

((و ايـن (پـندار غلط) در دلهاى شما زينت يافته بود و گمان بد كرديد)) (وزين ذلك فى قلوبكم وظننتم ظن السوء).

چرا كه فكر مى كرديد خداوند پيامبرش را به اين سفر فرستاده , و آنها را به چنگال دشمنان سپرده و از آنها حمايت نخواهد كرد!.

((و سرانجام (در دام شيطان افتاديد و) هلاك شديد))! (وكنتم قوما بورا).

چـه هلاكتى از اين بدتر كه از شركت در اين سفر تاريخى , و بيعت رضوان وافتخارات ديگر محروم شديد, و به دنبال آن رسوائى بزرگ بود, و در آينده عذاب دردناك آخرت است .

(آيـه 13)ـ از آنـجـا كـه ايـن مـوضعگيريهاى غلط گاه از عدم ايمان سرچشمه مى گرفت در اين آيه مى گويد: ((آن كسى كه به خدا و پيامبرش ايمان نياورده (سرنوشتش دوزخ است ) چرا كه ما براى كافران آتش فروزان آماده كرده ايم )) (ومن لم يؤمن باللّه ورسوله فانا اعتدنا للكافرين سعيرا).

(آيـه 14)ـ و سـرانجام براى اثبات قدرت خداوند بر مجازات كافران و منافقان مى فرمايد: ((مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خداست , هركس را بخواهد(و شايسته بداند) مى بخشد و هركس را بخواهد مجازات مى كند, و خداوندآمرزنده و رحيم است )) (وللّه ملك السموات والا رض يغفر لمن يشاء ويعذب من يشاء وكان اللّه غفورا رحيما).

(آيه 15)ـ هـنـگـامـى كه پيامبر(ص ) از ((حديبيه )) بازمى گشت به فرمان خدا مسلمانان شركت كننده در حـديـبيه را بشارت به ((فتح خيبر)) داد و تصريح فرمود كه در اين پيكار فقط آنها شركت كنند, و غنائم جنگى مخصوص آنهاست .

امـا ايـن دنياپرستان ترسو همين كه از قرائن فهميدند پيامبر(ص ) در اين جنگى كه در پيش دارد قـطـعـا پـيروز مى شود و غنائم فراوانى به دست سپاه اسلام خواهدافتاد, از فرصت استفاده كرده , خدمت پيامبر(ص ) آمدند, و اجازه شركت در ميدان ((خيبر)) خواستند!.

غافل از اين كه آيات قرآن از قبل نازل شده بود, و سر آنها را فاش ساخته بود.

چـنـانـكـه در آيـه مـى خـوانـيـم : ((هـنـگامى كه شما براى به دست آوردن غنائمى حركت كنيد مـتـخـلـفـان (حـديـبـيـه ) مـى گـويـنـد: بـگـذاريـد مـا هـم در پى شمابيائيم )) و در اين جهاد شركت كنيم (سيقول المخلفون اذاانطلقتم الى مغانم لتاخذوها ذرونانتبعكم ).

قـرآن در پـاسـخ اين گروه سودجو و فرصت طلب مى گويد: ((آنها مى خواهندكلام خدا را تغيير دهند)) (يريدون ان يبدلوا كلا م اللّه ).

سـپـس مـى افزايد: ((به آنها بگو: شما هرگز نبايد به دنبال ما بيائيد)) و حق نداريددر اين ميدان شركت كنيد (قل لن تتبعونا).

اين سخنى نيست كه من از پيش خود بگويم ((اين گونه خداوند از قبل گفته (وما را از آينده شما باخبر ساخته ) است )) (كذلكم قال اللّه من قبل ).

خـداونـد دسـتـور داده ((غنائم خيبر)) مخصوص ((اهل حديبيه )) باشد و احدى باآنها در اين امر شركت نكند!.

ولـى ايـن متخلفان بى شرم و پرادعا, باز از ميدان در نمى روند و شما را متهم به حسادت مى كنند ((و بـه زودى مـى گـويـنـد: (مـطـلـب چـنين نيست ) بلكه شما نسبت به ما حسد مى ورزيد))! (فسيقولون بل تحسدوننا).

و به اين ترتيب آنها حتى بطور ضمنى پيامبر(ص ) را تكذيب مى كنند, و ريشه منع آنها را از شركت در ((غزوه خيبر)) حسادت مى شمرند!.

قرآن در آخرين جمله مى گويد: ((ولى آنها جز اندكى نمى فهمند))! (بل كانوالا يفقهون الا قليلا ) .

آرى ! ريشه تمام بدبختيهاى آنها جهل و نادانى و بى خبرى است كه هميشه دامنگير آنها بوده است , جهل در مورد خداوند, و عدم معرفت مقام پيامبر(ص ) وبى خبرى از سرنوشت انسانها, و عدم توجه به ناپايدارى ثروت دنيا.

(آيه 16)ـ در ادامه همين بحث و گفتگو با متخلفان ((حديبيه )) آيه شريفه پيشنهادى به آنها كرده , و راه بـازگـشت را به روى آنها چنين مى گشايد و مى فرمايد:((به متخلفان از اعراب (باديه نشين ) بگو: به زودى از شما دعوت مى شود كه به سوى قومى نيرومند و جنگجو برويد, و با آنها پيكار كنيد تـا اسـلام بـيـاورنـد)) (قل للمخلفين من الا عراب ستدعون الى قوم اولى باس شديد تقاتلونهم او يسلمون ).

((پس اگر اطاعت كنيد خداوند پاداش نيكى به شما مى دهد, و اگر سرپيچى كنيد ـ همانگونه كه در گـذشـته نيز سرپيچى كرديد ـ خداوند شما را با عذاب دردناكى كيفر مى دهد)) (فان تطيعوا يؤتكم اللّه اجرا حسنا وان تتولوا كما توليتم من قبل يعذبكم عذابا اليما).

بايد امتحان صداقت خود را در ميدان سخت و سهمگين ديگرى بدهيد,وگرنه از ميدانهاى سخت اجتناب كردن , و در ميدانهاى راحت و پرغنيمت شركت نمودن به هيچ وجه ممكن نيست .

اين قوم جنگجو و پرقدرت كه در اين آيه به آنها اشاره كرده چه جمعيتى بودند؟.

جمله ((تقاتلونهم او يسلمون )) (با آنها پيكار كنيد تا اسلام بياورند) دليل براين است كه اهل كتاب نـبـودنـد, زيـرا آنـها را مجبور به پذيرش اسلام نمى كنند, بلكه مخير ميان اسلام آوردن يا پذيرش شـرائط اهـل ذمه و همزيستى مسالمت آميز بامسلمانان و پرداخت جزيه مى كنند, تنها مشركان و بـت پرستان هستند كه چيزى جزاسلام از آنان پذيرفته نمى شود, زيرا اسلام بت پرستى را به عنوان يك ((دين ))نمى شناسد, و اجبار در ترك بت پرستى جايز است .

و بـاتـوجـه به اين كه در عصر پيامبر(ص ) بعد از ماجراى حديبيه غزوه مهمى بامشركان جز ((فتح مـكه )) و غزوه ((حنين )) وجود نداشت , آيه فوق مى تواند اشاره به آنها باشد, مخصوصا غزوه حنين كه مردان جنگجوى سخت كوشى از طايفه هوازن و بنى سعد در آن شركت داشتند.

(آيـه 17)ـ بـعـد از نـزول آيـه قـبل و تهديد متخلفان به ((عذاب اليم )) جمعى ازمعلولين يا بيماران خـدمـت پيامبر(ص ) آمدند و عرض كردند: اى رسول خدا!تكليف ما در اين ميان چيست ؟ در اينجا اين آيه نازل شد و حكم آنها را چنين بازگوكرد: ((بر نابينا و لنگ و بيمار گناهى نيست )) اگر در ميدان جهاد شركت نكنند (ليس على الا عمى حرج ولا على الا عرج حرج ولا على المريض حرج ).

تنها جهاد نيست كه مشروط به قدرت و توانائى است , تمام تكاليف الهى يك سلسله شرائط عمومى دارد كه از جمله آنها ((توانائى و قدرت )) است و در آيات قرآن كرارا به اين معنى اشاره شده است .

الـبـته اين گروه گرچه از شركت در ميدان جهاد معافند اما آنها نيز بايد به مقدارتوان خود براى تقويت قواى اسلام و پيشبرد اهداف الهى آن بكوشند.

و شـايـد جمله اخير آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى باشد كه مى فرمايد: ((و هركس خدا و رسـولـش را اطـاعـت نمايد او را در باغهائى (از بهشت )وارد مى كند كه نهرها از زير (درختانش ) جارى است , و آن كس كه سرپيچى كند او رابه عذاب دردناكى گرفتار مى سازد))! (ومن يطع اللّه ورسوله يدخله جنات تجرى من تحتها الا نهار ومن يتول يعذبه عذابا اليما).

(آيه 18)ـ گـفـتـيـم در ماجراى حديبيه سفرائى ميان ((پيامبر))(ص ) و ((قريش )) رد و بدل شد, از جمله پـيـامـبـر(ص ) ((عثمان بن عفان )) را به عنوان نماينده نزد مشركان مكه فرستاد; قريش عثمان را مـوقـتا توقيف كردند, و به دنبال آن در بين مسلمانان شايع شد كه عثمان كشته شده ;پيامبر(ص ) فرمود: من از اينجا حركت نمى كنم تا با اين گروه پيكار كنم .

سپس به زير درختى كه در آنجا بود آمد, و با مردم تجديد بيعت كرد, و از آنهاخواست كه در پيكار با مشركان كوتاهى نكنند, و كسى پشت به ميدان جهاد نكند.

ايـن بـيـعـت بـه عـنـوان ((بيعت رضوان )) (بيعت خشنودى خداوند) معروف شد,و لرزه بر اندام مشركان انداخت و نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود.

قرآن در اينجا از اين ماجرا سخن مى گويد, مى فرمايد: ((خداوند از مؤمنان ـ هنگامى كه در زير آن درخـت بـا تـو بيعت كردندـ راضى و خشنود شد)) (لقد رضى اللّه عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجرة ).

هدف از اين ((بيعت )) انسجام هر چه بيشتر نيروها, تقويت روحيه , تجديدآمادگى رزمى , سنجش افكار, و آزمودن ميزان فداكارى دوستان وفادار بود.

و خداوند به اين مؤمنان فداكار چهار پاداش بزرگ داد كه از همه مهمتررضايت و خشنودى او بود.

سپس مى افزايد: ((خدا آنچه را در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان وآمادگى و وفادارى نسبت بـه ايـن پـيـمـان ) نـهفته بود مى دانست , از اين رو آرامش را بردلهايشان نازل كرد)) (فعلم ما فى قلوبهم فانزل السكينة عليهم ).

آن چنان آرامشى كه در ميان انبوه دشمنان درميان سلاحهاى آماده آنها ترس ووحشتى به دل راه نمى دادند و اين دومين موهبت الهى نسبت به آنها بود.

و در پـايـان اين آيه به سومين موهبت اشاره كرده , مى فرمايد: ((و پيروزى نزديكى به عنوان پاداش نصيب آنها فرمود)) (واثابهم فتحا قريبا).

آرى ! ايـن فـتـح ـكه به گفته اكثر مفسران ((فتح خيبر))ـ سومين پاداش الهى براى اين مؤمنان ايثارگر بود.

و تعبير به ((قريبا)) (به زودى ) تاييدى است بر اين كه منظور ((فتح خيبر)) است .

(آيـه 19)ـ چـهـارمين نعمتى كه به دنبال بيعت رضوان نصيب مسلمانان شدغنائم فراوان مادى بود چـنـانكه در اين آيه مى فرمايد: پاداش ديگر ((غنائم بسيارى كه آن را به دست مى آورند)) (ومغانم كثيرة ياخذونها).

اين تعبير مى تواند تمام غنائم جنگهاى اسلامى را كه بعد از فتح خيبر رخ داددربر گيرد.

و از آنجا كه بايد مسلمانان به اين وعده الهى كاملا اطمينان كنند در آخر آيه مى افزايد: ((و خداوند شكست ناپذير و حكيم است )) (وكان اللّه عزيزا حكيما).

 (آيه 20)ـ باز هم بركات صلح حديبيه ! قرآن همچنان بحثهاى مربوط به ((صلح حديبيه )) و وقايع بعد از آن را بازگو مى كند, و بركات و فوائدى را كه از اين رهگذر عائد مسلمانان شد شرح مى دهد.

نخست مى فرمايد: ((خداوند غنائم فراوانى به شما وعده داده كه آنها را به دست مى آوريد, ولى اين يكى را زودتر براى شما فراهم ساخت )) (وعدكم اللّه مغانم كثيرة تاخذونها فعجل لكم هذه ).

لـحـن آيـه نشان مى دهد كه منظور از غنائم فراوان در اينجا تمام غنائمى است كه خداوند نصيب مسلمانان كرد, چه در كوتاه مدت و چه در دراز مدت .

سپس به يكى ديگر از الطاف خداوندى نسبت به مسلمانان در اين ماجرااشاره كرده , مى افزايد: ((و دست تعدى مردم [دشمنان ] را از شما بازداشت )) (وكف ايدى الناس عنكم ).

ايـن لطف بزرگى بود كه آنها با كمى نفرات و نداشتن ابزار جنگى كافى آن هم در نقطه اى دور از وطـن و بـيـخ گـوش دشـمن , مورد تهاجم قرار نگرفتند, و چنان رعب و وحشتى از آنان در دل دشمنان افكند كه از هرگونه اقدام و حمله خوددارى كردند.

سـپس در ادامه آيه به دو نعمت بزرگ ديگر از مواهب الهى اشاره كرده ,مى فرمايد: ((و (هدف اين بود كه اين وقايع ) نشانه اى (بر حقانيت دعوت تو) براى مؤمنان باشد, و خداوند شما را به راه راست هدايت كند)) (ولتكون آية للمؤمنين ويهديكم صراط مستقيما).

(آيـه 21)ـ در ايـن آيه بشارت بيشترى به مسلمانان داده , مى گويد: ((و نيزغنائم و فتوحات ديگرى (نصيبتان مى كند) كه شما توانائى آن را نداريد ولى قدرت خدا به آن احاطه دارد, و خداوند بر همه چيز تواناست )) (واخرى لم تقدروا عليهاقد احاط اللّه بها وكان اللّه على كل شى قديرا).

مـمـكن است اين وعده غنيمت و پيروزيها اشاره به فتح ((مكه )) و غنائم ((حنين )) و يا فتوحات و غنائمى كه بعد از پيغمبر(ص ) نصيب امت اسلامى شدـمانند فتح ايران و روم و مصرـ و يا اشاره به همه آنها باشد.

ايـن آيـه از اخبار غيبى و پيشگوئيهاى قرآن مجيد درباره حوادث آينده است ,اين پيروزيها در مدت كوتاهى به وقوع پيوست و عظمت اين آيات را روشن ساخت .

(آيـه 22)ـ قـرآن همچنان ابعاد ديگرى از ماجراى عظيم ((حديبيه )) را بازگومى كند, و به دو نكته مهم در اين رابطه اشاره مى كند.

نـخست اين كه : تصور نكنيد اگر در سرزمين ((حديبيه )) درگيرى ميان شما ومشركان مكه رخ مى داد, مشركان برنده جنگ مى شدند, چنين نيست ((و اگر كافران (در سرزمين حديبيه ) با شما پيكار مى كردند به زودى فرار مى كردند, سپس ولى وياورى نمى يافتند)) (ولو قاتلكم الذين كفروا لولوا الا دبار ثم لا يجدون وليا ولا نصيرا).

(آيـه 23)ـ ايـن مـنحصر به شما نيست ((اين سنت الهى است كه در گذشته نيز بوده است , و هرگز براى سنت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت )) (سنة اللّه التى قدخلت من قبل ولن تجد لسنة اللّه تبديلا ).

ايـن يك قانون هميشگى الهى است كه اگر مؤمنان در امر جهاد ضعف وسستى نشان ندهند, و با قلبى پاك و نيتى خالص به مبارزه با دشمنان برخيزند, خداآنها را پيروز مى كند.

نـكـته مهمى كه اين آيات تعقيب مى كند اين است كه قريش ننشينند و بگويندافسوس كه ما قيام نـكـرديم و اين گروه اندك را درهم نكوبيديم , افسوس كه صيد به خانه آمد و از آن غفلت كرديم , افسوس و افسوس !.

(آيـه 24)ـ نـكته ديگرى كه در اين آيات تبيين شده اين است كه مى فرمايد: ((اوكسى است كه دست آنها [كفار] را از شما و دست شما را از آنان در دل مكه كوتاه كرده بعد از آن كه شما را بر آنها پيروز سـاخـت , و خـداوند به آنچه انجام مى دهيدبيناست )) (وهو الذى كف ايديهم عنكم وايديكم عنهم ببطن مكة من بعد ان اظفركم عليهم وكان اللّه بما تعملون بصيرا).

به راستى اين ماجرا مصداق روشن ((فتح المبين )) بود همان توصيفى كه قرآن براى آن برگزيده , جـمـعـيـتى محدود بدون تجهيزات كافى جنگى وارد سرزمين دشمن شوند, دشمنى كه بارها به مـديـنـه لشكركشى كرده , و تلاش عجيبى براى درهم شكستن آنها داشته , ولى اكنون كه قدم در شهر و ديار او گذارده اند چنان مرعوب شود كه پيشنهاد صلح كند.
[ جمعه ۱۳۸۷/۰۱/۰۹ ] [ 12:57 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب