منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

(آيـه 12) ـ در اين آيه نيز در زمينه مسائل اخلاقى اجتماعى سه حكم اسلامى به ترتيب : اجتناب از گمان بد, تجسس و غيبت , بيان شده است .

نـخست مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانهابپرهيزيد, چرا كه بعضى از گمانها گناه است ))! (يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم ).

مـنـظور از اين نهى , نهى از ترتيب آثار است يعنى ;هرگاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شـمـا پـيـدا شد, در عمل كوچكترين اعتنايى به آن نكنيد, طرز رفتارخود را دگرگون نسازيد و مناسبات خود را با طرف تغيير ندهيد.

لذا در روايات دستور داده شده كه اعمال برادرت را بر نيكوترين وجه ممكن حمل كن , تا دليلى بر خـلاف آن قـائم شـود, و هـرگز نسبت به سخنى كه از برادرمسلمانت صادر شده گمان بد مبر, مادام كه مى توانى محمل نيكى براى آن بيابى !.

سـپـس در دسـتـور بعد مساله ((نهى از تجسس )) را مطرح كرده , مى فرمايد: ((و(هرگز در كار ديگران ) تجسس نكنيد)) (ولا تجسسوا).

و بـالاخـره در سـومـيـن و آخـريـن دسـتـور ـكه در حقيقت معلول و نتيجه دوبرنامه قبل است مى فرمايد: ((و هيچ يكى از شما ديگرى را غيبت نكند)) (ولا يغتب بعضكم بعضا).

و بـه ايـن تـرتـيب گمان بد سرچشمه تجسس , و تجسس موجب افشاى عيوب و اسرار پنهانى , و آگاهى بر اين امور سبب غيبت مى شود كه اسلام از معلول و علت همگى نهى كرده است .

سـپـس بـراى ايـن كـه قبح و زشتى اين عمل را كاملا مجسم كند آن را در ضمن يك مثال گويا ريخته , مى گويد: ((آيا كسى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد))؟! (ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا).

به يقين ((همه شما از اين امر كراهت داريد)) (فكرهتموه ).

آرى آبـروى برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست , و ريختن اين آبرو به وسيله غيبت و افشاى اسـرار پـنـهـانـى هـمـچـون خـوردن گوشت تن اوست , و تعبير به ((ميتا)) به خاطر آن است كه ((غيبت )) در غياب افراد صورت مى گيرد, كه همچون مردگان قادر بر دفاع از خويشتن نيستند.

و اين ناجوانمردانه ترين ستمى است كه ممكن است انسان درباره برادر خودروا دارد.

و از آنجا كه ممكن است افرادى آلوده به بعضى از اين گناهان سه گانه باشند وبا شنيدن اين آيات متنبه شوند, و در صدد جبران برآيند در پايان آيه راه را به روى آنها گشوده , مى فرمايد: ((و تقواى الـهى , پيشه كنيد (و از خدا بترسيد) كه خداوندبسيار توبه پذير و مهربان است )) (واتقوا اللّه ان اللّه تواب رحيم ).

نـخـست بايد روح تقوا و خداترسى زنده شود, و به دنبال آن توبه از گناه صورت گيرد, تا لطف و رحمت الهى شامل حال انسان شود.

 

دسـتورهاى ششگانه اى كه در دو آيه فوق مطرح شده هرگاه بطور كامل دريك جامعه پياده شود آبرو و حيثيت افراد جامعه را از هر نظر بيمه مى كند.

انـسـان چهار سرمايه دارد كه همه آنها بايد در دژهاى اين قانون قرار گيرد ومحفوظ باشد: جان , مال , ناموس و آبرو.

تـعـبـيـرات آيـات فوق و روايات اسلامى نشان مى دهد كه آبرو و حيثيت افرادهمچون مال و جان آنهاست , بلكه از بعضى جهات مهمتر است !.

اسـلام مى خواهد در جامعه اسلامى امنيت كامل حكمفرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به يـكـديـگر هجوم نكنند, بلكه از نظر زبان مردم , و از آن بالاتر ازنظر انديشه و فكر آنان نيز در امان بـاشـند, و هركس احساس كند كه ديگرى حتى درمنطقه افكار خود تيرهاى تهمت را به سوى او نـشانه گيرى نمى كند, و اين امنيتى است در بالاترين سطح كه جز در يك جامعه مذهبى و مؤمن امكان پذير نيست .

پـيـغـمبر گرامى (ص ) در حديثى مى فرمايد: ((خداوند خون و مال و آبروى مسلمان رابر ديگران حرام كرده , و همچنين گمان بد درباره او بردن )).

گـفتيم سرمايه بزرگ انسان در زندگى حيثيت و آبرو و شخصيت اوست , و هرچيز آن را به خطر بـيندازد مانند آن است كه جان او را به خطر انداخته باشد.

يكى از فلسفه هاى تحريم غيبت اين است كه اين سرمايه بزرگ بر باد نرود, وحرمت اشخاص درهم نشكند.

نكته ديگر اين كه غيبت , بدبينى مى آفريند, پيوندهاى اجتماعى را سست مى كند, سرمايه اعتماد را از بين مى برد, و پايه هاى تعاون و همكارى را متزلزل مى سازد.

از ايـنـهـا گـذشـتـه ((غيبت )) بذر كينه و عداوت را در دلها مى پاشد, و گاه سرچشمه نزاعهاى خونين و قتل و كشتار مى گردد.

در حـديثى آمده است : روزى پيامبر(ص ) با صداى بلند خطبه خواندو فرياد زد: ((اى گروهى كه به زبان ايمان آورده ايد و نه با قلب ! غيبت مسلمانان نكنيد, و از عيوب پنهانى آنها جستجو ننمائيد, زيـرا كـسـى كـه در امور پنهانى برادردينى خود جستجو كند خداوند اسرار او را فاش مى سازد, و درون خانه اش رسوايش مى كند))!.

و در حديث ديگرى آمده است كه خداوند به موسى وحى فرستاد: ((كسى كه بميرد در حالى كه از غـيـبـت توبه كرده باشد آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود و كسى كه بميرد در حالى كه اصرار بر آن داشته باشد اولين كسى است كه وارد دوزخ مى گردد))!.

و نـيـز در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (ص ) مى خوانيم : ((تاثير غيبت در دين مسلمان از خوره در جسم او سريعتر است ))!.

 (آيه 13)ـ در آيـات گذشته روى سخن به مؤمنان بود و مسائل متعددى كه يك ((جامعه مؤمن )) را با خطر روبرو مى سازد بازگو كرد و از آن نهى فرمود.

در حالى كه در آيه مورد بحث مخاطب كل جامعه انسانى است و مهمترين اصلى را كه ضامن نظم و ثـبـات است بيان مى كند, و ميزان واقعى ارزشهاى انسانى رادر برابر ارزشهاى كاذب و دروغين مشخص مى سازد.

مـى فرمايد: ((اى مردم ! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم , و شما را تيره ها وقبيله ها قرار داديم تا يـكديگر را بشناسيد)) اينها ملاك امتياز نيست (يا ايها الناس اناخلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوبا وقبائل لتعارفوا).

مـنظور از آفرينش مردم از يك مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به ((آدم ))و ((حوا)) است , بـنـابراين چون همه از ريشه واحدى هستند معنى ندارد كه از نظرنسب و قبيله بر يكديگر افتخار كـنـنـد و اگـر خـداونـد بـراى هر قبيله و طائفه اى ويژگيهايى آفريده براى حفظ نظم زندگى اجتماعى مردم است , چرا كه اين تفاوتهاسبب شناسائى است و بدون شناسايى افراد نظم در جامعه انسانى حكمفرمانمى شود.

بـه هـر حـال قرآن مجيد بعد از آن كه بزرگترين مايه مباهات و مفاخره عصرجاهلى يعنى ; نسب و قـبـيـلـه را از كـار مى اندازد, به سراغ معيار واقعى ارزشى رفته مى افزايد: ((گرامى ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست )) (ان اكرمكم عنداللّه اتقيكم ).

بـه ايـن تـرتيب قلم سرخ بر تمام امتيازات ظاهرى و مادى كشيده , و اصالت وواقعيت را به مساله تقوا و پرهيزكارى و خدا ترسى مى دهد, و مى گويد: براى تقرب به خدا و نزديكى به ساحت مقدس او هيچ امتيازى جز تقوا مؤثر نيست .

و از آنـجـا كـه تـقـوا يك صفت روحانى و باطنى است كه قبل از هر چيز بايد درقلب و جان انسان مـسـتـقـر شـود, و مـمـكـن است مدعيان بسيار داشته باشد و متصفان كم , در آخر آيه مى افزايد: ((خداوند دانا و آگاه است )) (ان اللّه عليم خبير).

پـرهـيزكاران را به خوبى مى شناسد, و از درجه تقوا و خلوص نيت و پاكى وصفاى آنها آگاه است , آنـهـا را بـر طـبق علم خود گرامى مى دارد و پاداش مى دهدمدعيان دروغين را نيز مى شناسد و كيفر مى دهد.

 

از آيـات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه ((تقوا)) همان احساس مسؤوليت وتعهدى است كه به دنبال رسوخ ايمان در قلب بر وجود انسان حاكم مى شود و او رااز ((فجور)) و گناه باز مى دارد, به نيكى و پاكى و عدالت دعوت مى كند, اعمال آدمى را خالص و فكر و نيت او را از آلودگيها مى شويد .

بعضى از بزرگان براى تقوا سه مرحله قائل شده اند:.

1ـ نگهدارى نفس از عذاب جاويدان از طريق تحصيل اعتقادات صحيح .

2ـ پرهيز از هرگونه گناه اعم از ترك واجب و فعل معصيت .

3ـ خـويـشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى دارد و از حق منصرف مى كند, و اين تقواى خواص بلكه خاص الخاص است .

(آيـه 14) ـ شان نزول : بسيارى از مفسران شان نزولى براى اين آيه و آيه بعد ذكركرده اند كه خلاصه اش چنين است : جمعى از طايفه ((بنى اسد)) در يكى از سالهاى قحطى و خشكسالى وارد مدينه شدند, و بـه امـيد گرفتن كمكى از پيامبر(ص )شهادتين بر زبان جارى كردند, و به پيامبر(ص ) گفتند: ((طـوائف عـرب بر مركبها سوارشدند و با تو پيكار كردند, ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمديم , و دست به جنگ نزديم )) و از اين طريق مى خواستند بر پيامبر(ص ) منت بگذارند.

ايـن آيه و آيه بعد نازل شد ـو به آنها خاطرنشان كرد كه اسلام آنها ظاهرى است , و ايمان در اعماق قلبشان نيست .

تفسير: در آيـه گذشته , سخن از معيار ارزش انسانها يعنى ((تقوا)) درميان بود, واز آنجاكه ((تقوا)) ثمره شـجـره ((ايـمـان )) اسـت , آن هـم ايـمانى كه در اعماق جان نفوذ كند, دراينجا به بيان حقيقت ((ايـمـان )) پـرداخته , چنين مى گويد: ((عربهاى باديه نشين گفتند:ايمان آورده ايم ! به آنها بگو: شـمـا ايـمان نياورده ايد ولى بگوئيد اسلام آورده ايم , ولى هنوز ايمان وارد قلب شما نشده است ))! (قالت الا عراب آمنا قل لم تؤمنوا ولكن قولوا اسلمنا ولما يدخل الا يمان فى قلوبكم ).

طبق اين آيه تفاوت ((اسلام )) و ((ايمان )) در اين است كه ((اسلام )) شكل ظاهرى قانونى دارد, و هركس شهادتين را بر زبان جارى كند در سلك مسلمانان واردمى شود, و احكام اسلام بر او جارى مى گردد.

ولى ايمان يك امر واقعى و باطنى است و جايگاه آن قلب آدمى است , نه زبان و ظاهر او.

ايـن هـمـان چيزى است كه در عبارت گويائى در بحث ((اسلام و ايمان )) آمده است , ((فضيل بن يـسار)) مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم فرمود: ((ايمان با اسلام شريك است , اما اسلام با ايمان شـريـك نيست (و به تعبير ديگر هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نيست ) ايمان آن اسـت كـه در دل ساكن شود, اما اسلام چيزى است كه قوانين نكاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى شود)).

سپس در ادامه آيه مى افزايد: ((و اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد (ثواب اعمالتان را بطور كامل مـى دهد) و چيزى از پاداش كارهاى شما را فروگذار نمى كند))(وان تطيعوا اللّه ورسوله لا يلتكم من اعمالكم شيئا).

چرا كه ((خداوند آمرزنده مهربان است )) (ان اللّه غفور رحيم ).

جـمـله هاى اخير در حقيقت اشاره به يك اصل مسلم قرآنى است كه شرط قبولى اعمال ((ايمان )) اسـت , مـى گويد: اگر شما ايمان قلبى به خدا و پيامبر(ص )داشته باشيد ـكه نشانه آن اطاعت از فـرمـان خدا و رسول اوست ـ اعمال شما ارزش مى يابد, و خداوند حتى كوچكترين حسنات شما را مـى پـذيـرد, و پـاداش مى دهد, وحتى به بركت اين ايمان گناهان شما را مى بخشد كه او غفور و رحيم است .

(آيـه 15)ـ و از آنـجا كه دست يافتن بر اين امر باطنى يعنى ايمان كار آسانى نيست دراين آيه به ذكر نشانه هاى آن مى پردازد, نشانه هائى كه به خوبى مؤمن را از مسلم , وصادق را از كاذب , و آنها را كه عاشقانه دعوت پيامبر(ص ) را پذيرفته اند, از آنها كه براى حفظ جان و يا رسيدن به مال دنيا اظهار ايمان مى كنند جدا مى سازد.

مى فرمايد: ((مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند, سپس هرگز شك و ريبى به خود راه نداده , و با اموال و جانهاى خود درراه خدا جهاد كرده اند)) (انما المؤمنون الذين آمنوا باللّه ورسوله ثم لم يرتابواوجاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبيل اللّه ).

آرى ! نـخـستين نشانه ايمان عدم ترديد و دو دلى در مسير اسلام است , نشانه دوم جهاد با اموال , و نشانه سوم كه از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است .

و لـذا در پايان آيه مى افزايد: ((چنين كسانى راستگويانند)) و روح ايمان دروجودشان موج مى زند (اولئك هم الصادقون ).

ايـن مـعيار را كه قرآن براى شناخت ((مؤمنان راستين )) از ((دروغگويان متظاهربه اسلام )) بيان كرده , معيارى است روشن و گويا براى هر عصر و زمان , براى جداسازى مؤمنان واقعى از مدعيان دروغين , و براى نشان دادن ارزش ادعاى كسانى كه همه جا دم از اسلام مى زنند و خود را طلبكار پيامبر(ص ) مى دانند ولى درعمل آنها كمترين نشانه اى از ايمان و اسلام ديده نمى شود.

(آيـه 16) ـ شـان نـزول : جـمـعى از مفسران گفته اند كه : بعد از نزول آيات گذشته گروهى از اعراب خـدمـت پيامبر(ص ) آمدند و سوگند ياد كردند كه در ادعاى ايمان صادقند, و ظاهر و باطن آنها يـكى است , آيه نازل شد (و به آنها اخطار كرد كه نيازى به سوگند ندارد خدا درون و برون همه را مى داند).

تفسير:.در آيـات گذشته نشانه هاى مؤمنان راستين بيان شده بود و چنانكه در شان نزول ذكر شد جمعى از مـدعيان اصرار داشتند كه حقيقت ايمان در قلب آنها مستقراست , قرآن به آنها و به تمام كسانى كـه هـمـانند آنها هستند اعلام مى كند كه نيازى به اصرار و سوگند نيست , در مساله ((ايمان )) و ((كفر)) سر و كار شما با خدائى است كه ازهمه چيز باخبر است .

مـخـصـوصـا با لحنى عتاب آميز در آيه مورد بحث مى گويد: به آنها ((بگو: آياخدا را از ايمان خود باخبر مى سازيد؟ در حالى كه خداوند تمام آنچه را در آسمانهاو زمين است مى داند)) (قل اتعلمون اللّه بدينكم واللّه يعلم ما فى السموات ومافى الا رض ).

و براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((و خداوند از همه چيز آگاه است )) (واللّه بكل شى عليم ).

ذات مـقـدس او عـين علم است , و علمش عين ذات اوست , و به همين دليل علمش ازلى و ابدى است .

(آيـه 17)ـ سـپـس بـه گـفـتـگـوى اعـراب باديه نشين باز مى گردد كه اسلام خود رابه رخ پيامبر مـى كـشـيـدند, و مى گفتند: ما با تو از در تسليم آمديم در حالى كه بسيارى از قبائل عرب از در جنگ آمدند.

قـرآن در پـاسـخ آنـها مى گويد: ((آنها بر تو منت مى نهند كه اسلام آورده اند))!(يمنون عليك ان اسلموا).

به آنها ((بگو: اسلام خود را بر من منت نگذاريد)) (قل لا تمنوا على اسلا مكم ).

((بـلـكـه خداوند بر شما منت مى نهد كه شما را به سوى ايمان هدايت كرد اگر(در ادعاى ايمان ) راستگو هستيد))! (بل اللّه يمن عليكم ان هديكم للا يمان ان كنتم صادقين ).

مـنت بر دو گونه است : اگر جنبه عملى داشته باشد (به معنى بخشش نعمت گرانقدر) ممدوح است , و منت هاى الهى از اين قبيل است , ولى اگر جنبه لفظى داشته باشد, مانند منت بسيارى از انسانها عملى است زشت و ناپسند.

((ايـمـان )) قـبـل از هـر چـيـز درك تـازه اى از عـالم هستى به انسان مى دهد, حجابهاپرده هاى خـودخـواهـى و غـرور را كـنـار مـى زند, افق ديد انسان را مى گشايد, و شكوه وعظمت بى مانند آفرينش را در نظر او مجسم مى كند.

اينجاست كه انسان بايد هر صبح و شام شكر نعمت ايمان را به جا آورد و بعد از هرنماز و هر عبادت سر به سجده بگذارد, و خدا را بر اين همه توفيق سپاس گويد.

(آيـه 18)ـ در ايـن آيـه كه آخرين آيه سوره حجرات است باز هم آنچه را در آيه قبل آمده تاكيد كرده , مـى فـرمايد: ((خداوند غيب آسمانها و زمين را مى داند, و نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست )) (ان اللّه يعلم غيب السموات والا رض واللّه بصيربما تعملون ).

اصـرار نـداشـتـه باشيد كه حتما مؤمن هستيد, و نيازى به سوگند نيست , او درزواياى قلب شما حـضـور دارد, و از آنـچـه در آن مـى گـذرد كاملا باخبر است او از تمام اسرار اعماق زمين و غيب آسمانها آگاه است , بنابراين چگونه ممكن است از درون دل شما بى خبر باشد؟.

((پايان سوره حجرات )).

[ سه شنبه ۱۳۸۷/۰۱/۰۶ ] [ 19:35 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب