منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

سوره حجرات [49]

 

اين سوره در ((مدينه )) نازل شده و 18 آيه دارد.

 

 

به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)ـ شان نزول : در مورد نزول نخستين آيه اين سوره نقل شده كه :پيامبر(ص ) به هنگام حركت به سـوى ((خـيبر)) مى خواست كسى را به جاى خود در((مدينه )) نصب كند, عمر شخص ديگرى را پيشنهاد كرد آيه نازل شد و دستور داد برخدا و پيامبر پيشى مگيريد.

تـفـسـيـر: دراين سوره يك رشته ازمباحث مهم اخلاقى و دسـتـورات انضباطى نازل شده كه آن را شايسته نام ((سوره اخلاق )) مى كند, در آغاز سوره به دو قسمت از اين دستورات اشاره شده است :

نـخـست تقدم نيافتن بر خدا و پيامبر(ص ), و ديگرى در محضر پيامبر(ص )سر و صدا و قال و غوغا راه نينداختن .

در مورد اول مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چيزى را بر خدا ورسولش مقدم نشمريد (و پـيـشـى مـگـيريد) و تقواى الهى پيشه كنيد, كه خداوند شنواو داناست )) (يا ايها الذين آمنوا لا تقدموا بين يدى اللّه ورسوله واتقوا اللّه ان اللّه سميع عليم ).

منظور از مقدم نداشتن چيزى در برابر خدا و پيامبر پيشى نگرفتن بر آنها دركارها, و ترك عجله و شتاب در مقابل دستور خدا و پيامبر(ص ) است .

(آيـه 2) ـ شان نزول : گروهى از طايفه ((بنى تميم )) و اشراف آنها وارد مدينه شدند هنگامى كه داخل مسجد پيامبر(ص ) گشتند صدا را بلند كرده , از پشت حجره هائى كه منزلگاه پيامبر(ص ) بود فرياد زدند: ((يا محمد اخرج الينا; اى محمد! بيرون بيا)).

اين سر و صداها و تعبيرات نامؤدبانه , پيامبر(ص ) را ناراحت ساخت ....

تـفسير: اين آيه اشاره به دستور دوم كرده , مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد!صداى خود را فـراتـر از صـداى پيامبر نكنيد و در برابر او بلند سخن نگوئيد (و داد وفرياد نزنيد) آن گونه كه بـعـضـى از شـمـا در بـرابـر بـعضى بلند صدا مى كنند مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى كه نـمـى دانـيـد)) (يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى ولا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم وانتم لا تشعرون ).

پيامبر(ص ) كه جاى خود دارد اين كار در برابر پدر و مادر و استاد و معلم نيزمخالف احترام و ادب است .

بـديـهـى اسـت اگر اين گونه اعمال به قصد توهين به مقام شامخ نبوت باشدموجب كفر است و بدون آن ايذا و گناه .

در صـورت اول , عـلـت حـبط و نابودى اعمال روشن است زيرا كفر علت حبط(از بين رفتن ثواب عملى نيك ) مى شود.

و در صـورت دوم نـيـز مـانـعـى ندارد كه چنين عمل زشتى باعث نابودى ثواب بسيارى از اعمال گردد.

(آيـه 3)ـ ايـن آيـه بـراى تاكيد بيشتر روى اين موضوع پاداش كسانى را كه به اين دستور الهى عمل مـى كـنند, و انضباط و ادب را در برابر پيامبر(ص ) رعايت مى نمايند چنين بيان مى كند: ((آنها كه صداى خود را نزد رسول خدا كوتاه مى كنندهمان كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوا خالص نموده براى آنان آمرزش و پاداش عظيمى است )) (ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول اللّه اولئك الذين امتحن اللّه قلوبهم للتقوى لهم مغفرة واجر عظيم ).

(آيه 4)ـ اين آيه براى تاكيد بيشتر, اشاره به نادانى و بى خردى كسانى مى كند كه اين دستور الهى را پـشـت سـر مـى افـكـنـند, و چنين مى فرمايد: (((ولى )كسانى كه تو را از پشت حجره ها بلند صدا مى زنند بيشترشان نمى فهمند))! (ان الذين ينادونك من وراءالحجرات اكثرهم لا يعقلون ).

اصـولا هـرقـدر سطح عقل و خرد انسان بالاتر مى رود بر ادب او افزوده مى شود, زيرا ((ارزشها)) و ((ضد ارزشها)) را بهتر درك مى كند.

(آيـه 5)ـ در اين آيه براى تكميل اين معنى مى افزايد: ((اگر آنها صبرمى كردند تا خود به سراغشان آيى , براى آنها بهتر بود)) (ولو انهم صبروا حتى تخرج اليهم لكان خيرا لهم ).

درسـت اسـت كـه عـجـله و شتاب گاه سبب مى شود كه انسان زودتر به مقصودخود برسد, ولى شكيبائى و صبر در چنين مقامى مايه رحمت و آمرزش و اجرعظيم است , و مسلما اين بر آن برترى دارد.

و از آنجا كه افرادى ناآگاهانه قبلا مرتكب چنين كارى شده بودند, و با نزول اين دستور الهى طبعا بـه وحـشـت مـى افتادند, قرآن به آنها نيز نويد مى دهد كه اگر توبه كنند مشمول رحمت خداوند مى شوند, لذا در پايان آيه مى فرمايد: ((و خداوندآمرزنده و رحيم است )) (واللّه غفور رحيم ).

 (آيـه6) ـ شـان نـزول : نقل شده كه : آيه يا ايها الذين آمنوا ان جاكم درباره ((وليدبن عقبه )) نازل شده است كه پيامبر(ص ) او را براى جمع آورى زكات از قبيله ((بنى المصطلق )) اعزام داشت .

هـنـگـامى كه اهل قبيله با خبر شدند كه نماينده رسول اللّه (ص ) مى آيد باخوشحالى به استقبال او شـتـافتند, ولى از آنجا كه ميان آنها و ((وليد)) در جاهليت خصومت شديدى بود تصور كرد آنها به قصد كشتنش آمده اند.

خـدمت پيامبر(ص ) بازگشت (بى آنكه تحقيقى در مورد اين گمان كرده باشد)و عرض كرد: آنها از پـرداخـت زكـات خـوددارى كـردنـد! (و مى دانيم امتناع از پرداخت زكات يك نوع قيام بر ضد حكومت اسلامى تلقى مى شد, بنابراين مدعى بود آنهامرتد شده اند!).

پـيامبر(ص ) سخت خشمگين شد, و تصميم گرفت با آنها پيكار كند, آيه نازل شد (و به مسلمانان دستور داد كه هرگاه فاسقى خبرى آورد درباره آن تحقيق كنيد).

تفسير:در آيـات گـذشته سخن از وظائف مسلمانان در برابر رهبر و پيشوايشان پيامبر(ص ) بود, در اينجا ادامـه وظـائف امـت در بـرابـر ايـن رهبر بزرگ است و مى گويدهنگامى كه اخبارى را خدمت او مى آورند بايد از روى تحقيق باشد.

نـخـسـت مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بياورد درباره آن تحقيق كنيد)) (يا ايها الذين آمنوا ان جاكم فاسق بنباءفتبينوا).

سپس به علت آن اشاره كرده , مى افزايد: ((مبادا (در صورت عمل كردن بدون تحقيق ) به گروهى از روى نـادانـى آسـيب برسانيد, و از كرده خود پشيمان شويد))!(ان تصيبوا قوما بجهالة فتصبحوا على ما فعلتم نادمين ).

هـمـان گـونـه كـه اگـر پـيـامـبـر(ص ) بـه گـفـتـه ((ولـيـدبـن عقبه )) عمل مى فرمود و با طـايـفـه ((بـنـى الـمـصـطـلق )) به عنوان يك قوم مرتد پيكار مى كرد فاجعه و مصيبت دردناكى به بارمى آمد.

جـمـعـى از علماى علم اصول براى ((حجيت خبر واحد)) به اين آيه استدلال كرده اند, چرا كه آيه مـى گـويـد: تـحـقـيق و تبين در خبر ((فاسق )) لازم است , و مفهوم آن اين است كه اگر شخص ((عادل )) خبرى دهد بدون تحقيق مى توان پذيرفت .

(آيه 7)ـ در اين آيه براى تاكيد مطلب مهمى كه در آيه گذشته آمد,مى افزايد: ((و بدانيد رسول خدا در ميان شماست , هرگاه در بسيارى از امور از شمااطاعت كند به مشقت خواهيد افتاد)) (واعلموا ان فيكم رسول اللّه لو يطيعكم فى كثير من الا مر لعنتم ).

او رهبر است و نسبت به شما از هركس مهربانتر, براى تحميل افكار خود به او فشار نياوريد كه اين به زيان شماست .

در دنـباله آيه به يكى ديگر از مواهب بزرگ الهى به مؤمنان اشاره كرده ,مى فرمايد: ((ولى خداوند ايـمـان را مـحـبوب شما قرار داده , و آن را در دلهايتان زينت بخشيده )) (ولكن اللّه حبب اليكم الا يمان وزينه فى قلوبكم ).

((و (بـه عـكـس ) كـفـر و فـسق و گناه را منفورتان قرار داده است )) (وكره اليكم الكفر والفسوق والعصيان ).

در پـايان آيه به صورت يك قاعده كلى و عمومى مى فرمايد: ((كسانى كه داراى اين صفاتند (ايمان در نـظـرشان محبوب و مزين , و كفر و فسق و عصيان در نظرشان منفور است ) هدايت يافتگانند)) (اولئك هم الراشدون ).

يـعـنـى ; اگر اين موهبت الهى (عشق به ايمان و نفرت از كفر و گناه ) را حفظ كنيد, و اين پاكى و صفاى فطرت را آلوده نسازيد, رشد و هدايت , بى شك در انتظارشماست .

(آيـه 8)ـ در ايـن آيـه ايـن حـقـيقت را روشن مى سازد كه اين محبوبيت ايمان ومنفور بودن كفر و عصيان از مواهب بزرگ الهى بر بشر است .

مـى فـرمـايـد: (((و اين براى شما به عنوان فضل و نعمتى از سوى خداست و خداوند دانا و حكيم است )) (فضلا من اللّه ونعمة واللّه عليم حكيم ).

آگـاهـى و حكمت او ايجاب مى كند كه عوامل رشد و سعادت را در شمابيافريند, و آن را با دعوت انبيا هماهنگ و تكميل سازد, و سرانجام شما را به سرمنزل مقصود برساند.

بـدون شـك علم خداوند به نياز بندگان , و حكمت او در زمينه تكامل وپرورش مخلوقات , ايجاب مى كند كه اين نعمتهاى بزرگ معنوى , يعنى محبوبيت ايمان و منفور بودن كفر و عصيان را به آنها مرحمت كند.

بـنـابراين عشق به ايمان , و تنفر از كفر, در دل همه انسانها بدون استثنا وجوددارد, و اگر كسانى ايـن زمينه ها را ندارند از ناحيه تربيتهاى غلط و اعمال خودشان است , خدا در دل هيچ كس ((حب عصيان )) و ((بغض ايمان )) را نيافريده است .

(آيه 9) - قـرآن در اينجا به عنوان يك قانون كلى و عمومى براى هميشه و همه جامى گويد: ((و هرگاه دو گـروه از مـؤمـنان با هم به نزاع و جنگ پردازند آنها را آشتى دهيد)) (وان طائفتان من المؤمنين اقتتلوافاصلحوا بينهما).

اين يك وظيفه حتمى براى همه مسلمانان است كه از نزاع و درگيرى وخونريزى ميان مسلمين جـلـوگـيرى كنند, و براى خود در اين زمينه مسؤوليت قائل باشند, نه به صورت تماشاچى مانند بعضى بى خبران بى تفاوت از كنار اين صحنه هابگذرند.

اين نخستين وظيفه مؤمنان در برخورد با اين صحنه هاست .

سـپـس وظـيـفه دوم را چنين بيان مى كند: ((و اگر يكى از آن دو بر ديگرى تجاوزكند با گروه متجاوز پيكار كنيد, تا به فرمان خدا باز گردد)) (فان بغت احديهما على الا خرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفئ الى امراللّه ).

بـديهى است كه اگر خون طائفه باغى و ظالم در اين ميان ريخته شود بر گردن خود اوست , و به اصطلاح خونشان هدر است , هرچند مسلمانند.

بـه ايـن تـرتيب , اسلام جلوگيرى از ظلم و ستم را هر چند به قيمت جنگ با ظالم تمام شود لازم شمرده و بهاى اجراى عدالت را از خون مسلمانان نيزبالاتر دانسته است , و اين در صورتى است كه مساله از طرق مسالمت آميز حل نشود.

سـپـس به بيان سومين دستور پرداخته , مى گويد: ((و هرگاه (طايفه ظالم )بازگشت (و زمينه صـلـح فـراهـم شـد) در ميان آن دو طبق عدالت صلح برقرار سازيد))(فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل ).

يـعنى ; تنها به درهم شكستن قدرت طايفه ظالم قناعت نكنيد, بلكه اين پيكاربايد زمينه ساز صلح بـاشـد, و مقدمه اى براى ريشه كن كردن عوامل نزاع و درگيرى وگرنه با گذشتن زمان كوتاه يا طولانى بار ديگر كه ظالم در خود احساس توانائى كندبر مى خيزد و نزاع را از سر مى گيرد.

و از آنـجـا كـه تـمـايلات گروهى , گاهى افراد را به هنگام قضاوت و داورى به سوى يكى از ((دو طايفه متخاصم )) متمايل مى سازد, و بى طرفى داوران را نقض مى كند قرآن در چهارمين و آخرين دسـتـور بـه مسلمانان هشدار داده , مى فرمايد: ((وعدالت پيشه كنيد خداوند عدالت پيشه گان را دوست مى دارد)) (واقسطوا ان اللّه يحب المقسطين ).

(آيـه 10)ـ در ايـن آيه براى تاكيد اين امر و بيان علت آن مى افزايد: ((مؤمنان برادر يكديگرند, پس دو برادر خود را صلح و آشتى دهيد)) (انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بين اخويكم ).

و از آنـجا كه در بسيارى از اوقات ((روابط)) در اين گونه مسائل جانشين ((ضوابط)) مى شود, بار ديـگـر هشدار داده و در پايان آيه مى افزايد: ((و تقواى الهى پيشه كنيد باشد كه مشمول رحمت او شويد)) (واتقوا اللّه لعلكم ترحمون ).

و بـه ايـن تـرتـيب يكى از مهمترين مسؤوليتهاى اجتماعى مسلمانان در برابر يكديگر ودر اجراى عدالت اجتماعى با تمام ابعادش روشن مى شود.

جـمـله ((انما المؤمنون اخوة )) كه در آيات فوق آمده , يكى از شعارهاى اساسى و ريشه دار اسلامى است .

روى ايـن اصـل مـهم اسلامى مسلمانان از هر نژاد و هر قبيله , و داراى هر زبان و هر سن و سال , با يـكـديـگر احساس عميق برادرى مى كنند, هرچند يكى در شرق جهان زندگى كند, و ديگرى در غرب .

بـه تعبير ديگر اسلام تمام مسلمانها را به حكم يك خانواده مى داند, و همه راخواهر و برادر يكديگر خطاب كرده , نه تنها در لفظ و در شعار كه در عمل وتعهدهاى متقابل نيز همه خواهر و برادرند.

در روايـات اسـلامـى نـيـز روى اين مساله تاكيد فراوان شده , به عنوان نمونه ازپيغمبر اكرم (ص ) درباره حقوق سى گانه مؤمن بر برادر مؤمنش نقل شده كه فرمود:.

مـسـلـمـان بر برادر مسلمانش سى حق دارد كه برائت ذمه از آن حاصل نمى كندمگر به اداى اين حقوق يا عفو كردن برادر مسلمان او:

لغزشهاى او را ببخشد, در ناراحتيها نسبت به او مهربان باشد, اسرار او راپنهان دارد, اشتباهات او را جـبران كند, عذر او را بپذيرد, در برابر بدگويان از او دفاع كند, همواره خيرخواه او باشد, دوستى او را پاسدارى كند, پيمان او را رعايت كند,در حال مرض از او عیادت كند, در حال مرگ به تشييع او حاضر شود.

دعوت او را اجابت كند, هديه او را بپذيرد, عطاى او را جزا دهد, نعمت او راشكر گويد, در يارى او بـكوشد, ناموس او را حفظ كند, حاجت او را برآورد, براى خواسته اش شفاعت كند, و عطسه اش را تحيت گويد.

گـمشده اش را راهنمائى كند, سلامش را جواب دهد, گفته او را نيكو شمردانعام او را خوب قرار دهد, سوگندهايش را تصديق كند, دوستش را دوست دارد وبا او دشمنى نكند, در يارى او بكوشد خـواه ظـالـم باشد يا مظلوم : اما يارى او درحالى كه ظالم باشد به اين است كه او را از ظلمش باز دارد, و در حالى كه مظلوم است به اين است كه او را در گرفتن حقش كمك كند.

او را در بـرابر حوادث تنها نگذارد, آنچه را از نيكيها براى خود دوست داردبراى او دوست بدارد, و آنچه از بديها براى خود نمى خواهد براى او نخواهد)).    

(آيـه 11) ـ از آنـجا كه قرآن مجيد در اين سوره به ساختن جامعه اسلامى براساس معيارهاى اخلاقى پرداخته , پـس از بـحـث دربـاره و ظائف مسلمانان در مورد نزاع ومخاصمه گروههاى مختلف اسلامى در اينجا به شرح قسمتى از ريشه هاى اين اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نيز برچيده شود, و درگيرى و نزاع پايان گيرد.

در ايـن آيـه در زمـيـنـه مـسائل اخلاق اجتماعى به سه حكم اسلامى به ترتيب عدم سخريه , ترك عيبجوئى و تنابز به القاب اشاره كرده , مى فرمايد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! نبايد گروهى از مردان شما گروه ديگر را مسخره كند)) (يا ايها الذين آمنوا لا يسخر قوم من قوم ).

چه اين كه ((شايد آنها (كه مورد سخريه قرار گرفته اند) از اينها بهتر باشند))(عسى ان يكونوا خيرا منهم ).

هـمـچنين ((و نه زنانى زنان ديگر را (نبايد مسخره كنند) شايد آنان بهتر از اينان باشند)) (ولا نساء من نساء عسى ان يكن خيرا منهن ).

در اينجا مخاطب مؤمنانند, اعم از مردان و زنان , قرآن به همه هشدارمى دهد كه از اين عمل زشت بپرهيزند, چرا كه سرچشمه استهزا و سخريه همان حس خود برتربينى و كبر و غرور است كه عامل بسيارى از جنگهاى خونين در طول تاريخ بوده .

سپس در دومين مرحله مى فرمايد: ((و يكديگر را مورد طعن و عيبجوئى قرارندهيد)) (ولا تلمزوا انفسكم ).

و بـالاخـره در مرحله سوم مى افزايد: ((و با القاب زشت و ناپسند يكديگر را يادنكنيد)) (ولا تنابزوا بالا لقاب ).

بـسـيـارى از افـراد بى بند و بار در گذشته و حال اصرار داشته و دارند كه برديگران القاب زشتى بگذارند و از اين طريق آنها را تحقير كنند, شخصيتشان رابكوبند, و يا احيانا از آنان انتقام گيرند, و يـا اگـر كـسـى در سـابـق كـار بـدى داشـته سپس توبه كرده و كاملا پاك شده باز هم لقبى كه بازگوكننده وضع سابق باشد بر او بگذارند.

اسـلام صـريحا از اين عمل زشت نهى مى كند, و هر اسم و لقبى را كه كوچكترين مفهوم نامطلوبى دارد و مايه تحقير مسلمانى است ممنوع شمرده .

در حـديـثى آمده است كه روزى ((صفيه )) دختر ((حى بن اخطب )) (همان زن يهودى كه بعد از مـاجراى فتح خيبر مسلمان شد و به همسرى پيغمبراسلام (ص )درآمد) روزى خدمت پيامبر(ص ) آمـد در حالى كه اشك مى ريخت , پيامبر(ص ) ازماجرا پرسيد, گفت : عايشه مرا سرزنش مى كند و مى گويد: ((اى يهودى زاده ))!.

پيامبر(ص ) فرمود: ((چرا نگفتى پدرم هارون است , و عمويم موسى ,و همسرم محمد!)).و در اينجا بود كه اين آيه نازل شد.

بـه هـمـيـن جـهـت در پـايان آيه مى افزايد: ((بسيار بد است كه بر كسى پس ازايمان نام كفرآميز بگذاريد)) (بئس الا سم الفسوق بعد الا يمان ).

و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((و آنها كه توبه نكنند (و از اين اعمال دست بر ندارند) ظالم و ستمگرند)) (ومن لم يتب فاولئك هم الظالمون ).

چـه ظلمى از اين بدتر كه انسان با سخنان نيش دار, و تحقير و عيبجوئى , قلب مردم با ايمان را كه مركز عشق خداست بيازارد.

[ سه شنبه ۱۳۸۷/۰۱/۰۶ ] [ 19:34 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب