منتخب تفاسیر
أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا   
قالب وبلاگ
لینک دوستان
لینک های مفید



 

(آيـه 20)ـ سـپـس بـه مساله نفخ صور پرداخته , مى فرمايد: ((و در صور دميده مى شود و آن روز روز تحقق وعده وحشتناك است )) (ونفخ فى الصور ذلك يوم الوعيد).

مـنـظـور ا ((نـفخ صور)) در اينجا همان نفخ دوم است كه نفخه ((قيام )) و ((جمع ))و((حضور)) است , نفخه اى است كه در آغاز ((رستاخيز)) انجام مى گيرد, و باآن , همه انسانها زنده مى شوند, و از قبرها برخاسته , براى حساب و جزا در محضر عدل الهى حاضر مى شوند.

(آيه 21)ـ در اين آيه وضع انسانها را به هنگام ورود در محشر چنين بيان مى كند: ((و (در آن روز) هر انسان وارد محشر مى شود, در حالى كه همراه اوحركت دهنده و گواهى است )) (وجائت كل نفس معها سائق وشهيد).

درست همچون دادگاههاى اين جهان كه مامورى همراه شخص متهم است وشاهدى براعمال او, شهادت مى دهد.

(آيـه 22)ـ در ايـنـجا به مجرمان , يا به همه انسانها, خطاب مى شود كه : ((تو ازاين صحنه (و دادگاه بـزرگ ) غافل بودى , و ما پرده را از چشم تو كنار زديم , و امروزچشمت كاملا تيزبين است ))! (لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطاك فبصرك اليوم حديد).

آرى ! پرده هاى جهان ماده : آمال و آرزوها, عشق و علاقه به دنيا, زن و فرزند ومال و مقام , هوسهاى سركش و حسادتها, تعصب و جهل و لجاجت به تو اجازه نمى داد كه امروز را از همان زمان بنگرى , با اين كه نشانه هاى معاد و رستاخيز روشن بود و دلائل آن آشكار!.

امروز گرد و غبار غفلت فرو نشسته , حجابهاى جهل و تعصب و لجاج كناررفته , پرده هاى شهوات و آمال و آرزوها دريده شده , حتى آنچه در پرده غيب مستوربوده ظاهر گشته است .

(آيه 23)ـ بـاز در ايـنـجـا صـحنه ديگرى از معاد ترسيم شده , صحنه تكان دهنده اى كه فرشته قرين انسان , محكوميت او را برملا مى سازد, و فرمان خداوند براى مجازات او صادر مى شود.

نخست مى فرمايد: ((فرشته همنشين او مى گويد: اين نامه اعمال اوست كه نزد من حاضر و آماده است )) و از تمام كارهاى كوچك و بزرگ او در سراسر عمرپرده بر مى دارد (وقال قرينه هذا ما لدى عتيد).

مـنظور از ((قرين )) در اينجا فرشته اى است كه در دنيا همراه انسان و مامورضبط اعمال اوست , و در دادگاه عدل الهى گواهى مى دهد.

(آيـه 24)ـ سـپـس خداوند دو فرشته مامور ثبت اعمال را مخاطب ساخته , فرمان مى دهد: ((هر كافر متكبر لجوج را در جهنم افكنيد)) (القيـا فى جهنم كل كفار عنيد).

(آيـه 25)ـ در اين آيه به چند وصف از اوصاف زشت و مذموم اين كافران عنيد اشاره كرده , مى گويد: ((هـمـان كسى كه به شدت مانع خير است و متجاوز, و درشك و ترديد است )) حتى ديگران را به ترديد مى افكند (مناع للخير معتد مريب ).

(آيـه 26)ـ باز در ادامه اوصاف اين گروه عنيد مى افزايد: ((همان كسى كه معبود ديگرى با خدا قرار داده )) و راه شرك و دوگانگى را پيش گرفته است (الذى جعل مع اللّه الـها آخر).

آرى ((او را در عذاب شديد بيفكنيد)) (فالقياه فى العذاب الشديد).

(آيـه 27)ـ ايـن آيـه پـرده از روى ماجراى ديگرى از سرنوشت اين گروه كافرلجوج بر مى دارد, و آن مـخـاصـمـه و بـحـثى است كه با شيطان در قيامت دارند, آنهاتمام گناهان خويش را به گردن شياطين اغواگر مى افكنند, مى فرمايد: ((و همنشينش (از شياطين ) مى گويد: پروردگارا! من او را بـه طـغـيان وا نداشتم (و به اجبار در اين راه نياوردم او خودش با ميل و اراده خويش اين راه را بـرگـزيـد) و او در گـمراهى دور ودرازى بود)) (قال قرينه ربنا ما اطغيته ولكن كان فى ضلا ل بعيد).

(آيـه 28)ـ گـرچـه در اين آيات تنها سخن از دفاع شيطان به ميان آمده و سخنى از اعتراض كفار بر شيطان ديده نمى شود, ولى به قرينه ساير آيات قرآن كه آنها درقيامت با هم جر و بحث مى كنند و بـه قـريـنـه آيـه مورد بحث گفتار طرفين اجمالاروشن مى شود, زيرا در اين آيه مى خوانيم : خدا ((فرمود: نزد من جدال و مخاصمه نكنيد, من پيشتر به شما هشدار داده ام )) و اتمام حجت كرده ام (قال لا تختصموالدى وقد قدمت اليكم بالوعيد).

(آيـه 29)ـ سپس براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((سخن من تغييرناپذيراست , ومن هرگز به بندگانم ستم نخواهم كرد)) (ما يبدل القول لدى وما انا بظلا م للعبيد).

ايـن آيـات دليل بر اختيار و آزادى اراده بندگان است , نه شيطان مجبور است شيطنت كند, و نه كافران مجبورند راه كفر و عناد و راه شيطان را پيش گيرند و نه سرنوشت قطعى و خارج از اراده براى كسى مقرر شده است .

(آيـه 30)ـ در اين آيه به فراز كوتاه و تكان دهنده اى از حوادث قيامت اشاره كرده , مى گويد: به خاطر بـيـاوريـد ((روزى را كـه بـه جهنم مى گوئيم : آيا پر شده اى ؟! و اومى گويد: آيا افزون بر اين هم هست ))! (يوم نقول لجهنم هل امتلا ت وتقول هل من مزيد).

ايـن آيه به خوبى نشان مى دهد كه دوزخيان بسيارند و جهنم منظره هولناك ووحشتناكى دارد و تهديد الهى جدى است , و به گونه اى است كه فكر درباره آن لرزه بر اندام هر انسانى مى افكند.

(آيـه 31)ـ بـا توجه به اين كه بحثهاى اين سوره غالبا بر محور مساله معاد وامورى كه در ارتباط با آن اسـت دور مى زند و با توجه به اين كه در آيات گذشته ازچگونگى افكندن كفار لجوج در جهنم و شدت عذاب آنها و صفاتى كه آنها را به دوزخ مى كشد سخن به ميان آمد, در اينجا صحنه ديگرى را ترسيم مى كند, صحنه داخل شدن پرهيزكاران به بهشت با احترام كامل , و اشاره به انواع نعمتهاى بهشتى وصفاتى كه انسان را در صف بهشتيان قرار مى دهد, تا در مقايسه با يكديگر حقايق روشنتر گردد.

نـخـسـت مـى فـرمايد: ((و در آن روز بهشت را به پرهيزكاران نزديك مى كنند وفاصله اى از آنان ندارد))! (وازلفت الجنة للمتقين غير بعيد).

(آيـه 32)ـ سـپـس در شـرح اوصـاف بـهـشتيان مى گويد: ((اين چيزى است كه به شما وعده داده مـى شـويـد و بـراى كـسـانـى اسـت كـه به سوى خدا باز مى گردند, وپيمانها و احكام او را حفظ مى كنند)) (هذا ما توعدون لكل اواب حفيظ).

(آيه 33)ـ در ادامه اين اوصاف در اين آيه به دو وصف ديگر آنها اشاره مى كند ـكه در حقيقت توضيح و تفسيرى است براى اوصاف گذشته ـ مى فرمايد:((آن كسى كه از خداوند رحمان در نهان بترسد و با قلبى پر انابه در محضر او حاضرشود)) (من خشى الرحمن بالغيب وجاء بقلب منيب ).

آنها نه فقط در حضور جمع كه در تنهائى و خلوت نيز مرتكب گناهى نمى شوند.

ايـن خـوف و خـشـيـت سبب مى شود كه قلب آنها ((منيب )) باشد, دائما متوجه خدا گردد, و به طـاعـت او اقـبـال كند, و از هرگناه و لغزشى توبه نمايد, و اين حال را تاپايان عمر ادامه دهد و با همين حالت وارد عرصه محشر گردد.

(آيـه 34)ـ سـپـس مـى افـزايـد: كسانى كه داراى اين چهار صفتند هنگامى كه بهشت به آنها نزديك مـى شـود, فـرشـتـگـان الهى به عنوان احترام و اكرام به آنهامى گويند: ((به سلامت وارد بهشت شـويد)) (ادخلوها بسلام ) سلامت از هرگونه بدى و ناراحتى و آفت و بلا و كيفر و عذاب , سلامت كامل از نظر جسم و جان .

سـپـس بـراى آرامش خاطر آنها اضافه مى كند: ((امروز, روز جاودانگى است ))جاودانى نعمتها, و جاودانى بهشت با تمام مواهبش (ذلك يوم الخلود).

(آيه 35)ـ و به دنبال اين دو موهبت ـبشارت سلامت , و بشارت جاودانگى در بهشت ـ خداوند منان دو بـشـارت ديگر به آنها مى دهد كه مجموعا چهار بشارت است همانند چهار وصفى كه آنها داشتند, مى فرمايد: ((هرچه بخواهند در آنجا براى آنها هست )) (لهم ما يشاؤن فيها).

و علاوه بر آن ((نزد ما نعمتهاى بيشترى است )) كه به فكر هيچ كس نمى رسد(ولدينا مزيد).

تعبيرى از اين زنده تر و رساتر و دل انگيزتر تصور نمى شود.

(آيه 36)ـ بعد از پايان گرفتن گفتگو پيرامون بهشت و دوزخ , صفات بهشتيان و دوزخيان , و درجات و دركـات آنـها, براى نتيجه گيرى كامل از اين بحث , مجرمان رامورد توجه قرار داده , مى فرمايد: ((چـه بـسـيـار اقـوامى را كه پيش از آنها هلاك كرديم ,اقوامى كه از آنها قويتر بودند, و شهرها (و كـشورها) را گشودند)) اما بر اثر كفر و ظلم وبيدادگرى و گناه نابود شدند (وكم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا فنقبوافى البلاد).

((آيا هيچ راه فرارى (از عذاب الهى براى اين گونه افراد) وجود دارد))؟ (هل من محيص ).

آيـه به كفار لجوج معاصر پيامبر(ص ) هشدار مى دهد كه سرى به تاريخ ‌گذشتگان بزنند و آثار آنها را بـر صـفـحات تاريخ و صفحه روى زمين بنگرند, ببينندخداوند با اقوام سركشى كه پيش از آنها بودند چه كرد؟ اقوامى كه از آنهاپرجمعيت تر و با قدرت تر بودند, آنگاه به آينده خود بينديشند.

(آيـه 37)ـ در اين آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد: ((قطعا در اين (سرگذشت پيشينيان ) تذكر است , براى آن كس كه عقل دارد, يا گوش فرا دهد در حالى كه حاضر باشد))! (ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع وهو شهيد).

منظور از ((قلب )) در اينجا و در ديگر آيات قرآن كه بحث از درك مسائل مى كند همان ((عقل )) و شعور و ادراك است .

مجموع آيه چنين معنى مى دهد, دو گروه مى توانند از اين مواعظ, پند واندرز گيرند, نخست آنها كـه داراى ذكاوت و عقل و هوشند, و خود مستقلامى توانند مسائل را تحليل كنند, و ديگر كسانى كـه در اين حد نيستند اما مى توانند((مستمع )) خوبى براى دانشمندان باشند, و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرادهند و حقايق را از طريق ارشاد و راهنمائى آنها فرا گيرند.

(آيه 38)ـ در تعقيب آيات گذشته و دلائل مختلفى كه درباره معاد در آن آمده بود, دراينجا به يكى ديگر از دلائل امـكـان معاد اشاره كرده و بعد از آن به پيامبر(ص ) دستورصبر و شكيبائى و تسبيح و حمد پروردگار مى دهد, تا كارشكنيهاى مخالفان را از اين طريق تحمل و خنثى كند.

نـخـسـت مى فرمايد: ((و ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آن است در شش روز [شش دوران ] آفـريـديم , و هيچ گونه رنج و سختى به ما نرسيد))! (ولقد خلقناالسموات والا رض وما بينهما فى ستة ايام وما مسنا من لغوب ).

بـديهى است كسى كه قدرتش محدود است اگر بخواهد كارى انجام دهد كه بيش ازتوان او باشد خـسـتـه و درمـانـده و وامـانـده مى شود, ولى در مورد وجودى كه قدرتش نامحدود و توانائيش بى نهايت است اين امور مفهومى ندارد.

بنابراين چنين كسى توانائى دارد كه انسان را بعد از مردن بار ديگر به حيات باز گرداند.

(آيـه 39)ـ بـعـد از ذكـر دلائل مـختلف معاد و ترسيم صحنه هاى مختلفى ازقيامت چون به هر حال گروهى تسليم حق نيستند و لجاجت و پافشارى بر باطل دارند پيامبر(ص ) را مخاطب قرار داده , مى گويد: ((در برابر آنچه آنها مى گويند شكيباباش )) (فاصبر على ما يقولون ).

چـرا كـه تـنها با نيروى صبر و استقامت مى توان بر اين مشكلات پيروز شد, وتوطئه هاى دشمن را درهم شكست , و نسبتهاى نارواى آنها را در مسير حق تحمل كرد.

و از آنجا كه صبر و استقامت نياز به پشتوانه اى دارد, و بهترين پشتوانه يادخدا و ارتباط با مبدا علم و قدرت جهان آفرين است در دنبال اين دستور مى افزايد:.

((و پـيـش از طلوع آفتاب و پيش از غروب تسبيح و حمد پروردگارت را به جاآور)) (وسبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس وقبل الغروب ).

(آيه 40)ـ همچنين ((در بخشى از شب او را تسبيح كن و بعد از سجده ها))(ومن الليل فسبحه وادبار السجود).

ايـن يـاد مـداوم و تـسـبيح مستمر همچون قطره هاى حياتبخش باران بر سرزمين قلب و جان تو مـى ريـزد, و آن را سـيـراب مـى كـند, دائما به تو نشاط و حيات مى بخشدو به استقامت در مقابل مخالفان لجوج دعوت مى كند.

تـسـبـيـح خـداونـد در ايـن مواقع چهارگانه اشاره به نمازهاى پنجگانه روزانه وبعضى از نوافل پرفضيلت است , به اين ترتيب كه ((قبل طلوع الشمس )) اشاره به نمازصبح است , زيرا آخر وقت آن طلوع آفتاب مى باشد.

((وقبل الغروب )) اشاره به نماز ظهر و عصر است , چرا كه آخر وقت هر دوغروب آفتاب است .

((ومـن الليل )) نماز مغرب و عشا را بيان مى كند, ((وادبار السجود)) نظر به نافله هاى مغرب دارد كه بعد از مغرب به جا آورده مى شود.

(آيه 41)ـ در ايـن آيـه همانند ساير آيات اين سوره تكيه بر مساله معاد و رستاخيز شده وباز گوشه ديگرى از آن را مطرح مى كند, و آن مساله نفخ صور و خروج مردگان از قبراست .

مـى فـرمـايـد: ((و گـوش فـرا ده و مـنتظر روزى باش كه منادى از مكانى نزديك ندامى دهد)) (واستمع يوم يناد المناد من مكان قريب ).

يعنى ; اين صدا آن چنان در فضا پخش مى شود كه گويى بيخ گوش همه است .

(آيـه 42)ـ ((روزى كه همگان صيحه رستاخيز را به حق مى شنوند، آن روز روز خروج است .)) ( يوم يسمعون الصيحة بالحق ذلك يوم الخروج ).

مخاطب در ((واستمع )) (گوش فرا ده ) گرچه شخص پيامبر(ص ) است ولى مسلما مقصود همه انسانها هستند.

و مـنـظور از ((گوش فرادادن )) يا انتظار كشيدن است , زيرا كسانى كه در انتظارحادثه اى به سر مـى بـرند كه با صداى وحشتناكى شروع مى شود دائما گوش فرامى دهند, و منتظرند و يا منظور گـوش فـرادادن بـه ايـن سـخـن الـهـى اسـت , و مـعنى چنين مى شود: ((اين سخن را بشنو كه پروردگارت درباره صيحه رستاخيز مى گويد)).

ايـن مـنـادى هـمـان ((اسـرافـيل )) است كه در ((صور)) مى دمد, و در آيات قرآن نه بانام بلكه با تعبيرات ديگرى به او اشاره شده است .

(آيـه 43)ـ و براى اين كه روشن شود حاكم در اين دادگاه بزرگ كيست ؟مى افزايد: ((مائيم كه زنده مى كنيم و مى ميرانيم و بازگشت تنها به سوى ماست )) (انانحن نحيى ونميت والينا المصير).

(آيـه 44)ـ سـپس براى توضيح بيشتر درباره بازگشت مردم به سوى خداوندمى فرمايد: ((روزى كه زمـيـن بـسـرعت از روى آنها شكافته مى شود و (از قبرها) خارج مى گردند)) (يوم تشقق الا رض عنهم سراعا).

و در پـايـان آيـه مى افزايد: ((و اين جمع كردن (مردم در قيامت ) براى ما آسان است )) (ذلك حشر علينا يسير).

روشـن اسـت خـداونـدى كـه آفـريننده آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است حشرو نشور مردگان براى او كار ساده اى مى باشد.

(آيه 45)ـ و در اين آيه كه آخرين آيه اين سوره است بار ديگر به پيامبرش درمقابل مخالفان سرسخت و لجوج تسلى و دلدارى مى دهد و مى فرمايد: ((ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم )) (نحن اعلم بما يقولون ).

((و تو مامور اجبار آنها (به ايمان ) نيستى )) (وما انت عليهم بجبار).

وظـيـفـه تـو تنها ابلاغ رسالت , و دعوت به سوى حق و بشارت و انذار است ((پس به وسيله قرآن , كسانى را كه از عذاب من مى ترسند متذكر ساز)) (فذكر بالقرآن من يخاف وعيد).

اشـاره بـه اين كه قرآن براى انذار و بيدار ساختن افراد مؤمن كافى است هرصفحه اى از آن يادآور قـيـامـت , و آيـات مـختلفش بازگوكننده سرنوشت پيشينيان وتوصيفهايش از مواهب بهشتى و عـذابـهاى دوزخى و حوادثى كه در آستانه رستاخيزو در دادگاه عدل الهى واقع مى شود بهترين پند و اندرز براى همگان است .

((پايان سوره ق )).

[ دوشنبه ۱۳۸۷/۰۱/۰۵ ] [ 15:47 ] [ سعید ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
آیا آنها در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
محمد/24

در این وبلاگ از تفاسیر ترتیبی و موضوعی قرآن و نکات قرآنی مطلب خواهم گذاشت
گاها از تفاسیر نهج البلاغه و مثنوی یا دیگر متون هم نکته میگذارم
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب