منتخب تفاسیر أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا
| ||
مَثَل چراغ و چراغدان (اللَّهُ نُورُ السَّمَوَا تِ وَالاَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِى كَمِشْكَو ةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَاءَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىُّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلاَغَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِىَّءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَآءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَلَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ ).(301) ((خداوند نور آسمانها وزمين است ، مَثَل نورخداوند همانند چراغدانى است كه درآن چراغى (پرفروغ ) باشد، آن چراغ در حُبابى قرارگيرد، حبابى شفّاف ودرخشنده همچون يك ستاره فروزان ، اين چراغ با روغنى افروخته مى شود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى ؛ (آن چنان روغنش صاف و خالص است كه ) نزديك است بدون تماس با آتش شعله ور شود؛ نورى است برفراز نورى وخدا هركس را بخواهد به نور خود هدايت مى كند وبراى مردم مثلهامى زند وخداوند به هرچيزى داناست )). حق بود نور سماوات و زمين آفرينش جمله زاو روشن جبين هر كسى نوعى كند تعبير نور زين يكى كاشيا ز وى دارد ظهور او پديد آرنده ارض و سماست مر منوّر ماسوى را در ضياست ليك بر تعبير ارباب شهود نور نبود جز به معناى وجود اوست يعنى عين هستى بى غلوّ هستئى نبود به جز هستى او هستى اشياء نمود است و حباب چون شكست آن نيست چيزى غير آب كن ز هست عارضى صرف نظر بين چه ماند بعد از او باقى دگر بس دقيق است اندكى كن التفات حقّ بود پاك از نشان ممكنات هستى حق نى كه با اشياء يكى است بلكه اشياء جز نمودى هيچ نيست وصف نور هستى حقّ در مثال همچو مشكات است بى نقص و زوال واندران باشد چراغى در وضوح چون جسد كان روشن است از نور روح و آن حواس آمد منافذ كز درون روشنى روح از آن تابد برون در زجاجه باشد آن مصباح نور يعنى آن قلب منوّر در ظهور كه زنور روح باشد متّصل همچو قنديل از چراغ مشتعل روشن او، زان شعله تابنده است غير خود را روشنى بخشنده است باشد آن قنديل پر ضوء و بها چون بزرگ استاره اندر سما مر فروزان گشته آن روشن چراغ از درختى كوست زيتون در سراغ پس مبارك باشد آن نيكو شجر هم كثير النفع در دُهْن و اثر نفس قدسيه است مانا آن درخت در فضاى قلب بر گسترده رخت شرقى و غربى نباشد بلكه آن هست او خود اين و آن را در ميان بين شرق روح و غرب جسم او باشد اندر كرّ و فرّ و هاى و هو نه وجودش واجب آمد نه محال شد به لا شرقى و لاغربى مثال هستش اخلاق و عمل نفع و ثمر و آن كمالات و ترقّى در اثر هم دگر نور وجود و نور عقل هست از نور على نورت به نقل يا كه هم بر نور استعداد خود آن كمال حاصلت افزوده شد مى نمايد حق به نور خويشتن هركه را خواهد هدايت بر علن حق مثلها را زند هر جابه جاش مى كند معقول را محسوس و فاش تا كه در يابند مردم از مثل آنچه مقصود است بى نقص و خَلَل حقّ به هر چيزى است دانا بالتّمام داند آنچه كرده خلق از هر مقام (302) وجه تشبيه در اين آيه شريفه ، نور الهى كه همان نور ((هدايت و ايمان )) است به ((چراغدانى )) تشبيه شده است كه در آن ((چراغى پر فروغ )) باشد و آن چراغ در ((شيشه اى بلورين )) قرار گيرد و با روغنى صاف و خالص يعنى ((روغن درخت زيتون )) افروخته شود. بدين ترتيب ((چهار عامل )) براى استفاده كامل از نور چراغ ذكر شده است : 1 ((مشكاة ))، يعنى چراغدان و محفظه اى كه در قديم معمول بود و چراغها را براى محفوظ ماندن از مزاحمت باد و طوفان در آن مى نهادند. 2 ((زُجاجة ))، يعنى شيشه بلورين و حبابى كه روى چراغ گذاشته مى شد تا هم شعله را محافظت كند و هم گردش هوا را از طرف پايين به بالا تنظيم نمايد تا بر نور و روشنايى شعله بيفزايد. 3 ((مصباح ))، يعنى خود چراغ كه مركز پيدايش نور بر فتيله آن است . 4 ((مادّه انرژى زا))، كه عبارت است از همان روغن درخت مبارك زيتون . جمله (يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَلاَ غَرْبِيَّةٍ) اشاره به همين مادّه انرژى زاى فوق العاده مستعدّ براى چراغ است . چرا كه ((روغن زيتون )) از درخت پر بار و پر بركتى گرفته شود، يكى از بهترين روغنها براى اشتعال است ، آن هم درختى كه نه در جانب شرق باغ و كنار ديوارى قرار گرفته باشد و نه در جانب غرب كه تنها يك سمت آن آفتاب ببيند و در نتيجه ميوه آن نمى رسيده و نيمه نارس و روغنش ناصاف گردد، بلكه تمام جوانب آن به طور مساوى در معرض تابش نور آفتاب باشد تا هم ميوه اش كاملاً رسيده باشد و روغنش صاف و خالص شود. ((نور ايمان )) كه در قلب مؤ منان است ، داراى همان ((چهار عملى )) است كه در يك چراغ پرفروغ موجود است : ((مصباح ))، همان شعله هاى ايمان است كه در قلب مؤ من آشكار مى گردد و فروغ هدايت از آن منتشر مى شود. ((زجاجة ))، و حباب ، قلب مؤ من است كه ايمان را در وجودش تنظيم مى كند. ((مشكات ))، سينه مؤ من و يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيّت و آگاهى و علوم و افكار اوست كه ايمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى دارد. ((شجره مباركه زيتونه ))، همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا و پاكى مى باشد و ايمان مؤ منان به وسيله آن شعله ور و پر بار مى گردد. درحقيقت اين ((نور خدا)) مى باشد؛ همان ((نورى )) است كه آسمانها و زمين را روشن ساخته و از كانون قلب مؤ منان سر برآورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مى كند. دلائلى را كه از عقل و خرد دريافته اند، با نور وحى آميخته مى شود و مصداق ((نورٌ على نورٍ)) مى گردد. و هم در اين جا است كه دلهاى آماده و مستعدّ به اين نور الهى هدايت مى شوند و مضمون (يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَآءُ ) در مورد آن محقّق مى شود. بنا بر اين براى حفظ اين نور الهى (نور هدايت و ايمان ) مجموعه اى از معارف و آگاهيها و خود سازيها و اخلاق لازم است كه همچون ((مشكاتى )) اين ((مصباح )) را حفظ كند. ونيزقلب مستعد وآماده اى مى خواهدكه همچون ((زجاجه )) برنامه آن را تنظيم نمايد. و امدادى از ناحيه وحى لازم دارد كه همچون ( شَجَرَةٍ مُّبَرَكَةٍ زَيْتُونَةٍ) به آن انرژى بخشد. و اين ((نور وحى )) بايد از آلودگى به گرايشهاى مادّى و انحرافى شرقى و غربى كه موجب پوسيدگى و كدورت آن مى شود، بركنار باشد. آن چنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف كه بدون نياز به هيچ چيز ديگر تمام نيروهاى وجود انسان را بسيج كند و مصداق ( يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِىَّءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ) (303) گردد. هرگونه تفسير به راءى و پيشداوريهاى نادرست و اعمال سليقه هاى شخصى و عقيده هاى تحميلى و تمايل به چپ و راست و هر گونه خرافات كه محصول اين (شجره مباركه ) را آلوده كند، از فروغ اين چراغ مى كاهد و گاه آن را خاموش مى سازد. اين است مثالى كه خداوند در اين آيه براى ((نور خود)) بيان كرده و او از همه چيز آگاه است . از آنچه در بالا ذكر شده ، اين نكته روشن مى شود كه اگر در روايات ائمه معصومين عليهم السّلام در تفسير اين آيه رسيده است ((مشكاة )) گاهى به قلب پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ((مصباح )) نور علم و ((زجاجه )) وصىّ او، على عليه السّلام و ((شجره مباركه )) به ابراهيم خليل كه ريشه اين خاندان از اوست و جمله ((لاشرقية و لاغربية )) به نفى گرايشهاى يهود و نصارا تفسير شده است ، در حقيقت چهره ديگرى از همان ((نور هدايت و ايمان )) و بيان مصداق روشنى از آن است ، نه اين كه منحصر به همين مصداق باشد. و نيز اگر بعضى از مفسّران اين نور الهى را به ((قرآن )) يا ((دلايل عقلى )) يا ((شخص پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم )) تفسير كرده اند آن نيز ريشه مشتركى با تفسير بالا دارد.(304) نكته ها: بخشى از نكات در ضمن بيان وجه تشبيه ، آورده شد، امّا ذكر چند روايت براى تكميل اين بحث لازم است : 1 در كتاب ((روضه كافى )) از امام باقرعليه السّلام در تفسير آيه ((نور)) روايت شده كه فرمود: ((مشكات قلب محمّدصلى اللّه عليه و آله و سلّم )) است و مصباح نور علم و زجاجه على عليه السّلام است كه بعد از رحلت پيامبر اين مصباح در آن قرار گرفت )).(305) 2 در حديث ديگرى از امام باقرعليه السّلام وارد شده كه فرمود: ((مشكاة ، نور علم در سينه پيامبر است و زجاجه سينه على است و نورٌ على نورٍامامانى از آل محمّدصلى اللّه عليه و آله و سلّم هستند كه يكى بعد از ديگرى مى آيند و مؤ يّد به نور علم و حكمتند و اين رشته از آغاز خلقت تا پايان جهان ادامه داشته و دارد، اينها همان اوصيايى هستند كه خداوند آنان را خلفاى خود در زمين و حجّت خويش بر بندگانش قرار داده است و در هيچ عصر و زمانى صفحه روى زمين از آنها خالى نبوده است )).(306) 3 در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام : ((مشكات به فاطمه عليها السّلام و مصباح به حسن عليه السّلام و زجاجه به حسين عليه السّلام تفسير شده است )).(307) البته همان گونه كه قبلاً اشاره شد، آيه شريفه مفهوم وسيعى دارد كه هر يك از روايات مذكور بيان مصداق روشنى از آن است و بين آنها هيچ گونه تضادى نيست . 4 در آيه مورد بحث ، درخت زيتون به عنوان ((شجره مباركه )) (درخت پربركت ) توصيف شده است كه داراى خواص و منافع ويژه اى است . دانشمندان گياه شناس مى گويند: از درخت زيتون محصولى به دست مى آيد كه از مفيدترين و پر ارزش ترين روغنهاست و براى سلامت بدن بسيار مفيد و مؤ ثّر است . از رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده كه فرمود: ((كُلُوا الزَّيْتَ وَاءَدْهِنُوا بِهِ فَإِنَّهُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ؛ از روغن زيتون هم براى خوردن و هم براى چرب كردن بدنتان استفاده كنيد، زيرا آن از درخت پر بركت توليد مى شود)).(308) از ابن عباس نقل شده است كه مى گويد: ((اين درخت (زيتون ) تمام اجزايش مفيد و سودمند است حتى در خاكستر آن نيز فائده و منفعتى است (كه براى شستن ابريشم به كار مى رود) و اوّلين درختى است كه بعد از طوفان نوح عليه السّلام روييد و پيامبران در حقّ آن دعا كرده اند كه درخت پر بركتى باشد)).(309) 301-نور / 35. 302-تفسير صفى ، ج 2، ص 741 742. 303-يعنى آن چنان روغنش صاف و خالص است كه نزديك است بدون تماس با آتش و (كبريت ) شعله ور شود. 304-اقتباس از تفسير نمونه ، ج 14، ص 476 480. 305-تفسير نور الثقلين ، ج 3، ص 605. 306-همان ، ص 604. 307-همان ، ص 602. 308-منهج الصادقين ، ج 6، ص 315. 309-تفسير مجمع البيان ، ج 7، ص 143. [ یکشنبه ۱۳۸۶/۱۲/۱۹ ] [ 23:45 ] [ سعید ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |